.
همه از من ...
ایراد می گیرند ...
چون جسارت دارم ...
که به روش خودم زندگی کنم....
آن هم جلوی چشم همگان و شاید...
با خرابکاری هایی بیش از دیگران اما ...
با شرافت و حقیقتی بیشتر....
➰فرانسواز_ژیلو
همه از من ...
ایراد می گیرند ...
چون جسارت دارم ...
که به روش خودم زندگی کنم....
آن هم جلوی چشم همگان و شاید...
با خرابکاری هایی بیش از دیگران اما ...
با شرافت و حقیقتی بیشتر....
➰فرانسواز_ژیلو
.
تهش ...
قراره بمیریم!؟
پس بیا نترسیم،
به تِه هیچی فک نکنیم...
ریسک کنیم، بدوییم، وقتی...
ناراحتیم گریه کنیم، قهقه بزنیم،
موزیکامونو گوش بدیم، جریمه بشیم،
بخوریم زمین، زیر بارون خیسِ خیس بشیم،
شب گردی کنیم، تو خیابونا بدوییم، بخندیم!
لعنتی بیا تا هستیم دیوونگی کنیم و نترسیم!
➰توئیت
تهش ...
قراره بمیریم!؟
پس بیا نترسیم،
به تِه هیچی فک نکنیم...
ریسک کنیم، بدوییم، وقتی...
ناراحتیم گریه کنیم، قهقه بزنیم،
موزیکامونو گوش بدیم، جریمه بشیم،
بخوریم زمین، زیر بارون خیسِ خیس بشیم،
شب گردی کنیم، تو خیابونا بدوییم، بخندیم!
لعنتی بیا تا هستیم دیوونگی کنیم و نترسیم!
➰توئیت
.
عشق ...
يعنى همين ...
يعنى همه چيز را...
بايد ارزانى كرد همه چيز را ...
بايد فدا كرد بى طمعِ پاداشى ... !
➰آلبر_کامو
عشق ...
يعنى همين ...
يعنى همه چيز را...
بايد ارزانى كرد همه چيز را ...
بايد فدا كرد بى طمعِ پاداشى ... !
➰آلبر_کامو
.
بعضی وقت ها ...
کسی هست بدون آنکه ...
تورا در آغوش بگیرد یا حتی ...
تورا ببیند یا دستانت را در دست بگیرد ...
فقط با کلامش میتواند بوسه باران کند قلبت را!
➰سمیه براتی
بعضی وقت ها ...
کسی هست بدون آنکه ...
تورا در آغوش بگیرد یا حتی ...
تورا ببیند یا دستانت را در دست بگیرد ...
فقط با کلامش میتواند بوسه باران کند قلبت را!
➰سمیه براتی
.
جامعه ای ...
که به فقر تن دهد...
دینی که دوزخ داشته باشد...
و کشوری که ستم کند،فرومایه اند...
من جامعه ای بدون شاه، دینی بدون تحمیل،
و کشوری بدون مرز می خواهم.من این چنین هستم!
و به همین خاطر کتاب بینوایان را نوشتم...
➰ویکتور_هوگو
جامعه ای ...
که به فقر تن دهد...
دینی که دوزخ داشته باشد...
و کشوری که ستم کند،فرومایه اند...
من جامعه ای بدون شاه، دینی بدون تحمیل،
و کشوری بدون مرز می خواهم.من این چنین هستم!
و به همین خاطر کتاب بینوایان را نوشتم...
➰ویکتور_هوگو
.
گاهی دلت...
تنگ می شود...
تنگِ تنگِ تنگ آنقدر تنگ ...
که دیگر اسمش دل نیست...!
شاید، نقطه ای جا مانده از خاطراتی...
دود شده باشد در اعماق وجودت که روزی ...
نامش دل بود و تنگ می شد...!
➰عادل_دانتیسم
گاهی دلت...
تنگ می شود...
تنگِ تنگِ تنگ آنقدر تنگ ...
که دیگر اسمش دل نیست...!
شاید، نقطه ای جا مانده از خاطراتی...
دود شده باشد در اعماق وجودت که روزی ...
نامش دل بود و تنگ می شد...!
➰عادل_دانتیسم
.
عصر جمعه ...
را با هیچ سازی ...
نمی شود نواخت ...
الّا چنگ وقتی که می زند به دل ....!
➰مریم_رضایی_حامی
عصر جمعه ...
را با هیچ سازی ...
نمی شود نواخت ...
الّا چنگ وقتی که می زند به دل ....!
➰مریم_رضایی_حامی
.
غَم انگیزترین ...
نقطه دُنیا ،آغوش مَن است ...
وَقتی بی اندازه جای تو دَر آن خالیست!
➰فرشته_رضایی
غَم انگیزترین ...
نقطه دُنیا ،آغوش مَن است ...
وَقتی بی اندازه جای تو دَر آن خالیست!
➰فرشته_رضایی
.
رقص درونت را پیدا کن ...
با زندگی بچرخ، با زندگی برقص ...
صدای هستی، موسیقی زلال احساس توست ...!
➰میلان_کوندرا
رقص درونت را پیدا کن ...
با زندگی بچرخ، با زندگی برقص ...
صدای هستی، موسیقی زلال احساس توست ...!
➰میلان_کوندرا
.
آدم ها ...
پشت تمام ...
حرف هاى ناگفته..
بغض هاى نشكسته..
خنده هاى مصنوعى...
درد هاى بى پایان و آغوش هاى سرد...
سنگر مى گيرند تا يك روز.زمانى ...
كه از رنج مرز خفگى را ...
رد كردندبه يكباره ...
فرو بريزند...!
➰سروش_كلهر
آدم ها ...
پشت تمام ...
حرف هاى ناگفته..
بغض هاى نشكسته..
خنده هاى مصنوعى...
درد هاى بى پایان و آغوش هاى سرد...
سنگر مى گيرند تا يك روز.زمانى ...
كه از رنج مرز خفگى را ...
رد كردندبه يكباره ...
فرو بريزند...!
➰سروش_كلهر
.
دلتنگی ...
درد نیست...
جراحتی ست در سینه...
ریشه دوانده به روح و روان...
یک رعشه ی دائمی، سرگردان ...
در تک تک سلولهای بدن وهمی بی انتها ...
که روز و شب ندارد همیشه هست...
➰نيكى فيروزكوهى
دلتنگی ...
درد نیست...
جراحتی ست در سینه...
ریشه دوانده به روح و روان...
یک رعشه ی دائمی، سرگردان ...
در تک تک سلولهای بدن وهمی بی انتها ...
که روز و شب ندارد همیشه هست...
➰نيكى فيروزكوهى
.
زندگی ...
شوق رسیدن ...
به همان فرداییاست ...
که نخواهد آمد . تو نه در دیروزی ...
و نه در فردایی ظرف امروز، پر از بودن توست....!
➰سهراب_سپهری
زندگی ...
شوق رسیدن ...
به همان فرداییاست ...
که نخواهد آمد . تو نه در دیروزی ...
و نه در فردایی ظرف امروز، پر از بودن توست....!
➰سهراب_سپهری
.
فراوان ...
دوستت دارم، فراوان...
و از همان آغاز می دانستم...
می دانستم که شکست خواهم خورد...
و لا به لایِ فصل های قِصه...
کُشته خواهم شد...!
➰نزار_قبانی
فراوان ...
دوستت دارم، فراوان...
و از همان آغاز می دانستم...
می دانستم که شکست خواهم خورد...
و لا به لایِ فصل های قِصه...
کُشته خواهم شد...!
➰نزار_قبانی
.
دوست داشتَنت ...
بهانه بود! مَن تو را ...
برای نَفس کشیدن می خواستم ...
برای زنده ماندن!
➰علی_سید_صالحی
دوست داشتَنت ...
بهانه بود! مَن تو را ...
برای نَفس کشیدن می خواستم ...
برای زنده ماندن!
➰علی_سید_صالحی
.
خدایا...
گاهی مرا ...
در آغوش بگیر ...
وقتی در محاصرهی مشکلاتم ...
و تنها پناهگاهم تویی وقتی تمام ...
تلاشم را کردهام بیخبر از راه برس...
و مرا بغل کن باور کن آدمِ جا زدن نیستیم...
اما از یک جایی به بعد، بگو که با هم درستش میکنیم
از یک جایی به بعد، خودت برایم معجزه کن...
➰نرگس_صرافیان_طوفان
خدایا...
گاهی مرا ...
در آغوش بگیر ...
وقتی در محاصرهی مشکلاتم ...
و تنها پناهگاهم تویی وقتی تمام ...
تلاشم را کردهام بیخبر از راه برس...
و مرا بغل کن باور کن آدمِ جا زدن نیستیم...
اما از یک جایی به بعد، بگو که با هم درستش میکنیم
از یک جایی به بعد، خودت برایم معجزه کن...
➰نرگس_صرافیان_طوفان
.
می ایستد روبه روی پنجره ...
دست می کشد به موهایش ...می گوید:
پریدن، ربطی به بال ندارد
قلب می خواهد!
➰گروس عبدالملکیان
می ایستد روبه روی پنجره ...
دست می کشد به موهایش ...می گوید:
پریدن، ربطی به بال ندارد
قلب می خواهد!
➰گروس عبدالملکیان
.
روزگار همیشه ...
بر یک قرار نمیماند !
روز و شب دارد روشنی دارد ...
تاریکی دارد کم دارد بیش دارد ...
دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده .ِ..
تمام میشود ، بهار میآید ...!
➰محمود_دولت_آبادی
روزگار همیشه ...
بر یک قرار نمیماند !
روز و شب دارد روشنی دارد ...
تاریکی دارد کم دارد بیش دارد ...
دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده .ِ..
تمام میشود ، بهار میآید ...!
➰محمود_دولت_آبادی