خاطرهبازی جمعی از مردی که در یادها ماند - ۱۷ دی سالروز درگذشت جهان پهلوان تختی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/11300-jahan-pahlavan-takhti.html
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/11300-jahan-pahlavan-takhti.html
@iranboom_ir
مشروح سخنرانی استاد کاوه بیات در همایش آذربایجان در تاریخ معاصر(یابود 21 آذر1325) / ایران و پسلرزههای یک جهان ناآرام
21 آذر 1325 سالروز رهایی آذربایجان از دام یکی از مهیبترین مخاطراتی است که در یک برهه از قرن بیستم تمامیت ارضی و استقلال ایران را تهدید کرد. شکلگیری تدریجی زمینه فکری و تشکیلاتی این ماجرا به گونهای که از اواخر قرن نوزدهم در حوزههای ترک زبان روسیه و عثمانی جریان داشت، همان طور که اشاره شد، در ایران عصر قاجار مورد توجه قرار نگرفت. هنگامی هم که پس از انقلاب 1917 روسیه و پیشروی ترکان عثمانی به قفقاز، این تلاش و تکاپوی بالنسبه ریشهدار به صورت تشکیل کشوری به نام «آذربایجان» در ایران به ناگاه سر باز کرد و صورت عینی به خود گرفت، مدت زمانی طول کشید تا ایرانیان متوجه شوند قضیه از چه قرار است. برای مدتی چنین تصور میکردند که از استقلال ایالت آذربایجان در قلمرو ایران سخنی در میان است و هنگامی هم که روشن شد چنین نیست، در کمال بیاطلاعی از اصل و منشأ این دگرگونی، آن را توطئه «دربار مستبد روس» تعبیر کردند.(6)
با احیای امپراتوری روسیه با رنگ و رویی جدید- رنگ سرخ بلشویکی- و از میان رفتن استقلال جماهیر قفقاز، با تصور آن که وضع به حالت سابق برگشته است، این موضوع نیز به دست فراموشی سپرده شد؛ حال آن که با برجای ماندن موجودیتی به نام «آذربایجان»در شمال ارس، هر چند به صورت نیمه جان شورایی، باید جدیت امر و احتمال طرح مجددش به صورتی دیگر شناخته میشد؛ مضافاً به این که چه نمایندگیهای ایران در باکو و چه در ترکیه، در سالهای بین دو جنگ از سوءاستفادههایی که از این جعل تاریخی برای زیر سؤال بردن هویت ایرانی آذربایجانیها در جریان بود، به کرات گزارشهایی را به وزارت امور خارجه ارسال کرده بودند. این مقوله همانند دیگر مقولههای مشابه که هویت گروهی از ایرانیان را هدف حمله داشت، توجهی به مراتب بیش از صدور گاه به گاه مصوبات وزارت معارف در ترویج زبان فارسی و تصویب همبستگی ملی میطلبید؛ باید با اصل ماجرا روبهرو میشدیم و برای حل و فصل آن اقدام میکردیم. هنگامی که محمدامین رسولزاده در سال 1308 شمسی از دربار رضاشاهی خواهان کمک و همراهی ایران با مسلمانهای تحت ستم قفقاز شد، باید راجع به شرایط یک چنین مساعدتی با او وارد بحث میشدیم. همان رسول زادهای که پیشتر در نامهای به سیدحسن تقیزاده نسبت به درستی آذربایجان نامیدن ایران تردید کرده بود. اگر به درستی در دوره اول استقلال جماهیر قفقاز از شناسایی کشوری به نام آذربایجان خودداری کردیم، باید در سالهای بعد هم این بحث را با دولت شوروی پیگیری میکردیم. نمونه بسیار است و از این بحث میگذریم.
با پیشامد جنگ دوم جهانی، گسلهای یادشده از نو به لرزه درآمدند. بحران آذربایجان یکی از مهمترین آنها بود. چرخهای که از اواخر قرن نوزدهم به حرکت درآمد، پیش از این نیز با خاتمه جنگ اول، برای مدتی شتاب برداشت، بعد از وقفهای، اینک نیز دور دیگری را آغاز کرد که به راحتی میتوانست شیرازه و انسجام این مُلک را درهم بریزد. واکنش چه بود؟ باز هم شگفتی و اظهار تعجب؛ تو گفتی که بهرام هرگز نبود. اگر در دور پیشین این چرخه، ولو بعد از یک درنگ و تأمل اولیه- پارهای از فرهیختگان کشور- به گونهای که در جراید آن روزگار میبینیم، در توضیح این خطر جدید که تمامیت ارضی و هویت ملی ایران را تهدید میکرد به درستی از تحرکات پان ترکی و تحریکات ترکان عثمانی یاد کردند و مطابق با توان خود نیز درصدد چاره برآمدند،لااقل کشوری موسوم به آذربایجان را به رسمیت نشناختند، در این دور بعدی – مقارن با آذر 1324 تا آذر 1325 – حتی یک صدم آن بصیرت و آشنایی ابراز نشد.
ملکالشعرای بهار که در سالهای بعد از جنگ اول جهانی در روزنامه ایران با تأکید بر ریشههای این جهل و تزویر، ناراستی آذربایجان نامیدن ایران را متذکر شده و تیشه بر ریشه این بحث میزد.
سیدحسن تقیزاده که خود از نخستین کسانی بود که در روزهای تبعید و دربهدری در استانبول از نزدیک شاهد برآمدن پان ترکیسم بود و در نوشتههای آن روزگار خود نیز این بحث را از نظر دور نمیداشت، اینک به گونهای که در نامههای لندن او میخوانیم، بیشتر بر این باور بود که از طریق نشر معارف باید به مصاف این ماجرا رفت. نگارنده بسیاری از جراید این دوره را دیده است. میزان سطحینگری و بیاطلاعی از ریشههای بحث حیرتانگیز است.
حداکثر دانشی که ابراز میشود در معدود نوشتههای عباس اقبال آشتیانی در مجله یادگار یا محمدامین ادیب طوسی،تأکیدی است بر زبان دیرین آذربایجان و بیاساس بودن القائات ترکگرایان.
آنچه مغفول و ناگفته ماند سوابق تاریخی این پدیده بود و پیوند اساس آن با تحرکهای قدرتهای بیگانه از دیرباز.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/12408-
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
21 آذر 1325 سالروز رهایی آذربایجان از دام یکی از مهیبترین مخاطراتی است که در یک برهه از قرن بیستم تمامیت ارضی و استقلال ایران را تهدید کرد. شکلگیری تدریجی زمینه فکری و تشکیلاتی این ماجرا به گونهای که از اواخر قرن نوزدهم در حوزههای ترک زبان روسیه و عثمانی جریان داشت، همان طور که اشاره شد، در ایران عصر قاجار مورد توجه قرار نگرفت. هنگامی هم که پس از انقلاب 1917 روسیه و پیشروی ترکان عثمانی به قفقاز، این تلاش و تکاپوی بالنسبه ریشهدار به صورت تشکیل کشوری به نام «آذربایجان» در ایران به ناگاه سر باز کرد و صورت عینی به خود گرفت، مدت زمانی طول کشید تا ایرانیان متوجه شوند قضیه از چه قرار است. برای مدتی چنین تصور میکردند که از استقلال ایالت آذربایجان در قلمرو ایران سخنی در میان است و هنگامی هم که روشن شد چنین نیست، در کمال بیاطلاعی از اصل و منشأ این دگرگونی، آن را توطئه «دربار مستبد روس» تعبیر کردند.(6)
با احیای امپراتوری روسیه با رنگ و رویی جدید- رنگ سرخ بلشویکی- و از میان رفتن استقلال جماهیر قفقاز، با تصور آن که وضع به حالت سابق برگشته است، این موضوع نیز به دست فراموشی سپرده شد؛ حال آن که با برجای ماندن موجودیتی به نام «آذربایجان»در شمال ارس، هر چند به صورت نیمه جان شورایی، باید جدیت امر و احتمال طرح مجددش به صورتی دیگر شناخته میشد؛ مضافاً به این که چه نمایندگیهای ایران در باکو و چه در ترکیه، در سالهای بین دو جنگ از سوءاستفادههایی که از این جعل تاریخی برای زیر سؤال بردن هویت ایرانی آذربایجانیها در جریان بود، به کرات گزارشهایی را به وزارت امور خارجه ارسال کرده بودند. این مقوله همانند دیگر مقولههای مشابه که هویت گروهی از ایرانیان را هدف حمله داشت، توجهی به مراتب بیش از صدور گاه به گاه مصوبات وزارت معارف در ترویج زبان فارسی و تصویب همبستگی ملی میطلبید؛ باید با اصل ماجرا روبهرو میشدیم و برای حل و فصل آن اقدام میکردیم. هنگامی که محمدامین رسولزاده در سال 1308 شمسی از دربار رضاشاهی خواهان کمک و همراهی ایران با مسلمانهای تحت ستم قفقاز شد، باید راجع به شرایط یک چنین مساعدتی با او وارد بحث میشدیم. همان رسول زادهای که پیشتر در نامهای به سیدحسن تقیزاده نسبت به درستی آذربایجان نامیدن ایران تردید کرده بود. اگر به درستی در دوره اول استقلال جماهیر قفقاز از شناسایی کشوری به نام آذربایجان خودداری کردیم، باید در سالهای بعد هم این بحث را با دولت شوروی پیگیری میکردیم. نمونه بسیار است و از این بحث میگذریم.
با پیشامد جنگ دوم جهانی، گسلهای یادشده از نو به لرزه درآمدند. بحران آذربایجان یکی از مهمترین آنها بود. چرخهای که از اواخر قرن نوزدهم به حرکت درآمد، پیش از این نیز با خاتمه جنگ اول، برای مدتی شتاب برداشت، بعد از وقفهای، اینک نیز دور دیگری را آغاز کرد که به راحتی میتوانست شیرازه و انسجام این مُلک را درهم بریزد. واکنش چه بود؟ باز هم شگفتی و اظهار تعجب؛ تو گفتی که بهرام هرگز نبود. اگر در دور پیشین این چرخه، ولو بعد از یک درنگ و تأمل اولیه- پارهای از فرهیختگان کشور- به گونهای که در جراید آن روزگار میبینیم، در توضیح این خطر جدید که تمامیت ارضی و هویت ملی ایران را تهدید میکرد به درستی از تحرکات پان ترکی و تحریکات ترکان عثمانی یاد کردند و مطابق با توان خود نیز درصدد چاره برآمدند،لااقل کشوری موسوم به آذربایجان را به رسمیت نشناختند، در این دور بعدی – مقارن با آذر 1324 تا آذر 1325 – حتی یک صدم آن بصیرت و آشنایی ابراز نشد.
ملکالشعرای بهار که در سالهای بعد از جنگ اول جهانی در روزنامه ایران با تأکید بر ریشههای این جهل و تزویر، ناراستی آذربایجان نامیدن ایران را متذکر شده و تیشه بر ریشه این بحث میزد.
سیدحسن تقیزاده که خود از نخستین کسانی بود که در روزهای تبعید و دربهدری در استانبول از نزدیک شاهد برآمدن پان ترکیسم بود و در نوشتههای آن روزگار خود نیز این بحث را از نظر دور نمیداشت، اینک به گونهای که در نامههای لندن او میخوانیم، بیشتر بر این باور بود که از طریق نشر معارف باید به مصاف این ماجرا رفت. نگارنده بسیاری از جراید این دوره را دیده است. میزان سطحینگری و بیاطلاعی از ریشههای بحث حیرتانگیز است.
حداکثر دانشی که ابراز میشود در معدود نوشتههای عباس اقبال آشتیانی در مجله یادگار یا محمدامین ادیب طوسی،تأکیدی است بر زبان دیرین آذربایجان و بیاساس بودن القائات ترکگرایان.
آنچه مغفول و ناگفته ماند سوابق تاریخی این پدیده بود و پیوند اساس آن با تحرکهای قدرتهای بیگانه از دیرباز.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/12408-
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
عقابِ دژِ جمهور
بهناز رضایی
بذ یا قلعه جمهور معروف به قلعه بابک در 50 کیلومتری شمال شهرستان اهر و در بلندهای باختری شعبهای از رود بزرگ قراسو قرار دارد، منطقهای که با نام کلیبر معروف است. کلیبر خود یکی از شهرستانهای آذربایجان شرقی است که به علت واقع شدن در ناحیه کوهستانی و وجود درختان زیاد و آب روان ناشی از چشمهسارهای کوهستانی، بسیار زیباست.
بنای جمهور مرکب از قلعه و دژی است بر فراز قلۀ کوهستانی، با کمابیش 2300 تا 2700 متر بلندا از سطح دریا. و اطراف قلعه را درههای ژرفی با عمق 400 تا 600 متر فرا گرفته است و تنها از یک سو راهی باریک و سخت برای دسترسی به این قلعه وجود دارد.
راه کلیبر به قلعه با اینکه از 3 کیلومتر تجاوز نمیکند ولی بسیار دشوار است و به هنگام گذر، باید از گردنهها و گذرهای خطرناکی عبور کرد.
راه ورود به قلعه گذری است از سنگهای منظم طبیعی که راه عبور یک نفر است، معبر در فاصلۀ 200 متری دروازۀ قلعه و در برابر آن قرار دارد. دو برج در طرفین دروازه قرار دارد که جایگاه دژبانان بود. یکی مخروطی و دیگری مدور از سنگهای تراشیده با ملاط ساروج که در بلندی آنها، دژبانان به تمام جوانب قلعه اشراف دارند برای ورود به قصر قلعه، از راهی باریک تا کمابیش یکصد متر ارتفاع از صخره باید صعود کرد. در چهار سوی بنا، چهار برج دیدهبانی به صورت نیمه استوانه ساخته شده است که جایگاه دژبانان و دیدهبانان بود که هر جنبندهای را تا کیلومترها از فراز درهها و کوهپایهها زیر نظر میداشتند.
برای نفوذ به داخل، تنها راه ورود، دروازه اصلی است. و از کوهستان امکان وارد شدن به قلعه وجود ندارد.
با گذر از دروازۀ ورودی و پشت سر گذاشتن بارو، جهت رسیدن به دژ اصلی، باید از گذرگاهی باریک که حدود 100 متر فراز را به همراه دارد گذشت، تا به داخل ورودی قلعه رسید. مسیری سخت که از یک سو به دره است با جنگلهای تنک و ژرفایی حدود 400 متر که به تیغه و دیواره تا قعر دره ادامه دارد.
پس از صعود، برای ورود به دژ اصلی از مدخلی دیگر با پلکانهایی نامنظم باید گذشت. بنای دژ دو طبقه و و در پارهای جاها سه طبقه میباشد. در طرفین مدخل دو ستون مشخص است که پس از تالار اصلی است که 7 اتاق در اطراف آن قرار دارند که به تالار مرکزی راه دارند. در قسمت شرقی دژ تاسیسات مرکبی از اطاق و آبانبارها ساخته شده است. محوطۀ داخلی آن بهوسیلۀ نوعی ساروج غیر قابل نفوذ گردیده بود که به هنگام زمستان از آب و برف پر میشد و آب مورد نیاز دژنشینان را تامین میکرد.
در سمت شمال غربی دژ، پلههایی سرتاسری وجود دارد که اکنون ویران شده است و بخشهایی از آن از خاک بیرون مانده است و تنها راه صعود به بخشهای مرتفعتر بناست که محوطه وسیعی است و احتمالا جایگاه سربازان بوده که از آنجا به همه چیز و همهجا تسلط کامل داشتهاند. از همینجا بوده است که بابک خرمدین آن دلاور بینظیر به مدت 22 سال لشکریان سه خلیفه ستمگر و انسانکش عرب، یعنی هارونالرشید، مامون و معتصم را معطل کرده و شکست داده بود.
از آثار معماری و روش چفت و بست سنگها و ملات ساروج و اندود دیوارها، از نوعی گچ و خاک، میتوان به یقین اظهار داشت که ساختمان این دژ و قلعه در روزگار اشکانیان و یا شاید ساسانیان ساخته شده است.
بدین ترتیب میتوان گفت قلعه جمهور از دوران قدیم محکم و استوار بر بلندپایهترین قلههای آذربایجان خودنمایی میکرده و هنوز به عنوان جایگاه بابک خرمدین و یکی از نمونههای استقامت و پایداری ایرانیان برابر عربها و جزو بزرگترین نمونههای معماری ایران محسوب میشود.
بابک خرمدین مرد اصیل ایرانی، شیرمردی که 22 سال در برابر تجاوز ننگین اعراب به خاک میهن، مردانه مقاومت و ایستادگی کرد و در نهایت با نیرنگ از پا درآمد. او راه یعقوب لیث راه پیمود.
بابک ادامه دهندۀ قیام خرمدینان اصفهان بود که در سر سودای عظمت دوباره ایران را داشت. با کشته شدن او، پیروانش در سراسر ایران، مبارزه با سلطۀ اعراب را پی گرفتند. اما افسوس که قیامش به انجام نرسید.
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/2304-oghab-dej.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
بهناز رضایی
بذ یا قلعه جمهور معروف به قلعه بابک در 50 کیلومتری شمال شهرستان اهر و در بلندهای باختری شعبهای از رود بزرگ قراسو قرار دارد، منطقهای که با نام کلیبر معروف است. کلیبر خود یکی از شهرستانهای آذربایجان شرقی است که به علت واقع شدن در ناحیه کوهستانی و وجود درختان زیاد و آب روان ناشی از چشمهسارهای کوهستانی، بسیار زیباست.
بنای جمهور مرکب از قلعه و دژی است بر فراز قلۀ کوهستانی، با کمابیش 2300 تا 2700 متر بلندا از سطح دریا. و اطراف قلعه را درههای ژرفی با عمق 400 تا 600 متر فرا گرفته است و تنها از یک سو راهی باریک و سخت برای دسترسی به این قلعه وجود دارد.
راه کلیبر به قلعه با اینکه از 3 کیلومتر تجاوز نمیکند ولی بسیار دشوار است و به هنگام گذر، باید از گردنهها و گذرهای خطرناکی عبور کرد.
راه ورود به قلعه گذری است از سنگهای منظم طبیعی که راه عبور یک نفر است، معبر در فاصلۀ 200 متری دروازۀ قلعه و در برابر آن قرار دارد. دو برج در طرفین دروازه قرار دارد که جایگاه دژبانان بود. یکی مخروطی و دیگری مدور از سنگهای تراشیده با ملاط ساروج که در بلندی آنها، دژبانان به تمام جوانب قلعه اشراف دارند برای ورود به قصر قلعه، از راهی باریک تا کمابیش یکصد متر ارتفاع از صخره باید صعود کرد. در چهار سوی بنا، چهار برج دیدهبانی به صورت نیمه استوانه ساخته شده است که جایگاه دژبانان و دیدهبانان بود که هر جنبندهای را تا کیلومترها از فراز درهها و کوهپایهها زیر نظر میداشتند.
برای نفوذ به داخل، تنها راه ورود، دروازه اصلی است. و از کوهستان امکان وارد شدن به قلعه وجود ندارد.
با گذر از دروازۀ ورودی و پشت سر گذاشتن بارو، جهت رسیدن به دژ اصلی، باید از گذرگاهی باریک که حدود 100 متر فراز را به همراه دارد گذشت، تا به داخل ورودی قلعه رسید. مسیری سخت که از یک سو به دره است با جنگلهای تنک و ژرفایی حدود 400 متر که به تیغه و دیواره تا قعر دره ادامه دارد.
پس از صعود، برای ورود به دژ اصلی از مدخلی دیگر با پلکانهایی نامنظم باید گذشت. بنای دژ دو طبقه و و در پارهای جاها سه طبقه میباشد. در طرفین مدخل دو ستون مشخص است که پس از تالار اصلی است که 7 اتاق در اطراف آن قرار دارند که به تالار مرکزی راه دارند. در قسمت شرقی دژ تاسیسات مرکبی از اطاق و آبانبارها ساخته شده است. محوطۀ داخلی آن بهوسیلۀ نوعی ساروج غیر قابل نفوذ گردیده بود که به هنگام زمستان از آب و برف پر میشد و آب مورد نیاز دژنشینان را تامین میکرد.
در سمت شمال غربی دژ، پلههایی سرتاسری وجود دارد که اکنون ویران شده است و بخشهایی از آن از خاک بیرون مانده است و تنها راه صعود به بخشهای مرتفعتر بناست که محوطه وسیعی است و احتمالا جایگاه سربازان بوده که از آنجا به همه چیز و همهجا تسلط کامل داشتهاند. از همینجا بوده است که بابک خرمدین آن دلاور بینظیر به مدت 22 سال لشکریان سه خلیفه ستمگر و انسانکش عرب، یعنی هارونالرشید، مامون و معتصم را معطل کرده و شکست داده بود.
از آثار معماری و روش چفت و بست سنگها و ملات ساروج و اندود دیوارها، از نوعی گچ و خاک، میتوان به یقین اظهار داشت که ساختمان این دژ و قلعه در روزگار اشکانیان و یا شاید ساسانیان ساخته شده است.
بدین ترتیب میتوان گفت قلعه جمهور از دوران قدیم محکم و استوار بر بلندپایهترین قلههای آذربایجان خودنمایی میکرده و هنوز به عنوان جایگاه بابک خرمدین و یکی از نمونههای استقامت و پایداری ایرانیان برابر عربها و جزو بزرگترین نمونههای معماری ایران محسوب میشود.
بابک خرمدین مرد اصیل ایرانی، شیرمردی که 22 سال در برابر تجاوز ننگین اعراب به خاک میهن، مردانه مقاومت و ایستادگی کرد و در نهایت با نیرنگ از پا درآمد. او راه یعقوب لیث راه پیمود.
بابک ادامه دهندۀ قیام خرمدینان اصفهان بود که در سر سودای عظمت دوباره ایران را داشت. با کشته شدن او، پیروانش در سراسر ایران، مبارزه با سلطۀ اعراب را پی گرفتند. اما افسوس که قیامش به انجام نرسید.
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/2304-oghab-dej.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
رمانی تاریخی بر اساس زندگی بابک خرمدین ، از سرداران جنبش استقلال ایران
فروش تلفنی : ۰۹۱۲۷۳۳۴۲۶۶
@iranboom_ir
فروش تلفنی : ۰۹۱۲۷۳۳۴۲۶۶
@iranboom_ir
هفدهم دی ماه سالروز درگذشت بابک خرمدین
بابک خرمدین یکی از سرداران ایرانی بود که از #آذربایجان بر ضد ظلم خلفای عباسی بهپا خاست. وی طی بیست و دوسال رهبری جنبش سرخ جامگان را برعهده داشت و در همان عصر مازیار از مازندران و ابومسلم خراسانی و یعقوب لیث از خراسان و سیستان نیز از دیگر سرداران ایرانی بودند که بر علیه ستم خلفای عباسی دست به قیام زدند.
یاد همه ی سرداران ایرانی گرامی باد.
#بابک_خرمدین - اوستا جم
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9630-1392-03-15-23-05-05.html
بابک خرمی وجنبش خرمدینان گفتار زنده یاد دکتر پرویز ورجاوند
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/2608-
بابک خرمدین نماد ایران دوستی یا دستاویز ایران ستیزی؟!
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/1027-babak-khoramdin-iran-dost.html
پرونده شنیداری شیر کوه بذ #بابک_خرم_دین - سرودهٔ بانو هما ارژنگی
http://www.iranboom.ir/resaneh/shenidary/2539-shir-koh-bz-babak-khoramdin.html
گزارش سفر به #دژ_بابک - گزارش سفر به دژ بابک
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/2608-gozaresh-safar-be-dej-babak.html
#عقابِ_دژِ_جمهور - بهناز رضایی
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/2304-oghab-dej.html
جنبشهای ملی و مذهبی ایرانیان پس از کشته شدن ابومسلم - دکتر حسینعلی ممتحن
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/11563-jonbesh-iranian-pas-az-koshte-shodan-abomoslem.html
شعوبیه؛ جنبش فرهنگی ملی - حمید ایزدپناه
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/11470-shoubie-jonbesh-farhang-melli.html
ویژهنامهٔ 21 آذر، روز نجات آذربایجان و گریز اهریمن
http://www.iranboom.ir/khabarnameh/48-khabarnameh/16751-vize-name-21azar-roz-goriz-ahriman-950921.html
کتاب الکترونیکی《بابک خرمدین》نوشته ی《شادروان استاد سعید نفیسی》
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/19443
بابک خرمدین یکی از سرداران ایرانی بود که از #آذربایجان بر ضد ظلم خلفای عباسی بهپا خاست. وی طی بیست و دوسال رهبری جنبش سرخ جامگان را برعهده داشت و در همان عصر مازیار از مازندران و ابومسلم خراسانی و یعقوب لیث از خراسان و سیستان نیز از دیگر سرداران ایرانی بودند که بر علیه ستم خلفای عباسی دست به قیام زدند.
یاد همه ی سرداران ایرانی گرامی باد.
#بابک_خرمدین - اوستا جم
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9630-1392-03-15-23-05-05.html
بابک خرمی وجنبش خرمدینان گفتار زنده یاد دکتر پرویز ورجاوند
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/2608-
بابک خرمدین نماد ایران دوستی یا دستاویز ایران ستیزی؟!
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/1027-babak-khoramdin-iran-dost.html
پرونده شنیداری شیر کوه بذ #بابک_خرم_دین - سرودهٔ بانو هما ارژنگی
http://www.iranboom.ir/resaneh/shenidary/2539-shir-koh-bz-babak-khoramdin.html
گزارش سفر به #دژ_بابک - گزارش سفر به دژ بابک
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/2608-gozaresh-safar-be-dej-babak.html
#عقابِ_دژِ_جمهور - بهناز رضایی
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/2304-oghab-dej.html
جنبشهای ملی و مذهبی ایرانیان پس از کشته شدن ابومسلم - دکتر حسینعلی ممتحن
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/11563-jonbesh-iranian-pas-az-koshte-shodan-abomoslem.html
شعوبیه؛ جنبش فرهنگی ملی - حمید ایزدپناه
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/11470-shoubie-jonbesh-farhang-melli.html
ویژهنامهٔ 21 آذر، روز نجات آذربایجان و گریز اهریمن
http://www.iranboom.ir/khabarnameh/48-khabarnameh/16751-vize-name-21azar-roz-goriz-ahriman-950921.html
کتاب الکترونیکی《بابک خرمدین》نوشته ی《شادروان استاد سعید نفیسی》
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/19443
www.iranboom.ir
بابک خرمدین
گفتگو علی دهباشی با مرتضی ثاقبفر
از محیط آموزشی و تحصیلات خود بگویید؟
من در امرداد ۱۳۲۱ در تهران، در یک خانواده کارمند دولت (پدر و پدربزرگم هر دو کارمند بانک ملی بودند) زاده شدم. پیش از آغاز دبستان به علت آنکه پدربزرگم برایم کتاب داستان یا قصههای مجلات را میخواند به مطالعه علاقهمند شدم و نزد او خواندن و نوشتن را تا حدی آموختم و بنابراین از کلاس دوم یا سوم دبیرستان به کرایه کردن کتابهای داستان از کتابفروشی سر خیابان به قرار شبی یک ریال میپرداختم. خانهی ما باغ معروف مشیرالسلطنه در خیابان بلورسازی بود و من بهترین دوران کودکیام را در این باغ گذراندم.
دورهی ابتدایی را در دبستان نوبنیاد رازی و متوسطه را در دبیرستان رازی (متعلق به فرانسویها) طی کردم. این دبیرستان در آن زمان در اول خیابان منشعب از خیابان شاهپور (وحدت اسلامی کنونی) قرار داشت، و چون رشته ادبی نداشت و من به علوم اجتماعی و ادبیات علاقه داشتم، به یاد دارم که از کلاس دهم به بعد اکثر ساعات بعد از دبیرستان را در کتابخانه ملی به مطالعه میپرداختم و گمان نمیکنم که کتاب ترجمهشدهای درباره تاریخ و بهویژه تاریخ ایران را در آن دوران نخوانده باشم. همچنین در سالهای اولیهی دبیرستان (یعنی سالهای ۱۳۳۵ به بعد) با مجلات سیاسی ـ فرهنگی «اندیشه و هنر» دکتر ناصر وثوقی و «علم و زندگی» خلیل ملکی آشنا شدم و همیشه خریدار آنها بودم. همچنین در سه سالی که سیکل دوم دبیرستان را طی میکردم، دورهی زبان فرانسه را در «انستیتو ایران و فرانسه» به پایان رساندم.
اولین کتابی که ترجمه کردید دارای چه متنی بود؟
اولین کتابی که ترجمه کردم در سال ۱۳۴۶ بود که اصول فلسفه نام داشت و تألیف آفانا سیف روسی بود. البته این کتاب قابل انتشار نبود و بنابراین نسخه خطی آن را در اختیار دوستم زندهیاد علیاکبر اکبری نهادم تا هر طور که صلاح میداند از آن استفاده کند. از سرنوشت آن خبری نداشتم تا سالها بعد که نسخه چاپشده آن را در خارج از کشور دیدم که امضای فرد دیگری (واقعی یا جعلی؟) را که نمیشناختم در پای خود داشت.
چه کتابهایی از ترجمههایتان تاکنون منتشر شده است؟
به هر حال گفتنی است که پیش از شروع کار به عنوان مترجم حرفهای و دائم، چند کتاب از زبانهای فرانسه و انگلیسی ترجمه کرده بودم که از جمله میتوان به آمریکای پیش از کلمب (سال ۵۷ برای مرکز مطالعه فرهنگها که هنوز منتشر نشده!؟)، چند رمان و یک کتاب جامعهشناسی با امضای مستعار (سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۳)، عصر عطش نوشته آرتور کویستلر (سحر، ۱۳۶۳)، سه جلد از مجموعه تاریخ آفریقا (که فقط جلد دوم با همکاری استاد احمد بیرشک در سال ۱۳۷۴ توسط انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شده)، روح سرمایهداری و اخلاق پروتستانی نوشته ماکس وبر، روانشناسی جدید، تاریخ پزشکی (در ۸ جلد برای دانشنامه بزرگ فارسی)، رسالهای درباره آزادیها (نوشته ریمون آرون، انتشارات تبیان)،گالیله، تولد فیزیک (دانشمند، ۱۳۷۲)، و چند کتاب دیگر اشاره کرد. اما چنان که گفتم عمده فعالیت من به صورت بیوقفه و حرفهای با انتشارات ققنوس آغاز شد که هم از انگلیسی و هم فرانسوی انجام میگرفت و میگیرد. کتابهایی که برای ققنوس ترجمه کردهام عبارتند از: فرهنگ و دموکراسی (۱۳۷۶)، دو کتاب روانشناسی با امضای مستعار (۱۳۷۷)، ایران باستان (یوزف ویسهوفر، ۱۳۷۷)، دیباچهای بر جامعهشناسی (۱۳۷۷)، ایدئولوژیهای مدرن سیاسی (۱۳۷۸)، هخامنشیان (۱۳۷۸)، جهان باستان (۱۳۷۹)، امپراتوری ایران (۱۳۷۹)، کورش بزرگ (۱۳۸۰)، و از ایران زردشتی تا اسلام (نوشته شائول شاکد) که زیر چاپ است.
جنابعالی در زمینه مقالهنویسی و تألیف هم تجربیاتی دارید.
در مجموع چهار کتاب تألیفی دارم که به دو تای آنها اشاره کردم، سومی بنبستهای جامعهشناسی (بیستون، ۱۳۷۸)، و چهارمی و مهمتر از همه شاهنامه فردوسی و فلسفه تاریخ ایران (معین و قطره، ۱۳۷۷) است که در سال ۱۳۶۴ تألیف شده و ۱۳ سال بعد انتشار یافته است!
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9052-goftego-ali-dehbash-saghebfar.html
@iranboom_ir
از محیط آموزشی و تحصیلات خود بگویید؟
من در امرداد ۱۳۲۱ در تهران، در یک خانواده کارمند دولت (پدر و پدربزرگم هر دو کارمند بانک ملی بودند) زاده شدم. پیش از آغاز دبستان به علت آنکه پدربزرگم برایم کتاب داستان یا قصههای مجلات را میخواند به مطالعه علاقهمند شدم و نزد او خواندن و نوشتن را تا حدی آموختم و بنابراین از کلاس دوم یا سوم دبیرستان به کرایه کردن کتابهای داستان از کتابفروشی سر خیابان به قرار شبی یک ریال میپرداختم. خانهی ما باغ معروف مشیرالسلطنه در خیابان بلورسازی بود و من بهترین دوران کودکیام را در این باغ گذراندم.
دورهی ابتدایی را در دبستان نوبنیاد رازی و متوسطه را در دبیرستان رازی (متعلق به فرانسویها) طی کردم. این دبیرستان در آن زمان در اول خیابان منشعب از خیابان شاهپور (وحدت اسلامی کنونی) قرار داشت، و چون رشته ادبی نداشت و من به علوم اجتماعی و ادبیات علاقه داشتم، به یاد دارم که از کلاس دهم به بعد اکثر ساعات بعد از دبیرستان را در کتابخانه ملی به مطالعه میپرداختم و گمان نمیکنم که کتاب ترجمهشدهای درباره تاریخ و بهویژه تاریخ ایران را در آن دوران نخوانده باشم. همچنین در سالهای اولیهی دبیرستان (یعنی سالهای ۱۳۳۵ به بعد) با مجلات سیاسی ـ فرهنگی «اندیشه و هنر» دکتر ناصر وثوقی و «علم و زندگی» خلیل ملکی آشنا شدم و همیشه خریدار آنها بودم. همچنین در سه سالی که سیکل دوم دبیرستان را طی میکردم، دورهی زبان فرانسه را در «انستیتو ایران و فرانسه» به پایان رساندم.
اولین کتابی که ترجمه کردید دارای چه متنی بود؟
اولین کتابی که ترجمه کردم در سال ۱۳۴۶ بود که اصول فلسفه نام داشت و تألیف آفانا سیف روسی بود. البته این کتاب قابل انتشار نبود و بنابراین نسخه خطی آن را در اختیار دوستم زندهیاد علیاکبر اکبری نهادم تا هر طور که صلاح میداند از آن استفاده کند. از سرنوشت آن خبری نداشتم تا سالها بعد که نسخه چاپشده آن را در خارج از کشور دیدم که امضای فرد دیگری (واقعی یا جعلی؟) را که نمیشناختم در پای خود داشت.
چه کتابهایی از ترجمههایتان تاکنون منتشر شده است؟
به هر حال گفتنی است که پیش از شروع کار به عنوان مترجم حرفهای و دائم، چند کتاب از زبانهای فرانسه و انگلیسی ترجمه کرده بودم که از جمله میتوان به آمریکای پیش از کلمب (سال ۵۷ برای مرکز مطالعه فرهنگها که هنوز منتشر نشده!؟)، چند رمان و یک کتاب جامعهشناسی با امضای مستعار (سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۳)، عصر عطش نوشته آرتور کویستلر (سحر، ۱۳۶۳)، سه جلد از مجموعه تاریخ آفریقا (که فقط جلد دوم با همکاری استاد احمد بیرشک در سال ۱۳۷۴ توسط انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شده)، روح سرمایهداری و اخلاق پروتستانی نوشته ماکس وبر، روانشناسی جدید، تاریخ پزشکی (در ۸ جلد برای دانشنامه بزرگ فارسی)، رسالهای درباره آزادیها (نوشته ریمون آرون، انتشارات تبیان)،گالیله، تولد فیزیک (دانشمند، ۱۳۷۲)، و چند کتاب دیگر اشاره کرد. اما چنان که گفتم عمده فعالیت من به صورت بیوقفه و حرفهای با انتشارات ققنوس آغاز شد که هم از انگلیسی و هم فرانسوی انجام میگرفت و میگیرد. کتابهایی که برای ققنوس ترجمه کردهام عبارتند از: فرهنگ و دموکراسی (۱۳۷۶)، دو کتاب روانشناسی با امضای مستعار (۱۳۷۷)، ایران باستان (یوزف ویسهوفر، ۱۳۷۷)، دیباچهای بر جامعهشناسی (۱۳۷۷)، ایدئولوژیهای مدرن سیاسی (۱۳۷۸)، هخامنشیان (۱۳۷۸)، جهان باستان (۱۳۷۹)، امپراتوری ایران (۱۳۷۹)، کورش بزرگ (۱۳۸۰)، و از ایران زردشتی تا اسلام (نوشته شائول شاکد) که زیر چاپ است.
جنابعالی در زمینه مقالهنویسی و تألیف هم تجربیاتی دارید.
در مجموع چهار کتاب تألیفی دارم که به دو تای آنها اشاره کردم، سومی بنبستهای جامعهشناسی (بیستون، ۱۳۷۸)، و چهارمی و مهمتر از همه شاهنامه فردوسی و فلسفه تاریخ ایران (معین و قطره، ۱۳۷۷) است که در سال ۱۳۶۴ تألیف شده و ۱۳ سال بعد انتشار یافته است!
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9052-goftego-ali-dehbash-saghebfar.html
@iranboom_ir
برای زادروز ایرج جنتی عطایی
تیرداد کیانی
شب آشیانه شب زده ...چکاوک شکسته پر...رسیده ام به ناکجا..مرا به خانه ام ببر...زادروزت خجسته باد یاور همیشه مومن ...ای تو که مارا از پشت کندوی شب صدا کردی،برادر جان استاد جنتی عطایی تو بزرگ ماندنی هستی تو خود از طلایه داران ترانه بودی ...یادگار ابرمردان مشرقی شعرو کلام...تو با دل دریایی ما را از میان کوچه بن بست به خونه ی ویران رساندی که هزارتا خاطره داشت و مادربزرگ گیس سفید ابرو سفید آنجا بود...تو در میان خواب و بیداری همسفر عشق را در شب نیلوفری زندگی بخشیدی تا زیر آب هم فریاد عشق بزند...همیشه مانا و جاودانی در میان قصه ی گل و تگرگ این سرزمین...پاینده باشی و تندرست...
@iranboom_ir
تیرداد کیانی
شب آشیانه شب زده ...چکاوک شکسته پر...رسیده ام به ناکجا..مرا به خانه ام ببر...زادروزت خجسته باد یاور همیشه مومن ...ای تو که مارا از پشت کندوی شب صدا کردی،برادر جان استاد جنتی عطایی تو بزرگ ماندنی هستی تو خود از طلایه داران ترانه بودی ...یادگار ابرمردان مشرقی شعرو کلام...تو با دل دریایی ما را از میان کوچه بن بست به خونه ی ویران رساندی که هزارتا خاطره داشت و مادربزرگ گیس سفید ابرو سفید آنجا بود...تو در میان خواب و بیداری همسفر عشق را در شب نیلوفری زندگی بخشیدی تا زیر آب هم فریاد عشق بزند...همیشه مانا و جاودانی در میان قصه ی گل و تگرگ این سرزمین...پاینده باشی و تندرست...
@iranboom_ir
Iran
Darya Dadvar
قطعه《ایران》
خواننده: #دریا_دادور
گیتار: #بابک_امینی
یک قلم به دست من فکر تو به سر
مینویسمت به شعر شرح مختصر
از تو گویم ای همه هست و بود من
نقش دل ز خاک تو تار و پود من
ایران سرزمین من
عشقت همنشین من
خون و ریشه ام ز تو
مهرت کیش و دین من
از تو جان گرفته ام مهربان من
حک شده به نام تو استخوان من
@iranboom_ir
خواننده: #دریا_دادور
گیتار: #بابک_امینی
یک قلم به دست من فکر تو به سر
مینویسمت به شعر شرح مختصر
از تو گویم ای همه هست و بود من
نقش دل ز خاک تو تار و پود من
ایران سرزمین من
عشقت همنشین من
خون و ریشه ام ز تو
مهرت کیش و دین من
از تو جان گرفته ام مهربان من
حک شده به نام تو استخوان من
@iranboom_ir
سالروز درگذشت مهندس《تقی توکلی》
مهندس "تقی توکلی" پانایرانیست تبریزی و موسس کبریت توکلی، کار آفرین و بنیانگذار صنعت نوین ایران در آذربایجان و کرمان در روز سهشنبه ۱۸ دی ماه ۱۳۹۷ در منزل خود در تبریز چشم از جهان فروبست.
یادش گرامی باد
مهندس توکلی که متولد ۱۳۱۰ بود از بانیان اصلی صنعت ماشینسازی تبریز ، مس سرچشمه و کوچکترین فرزند پسر "حاج علی عسگر توکلی"، مالک و بنیانگذار کارخانه "کبریت توکلی" تبریز بود.
نکوداشت مهندس تقی توکلی
دکتر هوشنگ طالع
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/17240-nekodasht-mohandes-tavakoli-9706.html
نکوداشت مهندس توکلی / دکتر هوشنگ طالع
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/39826
مهندس "تقی توکلی" پانایرانیست تبریزی و موسس کبریت توکلی، کار آفرین و بنیانگذار صنعت نوین ایران در آذربایجان و کرمان در روز سهشنبه ۱۸ دی ماه ۱۳۹۷ در منزل خود در تبریز چشم از جهان فروبست.
یادش گرامی باد
مهندس توکلی که متولد ۱۳۱۰ بود از بانیان اصلی صنعت ماشینسازی تبریز ، مس سرچشمه و کوچکترین فرزند پسر "حاج علی عسگر توکلی"، مالک و بنیانگذار کارخانه "کبریت توکلی" تبریز بود.
نکوداشت مهندس تقی توکلی
دکتر هوشنگ طالع
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/17240-nekodasht-mohandes-tavakoli-9706.html
نکوداشت مهندس توکلی / دکتر هوشنگ طالع
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/39826
نکوداشت مهندس تقی توکلی
دکتر هوشنگ طالع
تقی توکلی (محمدتقی توکلی کبریتساز) در دهم دی ماه ۱۳۱۰ در تبریز به دنیا آمد.
خاندان تقی توکلی، زاده و باشندهٔ شهر ایروان بودند. بیشینهٔ خاندانها به دنبال عهدنامه ننگین گلستان و ترکمنچای که قفقاز به دست روسیان افتاد، هنوز شهروندی ایرانی خود را حفظ کرده بودند؛ اما به دنبال کودتای بلشویکی و فشار بلشویکها به ترک تابعیت ایران، حاجی آقا کبریت ساز توکلی که تاجر قند و شکر و کبریت بود، به تبریز آمد و در سال ۱۲۹۷ خورشیدی، کارخانه کبریتسازی توکلی را در این شهر بنیان گذارد. این کارخانه هماکنون با قدمت یکصد سال، قدیمیترین کارخانه فعال در کشور محسوب میشود.
محمدتقی توکلی میگوید:
«آن زمان که پدرم کارخانه ایجاد کرد به علت خروج ایرانیان از منطقه قفقاز، زنان و کودکان زیادی در کاروانسراها و محلات شهر آواره و گرسنه بودند که پدر تعداد زیادی از آنها را برای کار به کارخانه آورد. آن زمان کارخانه کبریتسازی توکلی بیش از ۹۰۰ کارگر داشت و امروز به دلیل پیشرفت صنایع و تکنولوژی با ۳۰۰ کارگر فعالیت میکند... کارخانههای بزرگ کبریتسازی جهان هر کدام محصول خاصی را تولید میکنند: یک کارخانه کبریت تزئینی، یکی دیگر کبریت شومینه و... ولی کبریتسازی توکلی تنها کارخانه در جهان است که تمامی محصولات را تهیه و تولید میکند و جزء باکیفیتترین کبریتهای جهان شناخته شده است. او با افتخار میگوید که، بزرگترین تولیدکننده کمهزینه وموثر کبریت در جهان هستیم.
مهندس تقی توکلی، با باور ژرف به ناسیونالیسم ایرانی و با تشریح ریشه اصیل و هویت منسجم ملت ایران، براین باور است: « ملت ایران تنها ملت منسجم و هویت دار منطقه خاورمیانه است و این بزرگترین سلاح برتری ماست ؛ قطر، عربستان، امارات و... با صدها جنگنده اف-16 و یا هر نوع سلاح دیگری نمی توانند بزرگ باشند و بازیگر سیاسی، چون «ملت» ندارند، «خاک» ندارند، «ریشه» ندارند و «انسجام» ندارند و فقط دور یک سفره نفتی گرد هم آمده اند. آنها حتی برای ساختن برج هایشان خاک ندارند... »
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/17240-nekodasht-mohandes-tavakoli-9706.html
@iranboom_ir
دکتر هوشنگ طالع
تقی توکلی (محمدتقی توکلی کبریتساز) در دهم دی ماه ۱۳۱۰ در تبریز به دنیا آمد.
خاندان تقی توکلی، زاده و باشندهٔ شهر ایروان بودند. بیشینهٔ خاندانها به دنبال عهدنامه ننگین گلستان و ترکمنچای که قفقاز به دست روسیان افتاد، هنوز شهروندی ایرانی خود را حفظ کرده بودند؛ اما به دنبال کودتای بلشویکی و فشار بلشویکها به ترک تابعیت ایران، حاجی آقا کبریت ساز توکلی که تاجر قند و شکر و کبریت بود، به تبریز آمد و در سال ۱۲۹۷ خورشیدی، کارخانه کبریتسازی توکلی را در این شهر بنیان گذارد. این کارخانه هماکنون با قدمت یکصد سال، قدیمیترین کارخانه فعال در کشور محسوب میشود.
محمدتقی توکلی میگوید:
«آن زمان که پدرم کارخانه ایجاد کرد به علت خروج ایرانیان از منطقه قفقاز، زنان و کودکان زیادی در کاروانسراها و محلات شهر آواره و گرسنه بودند که پدر تعداد زیادی از آنها را برای کار به کارخانه آورد. آن زمان کارخانه کبریتسازی توکلی بیش از ۹۰۰ کارگر داشت و امروز به دلیل پیشرفت صنایع و تکنولوژی با ۳۰۰ کارگر فعالیت میکند... کارخانههای بزرگ کبریتسازی جهان هر کدام محصول خاصی را تولید میکنند: یک کارخانه کبریت تزئینی، یکی دیگر کبریت شومینه و... ولی کبریتسازی توکلی تنها کارخانه در جهان است که تمامی محصولات را تهیه و تولید میکند و جزء باکیفیتترین کبریتهای جهان شناخته شده است. او با افتخار میگوید که، بزرگترین تولیدکننده کمهزینه وموثر کبریت در جهان هستیم.
مهندس تقی توکلی، با باور ژرف به ناسیونالیسم ایرانی و با تشریح ریشه اصیل و هویت منسجم ملت ایران، براین باور است: « ملت ایران تنها ملت منسجم و هویت دار منطقه خاورمیانه است و این بزرگترین سلاح برتری ماست ؛ قطر، عربستان، امارات و... با صدها جنگنده اف-16 و یا هر نوع سلاح دیگری نمی توانند بزرگ باشند و بازیگر سیاسی، چون «ملت» ندارند، «خاک» ندارند، «ریشه» ندارند و «انسجام» ندارند و فقط دور یک سفره نفتی گرد هم آمده اند. آنها حتی برای ساختن برج هایشان خاک ندارند... »
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/17240-nekodasht-mohandes-tavakoli-9706.html
@iranboom_ir
معرفی کتاب «پیدایش جمهوری آذربایجان»
https://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/17228-ketab-peidayesh-azarbaijan.html
@iranboom_ir
https://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/17228-ketab-peidayesh-azarbaijan.html
@iranboom_ir
کتاب الکترونیکی《بابک خرم دین؛ دلاور آذربایجان》
نوشته: شادروان استاد سعید نفیسی.
کتابی تاریخی از استادی دانشمند درباره ی قهرمان ملی ایران
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/34238
نوشته: شادروان استاد سعید نفیسی.
کتابی تاریخی از استادی دانشمند درباره ی قهرمان ملی ایران
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/34238
محمد رضا لطفی؛ برومندی دیگر
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/776-mohammad-reza-lotfi.html
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/776-mohammad-reza-lotfi.html
@iranboom_ir
گزارش سفر به دژ بابک
گزارش و عكس: علیرضا زیاری
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/39842
به شادی روان جاودانان آذربایجان
بابک خرمالدین، احمد کسروی، ستارخان، باقرخان، محمدامین ریاحی و...
متنی به بهانه گزارش سفر به سرزمین آذربایجان با همه خاطرات دیرینهاش
میگویند نیمی از سفر، آماده سازی وبرنامه ریزی قبل از سفر است . چون قراربود به دژ (قلعه) بابک خرمالدین و جنگل های ارسباران درسرزمین آذربایجان برویم برخود لازم می دانستم که بر پایه باورهای ایرانی ، تاریخ آذربایجان را بدانم. دردسترس من کتاب تاریخ آتورپاتکان ، نوشته پروفسور اقرارعلی اوف بهترین منبعی بود که دراختیار داشتم . موفق شدم قبل از سفر آن را بخوانم ومتن خلاصه ای نیز از آن تهیه کنم . حبفم آمد این متن خلاصه را به پیوست این گزارش به دوستداران فرهنگ وتمدن ایران زمین پیشکش نکنم.
پیش خود فکرکردم حتما دوستی جزئیات اینکه کی حرکت کردیم به کجاها رفتیم ، چه ها دیدیم و شبیه این ها را خواهد نوشت و یا در عکسها خواهیم دید، من از زاویه دیگری به این سفر نگاه کنم . به این اندیشیدم که آیا دراین سفر شد لحظهای که به تاریخ آذربایجان و معنای نامش و به ریشه اش نیاندیشیده باشم؟ و شد که لحظه ای به قهرمانان مبارزات رهایی بخش از سلطه بیگانگان در سدههای سوم و چهارم و پنجم خورشیدی و درراس آنان به گرامی بابک خرم الدین فکر نکرده باشم و آیا شد در ساعاتی که در کناره ارس عبور میکردیم خاطره تلخ پرپرشدن گل سرخ از سلاله عاشق پیشگان متعهد که در زمانه ما در ارس پرپر شد مرا پژمرده نکرده باشد ؟ نه تنها نشد بلکه در عمل دل مشغولی و دغدغه های ذهنی در خواب و بیداری 4روزه پس از سفر نیز شد و با خود گفتم که بهتر آنکه به منابع در اختیار مراجعه کنم و متنی هر چند به اختصار به گروه کوهنوردی هامون و جناب ناصر اسعدی گرامی سرپرست این برنامه و همیاران وی جنابان هادی زکی خانی و فرشاد پورکافی که صمیمانه در این برنامه تلاش کردند پیشکش کنم و نیز سپاسگذار ایشان و جناب آقای شهرام بهزاد و جناب دکتر شیروانی باشم که عشق به میهن در وجودشان موج می زد.
زمان پایانی هخامنشیان و آغاز کار اسکندر و سلوکیان، آتورپات ( نگهبان آتش ) با کاردانی خویش آن بخش از ایران را از یورش یونانیان بر کنار داشت و نام خویش را بر آن مرز نهاد. آتورپاتکان = خانه آتورپات، که همین نام از آن پس بر آن استان ایرانی ماند و در گذر روزگار، دگرگون به آذربادگان، آذربایگان و آذربایجان شد.
.. .مادبزرگ، سرزمین های آذربایجان تا همدان و شمال لرستان و کردستان غربی ( عراق امروزی ) وکردستان شمالی ( ترکیه امروزی ) وبخش هایی از اران و قفقاز را در بر میگرفته است وبه روشنی پیوند نژادی و ملی کردان و آذربایجانیان و قفقازیان را نشان میدهد.
یک هنگام پیش از آن به نام های " منوا" و"اورارتو"و درخشش فرهنگ ایرانی آنان در این سرزمین بر می خوریم که امروز چون آفتاب بر همگان روشن است ، یک هنگام پیش از آن هنگام پادشاهی کیخسرو کیانی است که همه نوشته های اوستائی ،جایگاه و پایتخت وی را در کنار دریاچه چیچست (ارومیه) یاد میکنند که در سنگ نوشته های شلم نصر ، پادشاه خونریز آشور از وی و ایل و دودمان او بانام " پارسوا" یاد میکند
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/2608-gozaresh-safar-be-dej-babak.html
گزارش و عكس: علیرضا زیاری
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/39842
به شادی روان جاودانان آذربایجان
بابک خرمالدین، احمد کسروی، ستارخان، باقرخان، محمدامین ریاحی و...
متنی به بهانه گزارش سفر به سرزمین آذربایجان با همه خاطرات دیرینهاش
میگویند نیمی از سفر، آماده سازی وبرنامه ریزی قبل از سفر است . چون قراربود به دژ (قلعه) بابک خرمالدین و جنگل های ارسباران درسرزمین آذربایجان برویم برخود لازم می دانستم که بر پایه باورهای ایرانی ، تاریخ آذربایجان را بدانم. دردسترس من کتاب تاریخ آتورپاتکان ، نوشته پروفسور اقرارعلی اوف بهترین منبعی بود که دراختیار داشتم . موفق شدم قبل از سفر آن را بخوانم ومتن خلاصه ای نیز از آن تهیه کنم . حبفم آمد این متن خلاصه را به پیوست این گزارش به دوستداران فرهنگ وتمدن ایران زمین پیشکش نکنم.
پیش خود فکرکردم حتما دوستی جزئیات اینکه کی حرکت کردیم به کجاها رفتیم ، چه ها دیدیم و شبیه این ها را خواهد نوشت و یا در عکسها خواهیم دید، من از زاویه دیگری به این سفر نگاه کنم . به این اندیشیدم که آیا دراین سفر شد لحظهای که به تاریخ آذربایجان و معنای نامش و به ریشه اش نیاندیشیده باشم؟ و شد که لحظه ای به قهرمانان مبارزات رهایی بخش از سلطه بیگانگان در سدههای سوم و چهارم و پنجم خورشیدی و درراس آنان به گرامی بابک خرم الدین فکر نکرده باشم و آیا شد در ساعاتی که در کناره ارس عبور میکردیم خاطره تلخ پرپرشدن گل سرخ از سلاله عاشق پیشگان متعهد که در زمانه ما در ارس پرپر شد مرا پژمرده نکرده باشد ؟ نه تنها نشد بلکه در عمل دل مشغولی و دغدغه های ذهنی در خواب و بیداری 4روزه پس از سفر نیز شد و با خود گفتم که بهتر آنکه به منابع در اختیار مراجعه کنم و متنی هر چند به اختصار به گروه کوهنوردی هامون و جناب ناصر اسعدی گرامی سرپرست این برنامه و همیاران وی جنابان هادی زکی خانی و فرشاد پورکافی که صمیمانه در این برنامه تلاش کردند پیشکش کنم و نیز سپاسگذار ایشان و جناب آقای شهرام بهزاد و جناب دکتر شیروانی باشم که عشق به میهن در وجودشان موج می زد.
زمان پایانی هخامنشیان و آغاز کار اسکندر و سلوکیان، آتورپات ( نگهبان آتش ) با کاردانی خویش آن بخش از ایران را از یورش یونانیان بر کنار داشت و نام خویش را بر آن مرز نهاد. آتورپاتکان = خانه آتورپات، که همین نام از آن پس بر آن استان ایرانی ماند و در گذر روزگار، دگرگون به آذربادگان، آذربایگان و آذربایجان شد.
.. .مادبزرگ، سرزمین های آذربایجان تا همدان و شمال لرستان و کردستان غربی ( عراق امروزی ) وکردستان شمالی ( ترکیه امروزی ) وبخش هایی از اران و قفقاز را در بر میگرفته است وبه روشنی پیوند نژادی و ملی کردان و آذربایجانیان و قفقازیان را نشان میدهد.
یک هنگام پیش از آن به نام های " منوا" و"اورارتو"و درخشش فرهنگ ایرانی آنان در این سرزمین بر می خوریم که امروز چون آفتاب بر همگان روشن است ، یک هنگام پیش از آن هنگام پادشاهی کیخسرو کیانی است که همه نوشته های اوستائی ،جایگاه و پایتخت وی را در کنار دریاچه چیچست (ارومیه) یاد میکنند که در سنگ نوشته های شلم نصر ، پادشاه خونریز آشور از وی و ایل و دودمان او بانام " پارسوا" یاد میکند
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/2608-gozaresh-safar-be-dej-babak.html
Telegram
ایران بوم
گزارش سفر به دژ بابک
گزارش و عكس: علیرضا زیاری
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/2608-gozaresh-safar-be-dej-babak.html
@iranboom_ir
گزارش و عكس: علیرضا زیاری
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/2608-gozaresh-safar-be-dej-babak.html
@iranboom_ir
AN ZAMAAN KE BENHAADAM SAR
ShahramNazeri
تصنیف سرود آزادی
آن زمان که بنهادم
شاعر: محمد فرخی یزدی
آهنگساز: محمدرضا لطفی
خواننده: شهرام ناظری
دکلمه: مهدی فتحی
آن زمان که بنهادم
شاعر: محمد فرخی یزدی
آهنگساز: محمدرضا لطفی
خواننده: شهرام ناظری
دکلمه: مهدی فتحی
بابک خرمدین نماد ایران دوستی یا دستاویز ایران ستیزی؟!
ایاز تبریزی
نارضایتی مردم ایران از حكومت امویان و عمال و والیان بیدادگر آن ، زمینه ساز شورش های بزرگی در سده های نخست هجری شد كه پس از روی كار آمدن خلافت نیمه ایرانی عباسیان نیز دست كم در بخشی از ایران شامل مازندران ، ری ، آذربایجان ، اران و ارمنستان ، ادامه یافت . بزرگ ترین آن شورش ها كه بیش از بیست سال طول كشید ، خیزش بابک ،سردار بزرگ و برخاسته از بین توده مردم بود . بابك در سال 200 هجری به نام خرم دینان در ادامه خیزش سهرك مزدكی به پا خاست ( زرین كوب 2536 / ص 4-193 ) ودر سال 220 هجری حیدربن كاووس مشهور به افشین ، اورا از راه نیرنگ دستگیر كرد و به نزد معتصم ،خلیفه وقت عباسی فرستاد . به نقل از طبری آمده است كه اورا در تاریخ پنجشنبه سوم صفر سال 223 در سامرا به طرز دلخراشی كشتند .( نفیسی 1348 / ص 141)
بابک مدتی پس از آن که به جانشینی جاویدان درآمد، یعنی در سال ۱۹۵ هجری خورشیدی، همزمان با خلافت مأمون خلیفه عباسی در شمال آرتاویل (اردبیل کنونی) علیه عباسیان قیام کرد. او با همسایگان ارمنی خود متحد گردید و توانست حمایت امپراتور بیزانس تئوفیلوس را به دست آورد. هدف نهایی بابک اتحاد مجدد ایران و رهایی ایران از قید خلفای عباسی بود. بابک پیرو آیینی بود که آمیختهای از آیین زرتشتی و مزدکی بود. او و پیروان او معتقد بودند که ابومسلم نمرده است و او منجی است که روزی دوباره بازخواهد گشت و عدالت را در جهان برقرار خواهد کرد. قیام بابک بیش از بیست سال طول کشید. 22 سال جنگ های نامنظم بابک علیه حکومت ستمگر عباسی موجب شد بنی عباس شش بار والی عرب آذربایجان را تغییر دهد. بابک زمانی شکست خورد که متحد پیشین او افشین به او خیانت کرد. با شکست بابک و دستگیری او بسیاری از خرمدینان به امپراتوری بیزانس پناهنده شدند و پیروان او بعدها در سایر مذاهب اسلامی حل گردیدند و میتوان گفت که قیام خرمدینان عملاً آخرین جنبش بزرگ و سازمان یافته احیای دینی ایران پیش از اسلام بود.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/1027-babak-khoramdin-iran-dost.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
ایاز تبریزی
نارضایتی مردم ایران از حكومت امویان و عمال و والیان بیدادگر آن ، زمینه ساز شورش های بزرگی در سده های نخست هجری شد كه پس از روی كار آمدن خلافت نیمه ایرانی عباسیان نیز دست كم در بخشی از ایران شامل مازندران ، ری ، آذربایجان ، اران و ارمنستان ، ادامه یافت . بزرگ ترین آن شورش ها كه بیش از بیست سال طول كشید ، خیزش بابک ،سردار بزرگ و برخاسته از بین توده مردم بود . بابك در سال 200 هجری به نام خرم دینان در ادامه خیزش سهرك مزدكی به پا خاست ( زرین كوب 2536 / ص 4-193 ) ودر سال 220 هجری حیدربن كاووس مشهور به افشین ، اورا از راه نیرنگ دستگیر كرد و به نزد معتصم ،خلیفه وقت عباسی فرستاد . به نقل از طبری آمده است كه اورا در تاریخ پنجشنبه سوم صفر سال 223 در سامرا به طرز دلخراشی كشتند .( نفیسی 1348 / ص 141)
بابک مدتی پس از آن که به جانشینی جاویدان درآمد، یعنی در سال ۱۹۵ هجری خورشیدی، همزمان با خلافت مأمون خلیفه عباسی در شمال آرتاویل (اردبیل کنونی) علیه عباسیان قیام کرد. او با همسایگان ارمنی خود متحد گردید و توانست حمایت امپراتور بیزانس تئوفیلوس را به دست آورد. هدف نهایی بابک اتحاد مجدد ایران و رهایی ایران از قید خلفای عباسی بود. بابک پیرو آیینی بود که آمیختهای از آیین زرتشتی و مزدکی بود. او و پیروان او معتقد بودند که ابومسلم نمرده است و او منجی است که روزی دوباره بازخواهد گشت و عدالت را در جهان برقرار خواهد کرد. قیام بابک بیش از بیست سال طول کشید. 22 سال جنگ های نامنظم بابک علیه حکومت ستمگر عباسی موجب شد بنی عباس شش بار والی عرب آذربایجان را تغییر دهد. بابک زمانی شکست خورد که متحد پیشین او افشین به او خیانت کرد. با شکست بابک و دستگیری او بسیاری از خرمدینان به امپراتوری بیزانس پناهنده شدند و پیروان او بعدها در سایر مذاهب اسلامی حل گردیدند و میتوان گفت که قیام خرمدینان عملاً آخرین جنبش بزرگ و سازمان یافته احیای دینی ایران پیش از اسلام بود.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/1027-babak-khoramdin-iran-dost.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دشمنت را بشناس
(گفت و گو با مرتضی ثاقب فر در باره ترجمهاش از کتاب «تاریخ هرودوت»)
تاریخ هرودوت
ترجمه : مرتضی ثاقب فر
چاپ اول : ۱۳۸۹
دوره دو جلدی
ناشر : انتشارات اساطیر
درباره هرودوت و کتاب او بسیار شنیدهایم . می گویند پدر تاریخ است و تقریبا هیچ کتابی درباره تاریخ ایران باستان و به خصوص دوره هخامنشی وجود ندارد که به او ارجاع نداده باشد . از سوی دیگر نقدهای فراوانی درباره کتاب او وجود دارد. بسیاری صدق ادعاهای او را زیر سوال بردهاند .به راستی کتاب هرودوت امروزه چه اهمیتی دارد؟
مطمئنا کتاب هرودوت بسیار مهم است. اگر کتاب او نبود بسیاری از موضوعات در تاریخ ما مبهم می ماند. اگرچه بسیاری منابع دیگر مانند سنگ نوشتهها و گل نوشتهها و رویدادنامههای آشوری و بابلی پیدا شدهاند ؛ اما در مقایسه با کتاب هرودوت است که میتوان معنای آنها را فهمید و دانست که هرکدام از این اسناد را باید در کجای تاریخ ایران گذاشت.
اما فراتر از اهمیت کتاب -- که درآن شکی نیست – میخواهم به نکته دیگر اشاره کنم و آن اینکه هر فردی وقتی به دوران پختگی خود میرسد شروع میکند به تامل در زندگی خود. این خودشناسی همانقدر که برای یک فرد مهم است ، برای یک جامعه و یک ملت هم اهمیت دارد. مخصوصا برای ملتی چون ما که همیشه زیر فشار و حمله دیگر کشورها و ملتها بودهایم. حملهها و جنگهایی که هرکدام می توانست یک تمدن را نابود کند. بنابراین اصلی ترین وظیفه ما در دوران کنونی خودشناسی است. یکی از مهمترین ویژگیهای نسل جوان ایرانی – بر خلاف نسل ما- این است که بدون عینک ایدئولوژی به جهان نگاه می کند. نسل ما این طور نبود . از چپ گرا تا ملی گرا و اسلام گرا ، همه و همه ، با نگاه ایدئولوژیک به جهان مینگریستند و گویی واقعا نمی توانستند به نحو دیگری جهان را نظاره کنند. نتیجهاش را هم البته دیدیم. خوشبختانه نسل شما در این زمینه دستاوردهای خوبی داشته است. من فکر میکنم موفقیت تنها تعداد محدودی در هر زمینهای ، بستر را برای فعالیتهای بیشتر ایجاد میکند.
بنابراین ترجمه هرودوت در این زمینه گسترده خودشناسی قرار میگیرد و معنا مییابد و این خودشناسی منحصر به هرودوت هم نیست. برای اینکه خود را بشناسیم باید تمام آثار کلاسیک یونان و روم باستان را که درباره ایران هستند یا حتی اشارهای به ایران دارند - و حتی آن مواردی که این اشاره مستقیم هم وجود ندارد - ترجمه کنیم. در راه شناختن خود باید کسانی را که درباره ما حرف زدهاند ،ا هم بشناسیم . بنابراین در این میان کتاب هرودوت که همه یا بخش اعظم آن درباره ایران و ما است ، جایگاه مهمی دارد. در کنار هرودوت آثار کتزیاس و گزنفون و دیودور سیسیلی و پلوتارک و دیگران هم باید ترجمه شود که متاسفانه به واسطه برخی کوتهبینیها در حوزه نشر،کتابهای این افراد به شکل ناقص ترجمه شده است. فراتر از کتب تاریخی، کتابهای ادبی یونانیان مانند نمایشنامه "ایرانیان" آیسخولوس- که به اشتباه در ایران آشیل خوانده میشود- هم دارای اهمیت هستند.
اما کتاب هرودوت قبلا هم ترجمه شده بود. چه ضرورتی باعث شد که شما دوباره این کتاب را ترجمه کنید؟
در واقع ترجمه من سومین ترجمه از کتاب تاریخ هرودوت است. این کتاب را من در سال 84 13 ترجمه کردم و اکنون بعد از شش سال منتشر میشود . واقعیت این است که من از نوجوانی با کتاب هرودوت و ترجمه آقای مازندرانی از آن ، مانوس بودهام. آن کتاب را آنقدر خواندهام که اکنون به انبوهی ورقپاره تبدیل شده است. خب، آن زمان فکر میکردم ترجمه ایشان درست است و به آن اعتماد داشتم. اما بعدا که به طور جدی وارد ترجمه در حوزه تاریخ ایران شدم ، بارها مواردی پیش میآمدکه در منابع دیگر ارجاعاتی به کتاب هرودوت میدیدم که در ترجمه آقای مازندرانی وجود نداشت. برخی از این موارد واقعا موارد مهمی هم بودند.بعدا متوجه شدم که ایشان آزاد ترجمه کردهاند.
ترجمه آقای مازندرانی ترجمه آزاد است یا ترجمه گزیدهای از کتاب؟
ترجمه ایشان ترجمه گزیدهای از کتاب است؛ اما در برخی از موارد، ایشان آزاد هم ترجمه کرده است. شما در برخی از موارد تعجب میکنید که جمله سخت نیست و قاعدتا ایشان مشکلی در ترجمهی آن نداشته ، اما از ترجمهی آن صرفنظر کرده است. برخی از این موارد، بدان علت است که ایشان اهمیت برخی از مسائل را نمیدانسته است چون ایشان کار اصلیاش فعالیت دیپلماتیک بود و به عنوان کاردار ایران در لندن خدمت میکرد. مثلا در یک مورد که تنها موردی است که در کتاب هرودوت به میترا اشاره شده است، ایشان جمله را ترجمه نکرده است؛
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/4111-doshmanat-ra-beshnas.html
@iranboom_ir
(گفت و گو با مرتضی ثاقب فر در باره ترجمهاش از کتاب «تاریخ هرودوت»)
تاریخ هرودوت
ترجمه : مرتضی ثاقب فر
چاپ اول : ۱۳۸۹
دوره دو جلدی
ناشر : انتشارات اساطیر
درباره هرودوت و کتاب او بسیار شنیدهایم . می گویند پدر تاریخ است و تقریبا هیچ کتابی درباره تاریخ ایران باستان و به خصوص دوره هخامنشی وجود ندارد که به او ارجاع نداده باشد . از سوی دیگر نقدهای فراوانی درباره کتاب او وجود دارد. بسیاری صدق ادعاهای او را زیر سوال بردهاند .به راستی کتاب هرودوت امروزه چه اهمیتی دارد؟
مطمئنا کتاب هرودوت بسیار مهم است. اگر کتاب او نبود بسیاری از موضوعات در تاریخ ما مبهم می ماند. اگرچه بسیاری منابع دیگر مانند سنگ نوشتهها و گل نوشتهها و رویدادنامههای آشوری و بابلی پیدا شدهاند ؛ اما در مقایسه با کتاب هرودوت است که میتوان معنای آنها را فهمید و دانست که هرکدام از این اسناد را باید در کجای تاریخ ایران گذاشت.
اما فراتر از اهمیت کتاب -- که درآن شکی نیست – میخواهم به نکته دیگر اشاره کنم و آن اینکه هر فردی وقتی به دوران پختگی خود میرسد شروع میکند به تامل در زندگی خود. این خودشناسی همانقدر که برای یک فرد مهم است ، برای یک جامعه و یک ملت هم اهمیت دارد. مخصوصا برای ملتی چون ما که همیشه زیر فشار و حمله دیگر کشورها و ملتها بودهایم. حملهها و جنگهایی که هرکدام می توانست یک تمدن را نابود کند. بنابراین اصلی ترین وظیفه ما در دوران کنونی خودشناسی است. یکی از مهمترین ویژگیهای نسل جوان ایرانی – بر خلاف نسل ما- این است که بدون عینک ایدئولوژی به جهان نگاه می کند. نسل ما این طور نبود . از چپ گرا تا ملی گرا و اسلام گرا ، همه و همه ، با نگاه ایدئولوژیک به جهان مینگریستند و گویی واقعا نمی توانستند به نحو دیگری جهان را نظاره کنند. نتیجهاش را هم البته دیدیم. خوشبختانه نسل شما در این زمینه دستاوردهای خوبی داشته است. من فکر میکنم موفقیت تنها تعداد محدودی در هر زمینهای ، بستر را برای فعالیتهای بیشتر ایجاد میکند.
بنابراین ترجمه هرودوت در این زمینه گسترده خودشناسی قرار میگیرد و معنا مییابد و این خودشناسی منحصر به هرودوت هم نیست. برای اینکه خود را بشناسیم باید تمام آثار کلاسیک یونان و روم باستان را که درباره ایران هستند یا حتی اشارهای به ایران دارند - و حتی آن مواردی که این اشاره مستقیم هم وجود ندارد - ترجمه کنیم. در راه شناختن خود باید کسانی را که درباره ما حرف زدهاند ،ا هم بشناسیم . بنابراین در این میان کتاب هرودوت که همه یا بخش اعظم آن درباره ایران و ما است ، جایگاه مهمی دارد. در کنار هرودوت آثار کتزیاس و گزنفون و دیودور سیسیلی و پلوتارک و دیگران هم باید ترجمه شود که متاسفانه به واسطه برخی کوتهبینیها در حوزه نشر،کتابهای این افراد به شکل ناقص ترجمه شده است. فراتر از کتب تاریخی، کتابهای ادبی یونانیان مانند نمایشنامه "ایرانیان" آیسخولوس- که به اشتباه در ایران آشیل خوانده میشود- هم دارای اهمیت هستند.
اما کتاب هرودوت قبلا هم ترجمه شده بود. چه ضرورتی باعث شد که شما دوباره این کتاب را ترجمه کنید؟
در واقع ترجمه من سومین ترجمه از کتاب تاریخ هرودوت است. این کتاب را من در سال 84 13 ترجمه کردم و اکنون بعد از شش سال منتشر میشود . واقعیت این است که من از نوجوانی با کتاب هرودوت و ترجمه آقای مازندرانی از آن ، مانوس بودهام. آن کتاب را آنقدر خواندهام که اکنون به انبوهی ورقپاره تبدیل شده است. خب، آن زمان فکر میکردم ترجمه ایشان درست است و به آن اعتماد داشتم. اما بعدا که به طور جدی وارد ترجمه در حوزه تاریخ ایران شدم ، بارها مواردی پیش میآمدکه در منابع دیگر ارجاعاتی به کتاب هرودوت میدیدم که در ترجمه آقای مازندرانی وجود نداشت. برخی از این موارد واقعا موارد مهمی هم بودند.بعدا متوجه شدم که ایشان آزاد ترجمه کردهاند.
ترجمه آقای مازندرانی ترجمه آزاد است یا ترجمه گزیدهای از کتاب؟
ترجمه ایشان ترجمه گزیدهای از کتاب است؛ اما در برخی از موارد، ایشان آزاد هم ترجمه کرده است. شما در برخی از موارد تعجب میکنید که جمله سخت نیست و قاعدتا ایشان مشکلی در ترجمهی آن نداشته ، اما از ترجمهی آن صرفنظر کرده است. برخی از این موارد، بدان علت است که ایشان اهمیت برخی از مسائل را نمیدانسته است چون ایشان کار اصلیاش فعالیت دیپلماتیک بود و به عنوان کاردار ایران در لندن خدمت میکرد. مثلا در یک مورد که تنها موردی است که در کتاب هرودوت به میترا اشاره شده است، ایشان جمله را ترجمه نکرده است؛
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/4111-doshmanat-ra-beshnas.html
@iranboom_ir
امير كبير
فريدون مشيري
به مناسبت ۲۰ دی سالروز قتل میرزا تقی خان امیرکبیر
امير كبير
رمیده از عطش سرخ آفتاب کویر،
غریب و خسته رسیدم به قتلگاه امیر.
زمان، هنوز همان شرمسار بهت زده،
زمین، هنوز همین سخت جان لال شده،
جهان هنوز همان دست بسته تقدیر!
هنوز، نفرین می بارد از در و دیوار.
هنوز، نفرت از پادشاه بد کردار.
هنوز وحشت از جانیان آدمخوار!
هنوز لعنت بر بانیان آن تزویر.
هنوز دست صنوبر به استغاثه بلند،
هنوز بید پریشیده سر فکنده به زیر،
هنوز همهمه سروها که ای جلاد!
مزن! مکش! چه کنی؟ های ؟!
ای پلید شریر!
چگونه تیغ زنی بر برهنه در حمام؟!
چگونه تیر گشایی به شیر در زنجیر!؟
هنوز، آب، به سرخی زند که در رگ جوی،
هنوز،
هنوز،
هنوز،
به قطره قطره گلگونه، رنگ می گیرد،
از آنچه گرم چکید از رگ امیر کبیر.
نه خون، که عشق به آزادگی، شرف، انسان،
نه خون، که داروی غم های مردم ایران.
نه خون، که جوهر سیال دانش و تدبیر.
هنوز زاری آب،
هنوز ناله باد،
هنوز گوش کر آسمان، فسونگر پیر.
هنوز منتظرانیم تا ز گرمابه
برون خرامی، ای آفتاب عالم گیر.
نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است.
تو را ز کنگره عرش می زنند صفیر!
به اسب و پیل چه نازی؟ که رخ به خون شستند،
درین سراچه ماتم، پیاده، شاه، وزیر!
چون او دوباره بیاید کسی؟
محال ... محال،
هزاران سال بمانی اگر،
چه دیر...
چه دیر...!
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/61-chame-amirkabir.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
فريدون مشيري
به مناسبت ۲۰ دی سالروز قتل میرزا تقی خان امیرکبیر
امير كبير
رمیده از عطش سرخ آفتاب کویر،
غریب و خسته رسیدم به قتلگاه امیر.
زمان، هنوز همان شرمسار بهت زده،
زمین، هنوز همین سخت جان لال شده،
جهان هنوز همان دست بسته تقدیر!
هنوز، نفرین می بارد از در و دیوار.
هنوز، نفرت از پادشاه بد کردار.
هنوز وحشت از جانیان آدمخوار!
هنوز لعنت بر بانیان آن تزویر.
هنوز دست صنوبر به استغاثه بلند،
هنوز بید پریشیده سر فکنده به زیر،
هنوز همهمه سروها که ای جلاد!
مزن! مکش! چه کنی؟ های ؟!
ای پلید شریر!
چگونه تیغ زنی بر برهنه در حمام؟!
چگونه تیر گشایی به شیر در زنجیر!؟
هنوز، آب، به سرخی زند که در رگ جوی،
هنوز،
هنوز،
هنوز،
به قطره قطره گلگونه، رنگ می گیرد،
از آنچه گرم چکید از رگ امیر کبیر.
نه خون، که عشق به آزادگی، شرف، انسان،
نه خون، که داروی غم های مردم ایران.
نه خون، که جوهر سیال دانش و تدبیر.
هنوز زاری آب،
هنوز ناله باد،
هنوز گوش کر آسمان، فسونگر پیر.
هنوز منتظرانیم تا ز گرمابه
برون خرامی، ای آفتاب عالم گیر.
نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است.
تو را ز کنگره عرش می زنند صفیر!
به اسب و پیل چه نازی؟ که رخ به خون شستند،
درین سراچه ماتم، پیاده، شاه، وزیر!
چون او دوباره بیاید کسی؟
محال ... محال،
هزاران سال بمانی اگر،
چه دیر...
چه دیر...!
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/61-chame-amirkabir.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
www.iranboom.ir
امير كبير
امیر کبیر و تکیه بر ملت
دکتر پرویز ورجاوند
کوتاه سخن آنکه امیرکبیر با وجود زمان به نسبت کوتاهی که در اختیار داشت، بدون آنکه به مظاهر فرهنگ غرب گرایش کند، دگر گونیها و تحولات چشمگیری را سبب گردید که با جنبههای مثبت و پویای فرهنگ ملت، تفاهم داشت و از اینرو با استقبال جامعه مواجه گشت. در حالیکه دانشاندوختگان دوران ناصری که روشنفکران زمان به شمار میآیند، در تمامی زمینهها به الگو برداری از غرب پرداختند و به همین جهت پیش از آنکه در برابر سلطۀ استعمار موضع بگیرند و در راه قطع نفوذ آن به مجاهدت برخیزند، تحت تأثیر خیزشها و دگرگونیهای سیاسی – اجتماعی غرب، بر آن گشتند تا اساس حکومت استبدادی را واژگون سازند، بدون آنکه بر تکیهگاههای آنها توجه کنند. وجود خیزشهایی چون ماجرای لغو قرارداد رویتر و بعد ماجرای تنباکو، روشنگر این امر است که آمادگی جامعه برای نفی سلطۀ بیگانه، بیش از حساسیت او در برابر رژیم استبدادی حاکم است. به همین دلیل نیز حرکتی فراگیر بوجود آورد که نتایج مهمی در برداشت. در حالیکه درس خواندگان زمان با تغییر در سر و وضع ظاهر خود و نحوۀ استدلال و برخوردشان با مسائل کشور، از متن زندگی مردم دور افتادند و برایشان میسر نگشت تا مردم را با خود هم آواز سازند. آری در آن زمان خواست مردم این بود تا دست اجنبی را از سر خود کوتاه سازند و پایش را از میهن خویش قطع کنند. مردم هنوز خاطرات شکستهای ننگین را در جنگهای ایران و روس و از کفدادن سرزمینهای وسیع قفقاز و «اران» را از یاد نبرده بودند. آنها جدایی هرات و بخشی از خراسان بزرگ را چون زخمی بر پیکر خود احساس میکردند. آنها قدرتنماییهای سفارت روس و انگلیس و فراشان و مأموران و تفنگچیان آنها را شب و روز لمس میکردند، بنابراین درد اصلی را نفی اجنبی و کفار میدانستند نه به زیر کشاندن شاه مستبد. مردم در مجموع دریافته بودند که اساس گرفتاریهای آنها در اینست که زیر سلطه خارجی به سر میبرند و آنچه بر سرشان میآید حاصل استعمار روس و انگلیس است،ولی روشنفکران در عمل به این عامل اساسی چنانکه باید بها نمیدادند و با عرضه کردن برنامۀ اصلاحات منطبق با شیوههای غربی، بیش از پیش خود را با مردم و راه آنها بیگانه میساختند. جالب این است که بعدها در جریان مبارزات بنیادی مردم با حکومت استبدادی نیز، ملت ایران رهبرانی را برگزید و پشت سر آنها به جانبازی پرداخت که از دیدگاههای قالبی اینگونه روشنفکران هیچ نشانهای با خود نداشتند. توجه به این امر که بزرگترین قهرمانان نهضت مشروطیت در سیمای کسانی چون ستارخان و باقرخان تبلور پیدا میکند،پدیده ایست که جا دارد فراوان دربارۀ آن اندیشیده و سخن گفته شود.
لازم به یادآوری است که برخلاف تصور بسیاری از افراد، این دورافتادن از مسیر فرهنگ ملی و بیگانهشدن با خویشتنِ خویش،بیش از همه بخشی از جامعۀ با سواد و تحصیل کرده را در بر گرفت که به ناروا عنوان روشنفکر را بر خویش نهادهاند. سردمداران این حرکت از میان کسانی بیرون آمدهاند که در پی دوران به نسبت طولانی سلطۀ رژیم استبدادی وابسته به غرب، با فرنگ و تحصیلات غربی آشنا شدند. آنها که از نظر روانی خود را در برابر عظمت همه جانبۀ غرب ناتوان یافته بودند،راه نجات را در تغییر بنیادی و پذیرا شدن شیوۀ فرهنگی غرب در تمامی زمینههای آن دانستند و از آنجا که میهن خود را در وضعی اسفبار میدیدند،کمتر به خود زحمت دادند تا نسبت به گذشته و هویت ملی و فرهنگی خویش به جستجو و تفکر پردازند و راه جدید را با شناخت آن پیشینه و ویژگیهای جامعه و امکانات سرزمین خود برگزینند. جالب اینست که سالها پیش از آنها فردی برخاسته از متن همین جامعه ولی آشنا به تاریخ و فرهنگ میهن خویش و آشنا با شرایط و اوضاع و احوال سرزمین خود و دردها و رنجهای ملتش، حرکتی را آغاز کرد که با مقاومت شدید دو قدرت استعماری زمان مواجه گردید و به دست شاه خودکامۀ قاجار متوقف گشت. آنچه که امیر کبیر در ایران بدان پرداخت با آنچه که فرهنگاندوختگان غرب در جریان مبارزه با رژیم استبدادی ناصرالدین شاه انجام دادند تفاوتی چشمگیر دارد. امیرکبیر از یکسو همۀ نیروی خود را متوجه استعمارگران و قطع منافع آنها ساخت و از سوی دیگر کوشید تا به جامعه توان ببخشد و ملت را متوجه قدرت و نیروی واقعی خود بسازد. او به شدت با تجزیۀ ایران که روس و انگلیس با نقشهای شیطانی از زمان فتحعلی شاه آن را دنبال میکردند به مقابله پرداخت و با سرکوبی«سالار»از تجزیۀ خراسان جلوگیری کرد و به استقرار نظم در سیستان و بلوچستان پرداخت و توفیق آن را به دست آورد تا هرات و قندهار را بدون خسارت سنگینی بازگرداند و به این ترتیب توطئۀ وسیع انگلیسیها را در بخش وسیع شرقی نافرجام گذارد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9632-amir-kabir-tekie-bar-mellat.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دکتر پرویز ورجاوند
کوتاه سخن آنکه امیرکبیر با وجود زمان به نسبت کوتاهی که در اختیار داشت، بدون آنکه به مظاهر فرهنگ غرب گرایش کند، دگر گونیها و تحولات چشمگیری را سبب گردید که با جنبههای مثبت و پویای فرهنگ ملت، تفاهم داشت و از اینرو با استقبال جامعه مواجه گشت. در حالیکه دانشاندوختگان دوران ناصری که روشنفکران زمان به شمار میآیند، در تمامی زمینهها به الگو برداری از غرب پرداختند و به همین جهت پیش از آنکه در برابر سلطۀ استعمار موضع بگیرند و در راه قطع نفوذ آن به مجاهدت برخیزند، تحت تأثیر خیزشها و دگرگونیهای سیاسی – اجتماعی غرب، بر آن گشتند تا اساس حکومت استبدادی را واژگون سازند، بدون آنکه بر تکیهگاههای آنها توجه کنند. وجود خیزشهایی چون ماجرای لغو قرارداد رویتر و بعد ماجرای تنباکو، روشنگر این امر است که آمادگی جامعه برای نفی سلطۀ بیگانه، بیش از حساسیت او در برابر رژیم استبدادی حاکم است. به همین دلیل نیز حرکتی فراگیر بوجود آورد که نتایج مهمی در برداشت. در حالیکه درس خواندگان زمان با تغییر در سر و وضع ظاهر خود و نحوۀ استدلال و برخوردشان با مسائل کشور، از متن زندگی مردم دور افتادند و برایشان میسر نگشت تا مردم را با خود هم آواز سازند. آری در آن زمان خواست مردم این بود تا دست اجنبی را از سر خود کوتاه سازند و پایش را از میهن خویش قطع کنند. مردم هنوز خاطرات شکستهای ننگین را در جنگهای ایران و روس و از کفدادن سرزمینهای وسیع قفقاز و «اران» را از یاد نبرده بودند. آنها جدایی هرات و بخشی از خراسان بزرگ را چون زخمی بر پیکر خود احساس میکردند. آنها قدرتنماییهای سفارت روس و انگلیس و فراشان و مأموران و تفنگچیان آنها را شب و روز لمس میکردند، بنابراین درد اصلی را نفی اجنبی و کفار میدانستند نه به زیر کشاندن شاه مستبد. مردم در مجموع دریافته بودند که اساس گرفتاریهای آنها در اینست که زیر سلطه خارجی به سر میبرند و آنچه بر سرشان میآید حاصل استعمار روس و انگلیس است،ولی روشنفکران در عمل به این عامل اساسی چنانکه باید بها نمیدادند و با عرضه کردن برنامۀ اصلاحات منطبق با شیوههای غربی، بیش از پیش خود را با مردم و راه آنها بیگانه میساختند. جالب این است که بعدها در جریان مبارزات بنیادی مردم با حکومت استبدادی نیز، ملت ایران رهبرانی را برگزید و پشت سر آنها به جانبازی پرداخت که از دیدگاههای قالبی اینگونه روشنفکران هیچ نشانهای با خود نداشتند. توجه به این امر که بزرگترین قهرمانان نهضت مشروطیت در سیمای کسانی چون ستارخان و باقرخان تبلور پیدا میکند،پدیده ایست که جا دارد فراوان دربارۀ آن اندیشیده و سخن گفته شود.
لازم به یادآوری است که برخلاف تصور بسیاری از افراد، این دورافتادن از مسیر فرهنگ ملی و بیگانهشدن با خویشتنِ خویش،بیش از همه بخشی از جامعۀ با سواد و تحصیل کرده را در بر گرفت که به ناروا عنوان روشنفکر را بر خویش نهادهاند. سردمداران این حرکت از میان کسانی بیرون آمدهاند که در پی دوران به نسبت طولانی سلطۀ رژیم استبدادی وابسته به غرب، با فرنگ و تحصیلات غربی آشنا شدند. آنها که از نظر روانی خود را در برابر عظمت همه جانبۀ غرب ناتوان یافته بودند،راه نجات را در تغییر بنیادی و پذیرا شدن شیوۀ فرهنگی غرب در تمامی زمینههای آن دانستند و از آنجا که میهن خود را در وضعی اسفبار میدیدند،کمتر به خود زحمت دادند تا نسبت به گذشته و هویت ملی و فرهنگی خویش به جستجو و تفکر پردازند و راه جدید را با شناخت آن پیشینه و ویژگیهای جامعه و امکانات سرزمین خود برگزینند. جالب اینست که سالها پیش از آنها فردی برخاسته از متن همین جامعه ولی آشنا به تاریخ و فرهنگ میهن خویش و آشنا با شرایط و اوضاع و احوال سرزمین خود و دردها و رنجهای ملتش، حرکتی را آغاز کرد که با مقاومت شدید دو قدرت استعماری زمان مواجه گردید و به دست شاه خودکامۀ قاجار متوقف گشت. آنچه که امیر کبیر در ایران بدان پرداخت با آنچه که فرهنگاندوختگان غرب در جریان مبارزه با رژیم استبدادی ناصرالدین شاه انجام دادند تفاوتی چشمگیر دارد. امیرکبیر از یکسو همۀ نیروی خود را متوجه استعمارگران و قطع منافع آنها ساخت و از سوی دیگر کوشید تا به جامعه توان ببخشد و ملت را متوجه قدرت و نیروی واقعی خود بسازد. او به شدت با تجزیۀ ایران که روس و انگلیس با نقشهای شیطانی از زمان فتحعلی شاه آن را دنبال میکردند به مقابله پرداخت و با سرکوبی«سالار»از تجزیۀ خراسان جلوگیری کرد و به استقرار نظم در سیستان و بلوچستان پرداخت و توفیق آن را به دست آورد تا هرات و قندهار را بدون خسارت سنگینی بازگرداند و به این ترتیب توطئۀ وسیع انگلیسیها را در بخش وسیع شرقی نافرجام گذارد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9632-amir-kabir-tekie-bar-mellat.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir