دادجان عطاالهیف روزنامه نگار تبعیدی تاجیکستان در آلمان
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/16230-tajikestan-941217.html
تلاش برای فارسی زدایی سازمان یافته در افغانستان
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/16229-talash-baraye-farsi-zodaei-sazeman-yafte-dar-afghanestan.html
برده کیست؟ برده دار کیست؟
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/negahe-roz/16228-barde-kist-941217-001.html
کاریکلماتور - مجله خواندنی شماره 90
* آنقدر آزاده باش که در خیابانهای ذهنت منع رفت و آمد نباشد!
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zabanzad/16234-karikalamator-maj-khandani-90.html
از اینجا و آنجا، از دیروز تا امروز... - (از لابهلای خبرهای روزنامهها،مجلهها و خبرگزاریها) – مجله خواندنی شماره 90
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/16233-khabar-maj-khandani-90-941217.html
نوشتارهای خوانندگان – مجله خواندنی شماره 90
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/16232-neveshtar-khanandegan-shomare-90.html
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/16230-tajikestan-941217.html
تلاش برای فارسی زدایی سازمان یافته در افغانستان
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/16229-talash-baraye-farsi-zodaei-sazeman-yafte-dar-afghanestan.html
برده کیست؟ برده دار کیست؟
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/negahe-roz/16228-barde-kist-941217-001.html
کاریکلماتور - مجله خواندنی شماره 90
* آنقدر آزاده باش که در خیابانهای ذهنت منع رفت و آمد نباشد!
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zabanzad/16234-karikalamator-maj-khandani-90.html
از اینجا و آنجا، از دیروز تا امروز... - (از لابهلای خبرهای روزنامهها،مجلهها و خبرگزاریها) – مجله خواندنی شماره 90
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/16233-khabar-maj-khandani-90-941217.html
نوشتارهای خوانندگان – مجله خواندنی شماره 90
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/16232-neveshtar-khanandegan-shomare-90.html
@iranboom_ir
داستانهای ایرانی - مدیر مدرسه
جلال آل احمد
انگار برای شنیدنش گوش لازم نیست. صدو پنجاه تومان در کار گزینی کل مایه گذاشته بودم تا این حکم را به امضاء رسانده بودم.توصیه هم برده بودم و تازه دوماه هم دویده
بودم. مو، لای درزش نمی رفت.می دانستم که چه او بپذیرد، چه نپذیرد، کارتمام است. خودش هم می دانست.حتما هم دستگیرش شد که با این نک و نالی که می کرد، خودش را کنف کرده.ولی کاری بود و شده بود.در کارگزینی کل، سفارش کرده بودند که برای خالی نبودن عریضه رونویس را به رویت رییس فرهنگ
هم برسانم تازه این طور شد.وگر نه بالی حکم کارگزینی کل چه کسی می توانست حرفی بزند؟ یک وزارت خانه بود و یک کارگزینی!شوخی که نبود.ته دلم قرص تر از این ها بود که محتاج به این استدلالها باشم.اما به نظرم همه این تقصیرها از این سیگار
لعنتی بود که به خیال خودم خواسته بودم خرجش را از محل اضافه حقوق شغل جدیدم در بیاورم. البته از معلمی، هم اقم نشسته بود.ده سال « الف.ب.» درس دادن و قیافه های بهت زده ی بچه های مردم برای مزخرف ترین چرندی که می
گویی... و استغناء با غین و استقراء با قاف و خراسانی و هندی و قدیمی تری شعر دری و صنعت ارسال مثل و رد العجز... و ازاین مزخرفات! دیدم دارم خر می شوم. گفتم مدیر بشوم. مدیر دبستان! دیگر نه درس خواهم داد و نه مجبور خواهم بود برای فرار از اتلاف وقت، در امتحان تجدیدی به هر احمق بی شعوری هفت بدهم تا ایام آخر تابستانم را که لذیذترین تکه ی تعطیلات است، نجات داده باشم. این بود که راه افتادم. رفتم و از اهلش پرسیدم. از یک کار چاق کن.
دستم را توی دست کارگزینی گذاشت و قول و قرار و طرفین خوش و خرم و یک روز هم نشانی مدرسه را دستم دادند که بروم وارسی، که باب میلم هست یا نه. و رفتم.مدرسه دو طبقه بود و نوساز بود و در دامنه ی کوه تنها افتاده بود و آفتاب رو بود.یک فرهنگ دوست خر پول، عمارتش را وسط زمین خودش ساخته بود و بیست و پنج ساله در اختیار فرهنگ گذاشته بود که مدرسه اش کنند و رفت و آمد بشود و جاده ها کوبیده بشود و این قدر ازین بشودها بشود، تا دل ننه باباها بسوزد و برای اینکه راه بچه هاشان را کوتاه بکنند، بیایند همان اطراف مدرسه را بخرند و خانه بسازند و زمین یارو از متری یک عباسی بشود صد تومان. یارو اسمش را هم روی دیوار مدرسه
کاشی کاری کرده بود. هنوز درو همسایه پیدا نکرده بودند که حرف شان بشود و لنگ و پاچه ی سعدی و بابا طاهر را بکشند میان و یک ورق دیگر از تاریخ الشعرا را بکوبند روی نبش دیوار کوچه شان.تابلوی مدرسه هم حسابی و بزرگ و خوانا.از صد متری داد می زد که توانا بود هر.... هر چه دلتان بخواهد! با شیر و خورشیدش که آن بالا سر، سه پا ایستاده بود و زورکی تعادل خودش را حفظ می کرد
و خورشید خانم روی کولش با ابروهای پیوسته و قمچیلی که به دست داشت و تاسه تیر پرتاب، اطراف مدرسه بیابان بود. درندشت و بی آب و آبادانی و آن ته روبه شمال، ردیف کاج های درهم فرو رفته ای که از سر دیوار گلی یک باغ پیدا بود روی
آسمان لکه دراز و تیره ای زده بود.حتما تا بیست و پنج سال دیگر همه ی این اطراف پر می شد و بوق ماشین و ونگ ونگ بچه ها و فریاد لبویی و زنگ روزنامه فروشی و عربده ی گل به سر دارم خیار!نان یارو توی روغن بود.- « راستی شاید متری ده دوازده شاهی بیشتر نخریده باشد؟ شاید هم زمین ها را همین جوری به ثبت دادهباشد؟ هان؟ - احمق به توچه؟!...»
بله این فکرها را همان روزی کردم که ناشناس به مدرسه سر زدم و آخر سر هم به این نتیجه رسیدم که مردم،حق دارند جایی بخوابند که آب زیرشان نرود.-« تو اگر مردی، عرضه داشته باش مدیر همین مدرسه هم بشو.» و رفته بودم و دنبال کاررا گرفته بودم تا رسیده بودم به اینجا.همان روز وارسی فهمیده بودم که مدیر قبلی
مدرسه زندانی است. لابد کله اش بوی قرمه سبزی می داده و باز لابد حالا دارد کفاره گناهانی را می دهد که یا خودش نکرده یا آهنگری در بلخ کرده. جزو پر قیچی ها ی رییس فرهنگ هم کسی نبود که با مدیرشان، اضافه حقوقی نصیبش بشود و ناچار سرودستی برای این کار بشکند. خارج از مرکز هم نداشت.این معلومات را توی کارگزینی بدست آورده بودم. هنوز « گه خوردم نامه نویسی » هم مد نشده بود که بگویم یارو به این زودی ها از سولدونی در خواهد آمد.فکر نمی کردم که دیگری هم برای این وسط بیابان دلش لک زده باشد با زمستان سختش و با رفت و آمد دشوارش.
این بودکه خیالم راحت بود. از همه ی اینها گذشته کارگزینی کل موافقت کرده بود!
دست است که پیش از بلند شدن بوی اسکناس، آن جا هم دوسه تا عیب شرعی و عرفی گرفته بودند و مثلا گفته بودن لابد کاسه ای زیر نیم کاسه است که فلانی یعنی من، با ده سال سابقه ی تدریس، می خواهد مدیر دبستان بشود!
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/dastan/4875-modir-madrese.html
https://www.tg-me.com/iranboom_or
جلال آل احمد
انگار برای شنیدنش گوش لازم نیست. صدو پنجاه تومان در کار گزینی کل مایه گذاشته بودم تا این حکم را به امضاء رسانده بودم.توصیه هم برده بودم و تازه دوماه هم دویده
بودم. مو، لای درزش نمی رفت.می دانستم که چه او بپذیرد، چه نپذیرد، کارتمام است. خودش هم می دانست.حتما هم دستگیرش شد که با این نک و نالی که می کرد، خودش را کنف کرده.ولی کاری بود و شده بود.در کارگزینی کل، سفارش کرده بودند که برای خالی نبودن عریضه رونویس را به رویت رییس فرهنگ
هم برسانم تازه این طور شد.وگر نه بالی حکم کارگزینی کل چه کسی می توانست حرفی بزند؟ یک وزارت خانه بود و یک کارگزینی!شوخی که نبود.ته دلم قرص تر از این ها بود که محتاج به این استدلالها باشم.اما به نظرم همه این تقصیرها از این سیگار
لعنتی بود که به خیال خودم خواسته بودم خرجش را از محل اضافه حقوق شغل جدیدم در بیاورم. البته از معلمی، هم اقم نشسته بود.ده سال « الف.ب.» درس دادن و قیافه های بهت زده ی بچه های مردم برای مزخرف ترین چرندی که می
گویی... و استغناء با غین و استقراء با قاف و خراسانی و هندی و قدیمی تری شعر دری و صنعت ارسال مثل و رد العجز... و ازاین مزخرفات! دیدم دارم خر می شوم. گفتم مدیر بشوم. مدیر دبستان! دیگر نه درس خواهم داد و نه مجبور خواهم بود برای فرار از اتلاف وقت، در امتحان تجدیدی به هر احمق بی شعوری هفت بدهم تا ایام آخر تابستانم را که لذیذترین تکه ی تعطیلات است، نجات داده باشم. این بود که راه افتادم. رفتم و از اهلش پرسیدم. از یک کار چاق کن.
دستم را توی دست کارگزینی گذاشت و قول و قرار و طرفین خوش و خرم و یک روز هم نشانی مدرسه را دستم دادند که بروم وارسی، که باب میلم هست یا نه. و رفتم.مدرسه دو طبقه بود و نوساز بود و در دامنه ی کوه تنها افتاده بود و آفتاب رو بود.یک فرهنگ دوست خر پول، عمارتش را وسط زمین خودش ساخته بود و بیست و پنج ساله در اختیار فرهنگ گذاشته بود که مدرسه اش کنند و رفت و آمد بشود و جاده ها کوبیده بشود و این قدر ازین بشودها بشود، تا دل ننه باباها بسوزد و برای اینکه راه بچه هاشان را کوتاه بکنند، بیایند همان اطراف مدرسه را بخرند و خانه بسازند و زمین یارو از متری یک عباسی بشود صد تومان. یارو اسمش را هم روی دیوار مدرسه
کاشی کاری کرده بود. هنوز درو همسایه پیدا نکرده بودند که حرف شان بشود و لنگ و پاچه ی سعدی و بابا طاهر را بکشند میان و یک ورق دیگر از تاریخ الشعرا را بکوبند روی نبش دیوار کوچه شان.تابلوی مدرسه هم حسابی و بزرگ و خوانا.از صد متری داد می زد که توانا بود هر.... هر چه دلتان بخواهد! با شیر و خورشیدش که آن بالا سر، سه پا ایستاده بود و زورکی تعادل خودش را حفظ می کرد
و خورشید خانم روی کولش با ابروهای پیوسته و قمچیلی که به دست داشت و تاسه تیر پرتاب، اطراف مدرسه بیابان بود. درندشت و بی آب و آبادانی و آن ته روبه شمال، ردیف کاج های درهم فرو رفته ای که از سر دیوار گلی یک باغ پیدا بود روی
آسمان لکه دراز و تیره ای زده بود.حتما تا بیست و پنج سال دیگر همه ی این اطراف پر می شد و بوق ماشین و ونگ ونگ بچه ها و فریاد لبویی و زنگ روزنامه فروشی و عربده ی گل به سر دارم خیار!نان یارو توی روغن بود.- « راستی شاید متری ده دوازده شاهی بیشتر نخریده باشد؟ شاید هم زمین ها را همین جوری به ثبت دادهباشد؟ هان؟ - احمق به توچه؟!...»
بله این فکرها را همان روزی کردم که ناشناس به مدرسه سر زدم و آخر سر هم به این نتیجه رسیدم که مردم،حق دارند جایی بخوابند که آب زیرشان نرود.-« تو اگر مردی، عرضه داشته باش مدیر همین مدرسه هم بشو.» و رفته بودم و دنبال کاررا گرفته بودم تا رسیده بودم به اینجا.همان روز وارسی فهمیده بودم که مدیر قبلی
مدرسه زندانی است. لابد کله اش بوی قرمه سبزی می داده و باز لابد حالا دارد کفاره گناهانی را می دهد که یا خودش نکرده یا آهنگری در بلخ کرده. جزو پر قیچی ها ی رییس فرهنگ هم کسی نبود که با مدیرشان، اضافه حقوقی نصیبش بشود و ناچار سرودستی برای این کار بشکند. خارج از مرکز هم نداشت.این معلومات را توی کارگزینی بدست آورده بودم. هنوز « گه خوردم نامه نویسی » هم مد نشده بود که بگویم یارو به این زودی ها از سولدونی در خواهد آمد.فکر نمی کردم که دیگری هم برای این وسط بیابان دلش لک زده باشد با زمستان سختش و با رفت و آمد دشوارش.
این بودکه خیالم راحت بود. از همه ی اینها گذشته کارگزینی کل موافقت کرده بود!
دست است که پیش از بلند شدن بوی اسکناس، آن جا هم دوسه تا عیب شرعی و عرفی گرفته بودند و مثلا گفته بودن لابد کاسه ای زیر نیم کاسه است که فلانی یعنی من، با ده سال سابقه ی تدریس، می خواهد مدیر دبستان بشود!
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/dastan/4875-modir-madrese.html
https://www.tg-me.com/iranboom_or
آرامگاه «فخر رازی» فیلسوف و متکلم ایرانی در هرات
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/39392
آرامگاه فخر رازی بزرگترین فیلسوف، متکلم و خطیب مسلمان و صاحب کتاب "مفاتیح الغیب" که در قرن ششم هجری میزیست، در شهر هرات واقع شده است.
"محمد بن عمر بن حسین بن علی طبرستانی" معروف به فخر رازی یا امام فخر رازی بزرگترین متکلم، فیلسوف و خطیب بزرگ جهان اسلام در 25 رمضان سال 544 قمری و بنا به قولی در سال 534 قمری در شهر "ری" متولد شد.
"خلیلالله خلیلی" در کتاب "آثار هرات" که در سال 1309 خورشیدی در هرات منتشر شده به نقل از "ابن خلکان" آورده است: "ولادت با سعادت امام فخر در ری واقع شده و از آنجا در "خوارزم" و تمام دیار "ماوراء النهر" و خراسان رفته، به تحصیل کاملی به هرات تشریف آوردند."
فخر رازی، عالم برجسته
فخر رازی از برجستهترین حکما و علمای ایران، در علوم عقلی و نقلی، تاریخ، کلام، فقه و اصول، تفسیر و حکمت و علوم ادبی، و ریاضیات، سرآمد عصر خود بود.
این مفسر کبیر قرآن, نخبهترین عنصر صالح در دوران خود بود که با حربه عقل و دانش در حوزه معقولات مبارزه کرده است.
خلیلی که در آثار هرات زندگی و روحیات فخر رازی را بررسی نموده تأکید کرده است : "در شیوه بیان به آن درجه سوز و تاثیر داشتند که هیچ کس نمیبود که خواه به مواعظی که به زبان عربی میفرمودند و خواه در نصیح که به لفظ فارسی بیان میکردند, نمیگریست."
خلیلی در ادامه همین مبحث نوشته است "در هرات بسیاری از اهل مذاهب به خدمتشان رسیده و از انجمنهای علمی و ادبیشان استفاده کردهاند.
در برخی از منابع نقل شده است که پای درس فخر رازی بیش از 2 هزار تن از دانشمندان زمان، حضور داشتند.
گفته میشود که حتی در موقع سواری نیز فقها و شاگردان، در رکاب استاد خود حرکت میکردند.
مفاتیح الغیب یا "تفسیر کبیر"
در منابع مختلف آثار فراوانی از فخر رازی معرفی شده است که معروف ترین آنها تفسیر مفاتیح الغیب مشهور به تفسیرکبیر است که تا هنوز مورد استفاده علمای اسلامی قرار دارد.
مفاتیح الغیب که به علت حجم زیادش به تفسیر کبیر معروف شده مهم ترین تفسیر قرآن کریم به زبان عربی است و یکی از دلایل شهرت این اثر تأثیر آن بر مفسران و تفاسیری است که بعد از فخر رازی نوشته شده است.
دیگر آثار فخر رازی
"الاربعین فی اصول الدین"، "اساس التقدیس"، "اسرار التنزیل و انوار التاویل"، "اسرارالنجوم"، "شرح قانون ابن سینا"، "شرح زمخشری"، "شرح نهج البلاغه"، "القضاء و قدر" نام برخی دیگر از آثار فخر رازی است.
در کتاب آثار هرات به نقل از ابن خلکان آمده است: "هر کتابی را که امام فخر رازی تألیف میکرد، در همان وقت به اقطار بلاد تقسیم شده و در معرض استفاده واقع میشد.
تسلط فوقالعاده به زبان و ادبیات فارسی
فخر رازی به زبان و ادبیات فارسی فوقالعاده مسلط بود و در کتاب "لغتنامه دهخدا" و برخی از کتب ادبی اشعاری از این دانشمند بزرگ ایران به شرح ذیل نقل شده است.
ای دل زغبار جهل اگر پاک شوی
تو روح مجردی بر افلاک شوی
عرش است نشیمن تو، شرمت ناید
کایی و مقیم توده خاک شوی
*
اگر با تو نسازد دشمن، ای دوست!
تو می باید که با دشمن بسازی
گرت رنجی رسد مخروش و مخراش
توکل کن به لطف بی نیازی
وگر نه چند روزی صبر فرما
نه او ماند، نه تو، نه فخر رازی
*
کنه خردم درخور اثبات تو نیست
وآرامش جان جز به مناجات تو نیست
من ذات تو را به واجبی کی دانم
داننده ذات تو بجز ذات تو نیست
***
آن کس که بداند و بداند که بداند
اسب خرد خویش زگردون بجهاند
آن کس که نداند بداند که نداند
او لاشه خر خویش به منزل رساند
آن کس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
خلیلی شاعر و پژوهشگر افغان رباعی را از فخر رازی در آثار هرات نقل کرده که گویا کتیبه قبر او هم بوده است:
هر گز دل من ز علم محروم نشد
کم ماند ز اسرار که مفهوم نشد
هفتاد و دو سال درس گفتم شب و روز
معلوم شد که هیج معلوم نشد
وفات و مزار فخر رازی
فخر رازی در روز دوشنبه همزمان با روز اول عید سعید فطر سال 606 هجری قمری در 63 سالگی در شهر هرات درگذشت و در همان روز در شمالغرب این شهر، در منطقهای که در آن دوران به نام "مزدا خان" معروف بود به خاک سپرده شد.
در کتاب "جغرافیه عمومی هرات" نوشته "رسول پویان" آمده است: در زمان "سلطان حسین بایقرا" عمارتی بر مزار فخر رازی آباد شد ولی در جریان درگیریی که میان "شیبانیان" و "صفویان" رخ داد آن مقبره ویران شد.
در سال 1328خورشیدی، ایوان کوچکی توسط شخصی با نام "حاج آدم خان" احداث و لوحی بر سر مزار فخر رازی نیز نصب شد.
در حال حاضر آرمگاه فخر رازی در شهر هرات، یکی از بناهای بزرگ تاریخی این شهر شمرده میشود و زیارتگاه خاص و عام مردم این دیار است.
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/5676-aramgah-fakhr-razi-afghanestan.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/39392
آرامگاه فخر رازی بزرگترین فیلسوف، متکلم و خطیب مسلمان و صاحب کتاب "مفاتیح الغیب" که در قرن ششم هجری میزیست، در شهر هرات واقع شده است.
"محمد بن عمر بن حسین بن علی طبرستانی" معروف به فخر رازی یا امام فخر رازی بزرگترین متکلم، فیلسوف و خطیب بزرگ جهان اسلام در 25 رمضان سال 544 قمری و بنا به قولی در سال 534 قمری در شهر "ری" متولد شد.
"خلیلالله خلیلی" در کتاب "آثار هرات" که در سال 1309 خورشیدی در هرات منتشر شده به نقل از "ابن خلکان" آورده است: "ولادت با سعادت امام فخر در ری واقع شده و از آنجا در "خوارزم" و تمام دیار "ماوراء النهر" و خراسان رفته، به تحصیل کاملی به هرات تشریف آوردند."
فخر رازی، عالم برجسته
فخر رازی از برجستهترین حکما و علمای ایران، در علوم عقلی و نقلی، تاریخ، کلام، فقه و اصول، تفسیر و حکمت و علوم ادبی، و ریاضیات، سرآمد عصر خود بود.
این مفسر کبیر قرآن, نخبهترین عنصر صالح در دوران خود بود که با حربه عقل و دانش در حوزه معقولات مبارزه کرده است.
خلیلی که در آثار هرات زندگی و روحیات فخر رازی را بررسی نموده تأکید کرده است : "در شیوه بیان به آن درجه سوز و تاثیر داشتند که هیچ کس نمیبود که خواه به مواعظی که به زبان عربی میفرمودند و خواه در نصیح که به لفظ فارسی بیان میکردند, نمیگریست."
خلیلی در ادامه همین مبحث نوشته است "در هرات بسیاری از اهل مذاهب به خدمتشان رسیده و از انجمنهای علمی و ادبیشان استفاده کردهاند.
در برخی از منابع نقل شده است که پای درس فخر رازی بیش از 2 هزار تن از دانشمندان زمان، حضور داشتند.
گفته میشود که حتی در موقع سواری نیز فقها و شاگردان، در رکاب استاد خود حرکت میکردند.
مفاتیح الغیب یا "تفسیر کبیر"
در منابع مختلف آثار فراوانی از فخر رازی معرفی شده است که معروف ترین آنها تفسیر مفاتیح الغیب مشهور به تفسیرکبیر است که تا هنوز مورد استفاده علمای اسلامی قرار دارد.
مفاتیح الغیب که به علت حجم زیادش به تفسیر کبیر معروف شده مهم ترین تفسیر قرآن کریم به زبان عربی است و یکی از دلایل شهرت این اثر تأثیر آن بر مفسران و تفاسیری است که بعد از فخر رازی نوشته شده است.
دیگر آثار فخر رازی
"الاربعین فی اصول الدین"، "اساس التقدیس"، "اسرار التنزیل و انوار التاویل"، "اسرارالنجوم"، "شرح قانون ابن سینا"، "شرح زمخشری"، "شرح نهج البلاغه"، "القضاء و قدر" نام برخی دیگر از آثار فخر رازی است.
در کتاب آثار هرات به نقل از ابن خلکان آمده است: "هر کتابی را که امام فخر رازی تألیف میکرد، در همان وقت به اقطار بلاد تقسیم شده و در معرض استفاده واقع میشد.
تسلط فوقالعاده به زبان و ادبیات فارسی
فخر رازی به زبان و ادبیات فارسی فوقالعاده مسلط بود و در کتاب "لغتنامه دهخدا" و برخی از کتب ادبی اشعاری از این دانشمند بزرگ ایران به شرح ذیل نقل شده است.
ای دل زغبار جهل اگر پاک شوی
تو روح مجردی بر افلاک شوی
عرش است نشیمن تو، شرمت ناید
کایی و مقیم توده خاک شوی
*
اگر با تو نسازد دشمن، ای دوست!
تو می باید که با دشمن بسازی
گرت رنجی رسد مخروش و مخراش
توکل کن به لطف بی نیازی
وگر نه چند روزی صبر فرما
نه او ماند، نه تو، نه فخر رازی
*
کنه خردم درخور اثبات تو نیست
وآرامش جان جز به مناجات تو نیست
من ذات تو را به واجبی کی دانم
داننده ذات تو بجز ذات تو نیست
***
آن کس که بداند و بداند که بداند
اسب خرد خویش زگردون بجهاند
آن کس که نداند بداند که نداند
او لاشه خر خویش به منزل رساند
آن کس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
خلیلی شاعر و پژوهشگر افغان رباعی را از فخر رازی در آثار هرات نقل کرده که گویا کتیبه قبر او هم بوده است:
هر گز دل من ز علم محروم نشد
کم ماند ز اسرار که مفهوم نشد
هفتاد و دو سال درس گفتم شب و روز
معلوم شد که هیج معلوم نشد
وفات و مزار فخر رازی
فخر رازی در روز دوشنبه همزمان با روز اول عید سعید فطر سال 606 هجری قمری در 63 سالگی در شهر هرات درگذشت و در همان روز در شمالغرب این شهر، در منطقهای که در آن دوران به نام "مزدا خان" معروف بود به خاک سپرده شد.
در کتاب "جغرافیه عمومی هرات" نوشته "رسول پویان" آمده است: در زمان "سلطان حسین بایقرا" عمارتی بر مزار فخر رازی آباد شد ولی در جریان درگیریی که میان "شیبانیان" و "صفویان" رخ داد آن مقبره ویران شد.
در سال 1328خورشیدی، ایوان کوچکی توسط شخصی با نام "حاج آدم خان" احداث و لوحی بر سر مزار فخر رازی نیز نصب شد.
در حال حاضر آرمگاه فخر رازی در شهر هرات، یکی از بناهای بزرگ تاریخی این شهر شمرده میشود و زیارتگاه خاص و عام مردم این دیار است.
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/5676-aramgah-fakhr-razi-afghanestan.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
آرامگاه «فخر رازی» فیلسوف و متکلم ایرانی
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/5676-aramgah-fakhr-razi-afghanestan.html
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/5676-aramgah-fakhr-razi-afghanestan.html
@iranboom_ir
۸۷ سال پیش در ۲۰ شهریور ۱۳۱۶، دکتر جلال خالقی مطلق ـ ادیب و پژوهشگر و شاهنامه پژوه ـ به دنیا آمد.
عمرشان دراز باد!
@iranboom_ir
ایران و ایرانگرایی در گذشت روزگاران
https://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/14984-iran-irangaraei-dar-gozasht-rozegaran.html
سرگذشت زبان فارسی - دکتر جلال خالقی مطلق
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/8896-sargozasht-zaban-farsi.html
گُلِ رنجهای کهن
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/2888-golranjhaye-kohan.html
ایران گرایی در شاهنامه
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/1119-iran-garaei-shahname.html
تأثیر شاهنامه
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/8831-tasir-shahnameh.html
اهمیت شاهنامه فردوسی
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/1120-ahmiat-shahname-ferdosi.html
معنی دیگری از «ایران» و «ایرانیان» در شاهنامه
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/3078-mani-digari-az-iran-dar-shahname.html
بینش شاهنامه فردوسی - بخش نخست
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/5326-binesh-shahname-ferdosi.html
بینش شاهنامه ـ بخش دوم
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/5387-binesh-shahname-2.html
بینش شاهنامه - بخش سوم
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/5419-binesh-shahname-bakhsh-sevom.html
خالقی مطلق - فردوسی – شاهنامه / نگاهی به کتاب «سخنهای دیرینه»
https://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5440-sokhan-dirine-khaleghi-motlagh.html
کیخسرو و کوروش
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/koroshe-bozorg/3541-keikhsore-korosh.html
مردگیران، جشن بهاری زنان
http://www.iranboom.ir/jashnha/esfandgan/10971-mard-giran.html
نظری در باره هویت مادر سیاوش(جلال خالقی مطلق)
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/2223-nazari-darbare-hoviat-madar-sivash.html
یادداشت های شاهنامه: چراغ راهنمایی به هزارتوهای حماسه ی ایران
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/2210-yaddasht-shahnameh-cheragh.html
گفت و گو با دکتر جلال خالقی مطلق (بخش نخست)
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/360-dr-khaleghi-1.html
گفت و گو با دکتر جلال خالقی مطلق (بخش دوم)
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/361-dr-khaleghi-2.html
گفتگو با خالقی مطلق و خانواده صفا درباره صدسالگی تولد صفا
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/goftego/2419-sad-salegi-safa.html
سنجشی میان فردوسی و هومریونانی
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/1114-ferdosi-homer2.html
مراسم رونمایی از شاهنامه فردوسی به تصحیح دکترجلال خالقی مطلق
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh/85-ronama-shahname.html
رستم و سهراب شاهنامه به روایت خالقی مطلق
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/14206-rostam-sohrab-khaleghi.html
یادداشهای شاهنامه، نگارش دکتر خالقی مطلق (چهاربخش در سه جلد) منتشر شد
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/2388-yaddasht-shahnameh-khleghi-motlagh.html
___
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
عمرشان دراز باد!
@iranboom_ir
ایران و ایرانگرایی در گذشت روزگاران
https://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/14984-iran-irangaraei-dar-gozasht-rozegaran.html
سرگذشت زبان فارسی - دکتر جلال خالقی مطلق
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/8896-sargozasht-zaban-farsi.html
گُلِ رنجهای کهن
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/2888-golranjhaye-kohan.html
ایران گرایی در شاهنامه
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/1119-iran-garaei-shahname.html
تأثیر شاهنامه
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/8831-tasir-shahnameh.html
اهمیت شاهنامه فردوسی
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/1120-ahmiat-shahname-ferdosi.html
معنی دیگری از «ایران» و «ایرانیان» در شاهنامه
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/3078-mani-digari-az-iran-dar-shahname.html
بینش شاهنامه فردوسی - بخش نخست
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/5326-binesh-shahname-ferdosi.html
بینش شاهنامه ـ بخش دوم
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/5387-binesh-shahname-2.html
بینش شاهنامه - بخش سوم
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/5419-binesh-shahname-bakhsh-sevom.html
خالقی مطلق - فردوسی – شاهنامه / نگاهی به کتاب «سخنهای دیرینه»
https://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5440-sokhan-dirine-khaleghi-motlagh.html
کیخسرو و کوروش
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/koroshe-bozorg/3541-keikhsore-korosh.html
مردگیران، جشن بهاری زنان
http://www.iranboom.ir/jashnha/esfandgan/10971-mard-giran.html
نظری در باره هویت مادر سیاوش(جلال خالقی مطلق)
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/2223-nazari-darbare-hoviat-madar-sivash.html
یادداشت های شاهنامه: چراغ راهنمایی به هزارتوهای حماسه ی ایران
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/2210-yaddasht-shahnameh-cheragh.html
گفت و گو با دکتر جلال خالقی مطلق (بخش نخست)
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/360-dr-khaleghi-1.html
گفت و گو با دکتر جلال خالقی مطلق (بخش دوم)
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/361-dr-khaleghi-2.html
گفتگو با خالقی مطلق و خانواده صفا درباره صدسالگی تولد صفا
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/goftego/2419-sad-salegi-safa.html
سنجشی میان فردوسی و هومریونانی
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/1114-ferdosi-homer2.html
مراسم رونمایی از شاهنامه فردوسی به تصحیح دکترجلال خالقی مطلق
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh/85-ronama-shahname.html
رستم و سهراب شاهنامه به روایت خالقی مطلق
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/14206-rostam-sohrab-khaleghi.html
یادداشهای شاهنامه، نگارش دکتر خالقی مطلق (چهاربخش در سه جلد) منتشر شد
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/2388-yaddasht-shahnameh-khleghi-motlagh.html
___
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
عبدالمحمد آیتی (اردیبهشت ۱۳۰۵ بروجرد لرستان - ۲۰ شهریور ۱۳۹۲) پژوهشگر، نویسنده و مترجم معاصر در حوزه فلسفه، تاریخ و ادب فارسی و عربی بود.
یادش گرامی باد.
@iranboom_ir
گفتگو با شادروان عبدالمحمد آیتی - بحر بیانتهای دانش و اخلاق
اشاره: آشنایی با دانشوران و فراز و نشیب زندگیشان برای همگان و به ویژه جوانان بسیار راهگشا و پندآموز است. یکی از آن میان شادروان استاد عبدالمحمد آیتی پژوهشگر، نویسنده و مترجم معاصر در حوزه فلسفه، تاریخ و ادب فارسی و عربی است که 20 شهریور سال جاری (1392) پس از سالها کوشش و جوشش و خلق آثار پربار درگذشت. آن مرحوم افزون بر تحصیلات حوزوی، در دانشگاه نیز درس آموخت و کتابهای بسیاری از عربی و انگلیسی ترجمه کرد. ترجمههای «قرآن مجید»، «نهجالبلاغه» و «صحیفه سجادیه» از آثار ماندگار اوست. استاد آیتی عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی بود و در این شورا ریاست شورای علمی دانشنامۀ تحقیقات ادبی را بر عهده داشت. آنچه از این پس طی چند شماره در این ستون از نظر خوانندگان گرامی خواهد گذشت، گفتگوی بلندی است که چند سال پیش به همت سرکار خانم دسترنجی صورت گرفته و با نام «بحر بی انتهای دانش و اخلاق» در کتاب زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی استاد عبدالمحمد آیتی (از انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی) به چاپ رسیده است.
***
ضمن تشکر از شما که دعوت مرا به مصاحبه پذیرفتید، خواهش میکنم در آغاز مصاحبه از کودکی، خانواده، محیط پرورش و تحصیلات خود بگویید به گونهای که خوانندگان در فضای سالهای 1305 بروجرد قرار بگیرند و مأنوس با عبدالمحمد آیتی جوان، داستان زندگی شما را مرور کنند.
مادرم حافظۀ عجیبی داشت، صدها قصه بلد بود: «قصۀ ملک محمد»، «قصۀ نارنج طلا»، «قصه سه خیاره»، «قصه دختر سیاهروز»، «قصۀ پادشاهی که دخترانش را میکشت» و دهها قصه فکاهی دیگر چون «قصههای آکچل» و قصه آن مرد و زن سادهدل روستایی به نام «هارتو و زرناتو» و «دانه انار». بعضی قصههای مادرم را در کتاب قصههای آذربایجان که شادروان صمد بهرنگی نوشته، بعدها خواندهام. این قصههای مشترک با اندکی تفاوت روایت، نشانه یک ملت واحد است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/goftego/10449-abdolmohammad-ayat.html
____
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
یادش گرامی باد.
@iranboom_ir
گفتگو با شادروان عبدالمحمد آیتی - بحر بیانتهای دانش و اخلاق
اشاره: آشنایی با دانشوران و فراز و نشیب زندگیشان برای همگان و به ویژه جوانان بسیار راهگشا و پندآموز است. یکی از آن میان شادروان استاد عبدالمحمد آیتی پژوهشگر، نویسنده و مترجم معاصر در حوزه فلسفه، تاریخ و ادب فارسی و عربی است که 20 شهریور سال جاری (1392) پس از سالها کوشش و جوشش و خلق آثار پربار درگذشت. آن مرحوم افزون بر تحصیلات حوزوی، در دانشگاه نیز درس آموخت و کتابهای بسیاری از عربی و انگلیسی ترجمه کرد. ترجمههای «قرآن مجید»، «نهجالبلاغه» و «صحیفه سجادیه» از آثار ماندگار اوست. استاد آیتی عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی بود و در این شورا ریاست شورای علمی دانشنامۀ تحقیقات ادبی را بر عهده داشت. آنچه از این پس طی چند شماره در این ستون از نظر خوانندگان گرامی خواهد گذشت، گفتگوی بلندی است که چند سال پیش به همت سرکار خانم دسترنجی صورت گرفته و با نام «بحر بی انتهای دانش و اخلاق» در کتاب زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی استاد عبدالمحمد آیتی (از انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی) به چاپ رسیده است.
***
ضمن تشکر از شما که دعوت مرا به مصاحبه پذیرفتید، خواهش میکنم در آغاز مصاحبه از کودکی، خانواده، محیط پرورش و تحصیلات خود بگویید به گونهای که خوانندگان در فضای سالهای 1305 بروجرد قرار بگیرند و مأنوس با عبدالمحمد آیتی جوان، داستان زندگی شما را مرور کنند.
مادرم حافظۀ عجیبی داشت، صدها قصه بلد بود: «قصۀ ملک محمد»، «قصۀ نارنج طلا»، «قصه سه خیاره»، «قصه دختر سیاهروز»، «قصۀ پادشاهی که دخترانش را میکشت» و دهها قصه فکاهی دیگر چون «قصههای آکچل» و قصه آن مرد و زن سادهدل روستایی به نام «هارتو و زرناتو» و «دانه انار». بعضی قصههای مادرم را در کتاب قصههای آذربایجان که شادروان صمد بهرنگی نوشته، بعدها خواندهام. این قصههای مشترک با اندکی تفاوت روایت، نشانه یک ملت واحد است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/goftego/10449-abdolmohammad-ayat.html
____
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
شیر_دره_پنجشیر_احمد_شاه_مسعود_هما_ارژنگی
<unknown>
به انگیزه سالگشت شهادت شیر دره پنجشیر
احمد شاه مسعود...
🔸آنانی که با تیشه خرد و میهن دوستی به جنگ نادانی و ستم می روند، زندگان جاویدند....
شاعر و خوانش: بانو #هما_ارژنگی
@iranboom_ir
احمد شاه مسعود...
🔸آنانی که با تیشه خرد و میهن دوستی به جنگ نادانی و ستم می روند، زندگان جاویدند....
شاعر و خوانش: بانو #هما_ارژنگی
@iranboom_ir
زنان در شاهنامه
نوشته: دكتر جلال خالقی مطلق
ترجمه دكتر احمد بینظير
چاپ اول 1395، انتشارات مرواريد
قطع وزيری، 206صفحه، جلد سخت
کتابفروشی توس
@iranboom_ir
نوشته: دكتر جلال خالقی مطلق
ترجمه دكتر احمد بینظير
چاپ اول 1395، انتشارات مرواريد
قطع وزيری، 206صفحه، جلد سخت
کتابفروشی توس
@iranboom_ir
آموزه هایی که از اندیشه سرشارند؛
ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﭙﺮﺳﻨﺪ ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﭼﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ ﺁﻣﻮﺧﺖ؟
ﭘﺎﺳﺦ ﻣﻦ ﺑﺪﻭﻥ ﮔﺰﺍﻓﻪﮔﻮﯾﯽ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺑﺮﮒ شاهنامه ﻧﮑﺘﻪﺍﯼ ﺁﻣﻮﺧﺖ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، کشورداری ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، چکامه سرایی ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، زبان پارسی ﺭﺍ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺧﻮﯼ، ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻭ ﻣﻨﺶ ﻧﯿﮑﻮ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻧﮋﺍﺩﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﺭﻭﺵﻫﺎ، ﺑﺎﻭﺭﻫﺎ ﻭ ﺁﯾﯿﻦﻫﺎﯼ ﻧﯿﺎﮐﺎﻥ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﻫﻮﯾﺖ ﻭ ﺷﻨﺎﺳﻪ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ، ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﻭ ﻣﻠﯽ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺭﺍ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺩﮐﺘﺮ جلال خالقی مطلق ادیب و پژوهشگر و شاهنامه شناس.
@iranboom_ir
ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﭙﺮﺳﻨﺪ ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﭼﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ ﺁﻣﻮﺧﺖ؟
ﭘﺎﺳﺦ ﻣﻦ ﺑﺪﻭﻥ ﮔﺰﺍﻓﻪﮔﻮﯾﯽ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺑﺮﮒ شاهنامه ﻧﮑﺘﻪﺍﯼ ﺁﻣﻮﺧﺖ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، کشورداری ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، چکامه سرایی ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، زبان پارسی ﺭﺍ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺧﻮﯼ، ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻭ ﻣﻨﺶ ﻧﯿﮑﻮ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻧﮋﺍﺩﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﺭﻭﺵﻫﺎ، ﺑﺎﻭﺭﻫﺎ ﻭ ﺁﯾﯿﻦﻫﺎﯼ ﻧﯿﺎﮐﺎﻥ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﻫﻮﯾﺖ ﻭ ﺷﻨﺎﺳﻪ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ، ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﻭ ﻣﻠﯽ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺭﺍ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻧﺪ.
ﺩﮐﺘﺮ جلال خالقی مطلق ادیب و پژوهشگر و شاهنامه شناس.
@iranboom_ir
پری صابری درگذشت
پری صابری، کارگردان باسابقه تئاتر که در چند سال اخیر درگیر بیماری بود، در شامگاه سهشنبه ۲۰ شهریور ماه ۱۴۰۳ درگذشت.
پری صابری از جمله کارگردانان باسابقه تئاتر و زاده سال ۱۳۱۱ بود. او یکی از موسسان گروه تئاتر پازارگاد و از جمله هنرمندانی بود که در راهاندازی تئاتر مولوی کوشید.
صابری در کارنامه هنری خود اجرای نمایشهایی همچون «من به باغ عرفان»، «بیژن و منیژه»، «شمس پرنده»، «من از کجا عشق از کجا»، «هفت شهر عشق»، «باغ دلگشا»،«رند خلوت نشین»، «یوسف و زلیخا» و .... را در کنار شماری از نمایشنامههای خارجی همچون «شش شخصیت در جستجوی نویسنده»، «آنتیگونه» و ... را روی صحنه برد.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
پری صابری، کارگردان باسابقه تئاتر که در چند سال اخیر درگیر بیماری بود، در شامگاه سهشنبه ۲۰ شهریور ماه ۱۴۰۳ درگذشت.
پری صابری از جمله کارگردانان باسابقه تئاتر و زاده سال ۱۳۱۱ بود. او یکی از موسسان گروه تئاتر پازارگاد و از جمله هنرمندانی بود که در راهاندازی تئاتر مولوی کوشید.
صابری در کارنامه هنری خود اجرای نمایشهایی همچون «من به باغ عرفان»، «بیژن و منیژه»، «شمس پرنده»، «من از کجا عشق از کجا»، «هفت شهر عشق»، «باغ دلگشا»،«رند خلوت نشین»، «یوسف و زلیخا» و .... را در کنار شماری از نمایشنامههای خارجی همچون «شش شخصیت در جستجوی نویسنده»، «آنتیگونه» و ... را روی صحنه برد.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
خالقی مطلق - فردوسی – شاهنامه / نگاهی به کتاب «سخنهای دیرینه»
مرتضی هاشمی پور
سخنهای دیرینه
(سی گفتار درباره فردوسی و شاهنامه)
نوشته دکتر جلال خالقی مطلق
به کوشش علی دهباشی
چاپ اول ـ 1381
488 صفحه ـ نشر افکار
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/39400
بعید می دانم کسی با این سخن استاد فقید مجتبی مینوی هم داستان نباشد که: «شاهنامه فردوسی از برای مردم ایران از سه لحاظ مهم است: اول اینکه یکی از آثار هنری ادبی بسیار بزرگست و از طبع و قریحه یکی از شعرای بزرگ قوم ایرانی زاده است و بر اثر همت و پشت کار و فداکاری او و بیست سی سال خون جگر خوردن او بوجود آمده است. دوم اینکه تاریخ داستانی و حکایت نیاکان ملّت ایران را شامل است و در حکم نسب نامه این قوم است. سوم اینکه زبان آن فارسی است و فارسی محکمترین زنجیر علقه و ارتباط طوایفی است که در خاک ایران ساکنند.1»
از سوی دیگر نام استاد دکتر جلال خالقی مطلق با شاهنامه، این حماسه ملی ایران، در آمیخته است به گونهای که به محض شنیدن نام ایشان، شاهنامه به خاطر میآید. استاد با فروتنی در سر سخن عنوان کتاب را برگرفته از شاهنامه و به معنی حرفهای کهنه میگیرد. در کارنامه دکتر خالقی مطلق، پیشتر و آن هم به همت علی دهباشی، «گل رنجهای کهن» را میبینیم. سخنهای دیرینه ادامه مجموعه پیشین است. در صفحات نخستین پس از معرفی کوتاه استاد خالقی مطلق و برشمردن مجموعه تألیفات و مقالات (به زبانهای مختلف)، نقد، پاسخ به نقد، گفتگو، یادداشتهای کوتاه، داستان و نمایشنامه، فیلمنامه و شعر.
گفتار نخست «قطعاتی از اسطورههای ایرانی در نوشتههای گریگور ماگیستروس» که ترجمهای از متن آلمانی است و چند یادداشت توسط مترجم بر آن افزوده شده است.
گفتار دوم «یکی دخمه کردش ز سمّ ستور» نگاهی به پایان نبرد رستم و سهراب دارد. رستم پس از کشتن سهراب به فکر ساختن دخمهای برای سهراب میافتد و از دستبرد سارقان هراسان است. لذا تصمیم می گیرد که گور فرزند را به جای زر از سم اسب بسازد.
گفتار سوم «درباره عنوان داستان دوازده رخ» است. مؤلف پس از بررسی این داستان به این نتیجه میرسد که این داستان از آغاز حداقل دو عنوان داشته است یکی دوازده رخ و دیگری داستان گودرز با پیران.
گفتار چهارم «یکی مهتری بود گردنفراز» نام دارد. این گفتار به بازشناسی شخص سوم از سه شخصی که فردوسی آنها را میستاید اختصاص دارد. استاد خالقی مطلق با نگاهی دقیق و عالمانه نشان میدهد که شخص موردنظر فرزند ابومنصور محمد بن عبدالرزاق است.
گفتار پنجم «جوان بود و از گوهر پهلوان» نام دارد. این گفتار مطالعات سپستر درباره گفتار پیشین است و به نوعی تکملهای بر فضل قبل میباشد.
گفتار ششم به «تطهیر معنوی با آب در شاهنامه» اختصاص دارد. همانگونه که از عنوان پیداست این گفتار به این نکته میپردازد که در شاهنامه آب نه تنها پاککننده اجسام است بلکه هر چیز را که از نظر معنوی ناپاک باشد میشوید.
گفتار هفتم «اهمیت شاهنامه فردوسی» را بر میشمارد. مؤلف شاهنامهشناس تلاش میکند که اهمیت شاهنامه را برای «همه» تبیین کند و «نه چند تن اهل فن».
1ـ شاهنامه و میتولوژی 2ـ شاهنامه و تاریخ 3ـ شاهنامه و فرهنگ باستان
4ـ شاهنامه و ادبیات پهلوی 5ـ شاهنامه و فرهنگ ایران اسلامی 6ـ شاهنامه و زبان فارسی 7ـ شاهنامه و ادبیات فارسی 8ـ شاهنامه و هنر شاعری 9ـ شاهنامه و ملیت ایرانی شاخصههایی هستند که به عنوان اهمیت شاهنامه معرفی میشوند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5440-sokhan-dirine-khaleghi-motlagh.html
@iranboom_ir
مرتضی هاشمی پور
سخنهای دیرینه
(سی گفتار درباره فردوسی و شاهنامه)
نوشته دکتر جلال خالقی مطلق
به کوشش علی دهباشی
چاپ اول ـ 1381
488 صفحه ـ نشر افکار
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/39400
بعید می دانم کسی با این سخن استاد فقید مجتبی مینوی هم داستان نباشد که: «شاهنامه فردوسی از برای مردم ایران از سه لحاظ مهم است: اول اینکه یکی از آثار هنری ادبی بسیار بزرگست و از طبع و قریحه یکی از شعرای بزرگ قوم ایرانی زاده است و بر اثر همت و پشت کار و فداکاری او و بیست سی سال خون جگر خوردن او بوجود آمده است. دوم اینکه تاریخ داستانی و حکایت نیاکان ملّت ایران را شامل است و در حکم نسب نامه این قوم است. سوم اینکه زبان آن فارسی است و فارسی محکمترین زنجیر علقه و ارتباط طوایفی است که در خاک ایران ساکنند.1»
از سوی دیگر نام استاد دکتر جلال خالقی مطلق با شاهنامه، این حماسه ملی ایران، در آمیخته است به گونهای که به محض شنیدن نام ایشان، شاهنامه به خاطر میآید. استاد با فروتنی در سر سخن عنوان کتاب را برگرفته از شاهنامه و به معنی حرفهای کهنه میگیرد. در کارنامه دکتر خالقی مطلق، پیشتر و آن هم به همت علی دهباشی، «گل رنجهای کهن» را میبینیم. سخنهای دیرینه ادامه مجموعه پیشین است. در صفحات نخستین پس از معرفی کوتاه استاد خالقی مطلق و برشمردن مجموعه تألیفات و مقالات (به زبانهای مختلف)، نقد، پاسخ به نقد، گفتگو، یادداشتهای کوتاه، داستان و نمایشنامه، فیلمنامه و شعر.
گفتار نخست «قطعاتی از اسطورههای ایرانی در نوشتههای گریگور ماگیستروس» که ترجمهای از متن آلمانی است و چند یادداشت توسط مترجم بر آن افزوده شده است.
گفتار دوم «یکی دخمه کردش ز سمّ ستور» نگاهی به پایان نبرد رستم و سهراب دارد. رستم پس از کشتن سهراب به فکر ساختن دخمهای برای سهراب میافتد و از دستبرد سارقان هراسان است. لذا تصمیم می گیرد که گور فرزند را به جای زر از سم اسب بسازد.
گفتار سوم «درباره عنوان داستان دوازده رخ» است. مؤلف پس از بررسی این داستان به این نتیجه میرسد که این داستان از آغاز حداقل دو عنوان داشته است یکی دوازده رخ و دیگری داستان گودرز با پیران.
گفتار چهارم «یکی مهتری بود گردنفراز» نام دارد. این گفتار به بازشناسی شخص سوم از سه شخصی که فردوسی آنها را میستاید اختصاص دارد. استاد خالقی مطلق با نگاهی دقیق و عالمانه نشان میدهد که شخص موردنظر فرزند ابومنصور محمد بن عبدالرزاق است.
گفتار پنجم «جوان بود و از گوهر پهلوان» نام دارد. این گفتار مطالعات سپستر درباره گفتار پیشین است و به نوعی تکملهای بر فضل قبل میباشد.
گفتار ششم به «تطهیر معنوی با آب در شاهنامه» اختصاص دارد. همانگونه که از عنوان پیداست این گفتار به این نکته میپردازد که در شاهنامه آب نه تنها پاککننده اجسام است بلکه هر چیز را که از نظر معنوی ناپاک باشد میشوید.
گفتار هفتم «اهمیت شاهنامه فردوسی» را بر میشمارد. مؤلف شاهنامهشناس تلاش میکند که اهمیت شاهنامه را برای «همه» تبیین کند و «نه چند تن اهل فن».
1ـ شاهنامه و میتولوژی 2ـ شاهنامه و تاریخ 3ـ شاهنامه و فرهنگ باستان
4ـ شاهنامه و ادبیات پهلوی 5ـ شاهنامه و فرهنگ ایران اسلامی 6ـ شاهنامه و زبان فارسی 7ـ شاهنامه و ادبیات فارسی 8ـ شاهنامه و هنر شاعری 9ـ شاهنامه و ملیت ایرانی شاخصههایی هستند که به عنوان اهمیت شاهنامه معرفی میشوند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5440-sokhan-dirine-khaleghi-motlagh.html
@iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
خالقی مطلق - فردوسی – شاهنامه / نگاهی به کتاب «سخنهای دیرینه» (سی گفتار درباره فردوسی و شاهنامه)
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5440-sokhan-dirine-khaleghi-motlagh.html
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/5440-sokhan-dirine-khaleghi-motlagh.html
@iranboom_ir
•جلال خالقی مطلق، ادیب، پژوهشگر و شاهنامهشناس ایرانی است. تولد او در ۲۰ شهریور ۱۳۱۶ در تهران بود. تحصیلات دبیرستانی را در تهران انجام داد. دورههای تحصیلات دانشگاهی را در آلمان گذراند و در سال ۱۳۴۹ (۱۹۷۰) از دانشگاه کلن در رشتههای شرقشناسی، مردمشناسی و تاریخ قدیم درجهٔ دکتری گرفت. از سال ۱۳۵۰ (۱۹۷۱) در بخش مطالعات ایرانی در دانشگاه هامبورگ مشغول به تدریس زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ ایران بودهاست.
دکتر جلال خالقی مطلق از آغاز دههٔ ۱۳۵۰ ضمن اقامت و تدریس در کشور آلمان، پژوهشهای گستردهای در زمینهٔ ادبیات حماسی ایران و شاهنامه انجام داد. مقالههای تحقیقی او در مجلهٔ سیمرغ (نشریهٔ بنیاد شاهنامه فردوسی)، مجلهٔ دانشکدهٔ ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی، ایراننامه، ایرانشناسی، کلک و نامهٔ ایران باستان انتشار مییافت. دو مجموعهٔ برگزیده از مقالههای او با عنوانهای گل رنجهای کهن (۱۳۷۲) و سخنهای دیرینه (۱۳۸۱) در تهران به چاپ رسیدهاست.
مهمترین دستاورد جلال خالقی مطلق، تصحیح شاهنامه فردوسی است در هشت دفتر که طی سالهای ۱۳۶۶ تا ۱۳۸۶ در نیویورک زیر نظر احسان یارشاطر انتشار یافت. تصحیح شاهنامهٔ فردوسی، حاصل بیش از سی سال کار مداوم خالقی در گردآوری و بررسی کهنترین دستنویسهای شاهنامه و مقابلهٔ آنها با پیروی از روشهای جدید تصحیح متون است. جلال خالقی در کار مقابلهٔ دستنویسها از همکاری محمود امیدسالار و ابوالفضل خطیبی در دفترهای ششم و هفتم بهره گرفت. دورهٔ شاهنامهٔ خالقی در سال ۱۳۸۷ توسط مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی در تهران تجدید چاپ شد. او هم اکنون به عنوان عضو هیئت علمی کنگره بینالمللی هزاره شاهنامه فردوسی برگزیده شدهاست.وی عضو شوراى عالى علمى و رئيس كانون فردوسى مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى و عضو هیئت امنای بنیاد فردوسی است.
مختصری از فعالیتهای علمی جلال خالقی مطلق:
تصحیح علمی ـ انتقادی شاهنامه در هشت دفتر.
یادداشتهای شاهنامه (تا امروز سه بخش از این مجموعه مفصل چاپ شده و مجلدات دیگر نیز در دست چاپ است).
دو گزیده مقالات به نام «گل رنجهای کهن» و «سخنهای دیرینه».
ترجمهٔ کتاب اساس اشتقاق فارسی اثر «پاول هرن».
تألیف بیش از صد مقاله و نقد تخصصی دربارهٔ تاریخ، فرهنگ و ادبیات ایران، بهویژه در حوزهٔ شاهنامهشناسی و ادب حماسی.
تألیف دهها مدخل تخصصی در دانشنامههایی چون ایرانیکا و دایرةالمعارف بزرگ اسلامى.
@iranboom_ir
دکتر جلال خالقی مطلق از آغاز دههٔ ۱۳۵۰ ضمن اقامت و تدریس در کشور آلمان، پژوهشهای گستردهای در زمینهٔ ادبیات حماسی ایران و شاهنامه انجام داد. مقالههای تحقیقی او در مجلهٔ سیمرغ (نشریهٔ بنیاد شاهنامه فردوسی)، مجلهٔ دانشکدهٔ ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی، ایراننامه، ایرانشناسی، کلک و نامهٔ ایران باستان انتشار مییافت. دو مجموعهٔ برگزیده از مقالههای او با عنوانهای گل رنجهای کهن (۱۳۷۲) و سخنهای دیرینه (۱۳۸۱) در تهران به چاپ رسیدهاست.
مهمترین دستاورد جلال خالقی مطلق، تصحیح شاهنامه فردوسی است در هشت دفتر که طی سالهای ۱۳۶۶ تا ۱۳۸۶ در نیویورک زیر نظر احسان یارشاطر انتشار یافت. تصحیح شاهنامهٔ فردوسی، حاصل بیش از سی سال کار مداوم خالقی در گردآوری و بررسی کهنترین دستنویسهای شاهنامه و مقابلهٔ آنها با پیروی از روشهای جدید تصحیح متون است. جلال خالقی در کار مقابلهٔ دستنویسها از همکاری محمود امیدسالار و ابوالفضل خطیبی در دفترهای ششم و هفتم بهره گرفت. دورهٔ شاهنامهٔ خالقی در سال ۱۳۸۷ توسط مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی در تهران تجدید چاپ شد. او هم اکنون به عنوان عضو هیئت علمی کنگره بینالمللی هزاره شاهنامه فردوسی برگزیده شدهاست.وی عضو شوراى عالى علمى و رئيس كانون فردوسى مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى و عضو هیئت امنای بنیاد فردوسی است.
مختصری از فعالیتهای علمی جلال خالقی مطلق:
تصحیح علمی ـ انتقادی شاهنامه در هشت دفتر.
یادداشتهای شاهنامه (تا امروز سه بخش از این مجموعه مفصل چاپ شده و مجلدات دیگر نیز در دست چاپ است).
دو گزیده مقالات به نام «گل رنجهای کهن» و «سخنهای دیرینه».
ترجمهٔ کتاب اساس اشتقاق فارسی اثر «پاول هرن».
تألیف بیش از صد مقاله و نقد تخصصی دربارهٔ تاریخ، فرهنگ و ادبیات ایران، بهویژه در حوزهٔ شاهنامهشناسی و ادب حماسی.
تألیف دهها مدخل تخصصی در دانشنامههایی چون ایرانیکا و دایرةالمعارف بزرگ اسلامى.
@iranboom_ir
گویش های ایرانی
پرویز ناتل خانلری
در اسناد تاریخی
در آثار مورخان و جغرافیا نویسان اسلامی ، گذشته از فارسی دری که زبان رسمی و اداری کشور ایران بوده است و پهلوی جنوبی (پارسیک) که تا سه - چهار قرن بعد از اسلام زبان دینی ایرانیانی شمرده می شد که به آئین زرتشتی (زردشتی) باقی مانده بودند ؛ از چندین گویش دیگر که در نقاط مختلف این سرزمین پهناور متداول بوده ، ذکری آمده و گاهی نمونه های کوتاه ، یا به نسبت بلندتر، از بعضی آن ها ثبت شده است.
در این کتب که از اواخر قرن سوم تا قرن دهم هجری تألیف یافته به بیش از چهل گویش ایرانی اشاره شده است که فهرست آن ها را در زیر می آوریم:
1. ارانی : گویش ناحیه اران و بردع در قفقاز بوده است. اصطخری و مقدسی از آن یاد کرده اند.
مقدسی درباره آن می نویسد: « در اران سخن می گویند و فارسی ایشان قابل فهم است و در حروف به خراسانی نزدیک است.»
2. مراغی : حمدالله مستوفی می نویسد: « تومان مراغه چهار شهر است : مراغه و بسوی (؟) و خوارقان و لیلان ... مردمش سفید چهره و ترک وش می باشند ... و زبانشان پهلوی مغیر است. »
در نسخه دیگر « پهلوی معرب » ثبت شده و محتمل است که در این عبارت کلمه ی معرب تصحیف مغرب باشد ، یعنی گویش پهلوی مغربی . زیرا که در غالب آثار نویسندگان بعد از اسلام همه ی گویش های محلی را که با زبان فارسی دری متفاوت بوده به لفظ عام پهلوی یا فهلوی می خواندند.
3. همدانی و زنجانی : مقدسی درباره ی گویش این ناحیه تنها دو کلمه زیر را ثبت کرده است: « واتم » و « واتوا ».
شمس قیس رازی یک دو بیتی را در بحث از وزن فهلویات آورده و آن را از زبان « مردم زنگان و همدان » می شمارد.
حمدالله مستوفی درباره مردم زنجان می نویسد : زبانشان پهلوی راست است.
4. کردی : یاقوت حموی قصیده ای ملمع از یک شاعر کُرد به نام « نوشروان بغدادی » معروف به « شیطان العراق » در کتاب خود آورده است.
5. خوزی : گویش مردم خوزستان که در روایات حمزه اصفهانی و ابن الندیم نیز از جمله زبان های متداول در ایران ساسانی شمرده شده است. اصطخری درباره ی گویش این ناحیه می نویسد : « عامه ی ایشان به فارسی و عربی سخن می گویند ، جز آنکه زبان دیگری دارند که نه عبرانی و نه سریانی و نه فارسی است. » و ظاهرا مرادش گویش ایرانی آن سرزمین است.
مقدسی نیز درباره ی گویش مردم خوزستان نکاتی را ذکر می کند که گویا مربوط به فارسی متداول در خوزستان است ، نه گویش خاص محلی.
6. دیلمی : اصطخری درباره ی این ناحیه می نویسد: « زبانشان یکتاست و غیر از فارسی و عربی است »
مقدسی نیز می گوید : « زبان ناحیه ی دیلم متفاوت و دشوار است.»
7. گیلی یا گیلکی : ظاهرا گویشی جداگانه از دیلمی بوده است. اصطخری می نویسد : « در قسمتی از گیلان (جیل) تا آنجا که من دریافته ام طایفه ای از ایشان هستند که زبانشان با زبان جیل و دیلم متفاوت است. »
و مقدسی می گوید : « گیلکان حرف خاء ( یا حاء ) به کار می برند.»
8. طبری یا (مازندرانی) : این گویش دارای ادبیات قابل توجهی بوده است. می دانیم که کتاب « مرزبان نامه » به گویش طبری تألیف شده بود و از آن زبان به فارسی دری ترجمه شده است.
ابن اسفندیار دیوان شعری را به زبان طبری با عنوان « نیکی نامه » ذکر می کند و آن را به « اسپهبد مرزبان بن رستم بن شروین » مؤلف « مرزبان نامه » نسبت می دهد. در « قابوس نامه » نیز دو بیت به گویش طبری از مؤلف ثبت است. ابن اسفندیار از بعضی شاعران این سرزمین که به گویش طبری شعر می گفته اند یاد کرده و نمونه ای از اشعار ایشان را آورده است. در « تاریخ رویان » اولیاء الله آملی نیز ابیاتی از شاعران مازندرانی به گویش طبری ضبط شده است.
اخیرا چند نسخه ی خطی از ترجمه ی ادبیات عرب به گویش طبری و نسخه هایی از ترجمه و تفسیر قرآن به این گویش یافت شده که از روی آن ها می توان دریافت که گویش طبری در قرن های نخستین بعد از اسلام دارای ادبیات وسیعی بوده است. مجموعه ای از دو بیتی های طبری که به « امیری » معروف و به شاعری موسوم به « امیر پازواری » منسوب است ، در مازندران وجود داشته که « برنهارد درن » خاور شناس روسی نسخه آن ها را به دست آورده و زیر عنوان « کنزالاسرار » در سن پطرز بورگ (یا - سن پطرز بورغ) با ترجمه ی فارسی چاپ کرده است.
مقدسی می نویسد که زبان طبرستان به زبان ولایت قومس و جرجان نزدیک است ، جز آنکه در آن شتابزدگی هست.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/1912-zaban-ha-goyesh-haye-irani.html
_
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
پرویز ناتل خانلری
در اسناد تاریخی
در آثار مورخان و جغرافیا نویسان اسلامی ، گذشته از فارسی دری که زبان رسمی و اداری کشور ایران بوده است و پهلوی جنوبی (پارسیک) که تا سه - چهار قرن بعد از اسلام زبان دینی ایرانیانی شمرده می شد که به آئین زرتشتی (زردشتی) باقی مانده بودند ؛ از چندین گویش دیگر که در نقاط مختلف این سرزمین پهناور متداول بوده ، ذکری آمده و گاهی نمونه های کوتاه ، یا به نسبت بلندتر، از بعضی آن ها ثبت شده است.
در این کتب که از اواخر قرن سوم تا قرن دهم هجری تألیف یافته به بیش از چهل گویش ایرانی اشاره شده است که فهرست آن ها را در زیر می آوریم:
1. ارانی : گویش ناحیه اران و بردع در قفقاز بوده است. اصطخری و مقدسی از آن یاد کرده اند.
مقدسی درباره آن می نویسد: « در اران سخن می گویند و فارسی ایشان قابل فهم است و در حروف به خراسانی نزدیک است.»
2. مراغی : حمدالله مستوفی می نویسد: « تومان مراغه چهار شهر است : مراغه و بسوی (؟) و خوارقان و لیلان ... مردمش سفید چهره و ترک وش می باشند ... و زبانشان پهلوی مغیر است. »
در نسخه دیگر « پهلوی معرب » ثبت شده و محتمل است که در این عبارت کلمه ی معرب تصحیف مغرب باشد ، یعنی گویش پهلوی مغربی . زیرا که در غالب آثار نویسندگان بعد از اسلام همه ی گویش های محلی را که با زبان فارسی دری متفاوت بوده به لفظ عام پهلوی یا فهلوی می خواندند.
3. همدانی و زنجانی : مقدسی درباره ی گویش این ناحیه تنها دو کلمه زیر را ثبت کرده است: « واتم » و « واتوا ».
شمس قیس رازی یک دو بیتی را در بحث از وزن فهلویات آورده و آن را از زبان « مردم زنگان و همدان » می شمارد.
حمدالله مستوفی درباره مردم زنجان می نویسد : زبانشان پهلوی راست است.
4. کردی : یاقوت حموی قصیده ای ملمع از یک شاعر کُرد به نام « نوشروان بغدادی » معروف به « شیطان العراق » در کتاب خود آورده است.
5. خوزی : گویش مردم خوزستان که در روایات حمزه اصفهانی و ابن الندیم نیز از جمله زبان های متداول در ایران ساسانی شمرده شده است. اصطخری درباره ی گویش این ناحیه می نویسد : « عامه ی ایشان به فارسی و عربی سخن می گویند ، جز آنکه زبان دیگری دارند که نه عبرانی و نه سریانی و نه فارسی است. » و ظاهرا مرادش گویش ایرانی آن سرزمین است.
مقدسی نیز درباره ی گویش مردم خوزستان نکاتی را ذکر می کند که گویا مربوط به فارسی متداول در خوزستان است ، نه گویش خاص محلی.
6. دیلمی : اصطخری درباره ی این ناحیه می نویسد: « زبانشان یکتاست و غیر از فارسی و عربی است »
مقدسی نیز می گوید : « زبان ناحیه ی دیلم متفاوت و دشوار است.»
7. گیلی یا گیلکی : ظاهرا گویشی جداگانه از دیلمی بوده است. اصطخری می نویسد : « در قسمتی از گیلان (جیل) تا آنجا که من دریافته ام طایفه ای از ایشان هستند که زبانشان با زبان جیل و دیلم متفاوت است. »
و مقدسی می گوید : « گیلکان حرف خاء ( یا حاء ) به کار می برند.»
8. طبری یا (مازندرانی) : این گویش دارای ادبیات قابل توجهی بوده است. می دانیم که کتاب « مرزبان نامه » به گویش طبری تألیف شده بود و از آن زبان به فارسی دری ترجمه شده است.
ابن اسفندیار دیوان شعری را به زبان طبری با عنوان « نیکی نامه » ذکر می کند و آن را به « اسپهبد مرزبان بن رستم بن شروین » مؤلف « مرزبان نامه » نسبت می دهد. در « قابوس نامه » نیز دو بیت به گویش طبری از مؤلف ثبت است. ابن اسفندیار از بعضی شاعران این سرزمین که به گویش طبری شعر می گفته اند یاد کرده و نمونه ای از اشعار ایشان را آورده است. در « تاریخ رویان » اولیاء الله آملی نیز ابیاتی از شاعران مازندرانی به گویش طبری ضبط شده است.
اخیرا چند نسخه ی خطی از ترجمه ی ادبیات عرب به گویش طبری و نسخه هایی از ترجمه و تفسیر قرآن به این گویش یافت شده که از روی آن ها می توان دریافت که گویش طبری در قرن های نخستین بعد از اسلام دارای ادبیات وسیعی بوده است. مجموعه ای از دو بیتی های طبری که به « امیری » معروف و به شاعری موسوم به « امیر پازواری » منسوب است ، در مازندران وجود داشته که « برنهارد درن » خاور شناس روسی نسخه آن ها را به دست آورده و زیر عنوان « کنزالاسرار » در سن پطرز بورگ (یا - سن پطرز بورغ) با ترجمه ی فارسی چاپ کرده است.
مقدسی می نویسد که زبان طبرستان به زبان ولایت قومس و جرجان نزدیک است ، جز آنکه در آن شتابزدگی هست.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/1912-zaban-ha-goyesh-haye-irani.html
_
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
📚شاهنامه و فرهنگ ایران
زبان و ادبیات فارسی دری
مجموعه مقالات جلال خالقی مطلق در دانشنامهٔ ایرانیکا
ترجمه: فرهاد اصلانی، معصومه پورتقی
📞 ۰۲۱ ۲۲۷۱۳۹۳۶
@iranboom_ir
زبان و ادبیات فارسی دری
مجموعه مقالات جلال خالقی مطلق در دانشنامهٔ ایرانیکا
ترجمه: فرهاد اصلانی، معصومه پورتقی
📞 ۰۲۱ ۲۲۷۱۳۹۳۶
@iranboom_ir
دوره ۸ جلدی تصحیح شاهنامه دکتر جلال خالقی مطلق توسط مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى منتشر شده است. برای نخستین بار است که در ایران متن کامل تصحیح انتقادی آن بهکوشش دکتر خالقی مطلق و همکاران او، دکتر محمود امیدسالار (در دفتر ششم) و ابوالفضل خطیبی (در دفتر هفتم) در هشت جلد، 4058 صفحه و 49530 بیت انتشار یافته است. این تصحیح انتقادی- تحقیقی، پس از بررسی و ارزیابی حدود 50 نسخه خطی شاهنامه از کتابخانههای مختلف و انتشار نتایج این بررسیها در مقالههای متعدد و سرانجام گزینش 16 نسخه از کهنترین و معتبرترین آنها برای تصحیح، که به نظر شاهنامهشناسان نامدار ایرانی و اروپایی و امریکایی دقیقترین و معتبرترین تصحیح شناسنامه ملی ما ایرانیان است، محصول بیش از نیم قرن کوشش خستگیناپذیر دکتر خالقی مطلق (بیش از 35 سال) و همکاران او 15 سال است.
يادداشت هاى شاهنامه/دكتر جلال خالقى مطلق:
این مجموعه یادداشت چهار بخش در 3 مجلد است و شامل توضیح واژهها و اصطلاحات و عبارات و نکات دستوری و شرح و تفسیر مصراعها و بیتهاست. در کنار این کار اصلی، شرح برخی از مسائل تصحیح، پرداختن به مشکل وزن و قافیه، گفتگو در زیبایی و شیوایی یا معایب و نواقص لفظی و معنوی، سخن در هنر سخنپردازی و داستانسرایی، توضیح نکات مربوط به اسطوره و تاریخ و آیینها و باورداشتها و جز اینها، کمابیش موردتوجّه نگارنده بودهاند، ولی او همیشه کوشیده است تا از فراخگویی بپرهیزد.
يادداشت هاى شاهنامه توسط مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى منتشر شده است.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/39403
يادداشت هاى شاهنامه/دكتر جلال خالقى مطلق:
این مجموعه یادداشت چهار بخش در 3 مجلد است و شامل توضیح واژهها و اصطلاحات و عبارات و نکات دستوری و شرح و تفسیر مصراعها و بیتهاست. در کنار این کار اصلی، شرح برخی از مسائل تصحیح، پرداختن به مشکل وزن و قافیه، گفتگو در زیبایی و شیوایی یا معایب و نواقص لفظی و معنوی، سخن در هنر سخنپردازی و داستانسرایی، توضیح نکات مربوط به اسطوره و تاریخ و آیینها و باورداشتها و جز اینها، کمابیش موردتوجّه نگارنده بودهاند، ولی او همیشه کوشیده است تا از فراخگویی بپرهیزد.
يادداشت هاى شاهنامه توسط مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى منتشر شده است.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/39403
Telegram
ایران بوم
مجموعه ١٢ جلدى «شاهنامه خالقى مطلق»
مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى
(مركز پژوهش هاى ايرانى و اسلامى)
@iranboom_ir
مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى
(مركز پژوهش هاى ايرانى و اسلامى)
@iranboom_ir
بيت ياب شاهنامه/دكتر جلال خالقى مطلق:
و بیت های بسیاری از این کتاب، چه آنهایی که در متون دیگر آمده و چه آنهایی که در حافظۀ ایرانیان مانده است، ناگزیر می سازد که برای این کتاب یک بیت یاب یا کشف الابیاتی ساخته گردد . تا آنجا که نگارنده می شناسد، نخستین کشف الابیات شاهنامه را استاد دکترسیدمحمد دبیرسیاقی در دو مجلّد و براساس چاپی که خود ایشان از شاهنامه آماده ساخته بودند منتشر کردند (سلسلۀ انتشارات انجمن آثار ملی، تهران ١٣٥٠ ). دیگر کشف الابیاتیست که انتشارات هرمس برپایۀ چاپ مسکو و در پایان همین چاپ تهیه کرده است (دو مجلّد، تهران 1382).
بيت ياب شاهنامه توسط مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى منتشر شده است.
@iranboom_ir
و بیت های بسیاری از این کتاب، چه آنهایی که در متون دیگر آمده و چه آنهایی که در حافظۀ ایرانیان مانده است، ناگزیر می سازد که برای این کتاب یک بیت یاب یا کشف الابیاتی ساخته گردد . تا آنجا که نگارنده می شناسد، نخستین کشف الابیات شاهنامه را استاد دکترسیدمحمد دبیرسیاقی در دو مجلّد و براساس چاپی که خود ایشان از شاهنامه آماده ساخته بودند منتشر کردند (سلسلۀ انتشارات انجمن آثار ملی، تهران ١٣٥٠ ). دیگر کشف الابیاتیست که انتشارات هرمس برپایۀ چاپ مسکو و در پایان همین چاپ تهیه کرده است (دو مجلّد، تهران 1382).
بيت ياب شاهنامه توسط مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى منتشر شده است.
@iranboom_ir
دادجان عطاالهیف روزنامه نگار تبعیدی تاجیکستان در آلمان
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 90، سال چهاردهم، بهمن و اسفندماه 1394، ص 37
ایران ستیزی، مرگ تدریجی ما تاجیکان است. ما تنها با بازگشت به دبیره پارسی پیوند معنوی و فرهنگی با ایران بزرگ، میتوانیم بسبزیم [ سبز شویم / ببالیم ] وگرنه چون درخت پیری در رهگذر بادها و طوفانها خزان خواهیم شد و یا چون رود کوچکی خشک خواهیم گشت اگر به دریای بزرگ ایران نپیوندیم.
« ایران جاویدان است و ما باید حتماً به جاویدان بپیوندیم ».
سنگ انداختن به سوی ایران، سنگ انداختن به سوی مادر خود، پدر خود، خانواده خود است.
درهر گوشهٔ اروپا چون با تلفن حرف زنم میپرسند، فارسی صحبت دارید، [ میکنید ] ایرانی هستید؟ و [ آنگاه ] مناسبتشان، از راننده تاکسی [ گرفته ] تا وزیرش، دیگر (عوض) میشود.
آبرو واعتباری که ایرانیان در دنیا دارند، یگان [ هیچ ] ملتی ندارد. آنها در همه جا گل سر سبد، نماد معرفت و خرداند.
یکی از وزیران آلمانی از طریق تلویزیون اعلان داشت که اگر ایرانیان [ به وطنشان ] برگردند، طب آلمان فلج میگردد
داداجان عطاء الله یف
https://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/16230-tajikestan-941217.html
لطفا به کانال تلگرامی ایرانبوم بپیوندید.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 90، سال چهاردهم، بهمن و اسفندماه 1394، ص 37
ایران ستیزی، مرگ تدریجی ما تاجیکان است. ما تنها با بازگشت به دبیره پارسی پیوند معنوی و فرهنگی با ایران بزرگ، میتوانیم بسبزیم [ سبز شویم / ببالیم ] وگرنه چون درخت پیری در رهگذر بادها و طوفانها خزان خواهیم شد و یا چون رود کوچکی خشک خواهیم گشت اگر به دریای بزرگ ایران نپیوندیم.
« ایران جاویدان است و ما باید حتماً به جاویدان بپیوندیم ».
سنگ انداختن به سوی ایران، سنگ انداختن به سوی مادر خود، پدر خود، خانواده خود است.
درهر گوشهٔ اروپا چون با تلفن حرف زنم میپرسند، فارسی صحبت دارید، [ میکنید ] ایرانی هستید؟ و [ آنگاه ] مناسبتشان، از راننده تاکسی [ گرفته ] تا وزیرش، دیگر (عوض) میشود.
آبرو واعتباری که ایرانیان در دنیا دارند، یگان [ هیچ ] ملتی ندارد. آنها در همه جا گل سر سبد، نماد معرفت و خرداند.
یکی از وزیران آلمانی از طریق تلویزیون اعلان داشت که اگر ایرانیان [ به وطنشان ] برگردند، طب آلمان فلج میگردد
داداجان عطاء الله یف
https://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/16230-tajikestan-941217.html
لطفا به کانال تلگرامی ایرانبوم بپیوندید.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
تدبیر زن پارسا
نصیحةالملوک / ابو حامد غزالی
نیک مردی بود و زنی پارسا داشت. زنی با رأی و تدبیر بود. به پیغمبر زمانه وحی آمد که آن نیک مرد را بگوی که ما تقدیر کردهایم که یک نیمهی زندگانی به درویشی گذرد و یک نیمه به توانگری. اکنون اختیار کن که درویشی در جوانی خواهی یا در پیری؟ جوانمرد چون این بشنید به نزدیک زن شد و گفت: «ای زن! از خدای تعالی چنین فرمان آمده است اکنون تو چه می گویی؟ چه اختیار کنیم تا چون سختی رسد صبر توانیم کرد و چون پیر شدیم چیزی باید که بخوریم تا به فراغت طاعت نیکو بتوانیم کرد.» پس زن گفت: «ای مرد در جوانی چون درویش باشیم طاعت نیکو نتوانیم کرد و آن گاه که عمر به باد داده باشیم و ضعیف گشته چگونه طاعت به جای آوریم؟ پس اکنون توانگری خواهیم تا هم در جوانی طاعت توانیم کرد و هم خیرات.» مرد گفت: «رأی تو صواب است چنین کنیم.» پس بر پیغمبر زمانه وحی آمد که اکنون که شما به طاعت من می کوشید و نیت شما نیکوست من که پروردگارم، همهی زندگانی شما بر توانگری بگذرانم اکنون به طاعت کوشید و هرچه را دهم از آن صدقه دهید تا هم دنیا بود شما را و هم آخرت.
------------------------------------------------------------
شناختن دنیا
مثل اهل دنیا، در مشغولی ایشان به کار دنیا و فراموش کردن آخرت، چون مثل قومی است که در کشتی باشند و به جزیرهای رسیدند؛ برای قضای حاجت1 و طهارت بیرون آمدند؛ و کشتیبان منادی2 کرد که: «هیچ کس مباد که روزگار بسیار برد و جز به طهارت مشغول شود که کشتی به تعجیل خواهد رفت.» پس ایشان در آن جزیره پراکنده شدند گروهی که عاقل تر بودند سبک طهارت کردند و باز آمدند؛ کشتی فارغ یافتند، جایی که خوشتر و موافقتر بود بگرفتند و گروهی دیگر در عجایب آن» جزیره عجب بماندند. و به نظاره باز ایستادند و در آن شکوفه ها و مرغان خوش آواز و سنگریزههای منقش و ملون نگریستند. چون باز آمدند، در کشتی هیچ جای فراغ نیافتند. جای تنگ و تاریک بنشستند و رنج آن می کشیدند گروهی دیگر نظاره اختصار نکردند، بلکه آن سنگریزه های غریب و نیکوتر چیدند و با خود بیاوردند و در کشتی جای آن نیافتند، جای تنگ بنشستند و بارهای آن سنگ ریزه ها بر گردن نهادند و چون یکی دو روز برآمد آن رنگهای نیکو، بگردید و تاریک شد و بویهای ناخوش از آن آمدن گرفت جای نیافتند که بیندازند پشیمانی خوردند و بار رنج آن بر گردن می کشیدند و گروهی دیگر در عجایب آن جزیره متحیر شدند تا از کشتی دورافتادند و کشتی برفت و منادی کشتیبان نشنیدند و در جزیره می بودند تا بعضی هلاک شدند – از گزسنگی – و بعضی را سباع هلاک کرد. آن گروه اول مثل مؤمنان پرهیزکار است؛ و گروه بازپسین مثل کافران که خود و خدای را عزوجل و آخرت را فراموش کردند و همگی خود به دنیا دادند که «اِستَحَبُو الحَیوةَالدُنیا عَلَی الاخِرَة» و آن دو گروه میانین مثل عاصیان است که اصل ایمان نگاه داشتند ولیکن دست از دنیا برنداشتند گروهی یا درویشی تمتع کردند و گروهی با تمتع، نعمت بسیار جمع کردند تا گران بار شدند.
پانوشت:
1- قضای حاجت: رفع حاجت کردن، تهی کردن شکم
2- منادی: ندا، اعلام خبر با صدای بلند (این کلمه را اغلب به کسر دال می خوانند یعنی به صیغه اسم فاعل به معنی جارچی)
نصیحةالملوک از آثار معتبر فارسی حجهالاسلام ابو حامد غزالی است که آن را سلطان سنجر به سال 503 نوشته است مقصود غزالی از این تألیف هدایت و راهنمایی پادشاهان و درباریان بوده است. در این کتاب نخست اصول اعتقاد و ایمان سخن به میان آمده و آن گاه ابوابی در سیرت شاهان و وزیران و دبیران و در حکمت دانایان آورده است.
از دیگر کتابهای غزالی کیمیای سعادت است این کتاب حلاصهیی از احیاءالعلوم اوست و موضوع آن بیان راه رستگاری در دنیا و شیوهی تفکر او در این کتاب سیرت متشرعان و صوفیان است. آن چه می خوانیم بخشی از آن کتاب است
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/dastan/4437-tadbir-zan-parsa.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
نصیحةالملوک / ابو حامد غزالی
نیک مردی بود و زنی پارسا داشت. زنی با رأی و تدبیر بود. به پیغمبر زمانه وحی آمد که آن نیک مرد را بگوی که ما تقدیر کردهایم که یک نیمهی زندگانی به درویشی گذرد و یک نیمه به توانگری. اکنون اختیار کن که درویشی در جوانی خواهی یا در پیری؟ جوانمرد چون این بشنید به نزدیک زن شد و گفت: «ای زن! از خدای تعالی چنین فرمان آمده است اکنون تو چه می گویی؟ چه اختیار کنیم تا چون سختی رسد صبر توانیم کرد و چون پیر شدیم چیزی باید که بخوریم تا به فراغت طاعت نیکو بتوانیم کرد.» پس زن گفت: «ای مرد در جوانی چون درویش باشیم طاعت نیکو نتوانیم کرد و آن گاه که عمر به باد داده باشیم و ضعیف گشته چگونه طاعت به جای آوریم؟ پس اکنون توانگری خواهیم تا هم در جوانی طاعت توانیم کرد و هم خیرات.» مرد گفت: «رأی تو صواب است چنین کنیم.» پس بر پیغمبر زمانه وحی آمد که اکنون که شما به طاعت من می کوشید و نیت شما نیکوست من که پروردگارم، همهی زندگانی شما بر توانگری بگذرانم اکنون به طاعت کوشید و هرچه را دهم از آن صدقه دهید تا هم دنیا بود شما را و هم آخرت.
------------------------------------------------------------
شناختن دنیا
مثل اهل دنیا، در مشغولی ایشان به کار دنیا و فراموش کردن آخرت، چون مثل قومی است که در کشتی باشند و به جزیرهای رسیدند؛ برای قضای حاجت1 و طهارت بیرون آمدند؛ و کشتیبان منادی2 کرد که: «هیچ کس مباد که روزگار بسیار برد و جز به طهارت مشغول شود که کشتی به تعجیل خواهد رفت.» پس ایشان در آن جزیره پراکنده شدند گروهی که عاقل تر بودند سبک طهارت کردند و باز آمدند؛ کشتی فارغ یافتند، جایی که خوشتر و موافقتر بود بگرفتند و گروهی دیگر در عجایب آن» جزیره عجب بماندند. و به نظاره باز ایستادند و در آن شکوفه ها و مرغان خوش آواز و سنگریزههای منقش و ملون نگریستند. چون باز آمدند، در کشتی هیچ جای فراغ نیافتند. جای تنگ و تاریک بنشستند و رنج آن می کشیدند گروهی دیگر نظاره اختصار نکردند، بلکه آن سنگریزه های غریب و نیکوتر چیدند و با خود بیاوردند و در کشتی جای آن نیافتند، جای تنگ بنشستند و بارهای آن سنگ ریزه ها بر گردن نهادند و چون یکی دو روز برآمد آن رنگهای نیکو، بگردید و تاریک شد و بویهای ناخوش از آن آمدن گرفت جای نیافتند که بیندازند پشیمانی خوردند و بار رنج آن بر گردن می کشیدند و گروهی دیگر در عجایب آن جزیره متحیر شدند تا از کشتی دورافتادند و کشتی برفت و منادی کشتیبان نشنیدند و در جزیره می بودند تا بعضی هلاک شدند – از گزسنگی – و بعضی را سباع هلاک کرد. آن گروه اول مثل مؤمنان پرهیزکار است؛ و گروه بازپسین مثل کافران که خود و خدای را عزوجل و آخرت را فراموش کردند و همگی خود به دنیا دادند که «اِستَحَبُو الحَیوةَالدُنیا عَلَی الاخِرَة» و آن دو گروه میانین مثل عاصیان است که اصل ایمان نگاه داشتند ولیکن دست از دنیا برنداشتند گروهی یا درویشی تمتع کردند و گروهی با تمتع، نعمت بسیار جمع کردند تا گران بار شدند.
پانوشت:
1- قضای حاجت: رفع حاجت کردن، تهی کردن شکم
2- منادی: ندا، اعلام خبر با صدای بلند (این کلمه را اغلب به کسر دال می خوانند یعنی به صیغه اسم فاعل به معنی جارچی)
نصیحةالملوک از آثار معتبر فارسی حجهالاسلام ابو حامد غزالی است که آن را سلطان سنجر به سال 503 نوشته است مقصود غزالی از این تألیف هدایت و راهنمایی پادشاهان و درباریان بوده است. در این کتاب نخست اصول اعتقاد و ایمان سخن به میان آمده و آن گاه ابوابی در سیرت شاهان و وزیران و دبیران و در حکمت دانایان آورده است.
از دیگر کتابهای غزالی کیمیای سعادت است این کتاب حلاصهیی از احیاءالعلوم اوست و موضوع آن بیان راه رستگاری در دنیا و شیوهی تفکر او در این کتاب سیرت متشرعان و صوفیان است. آن چه می خوانیم بخشی از آن کتاب است
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/dastan/4437-tadbir-zan-parsa.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
بیدلخوانی - زبعد ما نه غزل
سروش آئینه
بیدل خوانی
خواننده: سروش آیینه
سهتار: آقای رضا موسوی زاده
کمانچه: آقای آرش کامور
ز بعد ما نه غزل نی قصیده میماند
ز خامهها دو سه اشک چکیده میماند
کجا بریم غبار جنون که صحرا هم
ز گردباد، به دامان چیده میماند
قدحبه بزمتو یاربسر بریدهی کیست
که شیشه هم به گلوی بریده میماند
ز سینه گر نفسی بیتو میکشد بیدل
به دود از دل آتشکشیده میماند
@iranboom_ir
خواننده: سروش آیینه
سهتار: آقای رضا موسوی زاده
کمانچه: آقای آرش کامور
ز بعد ما نه غزل نی قصیده میماند
ز خامهها دو سه اشک چکیده میماند
کجا بریم غبار جنون که صحرا هم
ز گردباد، به دامان چیده میماند
قدحبه بزمتو یاربسر بریدهی کیست
که شیشه هم به گلوی بریده میماند
ز سینه گر نفسی بیتو میکشد بیدل
به دود از دل آتشکشیده میماند
@iranboom_ir