ديدبان آزار
Photo
🔹«ساعت ۱۰ شب، در شهر غریب از خوابگاه اخراج شدم»
تعدادی از دانشجویان دانشگاههای الزهرا، اصفهان، علم و صنعت، دانشگاه هنر و شهید بهشتی روایتهای خود از مهمترین آسیبی که تعلیق به زندگی آنان وارد کرده را درمیان گذاشتهاند تا شاید رنج آنها تبدیل به یک مسأله عمومی در جامعه شود.
یک دانشجوی دانشگاه الزهرا که شبانه از خوابگاه دانشگاه اخراج شده، تجربه خود از تعلیق را چنین تعریف میکند: «من برای دفاع از خودم به کمیته انضباطی احضار شدم. به من گفتند باید دفاعیه بنویسی اما وقتی به قانون استناد میکردم، میگفتند: «بنویس پشیمونی، اشتباه کردی و تعهد بده که دیگر تکرار نمیکنی.» میگفتم: «طبق آییننامه خودتان من حقوقی دارم چرا باید بنویسم پشیمونم و اشتباه کردم؟»
بار دیگر که برای پیگیری رفتم، میگفتند تو داخل دانشگاه کشف حجاب کردی. گفتم مدرک نشانم بدهید و باز با هیاهو مدرکی به من نشان ندادند. حکم کمیته بدوی صادر شد و من بهمدت دو ترم از تحصیل تعلیق و همچنین از خدمات دانشگاه بهصورت دائم محروم شدم. زمین دور سرم چرخید. با خودم میگفتم یعنی بیشتر از یکسال به شهرمان برگردم؟ به خانواده چه بگویم؟
همه زحمتهایم دود شد و رفت هوا. طبق قانون یک مرحله دیگر مانده بود تا حکمم اجرایی شود. آن هم مرحله تجدید نظر بود. کلی پرسوجو کردم و فهمیدم که توی جلسه بعد حتی نباید اسمی از قانون بیاورم فقط باید بگویم غلط کردم، اشتباه کردم، هرچی شما بگویید. چارهای نداشتم، خیلی زحمت کشیده بودم که به تهران بیایم، اگر به شهرمان برمیگشتم، همهچیز را از دست میدادم.
رفتم و از بالا تا پایین دفاعیه تجدید نظر را با اظهار ندامت پر کردم. حالم بد بود ولی چارهای هم نبود.
تا رفتم برگه را دادم، از تو کمد حکمم را دادند، گفتند نظر کمیته تجدید نظر تأیید عینی حکمت بود. دو هفته بعد، من دختر ۲۰ ساله در شهر غریب، بیجاومکان در تهران، ساعت ۱۰ شب از خوابگاه اخراج شدم.
لینک گزارش:
https://www.tg-me.com/anjmotahed/7114
@harasswatch
تعدادی از دانشجویان دانشگاههای الزهرا، اصفهان، علم و صنعت، دانشگاه هنر و شهید بهشتی روایتهای خود از مهمترین آسیبی که تعلیق به زندگی آنان وارد کرده را درمیان گذاشتهاند تا شاید رنج آنها تبدیل به یک مسأله عمومی در جامعه شود.
یک دانشجوی دانشگاه الزهرا که شبانه از خوابگاه دانشگاه اخراج شده، تجربه خود از تعلیق را چنین تعریف میکند: «من برای دفاع از خودم به کمیته انضباطی احضار شدم. به من گفتند باید دفاعیه بنویسی اما وقتی به قانون استناد میکردم، میگفتند: «بنویس پشیمونی، اشتباه کردی و تعهد بده که دیگر تکرار نمیکنی.» میگفتم: «طبق آییننامه خودتان من حقوقی دارم چرا باید بنویسم پشیمونم و اشتباه کردم؟»
بار دیگر که برای پیگیری رفتم، میگفتند تو داخل دانشگاه کشف حجاب کردی. گفتم مدرک نشانم بدهید و باز با هیاهو مدرکی به من نشان ندادند. حکم کمیته بدوی صادر شد و من بهمدت دو ترم از تحصیل تعلیق و همچنین از خدمات دانشگاه بهصورت دائم محروم شدم. زمین دور سرم چرخید. با خودم میگفتم یعنی بیشتر از یکسال به شهرمان برگردم؟ به خانواده چه بگویم؟
همه زحمتهایم دود شد و رفت هوا. طبق قانون یک مرحله دیگر مانده بود تا حکمم اجرایی شود. آن هم مرحله تجدید نظر بود. کلی پرسوجو کردم و فهمیدم که توی جلسه بعد حتی نباید اسمی از قانون بیاورم فقط باید بگویم غلط کردم، اشتباه کردم، هرچی شما بگویید. چارهای نداشتم، خیلی زحمت کشیده بودم که به تهران بیایم، اگر به شهرمان برمیگشتم، همهچیز را از دست میدادم.
رفتم و از بالا تا پایین دفاعیه تجدید نظر را با اظهار ندامت پر کردم. حالم بد بود ولی چارهای هم نبود.
تا رفتم برگه را دادم، از تو کمد حکمم را دادند، گفتند نظر کمیته تجدید نظر تأیید عینی حکمت بود. دو هفته بعد، من دختر ۲۰ ساله در شهر غریب، بیجاومکان در تهران، ساعت ۱۰ شب از خوابگاه اخراج شدم.
لینک گزارش:
https://www.tg-me.com/anjmotahed/7114
@harasswatch
Telegram
دانشجویان متحد
🔰 از تعلیق بگو
دانشگاه یکی از نهادهای مدنی محسوب میشود که بهواسطه تولید علم نقش قابل توجهی در جامعه ایفا میکند. برای اثبات این ادعا هم میتوان به نقش آموزش در توسعه شاخصهای اقتصادی اشاره کرد.
اغلب خانوادهها آرزوی این را دارند تا شاهد روزی باشند که…
دانشگاه یکی از نهادهای مدنی محسوب میشود که بهواسطه تولید علم نقش قابل توجهی در جامعه ایفا میکند. برای اثبات این ادعا هم میتوان به نقش آموزش در توسعه شاخصهای اقتصادی اشاره کرد.
اغلب خانوادهها آرزوی این را دارند تا شاهد روزی باشند که…
ديدبان آزار
Video
🔹۱۶ آذر، روز دانشجو و مقاومت دانشگاه گرامی
🔹از متن «روزهای بیم و امید»، مربوط به شهریورماه سال گذشته، منتشرشده در سایت دیدبان آزار:
در تجمع ظهر دانشگاه شرکت کردم. عمده دانشجویان جوانان دهههشتادیای بودند که تازه دانشجو شده بودند. تجمع در فضای پشت سردر و در تقابل با بسیج دانشگاه شکل گرفته بود. شعارها وامگرفته از شعارهای کف خیابان بود. آن روزها میگفتند تجمع در محیط بسته دانشگاه فایدهای ندارد و حتی ناامنتر از خیابان است. دانشگاه باید به خیابان بپیوندد. اما من فکر میکردم دانشگاه باید مستقل از خیابان فعال بماند تا اگر خیابان خاموش شد آتش زیر خاکستری برای خیابان باشد. تجمع تمام شد و در بیرون از دانشگاه به «نون» پیوستم. نون میگفت اینبار فرق میکند. اینبار این پیام را رساندهاند که حتی اگر در خیابان راه بروید به بهانه پوشش شما را میکشیم. گفتم این برگ برنده است. وقتی حرکتی فقط برای زندگی باشد نه متوقف میشود، نه مصادره میشود و نه بازگشتپذیر است. با نون خیابانها را گشتیم تا زمان تجمع برسد. به درب ۱۶ آذر که رسیدیم متوجه شدیم همانروز حراست دانشگاه، ۳۰ نفر از دانشجویان را در اختیار نیروهای امنیتی قرار داده و خبری ازشان دردست نیست.
در تجمع آنروز دانشگاه گفته میشد: «حراست، سپاهی پیوندتان مبارک!» در همان حین پسر جوانی را در طرف دیگر خیابان به جرم راهرفتن سوار موتور کردند و بردند. جوابشان به فریاد ما هم فقط چرخاندن باتومشان بود. از جلوی ماموران که رد میشدیم نون میگفت مسخره است. شغلشان این است که صبح از خواب بیدار شوند و بیایند در خیابان بایستند تا عدهای دیگر ازشان بترسند! جلوی دانشگاه با چند دختر و پسر دهههشتادی همراه شدیم. سر نترس و کله پربادی داشتند. اصرار داشتند در همانجا شروع به شعاردادن کنیم. همراه نون قانعشان کردیم که اول باید به جمعیت بیشتری ملحق شویم. به سمت بالا در حال حرکت بودیم که «میم» آشفته و با چشمهای سرخشده از اشکآور به طرف پایین آمد و گفت امروز روزش نیست. گفت همه را میگیرند و خودش هم لحظاتی بازداشت شده اما از دستشان فرار کرده. آن روز با اصرار میم برگشتیم.
در دانشگاه تجمع و تحصن برقرار است. بچهها مقابل درب ۱۶ آذر رفتهاند تا مردم صدایشان را بشنوند. ماموران حراست و چند نفر از مسئولان دانشگاه جلوی ما ایستادهاند و نمیتوانند کاری کنند. مردم مقابل درب دانشگاه با ما همراهی میکنند و دست میزنند. هرچند که مدتی بعد با هجوم ماموران پراکنده میشوند. چند دختر دانشجو روسریشان را آتش میزنند و لگد میکنند. بعد از اتمام تجمع یکی از ماموران حراست به سمتم برمیگردد و آهسته میگوید: «بهتره چند دقیقه صبر کنی بعد خارج شی. ممکنه از روی رنگ شالت شناساییت کرده باشن.» بعد از دانشگاه با «الف» و «ر» از میرداماد تا قیطریه را زیر پا میگذاریم. در راه چندین زن و مرد را میبینیم که با اشاره به موهای رهایمان میگویند «دمتون گرم»، «آفرین»، «مراقب مأمورا باشید». شریعتی مملو از ماشینهاییست که با بوق ممتد سکوت را میشکنند. یکهو تعدادی مامور موتوری سر میرسند و یک نفرشان که پرچمی سبز رنگ در دست دارد خطاب به ما عربده میزند: «خانم روسریت رو سر کن.» اعتنا نمیکنیم. تکرار میکند. ترسیدهایم اما دستانمان را مشت کردهایم که مبادا با واکنش غیرارادی به سمت سرمان برود. به مسیرمان ادامه میدهیم و ماموران رد میشوند. نفس راحتی میکشیم.
@harasswatch
🔹از متن «روزهای بیم و امید»، مربوط به شهریورماه سال گذشته، منتشرشده در سایت دیدبان آزار:
در تجمع ظهر دانشگاه شرکت کردم. عمده دانشجویان جوانان دهههشتادیای بودند که تازه دانشجو شده بودند. تجمع در فضای پشت سردر و در تقابل با بسیج دانشگاه شکل گرفته بود. شعارها وامگرفته از شعارهای کف خیابان بود. آن روزها میگفتند تجمع در محیط بسته دانشگاه فایدهای ندارد و حتی ناامنتر از خیابان است. دانشگاه باید به خیابان بپیوندد. اما من فکر میکردم دانشگاه باید مستقل از خیابان فعال بماند تا اگر خیابان خاموش شد آتش زیر خاکستری برای خیابان باشد. تجمع تمام شد و در بیرون از دانشگاه به «نون» پیوستم. نون میگفت اینبار فرق میکند. اینبار این پیام را رساندهاند که حتی اگر در خیابان راه بروید به بهانه پوشش شما را میکشیم. گفتم این برگ برنده است. وقتی حرکتی فقط برای زندگی باشد نه متوقف میشود، نه مصادره میشود و نه بازگشتپذیر است. با نون خیابانها را گشتیم تا زمان تجمع برسد. به درب ۱۶ آذر که رسیدیم متوجه شدیم همانروز حراست دانشگاه، ۳۰ نفر از دانشجویان را در اختیار نیروهای امنیتی قرار داده و خبری ازشان دردست نیست.
در تجمع آنروز دانشگاه گفته میشد: «حراست، سپاهی پیوندتان مبارک!» در همان حین پسر جوانی را در طرف دیگر خیابان به جرم راهرفتن سوار موتور کردند و بردند. جوابشان به فریاد ما هم فقط چرخاندن باتومشان بود. از جلوی ماموران که رد میشدیم نون میگفت مسخره است. شغلشان این است که صبح از خواب بیدار شوند و بیایند در خیابان بایستند تا عدهای دیگر ازشان بترسند! جلوی دانشگاه با چند دختر و پسر دهههشتادی همراه شدیم. سر نترس و کله پربادی داشتند. اصرار داشتند در همانجا شروع به شعاردادن کنیم. همراه نون قانعشان کردیم که اول باید به جمعیت بیشتری ملحق شویم. به سمت بالا در حال حرکت بودیم که «میم» آشفته و با چشمهای سرخشده از اشکآور به طرف پایین آمد و گفت امروز روزش نیست. گفت همه را میگیرند و خودش هم لحظاتی بازداشت شده اما از دستشان فرار کرده. آن روز با اصرار میم برگشتیم.
در دانشگاه تجمع و تحصن برقرار است. بچهها مقابل درب ۱۶ آذر رفتهاند تا مردم صدایشان را بشنوند. ماموران حراست و چند نفر از مسئولان دانشگاه جلوی ما ایستادهاند و نمیتوانند کاری کنند. مردم مقابل درب دانشگاه با ما همراهی میکنند و دست میزنند. هرچند که مدتی بعد با هجوم ماموران پراکنده میشوند. چند دختر دانشجو روسریشان را آتش میزنند و لگد میکنند. بعد از اتمام تجمع یکی از ماموران حراست به سمتم برمیگردد و آهسته میگوید: «بهتره چند دقیقه صبر کنی بعد خارج شی. ممکنه از روی رنگ شالت شناساییت کرده باشن.» بعد از دانشگاه با «الف» و «ر» از میرداماد تا قیطریه را زیر پا میگذاریم. در راه چندین زن و مرد را میبینیم که با اشاره به موهای رهایمان میگویند «دمتون گرم»، «آفرین»، «مراقب مأمورا باشید». شریعتی مملو از ماشینهاییست که با بوق ممتد سکوت را میشکنند. یکهو تعدادی مامور موتوری سر میرسند و یک نفرشان که پرچمی سبز رنگ در دست دارد خطاب به ما عربده میزند: «خانم روسریت رو سر کن.» اعتنا نمیکنیم. تکرار میکند. ترسیدهایم اما دستانمان را مشت کردهایم که مبادا با واکنش غیرارادی به سمت سرمان برود. به مسیرمان ادامه میدهیم و ماموران رد میشوند. نفس راحتی میکشیم.
@harasswatch
ديدبان آزار
Photo
در ۱۶ روز کنشگری علیه خشونت جنسیتمحور، از زنانی یاد میکنیم که از این خشونتها نوشتهاند و با بازداشت و حبس مواجه شدهاند. #نسیم_سلطان_بیگی، روزنامهنگار و فعال مدنی، روز ۳۰ آبانماه، جهت تحمل دوران محکومیت سه سال و شش ماه حبس خود به زندان اوین منتقل شد. او در گزارشی که در ماهنامه خط صلح نوشته و ازقضا از مصادیق اتهامیاش هم عنوان شده، به بررسی جنسیت و مسئله کارتنخوابی میپردازد و از خشونت جنسی گسترده علیه زنان کارتنخواب میگوید:
«به گفته مدیر یکی از مراکز نگهداری از زنان آسیبدیده تجاوز از سوی محارم و اعضای خانواده در دوران کودکی یکی از دلایل پرتکراریست که زنان را به سمت کارتنخوابی سوق میدهد. بر اساس آخرین آمارهای ارائهشده از سوی بهزیستی سن کارتنخوابی زنان به پانزده سال رسیده. خشونت جنسیای که بر زنان کارتنخواب میرود، در موارد متعددی به بارداریهای ناخواسته منجر میشود. نیاز درباره سرانجام این بارداریها میگوید: "خیلی پیش میآید که در دوران کارتنخوابی زنان حامله شوند و بدبختیهای آنها ده برابر میشود. آنها در آلونکها زایمان میکنند و بچه را یا به بهزیستی میدهند یا تعداد کمی از آنها بچه را نزد خود نگهداری میکنند یا پیش از زایمان، بچه در شکمشان را در ازای دریافت مبلغهای خیلی کمی پیشفروش میکنند، چون امکان نگهداری ندارند؛ با این حال همان مبلغ را هم به آنها نمیدادند." او در ادامه روایت یکی از دوستانش را تعریف میکند: "دوستم باردار بود و نمیدانست پدر این بچه کیست و بچهاش را پیشفروش کرد. او برای زایمان به بیمارستان رفت و وقتی برگشت، گریه میکرد و میگفت آن خانواده فقط هزینه زایمانش را دادند و بچه را بردند و پولی را که قرار بود به او بدهند، ندادند." نیاز در پاسخ به این سوال که خانوادهها از کجا زنان کارتنخواب حامله را پیدا میکنند، میگوید: "نمیدانم، اما این افراد میدانند که زنان حامله در فلان پاتوق هستند و دنبالشان میگردند و آنها را پیدا میکنند یا مردان میدانند که میتوانند زنان کارتنخواب را در پاتوقها به راحتی در ازای یک دَههزاری یا مواد به دست بیاورند و به همین دلیل هم به پاتوقها میآیند." بارداری بسیار گسترده است و زیاد اتفاق میافتد و میزان خشونت جنسی علیه زنان کارتنخواب بسیار بالا است. او در ادامه درباره شرایط زایمان این زنان میگوید: "شرایط زایمان این زنان بسیار رنجآور است و بیشتر آنها در بیابان و در تنهایی زایمان میکنند. آنها به جای پوشک از کیسههای زباله سفید و دستمال کاغذی استفاده میکنند و در بسیاری موارد حتی لباس برای نوزاد بهدنیاآمده ندارند."»
@harasswatch
«به گفته مدیر یکی از مراکز نگهداری از زنان آسیبدیده تجاوز از سوی محارم و اعضای خانواده در دوران کودکی یکی از دلایل پرتکراریست که زنان را به سمت کارتنخوابی سوق میدهد. بر اساس آخرین آمارهای ارائهشده از سوی بهزیستی سن کارتنخوابی زنان به پانزده سال رسیده. خشونت جنسیای که بر زنان کارتنخواب میرود، در موارد متعددی به بارداریهای ناخواسته منجر میشود. نیاز درباره سرانجام این بارداریها میگوید: "خیلی پیش میآید که در دوران کارتنخوابی زنان حامله شوند و بدبختیهای آنها ده برابر میشود. آنها در آلونکها زایمان میکنند و بچه را یا به بهزیستی میدهند یا تعداد کمی از آنها بچه را نزد خود نگهداری میکنند یا پیش از زایمان، بچه در شکمشان را در ازای دریافت مبلغهای خیلی کمی پیشفروش میکنند، چون امکان نگهداری ندارند؛ با این حال همان مبلغ را هم به آنها نمیدادند." او در ادامه روایت یکی از دوستانش را تعریف میکند: "دوستم باردار بود و نمیدانست پدر این بچه کیست و بچهاش را پیشفروش کرد. او برای زایمان به بیمارستان رفت و وقتی برگشت، گریه میکرد و میگفت آن خانواده فقط هزینه زایمانش را دادند و بچه را بردند و پولی را که قرار بود به او بدهند، ندادند." نیاز در پاسخ به این سوال که خانوادهها از کجا زنان کارتنخواب حامله را پیدا میکنند، میگوید: "نمیدانم، اما این افراد میدانند که زنان حامله در فلان پاتوق هستند و دنبالشان میگردند و آنها را پیدا میکنند یا مردان میدانند که میتوانند زنان کارتنخواب را در پاتوقها به راحتی در ازای یک دَههزاری یا مواد به دست بیاورند و به همین دلیل هم به پاتوقها میآیند." بارداری بسیار گسترده است و زیاد اتفاق میافتد و میزان خشونت جنسی علیه زنان کارتنخواب بسیار بالا است. او در ادامه درباره شرایط زایمان این زنان میگوید: "شرایط زایمان این زنان بسیار رنجآور است و بیشتر آنها در بیابان و در تنهایی زایمان میکنند. آنها به جای پوشک از کیسههای زباله سفید و دستمال کاغذی استفاده میکنند و در بسیاری موارد حتی لباس برای نوزاد بهدنیاآمده ندارند."»
@harasswatch
ديدبان آزار
نامهٔ سروناز احمدی- بند نسوانِ اوین آذر ۱۴۰۲ https://www.tg-me.com/sepideh_rashnu
بخشی از نامه #سروناز_احمدی برای #سپیده_رشنو:
برای زندانی نامه که میفرستی انگار از نو در آن هیئت ما زاده میشود. اینجا هربار که رفیقی از پشت تلفن میپرسد چیزی لازم نداری برایت بفرستیم، دلم میخواهد بگویم: نامه، کمی از خیالات شاعران عرب و تعداد زیادی خودنویس روان. سپیده عزیز، حالا دیگر هفتماهی میشود که اینجایم و پنجتا دیگر از این هفتماهها باید بمانم. و هروقت در حبسیه قصیده لبخند چاکچاک شمس لنگرودی، به آنجا میرسم که «اکنون رفتار زندگی یادم رفته است، اکنون درست یادم نیست کودکان چه شکلی دارند»، دلتنگی جگرخونم میکند.
همیشه اما کودکی در رنج و مقاومت در نزدیکیات وجود دارد. برای من بیرون از اینجا، کودکان افغانستانی، کودکان کار، کودکان مبتلا به اختلالات روان و کودکان مبتلا به سرطان بودند. اینجا هم کودکان مادران زندانی و کودکان جنگزدهایاند که در اخبار یکطرفه میبینمشان. بیرون از اینجا وحید بود، اینجا رونیکا هست. اینجا باید به مادرش بگویم در کتابهای مددکاریام نوشته باید با کودک صادق بود وقتی که میپرسد: «مامان کی برمیگردی؟» باید با زبان ساده با کودک صحبت کرد. مثلا باید بگویی: «پنج تولد دیگرت که بگذرد برمیگردم خانه.»
زندان البته که تجربه ازدستدادن است، اما تمرین محکمگرفتن آنچه در مشتت بهجا مانده هم هست. اینجا دارم کتاب مددکاری دیگری میخوانم درباره کودکان و جنگ. یادم میدهد که به کودکان جنگزده آموزش دهم چطور فرونپاشند وقتی بوی باروت، بوی بدنهای سوخته در سرشان میپیچد، یا چه کار کنند وقتی ناگهان با بدنهای کوچکشان، حس میکنند که الان است یک بار دیگر زیر آوار خانهای دفن شوند. احساس دفنشدن برای هرشانهای سنگین است. چه برسد به کودکی که حتی نمیداند مرز را چطور مینویسند. هیچ کودکی با مرزهایش متولد نمیشود.
@harasswatch
برای زندانی نامه که میفرستی انگار از نو در آن هیئت ما زاده میشود. اینجا هربار که رفیقی از پشت تلفن میپرسد چیزی لازم نداری برایت بفرستیم، دلم میخواهد بگویم: نامه، کمی از خیالات شاعران عرب و تعداد زیادی خودنویس روان. سپیده عزیز، حالا دیگر هفتماهی میشود که اینجایم و پنجتا دیگر از این هفتماهها باید بمانم. و هروقت در حبسیه قصیده لبخند چاکچاک شمس لنگرودی، به آنجا میرسم که «اکنون رفتار زندگی یادم رفته است، اکنون درست یادم نیست کودکان چه شکلی دارند»، دلتنگی جگرخونم میکند.
همیشه اما کودکی در رنج و مقاومت در نزدیکیات وجود دارد. برای من بیرون از اینجا، کودکان افغانستانی، کودکان کار، کودکان مبتلا به اختلالات روان و کودکان مبتلا به سرطان بودند. اینجا هم کودکان مادران زندانی و کودکان جنگزدهایاند که در اخبار یکطرفه میبینمشان. بیرون از اینجا وحید بود، اینجا رونیکا هست. اینجا باید به مادرش بگویم در کتابهای مددکاریام نوشته باید با کودک صادق بود وقتی که میپرسد: «مامان کی برمیگردی؟» باید با زبان ساده با کودک صحبت کرد. مثلا باید بگویی: «پنج تولد دیگرت که بگذرد برمیگردم خانه.»
زندان البته که تجربه ازدستدادن است، اما تمرین محکمگرفتن آنچه در مشتت بهجا مانده هم هست. اینجا دارم کتاب مددکاری دیگری میخوانم درباره کودکان و جنگ. یادم میدهد که به کودکان جنگزده آموزش دهم چطور فرونپاشند وقتی بوی باروت، بوی بدنهای سوخته در سرشان میپیچد، یا چه کار کنند وقتی ناگهان با بدنهای کوچکشان، حس میکنند که الان است یک بار دیگر زیر آوار خانهای دفن شوند. احساس دفنشدن برای هرشانهای سنگین است. چه برسد به کودکی که حتی نمیداند مرز را چطور مینویسند. هیچ کودکی با مرزهایش متولد نمیشود.
@harasswatch
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#آرمیتا_گراوند
«مبارزه تنها توانانی ادامه نفسکشیدن نیست. در واقع این دعوا برای این است که بتوانید با سر بالا در خیابان قدم بزنید و احساس کنید من هم به اینجا تعلق دارم و لیاقت حضور در هرجا را دارم.»
ویدئو را خواهر آرمیتا منتشر کرده و کپشن برگرفته از صفحه اینستاگرام خود آرمیتا گراوند است.
@harasswatch
«مبارزه تنها توانانی ادامه نفسکشیدن نیست. در واقع این دعوا برای این است که بتوانید با سر بالا در خیابان قدم بزنید و احساس کنید من هم به اینجا تعلق دارم و لیاقت حضور در هرجا را دارم.»
ویدئو را خواهر آرمیتا منتشر کرده و کپشن برگرفته از صفحه اینستاگرام خود آرمیتا گراوند است.
@harasswatch
🔹نگاهی اجمالی به کار خانگی و کتاب «انقلاب در نقطه صفر»
🔹چه کسی به لکههای روی فرش فکر خواهد کرد؟
نویسنده: فرزانه کریمی
چگونه میشود بعد از صرف غذا، بدون هیچ مسئولیتی برخاست و رفت و به امور شخصی خود رسید؟ جمعکردن لیوانها و بشقابها، شستن و جابجاکردن و به فکر وعده غذایی بعد شدن چه؟ چهکسی میخواهد پاکیزگی را مراعات کند، چربیها را بشوید و سینک ظرفشویی را آنطور که باید، تمیز نگه دارد؟ چگونه میتوان زنی را تصور کرد که بهاندازه یک نفر، بهاندازه خودش، نگران پاکیزگی محیط اطرافش است، کسی را که در طول روز به آمادهکردن صبحانه و ناهار و شام برای دیگران فکر نمیکند؟ چگونه میشود کسی به لکه روی فرش، روی کابینت، دسته یخچال، پاشیدگی لباسها فکر نکند؟ بپرسیم. اگر زنان در سراسر جهان این درگیریهای ذهنی را نمیداشتند چه تغییری در وضعیت عمومیشان بوجود میآمد؟ چقدر از نیروی فکری خود را ذخیره میکردند؟ به چه مسائل مهمی میپرداختند؟ مراقبت از فرزندان چه میزان انرژی از مادران میگیرد؟ چه چالشهایی پیش روی مادران میگذارد؟ با تولد هر طفل چند زنجیر به زنجیرهای پای مادران اضافه میشود؟ صدای قاشقی که کَف آشپزخانه میافتد، درب کابینتی که باز مانده، شیری که روی اجاقگاز سر رفته و اجاقگازی که باید مجددا پاکیزه شود، لباسهای سفید و…، اینها چقدر تمرکز میخواهد؟ تکرارِ روزانه این کارها چه میزان از نیروی فکری و جسمی زنان را میبلعد؟
در سال ۱۹۷۲، که کارزار مطالبه مزد برای کار خانگی توسط زنانی از ایتالیا، انگلستان، فرانسه و ایالات متحده، به راه افتاد، در افغانستان چه خبر بود؟ در سال ۲۰۲۳ وضعیت حقوق زنان افغانستانی چیست؟ واقعیت وَهمآلود و اندوهباری است که اکنون فکرکردن به حقوق زنان افغانستان جرات زیادی میطلبد. چهاینکه زنان افغانستان جز کار خانگی و اطاعت از مردان حق دیگری ندارند. آنچه اینجا در مورد کار خانگی زنان میخوانیم، مسئولیت تحمیلی مشترکی است که به زنان جهان داده شده است، افغانستان هم ذیل این مجموعه قرار میگیرد. در افغانستان اما بهشیوههای تندروانه و بنیادیتر، تلاش میشود زنان در خانهها بمانند و فعالیت محوریشان کار خانگی باشد. زنان با وحشت از فضاهای عمومی حذف میشوند و به پستوهایخانهها رانده میشوند.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2243/
@harasswatch
🔹چه کسی به لکههای روی فرش فکر خواهد کرد؟
نویسنده: فرزانه کریمی
چگونه میشود بعد از صرف غذا، بدون هیچ مسئولیتی برخاست و رفت و به امور شخصی خود رسید؟ جمعکردن لیوانها و بشقابها، شستن و جابجاکردن و به فکر وعده غذایی بعد شدن چه؟ چهکسی میخواهد پاکیزگی را مراعات کند، چربیها را بشوید و سینک ظرفشویی را آنطور که باید، تمیز نگه دارد؟ چگونه میتوان زنی را تصور کرد که بهاندازه یک نفر، بهاندازه خودش، نگران پاکیزگی محیط اطرافش است، کسی را که در طول روز به آمادهکردن صبحانه و ناهار و شام برای دیگران فکر نمیکند؟ چگونه میشود کسی به لکه روی فرش، روی کابینت، دسته یخچال، پاشیدگی لباسها فکر نکند؟ بپرسیم. اگر زنان در سراسر جهان این درگیریهای ذهنی را نمیداشتند چه تغییری در وضعیت عمومیشان بوجود میآمد؟ چقدر از نیروی فکری خود را ذخیره میکردند؟ به چه مسائل مهمی میپرداختند؟ مراقبت از فرزندان چه میزان انرژی از مادران میگیرد؟ چه چالشهایی پیش روی مادران میگذارد؟ با تولد هر طفل چند زنجیر به زنجیرهای پای مادران اضافه میشود؟ صدای قاشقی که کَف آشپزخانه میافتد، درب کابینتی که باز مانده، شیری که روی اجاقگاز سر رفته و اجاقگازی که باید مجددا پاکیزه شود، لباسهای سفید و…، اینها چقدر تمرکز میخواهد؟ تکرارِ روزانه این کارها چه میزان از نیروی فکری و جسمی زنان را میبلعد؟
در سال ۱۹۷۲، که کارزار مطالبه مزد برای کار خانگی توسط زنانی از ایتالیا، انگلستان، فرانسه و ایالات متحده، به راه افتاد، در افغانستان چه خبر بود؟ در سال ۲۰۲۳ وضعیت حقوق زنان افغانستانی چیست؟ واقعیت وَهمآلود و اندوهباری است که اکنون فکرکردن به حقوق زنان افغانستان جرات زیادی میطلبد. چهاینکه زنان افغانستان جز کار خانگی و اطاعت از مردان حق دیگری ندارند. آنچه اینجا در مورد کار خانگی زنان میخوانیم، مسئولیت تحمیلی مشترکی است که به زنان جهان داده شده است، افغانستان هم ذیل این مجموعه قرار میگیرد. در افغانستان اما بهشیوههای تندروانه و بنیادیتر، تلاش میشود زنان در خانهها بمانند و فعالیت محوریشان کار خانگی باشد. زنان با وحشت از فضاهای عمومی حذف میشوند و به پستوهایخانهها رانده میشوند.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2243/
@harasswatch
دیدبان آزار
چه کسی به لکههای روی فرش فکر خواهد کرد؟
نعکاس مبارزات فمینیستی ایران و دیگر کشورهای دنیا علیه سرکوب و خشونت جنسی و بررسی و معرفی اشکال سازماندهی زنان علیه خشونت
🔹درباره فقدان همدلی با آسیبدیدگان تتلو
🔹نظام حساسیت انتخابی
نویسنده: ناشناس
چرا گاهی نظام حساسیتمان در قبال آزارگر و آزاردیده انتخابی عمل میکند؟ این پرسش بعد از مطرحنشدن موضوع آزارگری امیرحسین مقصودلو(معروف به تتلو) و سکوت غالب پیرامون خشونتهای هولناک او قوت بیشتری مییابد. تتلو متفاوت از هنرمند یا استادی است که وجهه مقبولی از خود به نمایش گذاشته است. تتلو به دلیل اظهارنظرهای زنستیزانه، ادبیات رکیک و در مقاطعی همکاری با حکومت جمهوری اسلامی، بدل به چهرهای منفور نزد برخی گشته و هرگونه طرفداری یا نزدیکی به او میتواند زمینه طرد را فراهم کند. به همین ترتیب، قربانیان تتلو همدلی و حمایت دریافت نمیکنند چراکه همهچیز عیان بوده است و لابد آسیبدیدگان آگاهانه «انتخاب» کردهاند.
نباید فراموش کرد که قربانیان تتلو شدیدترین نوع سلطه و آزاری را که میشود تصور کرد تجربه کردهاند. صرفاً به علت هشدارهایی که در رابطه با این شخص داده شده با استدلالهایی نظیر «آدم عاقل با چنین موجود بیماری وارد رابطه نمیشود»، «کسی که سراغ تتلو میرود تکلیفش معلوم است» و ...، قربانینکوهی میتواند به مناسباتی دامن بزند که قربانیان آزار را بدل به کاست و همدلی و حمایت جامعه را تبدیل به کالای سفارشی و مصرفی کند. از طرفی دیگر، چنین مواجههای بهطور کلی کارکردهای شهرت، روابط قدرت، شیوههای متعدد دستکاری عاطفی و روانی، و ... را نادیده میگیرد، توجهی به رده سنی، زمینه فرهنگی و اجتماعی و ... بازماندگان ندارد و نادیده میگیرد که علیرغم گفتار زنستیز و رکیک تتلو و خشونتهای افشاشدهاش، او همچنان میلیونها طرفدار وفادار دارد. ما باید بنویسم که چرا علیرغم افشاگریها، روند آسیبدیدن افراد از فردی مانند تتلو متوقف نمیشود و دانش و تجربه اندوخته این چند سال را برای حمایت از این آسیبدیدگان بهکار ببندیم.
این مواجهه نیازمند یک هشیاری جمعی هم از سوی کنشگران و هم مخاطبان آنها است. این یادداشت، دعوتی است به فراتررفتن از حلقههای اطرافمان، درهمشکستن دوگانه قربانی خوب/قربانی بد و نوعی از حمایت و همبستگی که بیقیدوشرط است. ما فعالان فمینیست باید بتوانیم راهی برای ارتباط با این زنان پیدا کنیم و گفتگویی شکل دهیم تا نگرانیهای جدّی موجود را به گوش مخاطبان بیشتری برسانیم، تا چتر حمایتی میتو را گستردهتر کنیم، بهگونهای که تمامی بازماندگان خشونت جنسی، فارغ از اینکه خشونتگر چه کسی است، در پناه آن قرار بگیرند.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2242/
@harasswatch
🔹نظام حساسیت انتخابی
نویسنده: ناشناس
چرا گاهی نظام حساسیتمان در قبال آزارگر و آزاردیده انتخابی عمل میکند؟ این پرسش بعد از مطرحنشدن موضوع آزارگری امیرحسین مقصودلو(معروف به تتلو) و سکوت غالب پیرامون خشونتهای هولناک او قوت بیشتری مییابد. تتلو متفاوت از هنرمند یا استادی است که وجهه مقبولی از خود به نمایش گذاشته است. تتلو به دلیل اظهارنظرهای زنستیزانه، ادبیات رکیک و در مقاطعی همکاری با حکومت جمهوری اسلامی، بدل به چهرهای منفور نزد برخی گشته و هرگونه طرفداری یا نزدیکی به او میتواند زمینه طرد را فراهم کند. به همین ترتیب، قربانیان تتلو همدلی و حمایت دریافت نمیکنند چراکه همهچیز عیان بوده است و لابد آسیبدیدگان آگاهانه «انتخاب» کردهاند.
نباید فراموش کرد که قربانیان تتلو شدیدترین نوع سلطه و آزاری را که میشود تصور کرد تجربه کردهاند. صرفاً به علت هشدارهایی که در رابطه با این شخص داده شده با استدلالهایی نظیر «آدم عاقل با چنین موجود بیماری وارد رابطه نمیشود»، «کسی که سراغ تتلو میرود تکلیفش معلوم است» و ...، قربانینکوهی میتواند به مناسباتی دامن بزند که قربانیان آزار را بدل به کاست و همدلی و حمایت جامعه را تبدیل به کالای سفارشی و مصرفی کند. از طرفی دیگر، چنین مواجههای بهطور کلی کارکردهای شهرت، روابط قدرت، شیوههای متعدد دستکاری عاطفی و روانی، و ... را نادیده میگیرد، توجهی به رده سنی، زمینه فرهنگی و اجتماعی و ... بازماندگان ندارد و نادیده میگیرد که علیرغم گفتار زنستیز و رکیک تتلو و خشونتهای افشاشدهاش، او همچنان میلیونها طرفدار وفادار دارد. ما باید بنویسم که چرا علیرغم افشاگریها، روند آسیبدیدن افراد از فردی مانند تتلو متوقف نمیشود و دانش و تجربه اندوخته این چند سال را برای حمایت از این آسیبدیدگان بهکار ببندیم.
این مواجهه نیازمند یک هشیاری جمعی هم از سوی کنشگران و هم مخاطبان آنها است. این یادداشت، دعوتی است به فراتررفتن از حلقههای اطرافمان، درهمشکستن دوگانه قربانی خوب/قربانی بد و نوعی از حمایت و همبستگی که بیقیدوشرط است. ما فعالان فمینیست باید بتوانیم راهی برای ارتباط با این زنان پیدا کنیم و گفتگویی شکل دهیم تا نگرانیهای جدّی موجود را به گوش مخاطبان بیشتری برسانیم، تا چتر حمایتی میتو را گستردهتر کنیم، بهگونهای که تمامی بازماندگان خشونت جنسی، فارغ از اینکه خشونتگر چه کسی است، در پناه آن قرار بگیرند.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2242/
@harasswatch
هرس واچ | دیدبان آزار
نظام حساسیت انتخابی
تتلو متفاوت از هنرمند یا استادی است که وجهه مقبولی از خود به نمایش گذاشته است. تتلو به دلیل اظهارنظرهای زنستیزانه، ادبیات رکیک و در مقاطعی همکاری با حکومت جمهوری اسلامی، بدل به چهرهای منفور نزد برخی گشته و هرگونه طرفداری یا نزدیکی به او میتواند
🔹بیانیهای در انتقاد به سکوت جامعه هنری در قبال خشونت جنسی
«فمینیسم از آن رو وجود دارد که دیگر هرگز زنی مجبور نباشد در تنهایی و انزوا با آزارگرش رودررو شود؛ فمینیسم برای شکستن حریمی آمده که مردان در آن به زنان تجاوز می کنند، آنها را کتک می زنند و به قتل میرسانند.»
آندرهآ دوورکین
چندی پیش دوازده روایت آزار از بابک اطمینانی، نقاش، مدرس نقاشی و استاد دانشگاه سابق منتشر شد. روایتهایی که علیرغم تعدد و هولناکیشان با سکوت گسترده جامعه تجسمی روبرو شد. این سکوت معنادار، در معیت همدلی خیل شاگردان و حامیان آزارگر و سرزنش آزاردیدگان، پرسشهایی جدی درباره حدود آگاهی جنسیتی جامعه هنری ایران پیش میکشد.
اگر نگاهی بیاندازیم به مسیر پرمخاطرهای که آزاردیدگان در طول این سه سال روایتگری آزار جنسی و به شکل خاص در جامعه فرهنگ و هنر طی کردند، متوجه خواهیم شد که علاوه بر آزارگران و حامیانشان، این فضای بیشمردانه روشنفکری ایران است که میبایست اخلاقا مورد بازخواست قرار گیرد. مراد ما از فضای بیشمردانه آن سازوکارهای اجتماعی و فرهنگی است که قواعد مردانگی سنتی و نابرابری جنسیتی را قوام میبخشد و بازتثبیت میکند. در چنین فضایی است که راویان خشونت جنسی هزینههایی گزاف به جان میخرند، در حالی که متهمین از تبعات خشونت میگریزند سخن گفتن از آزار بهجز نیازمندی به آمادگی روانی آزاردیده، نیازمند ایجاد بستری فرهنگی در جامعه نیز هست؛ بستری که امکانهای صدادار شدن آزاردیدگان و فهم پیچیدگیهای آزارگری را فراهم آورد.
جامعه هنری ایران موظف است در مقابل خشونت عریان آزارگران موضع بگیرد. این موضعگیری نه تنها وظیفه هر کسی است که به برابری جنسیتی اعتقاد دارد بلکه زمینهساز شکلگیری مباحثی حول ابعاد مختلف جنسیتزدگی در بطن جامعه تجسمی ایران است. وقت آن است که جامعه تجسمی از خود بپرسد در حلقهها، جمعها و گروههای حرفه ای و تخصصی خود تا کجا به امنیت زنان توجه میکند و چه تمهیداتی برای کاهش خشونت بر زنان و اقلیتهای جنسی اندیشیده است.
امروز جامعه تجسمی در مقابل یک دوراهی قرار دارد: دوراهیای میان حمایت از آزارگران یا آزاردیدگان و انتخابی میان همدستی با سرکوب یا نفی آن. انتخاب ماست که تعیین میکند تا کجا علیه سرکوب سیستماتیک و خشونت علیه زنان در میانه جنبش «زن زندگی آزادی» میایستیم
منبع: تریبون زمانه
لینک امضای بیانیه:
https://docs.google.com/forms/d/e/1FAIpQLSdWO9OnFIMriDS91k23-SnPFj7dSJqOxNS06M190U2wMJg24Q/viewform
@harasswatch
«فمینیسم از آن رو وجود دارد که دیگر هرگز زنی مجبور نباشد در تنهایی و انزوا با آزارگرش رودررو شود؛ فمینیسم برای شکستن حریمی آمده که مردان در آن به زنان تجاوز می کنند، آنها را کتک می زنند و به قتل میرسانند.»
آندرهآ دوورکین
چندی پیش دوازده روایت آزار از بابک اطمینانی، نقاش، مدرس نقاشی و استاد دانشگاه سابق منتشر شد. روایتهایی که علیرغم تعدد و هولناکیشان با سکوت گسترده جامعه تجسمی روبرو شد. این سکوت معنادار، در معیت همدلی خیل شاگردان و حامیان آزارگر و سرزنش آزاردیدگان، پرسشهایی جدی درباره حدود آگاهی جنسیتی جامعه هنری ایران پیش میکشد.
اگر نگاهی بیاندازیم به مسیر پرمخاطرهای که آزاردیدگان در طول این سه سال روایتگری آزار جنسی و به شکل خاص در جامعه فرهنگ و هنر طی کردند، متوجه خواهیم شد که علاوه بر آزارگران و حامیانشان، این فضای بیشمردانه روشنفکری ایران است که میبایست اخلاقا مورد بازخواست قرار گیرد. مراد ما از فضای بیشمردانه آن سازوکارهای اجتماعی و فرهنگی است که قواعد مردانگی سنتی و نابرابری جنسیتی را قوام میبخشد و بازتثبیت میکند. در چنین فضایی است که راویان خشونت جنسی هزینههایی گزاف به جان میخرند، در حالی که متهمین از تبعات خشونت میگریزند سخن گفتن از آزار بهجز نیازمندی به آمادگی روانی آزاردیده، نیازمند ایجاد بستری فرهنگی در جامعه نیز هست؛ بستری که امکانهای صدادار شدن آزاردیدگان و فهم پیچیدگیهای آزارگری را فراهم آورد.
جامعه هنری ایران موظف است در مقابل خشونت عریان آزارگران موضع بگیرد. این موضعگیری نه تنها وظیفه هر کسی است که به برابری جنسیتی اعتقاد دارد بلکه زمینهساز شکلگیری مباحثی حول ابعاد مختلف جنسیتزدگی در بطن جامعه تجسمی ایران است. وقت آن است که جامعه تجسمی از خود بپرسد در حلقهها، جمعها و گروههای حرفه ای و تخصصی خود تا کجا به امنیت زنان توجه میکند و چه تمهیداتی برای کاهش خشونت بر زنان و اقلیتهای جنسی اندیشیده است.
امروز جامعه تجسمی در مقابل یک دوراهی قرار دارد: دوراهیای میان حمایت از آزارگران یا آزاردیدگان و انتخابی میان همدستی با سرکوب یا نفی آن. انتخاب ماست که تعیین میکند تا کجا علیه سرکوب سیستماتیک و خشونت علیه زنان در میانه جنبش «زن زندگی آزادی» میایستیم
منبع: تریبون زمانه
لینک امضای بیانیه:
https://docs.google.com/forms/d/e/1FAIpQLSdWO9OnFIMriDS91k23-SnPFj7dSJqOxNS06M190U2wMJg24Q/viewform
@harasswatch
Google Docs
بیانیه جمعی از زنان فمینیست و هنرمندان علیه خشونت جنسی بابک اطمینانی نقاش و مدرس نقاشی
فمینیسم از آن رو وجود دارد که دیگر هرگز زنی مجبور نباشد در تنهایی و انزوا با آزارگرش رودررو شود؛ فمینیسم برای شکستن حریمی آمده که مردان در آن به زنان تجاوز می کنند، آنها را کتک می زنند و به قتل میرسانند.
آندرهآ دوورکین
چندی پیش دوازده روایت آزار از بابک…
آندرهآ دوورکین
چندی پیش دوازده روایت آزار از بابک…
🔹ارائه هاله میرمیری در همایش هشت مارس دیدبان آزار
🔹مقنعه؛ سه قصه-خاطره از یک ترومای جمعی
بخشی از ارائه هاله میرمیری در همایش هشت مارس دیدبان آزار: مساله حجاب اجباری در ایران یک پدیده چندوجهی و چندتعینی است، به این معنا که ضمن اینکه اساسا مسالهای تاریخی، سیاسی و ابزار سرکوب به شکل سیستماتیک و ساختاری است، در سطح عاطفی و روانی یکی از آبشخورهای اصلی زخم های روان-تنی ما است. به این اعتبار، حجاب اجباری به عقیده من برای اون آن زنانی که پس از انقلاب و در جمهوری اسلامی با سیاستهای جنسی/جنسیتی مبتنی بر سنت-عرف اسلامی اینهمان نشدند و بهنحوی دربرابر استانداردهای زن عفیف و دلخواه جمهوری اسلامی در عرصه اجتماعی و صدالبته در خانوادهها ایستادند، همواره طرد و تنبیه شدند و مورد خشونت عریان و البته «عادیسازیشده» قرار گرفتند.
معتقدم که این مکانیزم ارعابی-تربیتی و ایدئولوژی «حجاب و عفاف» بخش مهمی از روند تربیتی و رشد جنسی/جنسیتی بسیاری از زنان در ایران بوده و همواره خاطرات متناقض و متعاقب با آن احساسات مخربی چون اضطراب و خشم و ناامنی را به همراه داشته است. همین احساس ناامنی و حس مورد حمله و بازجویی قرارگرفتن از سوی آپاراتوس.های قدرت این مساله را مستعد میکند که سیاسی و ترومایی جمعی و مسالهای فمینیستی باشد. این احساسات و خاطرات اگرچه قابلاشاره نیستند، بدیهی فرض میشوند و یا آنچنان کلان نیستند که سرفصلی در تاریخ جریان بدنه باشند، اما بخش مهمی از تاریخ زیستهای هستند که هیچوقت گویی فرصت ضبط و ثبتشدن در جریان تاریخ بدنه را نداشتهاند. ازاینرو، قدمهای کوچک ما در ثبت این احساسات به تاریخنگاری فمینیستی در بلندمدت کمک قابلتوجهی خواهد کرد.
من در این ارائه مروری بسیار کوتاه بر نحوه اعمال سیاستهای مرتبط با حجاب اجباری و جنسی خواهم داشت و در مرحله بعد سعی میکنم نحوه متاثرشدن ما از این سیاستها را نشان بدهم. به این منظور، در گام بعدی خواهم گفت که منظور از متاثرشدن به معنای دقیق کلمه چیست و در ادامه مفهوم پاتولوژیکی چون تروما را زمینهمند میکنم و منظور خود را از ترومای تدریجی، بینامقطعی و روزمره توضیح میدهم و میگویم بخش زیادی از آنچه امروز ما در خیزش ژینا میبینیم، نتیجه انباشت همین زخمها و برخاستن علیه آنهاست. اما نقطه قوت ارائه به زعم خودم دادههای انضمامی و یا به عبارتی بهاشتراکگذاشتن سه قصه-خاطره درباره احساسات متناقض، تروماتیک و بازگشتپذیری است که در یک پروژه پژوهشی در ارتباط با «مقنعه» بیان شده است. و در نهایت سعی میکنم به این پرسش پاسخ بدم که آیا زخمهای ما قابل ترمیماند؟
لینک تماشای ارائه:
https://harasswatch.com/news/2246/
🔹مقنعه؛ سه قصه-خاطره از یک ترومای جمعی
بخشی از ارائه هاله میرمیری در همایش هشت مارس دیدبان آزار: مساله حجاب اجباری در ایران یک پدیده چندوجهی و چندتعینی است، به این معنا که ضمن اینکه اساسا مسالهای تاریخی، سیاسی و ابزار سرکوب به شکل سیستماتیک و ساختاری است، در سطح عاطفی و روانی یکی از آبشخورهای اصلی زخم های روان-تنی ما است. به این اعتبار، حجاب اجباری به عقیده من برای اون آن زنانی که پس از انقلاب و در جمهوری اسلامی با سیاستهای جنسی/جنسیتی مبتنی بر سنت-عرف اسلامی اینهمان نشدند و بهنحوی دربرابر استانداردهای زن عفیف و دلخواه جمهوری اسلامی در عرصه اجتماعی و صدالبته در خانوادهها ایستادند، همواره طرد و تنبیه شدند و مورد خشونت عریان و البته «عادیسازیشده» قرار گرفتند.
معتقدم که این مکانیزم ارعابی-تربیتی و ایدئولوژی «حجاب و عفاف» بخش مهمی از روند تربیتی و رشد جنسی/جنسیتی بسیاری از زنان در ایران بوده و همواره خاطرات متناقض و متعاقب با آن احساسات مخربی چون اضطراب و خشم و ناامنی را به همراه داشته است. همین احساس ناامنی و حس مورد حمله و بازجویی قرارگرفتن از سوی آپاراتوس.های قدرت این مساله را مستعد میکند که سیاسی و ترومایی جمعی و مسالهای فمینیستی باشد. این احساسات و خاطرات اگرچه قابلاشاره نیستند، بدیهی فرض میشوند و یا آنچنان کلان نیستند که سرفصلی در تاریخ جریان بدنه باشند، اما بخش مهمی از تاریخ زیستهای هستند که هیچوقت گویی فرصت ضبط و ثبتشدن در جریان تاریخ بدنه را نداشتهاند. ازاینرو، قدمهای کوچک ما در ثبت این احساسات به تاریخنگاری فمینیستی در بلندمدت کمک قابلتوجهی خواهد کرد.
من در این ارائه مروری بسیار کوتاه بر نحوه اعمال سیاستهای مرتبط با حجاب اجباری و جنسی خواهم داشت و در مرحله بعد سعی میکنم نحوه متاثرشدن ما از این سیاستها را نشان بدهم. به این منظور، در گام بعدی خواهم گفت که منظور از متاثرشدن به معنای دقیق کلمه چیست و در ادامه مفهوم پاتولوژیکی چون تروما را زمینهمند میکنم و منظور خود را از ترومای تدریجی، بینامقطعی و روزمره توضیح میدهم و میگویم بخش زیادی از آنچه امروز ما در خیزش ژینا میبینیم، نتیجه انباشت همین زخمها و برخاستن علیه آنهاست. اما نقطه قوت ارائه به زعم خودم دادههای انضمامی و یا به عبارتی بهاشتراکگذاشتن سه قصه-خاطره درباره احساسات متناقض، تروماتیک و بازگشتپذیری است که در یک پروژه پژوهشی در ارتباط با «مقنعه» بیان شده است. و در نهایت سعی میکنم به این پرسش پاسخ بدم که آیا زخمهای ما قابل ترمیماند؟
لینک تماشای ارائه:
https://harasswatch.com/news/2246/
Forwarded from Aasoo - آسو
«چه اتفاقی در روان زنی میافتد که پس از سالها سکوت و پذیرش رفتار آزارگر، بالاخره لب به اعتراض میگشاید؟ چه آگاهی و نیرویی باعث میشود که زنی بدون دسترسی به هیچ نوع آموزهی فمینیستی، در تنهایی خودش به جایی برسد که بگوید اطاعت از پدر و شوهر بس است و باید افسار زندگی خویش را از دیگران پس بگیرد؟»
🗂 این مقاله یکی از سلسلهمقالاتِ پروندهی «جامعه و سلامت روان» است که پیشتر در وبسایت دانشکده منتشر شده است.
aasoo.org/fa/articles/4267
@NashrAasoo 🔻
🗂 این مقاله یکی از سلسلهمقالاتِ پروندهی «جامعه و سلامت روان» است که پیشتر در وبسایت دانشکده منتشر شده است.
aasoo.org/fa/articles/4267
@NashrAasoo 🔻
🔹«تکرار هفت زمستان»
نویسنده: تارا
زنی که کودکهمسری را تجربه کرده و بابت دفاع از خود به اعدام محکوم شده، در بند عمومی است. با وجود توقف موقتی اجرای حکم اعدام سمیرا، حکم اما همچنان لغو نشده است و جان عزیز او همچنان در خطر است. ایران با اعدام دستکم ۱۶ زن در سال ۲۰۲۲، بزرگترین اعدامکننده زنان در جهان است. در سال جاری میلادی تاکنون نیز دستکم ۱۷ زن در ایران اعدام شدهاند. در ۶۶ درصد از قتلهای رخداده، زنان به قتل همسر یا شریک زندگی خود متهم شده بودند. طبق قوانین ایران، زن حتی در موارد خشونت خانگی بهراحتی امکان طلاق ندارد. زنان بدون پشتوانه مالی، حق حضانت فرزندان و ...، مجبور میشوند در روابط خشونتآمیز بمانند.
زنی به نام سمیرا از در دفاع از خود، در واکنش به موقعیت خود مرتکب قتل شد. سمیرا تنها ۱۵ سال داشت که بهاجبار کودکهمسر شد. سمیرا زمانی که مرتکب قتل همسر شد، ۱۹ ساله بود و دو فرزند ۷ ساله و ۶ ماهه داشت. او از ۱۰ سال پیش به این اتهام بازداشت شده و در تمام این مدت از دیدن فرزندانش محروم بوده است. حال برای اولینبار در این سالها، فرزندان خود را برای ملاقات آخر پیش از اجرای حکم اعدام، ملاقات کرده است.
سالها پیش زنی دیگر مثل سمیرا، مرتکب قتل شد؛ ریحانه جباری. او در سال ۱۳۹۳ به خاطر دفاع از خود در برابر تجاوز با صدای اذان صبح اعدام شد. ریحانه تمام این سالها چه وقتی در میانمان بود و در زندان برای زندهماندن مبارزه میکرد و چه بعد از مرگش، صدای ماندگاری علیه تجاوز بود. هنگامی که زنده بود نامه مینوشت. چه زیبا هم مینوشت. از تمامی آن نامهها و پارههایی تصویر و فیلم، مستندی به کارگردانی اشتفی نیدرزول ساخته شده است. مستند با ماکتی طراحیشده از زندان شروع میشود. همانجایی که ریحان ۱۹ تا ۲۷سالگیاش را در آنجا سپری کرد. کارگردان در قسمتی از این اثر، میگوید: «ما میلیونها قطعه کوچک داشتیم و مدت زیادی طول کشید تا بفهمم که چه چیزهایی دارم و چگونه میتوانم از آنها فیلم بسازم. شعله پاکروان تصاویر و صداها را ضبط میکرده است تا دخترش پس از آزادی از زندان بفهمد که در آن سالها، چه کسانی، چقدر برای آزادیاش کوشیدهاند. اما همهچیز جور دیگری پیش رفت، ریحانه از شرط بخشیدهشدنش ــاعلام اینکه مقتول قصد تجاوز به او را نداشتهــ سر باز زد، و پسر ارشد مقتول صندلی را از زیر پایش کشید.»
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2248/
@harasswatch
نویسنده: تارا
زنی که کودکهمسری را تجربه کرده و بابت دفاع از خود به اعدام محکوم شده، در بند عمومی است. با وجود توقف موقتی اجرای حکم اعدام سمیرا، حکم اما همچنان لغو نشده است و جان عزیز او همچنان در خطر است. ایران با اعدام دستکم ۱۶ زن در سال ۲۰۲۲، بزرگترین اعدامکننده زنان در جهان است. در سال جاری میلادی تاکنون نیز دستکم ۱۷ زن در ایران اعدام شدهاند. در ۶۶ درصد از قتلهای رخداده، زنان به قتل همسر یا شریک زندگی خود متهم شده بودند. طبق قوانین ایران، زن حتی در موارد خشونت خانگی بهراحتی امکان طلاق ندارد. زنان بدون پشتوانه مالی، حق حضانت فرزندان و ...، مجبور میشوند در روابط خشونتآمیز بمانند.
زنی به نام سمیرا از در دفاع از خود، در واکنش به موقعیت خود مرتکب قتل شد. سمیرا تنها ۱۵ سال داشت که بهاجبار کودکهمسر شد. سمیرا زمانی که مرتکب قتل همسر شد، ۱۹ ساله بود و دو فرزند ۷ ساله و ۶ ماهه داشت. او از ۱۰ سال پیش به این اتهام بازداشت شده و در تمام این مدت از دیدن فرزندانش محروم بوده است. حال برای اولینبار در این سالها، فرزندان خود را برای ملاقات آخر پیش از اجرای حکم اعدام، ملاقات کرده است.
سالها پیش زنی دیگر مثل سمیرا، مرتکب قتل شد؛ ریحانه جباری. او در سال ۱۳۹۳ به خاطر دفاع از خود در برابر تجاوز با صدای اذان صبح اعدام شد. ریحانه تمام این سالها چه وقتی در میانمان بود و در زندان برای زندهماندن مبارزه میکرد و چه بعد از مرگش، صدای ماندگاری علیه تجاوز بود. هنگامی که زنده بود نامه مینوشت. چه زیبا هم مینوشت. از تمامی آن نامهها و پارههایی تصویر و فیلم، مستندی به کارگردانی اشتفی نیدرزول ساخته شده است. مستند با ماکتی طراحیشده از زندان شروع میشود. همانجایی که ریحان ۱۹ تا ۲۷سالگیاش را در آنجا سپری کرد. کارگردان در قسمتی از این اثر، میگوید: «ما میلیونها قطعه کوچک داشتیم و مدت زیادی طول کشید تا بفهمم که چه چیزهایی دارم و چگونه میتوانم از آنها فیلم بسازم. شعله پاکروان تصاویر و صداها را ضبط میکرده است تا دخترش پس از آزادی از زندان بفهمد که در آن سالها، چه کسانی، چقدر برای آزادیاش کوشیدهاند. اما همهچیز جور دیگری پیش رفت، ریحانه از شرط بخشیدهشدنش ــاعلام اینکه مقتول قصد تجاوز به او را نداشتهــ سر باز زد، و پسر ارشد مقتول صندلی را از زیر پایش کشید.»
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2248/
@harasswatch
دیدبان آزار
«تکرار هفت زمستان»
ایران با اعدام دستکم 16 زن در سال 2022، بزرگترین اعدامکننده زنان، در جهان است. تکرار کنید زنان، زنان، زنان... در سال جاری میلادی تاکنون نیز دستکم 17 زن در ایران اعدام شدهاند. در 66 درصد از قتلهای رخداده، زنان به قتل همسر یا شریک زندگی خود متهم
🔹افزایش فروش سکس پس از سیل و طوفان در مالاوی
🔹بحران اقلیمی مسئلهای جنسیتی است
۹ ماه قبل، چرخند بسیار شدید استوایی فردی، در طی شش روز، دوبار مالاوی را درنوردید. این چرخند موجب تحریک سیل و رانش زمین در سرتاسر کشور شد، بیش از ۱۰۰۰ نفر را کشت و ۷۰۰ هزار نفر را آواره کرد. این واقعه زندگی گریس ۲۹ساله را که از طریق کشاورزی معیشتی روزگار میگذراند تماما دگرگون کرد: «آب، خانه و محصولاتمان را نابود کرد. مطاقا چیزی برداشت نکردیم. همه را شست و برد.»
مستاصل و در جستجوی غذا، گریس برای اولینبار در زندگی خود روسپیگری کرد. امروز او در کنار دریاچه چیوتا، جایی که ماهیگیران، ماهی خریدوفروش میکنند، به دنبال مشتری میگردد. مدیر یک سازمان مالاویایی که در زمینه حمایت از زنان و دختران دربرابر استثمار جنسی فعالیت میکند میگوید: «تمامی بلایای طبیعی با آثار و عواقب جنسیتی همراهند و عموما زنانند که این عواقب را متحمل میشوند.»
به گفته مدیر سازمان، تعدادی از این زنان گمان میکردند از طریق روسپیگری نیازهای اولیه زندگیشان تضمین میشود. اما چنین نیست. این زنان برای یک شب ۲۰۰۰ کواچای مالاوی دریافت میکنند که حدودا برابر با یک دلار است. اما بسیاری از مشتریان، از طریق قلدری و اعمال خشونت سعی میکنند مبلغ کمتری بپردازند و برخی هم بهکل از پرداخت امتناع میکنند. عدهای از مشتریان نیز دائما درخواست رابطه جنسی محافظتنشده دارند.
چندی صندوق جمعیت سازمان ملل متحد با استناد به گزارش اخیر خود هشدار داد که بحران اقلیمی مسئلهای جنسیت-خنثی نیست و تنها ۳۸ کشور از ۱۱۹ کشوری که برنامههای خود را برای مقابله با بحران اقلیمی اعلام کردهاند، دسترسی به لوازم پیشگیری از بارداری، خدمات بارداری و زایمان را در برنامههای خود گنجاندهاند و تنها ۱۵ کشور به مسئله خشونت علیه زنان اشاره کردهاند. در این گزارش یه تاثیرات جنسیتی مضاعف بلایای طبیعی بر زنان اشاره شده است از جمله افزایش ازدواج کودکان دختر، بهدلیل فشارهای روانی و افتصادی وارده بر خانوادهها.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2249/
@harasswatch
🔹بحران اقلیمی مسئلهای جنسیتی است
۹ ماه قبل، چرخند بسیار شدید استوایی فردی، در طی شش روز، دوبار مالاوی را درنوردید. این چرخند موجب تحریک سیل و رانش زمین در سرتاسر کشور شد، بیش از ۱۰۰۰ نفر را کشت و ۷۰۰ هزار نفر را آواره کرد. این واقعه زندگی گریس ۲۹ساله را که از طریق کشاورزی معیشتی روزگار میگذراند تماما دگرگون کرد: «آب، خانه و محصولاتمان را نابود کرد. مطاقا چیزی برداشت نکردیم. همه را شست و برد.»
مستاصل و در جستجوی غذا، گریس برای اولینبار در زندگی خود روسپیگری کرد. امروز او در کنار دریاچه چیوتا، جایی که ماهیگیران، ماهی خریدوفروش میکنند، به دنبال مشتری میگردد. مدیر یک سازمان مالاویایی که در زمینه حمایت از زنان و دختران دربرابر استثمار جنسی فعالیت میکند میگوید: «تمامی بلایای طبیعی با آثار و عواقب جنسیتی همراهند و عموما زنانند که این عواقب را متحمل میشوند.»
به گفته مدیر سازمان، تعدادی از این زنان گمان میکردند از طریق روسپیگری نیازهای اولیه زندگیشان تضمین میشود. اما چنین نیست. این زنان برای یک شب ۲۰۰۰ کواچای مالاوی دریافت میکنند که حدودا برابر با یک دلار است. اما بسیاری از مشتریان، از طریق قلدری و اعمال خشونت سعی میکنند مبلغ کمتری بپردازند و برخی هم بهکل از پرداخت امتناع میکنند. عدهای از مشتریان نیز دائما درخواست رابطه جنسی محافظتنشده دارند.
چندی صندوق جمعیت سازمان ملل متحد با استناد به گزارش اخیر خود هشدار داد که بحران اقلیمی مسئلهای جنسیت-خنثی نیست و تنها ۳۸ کشور از ۱۱۹ کشوری که برنامههای خود را برای مقابله با بحران اقلیمی اعلام کردهاند، دسترسی به لوازم پیشگیری از بارداری، خدمات بارداری و زایمان را در برنامههای خود گنجاندهاند و تنها ۱۵ کشور به مسئله خشونت علیه زنان اشاره کردهاند. در این گزارش یه تاثیرات جنسیتی مضاعف بلایای طبیعی بر زنان اشاره شده است از جمله افزایش ازدواج کودکان دختر، بهدلیل فشارهای روانی و افتصادی وارده بر خانوادهها.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2249/
@harasswatch
دیدبان آزار
بحران اقلیمی مسئلهای جنسیتی است
9 ماه قبل، چرخند بسیار شدید استوایی فردی، که در میان چرخندهای ثبتشده بیشترین طول عمر را داشته است، در طی شش روز، دوبار مالاوی را درنوردید. این چرخند موجب تحریک سیل و رانش زمین در سرتاسر کشور شد، بیش از 1000 نفر را کشت و 700 هزار نفر را آواره کرد. ای
ديدبان آزار
Photo
#شریفه_محمدی، فعال کارگری از تاریخ ۱۴ آذرماه در رشت بازداشت شده است. علیرغم تعیین وثیقه و تامین آن توسط خانواده، بازپرس شعبه چهار دادسرای عمومی رشت از پذیرش وثیقه و آزادی او خودداری کرده است. همسر شریفه محمدی برایش نوشته است:
«در جایی خوانده بودم که از یک زندانی پرسیدند چیزی لازم داری برایت بیاوریم، در جواب گفته بود برایم نامه بنویسید. عزیز دلم، شریفه جان، میدانم که ممنوع الملاقات هستی و حتی اجازه تلفن هم نداری، با این وصف من برایت مینویسم و امیدوارم به دستت برسد و خوشحالت کند. امروز ۱۵ روز از بازداشت تو میگذرد، آیدین و من هرلحظه چشمانتظار دیدن روی ماهت و شنیدن صدایت هستیم. شب اول دستگیریات از بازداشتگاه تماس گرفتند و گفتند که حالت خوب نیست. اورژانس برایت دارو نوشت تا من بروم و تهیه کنم.
تا امروز که برایت مینویسم به همه مراجع سر زدهام و کسی پاسخ درستی از علت بازداشتت به من نداده است. هرروز که مراجعه میکنم جوابهای سربالا میدهند و میگویند ده روز دیگر بیا. حتی بازپرس از روبروشدن با من خودداری میکند. از چند روز پیش دیگر مرا به دادسرا هم راه نمیدهند. نمیدانم چرا به تو اجازه تلفن نمیدهند. یقین دارم که هیچ کار خلافی انجام ندادهای، تو انسان مهربان، پرتلاش و زحمتکشی هستی، تا زندگی خوبی برای خودت و خانوادهات بسازی. تو هیچ جرمی مرتکب نشدهای، جز تلاش برای زندگی بهتر و انسانی.
یادم میآید سالها پیش چقدر برای جمعآوری سابقه پدرت تلاش کردی. پیرمرد ۴۰ سال، در شهرهای مختلف تحت شرایط سخت کارگری کرده بود و بیمهاش را کامل رد نکرده بودند. میدانم از آن روز با خودت عهد بستهای که هرکجا حقی از دوستان و آشنایانت ضایع شد، پیگیری کنی. عزیز دلم، این را خوب میدانم که زمستان تمام میشود و روسیاهی برای زغال خواهد ماند. من و آیدین بیصبرانه منتظر دیدارت هستیم تا تو را در آغوش بگیریم.»
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
«در جایی خوانده بودم که از یک زندانی پرسیدند چیزی لازم داری برایت بیاوریم، در جواب گفته بود برایم نامه بنویسید. عزیز دلم، شریفه جان، میدانم که ممنوع الملاقات هستی و حتی اجازه تلفن هم نداری، با این وصف من برایت مینویسم و امیدوارم به دستت برسد و خوشحالت کند. امروز ۱۵ روز از بازداشت تو میگذرد، آیدین و من هرلحظه چشمانتظار دیدن روی ماهت و شنیدن صدایت هستیم. شب اول دستگیریات از بازداشتگاه تماس گرفتند و گفتند که حالت خوب نیست. اورژانس برایت دارو نوشت تا من بروم و تهیه کنم.
تا امروز که برایت مینویسم به همه مراجع سر زدهام و کسی پاسخ درستی از علت بازداشتت به من نداده است. هرروز که مراجعه میکنم جوابهای سربالا میدهند و میگویند ده روز دیگر بیا. حتی بازپرس از روبروشدن با من خودداری میکند. از چند روز پیش دیگر مرا به دادسرا هم راه نمیدهند. نمیدانم چرا به تو اجازه تلفن نمیدهند. یقین دارم که هیچ کار خلافی انجام ندادهای، تو انسان مهربان، پرتلاش و زحمتکشی هستی، تا زندگی خوبی برای خودت و خانوادهات بسازی. تو هیچ جرمی مرتکب نشدهای، جز تلاش برای زندگی بهتر و انسانی.
یادم میآید سالها پیش چقدر برای جمعآوری سابقه پدرت تلاش کردی. پیرمرد ۴۰ سال، در شهرهای مختلف تحت شرایط سخت کارگری کرده بود و بیمهاش را کامل رد نکرده بودند. میدانم از آن روز با خودت عهد بستهای که هرکجا حقی از دوستان و آشنایانت ضایع شد، پیگیری کنی. عزیز دلم، این را خوب میدانم که زمستان تمام میشود و روسیاهی برای زغال خواهد ماند. من و آیدین بیصبرانه منتظر دیدارت هستیم تا تو را در آغوش بگیریم.»
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی