Telegram Web Link
ديد‌بان آزار
Photo
🔹سرطان پستان و تصویر بدن؛ اصول و مداخلات درمان فمینیستی

نویسنده: مانیا اکبری

متن پیش رو را به‌عنوان یک نجات‌یافته از سرطان پستان به مناسبت ماه اطلاع‌رسانی درباره سرطان پستان می‌نویسم. امید دارم با مشارکت تجربیات زیسته و تحقیقات و پژوهش‌های مرتبط با سرطان پستان، بتوانم اندکی تصویر متحقق‌شدۀ زن‌بودن و زنانه‌بودنِ وابسته به دو پستان را در افکار عمومی دچار اختلال و پرسشگری کنم و راهکارهایی را برای تقویت و توانمندی فردی و جمعی افراد مبتلا به سرطان پستان در مسیر درمان جست‌وجو نمایم. تلاش می‌کنم همچون تجربیات مشترکی که با «مری آن جی. کاتر»، فیلسوف پزشکی، دارم از آموخته‌هایم از سرطان پستان بنویسم و تجربیاتم را با شما در میان بگذارم.

در سن 28 سالگی، یعنی حدود 22 سال پیش، به سرطان پستان در سمت چپ مبتلا شدم که «گرید چهار» بود. به دلیل اشتباهات پزشکی و عدم رسیدگی به موقع، این سرطان به لنف‌های زیر بغل نفوذ کرد و پانزده لنف زیر بغل دست چپ را نیز درگیر ساخت. به مدت دو سال تحت شیمی‌درمانی‌های شدید قرار گرفتم و سه سال بعد، دوباره به دلیل همین اشتباهات پزشکی، به سرطان «گرید دو» در پستان راست مبتلا شدم. پستان راست را نیز از داخل تخلیه کردند و آنچه بر جا ماند، تنها پوست و نوک پستانی بود که بر روی قفسه سینه سمت راست چسبیده بود. در سمت چپ نیز پوست ظریفی مانده بود که دنده‌های قفسه سینه از روی آن قابل شمارش بودند. در نگاه و تصویر عمومی بدن، هیچ نوع نشانه‌ و تصویری از پستان زنانه و یا زن‌بودن وابسته به پستان را منتقل نمی‌کرد. در آن زمان حتی پزشکان، بهداشت روان و مسیر اخلاق پزشکی را رعایت نمی‌کردند و من هیچ نوع آشنایی با تصویر آینده‌ بدنم قبل از اقدام به ماستکتومی در دست نداشتم و مواجهه با بدنی جدید و مراقبت و روش‌های درمانی را در اختیارم نگذاشتند.

در آن زمان در تجربیات فردی من، فقط بحران بیماری و تن‌هراسی و مرگ‌هراسی نبود که مسئولیت من را صد چندان می‌کرد، بلکه عدم آموزش پزشکی، عدم رعایت بهداشت روان و تابو‌بودن سرطان پستان حتی در بخش پزشکی و درمانی تا مرزی تنیده شده بود که کادر پزشکی و درمانی سرطان پستان زن را به‌عنوان نابودی زنانگی و یا تخریب زن‌بودن و نقص زن عنوان می‌کرد و این جداسازیِ بدنِ من از بدنِ اجتماع مسیر درمانِ را برایم پیچیده‌تر می‌کرد

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2375/

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Video
🔹ژینا مدرس گرجی، فعال حقوق زنان امروز شنبه ١٢ آبان‌ماه، جهت اجرای حکم ۱۶ ماه حبس به زندان سنندج رفت.

او در صفحه اینستاگرامش نوشت: «امروز به زندانی می‌روم که حاشیه و تبعیض آنجا ضربدر سه است. زندان زنان سنندج. حاشیه و تبعیض جنسیت، طبقه و ملیت. با این‌حال وقتی وسایلم را برای زندان آماده می‌کردم پیش از همه چیز امید را در چمدانم گذاشتم.‌ من با امیدم به آنجا می‌روم».

ژینا مدرس‌گرجی، فعال باسابقه و شناخته‌شده جنبش حقوق زنان به ۲۱ سال حبس (که ۱۰ سال از آن قابل اجراست) و تبعید به زندان همدان محکوم شده است. او اولین‌ بار در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ در جریان جنبش «زن، زندگی، آزادی» توسط ماموران امنیتی اداره اطلاعات در یکی از خیابان‌های سنندج به‌شیوه‌ای خشونت‌آمیز بازداشت شد، کمی بعد از خاکسپاری ژینا امینی در سقز و بلند‌شدن فریاد «ژن، ژیان، ئازادی» از زبان زنان کرد حاضر در گورستان آیچی. او پس از آزادی نوشت: «زنده‌ام که روایت کنم، می‌نویسم و می‌نویسم و ایستاده‌ام.»

دومین بازداشت او در فروردین‌ ماه ۱۴۰۲ صورت گرفت که ۸۴ روز حبس، انفرادی بلندمدت در شرایط سخت کانون اصلاح و تربیت سنندج را به دنبال داشت. او در نهایت با وثیقه پنج میلیارد تومانی به طور موقت آزاد شد. هرچند پس از آزادی نیز مرتبا از سوی نهادهای امنیتی و دستگاه قضایی تحت فشار و کنترل قرار داشت. حتی در فروردین ماه امسال نیز اداره اماکن شهر سنندج به بهانه «عدم رعایت حجاب اسلامی» کتابفروشی «ژیرا»، محل کار و کسب درآمد او را به مدت چند روز پلمپ کرد.

او همراه با دیگر زنان کنشگر کرد از جمله اعضای گروه «ژیوانو»، از اولین بازداشت‌شدگان خیزش بود. از جمله مصادیق اتهامی او به «تاسیس انجمن ژیوانو با ایدئولوژی فمینیستی و با هدف براندازی»، «شرکت هدفمند در تجمعات و بیان‌نمودن شعارهای ساختارشکنانه»، و «سیاه‌نمایی اوضاع کشور و متشنج‌کردن فضای جامعه در برهه حساس پس از فوت مهسا امینی» اشاره شده است.

انجمن ژیوانو، تشکلی مستقل بود که هدف خود را آگاهی‌سازی، آموزش و مطالبه‌گری و اقدامات حمایتی در حوزه خشونت علیه زنان و به ویژه زن‌کشی اعلام کرده بود. در جغرافیایی که برخورد قهری و خشونت‌آمیز با فعالان فمینیست جریان دارد و سال‌هاست هرگونه فعالیت مدنی تحت شدیدترین کنترل دستگاه‌های امنیتی قرار دارد، فعالیت این گروه، مأمن و پناهی شده بود برای زنان خشونت‌دیده و در معرض خشونت.

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹شاید همه ما در نهان همین دختر علوم تحقیقات هستیم

نویسنده: ناشناس

فکر کردن به دختر علوم‌تحقیقات، حس هم‌ذات‌پنداری زیادی به من می‌دهد؛ انگار که او تجلی خشم من است، خشمی که امکانی برای برون‌ریزی نیافت، اما مثل آتش زیر خاکستر باد را انتظار می‌کشد. چیزی نزدیک به بیست سال از اولین ورود من به دانشگاه می‌گذرد. من هنوز در خواب‌هایم آن مأمور حراست هیز را می‌بینم که جلوی در دانشگاه می‌ایستاد، دستش را زیر چانه‌اش می‌زد و با رفتاری تحقیرآمیز به هر چیز زیبایی در ظاهر و لباس دخترها بند می‌کرد، نامشان را می‌نوشت و گاهی به آن‌ها اجازه ورود به دانشگاه نمی‌داد. با خودم فکر می‌کنم که ما زنان در تمام این سال‌ها، جمعی بودیم که به شکل فردی مبارزه کردیم، تحقیر شدیم، اما از مبارزه دست نکشیدیم. کسی مبارزه‌ها و رنج‌های ما را ندید، ولی دستاوردهایمان بزرگ‌تر از آن بود که نادیده گرفته شود. 

من با دختر علوم‌تحقیقات هم‌ذات‌پنداری می‌کنم. روزهایی بودند که از صبح تا شب بارها با مأموران گشت ارشاد، با آمران به معروف و مأموران حراست اماکن عمومی مواجه می‌شدم؛ از خشم به خودم می‌لرزیدم و در برابر این تحقیر هر روزه کاری از دستم برنمی‌آمد و شب در رویاهای شبانه‌ام به کارهای  پرهزینه‌ای فکر می‌کردم که می‌توانستم در برابر این آدم‌ها انجام دهم. به اشکال مختلفی فکر می‌کردم که می‌توانستم خشمم را بیرون بریزم، خودم را از نامرئی بودن در بیاورم و مبارزه‌ام را مرئی کنم؛ نشان بدهم که اعمال هر روزه این خشونت‌ها من را هم رادیکال‌تر می‌کند.

برای ما که هر روز خشونت مأموران حراست دانشگاه را بر تن و روانمان حس می‌کنیم، هر کنش مأموران حراست دارای عقبه و تاریخ است و با گذشته‌ سرکوبگری پیوند می‌خورد که تازیانه‌اش مستقیما بر تن‌های ما فرود آمده است. اینکه آن روز مأمور حراست دقیقا به حجاب این دختر گیر داده یا مشغول نوع دیگری از آزار و اذیت بوده، اگرچه از نظر تدقیق ماجرا مهم است، اما در تحلیل نهایی تفاوتی ایجاد نمی‌کند، چرا که سال‌هاست مأمورین حراست دانشگاه‌ها مشغول آزار و اذیت زنان دانشجو هستند و زنان در برابر این خشونت‌ها، گاهی واکنش نشان می‌دهند و گاهی خشمشان را فرو می‌خورند و این خشونت‌ها همچنان ادامه دارد.

وقتی ما نمی‌توانیم در اعتراض به خشونت هرروزه‌ و نظام‌مندی که مأموران حجاب بر ما تحمیل می‌کنند، دست به کنش جمعی مسالمت‌آمیز بزنیم، وقتی نمی‌توانیم مبارزه هرروزه خودمان را که به شکل فردی برای ابتدایی‌ترین حقوقمان صورت می‌گیرد، مرئی کنیم، نتیجه گاهی می‌تواند غیرقابل پیش‌بینی باشد. اساسا کدام زن ایرانی است که تمام دوران نوجوانی و جوانی‌اش در مبارزه با نهادهای سرکوبگر پدرسالاری گذشته باشد و در خیال به کارهایی فکر نکرده باشد نظیر آنچه دختر علوم‌تحقیقات به آن دست زد؟

ما برای به دست آوردن اراده بر بدن‌هایمان با پدر و مادرهایمان جنگیدیم، با معلم و ناظم و مدیر مدرسه جنگیدیم، با مأموران گشت ارشاد و آمران به معروف جنگیدیم و باز هم می‌جنگیم. اما فقط در لحظات معدودی است که کسانی مثل دختر علوم تحقیقات با رساندن این مبارزه به مرزهای نهایی‌اش آن را مرئی می‌کنند. طبق معمول می‌گویند اختلالات روانی داشته و موضوع بر سر حجاب اجباری نبوده است، این ادعاها چیزی را عوض نمی‌کند، شاید همه ما در نهان همین دختر علوم تحقیقات هستیم، دختری خشمگین و عصبانی که گاهی فقط یک برخورد خشن و یک تحقیر دیگر تا مرئی‌شدن خشمش باقی است.

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹از گزارش زینب مرزوقی منتشرشده در روزنامه فرهیختگان:

طبق گفته خانواده‌های کارگران جانباخته به اکثر خانواده‌ها کمک‌هزینه‌های معیشتی پرداخت شده بود اما با مبالغ مختلف. یک خانواده کارت هدیه‌های یک میلیونی تا یک میلیون و پانصد هزارتومانی گرفته بود و یک خانواده دیگر رقم‌هایی از این بالاتر. مسئولان استانی و کشوری تلاش کرده بودند در کنار خانواده‌ها باشند. همسر یکی از جانباختگان می‌گفت که از شبکه بهداشت روستایشان چند روز پس از حادثه رفته بودند که وضعیت روحی‌شان را ویزیت کنند. وزارت بهداشت گفته بود پس از حادثه وضعیت روحی خانواده‌ها و آسیب‌دیدگان ویزیت شده بود اما آنچه که اتفاق افتاده بود، دید و بازدیدی از سوی خانه بهداشت‌های روستا بود. مسئولان خانه‌های بهداشت به همسران معدنکاران گفته بودند در صورت بروز مشکل روحی برای خودشان یا فرزندان با خانه بهداشت تماس بگیرند. البته حضور مسئولان استانی و کشوری در میان خانواده‌ها قابل انکار نیست. بسته‌های معیشتی هم به خانواده‌ها رسیده بود. مستمری‌ها پرداخت شده بود اما آنقدر کم بوده که انگار قرار است روزهای بیشتری هشت‌شان گروی نه‌شان باشد. به یکی از خانواده‌ها با ۱۶ سال سابقه کار در معدن فقط ۸ میلیون و ۵۰۰ هزارتومان واریز کرده بودند اما این تمام دغدغه‌شان نبود. 

مشکل همسران معدنکاران درگذشته معدنجوی طبس ریشه‌اش عمیق‌تر است. گره جدیدی در زندگی این زنان ایجاد شده که روی دل‌شان سنگینی می‌کرد. باب درددل را باز کردند و از مشکلات حقوقی سرپرستی‌شان گفتند. خانواده تعدادی از معدنکاران به فکر گرفتن سرپرستی نوه‌های پسری‌شان افتاده‌اند. یکی از همسران این معدنکاران می‌گفت که پدربزرگ پدری، فرزندان یک معدنکار دیگر، نوه‌ها را از عروسش گرفته است. پدرهمسر مرحومش هم درحال تلاش است تا پسر ۱۴ساله‌اش را بگیرد و عموها هم جداگانه در تلاشند تا سرپرستی را از او بگیرند. حالا به جز دغدغه آب و نان و با سیلی صورت را سرخ کردن، باید اضطراب بی‌مادر بزرگ شدن پسرش را هم داشته باشد. می‌گفت که مسئولان استانی چیزی دستشان نیست. شما صدایمان را با مسئولانی برسانید که می‌توانید مشکل حضانت فرزندانمان را حل کنند. «پدربزرگ‌هایی که اصلا نمی‌دانستند ما با چه سختی این بچه‌ها را بزرگ کردیم، حالا به‌خاطر پرداختی‌ها، کمک‌هزینه‌ها و دیه و مستمری می‌خواهند بچه‌هایمان را بگیرند. به رفت‌وآمدم گیر می‌دهند. مگر آنها پسرم را بیشتر از خودم دوست دارند؟» از اهالی آزادشهر استان گلستان است. هم می‌ترسید حرف بزند و هم حرف‌ها و دردهای این ۴۰ روز گذشته، روی دلش سنگینی می‌کرد.

باب درددل را باز کردند و از مشکلات حقوقی سرپرستی‌شان گفتند. خانواده تعدادی از معدنکاران به فکر گرفتن سرپرستی نوه‌های پسری‌شان افتاده‌اند. یکی از همسران این معدنکاران می‌گفت که پدربزرگ پدری، فرزندان یک معدنکار دیگر، نوه‌ها را از عروسش گرفته است. پدر همسر مرحومش هم درحال تلاش است تا پسر چهاده‌ساله‌اش را بگیرد و عموها هم جداگانه در تلاشند تا سرپرستی را از او بگیرند. حالا به جز دغدغه آب و نان و با سیلی صورت را سرخ کردن، باید اضطراب بی‌مادر بزرگ شدن پسرش را هم داشته باشد. می‌گفت که مسئولان استانی چیزی دستشان نیست. شما صدایمان را با مسئولانی برسانید که می‌توانید مشکل حضانت فرزندانمان را حل کنند. 

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹نگاهی به کتاب «پسافاجعه»؛ حرکت از شخصی‌نویسی به سمت مطالعات فمینیستی

نویسنده: نگار

سال ۲۰۰۱ یک فیلسوف فمینیست تصمیم می گیرد که برای اولین بار از تجاوزی روایت کند که حدود ۱۱ سال قبل برایش رخ داده بود. سوزان برایسون برخلاف سنت‌ رایج دانشگاهی به جای اینکه فهم این پدیده را از نظریات و متون انتزاعی شروع کند، اولین‌ قدم‌ها را از تجربه خودش برمی‌دارد. اینگونه بود که او کتاب پسافاجعه را به نگارش درآورد تا خواننده یک داستان شخصی را در چارچوب روایت‌های تاریخی، سیاسی و اجتماعی گسترده‌تری بفهمد.

به کتاب «پسافاجعه» می توان از دو دریچه متفاوت نگاه کرد. این اثر سوزان برایسون از یک طرف کتابی است برای فهم خود تجاوز، هم‌ذات پنداری قربانی و دفترچه راهنمایی برای اطرافیان آزاردیده.از طرف دیگر کتابی بوده برای فهم نوعی از متدلوژی مطالعات فمینیستی که تبیین فلسفی را از چیزی شبیه به اتوبیوگرافی شروع می‌کند. برایسون کتاب خود را با نگاه اول آغاز می‌کند و ابتدا در فصل اول درباره خود حادثه و بعد از آن می‌نویسد. از نگاه او آزاردیده برای روایت تجاوز، تلاش می‌کند که قطعه‌های متلاشی شده خود را کنار هم قرار دهد و این کار کمک می‌کند که دوباره بتواند پیوندهای ایمان و اعتماد به جامعه را برقرار کند. سپس مرحله به مرحله وقایع را شرح می‌دهد.

شرح اینکه حادثه تجاوز برای او چطور اتفاق افتاده، بعد از آن در ایستگاه پلیس، در دادگاه، در پزشکی قانونی چه تجاربی را پشت سر گذرانده است؟ در طول این وقایع چه احساساتی داشته و دیگران به او با چه نگاهی نگریسته‌اند؟ برایسون به جز خاطره‌نویسی، گویی در بخش‌هایی از کتاب خطاب به بازمانده‌ها و اطرافیان قربانی حرف‌می‌زند. برای آنهایی که بعد از تعرض از خود می‌پرسند: «آیا من هیچ وقت بهبود می‌یابم؟ آیا من هیچ وقت به جایی که قبل از تعرض بودم برمی‌گردم؟» و خطاب به آنهایی که در برخورد و همراهی با قربانی سردرگم هستند. او مسیر خود پس از تجاوز را شرح می‌دهد تا به قربانیان بگوید تعرض جنسی ویرانگر است اما می‌شود از آن جان سالم به در برد.

نویسنده بعد از خاطره‌نویسی کم‌کم رو به تحلیلی انتزاعی می‌آورد و درباره این می‌نویسد که چطور می‌توان از یک امر شخصی شروع به فلسفیدن کرد. از همین رو باید گفت دانشی که برایسون درباره تجاوز می‌سازد، اول از خودش شروع می‌شود. یعنی جمع‌آوری اطلاعات را از خود شروع کرده است. روش او برآمده از فلسفه‌ای است که نمی‌خواهد دوگانه بین ساحت شخصی و سیاسی را بپذیرد. درنتیجه برایسون برای فهم صدای حاشیه از جهان‌بینی متفاوتی وارد می‌شود و در تولید دانش استراتژی جدیدی به کار می گیرد. در حالی که در سنت دانشگاهی روایت‌های اول شخصی بی‌اعتبار شمرده می‌شوند، برایسون با این استراتژی مطالعات سنتی را به چالش می‌کشد و بنیان دانش فمینیستی را بر تجارب خود می‌گذارد. او بعد از نگارش این کتاب، مطالعه درباب تجاوز را ادامه داده و سال‎‌های اخیر کمپین‌هایی با هشتگ #چراصحبت‌کردم و #چراچیزی نگفتم شروع کرد.

🔹کتاب «پسافاجعه» سال ۱۴۰۳ با ترجمه امیر صائمی در انتشارات برج منتشر شد.

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹زنان کورد در صف اول مبارزه برای حقوق مدنی در ترکیه

نویسنده: مهتاب محبوب

دولت ترکیه در ادامه مخاصمه با نیروهای دموکراسی‌خواه کورد، در روز چهارم نوامبر شهرداری شهرهای مِردین (ماردین)، اِلح (باتمان) و شهرستان خَلفَتی (هلفتی) را از نمایندگان منتخب حزب دموکراسی و برابری خلق‌ها (دم پارتی) غصب و برای اداره این شهرها «قیم» تعیین کرده است. این شهردارها در انتخابات سراسری ماه مارس امسال با رأی مستقیم مردم انتخاب شده بودند. اعتراض به این دست‌اندازی فراقانونی با سرکوب شدید پلیس و همین‌طور با طنین کِل کشیدن زنان و مادران کورد در تظاهرات همراه شد.

تظاهرات در شهرهای مختلف و در استانبول در مخالفت با گماردن قیم‌ها با مشارکت زنان برگزار شده است. در سخنرانی‌ای در تجمع استانبول، زن جوانی دلیل مخالفت زنان و فمینیست‌ها با انتصاب قیم در این مناطق را چنین بیان می‌کند: «ما می‌دانیم چرا این رژیم اقتدارگرا قیم به جای شهردارها فرستاده است. چون می‌دانند شهردارهای دم پارتی برای زنان خانه‌های امن، فضاهایی برای گردهم آمدن و مراکز مشاوره ایجاد می‌کنند. بودجه شهر را برای مردم همان محل خرج می‌کنند. ما قصد نداریم سکوت کنیم، می‌دانیم که آزادی برای هیچ‌یک از ما ممکن نیست مگر اینکه الان صدایمان را از استانبول به ماردین، خلفتی، باتمان و اِسنیورت پیوند بزنیم. قیم‌ها می‌روند و ما می‌مانیم، حق انتخاب با مردم است و نمی‌توانید آن را غصب کنید.»

«ما حرف آخر را می‌زنیم!» زنان شاغل در شهرداری خلفتی در بیانیه‌ای خطاب به دولت گفتند: «ما با فلسفه "ژن، ژیان، ئازادی" دربرابر سیستم قیمومیت می‌ایستیم». شاید شما زنان را تهدیدی برای خود می‌بینید، چرا که زنان به آرمان خود وفادار و برای تحقق آن مصمم‌اند. ما می‌خواهیم مثل گذشته الگویی باشیم برای زنان در فلسطین، لبنان و افغانستان. ما دوش‌‌به‌دوش زنان خاورمیانه مبارزه و مقاومت می‌کنیم. ما، زنان هستیم که حرف آخر را می‌زنیم و پیروز این نبرد خواهیم بود.»

گلستان سونوک، ۳۱ ساله در رقابت با نامزد حزب اسلام‌گرای مطالبه آزاد (هدا-پار) بیش از ۶۴ درصد آرا را در انتخابات اِلح (باتمان) و بالاترین میزان رأی در میان تمامی شهرداری‌های ترکیه را به دست آورده بود. او در جمع معترضان گفت این شهرداری‌ها با زحمت زنان و جوانان به دست آمده و ما به هر قیمتی برای حفظ آن مقاومت می‌کنیم». در روز پنجم نوامبر گروهی از فمینیست‌ها از استانبول به باتمان آمدند تا همبستگی‌شان را با زنان معترض به تعیین قیم‌ها نشان دهند. پیام این زنان برای معترضان این بود: «اولین‌بار نیست که ما چنین چیزی را تجربه می‌کنیم. قیمومیت روح فاشیسم است.

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2377/

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹یادداشتی از شماره ۵۰ نشریه «جهان زنان»، منتشرشده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۳۴۰

نویسنده: مهین. م

من هم یکی از هزاران دختری هستم که با شوق وافر روزنامه مدافع جهان زنان را می‌خوانم و یک دنیا لذت می‌برم از اینکه بالاخره یک بانوی دانشمند و فهمیده توانسته است در این مملکت که زن را «ضعیفه» می‌نامند روزنامه‌ای مدافع حقوق زنان منتشر سازد. به‌ هر صورت منظورم از نوشتن این نامه این است که از شما که از حق زنان و دختران این مملکت دفاع می‌کنید خواهش کنم که از من و امثال من هم دفاع کنید.

چند روزی است که آخوندی به نام «اسلامی» از طرف آیت‌الله کاشانی به اهواز آمده است تا مردم این شهر را راهنمایی کند. بگذریم از نسبت‌هایی که برخلاف مبادی اخلاقی از قبیل فحش و ناسزا به روسای ادارات دولتی این شهر داده است. ولی اخیرا به روی منبر اظهار داشته است که در کشور اسلامی زن نباید بی‌حجاب از منزل خارج شود و اصولا باید تنها دبیرستان دخترانه این شهر تعطیل شود، چون دختران این شهر بی‌حجاب به مدرسه می‌روند و در آنجا گمراه می‌شوند.

البته دبیرستان دخترانه این شهر به حرف او بسته نخواهد شد، اما بدین ترتیب مدتی است که ما دانش‌آموزان دبیرستان و سایر نوآموزان مدارس مصونیت نداریم که به مدرسه برویم زیرا در راه مدرسه مردمانی که شب‌ها پای منبر آقای اسلامی هستند بت سنگ‌باران کردن و فحش‌های زننده حمله‌ور می‌شوند که چرا بی‌حجاب به مدرسه می‌رویم و حتی اغلب خانم‌های محترم این شهر را هم سنگ‌باران کرده‌اند. مدتی است که شهربانی به این موضوع توجهی نمی‌کرد چون اظهار می‌داشت که «دستوری ندارد» که در مقابل این مردم ایستادگی کند اما وقتی دو افسر شهربانی و چند پاسبان مردم جاهلی را که به خانمی توهین نموده بودند بازداشت کردند، آقای اسلامی بر سر منبر آنها را تهدید کرده و گفته است: «من ۴۰۰ میلیون مسلمان مدافع دارم، افسر شهربانی غلط می‌کند از این کارها انجام دهد.»

البته ما به حرف آنها چادر به‌سر نخواهیم کرد بلکه ما ادعا داریم که حقمان در این مملکت پایمال شده، ما هم باید حق انتخاب شدن و انتخاب کردن داشته باشیم ولی آنها چون می‌بینند که زنان بیدار شده‌اند، می‌خواهند با تشبث به این وسائل آنها را خاموش کنند. به هر صورت از طرف دختران دانش‌آموز و سایر زنان این شهر از شما که مدافع حقوق زنان هستید خواهش می‌کنیم که از حق ما هم دفاع کنید و جواب دندان‌شکنی به این‌ها بدهید.

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹آهو سخن نگفت

نویسنده: سوزان کریمی

دختر علوم-تحقیقات که در سلسله‌ای تاریخی از «دختر»هایی قرار می‌گیرد که بر اسمی خاص مضاف شدند و معنای آن را دگرگون کردند –دختر خیابان انقلاب، دختر تبریز، دختر آبی...- به «آهو» برگردانده می‌شود. و اشعار از دیوان‌ها بیرون کشیده و بدیهه‌های باسمه‌ای در وصف آهوی خرامان یا گریزان سروده می‌شوند. در تقسیم‌های دوگانۀ فضای عمومی و خصوصی، نام‌های فامیلی و لفظ «شما» اغلب به کسانی که جایی در فضای عمومی دارند، و نام کوچک و «تو» به خصوصی‌ها تعلق می‌گیرند (آیا با «نیما» و «فروغ»، خوب یا بد، خودمانی‌تر از «شاملو» و «اخوان» نیستیم؟). اما در مورد آهو دریایی، مسئله فقط باز-خصوصی کردن او که از فضای عمومی سهم می‌خواهد نیست. بلکه بدن عاصی نیمه‌برهنۀ او پس از چنگال پلیس، ملا و روانپزشک، در مناسبات فارسی‌نویسی معاصر و بهره‌وران کوچک و بزرگ آن هم گرفتار می‌آید.

حتی آن اندیشمردان که پیشروتر از اخلاف محافظه‌کارشان آهو دریایی را به عنوان «مسئله‌ای سیاسی» به رسمیت می‌شناسند، با پیروی از بلاغتی که ذکرش رفت، با پیروی از اقتصاد سیاسی حاکم بر نوشتن و هر نوع کار روشنفکرانه در ایران، و با بی‌اعتنایی به دستگاهی فکری و سیاسی که تمامی این «دختران» با خود به میان کشیده‌اند (فمینیسم)، او را از سوژگی سیاسی تهی می‌کنند. برخی که داناترند او را به ابژۀ اندیشه‌ورزی یا همان «مسئله» خود تقلیل می‌دهند. و برخی که گرفتارترند نمی‌توانند ابژه‌سازی جنسی غیرمستقیم از بدن او را در ادبیات مورد استفاده‌ خود بروز ندهند. به هرحال این ابژه‌سازی، به هر شکلی که باشد، تا زمانی که در رمزگان صحبت از بدن زنانه تغییری اساسی صورت نگرفته یا دست‌کم گویندگان به جایگاه تاریخی و اجتماعی سخن گفتن خود اذعان نکنند، تداوم خواهد یافت.

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2378/

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹علیه احکام اعدام وریشه مرادی و پخشان عزیزی

🔹کبوتران سرزمین زخمی

نویسنده: هستی امیری

می‌نویسد حکم جوانا ابلاغ شد، اعدام. دوباره نگاه می‌کنم. می‌نویسم لعنت و کلمه کم می‌آورم. گوشی را که بالا و پایین می‌کنم اسم و عکسش همه‌جا تکرار می‌شود. این لحظات همه‌چیز درباره حکم اوست. در یک‌ خط خبر از صدور حکم اعدام داده‌اند. در یک جمله حکم قتل او را صادر کرده‌اند. ناتوانی تمام بدنم را می‌گیرد. آنچه در این جهان بی‌ارزش شده جان آدمی است. هم‌سرنوشتی زنان کورد بند زنان حالا در حکمشان هم نمایان شده‌ است. چند ماه قبل پخشان عزیزی و حالا وریشه مرادی به اعدام محکوم شدند.

درباره روند رسیدگی پرونده ایرادات بسیاری وجود دارد اما بعد از یک سال و سه ماه جنگ روانی، آزار و شکنجه و محرومیت از ملاقات و حقوق اولیه، انتظار برخورد قانونی و عادلانه منطقی نیست مخصوصا که اگر از پیرامون آمده باشی به اسارت در مرکز. هرچند باید تاکید کنیم قوانین موجود خود منشا ناعدالتی قضایی هستند و اساسا انتظار عدالت و رسیدگی عادلانه از اجرای تام‌و‌تمام قوانین موجود امری بیجا است. مخالفت با صدور حکم اعدام اگر از روند رسیدگی آغاز شود نهایتا در جایی به دفاع از اعدام معترف خواهد شد. دقیقا در جایی که رسیدگی را قانونی و عادلانه ببیند ناگزیر به اعدام روی خواهد آورد.

حکم اعدام برای هرکس و با هرجرمی حتی به موجب قانون و دادگاهی صالح بی‌عدالتی محض است. اعدام مسئله‌ای حقوقی و قضایی نیست که به مواد خام و بی‌جان قانونی استناد کنیم بلکه امری تماما سیاسی است. استدلال قضایی البته در جایی که افراد خط و منش سیاسی محکوم به اعدام را قبول ندارند بیشتر نمایان می‌شود. چرا که هویت سیاسی محکوم قابل مصادره و انکار نیست. استدلالِ ایرادات در روند رسیدگی دقیقا به ما نشان می‌دهد که نه محکوم به اعدام حیاتش مسئله است و نه فلسفه وجودی اعدام، بلکه عدم رعایت حقوق متهم از سوی دادگاه و در حقیقت نمایش ناقص قضایی دادگاه است که مسئله شده‌ است و مثلا اگر قاضی شعبه ۱۵ به وریشه و وکلا اجازه دفاع می‌داد برای ما چه معنی‌ای می‌داد؟ 

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2381/

@harasswatch
«بیاید امشب را شب ساحره‌ها نام‌گذاری کنیم. بیاید امشب را به سوگواری بگذرانیم: به یاد تمام زنانی که قربانی زن‌کشی شده‌اند، تمام آن‌ها که مرده‌اند، زندانی‌اند، در نهادهای روان‌پزشکی‌اند، مورد تجاوز قرار گرفته‌اند، خلاف میل‌شان عقیم گشته‌اند، وحشیانه تحت خشونت‌اند. و بیایید امشب زندگی‌هایمان را وقف گسترش خواهرانگی انقلابی کنیم، وقف استراتژی‌های سیاسی و کنش‌های فمینیستی، آن‌چه که خشونت ویرانگر علیه‌مان را در تمام دوران پایان خواهد داد.»

از کتاب «خونِ ما»، فصل سوم: به یاد ساحره‌ها، نوشته آندریا دورکین
2024/11/16 01:06:21
Back to Top
HTML Embed Code: