ديدبان آزار
Photo
🔹روایتگری جمعی فعالان گیلان، فانوسی علیه فراموشی
نویسنده: الصا
برای بوی خاک و ذرات آن که مینشیند به تن عابر خسته، برای شبنم سرد روی ماتم درخت، وقتی که شب، مثلههای درخت را در میان مویه روز رها کرده است. برای تالاب در حال احتضار که میدود تا بتپد زیر ریشهای، تا بلکه زبالهها تهماندهاش را نبلعند، تا بلکه آینده چشمانش، نقش «زن، زندگی، آزادی» را به خود ببیند. آن ریشه سر دوانیده، به هر سمت که بنگری در میان حصار آهن و آجر، سر برمیآورد. آیا حافظهای که با ریشه و آب پیوند بسته را میتوانند به حکم سنگ و آهن بست؟ هرگز.
چند روز پیش اخباری مبنی بر احکام سنگین زندان برای فعالان زنان در گیلان صادر شد که مجموع آن ۶۱ سال است. عددی که برای نسل امروز ما، یادآور بسیاری سرکوبها و کشتارهاست. خدای دهه ۶۰ به انتقام حیثیت برباد رفته امالقرای اسلامی، در میان رقص و آتش لچک، دستوپا میزند. در تمام معبرها و خیابانها هرچه رنگ پاشیدهاند اسم رمز مبارزه، «زن، زندگی، آزادی» همچنان تکثیر میشود. به ناچار، دست به سرکوب مبارزان میزنند و در زندانهای نمور و بیهوای گیلان شکنجه میدهند، تا روح عصیانشان را بخشکاند. اما شور زندگی آنجا که از زندان تا دادگستری، ناامیدی میان چاکران در دربار ولایت را برای ما به تصویر میکشد، موج میزند: همدلی فعالان زن گیلان در زندان و پس از زندان در مقابل بازجو، قاضی و ...گویی رسوایی نعرههای احسانالله خان در روزهای پس از جنبش مشروطه در سبزه میدان رشت اینبار در غضب قاضی جمهوری اسلامی نمایان میشود: زنان اطاعت نمیکنند، از حد گذراندهاند.
این دستورها نتوانست زنان عصبانی گیلان را از مبارزه منصرف کند. سیطره سایه مردانه مبارزه در جنبش مشروطه، باعث شد که صدای مبارزه زنان با زور چکمه و فتوا سانسور شود، با این وجود زنان گیلان مثل تبریز، کردستان و بسیاری از مناطق دیگر با تاسیس مدارس بنا به ضرورت روز، آموزش زنان را بهصورت جدی در پیش گرفتند. مرتجعان، مدرسه آتش میزدند، خانه به مدرسه تبدیل میشد. انجمنهای زنان، جمعیت نسوان و نشر مجلات زنان نشان از ترقی زنان گیلان در تحولات ایران است.
اینک پس از ۱۰۰ سال آزمون سخت مبارزه، زنان در گذر تحولات تاریخی از مشروطه تاکنون دریافتهاند که روایتگری بهعنوان میراث زنان چگونه میتواند تبدیل به خلق میدان مبارزه در مکان و زمان مختلف بشود. حاکمیت، جمع زنان را از خانه تا خیابان با برچسب خالهزنک از هم جدا کرد تا هیچ زنی از ترس آبرو جرات نکند پیش کسی دردش را بیان کند.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2304/
@harasswatch
نویسنده: الصا
برای بوی خاک و ذرات آن که مینشیند به تن عابر خسته، برای شبنم سرد روی ماتم درخت، وقتی که شب، مثلههای درخت را در میان مویه روز رها کرده است. برای تالاب در حال احتضار که میدود تا بتپد زیر ریشهای، تا بلکه زبالهها تهماندهاش را نبلعند، تا بلکه آینده چشمانش، نقش «زن، زندگی، آزادی» را به خود ببیند. آن ریشه سر دوانیده، به هر سمت که بنگری در میان حصار آهن و آجر، سر برمیآورد. آیا حافظهای که با ریشه و آب پیوند بسته را میتوانند به حکم سنگ و آهن بست؟ هرگز.
چند روز پیش اخباری مبنی بر احکام سنگین زندان برای فعالان زنان در گیلان صادر شد که مجموع آن ۶۱ سال است. عددی که برای نسل امروز ما، یادآور بسیاری سرکوبها و کشتارهاست. خدای دهه ۶۰ به انتقام حیثیت برباد رفته امالقرای اسلامی، در میان رقص و آتش لچک، دستوپا میزند. در تمام معبرها و خیابانها هرچه رنگ پاشیدهاند اسم رمز مبارزه، «زن، زندگی، آزادی» همچنان تکثیر میشود. به ناچار، دست به سرکوب مبارزان میزنند و در زندانهای نمور و بیهوای گیلان شکنجه میدهند، تا روح عصیانشان را بخشکاند. اما شور زندگی آنجا که از زندان تا دادگستری، ناامیدی میان چاکران در دربار ولایت را برای ما به تصویر میکشد، موج میزند: همدلی فعالان زن گیلان در زندان و پس از زندان در مقابل بازجو، قاضی و ...گویی رسوایی نعرههای احسانالله خان در روزهای پس از جنبش مشروطه در سبزه میدان رشت اینبار در غضب قاضی جمهوری اسلامی نمایان میشود: زنان اطاعت نمیکنند، از حد گذراندهاند.
این دستورها نتوانست زنان عصبانی گیلان را از مبارزه منصرف کند. سیطره سایه مردانه مبارزه در جنبش مشروطه، باعث شد که صدای مبارزه زنان با زور چکمه و فتوا سانسور شود، با این وجود زنان گیلان مثل تبریز، کردستان و بسیاری از مناطق دیگر با تاسیس مدارس بنا به ضرورت روز، آموزش زنان را بهصورت جدی در پیش گرفتند. مرتجعان، مدرسه آتش میزدند، خانه به مدرسه تبدیل میشد. انجمنهای زنان، جمعیت نسوان و نشر مجلات زنان نشان از ترقی زنان گیلان در تحولات ایران است.
اینک پس از ۱۰۰ سال آزمون سخت مبارزه، زنان در گذر تحولات تاریخی از مشروطه تاکنون دریافتهاند که روایتگری بهعنوان میراث زنان چگونه میتواند تبدیل به خلق میدان مبارزه در مکان و زمان مختلف بشود. حاکمیت، جمع زنان را از خانه تا خیابان با برچسب خالهزنک از هم جدا کرد تا هیچ زنی از ترس آبرو جرات نکند پیش کسی دردش را بیان کند.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2304/
@harasswatch
دیدبان آزار
فانوسی علیه فراموشی
ما با هر حکم و شکنجه، روزهای شکوهمند خیابان و خلاقیت عصیان را به یاد میآوریم. این واقعیت را میتوانید از همدلی رسانههای گیلان با فعالان گیلان دریابید که پیوند میان آنان چگونه ظلم نشسته بر درخت و دد و آب و آدم را در فریادی مشترک علیه احکام سنگین به
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هشدار: ویدئو حاوی تصاویر آزاردهنده است
🔹ارائه مینا جعفری ثابت در سومین همایش هشت مارس دیدبان آزار: «در جمهوری برادران»
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2307
@harasswatch
🔹ارائه مینا جعفری ثابت در سومین همایش هشت مارس دیدبان آزار: «در جمهوری برادران»
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2307
@harasswatch
ديدبان آزار
Video
🔹برای نسیم سیمیاری
🔹تو مثل ستارهها شب را از شبزدهها دور میکنی
نویسنده: ناشناس
من برای مدت کوتاهی در زندان اوین زندانی بودم. از وقتی آزاد شدم هیچ روزی نبوده که به بچهها فکر نکنم. امروز که گشتهای ارشاد و حجاببانها را دیدم بیشتر از همیشه به بچهها و بیشتر از همه به #نسیم_سیمیاری فکر کردم. من برای مدت کوتاهی فرصت داشتم با نسیم همبند باشم. نسیم رو پارسال اردیبهشت سپاه بازداشت کرده بود. چهار ماه در سلول انفرادی نگهش داشته بودند، فقط برای ۱۰ روز با دو نفر دیگر همسلولی شده بود و باز نسیم را به انفرادی برده بودند. چهار ماه خیلی کم غذا خورده و مدام اعتصاب غذا کرده بود. وقتی هم که در زندان اوین بود هشت روز بهخاطر بلاتکلیفیاش اعتصاب غذا کرد. به قول بازداشتیهای #زن_زندگی_آزادی، نسیم «مبارز خیابونی» بود، یعنی نسیم هم یکی از آنهایی بود که آن ماهها خیابانها را برای «آزادی، آزادی، آزادی» پر کرده بودند.
من بهخاطر وجود آدمهایی مثل نسیم جرئت پیدا کردم که بدون روسری در خیابانها راه بروم و حس کنم که پشتم گرم است و کسی حق ندارد چپ نگاهم کند. از روزی که آزاد شدهام هرروز نگران نسیم هستم. نسیم را درگیر پرونده سنگینی کردهاند. هرروز هم یک چیز جدید به او میگفتند، اول پروندهاش از یکی شد دو تا، بعد هم آدمهای دیگری به پروندهاش اضافه شدند و بعد هم اتهاماتش زیادتر شد. به نسیم در کنار اتهامهای دیگر، اتهام محاربه زدهاند که مجازاتش میتواند اعدام باشد. از دوستانم در زندان در مورد نسیم که خبر گرفتم گفتند که هر مقام قضایی را که دیده به اعدام تهدیدش کردهاند. نسیم هنوز بلاتکلیف است و حکمی ندارد، باوجود اینکه دارد میشود یک سال که بازداشت شده است.
من نسیم را با محکم راهرفتنش و صورت قوی و آرامَش به یاد میآورم. ما برای اینکه باز هم در مقابل این گشتهای ارشاد و حجابحجاببانها بتوانیم برای داشتن آزادی، احساس امنیت کنیم به نسیمها نیاز داریم. نسیم خیلی از ما را نمیشناخت اما بهخاطر ما تمام آزارهایی را که دید به جان خرید. نسیم را اگر الان ببینید موهایی با اندازه متوسط دارد. نسیم یکی از آنهایی بود که در «زن، زندگی، آزادی» موهایش را بریده بود. میگفت که قبلا موهایش خیلی بلند بوده. میگفت که اگر آزاد شدم میتوانم عکسش را پیدا کنم که به موهایش پرچم ایران بسته. میگفت این عکس هم در پروندهاش هست. من هم یکی از اولین کارهایی که بعد از آزادی کردم همین بود و وقتی پیدایش کردم دلم از شجاعتش دوباره لرزید.
https://harasswatch.com/news/2310/
@harasswatch
🔹تو مثل ستارهها شب را از شبزدهها دور میکنی
نویسنده: ناشناس
من برای مدت کوتاهی در زندان اوین زندانی بودم. از وقتی آزاد شدم هیچ روزی نبوده که به بچهها فکر نکنم. امروز که گشتهای ارشاد و حجاببانها را دیدم بیشتر از همیشه به بچهها و بیشتر از همه به #نسیم_سیمیاری فکر کردم. من برای مدت کوتاهی فرصت داشتم با نسیم همبند باشم. نسیم رو پارسال اردیبهشت سپاه بازداشت کرده بود. چهار ماه در سلول انفرادی نگهش داشته بودند، فقط برای ۱۰ روز با دو نفر دیگر همسلولی شده بود و باز نسیم را به انفرادی برده بودند. چهار ماه خیلی کم غذا خورده و مدام اعتصاب غذا کرده بود. وقتی هم که در زندان اوین بود هشت روز بهخاطر بلاتکلیفیاش اعتصاب غذا کرد. به قول بازداشتیهای #زن_زندگی_آزادی، نسیم «مبارز خیابونی» بود، یعنی نسیم هم یکی از آنهایی بود که آن ماهها خیابانها را برای «آزادی، آزادی، آزادی» پر کرده بودند.
من بهخاطر وجود آدمهایی مثل نسیم جرئت پیدا کردم که بدون روسری در خیابانها راه بروم و حس کنم که پشتم گرم است و کسی حق ندارد چپ نگاهم کند. از روزی که آزاد شدهام هرروز نگران نسیم هستم. نسیم را درگیر پرونده سنگینی کردهاند. هرروز هم یک چیز جدید به او میگفتند، اول پروندهاش از یکی شد دو تا، بعد هم آدمهای دیگری به پروندهاش اضافه شدند و بعد هم اتهاماتش زیادتر شد. به نسیم در کنار اتهامهای دیگر، اتهام محاربه زدهاند که مجازاتش میتواند اعدام باشد. از دوستانم در زندان در مورد نسیم که خبر گرفتم گفتند که هر مقام قضایی را که دیده به اعدام تهدیدش کردهاند. نسیم هنوز بلاتکلیف است و حکمی ندارد، باوجود اینکه دارد میشود یک سال که بازداشت شده است.
من نسیم را با محکم راهرفتنش و صورت قوی و آرامَش به یاد میآورم. ما برای اینکه باز هم در مقابل این گشتهای ارشاد و حجابحجاببانها بتوانیم برای داشتن آزادی، احساس امنیت کنیم به نسیمها نیاز داریم. نسیم خیلی از ما را نمیشناخت اما بهخاطر ما تمام آزارهایی را که دید به جان خرید. نسیم را اگر الان ببینید موهایی با اندازه متوسط دارد. نسیم یکی از آنهایی بود که در «زن، زندگی، آزادی» موهایش را بریده بود. میگفت که قبلا موهایش خیلی بلند بوده. میگفت که اگر آزاد شدم میتوانم عکسش را پیدا کنم که به موهایش پرچم ایران بسته. میگفت این عکس هم در پروندهاش هست. من هم یکی از اولین کارهایی که بعد از آزادی کردم همین بود و وقتی پیدایش کردم دلم از شجاعتش دوباره لرزید.
https://harasswatch.com/news/2310/
@harasswatch
دیدبان آزار
تو مثل ستارهها شب را از شبزدهها دور میکنی | یادداشت
من برای مدت کوتاهی در زندان اوین زندانی بودم. از وقتی آزاد شدم هیچ روزی نبوده که به بچهها فکر نکنم. امروز که گشتهای ارشاد و حجاببانها را دیدم بیشتر از همیشه به بچهها و بیشتر از همه به #نسیم_سیمیاری فکر کردم.
طوفان توییتری #جنگ_علیه_زنان
از روز شنبه ۲۵ فروردینماه، مقابله با زنان دارای پوشش اختیاری به نام «طرح نور» با خشونت و سرکوبی چندجانبه و حداکثری بهپیش رفته است. در این طرح، نیروهای ناجا، لباس شخصی و بیشمار ماموران لباس خاکستری به فحاشی، رعب و وحشت، ضربوشتم و بازداشت زنان در میادین و معابر شهری پرداختهاند.
زنان که در تمامی دهههای گذشته، علیه اشد سرکوبها، ستمها و تبعیضهای جنسیتی، اقتصادی، سیاسی، اتنیکی و اجتماعی ایستاده و مبارزه کردهاند، اینبار نیز متحمل خشونت و بازداشتهای گسترده در قبال حق پوشش آزاد خود هستند.
روز سهشنبه، ۲۸ فروردینماه، ساعت ۲۱ بهوقت ایران، از #جنگ_علیه_زنان میگوییم. جنگی تمامقد از سوی حاکمیت که جان و تمامی حقوق اساسی زنان را نشانه گرفته است.
@harasswatch
از روز شنبه ۲۵ فروردینماه، مقابله با زنان دارای پوشش اختیاری به نام «طرح نور» با خشونت و سرکوبی چندجانبه و حداکثری بهپیش رفته است. در این طرح، نیروهای ناجا، لباس شخصی و بیشمار ماموران لباس خاکستری به فحاشی، رعب و وحشت، ضربوشتم و بازداشت زنان در میادین و معابر شهری پرداختهاند.
زنان که در تمامی دهههای گذشته، علیه اشد سرکوبها، ستمها و تبعیضهای جنسیتی، اقتصادی، سیاسی، اتنیکی و اجتماعی ایستاده و مبارزه کردهاند، اینبار نیز متحمل خشونت و بازداشتهای گسترده در قبال حق پوشش آزاد خود هستند.
روز سهشنبه، ۲۸ فروردینماه، ساعت ۲۱ بهوقت ایران، از #جنگ_علیه_زنان میگوییم. جنگی تمامقد از سوی حاکمیت که جان و تمامی حقوق اساسی زنان را نشانه گرفته است.
@harasswatch
ديدبان آزار
Photo
🔹«ما در میان گلوله و خون روسری برداشتیم و هرگز عقب نمیکشیم!»
امروز ساعت ۱۰ و نیم صبح سر خیابان ۱۲ فروردین ایستاده بودم و با دوستانم قرار داشتم. ون گشت ارشاد با چهار موتورسوار حجاببان پیچیدند توی خیابان و یک مامور آقا و یک خانم به سمت من آمدند. گفتند که باید همراهمان بیایی. اینجا اشتباهم این بود که به جای اینکه در خیابان اصلی بمانم، وارد ۱۲ فروردین شدم که خلوتتر است و راحتتر میتوانند خشونت و زور اعمال کنند.
خواستم معطل کنم و مقاومت کردم تا مردم یا دوستانم سر برسند. در این شرایط دیدم که احتمال دارد بیخیالم شوند. اما متاسفانه نشدند. به ماموران گفتم الان روسریام را میپوشم و باوجود اینکه سرم کردم، گفتند با ما بیا. گفتم من که سر کردم، گفتند حجابت برایمان مهم نیست، بیا بالا! به زور و با وجود مقاومت من، چهارنفره من را سوار ون کردند و دسته عینکم را شکستند. داخل ون هم همچنان با آنها درگیر بودم. روی صندلی که نشستم گوشیام را درآوردم که به دوستانم خبر بدهم بازداشت شدهام. با وجود اینکه مامور زن مدام دستش را میآورد که گوشی را بگیرد، به دوستم پیام دادم. بعدش به زور گوشیام را از دستم کشیدند و تهدید کردند که تا شب در بازداشتگاه نگهم خواهند داشت.
متن کامل:
https://www.instagram.com/p/C51WD4arMIK/?igsh=MWNzYm5iMDdmem92ZA==
@harasswatch
امروز ساعت ۱۰ و نیم صبح سر خیابان ۱۲ فروردین ایستاده بودم و با دوستانم قرار داشتم. ون گشت ارشاد با چهار موتورسوار حجاببان پیچیدند توی خیابان و یک مامور آقا و یک خانم به سمت من آمدند. گفتند که باید همراهمان بیایی. اینجا اشتباهم این بود که به جای اینکه در خیابان اصلی بمانم، وارد ۱۲ فروردین شدم که خلوتتر است و راحتتر میتوانند خشونت و زور اعمال کنند.
خواستم معطل کنم و مقاومت کردم تا مردم یا دوستانم سر برسند. در این شرایط دیدم که احتمال دارد بیخیالم شوند. اما متاسفانه نشدند. به ماموران گفتم الان روسریام را میپوشم و باوجود اینکه سرم کردم، گفتند با ما بیا. گفتم من که سر کردم، گفتند حجابت برایمان مهم نیست، بیا بالا! به زور و با وجود مقاومت من، چهارنفره من را سوار ون کردند و دسته عینکم را شکستند. داخل ون هم همچنان با آنها درگیر بودم. روی صندلی که نشستم گوشیام را درآوردم که به دوستانم خبر بدهم بازداشت شدهام. با وجود اینکه مامور زن مدام دستش را میآورد که گوشی را بگیرد، به دوستم پیام دادم. بعدش به زور گوشیام را از دستم کشیدند و تهدید کردند که تا شب در بازداشتگاه نگهم خواهند داشت.
متن کامل:
https://www.instagram.com/p/C51WD4arMIK/?igsh=MWNzYm5iMDdmem92ZA==
@harasswatch
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ارائه ارنواز با عنوان «جایی میان بیرون و درون؛ چالشهای جنبش زنان در مواجهه با مثلث ائتلاف، اتحاد و مرزبندی» در سومین همایش هشت مارس دیدبان آزار
@harasswatch
@harasswatch
ديدبان آزار
Video
🔹«آنها ناچارند رها کنند»
نویسنده: ترانه
باید به آن خیره شویم. ساعتها و باز و بسیار. برای آنکه نفس بگیریم، از این همه وزنی که روی سینههایمان نشسته است؛ با دیدن همهی این فیلمها، خواندن واژهبهواژه روایتها، دستگیریها، کبودیها و صداهایی که از فرط فریاد زدن و روایت کردن گرفته است. باید به این تصویر خیره شویم و تپش قلبمان را حس کنیم که اینبار از شور است، نه از خشم. مردم جمع شدهاند، اعتراض کردهاند و زنی را از بازداشت نجات دادهاند.
نه اینکه این لحظه و این تصویر، اتفاقی خاص و عجیب باشد. اتفاقا آنچه آن را تا این حد به ما نزدیک کرده است، روزمره بودن آن است. این که جایی آشنا، پشت ورودی مترو که بارها در آن خودمان آزار دیدهایم، «خانم روسریات» را شنیدهایم، و بارها فیلم آزار دیدن زنان دیگر را تماشا کردهایم، حالا فریادی جمعی بلند شده است. فریادی که از آنِ همه ماست. صدایی که هم فرمان میدهد که «رها کن» و هم با قاطعیت سرکوبگران را مینامد که «بیشرفی». و باز به خاطر همین روزمره بودن است که خیره شدن به این تصویر میتواند سنگینی روی سینههایمان را کم کند. چرا که اینبار، اینجا اتفاق افتاده است. و چه بسا جاهای دیگر هم بوده است که دوربینی برای ضبط بالا نرفته است.
اما نگاه میکنیم و میدانیم که این صدا باز هم میتواند بلند شود. زیرا صدایی ست که در سینه همه ما مخفی مانده است. از سوی دیگر در این فیلم چهره های متفاوتی حضور دارند. آنها که فریاد میزنند. آنها که دودل ماندهاند چه کنند و آنها که میخواهند سریعتر رد شوند و از این «قائله» بگذرند. ترکیبی از شهری که روایت زنستیزی هرروزه در آن را میخوانیم. اما همانطور که زنی که نامش را نمیدانم در راویتش همینجا گفته بود: «ولی دیگر تنها نیستیم. دیگر تنها نیستیم.»
باید به آن خیره شویم. به همین روزمره سیال که برای همهی ما آشناست. نگاه کنیم و با آن زمزمه کنیم تا نفسمان سبک شود. تا خاطرات در کنار هم فریاد زدن بار دیگر برایمان زنده شود و در تکثیر این تصویر در ذهنمان و در خیابان، یادمان بماند که در نهایت آنها ناچارند «رها کنند».
@harasswatch
نویسنده: ترانه
باید به آن خیره شویم. ساعتها و باز و بسیار. برای آنکه نفس بگیریم، از این همه وزنی که روی سینههایمان نشسته است؛ با دیدن همهی این فیلمها، خواندن واژهبهواژه روایتها، دستگیریها، کبودیها و صداهایی که از فرط فریاد زدن و روایت کردن گرفته است. باید به این تصویر خیره شویم و تپش قلبمان را حس کنیم که اینبار از شور است، نه از خشم. مردم جمع شدهاند، اعتراض کردهاند و زنی را از بازداشت نجات دادهاند.
نه اینکه این لحظه و این تصویر، اتفاقی خاص و عجیب باشد. اتفاقا آنچه آن را تا این حد به ما نزدیک کرده است، روزمره بودن آن است. این که جایی آشنا، پشت ورودی مترو که بارها در آن خودمان آزار دیدهایم، «خانم روسریات» را شنیدهایم، و بارها فیلم آزار دیدن زنان دیگر را تماشا کردهایم، حالا فریادی جمعی بلند شده است. فریادی که از آنِ همه ماست. صدایی که هم فرمان میدهد که «رها کن» و هم با قاطعیت سرکوبگران را مینامد که «بیشرفی». و باز به خاطر همین روزمره بودن است که خیره شدن به این تصویر میتواند سنگینی روی سینههایمان را کم کند. چرا که اینبار، اینجا اتفاق افتاده است. و چه بسا جاهای دیگر هم بوده است که دوربینی برای ضبط بالا نرفته است.
اما نگاه میکنیم و میدانیم که این صدا باز هم میتواند بلند شود. زیرا صدایی ست که در سینه همه ما مخفی مانده است. از سوی دیگر در این فیلم چهره های متفاوتی حضور دارند. آنها که فریاد میزنند. آنها که دودل ماندهاند چه کنند و آنها که میخواهند سریعتر رد شوند و از این «قائله» بگذرند. ترکیبی از شهری که روایت زنستیزی هرروزه در آن را میخوانیم. اما همانطور که زنی که نامش را نمیدانم در راویتش همینجا گفته بود: «ولی دیگر تنها نیستیم. دیگر تنها نیستیم.»
باید به آن خیره شویم. به همین روزمره سیال که برای همهی ما آشناست. نگاه کنیم و با آن زمزمه کنیم تا نفسمان سبک شود. تا خاطرات در کنار هم فریاد زدن بار دیگر برایمان زنده شود و در تکثیر این تصویر در ذهنمان و در خیابان، یادمان بماند که در نهایت آنها ناچارند «رها کنند».
@harasswatch
ديدبان آزار
Photo
🔹دو روایت از دو دوست
🔹سمانه؛ پرنده آتشین
سمانه قبل از بازداشتِ اولش، برای من زنی بود که آتشی مدام در سینهاش میسوخت. آنقدر عطشِ کنشگری داشت که ممکن بود با دیدن انفعال دیگران، آن آتش درونیاش حتی دوستانش را هم بسوزاند. سوختنی که بعد از دستگیریاش تازه فهمیدم نوعی از به خود آمدن و به خود آوردن است. سمانه و شورَش برای ارتباط گرفتن و ایجاد علاقه کردن، نوعی بدیل از زندگی کردنِ مقاومت در زندان را، آنهم در روزهای مبارزه برای ژینا به وجود آورد. در روزهایی که همه داشتیم زندگی کردن و خواهری کردن را از نو میفهمیدیم، این شکل از مقاومت مستدام توانست خواهرانگی را از دیوارهای سرد زندان عبور دهد. زنانی از گروههای متکثر که فردفرد و گروهگروه به قرچک و اوین میرفتند و پس از آزادی از سمانه مینوشتند. بعضی روزها غافلانه فکر میکردم «چه خوب است که زنان در بند یک سمانه دارند!» تا یک سال پیش، که فیلم لحظه آزادیاش، آن نعرهها و آغوشها درآمد و یادمان انداخت که ما زندگی را، آزادی را چقدر دوست داریم.
بعد از آزادی، انگار سمانه بخشی از تاریخ شفاهی جنبش ژینا در زندان شده بود. شبهایی که مینوشت «سها جان، سها جان، سها جان»، تلاشی که برای فروش دستسازههای زنان در زندانهای شهرهای مختلف داشت، از این نمایشگاه به آن نمایشگاه، اگر نمیشد تلفنی، با پیام، اصلا به زور ... «بخرید، این دستبندها را در قرچک درست کردند. بخر!» انگار اینبار آن آتش درونیاش میگفت که نباید ژینا را از یاد ببریم، نباید روزهای مقاومت را از یاد ببریم، نباید خواهرانمان را از یاد ببریم. اجازه نداریم فراموششان کنیم.
قبل از آنکه دوباره بازداشت شود، جایی نوشته بود: «انگار آنقدر آزادی را دوست دارم که میخواهم آزادیام را فدایش کنم.» حالا که سمانه اینجا بیرون از دیوار ِ زندان با خواهرانش نیست و دارد حکمش را میگذراند، معنای این جمله را بیشتر میفهمم. به این فکر میکنم که سمانه و خواهرانش در بند زنان اوین، گواهی بر خلق شدن زندگی و مقاومتی خواهرانه در جنبش ژینا هستند. این نیست که آنها آزادی را «فدا» کردهاند، یا رنج محبوس بودن را به جان خریدهاند. آنها آنقدر آزادی را دوست دارند، که آن را برای «همه» میخواهند. این دوست داشتنِ آتشین، این حافظه زنده، هر دیواری را خواهد شکست.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2314/
@harasswatch
🔹سمانه؛ پرنده آتشین
سمانه قبل از بازداشتِ اولش، برای من زنی بود که آتشی مدام در سینهاش میسوخت. آنقدر عطشِ کنشگری داشت که ممکن بود با دیدن انفعال دیگران، آن آتش درونیاش حتی دوستانش را هم بسوزاند. سوختنی که بعد از دستگیریاش تازه فهمیدم نوعی از به خود آمدن و به خود آوردن است. سمانه و شورَش برای ارتباط گرفتن و ایجاد علاقه کردن، نوعی بدیل از زندگی کردنِ مقاومت در زندان را، آنهم در روزهای مبارزه برای ژینا به وجود آورد. در روزهایی که همه داشتیم زندگی کردن و خواهری کردن را از نو میفهمیدیم، این شکل از مقاومت مستدام توانست خواهرانگی را از دیوارهای سرد زندان عبور دهد. زنانی از گروههای متکثر که فردفرد و گروهگروه به قرچک و اوین میرفتند و پس از آزادی از سمانه مینوشتند. بعضی روزها غافلانه فکر میکردم «چه خوب است که زنان در بند یک سمانه دارند!» تا یک سال پیش، که فیلم لحظه آزادیاش، آن نعرهها و آغوشها درآمد و یادمان انداخت که ما زندگی را، آزادی را چقدر دوست داریم.
بعد از آزادی، انگار سمانه بخشی از تاریخ شفاهی جنبش ژینا در زندان شده بود. شبهایی که مینوشت «سها جان، سها جان، سها جان»، تلاشی که برای فروش دستسازههای زنان در زندانهای شهرهای مختلف داشت، از این نمایشگاه به آن نمایشگاه، اگر نمیشد تلفنی، با پیام، اصلا به زور ... «بخرید، این دستبندها را در قرچک درست کردند. بخر!» انگار اینبار آن آتش درونیاش میگفت که نباید ژینا را از یاد ببریم، نباید روزهای مقاومت را از یاد ببریم، نباید خواهرانمان را از یاد ببریم. اجازه نداریم فراموششان کنیم.
قبل از آنکه دوباره بازداشت شود، جایی نوشته بود: «انگار آنقدر آزادی را دوست دارم که میخواهم آزادیام را فدایش کنم.» حالا که سمانه اینجا بیرون از دیوار ِ زندان با خواهرانش نیست و دارد حکمش را میگذراند، معنای این جمله را بیشتر میفهمم. به این فکر میکنم که سمانه و خواهرانش در بند زنان اوین، گواهی بر خلق شدن زندگی و مقاومتی خواهرانه در جنبش ژینا هستند. این نیست که آنها آزادی را «فدا» کردهاند، یا رنج محبوس بودن را به جان خریدهاند. آنها آنقدر آزادی را دوست دارند، که آن را برای «همه» میخواهند. این دوست داشتنِ آتشین، این حافظه زنده، هر دیواری را خواهد شکست.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2314/
@harasswatch
دیدبان آزار
سمانه؛ پرنده آتشین
سمانه قبل از بازداشتِ اولش، برای من زنی بود که آتشی مدام در سینهاش میسوخت. آنقدر عطشِ کنشگری داشت که ممکن بود با دیدن انفعال دیگران، آن آتش درونیاش حتی دوستانش را هم بسوزاند. سوختنی که بعد از دستگیریاش تازه فهمیدم نوعی از به خود آمدن و به خود آور
🔹درباره نظامیگری و انقیاد زنان
🔹از تنِ سرزمین تا سرزمینِ تن؛ منازعهای آمیخته
نویسنده: میم
کنسولگری ایران در دمشق مورد تهاجم قرار میگیرد، ایران به موشکباران تلافیجویانه علیه این تعرض دست میزند و همزمان، در خیابانها، ارتشی از نیروهای انتظامی در برابر زنان، برپا میشود. مخاصمه از مرزهای سرزمینی، به مرزهای تن زنان کشیده میشود. دشمن، از بدن زنان، از روسریهای حذفشده، لباسهای خارج از بایستهها، به اقتدار حاکمیت ضربه میزند. این تلقی، در بازآرایی نیروهای یکدستسازِ حاکمیت، با نام طرح نور، قرار است این مسأله را چنان روشن کند که ببیند آنکه نمیدید: شهرها، خیابانها و زنان تحت کنترلند، پس حکومت به حکومتورزی ادامه میدهد. اگر برای حفظ حدود سرزمینی از موشکهای کروز استفاده میکند، اینجا، درون فضای شهری با باتوم و پتو و شوکر بدنهای زنان به انقیادِ نظم حاکمیتی درمیآید. الگو، قالب و قابِ تعیینشده برای شیوه لباس پوشیدنِ زنان همواره درحال بهروز شدن و گسترده کردن ممنوعیتها است.
اینبار نیز، چون تابستانِ پرکشمکش ۱۴۰۱- همان تابستان پر از تصاویر خشن علیه زنان: از تصویر مادری که یکتنه میخواست جلوی ون ارشاد را بگیرد و التماس میکرد که دخترش بیمارست، تا تن خندان ژینا/مهسا در مانتوی بلند مشکیاش که به چهره برادر لبخند میزند و پر از حس زندگیست، و تنها چند ساعت بعد، جنازهاش به خانواده داده میشود- معیارها و شیوههای مواجهه گشت ارشاد، ضربتی است.
این روزها، هراس از جنگ، همزمان شده است با هراس از رودررویی با آمران و گشت ارشاد در فضای شهری. فضای شهری چنان گرمِ زدوخورد و مقابله بین مردم و ارشادگران و انتظامبخشان به بدنهای مونث شده است که گویی پیش از آنکه مورد تهاجمِ بمباران دشمن خارجی قرار بگیریم، به اِشغال درآمدهایم؛ تا بدانیم که جنگ برای ما زنان هیچ سمتِ برندهای ندارد. زیرا به قول ویرجینیا ولف، ما زنان سرزمینی نداریم. ما برای بازپسگیریِ مالکیت بر بدن خویش، هر روز درحال مبارزهایم، سرزمینها و مرزکشیهایِ حاصل سیاستبازیهای سرمایهداری مردسالار، هرگز تغییری در انقیاد زنان ایجاد نکردهاند.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2315/
@harasswatch
🔹از تنِ سرزمین تا سرزمینِ تن؛ منازعهای آمیخته
نویسنده: میم
کنسولگری ایران در دمشق مورد تهاجم قرار میگیرد، ایران به موشکباران تلافیجویانه علیه این تعرض دست میزند و همزمان، در خیابانها، ارتشی از نیروهای انتظامی در برابر زنان، برپا میشود. مخاصمه از مرزهای سرزمینی، به مرزهای تن زنان کشیده میشود. دشمن، از بدن زنان، از روسریهای حذفشده، لباسهای خارج از بایستهها، به اقتدار حاکمیت ضربه میزند. این تلقی، در بازآرایی نیروهای یکدستسازِ حاکمیت، با نام طرح نور، قرار است این مسأله را چنان روشن کند که ببیند آنکه نمیدید: شهرها، خیابانها و زنان تحت کنترلند، پس حکومت به حکومتورزی ادامه میدهد. اگر برای حفظ حدود سرزمینی از موشکهای کروز استفاده میکند، اینجا، درون فضای شهری با باتوم و پتو و شوکر بدنهای زنان به انقیادِ نظم حاکمیتی درمیآید. الگو، قالب و قابِ تعیینشده برای شیوه لباس پوشیدنِ زنان همواره درحال بهروز شدن و گسترده کردن ممنوعیتها است.
اینبار نیز، چون تابستانِ پرکشمکش ۱۴۰۱- همان تابستان پر از تصاویر خشن علیه زنان: از تصویر مادری که یکتنه میخواست جلوی ون ارشاد را بگیرد و التماس میکرد که دخترش بیمارست، تا تن خندان ژینا/مهسا در مانتوی بلند مشکیاش که به چهره برادر لبخند میزند و پر از حس زندگیست، و تنها چند ساعت بعد، جنازهاش به خانواده داده میشود- معیارها و شیوههای مواجهه گشت ارشاد، ضربتی است.
این روزها، هراس از جنگ، همزمان شده است با هراس از رودررویی با آمران و گشت ارشاد در فضای شهری. فضای شهری چنان گرمِ زدوخورد و مقابله بین مردم و ارشادگران و انتظامبخشان به بدنهای مونث شده است که گویی پیش از آنکه مورد تهاجمِ بمباران دشمن خارجی قرار بگیریم، به اِشغال درآمدهایم؛ تا بدانیم که جنگ برای ما زنان هیچ سمتِ برندهای ندارد. زیرا به قول ویرجینیا ولف، ما زنان سرزمینی نداریم. ما برای بازپسگیریِ مالکیت بر بدن خویش، هر روز درحال مبارزهایم، سرزمینها و مرزکشیهایِ حاصل سیاستبازیهای سرمایهداری مردسالار، هرگز تغییری در انقیاد زنان ایجاد نکردهاند.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2315/
@harasswatch
دیدبان آزار
از تنِ سرزمین تا سرزمینِ تن؛ منازعهای آمیخته
این روزها، هراس از جنگ با کشور متخاصم، همزمان شده است با هراس از رودررویی با آمران و گشت ارشاد در فضای شهری. فضای شهری چنان گرمِ زدوخورد و مقابله بین مردم و ارشادگران و انتظامبخشان به بدنهای مونث شده است که گویی پیش از آنکه مورد تهاجمِ بمباران دشم
ديدبان آزار
Photo
🔹بیانیه دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی علیه سرکوب زنان و برای دینا قالیباف، دانشجوی دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی
بیش از یک سال از روزی که ژینا (مهسا) امینی را کشتید میگذرد. از آن روز سیاه به بعد هر روز بر تعداد زنان مبارز این سرزمین افزوده شد. هر روز شاهد دخترانی بودیم که بدون توجه به وحشیگری و سرکوب گسترده نظام نامشروع جمهوری اسلامی تنها با «زندگی» و تنها با سرکشی پایههای استبداد شما را به لرزه در آوردند. مترو، خیابان، پارک یا دانشگاه تفاوتی ندارند. تسخیر فضا با دیوارکشی و برخورد پلیسی نه تنها منجر به تسخیر اذهان نمیشود بلکه مقاومت و مبارزه روزمره ما را قوام میبخشد.
دینا قالیباف یکی از صدها دانشجوی معترض؛ اخیرا بازداشت شده است.
جرم وی تنها روایت استیصال، سرکوب و حملات وحوش جمهوری اسلامی است. او دانشجوی علوم سیاسی دانشگاه بهشتی و یکی از دانشجویانی بود که سال قبل، از شرکت در امتحانات محرومش کردید و سعی کردید با حکم تعلیق او را از دانشگاه حذف کنید. دینا قالیباف یکی از زنان این سرزمین است که علیه ستم روزانه و #جنگ_علیه_زنان مقاومت میکند.
خطاب به سرکوبگران ریز و درشت داخل و خارج دانشگاه؛ ما بیشماریم. اگر فرایند تبدیل دانشکده به میدان جنگ را متوقف نکنید، ما برای حمایت از خواهران و برادرانمان به میدان میآییم. ما دانشجویان دانشگاه بهشتی، امروز خواستار آزادی تمام دانشجویان زندانی کشور هستیم. برای بازگشت به تحصیل تمام دانشجویان و پایان تسخیر و دانشگاه همه کار میکنیم. لحظهای ما را دست کم نگیرید. هرچه بیشتر بر جنگ طلبی خود علیه زنان تاکید کنید؛ بیشتر بر تخریب خود دامن میزنید. «واقعیت آن چیزیست که مقاومت میکند»؛ مقاومت ادامه دارد.
@harasswatch
بیش از یک سال از روزی که ژینا (مهسا) امینی را کشتید میگذرد. از آن روز سیاه به بعد هر روز بر تعداد زنان مبارز این سرزمین افزوده شد. هر روز شاهد دخترانی بودیم که بدون توجه به وحشیگری و سرکوب گسترده نظام نامشروع جمهوری اسلامی تنها با «زندگی» و تنها با سرکشی پایههای استبداد شما را به لرزه در آوردند. مترو، خیابان، پارک یا دانشگاه تفاوتی ندارند. تسخیر فضا با دیوارکشی و برخورد پلیسی نه تنها منجر به تسخیر اذهان نمیشود بلکه مقاومت و مبارزه روزمره ما را قوام میبخشد.
دینا قالیباف یکی از صدها دانشجوی معترض؛ اخیرا بازداشت شده است.
جرم وی تنها روایت استیصال، سرکوب و حملات وحوش جمهوری اسلامی است. او دانشجوی علوم سیاسی دانشگاه بهشتی و یکی از دانشجویانی بود که سال قبل، از شرکت در امتحانات محرومش کردید و سعی کردید با حکم تعلیق او را از دانشگاه حذف کنید. دینا قالیباف یکی از زنان این سرزمین است که علیه ستم روزانه و #جنگ_علیه_زنان مقاومت میکند.
خطاب به سرکوبگران ریز و درشت داخل و خارج دانشگاه؛ ما بیشماریم. اگر فرایند تبدیل دانشکده به میدان جنگ را متوقف نکنید، ما برای حمایت از خواهران و برادرانمان به میدان میآییم. ما دانشجویان دانشگاه بهشتی، امروز خواستار آزادی تمام دانشجویان زندانی کشور هستیم. برای بازگشت به تحصیل تمام دانشجویان و پایان تسخیر و دانشگاه همه کار میکنیم. لحظهای ما را دست کم نگیرید. هرچه بیشتر بر جنگ طلبی خود علیه زنان تاکید کنید؛ بیشتر بر تخریب خود دامن میزنید. «واقعیت آن چیزیست که مقاومت میکند»؛ مقاومت ادامه دارد.
@harasswatch
ویدئو مربوط به مهرماه ۱۴۰۱ است که پیشتر در دیدبان آزار منتشر شده است. زنی مقوایی کنار صندلیاش گذاشته که رویش نوشته شده: «بچهها نخندینا» و به یاد نیکا سلطان قلبها (نسخه دریا دادور) را در خیابان میزند و میخواند:
نیکای زیبا تو با این ترانه
دلهای ما را گرفتی نشانه
از قعر این خاک زنی تو جوانه
تا بیکرانه
اکنون اگر از تو دوریم به هرجا
سرشاریم از آرزو و تقلا
بر عهد و پیمان خود مانده برجا
ای نیکای ما
@harasswatch
نیکای زیبا تو با این ترانه
دلهای ما را گرفتی نشانه
از قعر این خاک زنی تو جوانه
تا بیکرانه
اکنون اگر از تو دوریم به هرجا
سرشاریم از آرزو و تقلا
بر عهد و پیمان خود مانده برجا
ای نیکای ما
@harasswatch