Telegram Web Link
ساکنان محوطه‌ی باستانی «‌‌شهداد» از چند هزار سال پیش به خانه‌های خود باز نگشته‌اند

محوطه‌ی باستانی شهداد که 60 کیلومتر وسعت دارد و در دل کویر لوت جای گرفته است، یکی از مهم‌ترین شهرهای باستانی محسوب می‌شود که تاکنون، طی بیش از 10 فصل کاوش، باستان‌شناسان به بقایای معماری و اشیای باستانی بی‌نظیری از هزاره سوم پیش از میلاد برخورد کرده‌اند.

«‌‌میرعابدین کابلی» سرپرست کاوش‌های باستان‌شناسی شهداد، گفت: «‌‌در جریان آخرین کاوش‌ها و بررسی‌های باستان‌شناسی در شهداد متوجه شدیم ساکنان شهداد پنج هزار سال پیش به هنگام ترک این شهر، بسیاری از وسایل خود را در درون خانه‌ها رها کرده‌اند و بعد، در خانه‌های خود را با گل پوشانده‌اند.»

وی با اشاره به این‌که گل گرفتن در خانه و باقی گذاشتن وسایل درون آن، نشان‌دهنده‌ی امید به بازگشت است، گفت: «‌‌با توجه به این‌که این محوطه با صبر و حوصله ترک شده است؛ به نظر می‌رسد که عواملی از نوع زلزله یا بدی شرایط اقتصادی و اجتماعی باعث ترک این شهر نبوده باشد، بلکه خشک‌سالی، دلیل اصلی ترک این شهر باستانی بوده است.»

شهر باستانی شهداد دارای محله‌های مسکونی و بخش‌های مختلف کارگاهی، گورستان و ... است. کاوش‌های باستان‌شناسی در منطقه‌ی مسکونی شهر نشان می‌دهد که این شهر از چندین محله تشکیل شده است. در هر یک از محله‌های شهر، یکی از صنف‌ها، مانند جواهرسازان، صنعت‌گران و کشاورزان زندگی می‌کرده‌اند. طی فصل‌های مختلف فعالیت باستان‌شناسی در شهداد، تاکنون بیش از 300 گور باستانی مورد کاوش قرار گرفته است که در هر گور، زیورآلات، وسایل آرایش و اشیای بسیار زیادی که نشان‌دهنده اهمیت و ثروت این شهر است، به دست آمده است.

اما کشف و شناسایی علل اصلی ترک شهداد در روشن کردن تاریخ زندگی ساکنان این شهر از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.

«‌‌کابلی» با اشاره به این‌که هنوز مشخص نیست ساکنان شهداد بعد از ترک این شهر، به کجا رفته‌اند، در مورد اهمیت شناسایی علت ترک شهر گفت: «‌‌شناسایی علت اصلی ترک این شهر که تاکنون آثار بسیار مهمی از آن به دست آمده، نشان‌دهنده بخش مهمی از زندگی ساکنان این شهر و مهاجرت آن‌ها به نقاط دیگر خواهد بود.»

شهر باستانی شهداد در نزدیکی شهرستان شهداد در استان کرمان جای گرفته است.

http://www.iranboom.ir/tarikh/bastan-shenasi/824-sakenan-shahdad.html

@iranboom_ir
آشنایی با موزه و موزه‌داری
 
به طور کلی موزه به مجموعه‌ای از آثار و اشیایی اتلاق می‌شود که در محل یا عمارتی نگه‌داری و در معرض نمایش گذاشته شوند. موزه‌ها از معدود مراکز حافظ یادگاران نسل گذشته و در حقیقت فرزندان هنر و تاریخ هستند. هر یک از اشیاء داخل موزه در عین بی زبانی به هزار زبان سخن می‌گویند زیرا اسناد معتبری از هنر، فرهنگ و تاریخ را ارایه می‌دهند.

تاریخ تشکیل اولین موزه در ایران را باید در گنجینه‌های گرانبهایی که باستان شناسان به دست آورده‌اند، جستجو کرد. ایرانیان برای رهایی از آسیب بیگانگان گاهی گنجینه‌های گرانبهایی مانند کلوزر، کلماکره و مجموعه سفالی آبگینه گرگان را درون چاه‌ها و حفره‌ها پنهان می‌کردند.

بیشترین جلوه تاریخ موزه‌داری ایران را در ایجاد موزه ایران باستان باید جستجو کرد. این موزه با 2744 متر زیر بنا به دلیل قدمت اشیا، در زمره یکی از موزه های مادر دنیا محسوب می‌شود که در سال 1316 افتتاح شد. طراحی ساختمان این موزه به عهده آندره گدار فرانسوی بود و شکل ظاهری ساختمان الهام گرفته از طاق کسری انوشیروان ساسانی است.

این موزه در برگیرنده آثار مختلفی از هزاره ششم پیش از میلاد تا دوران مختلف اسلامی است که در دو طبقه به نمایش درآمده است. آثار و اشیاء به نمایش درآمده در موزه، آیینه تمام نمایی از فرهنگ، هنر،آداب و روسوم، ‌باورها و اعتقادات گذشتگان و نیاکان ماست و آن را تنها پل ارتباطی بین گذشته،‌حال و آینده می‌توان به شمار آورد.

موزه را نبایستی مکانی دانست که در آنجا صرفا" آثار تاریخی و باستانی به نمایش درمیآید، بلکه تمامی نمایشگاه‌های هنری، علمی، جانوری، پزشکی، نگارخانه‌ها، کتابخانه‌ها و بایگانی‌ها و بیشتر بناهای تاریخی به نوعی موزه هستند.

هر شیئ و اثر به نمایش گذاشته شده در موزه یا نمایشگاه زبان حالی دارد و با بیننده‌اش ارتباط برقرار می‌کند با تعمق و تفکر می‌توان زبان حال این آثار را دریافت و از دیدگاه‌های مختلف آن را بررسی نمود.

یکی از مهمترین وظایف یک موزه برقرار کردن ارتباط فرهنگی بازدید کننده با شیئ به نمایش درآمده است. در حقیقت باید کوشید تا همان ارتباط و حسی را که بین خالق یک اثر و خود وجود داشته به نوعی دیگر به بازدیدکنندگان منتقل نمود که این امری دور از دسترس نیست.

انواع موزه‌ها:

موزه‌ها را به شکل‌های گوناگون طبقه بندی کرده‌اند، موزه‌های تاریخ و باستان‌شناسی، موزه‌های فضای باز، موزه‌های مردم شناسی، کاخ موزه‌ها، موزه‌های علوم و تاریخی طبیعی، موزه‌های منطقه‌ای (محلی)، موزه‌های سیار (گردشی)، پارک موزه‌ها، موزه‌های سلاح (نظامی)، موزه‌های اندیشمندان (خانه هنرمندان).

موزه تاریخی و باستان شناسی:

•دید تاریخی دارند و بیانگر سلسله و دوره‌های تاریخی هستند . بیشتر این آثار بر اثر کاوش‌های باستان شناسی به دست آمده‌اند و بیانگر فرهنگ و تمدون گذشته و تلفیق کننده علم، هنر و دانش یک ملت هستند. چنین موزه هایی مادر نیز نامیده می‌شوند. موزه ملی ایران (ایران باستان)، موزه ملی ورسای در فرانسه و موزه تاریخ در واشینگتن از این نوع هستند.

موزه فضای باز:
•با ایجاد این نوع موزه‌ها می‌توان به معرفی یافته‌ها و داده‌های مهم باستان شناسی کمک بزرگی نمود. زمان یکه یک کاوش علمی باستان شناسی منجر به نتایج مطلوب و کشف آثار ارزشمند غیر منقول می‌شود و قابل انتقال به موزه‌ها نیست، با فراهم آوردن شرایط و امکانات لازم، مکان مورد نظر را جهت باز دید عموم مهیا می‌نمایند. این امر در اصطلاح به موزه فضای باز مشهور است. از جمله این موزه ها می‌توان به تخت جمشید در شیراز و محوطه تاریخی هگمتانه در همدان اشاره نمود.
این موزه‌ها در دیگر کشور ها مانند چین، یونان و برخی از کشور های اورپایی نیز معمول است. در استان خراسان محوطه تاریخ بندیان در گز که دارای گچ بری های بسیار زیبایی از دوره ساسانیان است و همچنین محوطه تاریخی شا یاخ نیشابور می توانند مکان مناسبی برای این امر باشند.


موزه‌های مردم شناسی:

•فرهنگ، آداب و رسوم،‌ اعتقادات، پوشاک و سنن اجتماعی حاکم بر جامعه را نشان می‌دهند. موزه مردم شناسی تهران و حمام گنجعلی خان کرمان از این نوع هستند.


کاخ موزه‌ها:

•بنا یا اثر تاریخی هستند که از گذشتگان به دست ما رسیده و بیانگر و ضعیت و نحوه زندگی صاحبان آن است. ممکن است در این بنا اشیای تاریخی و نیز آثار هنری از جمله نقاشی روی دیوار،‌گچ کاری و ... وجود داشته باشد. کاخ موزه ها معمولا" در مراکز حکومتی به وجود می‌آیند. هدف از تاسیس این موزه ها به نمایش گذاشتن اثر و بنای تاریخی و نیز عبرت آموزی است.

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/didehban/yademan-ha/4000-ashenaei-moze-mouseion.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
یادداشت ـ جیره‌بندی رسمی برق

دکتر هوشنگ طالع

دولت "... فاق " اولین چشم‌روشنی را در قالب جیره‌بندی برق ، بسته‌بندی شده ، پیش‌کش مردم و به ویژه به آنانی که " به این رای دادند تا آن نیاید " کرد .

اطلاعیه شرکت توانیر درخصوص برنامه قطع برق
🔹شرکت توانیر: با توجه به شروع فصل سرما وافزایش  مصرف گاز در بخش خانگی و محدودیت‌ تامین سوخت گاز نیروگاه‌ها و مطابق تصمیمات اتخاذ شده مبنی بر عدم مصرف مازوت در برخی از نیروگاه‌ها، مشترکان می‌توانند جهت اطلاع از برنامه زمان‌بندی اعمال محدودیت برق به سایت شرکت توزیع نیروی برق مربوطه یا سامانه برق من مراجعه نمایند .

یکی از خبرگزاری‌ها ، به این اقدام واکنش نشان داد و با گذاردن عکس یک بانوی خندان ، نوشت :
برق کشور قراره منظم قطع بشه
ولی خدا رو شکر آیفون سری ۱۴ به بعد ریجستر شد !
حالا با نور گوشی آیفون میتونیم تمام خونه رو راحت ببینیم .

البته پس از جیره‌بندی برق ، جیره‌بندی آب ، گاز و ... در پیش است تا مردم به وفاق کامل برسند ؟!

یک‌شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳ ( ماه کورش بزرگ )

@iranboom_ir
بوشهر مأمن گور دختر، بنایی شبیه به آرامگاه کوروش بزرگ

نصرالله ابراهیمی

پس از عبور از شهر برازجان و دالکی در مسیر جاده برازجان – شیراز و تقریبا 200 متر بعد از ایست و بازرسی و در کنار پل نمازی سه راهی‌ای وجود دارد که به شهر تنگ ارم منتهی می‌شود. در جنوب شهر تنگ ارم و جاده ارتباطی که به بوشکان ختم می‌شود نیز سه راهی دیگری وجود دارد که به سمت شرق و از روستاهای موردخیر، کنارسیاه و کفتار و عبور کرده و پس از گذر راه پرپیچ و خم و صعب‌العبور وارد جلگه بزپر می‌شود که از جبهه شرق آن نیز به جلگه سرمشهد منتهی می‌شود، جایی در استان بوشهر که مامن بنای تاریخی گور دختر است.


پیشینیه تحقیقات و مطالعات بنای گور دختر

«پروفسور ریچارد نلسون فرای» نخستین نویسنده‌ای بود که به وجود چنین اثری در دشت بسپر پی برد. وی در سال 1948 (1327 هجری خورشیدی) از ناحیه سرمشهد دیدن کرد و درباره آثار و نوشته‌های ساسانی آن مطالب بسیار ارزنده‌ای منتشر کرد. اما نتوانست خود آرامگاه بسپر را ببیند و یا مطالعه دقیقی درباره آن داشته باشد.

در سال 1950 (1329 هجری خورشیدی) «پروفسور والتر برنوهنینگ» به همراه «محمدتقی مصطفوی» به سر مشهد رفتند تا از نوشته‌های ساسانی آن ناحیه قالب‌گیری کنند و از اهالی سر مشهد شنیدند که در نزدیکی آنجا یکی 2 اثر باستانی وجود دارد. اما به دلایلی نتوانستند از آن آثار دیدن کنند و به بازگویی آنچه شنیده بودند بسنده کردند.

در سال 1960 «پروفسور لوئی واندنبرگ» بلژیکی در تحقیقی بسیار ارزنده درباره شیوه ساختمانی و تاریخ تقریبی گور دختر سخن گفت و احتمال انتساب آن را به یکی از نخستین شاهان هخامنشی به میان آورد.

در همان سال «دیوید استروناخ» از گور دختر دیدن کرد و نظریه واندنبرگ در باب تاریخ تخمینی آن را پذیرفت. در سال 1966 «کارل نیلندر» با بررسی در ریخت و اندازه بست‌های فلزی تخت جمشید و پاسارگاد و میزان به کار گرفته شدن انواع آنها در بناهای هخامنشی، توانست راهی برای تعیین تاریخ تقریبی پاره‌ای از آن ساختمان‌ها به دست آورد و بر مبنای همین تحقیق گور دختر را متعلق به سده پنجم پیش از میلاد دانست. نظریه وی را بسیاری از جمله استروناخ و شهبازی پذیرفته‌اند.

در سال‌های 1380 و 82 «علی‌اکبر سرفراز» بنای گور دختر و جلگه بزپر را مورد بررسی و شناسایی قرار داد و بنای گور دختر را متعلق به شاهان اولیه هخامنشی و کوروش اول پسر چیش پش و مقبره بالای آن را مربوط به همسر ایلامی وی می‌داند.

معماری بنای گور دختر

گور دختر بنایی است مستطیل شکل به بلندی 45/4 متر با بامی شیروانی شکل که از تخته سنگ‌های کرم رنگ بزرگ ساخته شده است. این بنا بر روی یک مصطبه سنگی بنا شده که زیرسازی اولیه و سکوسازی برای این بنا بوده است. شالوده اصلی آن شفته‌ریزی و شن‌های رودخانه‌ای است که مصطبه و پایه اصلی و اولیه بنا بر روی آن ساخته و پرداخته شده است. بر روی مصطبه سه ردیف سنگ به صورت پلکانی ایجاد شده که به اتاقک اصلی منتهی می‌شود. پائین‌ترین رج که بر روی زمین است 10/5 متر طول و 40/4متر عرض دارد. ارتفاع سنگ‌ها که به صورت پلکانی بر روی هم قرار گرفته 34 سانتیمتر است. اتاقک بالایی که بر روی پلکان‌ها ایجاد شده 40/3 متر ارتفاع، 95/2 متر طول و عرض آن 30/2 متر است. ضخامت دیوارهای سنگی این بنا در حدود 75 سانتیمتر است و بنابراین اطاق آرامگاه از درون 20/2 متر طول و 55/1 متر عرض دارد و ارتفاع آن از کف تا سقف مسطح آن 05/2 متر است.

بنای مستطیل شکل گور دختر به طور کامل از 22 قطعه سنگ ساخته شده که هیچگونه ظرافت‌کاری در آن دیده نمی‌شود و به صورت خیلی ابتدایی سنگ‌ها را برش و حجاری نموده‌اند. در جبهه شمالی بنا با احتساب سنگ درگاه ورودی 5 قطعه، در جبهه غربی 4 قطعه سنگ، جبهه شرقی 3 قطعه، جبهه جنوبی 7 قطعه و سقف آن نیز از 3 قطعه سنگ ساخته شده است. سنگ‌های به کار رفته در این بنا از کوه‌های شرق جلگه و نزدیک به تنگه سه چاه جنوبی جدا شده و به محل انتقال داده شده‌اند. تمامی سنگ‌های اتاقک آرامگاه به وسیله بست‌های فلزی که به صورت توکار هستند و هیچکدام از آنها در ظاهر بنا دیده نمی‌شوند.

