Telegram Web Link
۷ مهر بزرگداشت شمس تبریزی(محمد بن علی بن ملک‌داد تبریزی ملقب به شمس‌الدین یا شمس تبریزی از صوفیان ِایرانی مشهور سدهٔ هفتم هجری) گرامی باد.

@iranboom_ir
۷ مهر بزرگداشت شمس تبریزی(محمد بن علی بن ملک‌داد تبریزی ملقب به شمس‌الدین یا شمس تبریزی از صوفیان ِایرانی مشهور) گرامی باد.

شمس تبریزی تویی خورشید
اندر حرف ابر
چون برآمد آفتابت محو شد گفتارها

@iranboom_ir
قونیه و خوی: رونق مزار مرید، از یاد رفتگی مزار مراد
@iranboom_ir

بانو هما ارژنگی

منار آرامگاه «شمس تبریزی» میان خانه‎های مسکونی و مردم محله خوی سربرافراشته است.
شهر باستانی خوی، شهری زیبا و تاریخی است که بر اساس منابع آشوری تا سده‎ی هشتم قبل از میلاد قدمت دارد و به خاطر قرار گرفتن بر سر راه جاده‎ی ابریشم در زمان‎های گوناگون محل تلاقی اندیشه‎ها بود و نه تنها دانشمندان فراوانی از آن برخاسته‎اند، بلکه میزبان بسیاری از بزرگان بوده که پس از مرگشان آن‌ها را چون جان عزیزی در برگرفته است. از این میان می‎توان به (شمس تبریزی) اعجوبه‎ زمانه و پیر و استاد و مرشد (مولانا جلال‎الدین مولوی) اشاره کرد که منار و محله‎ای را در غرب شهر خوی به نام خود اختصاص داده است.
در بخش غربی خوی در میان خانه‎های قدیمی محله اما‎م‎زاده در محله (شمس تبریزی) برجی از شاخ گوزن به بلندای تقریبی چهار‎ده تا پانزده متر سر بر آسمان افراشته‎ و از جور روزگار امن مانده است. درباره ساخت و سازنده‎ی آن و این که چرا نام شمس را برخود دارد. دیدگاه‎های مختلفی وجود دارد.
جهانگیر میرزای قاجار می‎نویسد: در خارج شهر خوی آبادی و محله‎ای است که در آن دو منار قدیمی موجود است. در این مناره‎ها به جای آجر از کله قوچ‎های شکاری استفاده شده و شاخ قوچ‎ها به شکلی زیبا به گرد مناره خود نمایی می‎کنند. در این دو برج چنین برمی‎آید که در روزگار او در این مکان دو منار وجود داشته که اکنون تنها یکی از آن دو بر جا مانده است. گفته می‎شود هنگامی که یکی از مناره‎ها خراب شده مردم مبلغ ده تومان به حاکم وقت داده و از مصالح آن مناره در آن نزدیکی مسجدی بنا کرده‎اند که «مکان مقدس» نامیده می‎شود. این مسجد در سال 1296 قمری ساخته شده و تاریخ بنای آن در منبر مسجد حکاکی گردیده است.
منار «شمس تبریزی» در باغچه‎ی منزل خانواده‎ی فیاضی قرار دارد. از قول ایشان گفته‎اند: «معلم قرآنی به نام کربلایی رسول داشتیم که قریب صد و پنجاه سال عمر داشتند و می‎گفتند یک روز صبح که از خواب برخاستم، دیدم که یکی از مناره‎ها فرو ریخته. بعدا مردم با آجر و مصالح آن، مسجد « شمس تبریز» را بنا کردند.
 در بخش شرقی این مسجد سنگی تراشیده به ابعاد 50×75 سانتی‎متر دیده می‎شد که نوشته و ماده تاریخ داشت. این سنگ با گذشت زمان ناخوانا شده بود ولی در بالای بخش جنوبی آن روی یک صفحه کوچک برجسته به ابعاد 15×25 سانتیمتر آیه‎ی «کل من علیها فان» به چشم می‎خورد. بنا به گفته‎ی یکی از افراد هیئت امنای مسجد «شمس تبریز»، این سنگ در بن دیوار اتاقی که در شرق حیاط مسجد ساخته شده قرار دارد و می‎توان آن را بدون آن که به ساختمان آسیبی برسد بیرون آورد و مورد مطالعه قرار داد. مردم نیز با این گفته‎ها موافقند و از سنگ نبشته‎ای که از منار تخریب شده باقی مانده و مخدوش و ناخوانا است و بعلت‎ اهمال کارگران در بازسازی مسجد از میان رفته سخن می‎گویند.
درباره‎ی این مسجد نقل قول‎های دیگری نیز وجود دارد. از آن میان گفته می‎شود که یکی از امامان جماعت (شیخ علی ملائکه) معتقد بوده که در میان دو منار قبری متبرک وجود دارد. باز گفته می‎شود که عصر‎های پنج‎شنبه زنی از سادات بر روی قبر پارچه سبزی می‎گسترده و شمعی روشن می‎نهاده و دعا می‎خوانده است. هم‌چنین  به حضور جمع دراویش در کنار منار و اجرای آیین‎های ویژه که یاد‎آور آیین‎ مولویه در قونیه است اشاره دارند.
یک بازرگان گمنام ونیزی، در وصف کاخ شاه اسماعیل صفوی در شهرستان خوی می‎نویسد. در جلوی دروازه‎ی رو به باختر (مغرب) سه برج کوچک دیده می‎شود که محیط هر یک هشت یارد و بلندای آن پانزده تا شانزده یارد است. این برج‎ها که از شاخ گوزن ساخته شده‎اند و در جهان بی‎مانندند و همگی شاخ‎ها و کله‎ها تقریبا به یک شکل و اندازه و یک سن و سال هستند. گفته می‎شود که یکی از مناره‎ها در حدود 120 سال قبل خراب شده و اگر در سمت شمالی منار فعلی به فاصله دو متر و عرض و عمق دو متر خاکبرداری شود، می‎توان به آرامگاهی که از آن «شمس تبریز» است دست یافت.
شاید علت تخریب منارها و کاخ شاه‎ اسماعیل وقوع زلزله  و سیل و سایر عوامل طبیعی باشد.

دکتر محمد امین ریاحی استاد دانشگاه و رییس سابق بنیاد شاه‎نامه و مولف کتاب «تاریخ خوی» نخستین کسی هستند که با دلایل علمی و منطقی، هر گونه تردید در مورد آرام‎گاه «شمس تبریزی» در خوی را برطرف کرده‎اند. و از جمله افرادی که در این باره مطالبی گرد آورده‎اند می‎توان به عبدالرفیع حقیقت اشاره داشت.


مولانا در عشق شمس چنین می‎خروشد:

بی‎همگان به سر شود   بی‎تو به سر نمی‎شود
داغ تو دارد این دلم   جای دگر نمی‎شود
دیده‎ی عقل مست تو   چرخه‎ی چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو   بی تو به سر نمی‎شود
جان ز تو جوش می‎کند   دل زتو نوش می‎کند
عقل خروش می‎کند   بی تو به سر نمی‎شود.

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/1685-ghonie-khoi.html
ایرانیات در دیوان شمس

دکتر اصغر دادبه سخنانش را با بررسی هویت ملی آغاز کرد. وی گفت هیچ تفاوتی میان فردوسی و مولوی از جهت ملی‌گرایی نیست فقط زبانشان متفاوت است. چکیده سخنان دادبه بدین شرح است:

ایرانیات عبارت است از هر آنچه به ایران مربوط است و از فرهنگ و تمدن ایران برآمده است. طرح و بررسی ایرانیات در هر دفتر و دیوان، از جمله دیوان غزلهای مولوی موسوم به غزلیات شمس همانا نشان دادن ایران‌گرایی صاحب دفتر و دیوانی است که در سرودها و نوشته‌های وی تأمل می‌شود و طرح و بررسی می‌گردد. ایرانیات، سازندۀ هویت ملی مردم ایران است. هویت ملی به مثلثی می‌ماند که چونان هر مثلث دارای سه ضلع است: 1) ضلع زبان و ادب ملی؛ 2) ضلع اسطوره و تاریخ ملی؛ و 3) ضلع حکمت و فلسفۀ ملی. دین را هم در این ضلع باید جستجو کرد که دین، عین حکمت است و از جمله معانی حکمت به لحاظ نظری معرفت به حق است و به لحاظ عملی انجام دادن احکام و تکالیف شرعی.

وی گفت: مهمترین و هویت‌سازترین اضلاع سه‌گانۀ هویت ملی، ضلع زبان و به تبع آن ادب ملی است و اگر این ضلع معنی نیابد و تحقق پیدا نکند دو ضلع دیگر معنی نخواهند یافت و کارساز نخواهند شد. مولوی مثنوی معنوی، غزلهای موسوم به غزلیات شمس را به زبان ملی خود که همانا زبان پارسی است و زبان مادری و فرهنگی او نیز هست سروده است. او این زبان را که خانۀ هویت ملی است شکر می‌داند و سخن گفتن بدان را شکر خوردن.

مسلمانان، مسلمانان، زبان پارسی گویم
که نبود شرط در جمعی شکر خوردن به تنهایی

او اظهار داشت: در این گفتار ضمن نمودن اهمیت زبان پارسی از دیدگاه مولوی نشان خواهیم داد که دیوان غزلهای او موسوم به دیوان شمس آکنده است از اشارات به اساطیر و تاریخ ملی و یکسره بیان حکمت و فلسفه ملی ایران و بدین‌سان جلوه‌گاه مثلث هویت ملی مردم ایران.

http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/3802-iraniat-dar-divan-shams.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
ویژه نامه مولوی بلخی در ایرانبوم - هشتم مهرماه روز بزرگداشت مولوی بلخی گرامی باد
@IRANBOOM_IR

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی (مولوی) شاعر بزرگ قرن هفتم هجری قمری است. وی در سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ زاده شد و در سال ۶۷۲ هجری قمری در قونیه درگذشت. از آثار او می‌توان به مثنوی معنوی، دیوان غزلیات یا دیوان شمس، رباعیات، مکتوبات، فیه مافیه و مجالس سبعه اشاره کرد.

http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/14156-8mehr-roz-molavi-balkhi-molana.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
«مثنوی معنوی» شریعت و طریقت

دکتر عبدالحسین زرین کوب

مولانا در متن مثنوی تفاوت بین مفهوم شریعت و طریقت را یک بار در «قصه طلب کردن موسی خضر را با وجود مرتبۀ نبوت» (3/ 962 آ) که در آنجا موسی در مقام آورندة شریعت مظهر شریعت محسوبست و خضر در مقام ولی مستور که متعهّد احتراز از اختلاط با عام است نمایندۀ طریقت به‌شمار می‌آید، بر سبیل تمثیل لیکن به اجمال مطرح می‌کند از تأمّل در آن اشارت این نکته حاصل می‌شودکه شریعت راه تعبّدست برای پویندگان آن راه، فهم آنچه ورای آن مرتبه است و عشق از آن‌جمله است ضرورت ندارد و بیشترین اهل شریعت از همان کسانند لاجرم طرح مفهوم حقیقت که خود موسی نیز به عنوان مظهر شریعت در تمنای نیل به آن با جواب «لن ترانی» مواجه شد برای آنها  و در ضمن این تمثیل حاجت به تفریر و بیان ندارد.

اما بار دیگر و در جای دیگر مولانا باز تصویری تمثیلی از این تثلیث سلوک عارفانه را که عبارت از شریعت و طریقت و حقیقت است در قصۀ موسی و شبان (2/73 آ) با تفصیل بیشتر مطرح  می‌نماید و اینجا غیر از شریعت و طریقت که موسی و شبان به ترتیب نمایندگان آن دو مفهوم محسوبند «حقیقت» را هم که حال واصلان و سرنوشت کسانی است که ندای «ارجعی» در خطاب رضایت‌آمیز دلنواز الهی ایشان را به مبدأ خویش به عالم امر می‌خواند ضمن آنچه در دگرگونی غیر قابل تفسیر حال شبان بدانگاه که موسی مژدۀ آزادی وی را از قید تکالیف شریعت به وی می‌آورد تصویر می‌کند به صراحت تقریر می‌نماید و در این تقریر تصریح‌گونه‌ای دارد بر آنکه «وصول الی‌الله» که حال این چوپان بشارت یافته است حالی است که در محدودۀ شریعت و طریقت که اولی راه عبودیّت و دومی راه عشق است گنجایی ندارد. حال این چوپان بشارت یافته حال کسی است که ناسوت در وجود او به لاهوت پیوسته است، از خودی خود بکلی رسته است- و بر وفق فحوای آنچه صوفیه در حدیث معروف قرب النوافل نقل کرده‌اند دیگر از خود دست و پا و چشم و گوش و زبان ندارد. دست خداست که از آستین او بیرون می‌آید، چشم خداست که از وجود او به جهان می‌نگرد و سخن خداست که از زبان او به گوش می‌آید، وجود او در چنان حال مثل همان «نی» نی‌نامه (1/16-1) است صدایش صدای خود او نیست، شریعت و طریقت هم که در طی مراتب سلوک تا این مرحله همه‌جا حاکم بر وجود وی بود از وی عقب مانده است. وجودش در این مقام که او از خود  فانی و خالی است دود و غباری بی‌وزن و بی‌تعیّن است که بعد از وصول به آنچه راوی او و مطلوب اوست در آفاق دوردست مرزهای «عالم خلق» محو شده است و از میان برخاسته است.

خود مولانا چنانکه از احوال و آثارش برمی‌آید شریعت و طریقت را به نحو تفسیرناپذیری در وجود خویش به‌هم آمیخته بود حقیقت را هم، لامحاله در روزهای آخر عمر، وقتی در حیرت و سکوت نهایی به مرزهای تجربة فنا رسید  در معرض دید شهودی یافت. در سیر مراتب طریقت منازل السایرین در زبان صوفیه که نزد وی از مقامات تبَتُّل تا فنا ادامه داشت هرگز از شریعت فاصله نگرفت در مورد شریعت ضرورت تحقق یافتن «عبد» را به سرّ معنی اعمال عبادات دریافت و تعلیم داد. نماز خود او عاشقانه بود وخود او در مثنوی در طی حکایات پادشاه با آن غلام که تازه خریده بود آنچه را در باب ضرورت تحقّق یافتن به معنی نماز به عنوان سرّ شریعت به بیان آورده بود به درستی به جای می‌آورد، استمرار در صوم، تقلیل در نوم و التزام ذکر را هم که در طریقت خویش به مریدان توصیه می‌کرد خود نیز رعایت می‌نمود، الزامش به مریدان نیز در حدی بود که از مرز رخصت شریعت تجاوز نمی‌کرد. به صاحب شریعت صادقانه عشق می‌ورزید و این را در جای جای مثنوی به صراحت نشان می‌داد. در باب معاد و حیات اخروی چنان یقین بی‌تزلزل داشت که در پایان عمر وصیت کرد تا در قبر جسد او را بالای لحد قرار دهند تا در قیامت زودتر از دیگران از مردگان برخیزد.

طریقت او نیز مثل طریقت «شبان موسی» عاشقانه بود. با پروردگار خویش که به تمنای لقاء او طی یک عمر شصت و هشت ساله ریاضت‌های دشوار را از مقامات تبَتُّل تا فنا طی کرده بود مثل همان شبان موسی عاشقانه، صمیمانه و با شوق و امید برخورد می‌کرد. به آداب عاشقی هم آن اندازه آشنایی داشت که مثل حال «آن یکی آمد در یاری بزد» در گفت و شنود درونی با حق «من» خود را بیرون در بگذارد و خشوع و خاکساری عاشقانه را که لازمة هرگونه عشق واقعی است از یاد نبرد. در مصاحبه‌ای که قطب‌الدین شیرازی یک علاّمۀ عصر با او کرد در جواب او که پرسید طریقة شما چیست پاسخ داده بود طریقة ما مردن است و رخت از خودی بیرون بردن ـ و از این بهتر که می‌توانست طریقه‌ای را که غایت سیر آن نیز به «نفی خودی» است به یک پرسشگر کنجکاو اما بیگانه از درد تقریر نماید و بی‌آنکه راز عشق را برملا سازد چیزی از این راز را که یک عمر انگیزۀ سلوک روحانی خودش بود به وی تفهیم کند؟

دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/4907-


@iranboom_ir
فاطمه ظفرنژاد

دوستان گرامی  روز ۸ مهر ماه، روز مولوی شاعر بزرگ ایران زمین مبارک باد.. و درود براو که هفتصد سال پیش در باره همدلی  چنین سرود

چون سلیمان را سراپرده زدند
جمله مرغانش به خدمت آمدند
همزبان و محرم اورا یافتند
پیش او یک یک به جان بشتافتند
جمله مرغان ترک کرده چیک چیک
با سلیمان گشته افصح من اخیک
ای بسا هندو و ترک همزبان
ای بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان محرمی خود دیگر است
همدلی از همزبانی خوشتر است.

استعمار در 150 سال گذشته تلاش زیادی کرده تا تفاوتهای زبانی و مذهبی و... را  پررنگ کند و نقشه منطقه را تغییر دهد و  برخی روشنفکران یا عوام در دام او می افتند و بسوی نگرشهای افراطی پان ترک و پان عرب و پان کرد و...  کشیده میشوند
یکی از  وظایف ما امروز  این است که  با الهام از بزرگان فرهنگ و ادب فارسی جلوی آن تفرقه افکنی ها را بگیریم و فرهنگ عمیق و منعالی این تمدن بزرگ را گسترش و آموزش دهد

گسترش فرهنگ احترام و فلسفه عشق ایرانی  بجای فلسفه های خشن و صرفا مادی عصر مدرن، برد زیادی دارد.  به نوشته کریسشن ساینس مونیتور کتاب اشعار مولوی به پرفروشترین کتاب امریکا بدل شده است.  چون عشق و فرهنگ و احترام را به زیباترین زبان به ما می شناساند

علت عاشق ز علتها جداست
عشق اسطرلاب اسرار خداست
عاشقی گر زین سر و گر زان سر است
عاقبت ما را بدانسو رهبر است
هر چه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل مانم از آن
عقل در شر حش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت

نتیجه اینکه ما با زبان شعر و فلسفه ایرانی به زیبایی نه تنها به  کشورهای وارث تمدن ایرانی که به همه مردم جهان پیام انسان دوستی و همدلی و همدردی خواهیم فرستاد.  ایران روح و جان  جهان بی روح است.

@iranboom_ir
مجموعه مقالات همایش بزرگداشت شمس تبریزی

https://www.tg-me.com/iranboom_ir/36650
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ایران از نگاه گردشگرهای خارجی
کاش آنهایی که همیشه از ایران بد میگویند را با آنها عوض کنیم

@iranboom_ir
هشتم مهرماه روز بزرگداشت مولوی بلخی گرامی باد
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/14155-molavi.html

@iranboom_ir
مولوی بلخی

برخی ها مولوی را ترک تباری میدانند که به زبان دری (و نه پارسی) می سروده. از خود حضرت مولانا آشکارا میپرسیم آیا شما ترک هستید؟
(دیوان شمس، غزل 2643)
«تو ماه ترکی و «من اگر ترک نیستم
دانم من این قدر که به ترکی است آب سو

میزان نگاه این شاعر ترک (!) به ترک تباران را از خود ایشان جویا میشویم:
(دیوان شمس 639)
آن ترک که آن سال به یغماش بدیدی
آنست که امسال عرب وار برآمد

آن ابوجهل از پیمبر معجزی
خواست هم چون کینه ور ترک غزی

آن غزان خونریز امدند
بهر دهی یغما بر زدند

حال ببینیم حضرت در مورد سرزمین مادر خود یعنی ترکستان (!) چه میفرمایند
(مثنوی دفتر چهارم 90)
وی بسا کس رفته ترکستان و چین
او ندیده هیچ جز مکر و کمین

تعبیر این یک بیت با خود شما (شمس 1949)؛

حمله و یک حمله کآمد شب و تاریکی
چَستی کن و ترکی کن، نی نرمی و تاجیکی

مولانا میانه خوبی با مغولان (همنژادان خود (!) در آسیای میانه) نداشته
ای تو فضول در هوا ای تو ملول در خدا
چون تو از آن قان نه‌ای رو که یکی مغولکی

همچنان کآنجا مغول حیله دان
گفت می جویم کسی از مصریان

در جایی مولوی میگوید که سوگواران زیادی در نقاط دوز و نزدیک جهان برای مراسمی گرد آمده بودند میگوید (مثنوی دفتر یکم 32)؛
کآن عدد را هم خدا داند شمرد
از عرب وز ترک وز رومی و کرد

و نمونه ای دیدگاه مولوی نسبت به ترک و هندو (مثنوی غزل 420 و 152)؛
ترک و هندو مست و بدمستی همی‌کردند دوش
چون دو خصم خونی ملحد دل دوزخ سزا

آن چه روی است که ترکان همه هندوی و یند
ترک تاز غم سودای وی از چند گذشت

مولوی در جایی میگوید که من با ناهمزبانان هم میتوانم رابطه برقرار کنم به شرطی که عاشق واقعی باشند (مثنوی غزل 304)؛
ترک و رومی و عرب گر عاشق است
همزبان اوست این بانگ صواب

از تازش ترکان (شمس غزل 524 و 723 و 459)؛
هندوی ساقی دل خویشم که بزم ساخت
تا ترک غم نتازد کامروز طوی نیست

روزیست اندر شب نهان ترکی میان هندوان
شب ترک تازی‌ها بکن کان ترک در خرگاه شد

بشتاب که سخت بی‌گه آمد
ترکانه بتاز وقت تنگست

—————–
برخی ها در جایی نوشته اند که مولانا ایرانی نبوده و اگر به زبان دری (!) هم شعر گفته افتخاری برای ایران نیست بلکه او فخر افغانستان است.
نخست اشاره کنم که دری لهجه ای از زبان پارسی است.
دوم دیدگاه خود مولانا را در مورد زبانی که او می سروده جویا میشویم
(شمس غزل 21)
غرد کی رود خورشید در برج اسد
بی تو کجا جنبد رگی در دست و پای پارس

(شمس 1009)
پارسی گوییم شاها آگهی خود از فؤاد
ماه تو تابنده باد و دولت پاینده باد

(شمس 1364)
چه بود پارسی تعال بیا
یا بیا یا بده تو داد تعال
چون بیایی زهی گشاد و مراد
چون نیایی زهی کساد

(مثنوی دفتر سوم 129)
صدقوا من لیس یرجو خیرکم
لا تضلوا لا تصدوا غیرکم
پارسی گوییم هین تازی بهل
هندوی آن ترک باش ای آب و گل

آیا مولوی شاعر بزرگ افغانستان است؟ آیا چنین کشوری در آن زمان وجود خارجی داشته؟ نظر خود مولانا را میپرسیم؛
(شمس 3171)
گاه بدزدی، ره ایران زنی
گاه روی شحنهٔ توران شوی
گه ز سپاهان و حجاز و عراق
مطرب آن ماه خراسان شوی
(شمس 1902)
ز جوش بحر آید کف به هستی
دو پاره کف بود ایران و توران
فکر میکنید مولانا در مورد قهرمانان شاه نامه چه گفته
(شمس، غزل 76)
کو رستم دستان تا دستان بنماییمش
کو یوسف تا بیند خوبی و فر ما را

(شمس، غزل 121)
با رستم زال تا نگویی
از رخش و ز تازیانه ما

(شمس، غزل 441)
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

(شمس، غزل 2025)
تاج و تختی کاندرون داری نهان ای نیکبخت
در گمان کیقباد و سنجر و سهراب کو

@iranboom_ir
هشتم مهرماه روز بزرگداشت مولوی بلخی گرامی باد
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/14155-molavi.html

@iranboom_ir
۹۶ سال پیش در ۷ مهر ۱۳۰۶، استاد حسین دهلوی ـ موسیقی‌دان، آهنگساز و رهبر ارکستر ایرانی در تهران به دنیا آمد. او در سومین همایش چهره های ماندگار در سال ۱۳۸۲ به عنوان«چهره ماندگار»معرفی شد.
زادروزش گرامی

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
🔹٨ مهر، روز جهانی ناشنوایان گرامي باد

@iranboom_ir
Forwarded from ایران بوم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
👆نمایش عروسکی زیبای شمس تبریزی و مولانای بلخی

به ایران‌بوم؛ نگرشی به تاریخ و فرهنگ ایران، بپیوندید:
@IRANBoom_IR
مثنوی معنوی

مثنوی، مشهور به مثنوی معنوی (یا مثنوی مولوی)، نام کتاب شعری از مولانا جلال‌الدین محمد بلخی است. این کتاب از ۲۶۰۰۰ بیت و ۶ دفتر تشکیل شده و یکی از برترین کتاب‌های ادبیات عرفانی پس از اسلام است.

این کتاب در قالب شعری مثنوی سروده شده‌است که در واقع عنوان کتاب نیز می‌باشد. اگر چه قبل از مولوی، شاعران دیگری مانند سنائی و عطار هم از قالب شعری مثنوی استفاده کرده‌اند اما مثنوی معنوی از سطح ادبی بالاتری برخوردار است.

در این کتاب ۴۲۴ داستان به شیوه تمثیل آمده است که داستان سختی‌های انسان در راه رسیدن به خدا را بیان می‌کند. بیت نخست دفتر اول مثنوی معنوی به «نی‌نامه» شهرت دارد و چکیده‌ای از مفهوم ۶ دفتر است. این کتاب به درخواست شاگرد مولوی، حسام‌الدین حسن چلبی، در سالهای ۶۶۲ تا ۶۷۲ هجری تالیف شد.

آنچه مثنوی معنوی را از سایر مثنوی‌ها جدا می‌کند روانی در عین خلاقیت و نوآوری ادبی و نیز معنای دقیق الفاظ و تعبیرات جدید آن است

مثنوی‌ معنوی، از "داستان" به عنوان ابزاری برای بیان آموزه های گوناگون استفاده می‌کند. ظاهراً ترتیب قرار گرفتن داستان‌های این کتاب نظم مشخصی ندارد. شخصیت‌های اصلی داستان‌ها از پیامبران، پادشاهان، بزرگان، چوپانان و بردگان و حتی حیوانات هستند.

آخرین داستان مثنوی (شاهزادگان و دژ هوش ربا)، با وفات مولوی ناتمام ماند. فرزند او مثنوی زیبایی دارد که در آن از مرگ پدر و ناتمام ماندن مثنوی سخن گفته است.

مولوی در مثنوی تبحر خود را در استفاده از اتفاقات روزمره برای توضیح دیدگاه‌های عرفانی‌اش نشان می‌دهد. ویژگی تمایزبخش دیگر این کتاب میزان گریزهای مکرر آن از داستان اصلی برای توضیح نکات مختلف داستان است. این نکته ممکن است بیانگر این باشد که برای مولوی مضمون داستان اهمیت بسیار بیشتری از سبک نگارش داشته ‌است.

مثنوی در میان قالب‌های شعر فارسی، جزو قالب‌های سهل و آسان شعری به شمار می آید. به همین لحاظ نیز شعرایی مانند"عبدالرحمن جامی"، "عطار نیشابوری" و ده‌ها شاعر دیگر، طبع خود را درقالب مثنوی آزموده‌اند و غالبا در موفق هم بوده‌اند.

اما آنچه مثنوی معنوی را از سایر مثنوی‌ها جدا می‌کند روانی در عین خلاقیت و نوآوری ادبی و نیز معنای دقیق الفاظ و تعبیرات جدید آن است. انتقال معنی از مطلبی به مطلبی و از حکایتی به مضمونی دیگر و در عین حال پیوستگی و ناگسسته بودن مطالب در آن از بدیعیات است.

 
با آنکه مفاهیم و آموزه های مثنوی به عموم جهانیان تعلق دارد، ولی بهره ایرانیان و پارسی زبانان از وی بیشتر است. چرا که، اولا، مثنوی معنوی به زبان پارسی سروده شده، و ثانیا از محیط فرهنگی ایران بیشترین تاثیر را پذیرفته ‌است. داستانهای مثنوی عموما با فرهنگ ایران آن روزگار منطبق بوده‌ است.

برخی مولوی شناسان عقیده دارند که در آن زمان زبان مردم قونیه، زبان فارسی بوده است.

مطالب مثنوی را از جهت فهم خواننده به سه بخش عام، خاص و اخص تقسیم می‌کنند.

بخش عام بخشی از مثنوی است که در آن روی سخن با عامه ‌است و هر کس نیز به قدر فهم خود از آن استفاده می‌کند. اکثر حکایات و نصایح و پندهای مثنوی در این بخش قرار دارند.

بخش دوم مطالب مثنوی بخش خاص یا بخش "حد فاصل" نامیده می‌شود. که گویی مولوی آن ها را با یاران نزدیک خود در بیان نموده‌است.


بخش سوم از مطالب مثنوی بخش اخص است که آن دسته از سخنان بسیار مشکل و مبهم مثنوی است. بخشی از اشعار این بخش یا تاویلات گوناگون دارند و یا تا کنون تفسیر نشده‌اند. چرا که با سکوت مولوی نیمه کاره رها شده‌اند.

http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/3339-masnavi-manavi.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
چکیده ای از زندگینامه مولانا

به کوشش مجتبی عالیخانی

 سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی و تأملات اشراقی بوده است.از اینرو در طی قرون و اعصار، نام آوران بیشماری در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است. یکی از این بزرگان نام آور حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است. او در ششم ربیع الاول سال 604هجری قمری در بلخ زاده شد. پدر او، مولانا محمدبن حسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلماء یاد کرده اند.بهاءولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود. وی در علم عرفان و سلوک سابقه ای دیریه داشت و از آن رو که میانه خوشی با قیل و قال و بحث و جدال نداشت و علم و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی میدانست و نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی،پرچمداران کلام و جدال با او از سر ستیز در آمدند. از آن جمله فخرالدین رازی استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود و بیش از دیگران شاه را بر ضد او برانگیخت. به درستی معلوم نیست که سلطان العلماء در چه سالی از بلخ کوچید. به هر حال جای درنگ نبود.جلال الدین محمد 13سال داشت که سلطان العلماء رخت سفر بر بست و بلخ و بلخیان را ترک گفت و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت نشسته به شهر خویش باز نگردد. پس شهر به شهر و دیار به دیار رفت و در طول سفر خود با فرید الدین عطار نیشابوری نیز ملاقات داشت. بالاخره علاءالدین کیقباد،  قاصدی فرستاد و او را به قونیه دعوت کرد.
سرانجام شمع وجود سلطان العلماء در حدود سال 628 هجری قمری خاموش شد و در دیار قونیه به خاک سپرده شد. درآن زمان مولانا جلال الدین گام به بیست و پنجمین سال حیات خود می نهاد. مریدان گرد او ازدحام کردند و از او خواستند که بر مسند پدر تکیه زند و بساط وعظ و ارشاد بگسترد.

طلوع شمس
مولانا در آستانۀ چهل سالگی، به تمام معنی، عارف و دانشمند دوران خود بود و مریدان و عامه مردم از وجود او بهره ها می بردند؛ تا اینکه قلندری گمنام و ژنده پوش به نام شمس الدین محمد بن ملک داد تبریزی روز شنبه 26 جمادی الآخر سنه 642 هجری قمری به قونیه آمد و با مولانا برخورد کرد و آفتاب دیدارش قلب و روح مولانا را بگداخت و شیدایش کرد. و این سجاده نشین با وقار و مفتی بزرگوار را سرگشته کوی و برزن کرد تا بدانجا که خود، حال خود را چنین وصف می کند:

زاهد بودم ترانه گویم کردی
سر حلقۀ بزم و باده جویم کردی
سجاده نشین با وقاری بودم
بازیچۀ کودکان کویم کردی

چگونگی پیوستن شمس به مولانا
روزی مولوی از راه بازار به خانه باز می گشت ناگهان عابری نا شناس ا زمیان جمعیت پیش آمد گستاخ وار عنان فقیه و مدرس پر مهابت شهر را گرفت و در چشمهای او خیره شد و گستاخانه سؤالی بر وی طرح کرد: صراف عالم معنی، محمد (ص) برتر بود یا بایزید بسطام؟
مولانا که عالی ترین مقام اولیا را از نازلترین مرتبۀ انبیا هم فروتر می دانست با لحنی آکنده از خشم جواب داد: محمد(ص) سر حلقۀ انبیاست بایزید بسطام را با او چه نسبت؟
اما درویش تاجر نما که به این سخن قانع نشده بود بانگ برداشت: پس چرا آن یک (سبحانک ما عرفناک) گفت و این یک (سبحانی ما اعظم شأ نی)به زبان راند؟
مولانا لحظه ای تأمل کرد و گفت: با یزید تنگ حوصله بود به یک جرعه عربده کرد. محمد دریانوش بود به یک جام، عقل و سکون خود را از دست نداد. مولانا این را گفت و به مرد ناشناس نگریست. در نگاه سریعی که بین آنها رد وبدل شد بیگانگی آنها تبدیل به آشنایی گشت. نگاه شمس به مولانا گفته بود از راه دور به جستجویت آمده ام اما با این بار گران علم و پندارت چگونه به ملاقات الله می توانی رسید؟ آنگاه مولانا به او پاسخ داده بود: مرا ترک مکن درویش و این بار مزاحم را از شانه هایم بردار.


آثار مولانا
آثار کتبی مولانا را به دو قسمت (منظوم و منثور) میتوان تقسیم کرد. آثار منظوم:
1- مثنوی: کتابی است تعلیمی و درسی در زمینۀ عرفان و اصول تصوف و اخلاق و معارف و مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب معروف شده. مثنوی از همان آغاز تألیف در مجالس رقص و سماع خوانده می شد و حتی در دوران حیات مولانا طبقه ای به نام مثنوی خوانان پدید آمدند که مثنوی را با صوتی دلکش می خواندند.
به مناسبت ذکر نی 18 بیت نخست مثنوی را نی نامه گفته اند. نی نامه حاوی تمام معانی و مقاصد مندرج در شش دفتر است به عبارتی همۀ شش دفتر مثنوی شرحی است بر این 18 بیت.
2- غزلیات: این بخش از آثار مولانا به کلیات یا دیوان شمس معروف گشته است. زیرا مولانا در پایان و مقطع بیشتر آنها،به جای ذکر نام یا تخلص خود به نام شمس تبریزی تخلص کرده. به احصای نیکلسن مجموعۀ غزلیات مولانا حدود 2500 غزل است.
3- رباعیات: معانی و مضامین عرفانی و معنوی در این رباعیها دیده می شود که با روش فکر و عبارت بندی مولانا مناسبت تمام دارد.

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/8062-zendegi-molavi.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
چشم شویان به آب چشمه ایرانی .pdf
1.2 MB
کتاب الکترونیکی《 چشم شویان به آب چشمه ایرانی》
فراگشت 《جلال الدین بلخ》،《شمس الدین تبریزی》

نوشته: دکتر هوشنگ طالع
چاپ اول۱۳۹۶، نشر سمرقند
قطع رقعی، ۶۰ صفحه، جلد شومیز

انتشارات سمرقند
@samarghandpub


@iranboom_ir
کتاب الکترونیکی《 چشم شویان به آب چشمه ایرانی》
فراگشت 《جلال الدین بلخ》،《شمس الدین تبریزی》

نوشته: دکتر هوشنگ طالع
چاپ اول۱۳۹۶، نشر سمرقند
قطع رقعی، ۶۰ صفحه، جلد شومیز

https://www.tg-me.com/iranboom_ir/41868


انتشارات سمرقند
@samarghandpub
کزازی: مولانا بی‌شک ایرانی است

بر‌ترین نشانه ایرانی بودن او این است که همه آثار وی همچون «رازنامه سترگ»، «مولوی مثنوی»، «فیه مافیه» و سخنانی که در بزم‌های آئینی بر زبان رانده است، همگی به زبان پارسی است. شما هیچ اثر ادبی از مولانا ندارید که به زبانی جز پارسی باشد.

هیچ گمانی نیست که مولانا ایرانی است، هرکس اندک آشنایی با این سخنور و فرزانه و اندیشمند ایرانی داشته باشد بی‌هیچ گمان و چند و چون ایرانی بودن مولانا را خواهد پذیرفت.

میر جلال الدین کزازی استاد دانشگاه علامه طباطبایی در گفتگو با باشگاه خبرنگاران گفت:در گذشته سروده‌ها، نوشته‌ها و دفتر‌ها را می‌ربودند و در این روزگار نیز به یاری رسانه‌ها، پدیدآورندگان آن‌ها را مصادره می‌کنند. بی‌شک مولانا ایرانی است، هرکس اندک آشنایی با این سخنور و فرزانه و اندیشمند ایرانی داشته باشد بدون شک ایرانی بودن مولانا را خواهد پذیرفت.  
 
وی ادامه داد: بر‌ترین نشانه ایرانی بودن او این است که همه آثار وی همچون «رازنامه سترگ»، «مولوی مثنوی»، «فیه مافیه» و سخنانی که در بزم‌های آئینی بر زبان رانده است، همگی به زبان پارسی است. شما هیچ اثر ادبی از مولانا ندارید که به زبانی جز پارسی باشد.  
 
این استاد دانشگاه افزود: مولانا یکی از ایرانی‌ترین ایرانیانی است که می‌توان شناخت. مولانا در سال های کودکی در ۱۲ سالگی از ایران همراه با پدر خود به آسیای کهن رفت. چند سال زندگانی را او در سرزمین کوچ گذرانید و هرگز دوباره به ایران بازنگشت. اما نه تنها رنگ فرهنگ آن سرزمین را به خود نپذیرفت، بلکه یکی از شکوفا‌ترین و کارساز‌ترین کانون‌های فرهنگ و اندیشه ایرانی و زبان پارسی را در سرزمین کوچ پدید آورد.  
 
کزازی بیان کرد: همه آفریده‌های شگرف، شکوهنمند و شگفتی انگیز مولانا در این سرزمین و در واقع در سرزمینی بیگانه پدید آمده است، هنگامی که مردان سیاست در آن سرزمین کوشیدند که زبان پارسی و فرهنگ کهن را به کناری بنهند، پیوند آن سرزمین با پیشینه فرهنگی و تاریخیشان یا یکسره گسیخت یا به سستی گرفت، زبان و ادب پارسی هم در آن سرزمین کمابیش فراموش شد، اما هنوز هم شما می‌بینید که در بزم‌های آئینی که بر آرامگاه «پیر شوریده بلخ» برگزار می‌شود، آوازخوانان سروده‌هایی را که می‌سرایند و می‌خوانند به زبان پارسی بر می‌گزینند. شاید پاره‌ای از آنان ندانند که چه می‌خوانند، اما این زبان آنچنان در آن سرزمین کارساز افتاده است که با نام بلند و ارجمند مولانا پیوند برقرار کرده است که برخود واجب می‌دانند در بزم او بیت‌های پارسی را برخوانند و بسرایند.

http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/14177-1393-07-11-13-27-37.html

@iranboom_ir
2024/10/01 22:16:53
Back to Top
HTML Embed Code: