روز ملی خلیج فارس، روزی حیثیتی برای ایرانیان
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/16353-khabar-950125-019.html
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/16353-khabar-950125-019.html
@iranboom_ir
خلیج فارس در شعر معاصر ایران
http://www.iranboom.ir/didehban/khalij-fars/899-khalijfars-sher-moaser.html
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/didehban/khalij-fars/899-khalijfars-sher-moaser.html
@iranboom_ir
یادی از رهی معیری در زادروزش
محمد معیری با تخلص «رهی» دهم اردیبهشتماه سال 1288 خورشیدی در تهران متولد شد. پس از پایان تحصیلات، به کارهای دولتی وارد شد. از آغاز جوانی به سرودن شعر پرداخت. علاوه بر غزل و دیگر انواع شعر، یکی از ترانهسرایان معروف معاصر است که در نقاشی و موسیقی نیز دستی داشت.
از آثار او به «سایهی عمر»، «آزاده» و «گلهای جاویدان» میتوان اشاره کرد.
آثار سیاسی، فکاهی و انتقادی رهی با نامهای مستعار «شاه پریون»، «زاغچه»، «حقگو» و «گوشهگیر» در روزنامهی «باباشمل» و مجلهی «تهران مصور» چاپ میشدند.
رهی علاوه بر شاعری، در ساختن تصنیف نیز مهارت کامل داشت. خزان عشق، نوای نی، به کنارم بنشین، کاروان و شب جدایی از ترانههای مشهور او هستند.
این شاعر در سالهای آخر عمر در برنامه گلهای رنگارنگ رادیو، در انتخاب شعر با داوود پیرنیا همکاری داشت و پس از او نیز تا پایان زندگی، آن برنامه را سرپرستی میکرد.
رهی بیستوچهارم آبانماه سال 1347 در اثر بیماری سرطان درگذشت.
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/4758-yadi-az-rahi-moayeri.html
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
محمد معیری با تخلص «رهی» دهم اردیبهشتماه سال 1288 خورشیدی در تهران متولد شد. پس از پایان تحصیلات، به کارهای دولتی وارد شد. از آغاز جوانی به سرودن شعر پرداخت. علاوه بر غزل و دیگر انواع شعر، یکی از ترانهسرایان معروف معاصر است که در نقاشی و موسیقی نیز دستی داشت.
از آثار او به «سایهی عمر»، «آزاده» و «گلهای جاویدان» میتوان اشاره کرد.
آثار سیاسی، فکاهی و انتقادی رهی با نامهای مستعار «شاه پریون»، «زاغچه»، «حقگو» و «گوشهگیر» در روزنامهی «باباشمل» و مجلهی «تهران مصور» چاپ میشدند.
رهی علاوه بر شاعری، در ساختن تصنیف نیز مهارت کامل داشت. خزان عشق، نوای نی، به کنارم بنشین، کاروان و شب جدایی از ترانههای مشهور او هستند.
این شاعر در سالهای آخر عمر در برنامه گلهای رنگارنگ رادیو، در انتخاب شعر با داوود پیرنیا همکاری داشت و پس از او نیز تا پایان زندگی، آن برنامه را سرپرستی میکرد.
رهی بیستوچهارم آبانماه سال 1347 در اثر بیماری سرطان درگذشت.
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/4758-yadi-az-rahi-moayeri.html
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
شعر دربارۀ ایران زمین ۲۴ - عشق ایران زمین - رهی معیری
پی دانش و علم کوشش کنیم
جهان روشن از نور دانش کنیم
نکو سیرت و مهربانیم ما
هواخواه درماندگانیم ما
به بیچاره مردم، نکویی کنیم
ستمدیده را چارهجویی کنیم
به پاکی ز گلها رباییم گوی
که پاکیزهروییم و پاکیزهخوی
به آموزگاران خود بندهایم
که آموزگاران آیندهایم
ز دانش چراغی است ما را به دست
فضیلتشناسیم و دانشپرست
به نیکی که پیرانةگنج ماست
غم و رنج مردم، غم و رنج ماست
چو خورشید و مه تابناکیم ما
که فرزند این آب و خاکیم ما
الا ای فروزنده خورشید من
بهار من و صبح امید من
دلم روشن از آتش چهر توست
مرا گرمی از آتش مهر توست
شب از روی، تابندهروز منی
که خورشید گیتیفروز منی
مرا پیش از این، جان و دل سرد بود
ز بی دردیام، سینه پر درد بود
گلستان طبع من افسرده بود
که دل در برم طایری مرده بود
به چشمم جهان رنگ و آبی نداشت
شب عمر من آفتابی نداشت
تو افروختی شمع جان مرا
چو گل تازه کردی خزان مرا
بهار مرا کاروان گل است
چمن در چمن لاله و سنبل است
نسیمی که آید از این بوستان
بوَد چون هوای دل دوستان
دوای دل بیقرار آورد
که بوی دلاویز یار آورد
بهشتم تویی، نوبهارم تویی
خوشا نوبهارم ،که یارم تویی
کم از آفتاب و ثریا نهای
نه شمع سرایی، که پیدا نهای
وگر درد افسردهجانی تو راست
خموشی ز بی همزبانی تو راست،
من آن بلبل نغمهخوان توام
که با صد زبان، همزبان توام
برآر از دل خسته، آهنگ خویش
که من در نوا آورم چنگ خویش
به چنگ سخن، دستیازی کنم
به هر نغمهات، نغمهسازی کنم
در این پرده جز بانگ امّید نیست
در این حلقه جز عشق جاوید نیست
وطنخواه و ایران پرستندهایم
که با عشق ایرانزمین زندهایم
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/4813-eshgh-ran-zamin.html
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
پی دانش و علم کوشش کنیم
جهان روشن از نور دانش کنیم
نکو سیرت و مهربانیم ما
هواخواه درماندگانیم ما
به بیچاره مردم، نکویی کنیم
ستمدیده را چارهجویی کنیم
به پاکی ز گلها رباییم گوی
که پاکیزهروییم و پاکیزهخوی
به آموزگاران خود بندهایم
که آموزگاران آیندهایم
ز دانش چراغی است ما را به دست
فضیلتشناسیم و دانشپرست
به نیکی که پیرانةگنج ماست
غم و رنج مردم، غم و رنج ماست
چو خورشید و مه تابناکیم ما
که فرزند این آب و خاکیم ما
الا ای فروزنده خورشید من
بهار من و صبح امید من
دلم روشن از آتش چهر توست
مرا گرمی از آتش مهر توست
شب از روی، تابندهروز منی
که خورشید گیتیفروز منی
مرا پیش از این، جان و دل سرد بود
ز بی دردیام، سینه پر درد بود
گلستان طبع من افسرده بود
که دل در برم طایری مرده بود
به چشمم جهان رنگ و آبی نداشت
شب عمر من آفتابی نداشت
تو افروختی شمع جان مرا
چو گل تازه کردی خزان مرا
بهار مرا کاروان گل است
چمن در چمن لاله و سنبل است
نسیمی که آید از این بوستان
بوَد چون هوای دل دوستان
دوای دل بیقرار آورد
که بوی دلاویز یار آورد
بهشتم تویی، نوبهارم تویی
خوشا نوبهارم ،که یارم تویی
کم از آفتاب و ثریا نهای
نه شمع سرایی، که پیدا نهای
وگر درد افسردهجانی تو راست
خموشی ز بی همزبانی تو راست،
من آن بلبل نغمهخوان توام
که با صد زبان، همزبان توام
برآر از دل خسته، آهنگ خویش
که من در نوا آورم چنگ خویش
به چنگ سخن، دستیازی کنم
به هر نغمهات، نغمهسازی کنم
در این پرده جز بانگ امّید نیست
در این حلقه جز عشق جاوید نیست
وطنخواه و ایران پرستندهایم
که با عشق ایرانزمین زندهایم
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/4813-eshgh-ran-zamin.html
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
www.iranboom.ir
شعر دربارۀ ایران زمین 24 - عشق ایران زمین - رهی معیری
ایران دورت بگردم - آرامگاه ظهیرالدوله (تهران)
آرامگاه رهی معیری
عکس: نیکو گرشاسبینیا
http://iranboom.ir/negar-khaneh/139/2685.html
@iranboom_ir
آرامگاه رهی معیری
عکس: نیکو گرشاسبینیا
http://iranboom.ir/negar-khaneh/139/2685.html
@iranboom_ir
محمد بهمنبیگی (۲۶ بهمن ۱۲۹۹ - ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۹) نویسندهٔ ایرانی و بنیانگذار آموزش و پرورش عشایری در ایران بود.
یادش گرامی باد.
@IRANBOOM_IR
محمد بهمنبیگی، بنیادگذار آموزش عشایر در ایران، در خانوادهی محمودخان، کلانتر تیرهی بهمنبیگلو ایل قشقایی در منطقهی چاهکاظم در شهرستان لارستان به هنگام کوچ دیده به جهان گشود.
از مهمترین آثار و نوشته های محمد بهمن بیگی می توان به "عرف و عادت در عشایر فارس"، " بخارای من ایل من"،" اگر قرهقاچ نبود" ،" به اجاقت قسم " و " طلای شهامت" نام برد.
زبان فارسی و آموزش عشایر - وطن ما وطن بزرگتری است
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/forozesh/foroozesh-5/10018-
آموزش عشایر و تغییر خط
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/dabireh/3611-
آشنایی با محمد بهمنبیگی؛ پدر آموزش عشایری - بخارای من ایل من بود
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9989-
#محمد_بهمن_بیگی ،پایه گذار تفکری نو در آموزش
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/767-
تعلیمات عشایر؛ غیر ممکنی که ممکن شد
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/639-
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
یادش گرامی باد.
@IRANBOOM_IR
محمد بهمنبیگی، بنیادگذار آموزش عشایر در ایران، در خانوادهی محمودخان، کلانتر تیرهی بهمنبیگلو ایل قشقایی در منطقهی چاهکاظم در شهرستان لارستان به هنگام کوچ دیده به جهان گشود.
از مهمترین آثار و نوشته های محمد بهمن بیگی می توان به "عرف و عادت در عشایر فارس"، " بخارای من ایل من"،" اگر قرهقاچ نبود" ،" به اجاقت قسم " و " طلای شهامت" نام برد.
زبان فارسی و آموزش عشایر - وطن ما وطن بزرگتری است
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/forozesh/foroozesh-5/10018-
آموزش عشایر و تغییر خط
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/dabireh/3611-
آشنایی با محمد بهمنبیگی؛ پدر آموزش عشایری - بخارای من ایل من بود
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9989-
#محمد_بهمن_بیگی ،پایه گذار تفکری نو در آموزش
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/767-
تعلیمات عشایر؛ غیر ممکنی که ممکن شد
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/639-
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
خلیج فارس (خونابۀ تاریخ ایران زمین) - سرودۀ نادره بدیعی
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/13239
تو آن بی کران آبی جاودانی / تو یادآور روشن آسمانی
تو ای پهنۀ موج های تپنده / که خیرش گه آبی بی کرانی
تو ای خون مواج تاریخ ایران / خلیجی بنامیرد آریانی
تو ای یادگار پر از رمز تاریخ / که یادآور مردم پهلوانی
تو دریای ایرانی و فارس نامت / چنین هستی امروز و در هر زمانی
گواهیست تاریخ گیتی بر این راز / که خود شاهد مردم رازدانی
یکی راز بر خاک و با خون نوشته / که پاینده بر راز این نامگانی
که نام تو با خون نوشتیم بنگر / به تاریخ گیتی که تو جاودانی
که آری خلیجی سترگ و ستیها / که ازآن آن پهلو سیستانی
که آری خلیجی بزرگ و دلاویز / که ازآن آتشگه آذرانی
که آری خلیجی ازآن خراسان / خلیج کویری و آزادگانی
خلیج همه مردم کرد و گیلی / خلیج عزیزان مازندرانی
خلیج بلوچان و ازآن کرمان / ز ایلامی از خوز و شکرستانی
نه تنها یکی نامی و فارس نامت / که در جان ایران نهانی نهانی
نه تنها یکی نامی از روزگاران / که رخشنده بر پهنۀ این جهانی
انیران کجا دامنت را بیالود / که خود پاکی و از اصالت نشانی
به نامی که با خون نوشتیم ز آغاز / به تاریخ گیتی بمانی بمانی
که آب تو با خون ایران سرشته / که خوناب تاریخی و دلستانی
چه خون ها و سرها به پای تو دادیم / که زخمی تاریخ از دشمنانی
تو با موج خود چون یکی موجی ازخون / به رگهای ایران عیانی عیانی
آناهیت شعرم تو دریای ایران / که مهر دلم را ز جانم بخوانی
جهان داند این را و خود نیز دانی / که تو خون و جانی که تو خون و جانی
http://www.iranboom.ir/didehban/khalij-fars/12488-khalijfars-khonabe-tarikh-iran-zamin.html
@iranboom_ir
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/13239
تو آن بی کران آبی جاودانی / تو یادآور روشن آسمانی
تو ای پهنۀ موج های تپنده / که خیرش گه آبی بی کرانی
تو ای خون مواج تاریخ ایران / خلیجی بنامیرد آریانی
تو ای یادگار پر از رمز تاریخ / که یادآور مردم پهلوانی
تو دریای ایرانی و فارس نامت / چنین هستی امروز و در هر زمانی
گواهیست تاریخ گیتی بر این راز / که خود شاهد مردم رازدانی
یکی راز بر خاک و با خون نوشته / که پاینده بر راز این نامگانی
که نام تو با خون نوشتیم بنگر / به تاریخ گیتی که تو جاودانی
که آری خلیجی سترگ و ستیها / که ازآن آن پهلو سیستانی
که آری خلیجی بزرگ و دلاویز / که ازآن آتشگه آذرانی
که آری خلیجی ازآن خراسان / خلیج کویری و آزادگانی
خلیج همه مردم کرد و گیلی / خلیج عزیزان مازندرانی
خلیج بلوچان و ازآن کرمان / ز ایلامی از خوز و شکرستانی
نه تنها یکی نامی و فارس نامت / که در جان ایران نهانی نهانی
نه تنها یکی نامی از روزگاران / که رخشنده بر پهنۀ این جهانی
انیران کجا دامنت را بیالود / که خود پاکی و از اصالت نشانی
به نامی که با خون نوشتیم ز آغاز / به تاریخ گیتی بمانی بمانی
که آب تو با خون ایران سرشته / که خوناب تاریخی و دلستانی
چه خون ها و سرها به پای تو دادیم / که زخمی تاریخ از دشمنانی
تو با موج خود چون یکی موجی ازخون / به رگهای ایران عیانی عیانی
آناهیت شعرم تو دریای ایران / که مهر دلم را ز جانم بخوانی
جهان داند این را و خود نیز دانی / که تو خون و جانی که تو خون و جانی
http://www.iranboom.ir/didehban/khalij-fars/12488-khalijfars-khonabe-tarikh-iran-zamin.html
@iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
دهم اردیبهشت ماه، روز ملی خلیج فارس تا همیشه؛ فرخنده و خجسته باد - 31
ديده بان خليج فارس
http://www.iranboom.ir/didehban/khalij-fars.html
@iranboom_ir
ديده بان خليج فارس
http://www.iranboom.ir/didehban/khalij-fars.html
@iranboom_ir
📔آیین نکوداشت اندیشمند فرزانه استاد اصغر دادبه
سخنرانان:
#دکتر_حکمت_الله_ملاصالحی
#دکتر_فرهاد_طهماسبی
#دکتر_بهرام_پروین_گنابادی
#سیروس_شمیسا
🔹همراه با اجرای موسیقی سنتی
🗓دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ از ساعت ۱۷
🏡تالار فردوسی
🔹برنامه به صورت حضوری برگزار می گردد.
🔹ورود برای عموم آزاد و رایگان است.
💢ماهنامه ادبی آزما💢
💢انجمن سرو سایه فکن💢
💢خانه اندیشمندان علوم انسانی💢
سخنرانان:
#دکتر_حکمت_الله_ملاصالحی
#دکتر_فرهاد_طهماسبی
#دکتر_بهرام_پروین_گنابادی
#سیروس_شمیسا
🔹همراه با اجرای موسیقی سنتی
🗓دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ از ساعت ۱۷
🏡تالار فردوسی
🔹برنامه به صورت حضوری برگزار می گردد.
🔹ورود برای عموم آزاد و رایگان است.
💢ماهنامه ادبی آزما💢
💢انجمن سرو سایه فکن💢
💢خانه اندیشمندان علوم انسانی💢
🔻انجمن آثار و مفاخر فرهنگی یکشنبه شانزدهم اردیبهشت ماه برگزار میکند؛
🔹نشست خبری هفته بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی
نشست خبری هفته بزرگداشت حکیم طوس، ابوالقاسم فردوسی شاعر و حکیم نامدار ایرانی یکشنبه شانزدهم اردیبهشت ماه از ساعت ۱۵ در تالار اجتماعات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار میشود.
https://anjom.ir/fa/news/2849
@iranboom_ir
🔹نشست خبری هفته بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی
نشست خبری هفته بزرگداشت حکیم طوس، ابوالقاسم فردوسی شاعر و حکیم نامدار ایرانی یکشنبه شانزدهم اردیبهشت ماه از ساعت ۱۵ در تالار اجتماعات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار میشود.
https://anjom.ir/fa/news/2849
@iranboom_ir
نامها و پیامها
استاد #محمد_علی_اسلامی_ندوشن
در شمارهی ششم اسفند روزنامهی اطلاعات (6/12/75)، نامهی شکایتآمیزی از «هیأت اجرایی انجمن ایرانیان امپریال کالج» انگلستان درج شده بود دایر بر اینکه در چاپ اخیر دایرةالمعارف کمبریج نام خیلج ع ر ب ی به جای خلیج فارس گذارده شده است. همین موضوع در شمارهی 21 اسفند همان روزنامه طی مقالهای تکرار شد.
آنچه در دایرهالمعارف کمبریج آمده، به هر منظور که باشد، تازگی ندارد و همین یک مورد هم نیست. دستکم پنجاه سال است که ما ناظر آشوبِ نامها بودهایم. نامها حامل پیامها هستند. اگر قضیه به همین ختم میشد، و همین یک قلم بود و حکایت از بعضی مسایل عمقی و ریشهای نداشت، میشد از سر آن گذشت؛ ولی چنین نیست. آنچه بیش از هر چیز موضوع را عبرتانگیز و تأسفبار میکند، آن است که مقصّر یا قصورگر اوّل خود ما هستیم، و طی دستکم این پنجاه ساله دفاع از ماهيّتها را جدّی نگرفتهایم. موضوع در درجهی اول نیازمند برخورد علمی بوده است، و ما علم و منطق را در پایگاه خود قرار ندادهایم.
داستان «خلیج ع ر ب ی» اگر اشتباه نکنم از مصرِ زمانِ ناصر سر برآورد. پس از سقوط دولت مصدق ــ که به او احترام میگذاشت ــ نوعی عناد میان مصر و حکومت ایران آغاز گشت و ناسیونالیسم عربی هم به آتشِ آن دامن زد و عنوان «خلیج ع ر ب ی» یکی از پیآمدهای آن گردید. علاوه بر مصر و سوریه، دیگر کشورهای عربی نیز کموبیش به آن پیوستند. حتّا آن گروه که با حکومت شاهی ایران رابطهی گرم داشتند، و کمکهای بیدریغ و مُسرفانه از آن دریافت میکردند ــ مانند اردن ــ موجبی برای رعایت شرم حضور ندیدند. بر بزرگراه کمربندی کویت، مهمترین خیابان آن، در چند جا به خط درشت نوشته شده بود «خلیج ع ر ب ی». سفیر ایران هم در آنجا نشسته بود و هر روز آن را میدید؛ اما همهچیز در اغماض و تمجمج به سر میرفت!
کشورهای عربی، چه آنها که به ظاهر دوست بودند، و چه دشمنان، هیچگاه از این ادعا دست برنداشتند. عراق، سلسلهجنبان آن شد و شیخنشینهای ساحل جنوب، ذینفع اصلی بهشمار میرفتند، زیرا در آنجا همهچیز بر گرد کاکل نفت میچرخید. به هر حال بر این نامگذاری مجعول پافشاری میشد، و بعضی اعتراضهای نمایشمآبانهی نظام پیشین هم به جایی نمیرسید.
موضوع دو جنبه داشت: فرهنگی و سیاسی. از لحاظ فرهنگی از جانب حکومت ایران هیچ اقدام جدی صورت نگرفت. از لحاظ سیاسی به همان اکتفا شد که مثلاً نامهای که تمبر «خلیجال ع ر ب ی» بر خود داشت، به مبدأ بازگردانده شود. علت اصلی آن بود که همهی کشورها از عدم اتّکای حکومت ایران بر مردم سوءاستفاده میکردند، وگرنه اگر جز این بود و یک نظام استوار و سرزنشناپذیر بر کشور فرمانروا میبود ایران بیدی نمیبود که به این بادها بلرزد:
اسم خواندی، رو مسمّا را بجو مه به بالا دان، نه اندر آب جو
«مولوی»
گمان نمیکنم که حتا یک فرد آشنا به تاریخ در دنیای عرب، در درون خود باور داشته باشد که گذاردن نام «عربی» به جای فارس، مبنای منطقی و تاریخی دارد.
زمانی که ایران، ایران شد ــ از زمان مادها ــ او تنها کشوری بود که بر این آب استیلا داشت. بابل و آشور فرو افتادند و عراق [میانرودان] جزو خاک هخامنشی شده بود. عربستان شبهجزیرهی گمنامی بیش نبود، و شیخنشینهای کنونی، کویت و امارات، میبایست دو هزار و ششصد سال انتظار بکشند تا شخصیت سیاسی رسمی بیابند، آن هم به عنوان پاسگاه نفتی.1
اما خارج از سیاست عامل دیگری هست، بسی قویتر و پایدارتر، و آن علم است، یعنی حقایق تاریخی که نمیتوان بر سر آن سرپوش نهاد و هر دولتی وظیفهدار است که آن را به کار گیرد و مجامع و نهادهای علمی جهان را به تأیید حقّانیت خود فراخواند. حتا اگر در میان آنها دستگاههایی باشند که خالی از غرض هم نباشند، نخواهند توانست در برابر برهان آشکار مقاومت ورزند. اگر علم و منطق سبک گرفته شود، و توانایی اتکا به آن بیکار بماند طبیعتاً هر نعرهای که بلندتر بود، آسانتر به گوش خواهد رسید.
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/10167-nam-ha-payam-ha.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
استاد #محمد_علی_اسلامی_ندوشن
در شمارهی ششم اسفند روزنامهی اطلاعات (6/12/75)، نامهی شکایتآمیزی از «هیأت اجرایی انجمن ایرانیان امپریال کالج» انگلستان درج شده بود دایر بر اینکه در چاپ اخیر دایرةالمعارف کمبریج نام خیلج ع ر ب ی به جای خلیج فارس گذارده شده است. همین موضوع در شمارهی 21 اسفند همان روزنامه طی مقالهای تکرار شد.
آنچه در دایرهالمعارف کمبریج آمده، به هر منظور که باشد، تازگی ندارد و همین یک مورد هم نیست. دستکم پنجاه سال است که ما ناظر آشوبِ نامها بودهایم. نامها حامل پیامها هستند. اگر قضیه به همین ختم میشد، و همین یک قلم بود و حکایت از بعضی مسایل عمقی و ریشهای نداشت، میشد از سر آن گذشت؛ ولی چنین نیست. آنچه بیش از هر چیز موضوع را عبرتانگیز و تأسفبار میکند، آن است که مقصّر یا قصورگر اوّل خود ما هستیم، و طی دستکم این پنجاه ساله دفاع از ماهيّتها را جدّی نگرفتهایم. موضوع در درجهی اول نیازمند برخورد علمی بوده است، و ما علم و منطق را در پایگاه خود قرار ندادهایم.
داستان «خلیج ع ر ب ی» اگر اشتباه نکنم از مصرِ زمانِ ناصر سر برآورد. پس از سقوط دولت مصدق ــ که به او احترام میگذاشت ــ نوعی عناد میان مصر و حکومت ایران آغاز گشت و ناسیونالیسم عربی هم به آتشِ آن دامن زد و عنوان «خلیج ع ر ب ی» یکی از پیآمدهای آن گردید. علاوه بر مصر و سوریه، دیگر کشورهای عربی نیز کموبیش به آن پیوستند. حتّا آن گروه که با حکومت شاهی ایران رابطهی گرم داشتند، و کمکهای بیدریغ و مُسرفانه از آن دریافت میکردند ــ مانند اردن ــ موجبی برای رعایت شرم حضور ندیدند. بر بزرگراه کمربندی کویت، مهمترین خیابان آن، در چند جا به خط درشت نوشته شده بود «خلیج ع ر ب ی». سفیر ایران هم در آنجا نشسته بود و هر روز آن را میدید؛ اما همهچیز در اغماض و تمجمج به سر میرفت!
کشورهای عربی، چه آنها که به ظاهر دوست بودند، و چه دشمنان، هیچگاه از این ادعا دست برنداشتند. عراق، سلسلهجنبان آن شد و شیخنشینهای ساحل جنوب، ذینفع اصلی بهشمار میرفتند، زیرا در آنجا همهچیز بر گرد کاکل نفت میچرخید. به هر حال بر این نامگذاری مجعول پافشاری میشد، و بعضی اعتراضهای نمایشمآبانهی نظام پیشین هم به جایی نمیرسید.
موضوع دو جنبه داشت: فرهنگی و سیاسی. از لحاظ فرهنگی از جانب حکومت ایران هیچ اقدام جدی صورت نگرفت. از لحاظ سیاسی به همان اکتفا شد که مثلاً نامهای که تمبر «خلیجال ع ر ب ی» بر خود داشت، به مبدأ بازگردانده شود. علت اصلی آن بود که همهی کشورها از عدم اتّکای حکومت ایران بر مردم سوءاستفاده میکردند، وگرنه اگر جز این بود و یک نظام استوار و سرزنشناپذیر بر کشور فرمانروا میبود ایران بیدی نمیبود که به این بادها بلرزد:
اسم خواندی، رو مسمّا را بجو مه به بالا دان، نه اندر آب جو
«مولوی»
گمان نمیکنم که حتا یک فرد آشنا به تاریخ در دنیای عرب، در درون خود باور داشته باشد که گذاردن نام «عربی» به جای فارس، مبنای منطقی و تاریخی دارد.
زمانی که ایران، ایران شد ــ از زمان مادها ــ او تنها کشوری بود که بر این آب استیلا داشت. بابل و آشور فرو افتادند و عراق [میانرودان] جزو خاک هخامنشی شده بود. عربستان شبهجزیرهی گمنامی بیش نبود، و شیخنشینهای کنونی، کویت و امارات، میبایست دو هزار و ششصد سال انتظار بکشند تا شخصیت سیاسی رسمی بیابند، آن هم به عنوان پاسگاه نفتی.1
اما خارج از سیاست عامل دیگری هست، بسی قویتر و پایدارتر، و آن علم است، یعنی حقایق تاریخی که نمیتوان بر سر آن سرپوش نهاد و هر دولتی وظیفهدار است که آن را به کار گیرد و مجامع و نهادهای علمی جهان را به تأیید حقّانیت خود فراخواند. حتا اگر در میان آنها دستگاههایی باشند که خالی از غرض هم نباشند، نخواهند توانست در برابر برهان آشکار مقاومت ورزند. اگر علم و منطق سبک گرفته شود، و توانایی اتکا به آن بیکار بماند طبیعتاً هر نعرهای که بلندتر بود، آسانتر به گوش خواهد رسید.
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/10167-nam-ha-payam-ha.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
معرفی کتاب خلیج فارس (مجموعه مقالات «نخستین همایش طرح تدوین دانشنامۀ خلیج فارس»)
http://www.iranboom.ir/didehban/khalij-fars/17008-morefi-ketab-khalijfars-970210.html
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/didehban/khalij-fars/17008-morefi-ketab-khalijfars-970210.html
@iranboom_ir
حکیم ابوالقاسم فردوسى توسى - ﻓﺭﻫﻨﮒ دهخدا
حکیم ابوالقاسم فردوسى طوسى، بزرگترین حماسهسراى تاریخ ایران و یکى از برجستهترین شاعران جهان شمرده میشود. در تذکرهها و تواریخى که تا اواخر قرن سیزدهم هجرى تألیف شده است مطالب قابلتوجهى که ما را از نظر تحقیق در زندگانى وى قانع سازد بسیار کم است. ناچار بیشتر باید به نوشتههاى دانشمندان قرن اخیر توجه کرد که با دقت در متن شاهنامه براى نظریات خود دلائل مؤثرى آوردهاند.
زادگاه او: مولد این شاعر بزرگ دهکدهء «باژ» یا «باز» از طابران طوس است. دولتشاه سمرقندى او را از مردم دهکدهء «رزان» دانسته است اما گمان میرود که اشتباه او ناشى از عبارت نظامى عروضى در چهارمقاله باشد که نویسد هنگامى که هدیهء سلطان محمود به طوس رسید «جنازهء فردوسى را به دروازهء رزان بیرون همى بردند».
تاریخ تولد: دربارهء تاریخ تولد فردوسى روایات تذکرهها و تاریخها پریشان است. در نسخههاى معتبر شاهنامه سالهاى عمر او تا هفتادوشش و «نزدیک هشتاد» یاد شده است و با توجه به سال درگذشت فردوسى میتوان تاریخ نسبةً دقیقى براى تولد او یافت. در جایى میگوید:
کنون سالم آمد به هفتادوشش
غنوده همى چشم بیمارفش.
آثار فردوسى: بزرگترین حماسهء ایرانى و یکى از چند اثر کوهآساى ادبى جهان شاهنامهء فردوسى است. داستانهاى حماسى و روایات تاریخى و افسانههاى ما در قرون پیش از اسلام در کتب بسیارى پراکنده بود که از جملهء آنها باید کارنامهء اردشیر بابکان، یادگار زریر، بهرام چوبین، داستان رستم و اسفندیار، داستان پیران ویسه، کتاب پیکار، پندنامهء بزرگمهر، اندرز خسرو پسر قباد (انوشیروان)، مادیگان شطرنج، آئیننامه و گاهنامه را نام برد. اما برتر و جامعتر از همهء آنها «خداینامه» است که کارنامهء شاهان ایران کهن بوده است و تألیف آن را در زمان خسروپرویز دانستهاند و در مقدمهء بایسنقرى شاهنامه آمده است که یزدگرد شهریار، دهقان دانشورى را به تکمیل آن مأمور ساخت. این کتاب را ابنمقفع به عربى ترجمه کرده است اما از این ترجمه چیزى در دست نیست. باید این نکته را خاطرنشان کرد که خداینامهء پهلوى یا ترجمهء عربى آن مستقیماً در دست فردوسى نبوده است زیرا فردوسى از مأخذى دیگر استفاده کرده، بدین معنى که پیش از شروع کار شاهنامه، سپهسالار پاکنژاد خراسان ابومنصور عبدالرزاق وزیر خود ابومنصور معمرى را به گردآورى دهقانان و تألیف کارنامهء شاهان مأمور ساخته و شاهنامهء فارسى منثورى پرداخته بود و همین گرد آوردن دهقانان و موبدان، که روایات را سینه به سینه آموخته بودند، نشان میدهد که متن خداینامه در دسترس ابومنصور نبوده است. علاوه بر ابومنصور معمرى، کسان دیگر و از جمله ابوالمؤید بلخى و ابوعلى محمدبن احمد بلخى نیز شاهنامههایى به نثر نوشته بودند اما گمان نمىرود که مأخذ فردوسى کتابى جز شاهنامهء ابومنصورى بوده باشد و البته اطلاعات و معلومات شخصى و از همه مهمتر قدرت تصور بیمانندش در پرداختن کتاب بىاثر نبوده است. قسمتى از روایات شاهنامه را نیز از شخصى به نام «آزادسرو» نقل میکند و...
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/2256-hakim-abolghasem-ferdosi-dehkhoda.html
https://www.tg-me.com/iraboom_ir
حکیم ابوالقاسم فردوسى طوسى، بزرگترین حماسهسراى تاریخ ایران و یکى از برجستهترین شاعران جهان شمرده میشود. در تذکرهها و تواریخى که تا اواخر قرن سیزدهم هجرى تألیف شده است مطالب قابلتوجهى که ما را از نظر تحقیق در زندگانى وى قانع سازد بسیار کم است. ناچار بیشتر باید به نوشتههاى دانشمندان قرن اخیر توجه کرد که با دقت در متن شاهنامه براى نظریات خود دلائل مؤثرى آوردهاند.
زادگاه او: مولد این شاعر بزرگ دهکدهء «باژ» یا «باز» از طابران طوس است. دولتشاه سمرقندى او را از مردم دهکدهء «رزان» دانسته است اما گمان میرود که اشتباه او ناشى از عبارت نظامى عروضى در چهارمقاله باشد که نویسد هنگامى که هدیهء سلطان محمود به طوس رسید «جنازهء فردوسى را به دروازهء رزان بیرون همى بردند».
تاریخ تولد: دربارهء تاریخ تولد فردوسى روایات تذکرهها و تاریخها پریشان است. در نسخههاى معتبر شاهنامه سالهاى عمر او تا هفتادوشش و «نزدیک هشتاد» یاد شده است و با توجه به سال درگذشت فردوسى میتوان تاریخ نسبةً دقیقى براى تولد او یافت. در جایى میگوید:
کنون سالم آمد به هفتادوشش
غنوده همى چشم بیمارفش.
آثار فردوسى: بزرگترین حماسهء ایرانى و یکى از چند اثر کوهآساى ادبى جهان شاهنامهء فردوسى است. داستانهاى حماسى و روایات تاریخى و افسانههاى ما در قرون پیش از اسلام در کتب بسیارى پراکنده بود که از جملهء آنها باید کارنامهء اردشیر بابکان، یادگار زریر، بهرام چوبین، داستان رستم و اسفندیار، داستان پیران ویسه، کتاب پیکار، پندنامهء بزرگمهر، اندرز خسرو پسر قباد (انوشیروان)، مادیگان شطرنج، آئیننامه و گاهنامه را نام برد. اما برتر و جامعتر از همهء آنها «خداینامه» است که کارنامهء شاهان ایران کهن بوده است و تألیف آن را در زمان خسروپرویز دانستهاند و در مقدمهء بایسنقرى شاهنامه آمده است که یزدگرد شهریار، دهقان دانشورى را به تکمیل آن مأمور ساخت. این کتاب را ابنمقفع به عربى ترجمه کرده است اما از این ترجمه چیزى در دست نیست. باید این نکته را خاطرنشان کرد که خداینامهء پهلوى یا ترجمهء عربى آن مستقیماً در دست فردوسى نبوده است زیرا فردوسى از مأخذى دیگر استفاده کرده، بدین معنى که پیش از شروع کار شاهنامه، سپهسالار پاکنژاد خراسان ابومنصور عبدالرزاق وزیر خود ابومنصور معمرى را به گردآورى دهقانان و تألیف کارنامهء شاهان مأمور ساخته و شاهنامهء فارسى منثورى پرداخته بود و همین گرد آوردن دهقانان و موبدان، که روایات را سینه به سینه آموخته بودند، نشان میدهد که متن خداینامه در دسترس ابومنصور نبوده است. علاوه بر ابومنصور معمرى، کسان دیگر و از جمله ابوالمؤید بلخى و ابوعلى محمدبن احمد بلخى نیز شاهنامههایى به نثر نوشته بودند اما گمان نمىرود که مأخذ فردوسى کتابى جز شاهنامهء ابومنصورى بوده باشد و البته اطلاعات و معلومات شخصى و از همه مهمتر قدرت تصور بیمانندش در پرداختن کتاب بىاثر نبوده است. قسمتى از روایات شاهنامه را نیز از شخصى به نام «آزادسرو» نقل میکند و...
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/2256-hakim-abolghasem-ferdosi-dehkhoda.html
https://www.tg-me.com/iraboom_ir
ای وطن ایران تو جانی برتنم
زندگی را من به نامت دم زنم
در رگم جاریست خون مهر تو
زاده ی دامان پر مهرت منم
با دل و جانم شده مهرت عجین
کی توانم دل زمهرت برکنم
در لوای پرتو فرهنگ تو
تا به مهر وماه فرازد گردنم
رایت نامت بلند وعرش سا
آسمان سایه ی تو مامنم
می رسم بر آرزوی خویشتن
گر زخاک تو کفن پوشد تنم
تا ابد جاوید مانی در جهان
ای بلندا نام ایران میهنم
14/8/91
بیگی ( سینا ) لنگرودی
@iranboom_ir
زندگی را من به نامت دم زنم
در رگم جاریست خون مهر تو
زاده ی دامان پر مهرت منم
با دل و جانم شده مهرت عجین
کی توانم دل زمهرت برکنم
در لوای پرتو فرهنگ تو
تا به مهر وماه فرازد گردنم
رایت نامت بلند وعرش سا
آسمان سایه ی تو مامنم
می رسم بر آرزوی خویشتن
گر زخاک تو کفن پوشد تنم
تا ابد جاوید مانی در جهان
ای بلندا نام ایران میهنم
14/8/91
بیگی ( سینا ) لنگرودی
@iranboom_ir
۱۲ اردیبهشت، سالروز درگذشت استاد محمدرضا لطفی، نوازنده، معلم، آهنگساز و عاشق موسیقی ایران زمین است.
یادش گرامی باد
@iranboom_ir
یادش گرامی باد
@iranboom_ir
محمد رضا لطفی؛ برومندی دیگر
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/776-mohammad-reza-lotfi.html
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/776-mohammad-reza-lotfi.html
@iranboom_ir
عجم زنده کردم بدین پارسی
دکتر محمّدعلی اسلامی ندوشن
یک جوان فرهنگدوست، آماری از «اینترنت» بیرون آورده است که مأخذ آن «پایگاه اطّلاعرسانی خانۀ کتاب» است. برحسب این آمار در سال 1390، یعنی سال گذشته، نود و سه رساله و کتاب دربارۀ فردوسی و شاهنامه در ایران انتشار یافته است. این رقم ناظر به چاپ اوّل است. هفتاد کتاب هم دربارۀ همین موضوع به تجدید چاپ رسیده که مجموع آن میشود رقم اعجابانگیز یکصد و شصت و سه کتاب. امر بیسابقهای است، پرداختن به اثری و فردی که هیچ اجر مادّی و دنیوی از آنها انتظار نمیرود. آن هم در دورانی که کتاب دستخوش بحران است، چه توجیهی میتواند داشته باشد؟ چندی پیش در مجلّهای آمده بود که هر روز یک کتاب در سراسر جهان دربارۀ شکسپیر انتشار مییابد. خوب، این مربوط به سراسر جهان است با هفت میلیارد جمعیّت، و زبانش انگلیسی است که زبانی جهانی است و پشتوانهاش امپراطوری بریتانیا و سپس سرمایهداری امریکا بوده است، امّا شاهنامه بر پایۀ خود حرکت میکند.
در مورد فردوسی این سؤال پیش میآید که چرا؟ این بازار تا چند سال پیش سالی سه کتاب هم به زحمت دربارۀ شاهنامه به نوشتن میآمد. بالاترین رقم زمانی بود که «انجمن آثار ملّی» در دهۀ پنجاه، یک سلسله کتاب به تعداد ده ـ دوازده عدد دربارۀ فردوسی انتشار داد، و این یک امر استثنائی بود و تکرار هم نشد.
به هر حال، در سالی که گذشت، رویبُرد به شاهنامه تا بدین پایه، جای تأمّل دارد. باید چنین تصوّر کرد که ایرانی به دنبال گمشدهای است که نشانی آن را در کتاب فردوسی گرفته است. میخواهد به جستجوی سرچشمه برود، حسرت دوران سربلندی ایران را دارد. دوران نبرد نیکی با بدی و امید به پیروزی نیکی. شاهنامه کتاب خرد است و هیچ مسئلهای از مسائل بنیادی بشر نیست که در آن مطرح نشده باشد.
گذشته از آن، کتاب داد و دهش نیز هست. مگر نه آن است که بشریّت در طلب کیمیای عدالت شب و روز آرام نگرفته است و از ناهمواری روزگار رنج میبرد.
هر کسی به سبک خود و به نوعی میخواهد از تزلزل زندگی رهائی یابد؛ و به تکیه گاه محکمی دست بزند. مولانا جلالالدین، از دید عرفانی، آن را در پیوستن به هستی کلّ میجست، میگفت:
هرکسی کاو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
ولی او نیز اصل دیگری را هم از یاد نمیبرد و آن انسانیّتی بود که در فرهنگ ایران بازتاب یافته است: انسانیّتی که در همین زندگی زمینی قابل دسترس است، و نمونهاش انسان والامنش بود.
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیرخدا و رستم دستانم آرزوست
در دنیائی به سر میبریم که با همۀ ادّعای علم و اعجاز فنّی، هنوز سر انسان به سامانی گذارده نشده است. برعکس، پیوسته خبر از بیاخلاقی روز افزون، تروریسم، ویرانی و کشتار و نفرتپراکنی میرسد، بدانگونه که به قول حافظ: که کس به یاد ندارد چنین عجب ز منی.... بنابراین تعجّبی ندارد که در سرچشمههای دیگر پناه جسته شود.
این یکصد و شصت و سه کتابی که طیّ یک سال گذشته، به انتشار گذارده شده است، لابد خوانندگانی داشته. از اینرو یک رویداد استثنا به شمار میرود، باید نتیجه گرفته که رهنمودی در شاهنامه سراغ گرفته شده است، یا لااقل تسلاّی خاطری.
شاهنامه از زمانی که ایجاد شده تا به امروز هرگز فضای فکری ایرانی را بی نصیب نگذاشته، منتها گاهی تجلّی او پررنگتر میشده، گاهی کم رنگ تر، تا حدّی در ارتباط با اقتضای زمان. ابوالقاسم فردوسی شاهنامه را «سرو سایه فکن» خواند، یعنی کتابی که سایه بر سر ایران میافکند، و شخص او این روشن بینی و تعیین را داشت که بگوید:
هر آنکس که دارد هش و رای و دین
پس از مرگ بر من کند آفرین
نمیرم از این پس که من زندهام
که تخم سخن را پراکندهام
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/5164-ajam-zende-kardam-bedin-parsi.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دکتر محمّدعلی اسلامی ندوشن
یک جوان فرهنگدوست، آماری از «اینترنت» بیرون آورده است که مأخذ آن «پایگاه اطّلاعرسانی خانۀ کتاب» است. برحسب این آمار در سال 1390، یعنی سال گذشته، نود و سه رساله و کتاب دربارۀ فردوسی و شاهنامه در ایران انتشار یافته است. این رقم ناظر به چاپ اوّل است. هفتاد کتاب هم دربارۀ همین موضوع به تجدید چاپ رسیده که مجموع آن میشود رقم اعجابانگیز یکصد و شصت و سه کتاب. امر بیسابقهای است، پرداختن به اثری و فردی که هیچ اجر مادّی و دنیوی از آنها انتظار نمیرود. آن هم در دورانی که کتاب دستخوش بحران است، چه توجیهی میتواند داشته باشد؟ چندی پیش در مجلّهای آمده بود که هر روز یک کتاب در سراسر جهان دربارۀ شکسپیر انتشار مییابد. خوب، این مربوط به سراسر جهان است با هفت میلیارد جمعیّت، و زبانش انگلیسی است که زبانی جهانی است و پشتوانهاش امپراطوری بریتانیا و سپس سرمایهداری امریکا بوده است، امّا شاهنامه بر پایۀ خود حرکت میکند.
در مورد فردوسی این سؤال پیش میآید که چرا؟ این بازار تا چند سال پیش سالی سه کتاب هم به زحمت دربارۀ شاهنامه به نوشتن میآمد. بالاترین رقم زمانی بود که «انجمن آثار ملّی» در دهۀ پنجاه، یک سلسله کتاب به تعداد ده ـ دوازده عدد دربارۀ فردوسی انتشار داد، و این یک امر استثنائی بود و تکرار هم نشد.
به هر حال، در سالی که گذشت، رویبُرد به شاهنامه تا بدین پایه، جای تأمّل دارد. باید چنین تصوّر کرد که ایرانی به دنبال گمشدهای است که نشانی آن را در کتاب فردوسی گرفته است. میخواهد به جستجوی سرچشمه برود، حسرت دوران سربلندی ایران را دارد. دوران نبرد نیکی با بدی و امید به پیروزی نیکی. شاهنامه کتاب خرد است و هیچ مسئلهای از مسائل بنیادی بشر نیست که در آن مطرح نشده باشد.
گذشته از آن، کتاب داد و دهش نیز هست. مگر نه آن است که بشریّت در طلب کیمیای عدالت شب و روز آرام نگرفته است و از ناهمواری روزگار رنج میبرد.
هر کسی به سبک خود و به نوعی میخواهد از تزلزل زندگی رهائی یابد؛ و به تکیه گاه محکمی دست بزند. مولانا جلالالدین، از دید عرفانی، آن را در پیوستن به هستی کلّ میجست، میگفت:
هرکسی کاو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
ولی او نیز اصل دیگری را هم از یاد نمیبرد و آن انسانیّتی بود که در فرهنگ ایران بازتاب یافته است: انسانیّتی که در همین زندگی زمینی قابل دسترس است، و نمونهاش انسان والامنش بود.
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیرخدا و رستم دستانم آرزوست
در دنیائی به سر میبریم که با همۀ ادّعای علم و اعجاز فنّی، هنوز سر انسان به سامانی گذارده نشده است. برعکس، پیوسته خبر از بیاخلاقی روز افزون، تروریسم، ویرانی و کشتار و نفرتپراکنی میرسد، بدانگونه که به قول حافظ: که کس به یاد ندارد چنین عجب ز منی.... بنابراین تعجّبی ندارد که در سرچشمههای دیگر پناه جسته شود.
این یکصد و شصت و سه کتابی که طیّ یک سال گذشته، به انتشار گذارده شده است، لابد خوانندگانی داشته. از اینرو یک رویداد استثنا به شمار میرود، باید نتیجه گرفته که رهنمودی در شاهنامه سراغ گرفته شده است، یا لااقل تسلاّی خاطری.
شاهنامه از زمانی که ایجاد شده تا به امروز هرگز فضای فکری ایرانی را بی نصیب نگذاشته، منتها گاهی تجلّی او پررنگتر میشده، گاهی کم رنگ تر، تا حدّی در ارتباط با اقتضای زمان. ابوالقاسم فردوسی شاهنامه را «سرو سایه فکن» خواند، یعنی کتابی که سایه بر سر ایران میافکند، و شخص او این روشن بینی و تعیین را داشت که بگوید:
هر آنکس که دارد هش و رای و دین
پس از مرگ بر من کند آفرین
نمیرم از این پس که من زندهام
که تخم سخن را پراکندهام
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/5164-ajam-zende-kardam-bedin-parsi.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
به یاد استادمحمدرضا لطفی
عکس: محمد جهان آبادی
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh-tasviri/12565-be-yad-lotfi.html
@iranboom_ir
عکس: محمد جهان آبادی
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh-tasviri/12565-be-yad-lotfi.html
@iranboom_ir
پیشکش به فردوسی بزرگ - سرودهٔ نادره بدیعی
توای سرفرازجهان وزمان
ستیهنده و از بزرگی نشان
بزرگی چنان روح مزدای ما
توپیرمغانی ودانای ما
به پاس خردمندی راستین
هزاران درودوهزارآفرین
بنامیزدای مردبشکوه ما
درخشنده،پاینده،نستوه ما
چکادی زدانش ،خرد،جای تو
چه گویم زفرهنگ مانای تو
بلندای آیین یزدان تویی
ابرآگه رازایران تویی
اشویی،خردمندی ورازدان
فروزنده ی راه آزادگان
نشان بزرگی ودانش تویی
خردمنددرکاربینش تویی
زاستوره هابس سخن گفته ای
که در خردراچه سان سفته ای
که بیش ازهزاری گذشت وچنان
تویی دردل وجان ما جاودان
که شهنامه ات،این خردنامه است
زتاریخ ودانش چه هنگامه است
تراجان شیرین همین پارسی
عجم زنده کردی بدین پارسی
که فرهنگ وآیین همه راه توست
خردمندآگه ،هواخواه توست
نه تنهازبان ،بل،هویت زتوست
ره ورسم نیک،آدمیت زتوست
به هردوسرای وبه هردوجهان
خردراهبرشدبه آزادگان
که این راه مهروخردراه توست
بزرگا،بزرگی همه جاه توست
توخودپوردستانی وپهلوان
که ایران به توزنده شدجاودان
تو آنی که ایران به توزنده است
که ایران من زنده، پاینده است
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/14980-pishkesh-be-ferdosi-bozorg.html
@iranboom_ir
توای سرفرازجهان وزمان
ستیهنده و از بزرگی نشان
بزرگی چنان روح مزدای ما
توپیرمغانی ودانای ما
به پاس خردمندی راستین
هزاران درودوهزارآفرین
بنامیزدای مردبشکوه ما
درخشنده،پاینده،نستوه ما
چکادی زدانش ،خرد،جای تو
چه گویم زفرهنگ مانای تو
بلندای آیین یزدان تویی
ابرآگه رازایران تویی
اشویی،خردمندی ورازدان
فروزنده ی راه آزادگان
نشان بزرگی ودانش تویی
خردمنددرکاربینش تویی
زاستوره هابس سخن گفته ای
که در خردراچه سان سفته ای
که بیش ازهزاری گذشت وچنان
تویی دردل وجان ما جاودان
که شهنامه ات،این خردنامه است
زتاریخ ودانش چه هنگامه است
تراجان شیرین همین پارسی
عجم زنده کردی بدین پارسی
که فرهنگ وآیین همه راه توست
خردمندآگه ،هواخواه توست
نه تنهازبان ،بل،هویت زتوست
ره ورسم نیک،آدمیت زتوست
به هردوسرای وبه هردوجهان
خردراهبرشدبه آزادگان
که این راه مهروخردراه توست
بزرگا،بزرگی همه جاه توست
توخودپوردستانی وپهلوان
که ایران به توزنده شدجاودان
تو آنی که ایران به توزنده است
که ایران من زنده، پاینده است
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/14980-pishkesh-be-ferdosi-bozorg.html
@iranboom_ir
عبدالمجید ارفعی (متولد ۹ شهریور ۱۳۱۸ در شهر اوز استان فارس) تحصیلات متوسطه را در دبیرستانهای البرز و دارالفنون به پایان رساند. از همان دوران دبیرستان زبان اوستایی را زیر نظر استاد جلال متینی و زبان پهلوی را با راهنمایی موبد رستم شهبازی آموخت. سپس به تحصیل در رشتة ادبیات در دانشگاه تهران پرداخت و به پیشنهاد دکتر بهرام فرهوشی همزمان با تحصیل، به تدریس زبان پهلوی در کلاسهای سطح اول دانشگاه پرداخت. بعد از پایان تحصیلات با حمایت دکتر پرویز ناتل خانلری جهت ادامه تحصیل به دانشگاه پنسیلوانیا رفت و آموختن زبانهای بینالنهرینی را زیر نظر اساتید: آیخلر، کریمر و شوبرگ ادامه داد. سپس جهت فراگیری زبان ایلامی راهی مؤسسه شرقی دانشگاه شیکاگو شد و در محضر اساتیدی چون: ا. لئو. اوپنهایم، ریچارد هلک، آیگنس گلب و برینکمن به تحصیل پرداخت و پایاننامهاش را با عنوان «زمینههای جغرافایی گلنبشتههای تخت جمشید» زیر نظر استاد هلک ارائه داد.
پس از بازگشت به ایران، کار در فرهنگستان ادب و هنر را همراه با دکتر مهرداد بهار، دکتر کتایون مزداپور و دکتر مهین صدیقیان آغاز کرد. در سال ۱۳۵۶ به پیشنهاد و تشویق دکتر خانلری اقدام به ترجمه استوانه کورش کرد که در سال ۱۳۵۸ به چاپ رسید.
دکتر ارفعی تحقیقات گستردهای را بر روی کتیبههای قلعه باستانی شوش و آجرنوشتههای تختجمشید انجام دادهاند.
در تابستان ۱۳۷۷ با همکاری شاهرخ رزمجو و گیتا بهرامی نیکخواه تالار کتیبههای موزه ملی ایران را افتتاح کرد. همچنین در سال ۱۳۸۱ به درخواست دکتر محمد بهشتی و دکتر احمد محیط طباطبایی، تالار کتیبههای شوش در قلعه باستانی شوش را راهاندازی کرد.
از آثار عبدالمجید ارفعی میتوان به: «گلنوشتههای باروی تختجمشید» (۱۳۸۷) و «فرمان کورش بزرگ» (۱۳۸۹) اشاره کرد. همچنین از ایشان کتاب «قانونهای بینالنهرین» (ده الی دوازده قانون سومری و اکدی) آماده انتشار است.
@iranboom_ir
پس از بازگشت به ایران، کار در فرهنگستان ادب و هنر را همراه با دکتر مهرداد بهار، دکتر کتایون مزداپور و دکتر مهین صدیقیان آغاز کرد. در سال ۱۳۵۶ به پیشنهاد و تشویق دکتر خانلری اقدام به ترجمه استوانه کورش کرد که در سال ۱۳۵۸ به چاپ رسید.
دکتر ارفعی تحقیقات گستردهای را بر روی کتیبههای قلعه باستانی شوش و آجرنوشتههای تختجمشید انجام دادهاند.
در تابستان ۱۳۷۷ با همکاری شاهرخ رزمجو و گیتا بهرامی نیکخواه تالار کتیبههای موزه ملی ایران را افتتاح کرد. همچنین در سال ۱۳۸۱ به درخواست دکتر محمد بهشتی و دکتر احمد محیط طباطبایی، تالار کتیبههای شوش در قلعه باستانی شوش را راهاندازی کرد.
از آثار عبدالمجید ارفعی میتوان به: «گلنوشتههای باروی تختجمشید» (۱۳۸۷) و «فرمان کورش بزرگ» (۱۳۸۹) اشاره کرد. همچنین از ایشان کتاب «قانونهای بینالنهرین» (ده الی دوازده قانون سومری و اکدی) آماده انتشار است.
@iranboom_ir