Telegram Web Link
🔹زن-ترنس‌کشی؛ از تشنج جمعی تا «پاکسازی»

نویسنده: بهار آزادی

«دوباره همه‌چی رو ازم گرفتن و تو اتاق حبس‌ام کردن. مامانم برام  فقط غذا و آب می‌آورد و در رو قفل می‌کردن روم. من از صبح تا شب اشک می‌ریختم و آرزوی مرگ می‌کردم. تصور می‌کردم که لباس عروسی بلند تورتوری که همیشه آرزوش رو داشتم پوشیدم اما رنگش سیاه بود و همه اتاق رو با گل‌های سیاه تزیین کرده بودن. بابام هرروز بهم می‌گفت: "می‌برمت پزشکی قانونی معاینه معقدی و همونجا معلوم میشه با این پسره رابطه داشتی یا نه. می‌گفت همون‌جا می‎دمت دست پلیس که ببرنت و کارت رو یکسره کنند." هرروز می‌اومد پشت در اینو می‌گفت و من هر‌روز آرزوی مرگ می‌کردم»

بیشتر از ۱۰ سال از زمانی که «م» روایت روایتش را برایم بازگو کرد گذشته است. حالا تصور لباس عروس سیاه و مردن در حبس خانگی نیست که آزارش می‌دهد. از آن سال‌های تهدید به مرگ شدن به دلیل زنانه رفتار‌کردن در کالبد مردانه‌اش، دور شده و به بدن و بیان جنسیتی زنانه‌ای که آرزویش را داشته رسیده است. حالا همه او را یک زن می‌بینند. حتی همان پدری که می‌خواست سازمان پزشکی قانونی، «م» را رسوا کند و بعد قانون حسابش را پاک کند. بدن قانونی و شرعی تصدیق جنسیتی داده‌شده «م» اما سایه ترس‌های دیگری را با خود همچنان حمل می‌کند. «نزدیک چهار ماهه همه‌اش با همیم. جونش رو میده برام. حتی می‌خواد منو نشون خانواده‌اش بده ولی هنوز نفهمیده ترنسم اگه بفهمه می‌کشتم.»

نوجوان هفده‌ساله‌ای در تبریز توسط پدرش به قتل می‌رسد. پدر، بیان جنسیتی زنانه او را «زننده» و «مایه آبروریزی» توصیف می‌کند. بگذارید اول اینطور شروع کنیم که مقتول چطور معرفی شد؟ رسانه‌های داخلی و خارجی پیش از مسجل‌شدن هویت جنسیتی و گرایش جنسی مقتول او را ترنس معرفی کرده‌اند‌، اگر این پیش‌فرض را درست و نزدیک به هویت جنسیتی مقتول فرض کنیم، در رسانه‌های خارج از ایران به جای تمرکز بر ترنس‌ستیزی به اشتباه به مقوله همجنسگراستیزی متمایل شده‌اند. نیما نیا در پست‌هایی انتقادی با‌دقت خطاهای رسانه‌ای را در خبررسانی از این تراژدی توضیح می‌دهد. در‌حالی‌که با یک قتل ناموس‌-محور  و متفاوت با اشکال خشونت هموفوبیک مواجه هستیم، رسانه‌های بسیاری در خبررسانی، از هویت مقتول شکل‌های مختلفی از انقیاد سوژه درغالب هویت‌های دیگر نمایش می‌دهند. در مواردی حتی با خبررسانی غلط، ریسک و خطر مرگ برای سوژه‌های دیگر در موقعیت مشابه بالا می‌رود.

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2280/

@harasswatch
🔹مادران دادخواه ایران از خاوران تا آبان؛ دادخواهی مجازی و ائتلاف فراملی مادرانگی

نویسنده: سما اوریاد
برگردان: طه رادمنش

برای دایه فاطمه گفتاری، مادری از «مادران صلح و آشتی کردستان»
ط.ر.

دغدغۀ این مقاله تأکید بر اهمیت جنبش مادران دادخواه در ایران، و محور قراردادن آن در مباحث علمی است. من ادعا می‌کنم که اصطلاح فارسی «دادخواهی» که همان معنیِ لغوی «عدالت‌جویی» است، برای بیان بهترِ پیچیدگی و تکثر فیگور مادر عدالتخواه ایرانی، که آن را «مادر دادخواه» خطاب می‌کنم، دقیق‌تر و درست‌تر است. در این مقاله، من «به‌همراه» و «از طریق» فیگور مادر دادخواه، با کاوش در اهمیت تاریخی، سیاسی و فمینیستی‌اش در ایران معاصر و با بهره‌گیری از تحلیل‌های متنی و مفهومیِ تصاویر برگزیده، ویدئوها، روایت‌های شاهد، تاریخ‌های شفاهی و رسانه‌های جمعی و پست‌های منتشرشده در این فضا دربارۀ مادران دادخواه و یا منتشرشده توسط خودِ مادران دادخواه (که زین‌پس، به آن‌ها «مادران» می‌گویم، و هرگاه به فیگورشان اشاره خواهم داشت، پسوند «دادخواه» را اضافه می‌کنم) به بررسی این موضوع خواهم پرداخت. من عدالت‌خواهی را با حفظ اصطلاح فارسی دادخواهی، مفهوم‌سازی می‌کنم، تا تأکید داشته باشم که این امر، به‌ویژه زمانی که با امر «مادری» همراه می‌شود، در ایران معاصر به یک کنش معرفت‌شناختی و سیاسی تبدیل شده است.

دادخواهی در بافتار ایرانی، امری فراتر از «عدالت‌جویی» برای فرزندان کشته/ ناپدیدشده است، و در این مورد، طیف وسیعی از مفاهیم، تخیلات و فعالیت‌های (نا)سازمان‌یافته را توسط مادران در بر می‌گیرد. دادخواهی زنان به یک نیروی اپوزیسیون سرسخت با مظاهر چندگانه تبدیل شده است، و از مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به کنشگری سیاسیِ قاطعانه علیه رژیم استبدادیِ حالِ حاضر ایران، روش‌های عاطفیِ باهم‌بودن و همبستگی‌سازی به‌میانجی کنشگری مجازی و ائتلاف فراملی، مقابله با روایت‌های فضایی و زمانی‌ای که توسط آزارهای حاکمیتی بر آنها تحمیل شده است، و همچنین، ایجاد چارچوبی مستقل برای بسیج نیروها با استفاده از انواع تاکتیک‌های ابتکاری اشاره کرد.

هنگامی که مادران و حامیانشان با زیارت قبر عزیزانشان در یک قبرستان –مکانی عمومی با ورودی رایگان برای همۀ بازدیدکنندگان– به‌دنبال تسلی‌بخشی به یکدیگرند، حضور آن‌ها موجب تشویش رژیم استبدادی است. مادر ریاحی، مادری از اعضای خاوران که فرزندانش در دهۀ ۶۰ ش. اعدام شدند، یادآور می‌شود: «هروقت برای دیدار به خاوران می‌رفتیم، به بهانه‌ای ما را آزارواذیت می‌کردند و عذاب می‌دادند.»

https://harasswatch.com/news/2281/

@harasswatch
🔹شریفه محمدی در محرومیت کامل از ملاقات و سایر حقوق اساسی خود است

شصت‌وپنج روز از بازداشت شریفه محمدی، فعال کارگری ساکن رشت می‌گذرد. او پس از بازداشت و انتقال چند روزه به اداره‌ی اطلاعات رشت، به زندان سنندج منتقل شد.

طی این مدت، این فعال کارگری با عدم دسترسی به تلفن، محرومیت از ملاقات با فرزند و خانواده و ضرب‌وشتم در زمان بازجویی مواجه بوده است.

برشماری تمامی این موارد، نگرانی‌ها پیرامون جان و سلامت شریفه محمدی را افزایش داده است. وضعیتی که مسئولیت آن با مقامات قضایی استان گیلان، نهاد امنیتی اطلاعات و سازمان امور زندان‌ها است.

تصویرسازی: روشنک روزبهانی

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹بازنشر متنی از آنیشا اسداللهی درباره زن‌کشی

حدودا ۲۰۰ روز از حبس آنیشا اسدللهی، معلم، فعال کارگری و مترجم رسمی سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و‌ حومه گذشت. او چندین بار در سال‌های اخیر بازداشت سده و حبس انفرادی را تجربه کرده است. آنیشا در آخرین پرونده‌اش، اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۱ به همراه همسرش #کیوان_مهتدی بازداشت و مردادماه با تودیع وثیقه آزاد شد. او فروردین‌ماه سال جاری در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی افشاری به اتهام «تبلیغ علیه نظام» و «اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم بر ضد امنیت ملی» محاکمه شد. او از تاریخ چهارم مرداد سال جاری برای اجرای حکم ۵ سال و ۸ ماه حبس که ۵ سال از آن اجرایی است به زندان اوین رفته است.

در ادامه متنی را درباره زن‌کشی از آنیشا اسداللهی می‌خوانید. او این متن را پس از کشته‌شدن مونا حیدری در صفحه شخصی اینستاگرام خود به اشتراک گذاشت: «دیروز خبر کشته‌شدن مونا حیدری، بسیاری را در بهت فرو برد. زن‌کشی در این سرزمین همچنان با تبرهایش می‌تازد. اینجا حیات زنان گویی تحفه‌ای است که صاحبش هرگاه بخواهد آن را از او می‌ستاند. عده‌ای اشاره کردند که زن‌کشی پدیده‌ای جهانی است و تنها در سایه کلی سرمایه‌داری قابل‌فهم می‌شود‌. اما آیا نتیجه‌گیری ما را در رابطه با پدیده زن‌کشی در ایران و سرزمین‌های مشابه، می‌تواند به همین کلیت ختم بشود و شرح و بسط نیابد؟»

لینک متن:
https://www.instagram.com/p/CZrJnMAq0Sw/?igsh=Nmg2cm5na2s2ZG15

@harasswatch
🔹مواجهه با اعدام، جایی میان سوگواری و مالیخولیا

🔹فردا رود طغیان شورافکن در دریا می‌خوابد؟

نویسنده: پگاه پزشکی

اما آن دو نفر چه؟ یکی از کسانی که در سال‌های کودکی و نوجوانی بسیار پیش می‌آمد بخواهم از گذشته‌اش بدانم عکسی سیاه و سفید داشت از چهار نوجوان که لبه‌ سکوی جلوی مغازه‌ای نشسته‌اند. حالا سعی می‌کنم عکسی را که سال‌هاست ندیده‌ام به یاد بیاورم. هر چهار نفر می‌خندیدند، یا در ذهن من این‌طور مانده است. سه نفر خیره به دوربین و نگاه چابک نفر چهارم جایی کمی آن‌طرف‌تر. نمی‌دانم شاید خیره به رهگذری یا جایی که بعد از آن بروند. و همه رها در لحظه‌ای که انگار شور آغازین چهار زندگی پرتکاپو را در خود دارد؛ چهار «آینده». یکی از آن‌ها را می‌شناختم. همان که عکس را داشت. و دیگری؟ «فکر کنم اروپا باشه». و این دوتای دیگر؟ سکوت؛ عوض‌کردن حرف؛ یا کلمه‌ای مبهم زیر لب.

این همان سکوت پرفریادی است که تلاش دارم از آن بنویسم. آن دو «آینده»، خیلی زود، چند ماهی بعد از آن عکس به چوبه‌ دار یا جوخه‌ تیرباران رسیده بودند. «اعدام» که حالا نامیدنش برای‌مان ممکن‌تر شده است، زیرا صدایی جمعی برای فریاد‌زدن علیه آن پیدا کرده‌ایم، اغلب واژه‌ سرکوب‌شده‌‌ گفتگوهای بین دو نسل بود؛ آن‌ها که سال‌های بعد از انقلاب ۵۷ را یادشان است و آن‌ها که نیست. برای ما که بعد از آن «سال‌های خون» آمده بودیم یا در آن سال‌ها کم‌سن‌وسال‌تر از آن بودیم که آن ترومای ناگفتنی را به خاطره سپرده باشیم، حتی خود واژه‌ اعدام هم از دسترس خارج می‌شد. گویی گفتن از آن، فکرکردن به آن و تخیل آن می‌توانست به فروپاشی روحی ما برسد یا به فروپاشی آن که در برابرمان نشسته است؛ آن‌که کنارش در گذشته در آن عکس دو نفر دیگر نشسته‌اند.

ما، «دیرترآمدگان» در میانه‌ جمعیتی بزرگ می‌شدیم که ترومایی سوگواری‌نشده را در سینه‌اش نهان کرده بود. نه این که سوگواری فردی نبوده باشد و یا حتی سوگواری‌هایی جمعی. اما خود این سوگواری‌ها هم به وحشت خاطره‌ آن سال‌ها آمیخته بود و پیوستن به آن‌ها ناممکن. حتی نام شهریور ۶۷، کلمه‌ای ممنوع بود که «مبادا در مدرسه یا دانشگاه از دهانت بلغزد.» ما تنها پاره‌هایی جداافتاده از آن سال‌ها داشتیم. نام‌هایی پراکنده، عکس‌های خاک‌گرفته پنهان‌شده پشت عکس‌های دیگر در آلبوم‌ها.

تصویر: فروغ تاج‌بخش ملقب به مادر لطفی از مادران دادخواه خاوران

https://harasswatch.com/news/2283/

@harasswatch
🔹روایتی از خشونت در رابطه عاطفی کوئیر

🔹بازگویی درد مشترک به‌مثابه هشدار

نویسنده: ماهور

من یک ترنس نان‌باینری هستم. همواره به‌دلیل حمل‌کردن بدن زنانه و مصائب حول محور زیست زنانه، از جندر دیسفوریا (احساس بی‌قراری ناشی از عدم تطابق هویت جنسیتی فرد با جنسیت انتسابی زمان تولد) رنج می‌برم و سعی در پنهان‌کردن بدنم دارم. مراسم‌هایی نظیر مهمانی و عروسی برای من کابوس هستند؛ چراکه برخلاف میلم از پوششی زنانه استفاده می‌کنم تا اندکی از فشارهای اجتماعی وارده بر خود کم کنم. همچنین باید بگویم که حضور در رابطه عاطفی و جنسی همواره برای من دشواری و چالش‌های بسیاری داشته است چون در این شکل از روابط (به‌ویژه رابطه جنسی) مجبور می‌شوم با درد همیشگی خود دست‌وپنچه نرم کنم. به عبارتی به‌دلیل روبرو‌شدن با واقعیت خود، این رابطه برای من فاقد لذت است. در ادامه از آزاردیدن خود در یک رابطه عاطفی کوئیر خواهم گفت. من در برابر توهین‌های ترنس‌ستیزانه او سکوت کردم. او می‎دانست دچار مشکل پرخوری عصبی هستم، اما گاه‌وبی‌گاه به‌دلیل اضافه وزن به من احساس شرم نسبت به بدنم تحمیل می‌کرد، اما چیزی نگفتم. هرازگاه به من خشونت کلامی اعمال می‌کرد و خشونت فیزیکی هم از او سر زده بود، اما من سکوت کردم و تبعات آن را دیدم.

این روایت را با هدفی نوشتم که امیدوارم به آن توجه شود. مصرف بی‌رویه دراگ توسط پارتنر و آزار جنسی و آسیب فیزیکی از سوی او، توهین‌های بی‌دلیل ترنسفوبیک و مقایسه‌شدن با زنان دیگر و در آخر همواره بازی‌کردن نقش قربانی در رابطه، رفتارهای عادی نیستند که دربرابر آن‌ها بتوان انعطاف داشت و به بهبود رابطه امیدوار ماند. این موارد از ویژگی‌های یک رابطه مسموم است. قرارگرفتن در این موقعیت و دست‌کاری‌های و عاطفی روانی موجب می‌شود احساسات بر ما غلبه کند، توان تصمیم‌گیری را از دست بدهیم و در چرخه معیوب و بی‌پایانی از تقلا و تلاش واهی گیر بیفتیم. حتی اگر یک مشاور متخصص در کنار خود داشته باشیم و دوستانی حمایتگر که به ما دائما درباره وضعیتی که در آن گیر افتاده‌ایم هشدار بدهند. به همین دلیل لازم است از تجربه‌های و زخم‌هایمان برای یکدیگر بنویسیم. فکر می‌کنم روایت‌های زخم و تروما، بیش از هشدارهای افرادی که در موقعیت ما نیستند، برای کمک به دیگری اثرگذار و نجات‌دهنده است. اگر دربرابر خشونت‌های فیزیکی و جسمی کوتاه بیاییم، ما می‌مانیم و خرواری از احساسات منفی که از درون شکنجه‌مان می‌دهد. اعتماد‌به‌نفس از‌بین‌رفته و حس بی‌اعتمادی به دیگران، باعث می‌شود که با تروماهایی باقی‌مانده از رابطه همواره دست‌و‌پنجه نرم کنیم.

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2284/

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Video
🔹ویدئویی پرخشونت و آزاردهنده از ضرب و شتم و بازداشت به‌ علت حجاب، که گفته می‌شود مربوط روز ۲۵ بهمن‌ماه است.

روایتی درباره مقاومت در برابر حجاب اجباری که پیشتر برای دیدبان آزار ارسال شده است:

زن‌ستیزی جامعه ایران از دوران کودکی روی چرک‌اش را به من نشان داده بود. زمانی که تنها دستان کوچک نه‌ساله‌ام حائل میان سیلی‌های پدر بر صورت مادرم بود.‌ و وقتی نزد پدربزرگم دادخواهی می بردم هیچ جوابی جز سکوت نداشت. به یاد دارم در همین سن، پدرم چادرم را محکم روی صورتم کشید و با تَشر گفت چشم‌چرانی پسرها را نکنم. هنوز هم گیج آن رفتار هستم. آخر دختر نه‌ساله چه می‌فهمید چشم‌چرانی چیست؟

یادم هست اجازه گوش‌دادن به هیچ آهنگی حتی کاست‌های مجاز داخلی را هم نداشتم. رادیو و ضبط فقط برای گوش‌کردن به کاست‌های قرآن بود. در نهایت مادرم چادر به دندان گرفت و پنج سال در دادگاه خانواده دوید، توهین و پیشنهاد کثیف قاضی را شنید و در آخر طلاق گرفت، بدون آنکه حق حقیقی خود و فرزندش را دریافت کند.

حالا که قریب به ۳۰ سال است از آن خاطرات تلخ دیکتاتوری در خانه‌مان دور شده‌ام، خوب می‌دانم که معنای سکوت چیست. تحقیر و ذره‌ذره فراموش‌شدن خویشتن خویش. برای زنی چون من که فاصله چندانی تا میانه راه زندگی‌ام نمانده، بعد از تجربه سال‌ها زیستن در خانواده‌ای مذهبی و سختگیر، برداشتن حجاب و قدم‌زدن در خیابان‌های شهر حکم یک انقلاب کبیر را دارد. گفتن یک «نه» بزرگ به یک ناپدری دیگر.

هنوز هم بعد از گذشت ماه‌هاگاهی نفسم تند می‌شود و قلبم پُرهیاهو به سینه‌ام می‌کوبد. نفسم سرعت می‌گیرد. شاید بدنم می‌خواهد به من هشدار بدهد که من قَد‌و‌قواره چنین «نه‌»‌گفتن‌هایی نیستم. اما با خودم می‌گویم این سهم من است از آزادی‌خواهی و بر من واجب. چندبار تذکر گرفته‌ام، اس‌ام‌اس تهدید قضایی برایم ارسال شده، کلی نگاه ملامت‌گر و دریده‌ را حس کرده‌ام اما همه‌چیز برایم روشن‌تر از آن است که عقب‌نشینی کنم.

پس فراموش می‌کنم مُطیع محض پدرها بودن را. می‌دانم بهای این «نه» بسیار سنگین‌تر از «نه»‌ای بود که در سال‌های کودکی‌ام گفتم. قرار است بیشتر سرکوب شوم. بیشتر مواخذه و تنبیه شوم. اما اگر این قدم را محکم برندارم دختران بسیار دیگری تجربه‌هایی تلخ چون من خواهند داشت. چه بسا تلخ‌تر از من. باشد که نسل‌های بعد از ما چنان در آرامش و صلح زندگی کنند که هرگز تصورشان بر زندگی امروز ما نرود.

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹آنهایی که زندگی هدیه می‌دهند

لیلی ارشد از سروناز احمدی یاد می‌کند: «وقتی سروناز به خانه خورشید آمد و با پدیده اعتیاد زنان و کارتن‌خوابی آشنا شد، یک لحظه آرام ننشست. او بسیار به این مسیر علاقه‌مند بود و خدمت به زنان و کودکان آسیب‌پذیر برایش بسیار مهم بود. کمک‌های مؤثری هم کرد. جوانانی شبیه به سروناز وقت نمی‌شناختند. هر کاری که ما برای کمک به این زنان نیاز داشتیم و آنها از عهده‌اش برمی‌آمدند، پذیرا بودند. ساعات زیادی از روزشان را در محله می‌گذراندند و وقتی کمک و کاری از آنها می‌خواستیم، نه نمی‌گفتند. مثلا برای دریافت شناسنامه برای آنها نیاز بود چندین بار به ارگان‌های مختلف مراجعه کنیم. کسی مثل سروناز با کمال میل این شرایط را می‌پذیرفت و این جزء خصوصیات خوب جوان‌هایی مانند اوست».

سودابه بلالی مادر سروناز احمدی می‌گوید در ماه‌های گذشته خیلی از مددجوهای سروناز، سراغ او را گرفته‌اند و خیلی‌هایشان حتی نمی‌دانستند که او در زندان است؛ «وقتی تماس می‌گرفتند می‌گفتند پس خود «خانم احمدی» کجاست؟ می‌گفتند خودش که بود بیشتر هوای ما را داشت. وقتی بهشان می‌گفتم سروناز زندان است، به قدری می‌ترسیدند و برایشان عجیب بود که نمی‌دانستم چه بگویم. من هم هیچ‌وقت به آنها نگفتم که چرا دخترم در زندان است. اما حس می‌کردم که از این به بعد وجهه «خانم احمدی» پیش آنها تغییر کرد. راستش دلم هم برای دخترم و خودم سوخت و هم خانواده‌هایی که چشم امیدشان به سروناز بود.»

او البته از دلگرمی‌هایش هم می‌گوید: «یک بار یکی از همین خانواده‌ها می‌گفت فقط کافی‌ است شما بگویید، با تعدادی از کودکان کار و خانواده‌هایشان حاضریم بیاییم جلوی زندان و از قاضی خواهش کنیم خانم احمدی را آزاد کنند. برایشان توضیح دادم که چنین چیزی ممکن نیست. اما خدا می‌‌داند چقدر این حرف برایم ارزشمند بود.»

متن کامل گزارش:
https://www.sharghdaily.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-100/918968-%D8%A2%D9%86%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%87%D8%AF%DB%8C%D9%87-%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D9%87%D9%86%D8%AF?fbclid=PAAaZTcTak7MWo7-KPcZfuv4WeZYhNeueU6qoCGaRwW60FPYXH9Lb6koS22ys

@harasswatch
🔹ارائه سبا معمار در همایش هشت مارس دیدبان آزار

🔹مبارزه زیر سایه قدرت؛ فمینیسم اندرونی و ابزارسازی از حقوق زنان


از آغاز قیام ژینا، بسیاری از انقلاب فمینیستی و فمینیست‌ شدن همگانی صحبت کرده‌اند. اما این «فمینیست بودن/ یا فمینیست شدن» به چه معناست؟ آن نقطه‌ مشخص که ما در آن فمینیست شدیم کجاست؟ آیا اصلا چنین نقطه‌ای وجود دارد؟ می‌توانیم لحظه‌ای را به یاد بیاوریم که پیش از آن فمینیست نبودیم و بعد طی اتفاق یا کنش یا درک جدیدی ناگهان فمینیست شدیم؟ و این فمینیست شدن یا فمینیست بودن چطور نسبت ما با جهان، با دیگران و با خودمان را تغییر داده است؟
آن لحظه، می‌تواند لحظه‌ای باشد که ما حتی نام فمینیسم را هم نشنیده باشیم. این اصلا مهم نیست. سارا احمد در مقاله‌ی «فمینیست‌های خوشی‌کش» می‌گوید که برای او، آن لحظه، لحظه‌ بر‌هم‌ زدن نظم میز شام خانوادگی‌ بوده، وقتی که مساله‌دار‌ بودن یک جمله را ابراز می‌کرده و باعث تنش می‌شده است. این‌طور در نظر بگیریم که پدر، همیشه در نقش پرسش‌گر ظاهر می‌شود و دختران همیشه در نقش پاسخ‌گو. حالا در میان یکی از پرسش‌ها یا اظهارنظرهای پدر، دختری شروع می‌کند به اعتراض یا پرسش‌ کردن. احمد، در مقاله‌اش می‌گوید فمینیست‌ شدن لحظه‌ای است که در آن شروع می‌کنیم به کشتن برخی «خوشی‌ها»؛ برای مثال به یک شوخی جنسیت‌زده نمی‌خندیم و جمع را معذب می‌کنیم، تعرض و تجاوز یک بازیگر را بیان می‌کنیم و طرفدارانش را ناامید می‌کنیم، با نپذیرفتن ساختار قدرت در نهاد خانواده، پدر را متزلزل و ناراحت می‌کنیم. هرچند با این توصیف احمد موافقم، اما فمینیست‌ شدن را طور دیگری هم می‌فهمم. لحظه‌ای که ما اتفاقا شروع می‌کنیم به کشتن «ناخوشی‌ها»، لحظه‌ای که ناخوشی‌هایی که بر ما تحمیل می‌شوند را نفی می‌کنیم و به ترس، نگرانی و غم نه می‌گوییم. یکی از لحظات فمینیست‌شدن ما، به شکل جمعی، لحظه‌ای است که شروع می‌کنیم به خندیدن به پلیس و مناسبات قدرت را درهم می‌ریزیم. مثلا زنی که درست جلوی گروهی از نیروهای پلیس می‌نشیند و علامت پیروزی نشان می‌دهد، زنی که به جای چشم‌گفتن به پلیس روی سکو می‌ایستد و از او می‌پرسد «چرا باید پایین بیایم». پلیس، مثل پدر، در مناسباتی از قدرت قرار دارد و انگار سوال‌ پرسیدن حقی است که فقط او از آن برخوردار است، ولی وقتی زنی شروع می‌کند به سوال‌پیچ‌‌کردن پلیس، مناسبات قدرت عوض می‌شود. وقتی جمعیت شروع می‌کند به خندیدن به ناتوانی مضحک پلیس در بالا‌رفتن از گنبد میدان انقلاب و دستگیری زنی که درست در مرکز آن و آن هم برای دومین بار به حجاب اجباری اعتراض می‌کند، این‌ها را می‌توانیم در‌هم‌‌ریختن مناسبات قدرت، و لحظاتی از فمینیست‌ شدن‌ تلقی کنیم.

ویدئوی ارائه:
https://harasswatch.com/news/2287/

@harasswatch
بررسی‌های روزنامه «اعتماد» از اخبار رسمی منتشرشده توسط رسانه‌ها نشان می‌دهد كه از ابتدای سال ۱۴۰۲ تا پايان د‌ی‌ماه ۱۴۰۲ «دست‌كم ۱۰۰ زن و دختر» به بهانه‌های مختلف توسط مردان خانواده به قتل رسيده‌اند.

۱۴ تير ماه ۱۴۰۲ روزنامه شرق در گزارشي نوشت: «از خرداد ۱۴۰۰ تا پايان خرداد ۱۴۰۲ حداقل ۱۶۵ زن و دختر در كشور به دست مردان خانواده به قتل رسيده‌اند.» همچنين باتوجه به بررسی‌های ديگر «اعتماد» استان‌های تهران (۲۵ مورد)، آذربايجان غربی (۱۳ مورد) و فارس (۹ مورد) بيشترين آمار اين نوع قتل‌ها را شامل بوده و بقيه قتل‌ها با پراكندگی در استان‌هاي مختلف ايران رخ داده است. در اين ميان نيز بيشترين قتل‌ها در مهر ماه ۱۴۰۲ رخ داده كه «۱۶ زن و دختر» توسط مردان خانواده به قتل رسيدند.

متن گزارش:
https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/213669/

@harasswatch
🔹بازداشت و ضرب‌شتم زنان ادامه دارد

«وزرای جدید»، ون سفید و ماموران بی‌نشان

نویسنده: دینا قالیباف

تقابل زنان و حاکمیت بر سر کنترل بدن زنان ادامه دارد. زنان با زبانی جدید «بدن» خود را بازتعریف می‌کنند و از سوی دیگر حاکمیت با تمام قدرت و با تمامی ابزار در برابر این زبانِ جدید ایستادگی می‌کند. حضور پرتعداد نیروهای حجاب‌بان در برخی معابر و متروها، افزایش تعداد دوربین‌های مداربسته در متروها، توقیف خودروها به‌دلیل بدحجابی همه سیاست‌هایی هستند که برای مقابله با «کشف حجاب» در جریانند. این روزها وقتی به پلیس امنیت عمومی در گیشا که در زبان‌ها به‌عنوان وزرایِ جدید شناخته می‌شود و از قبل هم در زمینه بازداشت زنان به بهانه حجاب فعال بوده، مراجعه می‌کنیم، علاوه بر صاحبان خودروهایی که باید توقیف شوند و مشغول دوندگی کارهای اداری هستند، افرادی دیده می‌شوند که سوار بر ون‌هایی سفید بدون آرمِ گشت ارشاد به آنجا منتقل شده‌اند. ماه‌ها قبل بود که در شبکه‌های اجتماعی، روایت زنانی منتشر شد که توسط نیروهای لباس‌شخصی بازداشت و به اجبار سوار ون‌هایی بدون آرم و ناشناس شده بودند. زنانی که تا آن زمان، چشمشان به ماشین‌های سبز و سفید و نشانه‌دار گشت‌ ارشاد عادت کرده بود و حالا نمی‌دانستند توسط چه کسانی بازداشت می‌شوند و چه در انتظارشان است.

یکی از زنانی که اخیراً حوالی مرکز شهر از سوی مأموران امنیت اخلاقی مورد آزار و ضرب‌وشتم قرار گرفته، تجربه‌ خود از این اتفاق را چنین توصیف می‌کند: «سمت تئاتر شهر بودم. از بی‌آر‌تی پیاده شدم و مثل همیشه در چهارراه، لباس‌شخصی و زنان چادری بودند که تذکر حجاب می‌دادند. من بی‌اعتنا مثل همیشه رد شدم که دیدم قبل از مظفر شمالی یک ون توقف کرده بود و چند چادری و لباس شخصی کنار آن بودند و دوباره به من تذکر دادند و من بازهم اعتنایی نکردم. آن‌ها پیاده‌رو را جوری بستند که من نتوانم رد شوم. شروع کردند دوباره تذکر حجاب دادند و می‌گفتند شال سر کن. من مقاومت می‌کردم که بتوانم از بین آن‌ها رد شوم، اما نشد. از پشت سر چند نفر آمدند و دستم را کشیدند و من را کنار ون بردند. می‌خواستند به داخل ون منتقلم کنند اما زورشان نمی‌رسید و چند مرد آمدند و من را به داخل پرت کردند و همه وسایلم ریخت. گوشی و کیفم را هم گرفتند. در ون را بستند و مردهایی که داخل ون بودند، به من لگد می‌زدند. از پشت به پهلوهایم لگد می‌زدند و من هیچ‌ کاری نمی‌توانستم بکنم. مدام فحش می‌دادند و تحقیر می‌کردند. مدت زیادی من را نگه داشتند و بازی روانی با من کردند. مدام می‌گفتند نمی‌گذاریم بروی و تو را تحویل پلیس امنیت می‌دهیم. از من تعهد اخذ کردند و از زوایای مختلف عکس گرفتند.

متن کامل گزارش:
https://harasswatch.com/news/2288/

@harasswatch
🔹کریم محمدی، پدر نرگس محمدی درگذشت

جمعی از هم‌بندیان سابق نرگس محمدی، در متنی که برای انتشار در اختیار دیدبان آزار گذاشته‌اند، درگذشت پدر او را تسلیت گفته‌اند و نوشته‌اند:

نرگس جان، سال‌های زیادی است که ظلم و بیدادگاه تو را از دیدن عزیزانت محروم کرده است. سال‌های زیادی است که تو پشت دیوارها فریاد می‌زنی، می‌خندی، مبارزه می‌کنی، خواهری می‌کنی و همبستگی‌ات را بدون مرز گسترش می‌دهی. خواهر عزیز، اگر این ناعدالت‌خانه به تو حکم دوری از پدر حتی در لحظه مرگ را داده، بدان که ما کنار تو سوگواریم. یاد پدرت را گرامی‌ می‌داریم و مثل همیشه، مثل تمام همدلی‌های تو در زندان برای ما، کنارت هستیم و خود را در غمت شریک می‌دانیم. به یاد داشته باش که ما از شجاعت و استقامت تو الهام گرفته و کنار هم سوگواری کرده‌ایم.

هم‌بندی‌های سابقت

@harasswatch
🔹دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی به ستوه آمده‌اند

🔹دخالت مستمر حراست در پوشش زنان

دی‌ماه سال جاری دانشجویان دانشگاه علامه طباطبائی خبر دادند یکی از عوامل حراست که ید طولانی در سرکوب دانشجویان دارد، از با حضور در دانشکده ادبیات اقدام به نوشتن اسامی دانشجویان و فیلم‌برداری از آنان کرده است. چنین روندی پیش‌تر در دانشکده علوم اجتماعی نیز پی گرفته شده بود و حراست دانشکده اقدام به تهدید و نوشتن اسامی دانشجویانی کرده بود که شال بر سر داشتند. در دانشکده‌ اقتصاد هم به دانشجویانی که شال بر سر داشتند تذکر دادند که دیگر اجازه‌ ورود به دانشکده با شال را ندارند و این دستور از حراست کل دانشگاه به آنان ابلاغ شده ‌است.

در پی این اقدامات و افزایش فشارها، انجمن آزاداندیش دانشگاه علامه در فراخوانی که در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرد از دانشجویان خواست روایات خود را از آزارواذیت‌ها و سرکوب‌های مربوط به حجاب در دانشگاه ارسال کنند. در این فراخوان آمده: «در ماه‌های گذشته روند سرکوب به بهانه‌ی پوشش در دانشگاه به عناوین مختلفی افزایش یافته است. در حالی که استقرار حجاب‌بانان، احضار به شورای هادی، تهدید سلب حق تحصیل توسط حراست و تشکیل کمیته انضباطی و ابزارهای دیگر سرکوب، راه «زن، زندگی، آزادی» و مقاومت هرروزه را برای دانشجویان نخواهد بست. بسیاری از دانشجویان، سویه‌های متفاوتی از تهدید را در سکوت تجربه کرده‌اند و بسیاری از این رویه‌ها خلاف آیین‌نامه انضباطی بوده است. اگر شما هم در ماه‌های اخیر تجربه‌ سرکوب توسط حراست، حجاب‌بانان، شورای هادی و یا کمیته انضباطی را داشته‌اید، با روایت آن، در جهت مسکوت نماندن سرکوب‌های روزمره این روزهای دانشگاه، گامی بردارید.»

دانشجویان نوشته‌اند که این فشارها بار روانی زیادی برای آنها داشته است و از این وضعیت به ستوه آمده‌اند: «در دوره امتحانات به جای کاهش فشار روانی، بیشتر و بیشتر اذیت می‌کردند. قبل از امتحان اعصاب همه را داغون می‌کردند. زمان امتحانات واقعا حوصله شنیدن تذکر را نداشتیم. اصلا برایشان مهم نبود. قبل از امتحان کارشان شده بود اینکه بیایند دم در گیر بدهند و کارتت را چک کنند. خسته شده‌ام. می‌خواهند انتقام بگیرند یا چه، نمی‌دانم. اما بچه‌ها واقعا دیگر خسته شده‌اند.»

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2290/

@harasswatch
🔹جنبش‌های مقابله با خشونت جنسی در آفریقا

🔹مبارزه در خیابان و اجتناب از چهره‌محوری

برگردان: سمیرا راهی


در سال‌های اخیر، قربانیان خشونت جنسی در سراسر دنیا بیشتر درباره تجربه‌های خود به طور علنی صحبت می‌کنند و این تا حدودی نتیجه فراگیرشدن جنبش «من ‌هم» در نقاط مختلف دنیا بوده است. در قاره آفریقا KDC چندین کشور شاهد شکل‌گیری جنبش‌هایی مشابه بودند. در کنیا کمپین لباس من انتخاب من #mydressmychoice و در نیجریه کمپین #ArewaMeToo بازماندگان و فعالان حوزه جنسیت را به راه‌اندازی موجی از اعتراضات خیابانی، کارزارهای مجازی و روایتگری سوق داد.

 زنان در آفریقای جنوبی از کمپین‌هایی مانند «به فرهنگ تجاوز پایان دهید» (EndRapeCulture#)، «آیا نفر بعدی من هستم» (#AmINext) و «تعطیلی همگانی» ((#TheTotalShutdown استفاده کردند تا تغییر و تحولات ساختاری را مطالبه کنند. در مالاوی روزنامه‌نگاران در ماه نوامبر 2020 با علیه تجاوز و سوءاستفاده جنسی در خیابان‌ها راهپیمایی کردند. البته مبارزه با خشونت جنسی در این کشورها پیشینه‌ای بلندمدت‌تر از جنبش «من هم» دارد و کنشگران از سالیان قبل به شیوه‌های متعددی در این زمینه فعالیت می‌کردند. از آموزش دفاع شخصی به زنان و ارائه خدمات به بازماندگان تجاوز تا آگاهی‌افزایی و مطالبه‌گری برای تصویب قوانین موثر و بازدارنده منع خشونت.

یک نویسنده آفریقایی در ارزیابی خود از کنشگری فراملی در آفریقا نشان می‌دهد که ابعاد جهانی جنبش روایتگری آزار جنسی بر برخی کشورهای خاص مانند آمریکا، انگلیس، فرانسه، هند و چین متمرکز بوده و اشاره‌ چندانی به جنبش‌های مقابله با آزار جنسی در آفریقا و خاورمیانه نداشته است. توجه رسانه‌ای گسترده به جنبش «من هم»، نادیده‌گرفتن جنبش‌های قدرتمند مقابله با خشونت جنسی شکل‌گرفته در آفریقا را بیش‌ازپیش تسهیل کرده است. جنبش‌هایی که خارج از فضای مجازی سازمان یافته و فعالیت داشته‌اند.

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/1938/

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹برای فعالان گیلان در آستانه محاکمه

🔹«ما شما را می‌شناسیم»

نویسنده: سین

سروناز عزیزمان از زندان برای‌مان گفته است که «برای زندانی نامه که می‌فرستی انگار از نو در آن هیئت ما زاده می‌شود.» حالا این «ما» که دست‌مان بسته است و چیزی جز کلمات نداریم باید برای‌تان بنویسیم. حالا که قرار است بعد از ساعت‌ها نشستن در برابر بازجو و ماه‌ها بلاتکلیفی و بازداشت غیرقانونی در جایی که نامش را دادگاه گذاشته‌اند بایستید و آن‌چه از سر باور کرده‌اید دفاع کنید، باید برای‌تان بنویسیم تا بدانید که ما شما را می‌شناسیم. ما سال‌ها باممارست و بدون هیاهو بر باورهای خود پای فشردن و بی‌دریغ وقت و عمر و توان خود را صرف آن کردن را می‌شناسیم. حالا بیش‌تر از یک سال از لحظه‌ ژینا گذشته است. لحظه‌ای که در آن هریک از ما، نزدیک یا دور، هم پیوندی تازه و استوارتر را حس کردیم و هم فهمیدیم که این پیوند و آن لحظه چه‌قدر بر تلاش‌های مستمر و صبورانه‌ کسانی بنا شده است که در همه‌ این سال‌ها ادامه داده‌اند. در لحظه‌ها و روزهایی که ادامه دادن به نظر ناممکن می‌آمد. کسانی که پیش از قیام ژینا و پس از آن به پژواک «ژن، ژیان، ئازادی» وفادار بوده‌اند و این وفاداری را در تاروپود انتخاب‌ها و برنامه‌ها و باهم‌بودن‌های‌شان تنیده‌اند.

ای کاش چیزی بیشتر از کلمات‌مان داشتیم که بدرقه‌ ساعت‌های سنگین فردای‌تان کنیم. چیزی بیشتر ازکلمات‌مان، شاید فریادی که بلندتر از تهمت‌‌ها و اتهام‌ها باشد و نگذارد آن کلمات به گوش و ذهن‌تان هجوم بیاورد و زخم بزند. شاید آغوشی جمعی از دستان به‌هم‌پیوسته‌ ما تا دورتان را بگیرد و دلداری دهد. کاش چیزی بیشتر از کلمات‌مان داشتیم. اما بی‌تردید روزی می‌رسد که چیزی بیشتر از کلمات‌مان خواهیم داشت. و به خاطر تلاش‌ها و پافشاری‌های شما و دیگرانی چون شما است که روزی چیزی بیشتر از کلمات‌مان خواهیم داشت. اما حالا با همین کلماتی که داریم، باید برای‌تان بنویسیم و باز تکرار کنیم که ما شما را می‌شناسیم. «ما»، در شهرها و کشورهای مختلف، در رنج‌ها و مقاومت‌های گوناگون‌مان، در تنهایی‌های کوچک و بزرگ‌مان، هنوز به امتداد «ژن، ژیان، ئازادی» فکر می‌کنیم و دست‌های‌تان را گرم می‌فشاریم. برای‌تان می‌نویسیم، تا به هئیت ما زاده شدن را تمرین کنیم. مستمر، بی‌هیاهو و پرشور شبیه آن‌چه از شما آموخته‌ایم.
🔹عصیانِ بیچارگان در تنانگی زنان

نویسندگان: محمدکریم آسایش-طاهره جورکش


بیچارگان شورشی تمام‌عیار است. و مهم‌ترین عنصر این عصیان، میل زنانه دربرابر درساژ(دست‌آموزی) است. همانطور که هانری لوفور فیلسوف شهیر شهر در«ضرباهنگ کاوی» می‌گوید که سرمایه‌داری خود را بر تحقیر زندگی استوار کرده است و ریتم زندگی در زنان قوی‌تر است و سرکوب زنان از طریق دست‌آموزی شدیدتر، پس فمینیسم واکنشی است به کنترل ریتم بدن زنان. یکی از نمادهای طغیان علیه تمدن، تهوع است که در فیلم به آن رجوع شده است و بلا هم علیه مردانگی مسموم و هم علیه نابرابری طبقاتی دچار تهوع می‌شود.

بلا باکستر با بازی مافوق انسانیِ اما استون که استانداردها و مرزهای بازیگری را فرسنگ‌ها جابجا کرده است، در جای‌جای فیلم، میلش را بر تمدن مبادی آداب غالب می‌کند. او با تجربه‌گرایی غریزی که بیانگر دیدگاه دیوید هیوم به ادراک تجربه‌گرا به جای شناخت عقل‌گراست و رهایی‌بخشی کودکی را یادآور است در غذاخوردن، خودارضایی، سکس، نحوه صحبت و رقص، نظم مسلط را به چالش می‌کشد. یکی از دیدنی‌ترین صحنه‌های به چالش کشیدن نظم توسط بلا، صحنه رقص است که شکلی اعتراضی به خود می‌گیرد، رقصی که می‌خواهد رها باشد، به قواعد تن ندهد و سلطه مرد را پس بزند. فیلم، افسانه خلقت و وجود روح را تمسخر می‌کند. زن از زن آفریده شده، زنی نیست که از دنده آدم خلق شده باشد یا برای آدم ساخته شده باشد، زنی که مغزش نیاز به روح ندارد و با الکتروشوک زندگی می‌یابد و معنای انسان برایش از خلال تجربه جسمانی شکل می‌گیرد.

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2293/

@harasswatch
2024/09/21 05:35:14
Back to Top
HTML Embed Code: