📸 تغییر مساحت جنگلهای ایران در چند دهه اخیر
🔹بر اساس اعلام مدیرکل دفتر مهندسی و مطالعات سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری کشور، سالانه حدود ۱۲ هزار هکتار جنگل در کشور تخریب میشود.
@iranboom_ir
🔹بر اساس اعلام مدیرکل دفتر مهندسی و مطالعات سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری کشور، سالانه حدود ۱۲ هزار هکتار جنگل در کشور تخریب میشود.
@iranboom_ir
🔹محمدعلی موحد؛ از تبار مصدق، از دیار شمس
محمدعلی موحد، تاریخنگار، حقوقدان، مولویپژوه و شمسشناس نامدار، امروز دوم خرداد ۱۴۰۰، ۹۸ ساله شد، شخصیتی که از دیار شمس و تبار مصدق است.
ادبیات و فرهنگ ایران، در هر دوره تاریخی، نام آوران بسیاری را به جهان معرفی کرده است، تفاوتی ندارد اگر از آغاز تاریخ خط یا آغاز شعر پارسی سراغ بگیریم یا به سراغ فرهنگ و هنر در سال های اخیر بیاییم که بزرگانی صاحب خرد و ذوالفنون را در این سرزمین سبز مییابیم.
ایران مهد شاعران و نویسندگان بزرگی است که گاهی مطالعه در آثار آنها خود زمینهساز بلندآوازگی افراد می شود، بسیارند آنان که به تصحیح و تلخیص و تشریح هنر و ادب، سرآمد زمانه خویش شدهاند.
امروز زادروز یکی از همین بزرگان است، استاد محمدعلی موحد...
https://www.cgie.org.ir/fa/news/264349
@iranboom_ir
محمدعلی موحد، تاریخنگار، حقوقدان، مولویپژوه و شمسشناس نامدار، امروز دوم خرداد ۱۴۰۰، ۹۸ ساله شد، شخصیتی که از دیار شمس و تبار مصدق است.
ادبیات و فرهنگ ایران، در هر دوره تاریخی، نام آوران بسیاری را به جهان معرفی کرده است، تفاوتی ندارد اگر از آغاز تاریخ خط یا آغاز شعر پارسی سراغ بگیریم یا به سراغ فرهنگ و هنر در سال های اخیر بیاییم که بزرگانی صاحب خرد و ذوالفنون را در این سرزمین سبز مییابیم.
ایران مهد شاعران و نویسندگان بزرگی است که گاهی مطالعه در آثار آنها خود زمینهساز بلندآوازگی افراد می شود، بسیارند آنان که به تصحیح و تلخیص و تشریح هنر و ادب، سرآمد زمانه خویش شدهاند.
امروز زادروز یکی از همین بزرگان است، استاد محمدعلی موحد...
https://www.cgie.org.ir/fa/news/264349
@iranboom_ir
یادمانده های ناخدا هوشنگ صمدی ، از ۳۴ روز مقاومت در خرمشهر
تکاوران نیروی دریایی در خرمشهر
(خاطرات ناخدا یکم، هوشنگ صمدی فرمانده ی گردان تکاوران در خرمشهر )
به کوشش : سیدقاسم یاحسینی
کتاب تکاوران نیروی دریایی در خرمشهر دربرگیرنده ی خاطرات ناخدا یکم ، هوشنگ صمدی فرمانده ی بزرگ گردان تکاوران نیروی دریایی در خرمشهر در زمان یورش عراق به ایران است . تکاوران نیروی دریایی ، نیروهای مردمی و سپاه پاسداران خرمشهر به فرماندهی هوشنگ صمدی به مدت ۳۴ روز با کمترین امکانات دفاعی از خرمشهر دفاع کردند و نیروهای عراقی را در زمین های پیرامون خرمشهر و دروازه های آن زمینگیر کردند .
http://iranchehr.com/?p=8812
@iranboom_ir
تکاوران نیروی دریایی در خرمشهر
(خاطرات ناخدا یکم، هوشنگ صمدی فرمانده ی گردان تکاوران در خرمشهر )
به کوشش : سیدقاسم یاحسینی
کتاب تکاوران نیروی دریایی در خرمشهر دربرگیرنده ی خاطرات ناخدا یکم ، هوشنگ صمدی فرمانده ی بزرگ گردان تکاوران نیروی دریایی در خرمشهر در زمان یورش عراق به ایران است . تکاوران نیروی دریایی ، نیروهای مردمی و سپاه پاسداران خرمشهر به فرماندهی هوشنگ صمدی به مدت ۳۴ روز با کمترین امکانات دفاعی از خرمشهر دفاع کردند و نیروهای عراقی را در زمین های پیرامون خرمشهر و دروازه های آن زمینگیر کردند .
http://iranchehr.com/?p=8812
@iranboom_ir
خرمشهر و چهار سروده از سه بزرگ
محمد علی اسلامی ندوشن
خُرمشهر، تارکِ ایران، عروسِ ایران،
هرگز نامِ تو اینسان خُرم نبوده، و شهر نبوده! هرگز تو اینسان آباد نبودهای.
چون اکنون که خرابهای بیش نیستی
خُرمشهر، شهرِ شهرها، عروسِ تپیده در خون و پاکیزه چون گُلاب، که در جمعِ بندگانِ شَهوَت، گرسنگانِ گوشت، کف بر دهان آوردگان، بدنِ خود را دوشیزه نگاهداشتی؛ هتکشده، اما سر به مُهر.
و نخلهایت زلف پریشان کردهاند، گیسو بریدهاند، در عزایِ عزیزان؛ نخلهایت چون پریان در چنگِ دیوان؛ در بند کشیدهشده، دهان بر سینه نهادهشد، و با این حال کام نبخشیده
خُرمشهر، چه زیباست شبِ وصل، در آغوشِ دامادانی که تنشان بویِ عرق میدهد، و پوستشان تابیدهاَست چون مِس، و بازوانشان پیچیده چون کُندهیِ تاک؛ دامادانِ همیشه داماد که زَفافِ آنها مرگِ آنهاست.
تو عروسِ ایرانی، عروسِ هزارن داماد؛ زیورِ تو تاریخ است، بویِ فردا میدهی، و کابینِ تو یادگارهایِ قرون است: مهتاب و نخلستان، سیاهیِ کاروانها، و سپیدیِ امیدها، لشکرِ سلم و تور که گم شد در این بیابانِ دود.
هم بر خاک زندگی داری و هم بر آب، خاکت چون غبارِ نشسته بر ضریح است، و آبت چون اشکِ روشن.
کارون کاکُلِ خود را بر ساقِ تو میساید و بر ناخنهایِ تو بوسه میزند، ناخن حنا بسته، چون عناب.
و نسیمی که بر تو میوزد نه از شرق است و نه از غرب، از بامِ عاشقان است که انگشتِ خود را بریدهاند و نمک بر آن پاشیده تا خوابشان نبرد.
دیدهبانِ دریچهیِ بلندِ صبح، پریِ دریایی، سیه چشمی که سر از پنجره بیرون آوردهای و دورِ دور را مینگری
خرمنِ ناز پوشیده در چادرِ نیاز، چشمهایِ خود را مخوابان
در تو چه میبینیم؟ از تو چه میشنویم، چه میبوییم؟ از سینهیِ پر رازِ تو، صبر و وقارِ تو، بیگناهیِ خاموش چون مریمِ تو.
میبینیم و میشنویم و میبوییم، جوابِ «قادسیه» را، بُرندهترین جواب با نرمترین آوا، پیامِ قرون و اعصار، صدایِ گمشدهیِ دور، بانگِ جرسهها، و آن این است که ایران از پای نمیاُفتد، میتپد و چون قُقنوس از خاکستر خود برمیخیزد؛ مانندِ دُلفین جَست میزند و پیدا میشود و نهان میشود، و باز از نو پدیدار. هر کجا که گمان کنید که نیست، درست همانجا هست، در هر لباس، هر سیما، چه در زربفت و چه در کرباس، چه گویا و چه خاموش.
هزاران هزار صدا در خرابههایِ تو پیچید که: «دیوان آمد، دیوان آمد!» این صدا در خرابههایِ دیگر نیز پیچیدهاست و گوشِ روزگار با آن آشناست؛ ولی دیوان میآیند و میروند، غولان میآیند و میروند، دوالپایان پاورچین پاورچین میگذرند، و آن روندهیِ بزرگ که ایران نام دارد، میماند.
خُرمشهر، دیدهبانِ برجِ بلند، چشم از راه بر مَدار، همه باز میگردند؛ مرغها که از بانگِ خمپارهها رفتند باز میگردند؛ مارها میروند و کبوترها میآیند. مغیلانها میخشکند و لالهها میرویند، و باز نخلها چترهایِ خود را خواهند جُنباند.
و ایران این لوکِ پیر(1) همیشه جوان، چون یالهایِ خود را تکان دهد بادیه میلرزد، رملها و صحراهایِ غَفر میلرزند، سرابها میلرزند، نوشندگانِ نفت که کبابِ سوسمار «مزهیِ» انهاست، میلرزند.
غباری برخاستهاست و سواری در راه است.
5 خردادِ 1361
دکتر محمدعلی اسلامیِ ندوشن
لوک: شترِ نرِ نیرومند که پیشروندهیِ کاروانِ شترهاست.
برگرفته از: فصلنامهٔ هستی، تابستانِ 1372 خورشیدی، رویهٔ 183 و 184
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/2327-4sorode-khoramshahr.html
____
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
محمد علی اسلامی ندوشن
خُرمشهر، تارکِ ایران، عروسِ ایران،
هرگز نامِ تو اینسان خُرم نبوده، و شهر نبوده! هرگز تو اینسان آباد نبودهای.
چون اکنون که خرابهای بیش نیستی
خُرمشهر، شهرِ شهرها، عروسِ تپیده در خون و پاکیزه چون گُلاب، که در جمعِ بندگانِ شَهوَت، گرسنگانِ گوشت، کف بر دهان آوردگان، بدنِ خود را دوشیزه نگاهداشتی؛ هتکشده، اما سر به مُهر.
و نخلهایت زلف پریشان کردهاند، گیسو بریدهاند، در عزایِ عزیزان؛ نخلهایت چون پریان در چنگِ دیوان؛ در بند کشیدهشده، دهان بر سینه نهادهشد، و با این حال کام نبخشیده
خُرمشهر، چه زیباست شبِ وصل، در آغوشِ دامادانی که تنشان بویِ عرق میدهد، و پوستشان تابیدهاَست چون مِس، و بازوانشان پیچیده چون کُندهیِ تاک؛ دامادانِ همیشه داماد که زَفافِ آنها مرگِ آنهاست.
تو عروسِ ایرانی، عروسِ هزارن داماد؛ زیورِ تو تاریخ است، بویِ فردا میدهی، و کابینِ تو یادگارهایِ قرون است: مهتاب و نخلستان، سیاهیِ کاروانها، و سپیدیِ امیدها، لشکرِ سلم و تور که گم شد در این بیابانِ دود.
هم بر خاک زندگی داری و هم بر آب، خاکت چون غبارِ نشسته بر ضریح است، و آبت چون اشکِ روشن.
کارون کاکُلِ خود را بر ساقِ تو میساید و بر ناخنهایِ تو بوسه میزند، ناخن حنا بسته، چون عناب.
و نسیمی که بر تو میوزد نه از شرق است و نه از غرب، از بامِ عاشقان است که انگشتِ خود را بریدهاند و نمک بر آن پاشیده تا خوابشان نبرد.
دیدهبانِ دریچهیِ بلندِ صبح، پریِ دریایی، سیه چشمی که سر از پنجره بیرون آوردهای و دورِ دور را مینگری
خرمنِ ناز پوشیده در چادرِ نیاز، چشمهایِ خود را مخوابان
در تو چه میبینیم؟ از تو چه میشنویم، چه میبوییم؟ از سینهیِ پر رازِ تو، صبر و وقارِ تو، بیگناهیِ خاموش چون مریمِ تو.
میبینیم و میشنویم و میبوییم، جوابِ «قادسیه» را، بُرندهترین جواب با نرمترین آوا، پیامِ قرون و اعصار، صدایِ گمشدهیِ دور، بانگِ جرسهها، و آن این است که ایران از پای نمیاُفتد، میتپد و چون قُقنوس از خاکستر خود برمیخیزد؛ مانندِ دُلفین جَست میزند و پیدا میشود و نهان میشود، و باز از نو پدیدار. هر کجا که گمان کنید که نیست، درست همانجا هست، در هر لباس، هر سیما، چه در زربفت و چه در کرباس، چه گویا و چه خاموش.
هزاران هزار صدا در خرابههایِ تو پیچید که: «دیوان آمد، دیوان آمد!» این صدا در خرابههایِ دیگر نیز پیچیدهاست و گوشِ روزگار با آن آشناست؛ ولی دیوان میآیند و میروند، غولان میآیند و میروند، دوالپایان پاورچین پاورچین میگذرند، و آن روندهیِ بزرگ که ایران نام دارد، میماند.
خُرمشهر، دیدهبانِ برجِ بلند، چشم از راه بر مَدار، همه باز میگردند؛ مرغها که از بانگِ خمپارهها رفتند باز میگردند؛ مارها میروند و کبوترها میآیند. مغیلانها میخشکند و لالهها میرویند، و باز نخلها چترهایِ خود را خواهند جُنباند.
و ایران این لوکِ پیر(1) همیشه جوان، چون یالهایِ خود را تکان دهد بادیه میلرزد، رملها و صحراهایِ غَفر میلرزند، سرابها میلرزند، نوشندگانِ نفت که کبابِ سوسمار «مزهیِ» انهاست، میلرزند.
غباری برخاستهاست و سواری در راه است.
5 خردادِ 1361
دکتر محمدعلی اسلامیِ ندوشن
لوک: شترِ نرِ نیرومند که پیشروندهیِ کاروانِ شترهاست.
برگرفته از: فصلنامهٔ هستی، تابستانِ 1372 خورشیدی، رویهٔ 183 و 184
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/2327-4sorode-khoramshahr.html
____
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
طرح شادباش به مناسبت سوم خردادماه سالگرد آزادی سازی خرمشهر
با یاد آنانی که هر وجب از این خاکِ پاک را به خون خود گلگون کردند...
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/43505
جملات آغازین وصیت نامه «شهید سرلشکر خلبان حسین خلعتبری» جالب توجه است: «اگر ذره ای از خاک وطنم به پوتین سرباز دشمن چسبیده باشد، آن را با خونم در خاک وطن می شویم و نمی گذارم حتی ذره ای از خاک پاک ایران را این وحشیهای بی سر و پا (بعثی) با خود ببرند. مرگ در این راه را افتخار میدانم و اگر ارزشمندتر از جانم هدیه ای داشتم، حتما به این مردم خوب تقدیم می کردم.»
_
دریغ است ایران كه ویران شود
كُنــامِ پلنگـان و شیـران شود
هرآنکو شود کُشته ز ایران سپاه
بهشـتِ بـرینـش بـوَد جایگـاه
چـو ایـران نباشـد تنِ من مباد
بدین بوم و بر زنده یك تن مباد
فردوسی بزرگ اَبَرمردِ روزگاران
سرودهای از جاوداننام و زندهیاد دهخدایِ بزرگ دربارهیِ انگشت به انگشتِ خاکِ این سرزمینِ سپند، ایرانِ اهورایی:
وطن
مَزَن سَرسَری پا بدیـن خـاک و دست
که بس سَر شد از دسـت در هر بَدَست
نـه دِجلـه بـه خـود نیلگـون مـی رود
کـز اَربِل در آن سیـلِ خـون مـی رود
نه رودیست جیحون، وگر خود یَمیست
کـه بـا خـونِ گُـردانِ ایـران نَمیست
شادروان علامه دهخدا
بَدَست: وَجَب / اَربِل: دژِ استوار و شهرِ بزرگ در موصِل / یَم: دریا
( برگرفته از دیوانِ دهخدا، به کوششِ دکتر سیدمحمدِ دبیرسیاقی، تیراژه، چاپِ پنجم، پاییزِ 1384، رویهیِ 124)
گفتگویِ احمد کسیلا با شادروان م. امید دربارهیِ جانباختگان دفاع مقدس
http://www.iranboom.ir/resaneh/shenidary/1358-akhavan-shohada.html
___
وطن یعنی اذان عشق گفتن
وطن یعنی غبار از عشق رفتن
نماز خون به خونین شهر خواندن
مهاجم را ز خرمشهر راندن
سپاه جان به خوزستان کشیدن
شهادت را به جان ارزان خریدن
وطن یعنی هدف یعنی شهامت
وطن یعنی شرف یعنی شهادت
وطن یعنی شهید، آزاده، جانباز
شلمچه، پاوه، سوسنگرد، اهواز
وطن یعنی شکوه سرفرازی
وطن یعنی ز عالم بی نیازی
وطن یعنی گذشته، حال، آینده
تمام سهم یک ملت ز دنیا
وطن یعنی چه آباد و چه ویران
وطن یعنی همین جا، یعنی ایران
علیرضا شجاعپور
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/1561-vatan-yani-che.html
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh-tasviri/2324-tarh-shadbash-3khordad-azadsazi-khoramshahr.html
@iranboom_ir
با یاد آنانی که هر وجب از این خاکِ پاک را به خون خود گلگون کردند...
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/43505
جملات آغازین وصیت نامه «شهید سرلشکر خلبان حسین خلعتبری» جالب توجه است: «اگر ذره ای از خاک وطنم به پوتین سرباز دشمن چسبیده باشد، آن را با خونم در خاک وطن می شویم و نمی گذارم حتی ذره ای از خاک پاک ایران را این وحشیهای بی سر و پا (بعثی) با خود ببرند. مرگ در این راه را افتخار میدانم و اگر ارزشمندتر از جانم هدیه ای داشتم، حتما به این مردم خوب تقدیم می کردم.»
_
دریغ است ایران كه ویران شود
كُنــامِ پلنگـان و شیـران شود
هرآنکو شود کُشته ز ایران سپاه
بهشـتِ بـرینـش بـوَد جایگـاه
چـو ایـران نباشـد تنِ من مباد
بدین بوم و بر زنده یك تن مباد
فردوسی بزرگ اَبَرمردِ روزگاران
سرودهای از جاوداننام و زندهیاد دهخدایِ بزرگ دربارهیِ انگشت به انگشتِ خاکِ این سرزمینِ سپند، ایرانِ اهورایی:
وطن
مَزَن سَرسَری پا بدیـن خـاک و دست
که بس سَر شد از دسـت در هر بَدَست
نـه دِجلـه بـه خـود نیلگـون مـی رود
کـز اَربِل در آن سیـلِ خـون مـی رود
نه رودیست جیحون، وگر خود یَمیست
کـه بـا خـونِ گُـردانِ ایـران نَمیست
شادروان علامه دهخدا
بَدَست: وَجَب / اَربِل: دژِ استوار و شهرِ بزرگ در موصِل / یَم: دریا
( برگرفته از دیوانِ دهخدا، به کوششِ دکتر سیدمحمدِ دبیرسیاقی، تیراژه، چاپِ پنجم، پاییزِ 1384، رویهیِ 124)
گفتگویِ احمد کسیلا با شادروان م. امید دربارهیِ جانباختگان دفاع مقدس
http://www.iranboom.ir/resaneh/shenidary/1358-akhavan-shohada.html
___
وطن یعنی اذان عشق گفتن
وطن یعنی غبار از عشق رفتن
نماز خون به خونین شهر خواندن
مهاجم را ز خرمشهر راندن
سپاه جان به خوزستان کشیدن
شهادت را به جان ارزان خریدن
وطن یعنی هدف یعنی شهامت
وطن یعنی شرف یعنی شهادت
وطن یعنی شهید، آزاده، جانباز
شلمچه، پاوه، سوسنگرد، اهواز
وطن یعنی شکوه سرفرازی
وطن یعنی ز عالم بی نیازی
وطن یعنی گذشته، حال، آینده
تمام سهم یک ملت ز دنیا
وطن یعنی چه آباد و چه ویران
وطن یعنی همین جا، یعنی ایران
علیرضا شجاعپور
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/1561-vatan-yani-che.html
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh-tasviri/2324-tarh-shadbash-3khordad-azadsazi-khoramshahr.html
@iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
سوم خردادماه سالروز آزادسازی خرمشهر فرخنده و خجسته باد.
طرح: مجتبی عالیخانی - ایرانبوم
@iranboom_ir
طرح: مجتبی عالیخانی - ایرانبوم
@iranboom_ir
💢 لاک پشت در حال انقراض فراتی در دزفول
⭕️ لاک پشت فراتی با نام محل «رفش» و «رکه» تنها لاک پشت نرم ایران است
@iranboom_ir
⭕️ لاک پشت فراتی با نام محل «رفش» و «رکه» تنها لاک پشت نرم ایران است
@iranboom_ir
امروز سوم خرداد (23 می)، روز جهانی لاک پشت هاست
در کشور ایران ۱۰ گونه لاکپشت از انواع دریائی،خشکی و رودخانه ای زیست میکنند که اغلب درخطرانقراض اند
@iranboom_ir
در کشور ایران ۱۰ گونه لاکپشت از انواع دریائی،خشکی و رودخانه ای زیست میکنند که اغلب درخطرانقراض اند
@iranboom_ir
سال روز آزادی خرمشهر خجسته باد
شهر خونین ای توخرم از امید
خاک تو آمیخته با خون شهید
پورزالی بابکی یعقوب لیث
گیوو گودرز را تو فرزندی رشید
بانوان خطه ات گُردان خط
خط شکن هریک که خود گُرد آفرید
دامنت دشت شقایق های خون
خون ایرانی که از زخمت چکید
لاله های سرخ باغ تربتت
تا به دشت آسمان ها سر کشید
خون غیرت دررگت جاری ست یقین
غیرت از فعل تو بر معنا رسید
با سلحشوری و ایثار تو بود
دشمن ایرانی صدام پلید
با همه لاف و رجز خوانی خود
پیش تو شد خوارو پشت او خمید
در نبرد نور و دیو شب پرست
صبح چو سرزد پرده ی شب را درید
خون فرزندان تو از مرد و زن
ریخته بر خاکت حماسه آفرید
چشم دنیا یک چنین ایثار را
در همه دوران خود هرگز ندید
در وطن از شور ایثار تو بود
هرکجا عطر شهادت را دمید
نام ایران بار دیگر سربلند
در جهان گردیده از خون شهید
خون حق هرگز نمی خسبد که آن
در رگ هستی ست جاری بنگرید
ای خوشا او آن که رفت بهر وطن
جان فدا کرد و شهادت برگزید
۱۳۹۳/۳/۲
#بیگی_سینا_لنگرودی
عبدالله مرادعلی بیگی
از دفتر : « ایران وطنم » - انتشارات سمرقند
@iranboom_ir
شهر خونین ای توخرم از امید
خاک تو آمیخته با خون شهید
پورزالی بابکی یعقوب لیث
گیوو گودرز را تو فرزندی رشید
بانوان خطه ات گُردان خط
خط شکن هریک که خود گُرد آفرید
دامنت دشت شقایق های خون
خون ایرانی که از زخمت چکید
لاله های سرخ باغ تربتت
تا به دشت آسمان ها سر کشید
خون غیرت دررگت جاری ست یقین
غیرت از فعل تو بر معنا رسید
با سلحشوری و ایثار تو بود
دشمن ایرانی صدام پلید
با همه لاف و رجز خوانی خود
پیش تو شد خوارو پشت او خمید
در نبرد نور و دیو شب پرست
صبح چو سرزد پرده ی شب را درید
خون فرزندان تو از مرد و زن
ریخته بر خاکت حماسه آفرید
چشم دنیا یک چنین ایثار را
در همه دوران خود هرگز ندید
در وطن از شور ایثار تو بود
هرکجا عطر شهادت را دمید
نام ایران بار دیگر سربلند
در جهان گردیده از خون شهید
خون حق هرگز نمی خسبد که آن
در رگ هستی ست جاری بنگرید
ای خوشا او آن که رفت بهر وطن
جان فدا کرد و شهادت برگزید
۱۳۹۳/۳/۲
#بیگی_سینا_لنگرودی
عبدالله مرادعلی بیگی
از دفتر : « ایران وطنم » - انتشارات سمرقند
@iranboom_ir
🏷 هنوز نیمه تمام
▫️مجموعه اشعار استاد فقید علیرضا شجاع پور
▫️چاپ دوم / رقعی ۴۹۰ صفحه / شومیز / ۴۰۰ هزار تومان
▫️تهران: نگارستان اندیشه/ ۱۴۰۲
👈 استاد علیرضا شجاع پور، سیاستمدار وطن پرست و بازنشسته که نیمی از عمر خود را صرف شعر و ادب پارسی کرد، برای شعر پر معنی و احساسی «وطن یعنی همه آب و همه خاک» در میان علاقه مندان به ایران شناخته شده است. مجموعه اشعار او، مشتمل بر قالب های مختلفی شعری و مضامین گوناگون است که در زمان حیاتش و با نظر خودش به این ترتیب، تنظیم و عرضه شد. قلب او که همواره برای ایران می تپید در زمستان سال گذشته و پس از مدتی بیماری برای همیشه آرام گرفت.
▫️مجموعه اشعار استاد فقید علیرضا شجاع پور
▫️چاپ دوم / رقعی ۴۹۰ صفحه / شومیز / ۴۰۰ هزار تومان
▫️تهران: نگارستان اندیشه/ ۱۴۰۲
👈 استاد علیرضا شجاع پور، سیاستمدار وطن پرست و بازنشسته که نیمی از عمر خود را صرف شعر و ادب پارسی کرد، برای شعر پر معنی و احساسی «وطن یعنی همه آب و همه خاک» در میان علاقه مندان به ایران شناخته شده است. مجموعه اشعار او، مشتمل بر قالب های مختلفی شعری و مضامین گوناگون است که در زمان حیاتش و با نظر خودش به این ترتیب، تنظیم و عرضه شد. قلب او که همواره برای ایران می تپید در زمستان سال گذشته و پس از مدتی بیماری برای همیشه آرام گرفت.
لاکپشت پوزه عقابی |یکی از عجایب هفتگانه ی جزیره قشم
🔺اینگونه لاکپشت در معرض خطر انقراض قرار گرفته اند. /مهر
@iranboom_ir
🔺اینگونه لاکپشت در معرض خطر انقراض قرار گرفته اند. /مهر
@iranboom_ir
گزارشی از نقش نیروهای مردمی در زمینگیرکردن عراق در دروازه های خرمشهر
دکتر فریدون مجلسی در نوشته ای ، خاطرات خود از همیاری همگانی مردم خرمشهر برای بسیج نیروها برای سدکردن راه نیروهای مهاجم عراقی را بازگو کرده است .
برای خواندن این نوشته روی تصویر زیر کلیک کنید :
http://iranchehr.com/?p=7494
@iranboom_ir
❗️خرمشهر آزاد شد ولی...پروژه تعریب خوزستان در جریان است/سالار سیف الدینی
http://www.sharghdaily.ir/News/132110/خرمشهر-آزاد-شد-ولی-
@iranboom_ir
دکتر فریدون مجلسی در نوشته ای ، خاطرات خود از همیاری همگانی مردم خرمشهر برای بسیج نیروها برای سدکردن راه نیروهای مهاجم عراقی را بازگو کرده است .
برای خواندن این نوشته روی تصویر زیر کلیک کنید :
http://iranchehr.com/?p=7494
@iranboom_ir
❗️خرمشهر آزاد شد ولی...پروژه تعریب خوزستان در جریان است/سالار سیف الدینی
http://www.sharghdaily.ir/News/132110/خرمشهر-آزاد-شد-ولی-
@iranboom_ir
مرمتهای غیراصولی در آرامگاه سعدی
سیاوش آریا
https://www.mehrganaria.ir/Maghale_View.aspx?Code=20894
@iranboom_ir
سیاوش آریا
https://www.mehrganaria.ir/Maghale_View.aspx?Code=20894
@iranboom_ir
طرح شادباش به مناسبت سوم خردادماه سالگرد آزادی سازی خرمشهر
طرح: مجتبی عالیخانی - ایرانبوم
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh-tasviri/2324-
@iranboom_ir
طرح: مجتبی عالیخانی - ایرانبوم
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh-tasviri/2324-
@iranboom_ir
اسماعیل و حسین
حسین نیز چونان اسماعیل ،
۱۳ سله بود ؛
اما بدون سپاه و لشگر
و تنها با یک جنگافزار .
درحالیکه او نیز چونان اسماعیل ،
دلها و دستهای به دعا برافراشتهی ،
همهی ملت و مردم ایران را به همراه داشت .
حسین نیز چونان اسماعیل ،
در چالدران خرمشهر ،
با دشمن ایران ، سینه به سینه شد ؛
انبوه ، ابنوه ،
بسیار و پرشمار .
اسماعیل با ۲ هزارتن ، توپخانهی دشمن را نشانه گرفت
و حسین ، با تنها تن خویش ،
تانک دشمن متجاوز را :
کوهی از آهن و با توان یک آتشفشان .
جنگافزارش بر کوه آهن ، کارگر نبود ،
پس ضامن نارنجک را کشید و
خود را به زنجیرهای تانک سپرد .
او ، حسین فهمیده بود ،
شهید راه ایران .
او نیر شهادت در راه ایران را برگزید ،
تا ایران بماند ... تا ایران بماند ... تا ایران بماند .
سوم خرداد ۱۳۹۹
دکتر هوشنگ طالع
@iranboom_ir
حسین نیز چونان اسماعیل ،
۱۳ سله بود ؛
اما بدون سپاه و لشگر
و تنها با یک جنگافزار .
درحالیکه او نیز چونان اسماعیل ،
دلها و دستهای به دعا برافراشتهی ،
همهی ملت و مردم ایران را به همراه داشت .
حسین نیز چونان اسماعیل ،
در چالدران خرمشهر ،
با دشمن ایران ، سینه به سینه شد ؛
انبوه ، ابنوه ،
بسیار و پرشمار .
اسماعیل با ۲ هزارتن ، توپخانهی دشمن را نشانه گرفت
و حسین ، با تنها تن خویش ،
تانک دشمن متجاوز را :
کوهی از آهن و با توان یک آتشفشان .
جنگافزارش بر کوه آهن ، کارگر نبود ،
پس ضامن نارنجک را کشید و
خود را به زنجیرهای تانک سپرد .
او ، حسین فهمیده بود ،
شهید راه ایران .
او نیر شهادت در راه ایران را برگزید ،
تا ایران بماند ... تا ایران بماند ... تا ایران بماند .
سوم خرداد ۱۳۹۹
دکتر هوشنگ طالع
@iranboom_ir
به انگیزه سوم خرداد ماه روز آزادسازی خرمشهر
شاد باد ، شاد باد ، شاد باشيد
اي شهيدان راه ايران که به قرنها
در دل دشتها ، کوهها و درياهاي ميهن
به خون خود کفن پوشيده و خفتهايد
نام شما و ياد شما، افتخار ماست و درس زندگي ما
از مجموعه اشعار تو را ایران مینامم
دکتر هوشنگ طالع
ايران
ترا ، خوزستان مينامم
با نخلهاي سوخته ،
و شهرهاي به خون خفته .
ترا که ،
شمشير رستم به چنگ داري ،
و خفتان سياوخش ، بر تن
مرا نيز رخصتي ده ،
تا بر شمشيرت بوسه زنم ،
و گرد رزم ، از خفتانت بسترم .
خوزستان
ترا ، قفقاز ميخوانم .
گنجه و باکو ،
شکي و شيروان ،
تفليس و ايروان ،
در بند و شيشه .
و تفنگ «شمل» ،
که هنوز فضا از بوي باروت آن ،
مالامال است .
نظامي و سخن بلند خاقاني بزرگ :
برديده من خندي ، کاينجا ز چه ميگريد
خندند بر آن ديده ، کاينجا نشود گريان
خوزستان
ترا ، خوارزم مينامم .
فرارود و سير دريا
و ريگهاي آمويِ چونان پرنيان
سمرقند ، بخارا و فرقانه
خجند و زر افشان .
رودکي ، کمال و پورسينا ،
و هزاران نام آور ديگر
خوزستان
ترا هرات مينامم .
بلخ و باميان ،
و «پنجشير» ، هزاران شير .
ترا ، زابل و کابل مينامم ،
مهراب و زال ، تهمينه و رودابه
خوزستان
ترا ، سيستان ميخوانم .
يعقوب دشمن شکن ،
رستم و سام نريمان ،
و « فرخي» ، با کاروان حله .
خوزستان
ترا کردستان مينامم ،
مهاباد ، حلبچه و شهر زور ،
پنچوين ، سنندج و کرکوک ،
تا آن دور دستهاي دور . . .
و « ملاي پير»1 ،
که هنوز گرمي دستانش ،
در دستانمان است .
خوزستان
ترا ، خليجفارس ميخوانم .
آن نيلي مواج ،
گه خروشان و گه آرام ،
ترا « بحرين» مينامم ،
منامه و محرق ، احسا و قطيف
خوزستان
ترا تخت جمشيد مينامم
و آن مردان سنگي با فرهنگ
قامت افراشته بر فراز قرون
ترا ، مشهد مرغاب مينامم ،
کوروش بزرگ ،
و نخستين منادي آزادي بشر
خوزستان
ترا ، شيراز مينامم
رکنآباد و مصلي
بهار و عطر شکوفههاي بادام و زرد آلو
حافظ ، تجليگه روح « همه ايراني »
و سعدي شيرين گفتار ،
سرو ناز و لالههاي خونين کفن .
خوزستان
ترا ، مولاي بلخ ميخوانم .
و آن « ني» که هنوز،
شکايت گوي
جدايي هاست .
خانگاه و زاويه ،
سماع و شعرناب ، و عروج تا به مبدا .
خوزستان
ترا ، « توس» مقدس مينامم .
مقدسترين خاک جهان ،
سرزمين کاخ نظم بلند ،
اي بيگزند از باد باران ، (2)
اي « پارسي ويج »
خوزستان
ترا ، « ايران ويج» مينامم .
ترا ، همهي ايران مينامم .
در تو ،
هيرمند و اروند ،
سند و سپيدرود ،
کارون و آموي ،
دجله و کورش و ارس ،
البرز و الوند ،
هندوکش و زاگرس ،
در هم آميختهاند .
مرا نيز رخصتي ده ،
تا بر شمشيرت بوسهزنم ،
و گرد رزم ، از خفتانت بسترم .
___
1ـ برادر هم رزم ، روانشاد ملامصطفي بارزاني ، رهبرپارت دموکرات آن سوي مرز که گفت :
« هر کجا کرد زندگي ميکند ، آن جا ايران است» .
2ـ پي افکندم از نظم کاخي بلند که از باد و باران نيابد گزند (فردوسي)
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/2327-4sorode-khoramshahr.html
@iranboom_ir
شاد باد ، شاد باد ، شاد باشيد
اي شهيدان راه ايران که به قرنها
در دل دشتها ، کوهها و درياهاي ميهن
به خون خود کفن پوشيده و خفتهايد
نام شما و ياد شما، افتخار ماست و درس زندگي ما
از مجموعه اشعار تو را ایران مینامم
دکتر هوشنگ طالع
ايران
ترا ، خوزستان مينامم
با نخلهاي سوخته ،
و شهرهاي به خون خفته .
ترا که ،
شمشير رستم به چنگ داري ،
و خفتان سياوخش ، بر تن
مرا نيز رخصتي ده ،
تا بر شمشيرت بوسه زنم ،
و گرد رزم ، از خفتانت بسترم .
خوزستان
ترا ، قفقاز ميخوانم .
گنجه و باکو ،
شکي و شيروان ،
تفليس و ايروان ،
در بند و شيشه .
و تفنگ «شمل» ،
که هنوز فضا از بوي باروت آن ،
مالامال است .
نظامي و سخن بلند خاقاني بزرگ :
برديده من خندي ، کاينجا ز چه ميگريد
خندند بر آن ديده ، کاينجا نشود گريان
خوزستان
ترا ، خوارزم مينامم .
فرارود و سير دريا
و ريگهاي آمويِ چونان پرنيان
سمرقند ، بخارا و فرقانه
خجند و زر افشان .
رودکي ، کمال و پورسينا ،
و هزاران نام آور ديگر
خوزستان
ترا هرات مينامم .
بلخ و باميان ،
و «پنجشير» ، هزاران شير .
ترا ، زابل و کابل مينامم ،
مهراب و زال ، تهمينه و رودابه
خوزستان
ترا ، سيستان ميخوانم .
يعقوب دشمن شکن ،
رستم و سام نريمان ،
و « فرخي» ، با کاروان حله .
خوزستان
ترا کردستان مينامم ،
مهاباد ، حلبچه و شهر زور ،
پنچوين ، سنندج و کرکوک ،
تا آن دور دستهاي دور . . .
و « ملاي پير»1 ،
که هنوز گرمي دستانش ،
در دستانمان است .
خوزستان
ترا ، خليجفارس ميخوانم .
آن نيلي مواج ،
گه خروشان و گه آرام ،
ترا « بحرين» مينامم ،
منامه و محرق ، احسا و قطيف
خوزستان
ترا تخت جمشيد مينامم
و آن مردان سنگي با فرهنگ
قامت افراشته بر فراز قرون
ترا ، مشهد مرغاب مينامم ،
کوروش بزرگ ،
و نخستين منادي آزادي بشر
خوزستان
ترا ، شيراز مينامم
رکنآباد و مصلي
بهار و عطر شکوفههاي بادام و زرد آلو
حافظ ، تجليگه روح « همه ايراني »
و سعدي شيرين گفتار ،
سرو ناز و لالههاي خونين کفن .
خوزستان
ترا ، مولاي بلخ ميخوانم .
و آن « ني» که هنوز،
شکايت گوي
جدايي هاست .
خانگاه و زاويه ،
سماع و شعرناب ، و عروج تا به مبدا .
خوزستان
ترا ، « توس» مقدس مينامم .
مقدسترين خاک جهان ،
سرزمين کاخ نظم بلند ،
اي بيگزند از باد باران ، (2)
اي « پارسي ويج »
خوزستان
ترا ، « ايران ويج» مينامم .
ترا ، همهي ايران مينامم .
در تو ،
هيرمند و اروند ،
سند و سپيدرود ،
کارون و آموي ،
دجله و کورش و ارس ،
البرز و الوند ،
هندوکش و زاگرس ،
در هم آميختهاند .
مرا نيز رخصتي ده ،
تا بر شمشيرت بوسهزنم ،
و گرد رزم ، از خفتانت بسترم .
___
1ـ برادر هم رزم ، روانشاد ملامصطفي بارزاني ، رهبرپارت دموکرات آن سوي مرز که گفت :
« هر کجا کرد زندگي ميکند ، آن جا ايران است» .
2ـ پي افکندم از نظم کاخي بلند که از باد و باران نيابد گزند (فردوسي)
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/2327-4sorode-khoramshahr.html
@iranboom_ir
دیوارنوشت معروف سرباز عراقی:
آمدهایم که بمانیم!
مردی در گنجینهی خرمشهر میگفت:
پس از آزادسازی خرمشهر (شهید)بهروز مرادی مینویسد:
آمدیم نبودید.
@iranboom_ir
آمدهایم که بمانیم!
مردی در گنجینهی خرمشهر میگفت:
پس از آزادسازی خرمشهر (شهید)بهروز مرادی مینویسد:
آمدیم نبودید.
@iranboom_ir
به مناسبت آزادی خرمشهر - ادیب برومند
بسی خوانده ای وصف گندآوران
که بردندگوی از سرسروران
به پیکار دشمن فشردند پای
تبه ساخته دستبرد سران
کنون بشنوازفتح خونینه شهر
که یکچند تازید دشمن برآن
فرستادصدام ناپاکدل
سوی «خرمی شهر» جیشی گران
سپه راند این سوی اروندرود
جری ازجهالت چو خود محوران
گمان کردکآسان توان دست یافت
به مرز دلیران و دانشوران
جوشدناگهان چیره چون راهزن
برآن زیوری شهر صاحب زران
چپاولگری رابرآورددست
ربودآنچه بد خواسته اندر آن
چودیوسپیدوچو اکوان دیو
که بردند ره سوی مازندران
ویا همچو خونخوارگان مغول
و یا تیره دل تیرۀبربران
زبی رسمی و ناکسی بس نکرد
نه برمهتران و نه برکهتران
بسا مال کزبندرش غارتید
چو خونخواره دزدان وکین گستران
بسی کشت وکوبید با توپ وتانک
زن و مرد و بام و در از هرکران
نماند از چنان شهرآباد بوم
به جز کوی کوران و کوخ کران
چو باد خزان شدوزان سوی باغ
تبه کرد سرو و گل و ضمیران
زشهرازدرشربرون تاختند
گروهی زن و مرد با همسران
چودیدند شیران دراین مرغزار
که گشتند خوکان وحشی چران،
برآشوفتند ازچنان خیرگی
دژم قهرمانان صاحبقران
برانگیختند ازپی دفع خصم
زجنگاوران،شیردل یاوران
به فرماندهی تیز بشتافتند
امیران جانبازوسرلشکران
ز«سربازان» و از «پاسداران» مرز
همه باهم اندرهدف همقران
به دفع عدو قد برافراشتند
به دست آتشین حربه کینه وران
شده حمله ور برعراقی سپاه
هژبران وببران دشمن دران
فشاننده آتش به بنگاه خصم
چوآتشفشان کوه آذرپران
چوتوفنده دریای خیزاب خیز
شده خشمشان برفلک سرگران
عقابان جنگی هم اندر هوا
به بمب افکنی چیره بر خودسران
به سامان دشمن شده باره کوب
عقابان ، به حکم همایونفران
زبس دود خمپاره و بانگ توپ
جهان تارشد در برناظران
همی جوش زدخون رویین تنی
به رگهای این آهنین پیکران
درآن سخت پیکاروخونین نبرد
چه گویم زایثار همسنگران
که کردند بردشمن پخته خوار
جهان تیره،چون دیگ خوالیگران
زپیر وجوان ، خلق ایران زمین
سراسرهماهنگ یکدیگران
پی دفع دشمن به خشم آمدند
چوشیران همه مادگان ونران
فراجسته برروی «مین» بی هراس
دلاور جوانان چو بازیگران
که با بذل جانها برانند سخت
زخاک وطن،چیره بدگوهران
کریمانه آن سان به جنگ آمدند
که ازبهر ارشاد،پیغمبران
بدان گونه نوشنده جام اجل
که سقراط نوشندۀ شوکران
شدن در ره پاس میهن شهید
بدی فخراین زبده نیک اختران
به پشتی گری دست داده به هم
چه کس بودهمتاب همباوران؟
بداند در ره مام وطن
سروجان به خشنودی مادران
سرانجام بافضل کیهان خدای
به فتح آمدنداین یلان کامران
به نام اسارت زچندین هزار
ببستند دست ازملامت خران
به سال هزاروسه صد شصت ویک
سوم روزخردادمه،صفدران
بشستند دامان کشور زننگ
چوهرشوخگن جامه را گازران
چو شد تیر«صدام» خورده به سنگ
شدش عاربردل،چوکوهی گران
بماندش به دل داغ چونین شکست
چوداغی که برشانه فاجران
پس آنگه به تسلیم برداشت دست غرامت پذیر از غنیمت بران
به زهر هزیمت گشودندکام ز صهبای قدرت تهی ساغران
گریزند آری به هم پنجگی
زپیلان جنگی،گشن استران
سزدگرستایند فتحی چنین
فن جنگ را جمله سرداوران
براین قهرمانان هزاران درود
که دارند پاس وطن پروران
نثار آورم برشهیدان سلام
برازنده جمعی زما برتران
به شهر شرف مینوی شهریار
به نام ونشان،گوهرین افسران
امید ازخداوند دارد «ادیب»
کنون کزوطن رانداین جابران،
که ایران در این جنگل روزگار
مصون مانداز شرّجاناوران
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/1479-azadi-khoramshahr.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
بسی خوانده ای وصف گندآوران
که بردندگوی از سرسروران
به پیکار دشمن فشردند پای
تبه ساخته دستبرد سران
کنون بشنوازفتح خونینه شهر
که یکچند تازید دشمن برآن
فرستادصدام ناپاکدل
سوی «خرمی شهر» جیشی گران
سپه راند این سوی اروندرود
جری ازجهالت چو خود محوران
گمان کردکآسان توان دست یافت
به مرز دلیران و دانشوران
جوشدناگهان چیره چون راهزن
برآن زیوری شهر صاحب زران
چپاولگری رابرآورددست
ربودآنچه بد خواسته اندر آن
چودیوسپیدوچو اکوان دیو
که بردند ره سوی مازندران
ویا همچو خونخوارگان مغول
و یا تیره دل تیرۀبربران
زبی رسمی و ناکسی بس نکرد
نه برمهتران و نه برکهتران
بسا مال کزبندرش غارتید
چو خونخواره دزدان وکین گستران
بسی کشت وکوبید با توپ وتانک
زن و مرد و بام و در از هرکران
نماند از چنان شهرآباد بوم
به جز کوی کوران و کوخ کران
چو باد خزان شدوزان سوی باغ
تبه کرد سرو و گل و ضمیران
زشهرازدرشربرون تاختند
گروهی زن و مرد با همسران
چودیدند شیران دراین مرغزار
که گشتند خوکان وحشی چران،
برآشوفتند ازچنان خیرگی
دژم قهرمانان صاحبقران
برانگیختند ازپی دفع خصم
زجنگاوران،شیردل یاوران
به فرماندهی تیز بشتافتند
امیران جانبازوسرلشکران
ز«سربازان» و از «پاسداران» مرز
همه باهم اندرهدف همقران
به دفع عدو قد برافراشتند
به دست آتشین حربه کینه وران
شده حمله ور برعراقی سپاه
هژبران وببران دشمن دران
فشاننده آتش به بنگاه خصم
چوآتشفشان کوه آذرپران
چوتوفنده دریای خیزاب خیز
شده خشمشان برفلک سرگران
عقابان جنگی هم اندر هوا
به بمب افکنی چیره بر خودسران
به سامان دشمن شده باره کوب
عقابان ، به حکم همایونفران
زبس دود خمپاره و بانگ توپ
جهان تارشد در برناظران
همی جوش زدخون رویین تنی
به رگهای این آهنین پیکران
درآن سخت پیکاروخونین نبرد
چه گویم زایثار همسنگران
که کردند بردشمن پخته خوار
جهان تیره،چون دیگ خوالیگران
زپیر وجوان ، خلق ایران زمین
سراسرهماهنگ یکدیگران
پی دفع دشمن به خشم آمدند
چوشیران همه مادگان ونران
فراجسته برروی «مین» بی هراس
دلاور جوانان چو بازیگران
که با بذل جانها برانند سخت
زخاک وطن،چیره بدگوهران
کریمانه آن سان به جنگ آمدند
که ازبهر ارشاد،پیغمبران
بدان گونه نوشنده جام اجل
که سقراط نوشندۀ شوکران
شدن در ره پاس میهن شهید
بدی فخراین زبده نیک اختران
به پشتی گری دست داده به هم
چه کس بودهمتاب همباوران؟
بداند در ره مام وطن
سروجان به خشنودی مادران
سرانجام بافضل کیهان خدای
به فتح آمدنداین یلان کامران
به نام اسارت زچندین هزار
ببستند دست ازملامت خران
به سال هزاروسه صد شصت ویک
سوم روزخردادمه،صفدران
بشستند دامان کشور زننگ
چوهرشوخگن جامه را گازران
چو شد تیر«صدام» خورده به سنگ
شدش عاربردل،چوکوهی گران
بماندش به دل داغ چونین شکست
چوداغی که برشانه فاجران
پس آنگه به تسلیم برداشت دست غرامت پذیر از غنیمت بران
به زهر هزیمت گشودندکام ز صهبای قدرت تهی ساغران
گریزند آری به هم پنجگی
زپیلان جنگی،گشن استران
سزدگرستایند فتحی چنین
فن جنگ را جمله سرداوران
براین قهرمانان هزاران درود
که دارند پاس وطن پروران
نثار آورم برشهیدان سلام
برازنده جمعی زما برتران
به شهر شرف مینوی شهریار
به نام ونشان،گوهرین افسران
امید ازخداوند دارد «ادیب»
کنون کزوطن رانداین جابران،
که ایران در این جنگل روزگار
مصون مانداز شرّجاناوران
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/1479-azadi-khoramshahr.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
«خرمشهر آزاد شد»!
برگرفته از روزنامه اطلاعات
جلال رفیع
چو خورشیدِ خرداد، در خون شکفت
شب شرمگین، روی در گِل نهفت
سحرگاهِ سوم، که بخت سپید
ز پیشانی صبح صادق دمید
گــل «آتشین چشمـه»ی خــاوری
نظر کرد با چشم ناباوری
به دریای ایمان، به دشت امید
هراسان به هر سو نظر کرد، دید:
کران تا کران، سر به سر، جان به کف
سیاووش و سهراب را صف به صف
علی دید و عباس و عزم نبرد
لبِ لعـــلِ از تشنــگی لاژورد
فریدون و هم کاوۀ سینه چاک
زمین کرده از لوثِ ضحاک، پاک
کجا بود ضحاک و بد نام بود
همانجای، صدام و صد دام بود
چُئو را تو ای چرخ برگشته بخت
نهادی به زیر و زبر، تاج و تخت؟!
کهن جامۀ ظلم، کردن رفو؟
«تفو بر تو ای چرخ گردون تفو»
دلیران، همه دل به دریا زده
بر این تاج و این تخت، تیپا زده
شرف را به آزادگی پاسدار
علیوار، جان بر کف و سربدار
«محمد»، خود از خاک برخاسته
«جهان» را به خوبی «بیاراسته»1
جهان رای و آرای و خرم سرشت
سرآورده بیرون ز باغ بهشت
یکی جاری رود، اروندوار
ستیغ سیادت، دماوند وار
یکی موج نستوه و بشکوه، کوه
بلندای والای شهر شکوه
به شکرانه، خورشید آمد فرود
برآن خاک خرم بسی جبهه سود
همه دشت، لبریز فریاد شد:
خدایا «خرمشهر آزاد شد»!2
1 ـ سردار شهید محمد جهان آرا
2ـ سروده خرداد 1361 شمسی
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/2344-khoramshahr-azad-shod.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
برگرفته از روزنامه اطلاعات
جلال رفیع
چو خورشیدِ خرداد، در خون شکفت
شب شرمگین، روی در گِل نهفت
سحرگاهِ سوم، که بخت سپید
ز پیشانی صبح صادق دمید
گــل «آتشین چشمـه»ی خــاوری
نظر کرد با چشم ناباوری
به دریای ایمان، به دشت امید
هراسان به هر سو نظر کرد، دید:
کران تا کران، سر به سر، جان به کف
سیاووش و سهراب را صف به صف
علی دید و عباس و عزم نبرد
لبِ لعـــلِ از تشنــگی لاژورد
فریدون و هم کاوۀ سینه چاک
زمین کرده از لوثِ ضحاک، پاک
کجا بود ضحاک و بد نام بود
همانجای، صدام و صد دام بود
چُئو را تو ای چرخ برگشته بخت
نهادی به زیر و زبر، تاج و تخت؟!
کهن جامۀ ظلم، کردن رفو؟
«تفو بر تو ای چرخ گردون تفو»
دلیران، همه دل به دریا زده
بر این تاج و این تخت، تیپا زده
شرف را به آزادگی پاسدار
علیوار، جان بر کف و سربدار
«محمد»، خود از خاک برخاسته
«جهان» را به خوبی «بیاراسته»1
جهان رای و آرای و خرم سرشت
سرآورده بیرون ز باغ بهشت
یکی جاری رود، اروندوار
ستیغ سیادت، دماوند وار
یکی موج نستوه و بشکوه، کوه
بلندای والای شهر شکوه
به شکرانه، خورشید آمد فرود
برآن خاک خرم بسی جبهه سود
همه دشت، لبریز فریاد شد:
خدایا «خرمشهر آزاد شد»!2
1 ـ سردار شهید محمد جهان آرا
2ـ سروده خرداد 1361 شمسی
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/2344-khoramshahr-azad-shod.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir