تاریخ مختصر و وجه تسمیه آذربایجان
دکتر حسین نوین رنگرز
عضو هیات علمی دانشگاه محقق اردبیلی
منطقه آذربایجان بخشی از سرزمین ماد بزرگ بود. این سرزمین از زمان یورش اسکندر مقدونی به نام آتورپاتگان معروف شده است.
البته نام این منطقه در کتاب بن دهش (خلاصه اوستا) ایـران ویچ ذکر گردیده است. در آن کتاب می خوانیم.
«ایـران ویچ ناحیت آذربایجان است. ایـران ویچ (آذربایجان) بهترین سرزمین آفریده شده است. زرتشت چون دین آورد، نخست در ایـران ویچ (آذربایجان) فراز یشت، پرشیتوت و مدیوما (مدیا – ماد) از او پذیرفتند ایرانویچ یعنی آذربایجان».1
علاوه بر ایـران ویچ که برای آذربایجان اطلاق یافته، نام با مسمای آذرگشسب نیز به آذربایجان عنوان شده است که بنا به خبر شاهنامه، دو آتشکدهی مقدس به نام آذرگشسب بود که یکی در باکو و دیگری در شیزمراغه (تخت سلیمان) واقع است.
آتشکده آذرگشسب باکو، هم چنان پابرجاست و ظاهراً آن را بازسازی کرده اند. علیاکبر دهخدا، در لغت نامه خود، ذیل لغت باکو، شرح مفصلی درباره این آتشکده آورده است.2
آتشکده بزرگ و معروف دیگر در تخت سلیمان مراغه قرار دارد به نام «آذرگشسب». گیرشمن درباره آن مینویسد:
«شیز مرکز دینی ماد آذربایگان (تخت سلیمان امروز) معبد شمال ایـران بود در این معبد جامعهای بسیار قدیم از مغان میزیستند.3
در شاهنامه فردوسی هم آمده که در دوران کیانیان، آذربایجان را به نام آتشکده بزرگ و مقدس «آذرگشسب» میخواندند. بر پایه سخن فردوسی، کیخسرو پیش از نشستن بر تخت شاهی، همراه با پدربزرگ خود کیکاوس به سوی خاک آذرگشسب (آذربایجان) روان میشود تا در محراب، آغاز سلطنت خود را متبرک و از خداوند در اداره امور کشور یاری طلب نماید:
چنین گفت خسرو به کاوس شـاه
که جز کردگار از که جوییم راه
بدو گفت: ما همچنین با دو اسب
بتازیم تا خاک آذرگشسب
سر و تن بشوییم با پا و دست
چنان چون بود مرد یزدان پرست
به زاری، آیا کردگار جهان
به زمزم کنیم آفرین جهان
بباشیم در پیش یزدان به پای
مگر پاک یزدان بود رهنمای ...4
آرتو کریستن سن نیز در تایید زیارتگاه بودن آن آتشکده چنین می نویسد:
«آتشکده آذرگشسب یا آتش سلطنتی در گنجگ (شیز) واقع درآذربایجان بود که اکنون به خرابه های تخت سلیمان معروف است و پادشاهان ساسانی هم (مانند کیکاووس و کیخسرو به روایت فردوسی) در ایام سختی به زیارت این معبد میشتافتند. و زر مال و ملک و غلام برای آن جا نذرمی کردند.5
از نامهای دیگر آذربایجان «ماد خرد» بوده است. در دوران شاهنشاهی مادها و در آن روزگار، ایـران بزرگ را «ماد بزرگ» و آذربایجان را «ماد خرد» می نامیدند. البته این استان را به روزگار مادها، آتورپاتکان نیز میگفتند.
به نظر استرایو، جغرافی نگار معروف یونانی آذربایجان از نام سرداری به نام «آتورپات» اقتباس شده است. بدین ترتیب که چون دوران پادشاهی هخامنشیان به پایان آمد، الکساندر ماکدونی6 به ایـران دست یافت، سرداری به نام «آتورپات» در آذربایجان برخاسته، آن سرزمین را، که بخشی از خاک مادان و نام «ماد کوچک» معروف بود، از افتادن به دست یونانیان نگاه داشت و آن سرزمین به نام «آتورپاتکان» خوانده شد.7
ریشه نام «آتورپاتکان» از آتورپاتن، آتورپات، آذرپات یعنی «آذر پاسدار» یا نگهبان آتش است و آتروپاتن لقب هر یک از ساتراپ ها (استانداران) هخامنشی در این استان بوده است. چه آذربایجان جایگاه بزرگترین و مقدسترین آتش ایزد افروخته به نام «اذرگشسب» بود که یکی در باکو و دیگری در شیزمراغه (تخت سلیمان امروزی) قرار داشت.
دیاکونف در وجه تسمیه آذربایجان نوشته است: «این نظر بسیار شایع است که آتروپات «شخص» نیست و لقب کاهنی است که در ماد حکومت می کرده است و اشتقاق این کلمه «نگهبان آتش» چنین تعبیری را اجازه می دهد».8
البته برخی نیز معتقدند که در دوران شاهنشاهی مادها و بعد از آن در دوران هخامنشیان تا زمان کوروش کبیر، مغان علاوه بر سمت پاسداری از آتش مقدس، شغل استانداری آذربایجان را هم برعهده داشتند. این لقب تا زمان حمله اسکندر لقب استانداران بود.
اما آخرین ساتراپ (استاندار) هخامنشی برای جلوگیری از ورود یونانیان به سرزمین آتش مقدس و حفظ حرمت استان آذرگشسب خودر ا نه استاندار، بلکه پاسدار آتش مقدس یعنی «آتروپاتن» خواند و از آن پس عنوان و لقب او «آتروپاتن» به صورت نام این استان درآمد.
احمد کسروی نیز ضمن بررسی نام «آتروپات» واژه «اتور» را همان آذر یا آتش و واژه «پات» را که بعدها به صورت «پاد» و «باد» درآمد به معنای «نگهبان» دانسته است.9 این نام تا پایان عصر ساسانی در ایـران رایج بوده است. چنان که یکی از موبدان مشهور «آذرباد ماراسپندان» یا «آذرباد مهراسپندان» نام داشته است.
دنباله نوشتار
http://www.iranboom.ir/iranshahr/tireh-ha/2301-tarikh-mok
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دکتر حسین نوین رنگرز
عضو هیات علمی دانشگاه محقق اردبیلی
منطقه آذربایجان بخشی از سرزمین ماد بزرگ بود. این سرزمین از زمان یورش اسکندر مقدونی به نام آتورپاتگان معروف شده است.
البته نام این منطقه در کتاب بن دهش (خلاصه اوستا) ایـران ویچ ذکر گردیده است. در آن کتاب می خوانیم.
«ایـران ویچ ناحیت آذربایجان است. ایـران ویچ (آذربایجان) بهترین سرزمین آفریده شده است. زرتشت چون دین آورد، نخست در ایـران ویچ (آذربایجان) فراز یشت، پرشیتوت و مدیوما (مدیا – ماد) از او پذیرفتند ایرانویچ یعنی آذربایجان».1
علاوه بر ایـران ویچ که برای آذربایجان اطلاق یافته، نام با مسمای آذرگشسب نیز به آذربایجان عنوان شده است که بنا به خبر شاهنامه، دو آتشکدهی مقدس به نام آذرگشسب بود که یکی در باکو و دیگری در شیزمراغه (تخت سلیمان) واقع است.
آتشکده آذرگشسب باکو، هم چنان پابرجاست و ظاهراً آن را بازسازی کرده اند. علیاکبر دهخدا، در لغت نامه خود، ذیل لغت باکو، شرح مفصلی درباره این آتشکده آورده است.2
آتشکده بزرگ و معروف دیگر در تخت سلیمان مراغه قرار دارد به نام «آذرگشسب». گیرشمن درباره آن مینویسد:
«شیز مرکز دینی ماد آذربایگان (تخت سلیمان امروز) معبد شمال ایـران بود در این معبد جامعهای بسیار قدیم از مغان میزیستند.3
در شاهنامه فردوسی هم آمده که در دوران کیانیان، آذربایجان را به نام آتشکده بزرگ و مقدس «آذرگشسب» میخواندند. بر پایه سخن فردوسی، کیخسرو پیش از نشستن بر تخت شاهی، همراه با پدربزرگ خود کیکاوس به سوی خاک آذرگشسب (آذربایجان) روان میشود تا در محراب، آغاز سلطنت خود را متبرک و از خداوند در اداره امور کشور یاری طلب نماید:
چنین گفت خسرو به کاوس شـاه
که جز کردگار از که جوییم راه
بدو گفت: ما همچنین با دو اسب
بتازیم تا خاک آذرگشسب
سر و تن بشوییم با پا و دست
چنان چون بود مرد یزدان پرست
به زاری، آیا کردگار جهان
به زمزم کنیم آفرین جهان
بباشیم در پیش یزدان به پای
مگر پاک یزدان بود رهنمای ...4
آرتو کریستن سن نیز در تایید زیارتگاه بودن آن آتشکده چنین می نویسد:
«آتشکده آذرگشسب یا آتش سلطنتی در گنجگ (شیز) واقع درآذربایجان بود که اکنون به خرابه های تخت سلیمان معروف است و پادشاهان ساسانی هم (مانند کیکاووس و کیخسرو به روایت فردوسی) در ایام سختی به زیارت این معبد میشتافتند. و زر مال و ملک و غلام برای آن جا نذرمی کردند.5
از نامهای دیگر آذربایجان «ماد خرد» بوده است. در دوران شاهنشاهی مادها و در آن روزگار، ایـران بزرگ را «ماد بزرگ» و آذربایجان را «ماد خرد» می نامیدند. البته این استان را به روزگار مادها، آتورپاتکان نیز میگفتند.
به نظر استرایو، جغرافی نگار معروف یونانی آذربایجان از نام سرداری به نام «آتورپات» اقتباس شده است. بدین ترتیب که چون دوران پادشاهی هخامنشیان به پایان آمد، الکساندر ماکدونی6 به ایـران دست یافت، سرداری به نام «آتورپات» در آذربایجان برخاسته، آن سرزمین را، که بخشی از خاک مادان و نام «ماد کوچک» معروف بود، از افتادن به دست یونانیان نگاه داشت و آن سرزمین به نام «آتورپاتکان» خوانده شد.7
ریشه نام «آتورپاتکان» از آتورپاتن، آتورپات، آذرپات یعنی «آذر پاسدار» یا نگهبان آتش است و آتروپاتن لقب هر یک از ساتراپ ها (استانداران) هخامنشی در این استان بوده است. چه آذربایجان جایگاه بزرگترین و مقدسترین آتش ایزد افروخته به نام «اذرگشسب» بود که یکی در باکو و دیگری در شیزمراغه (تخت سلیمان امروزی) قرار داشت.
دیاکونف در وجه تسمیه آذربایجان نوشته است: «این نظر بسیار شایع است که آتروپات «شخص» نیست و لقب کاهنی است که در ماد حکومت می کرده است و اشتقاق این کلمه «نگهبان آتش» چنین تعبیری را اجازه می دهد».8
البته برخی نیز معتقدند که در دوران شاهنشاهی مادها و بعد از آن در دوران هخامنشیان تا زمان کوروش کبیر، مغان علاوه بر سمت پاسداری از آتش مقدس، شغل استانداری آذربایجان را هم برعهده داشتند. این لقب تا زمان حمله اسکندر لقب استانداران بود.
اما آخرین ساتراپ (استاندار) هخامنشی برای جلوگیری از ورود یونانیان به سرزمین آتش مقدس و حفظ حرمت استان آذرگشسب خودر ا نه استاندار، بلکه پاسدار آتش مقدس یعنی «آتروپاتن» خواند و از آن پس عنوان و لقب او «آتروپاتن» به صورت نام این استان درآمد.
احمد کسروی نیز ضمن بررسی نام «آتروپات» واژه «اتور» را همان آذر یا آتش و واژه «پات» را که بعدها به صورت «پاد» و «باد» درآمد به معنای «نگهبان» دانسته است.9 این نام تا پایان عصر ساسانی در ایـران رایج بوده است. چنان که یکی از موبدان مشهور «آذرباد ماراسپندان» یا «آذرباد مهراسپندان» نام داشته است.
دنباله نوشتار
http://www.iranboom.ir/iranshahr/tireh-ha/2301-tarikh-mok
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
خدای نامه یا سیرتالملوک
برگرفته از مجله خواندنی شماره ۶۶، سال نهم، اردیبهشت و خرداد ۱۳۹۰، رویه ۴۹
به دنبال فروپاشی شاهنشاهی ساسانیان، رفتهرفته کار برگردان بننبشتها [منابع و مآخذ] ایرانیان که به زبان فارسی میانه (پهلوی) به زبان عربی آغاز شد:(1)
عموم مترجمین این آثار، ایرانی بودند... بزرگترین و مشهورترین این مترجمان، ابنمقفع بود که در 142 یا 143 [قمری/ خورشیدی]، کشته شد. وی ترجمهای از خداینامه را انجام داد. ترجمهای که پس از وی به سیرتالملوک معروف شد... ترجمهای که او کرد، مثل اصل پهلوی کتاب، گم شده است. کتابهای دیگری درهمین موضوع و مربوط به تاریخ و داستانهای پهلوانی ایران قبل از اسلام نیز ترجمه شده بود که فهرست از آنها در کتاب «الفهرست» و کتابهای مسعودی و ابنقتیبه و غیر هم داده شده است و تمام آنها از دست رفته است.
حمزهی اصفهانی (سدهی چهارم هجری)، از بننبشتها (منابعی) که از آنها، برای سالشماری تاریخ ایران بهره برده است، اینگونه نام میبرد:(2)
سیرملوکالفرس به نقل از ابنمقفع
سیرملوکالفرس به نقل از محمدبن جهم برمکی
تاریخ ملوکالفرس، برگرفته از خزانهی مامون
سیرملوکالفرس، به نقل از زاویه ابن شاهویه اصفهانی.
سیرملوکالفرس، به نقل از محمدبن بهرامبن مطیار اصفهانی.
تاریخ ملوک نبی ساسان، به نقل از هشامبن قاسم اصفهانی.
تاریخ ملوک نبیساسان، به تصحیح بهرامبن مردانشاه موبد کورهی شاپور در فارس.(3)
گرچه حمزهی اصفهانی، به ظاهر به سه دسته کتاب یعنی «سیرالملوکالفرس»، «تاریخ ملوکالفرس» و «تاریخ ملوک نبیساسان» اشاره دارد؛ اما همگی آنها، همان خداینامه یا خداینامهها هستند.
همچنین حمزهی اصفهانی از گفتهی بهرام مردانشاه موبد کورهی شاپور در فارس، نقل میکند:
گردآوردم بیش از بیست نسخه از کتاب موسوم به خداینامه تا اصلاح کنم تواریخ ملوک فرس را از زمان کیومرث پدر بشر تا پایان روزگار ایشان و انتقالی ملک به تازیان.
مسعودی در ذکر طبقات ملوک ایران، میگوید:(4)
به سال سیصد و سوم[قمری] در شهر استخر فارس، به نزد یکی از بزرگزادگان ایران کتابی بزرگ دیدم که از علوم و اخبار ملوک و بناها و تدبیرهای ایرانیان، مطالب فراوان داشت که چیزی از آن را در کتب دیگر، چون خداینامه و آییننامه و غیره ندیده بودم. تصویر بیست و هفت تن از ملوک ایران از خاندان ساسانی – بیست و پنج مرد و دو زن – در آن بود و هر یک را به روز مرگ، پیر بوده یا جوان، با زیور و تاج و ریش و چهره تصویر کرده بودند، با قید اینکه اینان، چهارصد و سی و سه سال و یکماه و هفت روز، پادشاهی کردهاند و چنان بوده که وقتی یکی از شاهان به مردی، تصویر او را کشیده، به خزینه میسپردند تا زندگان از وصف مردگان، بیخبر نمانند.
صورت پادشاهانی که به جنگ بودند، ایستاده و پادشاهی که به کاری میپرداخت، نشسته بود، با ذکر سرگذشت هر پادشاه و رفتار وی با خواص یاران و عوام رعیت و حادثهها و اتفاقات مهم که به دوران پادشاهی وی پدید آمده بود...
نخستین پادشاه، اردشیر بود که در زمینهی سرخ درخشان و لباسش به رنگ آبی آسمانی و تاجش، سبز و طلایی بود و نیزهای به دست داشت و ایستاده بود و آخرشان یزدگرد پسر شهریار پسر خسرو پرویز بود که در زمینهی سبز مزین، با لباس مزین آسمانی با تاج قرمز، ایستاده و نیزه به دست در حالی که به شمشیر تکیه کرده بود، با رنگ شگفت که نظیر آن، یافت نمیشود و با طلا و نقرهی محلول و مس حکاکی شده، صفحه به رنگ و ونیزی بود، با ساختن عجیب که از فرط نیکویی و دقت ساخت، ندانستم کاغذ است یا پوست.
این کتاب که مسعودی در سال 303 ق (294 خ) در نزد بزرگزادهای در شهر استخر فارس دیده، باید همان کتابی باشد که حمزهی اصفهانی نیز آن را میشناخت و از آن به نام کتاب «صور ملوک نبی ساسان»، یاد میکند. حمزهی اصفهانی با بهرهگیری از این کتاب به وصف پادشاهان ساسانی و رنگ تنپوش آنان و...، سخن گفته است. این شیوهی آراستن کتابها با تصویرها، مورد بهرهگیری «مانی» در کتاب دینی خود «ارژنگ» یا «ارتنگ» شد که میبایست این نام، ویژهی کتابهای تصویردار میبوده.
شیوهی ارتنگ کردن در دوران پس از ساسانیان، به میان شاهنامهها راه یافت و با کشیدن تصویرهایی در شاهنامهها و سپس دیگر کتابها، این قرارداد (سنت) عصر ساسانی که بدون هر گونه دودلی، میبایست از قرارداد بسیار کهنتری سرچشمه گرفته باشد که اسناد آن امروزه در دست ما نیست، پی گرفته شد و از اینجا، به جاهای دیگر رفت.
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/17458-khodainame-siratolmolok.html
@iranboom_ir
برگرفته از مجله خواندنی شماره ۶۶، سال نهم، اردیبهشت و خرداد ۱۳۹۰، رویه ۴۹
به دنبال فروپاشی شاهنشاهی ساسانیان، رفتهرفته کار برگردان بننبشتها [منابع و مآخذ] ایرانیان که به زبان فارسی میانه (پهلوی) به زبان عربی آغاز شد:(1)
عموم مترجمین این آثار، ایرانی بودند... بزرگترین و مشهورترین این مترجمان، ابنمقفع بود که در 142 یا 143 [قمری/ خورشیدی]، کشته شد. وی ترجمهای از خداینامه را انجام داد. ترجمهای که پس از وی به سیرتالملوک معروف شد... ترجمهای که او کرد، مثل اصل پهلوی کتاب، گم شده است. کتابهای دیگری درهمین موضوع و مربوط به تاریخ و داستانهای پهلوانی ایران قبل از اسلام نیز ترجمه شده بود که فهرست از آنها در کتاب «الفهرست» و کتابهای مسعودی و ابنقتیبه و غیر هم داده شده است و تمام آنها از دست رفته است.
حمزهی اصفهانی (سدهی چهارم هجری)، از بننبشتها (منابعی) که از آنها، برای سالشماری تاریخ ایران بهره برده است، اینگونه نام میبرد:(2)
سیرملوکالفرس به نقل از ابنمقفع
سیرملوکالفرس به نقل از محمدبن جهم برمکی
تاریخ ملوکالفرس، برگرفته از خزانهی مامون
سیرملوکالفرس، به نقل از زاویه ابن شاهویه اصفهانی.
سیرملوکالفرس، به نقل از محمدبن بهرامبن مطیار اصفهانی.
تاریخ ملوک نبی ساسان، به نقل از هشامبن قاسم اصفهانی.
تاریخ ملوک نبیساسان، به تصحیح بهرامبن مردانشاه موبد کورهی شاپور در فارس.(3)
گرچه حمزهی اصفهانی، به ظاهر به سه دسته کتاب یعنی «سیرالملوکالفرس»، «تاریخ ملوکالفرس» و «تاریخ ملوک نبیساسان» اشاره دارد؛ اما همگی آنها، همان خداینامه یا خداینامهها هستند.
همچنین حمزهی اصفهانی از گفتهی بهرام مردانشاه موبد کورهی شاپور در فارس، نقل میکند:
گردآوردم بیش از بیست نسخه از کتاب موسوم به خداینامه تا اصلاح کنم تواریخ ملوک فرس را از زمان کیومرث پدر بشر تا پایان روزگار ایشان و انتقالی ملک به تازیان.
مسعودی در ذکر طبقات ملوک ایران، میگوید:(4)
به سال سیصد و سوم[قمری] در شهر استخر فارس، به نزد یکی از بزرگزادگان ایران کتابی بزرگ دیدم که از علوم و اخبار ملوک و بناها و تدبیرهای ایرانیان، مطالب فراوان داشت که چیزی از آن را در کتب دیگر، چون خداینامه و آییننامه و غیره ندیده بودم. تصویر بیست و هفت تن از ملوک ایران از خاندان ساسانی – بیست و پنج مرد و دو زن – در آن بود و هر یک را به روز مرگ، پیر بوده یا جوان، با زیور و تاج و ریش و چهره تصویر کرده بودند، با قید اینکه اینان، چهارصد و سی و سه سال و یکماه و هفت روز، پادشاهی کردهاند و چنان بوده که وقتی یکی از شاهان به مردی، تصویر او را کشیده، به خزینه میسپردند تا زندگان از وصف مردگان، بیخبر نمانند.
صورت پادشاهانی که به جنگ بودند، ایستاده و پادشاهی که به کاری میپرداخت، نشسته بود، با ذکر سرگذشت هر پادشاه و رفتار وی با خواص یاران و عوام رعیت و حادثهها و اتفاقات مهم که به دوران پادشاهی وی پدید آمده بود...
نخستین پادشاه، اردشیر بود که در زمینهی سرخ درخشان و لباسش به رنگ آبی آسمانی و تاجش، سبز و طلایی بود و نیزهای به دست داشت و ایستاده بود و آخرشان یزدگرد پسر شهریار پسر خسرو پرویز بود که در زمینهی سبز مزین، با لباس مزین آسمانی با تاج قرمز، ایستاده و نیزه به دست در حالی که به شمشیر تکیه کرده بود، با رنگ شگفت که نظیر آن، یافت نمیشود و با طلا و نقرهی محلول و مس حکاکی شده، صفحه به رنگ و ونیزی بود، با ساختن عجیب که از فرط نیکویی و دقت ساخت، ندانستم کاغذ است یا پوست.
این کتاب که مسعودی در سال 303 ق (294 خ) در نزد بزرگزادهای در شهر استخر فارس دیده، باید همان کتابی باشد که حمزهی اصفهانی نیز آن را میشناخت و از آن به نام کتاب «صور ملوک نبی ساسان»، یاد میکند. حمزهی اصفهانی با بهرهگیری از این کتاب به وصف پادشاهان ساسانی و رنگ تنپوش آنان و...، سخن گفته است. این شیوهی آراستن کتابها با تصویرها، مورد بهرهگیری «مانی» در کتاب دینی خود «ارژنگ» یا «ارتنگ» شد که میبایست این نام، ویژهی کتابهای تصویردار میبوده.
شیوهی ارتنگ کردن در دوران پس از ساسانیان، به میان شاهنامهها راه یافت و با کشیدن تصویرهایی در شاهنامهها و سپس دیگر کتابها، این قرارداد (سنت) عصر ساسانی که بدون هر گونه دودلی، میبایست از قرارداد بسیار کهنتری سرچشمه گرفته باشد که اسناد آن امروزه در دست ما نیست، پی گرفته شد و از اینجا، به جاهای دیگر رفت.
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/17458-khodainame-siratolmolok.html
@iranboom_ir
کتاب «سرچشمههای فردوسیشناسی»
نوشته: شادروان دکتر محمدامین ریاحی
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/17084-
@iranboom_ir
نوشته: شادروان دکتر محمدامین ریاحی
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/17084-
@iranboom_ir
نقدی بر کتاب تکوین زبان فارسی نوشته علیاشرف صادقی
کتاب تکوین زبان فارسی
نوشته: علی اشرف صادقی
انتشارات دانشگاه آزاد ایران
چاپ اول: 1357
143 صفحه
شادروان احمد تفضلی
فارسی از میان زبانهای ایرانی تنها زبانی است که در دورانهای مختلف تاریخی از خود آثاری بهجای گذاشته و به کمک این آثار بررسی تحولات آن میسر گشته است. فارسی کنونی اساساً دنبالۀ یکی از گونههای فارسی میانه و این زبان خود دنبالۀ فارسی باستان است و این دو زبان در واقع به منزلۀ پدر و نیای فارسی به شمار میروند. در مورد زبانهای دیگر ایرانی وضع چنین نیست. از برخی از این زبانها از دورۀ باستانی آثاری مانده است ولی در دورۀ میانه و جدید از آنها بیخبریم (مانند زبان اوستائی) و از برخی دیگر در دورۀ میانه آثاری مانده است و از دورۀ باستانی و جدید آنها اطلاعی در دست نیست (مانند خوارزمی) و بعضی دیگر اکنون به صورت زبان یا لهجه به کار میروند اما پدر و نیای مستقیم آنها روشن نیست (مانند کردی). قدیمترین آثار فارسی باستان از قرن پنجم قبل از میلاد است که در کتیبههای هخامنشی ثبت شده است، اما تحقیقات نشان میدهد که زبانی که در کتیبهها به کار رفته است، نشاندهندۀ صورت کهنهتری از زبان معمول و متداول عصر خود بوده است. اسنادی که از زبان فارسی میانه (متون پهلوی زردشتی و مانوی) برجای مانده ساختمان این زبان را به طور کلی معلوم کرده است و مطالعات دقیق زبانشناسی جای تردیدی باقی نمیگذارد که فارسی از نظر ساختمان اصلی، صورت تحول یافتۀ فارسی میانه است اما چگونگی این تحول و زمان تکوین این زبان موضوع بحث کتاب مورد نظر ماست.
مؤلف در ابتدا زبانهای ایرانی (زبانهای دورۀ باستانی و دورۀ میانه) را به طور خلاصه توصیف کرده است. پس از آن به زبان دری و منشأ آن و رابطۀ آن با پهلوی به تفصیل بیشتری پرداخته است (صفحات 21 تا 54). سپس قدیمترین نمونههای فارسی دری نقل و دربارۀ آنها بحث شده است (صفحات 54 تا 118) و در پایان ملاحظاتی دربارۀ صامتها و مصوتهای فارسی در قرنهای اول بعد از اسلام آمده است. کتاب با دقت خاصی تألیف و تنظیم شده و مؤلف با استفاده از مآخذ قدیم و تحقیقات جدید دانشمندان زبانشناس به نتایج علمی تازهای دست یافته است. به طوری که کتاب علاوه بر احتوای بر نتایج کلی مشتمل بر بسیاری نکتههای علمی نیز هست. نگارندۀ این سطور نظریات خود را در مورد بعضی از مطالب کتاب عرضه میدارد.
در صفحۀ 8 آمده است که: «مانی و پیروان او نوشتههای خود را به زبانهای آرامی و پارتی و پهلوی ... نوشتهاند». برای رفع ابهام باید گفت که اگرچه بنا بر قرائن و شواهد، مانی و بعضی جانشینان او به آرامی شرقی که زبان اصلی مانی بوده است، آثار خود را مینوشتند، اما برخلاف پارتی و پهلوی و سغدی و قبطی و ترکی تاکنون هیچ اثری از مانویان به آرامی به دست نیامده است.
اصطلاح پهلوی وقتی در متنهای عربی و فارسی در مورد زبان (و گاهی خط) به کار میرود از کلمات چند معنایی است و مؤلف معنای مختلف آن را به درستی و روشنی چنین توضیح داده است: 1. پهلوی (= پهلوانی، پارتی) به معنی زبان ناحیۀ پهله (= پرثوۀ قدیم) و این معنی اصلی کلمه بوده است. 2- فارسی میانه یعنی آنچه امروز زبان پهلوی میگوئیم که زبان رسمی و نوشتار دورۀ ساسانی بوده است. 3- لهجۀ محلی به طور اعم 4- ایرانی. برای بعضی از این معانی شواهدی ذکر شده است (ص 10 و 11). از شواهد ذکر شده برای پهلوی در معنی «پارتی» این دو بیت شاهنامه است که از زبان شیرویه (628 میلادی) نقل شده است.
که همداستانی مکن روز و شب که کس پیش خسرو گشاید دو لب
مگر آن که گفتار او بشنوی اگر پارسی گوید از پهلوی
و در حاشیه نیز حدس زده شده است که: «بعید نیست و احتمال میرود که زبان پارتی بعد از انقراض اشکانیان در دربار پادشاهان ساسانی به عنوان یک زبان اشرافی و تجملی باقی مانده بوده و گاه به گاه به آن تکلم میشده است» (ص 10 و ح 2). براساس اسناد مانوی میدانیم که زبان پارتی پس از قرن چهارم میلادی بهتدریج از تداول افتاده و ظاهراً در قرن ششم زبان مردهای بوده است (ر ک به ص 8 کتاب). البته این بدان معنی نیست که هیچکس نبوده است که زبان پارتی را بداند. علاوه بر مانویان تبعیدی در ترکستان که این زبان را به عنوان زبان مذهبی نوشتار تا قرن هشتم و نهم میلادی به کار میبردند، در میان موبدان و اهل قلم ساسانی نیز بودهاند کسانی که زبان پارتی را به عنوان زبان مرده میدانستند، زیرا در میان متون پهلوی دو متن (یادگار زریران و درخت آسوری) در دست است که اگرچه به خط پهلوی نوشته شده ولی زبان آنها پارتی است. منظومۀ ویس و رامین نیز که اصل پارتی دارد، در دورۀ ساسانی (شاید در زمان انوشیروان) به پهلوی برگردانیده شده و بعداً در دوران اسلامی از پهلوی به فارسی درآمده است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/9792-
@iranboom_ir
کتاب تکوین زبان فارسی
نوشته: علی اشرف صادقی
انتشارات دانشگاه آزاد ایران
چاپ اول: 1357
143 صفحه
شادروان احمد تفضلی
فارسی از میان زبانهای ایرانی تنها زبانی است که در دورانهای مختلف تاریخی از خود آثاری بهجای گذاشته و به کمک این آثار بررسی تحولات آن میسر گشته است. فارسی کنونی اساساً دنبالۀ یکی از گونههای فارسی میانه و این زبان خود دنبالۀ فارسی باستان است و این دو زبان در واقع به منزلۀ پدر و نیای فارسی به شمار میروند. در مورد زبانهای دیگر ایرانی وضع چنین نیست. از برخی از این زبانها از دورۀ باستانی آثاری مانده است ولی در دورۀ میانه و جدید از آنها بیخبریم (مانند زبان اوستائی) و از برخی دیگر در دورۀ میانه آثاری مانده است و از دورۀ باستانی و جدید آنها اطلاعی در دست نیست (مانند خوارزمی) و بعضی دیگر اکنون به صورت زبان یا لهجه به کار میروند اما پدر و نیای مستقیم آنها روشن نیست (مانند کردی). قدیمترین آثار فارسی باستان از قرن پنجم قبل از میلاد است که در کتیبههای هخامنشی ثبت شده است، اما تحقیقات نشان میدهد که زبانی که در کتیبهها به کار رفته است، نشاندهندۀ صورت کهنهتری از زبان معمول و متداول عصر خود بوده است. اسنادی که از زبان فارسی میانه (متون پهلوی زردشتی و مانوی) برجای مانده ساختمان این زبان را به طور کلی معلوم کرده است و مطالعات دقیق زبانشناسی جای تردیدی باقی نمیگذارد که فارسی از نظر ساختمان اصلی، صورت تحول یافتۀ فارسی میانه است اما چگونگی این تحول و زمان تکوین این زبان موضوع بحث کتاب مورد نظر ماست.
مؤلف در ابتدا زبانهای ایرانی (زبانهای دورۀ باستانی و دورۀ میانه) را به طور خلاصه توصیف کرده است. پس از آن به زبان دری و منشأ آن و رابطۀ آن با پهلوی به تفصیل بیشتری پرداخته است (صفحات 21 تا 54). سپس قدیمترین نمونههای فارسی دری نقل و دربارۀ آنها بحث شده است (صفحات 54 تا 118) و در پایان ملاحظاتی دربارۀ صامتها و مصوتهای فارسی در قرنهای اول بعد از اسلام آمده است. کتاب با دقت خاصی تألیف و تنظیم شده و مؤلف با استفاده از مآخذ قدیم و تحقیقات جدید دانشمندان زبانشناس به نتایج علمی تازهای دست یافته است. به طوری که کتاب علاوه بر احتوای بر نتایج کلی مشتمل بر بسیاری نکتههای علمی نیز هست. نگارندۀ این سطور نظریات خود را در مورد بعضی از مطالب کتاب عرضه میدارد.
در صفحۀ 8 آمده است که: «مانی و پیروان او نوشتههای خود را به زبانهای آرامی و پارتی و پهلوی ... نوشتهاند». برای رفع ابهام باید گفت که اگرچه بنا بر قرائن و شواهد، مانی و بعضی جانشینان او به آرامی شرقی که زبان اصلی مانی بوده است، آثار خود را مینوشتند، اما برخلاف پارتی و پهلوی و سغدی و قبطی و ترکی تاکنون هیچ اثری از مانویان به آرامی به دست نیامده است.
اصطلاح پهلوی وقتی در متنهای عربی و فارسی در مورد زبان (و گاهی خط) به کار میرود از کلمات چند معنایی است و مؤلف معنای مختلف آن را به درستی و روشنی چنین توضیح داده است: 1. پهلوی (= پهلوانی، پارتی) به معنی زبان ناحیۀ پهله (= پرثوۀ قدیم) و این معنی اصلی کلمه بوده است. 2- فارسی میانه یعنی آنچه امروز زبان پهلوی میگوئیم که زبان رسمی و نوشتار دورۀ ساسانی بوده است. 3- لهجۀ محلی به طور اعم 4- ایرانی. برای بعضی از این معانی شواهدی ذکر شده است (ص 10 و 11). از شواهد ذکر شده برای پهلوی در معنی «پارتی» این دو بیت شاهنامه است که از زبان شیرویه (628 میلادی) نقل شده است.
که همداستانی مکن روز و شب که کس پیش خسرو گشاید دو لب
مگر آن که گفتار او بشنوی اگر پارسی گوید از پهلوی
و در حاشیه نیز حدس زده شده است که: «بعید نیست و احتمال میرود که زبان پارتی بعد از انقراض اشکانیان در دربار پادشاهان ساسانی به عنوان یک زبان اشرافی و تجملی باقی مانده بوده و گاه به گاه به آن تکلم میشده است» (ص 10 و ح 2). براساس اسناد مانوی میدانیم که زبان پارتی پس از قرن چهارم میلادی بهتدریج از تداول افتاده و ظاهراً در قرن ششم زبان مردهای بوده است (ر ک به ص 8 کتاب). البته این بدان معنی نیست که هیچکس نبوده است که زبان پارتی را بداند. علاوه بر مانویان تبعیدی در ترکستان که این زبان را به عنوان زبان مذهبی نوشتار تا قرن هشتم و نهم میلادی به کار میبردند، در میان موبدان و اهل قلم ساسانی نیز بودهاند کسانی که زبان پارتی را به عنوان زبان مرده میدانستند، زیرا در میان متون پهلوی دو متن (یادگار زریران و درخت آسوری) در دست است که اگرچه به خط پهلوی نوشته شده ولی زبان آنها پارتی است. منظومۀ ویس و رامین نیز که اصل پارتی دارد، در دورۀ ساسانی (شاید در زمان انوشیروان) به پهلوی برگردانیده شده و بعداً در دوران اسلامی از پهلوی به فارسی درآمده است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/9792-
@iranboom_ir
به جای آمار جنگلزدایی، آمار جنگلکاری را ارائه کنید
برگرفته از مجله خواندنی شماره ۶۶، سال نهم، اردیبهشت و خرداد ۱۳۹۰، رویه ۳۴
عبدالله مرادعلی بیگی
https://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/17455-maj-khandani-66-jangal.html
@iranboom_ir
برگرفته از مجله خواندنی شماره ۶۶، سال نهم، اردیبهشت و خرداد ۱۳۹۰، رویه ۳۴
عبدالله مرادعلی بیگی
https://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/17455-maj-khandani-66-jangal.html
@iranboom_ir
٢۷ خرداد (17 ژوئن) روز جهانی مقابله با بیابان زایی
🔻بيست و هفت سال از روز جهاني مقابله با بيابان زايي كه نخستين بار در سال ١٩٩٤ به منظور آگاهي از علل بیابانزایی و راههای مقابله با آن برگزار شده است مي گذرد.
🔻فعاليت هاي مخرب بشر طي بيست و پنج سال گذشته متاسفانه موجب فرسايش خاك و بيابان زايي گسترده شده است.
🔻بهرهبرداری بیش از حد از منابع آب و خاک از طریق فعالیتهای کشاورزی، چرای بیش از حد دام، قطع درختان و جنگلزدایی، آبیاری و زهکشی نامناسب، تغییرات اقلیمی، بروز سیلابهای شدید و خشکسالی های متناوب از علل عمده بيابان زايي محسوب مي شوند.
@iranboom_ir
🔻بيست و هفت سال از روز جهاني مقابله با بيابان زايي كه نخستين بار در سال ١٩٩٤ به منظور آگاهي از علل بیابانزایی و راههای مقابله با آن برگزار شده است مي گذرد.
🔻فعاليت هاي مخرب بشر طي بيست و پنج سال گذشته متاسفانه موجب فرسايش خاك و بيابان زايي گسترده شده است.
🔻بهرهبرداری بیش از حد از منابع آب و خاک از طریق فعالیتهای کشاورزی، چرای بیش از حد دام، قطع درختان و جنگلزدایی، آبیاری و زهکشی نامناسب، تغییرات اقلیمی، بروز سیلابهای شدید و خشکسالی های متناوب از علل عمده بيابان زايي محسوب مي شوند.
@iranboom_ir
٢۷ خرداد (17 ژوئن) روز جهانی مقابله با بیابان زایی
بيست و هفت سال از روز جهانی مقابله با بیابان زایی كه نخستين بار در سال ١٩٩٤ به منظور آگاهی از علل بیابانزایی و راههای مقابله با آن برگزار شده است می گذرد.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/38657
روز جهانی مقابله با بیابان زایی به برگزاری همایش محدود است - شتاب بیابانزایی در ایران نفسگیر است
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/5465-
هشدار نسبت به سیر صعودی پدیده خشکیدگی و کاهش تنوع زیستی - بیابانزایی، رویشگاههای زاگرسی را تهدید میکند
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/6053-
شیراز و سیوند و گندم و بیابان زایی!
http://www.iranboom.ir/didehban/30vand/435-
سیوند
www.sivand.com
محیط زیست و آن سازمان بیخاصیت
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/10351-
به بهانه سالروز مقابله با بیابانزایی؛ دشت بورالان در محاصره شن های روان است - بهشت بیابان شده ایران در نقطه صفر مرزی
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/12891-
27 خرداد روز جهانی بیابان؛ 16 تن در هکتار نرخ فرسایش سالانه خاک در کشور/ ایران در جایگاه بالاترین کشورهای مخرب بوم سازگان های طبیعی
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/12890-
معرفی راهبردهای پژوهش در بیابان
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/852-
خشکسالی و مدیریت ناصحیح در چهل سال اخیر موجب شده است - بیابان زایی به بام ایران رسید
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/10085-
75 میلیون هکتار از اراضی کشور در حال بیابانی شدن است
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/9675-
چرا در برابر تاراج حقابههای ایران ساکت نشستهاید
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/15799-
دریاچه ارومیه در ایرانبوم
http://iranboom.ir/didehban/zistboom/10826-
یکهتازی سومین چالش جهانی
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/13138-
ظهور پدیده بیابان در چهارمحال و بختیاری - افت شدید آب در 11 دشت
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/5458-
تخریب شتابان پردیسهای تهران نشانه چیست؟!
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/7618-
ترکیه و بحران زیستمحیطی در حوزه دجله و فرات
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/16691-
پیامدهای بیتوجهی به آبخیزداری
http://iranboom.ir/didehban/zistboom/15715-
بیابانی شدن بام ایران؛ سرزمین آبها
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/5501-
فاجعه نزديک در محيط زيست ايران
http://mail.iranboom.ir/didehban/zistboom/16273-
چاههای غیرمجاز و برداشت بیرویه آب، عامل بیابانزایی
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/5634-
مساحت تالاب های خشک شده پنج درصد خاک ایران است
http://iranboom.ir/didehban/zistboom/3235-
حقابه هامون اگر نرسد، تالاب زنده نمیشود
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/4831-
دریاچه نمک قم بحرانی تر از دریاچه ارومیه
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/16602-
زنده یاد، زایندهرود
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/14228-
بیابان زایی فاجعه بزرگ تخریب محیط زیست گلستان - مسئولان بحران های خشکسالی را باور ندارند
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/12915-
زندگی عشایر را مختل کرد
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/2117-
بیابان زایی و راهكارها
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/28601
https://www.iranboom.ir/didehban/zistboom.html
@iranboom_ir
بيست و هفت سال از روز جهانی مقابله با بیابان زایی كه نخستين بار در سال ١٩٩٤ به منظور آگاهی از علل بیابانزایی و راههای مقابله با آن برگزار شده است می گذرد.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/38657
روز جهانی مقابله با بیابان زایی به برگزاری همایش محدود است - شتاب بیابانزایی در ایران نفسگیر است
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/5465-
هشدار نسبت به سیر صعودی پدیده خشکیدگی و کاهش تنوع زیستی - بیابانزایی، رویشگاههای زاگرسی را تهدید میکند
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/6053-
شیراز و سیوند و گندم و بیابان زایی!
http://www.iranboom.ir/didehban/30vand/435-
سیوند
www.sivand.com
محیط زیست و آن سازمان بیخاصیت
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/10351-
به بهانه سالروز مقابله با بیابانزایی؛ دشت بورالان در محاصره شن های روان است - بهشت بیابان شده ایران در نقطه صفر مرزی
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/12891-
27 خرداد روز جهانی بیابان؛ 16 تن در هکتار نرخ فرسایش سالانه خاک در کشور/ ایران در جایگاه بالاترین کشورهای مخرب بوم سازگان های طبیعی
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/12890-
معرفی راهبردهای پژوهش در بیابان
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/852-
خشکسالی و مدیریت ناصحیح در چهل سال اخیر موجب شده است - بیابان زایی به بام ایران رسید
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/10085-
75 میلیون هکتار از اراضی کشور در حال بیابانی شدن است
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/9675-
چرا در برابر تاراج حقابههای ایران ساکت نشستهاید
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/15799-
دریاچه ارومیه در ایرانبوم
http://iranboom.ir/didehban/zistboom/10826-
یکهتازی سومین چالش جهانی
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/13138-
ظهور پدیده بیابان در چهارمحال و بختیاری - افت شدید آب در 11 دشت
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/5458-
تخریب شتابان پردیسهای تهران نشانه چیست؟!
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/7618-
ترکیه و بحران زیستمحیطی در حوزه دجله و فرات
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/16691-
پیامدهای بیتوجهی به آبخیزداری
http://iranboom.ir/didehban/zistboom/15715-
بیابانی شدن بام ایران؛ سرزمین آبها
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/5501-
فاجعه نزديک در محيط زيست ايران
http://mail.iranboom.ir/didehban/zistboom/16273-
چاههای غیرمجاز و برداشت بیرویه آب، عامل بیابانزایی
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/5634-
مساحت تالاب های خشک شده پنج درصد خاک ایران است
http://iranboom.ir/didehban/zistboom/3235-
حقابه هامون اگر نرسد، تالاب زنده نمیشود
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/4831-
دریاچه نمک قم بحرانی تر از دریاچه ارومیه
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/16602-
زنده یاد، زایندهرود
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/14228-
بیابان زایی فاجعه بزرگ تخریب محیط زیست گلستان - مسئولان بحران های خشکسالی را باور ندارند
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/12915-
زندگی عشایر را مختل کرد
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/2117-
بیابان زایی و راهكارها
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/28601
https://www.iranboom.ir/didehban/zistboom.html
@iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
٢۷ خرداد (17 ژوئن) روز جهانی مقابله با بیابان زایی
🔻بيست و هفت سال از روز جهاني مقابله با بيابان زايي كه نخستين بار در سال ١٩٩٤ به منظور آگاهي از علل بیابانزایی و راههای مقابله با آن برگزار شده است مي گذرد.
🔻فعاليت هاي مخرب بشر طي بيست و پنج سال گذشته…
🔻بيست و هفت سال از روز جهاني مقابله با بيابان زايي كه نخستين بار در سال ١٩٩٤ به منظور آگاهي از علل بیابانزایی و راههای مقابله با آن برگزار شده است مي گذرد.
🔻فعاليت هاي مخرب بشر طي بيست و پنج سال گذشته…
استاد جلیل شهناز (۱ خرداد ۱۳۰۰ اصفهان - ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ تهران) موسیقیدان و نوازندۀ تار بود.
یادش گرامی باد.
https://www.iranboom.ir/images/stories/gardeshgari/001/jalil-shahnaz-3667.jpg
💢جاودانگی «شهناز» را یادآور شویم
«او آخرین نسل از غولهای موسیقی بود» این جمله را شهرام ناظری دربارهاش گفت، دربارهی شهنواز تار ایران که سه سال است صدای تارش درنمیآید.
چند سال پیش در چنین روزی، یعنی ۲۷ خردادماه سال ۱۳۹۲ جلیل شهناز از دنیا رفت و پس از آن، هر وقت نوای تارش را از این طرف و آن طرف میشنویم، قلبمان پر از اندوه و دهانمان پر از آه حسرت میشود.
شهناز متولد سال ۱۳۰۰ بود و نوازندگی در رادیو اصفهان را از سال ۱۳۲۸ آغاز کرد. در سال ۱۳۳۶ به دعوت سازمان رادیو به تهران آمد و در برنامههای گوناگونی مانند «گلها»، ارکستر حسین یاحقی و ... بهعنوان تکنواز و همنواز به فعالیت پرداخت.
🔹استاد محمدرضا شجریان درباره جلیل شهناز گفته است: «ساز شهناز در من زندگی میکند و من با ساز شهناز زندگی میکنم. من تنها خوانندهای هستم که خودم را شاگرد جلیل شهناز میدانم. ساز این نوازندهی بیبدیل، یک ساز آوازی است. برخلاف دیگر نوازندهها که۸۰ درصد سازی میزنند و فقط ۲۰ درصد آوازی. او در گیرودار ردیف و تقلید از دیگران نماند و مانند آبشاری خروشان در جریان است.»
🔹حسن کسایی - نوازنده نی - نیز درباره شهناز معتقد بود: «شناخت موسیقی کار هرکسی نیست. همه موسیقی را گوش میدهند و دوست میدارند اما کسی که سره را از ناسره تشخیص بدهد و بتواند درک مقاماتی را که استاد شهناز نواختهاند داشته باشد بسیار نادر است. همه ساز میزنند و همه خوب ساز میزنند ولی قدرت نوازندگی و محفوظات و لحظات موسیقی که آقای شهناز میدانند و اجرا کردهاند، چیزی که در دست همگان باشد نیست. یعنی ردیف موسیقی ایرانی نیست. قدرت آقای شهناز در جواب دادن و دونوازی خارق العادهاست. من ۶۰ سال با ایشان همنوازی کردهام و ساز بنده با ساز شهناز گره خورده است.»
@iranboom_ir
در اهمیت نوشتن برای جلیل شهناز پژواک ِ جلیل ِ اکنون - بهرنگ بقایی نوازنده و آهنگساز
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/4894-
دل در تسخیر نغمه چهره
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/4897-
جلیل شهناز - استادی جلیل و بیبدیل
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/4898-
هنرمندی تاثیرگذار و یگانه
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/4899-
جشننامه91سالگی استاد جلیل شهناز موسیقیدان و تارنواز شهیر ایران - بر بلندای قله هنر
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/4900-
میچکد از پنجه شهناز، شور
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/4903-michekad-az-panje-shahnaz-shor.html
استاد جلیل شهناز
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/9664-
یادبود جلیل شهناز اهالی موسیقی را گرد هم آورد
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh/9680-
آثار استاد جلیل شهناز
- آلبوم «عطرافشان» (همراه با تمبک محمد اسماعیلی). «زبان تار»
- کتاب «گلهای جاویدان» (پانزده قطعه برای تار و سه تار). نت نگاری: هوشنگ ظریف. انتشارات سرود، تهران، ۱۳۷۹. برخی از آلبومهای جلیل شهناز
حضور در برخی شمارههای مجموعه آلبوم آشنایی با شیوه آواز استاد غلامحسین بنان
غمزده (همایون خرم، جلیل شهناز، امیرناصر افتتاح)
پانزده قطعه برگزیده برای تار
تار و ترمه
شور و زندگی
عشق و زندگی
انتظار دل، خلوت گزیده (باصدای استاد محمدرضا شجریان)
نرگس مست (باصدای حسام الدین سراج)
سکوت (باصدای ایرج بسطامی)
گل من (باصدای ایرج)
تمنای وصال (باصدای عبدالحسین مختاباد)
کنسرت اساتید موسیقی ایران (باصدای شهرام ناظری و اجرای گروه اساتید موسیقی ایران)
کرشمه نرگس (باصدای سیامک شجریان، برادر استاد محمدرضا شجریان)
شمع لرزان (اسدالله ملک، جلیل شهناز، منصور صارمی، جهانگیر ملک)
دل شیدا (باصدای شهرام ناظری و اجرای گروه اساتید موسیقی ایران)
دفتر تار
عطرافشان
افتخار آفاق
باغ نوا
رهاورد
زبان تار
آوای جان
آوای شهناز
قطره شبنم (اسدالله ملک، منصور نریمان، مجید نجاحی، جلیل شهناز، فرهنگ شریف، فضلالله توکل، جهانگیر ملک)
حماسه ایران (ادیب برومند، جلیل شهناز، پرویز یاحقی، جهانگیر ملک)
چهارباغ (گروه اساتید موسیقی ایران)نوبهار (باصدای علی رستمیان)
دل من (باصدای علی رستمیان)
یاران زندهرود (جلالالدین تاج اصفهانی)به اصفهان رو (جلالالدین تاج اصفهانی)
موج آتش
چهار مضراب
شب مهتاب (باصدای علی رستمیان)
نغمه نوروزی (باصدای علی رستمیان)
راز (جواد معروفی، پرویز یاحقی، جلیل شهناز، جهانگیر ملک، محمد اسماعیلی)
مهر (پرویز یاحقی، جلیل شهناز، امیرناصر افتتاح)
نوید بهاری
شهناز شهنواز
پانزده قطعه برای تار
چهارباغ
در سکوت باغ (همنوازی با حسن کسایی)
@iranboom_ir
یادش گرامی باد.
https://www.iranboom.ir/images/stories/gardeshgari/001/jalil-shahnaz-3667.jpg
💢جاودانگی «شهناز» را یادآور شویم
«او آخرین نسل از غولهای موسیقی بود» این جمله را شهرام ناظری دربارهاش گفت، دربارهی شهنواز تار ایران که سه سال است صدای تارش درنمیآید.
چند سال پیش در چنین روزی، یعنی ۲۷ خردادماه سال ۱۳۹۲ جلیل شهناز از دنیا رفت و پس از آن، هر وقت نوای تارش را از این طرف و آن طرف میشنویم، قلبمان پر از اندوه و دهانمان پر از آه حسرت میشود.
شهناز متولد سال ۱۳۰۰ بود و نوازندگی در رادیو اصفهان را از سال ۱۳۲۸ آغاز کرد. در سال ۱۳۳۶ به دعوت سازمان رادیو به تهران آمد و در برنامههای گوناگونی مانند «گلها»، ارکستر حسین یاحقی و ... بهعنوان تکنواز و همنواز به فعالیت پرداخت.
🔹استاد محمدرضا شجریان درباره جلیل شهناز گفته است: «ساز شهناز در من زندگی میکند و من با ساز شهناز زندگی میکنم. من تنها خوانندهای هستم که خودم را شاگرد جلیل شهناز میدانم. ساز این نوازندهی بیبدیل، یک ساز آوازی است. برخلاف دیگر نوازندهها که۸۰ درصد سازی میزنند و فقط ۲۰ درصد آوازی. او در گیرودار ردیف و تقلید از دیگران نماند و مانند آبشاری خروشان در جریان است.»
🔹حسن کسایی - نوازنده نی - نیز درباره شهناز معتقد بود: «شناخت موسیقی کار هرکسی نیست. همه موسیقی را گوش میدهند و دوست میدارند اما کسی که سره را از ناسره تشخیص بدهد و بتواند درک مقاماتی را که استاد شهناز نواختهاند داشته باشد بسیار نادر است. همه ساز میزنند و همه خوب ساز میزنند ولی قدرت نوازندگی و محفوظات و لحظات موسیقی که آقای شهناز میدانند و اجرا کردهاند، چیزی که در دست همگان باشد نیست. یعنی ردیف موسیقی ایرانی نیست. قدرت آقای شهناز در جواب دادن و دونوازی خارق العادهاست. من ۶۰ سال با ایشان همنوازی کردهام و ساز بنده با ساز شهناز گره خورده است.»
@iranboom_ir
در اهمیت نوشتن برای جلیل شهناز پژواک ِ جلیل ِ اکنون - بهرنگ بقایی نوازنده و آهنگساز
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/4894-
دل در تسخیر نغمه چهره
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/4897-
جلیل شهناز - استادی جلیل و بیبدیل
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/4898-
هنرمندی تاثیرگذار و یگانه
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/4899-
جشننامه91سالگی استاد جلیل شهناز موسیقیدان و تارنواز شهیر ایران - بر بلندای قله هنر
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/4900-
میچکد از پنجه شهناز، شور
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/4903-michekad-az-panje-shahnaz-shor.html
استاد جلیل شهناز
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/9664-
یادبود جلیل شهناز اهالی موسیقی را گرد هم آورد
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/gozaresh/9680-
آثار استاد جلیل شهناز
- آلبوم «عطرافشان» (همراه با تمبک محمد اسماعیلی). «زبان تار»
- کتاب «گلهای جاویدان» (پانزده قطعه برای تار و سه تار). نت نگاری: هوشنگ ظریف. انتشارات سرود، تهران، ۱۳۷۹. برخی از آلبومهای جلیل شهناز
حضور در برخی شمارههای مجموعه آلبوم آشنایی با شیوه آواز استاد غلامحسین بنان
غمزده (همایون خرم، جلیل شهناز، امیرناصر افتتاح)
پانزده قطعه برگزیده برای تار
تار و ترمه
شور و زندگی
عشق و زندگی
انتظار دل، خلوت گزیده (باصدای استاد محمدرضا شجریان)
نرگس مست (باصدای حسام الدین سراج)
سکوت (باصدای ایرج بسطامی)
گل من (باصدای ایرج)
تمنای وصال (باصدای عبدالحسین مختاباد)
کنسرت اساتید موسیقی ایران (باصدای شهرام ناظری و اجرای گروه اساتید موسیقی ایران)
کرشمه نرگس (باصدای سیامک شجریان، برادر استاد محمدرضا شجریان)
شمع لرزان (اسدالله ملک، جلیل شهناز، منصور صارمی، جهانگیر ملک)
دل شیدا (باصدای شهرام ناظری و اجرای گروه اساتید موسیقی ایران)
دفتر تار
عطرافشان
افتخار آفاق
باغ نوا
رهاورد
زبان تار
آوای جان
آوای شهناز
قطره شبنم (اسدالله ملک، منصور نریمان، مجید نجاحی، جلیل شهناز، فرهنگ شریف، فضلالله توکل، جهانگیر ملک)
حماسه ایران (ادیب برومند، جلیل شهناز، پرویز یاحقی، جهانگیر ملک)
چهارباغ (گروه اساتید موسیقی ایران)نوبهار (باصدای علی رستمیان)
دل من (باصدای علی رستمیان)
یاران زندهرود (جلالالدین تاج اصفهانی)به اصفهان رو (جلالالدین تاج اصفهانی)
موج آتش
چهار مضراب
شب مهتاب (باصدای علی رستمیان)
نغمه نوروزی (باصدای علی رستمیان)
راز (جواد معروفی، پرویز یاحقی، جلیل شهناز، جهانگیر ملک، محمد اسماعیلی)
مهر (پرویز یاحقی، جلیل شهناز، امیرناصر افتتاح)
نوید بهاری
شهناز شهنواز
پانزده قطعه برای تار
چهارباغ
در سکوت باغ (همنوازی با حسن کسایی)
@iranboom_ir
ایرنا - بیابان زایی و راهكارهای پدركویرشناسی ایران .
سرعت بیابانی شدن كشور نگران كننده است، شتاب توسعه بیابان به حدی است كه طی چند سال گذشته تعداد زیادی از دشت های ایران و تالاب ها به منشاء ریزگرد تبدیل شده اند كه در این میان گفته پدر كویرشناسی ایران مبنی بر اینكه 'عوامل بیابانزایی نسبت به چند سال گذشته تغییر كرده'، قابل تامل است.
ایران در منطقه ای خشك و نیمه خشك واقع شده است كه این مساله در كنار عدم مدیریت منابع آبی، كشت محصولات آب بر و استفاده بی رویه از آبهای زیر زمینی موجب شد تا شتاب بیابان زایی در كشور سرعت گیرد.
ایران با داشتن 11 اقلیم از 13 اقلیم در جهان و با 8 هزار گونه گیاهی و جانوری جزء 5 كشور اول جهان از لحاظ دارا بودن تنوع زیستی به شمار می رود در حالی كه سرانه ایران از بیابان دو برابر جهان است.
دکتر پرویز كردوانی پدر كویر شناسی ایران معتقد است كه الگوی بیابانی شدن كشور نسبت به چند سال گذشته تغییر كرده و نوع جدیدی از بیابانی شدن شكل گرفته است.
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom.html
@iranboom_ir
سرعت بیابانی شدن كشور نگران كننده است، شتاب توسعه بیابان به حدی است كه طی چند سال گذشته تعداد زیادی از دشت های ایران و تالاب ها به منشاء ریزگرد تبدیل شده اند كه در این میان گفته پدر كویرشناسی ایران مبنی بر اینكه 'عوامل بیابانزایی نسبت به چند سال گذشته تغییر كرده'، قابل تامل است.
ایران در منطقه ای خشك و نیمه خشك واقع شده است كه این مساله در كنار عدم مدیریت منابع آبی، كشت محصولات آب بر و استفاده بی رویه از آبهای زیر زمینی موجب شد تا شتاب بیابان زایی در كشور سرعت گیرد.
ایران با داشتن 11 اقلیم از 13 اقلیم در جهان و با 8 هزار گونه گیاهی و جانوری جزء 5 كشور اول جهان از لحاظ دارا بودن تنوع زیستی به شمار می رود در حالی كه سرانه ایران از بیابان دو برابر جهان است.
دکتر پرویز كردوانی پدر كویر شناسی ایران معتقد است كه الگوی بیابانی شدن كشور نسبت به چند سال گذشته تغییر كرده و نوع جدیدی از بیابانی شدن شكل گرفته است.
http://www.iranboom.ir/didehban/zistboom.html
@iranboom_ir
سالروز درگذشت احمد مهدوی دامغانی
احمد مهدوی دامغانی، نویسنده و محقق پیشکسوت، در روز جمعه، ۲۸ خردادماه ۱۴۰۱ در ۹۵ سالگی از دنیا رفت.
احمد مهدوی دامغانی متولد ۱۳ شهریور ۱۳۰۵ مشهد بود. او علوم متداول قدیم و جدید را در شهر مشهد فراگرفت و سپس در تهران اقامت گزید. در سال ۱۳۲۷ از دانشکده معقول و منقول (بعداً الهیات) دانشگاه تهران و در سال ۱۳۳۳ در رشته ادبیات فارسی از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران لیسانس گرفت.
در سال ۱۳۴۲ از دانشگاه تهران هم درجه دکتری در زبان و ادبیات فارسی گرفت. موضوع رساله دکتری او تصحیح کتاب «کشفالحقایق» عزیزالدین نسفی به راهنمایی محمدتقی مدرس رضوی بود.
پس از گذراندن دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی به عنوان استاد دانشگاه تهران به تدریس در دانشکدههای ادبیات و الهیات دانشگاه تهران پرداخت.
از سال ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۴ در دانشگاه مادرید به تدریس ادبیات عرب و فارسی و فقه اسلامی اشتغال داشت. مهدوی دامغانی چندین سال سردفتر اسناد رسمی در تهران و از سال ۱۳۵۴ رئیس کانون سردفتران اسناد رسمی بود.
احمد مهدوی دامغانی از سال ۱۳۶۶ مقیم آمریکا و در دانشگاه هاروارد و دانشگاه پنسیلوانیا مشغول به تدریس در مقطع دکتری و پست دکتری بوده است. رشتههای تدریس او در آمریکا شامل معارف اسلامی، ادبیات عرب، ادبیات فارسی، فقه، تفسیر و برخی علوم اسلامی بود.
از آثار مهدوی دامغانی به «از علی آموز اخلاص عمل»، »رساله درباره خضر»، «شاهدخت والاتبار شهربانو»، «در باغ روشنایی» «گزیده حدیقة الحقیقه»، «گزیدهای از شعر سعدی به زبان عربی»، «کشف الحقائق نَسَفی _ تحقیق و تحشیه»، «المَجدی فی أنساب الطّالبیّین» (تحقیق)، «نَسمةالسَّحر بذکر من تشیَّع و شعر» (تصحیح،تحقیق)، «دیوان خازن (عبداللّٰه بن احمد خازن)» (تصحیح و تحقیق) و «الوحشیات (ابوتمام)» (تصحیح) میتوان اشاره کرد.
«حاصل اوقات» به اهتمام علی محمّد سجّادی، «مقالاتی در حدیث دیگران»، «یاد یاران و قطرههای باران» به کوشش علی محمّد سجّادی و سعید واعظ، «یاد عزیزان در برگریزان» به همّت علی محمّد سجّادی و سعید واعظ و «در برف پیری» جمعآوری علی محمّد سجّادی و سعید واعظ از مجموعه مقالات او هستند.
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/17660-
چند مقاله از شادروان دکتر احمد مهدوی دامغانی
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/anbar/17662-chand-maghale-dr-ahmad-mahdavi-damghani.html
یادداشت اکبر ایرانی برای بازگشت احمد مهدوی دامغانی به ایران
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/17659-ahmad-mahdavi-damghani-akbar-irani.html
مجالس عزاداری تهران - دکتر احمد مهدوی دامغانی
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/17658-majales-azadari-ashora-damghani.html
یادی از دکتر قمر آریان - دکتر احمد مهدوی دامغانی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/17657-ghamar-aran-mahdavi-damghani.html
علامه محمد قزوینی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/17656-alame-ghazvini-ahmad-mohammadi-damghani.html
زن در داستان های قرآن / احمد مهدوی دامغانی
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/17655-zan-dastanhaye-ghoran.html
کتاب «دکتر احمد مهدوی دامغانی ومیراث ادبی و فرهنگی وی»
www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/17654-ketab-ahmad-mahdavi-damghani-miras.html
تلاش پیگیر پروفسور فضلالله رضا و استاد دامغانی در اعتلای فرهنگ، ادبیات و زبان فارسی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/7014-fazlollah-reza-damghani-talash-peigir-etalaye-zaban-adabiat-farsi.html
وصیت نامه استاد مهدوی دامغانی | سخنان اشکبار استاد درباره ایران
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/17663-
🎥 جسمم در آمریکاست، امیدوارم در مشهد دفن شوم / اشک های دکتر احمد مهدوی دامغانی برای امام رضا (ع) و ایران
🔹استاد احمد مهدوی دامغانی نزدیک به ۳۵ سال میشود که به ایران نیامده است، او که بسیار دلتنگ کشور است در برنامه زنده تلویزیونی شوکران با بغض و اشک می گوید: جسمم در آمریکاست اما ۳۵ سال است که هر شب در خواب به ایران میآیم امیدوارم پیش از مرگم امام رضا(ع) را زیارت کنم و در مشهد دفن شوم.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/38664
پیکر مهدوی دامغانی به ایران منتقل میشود
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/17665-
آخرین آرزوی مرحوم مهدوی دامغانی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/17664-
🎥 جسمم در آمریکاست، امیدوارم در مشهد دفن شوم / اشک های دکتر احمد مهدوی دامغانی برای امام رضا (ع) و ایران
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/38664
@IRANBOOM_IR
احمد مهدوی دامغانی، نویسنده و محقق پیشکسوت، در روز جمعه، ۲۸ خردادماه ۱۴۰۱ در ۹۵ سالگی از دنیا رفت.
احمد مهدوی دامغانی متولد ۱۳ شهریور ۱۳۰۵ مشهد بود. او علوم متداول قدیم و جدید را در شهر مشهد فراگرفت و سپس در تهران اقامت گزید. در سال ۱۳۲۷ از دانشکده معقول و منقول (بعداً الهیات) دانشگاه تهران و در سال ۱۳۳۳ در رشته ادبیات فارسی از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران لیسانس گرفت.
در سال ۱۳۴۲ از دانشگاه تهران هم درجه دکتری در زبان و ادبیات فارسی گرفت. موضوع رساله دکتری او تصحیح کتاب «کشفالحقایق» عزیزالدین نسفی به راهنمایی محمدتقی مدرس رضوی بود.
پس از گذراندن دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی به عنوان استاد دانشگاه تهران به تدریس در دانشکدههای ادبیات و الهیات دانشگاه تهران پرداخت.
از سال ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۴ در دانشگاه مادرید به تدریس ادبیات عرب و فارسی و فقه اسلامی اشتغال داشت. مهدوی دامغانی چندین سال سردفتر اسناد رسمی در تهران و از سال ۱۳۵۴ رئیس کانون سردفتران اسناد رسمی بود.
احمد مهدوی دامغانی از سال ۱۳۶۶ مقیم آمریکا و در دانشگاه هاروارد و دانشگاه پنسیلوانیا مشغول به تدریس در مقطع دکتری و پست دکتری بوده است. رشتههای تدریس او در آمریکا شامل معارف اسلامی، ادبیات عرب، ادبیات فارسی، فقه، تفسیر و برخی علوم اسلامی بود.
از آثار مهدوی دامغانی به «از علی آموز اخلاص عمل»، »رساله درباره خضر»، «شاهدخت والاتبار شهربانو»، «در باغ روشنایی» «گزیده حدیقة الحقیقه»، «گزیدهای از شعر سعدی به زبان عربی»، «کشف الحقائق نَسَفی _ تحقیق و تحشیه»، «المَجدی فی أنساب الطّالبیّین» (تحقیق)، «نَسمةالسَّحر بذکر من تشیَّع و شعر» (تصحیح،تحقیق)، «دیوان خازن (عبداللّٰه بن احمد خازن)» (تصحیح و تحقیق) و «الوحشیات (ابوتمام)» (تصحیح) میتوان اشاره کرد.
«حاصل اوقات» به اهتمام علی محمّد سجّادی، «مقالاتی در حدیث دیگران»، «یاد یاران و قطرههای باران» به کوشش علی محمّد سجّادی و سعید واعظ، «یاد عزیزان در برگریزان» به همّت علی محمّد سجّادی و سعید واعظ و «در برف پیری» جمعآوری علی محمّد سجّادی و سعید واعظ از مجموعه مقالات او هستند.
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/17660-
چند مقاله از شادروان دکتر احمد مهدوی دامغانی
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/anbar/17662-chand-maghale-dr-ahmad-mahdavi-damghani.html
یادداشت اکبر ایرانی برای بازگشت احمد مهدوی دامغانی به ایران
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/17659-ahmad-mahdavi-damghani-akbar-irani.html
مجالس عزاداری تهران - دکتر احمد مهدوی دامغانی
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/17658-majales-azadari-ashora-damghani.html
یادی از دکتر قمر آریان - دکتر احمد مهدوی دامغانی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/17657-ghamar-aran-mahdavi-damghani.html
علامه محمد قزوینی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/17656-alame-ghazvini-ahmad-mohammadi-damghani.html
زن در داستان های قرآن / احمد مهدوی دامغانی
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/17655-zan-dastanhaye-ghoran.html
کتاب «دکتر احمد مهدوی دامغانی ومیراث ادبی و فرهنگی وی»
www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/17654-ketab-ahmad-mahdavi-damghani-miras.html
تلاش پیگیر پروفسور فضلالله رضا و استاد دامغانی در اعتلای فرهنگ، ادبیات و زبان فارسی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/7014-fazlollah-reza-damghani-talash-peigir-etalaye-zaban-adabiat-farsi.html
وصیت نامه استاد مهدوی دامغانی | سخنان اشکبار استاد درباره ایران
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/17663-
🎥 جسمم در آمریکاست، امیدوارم در مشهد دفن شوم / اشک های دکتر احمد مهدوی دامغانی برای امام رضا (ع) و ایران
🔹استاد احمد مهدوی دامغانی نزدیک به ۳۵ سال میشود که به ایران نیامده است، او که بسیار دلتنگ کشور است در برنامه زنده تلویزیونی شوکران با بغض و اشک می گوید: جسمم در آمریکاست اما ۳۵ سال است که هر شب در خواب به ایران میآیم امیدوارم پیش از مرگم امام رضا(ع) را زیارت کنم و در مشهد دفن شوم.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/38664
پیکر مهدوی دامغانی به ایران منتقل میشود
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/17665-
آخرین آرزوی مرحوم مهدوی دامغانی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/17664-
🎥 جسمم در آمریکاست، امیدوارم در مشهد دفن شوم / اشک های دکتر احمد مهدوی دامغانی برای امام رضا (ع) و ایران
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/38664
@IRANBOOM_IR
ایران برابر شوروی
پژوهش: دکتر هوشنگ طالع
(ارسال با پست یا پیک)
شماره تلفن، تلگرام و واتساپ ناشر: ۰۹۱۲۷۳۳۴۲۶۶
@iranboom_ir
پژوهش: دکتر هوشنگ طالع
(ارسال با پست یا پیک)
شماره تلفن، تلگرام و واتساپ ناشر: ۰۹۱۲۷۳۳۴۲۶۶
@iranboom_ir
معرفی کتاب: حماسهٔ رادمردان خراسان
برگرفته از مجله خواندنی شماره 66، سال نهم، شماره 66، اردیبهشت و خرداد 1390، رویه 48
فضلالله امینی
میرزا شکورزاده از جملهی نویسندگان و مورخان زمانهی ما است. نخستین بار او را به همراه عدهی دیگری از فاضلان و ادیبان در پیادهروهای روزهای جمعه در کوهپایهی جنگل سوهانک دیدم. آن دوران مصادف با ناآرامیهای داخلی تاجیکستان بود و میرزا گویندگی بخشهای تاجیک رادیو مشهد و نیز، مدتی رادیو تهران را میکرد. در همان دوران کتاب مهم و سودمند او با عنوان تاجیکان در مسیر تاریخ (انتشارات المهدی، تهران 1373) منتشر شد و به زودی در میان دوستداران و خواهندگان از آن استقبال شد. پس از چند سال انتشارات سروش جلد دوم آن کتاب را منتشر کرد که آن نیز با استقبال ایرانیان روبهرو شد. کتاب اخیر تاجیکان، آریاییها و فلات ایران نام دارد.
در سفر یکی دو سال پیش به دوشنبه، بار دیگر بخت دیدار وی را بازیافتم. در انفاق نویسندگان تاجیک (کانون نویسندگان تاجیک) دفتری داشت و در آنجا مینوشت. دفترش کانون شاعران و نویسندگان بود و من در آنجا با عدهای از نامورترین گویندگان، نویسندگان، و شاعران تاجیک آشنا شدم. در همین سفر نسخهای از کتاب تازهی خود را به من پیشکش کرد: حماسهی رادمردان خراسان و پاسخ به کتابچهی شیطان. کتاب در سال 2008 میلادی در شهر دوشنبه چاپ شده بود. هر سهی این کتابها به خط نیاکان است (نه سیرلیک، که اگر جز این بود سعادت خواندن آنها به این آسانی میسر نمیشد.)
کتاب اخیر در قطع رقعی و در دویست صفحه با ویرایش شهابالدین شجاع توسط انتشارات دیوشتیچ (دیوستیز) منتشر شده است. کتاب اصلا در پاسخ بر نوشتههای زهرآلود «سمور افغان» تهیه شده که در کتابی به نام سفاری دوم آنچه میخواسته در توهین و تخفیف بزرگان تاجیک بهویژه تاجیکان افغانستان فروگذار نکرده است. این کتاب در سال 1998 میلادی به وسیلهی مرکز روابط فرهنگی افغانستان در آلمان نشر یافته. سپس دکتر خلیلالله وداد بارش آن را به فارسی ترجمه کرده است. بر مترجم معلوم شده این سمور افغان یک نفر است یا جمعی با هم، مامور به نوشتن آن شدهاند. به نوشتهی شکورزاده عنوان کتاب «سقاوی دوم» برای فارسیزبانان خارج از افغانستان مرموز و تا حدی عربتانگیز است اما در اصل، تعبیری ریشخندآمیز، اهانتبار و اشارهای به دو مرحله از تاریخ افغانستان است:
الف) دوران حکومت نُه ماههی شهید بزرگوار حبیبالله کلکانی و روزگار حکمرانی برک کارمل،
ب) حکومت بیش از چهارسالهی استاد برهانالدین ربانی. میرزا، ضمن شرح معانی سقا، توضیح میدهد که شهید حبیبالله کلکانی که به تاریخ 17 ژانویه 1929 حکومت امانالله خان را با همدستی مردم آزادیخواه و مسلمان واژگون نموده به اریکه قدرت تکیه زد. بنا به روایت دروغین دشمنان، گویا فرزند سقا - یعنی آبکش یا آبرسان – از خانوادههای تاجیکی از منطقهی کلکان واقع در شمال کابل بوده است. سپس ضمن آنکه سقا بودن را عار و ننگ نمیداند، توضیح میدهد غرض از کاربرد این قبیل تعبیر یا کوچککردن و خوار ساختن بزرگان تاجیک در نظر پشتونها است. میرزا در صفحههای بعدی پاسخنامهی خود به تفصیل مشت سمور افغان را باز میکند و به خوبی نشان میدهد که میان مرکز روابط فرهنگی آلمان و افغانستان و شوونیستهای پشتون، رابطهی مودتآمیز وجود دارد!
کتاب در دو فصل بزرگ، از زوایای مختلف، به اهمیت و نقش تاجیکان افغانستان – بیشتر خراسان – در حفظ یگانگی این کشور نگریسته و اطلاعات سودمندی دربارهی تیرههای قومی آن در اختیار خواننده میگذارد. از خواندن کتاب خوانندگان متوجه اهمیت گویش تاجیکی (فارسی) میان تاجیکان افغانستان میشوند. این زبان چون روح و روان در کالبد ساکنان خراسان بزرگ جاری است و خوشبختانه هنوز در افغانستان رسم خط نیاکان رسمیت دارد و به آن مینویسند. بیشک یکی از عوامل حفظ پیوند و یگانگی تاجیکان افغانستان استفاده از همین رسمخط است. دراین میان وظیفهی ایران به عنوان کانون زبان و ادب فارسی بسیار سنگین است. ما نباید راسا در تاجیکستان و دیگر مناطق فارسیزبان، و دارای خطهای غیر نیاکان برای برگردانیدن خط جاری اقدام کنیم. مسئولیت اصلی با بزرگان تاجیک است. با شاعران، نویسندگان و ادیبان تاجیک، وظیفهی ما حمایت بیقید و شرط از ایشان و خواست ایشان است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/17457-hamase-radmardan-khorasan.html
@iranboom_ir
برگرفته از مجله خواندنی شماره 66، سال نهم، شماره 66، اردیبهشت و خرداد 1390، رویه 48
فضلالله امینی
میرزا شکورزاده از جملهی نویسندگان و مورخان زمانهی ما است. نخستین بار او را به همراه عدهی دیگری از فاضلان و ادیبان در پیادهروهای روزهای جمعه در کوهپایهی جنگل سوهانک دیدم. آن دوران مصادف با ناآرامیهای داخلی تاجیکستان بود و میرزا گویندگی بخشهای تاجیک رادیو مشهد و نیز، مدتی رادیو تهران را میکرد. در همان دوران کتاب مهم و سودمند او با عنوان تاجیکان در مسیر تاریخ (انتشارات المهدی، تهران 1373) منتشر شد و به زودی در میان دوستداران و خواهندگان از آن استقبال شد. پس از چند سال انتشارات سروش جلد دوم آن کتاب را منتشر کرد که آن نیز با استقبال ایرانیان روبهرو شد. کتاب اخیر تاجیکان، آریاییها و فلات ایران نام دارد.
در سفر یکی دو سال پیش به دوشنبه، بار دیگر بخت دیدار وی را بازیافتم. در انفاق نویسندگان تاجیک (کانون نویسندگان تاجیک) دفتری داشت و در آنجا مینوشت. دفترش کانون شاعران و نویسندگان بود و من در آنجا با عدهای از نامورترین گویندگان، نویسندگان، و شاعران تاجیک آشنا شدم. در همین سفر نسخهای از کتاب تازهی خود را به من پیشکش کرد: حماسهی رادمردان خراسان و پاسخ به کتابچهی شیطان. کتاب در سال 2008 میلادی در شهر دوشنبه چاپ شده بود. هر سهی این کتابها به خط نیاکان است (نه سیرلیک، که اگر جز این بود سعادت خواندن آنها به این آسانی میسر نمیشد.)
کتاب اخیر در قطع رقعی و در دویست صفحه با ویرایش شهابالدین شجاع توسط انتشارات دیوشتیچ (دیوستیز) منتشر شده است. کتاب اصلا در پاسخ بر نوشتههای زهرآلود «سمور افغان» تهیه شده که در کتابی به نام سفاری دوم آنچه میخواسته در توهین و تخفیف بزرگان تاجیک بهویژه تاجیکان افغانستان فروگذار نکرده است. این کتاب در سال 1998 میلادی به وسیلهی مرکز روابط فرهنگی افغانستان در آلمان نشر یافته. سپس دکتر خلیلالله وداد بارش آن را به فارسی ترجمه کرده است. بر مترجم معلوم شده این سمور افغان یک نفر است یا جمعی با هم، مامور به نوشتن آن شدهاند. به نوشتهی شکورزاده عنوان کتاب «سقاوی دوم» برای فارسیزبانان خارج از افغانستان مرموز و تا حدی عربتانگیز است اما در اصل، تعبیری ریشخندآمیز، اهانتبار و اشارهای به دو مرحله از تاریخ افغانستان است:
الف) دوران حکومت نُه ماههی شهید بزرگوار حبیبالله کلکانی و روزگار حکمرانی برک کارمل،
ب) حکومت بیش از چهارسالهی استاد برهانالدین ربانی. میرزا، ضمن شرح معانی سقا، توضیح میدهد که شهید حبیبالله کلکانی که به تاریخ 17 ژانویه 1929 حکومت امانالله خان را با همدستی مردم آزادیخواه و مسلمان واژگون نموده به اریکه قدرت تکیه زد. بنا به روایت دروغین دشمنان، گویا فرزند سقا - یعنی آبکش یا آبرسان – از خانوادههای تاجیکی از منطقهی کلکان واقع در شمال کابل بوده است. سپس ضمن آنکه سقا بودن را عار و ننگ نمیداند، توضیح میدهد غرض از کاربرد این قبیل تعبیر یا کوچککردن و خوار ساختن بزرگان تاجیک در نظر پشتونها است. میرزا در صفحههای بعدی پاسخنامهی خود به تفصیل مشت سمور افغان را باز میکند و به خوبی نشان میدهد که میان مرکز روابط فرهنگی آلمان و افغانستان و شوونیستهای پشتون، رابطهی مودتآمیز وجود دارد!
کتاب در دو فصل بزرگ، از زوایای مختلف، به اهمیت و نقش تاجیکان افغانستان – بیشتر خراسان – در حفظ یگانگی این کشور نگریسته و اطلاعات سودمندی دربارهی تیرههای قومی آن در اختیار خواننده میگذارد. از خواندن کتاب خوانندگان متوجه اهمیت گویش تاجیکی (فارسی) میان تاجیکان افغانستان میشوند. این زبان چون روح و روان در کالبد ساکنان خراسان بزرگ جاری است و خوشبختانه هنوز در افغانستان رسم خط نیاکان رسمیت دارد و به آن مینویسند. بیشک یکی از عوامل حفظ پیوند و یگانگی تاجیکان افغانستان استفاده از همین رسمخط است. دراین میان وظیفهی ایران به عنوان کانون زبان و ادب فارسی بسیار سنگین است. ما نباید راسا در تاجیکستان و دیگر مناطق فارسیزبان، و دارای خطهای غیر نیاکان برای برگردانیدن خط جاری اقدام کنیم. مسئولیت اصلی با بزرگان تاجیک است. با شاعران، نویسندگان و ادیبان تاجیک، وظیفهی ما حمایت بیقید و شرط از ایشان و خواست ایشان است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/17457-hamase-radmardan-khorasan.html
@iranboom_ir
یک روز تاریخی، یک امضای تاریخی (۲۹ خرداد ۱۳۳۰)
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/13311-yek-roz-tarikhi-yek-
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/13311-yek-roz-tarikhi-yek-
@iranboom_ir
یک روز تاریخی، یک امضای تاریخی
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/32322
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره ۸۲، سال دوازدهم، تیر و امرداد ۱۳۹۳، رویه ۱۱
در ساعات آخر روز ۲۹ خرداد ۱۳۳۰ خورشیدی دکتر محمد مصدق پیامی خطاب به ملت ایران منتشر کرد که در پایان دربارهی خلع ید از شرکت سابق نفت ایران و انگلیس آمده بود: «صبح امروز با تصویب کمیسیون مختلط و هیات دولت، تصمیمات لازمه اتخاذ شد و دستور دادم عملیات اجرایی ادامه داده شود.»
برپایهی بخشنامهای که در 23 اردیبهشت از سوی نخستوزیر صادر شده بود، در همهی ادارهها و تاسیسات و فروشگاهها نام شرکت ملی نفت ایران، جانشین نام شرکت نفت انگلیس و ایران گردید. از این پس در مکاتبات و مکالمات هر وقت ذکری از شرکت اخیر گیرش میآید، صفت «سابق» به آن اضافه شود.
بدین سان روز 29 خرداد با خلع ید از شرکت سابق نفت انگلیس و ایران و برافراشتن پرچم ایران بر فراز همهی ساختمانهای شرکت سابق، امر ملی شدن صنایع نفت در سرتاسر کشور کامل گردید.
به جرات میتوان گفت که بیشینهی دستآوردهای مادی از سال 1331 تاکنون یعنی در عرض 62 سال، مدیون فداکاری نسل آن روزگاران و راهبری دلیرانه و تسلیمناپذیر دکتر محمد مصدق را در امر مبارزه برای ملی کردن صنایع نفت در سرتاسر کشور میباشد.
کشور وامدار مبارزات و از خودگذشتگی نسل آن روزگار و راهبری شجاعانه و خردمندانهی دکتر محمد مصدق است.
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/13311-yek-roz-tarikhi-yek-emza-tarikhi.html
____
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/32322
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره ۸۲، سال دوازدهم، تیر و امرداد ۱۳۹۳، رویه ۱۱
در ساعات آخر روز ۲۹ خرداد ۱۳۳۰ خورشیدی دکتر محمد مصدق پیامی خطاب به ملت ایران منتشر کرد که در پایان دربارهی خلع ید از شرکت سابق نفت ایران و انگلیس آمده بود: «صبح امروز با تصویب کمیسیون مختلط و هیات دولت، تصمیمات لازمه اتخاذ شد و دستور دادم عملیات اجرایی ادامه داده شود.»
برپایهی بخشنامهای که در 23 اردیبهشت از سوی نخستوزیر صادر شده بود، در همهی ادارهها و تاسیسات و فروشگاهها نام شرکت ملی نفت ایران، جانشین نام شرکت نفت انگلیس و ایران گردید. از این پس در مکاتبات و مکالمات هر وقت ذکری از شرکت اخیر گیرش میآید، صفت «سابق» به آن اضافه شود.
بدین سان روز 29 خرداد با خلع ید از شرکت سابق نفت انگلیس و ایران و برافراشتن پرچم ایران بر فراز همهی ساختمانهای شرکت سابق، امر ملی شدن صنایع نفت در سرتاسر کشور کامل گردید.
به جرات میتوان گفت که بیشینهی دستآوردهای مادی از سال 1331 تاکنون یعنی در عرض 62 سال، مدیون فداکاری نسل آن روزگاران و راهبری دلیرانه و تسلیمناپذیر دکتر محمد مصدق را در امر مبارزه برای ملی کردن صنایع نفت در سرتاسر کشور میباشد.
کشور وامدار مبارزات و از خودگذشتگی نسل آن روزگار و راهبری شجاعانه و خردمندانهی دکتر محمد مصدق است.
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/13311-yek-roz-tarikhi-yek-emza-tarikhi.html
____
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
یک روز تاریخی، یک امضای تاریخی (۲۹ خرداد ۱۳۳۰)
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/13311-yek-roz-tarikhi-yek-
@iranboom_ir
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/13311-yek-roz-tarikhi-yek-
@iranboom_ir
۲۹ خرداد - روز ملی ایرانی، برای كارگر ایرانی
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره ۷۱، اردیبهشت و خرداد ۱۳۹۱، رویه ۲
كارگر ایرانی، نیاز به «روز ملی» دارد، نه اینكه روزی را كه تنی چند از كارگران شهر شیكاگو در ایالات متحده آمریكا، خواستار حقوق خود شدند، به عنوان روز كارگر ایرانی به وی نیز تحمیل كرد.
راستی را كه چرا تاكنون جامعهٔ كارگری و «خانه كارگر» كه مدعی نمایندگی كارگران است و در هر دورهٔ انتخابات، كسانی به عنوان نامزد خانهٔ كارگر، بر مسندهای نمایندگی مجلس شورای اسلامی هم تكیه زدهاند، هرگز به این فكر نیفتادهاند كه كارگر ایرانی، نیاز به یك روز ملی دارد؟!
سال گذشته، ماهنامهٔ خواندنی این موضوع را پیش كشید و خواستار پذیرش روز آغاز ساختمان تخت جمشید، به عنوان روز ملی كارگر ایرانی شد؛ اما متاسفانه از سوی وزارت كار و امور اجتماعی، مدعیان نمایندگی كارگران و ... هیچگونه واكنشی نسبت به این پیشنهاد سازنده، نشان داده نشد.
خواندنی در رویهٔ شانزده شمارهٔ پنجاه و هفتم (شهریور و مهرماه ۱۳۸۸) نوشت:
روز كارگر ایرانی
به سنت نادرست برگرفته از غرب (آمریكا) و پرورش یافته در شرق (اتحادیه جماهیر شوروی)، در روز اول ماه مه، آیینهایی به عنوان روز جهانی كارگر، در ایران نیز برگزار میشود.
در این راستا، امسال آیینی نیز در تبریز برپا گردید. در این مراسم از آقای مهندس تقی توكلی نیز دعوت به حضور شده بود. مهندس تقی توكلی از مردانی است كه به صنایع ایران و به ویژه آذربایجان، خدمات زیادی انجام داده است و روزگاری بار مدیریت ماشین سازی تبریز و ... را به دوش می كشید.
در این آیین، مهندس تقی توكلی به دنبال بیان كوتاهی درباره پیشكسوتان صنعت در ایران و آذربایجان، از كارگران پرسیدند: شما میدانید كه روز اول ماه مه، از كجا آمده است و بهطور كلی، چه ارتباطی با ما ایرانیان دارد. این روز برخاسته از شهر شیكاگو در آمریكاست و سپس رشد داده شده در شهر مسكو در اتحاد شوروی پیشین است.
اگر ما قرار است روزی را به نام روز كارگر ایرانی جشن بگیریم، باید روز آغاز ساختن تخت جمشید را جشن بگیریم زیرا بر پایهٔ هزاران گلنوشتهای كه از تخت جمشید به دست آمده است، برخلاف جهان آن روزگار كه پایه بر بردهداری و بهرهكشی بود، همهٔ كارگران تخت جمشید، مزد دریافت میداشتند. دستمزد زنان و مردان یكسان بود و اگر بانویی دارای تخصص بالاتر بود، از مردان بیشتر دستمزد میگرفت.
زنانی كه در ساخت تخت جمشید همیار بودند، دارای مرخصی زایمان بودند و در كنار كارگاههای تخت جمشید، شیرخوارگاه و مهدكودك وجود داشت. كارگران، از زن و مرد در برابر بیماری، از كارافتادگی و پیشآمد حوادث كاری، بیمه بودند و ...
ملتی كه دارای چنین پیشینهای در زمینهٔ حمایت از حقوق كارگران، یكسانی دستمزد زنان و مردان، بیمههای اجتماعی در 2547 سال پیش بوده است، آیا شایسته است كه دست دریوزگی به سوی شرق و غرب برای روز كارگر دراز كند.
پیشنهاد امروز ما این است که روز ۲۹ خرداد روز خلع ید از شرکت نفت غاصب را روز ملی کارگران ایرانی اعلام کنیم.
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/negahe-roz/5320-29khordad-roz-kargar-irani.html
@iranboom_ir
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره ۷۱، اردیبهشت و خرداد ۱۳۹۱، رویه ۲
كارگر ایرانی، نیاز به «روز ملی» دارد، نه اینكه روزی را كه تنی چند از كارگران شهر شیكاگو در ایالات متحده آمریكا، خواستار حقوق خود شدند، به عنوان روز كارگر ایرانی به وی نیز تحمیل كرد.
راستی را كه چرا تاكنون جامعهٔ كارگری و «خانه كارگر» كه مدعی نمایندگی كارگران است و در هر دورهٔ انتخابات، كسانی به عنوان نامزد خانهٔ كارگر، بر مسندهای نمایندگی مجلس شورای اسلامی هم تكیه زدهاند، هرگز به این فكر نیفتادهاند كه كارگر ایرانی، نیاز به یك روز ملی دارد؟!
سال گذشته، ماهنامهٔ خواندنی این موضوع را پیش كشید و خواستار پذیرش روز آغاز ساختمان تخت جمشید، به عنوان روز ملی كارگر ایرانی شد؛ اما متاسفانه از سوی وزارت كار و امور اجتماعی، مدعیان نمایندگی كارگران و ... هیچگونه واكنشی نسبت به این پیشنهاد سازنده، نشان داده نشد.
خواندنی در رویهٔ شانزده شمارهٔ پنجاه و هفتم (شهریور و مهرماه ۱۳۸۸) نوشت:
روز كارگر ایرانی
به سنت نادرست برگرفته از غرب (آمریكا) و پرورش یافته در شرق (اتحادیه جماهیر شوروی)، در روز اول ماه مه، آیینهایی به عنوان روز جهانی كارگر، در ایران نیز برگزار میشود.
در این راستا، امسال آیینی نیز در تبریز برپا گردید. در این مراسم از آقای مهندس تقی توكلی نیز دعوت به حضور شده بود. مهندس تقی توكلی از مردانی است كه به صنایع ایران و به ویژه آذربایجان، خدمات زیادی انجام داده است و روزگاری بار مدیریت ماشین سازی تبریز و ... را به دوش می كشید.
در این آیین، مهندس تقی توكلی به دنبال بیان كوتاهی درباره پیشكسوتان صنعت در ایران و آذربایجان، از كارگران پرسیدند: شما میدانید كه روز اول ماه مه، از كجا آمده است و بهطور كلی، چه ارتباطی با ما ایرانیان دارد. این روز برخاسته از شهر شیكاگو در آمریكاست و سپس رشد داده شده در شهر مسكو در اتحاد شوروی پیشین است.
اگر ما قرار است روزی را به نام روز كارگر ایرانی جشن بگیریم، باید روز آغاز ساختن تخت جمشید را جشن بگیریم زیرا بر پایهٔ هزاران گلنوشتهای كه از تخت جمشید به دست آمده است، برخلاف جهان آن روزگار كه پایه بر بردهداری و بهرهكشی بود، همهٔ كارگران تخت جمشید، مزد دریافت میداشتند. دستمزد زنان و مردان یكسان بود و اگر بانویی دارای تخصص بالاتر بود، از مردان بیشتر دستمزد میگرفت.
زنانی كه در ساخت تخت جمشید همیار بودند، دارای مرخصی زایمان بودند و در كنار كارگاههای تخت جمشید، شیرخوارگاه و مهدكودك وجود داشت. كارگران، از زن و مرد در برابر بیماری، از كارافتادگی و پیشآمد حوادث كاری، بیمه بودند و ...
ملتی كه دارای چنین پیشینهای در زمینهٔ حمایت از حقوق كارگران، یكسانی دستمزد زنان و مردان، بیمههای اجتماعی در 2547 سال پیش بوده است، آیا شایسته است كه دست دریوزگی به سوی شرق و غرب برای روز كارگر دراز كند.
پیشنهاد امروز ما این است که روز ۲۹ خرداد روز خلع ید از شرکت نفت غاصب را روز ملی کارگران ایرانی اعلام کنیم.
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/negahe-roz/5320-29khordad-roz-kargar-irani.html
@iranboom_ir
روزهای افتخار (بزرگداشت سالروز خلعِ یَد)
دکتر عبدالرضا هوشنگمهدوی
امروز درست ۵۹ سال از روز خلعید، یعنی روز کوتاه کردن دست استعمار از منابع ثروت ملی ما میگذرد. در چنین روزی شادروان دکتر مصدق، نخستوزیر وقت، در گفتاری رادیویی فرمودند: «در تاریخ ملت به ندرت روزهای درخشان و پرمسؤولیت و افتخار پیدا میشود. ایام عادی و گذرا برای همهی ملل یکسان است، ولی آن ملتی که شرافتمندانه وظیفهاش را در برابر وطن و پرچم و تاریخ مملکتش ادا کند بیشتر از دیگران قدرت اخلاقی و عظمت روحی از خود نشان داده است. امروز یکی از ایامی است که شما هموطنان میتوانید صفحهی جدید و مقدسی در حیات اجتماعی و اقتصادی خود باز کنید و پس از پنجاه سال که از استقلال و آزادی سیاسی ما نامی بیش باقی نمانده بود دورهی نوینی را در برابر نسل معاصر و نسل آینده به وجود آورید». و آن روزها واقعاً روزهای پرافتخاری بود.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/10776-rozha-ye-eftekhar.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دکتر عبدالرضا هوشنگمهدوی
امروز درست ۵۹ سال از روز خلعید، یعنی روز کوتاه کردن دست استعمار از منابع ثروت ملی ما میگذرد. در چنین روزی شادروان دکتر مصدق، نخستوزیر وقت، در گفتاری رادیویی فرمودند: «در تاریخ ملت به ندرت روزهای درخشان و پرمسؤولیت و افتخار پیدا میشود. ایام عادی و گذرا برای همهی ملل یکسان است، ولی آن ملتی که شرافتمندانه وظیفهاش را در برابر وطن و پرچم و تاریخ مملکتش ادا کند بیشتر از دیگران قدرت اخلاقی و عظمت روحی از خود نشان داده است. امروز یکی از ایامی است که شما هموطنان میتوانید صفحهی جدید و مقدسی در حیات اجتماعی و اقتصادی خود باز کنید و پس از پنجاه سال که از استقلال و آزادی سیاسی ما نامی بیش باقی نمانده بود دورهی نوینی را در برابر نسل معاصر و نسل آینده به وجود آورید». و آن روزها واقعاً روزهای پرافتخاری بود.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhemoaser/10776-rozha-ye-eftekhar.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
۱۱ سال پیش در ۲۹ خرداد ۱۳۹۲، بهمن سرکاراتی ـ استاد زبانهای باستانی در دانشگاه تبریز، عضو پیوسته و معاون علمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی ـ درگذشت.
@iranboom_ir
@iranboom_ir
دکتر سرکاراتی، کسی که هیچگاه از خواندن کتاب خسته نشد و کتاب یار همیشگی او بود
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/43661
هفت سال از درگذشت زندهیاد بهمن سرکاراتی میگذرد. کسی که هیچگاه از خواندن کتاب خسته نشد و کتاب یار همیشگی او بود. پژوهش وی در اسطوره، شاهنامه و اوستاشناسی زبانزد استادان داخل و خارج از ایران است. خاطرات وی را با همسرش (مهری باقری) در این گزارش بخوانید.
دکتر بهمن سرکاراتی، در سال ۱۳۱۶ در شهر تبریز به دنیا آمد. وی دارای مدرک دکتری در رشته زبانشناسی و فرهنگ و زبانهای باستانی و استاد زبانهای باستانی دانشگاه تبریز، عضو پیوسته فرهنگستان زبان وادب فارسی و معاون علمی سابق این فرهنگستان بوده است. سرکاراتی در سال ۱۳۷۰ به عضویت پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی درآمد و از آن زمان، علاوه بر عضویت پیوسته، در مقطعی مدیریت گروه زبانهای ایرانی و همچنین معاونت علمی و پژوهشی فرهنگستان زبان و ادب فارسی را نیز عهدهدار بود.
وی تألیفات و ترجمههای متعددی در حوزههای زبانشناسی و زبانهای باستانی دارد که از میان آنها میتوان به «اوستا و هنر نو؛ کارنامهی شاهان در روایات سنتی ایران» (ترجمه)، «دین ایرانی بر پایهی متنهای معتبر یونانی» (ترجمه)؛ «اسطورهی بازگشت جاودانی» (ترجمه)؛ «سایههای شکارشده» (شامل ۲۰ مقاله)؛ «مقدمهای بر فلسفهای از تاریخ» (ترجمه)، «بررسی جامع زبان فارسی باستان و آثار بازماندهی آن»، «بررسی سه فرگرد وندیداد»، «اصطلاحات خویشاوندی در زبانهای ایرانی» و «بررسی فروردین یشت: سرود اوستایی در ستایش فروهرها (ترجمه) اشاره کرد. از سرکاراتی همچنین بیش از ۳۵ مقاله در موضوعات مختلف ادبی، زبانی و تاریخی به جای مانده است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12975-1393-04-03-08-38-54.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/43661
هفت سال از درگذشت زندهیاد بهمن سرکاراتی میگذرد. کسی که هیچگاه از خواندن کتاب خسته نشد و کتاب یار همیشگی او بود. پژوهش وی در اسطوره، شاهنامه و اوستاشناسی زبانزد استادان داخل و خارج از ایران است. خاطرات وی را با همسرش (مهری باقری) در این گزارش بخوانید.
دکتر بهمن سرکاراتی، در سال ۱۳۱۶ در شهر تبریز به دنیا آمد. وی دارای مدرک دکتری در رشته زبانشناسی و فرهنگ و زبانهای باستانی و استاد زبانهای باستانی دانشگاه تبریز، عضو پیوسته فرهنگستان زبان وادب فارسی و معاون علمی سابق این فرهنگستان بوده است. سرکاراتی در سال ۱۳۷۰ به عضویت پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی درآمد و از آن زمان، علاوه بر عضویت پیوسته، در مقطعی مدیریت گروه زبانهای ایرانی و همچنین معاونت علمی و پژوهشی فرهنگستان زبان و ادب فارسی را نیز عهدهدار بود.
وی تألیفات و ترجمههای متعددی در حوزههای زبانشناسی و زبانهای باستانی دارد که از میان آنها میتوان به «اوستا و هنر نو؛ کارنامهی شاهان در روایات سنتی ایران» (ترجمه)، «دین ایرانی بر پایهی متنهای معتبر یونانی» (ترجمه)؛ «اسطورهی بازگشت جاودانی» (ترجمه)؛ «سایههای شکارشده» (شامل ۲۰ مقاله)؛ «مقدمهای بر فلسفهای از تاریخ» (ترجمه)، «بررسی جامع زبان فارسی باستان و آثار بازماندهی آن»، «بررسی سه فرگرد وندیداد»، «اصطلاحات خویشاوندی در زبانهای ایرانی» و «بررسی فروردین یشت: سرود اوستایی در ستایش فروهرها (ترجمه) اشاره کرد. از سرکاراتی همچنین بیش از ۳۵ مقاله در موضوعات مختلف ادبی، زبانی و تاریخی به جای مانده است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12975-1393-04-03-08-38-54.html
Telegram
ایران بوم
۱۱ سال پیش در ۲۹ خرداد ۱۳۹۲، بهمن سرکاراتی ـ استاد زبانهای باستانی در دانشگاه تبریز، عضو پیوسته و معاون علمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی ـ درگذشت.
@iranboom_ir
@iranboom_ir
🔴 در چنین روزی (۲۹ خرداد ۱۳۳۲)
طرح برانداري دكتر مصدق نخست وزير، براي تصويب نهايي در اختيار رئيس سازمان سيا ، سازمان اينتليجنس سرويس ، وزارت امور خارجه آمريكا و وزارت امور خارجه انگلستان قرار گرفت
@iranboom_ir
طرح برانداري دكتر مصدق نخست وزير، براي تصويب نهايي در اختيار رئيس سازمان سيا ، سازمان اينتليجنس سرويس ، وزارت امور خارجه آمريكا و وزارت امور خارجه انگلستان قرار گرفت
@iranboom_ir