در این مسیر دچار مشکلات زیادی میشند و حتی یه راننده ی کامیون به دختر تجاوز میکنه که آنجلو پولوس این صحنه رو از قاب دوربینش مخفی نگه میداره اما در نمایی تکون دهنده دختر دست خونیشو به دیواره ی کامیون میکشه تا اثرش مثل یه داغ ننگ همراه راننده بمونه.
از نقاط عجیب عطف، در ساختار یک فیلم، لحظه مورد تعرض قرار گرفتن دختر در فیلم چشم اندازی در مه است. لحظه ای که دختر در پی گشتن به دنبال پدری که سال هاست آن ها را رها کرده، نهایتا بدست یک مرد دیگر یا بهتر بگویم به دست همان سیستم پدرانه کودکی اش را از دست می دهد. دختر که از اول داستان محرک اصلی برای شروع سفر و پیدا کردن پدر است، دقیقا در سکانس بعدی نا امیدانه می خواهد برادرش را از ادامه ی سفر منصرف کند. او دقیقا همینجا با پدر مواجه شده و باقی سفربرای او بیهوده است. لحظه ای بلوغ همینجا بدون موسیقی و احساس برای او رخ می دهد، بلوغی زودرس و نا امید کننده؛ درست در همین لحظه تصویر پدر برای او در عین شکل گرفتن فرو می ریزد. سفر برای او تنها حرکت عمیق تر به سوی نا امیدی است.
🔘 وولا: دختر نوجوانی است که سرپرستی برادرش، در طـول سفر با اوست. او در طـول فـیلم همچون مادری دلسوز از الکساندر حمایت میکند. از ابتدای فیلم که به او قوت قلب میدهد، تا انتهای فیلم که در همه حال دستان او را در دست دارد. شخصیت او به درستی پروانده شده است. وولا مجموعهای از حسرت، دلتنگی، احـساس مادرانه، عشق و امید است. اوست که انگیزهء سفر را در الکساندر به وجود آورده است و بیشترین جا را برای رسیدن به هدفش میدهد. در طول فیلم چندین بار، به دلایل مختلف مجبورند، از قطار پیاده شوند، از دسـت پلیـس بگریزند و یا همسفر با کسی شوند که ناجوانمردانه است. وولا در تمام شرایط بیشترین لطمه را میبیند. بخصوص در صحنهای که برای گریز از باران، به کامیونی پناه میبرند و او مورد تعدّی قرار میگیرد.
✍ #علیرضا_توانا
🎥 Landscape in the Mist 1988
Join 👉 @honar7modiran
از نقاط عجیب عطف، در ساختار یک فیلم، لحظه مورد تعرض قرار گرفتن دختر در فیلم چشم اندازی در مه است. لحظه ای که دختر در پی گشتن به دنبال پدری که سال هاست آن ها را رها کرده، نهایتا بدست یک مرد دیگر یا بهتر بگویم به دست همان سیستم پدرانه کودکی اش را از دست می دهد. دختر که از اول داستان محرک اصلی برای شروع سفر و پیدا کردن پدر است، دقیقا در سکانس بعدی نا امیدانه می خواهد برادرش را از ادامه ی سفر منصرف کند. او دقیقا همینجا با پدر مواجه شده و باقی سفربرای او بیهوده است. لحظه ای بلوغ همینجا بدون موسیقی و احساس برای او رخ می دهد، بلوغی زودرس و نا امید کننده؛ درست در همین لحظه تصویر پدر برای او در عین شکل گرفتن فرو می ریزد. سفر برای او تنها حرکت عمیق تر به سوی نا امیدی است.
🔘 وولا: دختر نوجوانی است که سرپرستی برادرش، در طـول سفر با اوست. او در طـول فـیلم همچون مادری دلسوز از الکساندر حمایت میکند. از ابتدای فیلم که به او قوت قلب میدهد، تا انتهای فیلم که در همه حال دستان او را در دست دارد. شخصیت او به درستی پروانده شده است. وولا مجموعهای از حسرت، دلتنگی، احـساس مادرانه، عشق و امید است. اوست که انگیزهء سفر را در الکساندر به وجود آورده است و بیشترین جا را برای رسیدن به هدفش میدهد. در طول فیلم چندین بار، به دلایل مختلف مجبورند، از قطار پیاده شوند، از دسـت پلیـس بگریزند و یا همسفر با کسی شوند که ناجوانمردانه است. وولا در تمام شرایط بیشترین لطمه را میبیند. بخصوص در صحنهای که برای گریز از باران، به کامیونی پناه میبرند و او مورد تعدّی قرار میگیرد.
