شور ایران پرستی در نخستین روزنامهیِ چاپِ سربی بیش از یک سده پیش در تبریز(۲):
این هفتهنامه پیش از انقلابِ مشروطهیِ ایران در تبریز چاپ و پخش میشده است.
حاجی بابا(حاجیمیرزاآقا تبریزی = علیقلی صفراُف) مدیرِ مسئول روزنامهیِ (هفتهنامهیِ) آذربایجان(نخستین روزنامهیِ چاپِ سُربی در شهرِ تبریز) در شمارهیِ نخستِ سالِ یکم (۲۸ بهمنماهِ ۱۲۸۵ خورشیدی برابر با یکم محرم ۱۳۲۵ قمری برابر با ۱۸ آپریل ۱۹۰۷ ترسایی) در رویهیِ دوم سرودهای با نامِ «ای وطنِ مهربان» دارد:
ای وطنِ مهربان
هر که کویت دوست دارد، کی ز مردن سربتابد(۱)
هر که معبودش تو باشی، سر ز معبد برندارد
هر کسی کو را وطن در پنجهیِ اَغیار ماند
یا وطن را ترک گوید، یا به کویش جان ببازد
ترک ِ جان گفتن به کویت ای صنم سهل است و آسان
هر که سودایِ تو دارد، سر ز فرمان بر ندارد
کاش! کآن روزی به مهرت، رو به کشتن میبرندم
کافر آن عاشق ز مردن کز بلاها سر بخارد
روی اَندر پایت آرم، گر ببینم میرود سر
زان که در راهِ تو مردن، جان به شیرین میسپارد
ای نسیم ِ کویِ ایران، وی فضایِ عنبرآگین
آن دل از مهرت بشوید، تا که دست از جان بدارد
سِیر در دریایِ عمان، بیخطر ممکن نگردد
آنکه مقصودش تو باشی، پای چون، از سر شناسد؟
گر مرا هیچی نباشد، نی زِ دنیا و زِ عقبی
چون تو را دارم، چنانم هیچ در عالم نباشد
اِیکه گفتی وقت تنگ است و راهِ وصل دور
پای برگشتن ندارم ز آسمان گر سنگ بارد
تودهیِ خاک تو باشد روشنی بر دیدگانم
قیمت خاکِ درت را، هیچکس جز من نداند
هر کس از گبر و مسلمان قبلهای در کیش دارند
من بر آن کیشم به دنیا قبلهای جز ایران نباشد
ای وطن! گر راست گویم تا خدا بود و تو بودی
ذره از ذراتِ خاکت در جهان قیمت ندارد
خونِ دل خوردند شاهان، تا وطن آباد کردند
از رقیبت سخت ترسم، کز جوی کمتر ستاند
باغ میخواهم چه سازم، سرو میخواهم نه بینم
سر به علیین نیارم، گر تو گوئی سر نیارد
پینوشت:
(۱) سرتابیدن: نافرمانی کردن، سرکشی کردن، عصیان ورزیدن.
بهکوشش بابک علیخانی
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/11739-shor-iranparasti-azarbaijan.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
این هفتهنامه پیش از انقلابِ مشروطهیِ ایران در تبریز چاپ و پخش میشده است.
حاجی بابا(حاجیمیرزاآقا تبریزی = علیقلی صفراُف) مدیرِ مسئول روزنامهیِ (هفتهنامهیِ) آذربایجان(نخستین روزنامهیِ چاپِ سُربی در شهرِ تبریز) در شمارهیِ نخستِ سالِ یکم (۲۸ بهمنماهِ ۱۲۸۵ خورشیدی برابر با یکم محرم ۱۳۲۵ قمری برابر با ۱۸ آپریل ۱۹۰۷ ترسایی) در رویهیِ دوم سرودهای با نامِ «ای وطنِ مهربان» دارد:
ای وطنِ مهربان
هر که کویت دوست دارد، کی ز مردن سربتابد(۱)
هر که معبودش تو باشی، سر ز معبد برندارد
هر کسی کو را وطن در پنجهیِ اَغیار ماند
یا وطن را ترک گوید، یا به کویش جان ببازد
ترک ِ جان گفتن به کویت ای صنم سهل است و آسان
هر که سودایِ تو دارد، سر ز فرمان بر ندارد
کاش! کآن روزی به مهرت، رو به کشتن میبرندم
کافر آن عاشق ز مردن کز بلاها سر بخارد
روی اَندر پایت آرم، گر ببینم میرود سر
زان که در راهِ تو مردن، جان به شیرین میسپارد
ای نسیم ِ کویِ ایران، وی فضایِ عنبرآگین
آن دل از مهرت بشوید، تا که دست از جان بدارد
سِیر در دریایِ عمان، بیخطر ممکن نگردد
آنکه مقصودش تو باشی، پای چون، از سر شناسد؟
گر مرا هیچی نباشد، نی زِ دنیا و زِ عقبی
چون تو را دارم، چنانم هیچ در عالم نباشد
اِیکه گفتی وقت تنگ است و راهِ وصل دور
پای برگشتن ندارم ز آسمان گر سنگ بارد
تودهیِ خاک تو باشد روشنی بر دیدگانم
قیمت خاکِ درت را، هیچکس جز من نداند
هر کس از گبر و مسلمان قبلهای در کیش دارند
من بر آن کیشم به دنیا قبلهای جز ایران نباشد
ای وطن! گر راست گویم تا خدا بود و تو بودی
ذره از ذراتِ خاکت در جهان قیمت ندارد
خونِ دل خوردند شاهان، تا وطن آباد کردند
از رقیبت سخت ترسم، کز جوی کمتر ستاند
باغ میخواهم چه سازم، سرو میخواهم نه بینم
سر به علیین نیارم، گر تو گوئی سر نیارد
پینوشت:
(۱) سرتابیدن: نافرمانی کردن، سرکشی کردن، عصیان ورزیدن.
بهکوشش بابک علیخانی
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/11739-shor-iranparasti-azarbaijan.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
درخواست_بازگشایی_مجدد_موسسه_باستان_شناسی_دانشگاه_تهران.pdf
141.6 KB
متن نامه اعتراضی جمعی از دانشجویان باستانشناسی خطاب به رئیس دانشگاه تهران و رئیس دانشکده ادبیات و علوم انسانی در خصوص بازپس گیری آزمایشگاه های مؤسسه باستان شناسی دانشگاه تهران....
...... در آخر صمیمانه از دفاع بهحق استاد دکتر حکمتاله ملاصالحی که سخنشان فصلالخطاب برای ما و همه علاقمندان به اعتلای میهن ما است تشکر میکنیم و از مسئولان دانشگاه موکداً میخواهیم ساختمان شرقی مؤسسه بازگردانده شود و از ایجاد وقفه و به تعطیلی کشانده شدن برنامهها و مطالعات آزمایشگاهی مؤسسه و آموزش عملی دانشجویان ممانعت بهعمل آید. درخواست و اعتراض ما دعوای ملکی نیست بلکه مسئله آموزش یک رشته است، به مدد در کنار هم ایستادن و گفتگو و هماندیشی امید و روزهای بهتر را برای ما که فرزندان شما هستیم خلق کنید. امیدواریم نتیجه درخواستمان به حلاوتی شیرین و نه به خاطرهای تلخ بدل شود.....
@iranboom_ir
...... در آخر صمیمانه از دفاع بهحق استاد دکتر حکمتاله ملاصالحی که سخنشان فصلالخطاب برای ما و همه علاقمندان به اعتلای میهن ما است تشکر میکنیم و از مسئولان دانشگاه موکداً میخواهیم ساختمان شرقی مؤسسه بازگردانده شود و از ایجاد وقفه و به تعطیلی کشانده شدن برنامهها و مطالعات آزمایشگاهی مؤسسه و آموزش عملی دانشجویان ممانعت بهعمل آید. درخواست و اعتراض ما دعوای ملکی نیست بلکه مسئله آموزش یک رشته است، به مدد در کنار هم ایستادن و گفتگو و هماندیشی امید و روزهای بهتر را برای ما که فرزندان شما هستیم خلق کنید. امیدواریم نتیجه درخواستمان به حلاوتی شیرین و نه به خاطرهای تلخ بدل شود.....
@iranboom_ir
📚فهرست آثار صادق هدایت
بهروز پویا
@iranboom_ir
◾کتاب «رباعیات خیام»، ۱۳۰۲
◾«زبان حال یک الاغ به وقت مرگ»، مجله وفا، سال دوم، شماره۶، ص ۶۸-۱۶۴
◾کتاب «انسان و حیوان»، انتشارات بروخیم، ۱۳۰۵
◾مقالهی «جادوگری در ایران: La Magie en Perse »، به زبان فرانسه در مجله فرانسوی Le Voile dIsis شماره ۷۹، سال ۳۱، چاپ پاریس
◾داستان «مرگ» در مجله ایرانشهر، دوره چهارم، شماره۱۱، چاپ برلن،۱۳۰۶، ص ۸۲-۶۸۰
◾کتاب «فواید گیاهخواری»، چاپ برلین، ۱۳۰۶
◾داستان کوتاه«زنده به گور»، ۱۳۰۹
◾داستان «اسیر فرانسوی»، ۱۳۰۹
◾کتاب نمایش نامهی «پروین دختر ساسان»، چاپ کتابخانه فردوسی، ۱۳۰۹
◾مجموعه داستان «زنده به گور»، (شامل این داستان ها: زنده به گور، اسیر فرانسوی، داود گوژپشت، مادلن، آتش پرست، آبجی خانم، مرده خورها، آب زندگی)، ۱۳۰۹
◾مجموعه انیران که هدایت در آن داستان«سایه مغول» را نوشت، چاپ مطبعه فرهومند، ۱۳۱۰
◾ترجمه داستان «کور و برادرش» از آرتور شینسلر Arthur Schnitzler نویسنده اطریشی، مجله افسانه، دوره سوم، شماره ۴و۵
◾ترجمه داستان «کلاغ پیر» از الکساندر لانژکیلاند Alexandre Lange Kielland نویسنده نروژی، مجله افسانه، دوره ۳، شماره ۱۱
◾ترجمه داستان «تمشک تیغ دار» از آنتوان چخوف، نویسنده شهیر روسی Anton Pavlovitch Tchekhov، مجله افسانه، دوره ۳، شماره ۲۳
◾ترجمه داستان«مرداب حبشه» از کاستن شراو، نویسنده فرانسوی Gaston Cherau ، مجله افسانه، دوره ۳، شماره ۲۸
◾داستان «درد دل میرزا یداله» که بعدا به نام داستان محلل چاپ شد، مجله افسانه، دوره ۳، جزوه ۲۸
◾ترجمه «مشاور مخصوص» از آنتوان چخوف، مجله افسانه، سال سوم، شماره ۲۸
◾«حکایت با نتیجه»، مجله افسانه، دوره ۳، شماره ۳۱
◾داستان «شب های ورامین»، مجله افسانه، دوره سوم، شماره ۳۲
◾کتاب قطع جیبی «اوسانه»، نشریه آریان کوده
◾مقاله «جادوگری در ایران»، مجله جهان نو، سال دوم، شماره اول، ۱۳۱۱
◾ کتاب سفرنامهی «اصفهان نصف جهان»، چاپ کتابخانه خاور، ۱۳۱۱
◾کتاب مجموعه «سه قطره خون» (شامل این داستان ها: سه قطره خون، گرداب، داش آکل، آینه شکسته، طلب آمرزش، لاله، صورتک ها، چنگال، محلل)، ۱۳۱۱
◾ مقدمه صادق هدایت بر کتاب «دوشیزه اورلئان» اثر شیلر، با ترجمه بزرگ علوی، با عنوان «چطور ژاندارک دوشیزه اورلئان شده؟»، ۱۳۱۲
◾کتاب «نیرنگستان»، ۱۳۱۲
◾کتاب مجموعه «سایه روشن» (شامل این داستان ها: س.گ.ل.ل، زنی که مردش را گم کرد، عروسک پشت پرده، آفرینگان، شب های ورامین، آخرین لبخند، پدران آدم)، ۱۳۱۲
◾کتاب «مازیار» با همکاری مجتبی مینوی، ۱۳۱۲
◾کتاب «البعثه الاسلامیه فی البلاد الافرنجیه»، ۱۳-۱۳۱۲
◾کتاب «وغ وغ ساهاب»، با همکاری مسعود فرزاد، ۱۳۱۳
◾کتاب «ترانه های خیام»، مطبعه روشنایی، ۱۳۱۳
◾ترجمه داستان «شرط بندی» از آنتوان چخوف در مجموعه گل های رنگارنگ، ۱۳۱۵
◾رمان «بوف کور»، ۱۳۱۵
◾ترجمه متن پهلوی «کارنامه اردشیر پاپکان» و « زند و هومن یسن»، ۱۳۱۸
◾مقاله «ترانه های عامیانه»، مجله موسیقی، سال اول، شماره های ۶ و ۷، ۱۳۱۸
◾مقاله «متل های فارسی»، مجله موسیقی، شماره۸، ۱۳۱۸
◾مقاله ی قصه های «آقاموشه»، «شنگول و منگول»، مجله موسیقی، شماره ۸، ۱۳۱۸
◾مقاله قصه های «لچک کوچولوی قرمز»، مجله موسیقی، سال دوم، شماره۲، ۱۳۱۹
◾مقاله «چایکووسکی»، مجله موسیقی، سال دوم، شماره۳
◾مقاله «پیرامون لغت فرس اسدی»، مجله موسیقی، سال دوم، شماره۱۱ و ۱۲
◾مقاله «شیوه نوین در تحقیق ادبی»، مجله موسیقی، سال دوم، شماره۱۱و ۱۲
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/16959-fehrest-asar-sadegh-hedayat-961128.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
بهروز پویا
@iranboom_ir
◾کتاب «رباعیات خیام»، ۱۳۰۲
◾«زبان حال یک الاغ به وقت مرگ»، مجله وفا، سال دوم، شماره۶، ص ۶۸-۱۶۴
◾کتاب «انسان و حیوان»، انتشارات بروخیم، ۱۳۰۵
◾مقالهی «جادوگری در ایران: La Magie en Perse »، به زبان فرانسه در مجله فرانسوی Le Voile dIsis شماره ۷۹، سال ۳۱، چاپ پاریس
◾داستان «مرگ» در مجله ایرانشهر، دوره چهارم، شماره۱۱، چاپ برلن،۱۳۰۶، ص ۸۲-۶۸۰
◾کتاب «فواید گیاهخواری»، چاپ برلین، ۱۳۰۶
◾داستان کوتاه«زنده به گور»، ۱۳۰۹
◾داستان «اسیر فرانسوی»، ۱۳۰۹
◾کتاب نمایش نامهی «پروین دختر ساسان»، چاپ کتابخانه فردوسی، ۱۳۰۹
◾مجموعه داستان «زنده به گور»، (شامل این داستان ها: زنده به گور، اسیر فرانسوی، داود گوژپشت، مادلن، آتش پرست، آبجی خانم، مرده خورها، آب زندگی)، ۱۳۰۹
◾مجموعه انیران که هدایت در آن داستان«سایه مغول» را نوشت، چاپ مطبعه فرهومند، ۱۳۱۰
◾ترجمه داستان «کور و برادرش» از آرتور شینسلر Arthur Schnitzler نویسنده اطریشی، مجله افسانه، دوره سوم، شماره ۴و۵
◾ترجمه داستان «کلاغ پیر» از الکساندر لانژکیلاند Alexandre Lange Kielland نویسنده نروژی، مجله افسانه، دوره ۳، شماره ۱۱
◾ترجمه داستان «تمشک تیغ دار» از آنتوان چخوف، نویسنده شهیر روسی Anton Pavlovitch Tchekhov، مجله افسانه، دوره ۳، شماره ۲۳
◾ترجمه داستان«مرداب حبشه» از کاستن شراو، نویسنده فرانسوی Gaston Cherau ، مجله افسانه، دوره ۳، شماره ۲۸
◾داستان «درد دل میرزا یداله» که بعدا به نام داستان محلل چاپ شد، مجله افسانه، دوره ۳، جزوه ۲۸
◾ترجمه «مشاور مخصوص» از آنتوان چخوف، مجله افسانه، سال سوم، شماره ۲۸
◾«حکایت با نتیجه»، مجله افسانه، دوره ۳، شماره ۳۱
◾داستان «شب های ورامین»، مجله افسانه، دوره سوم، شماره ۳۲
◾کتاب قطع جیبی «اوسانه»، نشریه آریان کوده
◾مقاله «جادوگری در ایران»، مجله جهان نو، سال دوم، شماره اول، ۱۳۱۱
◾ کتاب سفرنامهی «اصفهان نصف جهان»، چاپ کتابخانه خاور، ۱۳۱۱
◾کتاب مجموعه «سه قطره خون» (شامل این داستان ها: سه قطره خون، گرداب، داش آکل، آینه شکسته، طلب آمرزش، لاله، صورتک ها، چنگال، محلل)، ۱۳۱۱
◾ مقدمه صادق هدایت بر کتاب «دوشیزه اورلئان» اثر شیلر، با ترجمه بزرگ علوی، با عنوان «چطور ژاندارک دوشیزه اورلئان شده؟»، ۱۳۱۲
◾کتاب «نیرنگستان»، ۱۳۱۲
◾کتاب مجموعه «سایه روشن» (شامل این داستان ها: س.گ.ل.ل، زنی که مردش را گم کرد، عروسک پشت پرده، آفرینگان، شب های ورامین، آخرین لبخند، پدران آدم)، ۱۳۱۲
◾کتاب «مازیار» با همکاری مجتبی مینوی، ۱۳۱۲
◾کتاب «البعثه الاسلامیه فی البلاد الافرنجیه»، ۱۳-۱۳۱۲
◾کتاب «وغ وغ ساهاب»، با همکاری مسعود فرزاد، ۱۳۱۳
◾کتاب «ترانه های خیام»، مطبعه روشنایی، ۱۳۱۳
◾ترجمه داستان «شرط بندی» از آنتوان چخوف در مجموعه گل های رنگارنگ، ۱۳۱۵
◾رمان «بوف کور»، ۱۳۱۵
◾ترجمه متن پهلوی «کارنامه اردشیر پاپکان» و « زند و هومن یسن»، ۱۳۱۸
◾مقاله «ترانه های عامیانه»، مجله موسیقی، سال اول، شماره های ۶ و ۷، ۱۳۱۸
◾مقاله «متل های فارسی»، مجله موسیقی، شماره۸، ۱۳۱۸
◾مقاله ی قصه های «آقاموشه»، «شنگول و منگول»، مجله موسیقی، شماره ۸، ۱۳۱۸
◾مقاله قصه های «لچک کوچولوی قرمز»، مجله موسیقی، سال دوم، شماره۲، ۱۳۱۹
◾مقاله «چایکووسکی»، مجله موسیقی، سال دوم، شماره۳
◾مقاله «پیرامون لغت فرس اسدی»، مجله موسیقی، سال دوم، شماره۱۱ و ۱۲
◾مقاله «شیوه نوین در تحقیق ادبی»، مجله موسیقی، سال دوم، شماره۱۱و ۱۲
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/16959-fehrest-asar-sadegh-hedayat-961128.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
پاسداری از زبان فارسی یکی از ضروریترین وظایف ماست.
(زبان فارسی و وظیفه کنونی ما)
جستاری از دکتر تقی پورنامداریان
شاید به تکرار نیاز نباشد که زبان فارسی از مهمترین عوامل حفظ فرهنگ و ملیت ماست.
ما به عنوان یک ملت از دریچه این زبان است که به جهان مینگریم و از طریق این زبان است که اندیشههای دیگران را درک میکنیم، اندیشههای گذشتگان را در مییابیم و اندیشههای خود را بیان میکنیم.
آنچه بر ایرانی بودن ما بهعنوان یک ملت بزرگ با گذشتهای افتخارآمیز و تولیدکننده اندیشههای ارزشمند در حوزه دین و اخلاق و فلسفه و تصویر احساسات و عواطف و زیبایی در عرصه هنر، دلالت میکند، آینه زلال و شفاف زبان است اگر این آینه با غبار بیاعتناییهای حکومتها و قدرتهای سیاسی حاکم، از هجوم واژهها، ترکیبات و کنایات بیگانه مکدر شود.
ما در کدام آینه بنگریم تا تصویر خود را در مقام یک ایرانی تماشا کنیم؟
اگرچه بسیاری از علوم جدید و کشفیات جدید در قلمرو، طب، فیزیک و الکترونیک بسیار با ارزش و در خدمت پیشرفت و آسایش جوامع بشری است و بر عهده ماست که آنها را در سطح بسیار عالی بیاموزیم و به کار بریم، اما این علوم نیستند که روح فرهنگ ایرانی را در جوانان ما میدمد و ایرانی با فرهنگ بار میآورد، بلکه علوم انسانی است که شخصیت ما را بهعنوان یک ایرانی شکل میدهد این علوم که جذب و رسوب آن در ذهن ما هویت ایرانی ما را حفظ میکند، فقط و فقط از راه زبان ممکن است. زبان خانه فرهنگ است. در این خانه است که ما میتوانیم با آرامش و اطمینان زندگی کنیم و نفس بکشیم و از دریوزگی بیگانگان احساس ننگ و سرشکستگی کنیم.
پاسداری از زبان فارسی، امروز که هجوم فرهنگهای بیگانه از طریق رسانههای جمعی و کوتاه شدن فاصلههای زمانی و مکانی شدت گرفته است، از خطیرترین وظایف ماست که باید قبل از آنکه دیر شود در تدارک حراست از آن بکوشیم.
این کاری ساده نیست که تنها با ایجاد چند واحد درسی در رشتههای غیر ادبیات فارسی در دانشگاهها یا تدریس چند ساعت درس فارسی در دبستانها و دبیرستانها به سامان برسد. کوششی ارجمند و همتی بلند با حمایت گسترده دولت لازم است تا با برنامهریزی سنجیده بتوانیم راهی صحیح برای رسیدن به مقصود پیدا کنیم.
در این راه احیای زبان و اندیشههای گذشتگان و بومی کردن علوم و نظریههای جدید از طریق زبانی شفاف و قابل فهم را باید مطمح نظر قرار داد و از افراط و تفریط در حوزه زبان پرهیز کرد. نه باید امکانات و ظرفیتهای رسانگیِ زبانِ گذشتگان را به کلی فرو نهاد و به بوته فراموشی سپرد و نه باید هرج و مرج در زبان امروز را تا آنجا رخصت داد که باب تفهیم و تفاهم به کلی مسدود شود. عدم آشنایی با امکانات و ظرفیتهای زبان گذشتگان سبب میشود که آن بخش از زبان سالم و رسای امروزی که بنابر نیازهای گسترده زندگی مدرن پیدا شده است، بتدریج چنان دستخوش پریشانی شود و با گذشته قطع رابطه کند که از بیان اندیشه و تعامل بینافردی که دو کارکرد اصلی زباناند چندان بیپشتوانه و عاجز از انتقال مفاهیم شود که دیگر نه به درد آموزش بخورد و نه عامل پیوند ما با یکدیگر و حفظ ملیّت خواهد بود.
عدم حضور سنت در تجدد، تجدد را بی تکیهگاه و سست و معلق میکند زبان امروز ما تنها با تکیه بر زبان گذشته است که میتواند بیآنکه در دام کهنگی بغلتد، شادابی و نشاط و رسایی خود را حفظ کند و توانایی خود را در بیان شفاف و قابل فهم معارف و نیازهای امروزی بیفزاید و با انتقال زیبایی و معرفت از طریق نظم و نثر گذشتگان، غرور ملی و مذهبیِ جوانان را تقویت کند.
اگر از این چشمانداز به زبان فارسی بنگریم و به تصرفات گوناگونی که به ویژه از طریق ترجمههای نامطلوب در دایره واژگان و ساخت و بافتِ زبانِ فارسیِ امروز صورت میگیرد، دقت کنیم؛ بیتردید حفظ و پاسداری از زبان فارسی یکی از ضروریترین وظایف ماست که در تحقق آن باید بیش از پیش بکوشیم.
(برگرفته از تارنمای پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)
@iranboom_ir
(زبان فارسی و وظیفه کنونی ما)
جستاری از دکتر تقی پورنامداریان
شاید به تکرار نیاز نباشد که زبان فارسی از مهمترین عوامل حفظ فرهنگ و ملیت ماست.
ما به عنوان یک ملت از دریچه این زبان است که به جهان مینگریم و از طریق این زبان است که اندیشههای دیگران را درک میکنیم، اندیشههای گذشتگان را در مییابیم و اندیشههای خود را بیان میکنیم.
آنچه بر ایرانی بودن ما بهعنوان یک ملت بزرگ با گذشتهای افتخارآمیز و تولیدکننده اندیشههای ارزشمند در حوزه دین و اخلاق و فلسفه و تصویر احساسات و عواطف و زیبایی در عرصه هنر، دلالت میکند، آینه زلال و شفاف زبان است اگر این آینه با غبار بیاعتناییهای حکومتها و قدرتهای سیاسی حاکم، از هجوم واژهها، ترکیبات و کنایات بیگانه مکدر شود.
ما در کدام آینه بنگریم تا تصویر خود را در مقام یک ایرانی تماشا کنیم؟
اگرچه بسیاری از علوم جدید و کشفیات جدید در قلمرو، طب، فیزیک و الکترونیک بسیار با ارزش و در خدمت پیشرفت و آسایش جوامع بشری است و بر عهده ماست که آنها را در سطح بسیار عالی بیاموزیم و به کار بریم، اما این علوم نیستند که روح فرهنگ ایرانی را در جوانان ما میدمد و ایرانی با فرهنگ بار میآورد، بلکه علوم انسانی است که شخصیت ما را بهعنوان یک ایرانی شکل میدهد این علوم که جذب و رسوب آن در ذهن ما هویت ایرانی ما را حفظ میکند، فقط و فقط از راه زبان ممکن است. زبان خانه فرهنگ است. در این خانه است که ما میتوانیم با آرامش و اطمینان زندگی کنیم و نفس بکشیم و از دریوزگی بیگانگان احساس ننگ و سرشکستگی کنیم.
پاسداری از زبان فارسی، امروز که هجوم فرهنگهای بیگانه از طریق رسانههای جمعی و کوتاه شدن فاصلههای زمانی و مکانی شدت گرفته است، از خطیرترین وظایف ماست که باید قبل از آنکه دیر شود در تدارک حراست از آن بکوشیم.
این کاری ساده نیست که تنها با ایجاد چند واحد درسی در رشتههای غیر ادبیات فارسی در دانشگاهها یا تدریس چند ساعت درس فارسی در دبستانها و دبیرستانها به سامان برسد. کوششی ارجمند و همتی بلند با حمایت گسترده دولت لازم است تا با برنامهریزی سنجیده بتوانیم راهی صحیح برای رسیدن به مقصود پیدا کنیم.
در این راه احیای زبان و اندیشههای گذشتگان و بومی کردن علوم و نظریههای جدید از طریق زبانی شفاف و قابل فهم را باید مطمح نظر قرار داد و از افراط و تفریط در حوزه زبان پرهیز کرد. نه باید امکانات و ظرفیتهای رسانگیِ زبانِ گذشتگان را به کلی فرو نهاد و به بوته فراموشی سپرد و نه باید هرج و مرج در زبان امروز را تا آنجا رخصت داد که باب تفهیم و تفاهم به کلی مسدود شود. عدم آشنایی با امکانات و ظرفیتهای زبان گذشتگان سبب میشود که آن بخش از زبان سالم و رسای امروزی که بنابر نیازهای گسترده زندگی مدرن پیدا شده است، بتدریج چنان دستخوش پریشانی شود و با گذشته قطع رابطه کند که از بیان اندیشه و تعامل بینافردی که دو کارکرد اصلی زباناند چندان بیپشتوانه و عاجز از انتقال مفاهیم شود که دیگر نه به درد آموزش بخورد و نه عامل پیوند ما با یکدیگر و حفظ ملیّت خواهد بود.
عدم حضور سنت در تجدد، تجدد را بی تکیهگاه و سست و معلق میکند زبان امروز ما تنها با تکیه بر زبان گذشته است که میتواند بیآنکه در دام کهنگی بغلتد، شادابی و نشاط و رسایی خود را حفظ کند و توانایی خود را در بیان شفاف و قابل فهم معارف و نیازهای امروزی بیفزاید و با انتقال زیبایی و معرفت از طریق نظم و نثر گذشتگان، غرور ملی و مذهبیِ جوانان را تقویت کند.
اگر از این چشمانداز به زبان فارسی بنگریم و به تصرفات گوناگونی که به ویژه از طریق ترجمههای نامطلوب در دایره واژگان و ساخت و بافتِ زبانِ فارسیِ امروز صورت میگیرد، دقت کنیم؛ بیتردید حفظ و پاسداری از زبان فارسی یکی از ضروریترین وظایف ماست که در تحقق آن باید بیش از پیش بکوشیم.
(برگرفته از تارنمای پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)
@iranboom_ir
سالروز درگذشت نادره بدیعی (۲ مهر ۱۳۲۹ - ۳۰ بهمن ۱۳۹۸ تهران)، شاعر، نویسنده و پژوهشگر ادبیات و موسیقی
یادش گرامی باد
وی دارای مدرک کارشناسی تاریخ و زبان و ادبیات فارسی و همچنین کارشناسی ارشد علوم سیاسی از دانشگاه علامه طباطبایی و همسر استاد مظفر بختیار (۱۳۲۲-۱۳۹۴) استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران بود که از سال ۱۳۶۹ به مدت پنج سال در دانشگاه پکن مشغول به تدریس زبان و ادبیات فارسی گردید و شاگردان فراوانی در حوزه زبان و ادبیات فارسی در این کشور پرورش داد.
@iranboom_ir
یادش گرامی باد
وی دارای مدرک کارشناسی تاریخ و زبان و ادبیات فارسی و همچنین کارشناسی ارشد علوم سیاسی از دانشگاه علامه طباطبایی و همسر استاد مظفر بختیار (۱۳۲۲-۱۳۹۴) استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران بود که از سال ۱۳۶۹ به مدت پنج سال در دانشگاه پکن مشغول به تدریس زبان و ادبیات فارسی گردید و شاگردان فراوانی در حوزه زبان و ادبیات فارسی در این کشور پرورش داد.
@iranboom_ir
سالروز درگذشت نادره بدیعی (۲ مهر ۱۳۲۹ - ۳۰ بهمن ۱۳۹۸ تهران)، شاعر، نویسنده و پژوهشگر ادبیات و موسیقی
یادش گرامی باد
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/37680
وی دارای مدرک کارشناسی تاریخ و زبان و ادبیات فارسی و همچنین کارشناسی ارشد علوم سیاسی از دانشگاه علامه طباطبایی و همسر استاد مظفر بختیار (۱۳۲۲-۱۳۹۴) استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران بود که از سال ۱۳۶۹ به مدت پنج سال در دانشگاه پکن مشغول به تدریس زبان و ادبیات فارسی گردید و شاگردان فراوانی در حوزه زبان و ادبیات فارسی در این کشور پرورش داد. از مهمترین آثار استاد نادره بدیعی میتوان به کتاب «فرهنگ واژههای فارسی در زبان اویغوری چین» اشاره نمود که به گواه بسیاری از پژوهشگران این حوزه اولین اثر و یکی از ابتکاریترین و شاخصترین آثار در این حوزه شناخته میشود. او چندی نیز ویراستار بخش پارسی رادیو پکن بود.
ایشان در شعر به «آناهیت» تخلص میکرد و اشعار متعددی از او در مجلات ادبستان، کلک، بخارا، حافظ و … چاپ و انتشار یافته است. مجموعه اشعار وی در سال 1393 با عنوان «دلسرودههای ایران زمین» توسط انتشارات پازینه منتشر گردید.
از ایشان آثار متعددی در زمینههای گوناگون فرهنگی باقیست
فرهنگ واژههای فارسی در زبان اویغوری چین
بنیاد نیشابور بلخ، 380 صفحه، چاپ 1 سال 1377
سنجشی دیگر: بررسی آثاری از نویسندگان ایران و تاجیکستان
آرون، 188 صفحه، چاپ 1 سال 1398
چین - اویغورشناسی: بر پرهای سیمرغ تا سرزمین چین
آرون، 148 صفحه، چاپ 2 سال 1397
موسیقی ایرانی در چین
پارت، 116 صفحه، چاپ 1 سال 1393
سنجههای سخن (10 نقد بر 10 کتاب)
آرنا، 180 صفحه، چاپ 1 سال 1392
تورپان (تورفان): شهری در چین با فرهنگ ایرانی
علمی و فرهنگی، 132 صفحه، چاپ 1 سال 1398
چین - اویغورشناسی: بر پرهای سیمرغ تا سرزمین چین
آرون، 148 صفحه، چاپ 1 سال 1396
تاثیر فرهنگی معماری ایران در چین: نمونههایی از هنر معماری ایغوری
نويسنده:جوری قدیر و خالق داوود
مترجم:نادره بدیعی
علمی و فرهنگی، 108 صفحه، چاپ 1 سال 1398
سفرنامهی تاجیکستان و سمرقند و بخارا (ازبکستان)
آرون، 152 صفحه، چاپ 1 سال 1398
دلسرودههای ایران زمین
شاعر:نادره بدیعی
موسسه فرهنگی انتشاراتی پازینه، 96 صفحه، چاپ 1 سال 1393
سینکیان و تاجگوران؛ مرز ایران و توران
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/forozesh/forozesh3/2838-cinkian-tajgoran-marz-iran-toran.html
نوروز در تاشقورقان
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/11602-noroz-dar-tashghorghan.html
«عارف»، زبان آتشین ایرانخواهان
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/2628-aaref-ghazvini-zaban-irankhahan.html
تاشقورقان مرز ایران و توران
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/2697-tashghorghan-marz-iran-toran.html
نقدی بر کتاب «جهان نمای تاریخ ایران» نوشته دکتر هوشنگ طالع
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/7231-naghdi-bar-ketab-jahan-nama-tarikh-iran.html
معرفی کتاب «فرهنگ واژههای فارسی در زبان اویغوری چین»
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/17040-vajeh-ouighori-chin-9707.html
انتشار کتاب «تأثیر فرهنگی معماری ایران در چین؛ نمونههایی از هنر معماری اویغوری»
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/17432-tasir-memari-chin-802.html
انتشار کتاب «سفرنامهٔ تاجیکستان و سمرقند و بخارا»
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/17459-
در شعر زیستن، با شعر ماندن - معرفی کتاب «گلچینی از اشعار استاد لایق شیر علی»
http://iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/11775-dar-chame-zistan.html
پیشکش به فردوسی بزرگ
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/14980-pishkesh-be-ferdosi-bozorg.html
انتشار کتاب «چین-اویغورشناسی (برپرهای سیمرغ تا سرزمین چین)»
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/16834-auto-generate-from-title.html
اویغورستان، سرزمین فرهنگ و زبان فارسی
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/2055-oyghorestan-zaban-farsi.html
خلیج فارس (خونابۀ تاریخ ایران زمین)
http://www.iranboom.ir/didehban/khalij-fars/12488-khalijfars-khonabe-tarikh-iran-zamin.html
پژواک هفت خان - سرودهٔ بانو نادره بدیعی
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/12605-pejvak-haft-khan.html
پژواک هفت خان
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/12605-pejvak-haft-khan.html
کوبانی
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/14257-kobani.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
یادش گرامی باد
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/37680
وی دارای مدرک کارشناسی تاریخ و زبان و ادبیات فارسی و همچنین کارشناسی ارشد علوم سیاسی از دانشگاه علامه طباطبایی و همسر استاد مظفر بختیار (۱۳۲۲-۱۳۹۴) استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران بود که از سال ۱۳۶۹ به مدت پنج سال در دانشگاه پکن مشغول به تدریس زبان و ادبیات فارسی گردید و شاگردان فراوانی در حوزه زبان و ادبیات فارسی در این کشور پرورش داد. از مهمترین آثار استاد نادره بدیعی میتوان به کتاب «فرهنگ واژههای فارسی در زبان اویغوری چین» اشاره نمود که به گواه بسیاری از پژوهشگران این حوزه اولین اثر و یکی از ابتکاریترین و شاخصترین آثار در این حوزه شناخته میشود. او چندی نیز ویراستار بخش پارسی رادیو پکن بود.
ایشان در شعر به «آناهیت» تخلص میکرد و اشعار متعددی از او در مجلات ادبستان، کلک، بخارا، حافظ و … چاپ و انتشار یافته است. مجموعه اشعار وی در سال 1393 با عنوان «دلسرودههای ایران زمین» توسط انتشارات پازینه منتشر گردید.
از ایشان آثار متعددی در زمینههای گوناگون فرهنگی باقیست
فرهنگ واژههای فارسی در زبان اویغوری چین
بنیاد نیشابور بلخ، 380 صفحه، چاپ 1 سال 1377
سنجشی دیگر: بررسی آثاری از نویسندگان ایران و تاجیکستان
آرون، 188 صفحه، چاپ 1 سال 1398
چین - اویغورشناسی: بر پرهای سیمرغ تا سرزمین چین
آرون، 148 صفحه، چاپ 2 سال 1397
موسیقی ایرانی در چین
پارت، 116 صفحه، چاپ 1 سال 1393
سنجههای سخن (10 نقد بر 10 کتاب)
آرنا، 180 صفحه، چاپ 1 سال 1392
تورپان (تورفان): شهری در چین با فرهنگ ایرانی
علمی و فرهنگی، 132 صفحه، چاپ 1 سال 1398
چین - اویغورشناسی: بر پرهای سیمرغ تا سرزمین چین
آرون، 148 صفحه، چاپ 1 سال 1396
تاثیر فرهنگی معماری ایران در چین: نمونههایی از هنر معماری ایغوری
نويسنده:جوری قدیر و خالق داوود
مترجم:نادره بدیعی
علمی و فرهنگی، 108 صفحه، چاپ 1 سال 1398
سفرنامهی تاجیکستان و سمرقند و بخارا (ازبکستان)
آرون، 152 صفحه، چاپ 1 سال 1398
دلسرودههای ایران زمین
شاعر:نادره بدیعی
موسسه فرهنگی انتشاراتی پازینه، 96 صفحه، چاپ 1 سال 1393
سینکیان و تاجگوران؛ مرز ایران و توران
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/forozesh/forozesh3/2838-cinkian-tajgoran-marz-iran-toran.html
نوروز در تاشقورقان
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/11602-noroz-dar-tashghorghan.html
«عارف»، زبان آتشین ایرانخواهان
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/2628-aaref-ghazvini-zaban-irankhahan.html
تاشقورقان مرز ایران و توران
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/2697-tashghorghan-marz-iran-toran.html
نقدی بر کتاب «جهان نمای تاریخ ایران» نوشته دکتر هوشنگ طالع
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/7231-naghdi-bar-ketab-jahan-nama-tarikh-iran.html
معرفی کتاب «فرهنگ واژههای فارسی در زبان اویغوری چین»
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/17040-vajeh-ouighori-chin-9707.html
انتشار کتاب «تأثیر فرهنگی معماری ایران در چین؛ نمونههایی از هنر معماری اویغوری»
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/17432-tasir-memari-chin-802.html
انتشار کتاب «سفرنامهٔ تاجیکستان و سمرقند و بخارا»
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/17459-
در شعر زیستن، با شعر ماندن - معرفی کتاب «گلچینی از اشعار استاد لایق شیر علی»
http://iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/11775-dar-chame-zistan.html
پیشکش به فردوسی بزرگ
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/14980-pishkesh-be-ferdosi-bozorg.html
انتشار کتاب «چین-اویغورشناسی (برپرهای سیمرغ تا سرزمین چین)»
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/16834-auto-generate-from-title.html
اویغورستان، سرزمین فرهنگ و زبان فارسی
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/2055-oyghorestan-zaban-farsi.html
خلیج فارس (خونابۀ تاریخ ایران زمین)
http://www.iranboom.ir/didehban/khalij-fars/12488-khalijfars-khonabe-tarikh-iran-zamin.html
پژواک هفت خان - سرودهٔ بانو نادره بدیعی
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/12605-pejvak-haft-khan.html
پژواک هفت خان
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/12605-pejvak-haft-khan.html
کوبانی
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/14257-kobani.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
سالروز درگذشت نادره بدیعی (۲ مهر ۱۳۲۹ - ۳۰ بهمن ۱۳۹۸ تهران)، شاعر، نویسنده و پژوهشگر ادبیات و موسیقی
یادش گرامی باد
وی دارای مدرک کارشناسی تاریخ و زبان و ادبیات فارسی و همچنین کارشناسی ارشد علوم سیاسی از دانشگاه علامه طباطبایی و همسر استاد مظفر بختیار (۱۳۲۲…
یادش گرامی باد
وی دارای مدرک کارشناسی تاریخ و زبان و ادبیات فارسی و همچنین کارشناسی ارشد علوم سیاسی از دانشگاه علامه طباطبایی و همسر استاد مظفر بختیار (۱۳۲۲…
زبان فارسی، عامل بنیادین وحدت و پویایی حوزهی فرهنگ ایران
شادروان دکتر پرویز ورجاوند
آنهایی که با بررسیهای باستان شناسی, مردم شناسی, نژاد شناسی, تاریخی و زبان شناسی این سرزمین آشنایی دارند, به روشنی میدانند که اکثریت عظیم باشندگان فلات ایران را دست کم از هزاره دوم پیش از میلاد آریاییان تشکیل میدادهاند. این گفته به اعتبار نظریهای است که معتقد به مهاجرت آریاییان به فلات ایران است, در حالی که گروهی دیگر معتقدند که ایران خود مهد آریاییان بوده است. این که نام ایران در دوران اساطیری «ایرانویج»، یعنی سرزمین و کشور تخمهی آریایی خوانده می شده و تنها سرزمینی است که از دیر باز نام آریاییان بر آن گذارده شده, دلیل شایان توجهی بر درستی نظر این گروه دانسته شده است. همچنین به اعتبار آثار به دست آمده در کاوشهای مختلف, از ساحل آمو دریا تا شوش و از قفقاز تا کنارههای سند, ساکنان فلات بزرگ ایران, از هزاره پنجم پیش از میلاد, از بافت مردم شناسی و فرهنگی همپیوند و مشابهی برخوردار بودهاند. بنابر این همه کسانی که در سراسر این فلات, طی هزاران سال و نسل در پی نسل زیستهاند و فرهنگ ایرانی را پروردهاند, همه به یک بنیاد تاریخی - فرهنگی مشخص و همپیوند تعلق دارند. از سوی دیگر، واقعیتهای تاریخی حکایت از آن دارند که مردم این سرزمین نیز مانند دیگر سرزمینهای جهان بر اثر جنگها و یورشها و مهاجرتها با دیگر تبارها آمیختگی داشتهاند. تبارهایی از نژادهای دیگر در گروههای کوچک؛ چون هموطنان ترکمن به این سرزمین کوچ کرده و در آن سکنا گزیدهاند. از سوی دیگر گسترده بودن فلات ایران و گوناگونی ویژگیهای جغرافیایی آن که گاه سلسله جبالهای بلند, یا رودهای خروشان, ارتباط بخشی را با بخش دیگر مشکل میساخته, سبب گردیده تا باشندگان هر ناحیه با توجه به تاثیرات جغرافیایی منطقه و ارتباطهای فرهنگی محدود و یا گستردهشان با ساکنان ناحیههای مجاور, هریک افزون بر حفظ جنبههای اساسی فرهنگ ایرانی که میان همه باشندگان فلات مشترک است, به خلق ویژگیهای محلی به صورت پارهفرهنگها در جهت غنیتر ساختن, بارورتر ساختن و پرجاذبهتر ساختن فرهنگ ملی بپردازند.
بر اساس کدام ضابطه علمیِ باستان شناسی و مردم شناسی, تاریخی و فرهنگی میتوان کرد, لر, آذربایجانی, بلوچ, خراسانی, سیستانی, مازندرانی, گیلانی, اصفهانی و کرمانی را ملیتی یا خلقی متفاوت با دیگری به شمار آورد؟ اگر تفاوتهای گویشی در زبان این مردم ملاک جدایی آنها شمرده شود که در میان هریک ازگروههای زبانی نیز اختلاف گویش تا حد فهم نکردن هم به همان اندازه چشمگیر است! کیست که نداند [در کردستان] میان مردمی که به گویش کردی, زازا, گورانی, سورانی و شمالی سخن میگویند و یا در گیلان میان کسانی که به گیلکی و طالشی حرف میزنند, همان قدر مشکل فهم یکدیگر وجود دارد که میان لری و آذربایجانی و یا بلوچی و مازندرانی مطرح است؛ چنان که هموطنان کرد سنندجی, لری و لکی را بهتر از کردی شمالی در مییابند. به همین دلیل است که دست کم در طول 1200 سال به شهادت آثار بر جای مانده, همه باشندگان این سرزمین از هرجا که بودهاند خود خواسته, عمده آثار فرهنگی و علمی خود را به جز در زمینههای فلکوریک, به زبان فارسی که زبان مشترک همگان و همریشه با دیگر زبانهای ایرانی موجود در فلات ایران بوده است, نوشته و ضبط کردهاند. چگونه میتوان فرزندان سلحشور لر و کرد این سرزمین که مادها از میانشان برخاسته و یکی از چند سلسله قدرتمند ایرانی را تشکیل دادهاند, ملیتی و خلقی جدا از شیرازی و اصفهانی و کرمانی و آذربایجانی به شمار آورد؟ چگونه و با چه معیار علمی و سند تاریخی میتوان به خود اجازه داد تا از آذربایجانیان, این پاسداران همیشه بیدار آزادی و استقلال ایران و حماسه آفرینان نهضت مشروطیت به عنوان خلقی متفاوت با دیگر مردم ایران سخن گفت؟ چنین است درباره مردم خوزستان و بلوچهای آزاده و دیگر باشندگان این سرزمین. در جریان هشت سال جنگ با عراق, مردم جای جای این سرزمین کهنسال از سرخس گرفته تا کنار بهمن شیر، و از ارس گرفته تا گواتر, یک بار دیگر حماسههای گذشته فرزندان این سرزمین در جان باختن برای دفاع از وجب به وجب خاک این سرزمین زنده ساختند. آنها نمیخواستند تا بار دیگر عهدنامهای ننگین چون ترکمانچای و گلستان بر این مردم تحمیل گردد. در جبههای نبود که اصفهانی و کرد و لر و شیرازی و کرمانی و آذربایجانی و گیلانی و بلوچ و بوشهری و غیره در کنار هم, مشتاقانه و با تمامی وجود بر دشمن نتازند و از یکپارچگی میهن و استقلال آن دفاع نکنند.
با نگرشی بر تاریخ این سرزمین, هیچ گاه در ایران زبان فارسی از سوی هیچ حکومتی بر هیچ مردمی تحمیل نشده است,
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/934-zaban-farsi-amel-yeganegi.html
@iranboom_ir
شادروان دکتر پرویز ورجاوند
آنهایی که با بررسیهای باستان شناسی, مردم شناسی, نژاد شناسی, تاریخی و زبان شناسی این سرزمین آشنایی دارند, به روشنی میدانند که اکثریت عظیم باشندگان فلات ایران را دست کم از هزاره دوم پیش از میلاد آریاییان تشکیل میدادهاند. این گفته به اعتبار نظریهای است که معتقد به مهاجرت آریاییان به فلات ایران است, در حالی که گروهی دیگر معتقدند که ایران خود مهد آریاییان بوده است. این که نام ایران در دوران اساطیری «ایرانویج»، یعنی سرزمین و کشور تخمهی آریایی خوانده می شده و تنها سرزمینی است که از دیر باز نام آریاییان بر آن گذارده شده, دلیل شایان توجهی بر درستی نظر این گروه دانسته شده است. همچنین به اعتبار آثار به دست آمده در کاوشهای مختلف, از ساحل آمو دریا تا شوش و از قفقاز تا کنارههای سند, ساکنان فلات بزرگ ایران, از هزاره پنجم پیش از میلاد, از بافت مردم شناسی و فرهنگی همپیوند و مشابهی برخوردار بودهاند. بنابر این همه کسانی که در سراسر این فلات, طی هزاران سال و نسل در پی نسل زیستهاند و فرهنگ ایرانی را پروردهاند, همه به یک بنیاد تاریخی - فرهنگی مشخص و همپیوند تعلق دارند. از سوی دیگر، واقعیتهای تاریخی حکایت از آن دارند که مردم این سرزمین نیز مانند دیگر سرزمینهای جهان بر اثر جنگها و یورشها و مهاجرتها با دیگر تبارها آمیختگی داشتهاند. تبارهایی از نژادهای دیگر در گروههای کوچک؛ چون هموطنان ترکمن به این سرزمین کوچ کرده و در آن سکنا گزیدهاند. از سوی دیگر گسترده بودن فلات ایران و گوناگونی ویژگیهای جغرافیایی آن که گاه سلسله جبالهای بلند, یا رودهای خروشان, ارتباط بخشی را با بخش دیگر مشکل میساخته, سبب گردیده تا باشندگان هر ناحیه با توجه به تاثیرات جغرافیایی منطقه و ارتباطهای فرهنگی محدود و یا گستردهشان با ساکنان ناحیههای مجاور, هریک افزون بر حفظ جنبههای اساسی فرهنگ ایرانی که میان همه باشندگان فلات مشترک است, به خلق ویژگیهای محلی به صورت پارهفرهنگها در جهت غنیتر ساختن, بارورتر ساختن و پرجاذبهتر ساختن فرهنگ ملی بپردازند.
بر اساس کدام ضابطه علمیِ باستان شناسی و مردم شناسی, تاریخی و فرهنگی میتوان کرد, لر, آذربایجانی, بلوچ, خراسانی, سیستانی, مازندرانی, گیلانی, اصفهانی و کرمانی را ملیتی یا خلقی متفاوت با دیگری به شمار آورد؟ اگر تفاوتهای گویشی در زبان این مردم ملاک جدایی آنها شمرده شود که در میان هریک ازگروههای زبانی نیز اختلاف گویش تا حد فهم نکردن هم به همان اندازه چشمگیر است! کیست که نداند [در کردستان] میان مردمی که به گویش کردی, زازا, گورانی, سورانی و شمالی سخن میگویند و یا در گیلان میان کسانی که به گیلکی و طالشی حرف میزنند, همان قدر مشکل فهم یکدیگر وجود دارد که میان لری و آذربایجانی و یا بلوچی و مازندرانی مطرح است؛ چنان که هموطنان کرد سنندجی, لری و لکی را بهتر از کردی شمالی در مییابند. به همین دلیل است که دست کم در طول 1200 سال به شهادت آثار بر جای مانده, همه باشندگان این سرزمین از هرجا که بودهاند خود خواسته, عمده آثار فرهنگی و علمی خود را به جز در زمینههای فلکوریک, به زبان فارسی که زبان مشترک همگان و همریشه با دیگر زبانهای ایرانی موجود در فلات ایران بوده است, نوشته و ضبط کردهاند. چگونه میتوان فرزندان سلحشور لر و کرد این سرزمین که مادها از میانشان برخاسته و یکی از چند سلسله قدرتمند ایرانی را تشکیل دادهاند, ملیتی و خلقی جدا از شیرازی و اصفهانی و کرمانی و آذربایجانی به شمار آورد؟ چگونه و با چه معیار علمی و سند تاریخی میتوان به خود اجازه داد تا از آذربایجانیان, این پاسداران همیشه بیدار آزادی و استقلال ایران و حماسه آفرینان نهضت مشروطیت به عنوان خلقی متفاوت با دیگر مردم ایران سخن گفت؟ چنین است درباره مردم خوزستان و بلوچهای آزاده و دیگر باشندگان این سرزمین. در جریان هشت سال جنگ با عراق, مردم جای جای این سرزمین کهنسال از سرخس گرفته تا کنار بهمن شیر، و از ارس گرفته تا گواتر, یک بار دیگر حماسههای گذشته فرزندان این سرزمین در جان باختن برای دفاع از وجب به وجب خاک این سرزمین زنده ساختند. آنها نمیخواستند تا بار دیگر عهدنامهای ننگین چون ترکمانچای و گلستان بر این مردم تحمیل گردد. در جبههای نبود که اصفهانی و کرد و لر و شیرازی و کرمانی و آذربایجانی و گیلانی و بلوچ و بوشهری و غیره در کنار هم, مشتاقانه و با تمامی وجود بر دشمن نتازند و از یکپارچگی میهن و استقلال آن دفاع نکنند.
با نگرشی بر تاریخ این سرزمین, هیچ گاه در ایران زبان فارسی از سوی هیچ حکومتی بر هیچ مردمی تحمیل نشده است,
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/934-zaban-farsi-amel-yeganegi.html
@iranboom_ir
سالروز درگذشت «حسن ناهید»
حسن ناهید، موسیقیدان و نوازنده پیشکسوت نی، در روز پنجشنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۱ در سن ۷۹ سالگی درگذشت.
ناهید متولد ۱۳۲۲ بود و از ۱۰ سالگی موسیقی کار کرد. او از ۱۸ سالگی نزد حسین تهرانی آموزش دید و از شاگردان زندهیاد حسن کسایی ـ نوازنده مطرح نی ـ بود. این نوازنده سابقه همکاری با ارکسترهای ایرانی و خارجی را در کارنامه کاری خود داشت.
@iranboom_ir
حسن ناهید، موسیقیدان و نوازنده پیشکسوت نی، در روز پنجشنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۱ در سن ۷۹ سالگی درگذشت.
ناهید متولد ۱۳۲۲ بود و از ۱۰ سالگی موسیقی کار کرد. او از ۱۸ سالگی نزد حسین تهرانی آموزش دید و از شاگردان زندهیاد حسن کسایی ـ نوازنده مطرح نی ـ بود. این نوازنده سابقه همکاری با ارکسترهای ایرانی و خارجی را در کارنامه کاری خود داشت.
@iranboom_ir
فاجعه نزديک در محيط زيست ايران
سه عنصر مهم در حيات انسان، جانوران و گياهان، عبارتند از هوا، آب، و خاک. تمام جانداران به اين سه عنصر حياتی وابستهاند و آلودگی آنها اثر خطيری بر زندگی آنها دارد. ساليان ميليونها تن فاضلاب تصفيه نشده به آبهای داخلی، دريای خزر و خليج فارس سرازير میشود. روزانه بيش از دهها هزار تن زباله در شهرهای کشور توليد میشود که اين رقم به جز توليد زباله در روستاها و بخش صنعت کشور است. هر سال چند ميليون بشکه نفت وارد آبهای خليجفارس میشود. وضعيت رودخانه ها نيز نگران کننده است. و بسياری از آنها به شدت آلوده بوده و قابل آشاميدن نيستند
دنباله نوشتار را از پیوند زیر بخوانید
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/16273-khatar-nazdik-dar-mohitzist-iran.html
@iranboom_ir
سه عنصر مهم در حيات انسان، جانوران و گياهان، عبارتند از هوا، آب، و خاک. تمام جانداران به اين سه عنصر حياتی وابستهاند و آلودگی آنها اثر خطيری بر زندگی آنها دارد. ساليان ميليونها تن فاضلاب تصفيه نشده به آبهای داخلی، دريای خزر و خليج فارس سرازير میشود. روزانه بيش از دهها هزار تن زباله در شهرهای کشور توليد میشود که اين رقم به جز توليد زباله در روستاها و بخش صنعت کشور است. هر سال چند ميليون بشکه نفت وارد آبهای خليجفارس میشود. وضعيت رودخانه ها نيز نگران کننده است. و بسياری از آنها به شدت آلوده بوده و قابل آشاميدن نيستند
دنباله نوشتار را از پیوند زیر بخوانید
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/16273-khatar-nazdik-dar-mohitzist-iran.html
@iranboom_ir
«شاهنامه» نشان ایران - دكتر مير جلالالدین کزازی
دكتر مير جلالالدین کزازی
شاهنامهپژوه
@iranboom_ir
اهمیت شاهنامه در زندگی ایرانیها چیست؟ اگر بخواهم کوتاهترین پاسخ را به این پرسش بدهم (پرسشی که میتواند پاسخی بسیار دراز دامن داشته باشد) باید این نکته را یادآور شوم که شاهنامه، نامه هزارههاست. نامه فرهنگ و منش ایرانیان است.
شاهنامه استوارترین، پایدارترین پایگاه چیستی ایرانی نیز هست. آنچه من آن را ناخوآگاه تباری ایرانی میدانم و مینامم، بر شاهنامه بنیاد گرفته است. از همین روی هرکس میخواهد ایران را بدرستی و راستی، بدانسان که میسزد و میبرازد، بشناسد؛ در پی آن هرکس میخواهد پس از شناخت ایران، آگاهانه و باورمندانه، در ایرانی بودن و ایرانی ماندن بکوشد به ناچار میباید به شاهنامه بگراید و بگرود. چرا شاهنامه کارکردی چنین در فرهنگ منش ایرانی دارد؟!
زیرا که ایران را به گونهای گوهرین، بنیادین و نهادین در شاهنامه میتوان یافت. جهان ایرانی برترین، مایهورترین، کاملترین نمود و نشان خویش را میتواند در شاهنامه بیابد. امروز دو پرسش ناگزیر که آینده ایران در گرو پاسخ دادن بدانهاست، پیشاروی ماست؛ نخست ایران چیست؟ دیگر آنکه ایرانی کیست؟ پاسخ بسنده، بیچند و چون بدین پرسش را در شاهنامه میتوان یافت. روزگار ما روزگار از خودبیگانگیها، روزگار گسست تاریخی، روزگار فروپاشی فرهنگی و منشیست. پس ما ایرانیان در روزگاری چنین پر آشوب بیش از هر زمان دیگری نیاز بهشاهنامه داریم تا بتوانیم خویشتن را بشناسیم و بکوشیم ایرانی بمانیم و به بیگانگی از خود دچار نیاییم.
روزگار، روزگاریست که رسانههای دیداری و شنیداری در آن کارکردی گسترده یافتهاند مردمان در سراسر جهان بیشتر میشنوند و میبینند تا بخوانند، از این روی ما اگر بخواهیم شاهنامه را در ذهن و نهاد کودکان، نوجوانان و جوانان بیفکنیم و بزرگسالان را با آن آشنایی بدهیم باید از روشهایی که در این روزگار بیشتر کارآیی دارند بهره ببریم؛ با ساختن پویا نموده یا فیلمهایی سینمایی از داستانهای شاهنامه با بردن این داستانها به صحنه یا با روشهای دیگر مانند نگارگری یا آنچه داستان نگارینه و مصور خوانده میشود. هنگامی که آن آشنایی آغازین بدینگونه با شاهنامه به ایرانیان داده شود بسیاری از آنان بر آن سر خواهند افتاد که این نامه نامی گرامی را بخوانند و از هنر شگرف و ورجاوند بیمانند فردوسی به یکبارگی بهره ببرند. / روزنامه ایران
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/16956-shahname-neshan-iran-961125.html
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
دكتر مير جلالالدین کزازی
شاهنامهپژوه
@iranboom_ir
اهمیت شاهنامه در زندگی ایرانیها چیست؟ اگر بخواهم کوتاهترین پاسخ را به این پرسش بدهم (پرسشی که میتواند پاسخی بسیار دراز دامن داشته باشد) باید این نکته را یادآور شوم که شاهنامه، نامه هزارههاست. نامه فرهنگ و منش ایرانیان است.
شاهنامه استوارترین، پایدارترین پایگاه چیستی ایرانی نیز هست. آنچه من آن را ناخوآگاه تباری ایرانی میدانم و مینامم، بر شاهنامه بنیاد گرفته است. از همین روی هرکس میخواهد ایران را بدرستی و راستی، بدانسان که میسزد و میبرازد، بشناسد؛ در پی آن هرکس میخواهد پس از شناخت ایران، آگاهانه و باورمندانه، در ایرانی بودن و ایرانی ماندن بکوشد به ناچار میباید به شاهنامه بگراید و بگرود. چرا شاهنامه کارکردی چنین در فرهنگ منش ایرانی دارد؟!
زیرا که ایران را به گونهای گوهرین، بنیادین و نهادین در شاهنامه میتوان یافت. جهان ایرانی برترین، مایهورترین، کاملترین نمود و نشان خویش را میتواند در شاهنامه بیابد. امروز دو پرسش ناگزیر که آینده ایران در گرو پاسخ دادن بدانهاست، پیشاروی ماست؛ نخست ایران چیست؟ دیگر آنکه ایرانی کیست؟ پاسخ بسنده، بیچند و چون بدین پرسش را در شاهنامه میتوان یافت. روزگار ما روزگار از خودبیگانگیها، روزگار گسست تاریخی، روزگار فروپاشی فرهنگی و منشیست. پس ما ایرانیان در روزگاری چنین پر آشوب بیش از هر زمان دیگری نیاز بهشاهنامه داریم تا بتوانیم خویشتن را بشناسیم و بکوشیم ایرانی بمانیم و به بیگانگی از خود دچار نیاییم.
روزگار، روزگاریست که رسانههای دیداری و شنیداری در آن کارکردی گسترده یافتهاند مردمان در سراسر جهان بیشتر میشنوند و میبینند تا بخوانند، از این روی ما اگر بخواهیم شاهنامه را در ذهن و نهاد کودکان، نوجوانان و جوانان بیفکنیم و بزرگسالان را با آن آشنایی بدهیم باید از روشهایی که در این روزگار بیشتر کارآیی دارند بهره ببریم؛ با ساختن پویا نموده یا فیلمهایی سینمایی از داستانهای شاهنامه با بردن این داستانها به صحنه یا با روشهای دیگر مانند نگارگری یا آنچه داستان نگارینه و مصور خوانده میشود. هنگامی که آن آشنایی آغازین بدینگونه با شاهنامه به ایرانیان داده شود بسیاری از آنان بر آن سر خواهند افتاد که این نامه نامی گرامی را بخوانند و از هنر شگرف و ورجاوند بیمانند فردوسی به یکبارگی بهره ببرند. / روزنامه ایران
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/16956-shahname-neshan-iran-961125.html
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
آنچه استاد بهرام بیضایی دربارهی زبان و فیلم باور دارد:
«...ولی اینکه من سادهترین مسائل عالم را به مشکلترین شکل بیان میکنم اوّلینبار است میشنوم. آیا این نیست که من پیچیدگیهای پشت سادگی و غیرعادیهای پشت عادی را نشان میدهم؟ و آیا باشو غریبهی کوچک و سگکُشی سادهترین مسائل عالم بودهاند که به مشکلترین شکل بیان شدهاند؟ امّا در مورد زبان - مردم دانش خود را از کجا میگیرند؟ اگر کتابخوان نباشند از رسانهها؛ و غلطهای رسانهها کمکم میشود دانش همگانی، که من باید بهنام زبانِ مردم تکرار کنم؟ نه– من میکوشم غلطها را نگویم و از این بابت معذرت میخواهم. مثلاً نمینویسم قاتل و امپراتور؛ مینویسم آدمکش و خاقان. چینیها خاقان دارند نه امپراتور، و مغولها قاآن دارند و ژاپنیها میکادو و ایرانیان شاهنشاه و مسلمانان خلیفه داشتند. امپراتور مال رُمیهاست.
...در فیلم محمّد رسولالله، که این روزها همه تجلیل میکنند، راوی میگفت فامیل علی! چرا باید بیسوادی مترجم را که حالا عمومی شده زبان مردم خواند؟ آیا واژهی فرنگی فامیل را که به هیچ قیمتی به آن فیلم نمیچسبد در عربی نمیگویند قوم، قبیله، طایفه، و در فارسی تیره، تبار، کسان، خویشان، پیوندان و مانندهایش؟ و من باید همهی این فرهنگ را به نفع بیسوادی مترجم بریزم دور؟ یا در همان فیلم که راوی جای فرسنگ و فرسخ و منزل میگوید کیلومتر، شخصیتی به همسرش میگوید که شانس من بلند بود که تو را در کودکی زندهبهگور نکردند! دلم برای مردم میسوزد. آیا شخصیت چهارده قرن پیش عرب نباید جای واژهی فرانسوی شانس میگفت اقبال، یا به فارسی که فیلم را به آن برگرداندهاند، بگوید بخت؟ برگردیم به آنچه میگویند زبان مردم واقعی؛ حرف زدن قراردادی و ساختگی فیلمفارسیهای قدیم و جدید را میشناسم که به نادرست حرف زدن مردم واقعی خوانده میشود. پُرگویی و کشآمدن و تکآهنگیبودن آنها گهگاهی قابل تحمّل نیست. مردم واقعی، همهی مردماند، نه فقط شخصیتهای فیلمفارسی قدیم و جدید؛ و همهی مردم اینطوری حرف نمیزنند. اداریها اداری، سیاسیها جور دیگر، پزشکها متینتر و حرفهایتر – و مطلقاً نه عصاقورتداده – دلالها طور دیگری، کاسبکاران طور دیگری، و منتقدان سینما و تئاتر طور دیگری. آیا اینها غیرواقعیاند؟ همه نمیتوانند و نباید عین قرارداد نادرستی که نام زبان مردم واقعی روی آن گذاشته شده حرف بزنند که خودِ آن هم سبک است نه واقعیت! من تفاوتها را حفظ میکنم، ولی زیادهگوییها را غربال میکنم و میکوشم به چکیده برسانم.»
(از گفتوگو با مجلهی فیلم، شماره ۳۹۳)
@iranboom_ir
«...ولی اینکه من سادهترین مسائل عالم را به مشکلترین شکل بیان میکنم اوّلینبار است میشنوم. آیا این نیست که من پیچیدگیهای پشت سادگی و غیرعادیهای پشت عادی را نشان میدهم؟ و آیا باشو غریبهی کوچک و سگکُشی سادهترین مسائل عالم بودهاند که به مشکلترین شکل بیان شدهاند؟ امّا در مورد زبان - مردم دانش خود را از کجا میگیرند؟ اگر کتابخوان نباشند از رسانهها؛ و غلطهای رسانهها کمکم میشود دانش همگانی، که من باید بهنام زبانِ مردم تکرار کنم؟ نه– من میکوشم غلطها را نگویم و از این بابت معذرت میخواهم. مثلاً نمینویسم قاتل و امپراتور؛ مینویسم آدمکش و خاقان. چینیها خاقان دارند نه امپراتور، و مغولها قاآن دارند و ژاپنیها میکادو و ایرانیان شاهنشاه و مسلمانان خلیفه داشتند. امپراتور مال رُمیهاست.
...در فیلم محمّد رسولالله، که این روزها همه تجلیل میکنند، راوی میگفت فامیل علی! چرا باید بیسوادی مترجم را که حالا عمومی شده زبان مردم خواند؟ آیا واژهی فرنگی فامیل را که به هیچ قیمتی به آن فیلم نمیچسبد در عربی نمیگویند قوم، قبیله، طایفه، و در فارسی تیره، تبار، کسان، خویشان، پیوندان و مانندهایش؟ و من باید همهی این فرهنگ را به نفع بیسوادی مترجم بریزم دور؟ یا در همان فیلم که راوی جای فرسنگ و فرسخ و منزل میگوید کیلومتر، شخصیتی به همسرش میگوید که شانس من بلند بود که تو را در کودکی زندهبهگور نکردند! دلم برای مردم میسوزد. آیا شخصیت چهارده قرن پیش عرب نباید جای واژهی فرانسوی شانس میگفت اقبال، یا به فارسی که فیلم را به آن برگرداندهاند، بگوید بخت؟ برگردیم به آنچه میگویند زبان مردم واقعی؛ حرف زدن قراردادی و ساختگی فیلمفارسیهای قدیم و جدید را میشناسم که به نادرست حرف زدن مردم واقعی خوانده میشود. پُرگویی و کشآمدن و تکآهنگیبودن آنها گهگاهی قابل تحمّل نیست. مردم واقعی، همهی مردماند، نه فقط شخصیتهای فیلمفارسی قدیم و جدید؛ و همهی مردم اینطوری حرف نمیزنند. اداریها اداری، سیاسیها جور دیگر، پزشکها متینتر و حرفهایتر – و مطلقاً نه عصاقورتداده – دلالها طور دیگری، کاسبکاران طور دیگری، و منتقدان سینما و تئاتر طور دیگری. آیا اینها غیرواقعیاند؟ همه نمیتوانند و نباید عین قرارداد نادرستی که نام زبان مردم واقعی روی آن گذاشته شده حرف بزنند که خودِ آن هم سبک است نه واقعیت! من تفاوتها را حفظ میکنم، ولی زیادهگوییها را غربال میکنم و میکوشم به چکیده برسانم.»
(از گفتوگو با مجلهی فیلم، شماره ۳۹۳)
@iranboom_ir
مردگان 3500 سال پیش چگونه دفن میشدند (در دوران حکومت ایلامیان)
http://www.iranboom.ir/didehban/yademan-ha/16306-
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/didehban/yademan-ha/16306-
@iranboom_ir
زبان پارسی - سرودهٔ توران شهریاری (بهرامی)
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/10207
زبان پارسی(1) دُرّیست شهوار
نه دُر، دریای جوشانِ گهربار
فرو مانَد زبانها از بیانش
بُوَد برتر ز گوهر واژگانش
به ذاتش انگبین و قند دارد
به تار وپود دل پیوند دارد
چنان پیوسته با دلها و جانها
که دیهیمی است بر فرقِ زبانها
ز سُتواری چو کوهِ بیستونست
چراغِ روشنیبخشِ قرونست
هزاران سال را پیوند دادست
چو کوهی پیشِ توفان ایستادست
زمانِ بیکسی غمخوار و کس بود
وطن را یاور و فریادرس بود
به هنگامِ خطر ما را نگهبان
به روزِ سختی و غم یارِ ایران
مبادا هیچکس بیگانه با خویش
که از بیگانگی دلها شود ریش
اگر قومی زبان از خود ندارد
پی بیگانگان ره میسپارد
چنین قومی چنان خود را کند گم
که جانفرساتر است از نیشِ کژدم
مجو از خویشتن گمکردگان شور
چراغی گر تهی شد، کی دهد نور؟
به هرحال این زبانِ نغز و شیرین
بشد گسترده در دنیایِ دیرین
میانِ مردمِ تاجیک و افغان
زبانِپارسی شد پرتوافشان
به غزنین و سمرقند و بخارا
فروغ افکند این مهرِ دلارا
هنوزم گویش آنان دَری هست
دَری آنجا زبانِ مادری هست
زمانها بُد زبانِ مردمِ هند
چو مِی جوشید چندی در خُمِ هند
که حافظ هم بر آن دارد اشاره
ولیکن با زبان استعاره(٢)
هنوزم پارسی در هند باقیست
هنوز این جامِ مِی را هند ساقیست
شد از قونیه هم چندی فراتر
ز یُمنش مولوی اَفشاند شکّر
سرانجام این زبان در طولِ تاریخ
بگستردهاست تا چین و خُتن بیخ
نه دور از طبعِ هر صاحبدلی هست
نه در وقتِ نگارِش مشکلی هست
نه دستور زبانش هست دشوار
نه دشوار است در هنگامِ گفتار
زبانِ شعر و شور و عشق و فرهنگ
خوشالفاظ و خوشآوا و خوشآهنگ
زبانِ حافظ و سعدی و خیام
زبانِ پیر توس و پیر بسطام
زبانِ مولوی، عطار، جامی
زبانِ رودکی، صائب، نظامی
ز آسانی چنان آبِ روانست
فروغِ دیده و آرام جانست
گهی چون نغمه گرم است و دلاویز
گهی بر سان امواج سبکخیز
ز شیرینی چو رویایِ جوانی است
فرحزاتر ز آبِ زندگانی است
سبک پرواز چون مرغٍ خیال است
همه احساسوعشقو شور وحال است
توانا و توانبخش و توانمند
که ما را داده با خود سخت پیوند
زبانِ پارسی کز پارس(3) برخاست
ستونِ استوارِ وحدتِ ماست
اگر شهنامه را پیرِ سخن گفت
به معنی ، دُرّ لفظِ پارسی سفت
به بحرانیترین ادوارِ ایران
هم او گنج دَری را شد نگهبان
که تا ایران و ایرانی بجا هست
رهین منّت آن ناخدا هست
بسی قرن از زمان او گذشتهاست
ولی شعرش جدا از ما نگشته است
هنوز آن شعر، شعرِروز باشد
جهانآرا و جانافروز باشد
هنوز آن شعرها باشد چون شکّر
بود گلواژههایش تازه و تر
نه بوی کهنگی میآید از آن
نه سنگین است در گوشِ دل و جان
بسا دیگر زبان را کاین توان نیست
زمان چون بگذرد بر آن جوان نیست
ولیکن پارسی همواره برناست
بهاری نقشپرداز و دلآراست
نگر اعجازِ الفاظِ دَری را
به حیرت برده تیر(4) و مشتری(5) را
چنان ارژنگ مانی رنگ در رنگ
همه الفاظِ زیبایش خوشآهنگ
بود میراث پرارجِ نیاکان
فروغِ فکر و شورِ جانِ پاکان
که در گوش دل وجان دلنشین است
چو خورشید فلک مهرآفرین است
برای قومِ ایرانی عزیزست
زبانِ اهل دل، تا رستخیزست
مفاهیمِ نو و امروزی، آسان
کند جایِ خودش را باز در آن
اگر شعر دَری شعری جهانیست
ز یُمن این زبان آسمانیست
زبان پارسی را میستاییم
که تا هستیم با آن همنواییم
پینوشتها:
1- زبان پارسی بیشک یکی از مهمترین و استوارترین پایههای فرهنگ و ملیت ماست که شعر و ادب غنی و بیهمتای فارسی به آن بستگی کامل دارد. این زبان آهنگین و شیرین امروز در دانشگاههای معتبر جهان تدریس میشود و در گستره پهناوری از کشورهای مجاور ایران مردم بدان سخن میگویند. این مثنوی را بهمین مناسبت سرودم و آن را در دومین همایش جهانی زبان پارسی در دانشگاه تهران بازگو کردم و اکنون آن را به همه دوستداران فرهنگ و زبان پارسی پیشکش مینمایم.
2- اشاره به این شعر حافظ: شکرشکن شوند همه طوطیان هند زین قند پارسی که به بنگاله میرود
3- در پیدایش زبان پارسی دَری بجز زبان پهلوی ساسانی که تاثیر مستقیم داشته، زبانهای پهلوی اشکانی و فارسی باستان و اوستایی هم موثر بودهاند.
4- تیر یا عطارد که نزدیکترین سیاره به خورشید است قدما آن را دبیر و نویسنده فلک میدانستند.
5- مشتری یا برجیس یا ژوپیتر بزرگترین سیاره منظومه شمسی که قدما آن را قاضی فلک میدانستند.
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/13803-zaban-farsi-tooran-ir.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/10207
زبان پارسی(1) دُرّیست شهوار
نه دُر، دریای جوشانِ گهربار
فرو مانَد زبانها از بیانش
بُوَد برتر ز گوهر واژگانش
به ذاتش انگبین و قند دارد
به تار وپود دل پیوند دارد
چنان پیوسته با دلها و جانها
که دیهیمی است بر فرقِ زبانها
ز سُتواری چو کوهِ بیستونست
چراغِ روشنیبخشِ قرونست
هزاران سال را پیوند دادست
چو کوهی پیشِ توفان ایستادست
زمانِ بیکسی غمخوار و کس بود
وطن را یاور و فریادرس بود
به هنگامِ خطر ما را نگهبان
به روزِ سختی و غم یارِ ایران
مبادا هیچکس بیگانه با خویش
که از بیگانگی دلها شود ریش
اگر قومی زبان از خود ندارد
پی بیگانگان ره میسپارد
چنین قومی چنان خود را کند گم
که جانفرساتر است از نیشِ کژدم
مجو از خویشتن گمکردگان شور
چراغی گر تهی شد، کی دهد نور؟
به هرحال این زبانِ نغز و شیرین
بشد گسترده در دنیایِ دیرین
میانِ مردمِ تاجیک و افغان
زبانِپارسی شد پرتوافشان
به غزنین و سمرقند و بخارا
فروغ افکند این مهرِ دلارا
هنوزم گویش آنان دَری هست
دَری آنجا زبانِ مادری هست
زمانها بُد زبانِ مردمِ هند
چو مِی جوشید چندی در خُمِ هند
که حافظ هم بر آن دارد اشاره
ولیکن با زبان استعاره(٢)
هنوزم پارسی در هند باقیست
هنوز این جامِ مِی را هند ساقیست
شد از قونیه هم چندی فراتر
ز یُمنش مولوی اَفشاند شکّر
سرانجام این زبان در طولِ تاریخ
بگستردهاست تا چین و خُتن بیخ
نه دور از طبعِ هر صاحبدلی هست
نه در وقتِ نگارِش مشکلی هست
نه دستور زبانش هست دشوار
نه دشوار است در هنگامِ گفتار
زبانِ شعر و شور و عشق و فرهنگ
خوشالفاظ و خوشآوا و خوشآهنگ
زبانِ حافظ و سعدی و خیام
زبانِ پیر توس و پیر بسطام
زبانِ مولوی، عطار، جامی
زبانِ رودکی، صائب، نظامی
ز آسانی چنان آبِ روانست
فروغِ دیده و آرام جانست
گهی چون نغمه گرم است و دلاویز
گهی بر سان امواج سبکخیز
ز شیرینی چو رویایِ جوانی است
فرحزاتر ز آبِ زندگانی است
سبک پرواز چون مرغٍ خیال است
همه احساسوعشقو شور وحال است
توانا و توانبخش و توانمند
که ما را داده با خود سخت پیوند
زبانِ پارسی کز پارس(3) برخاست
ستونِ استوارِ وحدتِ ماست
اگر شهنامه را پیرِ سخن گفت
به معنی ، دُرّ لفظِ پارسی سفت
به بحرانیترین ادوارِ ایران
هم او گنج دَری را شد نگهبان
که تا ایران و ایرانی بجا هست
رهین منّت آن ناخدا هست
بسی قرن از زمان او گذشتهاست
ولی شعرش جدا از ما نگشته است
هنوز آن شعر، شعرِروز باشد
جهانآرا و جانافروز باشد
هنوز آن شعرها باشد چون شکّر
بود گلواژههایش تازه و تر
نه بوی کهنگی میآید از آن
نه سنگین است در گوشِ دل و جان
بسا دیگر زبان را کاین توان نیست
زمان چون بگذرد بر آن جوان نیست
ولیکن پارسی همواره برناست
بهاری نقشپرداز و دلآراست
نگر اعجازِ الفاظِ دَری را
به حیرت برده تیر(4) و مشتری(5) را
چنان ارژنگ مانی رنگ در رنگ
همه الفاظِ زیبایش خوشآهنگ
بود میراث پرارجِ نیاکان
فروغِ فکر و شورِ جانِ پاکان
که در گوش دل وجان دلنشین است
چو خورشید فلک مهرآفرین است
برای قومِ ایرانی عزیزست
زبانِ اهل دل، تا رستخیزست
مفاهیمِ نو و امروزی، آسان
کند جایِ خودش را باز در آن
اگر شعر دَری شعری جهانیست
ز یُمن این زبان آسمانیست
زبان پارسی را میستاییم
که تا هستیم با آن همنواییم
پینوشتها:
1- زبان پارسی بیشک یکی از مهمترین و استوارترین پایههای فرهنگ و ملیت ماست که شعر و ادب غنی و بیهمتای فارسی به آن بستگی کامل دارد. این زبان آهنگین و شیرین امروز در دانشگاههای معتبر جهان تدریس میشود و در گستره پهناوری از کشورهای مجاور ایران مردم بدان سخن میگویند. این مثنوی را بهمین مناسبت سرودم و آن را در دومین همایش جهانی زبان پارسی در دانشگاه تهران بازگو کردم و اکنون آن را به همه دوستداران فرهنگ و زبان پارسی پیشکش مینمایم.
2- اشاره به این شعر حافظ: شکرشکن شوند همه طوطیان هند زین قند پارسی که به بنگاله میرود
3- در پیدایش زبان پارسی دَری بجز زبان پهلوی ساسانی که تاثیر مستقیم داشته، زبانهای پهلوی اشکانی و فارسی باستان و اوستایی هم موثر بودهاند.
4- تیر یا عطارد که نزدیکترین سیاره به خورشید است قدما آن را دبیر و نویسنده فلک میدانستند.
5- مشتری یا برجیس یا ژوپیتر بزرگترین سیاره منظومه شمسی که قدما آن را قاضی فلک میدانستند.
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/13803-zaban-farsi-tooran-ir.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
زبان پارسی - سرودهٔ توران شهریاری (بهرامی)
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/13803-zaban-farsi-tooran-ir.html
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/13803-zaban-farsi-tooran-ir.html
@iranboom_ir
ایران بوم
درود ای همزبان، من هم از ایرانم شعرخوانی غفران بدخشانی در حضور هوشنگ ابتهاج @iranboom_ir
درود ای همزبان من از بدخشانم
همان مازندران داستانهای کهن، آن زادگاه این زبان ناب اجداد و نیاکانت
تو از تهران، من از کابل
من از زابل، من از سیستان
تو از مشهد، ز غزنی و هریوایم
تو از شیراز و من از بلخ میآیم
اگر دست حوادث در سر من تیغ میکارد
وگر بیداد و استبداد میبارد
نوایم را اگر دزدیدهاند از من
سکوت تیرهای در خانۀ خورشید گستردهست گر دامن
سیهپوشان نیکاندیش و فوج سربهداری در رگانم رخش میرانند
مرا بشناس
من آنم که دماغم بوی جوی مولیان دارد
و آموی میان سینهام پیوسته در فریاد و جریان است
و در چین جبین مادرم روح فرانک میتپد
از روی و از مویش
فروهر میتراود، مهر میبارد
و سام و زال سام و رستم و سهراب و آرش را
من و این پاککیشان کمانکش را
به قول رازهای سینۀ تاریخ پیوندیست دیرینه
نگاهم کن
نه با توهین و با تحقیر و با تصغیر
نگاهم کن
نگاهت گر پذیرد برگ سیمایم ز بومسلم
و سیس و بومقنّع صورتی دارد
درست امروز شرح داستان و داستان با توست
و اما استخوان قهرمان داستان با من
تو گر نامی
نشانم من
من ایرانم
خراسان در تن من میتپد، پیوسته در رگهای من جاریست، بشناسم
بنیآدم گر از یک جوهرند، ما را یکیتر باشد آن گوهر
درود ای همزبان، من هم از ایرانم
غفران بدخشانی
@iranboom_ir
همان مازندران داستانهای کهن، آن زادگاه این زبان ناب اجداد و نیاکانت
تو از تهران، من از کابل
من از زابل، من از سیستان
تو از مشهد، ز غزنی و هریوایم
تو از شیراز و من از بلخ میآیم
اگر دست حوادث در سر من تیغ میکارد
وگر بیداد و استبداد میبارد
نوایم را اگر دزدیدهاند از من
سکوت تیرهای در خانۀ خورشید گستردهست گر دامن
سیهپوشان نیکاندیش و فوج سربهداری در رگانم رخش میرانند
مرا بشناس
من آنم که دماغم بوی جوی مولیان دارد
و آموی میان سینهام پیوسته در فریاد و جریان است
و در چین جبین مادرم روح فرانک میتپد
از روی و از مویش
فروهر میتراود، مهر میبارد
و سام و زال سام و رستم و سهراب و آرش را
من و این پاککیشان کمانکش را
به قول رازهای سینۀ تاریخ پیوندیست دیرینه
نگاهم کن
نه با توهین و با تحقیر و با تصغیر
نگاهم کن
نگاهت گر پذیرد برگ سیمایم ز بومسلم
و سیس و بومقنّع صورتی دارد
درست امروز شرح داستان و داستان با توست
و اما استخوان قهرمان داستان با من
تو گر نامی
نشانم من
من ایرانم
خراسان در تن من میتپد، پیوسته در رگهای من جاریست، بشناسم
بنیآدم گر از یک جوهرند، ما را یکیتر باشد آن گوهر
درود ای همزبان، من هم از ایرانم
غفران بدخشانی
@iranboom_ir
کتاب زبان فارسی در آذربایجان
این کتاب مجموعهای است از اهم آرا و عقاید بزرگان ادب و تحقیق ایران دربارهٔ سابقهٔ زبان فارسی در آذربایجان. گردآوری این مجموعه از آن رو ضرورت داشت که گوشهای از مسائل مربوط به زبان فارسی در آذربایجان، هم از جهت سابقه و تاریخ و هم از لحاظ فرهنگ و ضرورتهای سیاسی و ملی، عنوان شود و همگان به صورت بهتر یکجا آن را در دست داشته باشند.
[زبان فارسی در آذربایجان: دربرگیرندهٔ پنجاه گفتار از نوشتههای دانشمندان و زبانشناسان، گردآوری ایرج افشار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۲ جلد، ۱۳۹۷]
تلفن مرکز پخش و فروش: ۲۲۷۱۳۹۳۶-۲۲۷۱۶۸۳۲
@iranboom_ir
این کتاب مجموعهای است از اهم آرا و عقاید بزرگان ادب و تحقیق ایران دربارهٔ سابقهٔ زبان فارسی در آذربایجان. گردآوری این مجموعه از آن رو ضرورت داشت که گوشهای از مسائل مربوط به زبان فارسی در آذربایجان، هم از جهت سابقه و تاریخ و هم از لحاظ فرهنگ و ضرورتهای سیاسی و ملی، عنوان شود و همگان به صورت بهتر یکجا آن را در دست داشته باشند.
[زبان فارسی در آذربایجان: دربرگیرندهٔ پنجاه گفتار از نوشتههای دانشمندان و زبانشناسان، گردآوری ایرج افشار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۲ جلد، ۱۳۹۷]
تلفن مرکز پخش و فروش: ۲۲۷۱۳۹۳۶-۲۲۷۱۶۸۳۲
@iranboom_ir
ایران بوم
کتاب زبان فارسی در آذربایجان این کتاب مجموعهای است از اهم آرا و عقاید بزرگان ادب و تحقیق ایران دربارهٔ سابقهٔ زبان فارسی در آذربایجان. گردآوری این مجموعه از آن رو ضرورت داشت که گوشهای از مسائل مربوط به زبان فارسی در آذربایجان، هم از جهت سابقه و تاریخ و…
۱۰۷ سال پیش در ۳ اسفند ۱۲۹۵، ادیبالممالک فراهانی ـ شاعر، ادیب و روزنامهنگار دورهی مشروطه ـ درگذشت.
یادش گرامی.
@iranboom_ir
یادش گرامی.
@iranboom_ir
سوم اسفندماه، زادروز دکتر محمود حسابی است.
زندگینامه استاد محمود حسابی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/4052-zendeginame-ostad-mahmod-hesabi.html
@iranboom_ir
زندگینامه استاد محمود حسابی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/4052-zendeginame-ostad-mahmod-hesabi.html
@iranboom_ir
فارسی افزونتر از یک زبان
دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
بنا به یک اصل کلی، زبان در نزد هر قوم وسیله بیان مقصود و تفهیم و تفهم است؛ ولی زبان فارسی دری نقشی افزونتر از این ایفا کرده است. بدینگونه:
۱ـ وسیله یکپارچگی سرزمینی بوده است که تحت نام ایران، و یا در قلمرو فرهنگی ایران، قرار داشته.
۲ـ موجب شده است که این کشور واجد شرایط شخصیت متمایزی بماند و در سایر کشورهای فتحشده اسلامی مستحیل نگردد.
۳ـ چون هنرهای دیگر از نوع موسیقی و نقاشی در دوران بعد از اسلام ممنوع یا محدود شناخته میشده، او از طریق شعر یا نثر شاعرانه، وظیفه و نقش آنها را هم بر عهده گرفته.
۴ـ سرنوشت ایران را به عنوان یک واحد مستقل فرهنگی، وابسته به سرنوشت خود کرده.
۵ـ آفت و انحطاط زبان فارسی، تا حدی مبیّن افت و انحطاط فرهنگی و اجتماعی ایران شناخته میشده.
وابستگی ایران به زبان فارسی به گونهای است که اگر در روزگار پیش از اسلام از یک باشندهٔ این سرزمین میپرسیدند: «شما که هستید؟» میگفت: «من ایرانیام»؛ ولی بعد از اسلام میبایست بگوید: «یک ایرانی که زبانش فارسی است.» در این دوران هزار و صدساله، همه چیز بر گرد محور زبان گردیده و بزرگترین دستاوردی که ما داریم، یعنی ادب و اندیشه، از آن سرچشمه گرفته است. در اینجا وارد بحث نمیشویم که اگر فارسی دری تکوین نیافته بود، وضع ایران چگونه میشد، بی تردید جز این میشد که شده است. البته ایرانی زندگی میکرد؛ ولی زندگیی که در حداقل نیازهای روزمره متوقف بماند. به قول امیرمعزی:
زین سان که چرخ نیلگون، کرد این سراها را نگون
دیّار کی گردد کنون گرد دیار یار من؟
در ایران بعد از اسلام دیگر مقتضیات گذشته موجود نبود که این کشور بتواند به عنوان یک قدرت منسجم بزرگ در صحنه جهانی عرضه وجود کند. بنابراین چون نمیتوانست از پایگاهی که طی هزار سال به عنوان یک کشور فرادست داشته بود، چشم بپوشد، از طریق زبان موقعیت جهانی خود را حفظ کرد. در واقع سیادت سیاسی دوره گذشته، تبدیل به سیادت فرهنگی گشت. اینکه در قرن سوم، در عصر سامانی، ناگهان سیل سخنوری جاری گردید و بهخصوص سه کتاب معتبر، یعنی«خداینامه» که تاریخ حماسی ایران بود و دیگری «تاریخ بلعمی» و سومی «تفسیر طبری» به زبان فارسی نگاشته شد، واقعه معنیداری است.
ایرانی با این سه کتاب نشان داد که میخواهد اعتقاد ایمانی خود را با تاریخ و یادگارهای باستانی خود همراه نگاه دارد. اتفاق شگرف آن شد که در همان سالی که رودکی از دنیا رفت (۳۲۹هـ)، فردوسی پا به هستی نهاد. شاهنامه استقرار زبان فارسی را به عنوان ادامهدهندهٔ حیات ملی تسجیل کرد. اینکه گفته شده است «عجم زنده کردم به این پارسی» چه این مصراع از فردوسی باشد و چه آن را از زبان او گفته باشند، واقعیت مهمی را بازگو میکند. از این پس دیگر ایران اطمینان یافت که همانگونه ایران خواهد ماند، ولو حوادث ریز و درشتی در کمینش باشند. دلیلش آنکه بعد از سامانیان، غزنویان آمدند و نخستین بار این کشور در تاریخ خود، فرمانروای بیگانه و بردهتبار به خود دید، ولی چه باک؟ زبان فارسی باروی دفاعی مقاومی بود.
از قراری که با قدری غلو حکایت کردهاند، چهارصد شاعر در دربار محمود غزنوی حضور مییافتند. اینها چه میکردند و چه میخواستند؟ در واقع مهمان زبان فارسی بودند، و خود محمود نیز مهمان بود؛ زیرا میبایست مشروعیت خود را از این زبان، یعنی از طریق شعر شاعران، کسب کند. بهتدریج زبان فارسی دری، زبان مشترک همه ایرانیان شد و موجب گشت تا آنان همدیگر را به آن بازشناسند. اگر در جنگ «سلاسل» مردم با زنجیر خود را به هم بستند و فایدهای نکرد (چو برگشت زنجیرها بگسلد)، و در این زمان با سلسلهٔ زبان به هم بسته شدند و مؤثر افتاد.
در ارزیابی نهایی، فشار و کژرفتاری عربها، از خلال دو حکومت اموی و عباسی، خالی از تأثیر مثبتی هم نبود، و آن این بود که ایرانی را به واکنش واداشت. انفجار استعداد و غیرت ایرانی به کار افتاد و یک نتیجهاش بالیدن زبان فارسی گشت. برای حفظ حیات ملی جز این چارهای نبود. زبان تنها برآورندهٔ نیاز روزمره شناخته نمیشد، بلکه میبایست تضمینگر موجودیت ایران باشد،
یک دلمشغولی بزرگ برای ایرانی، حفظ «ایرانیت» بوده است؛ یعنی حالتی که میبایست او را از کشورهای اطراف متمایز و با گذشتهٔ خود دمساز دارد. ایرانیت را مانند قدحی شکستنی زیر بغل گرفته و در راستهٔ تاریخ به راه افتاده. اگر کسانی هم بودهاند (و بودهاند) که میخواستهاند خود را از ایرانیت جدا نگه دارند، او آنها را رها نمیکرده. او در تاریخ ایران و گذشتهٔ پربار آن و تراکم فرهنگها خلاصه میشده، و این به ایران اجازه نداده است که به کشور دیگری شبیه گردد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/16780-farsi-afzontar-az-yek-zaban.html
https://www.tg-me.com/iranbom_ir
دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
بنا به یک اصل کلی، زبان در نزد هر قوم وسیله بیان مقصود و تفهیم و تفهم است؛ ولی زبان فارسی دری نقشی افزونتر از این ایفا کرده است. بدینگونه:
۱ـ وسیله یکپارچگی سرزمینی بوده است که تحت نام ایران، و یا در قلمرو فرهنگی ایران، قرار داشته.
۲ـ موجب شده است که این کشور واجد شرایط شخصیت متمایزی بماند و در سایر کشورهای فتحشده اسلامی مستحیل نگردد.
۳ـ چون هنرهای دیگر از نوع موسیقی و نقاشی در دوران بعد از اسلام ممنوع یا محدود شناخته میشده، او از طریق شعر یا نثر شاعرانه، وظیفه و نقش آنها را هم بر عهده گرفته.
۴ـ سرنوشت ایران را به عنوان یک واحد مستقل فرهنگی، وابسته به سرنوشت خود کرده.
۵ـ آفت و انحطاط زبان فارسی، تا حدی مبیّن افت و انحطاط فرهنگی و اجتماعی ایران شناخته میشده.
وابستگی ایران به زبان فارسی به گونهای است که اگر در روزگار پیش از اسلام از یک باشندهٔ این سرزمین میپرسیدند: «شما که هستید؟» میگفت: «من ایرانیام»؛ ولی بعد از اسلام میبایست بگوید: «یک ایرانی که زبانش فارسی است.» در این دوران هزار و صدساله، همه چیز بر گرد محور زبان گردیده و بزرگترین دستاوردی که ما داریم، یعنی ادب و اندیشه، از آن سرچشمه گرفته است. در اینجا وارد بحث نمیشویم که اگر فارسی دری تکوین نیافته بود، وضع ایران چگونه میشد، بی تردید جز این میشد که شده است. البته ایرانی زندگی میکرد؛ ولی زندگیی که در حداقل نیازهای روزمره متوقف بماند. به قول امیرمعزی:
زین سان که چرخ نیلگون، کرد این سراها را نگون
دیّار کی گردد کنون گرد دیار یار من؟
در ایران بعد از اسلام دیگر مقتضیات گذشته موجود نبود که این کشور بتواند به عنوان یک قدرت منسجم بزرگ در صحنه جهانی عرضه وجود کند. بنابراین چون نمیتوانست از پایگاهی که طی هزار سال به عنوان یک کشور فرادست داشته بود، چشم بپوشد، از طریق زبان موقعیت جهانی خود را حفظ کرد. در واقع سیادت سیاسی دوره گذشته، تبدیل به سیادت فرهنگی گشت. اینکه در قرن سوم، در عصر سامانی، ناگهان سیل سخنوری جاری گردید و بهخصوص سه کتاب معتبر، یعنی«خداینامه» که تاریخ حماسی ایران بود و دیگری «تاریخ بلعمی» و سومی «تفسیر طبری» به زبان فارسی نگاشته شد، واقعه معنیداری است.
ایرانی با این سه کتاب نشان داد که میخواهد اعتقاد ایمانی خود را با تاریخ و یادگارهای باستانی خود همراه نگاه دارد. اتفاق شگرف آن شد که در همان سالی که رودکی از دنیا رفت (۳۲۹هـ)، فردوسی پا به هستی نهاد. شاهنامه استقرار زبان فارسی را به عنوان ادامهدهندهٔ حیات ملی تسجیل کرد. اینکه گفته شده است «عجم زنده کردم به این پارسی» چه این مصراع از فردوسی باشد و چه آن را از زبان او گفته باشند، واقعیت مهمی را بازگو میکند. از این پس دیگر ایران اطمینان یافت که همانگونه ایران خواهد ماند، ولو حوادث ریز و درشتی در کمینش باشند. دلیلش آنکه بعد از سامانیان، غزنویان آمدند و نخستین بار این کشور در تاریخ خود، فرمانروای بیگانه و بردهتبار به خود دید، ولی چه باک؟ زبان فارسی باروی دفاعی مقاومی بود.
از قراری که با قدری غلو حکایت کردهاند، چهارصد شاعر در دربار محمود غزنوی حضور مییافتند. اینها چه میکردند و چه میخواستند؟ در واقع مهمان زبان فارسی بودند، و خود محمود نیز مهمان بود؛ زیرا میبایست مشروعیت خود را از این زبان، یعنی از طریق شعر شاعران، کسب کند. بهتدریج زبان فارسی دری، زبان مشترک همه ایرانیان شد و موجب گشت تا آنان همدیگر را به آن بازشناسند. اگر در جنگ «سلاسل» مردم با زنجیر خود را به هم بستند و فایدهای نکرد (چو برگشت زنجیرها بگسلد)، و در این زمان با سلسلهٔ زبان به هم بسته شدند و مؤثر افتاد.
در ارزیابی نهایی، فشار و کژرفتاری عربها، از خلال دو حکومت اموی و عباسی، خالی از تأثیر مثبتی هم نبود، و آن این بود که ایرانی را به واکنش واداشت. انفجار استعداد و غیرت ایرانی به کار افتاد و یک نتیجهاش بالیدن زبان فارسی گشت. برای حفظ حیات ملی جز این چارهای نبود. زبان تنها برآورندهٔ نیاز روزمره شناخته نمیشد، بلکه میبایست تضمینگر موجودیت ایران باشد،
یک دلمشغولی بزرگ برای ایرانی، حفظ «ایرانیت» بوده است؛ یعنی حالتی که میبایست او را از کشورهای اطراف متمایز و با گذشتهٔ خود دمساز دارد. ایرانیت را مانند قدحی شکستنی زیر بغل گرفته و در راستهٔ تاریخ به راه افتاده. اگر کسانی هم بودهاند (و بودهاند) که میخواستهاند خود را از ایرانیت جدا نگه دارند، او آنها را رها نمیکرده. او در تاریخ ایران و گذشتهٔ پربار آن و تراکم فرهنگها خلاصه میشده، و این به ایران اجازه نداده است که به کشور دیگری شبیه گردد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/16780-farsi-afzontar-az-yek-zaban.html
https://www.tg-me.com/iranbom_ir