Telegram Web Link
شب. در این پلان/شهر زندان هستیم. تام فقط تا لب صحنه، لبهٔ تاریکی جلو می‌رود. راوی از کتاب‌ها، نویسنده‌ها و خلاقیت حرف می‌زند. تیرگی صحنه هشداردهنده است و زن هراسانی به نام گریس (نیکول کیدمن) متعاقب شلیک چند گلوله پا به شهر می‌گذارد و از تعقیب‌کنندگانی که سر در پی‌اش گذاشته‌اند می‌گریزد. مردان سیاهپوش با کلاه و جامه‌های خوش‌پوش (فیلم‌های گنگستری) پی او هستند. فون تری‌یه با عدم نمایش چهرهٔ رئیس آن‌ها، نیروی متخاصم سر در پی او گذاشته را غول‌آساتر می‌کند. تام به زن پناه می‌دهد.
روز-آفتاب برتافته-مصنوعی-انتزاعی است. اما ترکیب رنگ‌ها عملکرد روشنی دارند. گریس رنگ‌پریده و هراسان با موهای طلایی و لبان قرمز نقطهٔ مقابل مردم عبوس و صورت سنگی مثل زن مغازه‌دار (لورن باکال: نمایندهٔ سینمای کلاسیک آمریکا) است که با رنگ‌های بی‌روح آبی و سفید برجسته شده‌اند. ورود زن به محیط سنتی شهر یادآور و ورود مهاجران ناآشنا با آمریکا است، کسانی که معمولا در مورد گذشتهٔ خود توضیح چندانی نمی‌دهند و برای بقا چاره‌ای جز تمکین به معیارهای محیط نو ندارند.
#حمیدرضا_صدر
🎥 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran
فون‌تریه در «داگویل»، به‌طرح مساله خصوصیت «نابردباری» در جامعه ایالات متحده می‌پردازد و به‌نوعی تاریخ این کشور را به‌چالش می‌کشد (همان‌طور که در فیلم دوم این سه‌گانه، «مندرلی» موضوع برده‌داری را مطرح می‌کند).
فون‌تریه از دکور مینی‌مالی استفاده کرده که در آن حتی خانه‌های شهر دیوار ندارند تا اساسا چیزی برای پنهان کردن از دید مخاطب وجود نداشته باشد.  همین بی‌پروا و بی‌پرده عیب به‌رخ کشیدنِ فون‌تریه شاید باعث شده با وجود گذشت بیش از دو دهه از ساخته شدن فیلم دوم، هنوز «سه‌گانه آمریکایی» به سرانجام نرسیده باشد؛ یعنی چه‌بسا فون‌تریه از همان خصوصیتی ضربه خورده که در داگویل از آن انتقاد کرده است: نابردباری جامعه آمریکا (که البته تنها مختص آمریکا نیست). 

🔘 در داگویل نشانه شناسی یک زندگی اجتماعی  نازل را  می بینیم، مردمان «از رادیو  تنها برای شنیدن موسیقی استفاده می کنند»، شاید برای اینکه احتمالاً تنها صدایی باشد که از رادیو به گوش می رسد اما بدون دروغ  و فریبکاری.
وقتی فیلم را می بینی قبل از هرچیز یک موضوع توجه تو را به خود می کشد: زندگی داگویل حالت پارتیشنی دارد. خانه ها فاقد در و دیوارند. آیا این دلالتی به زوال فضای خصوصی آن هم در «فردگرا» ترین جامعۀ دنیای ماست؟ پس باز وای بر جوامع دیگر.

🎥 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran
یک‌بار که داشتم با یکی از دوستانم به ماهیگیری می‌رفتم از رادیو روایت دانمارکی جنی- دزد دریا از اپرای سه پولی برشت را شنیدم. هر دو ما جذب آن انگیزه‌ی انتقامی که در ترجیع بند شعر تکرار می‌شد، شده بودیم. ناگهان به فکرم رسید که فیلمی درباره‌ی انتقام بسازم و در عرض یک هفته فیلم‌نامه‌ی آن را نوشتم.

فکر می‌کنم تماشاگر پس از دقایقی از شروع فیلم فراموش می‌کند که هیچ خانه و درخت سیبی وجود ندارد و از آن لحظه به بعد تمام توجه‌اش بر روی بازیگران متمرکز می‌شود. به این شکل تماشاگر آزادی بی‌حد و حصری را تجربه می‌کند، چون به یک‌باره دری به‌ تخیل شخصی‌اش باز می‌شود و می‌تواند هر طور که خواست فضا‌ها و خانه‌ها را تصور کند.

از خودتان بپرسید چه کسی گناهکار اولیه است؛ خدا به خاطر اینکه درخت سیب را در باغ عدن کاشته بود یا حوا که سیب را کنده بود. گریس یک روز ناگهان در داگویل ظاهر می‌شود و به همه قول می‌دهد که هر کاری از او خواستند انجام دهد. طبیعی‌ست که آن احمق‌های دهاتی دنبال حداکثر استفاده از او باشند و از هیچ چیز نگذرند.
🎬 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran
داگویل یکی از ادبی ترین فیلم های سینماست یعنی زبان فیلم بسیار به زبان ادبیات نزدیک است و شما هنگام دیدن فیلم حس می کنید که در حال خواندن یک رمان هستید.

داگويل، داستان یک جامعه بزرگ در مقیاس کوچک دهکده.

🎬 Dogville 2003

Join 👉 @honar7modiran
فون تریر :
«فیلم باید مانند ریگی درون کفش باشد»



Join 👉 @honar7modiran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
برشی کوتاه از فیلم داگویل


Join 👉 @honar7modiran
شخصیت گریس به عنوان غریبه‌ای که هیچ پناهی ندارد وارد شهری می‌شود و تنها چیزی که شهر می‌تواند به او بدهد امنیت است. اگر به همین امنیت از دیدگاه هابزی نگاه کنیم، مهم‌ترین موهبتی است که یک انسان می‌تواند داشته باشد. در واقع فیلم نیز در حال نشان دادن این موضوع است که شخصیت گریس حاضر است تمام توان خود را بگذارد. تا امنیت را به دست بیاورد.
در مقابل نگرش هابز، نگرش روسو قرار می‌گیرد. روسو معتقد است که انسان به ذات خیر است و اگر دچار شروری می‌شود، به خاطر قرار گرفتن در اجتماع است و اجبارا به سمت شر سر داده می‌شود.
روسو هم معتقد به ایجاد قرارداد اجتماعی است و می‌گوید انسان‌ها خودشان با حاکم وارد قرارداد اجتماعی می‌شوند که به دنباله آن قانون شکل می‌گیرد اما معتقد است که نظام سیاسی نباید به صورتی شکل گیرد که آزادی با امنیت تبادل شود. چون در اینصورت بردگی ایجاد می‌شود. از نگاه او وظیفه حکومت تنها ایجاد امنیت نیست و می‌گوید در زندان شما می‌توانید بیشترین امنیت را داشته باشید ولی هیچکس راضی نیست در آنجا زندگی کند. وقتی به فیلم «داگویل» نگاه می‌کنیم نیز دقیقا همین اتفاق را می‌بینیم؛ به طوری که شخصیت گریس امنیت را به دست می‌آورد اما آزادی خود را از دست می‌دهد و این شرایط ایده‌آلی برای زیستن نیست.
در نتیجه آن دیدگاه هابزی در فیلم وجود دارد، به طوری که انسان‌ها محبت بی‌حدی را از گریس می‌بینند اما ظلم بی‌حدی را هم در حق او انجام می‌دهند. یعنی مفهوم هابزی که انسان گرگ انسان است، در این فیلم اثبات می‌شود. وقتی به دیدگاه هابز و روسو نگاه می‌کنیم، می‌بینیم دیدگاه روسو درست‌تر است. دیدگاه روسو نزدیک به گریس است. زیرا گریس نیز معتقد است که انسان‌ها گناهی ندارند و کارهای بد آنها محصول شرایط است. اما آیا صرف بودن انسان‌ها در شرایط سخت، اقدامات آنها را توجیه می‌کند؟ آیا در یک شرایط سخت نمی‌توان اخلاقی زندگی کرد؟ یا حداقل غیر اخلاقی نبود؟
به نظر می‌آید این سوال برای گریس نیز مطرح است و در آخر به این پاسخ می‌رسد که حتی در شرایط سخت هم افراد مسئول اعمال خود هستند. این روند حرکت او از دیدگاهی است که ابتدا تنها شرایط را مقصر می‌داند تا جایی که قیاس بین خود و دیگران را انجام می‌دهد و به این نتیجه می‌رسد که اگر در جایگاه آنها بود، هیچکدام از این کارها را انجام نمی‌داد. در نهایت ما در حال حرکت در این فاصله هستیم؛ اینکه انسان خیر است یا شر؟ آیا مسئول اعمال خود است یا جامعه مسئول رفتار اوست؟ این دوگانه‌هایی است که در فیلم «داگویل» شکل گرفته است.
شباهتی که در نگاه فون‌تریه به برشت وجود دارد، درباره تفاوت نگاه آنها: برشت خیلی به انسان‌ها خوش‌بین است و اعتقاد دارد که طبقات فرادست آدم‌ها را به این شرایط می‌رسانند وگرنه آنها ذاتا خوب هستند. اما فون‌تریه در این مورد دیدگاه منفی دارد. شما در فیلم می‌بینید که وقتی گریس وارد داگویل می‌شود، انگار یک کودک است که تازه پا به این دنیا گذاشته و می‌خواهد یاد بگیرد. اما ظاهرا همه چیزهایی که یاد می‌گیرد، او را به پلیدی ذاتی انسان‌ها می‌رساند. پلیدی که باید یک جا جواب داده شود، حتی برای گریس که معنی اسم آن لطف و برکت است.
مبحث قانون در جامعه: آنچه قانون را به وجود می‌آورد، نگرش انسان‌هاست نسبت به اینکه انسان‌ها خیر هستند یا شر یا ترکیبی از این دو. اگر شما اعتقاد داشته باشید که شر بر وجود انسان‌ها غالب است، باید سیستم هابزی را رعایت کنید، اگر انسان‌ها را خیر ببینید، می‌توانید دیدگاه روسویی را داشته باشید. اولین سوال در مورد قانون این است که آیا قانون را ضعفا گذاشتند تا به این شیوه از خودشون محافظت کنند یا اینکه قانون اختراعی است که افراد درون قدرت آن را بنا نهادند تا خود را حفظ کنند؟ دیدگاه‌های مختلفی در این رابطه وجود دارد.
مهمترین فیلسوف بزرگی که معتقد است که قانون توسط ضعفا درست شده تا از خودشان محافظت کند، نیچه است. در مقابل فوکو را داریم که معتقد است حتی اگر ضعفا قانون را گذاشته باشند اکنون تبدیل به وسیله‌ای برای فرادستان شده تا فرودستان را کنترل کنند.
#اشکان_راد
🎥 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran
داگ‌ویل از اون دست فیلمهایی است که تماشاگرها و منتقدین رو دو دسته می‌کنه؛عاشقان فیلم و متنفران از آن.
لارس فون تریه فیلم رو سال ۲۰۰۳ ساخت و هیچ جایزه جهانی مهمی نگرفت.
داستانِ دختری با گذشته‌ای مبهم که دنبال یه سرپناه وارد شهر کوچک داگ‌ویل می‌شه‌.


Join 👉 @honar7modiran
اين كه صحنه‌هاي فيلم شبيه تئاتر است و ديوار و پنجره انتزاعي هستند و ديده نمی شوند چه دليلي دارد؟ قطعاً فون تريه قصد نداشته يك تله‌تئاتر يا به عبارتي سينما‌تئاتر توليد كند. اين كار از روي عمد و به درستي انجام شده است. ديوارهاي نمي‌توانند جلوي ديدگان خداوند را بگيرند و او طبق اعتقاد همه اديان توحيدي «ناظر بر اعمال انسانهاست.» پس، ما ديوارها و حتي درختان و مناظر اطراف شهر را نمي‌بينيم. هرچه هست آدمها و روابط بين آنهاست. فون‌تريه مي‌خواهد بيننده در جاي خدا نشسته باشد و از چشم يك الهه به وقايع بنگرد و تحليل بكند.

🔘 مرد کور و پا به سن گذاشتهٔ شهر (بن گازارا، یادگار سینمای روشنفکری دههٔ 1960 و اوایل دههٔ 1970 آمریکا) با تلخی سخن می‌گوید و حرف‌های کلی به زبان می‌آورد. جملهٔ کلیدی را یکی از ساکنین داگ ویل بر زبان می‌آورد: «…این شهر گندیده». واکنش سرد و منفعلانهٔ مردم شهر برابر شور و شر گریس برای کار کردن و ایجاد ارتباط، تأییدی بر پوسیدگی عمیق پنهان شده زیر ظاهر سادهٔ این محیط است. لختی و برهنگی با خلاء ناشی از حذف دیوارها و سقف‌ها، تعارض مردم شهر با این زن را برجسته کرده و مقولهٔ «خودی» و «غیرخودی» را به رخ می‌کشد. حتی زن سیاه (کلئو کینگ) که طعم تبعیض نژادی در این‌جامعهٔ سپید را چشیده، در صف خودی‌ها می‌ایستد و این زن مو طلایی سپید را با دیدهٔ تحقیر می‌نگرد.
#حمیدرضا_صدر
🎥 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran
Forwarded from در جستجو
پنجشنبه این هفته، از ساعت ۴ تا ٧، توی کلاس خیام‌خوانی دور هم جمع میشیم تا شعرهای خیام رو بخونیم و درباره‌شون صحبت کنیم.

این کارگاه قراره ٢ تا دستاورد داشته باشه:

اولی، کشف توانمندی خودمون هست. اینکه متوجه بشیم فهم ادبیات و هنر،‌ اونقدرها هم برامون دور از دسترس نیست. فقط کافیه بدون ترس از نفهمیدن، به چیزی که جلوی رومون قرار داره نگاه کنیم.

دومی هم کشف جهان خیامه. خیامی که در نگاه اول، حرفش ساده است:‌ درگیر افسانه‌ها نشو و زندگی کن. اما وقتی توی کلماتش دقیق بشیم، کم‌کم می‌بینیم که چطور با دقت به زندگی نگاه کرده و از زوایای مختلف جهان رو سنجیده.

برای اطلاعات کامل، کانال «جستجو» رو دنبال کنید: @dar_jostoju

🔻🔻🔻
@dar_jostoju
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
The Pilot AKA The Dogville Test

فون تریه قبل از ساخت فیلم اصلی داگویل، با چند بازیگر ناشناس یک تستی از فیلم گرفت تا از بعضی بخش های فیلم از جمله خانه هایی که با خط کشی متمایز شدن و چیزهای این چنینی مطمئن بشه که آیا در قالب فیلم درست کار می کند یا نه. و بعد از اطمینان، به سراغ فیلم اصلی رفت.

🎬 داگویل ٢٠٠٣

Join 👉 @honar7modiran
.
لارنس فون تریه (کارگردان) در حال توضیح به جمع بازیگران: نیکول کیدمن. لورن باکال. پل بتانی. پاتریشیا کلارکسون و ...
پشت صحنه فیلم خوب داگویل


Join 👉 @honar7modiran
این فیلم بر روی تحریک استقلال، حریم خصوصی، کم نظری و سوء ظن ساکنان یک شهر متمرکز شده است. و اینکه چگونه آنها ابتدا توسط زنان جوان متفکر و زیبا، اما نیازمند که خود را صرف کمک از طریق بچه داری و باغبانی می کنند، جذب می شوند.
شهروندان این شهر ادعای توانایی پذیرش، شادی و احترام به دیگران را نشان می دهند. اما هنگامی که اطلاعات بیشتری در مورد رابطه گریس با دنیای خارج کسب می کنند و به او نیاز پیدا می کنند به وحشی گری و آسیب زدن روی می آورند. در این فیلم زن جوانی است که وقتی به او بدی می شود، می بخشد و می گذرد چرا که بخشش برای او با ارزش است.
حرکات دوربین در داگویل کم است. چرا که کارگردان می خواهد که ما از دید یک دانای کل نظاره گر ماجرا باشیم. انتظار می رود در این سناریو بسیار واضح و روشن از فیلمبرداری با چند حرکت دوربین قدردانی کنیم. فیلم برداری به صورت دستی موجب می شود ما احساس کنیم که در صحنه حضور داریم و شاهد واقعیت ماجرا هستیم.

توصیف آنچه به زودی اتفاق خواهد افتاد، موجب می شود عقل و اندیشه احساسات را به دست گیرند و تماشاگر بتواند درباره آنچه می بیند به صورت انتقادی تفکر کند.
هر فصل داستان خاص خود را دارد و با فرض یک ارزش فکری جهانی، روایت خطی بر اساس رابطه علت و معلولی پیش می رود. در طول سه ساعت مدت زمان داگویل، لارس فون تریر واقعاً تماشاگر را به چالش می کشد.: او اثر غافلگیرانه ای ارائه نمی دهد. در نتیجه شناسایی ساده شخصیت های اصلی را برای مخاطب امکان پذیر نمی کند.
کیدمن با استعداد، با خونسردی واکنش نشان می دهد. او در مقابل ظلم کاری نمی کند. چرا که باور دارد حقیقت جامعه این است. افراد جامعه قدرت تغییر ندارند و از گرفتاری داگویل رنج می برند. در ابتدا، جامعه تمایلی به قبول یک عنصر خارجی ندارد، اما آن ها در نهایت شرایط پیشنهادی توسط تام را می پذیرند.
در هفته بعد گریس به ساکنان شهر کمک می کند. در پایان آن شهروندان رأی می دهند و تصمیم می گیرند که آیا به او اجازه ماندن بدهند یا خیر. گریس با اشتیاق به همه کمک می کند.
همه به آرامی، با کار های او متقاعد می شوند، حتی چاک (که در گذشته از یک شهر بزرگ به داگویل منتقل شده بود، و فردی که خود را در گریس می دید). بنابراین، با معرفی مطلوبی از زن در جامعه این شهر به گریس رأی می دهد و در طی این صحنه ها اعلام عشق بین گریس و تام احساس می شود.
🎥 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran
.
هر طایفه ای به من گمانی دارد.

من زان خودم، چنان که هستم هستم...

#خیام



🎥 Dogville 2003

Join 👉 @honar7modiran
داستان، این فیلم یک اثر مذهبی و  سیاسیت. همه ی اسم ها به صورت اتفاقی انتخاب نشده، از نام خیابان که نام خیابانیست که رئیس جمهور آمریکا را کشتند، نام سگ که موسی و گریس شخصیت اصلی داستان.
هر شخصیت فیلم علاوه اسمشان که به نوعی همراه با ایهام است، هر کدام گویای تیپ های خاصی هستند، تام نماد روشنفکران، ادیسون طبقه ثروتمند، مارتا نمادی از کلیسا و …
گریس اسمیست که خود به تنهایی گویای داستان است.
گریس علاوه بر معنی لطف و شکوه زیبایی به معنی بخشش و عفو الهی نیز است. این کلمه در انجیل به این گونه آمده است. گریس(رحمت، عفو) توسط شهر پذیرفته نشد و شهر نابود شد.

🔘 يكي از سكانسهاي نمادين و عجيب فيلم جاييست كه شهروند كور در خانه نشسته و گريس پنجره را باز مي كند و در پشت پنجره هرچه هست نور و جنگل است (تنها جايي كه در فيلم يك منظره طبيعي مي‌بينيم). اين سكانس به طور استعاري نشان مي‌دهد كه انسانهايي كه نمي‌بينند بيشتر به طبيعت و خاستگاه خود نزديك‌ترند و آنهايي كه چشم دارند تنها نظر بر منظر پليديها انداخته‌اند. هرچند كه با بسته شدن پنجره او لامسه را جايگزين بينايي مي‌كند و به جاي ديدن زشتيها آنها را لمس مي‌نمايد.

🔘 مرد کور طی گفت‌وگوی طولانی با زن از نور-چیزی که او و شهر بدان نیاز دارند-حرف می‌زند. مجادلهٔ مردم شهر در مورد پذیرش یا راندن زن بی‌ثمر است. فون تری‌یه در سراسر این بخش برخورد دوگانهٔ مردم بر سر حفظ این غریبه و تهدید به خروج او را حفظ می‌کند. جایگاه ناپایدار زن در تکه نان (غذای جسم) و نقشهٔ شهر (لزوم شناخت از این محیط) که در جامه‌اش پنهان می‌کند، برجسته می‌شود.
#حمیدرضا_صدر
🎥 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran
سیمرغ🕊
مجموعه از بهترین اشعار فاخر شاعران بزرگ و آثار نویسندگانی که هر شب ارزش خواندن دارند👌


@siiiiimorgh
@siiiiimorgh
Forwarded from سیمرغ
گیریم خنجرِ حرف تو
بر پهلوی باورها نشست!
نوش دارویی
شرابی
شیونی...
شعری به کارش می‌کنیم ؛
دل که چرکین شد، چه کارش می‌کنیم؟!


#محمدرضا_شفيعي_کدکنی

@siiiiimorgh
جالبه بدونید که فیلم داگویل اثر لارس فون تریه فیلم محبوب مریم میرزاخانی بود!

سلیقه سینمایی مریم میرزا خانی بازتابی از ذات بدون مرز پژوهش اوست. فیلم مورد علاقهٔ او داگویل، نگاهی خشن به آمریکای دوران رکود بزرگ است.


🎥 Dogville 2003

Join 👉 @honar7modiran
داگویل بخشی از یک سه گانه و هدف آن نقد جامعه بورژوازی کوچک و سرمایه داری آمریکا است که به محکومیت کل جهان اتفاقی تبدیل می شود. از این منظر، نیکول کیدمن با چهره ای مانند فرشته، موهای بلوند و چشمان نافذ و روشن به صورت نمادین بره قربانی سرمایه داری می شود. کیدمن نقش گریس را بازی می کند. زنی که پناهگاه بعضی از افراد گانگستر در داگویل، دهکده کوچک واقع در کوه های راکی را ​​پیدا می کند.

جمعیت داگویل فقط شامل ١۵ بزرگسال، ۴ فرزند و ١ سگ است. این یک جهان بسته است، جایی که هرکسی وظیفه دقیقی برای ادامه دادن جامعه دارد. فون تریر تصمیم دارد شهر را به طور مصنوعی بازسازی کند و آن را به عنوان صحنه ای از یک تئاتر نشان می دهد که یک استعاره واقعی از کل جامعه است.

این فیلم کاملا از نمایشنامه برشت تاثیر گرفته است. او نه تنها در سناریو حضور دارد، بلکه بیشتر در تقسیم فیلم در نه فصل و یک پیش نویس است که همگی با توصیف آنچه در این قسمت رخ خواهد داد معرفی شده است. به این ترتیب کارگردان اجازه نمی دهد تماشاگر با احساسات خود درگیر شود و با این احساس عاشقانه به تماشای فیلم بنشیند.

🔘 در داگویل تکرار های مضحکی وجود دارد و بر مضحک بودن این تکرار‌ها اصرار دارد. بهترین مثال این تکرار، تغییرات نور در هنگام آمدن شب و روز است. فون تریه هرکاری می کند تا به جای غافل‌گیری از اتفاقات و ایجاد حس تنش، تنها به سیر اتفاق فکر کنیم، پس در هنگام شروع هر فصل با نوشتن اتفاق پایانی آن و بعد نمایش دادن اتفاق جلوی شگفت‌زدگی و احساسات را می‌گیرد. یک فاصله‌گذاری به سبک برشت که استادانه اجرا شده است.
#دانیال_زین_العابدینی
🎥 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran
2024/09/28 05:43:13
Back to Top
HTML Embed Code: