حکمتهای زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش بیست و هفتم)
تاریخ: پاییز ۱۴۰۲
مدت سخنرانی: یک ساعت و هفده دقیقه
طرح بحث
شرح حکمت پنجاه و چهارم؛ تمرکز و حضور
مقدمه
۱) قدرت تمرکز
۲) تمرکز کوتاهمدت و تمرکز بلندمدت
۳) تجربهی غرقگی
۴) توحید واقعی
۵) راهکارهایی برای بالا بردن تمرکز و حضور
۵-۱) زیستن در زمان حال
۵-۲) مهار کردن علاقهها و آگاهیهای خود
۵-۳) مدیریت روابط
۵-۴) پرهیز از رذائل اخلاقی
۵-۵) در هر زمان یک کار را انجام دادن
۵-۶) مدیریت کردن فضای مجازی
۵-۷) پرهیز از نفاق
۵-۸) بهره گرفتن از هنر و مراقبه و عبادت
۶) دو نکتهی مهم
۶-۱) تمرکز و تیپ شخصیتی
۶-۲) تمرکز و استعدادشناسی
♦️برای مشاهدهی متن حکمتهای زندگی در دفتر چهارم، به فایل پی دی افی که همراه بخش اول است، نگاه کنید.
لینک مطلب در وبسایت
@irajshahbazi
تاریخ: پاییز ۱۴۰۲
مدت سخنرانی: یک ساعت و هفده دقیقه
طرح بحث
شرح حکمت پنجاه و چهارم؛ تمرکز و حضور
مقدمه
۱) قدرت تمرکز
۲) تمرکز کوتاهمدت و تمرکز بلندمدت
۳) تجربهی غرقگی
۴) توحید واقعی
۵) راهکارهایی برای بالا بردن تمرکز و حضور
۵-۱) زیستن در زمان حال
۵-۲) مهار کردن علاقهها و آگاهیهای خود
۵-۳) مدیریت روابط
۵-۴) پرهیز از رذائل اخلاقی
۵-۵) در هر زمان یک کار را انجام دادن
۵-۶) مدیریت کردن فضای مجازی
۵-۷) پرهیز از نفاق
۵-۸) بهره گرفتن از هنر و مراقبه و عبادت
۶) دو نکتهی مهم
۶-۱) تمرکز و تیپ شخصیتی
۶-۲) تمرکز و استعدادشناسی
♦️برای مشاهدهی متن حکمتهای زندگی در دفتر چهارم، به فایل پی دی افی که همراه بخش اول است، نگاه کنید.
لینک مطلب در وبسایت
@irajshahbazi
Telegram
ایرج شهبازی
حکمتهای زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش بیست و هشتم)
تاریخ: پاییز ۱۴۰۲
مدت سخنرانی: یک ساعت و بیست و هشت دقیقه
طرح بحث
شرح حکمت پنجاه و پنجم؛ تقلید و تحقیق
مقدمه
۱) نگاهی به تقلید فقهی
۲) سطوح تقلید
۲-۱) متابعت
۲-۲) همانندسازی
۳-۳) درونیسازی
۳) آثار و نتایج تقلید نیکو
۴) ویژگیهای تقلید درست
۴-۱) آگاهانه و انتخابی بودن
۴-۲) تعلق نداشتن به مسائل اصلی زندگی
۴-۳) موقتی بودن
۴-۴) اطمینان یافتن از تخصص مقلَّد
۴-۵) نسبی و گزینشی بودن
۴-۶) اخلاص
♦️برای مشاهدهی متن حکمتهای زندگی در دفتر چهارم، به فایل پی دی افی که همراه بخش اول است، نگاه کنید.
لینک مطلب در وبسایت
@irajshahbazi
تاریخ: پاییز ۱۴۰۲
مدت سخنرانی: یک ساعت و بیست و هشت دقیقه
طرح بحث
شرح حکمت پنجاه و پنجم؛ تقلید و تحقیق
مقدمه
۱) نگاهی به تقلید فقهی
۲) سطوح تقلید
۲-۱) متابعت
۲-۲) همانندسازی
۳-۳) درونیسازی
۳) آثار و نتایج تقلید نیکو
۴) ویژگیهای تقلید درست
۴-۱) آگاهانه و انتخابی بودن
۴-۲) تعلق نداشتن به مسائل اصلی زندگی
۴-۳) موقتی بودن
۴-۴) اطمینان یافتن از تخصص مقلَّد
۴-۵) نسبی و گزینشی بودن
۴-۶) اخلاص
♦️برای مشاهدهی متن حکمتهای زندگی در دفتر چهارم، به فایل پی دی افی که همراه بخش اول است، نگاه کنید.
لینک مطلب در وبسایت
@irajshahbazi
Telegram
ایرج شهبازی
حکمتهای زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش بیست و نهم)
تاریخ: پاییز ۱۴۰۲
مدت سخنرانی: یک ساعت و سی و سه دقیقه
طرح بحث
شرح حکمت پنجاه و ششم؛ خوددوستی و خودخواهی
مقدمه
۱) دو تلقی متفاوت مولانا از خود
۲) خود واقعی از نگاه مولانا
۳) راهها و نشانههایی برای بازشناسی خوددوستی از خودخواهی
۳-۱) احساس پوکی/ غنای درونی
۳-۲) صمیمی شدن و فاصله گرفتن
۳-۳) احترام یا تحقیر
۳-۴) خودستایی و عدم خودستایی
۳-۵) تأییدطلبی و عدم تأییدطلبی
۳-۶) سپاسگزاری و ناسپاسی
۳-۷) همدلی و عدم همدلی
۳-۸) استفادهی ابزاری کردن از دیگران
۳-۹) جسارت و ملاحظه
۳-۱۰) تنهایی و عدم تنهایی
۳-۱۱) شرم و شادی
۳-۱۲) انتقادپذیری و انتقادناپذیری
۳-۱۳) آموزش و پرهیز از آموزش
۴) خودخواهی و خودشیفتگی
۵) روش برخورد با شخص خودخواه
♦️برای مشاهدهی متن حکمتهای زندگی در دفتر چهارم، به فایل پی دی افی که همراه بخش اول است، نگاه کنید.
لینک مطلب در وبسایت
@irajshahbazi
تاریخ: پاییز ۱۴۰۲
مدت سخنرانی: یک ساعت و سی و سه دقیقه
طرح بحث
شرح حکمت پنجاه و ششم؛ خوددوستی و خودخواهی
مقدمه
۱) دو تلقی متفاوت مولانا از خود
۲) خود واقعی از نگاه مولانا
۳) راهها و نشانههایی برای بازشناسی خوددوستی از خودخواهی
۳-۱) احساس پوکی/ غنای درونی
۳-۲) صمیمی شدن و فاصله گرفتن
۳-۳) احترام یا تحقیر
۳-۴) خودستایی و عدم خودستایی
۳-۵) تأییدطلبی و عدم تأییدطلبی
۳-۶) سپاسگزاری و ناسپاسی
۳-۷) همدلی و عدم همدلی
۳-۸) استفادهی ابزاری کردن از دیگران
۳-۹) جسارت و ملاحظه
۳-۱۰) تنهایی و عدم تنهایی
۳-۱۱) شرم و شادی
۳-۱۲) انتقادپذیری و انتقادناپذیری
۳-۱۳) آموزش و پرهیز از آموزش
۴) خودخواهی و خودشیفتگی
۵) روش برخورد با شخص خودخواه
♦️برای مشاهدهی متن حکمتهای زندگی در دفتر چهارم، به فایل پی دی افی که همراه بخش اول است، نگاه کنید.
لینک مطلب در وبسایت
@irajshahbazi
وبسایت رسمی دکتر ایرج شهبازی
حکمتهای زندگی در دفتر چهارم مثنوی
حکمتهای زندگی در دفتر چهارم مثنوی | مثنوی اساساً متنی عرفانی است و بسیاری از مطالب آن تنها به کار عارفان و سالکان میآیند.
حکمتهای زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش سیام)
تاریخ: پاییز ۱۴۰۲
مدت سخنرانی: یک ساعت و بیست و یک دقیقه
طرح بحث
شرح حکمت پنجاه و هفتم؛ مستی
مقدمه
۱) تعریف مستی
۱-۱) سرخوشی
۱-۲) بیخودی
۱-۳) خماری
۲) انواع مستی
۳) مستی ناپسند
۴) انواع مستیهای ناپسند
۴-۱) مستی بر اثر خیال
۴-۲) مستی از هستی
۴-۳) مستی بر اثر زیبایی
۴-۴) مستی بر اثر مال دنیا
۴-۵) مستی بر اثر تملقها و ستایشهای دیگران
۴-۶) مستی بر اثر شهوت
۵) سرچشمهی مستی درونی
♦️برای مشاهدهی متن حکمتهای زندگی در دفتر چهارم، به فایل پی دی افی که همراه بخش اول است، نگاه کنید.
لینک مطلب در وبسایت
@irajshahbazi
تاریخ: پاییز ۱۴۰۲
مدت سخنرانی: یک ساعت و بیست و یک دقیقه
طرح بحث
شرح حکمت پنجاه و هفتم؛ مستی
مقدمه
۱) تعریف مستی
۱-۱) سرخوشی
۱-۲) بیخودی
۱-۳) خماری
۲) انواع مستی
۳) مستی ناپسند
۴) انواع مستیهای ناپسند
۴-۱) مستی بر اثر خیال
۴-۲) مستی از هستی
۴-۳) مستی بر اثر زیبایی
۴-۴) مستی بر اثر مال دنیا
۴-۵) مستی بر اثر تملقها و ستایشهای دیگران
۴-۶) مستی بر اثر شهوت
۵) سرچشمهی مستی درونی
♦️برای مشاهدهی متن حکمتهای زندگی در دفتر چهارم، به فایل پی دی افی که همراه بخش اول است، نگاه کنید.
لینک مطلب در وبسایت
@irajshahbazi
وبسایت رسمی دکتر ایرج شهبازی
حکمتهای زندگی در دفتر چهارم مثنوی
حکمتهای زندگی در دفتر چهارم مثنوی | مثنوی اساساً متنی عرفانی است و بسیاری از مطالب آن تنها به کار عارفان و سالکان میآیند.
حکمتهای زندگی در دفتر چهارم مثنوی (بخش سی و یکم)
تاریخ: پاییز ۱۴۰۲
مدت سخنرانی: یک ساعت و بیست و هشت دقیقه
طرح بحث
شرح حکمت پنجاه و هشتم؛ درنگی در زندگی پس از مرگ
مقدمه
۱) راز بودن زندگی پس از مرگ
۲) طرح چند نکتهی انتقادی درمورد نگاه مسلمانان به زندگی پس از مرگ
۳) سودمندیهای ایمان به زندگی پس از مرگ
۴) مولانا و معاد
♦️برای مشاهدهی متن حکمتهای زندگی در دفتر چهارم، به فایل پی دی افی که همراه بخش اول است، نگاه کنید.
لینک مطلب در وبسایت
@irajshahbazi
تاریخ: پاییز ۱۴۰۲
مدت سخنرانی: یک ساعت و بیست و هشت دقیقه
طرح بحث
شرح حکمت پنجاه و هشتم؛ درنگی در زندگی پس از مرگ
مقدمه
۱) راز بودن زندگی پس از مرگ
۲) طرح چند نکتهی انتقادی درمورد نگاه مسلمانان به زندگی پس از مرگ
۳) سودمندیهای ایمان به زندگی پس از مرگ
۴) مولانا و معاد
♦️برای مشاهدهی متن حکمتهای زندگی در دفتر چهارم، به فایل پی دی افی که همراه بخش اول است، نگاه کنید.
لینک مطلب در وبسایت
@irajshahbazi
وبسایت رسمی دکتر ایرج شهبازی
حکمتهای زندگی در دفتر چهارم مثنوی
حکمتهای زندگی در دفتر چهارم مثنوی | مثنوی اساساً متنی عرفانی است و بسیاری از مطالب آن تنها به کار عارفان و سالکان میآیند.
سپاسگزاری؛ تکنیک یا منش؟
ایرج شهبازی
بسیاری از افراد گمان میکنند شُکر یک تکنیک است که باعث خشنودی خدا میشود، یا به برنده شدن در مناسبات انسانی میانجامد و کار انسان را پیش میبرد. به نظر میرسد این تلقی از شکر درست نیست. شکر یک نوع نگاه به هستی است و سرچشمهی آن تماماً در منش انسان قرار دارد. مادام که شخص منشِ سپاسگزار نداشته باشد، نمیتواند به خوبی شکر کند. فروکاستن شکر به یک تکنیک که میتوان آن را آموخت و در هر موقعیتی به کار بست، تلقی درستی نیست.
همانگونه که گفتم، شکر یک نوع نگاه به هستی است. برای درک بهتر مسأله، باید به این نکته توجه کنیم که هر پدیدهای را میتوان از جنبههای گوناگون دید و بررسی کرد. به تعبیر دیگر هر پدیدهای دارای سویههای مثبت و روشن و سویههای منفی و تاریک است. شکر یعنی اینکه آگاهانه و واقعبینانه به سویههای مثبت و روشن پدیدهها نگاه کنیم.
برای نمونه شخص ناشکر از خر و پف همسرش گله میکند، ولی شخص سپاسگزار از اینکه همسر دارد، شادمان است. شخص ناشکر از اینکه باید صبح دوباره به سر کار برود گله میکند و شخص شاکر از اینکه دارای شغل است، سپاسگزاری میکند. توجه شخص ناسپاس به اذیتها و سر و صدای بچه معطوف میشود و شخص شاکر از داشتن فرزند شادمان است و میداند که بسیاری از افراد در حسرت این نعمت ارزشمند هستند.
این مسأله را به روشنی در زندگی افراد ناسپاس و اشخاص سپاسگزار میتوان دید. شخص ناسپاس در هر موقعیتی، بدبینانه بر مسائل ناخوشایند و ناپسند تمرکز میکند، اما شخص شاکر در هر موقعیتی میکوشد دلیلی برای شادی و جشن گرفتن پیدا کند.
از منظری دیگر هم میتوان این مسأله را بررسی کرد. شکر ذهن ما را به داشتههایمان معطوف میکند و باعث میشود به سبب آنچه که داریم، شادمان و شاکر باشیم. اما ذهنِ ناسپاس تماماً به نقصها و کمبودها معطوف است و به هیچ وجه به آنچه که دارد، توجه نمیکند.
واقع قضیه این است که ما در اقیانوس نعمتها و موهبتها غرقیم، اما مطلقاً به آن توجه نداریم. حجم داشتههای ما نسبت به حجم کمبودهای ما نسبت قطره است به دریا. اگر فهرست داراییها و موهبتها را از یک سو و فهرست کمبودها و نقصهای زندگی خود را از طرف دیگر فراهم بیاوریم، صدق این سخن را به خوبی درمییابیم. تعداد کمبودها و نقصهای ما به ندرت به هزار مورد میرسد، در حالی که تعداد نعمتهایی که به طور معمول از آنها بهرهمندیم، به هیچ وجه قابل شمارش نیست.
گذشته از ماه و خورشید و فلک و دریا و ابر و زمین و کوه و کهکشانها که درکارند تا ما بتوانیم زندگی کنیم، و گذشته از روابط انسانی و ذهن و روح و نظایر آنها، اگر فقط به همین بدن خود نگاه کنیم، در هر اندامی صدها و بلکه هزاران نعمت ریز و درشت وجود دارد که ما از بس به آنها عادت کردهایم، اصلاً متوجه وجود آنها نمیشویم وفقط زمانی که یکی از آنها را از دست میدهیم، ارزش و اهمیت آنها را درمییابیم.
غرق نعمت بودن و ذهن خود را بر کمبودها متمرکز کردن و غمگین شدن جوهر اصلی شخصیت فرد ناسپاس را تشکیل میدهد. شخص ناسپاس به نعمتهایی که دارد، توجه نمیکند و همۀ توجه او به چیزهایی معطوف است که اکنون ندارد. به این ترتیب شخص ناسپاس همواره در میان نارضایتی از وضعیت موجود و عدم دسترسی به وضعیت مطلوب در تردد است و هیچگاه به معنای واقعی کلمه از زندگی خود لذت نمیبرد.
شخص ناسپاس به نعمتهای بینهایتی که زندگی او را از همه سو احاطه کردهاند، توجهی ندارد و همۀ همّ و غمش به کمبودها و نقصها معطوف است. به همین سبب اندوه او به سبب کمبودها بسیار بیشتر از شادی او به سبب داشتههاست.
شکر این معادله را وارونه میکند؛ یعنی شکر باعث میشود شادی ما به سبب نعمتها بر اندوه و دردمان به سبب کمبودها بچربد. جوانی را در نظر بگیرید که بدنی سالم، خانوادهای خوب، کاری مناسب، دوستانی وفادار و تحصیلاتی عالی دارد، اما به خاطر نداشتن همسر ناراحت است. شادی او به خاطر آن همه نعمت بسیار کمتر از اندوه او به سبب این کمبود است و همین باعث میشود که او در میان آن همه نعمت از زندگی خود راضی نباشد.
شکر میتواند چنین وضعیتی را از بنیاد دگرگون کند. باز هم میبینیم که شکر نه یک تکنیک، بلکه بینشی ژرف است که از منشی والا سرچشمه میگیرد و به آگاهی و هوشیاری فراوانی نیاز دارد. بنا بر همین ملاحظات است که شکر را یک نوع نگاه به هستی و پدیدهها میدانیم و آن را تکنیک به شمار نمیآوریم. کسی که فاقد چنین نگاهی است، اگر روزی هزاران بار هم شکر کند، باز از شکر واقعی به دور است. برای شاکر شدن باید چنین نگاهی را در خود بپروریم.
@irajshahbazi
ایرج شهبازی
بسیاری از افراد گمان میکنند شُکر یک تکنیک است که باعث خشنودی خدا میشود، یا به برنده شدن در مناسبات انسانی میانجامد و کار انسان را پیش میبرد. به نظر میرسد این تلقی از شکر درست نیست. شکر یک نوع نگاه به هستی است و سرچشمهی آن تماماً در منش انسان قرار دارد. مادام که شخص منشِ سپاسگزار نداشته باشد، نمیتواند به خوبی شکر کند. فروکاستن شکر به یک تکنیک که میتوان آن را آموخت و در هر موقعیتی به کار بست، تلقی درستی نیست.
همانگونه که گفتم، شکر یک نوع نگاه به هستی است. برای درک بهتر مسأله، باید به این نکته توجه کنیم که هر پدیدهای را میتوان از جنبههای گوناگون دید و بررسی کرد. به تعبیر دیگر هر پدیدهای دارای سویههای مثبت و روشن و سویههای منفی و تاریک است. شکر یعنی اینکه آگاهانه و واقعبینانه به سویههای مثبت و روشن پدیدهها نگاه کنیم.
برای نمونه شخص ناشکر از خر و پف همسرش گله میکند، ولی شخص سپاسگزار از اینکه همسر دارد، شادمان است. شخص ناشکر از اینکه باید صبح دوباره به سر کار برود گله میکند و شخص شاکر از اینکه دارای شغل است، سپاسگزاری میکند. توجه شخص ناسپاس به اذیتها و سر و صدای بچه معطوف میشود و شخص شاکر از داشتن فرزند شادمان است و میداند که بسیاری از افراد در حسرت این نعمت ارزشمند هستند.
این مسأله را به روشنی در زندگی افراد ناسپاس و اشخاص سپاسگزار میتوان دید. شخص ناسپاس در هر موقعیتی، بدبینانه بر مسائل ناخوشایند و ناپسند تمرکز میکند، اما شخص شاکر در هر موقعیتی میکوشد دلیلی برای شادی و جشن گرفتن پیدا کند.
از منظری دیگر هم میتوان این مسأله را بررسی کرد. شکر ذهن ما را به داشتههایمان معطوف میکند و باعث میشود به سبب آنچه که داریم، شادمان و شاکر باشیم. اما ذهنِ ناسپاس تماماً به نقصها و کمبودها معطوف است و به هیچ وجه به آنچه که دارد، توجه نمیکند.
واقع قضیه این است که ما در اقیانوس نعمتها و موهبتها غرقیم، اما مطلقاً به آن توجه نداریم. حجم داشتههای ما نسبت به حجم کمبودهای ما نسبت قطره است به دریا. اگر فهرست داراییها و موهبتها را از یک سو و فهرست کمبودها و نقصهای زندگی خود را از طرف دیگر فراهم بیاوریم، صدق این سخن را به خوبی درمییابیم. تعداد کمبودها و نقصهای ما به ندرت به هزار مورد میرسد، در حالی که تعداد نعمتهایی که به طور معمول از آنها بهرهمندیم، به هیچ وجه قابل شمارش نیست.
گذشته از ماه و خورشید و فلک و دریا و ابر و زمین و کوه و کهکشانها که درکارند تا ما بتوانیم زندگی کنیم، و گذشته از روابط انسانی و ذهن و روح و نظایر آنها، اگر فقط به همین بدن خود نگاه کنیم، در هر اندامی صدها و بلکه هزاران نعمت ریز و درشت وجود دارد که ما از بس به آنها عادت کردهایم، اصلاً متوجه وجود آنها نمیشویم وفقط زمانی که یکی از آنها را از دست میدهیم، ارزش و اهمیت آنها را درمییابیم.
غرق نعمت بودن و ذهن خود را بر کمبودها متمرکز کردن و غمگین شدن جوهر اصلی شخصیت فرد ناسپاس را تشکیل میدهد. شخص ناسپاس به نعمتهایی که دارد، توجه نمیکند و همۀ توجه او به چیزهایی معطوف است که اکنون ندارد. به این ترتیب شخص ناسپاس همواره در میان نارضایتی از وضعیت موجود و عدم دسترسی به وضعیت مطلوب در تردد است و هیچگاه به معنای واقعی کلمه از زندگی خود لذت نمیبرد.
شخص ناسپاس به نعمتهای بینهایتی که زندگی او را از همه سو احاطه کردهاند، توجهی ندارد و همۀ همّ و غمش به کمبودها و نقصها معطوف است. به همین سبب اندوه او به سبب کمبودها بسیار بیشتر از شادی او به سبب داشتههاست.
شکر این معادله را وارونه میکند؛ یعنی شکر باعث میشود شادی ما به سبب نعمتها بر اندوه و دردمان به سبب کمبودها بچربد. جوانی را در نظر بگیرید که بدنی سالم، خانوادهای خوب، کاری مناسب، دوستانی وفادار و تحصیلاتی عالی دارد، اما به خاطر نداشتن همسر ناراحت است. شادی او به خاطر آن همه نعمت بسیار کمتر از اندوه او به سبب این کمبود است و همین باعث میشود که او در میان آن همه نعمت از زندگی خود راضی نباشد.
شکر میتواند چنین وضعیتی را از بنیاد دگرگون کند. باز هم میبینیم که شکر نه یک تکنیک، بلکه بینشی ژرف است که از منشی والا سرچشمه میگیرد و به آگاهی و هوشیاری فراوانی نیاز دارد. بنا بر همین ملاحظات است که شکر را یک نوع نگاه به هستی و پدیدهها میدانیم و آن را تکنیک به شمار نمیآوریم. کسی که فاقد چنین نگاهی است، اگر روزی هزاران بار هم شکر کند، باز از شکر واقعی به دور است. برای شاکر شدن باید چنین نگاهی را در خود بپروریم.
@irajshahbazi
قابلیت و موقعیت (بخش اول)
ایرج شهبازی
هیچ انسانی به طور کامل خود را نمیشناسد و درک جامعی از قابلیتهای خود ندارد. ارزیابی غالب انسانها از نقاط ضعف خودشان، واقعبینانه نیست. به همین سبب است که عموم انسانها در موقعیتهای ویژهای، از مشاهدۀ احساسات، اندیشهها و رفتارهای خود، غرق دریای شگفتی میشوند.
مولانا برای تبیین امیالِ پنهانی انسان از تمثیلی بس تأملبرانگیز استفاده کرده است؛ فرض کنید شما وارد روستایی میشوید و صدای هیچ سگی را نمیشنوید؛ بنابراین گمان میکنید در آن روستا هیچ سگی وجود ندارد، اما اگر لاشۀ الاغی مرده را در میان آن روستا بیفکنید، میبینید که از هر گوشهای چند سگ بیرون میآیند و به آن لاشه حملهور میشوند. در این هنگام است که شما متوجه میشوید آن روستا پُر از سگ بوده است، اما سگها به خاطر این که انگیزهای برای بیرون آمدن از خانه نداشتند، آرام و بیصدا در گوشهای آرمیده بودند.
به نظر مولانا امیالِ انسان مانند آن سگهای خفته هستند؛ مادام که انگیزۀ نیرومندی وجود نداشته باشد، آنها در درون انسان میمانند و انسان از آنها کاملاً بیخبر است. تنها زمانی که پای سودهای بزرگ و لذتهای عظیم به میان میآید، امیال و خواستههای پنهانی از ژرفای وجود او سر برمیآورند و خود را نشان میدهند (مثنوی، د ۵/ ۶۳۶ - ۶۲۶).
این واقعیت بسیار مهمی است که ما از قدرتِ عظیمی که برای تباهی و ویرانگری در درون ما وجود دارد، هیچ خبری نداریم. هیچ کدام از ما نمیدانیم که اگر شرایط برای ما مهیا باشد، در تبهکاری و فسادانگیزی تا کجا میتوانیم پیش برویم. چه بسا ما خود را انسانی پاک و منزه میپنداریم و گمان میکنیم که هیچ قابلیتی برای بد بودن نداریم، اما کافی است که لاشۀ سودی یا لذتی در میان بیفتد تا ما دریابیم چه عجایبی از درون ما سر برمیآورند.
مولانا در داستان اژدهای یخزده به این نکتۀ مهم اشاره کرده است که هر کسی در عمق وجود خود دارای ویژگیهای فرعون است. فرعون در آغاز شخصی معمولی بود، اما قدرت فراوانی که در اختیار او قرار گرفت، به تدریج او را به جایی رسانید که ادعای خدایی کرد و انسانهای فراوانی را قربانیِ خواستههای نفسانیِ خود کرد. اگر قدرت بی حد و حصری که در اختیار فرعون قرار داشت، در اختیار ما انسانهای عادی قرار بگیرد، معلوم میشود که هیچ یک از ما هیچ دست کمی از فرعون نداریم. امکانات فراوان، مداحیهای چاپلوسانه، تعریفها و تمجیدها و قدرتِ نامحدود به مرور زمان هر کسی را به یک فرعون کامل تبدیل میکنند (مثنوی، د ۳/ ۱۰۵۶ - ۱۰۵۳).
در ادامه به برخی از موقعیتهایی که امیال خفتۀ انسان را بیدار میکنند، اشاره میکنم. قرار گرفتن در کانون قدرت سیاسی، از جمله موقعیتهایی است که به احتمال زیاد باعث تباهی و سقوط انسان میشود. قدرت فراوان، پاسخگو نبودن، فرمان دادن، امکانات زیاد در اختیار داشتن، بر جان و مال دیگران مسلط بودن و نظایر آنها از هر فرد ذلیل و ضعیفی یک دیکتاتور کامل میسازند. در تاریخ فراوان مییابیم کسانی را که حتی قدرت کشتنِ یک مورچه را نداشتهاند، ولی پس از رسیدن به قدرت، به تدریج به افرادی بیدادگر، سنگدل و خودکامه تبدیل شدهاند و جنایات بزرگی را مرتکب شدهاند. یک دلیل اینکه قدرت مطلق، مطلقاً فسادآور است، همین است که قدرت مطلق، ظریفترین و کوچکترین قابلیتهای شرارت را در وجود انسان شکوفا میکند.
ثروت زیاد نیز از موقعیتهای بسیار حساسی است که عمیقترین لایههای وجودی انسان را برملا میکند. قدرت خرید بالا، موقعیت اجتماعیی که پول برای انسان فراهم میآورد، توانایی دستیابی به خواستهها و آرزوها از طریق پول و مسائلی مانند آنها موقعیتِ شگفتآوری را پدید میآورند که ممکن است باعث تباهیِ پاکترین وجدانها شود. پول باعث میشود که انسان بدون شایستگی در کانون توجه قرار گیرد، احترام و تکریم دیگران را به سوی خود جلب کند، دیگران خطاهای شخص را نادیده بگیرند و سخنان معمولی و رفتارهای ابلهانۀ او را تایید کنند. پول زیاد باعث میشود که شخص به فکر شهوترانی، ارضای نیازهای کاذب، تحقیر کردن دیگران، خودبرتربینی و نظایر آنها بیفتد؛ بنابراین میتوان گفت پول زیاد امیالِ خفتۀ انسان را بیدار میکند. شخص باید بسیار فرهیخته و خردمند باشد که بتواند خود را از عوارض و آفاتِ ثروت در امان نگاه دارد.
ادامهی بحث 👇👇👇
ایرج شهبازی
هیچ انسانی به طور کامل خود را نمیشناسد و درک جامعی از قابلیتهای خود ندارد. ارزیابی غالب انسانها از نقاط ضعف خودشان، واقعبینانه نیست. به همین سبب است که عموم انسانها در موقعیتهای ویژهای، از مشاهدۀ احساسات، اندیشهها و رفتارهای خود، غرق دریای شگفتی میشوند.
مولانا برای تبیین امیالِ پنهانی انسان از تمثیلی بس تأملبرانگیز استفاده کرده است؛ فرض کنید شما وارد روستایی میشوید و صدای هیچ سگی را نمیشنوید؛ بنابراین گمان میکنید در آن روستا هیچ سگی وجود ندارد، اما اگر لاشۀ الاغی مرده را در میان آن روستا بیفکنید، میبینید که از هر گوشهای چند سگ بیرون میآیند و به آن لاشه حملهور میشوند. در این هنگام است که شما متوجه میشوید آن روستا پُر از سگ بوده است، اما سگها به خاطر این که انگیزهای برای بیرون آمدن از خانه نداشتند، آرام و بیصدا در گوشهای آرمیده بودند.
به نظر مولانا امیالِ انسان مانند آن سگهای خفته هستند؛ مادام که انگیزۀ نیرومندی وجود نداشته باشد، آنها در درون انسان میمانند و انسان از آنها کاملاً بیخبر است. تنها زمانی که پای سودهای بزرگ و لذتهای عظیم به میان میآید، امیال و خواستههای پنهانی از ژرفای وجود او سر برمیآورند و خود را نشان میدهند (مثنوی، د ۵/ ۶۳۶ - ۶۲۶).
این واقعیت بسیار مهمی است که ما از قدرتِ عظیمی که برای تباهی و ویرانگری در درون ما وجود دارد، هیچ خبری نداریم. هیچ کدام از ما نمیدانیم که اگر شرایط برای ما مهیا باشد، در تبهکاری و فسادانگیزی تا کجا میتوانیم پیش برویم. چه بسا ما خود را انسانی پاک و منزه میپنداریم و گمان میکنیم که هیچ قابلیتی برای بد بودن نداریم، اما کافی است که لاشۀ سودی یا لذتی در میان بیفتد تا ما دریابیم چه عجایبی از درون ما سر برمیآورند.
مولانا در داستان اژدهای یخزده به این نکتۀ مهم اشاره کرده است که هر کسی در عمق وجود خود دارای ویژگیهای فرعون است. فرعون در آغاز شخصی معمولی بود، اما قدرت فراوانی که در اختیار او قرار گرفت، به تدریج او را به جایی رسانید که ادعای خدایی کرد و انسانهای فراوانی را قربانیِ خواستههای نفسانیِ خود کرد. اگر قدرت بی حد و حصری که در اختیار فرعون قرار داشت، در اختیار ما انسانهای عادی قرار بگیرد، معلوم میشود که هیچ یک از ما هیچ دست کمی از فرعون نداریم. امکانات فراوان، مداحیهای چاپلوسانه، تعریفها و تمجیدها و قدرتِ نامحدود به مرور زمان هر کسی را به یک فرعون کامل تبدیل میکنند (مثنوی، د ۳/ ۱۰۵۶ - ۱۰۵۳).
در ادامه به برخی از موقعیتهایی که امیال خفتۀ انسان را بیدار میکنند، اشاره میکنم. قرار گرفتن در کانون قدرت سیاسی، از جمله موقعیتهایی است که به احتمال زیاد باعث تباهی و سقوط انسان میشود. قدرت فراوان، پاسخگو نبودن، فرمان دادن، امکانات زیاد در اختیار داشتن، بر جان و مال دیگران مسلط بودن و نظایر آنها از هر فرد ذلیل و ضعیفی یک دیکتاتور کامل میسازند. در تاریخ فراوان مییابیم کسانی را که حتی قدرت کشتنِ یک مورچه را نداشتهاند، ولی پس از رسیدن به قدرت، به تدریج به افرادی بیدادگر، سنگدل و خودکامه تبدیل شدهاند و جنایات بزرگی را مرتکب شدهاند. یک دلیل اینکه قدرت مطلق، مطلقاً فسادآور است، همین است که قدرت مطلق، ظریفترین و کوچکترین قابلیتهای شرارت را در وجود انسان شکوفا میکند.
ثروت زیاد نیز از موقعیتهای بسیار حساسی است که عمیقترین لایههای وجودی انسان را برملا میکند. قدرت خرید بالا، موقعیت اجتماعیی که پول برای انسان فراهم میآورد، توانایی دستیابی به خواستهها و آرزوها از طریق پول و مسائلی مانند آنها موقعیتِ شگفتآوری را پدید میآورند که ممکن است باعث تباهیِ پاکترین وجدانها شود. پول باعث میشود که انسان بدون شایستگی در کانون توجه قرار گیرد، احترام و تکریم دیگران را به سوی خود جلب کند، دیگران خطاهای شخص را نادیده بگیرند و سخنان معمولی و رفتارهای ابلهانۀ او را تایید کنند. پول زیاد باعث میشود که شخص به فکر شهوترانی، ارضای نیازهای کاذب، تحقیر کردن دیگران، خودبرتربینی و نظایر آنها بیفتد؛ بنابراین میتوان گفت پول زیاد امیالِ خفتۀ انسان را بیدار میکند. شخص باید بسیار فرهیخته و خردمند باشد که بتواند خود را از عوارض و آفاتِ ثروت در امان نگاه دارد.
ادامهی بحث 👇👇👇
ادامهی بحث قابلیت و موقعیت
یکی دیگر از موقعیتهایی که میتواند امیال پنهانی انسان را آشکار کند، رابطۀ میان زن و مرد است. بدون این که بخواهم نگاه نادرست سنّتی درمورد روابط زن و مرد را تأیید کنم، بر این باورم که همنشینی و اختلاط زیاد زن و مرد، خواهناخواه باعث انواع آسیبها میشود. کمترین آسیب چنین روابطی وابستگی عاطفی است، اما غالباً مسأله در همین حد متوقف نمیماند و به احتمال زیاد کار به شهوترانی، تجاوز، فریبکاری، خیانت و نظایر آنها نیز کشیده میشود. خیلی اندکند کسانی که میتوانند در کنار جنس مخالف قرار بگیرند و از پاکدامنی و سلامت روانی خود مراقبت کنند. در اینجا معنوی بودن رابطه، تفاوت سنی، جایگاههای افراد، تأهل و تجرد و مسائلی مانند آنها فرقی در اصل ماجرا ایجاد نمیکند. این مسأله به ویژه در زمانهای که روابط مجازی خیلی فراگیر شدهاند، بسیار جدیتر خود را نشان میدهد. در اینجا چون افراد همدیگر را نمیبینند، خیلی زودتر شرم و متانت را کنار میگذارند و از خطوط قرمز عبور میکنند. احوالپرسیهای ساده، مباحث علمی و معنوی، گفتگوهای کاری و نظایر آنها به سرعت جای خود را به روابط شخصی میدهند و افراد را وارد روابط زیانبار میکنند. خیلی از افراد پس از آسیبهای فراوانی که میبینند و صدمههای زیادی که میرسانند، در نهایت شگفتی میگویند: «هیچ وقت فکر نمیکردم چنین اتفاقهایی بیفتد و من قادر به چنین کارهایی باشم». این سخن کاملاً درست است؛ چراکه قرار گرفتن در کنار جنس مخالف، امیال و عواطف بسیار پنهانی را از عمق وجود انسان بیرون میکشد و او را به کارهایی وامیدارد که هیچ گاه فکرشان را نمیکرد.
نباید گمان کرد که فقط موقعیتهای مادی هستند که امیال خفتۀ انسان را بیدار میکنند. مطالعۀ دقیق زندگی افراد معنوی نشان میدهد مقامات بلند معنوی نیز میتوانند قابلیتهای پنهان انسان برای سقوط و انحطاط را شکوفا کنند. افرادی که در معنویت به مقامات بالا میرسند و میتوانند اعتماد دیگران را جلب کنند، به احتمال زیاد از موقعیت خود سوء استفاده میکنند. آنها ممکن است از شاگردان خود استفادۀ مالی کنند، یا این که به آنها آسیب برسانند.
من در اینجا به چهار موقعیت که باعث تحریک احساسات و اندیشههای پنهانی انسان میشوند، اشاره کردم، افزون براینها شهرت زیاد، قرار گرفتن در جایگاه استاد، مقام بالای هنری و نظایر آنها نیز میتوانند ابعادِ پنهانی وجود انسان را آشکار کنند. نگاهی به زندگی هنرمندان، علمای دینی، سلبریتیها و استادان دانشگاه نشان میدهد که در این موقعیتها نیز گاه چیزهایی از درون انسان آشکار میشوند که اصلاً قابل پیشبینی نیستند.
تا اینجا به این نکته اشاره کردم که ما دقیقاً نمیدانیم چه قابلیتهایی برای بدکاری و شرارت، در درون ما وجود دارد؛ بنابراین اگر مثلاً ما تا پنجاه سالگی، زندگی آرام و خوبی داشتیم و امیال و احساسات و افکار بدی از ما به ظهور نرسید، به هیچ وجه نباید مطمئن باشیم که همیشه همین گونه خواهد ماند. اگر موقعیت مناسبی برای ما فراهم شود، چه بسا اموری که همیشه آنها را نکوهش کردهایم و خود را از آنها مبرا دانستهایم، از ما به منصّۀ ظهور برسند.
درک درست و عمیق این نکته که قابلیت بسیاری از بدکاریها در ما وجود دارد و هر کدام از ما میتوانیم به یک ابلیس کامل تبدیل شویم، باعث میشود زندگی اخلاقی و معنوی ما به طور کامل دگرگون شود. فهم این نکته باعث میشود که هرگز احساس امنیت نکنیم و به کمالات خود فریفته نشویم. اگر این نکتۀ مهم را دریابیم که ما هم در موقعیتِ فرعون، میتوانیم یک فرعون کامل باشیم، به هیچ وجه خود را از بدان برتر نمیبینیم و به چشم حقارت در آنها نگاه نمیکنیم. براثر چنین درکی از خود، اگر زشتی و عیبی را در کسی دیدیم، او را تحقیر نمیکنیم و به عصمت خود فریفته نمیشویم؛ چراکه اصلاً بعید نیست که در مواجهه با موقعیتهای زندگی، مانند همان عیب از ما نیز سر بزند.
در این صورت، ما نسبت به بدان و بدکاران شفقت و عطوفت فراوانی احساس میکنیم؛ زیراکه میدانیم اگر ما هم در موقعیت آنها قرار بگیریم، به احتمال زیاد همان کارها را انجام خواهیم داد؛ بنابراین ما نیز، مانند حضرت یوسف، متواضعانه میگوییم: «من خودم را تبرئه نمیکنم؛ چراکه نفس من بسیار به بدی فرمان میدهد» (سورۀ یوسف، آیۀ ۵۳). کسی که از قابلیتهای خود برای بدکاری آگاه باشد، هیچگاه به طور مطلق خود را تبرئه نمیکند، به فروتنی راستین دست مییابد، نسبت به بدکاران شفقت زیادی پیدا میکند و همنوا با سعدی شیرینسخن میگوید:
و ما اُبَرِّئُ نَفسی و لا اُزَکّیها
که هر چه نَقل کنند از بشر، در امکان است
@irajshahbazi
یکی دیگر از موقعیتهایی که میتواند امیال پنهانی انسان را آشکار کند، رابطۀ میان زن و مرد است. بدون این که بخواهم نگاه نادرست سنّتی درمورد روابط زن و مرد را تأیید کنم، بر این باورم که همنشینی و اختلاط زیاد زن و مرد، خواهناخواه باعث انواع آسیبها میشود. کمترین آسیب چنین روابطی وابستگی عاطفی است، اما غالباً مسأله در همین حد متوقف نمیماند و به احتمال زیاد کار به شهوترانی، تجاوز، فریبکاری، خیانت و نظایر آنها نیز کشیده میشود. خیلی اندکند کسانی که میتوانند در کنار جنس مخالف قرار بگیرند و از پاکدامنی و سلامت روانی خود مراقبت کنند. در اینجا معنوی بودن رابطه، تفاوت سنی، جایگاههای افراد، تأهل و تجرد و مسائلی مانند آنها فرقی در اصل ماجرا ایجاد نمیکند. این مسأله به ویژه در زمانهای که روابط مجازی خیلی فراگیر شدهاند، بسیار جدیتر خود را نشان میدهد. در اینجا چون افراد همدیگر را نمیبینند، خیلی زودتر شرم و متانت را کنار میگذارند و از خطوط قرمز عبور میکنند. احوالپرسیهای ساده، مباحث علمی و معنوی، گفتگوهای کاری و نظایر آنها به سرعت جای خود را به روابط شخصی میدهند و افراد را وارد روابط زیانبار میکنند. خیلی از افراد پس از آسیبهای فراوانی که میبینند و صدمههای زیادی که میرسانند، در نهایت شگفتی میگویند: «هیچ وقت فکر نمیکردم چنین اتفاقهایی بیفتد و من قادر به چنین کارهایی باشم». این سخن کاملاً درست است؛ چراکه قرار گرفتن در کنار جنس مخالف، امیال و عواطف بسیار پنهانی را از عمق وجود انسان بیرون میکشد و او را به کارهایی وامیدارد که هیچ گاه فکرشان را نمیکرد.
نباید گمان کرد که فقط موقعیتهای مادی هستند که امیال خفتۀ انسان را بیدار میکنند. مطالعۀ دقیق زندگی افراد معنوی نشان میدهد مقامات بلند معنوی نیز میتوانند قابلیتهای پنهان انسان برای سقوط و انحطاط را شکوفا کنند. افرادی که در معنویت به مقامات بالا میرسند و میتوانند اعتماد دیگران را جلب کنند، به احتمال زیاد از موقعیت خود سوء استفاده میکنند. آنها ممکن است از شاگردان خود استفادۀ مالی کنند، یا این که به آنها آسیب برسانند.
من در اینجا به چهار موقعیت که باعث تحریک احساسات و اندیشههای پنهانی انسان میشوند، اشاره کردم، افزون براینها شهرت زیاد، قرار گرفتن در جایگاه استاد، مقام بالای هنری و نظایر آنها نیز میتوانند ابعادِ پنهانی وجود انسان را آشکار کنند. نگاهی به زندگی هنرمندان، علمای دینی، سلبریتیها و استادان دانشگاه نشان میدهد که در این موقعیتها نیز گاه چیزهایی از درون انسان آشکار میشوند که اصلاً قابل پیشبینی نیستند.
تا اینجا به این نکته اشاره کردم که ما دقیقاً نمیدانیم چه قابلیتهایی برای بدکاری و شرارت، در درون ما وجود دارد؛ بنابراین اگر مثلاً ما تا پنجاه سالگی، زندگی آرام و خوبی داشتیم و امیال و احساسات و افکار بدی از ما به ظهور نرسید، به هیچ وجه نباید مطمئن باشیم که همیشه همین گونه خواهد ماند. اگر موقعیت مناسبی برای ما فراهم شود، چه بسا اموری که همیشه آنها را نکوهش کردهایم و خود را از آنها مبرا دانستهایم، از ما به منصّۀ ظهور برسند.
درک درست و عمیق این نکته که قابلیت بسیاری از بدکاریها در ما وجود دارد و هر کدام از ما میتوانیم به یک ابلیس کامل تبدیل شویم، باعث میشود زندگی اخلاقی و معنوی ما به طور کامل دگرگون شود. فهم این نکته باعث میشود که هرگز احساس امنیت نکنیم و به کمالات خود فریفته نشویم. اگر این نکتۀ مهم را دریابیم که ما هم در موقعیتِ فرعون، میتوانیم یک فرعون کامل باشیم، به هیچ وجه خود را از بدان برتر نمیبینیم و به چشم حقارت در آنها نگاه نمیکنیم. براثر چنین درکی از خود، اگر زشتی و عیبی را در کسی دیدیم، او را تحقیر نمیکنیم و به عصمت خود فریفته نمیشویم؛ چراکه اصلاً بعید نیست که در مواجهه با موقعیتهای زندگی، مانند همان عیب از ما نیز سر بزند.
در این صورت، ما نسبت به بدان و بدکاران شفقت و عطوفت فراوانی احساس میکنیم؛ زیراکه میدانیم اگر ما هم در موقعیت آنها قرار بگیریم، به احتمال زیاد همان کارها را انجام خواهیم داد؛ بنابراین ما نیز، مانند حضرت یوسف، متواضعانه میگوییم: «من خودم را تبرئه نمیکنم؛ چراکه نفس من بسیار به بدی فرمان میدهد» (سورۀ یوسف، آیۀ ۵۳). کسی که از قابلیتهای خود برای بدکاری آگاه باشد، هیچگاه به طور مطلق خود را تبرئه نمیکند، به فروتنی راستین دست مییابد، نسبت به بدکاران شفقت زیادی پیدا میکند و همنوا با سعدی شیرینسخن میگوید:
و ما اُبَرِّئُ نَفسی و لا اُزَکّیها
که هر چه نَقل کنند از بشر، در امکان است
@irajshahbazi