دکتر محمدمحمدی ملایری از استادان بنام دانشکدۀ الهیات بود. خدمات او به زبان فارسی و عربی، هویت ملی ایرانی و فرهنگ اسلامی برکسی پوشیده نیست. او عمده پژوهشهای ایرانشناسی خود را در لبنان انجام داد و نقش ایرانیان را در توسعه علوم با استناد به منابع کهن در قالب کتابها و نشریاتی چون الدراساتالادبیه در بیروت منشر کرد.
به گفتۀ زندهیاد آذرنوش آذرتاش مؤلف کتاب "راههای نفوذ فارسی در عربی" دکتر محمدی ملایری عربیشناسی ایراندوست بود که تمام عمر خود را وقف این موضوع کلی کرد و آن "بازیابی فرهنگ و تمدن ایرانِ ساسانی در آثار و متون عربی سدههای نخست".
دکتر آذرنوش میافزاید: "بدون تردید این حق تردیدناپذیر ما ایرانیان است که در پی بازیابی هویت ملی و اسلامی خود برآییم و آن قرنها سکوت را به سخن در آوریم..."
به مناسبت سالگرد این رادمرد فرهنگ ایران، دو تن از استادان برجسته دکتر فتحالله مجتبایی و دکتر حسن انوری دربارۀ این شخصیت تأثیرگذار سخنرانی خواهند کرد.
به دلیل محدودیت مکان فقط از برخی اساتید برای حضور در نشست، دعوت به عمل آمده و علاقهمندان و فرهنگدوستان، میتوانند از طریق سکوی گوگلمیت مندرج در پوستر نشست از سخنرانی اساتید گرامی بهرهمند شوند.
https://meet.google.com/jsw-mbuk-zbt
به گفتۀ زندهیاد آذرنوش آذرتاش مؤلف کتاب "راههای نفوذ فارسی در عربی" دکتر محمدی ملایری عربیشناسی ایراندوست بود که تمام عمر خود را وقف این موضوع کلی کرد و آن "بازیابی فرهنگ و تمدن ایرانِ ساسانی در آثار و متون عربی سدههای نخست".
دکتر آذرنوش میافزاید: "بدون تردید این حق تردیدناپذیر ما ایرانیان است که در پی بازیابی هویت ملی و اسلامی خود برآییم و آن قرنها سکوت را به سخن در آوریم..."
به مناسبت سالگرد این رادمرد فرهنگ ایران، دو تن از استادان برجسته دکتر فتحالله مجتبایی و دکتر حسن انوری دربارۀ این شخصیت تأثیرگذار سخنرانی خواهند کرد.
به دلیل محدودیت مکان فقط از برخی اساتید برای حضور در نشست، دعوت به عمل آمده و علاقهمندان و فرهنگدوستان، میتوانند از طریق سکوی گوگلمیت مندرج در پوستر نشست از سخنرانی اساتید گرامی بهرهمند شوند.
https://meet.google.com/jsw-mbuk-zbt
Google
Real-time meetings by Google. Using your browser, share your video, desktop, and presentations with teammates and customers.
کتابی دربار ه تاریخ " جبهه ی ملی ایران " و نیروهای تشکیل دهنده ی آن
فروش در کتابفروشی های معتبر سراسر کشور
فروش تلفنی : ۰۹۱۲۷۳۳۴۲۶۶
@iranboom_ir
فروش در کتابفروشی های معتبر سراسر کشور
فروش تلفنی : ۰۹۱۲۷۳۳۴۲۶۶
@iranboom_ir
نگاهی به سازههای باستانی در دوران شاپور یکم -۱
مهندس مرتضی ضیا قزوینی
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
که او قادر و حی فرمانرواست
همه چیز بر هستی او گواست
خرد راهنما و خرد دل گشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای
به نام پروردگار یکتا که قلم را پس از خرد وسخن، دستمایهی آدمی قرار داد تا به واسطهی آن، سند مکتوبی بر آینده زند.
و به نام قلم که عصارهاش برای وجود پاکان و جوهرش، انعکاس تپش قلب اندیشمندان است و حال بر حرمت این آخرین فریاد یاران و این اصیلترین دستمایهی آدمی و به پاس همهی آنانی که قلم به دست و در تلاش خود ساختگی، بدون تعصب، با آزاداندیشی و بدون ترس از شمشیر، در پناه و ایمان به پروردگار یکتا، به دنبال عدالت و راستی، آزادانه فریاد زدند و پا به عرصهی نگارش گذاشتند، ما هم فریاد میزنیم تا شاید این جوهر نوشته شده را به گوش همگان برسانیم.
درین راه، با ایمانی وافر به پروردگار یکتا و پناه آوردن به خالق خود و یاری جستن از او به پیش میروم و سعی میکنم ترس از شمشیر را از خود دور کنم و از این ترس جدا شوم تا بتوانم در راه راست به پروردگار نزدیک شوم. سعی میکنم همه را دوست داشته باشم چه اینکه انسان در نهاد خود بین بدی و نیکی در جنگ است و به دنبال نیکی سرگردان و دارندهی افکار متفاوت، ولی انسان هر چه باشد میتوان او را دوست داشت. در همه محیط وجود خداوند را حس میکنم و همیشه جز او یاری ندارم، به نعمت وجود خود و محیط سپاسگزارم و سلامتی را بالاترین نعمت الاهی میدانم. همانگونه که زخم دستم خوب میشود میدانم خداوند ما را راهنمایی میکند تا به نعمت هر دو سرای برسیم. هیچگاه روح ایرانی به زندانی شدن در جهان خاکی ارضا نشده و آفاق نورانی عالم ملکوتی و مینویی و یکتاپرستی از نظر او، دور نشده است و در افق، این زیبایی، خود اثبات حقیقت و راستی است. زیبایی و سازهی زیبا و باشکوه، هدیهای به پروردگار یکتا برای سپاس و ستایش و نزدیک شدن به خداوند بزرگ است.
اگر به دنبال شاپور برویم در سازههای این نیکو مرد، بزرگی فکر، شجاعت و رشادت و مردانگیاش را در دفاع از مرز و بوم و شکست دشمنان بیشمارش میبینیم. همه چیز او با فر و شکوه و جلال و اوج بوده است. خرد والای او، بیهمتا و کمنظیر است و فرمانروایی مردم و مالک دل ایرانیان بوده است. مردم را نه تنها زیر دست نمیدانسته، از همه چیزی بیشتر آنها را دوست داشته و خرد خود را جز برای حفظ و پیشرفت بیحد و آسایش و آرامش آنها به کار نمیبرده است. این همه شور و دانش و ابداع جز در سایهی یگانهپرستی او و ایمان به خداوند امکانپذیر نبوده است و خداوند نیز آثار و سازههای او را به خاطر ایمانش، در مقابل دشمنان تخریبگر اهریمنی حفظ نموده است و با جستوجویی اندک در سازههای باقیمانده پی به والایی او ببریم و با افتخار در دل و جان، او را بزرگ بدانیم و محترم، و خداوند را سپاس گوییم که چنین بندهای را به ما ارزانی داشته است. بندهای نیکو که در سایهی پروردگار، جز فر و شکره برای این مرز و بوم و مردمش چیزی نخواسته و از هیچ مشقتی گریزان نبوده است و خداوند نیز او را و خرد پاکش را در جهت خواست مردم یاری داده است. سپاس فراوان بر خداوند جان و خرد.
نخست اگر از خرمآباد شروع کنیم میبینیم دژی در بلندای کوهی با دیوارههای خدادادی ساخته شده است که سالم و حفظ شده از اهریمنان و دشمنان ایران، ماندگار است و استوار و پر فر و شکوه به نام دژ شاپورخواست.
سازه در بین دو رشته کوه است که در میان، رودی پرآب دارد، فلک را به افلاک دوخته است و هیبت شاپوری را نمایان میکند که در زمان خود بینظیر بوده است. در خرد شاپور، پیدا کردن چنین محلی برای چنین کاری اندیشهای است بزرگ و مشقتی فراوان برای ساخت آن برده شده است که دژی باشد بر علیه دشمنان این مرز و بوم، میراثی در بلندی کوه و انتخابی است دانشمندانه که دسترسی دشمنان را غیر ممکن میکرده است. به بلندی دیوارهی سنگی، بلندای 365 کنگرهای دیوارههای دژ استوار، اضافه گردیده است و دوازده برج دیوار محافظ دور آن، معمایی است در علم نجوم و معماری، که خود کاوشی بزرگ را خواهان است.
آب به وسیلهی کانالی از زیر دژ و چاهی در دل سنگ در دسترس بوده است. گویند که راهی زیرزمینی از دژ به پل خرمآباد قرار دارد که کمکی بوده برای ارتباط مخفی و دیگر رموز کشف نشده.
دوم، اگر به دنبال پلهای شاپوری برویم ابتدا به پل موجود در خرمآباد و یا شهر شاپورخواست میرسیم که با شکوه و جلال و فر به ما خیره شده است و بدون محافظت، در مقابل سیلابها استوار است و پابرجا و زلزلههای بسیار را پشتسرگذاشته است و علت خرابی آن فرسودگی و عدم مراقبت است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/honar/45-honar/11904-saze-bastani-shapor.html
@iranboom_ir
مهندس مرتضی ضیا قزوینی
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
که او قادر و حی فرمانرواست
همه چیز بر هستی او گواست
خرد راهنما و خرد دل گشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای
به نام پروردگار یکتا که قلم را پس از خرد وسخن، دستمایهی آدمی قرار داد تا به واسطهی آن، سند مکتوبی بر آینده زند.
و به نام قلم که عصارهاش برای وجود پاکان و جوهرش، انعکاس تپش قلب اندیشمندان است و حال بر حرمت این آخرین فریاد یاران و این اصیلترین دستمایهی آدمی و به پاس همهی آنانی که قلم به دست و در تلاش خود ساختگی، بدون تعصب، با آزاداندیشی و بدون ترس از شمشیر، در پناه و ایمان به پروردگار یکتا، به دنبال عدالت و راستی، آزادانه فریاد زدند و پا به عرصهی نگارش گذاشتند، ما هم فریاد میزنیم تا شاید این جوهر نوشته شده را به گوش همگان برسانیم.
درین راه، با ایمانی وافر به پروردگار یکتا و پناه آوردن به خالق خود و یاری جستن از او به پیش میروم و سعی میکنم ترس از شمشیر را از خود دور کنم و از این ترس جدا شوم تا بتوانم در راه راست به پروردگار نزدیک شوم. سعی میکنم همه را دوست داشته باشم چه اینکه انسان در نهاد خود بین بدی و نیکی در جنگ است و به دنبال نیکی سرگردان و دارندهی افکار متفاوت، ولی انسان هر چه باشد میتوان او را دوست داشت. در همه محیط وجود خداوند را حس میکنم و همیشه جز او یاری ندارم، به نعمت وجود خود و محیط سپاسگزارم و سلامتی را بالاترین نعمت الاهی میدانم. همانگونه که زخم دستم خوب میشود میدانم خداوند ما را راهنمایی میکند تا به نعمت هر دو سرای برسیم. هیچگاه روح ایرانی به زندانی شدن در جهان خاکی ارضا نشده و آفاق نورانی عالم ملکوتی و مینویی و یکتاپرستی از نظر او، دور نشده است و در افق، این زیبایی، خود اثبات حقیقت و راستی است. زیبایی و سازهی زیبا و باشکوه، هدیهای به پروردگار یکتا برای سپاس و ستایش و نزدیک شدن به خداوند بزرگ است.
اگر به دنبال شاپور برویم در سازههای این نیکو مرد، بزرگی فکر، شجاعت و رشادت و مردانگیاش را در دفاع از مرز و بوم و شکست دشمنان بیشمارش میبینیم. همه چیز او با فر و شکوه و جلال و اوج بوده است. خرد والای او، بیهمتا و کمنظیر است و فرمانروایی مردم و مالک دل ایرانیان بوده است. مردم را نه تنها زیر دست نمیدانسته، از همه چیزی بیشتر آنها را دوست داشته و خرد خود را جز برای حفظ و پیشرفت بیحد و آسایش و آرامش آنها به کار نمیبرده است. این همه شور و دانش و ابداع جز در سایهی یگانهپرستی او و ایمان به خداوند امکانپذیر نبوده است و خداوند نیز آثار و سازههای او را به خاطر ایمانش، در مقابل دشمنان تخریبگر اهریمنی حفظ نموده است و با جستوجویی اندک در سازههای باقیمانده پی به والایی او ببریم و با افتخار در دل و جان، او را بزرگ بدانیم و محترم، و خداوند را سپاس گوییم که چنین بندهای را به ما ارزانی داشته است. بندهای نیکو که در سایهی پروردگار، جز فر و شکره برای این مرز و بوم و مردمش چیزی نخواسته و از هیچ مشقتی گریزان نبوده است و خداوند نیز او را و خرد پاکش را در جهت خواست مردم یاری داده است. سپاس فراوان بر خداوند جان و خرد.
نخست اگر از خرمآباد شروع کنیم میبینیم دژی در بلندای کوهی با دیوارههای خدادادی ساخته شده است که سالم و حفظ شده از اهریمنان و دشمنان ایران، ماندگار است و استوار و پر فر و شکوه به نام دژ شاپورخواست.
سازه در بین دو رشته کوه است که در میان، رودی پرآب دارد، فلک را به افلاک دوخته است و هیبت شاپوری را نمایان میکند که در زمان خود بینظیر بوده است. در خرد شاپور، پیدا کردن چنین محلی برای چنین کاری اندیشهای است بزرگ و مشقتی فراوان برای ساخت آن برده شده است که دژی باشد بر علیه دشمنان این مرز و بوم، میراثی در بلندی کوه و انتخابی است دانشمندانه که دسترسی دشمنان را غیر ممکن میکرده است. به بلندی دیوارهی سنگی، بلندای 365 کنگرهای دیوارههای دژ استوار، اضافه گردیده است و دوازده برج دیوار محافظ دور آن، معمایی است در علم نجوم و معماری، که خود کاوشی بزرگ را خواهان است.
آب به وسیلهی کانالی از زیر دژ و چاهی در دل سنگ در دسترس بوده است. گویند که راهی زیرزمینی از دژ به پل خرمآباد قرار دارد که کمکی بوده برای ارتباط مخفی و دیگر رموز کشف نشده.
دوم، اگر به دنبال پلهای شاپوری برویم ابتدا به پل موجود در خرمآباد و یا شهر شاپورخواست میرسیم که با شکوه و جلال و فر به ما خیره شده است و بدون محافظت، در مقابل سیلابها استوار است و پابرجا و زلزلههای بسیار را پشتسرگذاشته است و علت خرابی آن فرسودگی و عدم مراقبت است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/honar/45-honar/11904-saze-bastani-shapor.html
@iranboom_ir
نگاهی به سازههای باستانی در دوران شاپور یکم - ۲
مهندس مرتضی ضیا قزوینی
سنگ است و ساروج و رازهای نهفته در آن. اگر به طرف شوش و کازرون برویم در ملاوری پلدختر در راه کنونی که اصلیترین راه منطقه است- در راه شاپور گام گذاشته، به پلهای دیگری برمیخوریم که پلهای جدید را در کنار آنها ساختهاند و بهترین محل انتخابی، همان انتخاب شاپوری است. پلهای بینظیر عظیمی که فقط پیشکش به مردم است برای آسایش و راحتی عبور و مرور، و مهندسی بینظیر و مدیریت و وزارت جداگانهای را میخواسته. هر یک شکلی دارد و اسرار بیشمار و نگاهش به ما.
سوم،اگر به شوشتر برویم میبینیم که شاپور در ارادهی خود میبیند که در پناه ایمان به پروردگار میتوان برای آسایش مردم خود، رودخانهای را به دو نیم نماید و میانآبی بسازد که گندم و آرد ملتی را تأمین نماید. بنابراین در میانآب، بدون ترس و هراس شروع به اجرای طرح سخت و پرمشقت خود مینماید و رودخانهی عظیمی را دو نیم میکند و بند و سد آسیاب و کانال تسطیحی عظیم به وجود میآورد که نقشهی جغرافیایی منطقه را تغییر میدهد و رودخانهی گرگر و شطیط را جاودان مینماید و مزارع گندم مابین این رود را در آسیابهای محل خود، ارزانی ملتش مینماید: فر و شکوهی بینظیر. این حرکت در تفکر هر کسی نمیگنجد و اراده و ایمان قوی و کوشش بیحد و زیاد میخواهد که کمنظیر است و بیمانند. نیکویی که فقط در پناه ایمان به خداوند و یاری از او امکانپذیر است.
چهارم، اگر به گُندیشاپور برویم، به محل مرگ بزرگی از تاریخ مرز و بوم خود میرسیم، یعقوب لیث صفاری، مردی که مرگ و زمان و تاریخ و بیماری او، به او اجازه نداد که بزرگتر از آنچه انجام داده است انجام دهد. گُندیشاپور؛ دانشگاه؛ دانشگاه تمام ممالک روی زمین؛ اولین شهر دانشگاهی بزرگ؛ محلی برای تبادل نظر دانشمندان و اندیشمندان بزرگ و ممالک آن زمان؛ خردی والا که مشابه ندارد و کمک کننده به پیشرفت مردم در علوم پزشکی، نجوم، مهندسی، ادبیات، کشاورزی، آبیاری،… سازه و سازندگی و پیشرفت در حد کمال و والای حکیمی همهی رشتهها بوده است.
پنجم، شهرهای دیگر و سازههای دیگر و رازهای دیگر نیز باشد که به دنبال آن برای افتخار ایرانی بودن، موجود و تذکر و کاوش آن، لازم است مانند نیشابور و...
ششم، اگر به وهشاپور برویم کتیبههای شاپور و جنگهای او را با دشمنان و مهاجمان که در پی غارت ثروت مردم پاک ایرانی بودهاند مشاهده میکنیم که همهی آن دشمنان، خوار و ذلیل در زیر پای فرمانروای مردمی، پیشکش مردم شدهاند و این اتحاد و اعتماد دوطرفه بین مردم و نمایندهی مردم را به تصویر کشیده است، اتحاد و افتخاری که جز در اعتماد دو طرفه به وجود نیامده است و نمیآید.
هفتم، اگر به «بهشاپور» برویم باز به دژی طبیعی میرسیم که کوههای سر به فلک رسیده مانند کاسهای، منطقهای را دربر گرفته است که دو ورودی تنگ به نام تنگ چوگان دارد که رودی از آن میگذرد و تندیس این مرد بزرگ در بلندای غاری که دسترسی به آن در حال حاضر، کوهنوردی کوتاهی را ایجاب میکند وجود دارد؛ مردی که از دهانهی غار به بیرون نگریسته است و نگاهش سرافراز به بیرون غار واشکفت است که بنگرد که دیگران چه میکنند و چگونه مردم را به آرامش و آسایش و جلال میرسانند و از شر اهریمن و دشمن حفظ میکنند و چگونه خرد خود را در سایهی ایمان به پروردگار، بدون ترس از مشقات و زحمات به پیش میبرند و ایمانشان در این راه تا چه حد است و چه میزان افتخار کسب میکنند.
افتخار به شاپور که یک ایرانی است، یک نماینده است، یک خدمتگزار، یک شجاع جنگجو بر علیه اهریمن و دشمن، و یک انسان والا که برای فر و شکوه ملت خود کوشیده است، نیکو مردی که خداوند نیز راه نیکوی او را یاری داده است و سپاس او را بیاجر نگذاشته، بر ما واجب است.
و خداوند یکتا را سپاس میکنیم که به ما ثابت میشود که نیکمردان به وسیلهی پروردگار یاری میشوند و از هیچ چیز نباید هراس داشته باشند و باید به پیش بروند تا به نعمت و رستگاری در این دنیا و آخرت برسند.
چــو شــاپــور بــنــشــســت بــر تـــخـــت داد
کــــلــــاه دل افــــروز بــــر ســــر نــــهـــــاد
چــنــیــن گــفــت بـــــا نــامــور انـــجـــمـان
بـــــزرگـــــان فـــــرزانـــــه و مـــــوبـــــدان
وزیــن هــرچه گــویــم پــژوهــش کـــنـــیـــد
اگــر خــام باشد نــکـــوهـــش کـــنـــیـــد
اگـــر شـــاه بـــا داد و فــــرخ پـــی اســــت
خـــرد بـــی گـــمـــان پـــاســـبـــان وی است
خــرد پــاســبــان بـــاشـــد و نـــیـــک خـــواه
ســــرش بــــرگـــــذارد ز ابـــــر ســـــیـــــاه
هـــمـــه جـــســـتـــنـــش داد و دانـــش بــــود
ز دانـــــش روانـــــش بـــــه رامـــــش بـــــود
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/honar/45-honar/11904-saze-bastani-shapor.html
@iranboom_ir
مهندس مرتضی ضیا قزوینی
سنگ است و ساروج و رازهای نهفته در آن. اگر به طرف شوش و کازرون برویم در ملاوری پلدختر در راه کنونی که اصلیترین راه منطقه است- در راه شاپور گام گذاشته، به پلهای دیگری برمیخوریم که پلهای جدید را در کنار آنها ساختهاند و بهترین محل انتخابی، همان انتخاب شاپوری است. پلهای بینظیر عظیمی که فقط پیشکش به مردم است برای آسایش و راحتی عبور و مرور، و مهندسی بینظیر و مدیریت و وزارت جداگانهای را میخواسته. هر یک شکلی دارد و اسرار بیشمار و نگاهش به ما.
سوم،اگر به شوشتر برویم میبینیم که شاپور در ارادهی خود میبیند که در پناه ایمان به پروردگار میتوان برای آسایش مردم خود، رودخانهای را به دو نیم نماید و میانآبی بسازد که گندم و آرد ملتی را تأمین نماید. بنابراین در میانآب، بدون ترس و هراس شروع به اجرای طرح سخت و پرمشقت خود مینماید و رودخانهی عظیمی را دو نیم میکند و بند و سد آسیاب و کانال تسطیحی عظیم به وجود میآورد که نقشهی جغرافیایی منطقه را تغییر میدهد و رودخانهی گرگر و شطیط را جاودان مینماید و مزارع گندم مابین این رود را در آسیابهای محل خود، ارزانی ملتش مینماید: فر و شکوهی بینظیر. این حرکت در تفکر هر کسی نمیگنجد و اراده و ایمان قوی و کوشش بیحد و زیاد میخواهد که کمنظیر است و بیمانند. نیکویی که فقط در پناه ایمان به خداوند و یاری از او امکانپذیر است.
چهارم، اگر به گُندیشاپور برویم، به محل مرگ بزرگی از تاریخ مرز و بوم خود میرسیم، یعقوب لیث صفاری، مردی که مرگ و زمان و تاریخ و بیماری او، به او اجازه نداد که بزرگتر از آنچه انجام داده است انجام دهد. گُندیشاپور؛ دانشگاه؛ دانشگاه تمام ممالک روی زمین؛ اولین شهر دانشگاهی بزرگ؛ محلی برای تبادل نظر دانشمندان و اندیشمندان بزرگ و ممالک آن زمان؛ خردی والا که مشابه ندارد و کمک کننده به پیشرفت مردم در علوم پزشکی، نجوم، مهندسی، ادبیات، کشاورزی، آبیاری،… سازه و سازندگی و پیشرفت در حد کمال و والای حکیمی همهی رشتهها بوده است.
پنجم، شهرهای دیگر و سازههای دیگر و رازهای دیگر نیز باشد که به دنبال آن برای افتخار ایرانی بودن، موجود و تذکر و کاوش آن، لازم است مانند نیشابور و...
ششم، اگر به وهشاپور برویم کتیبههای شاپور و جنگهای او را با دشمنان و مهاجمان که در پی غارت ثروت مردم پاک ایرانی بودهاند مشاهده میکنیم که همهی آن دشمنان، خوار و ذلیل در زیر پای فرمانروای مردمی، پیشکش مردم شدهاند و این اتحاد و اعتماد دوطرفه بین مردم و نمایندهی مردم را به تصویر کشیده است، اتحاد و افتخاری که جز در اعتماد دو طرفه به وجود نیامده است و نمیآید.
هفتم، اگر به «بهشاپور» برویم باز به دژی طبیعی میرسیم که کوههای سر به فلک رسیده مانند کاسهای، منطقهای را دربر گرفته است که دو ورودی تنگ به نام تنگ چوگان دارد که رودی از آن میگذرد و تندیس این مرد بزرگ در بلندای غاری که دسترسی به آن در حال حاضر، کوهنوردی کوتاهی را ایجاب میکند وجود دارد؛ مردی که از دهانهی غار به بیرون نگریسته است و نگاهش سرافراز به بیرون غار واشکفت است که بنگرد که دیگران چه میکنند و چگونه مردم را به آرامش و آسایش و جلال میرسانند و از شر اهریمن و دشمن حفظ میکنند و چگونه خرد خود را در سایهی ایمان به پروردگار، بدون ترس از مشقات و زحمات به پیش میبرند و ایمانشان در این راه تا چه حد است و چه میزان افتخار کسب میکنند.
افتخار به شاپور که یک ایرانی است، یک نماینده است، یک خدمتگزار، یک شجاع جنگجو بر علیه اهریمن و دشمن، و یک انسان والا که برای فر و شکوه ملت خود کوشیده است، نیکو مردی که خداوند نیز راه نیکوی او را یاری داده است و سپاس او را بیاجر نگذاشته، بر ما واجب است.
و خداوند یکتا را سپاس میکنیم که به ما ثابت میشود که نیکمردان به وسیلهی پروردگار یاری میشوند و از هیچ چیز نباید هراس داشته باشند و باید به پیش بروند تا به نعمت و رستگاری در این دنیا و آخرت برسند.
چــو شــاپــور بــنــشــســت بــر تـــخـــت داد
کــــلــــاه دل افــــروز بــــر ســــر نــــهـــــاد
چــنــیــن گــفــت بـــــا نــامــور انـــجـــمـان
بـــــزرگـــــان فـــــرزانـــــه و مـــــوبـــــدان
وزیــن هــرچه گــویــم پــژوهــش کـــنـــیـــد
اگــر خــام باشد نــکـــوهـــش کـــنـــیـــد
اگـــر شـــاه بـــا داد و فــــرخ پـــی اســــت
خـــرد بـــی گـــمـــان پـــاســـبـــان وی است
خــرد پــاســبــان بـــاشـــد و نـــیـــک خـــواه
ســــرش بــــرگـــــذارد ز ابـــــر ســـــیـــــاه
هـــمـــه جـــســـتـــنـــش داد و دانـــش بــــود
ز دانـــــش روانـــــش بـــــه رامـــــش بـــــود
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/honar/45-honar/11904-saze-bastani-shapor.html
@iranboom_ir
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی با همکاری سازمان نظام پزشکی کشور برگزار میکند؛
آیین بزرگداشت حکیم «اخوینی بخاری» پزشک نامدار ایرانی
آیین بزرگداشت حکیم «اخوینی بخاری» پزشک نامدار ایرانی به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی با همکاری سازمان نظام پزشکی و جمعی از نهادهای فرهنگی و پژوهشی کشور سه شنبه 30 مردادماه برگزار میشود.
https://anjom.ir/fa/news/2945
آیین بزرگداشت حکیم «اخوینی بخاری» پزشک نامدار ایرانی
آیین بزرگداشت حکیم «اخوینی بخاری» پزشک نامدار ایرانی به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی با همکاری سازمان نظام پزشکی و جمعی از نهادهای فرهنگی و پژوهشی کشور سه شنبه 30 مردادماه برگزار میشود.
https://anjom.ir/fa/news/2945
چُغامیش، تپۀ باستانی
عباس مقدم
چُغامیش یکی از وسیعترین و کهنترین محوطههای پیش از تاریخ ایران، واقع در شمال دشت مرکزی خوزستان است. آثار به دست آمده از آن، زمانی برابر با هزارة6قم تا دورة اشکانیان را در بر میگیرد. این محوطة بسیار مهم بر روی رسوبات حاصل از کنشهای دو رودخانة دز و کارون، در کهنترین حوزه استقراری شناخته شده در پیش از تاریخ دشت خوزستان جای گرفته است.
نام چغامیش برای نخستینبار در توصیفات منتشر شده سِر هنری لایارد از ناحیه خوزستان آمده است. وی مینویسد: چغامیش نام تپه عظیمی است که به نظر میرسد سراسر از گِل ساخته شده است و هیچ نشانی از آجر، سنگ یا سفال در سطح آن دیده نمیشود. رابرت مکآدامز طی بررسیهای باستانشناختی خود در 1338ش / 1960م اطلاعات دقیقی از آثار سطحی چغامیش به دست آورده، و در نقشههای باستانشناختی خود، چغامیش را به مانند شوش به عنوان یکی از دو محوطة وسیع باستانی شمال دشت مرکزی خوزستان نشان داده است.
تا نیمه دوم سدة 20م هیچ گونه فعالیت باستانشناختی در این محوطه صورت نگرفت؛ سرانجام در 1339ش/ 1961م پیناس دلوگاز و هلین کنتور در پایان بررسیهای اولیه در محوطههای باستانی خاور نزدیک، چغامیش را که دارای آثارگستردة دوران «آغاز نگارش» (نیمه دوم هزاره4قم) بود، جایی مناسب برای پژوهش یافتند. هیأت دلوگاز در مواجهه با چغامیش پذیرفت که برخلاف شوش و حتی بسیاری از محوطههای بینالنهرین که انباشت آثار دورههای متأخر مشکلات بیشماری برای درک شهرهای آغاز نگارش به وجود آورده است، در چغامیش دسترسی به آثار سالم دوران آغاز نگارش به راحتی میسر است. افزون بر آن، وجود انبوهی از بقایای سفالهای منقوش دورههای پیش از تاریخی، هیأت را به این نتیجه رساند که کاوش در چغامیش میتواند از چند جنبه اطلاعات بینظیری را به دست دهد؛ از جمله: 1. درک ارتباطات بین دوران آغاز نگارش و دورههای پیش از آن؛ 2. به آزمون گذاشتن تسلسل نگارش گاهنگاری ارائه شده توسط باستانشناسان پیشین؛ 3. به عبارت دیگر مشخص نمودن اینکه چه دورهای در کجای محوطه مستقر بوده است.
گزارش فعالیتهای 5 فصل اول کاوشهای باستانشناختی در چغامیش سالها پس از درگذشت دلوگاز و کنتور با ویراستاری عباس علیزاده ـ آخرین شاگرد ایرانی کنتور ـ توسط موسسة شرقشناسی دانشگاه شیکاگو چاپ و منتشر شده است. متأسفانه دستبرد به ساختمان پایگاه هیأت کاوش چغامیش در روستای قلعه خلیل از توابع شهرستان دزفول، بسیاری از مدارک مطالعه نشده، نقشهها و دستنوشتههای مربوط به 6فصل نهایی کاوش در چغامیش را برای همیشه نابود ساخته است! با وجود این اخیراً جلد دوم « چغامیش» باز هم به کوشش عباس علیزاده چاپ و منتشر شده است.
کاوشهای باستانشناختی در چغامیش به سرپرستی مشترک دلوگاز و کنتور، و با حمایت مالی مؤسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو و دانشگاه کالیفرنیا ـ لُسآنجلس طی 11 فصل از 1340 تا 1354ش/1961 تا 1975م ادامه یافت. در 1354 ش دلوگاز به هنگام کاوش در چغامیش بر اثر سکته قلبی درگذشت و کنتور به تنهایی سرپرستی کاوشها را تا 1365ش/1978م عهدهدار شد.
ریشهدارترین محوطه باستانی
محوطه چغامیش به وسعت 15 هکتار، شامل دوبخش است: پشتة بلند، در شمال محوطه، که تقریباً 27متر از سطح زمینهای اطراف بلندتر است، و تراس، با ارتفاع تقریبی 8 متر از زمینهای اطراف که بخش وسیعی از محوطه را در بخش جنوبی آن تشکیل میدهد.
مدارک به دست آمده از 11 فصل کاوش در این محوطه آشکار ساخته است که سوای یک یا دو مقطع کوتاه انقطاع فرهنگی، چغامیش یکی از ریشهدارترین محوطههای باستانی خاورنزدیک به شمار میآید، و به عنوان یک مکان ریشهدار در بطن تحولات کلیدی پیش از تاریخی در جنوب غربی ایران قرار داشته است؛ تحولاتی مانند ظهور تدریجی مکان مرکزی، شکلگیری روزافزون تخصصگرایی و شکوفایی تولید، تغییرات در اقتصاد معیشتی و برهم کنشها و هماوردیها در توسعه پیچیدگیهای اجتماعی.
در گاهنگاری پیشنهادی لوبرتون ـ که مورد قبول عموم باستانشناسان است ـ برای فرهنگهای پیش از تاریخی شناختهشده در دشت شوشان، پنج مرحله در نظر گرفته شده است؛ اما تا پیش از کاوشهای چغامیش، بنفاضلی (بنه فضلی)، تولایی و چغابنوت، از وجود دورههای کهنتر در دشت خوزستان، هیچ آگاهی در دست نبود؛ بنابر این کنتور بر پایة درک لوبرتون از توالی فرهنگهای پیش از تاریخی دشت شوشان، دورههای پیش از تاریخی را به ترتیب: شوشان عتیق، قدیم، میانه و جدید تقسیمبندی کرده است.
دنباله نوشتار:
http://iranboom.ir/tarikh/bastan-shenasi/10210-choghamish-tape-bastani.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
عباس مقدم
چُغامیش یکی از وسیعترین و کهنترین محوطههای پیش از تاریخ ایران، واقع در شمال دشت مرکزی خوزستان است. آثار به دست آمده از آن، زمانی برابر با هزارة6قم تا دورة اشکانیان را در بر میگیرد. این محوطة بسیار مهم بر روی رسوبات حاصل از کنشهای دو رودخانة دز و کارون، در کهنترین حوزه استقراری شناخته شده در پیش از تاریخ دشت خوزستان جای گرفته است.
نام چغامیش برای نخستینبار در توصیفات منتشر شده سِر هنری لایارد از ناحیه خوزستان آمده است. وی مینویسد: چغامیش نام تپه عظیمی است که به نظر میرسد سراسر از گِل ساخته شده است و هیچ نشانی از آجر، سنگ یا سفال در سطح آن دیده نمیشود. رابرت مکآدامز طی بررسیهای باستانشناختی خود در 1338ش / 1960م اطلاعات دقیقی از آثار سطحی چغامیش به دست آورده، و در نقشههای باستانشناختی خود، چغامیش را به مانند شوش به عنوان یکی از دو محوطة وسیع باستانی شمال دشت مرکزی خوزستان نشان داده است.
تا نیمه دوم سدة 20م هیچ گونه فعالیت باستانشناختی در این محوطه صورت نگرفت؛ سرانجام در 1339ش/ 1961م پیناس دلوگاز و هلین کنتور در پایان بررسیهای اولیه در محوطههای باستانی خاور نزدیک، چغامیش را که دارای آثارگستردة دوران «آغاز نگارش» (نیمه دوم هزاره4قم) بود، جایی مناسب برای پژوهش یافتند. هیأت دلوگاز در مواجهه با چغامیش پذیرفت که برخلاف شوش و حتی بسیاری از محوطههای بینالنهرین که انباشت آثار دورههای متأخر مشکلات بیشماری برای درک شهرهای آغاز نگارش به وجود آورده است، در چغامیش دسترسی به آثار سالم دوران آغاز نگارش به راحتی میسر است. افزون بر آن، وجود انبوهی از بقایای سفالهای منقوش دورههای پیش از تاریخی، هیأت را به این نتیجه رساند که کاوش در چغامیش میتواند از چند جنبه اطلاعات بینظیری را به دست دهد؛ از جمله: 1. درک ارتباطات بین دوران آغاز نگارش و دورههای پیش از آن؛ 2. به آزمون گذاشتن تسلسل نگارش گاهنگاری ارائه شده توسط باستانشناسان پیشین؛ 3. به عبارت دیگر مشخص نمودن اینکه چه دورهای در کجای محوطه مستقر بوده است.
گزارش فعالیتهای 5 فصل اول کاوشهای باستانشناختی در چغامیش سالها پس از درگذشت دلوگاز و کنتور با ویراستاری عباس علیزاده ـ آخرین شاگرد ایرانی کنتور ـ توسط موسسة شرقشناسی دانشگاه شیکاگو چاپ و منتشر شده است. متأسفانه دستبرد به ساختمان پایگاه هیأت کاوش چغامیش در روستای قلعه خلیل از توابع شهرستان دزفول، بسیاری از مدارک مطالعه نشده، نقشهها و دستنوشتههای مربوط به 6فصل نهایی کاوش در چغامیش را برای همیشه نابود ساخته است! با وجود این اخیراً جلد دوم « چغامیش» باز هم به کوشش عباس علیزاده چاپ و منتشر شده است.
کاوشهای باستانشناختی در چغامیش به سرپرستی مشترک دلوگاز و کنتور، و با حمایت مالی مؤسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو و دانشگاه کالیفرنیا ـ لُسآنجلس طی 11 فصل از 1340 تا 1354ش/1961 تا 1975م ادامه یافت. در 1354 ش دلوگاز به هنگام کاوش در چغامیش بر اثر سکته قلبی درگذشت و کنتور به تنهایی سرپرستی کاوشها را تا 1365ش/1978م عهدهدار شد.
ریشهدارترین محوطه باستانی
محوطه چغامیش به وسعت 15 هکتار، شامل دوبخش است: پشتة بلند، در شمال محوطه، که تقریباً 27متر از سطح زمینهای اطراف بلندتر است، و تراس، با ارتفاع تقریبی 8 متر از زمینهای اطراف که بخش وسیعی از محوطه را در بخش جنوبی آن تشکیل میدهد.
مدارک به دست آمده از 11 فصل کاوش در این محوطه آشکار ساخته است که سوای یک یا دو مقطع کوتاه انقطاع فرهنگی، چغامیش یکی از ریشهدارترین محوطههای باستانی خاورنزدیک به شمار میآید، و به عنوان یک مکان ریشهدار در بطن تحولات کلیدی پیش از تاریخی در جنوب غربی ایران قرار داشته است؛ تحولاتی مانند ظهور تدریجی مکان مرکزی، شکلگیری روزافزون تخصصگرایی و شکوفایی تولید، تغییرات در اقتصاد معیشتی و برهم کنشها و هماوردیها در توسعه پیچیدگیهای اجتماعی.
در گاهنگاری پیشنهادی لوبرتون ـ که مورد قبول عموم باستانشناسان است ـ برای فرهنگهای پیش از تاریخی شناختهشده در دشت شوشان، پنج مرحله در نظر گرفته شده است؛ اما تا پیش از کاوشهای چغامیش، بنفاضلی (بنه فضلی)، تولایی و چغابنوت، از وجود دورههای کهنتر در دشت خوزستان، هیچ آگاهی در دست نبود؛ بنابر این کنتور بر پایة درک لوبرتون از توالی فرهنگهای پیش از تاریخی دشت شوشان، دورههای پیش از تاریخی را به ترتیب: شوشان عتیق، قدیم، میانه و جدید تقسیمبندی کرده است.
دنباله نوشتار:
http://iranboom.ir/tarikh/bastan-shenasi/10210-choghamish-tape-bastani.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
ایران دورت بگردم - پل کشکان
پُل کَشکان، پلی است باستانی که تاریخ ساخت آن به دوره حکومت آل حسنویه بازمیگردد. زمان ساخت این پل به قرن چهارم هجری قمری بر میگردد
ساختمان پل
پل کشکان در شهرستان دوره و بر روی رودخانهای با همین نام یعنی رود کشکان ساخته شدهاست. کاربرد این پل اتصال راه باستانی شهر شاپورخواست به مناطق غرب استان لرستان و سپس کرمانشاه بودهاست در متون تاریخی به این پل اشاره شده و از آن با نام کژکی یاد شدهاست. طول پل حدود ۱۹۸۴ متر و عرض هر یک از دو چشمه شرقی پل ۸۴۰/۲۳ متر است. پل دارای ۱۲ طاق پل بوده که متأسفانه سه دهنه از این طاق پلها تخریب شده و مابقی طاق پلها همچنان پابرجا هستند. ارتفاع پل در بالاترین نقطه به ۲۶ متر و در کوتاهترین قسمت آن ۱۰ متر است در خصوص پایههای این پل باید به این نکته اشاره کرد که پایههای پل با سنگهای بزرگ و تراشخورده ساخته شدهاست. مواد و مصالح بنای پل از سنگ، گچ وآجر تشکیل شدهاست. در کنار این پل بقایای سه پل دیگر از دورههای گذشته به جای ماندهاست که مشخصات پلهای ساسانی را دارند و احتمالاً متعلق به همان دوره هستند. پل کشکان به شماره ۳۵۵ در فهرست آثار ملی ایران ثبت شدهاست.
@iranboom_ir
شوربختانه، فروردین ۱۳۹۸ یکی از پایههای پل تاریخی کشکان بر اثربارش شدید باران و سیلاب تخریب شد.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
پُل کَشکان، پلی است باستانی که تاریخ ساخت آن به دوره حکومت آل حسنویه بازمیگردد. زمان ساخت این پل به قرن چهارم هجری قمری بر میگردد
ساختمان پل
پل کشکان در شهرستان دوره و بر روی رودخانهای با همین نام یعنی رود کشکان ساخته شدهاست. کاربرد این پل اتصال راه باستانی شهر شاپورخواست به مناطق غرب استان لرستان و سپس کرمانشاه بودهاست در متون تاریخی به این پل اشاره شده و از آن با نام کژکی یاد شدهاست. طول پل حدود ۱۹۸۴ متر و عرض هر یک از دو چشمه شرقی پل ۸۴۰/۲۳ متر است. پل دارای ۱۲ طاق پل بوده که متأسفانه سه دهنه از این طاق پلها تخریب شده و مابقی طاق پلها همچنان پابرجا هستند. ارتفاع پل در بالاترین نقطه به ۲۶ متر و در کوتاهترین قسمت آن ۱۰ متر است در خصوص پایههای این پل باید به این نکته اشاره کرد که پایههای پل با سنگهای بزرگ و تراشخورده ساخته شدهاست. مواد و مصالح بنای پل از سنگ، گچ وآجر تشکیل شدهاست. در کنار این پل بقایای سه پل دیگر از دورههای گذشته به جای ماندهاست که مشخصات پلهای ساسانی را دارند و احتمالاً متعلق به همان دوره هستند. پل کشکان به شماره ۳۵۵ در فهرست آثار ملی ایران ثبت شدهاست.
@iranboom_ir
شوربختانه، فروردین ۱۳۹۸ یکی از پایههای پل تاریخی کشکان بر اثربارش شدید باران و سیلاب تخریب شد.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
نگرشی بر تاریخ و فرهنگ ایران زمین
www.iranboom.ir
www.iranboom.ir
گفتوگو با نصرالله پورجوادی / پیداکردن ریشههای عرفانی تفکر پیشینیان یا کشف نوعی تاریخ اندیشه
به طور کلی موضوعی که بیش از همه مرا مشغول کرده، پیدا کردن زمینههای فکری و عرفانی در اشعار عرفای ما چون سعدی، حافظ، مولوی، عطار و به خصوص حافظ است و من بیشتر سعی کردم که ریشههای عرفانی تفکر آنان را در قرنهای گذشته جستوجو کنم؛ در واقع نوعی تاریخ اندیشه. یکی از اینها مسئلۀ رؤیت بوده. رؤیت به معنی دیدار خدا که ابتدا چگونه مطرح میشود و چه تحولاتی پیدا میکند، چون عدهای منکرش بودند و عدهای قبول میکردند. بعضی میگفتند که این را با چشم سَر نمیتوان دید و باید با چشم سِرّ دید من سعی کردم که این را تا حدودی در کتاب «رؤیت ماه در آسمان» جستوجو کنم. در واقع راهنمای اصلی من همین حافظ بوده و یکی از آنها موضوع عهد است، عهدی که انسان با خدا میبندد و من این را نشان دادم که چطور در میان ایرانیان بیشتر مطرح بوده است. این مسئله با این که مضمونی قرآنی است و حافظ خیلی به آن توجه داشت و نیز شاعران دیگر، موضوعی بوده که فکر مرا درگیر کرده است. اصل عشق که اصلاً مفهوم عشق چه تحولاتی در عرفان ما به خود دیده است، از قرن سوم به بعد و در میان عُرفا و شُعرایی که من مکتب آنان را «نو حلاجی» گفتم هم به دلیل اندیشۀ اصلی که حلاج داشته و این اندیشه به شُعرا و عُرفای ما سرایت کرده و هم به لحاظ بعضی از روشهایی که برای بیان مطلب به کار برده است. حلاج از نخستین کسانی است که با شیوههای ادبی و با استفاده از ادبیات سعی میکند که مباحث عرفانی را مطرح کند. عمیقترین مباحث عرفانی و متافیزیکی را حلاج بیان میکند و حافظ هم تا حدودی تحت تأثیر حلاج است و دیگران مثل احمد غزالی
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/goftego/17494-pourjavadi-761_724.html
💠با «ایرانبوم» همراه شوید💐🌷
💠ایرانبوم؛ نگرشی به تاریخ و فرهنگ دیرپای ایرانزمین🌳🌲
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
به طور کلی موضوعی که بیش از همه مرا مشغول کرده، پیدا کردن زمینههای فکری و عرفانی در اشعار عرفای ما چون سعدی، حافظ، مولوی، عطار و به خصوص حافظ است و من بیشتر سعی کردم که ریشههای عرفانی تفکر آنان را در قرنهای گذشته جستوجو کنم؛ در واقع نوعی تاریخ اندیشه. یکی از اینها مسئلۀ رؤیت بوده. رؤیت به معنی دیدار خدا که ابتدا چگونه مطرح میشود و چه تحولاتی پیدا میکند، چون عدهای منکرش بودند و عدهای قبول میکردند. بعضی میگفتند که این را با چشم سَر نمیتوان دید و باید با چشم سِرّ دید من سعی کردم که این را تا حدودی در کتاب «رؤیت ماه در آسمان» جستوجو کنم. در واقع راهنمای اصلی من همین حافظ بوده و یکی از آنها موضوع عهد است، عهدی که انسان با خدا میبندد و من این را نشان دادم که چطور در میان ایرانیان بیشتر مطرح بوده است. این مسئله با این که مضمونی قرآنی است و حافظ خیلی به آن توجه داشت و نیز شاعران دیگر، موضوعی بوده که فکر مرا درگیر کرده است. اصل عشق که اصلاً مفهوم عشق چه تحولاتی در عرفان ما به خود دیده است، از قرن سوم به بعد و در میان عُرفا و شُعرایی که من مکتب آنان را «نو حلاجی» گفتم هم به دلیل اندیشۀ اصلی که حلاج داشته و این اندیشه به شُعرا و عُرفای ما سرایت کرده و هم به لحاظ بعضی از روشهایی که برای بیان مطلب به کار برده است. حلاج از نخستین کسانی است که با شیوههای ادبی و با استفاده از ادبیات سعی میکند که مباحث عرفانی را مطرح کند. عمیقترین مباحث عرفانی و متافیزیکی را حلاج بیان میکند و حافظ هم تا حدودی تحت تأثیر حلاج است و دیگران مثل احمد غزالی
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/goftego/17494-pourjavadi-761_724.html
💠با «ایرانبوم» همراه شوید💐🌷
💠ایرانبوم؛ نگرشی به تاریخ و فرهنگ دیرپای ایرانزمین🌳🌲
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
حماسۀ چالدران
جنگ میهنی ایرانیان در چالدران، روایتی تراژیک از جنگی نابرابر است، جنگی میهنی و بزرگ. در چالدران، ایرانیان با دشمنی جنگیدند که شمار سربازانش، ١٠ برابر سربازان ایرانی بود. اما این امر، تزلزلی در دل سربازان ایرانی به وجود نیاورد و آنان تا لحظه مرگ دلیرانه در مقابل سپاه تا دندان مسلح عثمانی ایستادگی کردند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/2748-salroz-hamaseye-chaldoran.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
جنگ میهنی ایرانیان در چالدران، روایتی تراژیک از جنگی نابرابر است، جنگی میهنی و بزرگ. در چالدران، ایرانیان با دشمنی جنگیدند که شمار سربازانش، ١٠ برابر سربازان ایرانی بود. اما این امر، تزلزلی در دل سربازان ایرانی به وجود نیاورد و آنان تا لحظه مرگ دلیرانه در مقابل سپاه تا دندان مسلح عثمانی ایستادگی کردند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/2748-salroz-hamaseye-chaldoran.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
تهران و باغستانهایی که حتی تصورش با جان و دل آدم بازی میکند، عکس زیر از تجریش است و سال ۵۱ گرفته شده، کمی از آن بهشت از دست رفته در عکس دیده میشود.
آن زمان شهرداری ها کمر به نابودی باغهای تهران نبسته بودند.
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
آن زمان شهرداری ها کمر به نابودی باغهای تهران نبسته بودند.
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
ایران بوم
٣۰ امردادماه، سالروز نبرد چالدران @iranboom_ir
سالروز جنگ چالدران؛ در گفتوگو با استاد دکتر هوشنگ طالع
نبرد چالدران از جمله مهمترین و تاثیرگذارترین جنگهای تاریخ ایران بوده و روایتها و داستانهای گوناگون و گاه متناقضی درباره آن وجود دارد. حتی با وجود اینکه شاه اسماعیل احیاکننده دولت متمرکز ایران پس از اسلام محسوب میشود و جنگ چالدران ، در سالهای اخیر بسیار مورد سوءاستفاده قومگرایان قرار گرفته. به همین انگیزه تصمیم گرفتیم برای رسیدن به تصویری دقیقتر و شفافتر پژوهشی در این زمینه انجام دهیم و روز سه شنبه به همراه هموندان کارگروه ایرانشناسی انجمن افراز به دیدار آقای دکتر هوشنگ طالع رفتیم و در این زمینه با ایشان گفتگو کردیم. گزیدهای از این گفتگو را در زیر میخوانید:
همانطور که میدانید پس از فروپاشی ساسانیان به طور دقیق، به مدت ۸۵۰ سال کشور ما دارای حکومت مرکزی و یکپارچه نبود و ارتباط سرزمینهای فلات ایران و مردمان ایرانی تبار ساکن این سرزمینها از هم گسیخته بود. حتی خاطره «شاهنشاهی ایران» که عبارتست از وحدت همهی مردمان ایرانی تبار و همهي سرزمینهای ایرانینشین برای مدتها بود که به فراموشی سپرده شده بود. باید دانست که شاهنشاهی ایران ، نماد گونهای از شکل حکومت نیست. بلکه حکومت میتواند به اشکال گوناگون باشد اما شاهنشاهی ایران بر پا باشد. از سوی دیگر میتواند مانند دورهی پیشین عنوان شاهنشاهی ایران را داشته باشد ولی به تجزیه کشور هم تن بدهد. بنابراین این دو، مفاهیمی جدا از هم هستند.
پس از ۸۵۰ سال شاهد ظهور پدیدهای شگرف هستیم، یک فرزند سیزده ساله در جلوی سپاه ایران میایستد و تمام بزرگان کشور پشت سر او صف میبندند. چرا که زمان تحقق نیاز اجتماعی و آرمانی که ایرانیان سالها در انتظارش بودند یعنی وحدت دوباره ایرانزمین، فرا رسیده بود و باید دانست که نیرومندترین پدیدهی این جهان آن نیاز اجتماعی و آن نیاز ملی است که زمان ظهور آن فرا رسیده باشد.
گویی که نرمافزار آرمان ایرانزمین متحد هم در ذهن شاه اسماعیل و هم همراهان او کار گذاشته شده بود . چرا که در آغاز شاهد حرکت او به سمت دل ایرانشهر یعنی سرزمین عراق کنونی و بعد از آن به سمت شرق و در هم کوبیدن ازبکان هستیم، و تمام حرکات او بیانگر این حقیقت است.
پیروزیهای پی در پی و نبردهای بدون شکست به رهبری یک نوجوان افکار عمومی را به سرعت به این سمت کشاند که شاه اسماعیل همان منجی وعده داده شده است تا آیین شیعه را تبدیل به آیینی جهانی کند. اندیشهای که حتی خود شاه اسماعیل هم باورش کرد و باعث شد ایرانیان، همانطور که عثمانیها قصد داشتند با حمله به دل اروپا و فتح ونیز به رم و کلیسای کاتولیک دست پیدا کنند و آیین اسلام تسنن را به عنوان آیین جهانی اعلام کنند، به فکر فتح اسلامبول، فتح ونیز و در نهایت تصرف رم و جهانی کردن آیین تشیع بیفتند. اندیشهای که هم موجب احیاء شاهنشاهی ایران شد و هم در ادامه با بلندپروازیهای غیر عقلانی و به دور از واقعیت به فاجعه و شکست ایرانیان در نبرد چالدران انجامید .
با وجود قدرت گرفتن یک دولت شیعه در ایران به رهبری شاه اسماعیل، دولت عثمانی به هیچ وجه تمایلی برای برخورد با ایران نداشت. چرا که برای لشگرکشی و تصرف ایران از اسلامبول راهی طولانی یعنی مسافتی بیش از ۲۰۰۰ کیلومتر به همراه خطرات در کمین در طول این مسیر را در پیش رو داشت . در صورتی که میتوانست با تجهیز چنین لشگری و حمله به اروپا غنایم بسیار بیشتری را نصیب خود کند.
ولی شاه اسماعیل سودای پادشاهی جهان را در سر داشت و برخورد بین دو ابرقدرت حتمی بود. بنابراین به منظور تحریک عثمانی به تاخت و تاز در سرزمینهای شرقی فلات آناتولی پرداخت که با هیچ پاسخی از طرف دربار عثمانی مواجه نشد. تا اینکه شاه اسماعیل، رخت زنانه برای سلطان عثمانی فرستاد تا میان درباریان عثمانی او را تحقیر کرده و به بزدلی متهم کند. این مساله نمیتوانست از چشم درباریان و مردم پنهان بماند و چیزی نبود که سلطان سلیم بتواند در برابر آن سکوت کند. پس ناچار به تجهیز سپاه پرداخت و به سمت دامگهی که شاه اسماعیل برایش مهیا کرده بود حرکت کرد. وی در میان راه ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار نفر از شیعیان را قتل عام کرد و بر پیشانی شمار زیادی از شیعیان « داغ » زد تا قابل شناسایی باشند .
این در حالی بود که شاه اسماعیل برای پیروزی ، نیاز به جنگیدن نداشت. چرا که سرتاسر فلات آناتولی تا شهر انگوریه (آنکارای امروزی) شیعه نشین بودند و به ندایی از طرف شاه اسماعیل علیه امپراطوری عثمانی سر به شورش برمیداشتند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/13955-chaldoran-dr-tale.html
__
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
نبرد چالدران از جمله مهمترین و تاثیرگذارترین جنگهای تاریخ ایران بوده و روایتها و داستانهای گوناگون و گاه متناقضی درباره آن وجود دارد. حتی با وجود اینکه شاه اسماعیل احیاکننده دولت متمرکز ایران پس از اسلام محسوب میشود و جنگ چالدران ، در سالهای اخیر بسیار مورد سوءاستفاده قومگرایان قرار گرفته. به همین انگیزه تصمیم گرفتیم برای رسیدن به تصویری دقیقتر و شفافتر پژوهشی در این زمینه انجام دهیم و روز سه شنبه به همراه هموندان کارگروه ایرانشناسی انجمن افراز به دیدار آقای دکتر هوشنگ طالع رفتیم و در این زمینه با ایشان گفتگو کردیم. گزیدهای از این گفتگو را در زیر میخوانید:
همانطور که میدانید پس از فروپاشی ساسانیان به طور دقیق، به مدت ۸۵۰ سال کشور ما دارای حکومت مرکزی و یکپارچه نبود و ارتباط سرزمینهای فلات ایران و مردمان ایرانی تبار ساکن این سرزمینها از هم گسیخته بود. حتی خاطره «شاهنشاهی ایران» که عبارتست از وحدت همهی مردمان ایرانی تبار و همهي سرزمینهای ایرانینشین برای مدتها بود که به فراموشی سپرده شده بود. باید دانست که شاهنشاهی ایران ، نماد گونهای از شکل حکومت نیست. بلکه حکومت میتواند به اشکال گوناگون باشد اما شاهنشاهی ایران بر پا باشد. از سوی دیگر میتواند مانند دورهی پیشین عنوان شاهنشاهی ایران را داشته باشد ولی به تجزیه کشور هم تن بدهد. بنابراین این دو، مفاهیمی جدا از هم هستند.
پس از ۸۵۰ سال شاهد ظهور پدیدهای شگرف هستیم، یک فرزند سیزده ساله در جلوی سپاه ایران میایستد و تمام بزرگان کشور پشت سر او صف میبندند. چرا که زمان تحقق نیاز اجتماعی و آرمانی که ایرانیان سالها در انتظارش بودند یعنی وحدت دوباره ایرانزمین، فرا رسیده بود و باید دانست که نیرومندترین پدیدهی این جهان آن نیاز اجتماعی و آن نیاز ملی است که زمان ظهور آن فرا رسیده باشد.
گویی که نرمافزار آرمان ایرانزمین متحد هم در ذهن شاه اسماعیل و هم همراهان او کار گذاشته شده بود . چرا که در آغاز شاهد حرکت او به سمت دل ایرانشهر یعنی سرزمین عراق کنونی و بعد از آن به سمت شرق و در هم کوبیدن ازبکان هستیم، و تمام حرکات او بیانگر این حقیقت است.
پیروزیهای پی در پی و نبردهای بدون شکست به رهبری یک نوجوان افکار عمومی را به سرعت به این سمت کشاند که شاه اسماعیل همان منجی وعده داده شده است تا آیین شیعه را تبدیل به آیینی جهانی کند. اندیشهای که حتی خود شاه اسماعیل هم باورش کرد و باعث شد ایرانیان، همانطور که عثمانیها قصد داشتند با حمله به دل اروپا و فتح ونیز به رم و کلیسای کاتولیک دست پیدا کنند و آیین اسلام تسنن را به عنوان آیین جهانی اعلام کنند، به فکر فتح اسلامبول، فتح ونیز و در نهایت تصرف رم و جهانی کردن آیین تشیع بیفتند. اندیشهای که هم موجب احیاء شاهنشاهی ایران شد و هم در ادامه با بلندپروازیهای غیر عقلانی و به دور از واقعیت به فاجعه و شکست ایرانیان در نبرد چالدران انجامید .
با وجود قدرت گرفتن یک دولت شیعه در ایران به رهبری شاه اسماعیل، دولت عثمانی به هیچ وجه تمایلی برای برخورد با ایران نداشت. چرا که برای لشگرکشی و تصرف ایران از اسلامبول راهی طولانی یعنی مسافتی بیش از ۲۰۰۰ کیلومتر به همراه خطرات در کمین در طول این مسیر را در پیش رو داشت . در صورتی که میتوانست با تجهیز چنین لشگری و حمله به اروپا غنایم بسیار بیشتری را نصیب خود کند.
ولی شاه اسماعیل سودای پادشاهی جهان را در سر داشت و برخورد بین دو ابرقدرت حتمی بود. بنابراین به منظور تحریک عثمانی به تاخت و تاز در سرزمینهای شرقی فلات آناتولی پرداخت که با هیچ پاسخی از طرف دربار عثمانی مواجه نشد. تا اینکه شاه اسماعیل، رخت زنانه برای سلطان عثمانی فرستاد تا میان درباریان عثمانی او را تحقیر کرده و به بزدلی متهم کند. این مساله نمیتوانست از چشم درباریان و مردم پنهان بماند و چیزی نبود که سلطان سلیم بتواند در برابر آن سکوت کند. پس ناچار به تجهیز سپاه پرداخت و به سمت دامگهی که شاه اسماعیل برایش مهیا کرده بود حرکت کرد. وی در میان راه ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار نفر از شیعیان را قتل عام کرد و بر پیشانی شمار زیادی از شیعیان « داغ » زد تا قابل شناسایی باشند .
این در حالی بود که شاه اسماعیل برای پیروزی ، نیاز به جنگیدن نداشت. چرا که سرتاسر فلات آناتولی تا شهر انگوریه (آنکارای امروزی) شیعه نشین بودند و به ندایی از طرف شاه اسماعیل علیه امپراطوری عثمانی سر به شورش برمیداشتند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/13955-chaldoran-dr-tale.html
__
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
میراث زبان فارسی 1
خواجه عبدالله انصاری
بارالها ...
از کوي تو بيرون نشود پاي خيالم
نکند فرق به حالم
چه براني
چه بخوانی
چه به اوجم برساني ...
چه به خاکم بکشاني ...
نه من آنم که برنجم ...
نه تو آني که براني...
نه من آنم که ز فيض نگهت چشم بپوشم
نه تو آني که گدا را ننوازي به نگاهي
در اگر باز نگردد...
نروم باز به جايي
پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهي
کس به غير از تو نخواهم
چه بخواهي چه نخواهي
باز کن در که جز اين خانه مرا نيست پناهي
____
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
خواجه عبدالله انصاری
بارالها ...
از کوي تو بيرون نشود پاي خيالم
نکند فرق به حالم
چه براني
چه بخوانی
چه به اوجم برساني ...
چه به خاکم بکشاني ...
نه من آنم که برنجم ...
نه تو آني که براني...
نه من آنم که ز فيض نگهت چشم بپوشم
نه تو آني که گدا را ننوازي به نگاهي
در اگر باز نگردد...
نروم باز به جايي
پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهي
کس به غير از تو نخواهم
چه بخواهي چه نخواهي
باز کن در که جز اين خانه مرا نيست پناهي
____
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
نگرشی بر تاریخ و فرهنگ ایران زمین
www.iranboom.ir
www.iranboom.ir
امروز ۳۱ مرداد ماه، زادروزِ پدرِ معماریِ نوینِ ایران «استاد هوشنگِ سیحون» است؛ هوشنگِ سیحون از چهرههایِ ماندگار و درخشانِ هنرِ معماری و نقاشیِ ایران به شمار میرود که با خلقِ آثاری فاخر مانندِ جایگاهِ ابدیِ بزرگانی چون خیام، کمالالملک، بوعلی سینا، نادرشاهِ افشار، کلنل محمدتقی خانِ پسیان و دهها مقبره و آرامگاهِ دیگر خدمتی بزرگ در راهِ اعتلایِ نامِ فرهنگ و معماریِ ایران انجام داد.
استاد هوشنگِ سیحون دهها بنایِ دیگر در ایران طراحی کرده بود که میخواست اجرا شود اما انقلابیون پس از پیروزیِ انقلابِ اسلامی به خانه او هجوم بردند و آن را مصادره کردند و کارهایِ طراحی و نقاشی و همینطور مجموعهای از عتیقههایِ سیحون از جمله بزرگترین مجسمهیِ گاو به دست آمده از منطقهیِ باستانیِ مارلیک را به غارت بردند که برخی از آنها به گفتهیِ سیحون بعدها از بازارهایِ هنری و عتیقه در خارج از کشور سر درآورد.
یادش گرامی و راهش پررهرو باد🌹
@iranboom_ir
استاد هوشنگِ سیحون دهها بنایِ دیگر در ایران طراحی کرده بود که میخواست اجرا شود اما انقلابیون پس از پیروزیِ انقلابِ اسلامی به خانه او هجوم بردند و آن را مصادره کردند و کارهایِ طراحی و نقاشی و همینطور مجموعهای از عتیقههایِ سیحون از جمله بزرگترین مجسمهیِ گاو به دست آمده از منطقهیِ باستانیِ مارلیک را به غارت بردند که برخی از آنها به گفتهیِ سیحون بعدها از بازارهایِ هنری و عتیقه در خارج از کشور سر درآورد.
یادش گرامی و راهش پررهرو باد🌹
@iranboom_ir
داغستان؛ مرزبان شمالی ایرانزمین
حامد کاظمزاده
قفقاز نام رشته کوهی است، از رشتهکوههای شمالی ایرانزمین که منطقهی کنار آن را به همین جهت «قفقاز»1 مینامند. منطقهی قفقاز از مصب رود ولگا در دریای مازندران و مصب رود دُن در دریای آزوف در شمال آغاز شده و تا رود کورا و ارس در جنوب ادامه دارد. این در حالی است که منطقهی قفقاز توسط رشتهکوه قفقاز به دو بخش مجزایِ قفقاز شمالی و قفقاز جنوبی تقسیم میشود. قفقاز جنوبی که در ادبیات روسی به ماورای قفقاز شهره است، امروزه از سه کشور مستقل جمهوری آذربایجان (منطقه تاریخی آران و شروان)، گرجستان و ارمنستان و همچنین جمهوری قراباغ کوهستانی، نخجوان، آجاریا (آجارستان)، آبخازیا (آبخازستان) و اوستیای/آسی (ایرستون) جنوبی تشکیل شده است.
قفقاز شمالی با واقع شدن در شمال جبال بزرگ قفقاز و جنوب روسیه از دیرباز با ایرانزمین و جهان اسلام همانند قفقاز جنوبی در ارتباط بوده است. این خطه را که در منابع ایرانی با عنوان ماورای قفقاز2 میشناسیم، از هفت جمهوری و دو ولایت تشکیل شده که از شرق عبارتند از جمهوریهای داغستان3، چچن4 (چچنستان)، اینگوش5 (اینگوشستان)، اوستیای/آسی شمالی6 (ایرستون شمالی)، کاباردینو/ بالکاریا7 (قبارطه ـ بلغار)، کاراچای/ چرکسیا8 (قرهچای ـ چرکسستان) و آدیغیا9 (آدیغه) و همچنین ولایتهای (سرزمینهای) کراسنودار10 و استاوروپل11. وجود نفت و گاز، محسوب شدن در راهرو (کریدور) شمال به جنوب، داشتن بنادر مناسب و قرار گرفتن در کنار دو دریای سیاه و مازندران از سایر خصوصیات ژئوپلتیکی منطقه است.
تنوّع فرهنگی و اجتماعی، در کنار شاخصههای دینی با دارا بودن گوناگونیِ مذهبی از اسلام حنفی، شافعی و شیعی، یهودیت، مسحیت اُرتدوکس شرقی، گریگوری و کاتولیک، بودیسم، ادیان یکتاپرستی باستانی مانند یزیدی12 و ادیان یا باورهای خرافی یا به تعبیر بیگانگان بتپرستی و شرک، پیچیدگیهای سیاسی و اجتماعی منطقه را نشان میدهد. شناخت در زمینهی این اقوام و مذاهب که با ایرانزمین در ارتباط بودهاند، بخشی از مطالعات ایرانشناسی محسوب میگردد که تاکنون شاید و باید بدان پرداخته نشده است.
قفقاز چهارراه مهم جغرافیایی است که سرزمینهای شمالی یعنی روسیه را به جنوب، آسیا و اروپا را به آسیای مرکزی در شرق متصل میسازد و در اصل، حلقهی واصل میان قارهی اروپا و آسیاست. در کنار این موقعیت جغرافیایی، پل ارتباطی میان شمال ـ جنوب و شرق ـ غرب محسوب میگردد و از دوران باستان و جادهی ابریشم و جادهی چای، قفقاز، مسیر اصلی و نزدیک این تردد بوده است. از جمله ویژگیهای قفقاز در تاریخ، وابستگی آن به یکی قدرتهای منطقهای یا جهانی بوده است. شاید دلیل این امر نیز تلاقی تمدنهای بزرگ در قفقاز باشد، بهطوری که زمانی ایران و روم، دو تمدّن شکوفای باستان، زمانی دیگر اسلام، و در دوران متأخر ایران صفوی، عثمانی و روسیهی تزاری در قفقاز به یکدیگر پیوند میخوردند و به طوری که از نظر هانتیگتون، قفقاز در لبهی برخورد تمدنها قرار دارد13.
تشکیل سه کشور مستقل در قفقاز جنوبی پس از فروپاشی شوروی، نتوانست این کشورها را از وابستگی تاریخی به یک قدرتِ دیگر رهایی دهد. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی که به پایان یافتن جنگ سرد منجر شد، در منطقهی قفقاز، خلأ قدرت آشکارا احساس میشد. خلأ قدرت و آمادگی تاریخی دولتهای تازه به استقلال رسیده برای وابستگی همهجانبه به یک قدرت خارجی از یک سو و اهمیت استراتژیک این منطقه از سوی دیگر، این منطقه را به محلی برای رقابت قدرتهای منطقهای و جهانی تبدیل ساخت. در این میان دولت آمریکا که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را پایان جهان دو قطبی و شروع سیادت خود بر جهان میپنداشت، برنامهی دراز مدتی را برای حضور در قفقاز طراحی نمود و برای خود در این منطقه منافع ملی تعریف کرد؛ از سوی دیگر، دولتمردان روسیه از همان اوایل استقلال جمهوریهای قفقاز جنوبی به این مناطق به دیدهی حیات خلوت خود مینگریستند و برای همین، نمیتوانستند شاهد فراگیر شدن حضور رقیبان منطقهای و فرامنطقهای خود در این کشورها باشند؛ موضوعی که بهرغم میل روسیه رخ داده و امروزه این منطقه به یکی از حساسترین نقاط تقابل روسیه با آمریکا و ناتو تبدیل شده است.
از دیگر ویژگیهای قفقاز که باید به آن اشاره شود، نوع ساختار و مرزبندی قومی در منطقه قفقاز است که بنا بر آن، مردم منطقه درگیر مناقشههای گوناگون با منشأ قومی و مذهبی هستند. همهی این اختلافات ریشهی تاریخی دارند و محصول و میراث دولت روسیه تزاری و جانشین آن، دولت کمونیستی شوروی است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/3256-daghestan-marzban-shomali-iran-zamin.html
___
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
حامد کاظمزاده
قفقاز نام رشته کوهی است، از رشتهکوههای شمالی ایرانزمین که منطقهی کنار آن را به همین جهت «قفقاز»1 مینامند. منطقهی قفقاز از مصب رود ولگا در دریای مازندران و مصب رود دُن در دریای آزوف در شمال آغاز شده و تا رود کورا و ارس در جنوب ادامه دارد. این در حالی است که منطقهی قفقاز توسط رشتهکوه قفقاز به دو بخش مجزایِ قفقاز شمالی و قفقاز جنوبی تقسیم میشود. قفقاز جنوبی که در ادبیات روسی به ماورای قفقاز شهره است، امروزه از سه کشور مستقل جمهوری آذربایجان (منطقه تاریخی آران و شروان)، گرجستان و ارمنستان و همچنین جمهوری قراباغ کوهستانی، نخجوان، آجاریا (آجارستان)، آبخازیا (آبخازستان) و اوستیای/آسی (ایرستون) جنوبی تشکیل شده است.
قفقاز شمالی با واقع شدن در شمال جبال بزرگ قفقاز و جنوب روسیه از دیرباز با ایرانزمین و جهان اسلام همانند قفقاز جنوبی در ارتباط بوده است. این خطه را که در منابع ایرانی با عنوان ماورای قفقاز2 میشناسیم، از هفت جمهوری و دو ولایت تشکیل شده که از شرق عبارتند از جمهوریهای داغستان3، چچن4 (چچنستان)، اینگوش5 (اینگوشستان)، اوستیای/آسی شمالی6 (ایرستون شمالی)، کاباردینو/ بالکاریا7 (قبارطه ـ بلغار)، کاراچای/ چرکسیا8 (قرهچای ـ چرکسستان) و آدیغیا9 (آدیغه) و همچنین ولایتهای (سرزمینهای) کراسنودار10 و استاوروپل11. وجود نفت و گاز، محسوب شدن در راهرو (کریدور) شمال به جنوب، داشتن بنادر مناسب و قرار گرفتن در کنار دو دریای سیاه و مازندران از سایر خصوصیات ژئوپلتیکی منطقه است.
تنوّع فرهنگی و اجتماعی، در کنار شاخصههای دینی با دارا بودن گوناگونیِ مذهبی از اسلام حنفی، شافعی و شیعی، یهودیت، مسحیت اُرتدوکس شرقی، گریگوری و کاتولیک، بودیسم، ادیان یکتاپرستی باستانی مانند یزیدی12 و ادیان یا باورهای خرافی یا به تعبیر بیگانگان بتپرستی و شرک، پیچیدگیهای سیاسی و اجتماعی منطقه را نشان میدهد. شناخت در زمینهی این اقوام و مذاهب که با ایرانزمین در ارتباط بودهاند، بخشی از مطالعات ایرانشناسی محسوب میگردد که تاکنون شاید و باید بدان پرداخته نشده است.
قفقاز چهارراه مهم جغرافیایی است که سرزمینهای شمالی یعنی روسیه را به جنوب، آسیا و اروپا را به آسیای مرکزی در شرق متصل میسازد و در اصل، حلقهی واصل میان قارهی اروپا و آسیاست. در کنار این موقعیت جغرافیایی، پل ارتباطی میان شمال ـ جنوب و شرق ـ غرب محسوب میگردد و از دوران باستان و جادهی ابریشم و جادهی چای، قفقاز، مسیر اصلی و نزدیک این تردد بوده است. از جمله ویژگیهای قفقاز در تاریخ، وابستگی آن به یکی قدرتهای منطقهای یا جهانی بوده است. شاید دلیل این امر نیز تلاقی تمدنهای بزرگ در قفقاز باشد، بهطوری که زمانی ایران و روم، دو تمدّن شکوفای باستان، زمانی دیگر اسلام، و در دوران متأخر ایران صفوی، عثمانی و روسیهی تزاری در قفقاز به یکدیگر پیوند میخوردند و به طوری که از نظر هانتیگتون، قفقاز در لبهی برخورد تمدنها قرار دارد13.
تشکیل سه کشور مستقل در قفقاز جنوبی پس از فروپاشی شوروی، نتوانست این کشورها را از وابستگی تاریخی به یک قدرتِ دیگر رهایی دهد. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی که به پایان یافتن جنگ سرد منجر شد، در منطقهی قفقاز، خلأ قدرت آشکارا احساس میشد. خلأ قدرت و آمادگی تاریخی دولتهای تازه به استقلال رسیده برای وابستگی همهجانبه به یک قدرت خارجی از یک سو و اهمیت استراتژیک این منطقه از سوی دیگر، این منطقه را به محلی برای رقابت قدرتهای منطقهای و جهانی تبدیل ساخت. در این میان دولت آمریکا که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را پایان جهان دو قطبی و شروع سیادت خود بر جهان میپنداشت، برنامهی دراز مدتی را برای حضور در قفقاز طراحی نمود و برای خود در این منطقه منافع ملی تعریف کرد؛ از سوی دیگر، دولتمردان روسیه از همان اوایل استقلال جمهوریهای قفقاز جنوبی به این مناطق به دیدهی حیات خلوت خود مینگریستند و برای همین، نمیتوانستند شاهد فراگیر شدن حضور رقیبان منطقهای و فرامنطقهای خود در این کشورها باشند؛ موضوعی که بهرغم میل روسیه رخ داده و امروزه این منطقه به یکی از حساسترین نقاط تقابل روسیه با آمریکا و ناتو تبدیل شده است.
از دیگر ویژگیهای قفقاز که باید به آن اشاره شود، نوع ساختار و مرزبندی قومی در منطقه قفقاز است که بنا بر آن، مردم منطقه درگیر مناقشههای گوناگون با منشأ قومی و مذهبی هستند. همهی این اختلافات ریشهی تاریخی دارند و محصول و میراث دولت روسیه تزاری و جانشین آن، دولت کمونیستی شوروی است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/3256-daghestan-marzban-shomali-iran-zamin.html
___
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
به فرزند سینا؛ پور سینا - سرودهٔ توران شهریاری (بهرامی)
به فرزند سینا*، اَبَرمرد راد
سپاس و درودی فزاینده باد
که شیخالرئیسش بنامیم نیز
ورا، بوعلی هم شناسیم نیز
پدر بود از بلخ دیرینه سال
در آن شهر پیمود راه کمال
حکومت گزیدش به کار گران
شد او سوی شهر بخارا روان
چو چندی به شهر بخارا بماند
سوی «افشنه» حومه آن براند
گزین کرد در «افشنه» همسری
چنان گوهری بر سر افسری
«ستاره» زنی نیک و آزاده بود
در او عشق و مهری خدا داده بود
بیاورد پوری چو تابنده مهر
خردمند و دانا و فرخنده چهر
از آن پور دُردانه روزگار
نبوغی ز خردی بشد آشکار
نبوغی که هر دم فزاینده بود
چنان چشمهای پاک و زاینده بود
علوم و فنون را در اندک زمان
بیاموخت آن کودک نوجوان
چنان گشت مشهور در کار خویش
که آوازهاش شد از اندازه بیش
بلی پور سینا، همان نوجوان
سر آمد بشد از همه همگنان
به طب زمان آنچنان چیره گشت
که چشم فلک هم بر او خیره گشت
علوم زمان را چو آموخت او
درخشید و تابید و افروخت او
بزرگان دوران و نامآوران
گزیدندش از بهر کار گران
ملاقات بنمود با بوسعید
در او آنچه را در خودش بود، دید
چو جان و دل و روحی آگاه داشت
به دربار سامانیان راه داشت
ز خوارزم آمد به گرگان و ری
رهی دور و دشوار را کرد طی
به دیدار قابوس و پورش رسید
از آنان بسی مهرورزی بدید
بزرگان ایران به هر بوم و بر
پی دیدنش سخت بسته کمر
سرانجام بعد از گذشت کمی
بشد یاور دوده دیلمی
به آن شهریاران ایران تبار
ز جان و دلش رهنمون گشت و یار
زمانها وزیر شهان بود او
چو از برترین آگهان بود او
پزشک و سیاستمداری جوان
گهی در سپاهان، گهی هگمتان
چو در روزها با شهان بودهاست
به شب از نگارش نیاسوده است
به کار گران مرد تدبیر بود
به سال او جوان، در خرد پیر بود
بسی دفتر از او بود یادگار
کز آنها دو دفتر بود شاهکار
یکی هست «قانون» و دیگر «شفا»
که جاوید کردست نام ورا
گر آثار او بیشتر تازی است
ولی آرمانش وطن سازی است
در آن روزگاران رنج آفرین
بسی از بزرگان ایرانزمین
به تازی نوشتند آثار خویش
چو ارج زبان عرب بود بیش
به هر حال آثار آن نامدار
زبانزد بگردید در روزگار
بسی قرن در قاره باختر
نوشتارهایش بیاورد بر
چه دانشورانی کز آثار او
ز «قانون» و دیگر نوشتار او
پزشکی از آن بخرد آموختند
ز نورش دل و جان بیفروختند
چه دریا دلانی که در باختر
نمودند تدریس از آن دیدهور
چه گویم از آن مرد ایران تبار
بود گوهری بر سر روزگار
به هر دور و هر روزگار و زمان
چو او کم بود بیگمان در جهان
حکیم و پزشک و سیاستمدار
به هر کار خود باوری نامدار
جز آن شاعر و فیلسوفی بزرگ
اَبر مرد و اندیشمندی سترگ
دریغا سرانجام در هگمتان
بگردید بیمار و شد ناتوان
چو بگذشت عمرش ز پنجاه و هشت
به سوی جهان آفرین بازگشت
اگر زودهنگام جان را سپرد
ولی نام جاوید با خویش برد
بود نام او افتخار وطن
در این راه بگذشت از خویشتن
کنون خفته در دامن هگمتان
بود نام و آوازهاش جاودان
* این شعر توسط سراینده در اول شهریور 1385 در همایش بزرگ گرامیداشت ابنسینا در همدان در برابر آرامگاه آن ابرمرد خوانده شد و در یادنامه همایش چاپ گردید و در مطبوعات نیز چاپ شد.
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/13717-por-sina.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
به فرزند سینا*، اَبَرمرد راد
سپاس و درودی فزاینده باد
که شیخالرئیسش بنامیم نیز
ورا، بوعلی هم شناسیم نیز
پدر بود از بلخ دیرینه سال
در آن شهر پیمود راه کمال
حکومت گزیدش به کار گران
شد او سوی شهر بخارا روان
چو چندی به شهر بخارا بماند
سوی «افشنه» حومه آن براند
گزین کرد در «افشنه» همسری
چنان گوهری بر سر افسری
«ستاره» زنی نیک و آزاده بود
در او عشق و مهری خدا داده بود
بیاورد پوری چو تابنده مهر
خردمند و دانا و فرخنده چهر
از آن پور دُردانه روزگار
نبوغی ز خردی بشد آشکار
نبوغی که هر دم فزاینده بود
چنان چشمهای پاک و زاینده بود
علوم و فنون را در اندک زمان
بیاموخت آن کودک نوجوان
چنان گشت مشهور در کار خویش
که آوازهاش شد از اندازه بیش
بلی پور سینا، همان نوجوان
سر آمد بشد از همه همگنان
به طب زمان آنچنان چیره گشت
که چشم فلک هم بر او خیره گشت
علوم زمان را چو آموخت او
درخشید و تابید و افروخت او
بزرگان دوران و نامآوران
گزیدندش از بهر کار گران
ملاقات بنمود با بوسعید
در او آنچه را در خودش بود، دید
چو جان و دل و روحی آگاه داشت
به دربار سامانیان راه داشت
ز خوارزم آمد به گرگان و ری
رهی دور و دشوار را کرد طی
به دیدار قابوس و پورش رسید
از آنان بسی مهرورزی بدید
بزرگان ایران به هر بوم و بر
پی دیدنش سخت بسته کمر
سرانجام بعد از گذشت کمی
بشد یاور دوده دیلمی
به آن شهریاران ایران تبار
ز جان و دلش رهنمون گشت و یار
زمانها وزیر شهان بود او
چو از برترین آگهان بود او
پزشک و سیاستمداری جوان
گهی در سپاهان، گهی هگمتان
چو در روزها با شهان بودهاست
به شب از نگارش نیاسوده است
به کار گران مرد تدبیر بود
به سال او جوان، در خرد پیر بود
بسی دفتر از او بود یادگار
کز آنها دو دفتر بود شاهکار
یکی هست «قانون» و دیگر «شفا»
که جاوید کردست نام ورا
گر آثار او بیشتر تازی است
ولی آرمانش وطن سازی است
در آن روزگاران رنج آفرین
بسی از بزرگان ایرانزمین
به تازی نوشتند آثار خویش
چو ارج زبان عرب بود بیش
به هر حال آثار آن نامدار
زبانزد بگردید در روزگار
بسی قرن در قاره باختر
نوشتارهایش بیاورد بر
چه دانشورانی کز آثار او
ز «قانون» و دیگر نوشتار او
پزشکی از آن بخرد آموختند
ز نورش دل و جان بیفروختند
چه دریا دلانی که در باختر
نمودند تدریس از آن دیدهور
چه گویم از آن مرد ایران تبار
بود گوهری بر سر روزگار
به هر دور و هر روزگار و زمان
چو او کم بود بیگمان در جهان
حکیم و پزشک و سیاستمدار
به هر کار خود باوری نامدار
جز آن شاعر و فیلسوفی بزرگ
اَبر مرد و اندیشمندی سترگ
دریغا سرانجام در هگمتان
بگردید بیمار و شد ناتوان
چو بگذشت عمرش ز پنجاه و هشت
به سوی جهان آفرین بازگشت
اگر زودهنگام جان را سپرد
ولی نام جاوید با خویش برد
بود نام او افتخار وطن
در این راه بگذشت از خویشتن
کنون خفته در دامن هگمتان
بود نام و آوازهاش جاودان
* این شعر توسط سراینده در اول شهریور 1385 در همایش بزرگ گرامیداشت ابنسینا در همدان در برابر آرامگاه آن ابرمرد خوانده شد و در یادنامه همایش چاپ گردید و در مطبوعات نیز چاپ شد.
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/13717-por-sina.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
از خاطرات ادبی دکتر پرویز ناتل خانلری درباره صادق چوبک
برگرفته از مجله ایرانشناسی، تابستان ۱۳۷۲
صدرالدین الهی
صحبت از کار صادق چوبک و ارزشهای ادبی آن بعد از قضاوت دکتر خانلری در حق مسعود فرزاد پیش آمد. دکتر خانلری در مورد دو تن نه با بیمیلی اما با نوعی احتیاط، کم و بسیار فشرده سخن گفت، مجتبی مینوی و صادق چوبک. در مورد مینوی بستهتر بود و میکوشید تا از پاسخهای صریح دوری جوید و به خُلقیات، سوابق دوستی و اختلاف نظرهای ادبی بپردازد و به خود مینوی و ارزشهای کارش کمتر توجه کند. اما در مورد چوبک تأثر خاطر گلهمندانه داشت و چنان که دوستی از دوستی در گله باشد از او سخن میگفت و با این همه، هم به انصاف همیشه بود و هم تنگ حوصله نبود.
شگفت آنکه من چوبک را تا به آن روز نه دیده بودم و نه جز مجموعۀ داستانهایش چیزی از او خوانده بودم و این در حالی بود که قصۀ بلند «سنگ صبور» در آمده بود و در اطرافش حرف و نقل بسیار بود. در آن هفتۀ آخر خرداد ماه 1346 دو یا سه جلسه در همان خانۀ «کوی دوست» دربارۀ چوبک حرف زدیم. اولین پرسش من این بود:
-بین دوست قدیم و از دست رفتۀ خود، صادق هدایت، و همکار سالهای آغاز «سخن»، صادق چوبک، چه شباهتهایی میبینید؟ وجه مشترک این دو چیست؟
دکتر خانلری با همان لبخند آرام همیشگی و طنز آلودش گفت:
-اسمِ صادق. هر دوی آنها اسم شان صادق است.
و بعد از تأملی با نوعی برافروختگی گفت:
-من نمیدانم چه اصراری ست که در ایران سعی میشود آدمها را به هم شبیه کنند. شما تنها کسی نیستید که از این شباهت حرف میزنید هر کس چوبک را میشناسد، فوراً میپرسد وجه شباهت او با هدایت چیست؟ در حالی که نه تنها از نظر ادبی این دو به هم شبیه نیستند از نظر خُلق و خو هم به هم شباهتی ندارند. هدایت یک خاصیت آدم جمع کردن و دوره برپا کردن داشت در حالی که چوبک اصلاً اهل این حرفها نیست.
-شنیده ام آدم گوشه گیر و مردم گریزی ست.
- همین طور است و این مطلقاً ربطی به تفرعن یا بداخلاقی او ندارد. چوبک آدم فوق العاده محجوب و مأخوذ به حیایی ست. به این جهت حتی در جمع کمتر حرف میزند و بیشتر گوش میدهد. هدایت بیشتر و برای همۀ ما مثل یک معلم بود اگر به چیز تازه برخورد میکرد و آن را در استعداد یکی از ما میدید، میداد که بخوانیم و استفاده کنیم. چوبک این طور نیست او خودش میخواند و خیلی زیاد هم میخواند اما نه دوست دارد مرشد باشد نه دوست دارد آدم دور خودش جمع کند. لجباز و یک دنده هم هست.
-میگویند او از سبک ناتورالیستهای فرانسه متأثر است و از آنها پیروی میکند؟
- کی میگوید؟
-منتقدین ادبی آثار او.
-مزخرف میفرمایند. اصلاً این منتقدین کیها هستند؟
وقتی دکتر خانلری میگفت: «... مزخرف میگویند» وقت پرسیدن و بیرون کشیدن حرف بود. میگویم:
-والله ، همینها در مجلۀ «سخن» هم دربارۀ ادبیات اروپایی داد سخن میدهند.
-اکثرشان بی سوادند. اینها اصلاً مکاتب ادبی اروپا را نمیشناسند. منتهای شناخت آنها خلاصۀ تاریخ ادبیاتهای دورۀ دوم متوسطه فرانسه است. من اصلاً اعتقادی به این که یک نویسندۀ ایرانی آن هم یک نویسندۀ بومی مثل چوبکم را ناتورالیست بخوانم، ندارم و از این مقایسه خندهام میگیرد. سر تا ته مکتب ناتورالیسم که از چند رمان «بالزاک» سرچشمه گرفت و «فلوبر» هم از آن بی تأثیر نبود، جمعاً در ادبیات فرانسه کمتر از چهل سال عمر کرد و با اعلامیۀ پنج نفرۀ سال 1887 عمرش را به شما داد.
خانلری ناگهان معلم مدرسه شد و لحنش را عوض کرد و گفت:
-برای اینکه یاد بگیرید. مکتب ناتورالیسم که به غلط چوبک را به آن میبندند، یک امتداد مبالغه آمیز از رآلیسم است که در آن نویسنده به دفتر یادداشتهای عینی خود بیش از آفرینش هنری وابسته است.
در حقیقت ناتورالیسم که «امیل زولا»، «برادران گنکور»، «موپاسان»، «هویسمان» و چند نفر دیگر را میتوان از مشاهیر آن مکتب دانست به هیچ وجه نوع کار چوبک را نکردهاند. و این نویسنده را اصلاً پیرو چنین مکتبی نباید دانست، ضمن آن که او چه از طریق خواندن مستقیم و چه از طریق ترجمهها به نویسندگانی مثل موپاسان و اندکی بالزاک توجهی دارد و اثری از آنها گرفته است.
چوبک، مستقلترین نویسندۀ ما
- بعضیها میگویند چوبک مثل «همینگوی» است یعنی این اواخر خیلی شایع شده.
- این شایعه از ناحیۀ همکاران روزنامهنویس سرکار است و علتش هم این است که هدایت در نامهای به طور شوخی نوشته چوبک ادای همینگوی را در میآورد یا چیزی شبیه به این. این حرف هدایت موجب این تعبیر و تفسیر شد. البته چوبک به دلیل آشنایی به زبان انگلیسی و علاقۀ شخصی،همینگوی را زیاد و خیلی خوب خوانده است، اما این که در کار خود از او متأثر باشد من مشکوکم. سبک نگارش ساده و گزارش وار و فشردۀ همینگوی شاید تنها تأثیر او در چوبک باشد، ولی فکرش اصلاً نه
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/goftego/4909-
@iranboom_ir
برگرفته از مجله ایرانشناسی، تابستان ۱۳۷۲
صدرالدین الهی
صحبت از کار صادق چوبک و ارزشهای ادبی آن بعد از قضاوت دکتر خانلری در حق مسعود فرزاد پیش آمد. دکتر خانلری در مورد دو تن نه با بیمیلی اما با نوعی احتیاط، کم و بسیار فشرده سخن گفت، مجتبی مینوی و صادق چوبک. در مورد مینوی بستهتر بود و میکوشید تا از پاسخهای صریح دوری جوید و به خُلقیات، سوابق دوستی و اختلاف نظرهای ادبی بپردازد و به خود مینوی و ارزشهای کارش کمتر توجه کند. اما در مورد چوبک تأثر خاطر گلهمندانه داشت و چنان که دوستی از دوستی در گله باشد از او سخن میگفت و با این همه، هم به انصاف همیشه بود و هم تنگ حوصله نبود.
شگفت آنکه من چوبک را تا به آن روز نه دیده بودم و نه جز مجموعۀ داستانهایش چیزی از او خوانده بودم و این در حالی بود که قصۀ بلند «سنگ صبور» در آمده بود و در اطرافش حرف و نقل بسیار بود. در آن هفتۀ آخر خرداد ماه 1346 دو یا سه جلسه در همان خانۀ «کوی دوست» دربارۀ چوبک حرف زدیم. اولین پرسش من این بود:
-بین دوست قدیم و از دست رفتۀ خود، صادق هدایت، و همکار سالهای آغاز «سخن»، صادق چوبک، چه شباهتهایی میبینید؟ وجه مشترک این دو چیست؟
دکتر خانلری با همان لبخند آرام همیشگی و طنز آلودش گفت:
-اسمِ صادق. هر دوی آنها اسم شان صادق است.
و بعد از تأملی با نوعی برافروختگی گفت:
-من نمیدانم چه اصراری ست که در ایران سعی میشود آدمها را به هم شبیه کنند. شما تنها کسی نیستید که از این شباهت حرف میزنید هر کس چوبک را میشناسد، فوراً میپرسد وجه شباهت او با هدایت چیست؟ در حالی که نه تنها از نظر ادبی این دو به هم شبیه نیستند از نظر خُلق و خو هم به هم شباهتی ندارند. هدایت یک خاصیت آدم جمع کردن و دوره برپا کردن داشت در حالی که چوبک اصلاً اهل این حرفها نیست.
-شنیده ام آدم گوشه گیر و مردم گریزی ست.
- همین طور است و این مطلقاً ربطی به تفرعن یا بداخلاقی او ندارد. چوبک آدم فوق العاده محجوب و مأخوذ به حیایی ست. به این جهت حتی در جمع کمتر حرف میزند و بیشتر گوش میدهد. هدایت بیشتر و برای همۀ ما مثل یک معلم بود اگر به چیز تازه برخورد میکرد و آن را در استعداد یکی از ما میدید، میداد که بخوانیم و استفاده کنیم. چوبک این طور نیست او خودش میخواند و خیلی زیاد هم میخواند اما نه دوست دارد مرشد باشد نه دوست دارد آدم دور خودش جمع کند. لجباز و یک دنده هم هست.
-میگویند او از سبک ناتورالیستهای فرانسه متأثر است و از آنها پیروی میکند؟
- کی میگوید؟
-منتقدین ادبی آثار او.
-مزخرف میفرمایند. اصلاً این منتقدین کیها هستند؟
وقتی دکتر خانلری میگفت: «... مزخرف میگویند» وقت پرسیدن و بیرون کشیدن حرف بود. میگویم:
-والله ، همینها در مجلۀ «سخن» هم دربارۀ ادبیات اروپایی داد سخن میدهند.
-اکثرشان بی سوادند. اینها اصلاً مکاتب ادبی اروپا را نمیشناسند. منتهای شناخت آنها خلاصۀ تاریخ ادبیاتهای دورۀ دوم متوسطه فرانسه است. من اصلاً اعتقادی به این که یک نویسندۀ ایرانی آن هم یک نویسندۀ بومی مثل چوبکم را ناتورالیست بخوانم، ندارم و از این مقایسه خندهام میگیرد. سر تا ته مکتب ناتورالیسم که از چند رمان «بالزاک» سرچشمه گرفت و «فلوبر» هم از آن بی تأثیر نبود، جمعاً در ادبیات فرانسه کمتر از چهل سال عمر کرد و با اعلامیۀ پنج نفرۀ سال 1887 عمرش را به شما داد.
خانلری ناگهان معلم مدرسه شد و لحنش را عوض کرد و گفت:
-برای اینکه یاد بگیرید. مکتب ناتورالیسم که به غلط چوبک را به آن میبندند، یک امتداد مبالغه آمیز از رآلیسم است که در آن نویسنده به دفتر یادداشتهای عینی خود بیش از آفرینش هنری وابسته است.
در حقیقت ناتورالیسم که «امیل زولا»، «برادران گنکور»، «موپاسان»، «هویسمان» و چند نفر دیگر را میتوان از مشاهیر آن مکتب دانست به هیچ وجه نوع کار چوبک را نکردهاند. و این نویسنده را اصلاً پیرو چنین مکتبی نباید دانست، ضمن آن که او چه از طریق خواندن مستقیم و چه از طریق ترجمهها به نویسندگانی مثل موپاسان و اندکی بالزاک توجهی دارد و اثری از آنها گرفته است.
چوبک، مستقلترین نویسندۀ ما
- بعضیها میگویند چوبک مثل «همینگوی» است یعنی این اواخر خیلی شایع شده.
- این شایعه از ناحیۀ همکاران روزنامهنویس سرکار است و علتش هم این است که هدایت در نامهای به طور شوخی نوشته چوبک ادای همینگوی را در میآورد یا چیزی شبیه به این. این حرف هدایت موجب این تعبیر و تفسیر شد. البته چوبک به دلیل آشنایی به زبان انگلیسی و علاقۀ شخصی،همینگوی را زیاد و خیلی خوب خوانده است، اما این که در کار خود از او متأثر باشد من مشکوکم. سبک نگارش ساده و گزارش وار و فشردۀ همینگوی شاید تنها تأثیر او در چوبک باشد، ولی فکرش اصلاً نه
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/goftego/4909-
@iranboom_ir
پور سینا کیمیای روزگار - سرودهی بانو هما ارژنگی
به انگیزهی بزرگداشت حکیم و عارف بزرگ ابوعلی سینا
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/36276
ای کهن ملک جهان ایران من
دیر پای جاودان ایران من
مهد دانش پروران روزگار
سرزمین سروران نامدار
ای وطن گنجینهی پر گوهرم
بحر توفان خیز و گو هر پرورم
رای آن دارم کز آن گنج جمیل
گوهری رخشان برآرم بیبدیل
تا چو ماهی بینمش در آسمان
پور سینا کیمیای روزگار
حسن او هر چند آرم بر زبان
خود یکی از صد نیاید در بیان
او شفابخش تن و اندیشه بود
کیمیاکاری محبت پیشه بود
از برای دردهای بینشان
حکم جانداروی "قانونش" روان
شاعر و دانای تشریح بدن
در نجوم و هندسه استاد فن
آشنا بر دانش بحث و جدل
علم او گسترده تا اوج زحل
شد مهیا از نگارین خامهاش
گنج پر باری "چو دانشنامه" اش
گوییا در چشم مرد نکتهدان
بود پیدا رمز و راز این جهان
پور سینا حکمت آموز سپند
چون شد از علم ارسطو بهرهمند
"حکمت مشا," را بنیان نهاد
مردمان را راه و رسمی تازه داد
از تلاش بیامانش دسترنج
هم پدید آمد "شفایی" همچو گنج
لیکن این آغاز یک پرواز بود
پر گشودن تا سرای راز بود
"حکمت مشرق" چو او بنیان نهاد
در به روی ساحتی دیگر گشاد
عالمی نادیده بر انسان نمود
رمز انوار الهی را گشود
از غروب تیره و غمگین خاک
تا فروغ مشرق و انوار پاک
از اسارتهای نفس ناتوان
تا جهان روشن افلاکیان
رمزها یک یک گشادی از نهفت
وانهمه ناگفتهها را باز گفت
نفس را با گوهر جان یار کرد
راه سیر معنوی هموار کرد
اینک ای گنجینهی پر گوهرم
خاک سینا خیز و دانش پرورم
تا بمانی در زمانه جاودان
میسپارم در رهت جان و روان
مهر تو آغشته با ایمان من
تا ابد پاینده باش ایران من
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/1287-boalisina-kimiaye-rozegar.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
به انگیزهی بزرگداشت حکیم و عارف بزرگ ابوعلی سینا
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/36276
ای کهن ملک جهان ایران من
دیر پای جاودان ایران من
مهد دانش پروران روزگار
سرزمین سروران نامدار
ای وطن گنجینهی پر گوهرم
بحر توفان خیز و گو هر پرورم
رای آن دارم کز آن گنج جمیل
گوهری رخشان برآرم بیبدیل
تا چو ماهی بینمش در آسمان
پور سینا کیمیای روزگار
حسن او هر چند آرم بر زبان
خود یکی از صد نیاید در بیان
او شفابخش تن و اندیشه بود
کیمیاکاری محبت پیشه بود
از برای دردهای بینشان
حکم جانداروی "قانونش" روان
شاعر و دانای تشریح بدن
در نجوم و هندسه استاد فن
آشنا بر دانش بحث و جدل
علم او گسترده تا اوج زحل
شد مهیا از نگارین خامهاش
گنج پر باری "چو دانشنامه" اش
گوییا در چشم مرد نکتهدان
بود پیدا رمز و راز این جهان
پور سینا حکمت آموز سپند
چون شد از علم ارسطو بهرهمند
"حکمت مشا," را بنیان نهاد
مردمان را راه و رسمی تازه داد
از تلاش بیامانش دسترنج
هم پدید آمد "شفایی" همچو گنج
لیکن این آغاز یک پرواز بود
پر گشودن تا سرای راز بود
"حکمت مشرق" چو او بنیان نهاد
در به روی ساحتی دیگر گشاد
عالمی نادیده بر انسان نمود
رمز انوار الهی را گشود
از غروب تیره و غمگین خاک
تا فروغ مشرق و انوار پاک
از اسارتهای نفس ناتوان
تا جهان روشن افلاکیان
رمزها یک یک گشادی از نهفت
وانهمه ناگفتهها را باز گفت
نفس را با گوهر جان یار کرد
راه سیر معنوی هموار کرد
اینک ای گنجینهی پر گوهرم
خاک سینا خیز و دانش پرورم
تا بمانی در زمانه جاودان
میسپارم در رهت جان و روان
مهر تو آغشته با ایمان من
تا ابد پاینده باش ایران من
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/1287-boalisina-kimiaye-rozegar.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
پور سینا کیمیای روزگار - سرودهی بانو هما ارژنگی
به انگیزهی بزرگداشت حکیم بزرگ ابو علی سینا
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/1287-boalisina-kimiaye-rozegar.html
@iranboom_ir
به انگیزهی بزرگداشت حکیم بزرگ ابو علی سینا
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/1287-boalisina-kimiaye-rozegar.html
@iranboom_ir