بنا دارای یک در ورودی با ابعاد 70 ×90 سانتیمتر است که اندکی رو به شمال غربی است. هیچگونه نشانه‌ای که مربوط به قفل و بست سنگ درگاه باشد دیده نمی‌شود و احتمال می‌رود که اصلا سنگ درگاهی نداشته است و اگر هم داشته به صورت خشکه چین و بدون هیچگونه پاشنه در یا قفل و بستی ایجاد کرده‌اند. بر بالای درگاه ورودی و نزدیک به سقف فضای طاقچه مانندی به صورت مربع شکل به ابعاد 25×25 سانتیمتر دیده می‌شود که از پشت بسته شده است.

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/8346-1391-08-21-06-58-59.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
شیخ صنعان

فریدالدین عطار نیشابوری


گر مرید راه عشقی فكر بدنامی مكن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت

شیخ صنعان پیر صاحب كمال و پیشواری مردم زمان خویش بودو قریب پنجاه سال در كعبه اقامت داشت. هر كس به حلقـﮥ ارادت او در می‌آمد از ریاضت و عبادت نمی‌آسود. شیخ خود نیز هیچ سّنتی را فرو نمی ‌گذاشت و نماز و روزﮤ بیحد بجا می ‌آورد. پنجاه بار حج كرده و در كشف ‌اسرار به مقام كرامت رسیده بود.

هر كه بیماری و سستی یافتی
از دم او تندرستی یافتی

پیشوایانی كه در پیش آمدند
پیش او از خویش بیخویش آمدند

چنان اتفاق افتاد كه شیخ چندین شب در خواب دید كه از كعبه گذارش به روم افتاده و در برابر بتی سجده می ‌كند. از این خواب آشفته گشت و دانست كه راه دشواری در پیش دارد كه جان بدر بردن از آن آسان نیست. اندیشید كه اگر بهنگام در این بیراهه قدم نهد راه تاریك بر وی روشن گردد و اگر سستی كند همیشه در عقوبت و شكنجه خواهد ماند. آخر الامر به رفتن مصمم گشت و مطلب را با مریدان در میان گذاشت و گفت باید زودتر قدم در راه بنهم و عزم سفر روم كنم تا تعبیر خوابم معلوم گردد. یاران در سفر با وی همراه گشتند و به خذاك روم قدم گذاشتند و همه جا سیر می‌كردند تا ناگهان در ایوانی دختر ترسائی دیدند چون آفتاب درخشان:

هر دو چشمش فتنـﮥ عشاق بود
هر دو ابرویش بخوبی طاق بود

روی او از زیر زلف تابدار
بود آتش پاره ‌ای بس آبدار


هركه سوی چشم او تشنه شدی
در دلش هر مژه چون دشنه شدی

چاه سیمتن بر زنخدان داشت او
همچو عیسی بر سخن جان داشت او

دختر جون نقاب سیاه از چهره برگرفت آتش به جان شیخ انداخت و عشقش چنان او را از پا در آورد كه هر چه داشت سر بسر از دست داد. حتی ایمان و عافیت فروخت و رسوائی خرید. عشق بحّدی بر وجودش چیره شد كه از دل و جان نیز بیزار گشت.
چون مریدان, او را به این حال زار دیدند حیران و سرگردان بر جای ماندند و از پی چارﮤ كار برآمدند. اما چون قضا كار خود كرده بود هیچ پندی اثر نداشت و هیچ داروئی دردش را درمان نمی ‌كرد. تا شب همچنان چشم بر ایوان دوخته و دهان باز مانده باقی ماند. شب نه یك دم بخواب رفت و نه قرار گرفت. از عشق به خود می ‌پیچید و زار می ‌نالید.

گفت یارب امشبم را روز نیست
شمع گردون را همانا سوز نیست

در ریاضت بوده ‌ام شبها بسی
خود نشان ندهد چنین شبها كسی

همچو شمع ازتف و سوزم می ‌كشند
شب همی سوزند و روزم می‌ كشند

شب چنان به نظرش دراز می ‌آمد كه گوئی روز قیامت است یا خورشید تا ابد غروب كرده است. نه صبری داشت تا درد را هموار كند و نه عقلی كه او را به حال خویش برگرداند؛ نه پائی كه به كوی یار رود و نه یاری كه دستش گیرد:

رفت عقل و رفت صبر و رفت یار
این چه دردست این چه عشقست این چه كار؟

مریدان به گردش جمع شدند و به دلداریش زبان گشودند و هر یك راهی پیش پایش گذاردند. اما شیخ با استادی به هر یك جواب می‌گفت:

همنشینی گفت ای شیخ كبار
خیز و این وسواس را غسلی برآر

شیخ گفتا امشب از خون جگر
كرده ‌ام صدبار غسل ای بیخبر

آن دگر گفتا كه تسبیحت كجاست
كی شود كار تو بی تسبیح راست

گفت آن را من بیفكندم زدست
تا توانم برمیان زنار بست

آن دگر گفتا پشیمانیت نیست
یك نفس درد مسلمانیت نیست

گفت كس نبود پشیمان بیش از این
كه چرا عاشق نگشتم پیش از این

آن دگر گفتش كه دیوت راه زد
تیر خذلان بر دلت ناگاه زد

گفت دیوی كو ره ما می ‌زند
گو بزن, الحق كه زیبا می ‌زند

آن دگر گفتا كه با یاران بساز
تا شویم امشب به سوی كعبه باز

گفت اگر كعبه نباشد دیر هست
هوشیار كعبه شد در دیر مست

چون هیچ سخن در او كارگر نیامد یاران به تیمارش تن در دادند و با دلی خونین به انتظار حادثه نشستند.
روز دیگر شیخ معتكف كوی یار شد و با سگان كویش همطراز گشت و از اندوه چون موی باریك شد. عاقبت از درد عشق بیمار گشت و سر از آن آستان بر نگرفت و آنقدر خاك كویش را بستر و بالین ساخت تا دختر از رازش آگاه شد و گفت «ای شیخ كجا دیده‌ ای كه زاهدان در كوی ترسایان مقیم شوند؟ از این كار درگذر كه دیوانگی بار می ‌آورد.» شیخ گفت: «ناز و تكبر به یك سو نه كه عشقم سرسری نیست‌, یا دلم را باز ده یا فرمان ده تا جان بیفشانم‌.

روی بر خاك درت جان می ‌دهم
جان به نرخ روز ارزان می ‌دهم

چند نالم بر درت در باز كن
یكدمم با خویشتن دمساز كن

گرچه همچون سایه ‌ام از اضطراب
درجهم از روزنت چون آفتاب.»

دختر با سختی پاسخ داد كه: «ای پیر خرف گشته! شرم دار كه هنگام كفن و كافور تست, نه زمان عشق ورزی! با این نفس سرد چگونه دمسازی می‌ كنی و با این پیری عشق بازی؟» شیخ از سرزنش دختر دل از جای نبرد و همچنان با او از غم عشق سخن راند.

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/dastan/4896-sheikh-sanaan-sp-1536607665.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
ترک‌های ایرانی یا ایرانیان ترک‌زبان

شادروان دکتر علی زرینه باف

بار دیگر کسانی در داخل و خارج ایران پیدا شده‌اند که می‌کوشند برای مردم آذربایجان هویت تازه‌ای بتراشند و تبار آنان را به ترکان برسانند و در این رابطه کتاب‌ها می‌نویسند، روزنامه و مجله چاپ می‌کنند، کنگره تشکیل می‌دهند تا این ادعای دروغین را به کرسی بنشانند که آذربایجانی‌ها «ترک»‌اند و زبان فارسی را شوونیست‌های تهران به آذربایجانی‌ها تحمیل کرده‌اند و می‌خواهند این‌گونه القا کنند که این موضوع، در دهه‌های گذشته (دوران پهلوی) رخ داده است.

 1ـ نه تنها آذربایجانی‌ها بلکه قفقازی‌ها و اناطولی‌ها نیز ترک نیستند و بازماندگان مادها یعنی نخستین گروه آریایی می‌باشند که از کوه‌های قفقاز  عبور کرده و به ایران وارد شده و شاهنشاهی ماد را بنیان گذاشته‌اند که سپس پارسی‌ها جاشین آن شده‌اند و کوروش نخستین واضع حقوق بشر و بزرگترین پادشاه هخامنشی از این دودمان بوده و تورات در تحلیل و تجلیل اندیشه‌های او، مقام انبیای بنی‌اسرائیل را بر او اعطا نموده است.

2ـ ترک‌ها در دشت‌های آسیای مرکزی چوپان و چادرنشین بودند وهمیشه می‌کوشیدند بر زمین‌های آباد ایران زمین و مراتع و کشتزارهای آن دست یابند و تاریخ اساطیری ایران و سپس سلاطین اشکانی و ساسانی همه از جنگ‌های ایران و توران داستان‌ها دارد که شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی از داستان ایرج و سلم و تور تا داستان‌های پهلوانی همه از آن حکایت‌های زیبا و اشعار حماسی نغز و دلنشین دارد و پس از تازیان که بر ایران مستولی شدند و کار عرب‌ها به جایی رسید که تاج کیانی آرزو نمایند، ترک‌ها با خلفای بغداد ساختند و هم پیمان شدند و بعدها ترکان مغول و بازماندگان تیمور پس از ترک‌تازی‌ها و قتل و غارت‌ها با این‌که  می‌کوشند فرهنگ ایرانی را از میان بردارند خود تحت تاثیر آن قرار گرفته و بهترین مروج و مشوق‌آیین و راه و رسم ایرانی کشتند و خلافت عرب بغداد را از میان برداشتند ولی نتوانسته بودند بر زبان و فرهنگ ایرانی مستولی شوند تا این‌که  به دوران صفویان گاه و بیگاه بخش‌هایی از غرب و شمال ایران ـ در ید تصرف عثمانیان قرار می‌گرفت و خود صفویان و قزلباش‌ها نیز به ترکی سخن می‌گفتند و همه این‌ها در زبان آذربایجانی‌ها اثر گذاشت و این نمی‌تواند دلیل بر این باشد که آذربایجانی‌ها ترک زبان و یا ترک بوده‌اند که داوری نابخردانه و نشان از بی‌اطلاعی یا غرض ورزی دارد.

شگفتا، پیوندهای تاریخی و فرهنگی چند هزار ساله را به طاق نسیان می‌سپارند و نقشی را که مردم این بخش‌های ایران در برابر بیگانگان هم‌چون  ترکان و تازیان و رومیان و روسیان و عثمانیان داشتند نادیده میانگارند و به اعتبار اختلاف درلهجه و گویش تبلیغ جدایی و نفاق افکنی می‌کنند و نمی‌دانند که این پیوندهای تاریخی و فرهنگی نه چیزی است که به این گفتارها و سم پاشی‌ها متزلزل گردد.

3ـ در طول تاریخ خط و زبان مردم آذربایجان و اران در دو سوی ارس و از کوه‌های قفقاز تا کوه‌های کردستان یکی بوده و گفته می‌شود که زادگاه زرتشت پیامبر ایرانی کنار رودخانه کور یا کوروش و یا در کنار دریاچه چی چست (ارومیه) بوده و شهر شیز و آتشکده آذرگشسب که اینک آثار آن در جنوب شرقی آذربایجان تجلی می‌نماید، نشان ‌دهنده‌ی این حقیقت است که مردم این منطقه ایرانی و پیرو آیین « اندیشه نیک و گفتار نیک و کردار نیک»، بوده‌اند نه یاسای چنگیزی یا راه و رسم تازی. در تمام این دوران نه تنها گویش به پهلوی و فارسی بوده و شهریاران و فرمانروایان به پارسی سخن می‌گفتند شعرا و نویسندگان به پارسی شعر می‌سرودند و حتی در امپراتوری بزرگ عثمانی نیز نامه‌ها و فرمان‌ها را به پارسی می‌نوشتند که موزه « توپ قاپی» مملو از این آثار زیبا و شیوا به زبان پارسی بوده و سر در خانه‌ها نیز به کاشی‌های خط فارسی و شعر فارسی تزیین می‌یافته و قونیه مرکز عرفان و شعر سرایان پارسی‌گو چون مولانا جلال‌الدین بلخی بوده و در آران (گنجه و شیروان) نظامی و خاقانی اشعار و آثار فرهنگی خود را به پارسی سروده و نگاشته‌اند.

هنگامی‌که سلطان محمد معروف به فاتح در برابر کاخ سلاطین بیزانس در قسطنطنیه قرار گرفت چنین گفت:

دیو نوبت می‌زند، بر درگه افراسیاب
پرده‌داری می‌کند در کاخ قیصر، عنکبوت

و گفتن این شعر از یک فاتح منتسب به ترکان، از یک سو نشان‌دهنده تسلط او به ادبیات و فرهنگ فارسی می‌باشد و از سوی دیگر، ژرفای نفوذ فارسی در میان عثمانیان است. زیرا اگر اطرافیان سلطان محمد نمی‌فهمند که او چه می‌گوید، هرگز به فارسی شعر نمی‌خواند.

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/tireh-ha/2380-tork-haye-irani-ya-iranian-tork-zaban.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دیروز خبر دیدار پزشکیان با فردی منتشر شد که دارای چنین دیدگاهایی نسبت به مردم و کشور ایران است.

این داستان وفاق تا کجا قرار است پیش برود؟
این همه اعتماد به نفس در پرخاشگری به هویت ایرانی از کجا می آید؟
رئیس جمهور با دیدارِ چنین افرادی به چه چیزهای رسمیت میدهد؟

آیا نگران نباشیم که روزی پزشکیانلو به تنظیمات کارخانه بازگردد؟
آیا قومی کردن اداره استانهای مرزی زمینه چینی برای بروز و ظهور افرادی با چنین دیدگاههایی در ساختار اداره کشور نبوده است؟

وقتی نهاد نظامی مسئول امنیت کشور،خودش کارگردان پخت و پز تیمهایی می شود که از مسیر ورزش هیجانات فوتبالی نوجوانان معصوم را به همایش ایران گریزی تبدیل کنند، نمی توان به راحتی پذیرفت ایران گریزی و دگر پرستی بدون حمایتهای حکومتی، امکان بروز و ظهور پیدا کند.
اکنون چه کسی به قول پروین اعتصامی تبریزی،نقش «ما را به چوب و رخت شبانی فریفته‌اند» را به سود «گرگهایی» که با این گله آشنایند، بازی می کند؟
احیانا ما را با کاپشن پوشی و از بر کردن چند جمله از نهج البلاغه سر کار نگذاشتند؟

شاید باز بودن آغوش ایران در پذیرش کسانی که ذاتا به ایران کینه دارند،درست نبوده!

تاربرگ نقد دکتر رنانی
۲۱ آبان ۱۳۴۴، روح‌الله خالقی ـ موسیقیدان و آهنگساز موسیقی دستگاهی ایرانی ـ درگذشت.

@iranboom_ir
روش سنتی تدریس موسیقی در ایران

روح‌الله خالقی

به طوری که سابقه نشان می‌دهد تعلیم در موسیقی ایران همواره شفاهی و سینه به سینه بوده است. به این ترتیب شاگرد علاقه‌مند و جویای هنر دو زانو در مقابل استاد می‌نشسته و طرز نواختن یا خواندن را مستقیما بدون نوشته و کتاب تعلیم می‌گرفته حتی رسم بر این جاری بوده که شاگرد به وسایل گوناگون و مخصوصا با مراعات کمال ادب علاقه‌مندی استاد را به خود جلب می‌کرده و شوق و رغبت در او به وجود می‌آورده تا شاگرد را از سرچشمه هنر خود سیرآب می‌کرده...

باری من محضر درس قدما را ندیده بودم ولی وصفش را شنیده‌ام. در حدود چهل سال ]مقاله در سال 1341 نوشته شده است[ قبل مجلس درس چند استاد موسیقی را مانند میرزا رحیم‌خان و حسین‌خان اسمعیل‌زاده که هر دو کمانچه‌کش بودند هم‌چنین مجلس درس غلام‌حسین خان درویش را درک کرده بودم که استاد در روی تخته پوست یا تشکچه‌ای در بالای اطاق می‌نشست و شاگرد در جلوی او زانوی ادب می‌زد و درسی که دفعه قبل گرفته بود می‌نواخت و اگر نقصی داشت اصلاح می‌کرد و اگر آن را خوب فرا گرفته بود قسمت بعد از آن را فرا می‌گرفت و چند بار می‌نواخت و حفظ می‌کرد و به اطاق دیگر می‌رفت و در آن‌جا هم چند بار تکرار می‌کرد و اگر فرصت باقی بود یک بار دیگر به حضور استاد می‌رسید و آن را می‌نواخت و زمین  ادب می‌بوسید و یک سکه پنج قرانی زیر تشکچه استاد می‌گذاشت و خداحافظی می‌کرد و به خانه می‌رفت. در بین راه نیز آهنگ را با خود زمزمه می‌کرد که فراموش نکند. به محض رسیدن به خانه مشق جدید را می‌نواخت و آن را تکرار می‌کرد و خوب به ذهن می‌سپرد و طبیعی است چیزی را که به این زحمت فرا گرفته بود خیلی عزیز می‌داشت و چون یادداشت و کتاب و دفتر نت در کار نبود حافظه قوت می‌یافت و نوازنده هر چه می‌دانست از حفظ می‌نواخت و در اثر تکرار و تمرین زیاد به تدریج پختگی و ملاحت پیدا می‌کرد و بعد از سال‌ها تمرین و تکرار اگر دارای استعداد بود نوازنده خوبی از کار بیرون می‌آمد.

در قسمت آواز نیز رسم به همین ترتیب بود. در مجلس استاد سازی وجود نداشت. استاد در آمدی آغاز می‌کرد و شاگرد آن را تقلید می‌کرد و حتما شاگر باید دارای صوت خدا داد و حنجره با تحریر و غلت باشد که مشق آواز را شروع کند. ترتیب خواندن شعر نیز به همین ترتیب بود که استاد شعر را با لحن مناسب می‌خواند و شاگرد فرا می‌گرفت و همان تمرینات انجام می‌شد تا پس از چندی خواننده‌ای خوش‌آواز و با اطلاع به وجود می‌آمد. درین قسمت نیز چون تعلیم به طور شفاهی بود چنان مهارت و تبحر حاصل می‌شد که اگر مثلااستاد به شاگرد می‌گفت
« زابل» چهارگاه بخواند  ـ شاگرد بی‌تامل می‌خواند نه این که از درآمد چهارگاه شروع کند تا به نغمه‌ی زابل برسد.

شاگردانی که هم ذوق بودند جلسات هفتگی دوستانه داشتند. دور هم می‌نشستند و ردیفی را که از استاد فرا گرفته بودند همگی با هم می‌نواختند و گاهی تک تک نوازندگی می‌کردند و تا کامل و زبردست نمی‌شدند جز آن که از استاد فرا گرفته بودند چیز دیگری نمی‌نواختند و اصولا فن بداهه نوازی مخصوص کسانی بود که به مقامات عالی هنری می‌رسیدند. درین مجالس دوستانه گاه بگاه خواننده‌ای نیز پیدا می‌شد که او هم می‌خواند و یکی از نوازندگان که مهارت بیشتری داشت او را با ساز همراهی می‌کرد و در قسمت آواز موضوع بداهه خوانی بیشتر طرف توجه بود.

فراگرفتن قطعات ضربی مانند تصنیف برای خوانندگان تعلیم دیده کار ساده‌ای بود و آن را از نوازندگان فرا می‌گرفتند ولی در مجلس استاد نمی‌خواندند و حتی رسم بر این جاری شده بود که اشخاصی که دستگاه‌دان و آوازخوان کامل بودند خواندن تصنیف را دون شان خود می‌دانستند و آنان که صدای ضعیف‌تری داشتند در خواندن تصنیف و آهنگ‌های ضربی علاقه بیشتری نشان می‌دادند و در این فن ورزیده می‌شدند و برای این که به وزن خوب آشنا شوند ضمن خواندن تصنیف به  نواختن تنبک نیز می‌پرداختند. مثلا رسم بود که می‌گفتند «طاهرزاده» دستگاه دان و آوازخوان است یا آقای «عبداله دوامی» وزن شناس و تصنیف خوان می‌باشد هر چند تصنیف خوان هم به ردیف و آواز کاملا آشنایی و تسلط داشت و مثل تصنیف خوان‌های امروز نبود که از خواندن آواز عاجز باشد.

https://www.iranboom.ir/honar/45-honar/2972-ravesh-sonnati-tadris-mosighi-iran.html

@iranboom_ir
دین موسیقی ایران به روح ‌الله خالقی - کتاب «تجزیه و تحلیل و شرح ردیف موسیقی ایران»

http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh/10738-dein-mosighi-khaleghi.html

@iranboom_ir
مبداء گاهشماری و اهمیت آن

ضیاءالدین ترابی


دراین مقال در نظر دارم با نگاهی گذرا به گاهشمار و پیشینه و هدف آن با تعریف مختصری از تقویم، به گونه‌های مشهور گاهشمارهای رایج و پیشینه تاریخی آن‌ها اشاره و با توجه به اسناد و مدارک موجود به مبداء و تاریخچه گاهشمار  یزدگردی و چگونگی تطبیق با دیگر تقویم‌ها از جمله تقویم هجری شمسی، هجری قمری و گاهشمارمیلادی، با در نظر گرفتن گاهشمار معروف جلالی ملکی؛ بپردازم.


دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/iranshahr/jostar/17528-mabda-gahshomari-ahamiat-aan.html

@iranboom_ir
اصلاح زبان ترکی: کامیابی فاجعه‌آمیز

سخنرانی جارینگ
پرفسور جفری لوییس
۱۱ فوریه ۲۰۰۲ م/۲۲ بهمن ۱۳۸۰ خ

برگردان به پارسی: شهربراز

(نوشته‌های درون قلاب [] از مترجم است.)

وقتی نخستین بار، دستور زبان ترکی چَغتایی را باز کردم و آموختم که «خواهد بود» در چغتایی می‌شود bolğay، حال آن که همین واژه در ترکی ترکیه می‌شود ola، چه قدر در برابر bolğay نیرومند، ola سست و ضعیف به نظرم رسید. فکر کردم آسیای میانه جایی است که باید باشم. کتاب‌های گونار جارینگ [ Gunnar Jarring ترک‌شناس و سیاست‌کار سوئدی درگذشته ۲۹ می ۲۰۰۲ م/ ۸ خرداد ۱۳۸۱. شهربراز] درهایی به جهان خیره‌کننده‌ای به رویم باز کرد که آن مرد پراستعداد در آن سفر کرده بود. اما در حالی که مشتاقانه آنها را می‌خواندم و خواب رفتن به جاهایی را می‌دیدم که او رفته بود، هرگز به خواب هم نمی‌دیدم که با گونار جارینگ در این افتخار شریک شوم که در آغاز دهه‌ی ۱۹۵۰ م/۱۳۳۰ خ به عنوان «عضو متناظر انجمن زبان ترکی» برگزیده شوم چه رسد به آن که روزی افتخار آن را داشته باشم که سخنرانی جارینگ را بکنم. به خوبی از بزرگی سهم دانشوران سوئدی، و به ویژه عضوهای موسسه‌ی پژوهشی سوئد در استانبول، در مطالعه‌های ترکی آگاهم و افتخار می‌کنم که این سخنرانی را به یکی از بزرگ‌ترین این دانشوران پیشکش کنم.

من دانشوری برج‌عاج‌نشین هستم نه پژوهشگری میدانی. با وجود شیفتگی‌ام به ترکستان شرقی، قسمت من آن بوده که در بیشتر طول حرفه‌ام، علاقه‌ی اصلی‌ام زبان ترکیه بوده است. من گه‌گاه چغتایی نیز درس داده‌ام. یک سال یکی از دانشجویان می‌خواست «بابُرنامه» را به زبان اصلی بخواند زیرا بابر، نخستین امپراتور مغول گورکانی هند، یعنی یکی از نیاکان این دانشجو، آن را نوشته بود.

موضوع سخنرانی این شامگاه من، اصلاح زبان ترکی است. زیرعنوان کتابی که در این باره نوشته‌ام «کامیابی فاجعه‌آمیز» است. اگرچه این اصلاح از نظر تاثیر بر زبان گفتار، چندان مصیبت‌بار نبوده اما بر اثر این اصلاح، هر نوشته‌ی پیش از دهه‌ی ۱۹۳۰ م/۱۳۱۰ خ و بیشتر آنچه که پس از این تاریخ نوشته شده، به طور فزاینده‌ای برای هر نسل تازه نامفهوم شده است. این اصلاح، کامیابی انکارناپذیری داشته که در آن اصلاحگران در مقصودشان برای پاکسازی قومی - یعنی خلاص شدن از عنصرهای غیرترکی در زبانشان - کامیاب شدند. به طوری که این زبان در سده‌ی گذشته به اندازه‌ی هفت سده‌ی پیش از آن تغییر کرده است. امیدوارم به شما نشان دهم که چرا این کامیابی را فاجعه‌آمیز می‌خوانم.

امپراتوری عثمانی در سال ۱۹۲۲ م/۱۳۰۱ خ به پایان رسید اما زبان اداری و ادبی آن، یعنی ترکی عثمانی، تنها زبانی که از نظر گستردگی واژگان به انگلیسی نزدیک شد، تا میانه‌ی سده‌ی بیستم م/چهاردهم خ زبان مرده‌ای نشد. قلب این زبان، ترکی بود: یعنی نحو و صورت‌های صرفی آن ترکی بود اما هاگوپیان (V. H. Hagopian) مجبور شد که ۴۰% کتابش به نام «دستور زبان گفتگو‌ی ترکی عثمانی» (Ottoman Turkish Conversation Grammar)، منتشر شده به سال ۱۹۰۷ م/۱۲۸۶ خ، را به دستور زبان عربی و پارسی اختصاص دهد. علت هم آن بود که عثمانیان چندین ویژگی را از این دو زبان وام گرفته بودند. آنان جمع‌های عربی و پارسی را قرض گرفته بودند. از عربی بیماری زبانی‌ای را گرفته بودند که به نام جنسیت دستور زبانی (grammatical gender) شناخته می‌شود. افزون بر این، صفت‌ها در ترکی پیش از اسم می‌آیند اما در عربی و پارسی پس از اسم می‌آیند. [در زبان پارسی، صفت پیش از اسم هم می‌آید و بدان «ترکیب وارون» یا «ترکیب مقلوب» می‌گویند. شهربراز] در پارسی، میان اسم و صفت کسره‌ای (ـِ) می‌آید و ترکی این هر دو را اقتباس کرد. «دولت عثمانی» (Sublime Porte)، یا دستگاه مرکزی حکومت سلطان عثمانی، در ترکی عثمانی «باب ِ عالی» گفته می‌شد که هر دو واژه‌های عربی هستند به معنای «دروازه» و «بالا» که با ـِ ی پارسی به هم پیوند شده بودند. [مانند اصطلاح «باب همایونی» یا «باب همایون» برای دربار در زمان قاجار. شهربراز]

ترکان مردمی دامدار بودند و در جایی می‌زیستند که امروزه مغولستان بیرونی گفته می‌شود. در سده‌ی هشتم م/دوم خ، آنان از همسایگان مغول خود در نبرد بر سر چراگاه‌ها شکست خورده و میهن خود را ترک کردند و شروع کردند به مهاجرت به سوی جنوب و غرب. در آغاز سده‌ی یازدهم م/پنجم خ بیشتر آنان به خاورمیانه رسیدند، مسلمان شدند و باسوادهایشان الفبای عربی-پارسی را برای نوشتن به کار گرفتند. زبان‌شان از نظر واژه‌های لازم برای زندگی کوچ‌نشینی پربار بود اما از نظر مفهوم‌های فلسفی، یزدان‌شناسی و هنری کمبود داشت. برای این مفهوم‌ها دست به دامان عربی و پارسی شدند.

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/negahe-roz/3907-eslah-zaban-turki-kamyabi-faje-amiz.html

@iranboom_ir
به مناسبت هفتۀ کتاب

از ۲۴ آبان  تا ۱ آذر فروش آثار انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی با ۳۵ درصد تخفیف خواهد بود.

@iranboom_ir
۲۲ آبان ۱۳۴۵، سعید نفیسی ـ ادیب، مورّخ و از مفاخر فرهنگی ایران ـ درگذشت.
یادش گرامی باد

@iranboom_ir
سعید نفیسی روزگاری به یاد ایران نوشته بود:

به ایرانم
به ایران گرامی‌ام
به ایران جاودانی‌ام

این عبارت نفیسی که در یکی از سال‌های پریشانی ایران ۱۳۲۵-۱۳۲۷، بر پیشانی یکی از داستان‌های تاریخیِ مجموعهٔ «ماه نخشبِ» او چاپ شده بود، «شعر» است و سراسر حقیقت است. سعید نفیسی ایرانِ جاودانی را دوست می‌داشت؛ برای فرهنگ درخشان آن رنج‌های گران برد و دل‌سوختگی بی‌پایان نسبت به آن ابراز می‌کرد؛ دل‌داده بدین سرزمین بود. سراسر زندگی را در راه پیشرفت کارهای فرهنگی و پژوهشی آن گذراند؛ زن و فرزند و خانه و نیروی بدنی و حیثیت معنوی خود را در آن راه مصروف کرد. او از سرِ همه‌چیز می‌گذشت تا نکته‌ای و سطری و ورقی و کتابی در یاد ایران و برای ایران چاپ شود.
(ایرج افشار؛ مجلهٔ آینده، سال ۱۳، شمارهٔ چهارم و پنجم، تیر – مرداد ۱۳۶۶، ص ۲۲۷)

تاربرگ مجله بخارا

@iranboom_ir
سعید نفیسی (۱۸ خرداد ۱۲۷۴ - ۲۳ آبان ۱۳۴۵ خورشیدی)، دانش‌پژوه،ادیب، تاریخ‌نگار، نویسنده، مترجم و شاعرایرانی بود.
او جزو نسل اول استادان دانشکدهٔ تاریخ دانشگاه تهران بود.
یادش گرامی
@iranboom_ir
فهرست آثار استاد سعید نفیسی - ۱

به کوشش: بهروز پویا

(این کتاب شناسی را ایرج افشار تهیه کرده است، و در یادنامه سعید نفیسی در شماره ۸۲ مجله بخارا منتشر شده است، که به نقل از آن منتشر می شود.)

الف- آثار ادبی:

۱- آخرین یادگار نادر شاه (نمایش‌نامه)، ۱۳۰۶
۲- فرنگیس، ۱۳۱۰
۳- ستار گان سیاه (مجموعه داستان)، ۱۳۱۷.
۴- ماه نخشب (مجموعه داستان)، ۱۳۲۸
۵- آتشهای نهفته (یا حساب‌ها درنیامد)، ۱۳۳۰
۶- نیمه راه بهشت (داستان)، ۱۳۳۲
۷- گلچینی از دیوان سعید نفیسی، ۱۳۳۳

ب- ادبیات اروپایی

۸- نمونه‌ای از آثار پوشکین، ۱۳۱۵
۹- به یاد ماکسیم گورکی، ۱۳۱۵
۱۰- یادبود گریلف، ۱۳۲۳
۱۱- افسانه‌های گریلف،۱۳۲۳
۱۲- پوشکین، ۱۳۲۵
۱۳- نایب چاپارخانه، اثر پوشکین، ۱۳۲۶
۱۴- عشق چگونه زایل شد و چند داستان دیگر. اثر لئو تولستوی. ۱۳۳۱
۱۵- آدام متیسکیه ویچ (ترجمه)، ۱۳۳۴
۱۶- تاریخ ادبیات روسی، جلد اول، ۱۳۳۴
۱۷- ایلیاد، اثر همر (ترجمه) ۱۳۳۴
۱۸- پل و ویرژینی، اثر برناردن دوسن پیر. ۱۳۳۵ (ترجمه)
۱۹- زندگی و کار و هنر ماکسیم گورکی(با چند داستان دیگر)، ۱۳۳۶
۲۰- آرزوهای برباد رفته، اثر بالزاک (ترجمه)، ۱۳۳۷
۲۱- ادیسه، اثر همر (ترجمه) ۱۳۳۷

ج- تصحیح متون فارسی

۲۲- رباعیات حکیم عمر خیام ۱۳۰۶ (چاپ۱۳۱۶)
۲۳- دو تقریر از خواجه عمر خیام. مندرج در مجله شرق. ۱۳۰۹
۲۴- شاهنامه جلدهای ۷و۸و۹و۱۰. چاپ ۱۳۱۰
۲۵- شاهنامه جلد اول. چاپ خاور. ۱۳۱۰
۲۶- رباعیات باباافضل کاشانی، ۱۳۱۱
۲۷- پندنامه انوشیروان از بدایعی بلخی. ۱۳۱۲
۲۸- نصیحت نامه (قابوسنامه) ۱۳۱۲
۲۹- سام‌نامه، خواجوی کرمانی، جلد اول، ۱۳۱۶
۳۰- سیرالعباد الی المعاد، اثر سنایی غزنوی، ۱۳۱۶
۳۱- تاریخ گیتی گشا، تالیف میرزا محمد صادق موسوی. با دو ذیل، تألیف عبدالکریم شریف و آقا محمد رضا شیرازی، ۱۳۱۷
۳۲- دیوان مقطعات و رباعیات ابن یمین، ۱۳۱۸
۳۳- دیوان لامعی گرگانی، ۱۳۱۹
۳۴- تاریخ مسعودی (معروف به تاریخ بیهقی)، سه جلد، ۱۳۱۹–۱۳۳۲
۳۵- دیوان قصاید و غزلیات عطار نیشابوری، ۱۳۱۹
۳۶- دیوان قصاید و غزلیات معین الدین جنید شیرازی ۱۳۲۰
۳۷- منتخب قابوسنامه، وزارت فرهنگ ۱۳۲۰
۳۸- رساله مجدیه، نوشته مجدالملک سینکی. ۱۳۲۱
۳۹- رساله فریدون بن احمد سپهسالار در احوال جلال الدین مولوی، ۱۳۲۵
۴۰- مواهب الهی (درتاریخ آل مظفر) تألیف معین الدین یزدی، جلد اول ۱۳۲۶
۴۱- گشایش و رهایش، تألیف ناصر خسرو، بمبئی ۱۳۲۸
۴۲- رساله صاحبیه، مندرج در فرهنگ ایران زمین، ۱۳۳۲
۴۳- رساله روحی انارجانی، مندرج در فرهنگ ایران زمین. ۱۳۳۲.
۴۴- زین‌الخبار، تألیف ابوسعید عبدالحی گَردیزی(شامل تاریخ ساسانیان تا پایان دوره صفاری)، ۱۳۳۳
۴۵- سخنان منظوم ابوسعید، ۱۳۳۴.
۴۶- مقامات عبدالخالق غجدوانی و عارف ریوگری، مندرج در فرهنگ ایران زمین، ۱۳۳۵.
۴۷- کلیات عراقی، ۱۳۳۵.
۴۸- لباب الباب، ۱۳۳۵.
۴۹- دیوان ازرقی هروی، ۱۳۳۶.
۵۰- دستورالوزرا، خواندمیر، ۱۳۳۷.
۵۱- دیوان قاسم انوار، ۱۳۳۷.
۵۲- دیوان هلالی جُغَتایی، ۱۳۳۷.
۵۳- دیوان انوری، ۱۳۳۷.
۵۴- دیوان قصاید و غزلیات نظامی گنجوی، ۱۳۳۸.
۵۵- دیوان رشید وطواط، ۱۳۳۹.
۵۶- دیوان عَمعَق بخارایی، ۱۳۳۹.
۵۷- فتوت نامه ناصری. مندرج در فرهنگ ایران زمین، ۱۳۳۹.
۵۸- دیوان اوحدی مراغه‌ای، ۱۳۴۰.
۵۹- گلستان سعدی شیرازی، ۱۳۴۰.


د- تحقیق در ادبیات فارسی و ایران:

۶۰- احوال و منتخب اشعار خواجوی کرمانی، ۱۳۰۷.
۶۱- مجدالدین همگر شیرازی، ۱۳۱۴.
۶۲- احوال و اشعار رودکی، سه جلد ۱۳۰۹–۱۳۱۹(چاپ دوم در یک جلد و با تغییرات)
۶۳- نظامی در اروپا، ۱۳۱۴.
۶۴- آثار گمشده ابوالفضل بیهقی، ۱۳۱۵.
۶۵- احوال و اشعار فارسی شیخ بهایی، ۱۳۱۶.
۶۶- سخنان سعدی دربارهٔ خودش، ۱۳۱۶.
۶۷- جستجو در احوال و اشعار فریدالدین عطار نیشابوری، ۱۳۲۱
۶۸- در پیرامون احوال و اشعار حافظ، ۱۳۲۱.
۶۹- شاهکارهای نثر معاصر فارسی. (دو جلد) ۱۳۳۰–۱۳۳۲.
۷۰- روزگار ابن سینا، ۱۳۳۱.
۷۱- زندگی و کار و اندیشه و روزگار پور سینا، ۱۳۳۲.
۷۲-سرگذشت ابن سینا به قلم خود او، ۱۳۳۲.
۷۳- ترجمه جشن نامه ابن سینا به زبان فرانسه، ۱۹۵۳
۷۴- ابن سینا در اروپا، ۱۳۳۳.
۷۵- تاریخ نظم و نثر ایران در زبان فارسی ، ۱۳۳۴ (دو جلد).
۷۶- در مکتب استاد (مباحث دستوری و املایی)، ۱۳۴۳
۷۷- سرچشمه تصوف ۱۳۴۵.

ه- تاریخ ایران:

۷۸- شیخ زاهد گیلانی، رشت، ۱۳۰۷.
۷۹- یزدگرد سوم، ۱۳۱۲.
۸۰- مدرسه نظامیه بغداد، ۱۳۱۳.
۸۱- پیشرفتهای ایران در دوره پهلوی، ۱۳۱۸.
۸۲- خاندان سعدالدین حمویه، مندرج در: کنجکاویهای علمی و ادبی، ۱۳۲۶
۸۳- درفش ایران و شیر و خورشید، ۱۳۲۸.
۸۴- تاریخ بیمارستانهای ایران، ۱۳۲۹
۸۵- بابک خرم دین، دلاور آذربایجان، ۱۳۳۳

http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/17236-fehrest-asar-ostad-nafisi.html


@iranboom_ir
فهرست آثار استاد سعید نفیسی - ۲
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/35617

۸۶- بحرین، حقوق ۱۷۰۰ساله ایران، ۱۳۳۳.
۸۷- تاریخ اجتماعی قرون معاصر، ۱۳۳۴.
۸۸- تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر، ۱۳۳۵–۱۳۳۴ (دوجلد)
۸۹- خاندان طاهریان، ۱۳۳۵.
۹۰- تاریخ اجتماعی ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض امویان، ۱۳۴۲.
۹۱- تاریخ اجتماعی دوران پیش از تاریخ و آغاز تاریخ، ۱۳۴۲.
۹۲- در پیرامون تاریخ بیهقی، ۱۳۴۲ (دو جلد اول).
۹۳- مسیحیت در ایران، ۱۳۴۳.
۹۴- تاریخ تمدن ایران ساسانی، ۱۳۳۱–۱۳۴۴ (متن جلد اول با ضمیمه آن)
۹۵- تاریخ شهریاری رضا شاه پهلوی، ۱۳۴۴.

و- لغت:

۹۶- فرهنگ فرانسه فارسی، ۱۳۰۹–۱۳۱۰ (دو جلد).
۹۷- فرهنگ نامه پارسی، ۱۳۱۹ (جلد اول)
۹۸- فرهنگ نفیسی(فرنودسار) تألیف علی اکبرناظم الاطباء، ۱۳۱۸–۱۳۳۹ (۵جلد)
۹۹- فرهنگ فارسی جیبی، ۱۳۴۳.

ز- کتاب‌شناسی:

۱۰۰- فهرست کتابخانه مجلس شورای ملی، ۱۳۴۴ (جلد ششم).
۱۰۱- فهرست آثار اروپایی دربارهٔ ابن سینا:
Bibilographie des principaux travaucx europeenne sur Avicenne.1953.

ح- ترجمه تاریخ:

۱۰۲-ابن خلدون و تیمور لنگ، تالیف والتر فیشل. ترجمه با همکاری نوشین نفیسی ۱۳۳۹.
۱۰۳- تاریخ ترکیه، تألیف لاموش. ۱۳۱۶.

ط- آثار دیگر:

۱۰۴- صنعت تخم نوغان ایران، تألیف ف. لافن. و ه ل. رابینو (ترجمه) ۱۲۹۸.
۱۰۵- هدیه دوستانه، ۱۳۰۴.
۱۰۶- پیشرفتهای فرهنگی در اتحاد جماهیر شوروی، ۱۳۲۳.
۱۰۷- سازمان آموزش عمومی در اتحاد جماهیر شوروی،۱۳۲۳.
۱۰۸- سرانجام آلمان (ترجمه)، ۱۳۲۶.
۱۰۹- هفتاد سال زندگی، پنجاه سال خدمت به دانش(زندگی عبدالعظیم قریب) ۱۳۲۶.

ی- مجلات:

- مجله فلاحت و تجارت ۱۲۹۷–۱۲۹۹ (سه سال)
- امید (روزنامه) هفت شماره ۱۳۰۲.
- ماهنامه پیام نو(مجله ماهانه) دوازده شماره ۱۳۰۹–۱۳۱۰
- مجله شرق (مجله) سال اول دوازده شماره، ۱۳۱۳.

یا- مقالات:

مقالات نفیسی بسیار متعدد و متفرق و در زمینه‌های متنوع است و از سال ۱۲۹۰ در جراید و مجلات ایران دیده شده‌است.

یب- آثار چاپ نشده:

در این باب مراجعه شود به مقاله «کتابخانه سعید نفیسی و نسخه‌های خطی او» مندرج در «یاد نامه سعید نفیسی» چاپ دانشکده ادبیات و علوم انسانی در دانشگاه تهران(تهران، ۱۳۵۱) در این مقاله یکصد و شصت اثر به خط او که چاپ نشده مورد معرفی قرار گرفته‌است.


http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/17236-fehrest-asar-ostad-nafisi.html

@iranboom_ir
فروشِ ویژۀ انتشارات مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی در هفتۀ کتاب

انتشارات مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، به‌مناسبت هفتۀ کتاب، منشورات خود را با ٢٠ درصد تخفیف به اهالی فکر و فرهنگ تقدیم می‌کند.

این فروش ویژه که از پنج‌شنبه، بیست‌وچهارم آبان آغاز می‌شود و تا چهارشنبه، سی‌اُم آبان ادامه خواهد داشت، شامل تمام کتاب‌های مرکز خواهد بود.

علاقه‌مندان برای تهیۀ کتاب‌های مرکز، می‌توانند از راه‌های زیر اقدام کنند:

مراجعۀ حضوری به فروشگاهِ انتشارات مرکز به نشانی تهران- میدان شهید باهنر (نیاوران)، خیابان شهید پورابتهاج (کاشانک)، نرسیده به سه‌راه آجودانیه، شمارۀ ۲۱۰

مراجعه به فروشگاه اینترنتی انتشارات مرکز به نشانی
store.cgie.org.ir

تماس با انتشارات مرکز با شمارۀ تلفن‌های  ٠٢١٢٢٢٩٧۶٧٧ و ٠٩١٢٣٩٣١٨٣۶

@iranboom_ir
ترانه‌هایی از 60 شاعر اران و شروان

شادروان دکتر محمد امین ریاحی

در نزهة‌المجالس جمال خلیل شروانی که در نیمه اوّل قرن هفتم در شروان تألیف شده، ترانه‌های فراوانی از گویندگان آن سوی ارس (شروان و اران) از 6 شهر: گنجه، شروان، بیلقان، تفلیس، دربند، باکو به یادگار مانده است که نمونه‌هایی از آثار هزاران شاعر پارسی‌گوی از یاد رفته، و دلیل روشنی بر دیرینگی گسترش فرهنگ ایرانی در آن دیار است. در آن کتاب اشعار شاعرانی هم هست که به شهر معینی نسبت نیافته‌اند و حدس زده می‌شود که از همان نواحی باشند.
در اینجا به منظور یادکرد آن فارسی سرایان فراموش شده، از هر شاعر (به تفکیک شهرهای آنها) ترانه‌ای می‌آوریم:

گنجه:

 می کهنه و گل تازه
در عشق، همه جهان پرآوازه ماست
وین واقعه بیش از حد و اندازه ماست
در مجلس ما گر می و گل نیست چه باک
کان بت، می کهنه و گل تازه ماست
 برهان حسین گنجه ای

 بادام ز چشم می فروشی ، یا نه؟
با من صنما به مهر کوشی یا نه؟
 وز ما سخن وفا نیوشی یا نه؟
گیرم که زلب شکر به من می ندهی
بادام ، ز چشم می‌فروشی یا نه؟
 جمال گنجه‌ای
 
  در دفتر عمر . . .
در دفتر عمر هر چه زان ما بود
  همواره به یاد آن بت یغما بود
خوشدل بودم بدان که جان زان من است
 آن نیز چو دیدم « وله ایضا » بود
 حمید پسر رشید گنجه ای

 گل بکار و دوست بگزین
شاید که دلت زهر بدی پرهیزد
 گل کار که خار اگر نکاری خیزد
تو دوست گزین که با تو مهر آمیزد                         دشمنت زمانه خود هزار انگیزد
 خطیب گنجه ای

بهشت خالی!
گویند بهشت را کجا یابد مست
 وز دوزخ، آزاد که بتواند جست؟
گر میخواران جمله به دوزخ باشند
 پس بنمایم بهشت را چون کف دست!


   . . . مشک غلام خط اوست!
در عالم جان خطبه به نام خط اوست                       صبح دل عشّاق ز شام خط اوست
تشبیه خطش به مشک می کردم عقل                       گفتا: غلطی مشک غلام خط اوست !
 دختر خطیب گنجه

چشم است نه گوش! . . .
از دیده به جز پرده دریدن ناید
 جز گریه و خونابه چکیدن ناید
گفتم مگری، نمی‌نیوشد چه کنم؟
چشم است نه گوش از او شنیدن ناید!
    رشید گنجه ای

 چندان که از او بیش خورم، تشنه‌ترم!
تا بر رخ زیبای تو باشد نظرم
    هر لحظه بود آرزویت بیشترم
اندر لب تو آب حیاتی است که من
 چندان که از او بیش خورم تشنه‌ترم
 رضی گنجه ای
 
 تنه زدن به معشوق مست!
مستش دیدم، گرفته راه خانه
خلقی با او، زخویش و زبیگانه
خود را به ستم بر او زدم مردانه
 زآنگونه که با شمع کند پروانه!
  رضیه گنجه‌ای
 
  در لعل تو آب کوثر و من تشنه!
ای گشته به لطفت ابر بهمن تشنه
 هجرانْت به خون، چو دشمن تشنه
مپسند که در کوی کرم نیست روا
 در لعل تو آب کوثر و من تشنه!
  سعد رعد گنجه‌ی

من نای تو نیستم که دمهات خورم!
تا چند چو دف دست ستمهات خورم
  یا همچو رباب زخم غمهات خورم
گفتی که «چو چنگ در برت بنوازم!»
  من نای تو نیستم که دمهات خورم!
امیر شمس‌لدین اسعد گنجه‌ی

آماج
دندان تو بر لؤلؤ عاج نهد
خاک قدمت بر سر ما تاج نهد
از بهر گمان ابرو و تیر مژه
  دل، دیده هدف کند بر آماج نهد
  شمس عمرگنجه‌ای

شفتالو (= بوسه)
بشنو، بفروش بر رهی شفتالو
چون کم شود، ار بیش نهی شفتالو
امروز به زر بده که باشد به از آنک
 فردا به یکی سیب دهی شفتالو
 قاضی شهاب گنجه‌ای
 
 به دار آویخته به!
هندوی تو را گردن و سرپنجه به!
 مشکین همه از حلقه فرو ریخته به!
در زیر کله مکن به زندان او را
 او هست کشنده من، آویخته به!
  عیانی گنجه‌ای
 
 دود آتش رخسار
تا ماه رخت روشنی حسن بکاست
 در حجره فرقت آرمیدن خوش ماست
اشک دو هزار کس درآورد به چشم
 آن دود که از آتش رخسار تو خاست
    فخر گنجه‌ای
 
  هر چند خوشت نیاید ! . . .
از صحبت دوستان بریدن خوش نیست
  در حجره فرقت آرمیدن خوش نیست
هر چند خوشت نیاید، این می گویم
  دل بریدن و روی درکشیدن خوش نیست!
  مختصر گنجه‌ای

دنباله نوشتار:
 http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/556-aran-shervan-taraneh.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
2025/01/08 16:50:18
Back to Top
HTML Embed Code: