محمدحسن گنجی، (زادهٔ ۲۱ خرداد ۱۲۹۱ در بیرجند-درگذشتهٔ ۲۹ تیر ۱۳۹۱ در تهران)، استاد سرشناس جغرافیا در دانشگاه تهران بود. وی بنیانگذار دانش جغرافیای نوین و هواشناسی در ایران و یکی از مفاخر فرهنگی است.
@iranboom_ir
@iranboom_ir
محمدحسن گنجی، (زادهٔ ۲۱ خرداد ۱۲۹۱ در بیرجند-درگذشتهٔ ۲۹ تیر ۱۳۹۱ در تهران)، استاد سرشناس جغرافیا در دانشگاه تهران بود. وی بنیانگذار دانش جغرافیای نوین و هواشناسی در ایران و یکی از مفاخر فرهنگی است.
یادش گرامی باد
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/32253
پرفسور محمد حسن گنجی؛ پدر علم جغرافیای ایران
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/6307-dr-mohammad-hasan-ganji-dargozasht.html
دکتر محمدحسن گنجی به روایت دکتر محقق - میراثدار جغرافیا
http://iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/6650-dr-ganji-miras-dar-gjoghrafia.html
در سوگِ استاد دکتر محمدحسن گنجی - یک قرن عشق به ایران
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/6354-ganji-yek-omr-eshgh-be-iran.html
گنجی که در خاک آرمید و ماندگار شد
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/6361-1391-05-01-09-14-23.html
سخنرانی دکتر احمد اقتداری در مراسم تشییع پیکر استاد محمد حسن گنجی
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/6419-sokhanrani-ahmad-eghtedari-ganji.html
سخنرانی عباس سعیدی در مراسم دکتر محمد حسن گنجی
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/6420-abbas-saeidi-dr-ganji.html
کهنسالترین دانشمند هواشناس جهان
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/6276-kohansaltarin-daneshman-hava-shenas-dar-gozasht.html
دکتر محمد حسن گنجی
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/6353-dr-mohammad-hasan-ganji-raft.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/23590
یادش گرامی باد
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/32253
پرفسور محمد حسن گنجی؛ پدر علم جغرافیای ایران
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/6307-dr-mohammad-hasan-ganji-dargozasht.html
دکتر محمدحسن گنجی به روایت دکتر محقق - میراثدار جغرافیا
http://iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/6650-dr-ganji-miras-dar-gjoghrafia.html
در سوگِ استاد دکتر محمدحسن گنجی - یک قرن عشق به ایران
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/6354-ganji-yek-omr-eshgh-be-iran.html
گنجی که در خاک آرمید و ماندگار شد
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/6361-1391-05-01-09-14-23.html
سخنرانی دکتر احمد اقتداری در مراسم تشییع پیکر استاد محمد حسن گنجی
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/6419-sokhanrani-ahmad-eghtedari-ganji.html
سخنرانی عباس سعیدی در مراسم دکتر محمد حسن گنجی
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/6420-abbas-saeidi-dr-ganji.html
کهنسالترین دانشمند هواشناس جهان
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/6276-kohansaltarin-daneshman-hava-shenas-dar-gozasht.html
دکتر محمد حسن گنجی
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/6353-dr-mohammad-hasan-ganji-raft.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/23590
Telegram
ایران بوم
محمدحسن گنجی، (زادهٔ ۲۱ خرداد ۱۲۹۱ در بیرجند-درگذشتهٔ ۲۹ تیر ۱۳۹۱ در تهران)، استاد سرشناس جغرافیا در دانشگاه تهران بود. وی بنیانگذار دانش جغرافیای نوین و هواشناسی در ایران و یکی از مفاخر فرهنگی است.
@iranboom_ir
@iranboom_ir
چغامیش، نخستین جایگاه نوشتار در ایران
ندا سیجانی
در پناه کوه زاگرس و حاشیه شمالی شوش تپههای میان رودخانه دز و کارون از یک تپه بزرگ و نسبتا مرتفع و چند تپه کوچک تشکیل شدهاند. این تپهها روزگاری پوشیده از کوزه شکستههای فراوانی بود که پس از نخستین مطالعه و بررسی روشن شد که عهد پیش از خط باقی ماندهاند.
این منطقه در جلگهای که آبادیهای شاهآباد در شمال، شلگهی در غرب، کهنک در شمال شرقی و دولتی و جلیعه در جنوب آن واقعاند و در میان دشتی وسیع و در 40 کیلومتری جنوبشرقی دزفول قرار دارد.
چغامیش شهری از دوران پیش از اختراع خط است و قدمت آن به حدود 34 قرن پیش از میلاد میرسد. چغامیش را باید نخستین مرکز ایران دانست که خط و کتاب، اول بار در آن جا ظاهر شده است. امتیاز حفاری این تپه را هیات مشترک باستانشناسان اعزامی از دانشگاه کالیفرنیا و موسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو به سرپرستی پروفسور پینهاوس دولوگاز به نام موسسه اورینال از ایران درخواست کرد. پس از وی دکتر هلن کانتور در سالهای 1961 تا 1976 میلادی کاوش کرد. این دانشمندان 4 بار و به تناوب در تپههای چغامیش به کاوشهای باستانشناسی پرداختند. در میان اشیای مکشوفه، قدیمیترین و جالبترین سند دریانوردی را که به نوشته آنها ریشه فرهگی آن 6 هزار سال قبل از میلاد برمیگردد کشف کرده و به جهانیان عرضه داشتهاند. این مهر گلین، یک کشتی را با سرنشینان نشان میدهد. در این کشتی یک سردار پیروز ایرانی، بازگشته از جنگ، نشسته و اسیران زانوزده در جلوی او دیده میشوند همچنین در این مهر یک گاو نر و یک پرچم هلالی شکل هم دیده میشوند. نقشهای برجسته پاسارگار نمایانگر توانمندی دریایی ایرانیان و فرمانروایی ایشان بر هفت دریاست. اما در ارتباط با سند دریایی ایرانیان که در چغامیش اثر مهرهای استوانهای است. این مهرها قطعات سنگی بودند که روی آنها تصاویری حک شده بود که با این وسیله روی ظروف و غیره علامتگذاری میکردند. یکی از این مهرها پادشاهی را نشان میدهد که از جنگ برمیگردد که در قایقی نشسته و عدهای اسیر دست بسته در جلوی پاهای او افتادهاند.
در یک دست فرمانده، گرز و در دست دیگرش ریسمانی است که با آن اسیران را نگاه داشته است. در این ککشتی تصویر دریانوردی به چشم میخورد که یکی از آنها روی دماغه کشتی نشسته و شیئی شبیه علامت یا پرچمی را در دست دارد.
به اعتقاد پروفسور دلوگاز این تصویر نمایشگر یک جنگ دریایی است که به احتمال زیاد در رودخانههای داخلی روی داده، چند لوح گلی نیز با اشکالی از نقطه و خط فشرده کشف شده و عقیده من بر این است که اینها تنها سیستم اعداد بود که به احتمال قوی برای مقاصد حسابداری به کار میرفته است. اما مشاهده گاو لوح روی این نقش گلی که یکی از جاشوها به مراقبت از آن میپردازد حاکی از آن است که فرمانده کشتی از راه دوری برمیگردد و نیز رسم همراه بردن حیوانات زنده در کشتیها از زمانهای گذشته میان دریانوردان ایرانی خلیجفارس معمول بوده است. در میان چیزهای فراوان و مختلف دوران پیشاز خط آن چه از همه پرمعناتر بود و ما را بهتر به چگونگی آن دوران آگاه کرد اثر مهرهای استوانهای روی گل نرم بود. صحنهها و موضوعهایی که صدها اثر مهر یافته شده در چغامیش را نشان میدهند بسیار تنوع دارد. در این نقشها جانور، آدم و دیو هر کدام به فعالیتی سرگرم هستند و سادهترین این طرحها که تنها جانوران و گیاهان را نشان داده از هر پیشرفته حکاکی روی سنگ حکایت میکند.
حالتهای اصلی جانوران با برجستگیهای دقیق تجسم یافته است. اگر هنرمندان به طور کلی از واقعیت الهام میگرفتهاند اسیر اوهام نمیشدهاند. موجودات غیر واقعی مانند بز کوهی دو سر یا شیری که مانند آدم زانو زده آزادان با دنیای واقعی در آمیخته است.
در آنها صحنههای فعالیت انسانی با واقعبینی ترسیم شده است.
از جمله در آنها مردانی دیده میشود که بز و گوسفندی را راهنمایی میکنند، قسمتهای خالی صحنه عموما با ظرفهایی پر شده که ظاهر شبانان و ماستبندان به کار میبردهاند، روی دو قطعه گل که اثر یک مهر منعکس است 2 زن دیده میشود، یک سمت راست نشسته نخ میریسد و دیگری مشکی دو دهانه را میزند.
بخش بزرگی از مهرهای چغامیش موضوعهای نظامی را نشان میدهد. روی دیگر نمونههایی از جنگها دیده شده است. روی یک اثر مهر چهره بزرگ تیراندای دیده میشود که تجهیزات وی جزو به جزو پیداست. این صحنه که تا به امروز در هیچ کجا مانند ندارد گروهی مرد را نشان میدهد که با گامهای فشرده راه میروند، گویا یک واحد نظامی آزموده و با انضباط است.
چغامیش به شماره 487 در سال 1344 در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است و نام یکی از بخشهای سه گانه شهرستان دزفول به مرکزیت شهرک دولتی است
http://iranboom.ir/tarikh/bastan-shenasi/3244-choghamish-nokhostin-jayegah-khat.html
@iranboom_ir
ندا سیجانی
در پناه کوه زاگرس و حاشیه شمالی شوش تپههای میان رودخانه دز و کارون از یک تپه بزرگ و نسبتا مرتفع و چند تپه کوچک تشکیل شدهاند. این تپهها روزگاری پوشیده از کوزه شکستههای فراوانی بود که پس از نخستین مطالعه و بررسی روشن شد که عهد پیش از خط باقی ماندهاند.
این منطقه در جلگهای که آبادیهای شاهآباد در شمال، شلگهی در غرب، کهنک در شمال شرقی و دولتی و جلیعه در جنوب آن واقعاند و در میان دشتی وسیع و در 40 کیلومتری جنوبشرقی دزفول قرار دارد.
چغامیش شهری از دوران پیش از اختراع خط است و قدمت آن به حدود 34 قرن پیش از میلاد میرسد. چغامیش را باید نخستین مرکز ایران دانست که خط و کتاب، اول بار در آن جا ظاهر شده است. امتیاز حفاری این تپه را هیات مشترک باستانشناسان اعزامی از دانشگاه کالیفرنیا و موسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو به سرپرستی پروفسور پینهاوس دولوگاز به نام موسسه اورینال از ایران درخواست کرد. پس از وی دکتر هلن کانتور در سالهای 1961 تا 1976 میلادی کاوش کرد. این دانشمندان 4 بار و به تناوب در تپههای چغامیش به کاوشهای باستانشناسی پرداختند. در میان اشیای مکشوفه، قدیمیترین و جالبترین سند دریانوردی را که به نوشته آنها ریشه فرهگی آن 6 هزار سال قبل از میلاد برمیگردد کشف کرده و به جهانیان عرضه داشتهاند. این مهر گلین، یک کشتی را با سرنشینان نشان میدهد. در این کشتی یک سردار پیروز ایرانی، بازگشته از جنگ، نشسته و اسیران زانوزده در جلوی او دیده میشوند همچنین در این مهر یک گاو نر و یک پرچم هلالی شکل هم دیده میشوند. نقشهای برجسته پاسارگار نمایانگر توانمندی دریایی ایرانیان و فرمانروایی ایشان بر هفت دریاست. اما در ارتباط با سند دریایی ایرانیان که در چغامیش اثر مهرهای استوانهای است. این مهرها قطعات سنگی بودند که روی آنها تصاویری حک شده بود که با این وسیله روی ظروف و غیره علامتگذاری میکردند. یکی از این مهرها پادشاهی را نشان میدهد که از جنگ برمیگردد که در قایقی نشسته و عدهای اسیر دست بسته در جلوی پاهای او افتادهاند.
در یک دست فرمانده، گرز و در دست دیگرش ریسمانی است که با آن اسیران را نگاه داشته است. در این ککشتی تصویر دریانوردی به چشم میخورد که یکی از آنها روی دماغه کشتی نشسته و شیئی شبیه علامت یا پرچمی را در دست دارد.
به اعتقاد پروفسور دلوگاز این تصویر نمایشگر یک جنگ دریایی است که به احتمال زیاد در رودخانههای داخلی روی داده، چند لوح گلی نیز با اشکالی از نقطه و خط فشرده کشف شده و عقیده من بر این است که اینها تنها سیستم اعداد بود که به احتمال قوی برای مقاصد حسابداری به کار میرفته است. اما مشاهده گاو لوح روی این نقش گلی که یکی از جاشوها به مراقبت از آن میپردازد حاکی از آن است که فرمانده کشتی از راه دوری برمیگردد و نیز رسم همراه بردن حیوانات زنده در کشتیها از زمانهای گذشته میان دریانوردان ایرانی خلیجفارس معمول بوده است. در میان چیزهای فراوان و مختلف دوران پیشاز خط آن چه از همه پرمعناتر بود و ما را بهتر به چگونگی آن دوران آگاه کرد اثر مهرهای استوانهای روی گل نرم بود. صحنهها و موضوعهایی که صدها اثر مهر یافته شده در چغامیش را نشان میدهند بسیار تنوع دارد. در این نقشها جانور، آدم و دیو هر کدام به فعالیتی سرگرم هستند و سادهترین این طرحها که تنها جانوران و گیاهان را نشان داده از هر پیشرفته حکاکی روی سنگ حکایت میکند.
حالتهای اصلی جانوران با برجستگیهای دقیق تجسم یافته است. اگر هنرمندان به طور کلی از واقعیت الهام میگرفتهاند اسیر اوهام نمیشدهاند. موجودات غیر واقعی مانند بز کوهی دو سر یا شیری که مانند آدم زانو زده آزادان با دنیای واقعی در آمیخته است.
در آنها صحنههای فعالیت انسانی با واقعبینی ترسیم شده است.
از جمله در آنها مردانی دیده میشود که بز و گوسفندی را راهنمایی میکنند، قسمتهای خالی صحنه عموما با ظرفهایی پر شده که ظاهر شبانان و ماستبندان به کار میبردهاند، روی دو قطعه گل که اثر یک مهر منعکس است 2 زن دیده میشود، یک سمت راست نشسته نخ میریسد و دیگری مشکی دو دهانه را میزند.
بخش بزرگی از مهرهای چغامیش موضوعهای نظامی را نشان میدهد. روی دیگر نمونههایی از جنگها دیده شده است. روی یک اثر مهر چهره بزرگ تیراندای دیده میشود که تجهیزات وی جزو به جزو پیداست. این صحنه که تا به امروز در هیچ کجا مانند ندارد گروهی مرد را نشان میدهد که با گامهای فشرده راه میروند، گویا یک واحد نظامی آزموده و با انضباط است.
چغامیش به شماره 487 در سال 1344 در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است و نام یکی از بخشهای سه گانه شهرستان دزفول به مرکزیت شهرک دولتی است
http://iranboom.ir/tarikh/bastan-shenasi/3244-choghamish-nokhostin-jayegah-khat.html
@iranboom_ir
هفت کشور
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 85، سال سیزدهم، بهمن و اسفندماه 1393، رویه 35
دکتر هوشنگ طالع
ایرانیان کهن، جهان را به هفت کشور یا اقلیم بخش میکردند. هفت کشور یا اقلیم، خشکیهای شناخته شدهی جهان در روزگار کهن از دید ایرانیان بوده است که امروز نیز همان میباشد.
در مهریشت ـ کردهی چهارم ـ بند 15 میخوانیم:
مهر توانا بر « اَرزهی»، «سَوَهی»، «فرَدَذَفشو»، «ویَدذَفشو»، «وُاوروبَرشتی»، « وُاوروَجرشتی» و بر این کشور «خونیرث» درخشان ـ پناه گاه بیگزند و آرام گاه ستوران ـ بنگرد.
همچنین در ویسپرد ـ کردهی دهم ـ بند یک آمده است:
[زوت:]
خواستار ستایشم کشورهای اَرَزهی، سَوَهی، فردَذفَشو، ویدَذَفشو، وُاورو برشتی، وَ اوروجَرشتی و این کشور خونیرث را از سوی دیگر، در یسنههات 57 ـ کرده 12 ـ بند 31، میخوانیم:
آن که سر [کوب] دیوان را رزم افزاری برنده، تیز و خوب زنش در دست گرفته، سهبار در هر روز و شب بدین کشور، «خونیرث» درخشان آید.
در مهر یشت ـ کرده هفدهم ـ بند 67 آمده است:
آن که با گردونهی بلند چرخ به شیوهی مینوی از کشور اَرِزَهی به سوی کشور خونیرث شتابد. (از خاور دور به سوی ایران)
در همان جا ـ کرده سی و یکم ـ بند 133:
پس از کشتن دیوان، پس از برانداختن مهر دروجان، مهر فراخ چراگاه، سواره از فراز «اَرزَهی»، «سَوَهی»، «فرَدَذَنشو»، «ویَدذفَشو»، «وُاوروبَرشتی»، «وُاوروجَرشتی» و این کشور درخشان «خونیرث» بگذرد.
در رشن یشت ـ بند 15 میخوانیم:
ای رشن اشون
اگر تو در این کشور درخشان خونیرث هم باشی، ما تو را به یاری همیخوانیم:
در فرگرد نوزدهم وندیداد (پیش داد) بند 31 میخوانیم:
کشورهای اَرَزهی و سَوَهی را میستاییم.
کشورهای فَرَدذفشود و یَدِذفشو را میستاییم.
در زبان اوستایی «کَرشوَر» میباشد و در زبان پهلوی، کشور. البته نه به معنای امروزین آن؛ بلکه به معنای اقلیم است. هفت کشور یا اقلیم، خشکیهای شناخته شده برای ایرانیان کهن بود که امروزنیز همچنان است و خونیرث با می (روشن/ درخشان) را در میانهی جهان میدانستند:
《شکل 1》
هرگاه این نقشهی جهان کهن ایرانیان را به روی نقشهی جهان امروز منتقل کنیم، به این نقشه میرسیم:
《شکل 2》
یا به گونهای دقیقتر:
《شکل 3》
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/14917-haft-keshvar.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 85، سال سیزدهم، بهمن و اسفندماه 1393، رویه 35
دکتر هوشنگ طالع
ایرانیان کهن، جهان را به هفت کشور یا اقلیم بخش میکردند. هفت کشور یا اقلیم، خشکیهای شناخته شدهی جهان در روزگار کهن از دید ایرانیان بوده است که امروز نیز همان میباشد.
در مهریشت ـ کردهی چهارم ـ بند 15 میخوانیم:
مهر توانا بر « اَرزهی»، «سَوَهی»، «فرَدَذَفشو»، «ویَدذَفشو»، «وُاوروبَرشتی»، « وُاوروَجرشتی» و بر این کشور «خونیرث» درخشان ـ پناه گاه بیگزند و آرام گاه ستوران ـ بنگرد.
همچنین در ویسپرد ـ کردهی دهم ـ بند یک آمده است:
[زوت:]
خواستار ستایشم کشورهای اَرَزهی، سَوَهی، فردَذفَشو، ویدَذَفشو، وُاورو برشتی، وَ اوروجَرشتی و این کشور خونیرث را از سوی دیگر، در یسنههات 57 ـ کرده 12 ـ بند 31، میخوانیم:
آن که سر [کوب] دیوان را رزم افزاری برنده، تیز و خوب زنش در دست گرفته، سهبار در هر روز و شب بدین کشور، «خونیرث» درخشان آید.
در مهر یشت ـ کرده هفدهم ـ بند 67 آمده است:
آن که با گردونهی بلند چرخ به شیوهی مینوی از کشور اَرِزَهی به سوی کشور خونیرث شتابد. (از خاور دور به سوی ایران)
در همان جا ـ کرده سی و یکم ـ بند 133:
پس از کشتن دیوان، پس از برانداختن مهر دروجان، مهر فراخ چراگاه، سواره از فراز «اَرزَهی»، «سَوَهی»، «فرَدَذَنشو»، «ویَدذفَشو»، «وُاوروبَرشتی»، «وُاوروجَرشتی» و این کشور درخشان «خونیرث» بگذرد.
در رشن یشت ـ بند 15 میخوانیم:
ای رشن اشون
اگر تو در این کشور درخشان خونیرث هم باشی، ما تو را به یاری همیخوانیم:
در فرگرد نوزدهم وندیداد (پیش داد) بند 31 میخوانیم:
کشورهای اَرَزهی و سَوَهی را میستاییم.
کشورهای فَرَدذفشود و یَدِذفشو را میستاییم.
در زبان اوستایی «کَرشوَر» میباشد و در زبان پهلوی، کشور. البته نه به معنای امروزین آن؛ بلکه به معنای اقلیم است. هفت کشور یا اقلیم، خشکیهای شناخته شده برای ایرانیان کهن بود که امروزنیز همچنان است و خونیرث با می (روشن/ درخشان) را در میانهی جهان میدانستند:
《شکل 1》
هرگاه این نقشهی جهان کهن ایرانیان را به روی نقشهی جهان امروز منتقل کنیم، به این نقشه میرسیم:
《شکل 2》
یا به گونهای دقیقتر:
《شکل 3》
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/14917-haft-keshvar.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار منتشر کرد:
اسناد تاریخی خاندان غفاری (جلد هشتم)
جلد هشتم اسناد تاریخی خاندان غفاری که در واقع سومین جلد از اسناد مربوط به غلامحسینخان غفاری (صاحباختیار) در دورهٔ احمدشاه و پهلوی است، دربردارندۀ اسناد زیادی از وزارتخانههایی مثل وزارت جنگ، وزارت خارجه، وزارت داخله و وزارت دربار است که خطاب به صاحباختیار به عنوان رئیس دفتر احمدشاه نوشته شدهاند.
چند صفحه هم شرح حال غلامحسینخان غفاری در میان این اسناد وجود دارد که غلامحسینخان به درخواست دکتر قاسم غنی نوشته است.
[اسناد تاریخی خاندان غفاری: دورۀ احمدشاه و دورۀ پهلوی (جلد هشتم)، به کوشش نرگس پدرام، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۳]
علاقهمندان میتوانند از بیست و سوم خرداد تا نهم تیر، این کتاب را با ۳۰٪ تخفیف از دفتر مرکزی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار تهیه کنند.
برای سفارشهای بیش از پانصد هزار تومان ارسال رایگان است.
تلفن مرکز پخش و فروش: ۲۲۷۱۷۱۱۴-۲۲۷۱۶۸۳۲
@iranboom_ir
اسناد تاریخی خاندان غفاری (جلد هشتم)
جلد هشتم اسناد تاریخی خاندان غفاری که در واقع سومین جلد از اسناد مربوط به غلامحسینخان غفاری (صاحباختیار) در دورهٔ احمدشاه و پهلوی است، دربردارندۀ اسناد زیادی از وزارتخانههایی مثل وزارت جنگ، وزارت خارجه، وزارت داخله و وزارت دربار است که خطاب به صاحباختیار به عنوان رئیس دفتر احمدشاه نوشته شدهاند.
چند صفحه هم شرح حال غلامحسینخان غفاری در میان این اسناد وجود دارد که غلامحسینخان به درخواست دکتر قاسم غنی نوشته است.
[اسناد تاریخی خاندان غفاری: دورۀ احمدشاه و دورۀ پهلوی (جلد هشتم)، به کوشش نرگس پدرام، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۳]
علاقهمندان میتوانند از بیست و سوم خرداد تا نهم تیر، این کتاب را با ۳۰٪ تخفیف از دفتر مرکزی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار تهیه کنند.
برای سفارشهای بیش از پانصد هزار تومان ارسال رایگان است.
تلفن مرکز پخش و فروش: ۲۲۷۱۷۱۱۴-۲۲۷۱۶۸۳۲
@iranboom_ir
پیشرفت و توسعه بر بنیاد هویت فرهنگی - دکتر پرویز ورجاوند
پیشرفت و توسعه بر بنیاد هویت فرهنگی / تکیه بر خویشتن - حفظ هویت فرهنگی، چرا؟ / فرهنگ و نقش آن / فرهنگ و استعمار و گفتهای چند درباره واژهٔ فرهنگ / دیدگاه علمی و جهان فرهنگ مشرق زمین و غرب / چرا از حرکت علمی و شناخت ناشناخته ها باز ماندیم؟ / نهضت ملی و بازگشت به خویشتن / امیر کبیر و تکیه بر ملت
https://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/11885-pishraft-tose-bar-bonyad-hoviat-farhangi-varjavand.html
@iranboom_ir
پیشرفت و توسعه بر بنیاد هویت فرهنگی / تکیه بر خویشتن - حفظ هویت فرهنگی، چرا؟ / فرهنگ و نقش آن / فرهنگ و استعمار و گفتهای چند درباره واژهٔ فرهنگ / دیدگاه علمی و جهان فرهنگ مشرق زمین و غرب / چرا از حرکت علمی و شناخت ناشناخته ها باز ماندیم؟ / نهضت ملی و بازگشت به خویشتن / امیر کبیر و تکیه بر ملت
https://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/11885-pishraft-tose-bar-bonyad-hoviat-farhangi-varjavand.html
@iranboom_ir
معرفی دکتر حسن رضائی باغبیدی
دکتر حسن رضائی باغبیدی در سال 1345 خورشیدی در تهران متولد شد. وی دارای دکترا در فرهنگ و زبانهای باستانی است. ایشان دانشیار و مدیر گروه فرهنگ و زبانهای باستانی دانشگاه تهران است. دکتر حسن رضایی باغ بیدی عضو شورای عالی علمی و مدیر بخشهای ایرانشناسی و زبانشناسی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی می باشد.
حسن رضایی باغ بیدی برندة جایزة بیست و سومین دورة کتاب سال ایران برای ترجمه کتاب "راهنمای زبانهای ایرانی " است.
1. سوابق اجرایی و علمی
• استادیار و معاون گروه گویششناسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی از 1375 تا 1383.
• دانشیار گروه فرهنگ و زبانهای باستانی دانشگاه تهران از 1383 تا 1389.
• استاد گروه فرهنگ و زبانهای باستانی دانشگاه تهران از 1389.
• مدیر گروه فرهنگ و زبانهای باستانی دانشگاه تهران از 1383 تا 1386.
• عضو شورای عالی علمی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی از 1380.
• مدیر بخشهای ایرانشناسی (از 1378 تا 1390) و زبانشناسی (از 1381 تا 1390) مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
• مشاور گروه ادبیات فارسی بنیاد دائرةالمعارف اسلامی در حوزه زبانشناسی و گویششناسی از 1380.
• سردبیر مجلۀ گویششناسی (فرهنگستان زبان و ادب فارسی) از 1382 تا 1383.
• عضو شورای پژوهشی سازمان میراث فرهنگی کشور از 1381 تا 1382.
• عضو شورای برنامهریزی گروه تاریخ (در دفتر برنامهریزی و تألیف کتب درسی وزارت آموزش و پرورش) از 1384.
• مجری و سرویراستار چهار جلد نخست اثری ملی با نام تاریخ جامع ایران از 1380.
• عضو شورای مشاوران نامۀ پارسی (مجلۀ شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی) از 1381 تا 1387.
• عضو هیأت تحریریۀ فصلنامۀ رودکی Рудаки (فصلنامۀ ادبی ـ فرهنگی رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در تاجیکستان) از 1383.
• مدیر و سرویراستار مجموعۀ Ancient Iranian Studies Series (مجموعۀ پژوهشهای ایران باستان).
• عضو هیأت تحریریۀ نامۀ ایران باستان (مجلۀ بینالمللی مطالعات ایرانی) از 1383.
• عضو هیأت تحریریۀ نامۀ پژوهشگاه (مجلۀ پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری) از 1385.
• عضو هیأت تحریریۀ مجلۀ ادبپژوهی (مجلۀ دانشگاه گیلان) از 1385.
• عضو هیأت تحریریۀ Journal of Persianate Studies (انتشارات Brill) از 2008.
• سرپرست بخش ریشهشناسی در گروه فرهنگنویسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی از 1388.
• سردبیر مجلۀ آینۀ میراث از 1388.
• مدیر گروه زبانها و گویشهای ایرانی فرهنگستان زبان و ادب فارسی از 1389.
• عضو وابستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی از 1386 تا 1389.
• عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی از 1389.
2. تدریس در دانشگاههای خارجی
• استاد مدعو در دانشگاه مطالعات خارجی اوساکا (ژاپن) از 1 آوریل 2007 (12 فروردین 1386) تا 30 سپتامبر 2007 (8 مهر 1386).
• استاد مدعو در دانشگاه اوساکا (ژاپن) از 1 اکتبر 2007 (9 مهر 1386) تا 1 آوریل 2009 (12 فروردین 1388).
3. عضویت در مجامع بینالمللی
• عضو انجمن بینالمللی مطالعات سنسکریت (International Association of Sanskrit Studies) و عضو کمیتۀ مشورتی آن انجمن.
4. جایزه
• برندۀ جایزۀ بیست و سومین دورۀ کتاب سال جمهوری اسلامی ایران (بهمن 1384).
• برندۀ جایزۀ بیست و چهارمین دورۀ کتاب سال جمهوری اسلامی ایران (بهمن 1385).
• برندۀ جایزۀ دوازدهمین دورۀ کتاب فصل جمهوری اسلامی ایران (تیر 1389).
5. مقالات ارائه شده در مجامع علمی داخلی و خارجی
• «نقش جادۀ ابریشم در انتقال مانویت به شرق»، دومین اجلاس بینالمللی جادۀ ابریشم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 2-3 اردیبهشت 1376.
• «واژهگزینی در عصر ساسانی و تأثیر آن در فارسی دری»، نخستین هماندیشی مسائل واژهگزینی و اصطلاحشناسی، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 8-10 اسفند 1378.
• «بازنگری واژههای اهورایی و اهریمنی در اوستا»، پنجمین کنفرانس زبانشناسی، تهران، دانشگاه علامه طباطبایی، 21-23 اسفند 1379.
• «بررسی و طبقهبندی گویشهای کولیان ایران»، نخستین هماندیشی گویششناسی ایران، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 9-11 اردیبهشت 1380.
• «ترجمۀ متون مقدس»، اولین همایش ملی آموزش زبان انگلیسی و رشتههای وابسته، تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، 10-11 شهریور 1380.
• «زمان آینده در زبانها و گویشهای ایرانی غربی»، نخستین همایش ملی ایرانشناسی، تهران، بنیاد ایرانشناسی، 27-30 خرداد 1381.
• «شواهدی از زبان کرمانی باستان»، نخستین همایش گویششناسی کرمان، کرمان، 14-15 اسفند 1381.
• «واژهگزینی در زبان سنسکریت: تجربهای سه هزار ساله»، دومین هماندیشی مسائل واژهگزینی و اصطلاحشناسی، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 16-18 اردیبهشت 1382.
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/3808-dr-hasan-rezaei-baghbidi.html
@iranboom_ir
دکتر حسن رضائی باغبیدی در سال 1345 خورشیدی در تهران متولد شد. وی دارای دکترا در فرهنگ و زبانهای باستانی است. ایشان دانشیار و مدیر گروه فرهنگ و زبانهای باستانی دانشگاه تهران است. دکتر حسن رضایی باغ بیدی عضو شورای عالی علمی و مدیر بخشهای ایرانشناسی و زبانشناسی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی می باشد.
حسن رضایی باغ بیدی برندة جایزة بیست و سومین دورة کتاب سال ایران برای ترجمه کتاب "راهنمای زبانهای ایرانی " است.
1. سوابق اجرایی و علمی
• استادیار و معاون گروه گویششناسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی از 1375 تا 1383.
• دانشیار گروه فرهنگ و زبانهای باستانی دانشگاه تهران از 1383 تا 1389.
• استاد گروه فرهنگ و زبانهای باستانی دانشگاه تهران از 1389.
• مدیر گروه فرهنگ و زبانهای باستانی دانشگاه تهران از 1383 تا 1386.
• عضو شورای عالی علمی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی از 1380.
• مدیر بخشهای ایرانشناسی (از 1378 تا 1390) و زبانشناسی (از 1381 تا 1390) مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
• مشاور گروه ادبیات فارسی بنیاد دائرةالمعارف اسلامی در حوزه زبانشناسی و گویششناسی از 1380.
• سردبیر مجلۀ گویششناسی (فرهنگستان زبان و ادب فارسی) از 1382 تا 1383.
• عضو شورای پژوهشی سازمان میراث فرهنگی کشور از 1381 تا 1382.
• عضو شورای برنامهریزی گروه تاریخ (در دفتر برنامهریزی و تألیف کتب درسی وزارت آموزش و پرورش) از 1384.
• مجری و سرویراستار چهار جلد نخست اثری ملی با نام تاریخ جامع ایران از 1380.
• عضو شورای مشاوران نامۀ پارسی (مجلۀ شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی) از 1381 تا 1387.
• عضو هیأت تحریریۀ فصلنامۀ رودکی Рудаки (فصلنامۀ ادبی ـ فرهنگی رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در تاجیکستان) از 1383.
• مدیر و سرویراستار مجموعۀ Ancient Iranian Studies Series (مجموعۀ پژوهشهای ایران باستان).
• عضو هیأت تحریریۀ نامۀ ایران باستان (مجلۀ بینالمللی مطالعات ایرانی) از 1383.
• عضو هیأت تحریریۀ نامۀ پژوهشگاه (مجلۀ پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری) از 1385.
• عضو هیأت تحریریۀ مجلۀ ادبپژوهی (مجلۀ دانشگاه گیلان) از 1385.
• عضو هیأت تحریریۀ Journal of Persianate Studies (انتشارات Brill) از 2008.
• سرپرست بخش ریشهشناسی در گروه فرهنگنویسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی از 1388.
• سردبیر مجلۀ آینۀ میراث از 1388.
• مدیر گروه زبانها و گویشهای ایرانی فرهنگستان زبان و ادب فارسی از 1389.
• عضو وابستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی از 1386 تا 1389.
• عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی از 1389.
2. تدریس در دانشگاههای خارجی
• استاد مدعو در دانشگاه مطالعات خارجی اوساکا (ژاپن) از 1 آوریل 2007 (12 فروردین 1386) تا 30 سپتامبر 2007 (8 مهر 1386).
• استاد مدعو در دانشگاه اوساکا (ژاپن) از 1 اکتبر 2007 (9 مهر 1386) تا 1 آوریل 2009 (12 فروردین 1388).
3. عضویت در مجامع بینالمللی
• عضو انجمن بینالمللی مطالعات سنسکریت (International Association of Sanskrit Studies) و عضو کمیتۀ مشورتی آن انجمن.
4. جایزه
• برندۀ جایزۀ بیست و سومین دورۀ کتاب سال جمهوری اسلامی ایران (بهمن 1384).
• برندۀ جایزۀ بیست و چهارمین دورۀ کتاب سال جمهوری اسلامی ایران (بهمن 1385).
• برندۀ جایزۀ دوازدهمین دورۀ کتاب فصل جمهوری اسلامی ایران (تیر 1389).
5. مقالات ارائه شده در مجامع علمی داخلی و خارجی
• «نقش جادۀ ابریشم در انتقال مانویت به شرق»، دومین اجلاس بینالمللی جادۀ ابریشم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 2-3 اردیبهشت 1376.
• «واژهگزینی در عصر ساسانی و تأثیر آن در فارسی دری»، نخستین هماندیشی مسائل واژهگزینی و اصطلاحشناسی، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 8-10 اسفند 1378.
• «بازنگری واژههای اهورایی و اهریمنی در اوستا»، پنجمین کنفرانس زبانشناسی، تهران، دانشگاه علامه طباطبایی، 21-23 اسفند 1379.
• «بررسی و طبقهبندی گویشهای کولیان ایران»، نخستین هماندیشی گویششناسی ایران، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 9-11 اردیبهشت 1380.
• «ترجمۀ متون مقدس»، اولین همایش ملی آموزش زبان انگلیسی و رشتههای وابسته، تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، 10-11 شهریور 1380.
• «زمان آینده در زبانها و گویشهای ایرانی غربی»، نخستین همایش ملی ایرانشناسی، تهران، بنیاد ایرانشناسی، 27-30 خرداد 1381.
• «شواهدی از زبان کرمانی باستان»، نخستین همایش گویششناسی کرمان، کرمان، 14-15 اسفند 1381.
• «واژهگزینی در زبان سنسکریت: تجربهای سه هزار ساله»، دومین هماندیشی مسائل واژهگزینی و اصطلاحشناسی، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 16-18 اردیبهشت 1382.
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/3808-dr-hasan-rezaei-baghbidi.html
@iranboom_ir
سیاست ایرانشناسی - نوشته شادروان حمید عنایت
گفتگو از سیاست ایرانشناسى شاید در نظر نخست غریب بنماید چون ایرانشناسى دست کم تا چندى پیش چنان در بند مباحث فنى باستانشناسی و زبانشناسى و کتابشناسى بود که اظهار اینکه مطالب آن با سیاست یعنی با مسائل مورد ابتلاى جامعه و حکومت مىتواند ارتباطى داشته باشد چه بسا در نظر جمعى حکایت از نوعى شعبدهبازى فکرى و گزافهگوئى مىکرد. ولی واقع امر این است که ایرانشناسى چه در مرحله تکوینى خود که درانحصار شرقشناسى اروپائى بوده و چه امروز که دانشمندان ایرانى با شوق و همتى تازه در خط آن افتادهاند به صور گوناگون و آگاهانه یا ناآگاهانه باسیاست ارتباط داشته است. آنچه در گذشته به ایرانشناسى جنبه سیاسى مىداد پیوستگیش به تاریخ استعمار بود چنانکه شرح آن خواهد آمد و آنچه امروزه ایرانشناسى را به عرصه مناقشات سیاسى مىکشاند از یکسو فزونى آگاهى و بیدارى قومى و از سوى دیگر گسترش روزافزون دامنه نفوذ و نظارت دولتهاست که کم و بیش سراسر پهنه زندگى اجتماعى را فراگرفته و یکى از مشخصات اساسى عصر ماست. ولى درباره رابطه سیاست و ایرانشناسى گذشته از انگیزههاى ملى و غیرملى آن از دیدگاه دیگرى نیز میتوان سخن گفت و آن تاثیرى است که ایرانشناسى مىتواند یا باید در تحولات سیاسى جامعه ایرانى داشته باشد.
چون ایرانشناسى به معناى مجموعهاى از مطالعات منظم و علمى مربوط به وجوه گوناگون تمدن و فرهنگ و تاریخ ایران را اروپائیان بنیاد کردند، یکى از عقایدى که درباره علت وجودى آن از دیرباز رواج داشته آن است که ایرانشناسى همچون شاخههاى دیگر شرقشناسى غربى جزئى از تمهیدات استعمار براى تسلط بر شرق بوده است؛ یعنى دولتهاى استعمارگر به همان اندازه که به کارشناسان نظامى و اقتصادى نیازمند بودهاند دانشمندانى نیز لازم داشتهاند که از فرهنگ و زبان و سرشت و خوى مردم سرزمینهاى تابع ومورد نظرشان خوب آگاه باشند تا کار اداره و بهرهبردارى از این سرزمینها را آسان کنند. نظیر اینگونه داورى درباره شرقشناسى بهطور عام از جنگ جهانى دوم به این طرف از جانب روشنفکران بیشتر کشورهاى آسیا و آفریقا که سابقا مستعمره دولتهاى غربى بودهاند نیز ابراز شده است.
ونسان مونتى محقق فرانسوى در مقالهاى به عنوان «پیراستن تاریخ از استعمار»که در سال 1963 منتشر شد برجستهترین نمونه چنین داوریها را از نوشتههاى محققان ترک و هندى و آفریقائى فراهم آورده است. مونتى در این مقاله مىنویسد که روشنفکران آسیائى و آفریقائى پس از جنگ جهانى دوم بر سر آن شدهاند که تاریخ ملتهاى خود را از دیدگاهى متفاوت از آنچه محققان اروپائى اختیار کردهاند دوباره بنویسند و از کوششهاى ایشان سهم کتب تازه در تاریخنویسى آفریقا و آسیا پدید آمده که یکى مارکسیستى و دیگرى ناسیونالیستى است و سومى روشى مستقل از این دو مبتنى بر اصول علمى تاریخنویسى را پیروى مىکند. انتشار کتاب «آسیا و سلطه باختر» نوشته «ک.م.پانیکار» استاد پیشین دانشگاه علیگر هند در سال 1953م (که سال گذشته ترجمه آن به پارسى درآمد) سرآغاز این مرحله نو در تاریخنویسی است.
هفده سال پیش نیز کنفرانسى با شرکت تاریخنویسان آسیائى وآفریقائى و اروپائى در دانشگاه لندن درباره ضرورت بازنگرى دانشمندان آسیائى و آفریقائى در تاریخ ملتهاى خود برگزار شد که من گزارش مباحث آن را به فارسى برگرداندم که در مجله سخن چاپ شد و در آن گزارش به جاى خالى نمایندهاى از ایران در کنفرانس اشاره کردم. یکى از نتایج آن کنفرانس بازنمودن تعصبات ملى برخى از شرقشناسان و تاکید ضرورت پرهیزاز تکرار آنها و نیز دشوارى کار شرقشناسان اروپائى در فهم روح و معنى تمدن شرق بود.
درحالىکه چنین بحثهائى در نقد شرقشناسى و واکنشهاى سیاسى ناشى از آن از مدتها پیش در کشورهاى مختلف آسیائى صورت گرفته و کم و بیش معیارهائى براى شیوه تحقیقات تازه در تاریخ و فرهنگ این کشورها به دست داده است در کشور ما فقط یکى دو سالى است که سخنانى جسته گریخته در این باب گفته مىشود. این کوتاهى ما در بررسى علمى وانتقادى ایرانشناسى غرب علل بسیار دارد که بحث درباره آنها را به فرصتى دیگر باید واگذاشت.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/jostar/14747-siasat-iranshenasi.html
@iranboom_ir
گفتگو از سیاست ایرانشناسى شاید در نظر نخست غریب بنماید چون ایرانشناسى دست کم تا چندى پیش چنان در بند مباحث فنى باستانشناسی و زبانشناسى و کتابشناسى بود که اظهار اینکه مطالب آن با سیاست یعنی با مسائل مورد ابتلاى جامعه و حکومت مىتواند ارتباطى داشته باشد چه بسا در نظر جمعى حکایت از نوعى شعبدهبازى فکرى و گزافهگوئى مىکرد. ولی واقع امر این است که ایرانشناسى چه در مرحله تکوینى خود که درانحصار شرقشناسى اروپائى بوده و چه امروز که دانشمندان ایرانى با شوق و همتى تازه در خط آن افتادهاند به صور گوناگون و آگاهانه یا ناآگاهانه باسیاست ارتباط داشته است. آنچه در گذشته به ایرانشناسى جنبه سیاسى مىداد پیوستگیش به تاریخ استعمار بود چنانکه شرح آن خواهد آمد و آنچه امروزه ایرانشناسى را به عرصه مناقشات سیاسى مىکشاند از یکسو فزونى آگاهى و بیدارى قومى و از سوى دیگر گسترش روزافزون دامنه نفوذ و نظارت دولتهاست که کم و بیش سراسر پهنه زندگى اجتماعى را فراگرفته و یکى از مشخصات اساسى عصر ماست. ولى درباره رابطه سیاست و ایرانشناسى گذشته از انگیزههاى ملى و غیرملى آن از دیدگاه دیگرى نیز میتوان سخن گفت و آن تاثیرى است که ایرانشناسى مىتواند یا باید در تحولات سیاسى جامعه ایرانى داشته باشد.
چون ایرانشناسى به معناى مجموعهاى از مطالعات منظم و علمى مربوط به وجوه گوناگون تمدن و فرهنگ و تاریخ ایران را اروپائیان بنیاد کردند، یکى از عقایدى که درباره علت وجودى آن از دیرباز رواج داشته آن است که ایرانشناسى همچون شاخههاى دیگر شرقشناسى غربى جزئى از تمهیدات استعمار براى تسلط بر شرق بوده است؛ یعنى دولتهاى استعمارگر به همان اندازه که به کارشناسان نظامى و اقتصادى نیازمند بودهاند دانشمندانى نیز لازم داشتهاند که از فرهنگ و زبان و سرشت و خوى مردم سرزمینهاى تابع ومورد نظرشان خوب آگاه باشند تا کار اداره و بهرهبردارى از این سرزمینها را آسان کنند. نظیر اینگونه داورى درباره شرقشناسى بهطور عام از جنگ جهانى دوم به این طرف از جانب روشنفکران بیشتر کشورهاى آسیا و آفریقا که سابقا مستعمره دولتهاى غربى بودهاند نیز ابراز شده است.
ونسان مونتى محقق فرانسوى در مقالهاى به عنوان «پیراستن تاریخ از استعمار»که در سال 1963 منتشر شد برجستهترین نمونه چنین داوریها را از نوشتههاى محققان ترک و هندى و آفریقائى فراهم آورده است. مونتى در این مقاله مىنویسد که روشنفکران آسیائى و آفریقائى پس از جنگ جهانى دوم بر سر آن شدهاند که تاریخ ملتهاى خود را از دیدگاهى متفاوت از آنچه محققان اروپائى اختیار کردهاند دوباره بنویسند و از کوششهاى ایشان سهم کتب تازه در تاریخنویسى آفریقا و آسیا پدید آمده که یکى مارکسیستى و دیگرى ناسیونالیستى است و سومى روشى مستقل از این دو مبتنى بر اصول علمى تاریخنویسى را پیروى مىکند. انتشار کتاب «آسیا و سلطه باختر» نوشته «ک.م.پانیکار» استاد پیشین دانشگاه علیگر هند در سال 1953م (که سال گذشته ترجمه آن به پارسى درآمد) سرآغاز این مرحله نو در تاریخنویسی است.
هفده سال پیش نیز کنفرانسى با شرکت تاریخنویسان آسیائى وآفریقائى و اروپائى در دانشگاه لندن درباره ضرورت بازنگرى دانشمندان آسیائى و آفریقائى در تاریخ ملتهاى خود برگزار شد که من گزارش مباحث آن را به فارسى برگرداندم که در مجله سخن چاپ شد و در آن گزارش به جاى خالى نمایندهاى از ایران در کنفرانس اشاره کردم. یکى از نتایج آن کنفرانس بازنمودن تعصبات ملى برخى از شرقشناسان و تاکید ضرورت پرهیزاز تکرار آنها و نیز دشوارى کار شرقشناسان اروپائى در فهم روح و معنى تمدن شرق بود.
درحالىکه چنین بحثهائى در نقد شرقشناسى و واکنشهاى سیاسى ناشى از آن از مدتها پیش در کشورهاى مختلف آسیائى صورت گرفته و کم و بیش معیارهائى براى شیوه تحقیقات تازه در تاریخ و فرهنگ این کشورها به دست داده است در کشور ما فقط یکى دو سالى است که سخنانى جسته گریخته در این باب گفته مىشود. این کوتاهى ما در بررسى علمى وانتقادى ایرانشناسى غرب علل بسیار دارد که بحث درباره آنها را به فرصتى دیگر باید واگذاشت.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/jostar/14747-siasat-iranshenasi.html
@iranboom_ir
واژههای مصوب فرهنگستان: زیرموشی بهجای موسپد، برونخط بهجای آفلاین
یکی از فعالیتهای فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ساختن معادل برای واژههای بیگانهای است که به زبان فارسی وارد میشوند.
«دکوراتیو»(decorative): «آرایشی» (عمومی، ویژگی آنچه زینتی باشد مترادف تزیینی)
«دکور»(decor): «آرایه» (عمومی، مجموعه اشیا و اثاث و لوازمی که برای آرایش محلی به کار میرود)
«فمیلی ولیو»(family value): «ارزشهای خانوادگی»(روانشناسی، ارزشهای اخلاقی و اجتماعی حاکم بر خانواده که نوعاً شامل انضباط و احترام به بزرگتر و پرهیز از بیبندوباری جنسی است)
«فورم»(form): «برگه» (عمومی، برگهای چاپی برای درج اطلاعات خواستهشده در آن)
«آف-لاین»(off-line): «برون خط» (مخابرات، وضعیت قطع ارتباط از رایانه مرکزی)
«اپتایزر»(appetizer): «اشتهاآو» (گردشگری و جهانگردی، لبچرهای که پیش از غذا با نوشیدنی صرف میشود)
«هایکینگ»(hiking): «پیادهگَردی» (گردشگری و جهانگردی، نوعی پیادهرَوی به قصد گردش و لذت بردن از مناظر در مسیرهای روستایی یا مناطق کوهستانی)
«ام ام اس»(MMS): «پیام چندرسانه ای» (مهندسی مخابرات، نوعی پیام کوتاه که علاوه بر نوشتار، صوت و تصویر و ویدئو را هم در بر میگیرد)
«فایننس»(finance): «تامین مالی» (اقتصاد، فراهم آوردن منابع مالی براساس شرایط مورد توافق متقاضی)
«سولو»(solo): «تنها» (موسیقی، نحوه اجرای موسیقی یا رقصی که بهصورت انفرادی ارائه میشود)
«اتمسفر»(atmosphere): «جوّ» (علم جوّ، پوششی گازی که هر جسم آسمانی را در بر میگیرد)
«برانچ»(brunch): «چاشت»(جهانگردی، وعده غذایی شامل اقلامی از صبحانه و ناهار که بین 9 صبح و 2 بعدازظهر صرف میشود)
«تایمینگ»(timing): «زمان بندی»(گردشگری و جهانگردی، اختصاص زمان کافی برای گردشگران بهطوریکه بتوانند در تمام برنامه های گشت شرکت کنند)
«موس پد»(mouse pad): «زیرموشی»( رایانه و فنّاوری اطلاعات، صفحهای که موشی رایانه بر روی آن حرکت داده شود)
«جی آی اس»(GIS): «سام»(مهندسی نقشه برداری، سامانه اطلاعات مکانی)
«کورس»(course): «مرحله» (گردشگری و جهانگردی، هریک از بخشهای یک وعده غذا)
«مین کورس»: «مرحله اصلی»( گردشگری و جهانگردی، بخش اصلی و مفصلتر یک وعده غذا که معمولاً شامل مقدار قابلملاحظهای گوشت یا ماهی یا پروتئین گیاهی است)
«کتگوری»(category):«مقوله» (زبانشناسی، طبقه یا دستگاهی از واحدهای دستوری یا واژگانی که بتوان آن را در یکی از سطوح ساختمان زبان بازشناخت)
«اسکیل»( scale):«مقیاس» (عمومی، نقشه برداری، رابطه میان اندازه واقعی چیزی با اندازه نقشه و نمودار آن نسبت یک فاصله مشخص بر روی عکس یا نقشه به فاصله متناظر آن بر روی زمین).
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/14271-zaban-farsi-vajeh.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
یکی از فعالیتهای فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ساختن معادل برای واژههای بیگانهای است که به زبان فارسی وارد میشوند.
«دکوراتیو»(decorative): «آرایشی» (عمومی، ویژگی آنچه زینتی باشد مترادف تزیینی)
«دکور»(decor): «آرایه» (عمومی، مجموعه اشیا و اثاث و لوازمی که برای آرایش محلی به کار میرود)
«فمیلی ولیو»(family value): «ارزشهای خانوادگی»(روانشناسی، ارزشهای اخلاقی و اجتماعی حاکم بر خانواده که نوعاً شامل انضباط و احترام به بزرگتر و پرهیز از بیبندوباری جنسی است)
«فورم»(form): «برگه» (عمومی، برگهای چاپی برای درج اطلاعات خواستهشده در آن)
«آف-لاین»(off-line): «برون خط» (مخابرات، وضعیت قطع ارتباط از رایانه مرکزی)
«اپتایزر»(appetizer): «اشتهاآو» (گردشگری و جهانگردی، لبچرهای که پیش از غذا با نوشیدنی صرف میشود)
«هایکینگ»(hiking): «پیادهگَردی» (گردشگری و جهانگردی، نوعی پیادهرَوی به قصد گردش و لذت بردن از مناظر در مسیرهای روستایی یا مناطق کوهستانی)
«ام ام اس»(MMS): «پیام چندرسانه ای» (مهندسی مخابرات، نوعی پیام کوتاه که علاوه بر نوشتار، صوت و تصویر و ویدئو را هم در بر میگیرد)
«فایننس»(finance): «تامین مالی» (اقتصاد، فراهم آوردن منابع مالی براساس شرایط مورد توافق متقاضی)
«سولو»(solo): «تنها» (موسیقی، نحوه اجرای موسیقی یا رقصی که بهصورت انفرادی ارائه میشود)
«اتمسفر»(atmosphere): «جوّ» (علم جوّ، پوششی گازی که هر جسم آسمانی را در بر میگیرد)
«برانچ»(brunch): «چاشت»(جهانگردی، وعده غذایی شامل اقلامی از صبحانه و ناهار که بین 9 صبح و 2 بعدازظهر صرف میشود)
«تایمینگ»(timing): «زمان بندی»(گردشگری و جهانگردی، اختصاص زمان کافی برای گردشگران بهطوریکه بتوانند در تمام برنامه های گشت شرکت کنند)
«موس پد»(mouse pad): «زیرموشی»( رایانه و فنّاوری اطلاعات، صفحهای که موشی رایانه بر روی آن حرکت داده شود)
«جی آی اس»(GIS): «سام»(مهندسی نقشه برداری، سامانه اطلاعات مکانی)
«کورس»(course): «مرحله» (گردشگری و جهانگردی، هریک از بخشهای یک وعده غذا)
«مین کورس»: «مرحله اصلی»( گردشگری و جهانگردی، بخش اصلی و مفصلتر یک وعده غذا که معمولاً شامل مقدار قابلملاحظهای گوشت یا ماهی یا پروتئین گیاهی است)
«کتگوری»(category):«مقوله» (زبانشناسی، طبقه یا دستگاهی از واحدهای دستوری یا واژگانی که بتوان آن را در یکی از سطوح ساختمان زبان بازشناخت)
«اسکیل»( scale):«مقیاس» (عمومی، نقشه برداری، رابطه میان اندازه واقعی چیزی با اندازه نقشه و نمودار آن نسبت یک فاصله مشخص بر روی عکس یا نقشه به فاصله متناظر آن بر روی زمین).
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/14271-zaban-farsi-vajeh.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
به بهانه ۲۴ خرداد سالمرگ شیخ خزعل «شیخ خزعل در ترازوی تاریخ»
اشکان زارعی
شیخ خزعل اگر چه خود را فرمانبردار دولت مرکزی نشان میداد اما در کردار هماهنگ با خواست و اراده انگلستان بود. از همین رو وی درسال ۱۳۱۶ قمری از کلنل« مید» نماینده سیاسی بریتانیا در خلیجفارس خواستار پشتیبانی او شد. در سال ۱۳۱۸ قمری وقتی دولت برآن شد تا با کمک بلژیکیها جایگاه گمرک در خرمشهر ساخته و گمرکات را زیر فرمان خود داشته باشد٬ شیخ خزعل ازاین کار ناخشنود شده٬ با همه توان جلوی آن ایستاده٬ از انگلستان نیز کمک خواست.
دنباله نوشتار:
http://khouzestaniran.blogfa.com/post/151
@iranboom_ir
اشکان زارعی
شیخ خزعل اگر چه خود را فرمانبردار دولت مرکزی نشان میداد اما در کردار هماهنگ با خواست و اراده انگلستان بود. از همین رو وی درسال ۱۳۱۶ قمری از کلنل« مید» نماینده سیاسی بریتانیا در خلیجفارس خواستار پشتیبانی او شد. در سال ۱۳۱۸ قمری وقتی دولت برآن شد تا با کمک بلژیکیها جایگاه گمرک در خرمشهر ساخته و گمرکات را زیر فرمان خود داشته باشد٬ شیخ خزعل ازاین کار ناخشنود شده٬ با همه توان جلوی آن ایستاده٬ از انگلستان نیز کمک خواست.
دنباله نوشتار:
http://khouzestaniran.blogfa.com/post/151
@iranboom_ir
حسن کسائی (زادهٔ ۳ مهر ۱۳۰۷، اصفهان - درگذشتهٔ ۲۵ خرداد ۱۳۹۱، اصفهان) موسیقیدان و نوازندهٔ نِی و سهتار بود.
یادش گرامی باد
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/32282
#حسن_کسایی نوازنده 3نی و #سه_تار و ردیف دان موسیقی ایرانی در سوم مهرماه 1307 در خانواده اهل موسیقی متولد شد.
مراودات خانوادگی با اساتید برجسته موسیقی آن زمان چون ادیب خوانساری، تاج اصفهانی، سید حسین طاهرزاده، غلامحسین سارنج، اکبر نوروزی و ابولحسن صبا و استعداد ذاتی وی باعث شد که در جوانی به عنوان استاد برجسته نی شهرت یابد.
او گرچه در نی نوازی شاگرد مهدی نوایی از شاگردان نایب اسدالله بود اما خیلی زود جایگاهی مهمتر از استادان خود در نوازندگی این ساز به دست آورد.
او در دوران نوازندگی خود در رادیو با هنرمندانی چون جلیل شهناز، مرتضی و رضا محجوبی، ادیب خوانساری، محمودی خوانساری، احمد عبادی، حسین یاحقی، ورزنده، تاج اصفهانی، و محمد رضا شجریان و... همکاری و همنوازی داشت.
حسن کسایی ...استاد استادان
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/5651-hasan-kasaei-ostad-ostadan.html
برای درگذشت استاد حسن کسایی «پایهگذار مکتب نی»
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/5460-ostad-hasan-kasaei-paye-gozar-nei.html
بشنو از نی ... خشت اول
http://www.iranboom.ir/honar/45-honar/5525-khesht-aval-beshno-az-nei.html
(تصاویر) آلبوم خاطرات استاد حسن کسایی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/5596-albom-khaterat-hasan-kasaei.html
کاری که صداوسیما با شادروان کسایی کرد!
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/negahe-roz/11700-1392-11-25-10-22-03.html
استاد حسن کسایی در جوار تاجاصفهانی آرام گرفت
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/5444-ostad-hasaei-dar-javar-taj.html
علت دفن شبانه شادروان کسایی
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/5493-ellat-dafn-shabane-ostad-kasaei.html
ساز مشقی!
http://www.iranboom.ir/honar/45-honar/5625-saz-mashghi.html
استاد حسن کسایی نوازنده پیشکسوت نی ایران
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/5430-
یادش گرامی باد
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/32282
#حسن_کسایی نوازنده 3نی و #سه_تار و ردیف دان موسیقی ایرانی در سوم مهرماه 1307 در خانواده اهل موسیقی متولد شد.
مراودات خانوادگی با اساتید برجسته موسیقی آن زمان چون ادیب خوانساری، تاج اصفهانی، سید حسین طاهرزاده، غلامحسین سارنج، اکبر نوروزی و ابولحسن صبا و استعداد ذاتی وی باعث شد که در جوانی به عنوان استاد برجسته نی شهرت یابد.
او گرچه در نی نوازی شاگرد مهدی نوایی از شاگردان نایب اسدالله بود اما خیلی زود جایگاهی مهمتر از استادان خود در نوازندگی این ساز به دست آورد.
او در دوران نوازندگی خود در رادیو با هنرمندانی چون جلیل شهناز، مرتضی و رضا محجوبی، ادیب خوانساری، محمودی خوانساری، احمد عبادی، حسین یاحقی، ورزنده، تاج اصفهانی، و محمد رضا شجریان و... همکاری و همنوازی داشت.
حسن کسایی ...استاد استادان
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/5651-hasan-kasaei-ostad-ostadan.html
برای درگذشت استاد حسن کسایی «پایهگذار مکتب نی»
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/5460-ostad-hasan-kasaei-paye-gozar-nei.html
بشنو از نی ... خشت اول
http://www.iranboom.ir/honar/45-honar/5525-khesht-aval-beshno-az-nei.html
(تصاویر) آلبوم خاطرات استاد حسن کسایی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/5596-albom-khaterat-hasan-kasaei.html
کاری که صداوسیما با شادروان کسایی کرد!
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/negahe-roz/11700-1392-11-25-10-22-03.html
استاد حسن کسایی در جوار تاجاصفهانی آرام گرفت
http://iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/5444-ostad-hasaei-dar-javar-taj.html
علت دفن شبانه شادروان کسایی
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/5493-ellat-dafn-shabane-ostad-kasaei.html
ساز مشقی!
http://www.iranboom.ir/honar/45-honar/5625-saz-mashghi.html
استاد حسن کسایی نوازنده پیشکسوت نی ایران
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/5430-
حسن کسائی (زادهٔ ۳ مهر ۱۳۰۷، اصفهان - درگذشتهٔ ۲۵ خرداد ۱۳۹۱، اصفهان) موسیقیدان و نوازندهٔ نِی و سهتار بود.
یادش گرامی باد
@iranboom_ir
#حسن_کسایی ...استاد استادان
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/5651-hasan-kasaei-ostad-ostadan.html
یادش گرامی باد
@iranboom_ir
#حسن_کسایی ...استاد استادان
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/5651-hasan-kasaei-ostad-ostadan.html
حسن کسائی (زادهٔ ۳ مهر ۱۳۰۷، اصفهان - درگذشتهٔ ۲۵ خرداد ۱۳۹۱، اصفهان) موسیقیدان و نوازندهٔ نِی و سهتار بود.
یادش گرامی باد
@iranboom_ir
#حسن_کسایی
یادش گرامی باد
@iranboom_ir
#حسن_کسایی
تاریخ مختصر و وجه تسمیه آذربایجان
دکتر حسین نوین رنگرز
عضو هیات علمی دانشگاه محقق اردبیلی
منطقه آذربایجان بخشی از سرزمین ماد بزرگ بود. این سرزمین از زمان یورش اسکندر مقدونی به نام آتورپاتگان معروف شده است.
البته نام این منطقه در کتاب بن دهش (خلاصه اوستا) ایـران ویچ ذکر گردیده است. در آن کتاب می خوانیم.
«ایـران ویچ ناحیت آذربایجان است. ایـران ویچ (آذربایجان) بهترین سرزمین آفریده شده است. زرتشت چون دین آورد، نخست در ایـران ویچ (آذربایجان) فراز یشت، پرشیتوت و مدیوما (مدیا – ماد) از او پذیرفتند ایرانویچ یعنی آذربایجان».1
علاوه بر ایـران ویچ که برای آذربایجان اطلاق یافته، نام با مسمای آذرگشسب نیز به آذربایجان عنوان شده است که بنا به خبر شاهنامه، دو آتشکدهی مقدس به نام آذرگشسب بود که یکی در باکو و دیگری در شیزمراغه (تخت سلیمان) واقع است.
آتشکده آذرگشسب باکو، هم چنان پابرجاست و ظاهراً آن را بازسازی کرده اند. علیاکبر دهخدا، در لغت نامه خود، ذیل لغت باکو، شرح مفصلی درباره این آتشکده آورده است.2
آتشکده بزرگ و معروف دیگر در تخت سلیمان مراغه قرار دارد به نام «آذرگشسب». گیرشمن درباره آن مینویسد:
«شیز مرکز دینی ماد آذربایگان (تخت سلیمان امروز) معبد شمال ایـران بود در این معبد جامعهای بسیار قدیم از مغان میزیستند.3
در شاهنامه فردوسی هم آمده که در دوران کیانیان، آذربایجان را به نام آتشکده بزرگ و مقدس «آذرگشسب» میخواندند. بر پایه سخن فردوسی، کیخسرو پیش از نشستن بر تخت شاهی، همراه با پدربزرگ خود کیکاوس به سوی خاک آذرگشسب (آذربایجان) روان میشود تا در محراب، آغاز سلطنت خود را متبرک و از خداوند در اداره امور کشور یاری طلب نماید:
چنین گفت خسرو به کاوس شـاه
که جز کردگار از که جوییم راه
بدو گفت: ما همچنین با دو اسب
بتازیم تا خاک آذرگشسب
سر و تن بشوییم با پا و دست
چنان چون بود مرد یزدان پرست
به زاری، آیا کردگار جهان
به زمزم کنیم آفرین جهان
بباشیم در پیش یزدان به پای
مگر پاک یزدان بود رهنمای ...4
آرتو کریستن سن نیز در تایید زیارتگاه بودن آن آتشکده چنین می نویسد:
«آتشکده آذرگشسب یا آتش سلطنتی در گنجگ (شیز) واقع درآذربایجان بود که اکنون به خرابه های تخت سلیمان معروف است و پادشاهان ساسانی هم (مانند کیکاووس و کیخسرو به روایت فردوسی) در ایام سختی به زیارت این معبد میشتافتند. و زر مال و ملک و غلام برای آن جا نذرمی کردند.5
از نامهای دیگر آذربایجان «ماد خرد» بوده است. در دوران شاهنشاهی مادها و در آن روزگار، ایـران بزرگ را «ماد بزرگ» و آذربایجان را «ماد خرد» می نامیدند. البته این استان را به روزگار مادها، آتورپاتکان نیز میگفتند.
به نظر استرایو، جغرافی نگار معروف یونانی آذربایجان از نام سرداری به نام «آتورپات» اقتباس شده است. بدین ترتیب که چون دوران پادشاهی هخامنشیان به پایان آمد، الکساندر ماکدونی6 به ایـران دست یافت، سرداری به نام «آتورپات» در آذربایجان برخاسته، آن سرزمین را، که بخشی از خاک مادان و نام «ماد کوچک» معروف بود، از افتادن به دست یونانیان نگاه داشت و آن سرزمین به نام «آتورپاتکان» خوانده شد.7
ریشه نام «آتورپاتکان» از آتورپاتن، آتورپات، آذرپات یعنی «آذر پاسدار» یا نگهبان آتش است و آتروپاتن لقب هر یک از ساتراپ ها (استانداران) هخامنشی در این استان بوده است. چه آذربایجان جایگاه بزرگترین و مقدسترین آتش ایزد افروخته به نام «اذرگشسب» بود که یکی در باکو و دیگری در شیزمراغه (تخت سلیمان امروزی) قرار داشت.
دیاکونف در وجه تسمیه آذربایجان نوشته است: «این نظر بسیار شایع است که آتروپات «شخص» نیست و لقب کاهنی است که در ماد حکومت می کرده است و اشتقاق این کلمه «نگهبان آتش» چنین تعبیری را اجازه می دهد».8
البته برخی نیز معتقدند که در دوران شاهنشاهی مادها و بعد از آن در دوران هخامنشیان تا زمان کوروش کبیر، مغان علاوه بر سمت پاسداری از آتش مقدس، شغل استانداری آذربایجان را هم برعهده داشتند. این لقب تا زمان حمله اسکندر لقب استانداران بود.
اما آخرین ساتراپ (استاندار) هخامنشی برای جلوگیری از ورود یونانیان به سرزمین آتش مقدس و حفظ حرمت استان آذرگشسب خودر ا نه استاندار، بلکه پاسدار آتش مقدس یعنی «آتروپاتن» خواند و از آن پس عنوان و لقب او «آتروپاتن» به صورت نام این استان درآمد.
احمد کسروی نیز ضمن بررسی نام «آتروپات» واژه «اتور» را همان آذر یا آتش و واژه «پات» را که بعدها به صورت «پاد» و «باد» درآمد به معنای «نگهبان» دانسته است.9 این نام تا پایان عصر ساسانی در ایـران رایج بوده است. چنان که یکی از موبدان مشهور «آذرباد ماراسپندان» یا «آذرباد مهراسپندان» نام داشته است.
دنباله نوشتار
http://www.iranboom.ir/iranshahr/tireh-ha/2301-tarikh-mok
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دکتر حسین نوین رنگرز
عضو هیات علمی دانشگاه محقق اردبیلی
منطقه آذربایجان بخشی از سرزمین ماد بزرگ بود. این سرزمین از زمان یورش اسکندر مقدونی به نام آتورپاتگان معروف شده است.
البته نام این منطقه در کتاب بن دهش (خلاصه اوستا) ایـران ویچ ذکر گردیده است. در آن کتاب می خوانیم.
«ایـران ویچ ناحیت آذربایجان است. ایـران ویچ (آذربایجان) بهترین سرزمین آفریده شده است. زرتشت چون دین آورد، نخست در ایـران ویچ (آذربایجان) فراز یشت، پرشیتوت و مدیوما (مدیا – ماد) از او پذیرفتند ایرانویچ یعنی آذربایجان».1
علاوه بر ایـران ویچ که برای آذربایجان اطلاق یافته، نام با مسمای آذرگشسب نیز به آذربایجان عنوان شده است که بنا به خبر شاهنامه، دو آتشکدهی مقدس به نام آذرگشسب بود که یکی در باکو و دیگری در شیزمراغه (تخت سلیمان) واقع است.
آتشکده آذرگشسب باکو، هم چنان پابرجاست و ظاهراً آن را بازسازی کرده اند. علیاکبر دهخدا، در لغت نامه خود، ذیل لغت باکو، شرح مفصلی درباره این آتشکده آورده است.2
آتشکده بزرگ و معروف دیگر در تخت سلیمان مراغه قرار دارد به نام «آذرگشسب». گیرشمن درباره آن مینویسد:
«شیز مرکز دینی ماد آذربایگان (تخت سلیمان امروز) معبد شمال ایـران بود در این معبد جامعهای بسیار قدیم از مغان میزیستند.3
در شاهنامه فردوسی هم آمده که در دوران کیانیان، آذربایجان را به نام آتشکده بزرگ و مقدس «آذرگشسب» میخواندند. بر پایه سخن فردوسی، کیخسرو پیش از نشستن بر تخت شاهی، همراه با پدربزرگ خود کیکاوس به سوی خاک آذرگشسب (آذربایجان) روان میشود تا در محراب، آغاز سلطنت خود را متبرک و از خداوند در اداره امور کشور یاری طلب نماید:
چنین گفت خسرو به کاوس شـاه
که جز کردگار از که جوییم راه
بدو گفت: ما همچنین با دو اسب
بتازیم تا خاک آذرگشسب
سر و تن بشوییم با پا و دست
چنان چون بود مرد یزدان پرست
به زاری، آیا کردگار جهان
به زمزم کنیم آفرین جهان
بباشیم در پیش یزدان به پای
مگر پاک یزدان بود رهنمای ...4
آرتو کریستن سن نیز در تایید زیارتگاه بودن آن آتشکده چنین می نویسد:
«آتشکده آذرگشسب یا آتش سلطنتی در گنجگ (شیز) واقع درآذربایجان بود که اکنون به خرابه های تخت سلیمان معروف است و پادشاهان ساسانی هم (مانند کیکاووس و کیخسرو به روایت فردوسی) در ایام سختی به زیارت این معبد میشتافتند. و زر مال و ملک و غلام برای آن جا نذرمی کردند.5
از نامهای دیگر آذربایجان «ماد خرد» بوده است. در دوران شاهنشاهی مادها و در آن روزگار، ایـران بزرگ را «ماد بزرگ» و آذربایجان را «ماد خرد» می نامیدند. البته این استان را به روزگار مادها، آتورپاتکان نیز میگفتند.
به نظر استرایو، جغرافی نگار معروف یونانی آذربایجان از نام سرداری به نام «آتورپات» اقتباس شده است. بدین ترتیب که چون دوران پادشاهی هخامنشیان به پایان آمد، الکساندر ماکدونی6 به ایـران دست یافت، سرداری به نام «آتورپات» در آذربایجان برخاسته، آن سرزمین را، که بخشی از خاک مادان و نام «ماد کوچک» معروف بود، از افتادن به دست یونانیان نگاه داشت و آن سرزمین به نام «آتورپاتکان» خوانده شد.7
ریشه نام «آتورپاتکان» از آتورپاتن، آتورپات، آذرپات یعنی «آذر پاسدار» یا نگهبان آتش است و آتروپاتن لقب هر یک از ساتراپ ها (استانداران) هخامنشی در این استان بوده است. چه آذربایجان جایگاه بزرگترین و مقدسترین آتش ایزد افروخته به نام «اذرگشسب» بود که یکی در باکو و دیگری در شیزمراغه (تخت سلیمان امروزی) قرار داشت.
دیاکونف در وجه تسمیه آذربایجان نوشته است: «این نظر بسیار شایع است که آتروپات «شخص» نیست و لقب کاهنی است که در ماد حکومت می کرده است و اشتقاق این کلمه «نگهبان آتش» چنین تعبیری را اجازه می دهد».8
البته برخی نیز معتقدند که در دوران شاهنشاهی مادها و بعد از آن در دوران هخامنشیان تا زمان کوروش کبیر، مغان علاوه بر سمت پاسداری از آتش مقدس، شغل استانداری آذربایجان را هم برعهده داشتند. این لقب تا زمان حمله اسکندر لقب استانداران بود.
اما آخرین ساتراپ (استاندار) هخامنشی برای جلوگیری از ورود یونانیان به سرزمین آتش مقدس و حفظ حرمت استان آذرگشسب خودر ا نه استاندار، بلکه پاسدار آتش مقدس یعنی «آتروپاتن» خواند و از آن پس عنوان و لقب او «آتروپاتن» به صورت نام این استان درآمد.
احمد کسروی نیز ضمن بررسی نام «آتروپات» واژه «اتور» را همان آذر یا آتش و واژه «پات» را که بعدها به صورت «پاد» و «باد» درآمد به معنای «نگهبان» دانسته است.9 این نام تا پایان عصر ساسانی در ایـران رایج بوده است. چنان که یکی از موبدان مشهور «آذرباد ماراسپندان» یا «آذرباد مهراسپندان» نام داشته است.
دنباله نوشتار
http://www.iranboom.ir/iranshahr/tireh-ha/2301-tarikh-mok
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
خدای نامه یا سیرتالملوک
برگرفته از مجله خواندنی شماره ۶۶، سال نهم، اردیبهشت و خرداد ۱۳۹۰، رویه ۴۹
به دنبال فروپاشی شاهنشاهی ساسانیان، رفتهرفته کار برگردان بننبشتها [منابع و مآخذ] ایرانیان که به زبان فارسی میانه (پهلوی) به زبان عربی آغاز شد:(1)
عموم مترجمین این آثار، ایرانی بودند... بزرگترین و مشهورترین این مترجمان، ابنمقفع بود که در 142 یا 143 [قمری/ خورشیدی]، کشته شد. وی ترجمهای از خداینامه را انجام داد. ترجمهای که پس از وی به سیرتالملوک معروف شد... ترجمهای که او کرد، مثل اصل پهلوی کتاب، گم شده است. کتابهای دیگری درهمین موضوع و مربوط به تاریخ و داستانهای پهلوانی ایران قبل از اسلام نیز ترجمه شده بود که فهرست از آنها در کتاب «الفهرست» و کتابهای مسعودی و ابنقتیبه و غیر هم داده شده است و تمام آنها از دست رفته است.
حمزهی اصفهانی (سدهی چهارم هجری)، از بننبشتها (منابعی) که از آنها، برای سالشماری تاریخ ایران بهره برده است، اینگونه نام میبرد:(2)
سیرملوکالفرس به نقل از ابنمقفع
سیرملوکالفرس به نقل از محمدبن جهم برمکی
تاریخ ملوکالفرس، برگرفته از خزانهی مامون
سیرملوکالفرس، به نقل از زاویه ابن شاهویه اصفهانی.
سیرملوکالفرس، به نقل از محمدبن بهرامبن مطیار اصفهانی.
تاریخ ملوک نبی ساسان، به نقل از هشامبن قاسم اصفهانی.
تاریخ ملوک نبیساسان، به تصحیح بهرامبن مردانشاه موبد کورهی شاپور در فارس.(3)
گرچه حمزهی اصفهانی، به ظاهر به سه دسته کتاب یعنی «سیرالملوکالفرس»، «تاریخ ملوکالفرس» و «تاریخ ملوک نبیساسان» اشاره دارد؛ اما همگی آنها، همان خداینامه یا خداینامهها هستند.
همچنین حمزهی اصفهانی از گفتهی بهرام مردانشاه موبد کورهی شاپور در فارس، نقل میکند:
گردآوردم بیش از بیست نسخه از کتاب موسوم به خداینامه تا اصلاح کنم تواریخ ملوک فرس را از زمان کیومرث پدر بشر تا پایان روزگار ایشان و انتقالی ملک به تازیان.
مسعودی در ذکر طبقات ملوک ایران، میگوید:(4)
به سال سیصد و سوم[قمری] در شهر استخر فارس، به نزد یکی از بزرگزادگان ایران کتابی بزرگ دیدم که از علوم و اخبار ملوک و بناها و تدبیرهای ایرانیان، مطالب فراوان داشت که چیزی از آن را در کتب دیگر، چون خداینامه و آییننامه و غیره ندیده بودم. تصویر بیست و هفت تن از ملوک ایران از خاندان ساسانی – بیست و پنج مرد و دو زن – در آن بود و هر یک را به روز مرگ، پیر بوده یا جوان، با زیور و تاج و ریش و چهره تصویر کرده بودند، با قید اینکه اینان، چهارصد و سی و سه سال و یکماه و هفت روز، پادشاهی کردهاند و چنان بوده که وقتی یکی از شاهان به مردی، تصویر او را کشیده، به خزینه میسپردند تا زندگان از وصف مردگان، بیخبر نمانند.
صورت پادشاهانی که به جنگ بودند، ایستاده و پادشاهی که به کاری میپرداخت، نشسته بود، با ذکر سرگذشت هر پادشاه و رفتار وی با خواص یاران و عوام رعیت و حادثهها و اتفاقات مهم که به دوران پادشاهی وی پدید آمده بود...
نخستین پادشاه، اردشیر بود که در زمینهی سرخ درخشان و لباسش به رنگ آبی آسمانی و تاجش، سبز و طلایی بود و نیزهای به دست داشت و ایستاده بود و آخرشان یزدگرد پسر شهریار پسر خسرو پرویز بود که در زمینهی سبز مزین، با لباس مزین آسمانی با تاج قرمز، ایستاده و نیزه به دست در حالی که به شمشیر تکیه کرده بود، با رنگ شگفت که نظیر آن، یافت نمیشود و با طلا و نقرهی محلول و مس حکاکی شده، صفحه به رنگ و ونیزی بود، با ساختن عجیب که از فرط نیکویی و دقت ساخت، ندانستم کاغذ است یا پوست.
این کتاب که مسعودی در سال 303 ق (294 خ) در نزد بزرگزادهای در شهر استخر فارس دیده، باید همان کتابی باشد که حمزهی اصفهانی نیز آن را میشناخت و از آن به نام کتاب «صور ملوک نبی ساسان»، یاد میکند. حمزهی اصفهانی با بهرهگیری از این کتاب به وصف پادشاهان ساسانی و رنگ تنپوش آنان و...، سخن گفته است. این شیوهی آراستن کتابها با تصویرها، مورد بهرهگیری «مانی» در کتاب دینی خود «ارژنگ» یا «ارتنگ» شد که میبایست این نام، ویژهی کتابهای تصویردار میبوده.
شیوهی ارتنگ کردن در دوران پس از ساسانیان، به میان شاهنامهها راه یافت و با کشیدن تصویرهایی در شاهنامهها و سپس دیگر کتابها، این قرارداد (سنت) عصر ساسانی که بدون هر گونه دودلی، میبایست از قرارداد بسیار کهنتری سرچشمه گرفته باشد که اسناد آن امروزه در دست ما نیست، پی گرفته شد و از اینجا، به جاهای دیگر رفت.
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/17458-khodainame-siratolmolok.html
@iranboom_ir
برگرفته از مجله خواندنی شماره ۶۶، سال نهم، اردیبهشت و خرداد ۱۳۹۰، رویه ۴۹
به دنبال فروپاشی شاهنشاهی ساسانیان، رفتهرفته کار برگردان بننبشتها [منابع و مآخذ] ایرانیان که به زبان فارسی میانه (پهلوی) به زبان عربی آغاز شد:(1)
عموم مترجمین این آثار، ایرانی بودند... بزرگترین و مشهورترین این مترجمان، ابنمقفع بود که در 142 یا 143 [قمری/ خورشیدی]، کشته شد. وی ترجمهای از خداینامه را انجام داد. ترجمهای که پس از وی به سیرتالملوک معروف شد... ترجمهای که او کرد، مثل اصل پهلوی کتاب، گم شده است. کتابهای دیگری درهمین موضوع و مربوط به تاریخ و داستانهای پهلوانی ایران قبل از اسلام نیز ترجمه شده بود که فهرست از آنها در کتاب «الفهرست» و کتابهای مسعودی و ابنقتیبه و غیر هم داده شده است و تمام آنها از دست رفته است.
حمزهی اصفهانی (سدهی چهارم هجری)، از بننبشتها (منابعی) که از آنها، برای سالشماری تاریخ ایران بهره برده است، اینگونه نام میبرد:(2)
سیرملوکالفرس به نقل از ابنمقفع
سیرملوکالفرس به نقل از محمدبن جهم برمکی
تاریخ ملوکالفرس، برگرفته از خزانهی مامون
سیرملوکالفرس، به نقل از زاویه ابن شاهویه اصفهانی.
سیرملوکالفرس، به نقل از محمدبن بهرامبن مطیار اصفهانی.
تاریخ ملوک نبی ساسان، به نقل از هشامبن قاسم اصفهانی.
تاریخ ملوک نبیساسان، به تصحیح بهرامبن مردانشاه موبد کورهی شاپور در فارس.(3)
گرچه حمزهی اصفهانی، به ظاهر به سه دسته کتاب یعنی «سیرالملوکالفرس»، «تاریخ ملوکالفرس» و «تاریخ ملوک نبیساسان» اشاره دارد؛ اما همگی آنها، همان خداینامه یا خداینامهها هستند.
همچنین حمزهی اصفهانی از گفتهی بهرام مردانشاه موبد کورهی شاپور در فارس، نقل میکند:
گردآوردم بیش از بیست نسخه از کتاب موسوم به خداینامه تا اصلاح کنم تواریخ ملوک فرس را از زمان کیومرث پدر بشر تا پایان روزگار ایشان و انتقالی ملک به تازیان.
مسعودی در ذکر طبقات ملوک ایران، میگوید:(4)
به سال سیصد و سوم[قمری] در شهر استخر فارس، به نزد یکی از بزرگزادگان ایران کتابی بزرگ دیدم که از علوم و اخبار ملوک و بناها و تدبیرهای ایرانیان، مطالب فراوان داشت که چیزی از آن را در کتب دیگر، چون خداینامه و آییننامه و غیره ندیده بودم. تصویر بیست و هفت تن از ملوک ایران از خاندان ساسانی – بیست و پنج مرد و دو زن – در آن بود و هر یک را به روز مرگ، پیر بوده یا جوان، با زیور و تاج و ریش و چهره تصویر کرده بودند، با قید اینکه اینان، چهارصد و سی و سه سال و یکماه و هفت روز، پادشاهی کردهاند و چنان بوده که وقتی یکی از شاهان به مردی، تصویر او را کشیده، به خزینه میسپردند تا زندگان از وصف مردگان، بیخبر نمانند.
صورت پادشاهانی که به جنگ بودند، ایستاده و پادشاهی که به کاری میپرداخت، نشسته بود، با ذکر سرگذشت هر پادشاه و رفتار وی با خواص یاران و عوام رعیت و حادثهها و اتفاقات مهم که به دوران پادشاهی وی پدید آمده بود...
نخستین پادشاه، اردشیر بود که در زمینهی سرخ درخشان و لباسش به رنگ آبی آسمانی و تاجش، سبز و طلایی بود و نیزهای به دست داشت و ایستاده بود و آخرشان یزدگرد پسر شهریار پسر خسرو پرویز بود که در زمینهی سبز مزین، با لباس مزین آسمانی با تاج قرمز، ایستاده و نیزه به دست در حالی که به شمشیر تکیه کرده بود، با رنگ شگفت که نظیر آن، یافت نمیشود و با طلا و نقرهی محلول و مس حکاکی شده، صفحه به رنگ و ونیزی بود، با ساختن عجیب که از فرط نیکویی و دقت ساخت، ندانستم کاغذ است یا پوست.
این کتاب که مسعودی در سال 303 ق (294 خ) در نزد بزرگزادهای در شهر استخر فارس دیده، باید همان کتابی باشد که حمزهی اصفهانی نیز آن را میشناخت و از آن به نام کتاب «صور ملوک نبی ساسان»، یاد میکند. حمزهی اصفهانی با بهرهگیری از این کتاب به وصف پادشاهان ساسانی و رنگ تنپوش آنان و...، سخن گفته است. این شیوهی آراستن کتابها با تصویرها، مورد بهرهگیری «مانی» در کتاب دینی خود «ارژنگ» یا «ارتنگ» شد که میبایست این نام، ویژهی کتابهای تصویردار میبوده.
شیوهی ارتنگ کردن در دوران پس از ساسانیان، به میان شاهنامهها راه یافت و با کشیدن تصویرهایی در شاهنامهها و سپس دیگر کتابها، این قرارداد (سنت) عصر ساسانی که بدون هر گونه دودلی، میبایست از قرارداد بسیار کهنتری سرچشمه گرفته باشد که اسناد آن امروزه در دست ما نیست، پی گرفته شد و از اینجا، به جاهای دیگر رفت.
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/17458-khodainame-siratolmolok.html
@iranboom_ir
کتاب «سرچشمههای فردوسیشناسی»
نوشته: شادروان دکتر محمدامین ریاحی
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/17084-
@iranboom_ir
نوشته: شادروان دکتر محمدامین ریاحی
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/17084-
@iranboom_ir
نقدی بر کتاب تکوین زبان فارسی نوشته علیاشرف صادقی
کتاب تکوین زبان فارسی
نوشته: علی اشرف صادقی
انتشارات دانشگاه آزاد ایران
چاپ اول: 1357
143 صفحه
شادروان احمد تفضلی
فارسی از میان زبانهای ایرانی تنها زبانی است که در دورانهای مختلف تاریخی از خود آثاری بهجای گذاشته و به کمک این آثار بررسی تحولات آن میسر گشته است. فارسی کنونی اساساً دنبالۀ یکی از گونههای فارسی میانه و این زبان خود دنبالۀ فارسی باستان است و این دو زبان در واقع به منزلۀ پدر و نیای فارسی به شمار میروند. در مورد زبانهای دیگر ایرانی وضع چنین نیست. از برخی از این زبانها از دورۀ باستانی آثاری مانده است ولی در دورۀ میانه و جدید از آنها بیخبریم (مانند زبان اوستائی) و از برخی دیگر در دورۀ میانه آثاری مانده است و از دورۀ باستانی و جدید آنها اطلاعی در دست نیست (مانند خوارزمی) و بعضی دیگر اکنون به صورت زبان یا لهجه به کار میروند اما پدر و نیای مستقیم آنها روشن نیست (مانند کردی). قدیمترین آثار فارسی باستان از قرن پنجم قبل از میلاد است که در کتیبههای هخامنشی ثبت شده است، اما تحقیقات نشان میدهد که زبانی که در کتیبهها به کار رفته است، نشاندهندۀ صورت کهنهتری از زبان معمول و متداول عصر خود بوده است. اسنادی که از زبان فارسی میانه (متون پهلوی زردشتی و مانوی) برجای مانده ساختمان این زبان را به طور کلی معلوم کرده است و مطالعات دقیق زبانشناسی جای تردیدی باقی نمیگذارد که فارسی از نظر ساختمان اصلی، صورت تحول یافتۀ فارسی میانه است اما چگونگی این تحول و زمان تکوین این زبان موضوع بحث کتاب مورد نظر ماست.
مؤلف در ابتدا زبانهای ایرانی (زبانهای دورۀ باستانی و دورۀ میانه) را به طور خلاصه توصیف کرده است. پس از آن به زبان دری و منشأ آن و رابطۀ آن با پهلوی به تفصیل بیشتری پرداخته است (صفحات 21 تا 54). سپس قدیمترین نمونههای فارسی دری نقل و دربارۀ آنها بحث شده است (صفحات 54 تا 118) و در پایان ملاحظاتی دربارۀ صامتها و مصوتهای فارسی در قرنهای اول بعد از اسلام آمده است. کتاب با دقت خاصی تألیف و تنظیم شده و مؤلف با استفاده از مآخذ قدیم و تحقیقات جدید دانشمندان زبانشناس به نتایج علمی تازهای دست یافته است. به طوری که کتاب علاوه بر احتوای بر نتایج کلی مشتمل بر بسیاری نکتههای علمی نیز هست. نگارندۀ این سطور نظریات خود را در مورد بعضی از مطالب کتاب عرضه میدارد.
در صفحۀ 8 آمده است که: «مانی و پیروان او نوشتههای خود را به زبانهای آرامی و پارتی و پهلوی ... نوشتهاند». برای رفع ابهام باید گفت که اگرچه بنا بر قرائن و شواهد، مانی و بعضی جانشینان او به آرامی شرقی که زبان اصلی مانی بوده است، آثار خود را مینوشتند، اما برخلاف پارتی و پهلوی و سغدی و قبطی و ترکی تاکنون هیچ اثری از مانویان به آرامی به دست نیامده است.
اصطلاح پهلوی وقتی در متنهای عربی و فارسی در مورد زبان (و گاهی خط) به کار میرود از کلمات چند معنایی است و مؤلف معنای مختلف آن را به درستی و روشنی چنین توضیح داده است: 1. پهلوی (= پهلوانی، پارتی) به معنی زبان ناحیۀ پهله (= پرثوۀ قدیم) و این معنی اصلی کلمه بوده است. 2- فارسی میانه یعنی آنچه امروز زبان پهلوی میگوئیم که زبان رسمی و نوشتار دورۀ ساسانی بوده است. 3- لهجۀ محلی به طور اعم 4- ایرانی. برای بعضی از این معانی شواهدی ذکر شده است (ص 10 و 11). از شواهد ذکر شده برای پهلوی در معنی «پارتی» این دو بیت شاهنامه است که از زبان شیرویه (628 میلادی) نقل شده است.
که همداستانی مکن روز و شب که کس پیش خسرو گشاید دو لب
مگر آن که گفتار او بشنوی اگر پارسی گوید از پهلوی
و در حاشیه نیز حدس زده شده است که: «بعید نیست و احتمال میرود که زبان پارتی بعد از انقراض اشکانیان در دربار پادشاهان ساسانی به عنوان یک زبان اشرافی و تجملی باقی مانده بوده و گاه به گاه به آن تکلم میشده است» (ص 10 و ح 2). براساس اسناد مانوی میدانیم که زبان پارتی پس از قرن چهارم میلادی بهتدریج از تداول افتاده و ظاهراً در قرن ششم زبان مردهای بوده است (ر ک به ص 8 کتاب). البته این بدان معنی نیست که هیچکس نبوده است که زبان پارتی را بداند. علاوه بر مانویان تبعیدی در ترکستان که این زبان را به عنوان زبان مذهبی نوشتار تا قرن هشتم و نهم میلادی به کار میبردند، در میان موبدان و اهل قلم ساسانی نیز بودهاند کسانی که زبان پارتی را به عنوان زبان مرده میدانستند، زیرا در میان متون پهلوی دو متن (یادگار زریران و درخت آسوری) در دست است که اگرچه به خط پهلوی نوشته شده ولی زبان آنها پارتی است. منظومۀ ویس و رامین نیز که اصل پارتی دارد، در دورۀ ساسانی (شاید در زمان انوشیروان) به پهلوی برگردانیده شده و بعداً در دوران اسلامی از پهلوی به فارسی درآمده است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/9792-
@iranboom_ir
کتاب تکوین زبان فارسی
نوشته: علی اشرف صادقی
انتشارات دانشگاه آزاد ایران
چاپ اول: 1357
143 صفحه
شادروان احمد تفضلی
فارسی از میان زبانهای ایرانی تنها زبانی است که در دورانهای مختلف تاریخی از خود آثاری بهجای گذاشته و به کمک این آثار بررسی تحولات آن میسر گشته است. فارسی کنونی اساساً دنبالۀ یکی از گونههای فارسی میانه و این زبان خود دنبالۀ فارسی باستان است و این دو زبان در واقع به منزلۀ پدر و نیای فارسی به شمار میروند. در مورد زبانهای دیگر ایرانی وضع چنین نیست. از برخی از این زبانها از دورۀ باستانی آثاری مانده است ولی در دورۀ میانه و جدید از آنها بیخبریم (مانند زبان اوستائی) و از برخی دیگر در دورۀ میانه آثاری مانده است و از دورۀ باستانی و جدید آنها اطلاعی در دست نیست (مانند خوارزمی) و بعضی دیگر اکنون به صورت زبان یا لهجه به کار میروند اما پدر و نیای مستقیم آنها روشن نیست (مانند کردی). قدیمترین آثار فارسی باستان از قرن پنجم قبل از میلاد است که در کتیبههای هخامنشی ثبت شده است، اما تحقیقات نشان میدهد که زبانی که در کتیبهها به کار رفته است، نشاندهندۀ صورت کهنهتری از زبان معمول و متداول عصر خود بوده است. اسنادی که از زبان فارسی میانه (متون پهلوی زردشتی و مانوی) برجای مانده ساختمان این زبان را به طور کلی معلوم کرده است و مطالعات دقیق زبانشناسی جای تردیدی باقی نمیگذارد که فارسی از نظر ساختمان اصلی، صورت تحول یافتۀ فارسی میانه است اما چگونگی این تحول و زمان تکوین این زبان موضوع بحث کتاب مورد نظر ماست.
مؤلف در ابتدا زبانهای ایرانی (زبانهای دورۀ باستانی و دورۀ میانه) را به طور خلاصه توصیف کرده است. پس از آن به زبان دری و منشأ آن و رابطۀ آن با پهلوی به تفصیل بیشتری پرداخته است (صفحات 21 تا 54). سپس قدیمترین نمونههای فارسی دری نقل و دربارۀ آنها بحث شده است (صفحات 54 تا 118) و در پایان ملاحظاتی دربارۀ صامتها و مصوتهای فارسی در قرنهای اول بعد از اسلام آمده است. کتاب با دقت خاصی تألیف و تنظیم شده و مؤلف با استفاده از مآخذ قدیم و تحقیقات جدید دانشمندان زبانشناس به نتایج علمی تازهای دست یافته است. به طوری که کتاب علاوه بر احتوای بر نتایج کلی مشتمل بر بسیاری نکتههای علمی نیز هست. نگارندۀ این سطور نظریات خود را در مورد بعضی از مطالب کتاب عرضه میدارد.
در صفحۀ 8 آمده است که: «مانی و پیروان او نوشتههای خود را به زبانهای آرامی و پارتی و پهلوی ... نوشتهاند». برای رفع ابهام باید گفت که اگرچه بنا بر قرائن و شواهد، مانی و بعضی جانشینان او به آرامی شرقی که زبان اصلی مانی بوده است، آثار خود را مینوشتند، اما برخلاف پارتی و پهلوی و سغدی و قبطی و ترکی تاکنون هیچ اثری از مانویان به آرامی به دست نیامده است.
اصطلاح پهلوی وقتی در متنهای عربی و فارسی در مورد زبان (و گاهی خط) به کار میرود از کلمات چند معنایی است و مؤلف معنای مختلف آن را به درستی و روشنی چنین توضیح داده است: 1. پهلوی (= پهلوانی، پارتی) به معنی زبان ناحیۀ پهله (= پرثوۀ قدیم) و این معنی اصلی کلمه بوده است. 2- فارسی میانه یعنی آنچه امروز زبان پهلوی میگوئیم که زبان رسمی و نوشتار دورۀ ساسانی بوده است. 3- لهجۀ محلی به طور اعم 4- ایرانی. برای بعضی از این معانی شواهدی ذکر شده است (ص 10 و 11). از شواهد ذکر شده برای پهلوی در معنی «پارتی» این دو بیت شاهنامه است که از زبان شیرویه (628 میلادی) نقل شده است.
که همداستانی مکن روز و شب که کس پیش خسرو گشاید دو لب
مگر آن که گفتار او بشنوی اگر پارسی گوید از پهلوی
و در حاشیه نیز حدس زده شده است که: «بعید نیست و احتمال میرود که زبان پارتی بعد از انقراض اشکانیان در دربار پادشاهان ساسانی به عنوان یک زبان اشرافی و تجملی باقی مانده بوده و گاه به گاه به آن تکلم میشده است» (ص 10 و ح 2). براساس اسناد مانوی میدانیم که زبان پارتی پس از قرن چهارم میلادی بهتدریج از تداول افتاده و ظاهراً در قرن ششم زبان مردهای بوده است (ر ک به ص 8 کتاب). البته این بدان معنی نیست که هیچکس نبوده است که زبان پارتی را بداند. علاوه بر مانویان تبعیدی در ترکستان که این زبان را به عنوان زبان مذهبی نوشتار تا قرن هشتم و نهم میلادی به کار میبردند، در میان موبدان و اهل قلم ساسانی نیز بودهاند کسانی که زبان پارتی را به عنوان زبان مرده میدانستند، زیرا در میان متون پهلوی دو متن (یادگار زریران و درخت آسوری) در دست است که اگرچه به خط پهلوی نوشته شده ولی زبان آنها پارتی است. منظومۀ ویس و رامین نیز که اصل پارتی دارد، در دورۀ ساسانی (شاید در زمان انوشیروان) به پهلوی برگردانیده شده و بعداً در دوران اسلامی از پهلوی به فارسی درآمده است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/9792-
@iranboom_ir
به جای آمار جنگلزدایی، آمار جنگلکاری را ارائه کنید
برگرفته از مجله خواندنی شماره ۶۶، سال نهم، اردیبهشت و خرداد ۱۳۹۰، رویه ۳۴
عبدالله مرادعلی بیگی
https://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/17455-maj-khandani-66-jangal.html
@iranboom_ir
برگرفته از مجله خواندنی شماره ۶۶، سال نهم، اردیبهشت و خرداد ۱۳۹۰، رویه ۳۴
عبدالله مرادعلی بیگی
https://www.iranboom.ir/didehban/zistboom/17455-maj-khandani-66-jangal.html
@iranboom_ir