✍ #علیرضا_توانا
🎥 Landscape in the Mist 1988
Join 👉 @honar7modiran
غیر از کامیونی آرام گرفته در وسط بیابان و رفت و آمد گهگاه ماشین ها در جاده، نه چیزی میبینیم و نه چیزی میشنویم. ولی آنجلوپولوس با استادیِ تمام، تجاوزی را در پشت پرده کامیون در ذهن مخاطب ترسیم میکند که دردش تا اعماق وجود انسان رسوخ میکند. شاید این تجاوز، دردناک ترین تجاوز تاریخ باشد؛ تجاوز به دخترکی بی پناه در جستجوی پدر...
🎬 چشم اندازی در مه ١٩٨٨
Join 👉 @honar7modiran
🎬 چشم اندازی در مه ١٩٨٨
Join 👉 @honar7modiran
.
برای سرودن شعری ناب نیازمند کاغذ و قلم نبود.
آنجلوپولوس با دوربین شعر می سرود.
Join 👉 @honar7modiran
برای سرودن شعری ناب نیازمند کاغذ و قلم نبود.
آنجلوپولوس با دوربین شعر می سرود.
Join 👉 @honar7modiran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎼
موسیقی دلنشینMou Lipis
با صدای زیبا خواننده یونانی : پگی زینا
به همراه نماهایی از ٣فیلم:
دشت گریان، چشم اندازی در مه و ابدیت و یک روز
Join 👉 @honar7modiran
موسیقی دلنشینMou Lipis
با صدای زیبا خواننده یونانی : پگی زینا
به همراه نماهایی از ٣فیلم:
دشت گریان، چشم اندازی در مه و ابدیت و یک روز
Join 👉 @honar7modiran
چشم اندازی در مه، درباره يک سفر است. سفري که مسافرانش دو کودک اند. دو کودک تک افتاده در آغاز شناخت پديده ها و در آستانه درک واقعيتي بي رحم که نام زندگي برخود دارد. تلاش خالق اثر هم بر اين معطوف است که با تصوير کردن اين سفر پر مخاطره، به تصويري ازلي- ابدي از زندگي بشر دست يابد. و چه خوب که با انتخاب دو کودک، داستانش را انساني تر و بلکه روحاني تر کرده است. لحظه لحظه اثر فارغ از تم داستانگوي آن، شعري است واقعي از احوال هر روزمان و دقيق شده در مهم ترين و البته درونی ترين احساس وجودمان که همانا عشق است.
فيلم، همه و همه نمايش تلاشی برای بازيابي يک عشق از دست رفته است. شايد بهتر آنست که بگوييم بازيابي يک عشق ربوده شده. عشقي که اسير مرزها شده است. مرزهايي فاصله انداز و جدا کننده. مفهومي تراژيک که جانمايه موجود در برخي از مهمترين آثار آنجلوپلوس بوده است. داستان اين اثر هم درباره مرزهاست. داستان مرزها در سکوت دردناک پروردگار. مرزهايي که جز رنج ارمغاني براي بشر نداشته اند و سکوتي مطلق که جز افزودن بر درد فاصله ها چيزي دربر ندارد. در اين ميان دو کودک، خسته و درمانده اما مصمم، در پي برداشتن اين فاصله و در سکوتي هولناک و دردآور، مسيري اساطيري را طي مي کنند که خيلي پيش از آن ها، اورفه در سرزمين مادری شان يونان و ايزاناگي، هزاران فرسنگ دورتر در سرزمين آفتاب زمانی طي کرده بودند. سفري براي يافتن و باز گرداندن محبوب. محبوبي که اين بار، خالي شده از تمام هوس ها و نظر ها، نام پدر برخود گرفته است. موجودي عزيز که براي رسيدن به او مخاطره گذر از رودخانه مردگان هم پذيرفتني است. حالا در پايان سفر، غرق شده در جادوي ابهام سينماي مدرن، ما مي مانيم و يک آرزو از ته قلب مان. اي کاش اين دو مسافر، به سرنوشت سلف اسطوره اي شان دچار نشوند!
🎥 Landscape in the Mist 1988
Join 👉 @honar7modiran
فيلم، همه و همه نمايش تلاشی برای بازيابي يک عشق از دست رفته است. شايد بهتر آنست که بگوييم بازيابي يک عشق ربوده شده. عشقي که اسير مرزها شده است. مرزهايي فاصله انداز و جدا کننده. مفهومي تراژيک که جانمايه موجود در برخي از مهمترين آثار آنجلوپلوس بوده است. داستان اين اثر هم درباره مرزهاست. داستان مرزها در سکوت دردناک پروردگار. مرزهايي که جز رنج ارمغاني براي بشر نداشته اند و سکوتي مطلق که جز افزودن بر درد فاصله ها چيزي دربر ندارد. در اين ميان دو کودک، خسته و درمانده اما مصمم، در پي برداشتن اين فاصله و در سکوتي هولناک و دردآور، مسيري اساطيري را طي مي کنند که خيلي پيش از آن ها، اورفه در سرزمين مادری شان يونان و ايزاناگي، هزاران فرسنگ دورتر در سرزمين آفتاب زمانی طي کرده بودند. سفري براي يافتن و باز گرداندن محبوب. محبوبي که اين بار، خالي شده از تمام هوس ها و نظر ها، نام پدر برخود گرفته است. موجودي عزيز که براي رسيدن به او مخاطره گذر از رودخانه مردگان هم پذيرفتني است. حالا در پايان سفر، غرق شده در جادوي ابهام سينماي مدرن، ما مي مانيم و يک آرزو از ته قلب مان. اي کاش اين دو مسافر، به سرنوشت سلف اسطوره اي شان دچار نشوند!
🎥 Landscape in the Mist 1988
Join 👉 @honar7modiran
سفر هزینه دارد و بلوغ هزینه دارد و شهود هزینه دارد و مسافران همیشگی آنجلو پولوس، این بار ٢ کودک اند که سختی راه را به جان خریده اند، پدر ناپیدا در سرزمینی دیگر است و در سلوک یافتنش درد و عشق و نداشتن و حسرت و تنهایی می بارد از آسمان و زمین، در گستره ی مه گون مناظری که مسافران می بینند...
🎥 Landscape in the Mist 1988
Join 👉 @honar7modiran
🎥 Landscape in the Mist 1988
Join 👉 @honar7modiran
.
پدر عزیز، شما خیلی دور هستید! آلکساندر میگه توی رویاهاش شما خیلی نزدیک بودید... می تونسته با دراز کردن دستش شما رو لمس کنه...
🎬 چشم اندازی در مه ١٩٨٨
Join 👉 @honar7modiran
پدر عزیز، شما خیلی دور هستید! آلکساندر میگه توی رویاهاش شما خیلی نزدیک بودید... می تونسته با دراز کردن دستش شما رو لمس کنه...
🎬 چشم اندازی در مه ١٩٨٨
Join 👉 @honar7modiran
«تئو آنجلوپولوس» را بسیاری نقاش سینما میخوانند. فیلمسازی یونانی که نقاش سینما، لقب شایستهای است برای او، هر فیلم آنجلوپولوس لذت بصری بیبدیلی را به مخاطب میدهد که منتقل کردن چنین لذتی تنها از پس فیلمسازی چون او بر میآید. او هنرمندی است که اعتبار تمدن چندهزارسالهی یونان را به دوش میکشد و با توجه به موقعیت جغرافیایی کشورش، هم با مشکلات بلوک شرق و هم با مشکلات بلوک غرب آشنا است و بازتاب این معضلها را به خوبی میتوان در آثارش مشاهده کرد. مفاهیمی همچون زمان، نوستالژی، مهاجرت، مرگ و … از موتیفهای درونمایگانی تکرار شوندهی سینمای او هستند که در حین بیان آنها، هم از فرهنگ شرق و هم از فرهنگ غرب وام میگیرد.
اما قبل از اینکه بخواهیم به آنجلوپولوس لقب نقاش سینما را بدهیم، بایستی بدانیم که او در زمرهی یکی از شاعران بزرگ سینما قرار میگیرد. سینمای ژرفنگر و تا حدود بسیاری متافیزیکی او، وامدار بزرگانی همچون برسون و تارکوفسکی است، کسانی که با کارنامهی درخشان خود به سینمای شاعرانه و شاعرانه فیلم ساختن ارج نهادند و میراثی ارزشمند را برای دوستداران سینما به جا گذاشتند.
فیلم «چشم اندازی در مه» از آنجلوپولوس که دهمین فیلم بلند او است نیز، در زمرهی فیلمهای شاعرانهی تاریخ سینما قرار میگیرد. آنجلوپولوس که در کارنامهی فیلمسازی خود شاهد چند تغییر و تحول کلی در سبک و محتوای خود بوده، چشماندازی در مه را در دورهای از فیلمسازی خود ساخت که تمایلات سیاسی اجتماعی او در فیلمهایش کمرنگتر و میلش به شاعرانگی و سرودن اشعار بصری بیشتر میشد. فیلمهای اولیهی آنجلوپولوس با اینکه از همان ابتدا رنگ و بویی شاعرانه به خود داشتند، اما اصالتشان با دغدغههای سیاسی-اجتماعیِ مختص به ملیت او بود. اما به مرور رنگ و بوی شاعرانگیِ آثارش، کارنامهی او را در بر گرفتند تا اینکه این شاعرانگی در فیلم ابدیت و یک روز به اوج خود رسید و آنجلوپولوس را در تاریخ سینما بدل به یکی از بالانشینها کرد. البته که بایستی ذکر شود که حتی با اینکه از جایی به بعد اصالت آثار آنجلوپولوس با سینمای شاعرانه بود، اما همچنان تمایلات و کنایههای سیاسی-اجتماعی او به خوبی مشهود بودند.
🎥 Landscape in the Mist 1988
Join 👉 @honar7modiran
اما قبل از اینکه بخواهیم به آنجلوپولوس لقب نقاش سینما را بدهیم، بایستی بدانیم که او در زمرهی یکی از شاعران بزرگ سینما قرار میگیرد. سینمای ژرفنگر و تا حدود بسیاری متافیزیکی او، وامدار بزرگانی همچون برسون و تارکوفسکی است، کسانی که با کارنامهی درخشان خود به سینمای شاعرانه و شاعرانه فیلم ساختن ارج نهادند و میراثی ارزشمند را برای دوستداران سینما به جا گذاشتند.
فیلم «چشم اندازی در مه» از آنجلوپولوس که دهمین فیلم بلند او است نیز، در زمرهی فیلمهای شاعرانهی تاریخ سینما قرار میگیرد. آنجلوپولوس که در کارنامهی فیلمسازی خود شاهد چند تغییر و تحول کلی در سبک و محتوای خود بوده، چشماندازی در مه را در دورهای از فیلمسازی خود ساخت که تمایلات سیاسی اجتماعی او در فیلمهایش کمرنگتر و میلش به شاعرانگی و سرودن اشعار بصری بیشتر میشد. فیلمهای اولیهی آنجلوپولوس با اینکه از همان ابتدا رنگ و بویی شاعرانه به خود داشتند، اما اصالتشان با دغدغههای سیاسی-اجتماعیِ مختص به ملیت او بود. اما به مرور رنگ و بوی شاعرانگیِ آثارش، کارنامهی او را در بر گرفتند تا اینکه این شاعرانگی در فیلم ابدیت و یک روز به اوج خود رسید و آنجلوپولوس را در تاریخ سینما بدل به یکی از بالانشینها کرد. البته که بایستی ذکر شود که حتی با اینکه از جایی به بعد اصالت آثار آنجلوپولوس با سینمای شاعرانه بود، اما همچنان تمایلات و کنایههای سیاسی-اجتماعی او به خوبی مشهود بودند.
🎥 Landscape in the Mist 1988
Join 👉 @honar7modiran
وولا: " پدر عزیزم، ما برات نامه نوشتیم چون میخواستیم بیایم و ببینیمت، هیچوقت ندیدیمت و بهت نیاز داریم، همیشه از تو صحبت میکنیم، مامان از اینکه ما اومدیم ناراحت میشه.
ولی فکر نکنی این باعث میشه ما نیایم، و اینکه اون هیچ چیز رو درک نمیکنه. ما نمیدونیم تو چه شکلی هستی، آلکساندرا کلی حرف در این مورد میزنه، اون تورو تو رویاهاش دیده، ما خیلی خیلی بهت نیاز داریم، بعصی وقتا تو راه مدرسه فکر میکنم تو پشتم داری راه میری و صدای قدم هاتو میشنوم اما وقتی برمیگردم میبینم هیچکس نیست و برای همین خیلی احساس تنهایی میکنم. ما نمیخوایم یه بار اضافه باشیم برات. فقط ببینیمت و بعدش میریم."
🎬 چشم اندازی در مه ١٩٨٨
Join 👉 @honar7modiran
ولی فکر نکنی این باعث میشه ما نیایم، و اینکه اون هیچ چیز رو درک نمیکنه. ما نمیدونیم تو چه شکلی هستی، آلکساندرا کلی حرف در این مورد میزنه، اون تورو تو رویاهاش دیده، ما خیلی خیلی بهت نیاز داریم، بعصی وقتا تو راه مدرسه فکر میکنم تو پشتم داری راه میری و صدای قدم هاتو میشنوم اما وقتی برمیگردم میبینم هیچکس نیست و برای همین خیلی احساس تنهایی میکنم. ما نمیخوایم یه بار اضافه باشیم برات. فقط ببینیمت و بعدش میریم."
🎬 چشم اندازی در مه ١٩٨٨
Join 👉 @honar7modiran
آنجلوپولوس از ابزار سینمایی نیز به بهترین شکل برای القای اندیشهء شعرگونهاش اسـتفاده کـرده اسـت. سود جستن از پلان سکانسهای زیبا، تدوین نرم و احساسی، و موسیقی تأثیرگذار از آن جملهاند. فراموش نـکنیم صـحنهء زیبایی را که دختر در کنار دریا اشک میریزد یا صحنهای که با حرکت آهسته فیلمبرداری شده اسـت و در آن وولا و الکـساندر از میان جمعیتی که بهت زده به ریزش برف چشم دوختهاند میگریزند.
ایـن صـحنهها، به همراه دیالوگهای حساب شده، در کلیت فـیلم ریـتم شـعر گونهای را به وجود آوردهاند، که با فـیلمبرداری زیـبا، مجموعهای را تشکیل میدهند، که ساختار زیبایی شناسی فیلم را میسازد.
🔘 در جایی دیگر،وولا و الکساندر از دست پلیس میگریزند،اروستس (بازیگر جوان نمایش)را میبینید.او آنها را با موتورش فـراری مـیدهد.در عبور از حاشیهء کنار دریا(کـه نـمادی از پاکی و آرامش در آثار آنجلوپولوس است)اروستس از وولا میپرسد:«میترسی؟»ووولا میگوید: «نه،نمیخواهم هیچوقت تمام بشه!»موتور تنها تکیهگاه و دلبستگی اروستس و تنها وسیلهای است که دو کودک بـا آن احـساس امنیت میکنند،بنابراین وقـتی اروسـتس میپرسد: «چی؟»وولا معصومانه پاسخ میدهد: «موتورسواری...»
✍ #علیرضا_توانا
🎥 Landscape in the Mist 1988
Join 👉 @honar7modiran
ایـن صـحنهها، به همراه دیالوگهای حساب شده، در کلیت فـیلم ریـتم شـعر گونهای را به وجود آوردهاند، که با فـیلمبرداری زیـبا، مجموعهای را تشکیل میدهند، که ساختار زیبایی شناسی فیلم را میسازد.
🔘 در جایی دیگر،وولا و الکساندر از دست پلیس میگریزند،اروستس (بازیگر جوان نمایش)را میبینید.او آنها را با موتورش فـراری مـیدهد.در عبور از حاشیهء کنار دریا(کـه نـمادی از پاکی و آرامش در آثار آنجلوپولوس است)اروستس از وولا میپرسد:«میترسی؟»ووولا میگوید: «نه،نمیخواهم هیچوقت تمام بشه!»موتور تنها تکیهگاه و دلبستگی اروستس و تنها وسیلهای است که دو کودک بـا آن احـساس امنیت میکنند،بنابراین وقـتی اروسـتس میپرسد: «چی؟»وولا معصومانه پاسخ میدهد: «موتورسواری...»
✍ #علیرضا_توانا
🎥 Landscape in the Mist 1988
Join 👉 @honar7modiran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎵 اجرای موزیک متن ماندگار فیلم «چشم اندازی در مه» (۱۹۸۸) ساخته شده توسط آهنگساز یونانی خانم «اِلِنی کاراندِرو»
➖نوازندهٔ ساز «اُبوا» : وَنجِلیس کِریستوپولوس
➖رهبر ارکستر: الکساندروس میرات
➖زمان اجرا: سال ۲۰۰۵ در آتن یونان
🎬 چشم اندازی در مه ١٩٨٨
Join 👉 @honar7modiran
➖نوازندهٔ ساز «اُبوا» : وَنجِلیس کِریستوپولوس
➖رهبر ارکستر: الکساندروس میرات
➖زمان اجرا: سال ۲۰۰۵ در آتن یونان
🎬 چشم اندازی در مه ١٩٨٨
Join 👉 @honar7modiran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 سکانس تاثیر گذار
"چشم اندازی در مه" یه شاهکاره که زیاد دیده نشده و لیاقتش بیشتر از ایناس. این فیلم یه شعر دوست داشتنی در قالب هنر سینماست که به خوبی میتونه مخاطب رو تحت تاثیر قرار بده...
🎥 Landscape in the Mist 1988
Join 👉 @honar7modiran
"چشم اندازی در مه" یه شاهکاره که زیاد دیده نشده و لیاقتش بیشتر از ایناس. این فیلم یه شعر دوست داشتنی در قالب هنر سینماست که به خوبی میتونه مخاطب رو تحت تاثیر قرار بده...
🎥 Landscape in the Mist 1988
Join 👉 @honar7modiran
👤 #آنجلو_پولوس:
قصه چشم اندازی در مه فقط در مورد دو کودکی که به دنبال پدرشان باشند نیست. این سفری است برای آغاز زندگی. در این راه همه چیز را یاد می گیرند; عشق و مرگ، دروغ و حقیقت، زشتی و زیبایی.سفر راهی است برای یافتن آنچه زندگی به همه ما خواهد داد.
🎥 Landscape in the Mist 1988
Join 👉 @honar7modiran
قصه چشم اندازی در مه فقط در مورد دو کودکی که به دنبال پدرشان باشند نیست. این سفری است برای آغاز زندگی. در این راه همه چیز را یاد می گیرند; عشق و مرگ، دروغ و حقیقت، زشتی و زیبایی.سفر راهی است برای یافتن آنچه زندگی به همه ما خواهد داد.
🎥 Landscape in the Mist 1988
Join 👉 @honar7modiran
داستانی آشنا که روایتگر دو کودک است که در جستجوی پدر خود، ترک وطن میگویند و در این مسیر با ماجراهای بسیاری مواجه میشوند که گذر کردن از آنها، باعث میشود به یک تغییر و تحول و رشدی درونی برسند. با توجه به اینکه فیلم زمان زیادی را در ایستگاه قطار، جاده و کلا، در سفر میگذراند، میتوان آن را در دستهی فیلمهای ژانر جادهای قرار داد. فیلمهای ژانر جادهای همگی از کهنالگوی پیرنگ رشد بهره میبرند. کهن الگوی پیرنگ رشد، یک پیرنگ درونی است که ذهنیت شخصیت اصلی داستان و همراهش را اصلیترین موضوع فیلم قلمداد میکند و تمامی نقاط عطف فیلم، نشانگر رشد یا فروپاشی اخلاقی یا درونی شخصیتهای اصلی است. در این فیلم هم، با دو شخصیت اصلی که خواهر و برادر یکدیگر هستند مواجهایم که در هر مرحله از سفر خود، به درک بیشتری از جهان خود میرسند.
🔘 آنجلوپولوس همیشه در فیلمهایش رگههایی از سیاست، مسائل اجتماعی و جنگ را دنبال میکرد و با استفاده از اسطوره و تاریخ، جهان معاصر را نقد میکرد. او به دنبال نقد جهان سیاسی امروز با اشاره به جامعه یونانی بود.
فیلم «چشم اندازی در مه» را سیاسیترین فیلم او دانستهاند. در انتهای فیلم «سهگانه: دشت گریان» گروهی از هنرمندان را نشان میدهد که با کشتی قصد مهاجرت به آمریکا را دارند. آوارگی و پناهندگی یونانیها را میتوان از عناصر تکرارشونده سینمای او دانست.
آنجلوپولوس در مصاحبه ای میگوید: «در فیلم چشــم اندازی در مه، مجسمهای شکســته وجود دارد که در فیلمهای دیگرم هم دیده میشود. تلاش میکنم که بفهمم این چه معنایی دارد و برای خودم چه معنیای میدهد. اینها از ریشــه و اصالتمان میآیــد. نمیدانم که دقیقا یک یونانی اصیل هستم یا نــه. آزمایش «دیانای» ندادهام. یک یونانی کسی است که یونانی حرف میزند. همانطور که مارتین هایدگر میگوید: «تنها هویت ما زبان مادری ماست. خب، مادرم یونانی حرف میزد.»
🎥 Landscape in the Mist 1988
Join 👉 @honar7modiran
🔘 آنجلوپولوس همیشه در فیلمهایش رگههایی از سیاست، مسائل اجتماعی و جنگ را دنبال میکرد و با استفاده از اسطوره و تاریخ، جهان معاصر را نقد میکرد. او به دنبال نقد جهان سیاسی امروز با اشاره به جامعه یونانی بود.
فیلم «چشم اندازی در مه» را سیاسیترین فیلم او دانستهاند. در انتهای فیلم «سهگانه: دشت گریان» گروهی از هنرمندان را نشان میدهد که با کشتی قصد مهاجرت به آمریکا را دارند. آوارگی و پناهندگی یونانیها را میتوان از عناصر تکرارشونده سینمای او دانست.
آنجلوپولوس در مصاحبه ای میگوید: «در فیلم چشــم اندازی در مه، مجسمهای شکســته وجود دارد که در فیلمهای دیگرم هم دیده میشود. تلاش میکنم که بفهمم این چه معنایی دارد و برای خودم چه معنیای میدهد. اینها از ریشــه و اصالتمان میآیــد. نمیدانم که دقیقا یک یونانی اصیل هستم یا نــه. آزمایش «دیانای» ندادهام. یک یونانی کسی است که یونانی حرف میزند. همانطور که مارتین هایدگر میگوید: «تنها هویت ما زبان مادری ماست. خب، مادرم یونانی حرف میزد.»
🎥 Landscape in the Mist 1988
Join 👉 @honar7modiran
وولا در صحنهای که دست جـدا شـدهای را از دریا بیرون میکشند به اروستس میگوید:«چرا سر دوستات داد زدی؟» اروستس پاسخی میدهد که سوگنامهای است بر هنر پاک و واقعی.
او میگوید: «مجبور بودم، غیر از فـرشتهها، کـی صدام را میشنید، آنها بـدون تـئاتر همشون میمیرند.»
✍ #علیرضا_توانا
🎥 Landscape in the Mist 1988
Join 👉 @honar7modiran
او میگوید: «مجبور بودم، غیر از فـرشتهها، کـی صدام را میشنید، آنها بـدون تـئاتر همشون میمیرند.»
✍ #علیرضا_توانا
🎥 Landscape in the Mist 1988
Join 👉 @honar7modiran
📽 یادداشتی از چشم اندازی در مه 📽
فیلم چشم اندازی در مه نماد بارز سینمای اندیشه است. سینمایی از جنش شعر شعری نه از جنس «کلمه» که از جنس «تصویر».
سینمایی فراتر از کلیشه های رایج هالیوود و سینمای تجاری بازار فیلمی که با ذهن کلیشه ای و عادت یافته به بازار هنر نمیتوان آن را فهمید و تحمل کرد . سینمایی که ساختار رایج و سطحی سینمای هالیوود و بازار عامه پسند را با زیبایی ابتکاری خودش میشکند.
اگر سینمای کلیشه ای در روایت دراماتیک تیپ را به شخصیت تبدیل میکند تا درام را شکل دهد در سینمای اندیشه آنجلوپولوس هم تیپ و هم شخصیت محو میشوند تا هر دو به «موقعیت» تبدیل شوند. در چشم اندازی در مه ما با موقعیت ها مواجهیم . موقعیتهایی که هرکدام یک جهان مستقل اند و از سازوکار درونی همان جهان و همان موقعیت تبعیت میکنند نه از قواعد کلیشه ای و متعارف بیرونی . درست مثل جهان شعر . برف میآید اما همه ایستاده آن را تماشا میکنند زیرا در این جهان شاعرانه طبیعت با برف سخن میگوید و آدمیان دیگر نه موجودی در کنار سایر موجودات دیگر که به مثابه پاره ای از هستی به پاره ای دیگر از هستی گوش میدهند تا در «سکوت» با هم نجوا کنند مثل نجوای برف با زمین ، مثل نجوای دوربین با برف ، مثل نجوای آدمیان با فضای پیرامون ، مثل دویدن کودکان در برف ولی از تند به کند . از دویدن معمولی به اسلوموشن مثل نجوای نماها با مخاطب و همه در «سکوت». سکوتى شاعرانه سكوتى سرشار از گفتنیها گفتنیهای نگفتنی در قاب آنچه باید حرکت کند ایستاده است (انسانها) و آنچه باید گذارا باشد ماندگار است .(برف) دوبین به جای آنکه فقط چشم چران باشد (مثل سینمای هالیوود و سینمای عامه پسند قصه گو) خودش یک شخصیت است درون موقعیتی که خلق کرده دو کودکی که از پاسگاه بیرون می آیند انگار بیرون نمی آیند بلکه وارد می شوند وارد جهانی که امنیتش با ساختار نظامی درون پاسگاه متفاوت است امنیتی از جنس رهایی در دل طبیعت و نهایتا رها شدن در فضای هستی و یکی شدن با هستی مثل یکی شدن کودکان با دوربین مثل یکی شدن موسیقی زیبای فیلم با سکوت و غزل . قابهای آنجلوپولوس غزل است ، مثل غزل حافظ .
✍️#محمد_علیزاده_دهنوی
🎬 Landscape in the Mist 1988
Join 👉 @honar7modiran
فیلم چشم اندازی در مه نماد بارز سینمای اندیشه است. سینمایی از جنش شعر شعری نه از جنس «کلمه» که از جنس «تصویر».
سینمایی فراتر از کلیشه های رایج هالیوود و سینمای تجاری بازار فیلمی که با ذهن کلیشه ای و عادت یافته به بازار هنر نمیتوان آن را فهمید و تحمل کرد . سینمایی که ساختار رایج و سطحی سینمای هالیوود و بازار عامه پسند را با زیبایی ابتکاری خودش میشکند.
اگر سینمای کلیشه ای در روایت دراماتیک تیپ را به شخصیت تبدیل میکند تا درام را شکل دهد در سینمای اندیشه آنجلوپولوس هم تیپ و هم شخصیت محو میشوند تا هر دو به «موقعیت» تبدیل شوند. در چشم اندازی در مه ما با موقعیت ها مواجهیم . موقعیتهایی که هرکدام یک جهان مستقل اند و از سازوکار درونی همان جهان و همان موقعیت تبعیت میکنند نه از قواعد کلیشه ای و متعارف بیرونی . درست مثل جهان شعر . برف میآید اما همه ایستاده آن را تماشا میکنند زیرا در این جهان شاعرانه طبیعت با برف سخن میگوید و آدمیان دیگر نه موجودی در کنار سایر موجودات دیگر که به مثابه پاره ای از هستی به پاره ای دیگر از هستی گوش میدهند تا در «سکوت» با هم نجوا کنند مثل نجوای برف با زمین ، مثل نجوای دوربین با برف ، مثل نجوای آدمیان با فضای پیرامون ، مثل دویدن کودکان در برف ولی از تند به کند . از دویدن معمولی به اسلوموشن مثل نجوای نماها با مخاطب و همه در «سکوت». سکوتى شاعرانه سكوتى سرشار از گفتنیها گفتنیهای نگفتنی در قاب آنچه باید حرکت کند ایستاده است (انسانها) و آنچه باید گذارا باشد ماندگار است .(برف) دوبین به جای آنکه فقط چشم چران باشد (مثل سینمای هالیوود و سینمای عامه پسند قصه گو) خودش یک شخصیت است درون موقعیتی که خلق کرده دو کودکی که از پاسگاه بیرون می آیند انگار بیرون نمی آیند بلکه وارد می شوند وارد جهانی که امنیتش با ساختار نظامی درون پاسگاه متفاوت است امنیتی از جنس رهایی در دل طبیعت و نهایتا رها شدن در فضای هستی و یکی شدن با هستی مثل یکی شدن کودکان با دوربین مثل یکی شدن موسیقی زیبای فیلم با سکوت و غزل . قابهای آنجلوپولوس غزل است ، مثل غزل حافظ .
✍️#محمد_علیزاده_دهنوی
🎬 Landscape in the Mist 1988
Join 👉 @honar7modiran