Telegram Web Link
ديد‌بان آزار
Video
🔹«ما فقط می‌خواهیم زندگی کنیم»

روز شنبه، هزاران نفر علیه زن‌کشی در سراسر کنیا به خیابان آمدند. از اوایل سال جاری تاکنون، قتل دست‌کم ۱۴ زن در کنیا رسانه‌ای شده که خشم عمومی را برانگیخته است و مردم را برای اعتراض به خیابان‌های شهرهای بزرگ کنیا کشانده است. این تجمع بزرگ‌ترین اعتراض خیابانی است که تا به امروز علیه خشونت جنسی و جنسیت‌محور در کنیا صورت گرفته است.

در نایروبی، زنان نام قربانیان زن‌کشی را روی تی‌شرت‌هایشان چاپ کردند. روی پلاکارد‌هایی که به‌دست دارند شعارهایی چون «ما فقط می‌خواهیم زندگی کنیم»، «کشتن ما را متوقف کنید»، «زن‌‌بودن نباید مجازات مرگ در پی داشته باشد» و ... نوشته شده است. تصویر تعدادی از زنان کشته‌شده در ماه‌های اخیر نیز در دستان معترضان به چشم می‌خورد. زیر یکی از این تصاویر نوشته شده: «او کسی بود.»

از سال ۲۰۱۶ تاکنون دست‌کم ۵۰۰ مورد زن‌کشی در کنیا ثبت شده است. سازمان‌های گردآورنده آمار زن‌کشی می‌گویند آمار حقیقی ممکن است بالاتر باشد. اکثر این قتل‌ها توسط مردانی رخ داده که با زنان مقتول در روابط نزدیک و عاطفی بو‌ده‌اند. تظاهرکنندگان خواستار جرم‌انگاری زن‌کشی شدند چرا که عنوان «قتل» عوامل و شرایطی که بستر جرم زن‌کشی را فراهم می‌کند (از جمله روابط نابرابر قدرت میان زنان و مردان و هنجارهای جنسیتی آسیب‌زا) نادیده می‌گیرد.

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹اعدام هرگز و برای هیچ‌کس

هشتم بهمن‌ماه جمعی از زندانیان محکوم به اعدام در زندان قزلحصار، در نامه‌ای نوشتند: «ما جمعی از زندانیان زیر حکم اعدام از شما کمک می‌خواهیم، بعضی از ما بی‌گناه هستیم و بعضی دیگر در گذشته به خاطر بدبختی و گرفتاری مرتکب اشتباه و جرم شده‌ایم؛ اما همگی از دادگاه عادلانه محروم بوده و وکیل نداشته‌ایم. ما که روزگاری در شرایط فلاکت‌بار زندگی‌مان جرمی مرتکب شده‌ایم، هزار بار از کرده خود پشیمانیم‌، اما مستحق مرگ نیستیم‌ و بالفطره خلافکار و مجرم به دنیا نیامده‌ایم. برای اینکه کسی صدای ما را بشنود، ما مجبوریم از این هفته، هر سه‌شنبه اعتصاب غذا کنیم. خواسته ما این است که از تمام زندانیان زیر حکم اعدام با هر اتهام سیاسی و غیر سیاسی حمایت کنید. با هر روشی که می‌توانید صدای ما و خانواده‌هایمان باشید. زندانیان محکوم به اعدام فقط مردان در زندان قزلحصار نیستند، ما از سایر زندانیان در زندان‌های کشور تقاضای همراهی داریم. مردم عزیز به داد ما برسید.»

زنان بند نسوان اوین ابتدا روز پنجم بهمن در اعتراض به اعدام محمد قبادلو و فرهاد سلیمی و برای توقف اعدام متحدانه اعتصاب غذا کردند. اعتصابی که همبستگی و هم‌صدایی گسترده‌ای را علیه اعدام، میان خانواده‌های زندانیان، خانواده‌های دادخواه و دیگر فعالان رقم زد. روز گذشته، سه‌شنبه دهم بهمن‌ماه نیز بند نسوان هم‌صدا با زندانیان قزل‌حصار در اعتصاب غذا بود. در متنی با عنوان «درباره طغیان و مقاومت در بند زنان اوین»، منتشرشده در دیدبان آزار، ترانه می‌نویسد: «مقاومت در ناممکن‌ترین لحظه‌ها، در ناممکن‌ترین بزنگاه‌ها، در لحظه‌ای میان واقعیت و خیال ممکن می‌شود. در لحظه‌ای که هزاران دلیل مادی و واقعی می‌گویند «نمی‌شود» اما فریادی طغیان‌گر از پشت تمام «نمی‌شود‌»ها می‌گوید: «می‌دانم، اما من می‌خواهم!» می‌‌دانم که دیوارهای سیمانی و نرده‌های فلزی و درهای قفل‌شده‌شان را به دورم پیچیده‌اند. می‌دانم که زندانی‌ام و این یعنی سرکوب‌گر عنان‌گسیخته‌تر از قبل بر بدنم، بودنم، لحظه‌به‌لحظه‌ زندگی‌ام سلطه دارد. می‌دانم اوست که در را بر من می‌کوبد و قفل می‌کند اما (و این اما که در برابر تمام «نمی‌شود»ها بلند می‌شود چه شکوهمند است)، می‌خواهم که قاتل را به نام درستش صدا بزنم. می‌خواهم بپرسم که «چرا کشتی؟»، می‌خواهم به مغزش فرو کنم که «خون سرد نمی‌شود». می‌دانم نمی‌شود اما می‌خواهم، می‌خواهیم؛ و مقاومت و طغیان دقیقا در همین چرخش پس از «اما» روایت مقاومت جمعی بند زنان اوین را می‌سازد.»

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
«اگر مطابق سلیقه ما لباس نپوشید اجازه خروج نمی‌دهیم»

در حالی که فشارها بر دانشگاه از طریق افزایش گستره اختیارات حراست، نظارت مداوم بر پوشش دانشجویان، تعلیق، اخراج و ... ادامه دارد، کانال انتشار اخبار دانشجویان علم و صنعت خبر داده قفل در بیرونی خوابگاه دختران را تعویض کرده‌اند و قفل برقی جایگزین آن کرده‌اند که با کنترل از راه دور باز و بسته می‌شود و دیگر با دست نمی‌توان آن را باز کرد. یکی از دانشجویان می‌گوید امروز صبح برای بیرون رفتن از خوابگاه یکی از مسئولان خوابگاه گفته باید ابتدا پوشش دانشجو مورد تایید قرار بگیرد تا اجازه خروج پیدا کند. او نوشته: «عملا زندانی شدیم.»

یکی دیگر از دانشجویان نوشته: «امروز دو بار به من گفتند اگر مطالب سلیقه ما لباس نپوشید اجازه نمی‌دهیم از در رد بشوید.» تیرماه سال جاری دانشگاه الزهرا نیز با افزایش محدودیت‌ها برای دانشجویان ساکن در خوابگاه ورود دانشجویان به خوابگاه پس از ساعت ۹:۳۰ شب را ممنوع کرد. با اعمال این محدودیت دانشجویان تنها مجاز به عبورومرور در محدوده ساعات ۶ صبح تا ۹:۳۰ شب هستند. دانشجویان دانشگاه الزهرا در اعتراض به این محدودیت در محوطه خوابگاه تجمع کردند.

محدودیت‌های تحمیل‌شده بر دانشجویان زن در خوابگاه‌ها اگرچه پس از خیزش «زن، زندگی، آزادی» و اعتراضات گسترده و مقاومت جمعی دانشجویان در دانشگاه‌های سراسر کشور شدت یافته اما سازوکارهای انضباط‌بخشی، کنترل، طرد و سرکوب بدن زنان دانشجو در خوابگاه و از سوی دیگر مقاومت روزمره آنان در برابر اشکال مختلف اعمال قدرت، یش از این نیز بخشی از زیست روزمره زنان دانشجو در خوابگاه‌ها بوده است. برای مطالعه بیشتر در این زمینه به متن «تشدید سازوکارهای انضباط‌بخشی در خوابگاه‎‌های زنان»، منتشرشده در سایت دیدبان آزار مراجعه کنید.

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹دایه شریفه بازداشت شد

شرافت زرینی که در کردستان به نام دایه شریفه شناخته می‌شود، مادر رامین حسین‌پناهی (که در سال ۹۷ بهمراه زانیار و لقمان مرادی اعدام شد) روز گذشته در کامیاران بازداشت شده است. او بهمراه دختران و دامادش برای دیدار با مادر پژمان فاتحی، یکی از چهار فعال کرد که اخیرا اعدام شدند، به کامیاران رفته بود. هر ۴ نفر توسط ماموران به اطلاعات سنندج منتقل شدند. این دومین بار در یک روز است که مأموران اطلاعاتی دایه شریفه را بازداشت کرده‌اند. او را در همان روز پنج‌شنبه ساعاتی بازداشت کردند تا از شرکت‌کردنش در مراسم ختم پژمان فاتحی جلوگیری کنند. ماموران دایه شریفه را تهدید کرده‌اند که تحت هیچ شرایطی نباید از مکان سکوت خود خارج شود اگرنه بازداشت و زندانی خواهد شد.» او روز چهلم ژینا امینی نیز به سمت گورستان آیچی و مزار ژینا در حرکت بود که ماموران جلویش را گرفتند، تهدیدش کردند و اجازه عبور ندادند‌.

دایه شریفه، بیش از ۵ سال است که تمام گورستان‌های تهران و کردستان را به ‌دنبال مزار پسرش که در مکانی نامعلوم دفن شده گشته است: «به جان خودت رامین عزیزم، تمام گورستان‌ها را گشتم.» او که در اعتراض به حکم اعدام پسرش، طناب دار به‌‌صورت نمادین آتش زد، همواره صدایش را علیه اعدام و کشتار بلند کرده است. قاضی پرونده‌ پسرش به او گفته بود: «آیا برای نجات رامین یا لغو مجازات اعدام در ایران تلاش می‌کنید؟» دایه شریفه پاسخ داده بود: «رامین را هم نجات دهیم فرقی نخواهد کرد چراکە این طناب را فردا گردنِ جوانِ دیگری خواهید انداخت. بە همین دلیل ما ضد چوبەدار و طناب اعدامیم‌»

دایه شریفه چندی پیش پیامی ویدئویی منتشر کرد و علیه اعدام چهار زندانی کرد موضع‌گیری کرد و پیشتر در اعتراض به حکم اعدام محمد قبادلو بنری در دستش گرفت که رویش نوشته شده بود: «جوانان ما را اعدام نکنید. اعدام این حکم غیرانسانی باید در ایران برچیده شود.»

او ‌در واکنش به جان‌باختن آرمیتا گراوند نیز عکسی از خود منتشر کرد با پلاکاردی به دست: «تا کی سکوت کنیم؟ تمام گل‌هایمان پرپر شدند. دیروز ژینا و هزاران و امروز آرمیتا. برای نجات بچە‌هایمان سکوت نمی‌کنیم. من سکوت نخواهم کرد. من، مادر رامین، درد از‌دست‌دان بچەهایتان را می‌دانم، در کنار شما خواهم ایستاد.»‌

@harasswatch
‌‌
🔹زن-ترنس‌کشی؛ از تشنج جمعی تا «پاکسازی»

نویسنده: بهار آزادی

«دوباره همه‌چی رو ازم گرفتن و تو اتاق حبس‌ام کردن. مامانم برام  فقط غذا و آب می‌آورد و در رو قفل می‌کردن روم. من از صبح تا شب اشک می‌ریختم و آرزوی مرگ می‌کردم. تصور می‌کردم که لباس عروسی بلند تورتوری که همیشه آرزوش رو داشتم پوشیدم اما رنگش سیاه بود و همه اتاق رو با گل‌های سیاه تزیین کرده بودن. بابام هرروز بهم می‌گفت: "می‌برمت پزشکی قانونی معاینه معقدی و همونجا معلوم میشه با این پسره رابطه داشتی یا نه. می‌گفت همون‌جا می‎دمت دست پلیس که ببرنت و کارت رو یکسره کنند." هرروز می‌اومد پشت در اینو می‌گفت و من هر‌روز آرزوی مرگ می‌کردم»

بیشتر از ۱۰ سال از زمانی که «م» روایت روایتش را برایم بازگو کرد گذشته است. حالا تصور لباس عروس سیاه و مردن در حبس خانگی نیست که آزارش می‌دهد. از آن سال‌های تهدید به مرگ شدن به دلیل زنانه رفتار‌کردن در کالبد مردانه‌اش، دور شده و به بدن و بیان جنسیتی زنانه‌ای که آرزویش را داشته رسیده است. حالا همه او را یک زن می‌بینند. حتی همان پدری که می‌خواست سازمان پزشکی قانونی، «م» را رسوا کند و بعد قانون حسابش را پاک کند. بدن قانونی و شرعی تصدیق جنسیتی داده‌شده «م» اما سایه ترس‌های دیگری را با خود همچنان حمل می‌کند. «نزدیک چهار ماهه همه‌اش با همیم. جونش رو میده برام. حتی می‌خواد منو نشون خانواده‌اش بده ولی هنوز نفهمیده ترنسم اگه بفهمه می‌کشتم.»

نوجوان هفده‌ساله‌ای در تبریز توسط پدرش به قتل می‌رسد. پدر، بیان جنسیتی زنانه او را «زننده» و «مایه آبروریزی» توصیف می‌کند. بگذارید اول اینطور شروع کنیم که مقتول چطور معرفی شد؟ رسانه‌های داخلی و خارجی پیش از مسجل‌شدن هویت جنسیتی و گرایش جنسی مقتول او را ترنس معرفی کرده‌اند‌، اگر این پیش‌فرض را درست و نزدیک به هویت جنسیتی مقتول فرض کنیم، در رسانه‌های خارج از ایران به جای تمرکز بر ترنس‌ستیزی به اشتباه به مقوله همجنسگراستیزی متمایل شده‌اند. نیما نیا در پست‌هایی انتقادی با‌دقت خطاهای رسانه‌ای را در خبررسانی از این تراژدی توضیح می‌دهد. در‌حالی‌که با یک قتل ناموس‌-محور  و متفاوت با اشکال خشونت هموفوبیک مواجه هستیم، رسانه‌های بسیاری در خبررسانی، از هویت مقتول شکل‌های مختلفی از انقیاد سوژه درغالب هویت‌های دیگر نمایش می‌دهند. در مواردی حتی با خبررسانی غلط، ریسک و خطر مرگ برای سوژه‌های دیگر در موقعیت مشابه بالا می‌رود.

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2280/

@harasswatch
🔹مادران دادخواه ایران از خاوران تا آبان؛ دادخواهی مجازی و ائتلاف فراملی مادرانگی

نویسنده: سما اوریاد
برگردان: طه رادمنش

برای دایه فاطمه گفتاری، مادری از «مادران صلح و آشتی کردستان»
ط.ر.

دغدغۀ این مقاله تأکید بر اهمیت جنبش مادران دادخواه در ایران، و محور قراردادن آن در مباحث علمی است. من ادعا می‌کنم که اصطلاح فارسی «دادخواهی» که همان معنیِ لغوی «عدالت‌جویی» است، برای بیان بهترِ پیچیدگی و تکثر فیگور مادر عدالتخواه ایرانی، که آن را «مادر دادخواه» خطاب می‌کنم، دقیق‌تر و درست‌تر است. در این مقاله، من «به‌همراه» و «از طریق» فیگور مادر دادخواه، با کاوش در اهمیت تاریخی، سیاسی و فمینیستی‌اش در ایران معاصر و با بهره‌گیری از تحلیل‌های متنی و مفهومیِ تصاویر برگزیده، ویدئوها، روایت‌های شاهد، تاریخ‌های شفاهی و رسانه‌های جمعی و پست‌های منتشرشده در این فضا دربارۀ مادران دادخواه و یا منتشرشده توسط خودِ مادران دادخواه (که زین‌پس، به آن‌ها «مادران» می‌گویم، و هرگاه به فیگورشان اشاره خواهم داشت، پسوند «دادخواه» را اضافه می‌کنم) به بررسی این موضوع خواهم پرداخت. من عدالت‌خواهی را با حفظ اصطلاح فارسی دادخواهی، مفهوم‌سازی می‌کنم، تا تأکید داشته باشم که این امر، به‌ویژه زمانی که با امر «مادری» همراه می‌شود، در ایران معاصر به یک کنش معرفت‌شناختی و سیاسی تبدیل شده است.

دادخواهی در بافتار ایرانی، امری فراتر از «عدالت‌جویی» برای فرزندان کشته/ ناپدیدشده است، و در این مورد، طیف وسیعی از مفاهیم، تخیلات و فعالیت‌های (نا)سازمان‌یافته را توسط مادران در بر می‌گیرد. دادخواهی زنان به یک نیروی اپوزیسیون سرسخت با مظاهر چندگانه تبدیل شده است، و از مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به کنشگری سیاسیِ قاطعانه علیه رژیم استبدادیِ حالِ حاضر ایران، روش‌های عاطفیِ باهم‌بودن و همبستگی‌سازی به‌میانجی کنشگری مجازی و ائتلاف فراملی، مقابله با روایت‌های فضایی و زمانی‌ای که توسط آزارهای حاکمیتی بر آنها تحمیل شده است، و همچنین، ایجاد چارچوبی مستقل برای بسیج نیروها با استفاده از انواع تاکتیک‌های ابتکاری اشاره کرد.

هنگامی که مادران و حامیانشان با زیارت قبر عزیزانشان در یک قبرستان –مکانی عمومی با ورودی رایگان برای همۀ بازدیدکنندگان– به‌دنبال تسلی‌بخشی به یکدیگرند، حضور آن‌ها موجب تشویش رژیم استبدادی است. مادر ریاحی، مادری از اعضای خاوران که فرزندانش در دهۀ ۶۰ ش. اعدام شدند، یادآور می‌شود: «هروقت برای دیدار به خاوران می‌رفتیم، به بهانه‌ای ما را آزارواذیت می‌کردند و عذاب می‌دادند.»

https://harasswatch.com/news/2281/

@harasswatch
🔹شریفه محمدی در محرومیت کامل از ملاقات و سایر حقوق اساسی خود است

شصت‌وپنج روز از بازداشت شریفه محمدی، فعال کارگری ساکن رشت می‌گذرد. او پس از بازداشت و انتقال چند روزه به اداره‌ی اطلاعات رشت، به زندان سنندج منتقل شد.

طی این مدت، این فعال کارگری با عدم دسترسی به تلفن، محرومیت از ملاقات با فرزند و خانواده و ضرب‌وشتم در زمان بازجویی مواجه بوده است.

برشماری تمامی این موارد، نگرانی‌ها پیرامون جان و سلامت شریفه محمدی را افزایش داده است. وضعیتی که مسئولیت آن با مقامات قضایی استان گیلان، نهاد امنیتی اطلاعات و سازمان امور زندان‌ها است.

تصویرسازی: روشنک روزبهانی

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹بازنشر متنی از آنیشا اسداللهی درباره زن‌کشی

حدودا ۲۰۰ روز از حبس آنیشا اسدللهی، معلم، فعال کارگری و مترجم رسمی سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و‌ حومه گذشت. او چندین بار در سال‌های اخیر بازداشت سده و حبس انفرادی را تجربه کرده است. آنیشا در آخرین پرونده‌اش، اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۱ به همراه همسرش #کیوان_مهتدی بازداشت و مردادماه با تودیع وثیقه آزاد شد. او فروردین‌ماه سال جاری در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی افشاری به اتهام «تبلیغ علیه نظام» و «اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم بر ضد امنیت ملی» محاکمه شد. او از تاریخ چهارم مرداد سال جاری برای اجرای حکم ۵ سال و ۸ ماه حبس که ۵ سال از آن اجرایی است به زندان اوین رفته است.

در ادامه متنی را درباره زن‌کشی از آنیشا اسداللهی می‌خوانید. او این متن را پس از کشته‌شدن مونا حیدری در صفحه شخصی اینستاگرام خود به اشتراک گذاشت: «دیروز خبر کشته‌شدن مونا حیدری، بسیاری را در بهت فرو برد. زن‌کشی در این سرزمین همچنان با تبرهایش می‌تازد. اینجا حیات زنان گویی تحفه‌ای است که صاحبش هرگاه بخواهد آن را از او می‌ستاند. عده‌ای اشاره کردند که زن‌کشی پدیده‌ای جهانی است و تنها در سایه کلی سرمایه‌داری قابل‌فهم می‌شود‌. اما آیا نتیجه‌گیری ما را در رابطه با پدیده زن‌کشی در ایران و سرزمین‌های مشابه، می‌تواند به همین کلیت ختم بشود و شرح و بسط نیابد؟»

لینک متن:
https://www.instagram.com/p/CZrJnMAq0Sw/?igsh=Nmg2cm5na2s2ZG15

@harasswatch
🔹مواجهه با اعدام، جایی میان سوگواری و مالیخولیا

🔹فردا رود طغیان شورافکن در دریا می‌خوابد؟

نویسنده: پگاه پزشکی

اما آن دو نفر چه؟ یکی از کسانی که در سال‌های کودکی و نوجوانی بسیار پیش می‌آمد بخواهم از گذشته‌اش بدانم عکسی سیاه و سفید داشت از چهار نوجوان که لبه‌ سکوی جلوی مغازه‌ای نشسته‌اند. حالا سعی می‌کنم عکسی را که سال‌هاست ندیده‌ام به یاد بیاورم. هر چهار نفر می‌خندیدند، یا در ذهن من این‌طور مانده است. سه نفر خیره به دوربین و نگاه چابک نفر چهارم جایی کمی آن‌طرف‌تر. نمی‌دانم شاید خیره به رهگذری یا جایی که بعد از آن بروند. و همه رها در لحظه‌ای که انگار شور آغازین چهار زندگی پرتکاپو را در خود دارد؛ چهار «آینده». یکی از آن‌ها را می‌شناختم. همان که عکس را داشت. و دیگری؟ «فکر کنم اروپا باشه». و این دوتای دیگر؟ سکوت؛ عوض‌کردن حرف؛ یا کلمه‌ای مبهم زیر لب.

این همان سکوت پرفریادی است که تلاش دارم از آن بنویسم. آن دو «آینده»، خیلی زود، چند ماهی بعد از آن عکس به چوبه‌ دار یا جوخه‌ تیرباران رسیده بودند. «اعدام» که حالا نامیدنش برای‌مان ممکن‌تر شده است، زیرا صدایی جمعی برای فریاد‌زدن علیه آن پیدا کرده‌ایم، اغلب واژه‌ سرکوب‌شده‌‌ گفتگوهای بین دو نسل بود؛ آن‌ها که سال‌های بعد از انقلاب ۵۷ را یادشان است و آن‌ها که نیست. برای ما که بعد از آن «سال‌های خون» آمده بودیم یا در آن سال‌ها کم‌سن‌وسال‌تر از آن بودیم که آن ترومای ناگفتنی را به خاطره سپرده باشیم، حتی خود واژه‌ اعدام هم از دسترس خارج می‌شد. گویی گفتن از آن، فکرکردن به آن و تخیل آن می‌توانست به فروپاشی روحی ما برسد یا به فروپاشی آن که در برابرمان نشسته است؛ آن‌که کنارش در گذشته در آن عکس دو نفر دیگر نشسته‌اند.

ما، «دیرترآمدگان» در میانه‌ جمعیتی بزرگ می‌شدیم که ترومایی سوگواری‌نشده را در سینه‌اش نهان کرده بود. نه این که سوگواری فردی نبوده باشد و یا حتی سوگواری‌هایی جمعی. اما خود این سوگواری‌ها هم به وحشت خاطره‌ آن سال‌ها آمیخته بود و پیوستن به آن‌ها ناممکن. حتی نام شهریور ۶۷، کلمه‌ای ممنوع بود که «مبادا در مدرسه یا دانشگاه از دهانت بلغزد.» ما تنها پاره‌هایی جداافتاده از آن سال‌ها داشتیم. نام‌هایی پراکنده، عکس‌های خاک‌گرفته پنهان‌شده پشت عکس‌های دیگر در آلبوم‌ها.

تصویر: فروغ تاج‌بخش ملقب به مادر لطفی از مادران دادخواه خاوران

https://harasswatch.com/news/2283/

@harasswatch
🔹روایتی از خشونت در رابطه عاطفی کوئیر

🔹بازگویی درد مشترک به‌مثابه هشدار

نویسنده: ماهور

من یک ترنس نان‌باینری هستم. همواره به‌دلیل حمل‌کردن بدن زنانه و مصائب حول محور زیست زنانه، از جندر دیسفوریا (احساس بی‌قراری ناشی از عدم تطابق هویت جنسیتی فرد با جنسیت انتسابی زمان تولد) رنج می‌برم و سعی در پنهان‌کردن بدنم دارم. مراسم‌هایی نظیر مهمانی و عروسی برای من کابوس هستند؛ چراکه برخلاف میلم از پوششی زنانه استفاده می‌کنم تا اندکی از فشارهای اجتماعی وارده بر خود کم کنم. همچنین باید بگویم که حضور در رابطه عاطفی و جنسی همواره برای من دشواری و چالش‌های بسیاری داشته است چون در این شکل از روابط (به‌ویژه رابطه جنسی) مجبور می‌شوم با درد همیشگی خود دست‌وپنچه نرم کنم. به عبارتی به‌دلیل روبرو‌شدن با واقعیت خود، این رابطه برای من فاقد لذت است. در ادامه از آزاردیدن خود در یک رابطه عاطفی کوئیر خواهم گفت. من در برابر توهین‌های ترنس‌ستیزانه او سکوت کردم. او می‎دانست دچار مشکل پرخوری عصبی هستم، اما گاه‌وبی‌گاه به‌دلیل اضافه وزن به من احساس شرم نسبت به بدنم تحمیل می‌کرد، اما چیزی نگفتم. هرازگاه به من خشونت کلامی اعمال می‌کرد و خشونت فیزیکی هم از او سر زده بود، اما من سکوت کردم و تبعات آن را دیدم.

این روایت را با هدفی نوشتم که امیدوارم به آن توجه شود. مصرف بی‌رویه دراگ توسط پارتنر و آزار جنسی و آسیب فیزیکی از سوی او، توهین‌های بی‌دلیل ترنسفوبیک و مقایسه‌شدن با زنان دیگر و در آخر همواره بازی‌کردن نقش قربانی در رابطه، رفتارهای عادی نیستند که دربرابر آن‌ها بتوان انعطاف داشت و به بهبود رابطه امیدوار ماند. این موارد از ویژگی‌های یک رابطه مسموم است. قرارگرفتن در این موقعیت و دست‌کاری‌های و عاطفی روانی موجب می‌شود احساسات بر ما غلبه کند، توان تصمیم‌گیری را از دست بدهیم و در چرخه معیوب و بی‌پایانی از تقلا و تلاش واهی گیر بیفتیم. حتی اگر یک مشاور متخصص در کنار خود داشته باشیم و دوستانی حمایتگر که به ما دائما درباره وضعیتی که در آن گیر افتاده‌ایم هشدار بدهند. به همین دلیل لازم است از تجربه‌های و زخم‌هایمان برای یکدیگر بنویسیم. فکر می‌کنم روایت‌های زخم و تروما، بیش از هشدارهای افرادی که در موقعیت ما نیستند، برای کمک به دیگری اثرگذار و نجات‌دهنده است. اگر دربرابر خشونت‌های فیزیکی و جسمی کوتاه بیاییم، ما می‌مانیم و خرواری از احساسات منفی که از درون شکنجه‌مان می‌دهد. اعتماد‌به‌نفس از‌بین‌رفته و حس بی‌اعتمادی به دیگران، باعث می‌شود که با تروماهایی باقی‌مانده از رابطه همواره دست‌و‌پنجه نرم کنیم.

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2284/

@harasswatch
2024/09/21 10:55:31
Back to Top
HTML Embed Code: