Telegram Web Link
غروب شمس

دکتر محمد على موحد

عرض کنم عنوان صحبت ما «غروب شمس» است و سخنم را با غزلى از مولانا شروع میکنم که در همین رابطه است؛ در مرثیه شمس از مولانا:

میان ما چون شمعى نور مى‏داد
کجا شد اى عجب بى ما کجا شد
دلم چون برگ مى‏لرزد همه روز
که دلبر نیمه شب تنها کجا شد
چو دیوانه همى گردم به صحرا
که آن آهو در این صحرا کجا شد
دو چشم من چو جیحون شد ز گریه
که آن گوهر در این دریا کجا شد
ز ماه و زهره مى‏پرسم همه شب
که آن مه رو بر آن بالا کجا شد
چون آن ماست چون با دیگران است
چو اینجا نیست او آنجا کجا شد
بگو روشن که شمس ‏الدین تبریز
چو گفت: «الشمس لایخفى» کجا شد

ماه گذشته من طى سه جلسه درس گفتارهایى در شهر کتاب داشتم. در آن سه جلسه روایتهاى مربوط به داستان ملاقات شمس تبریزى با مولانا را مرور کردیم و کوشیدیم تا از وراى مه غلیظ افسانه‏ هایى که بر فضاى کلى روایتها حاکم است حتى‏الامکان روزنى به واقعیت‏هاى تاریخى این ماجراى رازآلود بگشائیم. پس از برگزارى آن جلسه‏ ها مراجعاتى به بنده شد با این درخواست که آن بحث را تا پایان ادامه دهیم و روایتهایى را هم که در خصوص ماجراى کیمیا خاتون و عاقبت کار شمس آمده است به همان روش در معرض نقد و بازبینى قرار دهیم. بنابراین وقتى با دوست عزیزم آقاى دهباشى راجع به این جلسه صحبت مى‏کردیم قرار شد دنباله همان بحث را در اینجا بگیریم.

نکته‏اى که تکرار آن را در آغاز صحبت به ویژه براى کسانى که در آن جلسه‏هاى قبلى حضور نداشتند لازم مى‏دانم این است که روایتهاى دایر بر این ماجرا از طریق سه منبع به دست ما رسیده است. اول ابتدا نامه سلطان ولد فرزند مولانا، دوم رساله سپهسالار، سوم مناقب العارفین افلاکى. ابتدا نامه که معتبرترین این سه منبع است درست چهل و پنج سال پس از ناپدید شدن شمس به رشته نظم کشیده شده است (۶۹۰)، و تألیف رساله سپهسالار و کتاب افلاکى سالها پس از ابتدا نامه بوده و مقصود گردآورندگان هر سه کتاب نه تاریخ نویسى است و نه حتى وقایع‏نگارى، بلکه آن سه کتاب مناقب نامه‏هایى هستند که به شیوه اهل خانقاه به نقل کرامتهاى مولانا و خاندان او اختصاص یافته و معمولاً این منقولات آلوده به خرافات بسیار و گزافه رانیهاى عامیانه بى سر و ته است و هرچه زمان بیشتر بگذرد بر تعداد آن منقولات نامعقول و هم بر غلظت آن‏ها مى‏افزاید. افلاکى در سال (۷۵۴) تألیف کتاب خود را به پایان رسانیده است و در آن تاریخ بیش از یک قرن یعنى درست شاید صد و ده سال بر ماجراى شمس سپرى گشته و احدى از شاهدان عینى باقى نمانده بود و براى محققى که در روزگار ما در آن روایتها مى‏نگرد بازسازى یک تصویر معنى‏دار و منسجم و معقول از ماجرا جز با دقت و تأمل در گفته‏هاى خود شمس در مقالات و اشاره‏ هاى مولانا در مثنوى و دیوان و فیه مافیه راهى دیگر وجود ندارد. این مقدمه را عرض کردم براى اینکه مى‏دانم مخصوصا خانم‏هاى اهل قلم علاقه دارند به این موضوع. از خانمها یک رُمانى هم به نام کیمیا خاتون منتشر شده و مى‏دانم اینهایى که از بنده امروز درخواست کردند راجع به کیمیا خاتون صحبت کنم پشت ذهن‏شان این کتاب و بحث‏هاى این کتاب هست.


از سه مناقب نامه‏اى که پیشتر نام بردیم معتبرترین آنها که ابتدا نامه سلطان ولد فرزند مولاناست اصلاً اسمى از کیمیا خاتون نمى‏برد. اما دومین آنها یعنى رساله سپهسالار حکایت از این دارد که شمس، کیمیا نام دخترى را (این عبارت سپهسالار است) «که پرورده حرم حضرت خداوندگار بود» خواستگارى کرده و مولانا آن دختر را به عقد شمس درآورده است. حالا این دخترى که پرورده حرم حضرت مولانا بود، مرحوم گلپینارلى فکر کرده که حتما کراخاتون همسر دوم مولانا بیوه بوده، و وقتى پیش مولانا آمده بچه‏هایى داشته از شوهر سابقش، و این کیمیا خاتون هم یکى از آن بچه‏ها بوده که در خانه مولانا بزرگ شده است. ما به هرحال دنباله حرف آقاى سپهسالار را مى‏گیریم. مى‏گوید: «چون زمستان بود و خداوندگار در تاب خانه، در صفّه خرگاهى ترتیب فرمودند که حضرت مولانا شمس‏الدین آن جا زفاف فرمود.» (مى‏دانید خانه‏هاى قدیمى اندرونى، بیرونى داشتند و تاب خانه یعنى جایى که گرمش مى‏کردند با تابش خورشید و یا به هر وسیله دیگر. صفّه دالان یا پیش دالانى در بیرون خانه است یا سکّویى در کنار ساختمان. بیرون مسجد حضرت رسول سکّوهایى بوده که عده‏اى از صحابه در آن جا بیتوته مى‏کردند اینها را مى‏گفتند اصحاب صفه. خرگاه هم اتاق مانندى است در داخل خیمه. ماحصل مطلب این است که مولانا در اندرون خانه بوده، در بیرون خانه یک محلى براى شمس ترتیب دادند تا زمستان را در آنجا بسر برد). علاءالدین که فرزند متوسط مولانا خداوندگار بود… هرگاه که به دستبوس والد و والده مى‏آمد و از صحن صفه عبور مى‏فرمود

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9772-shab-monala-balkhi.html


https://www.tg-me.com/iranboom_ir
یادگاری که در این گنبد دوار بماند

دکتر اصغر دادبه حافظ پژوه و مدرس دانشگاه، حافظ را نیاز جامعه ایرانی می داند. او در ابتدا توضیحاتی درباره مفهوم نیاز در ذهن مردم یک جامعه ارائه کرده و می افزاید: باید معنای نیاز روشن شود. وقتی از نیاز سخن می رود، ذهن بیشتر مردم به «نیازهای مادی» متوجه می شود و گمان می رود که نیاز، یعنی نیازهای مادی و بس. سخنانی از این گونه که: «اگر صبح تا شب بروی در دکان نانوایی شعر بخوانی، نانوا به تو نصف نان هم نخواهد داد» و «فکر نان کن که خربزه آب است» سخنانی و در واقع مغالطه هایی است رایج که محدود بودن نیازها را به نیازهای مادی در ذهن کوته نظران تائید می کند.

او می افزاید: حقیقت آن است که انسان دارای سه بعد یا سه جنبه است و لاجرم دارای سه گونه نیاز: جنبه یا بعد جسمانی ـ مادی، جنبه عقلانی و جنبه عاطفی. لازمه جنبه مادی وجودی انسان، نیازهای مـادی است که علم ـ علم تجربی ـ عهده دار رفع آن نیازهاست، از جنبه عقلانی انسان هم نیازهایی به بار می آید که فلسفه رفع کننده آن نیازهاست و سرانجام از جنبه عاطفی انسان هم نیازهایی پدید می آید که رفع آن نیازها از هنر به طور عام و از هنر شعر به طور خاص برمی آید.

این مدرس دانشگاه ادامه می دهد: به همین سبب است که یکی از نویسندگان و شاعران فرنگ، شارل بودلر، گفته است: «سه روز می توان بدون نان به سر برد؛ اما بی شعر، هرگز...!» و من می افزایم: «بی فلسفه هم هرگز...» یعنی که نیازهای معنوی (نیازهای عقلانی و عاطفی) اگر جدی تر از نیازهای مادی نباشند و اهمیتی بیش از نیازهای مادی نداشته باشند، کم از نیازهای مادی و بی اهمیت تر از آنها نیستند. کافی است به گرایش های مردم به موسیقی (و متاسفانه به موسیقی های مبتذل) توجه کنیم تا دریابیم که نیازهای عاطفی ـ احساسی تا چه پایه در زندگی موثرند.

او می گوید: وقتی هنر تا این حد رافع نیازهای عاطفی انسان است و وقتی نقش هنر شعر، که در طول قرون و اعصار در سرزمین ما وظیفه موسیقی را هم به عهده داشته است، تا این حد حائز اهمیت است، وضع شاعر شاعران، حافظ و نیاز ما به او روشن خواهد بود. به همین سبب به رغم سمومی که بر بوستان فرهنگ و شعر و ادب ما گذشته است و به رغم تهاجم فرهنگی که در جریان است، حضور حافظ و دیگر شاعران بزرگ ایران همچنان محسوس است و عامی ترین مردم ما هنوز از طریق تفال با حافظ پیوند دارند و حرف دلشان را از زبان او می شنوند و نیازهای عاطفی شان را در پرتو هنر آسمانی او رفع می کنند.

دادبه اظهار می کند: شاعران و متفکران بزرگ، فرهنگساز و هویت سازند و پشتوانه های فرهنگی محسوب می شوند و ستون های استوار بنیاد هویت ملی به شمار می آیند و هویت ملی ما بی وجود و بی حضور فردوسی و سعدی و حافظ و... بی معناست. به هویت سازی در بسیاری از سرزمین های اطرافمان، از جمله سرزمین های به اصطلاح آسیای میانه و نیز به ربودن شخصیت ها (شاعران و متفکران) و به زور آنان را از آنِ خود کردن بنگرید تا حقیقت روشن شود؛ حقیقتی که روشن هم هست!

او درباره شخصیت حافظ می گوید: حافظ، هوشمندِ هوشمندان است. هوشمندی و بزرگی، با یکدیگر نسبت مستقیم دارند. هیچ متفکر بزرگ و هیچ شاعر بزرگی نیست که هوشمند نباشد و حافظ چنان که شاعر شاعران است، هوشمند هوشمندان و زیرکِ زیرکان هم است. یکی از جلوه های رندی، زیرکی و هوشمندی و لاجرم دردمندی است که رند، روشنفکر روشن بین روشن رایی است که نیک می فهمد و نیک می شناسد و سخت احساس مسئولیت می کند و به همین سبب با ناروایی ها و نابکاری ها می ستیزد. ستیز حافظ با محتسب وصوفی و زاهد ریایی که در مردم فریبی و سلطه جویی مشارکت دارند و نقدهای زیرکانه و هنرمندانه وی از نابکاری های این جماعت، گواهی است صادق بر اثبات این حقیقت که حافظ از اوضاع و احوال روزگار خود بخوبی آگاه بود و هوشمندانه برآنچه باید، انگشت می نهاد.

دادبه توضیح می دهد: نیازی نیست در این مجال اندک به ابیاتی چون «محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببُرد...» و «صوفی نهاد دام و سرحقه باز کرد» و «احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشان...» و «یا رب آن زاهد خودبین که به جز عیب ندید» و همانند آن استشهاد کنم که آشنایان سخن حافظ نیک می دانند که این رند هوشمند عالم سوز در سراسر دیوان خود چه سان «آن حکایت ها که از نهفتنشان دیگ سینه جوش می زند، به صوت چنگ بازگفته است». در سوگنامة شاه شیخ ابواسحاق به مطلع «یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود» تامل کنیم تا به هوشمندی و ژرف نگری حافظ پی ببریم؛ در یک کلام می گویم: حافظ نه بدان سبب حافظ شد و زبان مردم ایران گشت که سرود: «زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم»، و نه بدان سبب که گفت: «در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد»، بلکه بدان سبب که فریاد برآورد:

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/10611-yadegari-ke-dar-in-gonbad-davar-bemanad.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
جلال الدین پارسی است نه رومی!

یک محقق و پژوهشگر حوزه ادبیات و فلسفه با اشاره به کم توجهی به آثار ارزشمند و تثبیت شده ایرانی، مولانا را بخشی از هویت ایرانی معرفی کرد و گفت: برخی به سهو مولانا را جلال الدین رومی معرفی می کنند در حالیکه وی جلال الدین پارسی است.

دکتر محمد بقایی(ماکان) درباره دلیل توجه زیاد به مولوی در جهان معاصر گفت: دنیای معاصر پس از انقلاب صنعتی بتدریج از معنویت دور شد چندانکه برخی متفکران غرب به این موضوع توجه بسیار نشان دادند و ذهن انسان را به زیبایی‏های باطنی و همچنین مفاهیم معنوی معطوف داشتند .

مؤلف کتاب "معنای زندگی از نگاه مولانا و اقبال " در ادامه افزود: در زمانهای بعد گروههایی را با نامهای مختلف در جریان فکری غرب می‎یابیم که از پدید آمدن شرایط بسیار منضبط صنعتی سر به عصیان برداشتند که بطور مشخص می‏توان از طیف گسترده‎ای به نام هیپی‏ها نام برد. امروزه هم می‏بینیم که شاخه ‏هایی از این نوع حرکتها در قالبها و نامهای دیگر در کشورهای صنعتی شکل گرفته است.

وی یادآور شد: همه اینها مبین گرایش انسان به شرایطی است که نمی‏خواهد در آن نشانی از سلطه انقلاب صنعتی و دنیای ماشینیسم باشد در چنین شرایطی پیداست که عشق، نقش برجسته‏ای در هدایت دنیای عقل‏گرا پیدا می‏کند. از آنجا که مولانا قافله سالار کاروان عشق است جهان بسیارعقلی کنونی اندیشه‎های او را عاملی برای تلطیف زندگی خشونت بار خویش یافته است.

این محقق و پژوهشگر حوزه ادبیات و فلسفه در ادامه یادآور شد: به همین سبب سالیانی است که اندیشه ‏های او در میان غربیان رواج بسیاری یافته چندان‌که حتی ترجمه‏ های معمولی اشعار وی جزو پرفروشترین کتابها درآمده و معروفترین خوانندگان مفتخرند که اشعار او را می‎خوانند.

بقایی در مورد اینکه چه وجوهی از اندیشه مولوی بیشتر در دنیای امروز که با بحران هویت دست به گریبان است، می آید نیز گفت: حقیقت آنست که حضرت مولانا بخشی از هویت ایرانی است چنانکه مثنوی او را حماسه عرفانی لقب داده اند، این حماسه عرفانی که برخی اقوام غیر ایرانی سعی می‏کنند به خود نسبت دهند نشانه عظمت آن است و مبین والایی و توانمندی زبان فارسی است .

وی افزود: بنابراین توجه به مثنوی علاوه بر اینکه انسان امروزی را در دنیای صنعتی بسیار پیشرفته ماشین زده به معنویت ، تسامح، انساندوستی و عشق به عالم و آدم دعوت می‎کند هویت ایرانی را نیز که زبان فارسی از ارکان اصلی آن است به همراه بسیاری از اندیشه‎های برآمده از ایران ( از جمله خلقت انسان) رهنمون می‎شود.

مؤلف کتاب "مولوی و سنایی " در مورد اینکه تا چه اندازه ضرورت شرح و بازنویسی مثنوی برای استفاده غیرمتخصصان اظهار داشت: این کوشش توسط بسیاری از محققان صورت پذیرفته و مجلدات آن بیت به بیت شرح داده شده است همچنین داستانهای مثنوی بطور جداگانه به صورت منثور نگاشته شده ولی باید توجه داشت فهم مثنوی که اثری دشوار است و آنچه خواندن آنرا اندکی دشوار می‎سازد عدم توجه به آن است.

وی تأکید کرد: متأسفانه بسیاری از اهل قلم چندانکه به ادبیات غیر ایرانی می‎پردازند به آثار ارزشمند و تثبیت شده ایرانی که جنبه جهانی یافته و جهانیان نیز بدان بیشتر توجه دارند عنایت لازم را مبذول نمی‎دارند.

این نویسنده و مترجم در ادامه تصریح کرد: حتی رسانه‎های ما نیز فاقد این حساسیت هستند بطوریکه او را به سهو رومی خطاب می‎کنند حال آنکه او ایرانی و [جلال الدین پارسی] است نه جلاالدین رومی.

بقایی تأکید کرد: به نظر می‎رسد آنچه در مورد ارزش مولوی و امثال او باید گفت این است که متولیانش قدر این ستارگان درخشان را بدرستی نمی‎شناسند و اگر توجه‏ای به آنها نشان می‏دهند به صورت نه چندان برجسته آن‏هم درمناسبتها است و گرنه هر ایرانی نیاز دارد هر روزش با مشاهیر فرهنگ ساز او مانند مولوی بگذرد زیرا حاصل چنین تلاشی پرورش هویت ملی است که به توفیق و سربلندی جامعه می‎انجامد.

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/didehban/mirase-manavi/3340-jaledin-parsi-ast-na-romi.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
زادروز گاندی...‌

‌دوم اكتبر (۱۰ مهر)، زادروز مهاتما گاندی، رهبر انقلاب استقلال هندوستان و بنيادگذار جمهوري هند است. وي مبتكر مبارزه منفي (نافرماني مدني) براي رسيدن به مقصود سياسي بشمار مي آيد، و ساده زيستن و فروتني او زبانزد جهانيان است. وي كه در دوم اکتبر 1869 به دنيا آمده بود 78 سال عمر كرد و در سال 1948 جان خود را بر سر تامين آرامش هند گذارد و به دست يك هندوي متعصب و مخالف تقسيم شبه قاره هندوستان به دو کشور هند و پاکستان ترور شد.

یادش گرامی.

@iranboom_ir
ماهاتما گاندی که بود و چه کرد؟

مهانداس کارامچاند گاندی (زاده ۲ اکتبر ۱۸۶۹ - درگذشت ۳۰ ژانویه) رهبر سیاسی و معنوی هندی‌ها بود که ملت هند را در راه آزادی از استعمار امپراتوری بریتانیا رهبری کرد. او در طول زندگیش استفاده از هر نوع ترور و خشونت برای رسیدن به مقاصد را رد می‌کرد. فلسفهٔ بی‌خشونتی گاندی روی بسیاری از جنبش‌های مقاومت بدون خشونت در سراسر جهان و تا امروز تأثیر گذارد.

از زمانی که وی مسئولیت رهبری نبرد برای آزادی و کنگره ملی هند در سال ۱۹۱۸ را به عهده گرفت، به عنوان نمادی ملی شناخته شد و میلیون‌ها نفر از مردم او را با لقب ماهاتما یا روح بزرگ یاد می‌کردند. هر چند که او از القاب افتخارآمیز بیزار بود ولی امروز هم همگی او را با نام ماهاتما گاندی می‌شناسند. سوای اینکه بسیاری او را به عنوان یکی از بزرگ‌ترین رهبران تاریخ تلقی می‌کنند، مردم هند از او با عنوان «پدر ملت» یا باپو (در هندی به معنای پدر) یاد می‌کنند. زادروز وی در هند به عنوان یک روز تعطیل ملی است و گاندی جایانتی نام دارد.

گاندی توانست با استفاده از شیوهٔ ضدخشونت نافرمانی مدنی استقلال هند را از بریتانیا بگیرد و در نهایت دست امپراتوری بریتانیا را از هند کوتاه کند. شیوهٔ مقاومت آرام وی به مستعمرات دیگر هم نفوذ کرده و آنها را در راه استقلال میهن خود تشویق می‌کرد. اصل ساتیاگراهای گاندی روی بسیاری از فعالان آزادیخواه نظیر دکتر مارتین لوترکینگ، تنزین گیاتسو، لخ والسا، استفان بیکو، آنگ سان سو کی و نلسون ماندلا تأثیر گذاشت. البته همهٔ این رهبران نتوانستند کاملاً به اصل سخت ضدخشونت و ضدمقاومت وی وفادار بمانند.


ماهاتما گاندی که بود و چه کرد؟
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/10456-mahatma-gandi.html


گاندی به روایت گاندی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/4266-gandi-be-ravat-gandi-1.html

گاندی به روایت گاندی ـ ۲
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh/5418-gandi-be-ravayat-gandi-2.html


مهاتما گاندی به روایت گاندی ـ سبیل آویزان! - ۳
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/goftego/5550-gandi-be-ravayat-gandi-3.html

مهاتما گاندی به روایت گاندی ـ ۴ - بالنسبه ناامید شدم
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh/5728-gandi-be-ravayat-gandi-4.html

مهاتما گاندی به روایت گاندی ـ ۵ - سپاس به درگاه الهی
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh/6126-gandi-be-ravayat-gandi-5.html


مهاتما گاندی به روایت گاندی ـ ۶ - ...دید «‌سیاه‌» هستم!
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh/6645-gandi-be-ravayat-gandi.html


مهاتما گاندی به روایت گاندی ـ ۷ - سختی‌ها ...
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh/6840-gandi-be-ravat-gandi-7.html


مهاتما گاندی به روایت گاندی ـ مواظب خودت باش! - ۸
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh/7118----------8.html

مهاتما گاندی به روایت گاندی ـ پانسیون - ۹
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh/7466--------9.html


مهاتما گاندی به روایت گاندی ـ تماس با مسیحیان - ۱۰
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh/7674-gandi-10.html

مهاتما گاندی به روایت گاندی - عمله بودن چیست؟ ـ ۱۱
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh/7911--11.html


مهاتما گاندی به روایت گاندی ـ ۱۲
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh/8219-gandi-12.html

زندگینامه «نلسون ماندلا» رهبر ضدآپارتاید
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/11102-nelson-mandela-sp-1871683038.html


دكتر محمد مصدق
http://www.iranboom.ir/drmosadegh.html

https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
شاعر پاکستانی: فارسی زبان عشق است/ میراث اقبال لاهوری برای جهان اسلام

علی کمیل قزلباش، شاعر و مترجم پاکستانی، با بیان اینکه فارسی زبان عشق و شعر است، می‌گوید: علامه اقبال لاهوری از کودکی با شعر و اندیشه شاعرانی چون مولانا آشنا شد و این آشنایی، بنیان‌های فکری او را شکل داد. / جام نیوز

@iranboom_ir
۲۴ سال پیش در ۱۱ مهر ۱۳۷۹، یحیی ماهیار نوابی ـ زبان‌شناس و از مفاخر فرهنگی ایران ـ درگذشت.
یادش گرامی باد.

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
امروز سالروز درگذشت عمران صلاحی روزنامه نگار و طنزنویس ایرانی است. او کار خود را در سال ۱۳۴۵ از مجله «توفیق» و به دنبال آشنایی با پرویز شاپور آغاز کرد. عمران صلاحی ۱۵ سال پیش درگذشت.
@Iranboom_ir
یحیی ماهیار نوابی؛ زبان‌شناس و از مفاخر فرهنگی ایران در روز ۱۱ مهر ۱۳۷۹ درگذشت.
یادش گرامی باد.

@IRANBOOM_IR

کتاب جرعه برخاک
یادنامه استاد دکتر یحیی ماهیار نوابی

http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/761-jore-bar-khak.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
🔻‏تصویری غمبار از چنار کهن‌سال امامزاده صالح _ ۱۲۹۴ خورشیدی

🔸ژان دیالافوا در مورد این درخت هشتصد ساله که در سال ۱۳۷۹ به علت خشکیدگی قطع شد، می‌نویسد:

🔹«محیط آن تقریبآ به پانزده متر می‌رسد، هر یک از شاخه‌های آن مانند تنه درخت کهن‌سالی بر فراز بنای مسجد و اطراف آن سر به آسمان کشیده‌ است»

https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
«آسیب ‏شناسی قدرت» در اندیشه مولانا

دکتر احمد کتابی

درآمد: مولانا جلال‏ الدین محمد مولوی، بی‏گمان، سرآمدِ عارفان ایران زمین است و آثار جاویدان او ـ به ‏ویژه مثنوی معنوی ـ گنجینه عظیم و بی ‏بدیلِ معارف الهی و دقایقِ عرفانی. به رَغمِ این تمرکز و استغراق در الهیات و مباحثِ عرفانی، مولانا از توجه و پرداختنِ به دیگر موضوعات نیز غافل نمانده است؛ تا آنجا که کمتر مسأله ‏ای در زمینه مسائل و مباحث گوناگون انسانی ـ مخصوصاً در حیطه خودشناسی و کشف و دریافتِ ناشناخته ‏ها و ناپیداهای روح آدمی ـ می‏توان یافت که از نگاهِ ژرف‏کاو و تیزبینِ وی دور و مغفول مانده باشد. در مقاله حاضر، نویسنده محترم به بررسی یکی از این مباحث؛ یعنی« قدرت و آسیب‏های ناشی از آن» که با انسان‏شناسی و نیز دانش‏ وحرفه سیاست ارتباطی تنگاتنگ دارد، پرداخته است.

در این مقاله برآنیم تا به بررسی یکی از این مباحث که با انسان ‏شناسی و نیز دانش‏ وحرفه سیاست ارتباطی تنگاتنگ دارد، بپردازیم: قدرت و آسیب‏های ناشی از آن. در حاشیه این موضوعِ اصلی و محوری، از دو مسأله بسیار مهم دیگر نیز، که با موضوع قدرت دارای روابط بسیار نزدیک و مناسبات متقابل و درهم تنیده‏ای است، به‏عنوان مقدمه و زمینه بحث، سخن خواهد رفت: شهرت‏جویی و جاه‏ طلبی. ضمناً در جای‏جای مقاله به بررسی نقشِ بسیار مؤثر و تعیین کننده ستایشگری (مدح) نابجا در ایجاد و تقویت «کیش شخصیت» و روحیه غرور و تفرعن در ارباب قدرت پرداخته خواهد شد.

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/10160-asib-shenasi-ghodrat-dar-andishe-molana.html
____

 کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دربارۀ مولانا و مثنوی شریف

تاریخ زندگی مولانا تا حد زیادی روشن است. وی در عهد خویش نیز پس از وفاتش در قونیه و خارج از آن بسیار شهرت داشت، و پیروان بسیاری از شدت علاقه به مولانا زندگی او را به تفصیل شرح داده‌اند. تنها در دوره خود مولانا چندین اثر در باب تاریخ حیات وی و افکارش نوشته شده که امروزه در دسترس ما قرار دارد. پس از گذشت مولانا نیز کتابها و مقالات بی‌شماری درباره آرا و احوال وی نگاشته شده است.

روزگار مولانا از نظر تنوع شخصیت‌های نامدار عرفانی بی نظیر است، وی در قرنی می زیست که ابن عربی، صدرالدین قونوی، سلطان العلما، شمس تبریزی، عطار، سعدی و بسیاری از بزرگان شعر و ادب عرفانی در آن به سر می برند. مولوی در مثنوی و غزلیات شمس از افرادی نام می برد که معلوم است سخت به آنان ارادت می ورزیده، از آن جمله است عطار و سنایی و بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی. وی در مثنوی گفته‌های سنایی را که از عمق زیادی برخوردار است شرح کرده است. افلاکی در مناقب العارفین از قول مولانا نقل می‌کند: "هرکه سخنان سنایی را بخواند و دریابد بر اسرار سخنان ما واقف است". مولانا می گوید:

عطار روح بود و سنایی دو چشم او
ما از پی سنایی و عطار می رویم

هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/3338-darbareye-molana-masnavi-sharif.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
۲۲ سال پیش در ۱۲ مهر ۱۳۸۱، احمد محمود ـ داستان‌نویس ـ درگذشت.
یادش گرامی باد.

@iranboom_ir
انسان کامل در فصوص و مثنوى - 1

سید محمد دشتی

انسان کامل از اصطلاحات کليدى عرفان نظرى است. انديشه ها و اَنظار گوناگونى که درباره مفهوم انسان کامل ارائه شده چنان گسترده است که به دست دادن تعريفى جامع و فراگير را سخت دشوار ساخته است. با اين همه، با توجه به مجموع آراء و افکارى که اهل عرفان در مورد آن عرضه کرده اند مى توان گفت انسان کامل، انسانى است داراى اين ويژگى ها:
1. علت غايى خلقت است؛ 2. سبب ايجاد و بقاى عالم است؛ 3. متخلّق به اخلاق الهى است؛ 4. اسم جامع الهى (=الله) در او تحقق يافته است؛ 5. واسطه ميان حق و خلق است؛ 6. خليفه بلامنازع حق است؛ 7. راهنماى خلايق است، هم از حيث ظاهر (=شريعت) و هم از نظر باطن (=طريقت)؛ 8. هر چند مخلوق خداست اما نظر به آنکه واجد صفات و اخلاق الهى است و دوگانگى (=اثنينيّت) از او برخاسته است با هويت متعالى الهى وحدت ذاتى پيدا کرده است.
البته ممکن است بعضى از اصحاب قلوب، پاره اى از اين ويژگى ها را قبول نداشته باشند، مثلا مولوى ويژگى هشتم را نمى‌پذيرد و معتقد است دوگانگى ميان خالق و مخلوق، هيچگاه برطرف نخواهد شد (مولوى، 1374، ص242 / دفتر 2 ب 1348 به بعد) اما در مجموع، مى توان اين صفات را به عنوان اهمّ ويژگى‌هاى انسان کامل که بيشترين اتفاق نظر در مورد آنها وجود دارد برشمرد.

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/3375-ensan-kamel-fosos-masnavi.html


انسان کامل در فصوص و مثنوى - 2
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/3376-ensan-kamel-fosos-masnavi-2.html

انسان کامل در فصوص و مثنوى - 3
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/3377-ensan-kamel-fosos-masnavi-3.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
مراسم هزاره فردوسی و گشايش ساختمان تازه آرامگاه اين ميهندوست...‌

دکتر انوشیروان کیهانی زاده

در این روز (‌۱۲ مهر) سال ۱۳۱۳ جشن هاي هزاره فردوسي با شركت اديبان، دانشمندان، سياستمداران و دولتمردان كشور و جهان در تهران آغاز بكار كرد و ۱۵ روز طول كشيد و ضمن آن به فردوسي كه گفته است «چو ايران نباشد تن من مباد» لقب «ميهندوسترين ايرانيان» داده شد كه عمر خود را بدون چشمداشت و داوطلبانه صرف خدمت به ايران، تاريخ آن و زبان پارسي كرد و تاريخ ايران (شاهنامه) را به شعر در آورد. در جريان اين مراسم كه نطق هاي فراوان ايراد شد و رسالات متعدد انتشار يافت، شركت كنندگان در مراسم به خراسان رفتند و رضاشاه بيستم مهرماه با حضور آنان ساختمان تازه آرامگاه آن مرد بزرگ و بزرگوار را كه همه ايرانيان و پارسي زبان مديون زحمات او هستند گشود. مراسم بزرگداشت حکیم فردوسي در عين حال فرصتي بود كه ايرانشناسان در باره جشن هاي مهرگان ، اهميت و تاريخچه آنها سخن بگويند.

برگرفته از تاربرگ تاریخ ایران و جهان

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
افتخار ملی...‌

دکتر انوشیروان کیهانی زاده

‌در این روز (12 مهر) سال 1313 ساختمان تازه آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی شاعر مشهور ایرانی گشایش یافت و مراسم موسوم به «جشن‌های هزاره فردوسی» با حضور ایران شناسان آغاز شد.

شرکت‌کنندگان در همایش هزاره فردوسی در مقابل تالار دارالفنون، تهران.
ردیف اول (نشسته):
حیدرعلی کمالی (ترکیه)، محمدتقی بهار، هانری ماسه (فرانسه)، عباس اقبال، عیسی صدیق، محمد آقااوغلو (آمریکا)، فرانکلین گونتر (آمریکا)، سباسستیان بک (آلمان).‌

‌ردیف دوم:
جان درینک‌واتر (انگلستان)، عبدالوهاب عزام (مصر)، ژرژ کونتنو (فرانسه)، ابراهیم حکیمی، یوگنی برتلس (شوروی)، سفیر شوروی، حسن اسفندیاری، محمدعلی فروغی، خانم گدار، دستور نوشیروان (هند)، آرتور کریستنسن (دانمارک)، فریدریش زاره (آلمان)، عبدالحسین شیبانی، حسن پیرنیا.

ردیف سوم:
مجتبی مینوی، ولی‌الله نصر، مهدی دیبا، حسن وحید دستگردی، میرزا یانس، بدیع‌الزمان فروزانفر، سعید نفیسی، جمیل صدقی زهاوی (عراق)، صادق رضازاده شفق، محمد فؤاد کوپرولو (ترکیه)، ابوالقاسم اعتصام‌زاده، محمد نظام‌الدین، ادوارد دنیسن راس، آشیکاگا آتسوجی (ژاپن)، زین‌العابدین رهنما، آ. آ. بولوتنیکوف (شوروی)، محمدطاهر رضوی (هند)، غلامرضا رشید یاسمی.

ردیف چهارم:
مایل تویسرکانی، احمد حامد صراف (عراق)، علی‌اصغر حکمت، یان ریپکا (چکسلواکی)، نصرالله فلسفی، محمد عشاق (هند)، آلکساندر فرایمان (شوروی)، سید عبد الکریم حسینی (حیدرآباد دکن ,هند)، عبدالعظیم قریب، علی نهاد بی (ترکیه)، شیخ‌الملک اورنگ، احمد بهمنیار، رحیم‌زاده صفوی.

ردیف پنجم:
ژوزف هاکن (فرانسه)، جلال همایی، یوری نیکولایویچ مار (شوروی)، علی قویم، آلکساندر روماسکویچ (شوروی)، یوزف اوربلی (شوروی)، جمشید جی اونوالا (هند).‌

‌ردیف ششم:
بهرام‌گور آنکلساریا (هند)، احمد کسروی، نصرالله تقوی، ولادیمیر مینورسکی (انگلستان)، عبدالحمید عبادی (مصر)، آنتونیو پاگلیارو (ایتالیا)، ملک کرم، ارنست کوهنل (آلمان)، عباس خلیلی، علی جواهرکلام، ال. آ. مایر (فلسطین).

برگرفته از تاربرگ تاریخ ایران و جهان

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
حکیم ابوالقاسم فردوسی

http://www.iranboom.ir/hakime-tos.html

@iranboom_ir
شعر حافظ تبلوری از فرهنگ ایرانی و اسلامی - لسان الغیب سرآمد غزلسرایان جهان

 شعر حافظ از یک سو ریشه در فرهنگ کهن ایران زمین دارد و از دیگرسو با معارف اصیل اسلامی عجین گشته و شاید یکی از راز‌های ماندگاریش در تاریخ و فرهنگ ایران همین باشد.

بیستم مهر یادروز حافظ نامگذاری شده است. شاعری که شعرای بسیاری را در سرتاسر جهان مجذوب خود کرده است.

کورش کمالی سروستانی محقق و استاد دانشگاه در گفتگو با خبرنگار مهر اظهار داشت: خواجه شمس‌الدین محمدشیرازی، سرآمد غزل سرایان جهان، متخلص به حافظ و ملقب به لسان‌الغیب است.

وی ادامه داد: دیوان اشعارش سراسر عشق و مستی و رندی است. عارف و عامی به سخنش دل بسته‌اند و اشعارش را ترجمان احوال و اسرار خویش می‌دانند.

این پژوهشگر بیان کرد: شیفتگان کلامش بسیارند و از آنجایی که "کس چو حافظ نشکید از رخ اندیشه نقاب" همگان برآنند تا به قدر همت خویش از زلال کلامش بهره گیرند.

وی ادامه داد: حافظ شاعر غزل است، غزلیاتش آیینه‌ای است روشن از اندیشه‌های والایش. اندیشه‌هایی آمیخته از فلسفه، عرفان، مستی، رندی و عشق. خواجه بزرگ با تکیه بر این مبانی، می‌کوشد تا با بیان حقایق حکیمانه، عارفانه و عاشقانه، شور و غوغا در دل‌ها بیافکند.

کمالی سروستانی بیان کرد: شور سخنش بسیار است، در غزل‌هایش با سوز عاشقان و راز و نیاز عارفان رو به روئیم و این چنین است که او شاعری بی‌بدیل شده و از آنجا که کلامش تأویل‌پذیر است معشوق زمینی و آسمانی در اشعارش شانه به شانه هم می‌سایند. گاه این معانی چنان در هم تنیده‌اند که بازشناختن آنها، دشوار می‌ کند.

وی ادامه داد: در ساختار غزل حافظ، نه یگانگی معانی عرفانی اشعارمولانا را به تنهایی می‌توان یافت و نه توصیفات عاشقانه سعدی را. حافظ می‌کوشد تا شعرش را با مبانی حکمت و وصف عشق و رندی و مستی در هم آمیزد، تا بدانجا که در خرابات مغان نور خدا می‌بیند.

این استاد دانشگاه بیان کرد: روزگارحافظ روزگار بیداد است و ریا، دل به عشق می‌سپارد و رندی و می‌کوشد تا بدین‌وسیله، طرحی نو دراندازد و از این روست که گاه در اشعارش از بیداد زمانه و ریا وسالوس می‌نالد و گاه از حال دل ریش خویش.

کمالی سروستانی ادامه داد: شعرش سرود عشق است و از غزل‌هایش پیوسته طنین این نوا به گوش می‌رسد و بدین خاطر است که قال و مقال عالمی را در این ره از غزل‌هایش پیوسته طنین این نوا به گوش می‌رسد و بدین خاطر است که قال و مقال عالمی را در این ره به جان می خرد و سرفراز برقله همیشه بلند غزل فارسی می‌ایستد و نام بلند خویش را بر جریده عالم ثبت می‌کند و بدین‌گونه شاعر ملی ایران زمین می‌شود. اگر چه اندیشه انسانی او گیتی را تسخیر می‌کند و پیام متعالی عشق، رندی و مستی‌اش شاعران بزرگی را در جهان مجذوب او می‌کند.

وی ادامه داد: شعر حافظ از یک سو ریشه در فرهنگ کهن ایران زمین دارد و از دیگر سو با معارف اصیل اسلامی عجین گشته و بدین سان حافظ به گونه‌ای بایسته آمیزش پرشگون و مبارکی را در میان فرهنگ ایرانی و اسلامی بوجود می‌آورد و شاید یکی از راز‌های ماندگاریش در تاریخ و فرهنگ ایران همین باشد.

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/10508-hafez-lesanolgheib.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
تپه میل را دریابیم

شقایق فتحعلی زاده

تپه میل که از آن آتشکده بهرام و آتشکده ری نیز نام برده می‌شود از آثار دوره ساسانیان در شهر ری است. گمان می‌رود که این بنا آتشگاه بهرام گور بوده باشد. تپه میل با سنگ، ساروج، خشت و گل ساخته شده‌است. نیزارهای اطراف تپه از وجود دریاچه‌ای حکایت دارد که در گذشته در این محل وجود داشته، ولی خشک شده‌ است. بلندی تپه میل از سطح دشت اطراف ۱۸ متر است و حدود ۲۵ متر پهنا و ۲۰ متر درازا دارد. پیرامون این تپه بلند تپه‌های کم ارتفاع کوچکتر پراکنده شده که مشرف بر آنها قرار گرفته‌است. این مجموعه منطقه‌ای به وسعت ۸۰۰ در ۹۰۰ متر را شامل می‌شود. بر بالای تپه، بنای اصلی آتشکده در راستای شرقی غربی برپاست،طرح کلی بنا، تالار ستون داری بوده با دو ردیف ستون چهارگوشه سه تایی که عملاً به ۳ بخش تقسیم شده‌است. نخستین بار در سال ۱۹۱۳میلادی «ژاک دو مورگان»فرانسوی این آتشکده و سازه‌های پیرامون آن را مرمت کرد. این بنا در سال ۱۹۳۳ توسط اریک اشمیت مورد کاوش و حفاری قرار گرفت و دکتر فیروزه شیبانی از ایران کار حفاری آن را پی‌گیری کرده‌است

http://www.iranboom.ir/didehban/yademan-ha/17073-tape-mil-daryabim.html
حافظ پژوهشی در تاجیکستان
 
دکتر میرزا شکورزاده
استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه خجند
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/33397

آسیای میانه، وطن شاعران و اندیشمندان بزرگی هم‌چون رودکی، سمرقندی، فارابی، ناصرخسرو و دیگر اندیشمندان ایرانی بوده است. اما سؤالی که مطرح می‌شود این است که صرف‌نظر از آن‌که آسیای میانه، وطن شاعران و اندیشمندان بوده، پس چرا حافظ در ذهن، قلب و روح این مردم بیش از هر شاعر و عارف دیگری جای گرفته است؟ و چه افراد خاص و چه افراد عام، حافظ را ستایش می‌کنند و دوست دارند و دیوان حافظ را به عنوان کتاب آسمانی و مقدس می‌شناسند؟ شمار زیادی از اندیشمندان شرق و غرب بر این باورند که حافظ‌ شیرازی، با بیان نظرهای آسمانی خویش، نه تنها در ادبیات فارسی بلکه در ادبیات جهان تأثیر به‌سزایی گذاشته است. حتا شاعرانی که اشعارشان مانند غزلی ناب در ذهن و قلب ما به نظر آشنا هستند، در مقابل اشعار حافظ که به گفته‌ی اندیشمندان و محققان، اشعاری به مراتب برتر و بالاتر از غزل ناب است، به چشم نمی‌آیند. حافظ نه تنها سیه‌چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی، بلکه سیاره‌ی مشتری و زهره را در سماع به رقص درآورده است. شاکر، دانشمند معروف تاجیکستان که یکی از پژوهش‌هایش «شعر حافظ در اندیشه‌ی خاورشناسان اروپا و آمریکا» است، بر این نکته تأکید ورزیده است که هیچ صاحب‌نامی در جهان نیست که آثار حافظ را به زبان مادری خویش نخوانده باشد. البته صاحب‌نظران ادبیات فارسی معتقدند که پدر شعر فارسی، رودکی سمرقندی است. با آن‌که آسیای میانه، میهن سخن‌گستران توانا و جهان‌شمول بوده است، اما باز هم در میان این سخن‌وران، حافظ جایگاه ویژه‌ای دارد. تا بدان‌جا که فراگرفتن دیوان ملکوتی حافظ، معیار و ملاک سواد دانش‌آموزان در شرق، خراسان بزرگ و آسیای میانه محسوب می‌شد. در میان این مردم هر گاه که از خواجه‌ی بزرگ شیراز و دیوان ملکوتی‌اش سخن به میان می‌آید، نام حضرت را با احترامی خاص به زبان می‌آورند و دیوان بزرگوارش را با ذکر بسم‌الله می‌گشایند و پس از بوسیدن آن به قرائت اشعار آن می‌پردازند. حافظ در اندیشه‌ی حافظ‌شناسان آسیای میانه، نه تنها شاعری بلندپرواز است بلکه عارف داننده‌ی راز و حکیم آفریننده ایجاز هم به شمار می‌رود. از این روست که محافل حافظ‌خوانی، از گذشته تا امروز، نه تنها در شهرهای بزرگ بلکه در دوردست‌ترین گوشه‌های کوهستان تاجیک، فروزان بوده است. مادران با تمام اخلاص و آرزوی این‌که فرزندان‌شان از گزند روزگار ایمن باشند و از چشمه‌های دانش بهره‌مند شوند، کنار آنان دیوان حافظ را می‌گذارند تا اگر در زندگی با مسأله و یا مشکلی روبه‌رو شوند یا گره‌ای در کارهای‌شان به‌وجود بیاید، دیوان حافظ گره‌گشایشان شود. پس چنین به نظر می‌رسد که شعر حافظ در دل و ذهن سخن‌وران و شاعران ماوراء‌النهر بیش از دیگر شاعران جامعه تأثیرگذار بوده است. دانشمند معروف تاجیک، عبدالله غفارزاده به این موارد اشاره کرده است. وی با اتکا به منابع معتبر گفته است، نه تنها خواجه کمال‌الدین خجندی که از شاعران هم‌عصر حافظ بوده است بلکه سخن‌گستران و افراد دیگری هم‌چون عصمت بخارایی، بصیر خجندی، عبدالرحمان بخارایی، و... که در نقاط مختلف آسیای میانه زندگی کرده‌اند همه تحت تأثیر غزل خواجه‌ی شیرازی بوده‌اند.

http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/11601-hafez-pajohi-dartajikestan.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
2024/10/06 04:25:22
Back to Top
HTML Embed Code: