ديدبان آزار
Video
نویسنده: س
تصاویری که از مراسم خاکسپاری آرمیتا منتشر نشدند، عموما تار و بیکیفیت بودند، قابهایی مشوش که با دوربینهای پنهانی ثبت شده بودند و نشان از فضای کنترلشده و حضور پرشمار نیروهای امنیتی داشتند. در حال جستوجو بودم که به گزارش تصویری «خبرگزاری فارس» برخوردم؛ عکسهایی باکیفیت، بهوضوح در امنیت قاببندی شده و مسلط. دست عکاس نلرزیده و لنز دوربینش را پنهان نکرده. او مامور شده تا راوی این مراسم باشد. عکسها یک مراسم خاکسپاری معمولی را روایت میکنند؛ مادری گریان و نزدیکانی در حال مویه و زاری. نه از بازداشت و ضربوشتم دهها نفر نشانی دیده میشود و نه از تنندادن آرمیتا. قاب مقنعهپوش در مرکز این تصاویر مدیریتشده جای گرفته است.
راوی همانی است که از ابتدا اخبار آخرین روزهای آرمیتا و تکبهتک نفسها و ضربانهایش را در بیمارستان کنترل کرده است، صدای خانواده و دوستانش و حتی تصویر مزارش. همانی که نگذاشت پای خبرنگاران به بالین آرمیتا و جوار خانوادهاش برسد، همانی که در لحظه ژینا، نیلوفر حامدی و الهه محمدی را بهدلیل حضور در بیمارستان کسری و آرامگاه آیچی سقز، حبس و به همکاری با دولتهای خارجی متهم کرد. راوی سوگ آرمیتا، پایش را گذاشته روی جای خالیشده الهه و نیلوفر.
سایه شمس در رادیوزمانه مینویسد: «آرمیتا بدون مقنعه وارد مترو میشود و با آن به خاک سپرده میشود؛ بدون آن سرزنده است و قدم میزند و با آن یک تصویر بیجان در قابی با روبان مشکی است. مراسم خاکسپاری آرمیتا در نوع خودش هولناک است، همانقدر که مرگ-قتلش، همانقدر که کنترل دیوانهوار خبرها در زمان اغمایش.» این قاب آرمیتاست. تصویر آرمیتا همان دقایق پخششده در مترو است، با سری بالا و بلند، محق و ایستاده. آرمیتا همین تصاویر و ثانیههایی است که قطرهچکانی و احتمالا با ترسولرز مخابره میشوند. و ما برای وفاداری به او و درهمشکستن راوی یکهتاز داستانش، باید تکثیرشان کنیم.
@harasswatch
تصاویری که از مراسم خاکسپاری آرمیتا منتشر نشدند، عموما تار و بیکیفیت بودند، قابهایی مشوش که با دوربینهای پنهانی ثبت شده بودند و نشان از فضای کنترلشده و حضور پرشمار نیروهای امنیتی داشتند. در حال جستوجو بودم که به گزارش تصویری «خبرگزاری فارس» برخوردم؛ عکسهایی باکیفیت، بهوضوح در امنیت قاببندی شده و مسلط. دست عکاس نلرزیده و لنز دوربینش را پنهان نکرده. او مامور شده تا راوی این مراسم باشد. عکسها یک مراسم خاکسپاری معمولی را روایت میکنند؛ مادری گریان و نزدیکانی در حال مویه و زاری. نه از بازداشت و ضربوشتم دهها نفر نشانی دیده میشود و نه از تنندادن آرمیتا. قاب مقنعهپوش در مرکز این تصاویر مدیریتشده جای گرفته است.
راوی همانی است که از ابتدا اخبار آخرین روزهای آرمیتا و تکبهتک نفسها و ضربانهایش را در بیمارستان کنترل کرده است، صدای خانواده و دوستانش و حتی تصویر مزارش. همانی که نگذاشت پای خبرنگاران به بالین آرمیتا و جوار خانوادهاش برسد، همانی که در لحظه ژینا، نیلوفر حامدی و الهه محمدی را بهدلیل حضور در بیمارستان کسری و آرامگاه آیچی سقز، حبس و به همکاری با دولتهای خارجی متهم کرد. راوی سوگ آرمیتا، پایش را گذاشته روی جای خالیشده الهه و نیلوفر.
سایه شمس در رادیوزمانه مینویسد: «آرمیتا بدون مقنعه وارد مترو میشود و با آن به خاک سپرده میشود؛ بدون آن سرزنده است و قدم میزند و با آن یک تصویر بیجان در قابی با روبان مشکی است. مراسم خاکسپاری آرمیتا در نوع خودش هولناک است، همانقدر که مرگ-قتلش، همانقدر که کنترل دیوانهوار خبرها در زمان اغمایش.» این قاب آرمیتاست. تصویر آرمیتا همان دقایق پخششده در مترو است، با سری بالا و بلند، محق و ایستاده. آرمیتا همین تصاویر و ثانیههایی است که قطرهچکانی و احتمالا با ترسولرز مخابره میشوند. و ما برای وفاداری به او و درهمشکستن راوی یکهتاز داستانش، باید تکثیرشان کنیم.
@harasswatch
Forwarded from Radio Zamaneh
غنچه قوامی: میخواهند عاملیت فمینیستی ما و معترضان خیزش ژینا را زیر سوال ببرند
فرزاد صیفیکاران ــ بار دیگر اتهامهای امنیتی و «جاسوس» خواندن دو روزنامهنگار بر پایه اتهامهای انتسابی، باعث شده تا نیلوفر حامدی و الهه محمدی به احکام سنگین زندان محکوم شوند. غنچه قوامی، دوست نیلوفر و الهه در گفتوگو با زمانه از تلاش نیروهای امنیتی و دستگاه قضایی جمهوری اسلامی برای پروندهسازی بر پایه مستندات غیرواقعی جهت محکوم کردن این دو روزنامهنگار میگوید.
https://www.tg-me.com/iv?url=https://www.radiozamaneh.com/789419/&rhash=0ceb6994783a68
@RadioZamaneh | رادیو زمانه
فرزاد صیفیکاران ــ بار دیگر اتهامهای امنیتی و «جاسوس» خواندن دو روزنامهنگار بر پایه اتهامهای انتسابی، باعث شده تا نیلوفر حامدی و الهه محمدی به احکام سنگین زندان محکوم شوند. غنچه قوامی، دوست نیلوفر و الهه در گفتوگو با زمانه از تلاش نیروهای امنیتی و دستگاه قضایی جمهوری اسلامی برای پروندهسازی بر پایه مستندات غیرواقعی جهت محکوم کردن این دو روزنامهنگار میگوید.
https://www.tg-me.com/iv?url=https://www.radiozamaneh.com/789419/&rhash=0ceb6994783a68
@RadioZamaneh | رادیو زمانه
t.me
غنچه قوامی: میخواهند عاملیت فمینیستی ما و معترضان خیزش ژینا را زیر سوال ببرند
فرزاد صیفیکاران ــ بار دیگر اتهامهای امنیتی و «جاسوس» خواندن دو روزنامهنگار بر پایه اتهامهای انتسابی، باعث شده تا نیلوفر حامدی و الهه محمدی به احکام سنگین زندان محکوم شوند. غنچه قوامی، دوست نیلوفر و الهه در گفتوگو با زمانه از تلاش نیروهای امنیتی و دستگاه…
Forwarded from شوراهای صنفی دانشجویان کشور
🔴 اعتصاب دانشجویان دانشگاه تربیتمدرس
بنا بر گزارشات رسیده از دانشگاه تربیت مدرس، در روزهای گذشته فراخوانهایی جهت اعتصاب در تاریخ ۲۱ و ۲۲ آبان در اعتراض به فشار حراست و خفقان حاکم بر دانشگاه، منتشر شده که با استقبال دانشجویان همراه شده است. بنا بر گزارشهای واصله، در پاسخ به فراخوان، دانشجویان در این دو روز از رفتن به کلاسهای درس، کتابخانهی مرکزی و برخی آزمایشگاهها خودداری کردند.
در همین حال مقامات دانشگاه تلاش بر عادی نشان دادن وضعیت دانشگاه در دو روز اخیر کردند؛ اما گزارشات متعددی از پیوستن دانشجویان به اعتصاب بدست رسیده است.
این اعتصاب در واکنش به فشارها و سیاستهایی است که حراست دانشگاه از مهرماه امسال بر فضای دانشگاه و خوابگاههای دخترانه اعمال کرده است.
#مطالبات_صنفی
#اعتصاب_دانشجویی
#دانشگاه_تربیتمدرس
5⃣1⃣9⃣0⃣
🆔 @senfi_uni_iran
بنا بر گزارشات رسیده از دانشگاه تربیت مدرس، در روزهای گذشته فراخوانهایی جهت اعتصاب در تاریخ ۲۱ و ۲۲ آبان در اعتراض به فشار حراست و خفقان حاکم بر دانشگاه، منتشر شده که با استقبال دانشجویان همراه شده است. بنا بر گزارشهای واصله، در پاسخ به فراخوان، دانشجویان در این دو روز از رفتن به کلاسهای درس، کتابخانهی مرکزی و برخی آزمایشگاهها خودداری کردند.
در همین حال مقامات دانشگاه تلاش بر عادی نشان دادن وضعیت دانشگاه در دو روز اخیر کردند؛ اما گزارشات متعددی از پیوستن دانشجویان به اعتصاب بدست رسیده است.
این اعتصاب در واکنش به فشارها و سیاستهایی است که حراست دانشگاه از مهرماه امسال بر فضای دانشگاه و خوابگاههای دخترانه اعمال کرده است.
#مطالبات_صنفی
#اعتصاب_دانشجویی
#دانشگاه_تربیتمدرس
5⃣1⃣9⃣0⃣
🆔 @senfi_uni_iran
🔹تابآوری در حبس انفرادی
🔹واگویه؛ فراموش میکنم
نویسنده: نون
پیش از رفتن بارها بوسیدمش، عزیز بومیام را میگویم، همان دربهدر بین دادگاه و دادسرا و زندان و بازداشتگاه. دستهایش را گرفتم و در آغوش کشیدمش. میخواهم از آن دو ساعت که کنارش نشسته بودم و خانهمان را وجببهوجب به قول خودشان تفتیش کردند، تنها همین لحظههایش را پشت پلکم بچسبانم؛ بوی خوش میدهند، بوی دستهای همیشه پناهش را.
عکس مهمانیهایت را که جلویت میگذارند یا شکل مهرورزیدنت را که میجورند، لباسپوشیدنت را که تحقیر میکنند و به سینههایت که اشاره میکنند و میگویند «حالا خوبه چیزی هم نداری، دوتا نوکی و یه مشت گوشت» میفهمی -یا تلاش میکنند با توهین و تحقیر بهت بفهمانند- شکلی از زندگی که انتخابش کردهای جرمانگاری شده انگار، تو مجرمی و زندگی روزمرهات جرم است.
یکی از شبهای آخر که دلتنگی خفهام کرده بود و بیقرار و بیتاب بودم، ذهنم را زیرورو کردم کسی، چیزی، جملهای، خاطرهای پیدا کنم تا سرپا نگهم دارد، نتوانستم، نمیشد. دراز کشیدم و روبهپهلو به دیوار زل زدم و دستم را روی دیوار کشیدم. اسم چندنفر از زندانیهای پیشین سلول را دیدم که با خودکار آبی کمرنگی که احتمالا با زرنگی و استرس و پنهانی از جلسه بازجویی آورده بودند، نوشته شده بودند. آخرین اسم، آخ آخرین اسم. دستم را روی اسمت کشیدم زن زیبا، زن باشکوه و انگار تو از آن بلندی روبهروی شیرینی فرانسه دست من را گرفتی و بلند کردی. زیر لب تکرار میکردم «استوار باشی زن.» سرپا شدم، قلبم سرریز شد و کاش کسی بود تا ببیند من دیگر در آن سلول جا نمیشدم، در تنم جا نمیشدم. به یادت سرود خواندم که آن شب اسم رمز من نام تو بود زن: «ویدا موحد»
به پارههای تنم در آن سوی دیوارهای زندان که احتمالا بعضیشان بهتر از من میدانند: از زندان که بیرون میآیی، دیگر آن آدمی نیستی که آمدند و بردند، خانوادهات هم. گاهی غمگینتری، گاهی قدردانتر، گاهی صبورتر، گاهی تنهاتر. اما ادامه میدهی؛ محکمتر، باتجربهتر، مصممتر. بعضی روزها چه سخت و سنگین میگذرند، اما میگذرند و ما نمیشکنیم. چون تو و بسیارانِ پیش از تو نشکستند و ما خواهریم دیگر، ما پناه یکدیگریم، ما ادامۀ همیم، در انتظار همیم و این روزها دلتنگ هم، نگرانِ هم و مومن به خواهرانگیمان.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2233/
@harasswatch
🔹واگویه؛ فراموش میکنم
نویسنده: نون
پیش از رفتن بارها بوسیدمش، عزیز بومیام را میگویم، همان دربهدر بین دادگاه و دادسرا و زندان و بازداشتگاه. دستهایش را گرفتم و در آغوش کشیدمش. میخواهم از آن دو ساعت که کنارش نشسته بودم و خانهمان را وجببهوجب به قول خودشان تفتیش کردند، تنها همین لحظههایش را پشت پلکم بچسبانم؛ بوی خوش میدهند، بوی دستهای همیشه پناهش را.
عکس مهمانیهایت را که جلویت میگذارند یا شکل مهرورزیدنت را که میجورند، لباسپوشیدنت را که تحقیر میکنند و به سینههایت که اشاره میکنند و میگویند «حالا خوبه چیزی هم نداری، دوتا نوکی و یه مشت گوشت» میفهمی -یا تلاش میکنند با توهین و تحقیر بهت بفهمانند- شکلی از زندگی که انتخابش کردهای جرمانگاری شده انگار، تو مجرمی و زندگی روزمرهات جرم است.
یکی از شبهای آخر که دلتنگی خفهام کرده بود و بیقرار و بیتاب بودم، ذهنم را زیرورو کردم کسی، چیزی، جملهای، خاطرهای پیدا کنم تا سرپا نگهم دارد، نتوانستم، نمیشد. دراز کشیدم و روبهپهلو به دیوار زل زدم و دستم را روی دیوار کشیدم. اسم چندنفر از زندانیهای پیشین سلول را دیدم که با خودکار آبی کمرنگی که احتمالا با زرنگی و استرس و پنهانی از جلسه بازجویی آورده بودند، نوشته شده بودند. آخرین اسم، آخ آخرین اسم. دستم را روی اسمت کشیدم زن زیبا، زن باشکوه و انگار تو از آن بلندی روبهروی شیرینی فرانسه دست من را گرفتی و بلند کردی. زیر لب تکرار میکردم «استوار باشی زن.» سرپا شدم، قلبم سرریز شد و کاش کسی بود تا ببیند من دیگر در آن سلول جا نمیشدم، در تنم جا نمیشدم. به یادت سرود خواندم که آن شب اسم رمز من نام تو بود زن: «ویدا موحد»
به پارههای تنم در آن سوی دیوارهای زندان که احتمالا بعضیشان بهتر از من میدانند: از زندان که بیرون میآیی، دیگر آن آدمی نیستی که آمدند و بردند، خانوادهات هم. گاهی غمگینتری، گاهی قدردانتر، گاهی صبورتر، گاهی تنهاتر. اما ادامه میدهی؛ محکمتر، باتجربهتر، مصممتر. بعضی روزها چه سخت و سنگین میگذرند، اما میگذرند و ما نمیشکنیم. چون تو و بسیارانِ پیش از تو نشکستند و ما خواهریم دیگر، ما پناه یکدیگریم، ما ادامۀ همیم، در انتظار همیم و این روزها دلتنگ هم، نگرانِ هم و مومن به خواهرانگیمان.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2233/
@harasswatch
هرس واچ | دیدبان آزار
واگویه؛ فراموش نمیکنم
پیش از رفتن بارها بوسیدمش، عزیز بومیام را میگویم، همان دربهدر بین دادگاه و دادسرا و زندان و بازداشتگاه. دستهایش را گرفتم و در آغوش کشیدمش. میخواهم از آن دو ساعت که کنارش نشسته بودم و خانهمان را وجببهوجب به قول خودشان تفتیش کردند، تنها همین لح
Forwarded from بيدارزنى
ديدبان آزار
Photo
🟣 گزارش دو هفتهی اخیر از افزایش فشار و سرکوب زنان
دو هفتهی گذشته با خبر قتل حکومتی آرمیتا گراوند و حواشی خاکسپاری او بهسر شد. این مراسم هر چند زیر فشارهای شدید امنیتی برگزار شد، اما همچنان با حضور گستردهی جمعی مردمی و دانشجویان همراه بود، در این مراسم شعارهای بسیاری سر داده شد و ۶۲ زن بازداشت و به زندانهای اوین و قرچک منتقل شدند.
⚪️ ۱۴ نفر از زنان بازداشتی حاضر در زندان قرچک با سرعتی حداکثری تنها یک هفته پس از بازداشت در تاریخ ۱۵ آبانماه در دادگاه انقلاب، محاکمه شدند. در میان افراد بازداشت شده زنانی از تشکلهای دانشجویی، وکلا و خانوادههای دادخواه نیز دیده میشد.
⚪️ طی دو هفته اخیر فشار بر فعالین زن کرد نیز افزایش یافته است. تایید احکام حبسهای سنگین ۷ و ۱۰ سال برای سکینه پروانه و سروه پورمحمدی، تنها گوشهای از این سرکوبهای مضاعف است، آن هم در حالی که همچنان «پخشان عزیزی» و «وریشه مرادی» با پروندهسازی امنیتی و اتهامات واهی در بازداشت به سر میبرند و خبری از وضعیت آنان در دست نیست.
⚪️ صدور احکام فلهای حبس و زندان به قوت خود باقی است، مهسا یزدانی مادر دادخواه محمد جواد زاهدی در دادگاه انقلاب ساری به ۱۳ سال حبس محکوم شد. فرزند ۲۰ ساله او سال گذشته در خلال قیام ژینا در آمل کشته شد و هنوز مقامات نظامی شهر، قاتل او را شناسایی نکرده است.
⚪️منیژه موذن خبرنگار و فعال حقوق زنان در تهران نیز روز ۱۷ آبان بازداشت شد. پس از آن خبر مربوط به بازداشت مهناز طراح و شقایق مرادی نیز منتشر شد. این زنان فعال بازداشتی همچنان در مکانی نامعلوم تحت بازجویی قرار دارند.
⚪️ از سوی دیگر تعجیل در صدور اجرای احکام حبس، با سرعتی حداکثری در جریان است. اجرای احکام ریحانه انصاری، نسیم سلطانبیگی و سعیده شفیعی نیز از دیگر فشارها بر فعالین زنان است.
⚪️ تمامی این موارد به بازداشتهای بسیار گستردهی طیفهای مختلفی از فعالان مدنی زن در شهر رشت، پیوند میخورد. روز شنبه ۲۰ آبانماه، بیش از ده زن در شهر رشت بازداشت شدند که تاکنون هویت نینا گلستانی، رزیتا رجایی، آناهیتا حجازی، نسیم طوافزاده و هلاله ناطقه مشخص شده است. بازداشتیها از نویسندگان و فعالین اجتماعی شهر هستند. این دومین بازداشت فلهای زنان طی چند ماه اخیر در استان گیلان است.
▪️آمار بازداشتها و تشدید فشارهای امنیتی علیه زنان در سطح کشور، آن هم تنها در دو هفته به قدری است که میتواند انجام هر کنشی را غیرممکن سازد، اما شاهد آن هستیم که از خیابان و دانشگاهها (هرچند زیر شدیدترین رصدهای امنیتی) تا زندانها، این زنان هستند که علیه کلیتی از ارتجاع چندگانه، ایستادهاند. طی همین دو روز گذشته فراخوان اعتصاب دانشگاه تربیتمدرس در اعتراض به فشارهای حراست و خفقان در فضای دانشگاه منتشر شد، اعتصابی که علیرغم رصد امنیتی در دانشگاه، شکل گرفت و طیفهای بسیاری از دانشجویان را همراه کرد. علیرغم رژهی نیروهای مختلف ناجا، لباس شخصی و سپاه وهمچنین تصویربرداری از زنان در مترو و خیابان، اما باز هم زنان با پوشش اختیاری و بدون حجاب اجباری به خیابان میآیند. این وضعیت در زندانها نیز برقرار است و دانشجویانی نظیر آرمیتا پاویر و دیگر زندانیان در زندان با اهرم اعتصاب غذا، مطالبات و حق آزادی خود را فریاد میزنند و علیه انواع سرکوبها مقاومت میکنند.
تشدید فشارها و پروندهسازیهای امنیتی علیه زنان بسیار و بیش از پیش افزایش یافته است. تبعیض و شرایط اشد خشونت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و همچنین خشونتهای خانگی (آنچنان که آمار بالا و دهشتناک قتلهای ناموسی و زنکشیها به ما میگوید) چنان بر زندگی زنان سایه انداخته که چارهای جز ایستادگی و مقاومت باقی نمانده است.
#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری
@bidarzani
دو هفتهی گذشته با خبر قتل حکومتی آرمیتا گراوند و حواشی خاکسپاری او بهسر شد. این مراسم هر چند زیر فشارهای شدید امنیتی برگزار شد، اما همچنان با حضور گستردهی جمعی مردمی و دانشجویان همراه بود، در این مراسم شعارهای بسیاری سر داده شد و ۶۲ زن بازداشت و به زندانهای اوین و قرچک منتقل شدند.
⚪️ ۱۴ نفر از زنان بازداشتی حاضر در زندان قرچک با سرعتی حداکثری تنها یک هفته پس از بازداشت در تاریخ ۱۵ آبانماه در دادگاه انقلاب، محاکمه شدند. در میان افراد بازداشت شده زنانی از تشکلهای دانشجویی، وکلا و خانوادههای دادخواه نیز دیده میشد.
⚪️ طی دو هفته اخیر فشار بر فعالین زن کرد نیز افزایش یافته است. تایید احکام حبسهای سنگین ۷ و ۱۰ سال برای سکینه پروانه و سروه پورمحمدی، تنها گوشهای از این سرکوبهای مضاعف است، آن هم در حالی که همچنان «پخشان عزیزی» و «وریشه مرادی» با پروندهسازی امنیتی و اتهامات واهی در بازداشت به سر میبرند و خبری از وضعیت آنان در دست نیست.
⚪️ صدور احکام فلهای حبس و زندان به قوت خود باقی است، مهسا یزدانی مادر دادخواه محمد جواد زاهدی در دادگاه انقلاب ساری به ۱۳ سال حبس محکوم شد. فرزند ۲۰ ساله او سال گذشته در خلال قیام ژینا در آمل کشته شد و هنوز مقامات نظامی شهر، قاتل او را شناسایی نکرده است.
⚪️منیژه موذن خبرنگار و فعال حقوق زنان در تهران نیز روز ۱۷ آبان بازداشت شد. پس از آن خبر مربوط به بازداشت مهناز طراح و شقایق مرادی نیز منتشر شد. این زنان فعال بازداشتی همچنان در مکانی نامعلوم تحت بازجویی قرار دارند.
⚪️ از سوی دیگر تعجیل در صدور اجرای احکام حبس، با سرعتی حداکثری در جریان است. اجرای احکام ریحانه انصاری، نسیم سلطانبیگی و سعیده شفیعی نیز از دیگر فشارها بر فعالین زنان است.
⚪️ تمامی این موارد به بازداشتهای بسیار گستردهی طیفهای مختلفی از فعالان مدنی زن در شهر رشت، پیوند میخورد. روز شنبه ۲۰ آبانماه، بیش از ده زن در شهر رشت بازداشت شدند که تاکنون هویت نینا گلستانی، رزیتا رجایی، آناهیتا حجازی، نسیم طوافزاده و هلاله ناطقه مشخص شده است. بازداشتیها از نویسندگان و فعالین اجتماعی شهر هستند. این دومین بازداشت فلهای زنان طی چند ماه اخیر در استان گیلان است.
▪️آمار بازداشتها و تشدید فشارهای امنیتی علیه زنان در سطح کشور، آن هم تنها در دو هفته به قدری است که میتواند انجام هر کنشی را غیرممکن سازد، اما شاهد آن هستیم که از خیابان و دانشگاهها (هرچند زیر شدیدترین رصدهای امنیتی) تا زندانها، این زنان هستند که علیه کلیتی از ارتجاع چندگانه، ایستادهاند. طی همین دو روز گذشته فراخوان اعتصاب دانشگاه تربیتمدرس در اعتراض به فشارهای حراست و خفقان در فضای دانشگاه منتشر شد، اعتصابی که علیرغم رصد امنیتی در دانشگاه، شکل گرفت و طیفهای بسیاری از دانشجویان را همراه کرد. علیرغم رژهی نیروهای مختلف ناجا، لباس شخصی و سپاه وهمچنین تصویربرداری از زنان در مترو و خیابان، اما باز هم زنان با پوشش اختیاری و بدون حجاب اجباری به خیابان میآیند. این وضعیت در زندانها نیز برقرار است و دانشجویانی نظیر آرمیتا پاویر و دیگر زندانیان در زندان با اهرم اعتصاب غذا، مطالبات و حق آزادی خود را فریاد میزنند و علیه انواع سرکوبها مقاومت میکنند.
تشدید فشارها و پروندهسازیهای امنیتی علیه زنان بسیار و بیش از پیش افزایش یافته است. تبعیض و شرایط اشد خشونت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و همچنین خشونتهای خانگی (آنچنان که آمار بالا و دهشتناک قتلهای ناموسی و زنکشیها به ما میگوید) چنان بر زندگی زنان سایه انداخته که چارهای جز ایستادگی و مقاومت باقی نمانده است.
#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری
@bidarzani
🔹چرا تقاضای آتشبس در جنگ حماس و اسرائیل یک مطالبه فمینیستی است؟
نویسنده: جودیت لوین
برگردان: فهیمه میری
ضروری است که فمینیستها علیه جنگ، علیه اشغالگری اسرائیل و سرکوب مردم غزه اعتراض کنند. اما آیا زنان باید از جایگاه زنبودن خود علیه جنگ موضعگیری کنند؟ این یک مناقشه فمینیستی ادامهدار است اما غیرقابلانکار است که فمینیستها باید با اتکا به فمینیستبودن خود با جنگ مخالفت کنند. واقعیت این است که زنان به عنوان نگهبانان زندگی روزمره بهطور نامتناسبی تحت تاثیر جنگ و اشغالگری قرار دارند. بیانیه سال 2022 «مرکز زنان برای کمکهای حقوقی و مشاوره» که یک سازمان حقوق بشری فمینیستی در شهر رامالله در کرانه باختری رود اردن است، توضیح میدهد که با توجه به نقشهای سنتی زنان در جامعه مردسالار فلسطین، چگونه سیاستهای اسرائیل مانند تخریب خانهها، محدودیتهای عبورومرور، یورشهای شبانه و دستگیری کودکان بار زندگی را روی دوش زنان خانواده افزایش میدهد. این سیاستها همراه با قوانین تبعیضآمیز مربوط به ازدواج و مسائل فرهنگی مدنظر اسلامگرایان رادیکال، سلطه مردان و وابستگی زنان را تشدید کرده و زنان را در روابط آزاردهنده به دام میاندازد.
برای فمینیستهای فلسطینی، چه در خاورمیانه و چه در دیاسپورا، ارتباط میان سلطه مردانه و ستم استعماری یک امر بدیهی است. به عنوان مثال، گروه فمینیست فلسطینی مستقر در ایالات متحده، خودش را اینطور معرفی میکنند: «جمعی از فمینیستهای فلسطینی و عرب متعهد به آزادی اجتماعی و سیاسی فلسطین از طریق مقابله با خشونت، ستم و سلب مالکیت جنسی، جنسیتی و استعماری سیستماتیک.» مرکز زنان برای کمکهای حقوقی و مشاوره نیز «نیاز به پرداختن به تبعیض و خشونت علیه زنان را در جامعه فلسطین در کنار حمایت از مبارزه ملی برای آزادی و استقلال از اشغالگری اسرائیل» در کنار هم قرار میدهد.
این کاملا یک مطالبه فمینیستی است که خواستار پایان آپارتاید اسرائیل و آزادسازی سرزمینهای فلسطینی اشغالی شویم. فمینیسم جنبشی برای مبارزه با خشونت است. در شرایط فعلی، برای مخالفت با سلطه و خشونت، فمینیستها – صرفنظر از عنوان زنان یا مادران، اسرائیلیها یا فلسطینیها – باید خواستار آتشبس فوری و پایان محاصره در کنار اجرای عملیات عظیم بشردوستانه در غزه باشند. شاید نتوان گفت که زنان به طور غریزی صلحطلباند، اما به یقین میتوان گفت که فمینیسم جنبشی با هدف رسیدن به صلح و برابری است.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2234/
@harasswatch
نویسنده: جودیت لوین
برگردان: فهیمه میری
ضروری است که فمینیستها علیه جنگ، علیه اشغالگری اسرائیل و سرکوب مردم غزه اعتراض کنند. اما آیا زنان باید از جایگاه زنبودن خود علیه جنگ موضعگیری کنند؟ این یک مناقشه فمینیستی ادامهدار است اما غیرقابلانکار است که فمینیستها باید با اتکا به فمینیستبودن خود با جنگ مخالفت کنند. واقعیت این است که زنان به عنوان نگهبانان زندگی روزمره بهطور نامتناسبی تحت تاثیر جنگ و اشغالگری قرار دارند. بیانیه سال 2022 «مرکز زنان برای کمکهای حقوقی و مشاوره» که یک سازمان حقوق بشری فمینیستی در شهر رامالله در کرانه باختری رود اردن است، توضیح میدهد که با توجه به نقشهای سنتی زنان در جامعه مردسالار فلسطین، چگونه سیاستهای اسرائیل مانند تخریب خانهها، محدودیتهای عبورومرور، یورشهای شبانه و دستگیری کودکان بار زندگی را روی دوش زنان خانواده افزایش میدهد. این سیاستها همراه با قوانین تبعیضآمیز مربوط به ازدواج و مسائل فرهنگی مدنظر اسلامگرایان رادیکال، سلطه مردان و وابستگی زنان را تشدید کرده و زنان را در روابط آزاردهنده به دام میاندازد.
برای فمینیستهای فلسطینی، چه در خاورمیانه و چه در دیاسپورا، ارتباط میان سلطه مردانه و ستم استعماری یک امر بدیهی است. به عنوان مثال، گروه فمینیست فلسطینی مستقر در ایالات متحده، خودش را اینطور معرفی میکنند: «جمعی از فمینیستهای فلسطینی و عرب متعهد به آزادی اجتماعی و سیاسی فلسطین از طریق مقابله با خشونت، ستم و سلب مالکیت جنسی، جنسیتی و استعماری سیستماتیک.» مرکز زنان برای کمکهای حقوقی و مشاوره نیز «نیاز به پرداختن به تبعیض و خشونت علیه زنان را در جامعه فلسطین در کنار حمایت از مبارزه ملی برای آزادی و استقلال از اشغالگری اسرائیل» در کنار هم قرار میدهد.
این کاملا یک مطالبه فمینیستی است که خواستار پایان آپارتاید اسرائیل و آزادسازی سرزمینهای فلسطینی اشغالی شویم. فمینیسم جنبشی برای مبارزه با خشونت است. در شرایط فعلی، برای مخالفت با سلطه و خشونت، فمینیستها – صرفنظر از عنوان زنان یا مادران، اسرائیلیها یا فلسطینیها – باید خواستار آتشبس فوری و پایان محاصره در کنار اجرای عملیات عظیم بشردوستانه در غزه باشند. شاید نتوان گفت که زنان به طور غریزی صلحطلباند، اما به یقین میتوان گفت که فمینیسم جنبشی با هدف رسیدن به صلح و برابری است.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2234/
@harasswatch
دیدبان آزار
چرا تقاضای آتشبس در جنگ حماس و اسرائیل یک مطالبه فمینیستی است؟
این کاملا یک مطالبه فمینیستی است که خواستار پایان آپارتاید اسرائیل و آزادسازی سرزمینهای فلسطینی اشغالی شویم. فمینیسم جنبشی برای مبارزه با خشونت است و تقبیح بربریت یک مطالبه فمینیستی است. در شرایط فعلی، برای مخالفت با سلطه و خشونت، فمینیستها –صرفنظ
ديدبان آزار
Photo
بخشی از متن «زن، زندگی، ایران، هرروز» که در سایت دیدبان آزار منتشر شده است:
خودم را در شیشه آینهگون خانهای به سبک دهه ۷۰ تماشا میکنم و میگویم وای تقریبا یک سال شده که حجاب ندارم. بارها در طول این یک سال ناگهان میان راه تازه یادم میآمد که شالم فراموشم شده و از ذوق درون خودم شکوفه میزدم. به این فکر میکردم که پیش از شهریور ۱۴۰۱ دو سوال شفاف از همه داشتم: ۱- اگر همه همه همه همه ما زنان شال سرمان نکنیم چه میشود؟ همه ما را میکشند؟ میبرند؟ ۲- وقتی ظالم بالای سرمان انقدر محتاج پول است اگر بابت تنها یک موزاییک از شهر به او اجاره بدهیم میگذارد در آن آزاد باشیم؟ برقصیم؟ ببوسیم؟ دامن و پیراهن بپوشیم؟ ساز بزنیم؟ آواز بخوانیم؟
من هرروز از مترو استفاده میکردم. هر بار برای عبور از گیت یا ردشدن از دسته زنان متعصب چادری، برای اینکه کمی بیشتر قوی باشم و لبانم رنگ گچ نشود آهنگهای رپ شاپور را گوش میدادم. روزی که بسیار گرمم بود زنی مهربان به من گفت دختر دیوانهای، تو که تیشرتت گشاد است، مانتویت را دربیاور. من اما انگار فقط منتظر بودم کسی به من بگوید تا کمی شجاعتر شوم. اصلا چرا به او اعتماد کردم؟ اگر مامور لباسشخصی بود چه؟ اما درآوردن مانتو همانا و دیگر با تیشرت گشتن در شهر همانا. نمی دانید خنکی عصر آلوده تهران با تیشرت چقدر شورانگیز شده بود. انگار تمامی شاخوبرگهای درختان کهنسال ایتالیا و بلوار نیکا برایم والس شجاعت مینواختند. هیچ مردی حتی یکبار به من جملهای آزاردهنده نگفت. هربار که از انقلاب رد میشدم، هندزفری تنها ابزارم برای محافظت از خودم شده بود. مقابلم زنان چادری متعصب حملهور می شدند و من فقط لال و ناشنوا و بهتزده نگاهشان میکردم، در گوشم بهترین موسیقی و دستانم از شدت فشار و اضطراب مشت شده بود.
ما هرروز یکی را از دست میدهیم. از نظر روانی آسیب دیدهایم. هیچچیز مثل قبل نیست و شاید فردا حتی منی نباشد تا به شما بگوید که تا چهاندازه تنهاییم. مایی که در قرن ۲۱ تهدید میشویم که اگر حجاب اجباری نداشته باشیم با هوش مصنوعی شناسایی میشویم. بنویسید بزرگ، با خون زنان ایرانی بنویسید که ما قد تمام تاریخ مثلا پرافتخار ایران تنهاییم.
تصویر مربوط به استقرار حجاببانان در ایستگاه متروی انقلاب است که در شبکههای اجتماعی منتشر شده است.
@harasswatch
خودم را در شیشه آینهگون خانهای به سبک دهه ۷۰ تماشا میکنم و میگویم وای تقریبا یک سال شده که حجاب ندارم. بارها در طول این یک سال ناگهان میان راه تازه یادم میآمد که شالم فراموشم شده و از ذوق درون خودم شکوفه میزدم. به این فکر میکردم که پیش از شهریور ۱۴۰۱ دو سوال شفاف از همه داشتم: ۱- اگر همه همه همه همه ما زنان شال سرمان نکنیم چه میشود؟ همه ما را میکشند؟ میبرند؟ ۲- وقتی ظالم بالای سرمان انقدر محتاج پول است اگر بابت تنها یک موزاییک از شهر به او اجاره بدهیم میگذارد در آن آزاد باشیم؟ برقصیم؟ ببوسیم؟ دامن و پیراهن بپوشیم؟ ساز بزنیم؟ آواز بخوانیم؟
من هرروز از مترو استفاده میکردم. هر بار برای عبور از گیت یا ردشدن از دسته زنان متعصب چادری، برای اینکه کمی بیشتر قوی باشم و لبانم رنگ گچ نشود آهنگهای رپ شاپور را گوش میدادم. روزی که بسیار گرمم بود زنی مهربان به من گفت دختر دیوانهای، تو که تیشرتت گشاد است، مانتویت را دربیاور. من اما انگار فقط منتظر بودم کسی به من بگوید تا کمی شجاعتر شوم. اصلا چرا به او اعتماد کردم؟ اگر مامور لباسشخصی بود چه؟ اما درآوردن مانتو همانا و دیگر با تیشرت گشتن در شهر همانا. نمی دانید خنکی عصر آلوده تهران با تیشرت چقدر شورانگیز شده بود. انگار تمامی شاخوبرگهای درختان کهنسال ایتالیا و بلوار نیکا برایم والس شجاعت مینواختند. هیچ مردی حتی یکبار به من جملهای آزاردهنده نگفت. هربار که از انقلاب رد میشدم، هندزفری تنها ابزارم برای محافظت از خودم شده بود. مقابلم زنان چادری متعصب حملهور می شدند و من فقط لال و ناشنوا و بهتزده نگاهشان میکردم، در گوشم بهترین موسیقی و دستانم از شدت فشار و اضطراب مشت شده بود.
ما هرروز یکی را از دست میدهیم. از نظر روانی آسیب دیدهایم. هیچچیز مثل قبل نیست و شاید فردا حتی منی نباشد تا به شما بگوید که تا چهاندازه تنهاییم. مایی که در قرن ۲۱ تهدید میشویم که اگر حجاب اجباری نداشته باشیم با هوش مصنوعی شناسایی میشویم. بنویسید بزرگ، با خون زنان ایرانی بنویسید که ما قد تمام تاریخ مثلا پرافتخار ایران تنهاییم.
تصویر مربوط به استقرار حجاببانان در ایستگاه متروی انقلاب است که در شبکههای اجتماعی منتشر شده است.
@harasswatch
ديدبان آزار
Photo
🔹برای #زهرا_توحیدی
نویسنده: زهره رجبی
آغار آشنایی ما برمیگردد به ده سال پیش که دختری با شور و هیجان و انرژی بیحد و حصر را در کوچهپسکوچههای منطقه ۱۶ تهران دیدم که با وجود اینکه «محروم از تحصیل بود» خللی در دغدغهها و انگیزههای مدنی و سیاسیاش دیده نمیشد.
تو برام قبل از اینکه فعال سیاسی یا اجتماعی باشی یک تسهیلگر واقعی هستی که بهطور فعالانه زنان را میشنیدی و به شرکتکنندگان در کارگاهها احساس امنیت همهجانبه میدادی.
صدای گرمت رو در تسهیلگری کتابخانه انسانی میشنوم: دخترانی که در کتابخانه انسانی نشستند در ابتدا همدیگر را قضاوت میکردند اما در انتها یکدیگر را درک میکردند و از راویان روایتکننده آزار و اذیتهای خیابانی به افرادی تبدیل شدند که با یکدیگر همدلانه برخورد میکردند. حضور در کتابخانه انسانی عمیقا در این تغییر نقش داشته است.»
با خودم فکر میکنم با هدی و بقیه بچهها در زندان مشغول چه کارهایی هستید؟ دورههای کتابخوانی و مطالعه؟ ورزش و ... .حتما کارگاه هم برگزار میکنی و دانش و تجربهات را در آن بند هم با هم دیگران به اشتراک میگذاری و دیگران را به مشارکت میخوانی. حتما با همان شور و شوق همیشگی فعالانه مشغول فعالیتی چراکه باور دارم که زندان هرگز شما را متوقف نخواهد کرد.
اولین مطلبت بعد از اینکه از بازداشت موقت آزاد شدی را مرور میکنم:
عشق دردانهست و من غواص و دریا میکده
سرفروبردم در آنجا تا کجا سر بر کنم
جنبش #زن_زندگی_آزادی گسستی بود که نسبت اکثریت جامعه با جمهوری اسلامی را نه فقط به لحاظ ذهنی که به صورت عینی تغییر داد. چنانچه دستکم باید آن را انعقاد نطفه یک انقلاب دانست و تولد نسل جوان معترض و شکلگیری ادعای سیاسی جدید که به لحاظ چشمانداز و روش عبور از سیاست ِ پیش از این، در جمهوری اسلامی بوده است. حالا در میدانی از امید و کنش وقت آن است که یکدیگر را به شجاعت، همبستگی و خردمندی بخوانیم.
به امید آزادی تو زهرا، هدی، الهه، بهاره، نیلوفر، سروناز، نرگس و همه آنان که گرفتار این ظلم عریان هستند.
@harasswatch
نویسنده: زهره رجبی
آغار آشنایی ما برمیگردد به ده سال پیش که دختری با شور و هیجان و انرژی بیحد و حصر را در کوچهپسکوچههای منطقه ۱۶ تهران دیدم که با وجود اینکه «محروم از تحصیل بود» خللی در دغدغهها و انگیزههای مدنی و سیاسیاش دیده نمیشد.
تو برام قبل از اینکه فعال سیاسی یا اجتماعی باشی یک تسهیلگر واقعی هستی که بهطور فعالانه زنان را میشنیدی و به شرکتکنندگان در کارگاهها احساس امنیت همهجانبه میدادی.
صدای گرمت رو در تسهیلگری کتابخانه انسانی میشنوم: دخترانی که در کتابخانه انسانی نشستند در ابتدا همدیگر را قضاوت میکردند اما در انتها یکدیگر را درک میکردند و از راویان روایتکننده آزار و اذیتهای خیابانی به افرادی تبدیل شدند که با یکدیگر همدلانه برخورد میکردند. حضور در کتابخانه انسانی عمیقا در این تغییر نقش داشته است.»
با خودم فکر میکنم با هدی و بقیه بچهها در زندان مشغول چه کارهایی هستید؟ دورههای کتابخوانی و مطالعه؟ ورزش و ... .حتما کارگاه هم برگزار میکنی و دانش و تجربهات را در آن بند هم با هم دیگران به اشتراک میگذاری و دیگران را به مشارکت میخوانی. حتما با همان شور و شوق همیشگی فعالانه مشغول فعالیتی چراکه باور دارم که زندان هرگز شما را متوقف نخواهد کرد.
اولین مطلبت بعد از اینکه از بازداشت موقت آزاد شدی را مرور میکنم:
عشق دردانهست و من غواص و دریا میکده
سرفروبردم در آنجا تا کجا سر بر کنم
جنبش #زن_زندگی_آزادی گسستی بود که نسبت اکثریت جامعه با جمهوری اسلامی را نه فقط به لحاظ ذهنی که به صورت عینی تغییر داد. چنانچه دستکم باید آن را انعقاد نطفه یک انقلاب دانست و تولد نسل جوان معترض و شکلگیری ادعای سیاسی جدید که به لحاظ چشمانداز و روش عبور از سیاست ِ پیش از این، در جمهوری اسلامی بوده است. حالا در میدانی از امید و کنش وقت آن است که یکدیگر را به شجاعت، همبستگی و خردمندی بخوانیم.
به امید آزادی تو زهرا، هدی، الهه، بهاره، نیلوفر، سروناز، نرگس و همه آنان که گرفتار این ظلم عریان هستند.
@harasswatch
🔹روایتی شخصی از جنبش ژینا در خیابانهای تهران
🔹روزهای بیم و امید
نویسنده: ناشناس
*راه افتادیم تا ترسمان بریزد. دستانمان را در دستان همدیگر حلقه کردیم و به سمت مامورها حرکت کردیم. دختری در همان ابتدا بالای بلندی رفت و به طرف جمعیت شالش را مانند یک درفش در هوا چرخاند. مامور کناریاش با لگد به او زد و به پایینش انداخت. جمعیت لحظهبهلحظه افزونتر میشد و ماموران فقط نگاه میکردند.
*نون میگفت اینبار فرق میکند. اینبار این پیام را رساندهاند که حتی اگر در خیابان راه بروید به بهانه پوشش شما را میکشیم. گفتم این برگ برنده است. وقتی حرکتی فقط برای زندگی باشد نه متوقف میشود، نه مصادره میشود و نه بازگشتپذیر است.
*یکیشان با پرچم جمهوری اسلامی سر میرسد و قبل از هرچیز دیگر خطاب به من و زنی دیگر در کنارم فریاد میزند: «روسری! روسری!». با خودم میگویم از هرچه بگذرند از این پارچه سرکوب نمیگذرند. میگویم سرکوب زنان، خشت زیرین این دیوار است، پاشنه آشیلشان است و باید از همین نقطه دیوار را فرو ریخت.
*سالگرد آبان ۹۸ (سال ۱۴۰۱) است. در کتابخانه دانشکده نشسته بودم و تلاش میکردم ذهنم را جمعوجور کنم. موقعیت عجیبی بود. سکوت کتابخانه با صدای فریاد و شلیک از داخل خیابان شکسته میشد و ما در این سوی پنجرهها با چشمهای مستاصل به یکدیگر نگاه میکردیم. از در دانشگاه که بیرون میآیم، ترس و هیجان به مشامم میرسد. در پیادهرو مردم با چشمهایی پرسشگر به یکدیگر نگاه میکنند و بعضی هم در حین عبور جرقههایی از شعار و فریاد روشن میکنند. از سردر که عبور میکنم صدای گاز موتورهایشان را میشنوم و بعد ناگهان صدای ضربات پیدرپی گلوله به نردههای دانشگاه که با هدف شلیک به عابرانی که فقط در حال گذر بودند زده میشد. مردم، متعجب و ناباور سرهاشان را دزدیده بودند و به سمت محوطه مقابل سردر میدویدند. مبهوت بودم. میدانستم هر توحشی از آنها برمیآید اما چیزی غریزی و انسانی در درونم نمیتوانست به وجود آن عادت کند. سرعت بروز اشکال شر، همیشه از مخیله انسان پیشی میگیرد.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2235/
@harasswatch
🔹روزهای بیم و امید
نویسنده: ناشناس
*راه افتادیم تا ترسمان بریزد. دستانمان را در دستان همدیگر حلقه کردیم و به سمت مامورها حرکت کردیم. دختری در همان ابتدا بالای بلندی رفت و به طرف جمعیت شالش را مانند یک درفش در هوا چرخاند. مامور کناریاش با لگد به او زد و به پایینش انداخت. جمعیت لحظهبهلحظه افزونتر میشد و ماموران فقط نگاه میکردند.
*نون میگفت اینبار فرق میکند. اینبار این پیام را رساندهاند که حتی اگر در خیابان راه بروید به بهانه پوشش شما را میکشیم. گفتم این برگ برنده است. وقتی حرکتی فقط برای زندگی باشد نه متوقف میشود، نه مصادره میشود و نه بازگشتپذیر است.
*یکیشان با پرچم جمهوری اسلامی سر میرسد و قبل از هرچیز دیگر خطاب به من و زنی دیگر در کنارم فریاد میزند: «روسری! روسری!». با خودم میگویم از هرچه بگذرند از این پارچه سرکوب نمیگذرند. میگویم سرکوب زنان، خشت زیرین این دیوار است، پاشنه آشیلشان است و باید از همین نقطه دیوار را فرو ریخت.
*سالگرد آبان ۹۸ (سال ۱۴۰۱) است. در کتابخانه دانشکده نشسته بودم و تلاش میکردم ذهنم را جمعوجور کنم. موقعیت عجیبی بود. سکوت کتابخانه با صدای فریاد و شلیک از داخل خیابان شکسته میشد و ما در این سوی پنجرهها با چشمهای مستاصل به یکدیگر نگاه میکردیم. از در دانشگاه که بیرون میآیم، ترس و هیجان به مشامم میرسد. در پیادهرو مردم با چشمهایی پرسشگر به یکدیگر نگاه میکنند و بعضی هم در حین عبور جرقههایی از شعار و فریاد روشن میکنند. از سردر که عبور میکنم صدای گاز موتورهایشان را میشنوم و بعد ناگهان صدای ضربات پیدرپی گلوله به نردههای دانشگاه که با هدف شلیک به عابرانی که فقط در حال گذر بودند زده میشد. مردم، متعجب و ناباور سرهاشان را دزدیده بودند و به سمت محوطه مقابل سردر میدویدند. مبهوت بودم. میدانستم هر توحشی از آنها برمیآید اما چیزی غریزی و انسانی در درونم نمیتوانست به وجود آن عادت کند. سرعت بروز اشکال شر، همیشه از مخیله انسان پیشی میگیرد.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2235/
@harasswatch
دیدبان آزار
روزهای بیم و امید
دوشنبه، 28 شهریور 1401 آغاز همهچیز در تهران بود. پس از تجمع مردم شجاع سقز بر مزار ژینا و آن جمله عجیب که مثل یک پیشگویی تاریخی یا شاید نویدی روشن بر روی تکهسنگی خاکستری رنگ حک شده بود و نام ژینا را رمزی در آینده میدانست، پس از آن فریادهای رسای «ژ
🔹حمله حراست دانشگاه بهشتی به داخل کلاسهای درس
در اقدامی عجیب و غیرمنتظره امروز - دوشنبه - ۲۹ آبان ماه تعدادی از نیروهای حراست فیزیکی دانشگاه بهشتی به داخل کلاسهای درس در دانشکده روانشناسی حمله کرده و زمانی که استاد مشغول به تدریس بوده کارت دانشجویان دختری که مقنعه از سرشان افتاده بود را ضبط کردند.
گفتنی است این اقدام آنان تنها به دانشکده روانشناسی محدود نشده و به کلاسهای درس در دانشکده ادبیات و علوم انسانی نیز حملهور شدند. در این دانشکده نیروهای حراست فیزیکی استاد کلاس را بهدلیل اینکه برخی دانشجویان کلاسش حجاب نداشتهاند، از کلاس درس بیرون کشیده و او را بازخواست کردهاند.
آمار دقیقی از تعداد دانشجویانی که کارت آنان ضبط شده، وجود ندارد. پیشتر دانشجویان دختر در زمان انتخاب واحد نیز سامانه گلستانشان از دسترس خارج وکمیته انضباطی آنان را مجبور به دادن تعهد در ازای انتخاب واحد کرده بود.
منبع: دانشجویان متحد
در اقدامی عجیب و غیرمنتظره امروز - دوشنبه - ۲۹ آبان ماه تعدادی از نیروهای حراست فیزیکی دانشگاه بهشتی به داخل کلاسهای درس در دانشکده روانشناسی حمله کرده و زمانی که استاد مشغول به تدریس بوده کارت دانشجویان دختری که مقنعه از سرشان افتاده بود را ضبط کردند.
گفتنی است این اقدام آنان تنها به دانشکده روانشناسی محدود نشده و به کلاسهای درس در دانشکده ادبیات و علوم انسانی نیز حملهور شدند. در این دانشکده نیروهای حراست فیزیکی استاد کلاس را بهدلیل اینکه برخی دانشجویان کلاسش حجاب نداشتهاند، از کلاس درس بیرون کشیده و او را بازخواست کردهاند.
آمار دقیقی از تعداد دانشجویانی که کارت آنان ضبط شده، وجود ندارد. پیشتر دانشجویان دختر در زمان انتخاب واحد نیز سامانه گلستانشان از دسترس خارج وکمیته انضباطی آنان را مجبور به دادن تعهد در ازای انتخاب واحد کرده بود.
منبع: دانشجویان متحد
Forwarded from دانشجویان متحد
🔰 بیانیه دانشجویان دانشکده روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی درباره اتفاقات دوشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲
خبر کوتاه بود: در اقدامی غیر منتظره امروز ۲۹ آبان ماه تعدادی از نیروهای حراست فیزیکی دانشگاه به کتابخانه و داخل کلاسهای درس دانشکده روانشناسی حمله کرده و زمانی که استاد مشغول تدریس بوده کارت دانشجویان دخترانی که مقنعه از سرشان افتاده بود را ضبط کردند
ما دانشجویان دانشکده روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی، امروز شاهد یکی از زشتترین روزهای دوره تحصیل خود بودیم. امروز، 29ام آبان ماه، دانشکده روانشناسی مورد هجوم نیروهای حراست و افراد بی نام و نشانی قرار گرفت که صورت های خود را پوشانده بودند و هیچ مدرک شناسایی دال بر استخدام از سوی نهاد حراست به همراه نداشتند.
ما دانشجویان دانشکده روانشناسی باور داریم که این اقدامات به تعطیلی فضای آموزشی و پژوهشی دانشکده منجر خواهد شد و همچنین بدیهی ترین حقوق، از جمله حق امنیت دانشجویان را به خطر اندخته و به کاهش درک و تعامل میان دین باوران و سایر اعضای جامعه دانشگاهی می انجامد. این اقدامات تنها به سود متعصبین و سودجویانی است که در پوشش دین، تنها به قدرت نمایی و ارضای اهداف دیگرآزارانه خود مشغولند.
همهی دانشجویان مسئول اند تا در برابر چنین زخمی با یکدیگر همدلی نشان دهند و متحد شوند. در این راستا، نویسندگان متن پیش رو، از تمامی دانشجویان دانشکده روانشناسی درخواست دارند تا برای نشان دادن همبستگی و وحدت مقابل این دست اقدامات و حفظ حرمت فضای آموزشی دانشکده، روز های سه شنبه و چهارشنبه این هفته، کلاس های درسی خود را تحریم کرده و دست به اعتصاب بزنند.
🆔 @anjmotahed | دانشجویان متحد
خبر کوتاه بود: در اقدامی غیر منتظره امروز ۲۹ آبان ماه تعدادی از نیروهای حراست فیزیکی دانشگاه به کتابخانه و داخل کلاسهای درس دانشکده روانشناسی حمله کرده و زمانی که استاد مشغول تدریس بوده کارت دانشجویان دخترانی که مقنعه از سرشان افتاده بود را ضبط کردند
ما دانشجویان دانشکده روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی، امروز شاهد یکی از زشتترین روزهای دوره تحصیل خود بودیم. امروز، 29ام آبان ماه، دانشکده روانشناسی مورد هجوم نیروهای حراست و افراد بی نام و نشانی قرار گرفت که صورت های خود را پوشانده بودند و هیچ مدرک شناسایی دال بر استخدام از سوی نهاد حراست به همراه نداشتند.
ما دانشجویان دانشکده روانشناسی باور داریم که این اقدامات به تعطیلی فضای آموزشی و پژوهشی دانشکده منجر خواهد شد و همچنین بدیهی ترین حقوق، از جمله حق امنیت دانشجویان را به خطر اندخته و به کاهش درک و تعامل میان دین باوران و سایر اعضای جامعه دانشگاهی می انجامد. این اقدامات تنها به سود متعصبین و سودجویانی است که در پوشش دین، تنها به قدرت نمایی و ارضای اهداف دیگرآزارانه خود مشغولند.
همهی دانشجویان مسئول اند تا در برابر چنین زخمی با یکدیگر همدلی نشان دهند و متحد شوند. در این راستا، نویسندگان متن پیش رو، از تمامی دانشجویان دانشکده روانشناسی درخواست دارند تا برای نشان دادن همبستگی و وحدت مقابل این دست اقدامات و حفظ حرمت فضای آموزشی دانشکده، روز های سه شنبه و چهارشنبه این هفته، کلاس های درسی خود را تحریم کرده و دست به اعتصاب بزنند.
🆔 @anjmotahed | دانشجویان متحد
Forwarded from دانشجویان متحد
⭕️ پیرو بیانیه تحریم کلاسها در روزهای سهشنبه و چهارشنبه امروز - سهشنبه - ۳۰ آبان ماه کلاسها در دانشکده روانشناسی تحریم شد و دانشجویان دست به تحصن زدند. تحصن این دانشجویان ساعت بیست دقیقه به ۱۰ شروع شد و در پاسخ به مدیر اجرایی که گفته در اعتراض به برخورد حراست نامه نوشته، تأکید کردهاند که تا آخر هفته در کلاسهای درس شرکت نخواهند کرد.
🆔 @anjmotahed | دانشجویان متحد
🆔 @anjmotahed | دانشجویان متحد
ديدبان آزار
Photo
تصویر مربوط صفحه اول امروز روزنامه همشهری است. وزیر کشور و شهردار تهران ادعا کردهاند فعالیت حجاببانان خودجوش و «مردمی» است. در حالیکه یکی از حجاببانان میگوید: «ما با هماهنگی با فراجا و دادستانی دستبهکار شدهایم. کار به این شکل است که برای جلوگیری از ضربه جدی به کیان خانوادهها موضوع امر به معروف را در قالب این طرح احیا کردهایم.»
یکی دیگر از حجاببانان میگوید: «در این موضوع ما تأکید روی تذکر داریم. اگر تذکر ما پاسخگو نباشد با دوربینهایی که تصاویر را ضبط کردهاند، چهره را شناسایی میکنیم و معرفی به مراجع قضایی انجام میشود. مهم است بدانیم که تذکر ما تنها به نداشتن روسری و شال محدود نمیشود. نخستین بار نهاد قضایی به تذکر اکتفا میکند، ولی درصورت تکرار حتما برخوردهای قانونی توسط مقام قضایی صورت خواهد پذیرفت.»
بخشی از متن «انگار در میان دریایی از خون راه میروم»:
واگن مترو میرسد. سوار میشوی. از شدت عصبانیت و بویی که به این شهر و متروها چسبیده است. سرت را که برمیگردانی در هر واگن سه دوربین میبینی. یادداشت برمیداری: کافی است زن باشید و روزانه با مترو تردد داشته باشید تا بدانید شما هم طعمه بعدی هستید: گشت ارشاد (زنان و مردان) ایستاده در مقابل ورودی متروها در خیابان، پلیس محافظت مترو با لباسها و جلیقههای مشکی در کنار دستگاههای کارتخوان مترو، حجاببانها، لباسشخصیها، آمران به معروف در خیابان ... اگر آرمیتا فشارش افتاد پس این خبر چیست؟ خبری که میگوید «آمر به معروف در پارک آزادگان یزد به دختری که در حال درسخواندن بوده بابت حجاب چنان سیلی محکمی زده که بیهوش شده» این هم مزاحمت خیابانی بوده؟ خبرهای دیگر چطور؟
«در پاساژ آرمیتاژ مشهد، طبق اعلام مدیر روابط عمومی این پاساژ زدوخوردی بر سر حجاب و میان چند مرد ناشناس که خود را مأمور فرمانداری معرفی کرده بودند، با کسبه و عوامل انتظامی پاساژ رخ داده بود. بهگفته وی، این زدوخورد پس از سیلی یکی از این افراد به یک دختر جوان، از مشتریان پاساژ آغاز شده بود. همچنین در این درگیری، این افراد کسبه و کارکنان پاساژ را با شوکر مورد ضرب و جرح قرار داده بودند و در ویدئوهای منتشرشده نیز صدای شوکر بهوضوح شنیده میشد. این اتفاق روز پنجشنبه ۲۰ مهر ماه رخ داده بود.»
اگر همه اینها هم دروغ باشد حمله آمرین به معروف به رویا ذاکری که برای پنهانکردنش به بیمارستان روانی منتقلش کردید هم دروغ است؟ حمله به سپیده رشنو هم دروغ بود؟ این خبر که نیلوفر حامدی چند ماه قبل از بازداشتش در شرق منتشر کرده بود هم دروغ است؟ «ماموران گشت ارشاد در تهران به سوی رضا مرادخانی، بوکسور سابق تیم ملی ایران، که همراه همسرش ماریا عارفی و دختر یازدهماههشان برای قدمزنی به پارک رفته بودند، ابتدا اسپری فلفل زدند و سپس دست به اسلحه بردند و به پا و شکم وی شلیک کردند.» اگر کسی به آرمیتا حمله نکرده بود پس این خبرها چیست؟ «روز ۲۷ تیر مسئول انصار حزبالله مشهد با همراهی عدهای دیگر در اعتراض به وضعیت حجاب، به پردیس تئاتر مستقل مشهد حمله کرده و مانع اجرای «پادکست تئاتر آنتراکت» شدند. تهیهکننده این اثر گفت: «آنها موفق به شکستن سازها نشدند اما برنامه لغو شد.»
@harasswatch
یکی دیگر از حجاببانان میگوید: «در این موضوع ما تأکید روی تذکر داریم. اگر تذکر ما پاسخگو نباشد با دوربینهایی که تصاویر را ضبط کردهاند، چهره را شناسایی میکنیم و معرفی به مراجع قضایی انجام میشود. مهم است بدانیم که تذکر ما تنها به نداشتن روسری و شال محدود نمیشود. نخستین بار نهاد قضایی به تذکر اکتفا میکند، ولی درصورت تکرار حتما برخوردهای قانونی توسط مقام قضایی صورت خواهد پذیرفت.»
بخشی از متن «انگار در میان دریایی از خون راه میروم»:
واگن مترو میرسد. سوار میشوی. از شدت عصبانیت و بویی که به این شهر و متروها چسبیده است. سرت را که برمیگردانی در هر واگن سه دوربین میبینی. یادداشت برمیداری: کافی است زن باشید و روزانه با مترو تردد داشته باشید تا بدانید شما هم طعمه بعدی هستید: گشت ارشاد (زنان و مردان) ایستاده در مقابل ورودی متروها در خیابان، پلیس محافظت مترو با لباسها و جلیقههای مشکی در کنار دستگاههای کارتخوان مترو، حجاببانها، لباسشخصیها، آمران به معروف در خیابان ... اگر آرمیتا فشارش افتاد پس این خبر چیست؟ خبری که میگوید «آمر به معروف در پارک آزادگان یزد به دختری که در حال درسخواندن بوده بابت حجاب چنان سیلی محکمی زده که بیهوش شده» این هم مزاحمت خیابانی بوده؟ خبرهای دیگر چطور؟
«در پاساژ آرمیتاژ مشهد، طبق اعلام مدیر روابط عمومی این پاساژ زدوخوردی بر سر حجاب و میان چند مرد ناشناس که خود را مأمور فرمانداری معرفی کرده بودند، با کسبه و عوامل انتظامی پاساژ رخ داده بود. بهگفته وی، این زدوخورد پس از سیلی یکی از این افراد به یک دختر جوان، از مشتریان پاساژ آغاز شده بود. همچنین در این درگیری، این افراد کسبه و کارکنان پاساژ را با شوکر مورد ضرب و جرح قرار داده بودند و در ویدئوهای منتشرشده نیز صدای شوکر بهوضوح شنیده میشد. این اتفاق روز پنجشنبه ۲۰ مهر ماه رخ داده بود.»
اگر همه اینها هم دروغ باشد حمله آمرین به معروف به رویا ذاکری که برای پنهانکردنش به بیمارستان روانی منتقلش کردید هم دروغ است؟ حمله به سپیده رشنو هم دروغ بود؟ این خبر که نیلوفر حامدی چند ماه قبل از بازداشتش در شرق منتشر کرده بود هم دروغ است؟ «ماموران گشت ارشاد در تهران به سوی رضا مرادخانی، بوکسور سابق تیم ملی ایران، که همراه همسرش ماریا عارفی و دختر یازدهماههشان برای قدمزنی به پارک رفته بودند، ابتدا اسپری فلفل زدند و سپس دست به اسلحه بردند و به پا و شکم وی شلیک کردند.» اگر کسی به آرمیتا حمله نکرده بود پس این خبرها چیست؟ «روز ۲۷ تیر مسئول انصار حزبالله مشهد با همراهی عدهای دیگر در اعتراض به وضعیت حجاب، به پردیس تئاتر مستقل مشهد حمله کرده و مانع اجرای «پادکست تئاتر آنتراکت» شدند. تهیهکننده این اثر گفت: «آنها موفق به شکستن سازها نشدند اما برنامه لغو شد.»
@harasswatch
🔹دشواریهای روایتگری علیه افراد شهره و «معتبر»
🔹من شاگردش بودم و صحت ندارد»
نویسنده: صاد
اگرچه که شبکه حمایتی این فرد را باید فراتر از شاگردان وفادارش دید و در بستری کلیتر جستوجو کرد، اما آنچه که در این یادداشت کوتاه میخواهم روی آن دست بگذارم مشخصا دفاع از افراد متهم به خشونت جنسی و انکار روایات با اتکا به شناخت شخصی است. با گذشت بیش از سه سال از آغاز جریان روایتگری خشونت جنسی در ایران، تقریبا هربار که روایتی منتشر میشود و پای شخصی دارای جایگاه و اعتبار و شهرت در میان است، افرادی جلو میآیند و تجربیات مثبت خود از فرد متهم را در مقابل تجربههای روایتشده قرار میدهند. علیرغم تعدد و تواتر روایات، الگوهای مشترک و مکرر در تجربههای بازگوشده و سوءاستفاده فاحش این استاد نقاشی از جایگاه و اعتبارش در برابر زنان بسیار جوان عرصه هنر، همچنان با کامنتهایی مواجهیم که با ارجاع به تجربه و شناخت شخصی خود تلاش میکنند رنج زنان سخنگو را نفی و بیاعتبار کند: «برای من که شاگردش بودم اصلا قابلباور نیست. با بردن اسم خودتون داستان تخیلیتون رو بنویسید»، من شاگرد استاد بودم و اصلا قابلباور نیست»، «ایشون بسیار محترم هستن و متاسف میشم از شنیدن و خوندن این توهمات»، «دروغ محضه، من چند دوره شاگردش بودم، ذرهای چنین چیزی حس نکردم، شایعهپراکنی نکنید» و... . زنانی که از خشونت یک آزارگر سریالی در امان ماندهاند، حالا کنار او ایستادهاند، در مقابل و علیه آنها که آسیبهایی جبرانناپذیر و فراموشنشدنی دیدهاند، نه در مقام قربانینکوهی بلکه در تلاش برای انکار مطلق روایات.
بله، اطمینانی جایگاهی ویژه و معتبر در عرصه هنر داشته است و همین مسئله باید ما را در مواجهه با این روایت حساس کند. به اینکه فرد دارای اعتبار و «آبرو» با آگاهی نسبت به ویژگیها و امتیازات کاریزماتیک خود چگونه میتواند اعتماد جلب کند، سوژههای وفادار، مدیون و مقهور تولید کند، میدانی از آن خود بسازد و برای مسکوتماندن خشونتهایش برنامهریزی کند؛ کسی باور نخواهد کرد. میگویم برنامهریزی چراکه الگوها و شیوههای تکرارشده در روایات، اتفاقی و ناگهانیبودن خشونتها را غیرممکن میکند. شیوه فراخواندن زنان جوان، کلمات و جملات تکراری برای اقناع آنها، فضاسازی فیزیکی و حمله نهایی.
تاکید فمینیستها همچنان همان است که المیرا بهمنی هم درباره روایات اطمینانی نوشته است: «مسئله در خشونت جنسی، جوشش تستوسترون، فوران میل جنسی، بیماری جنسی و این قبیل توجیهات نیست. "قدرت" است که محرک تجاوز است. قدرت بر دیگری. قدرت بر ارادهها.» قدرت روایتگری در همین افشای قدرت است.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2236/
@harasswatch
🔹من شاگردش بودم و صحت ندارد»
نویسنده: صاد
اگرچه که شبکه حمایتی این فرد را باید فراتر از شاگردان وفادارش دید و در بستری کلیتر جستوجو کرد، اما آنچه که در این یادداشت کوتاه میخواهم روی آن دست بگذارم مشخصا دفاع از افراد متهم به خشونت جنسی و انکار روایات با اتکا به شناخت شخصی است. با گذشت بیش از سه سال از آغاز جریان روایتگری خشونت جنسی در ایران، تقریبا هربار که روایتی منتشر میشود و پای شخصی دارای جایگاه و اعتبار و شهرت در میان است، افرادی جلو میآیند و تجربیات مثبت خود از فرد متهم را در مقابل تجربههای روایتشده قرار میدهند. علیرغم تعدد و تواتر روایات، الگوهای مشترک و مکرر در تجربههای بازگوشده و سوءاستفاده فاحش این استاد نقاشی از جایگاه و اعتبارش در برابر زنان بسیار جوان عرصه هنر، همچنان با کامنتهایی مواجهیم که با ارجاع به تجربه و شناخت شخصی خود تلاش میکنند رنج زنان سخنگو را نفی و بیاعتبار کند: «برای من که شاگردش بودم اصلا قابلباور نیست. با بردن اسم خودتون داستان تخیلیتون رو بنویسید»، من شاگرد استاد بودم و اصلا قابلباور نیست»، «ایشون بسیار محترم هستن و متاسف میشم از شنیدن و خوندن این توهمات»، «دروغ محضه، من چند دوره شاگردش بودم، ذرهای چنین چیزی حس نکردم، شایعهپراکنی نکنید» و... . زنانی که از خشونت یک آزارگر سریالی در امان ماندهاند، حالا کنار او ایستادهاند، در مقابل و علیه آنها که آسیبهایی جبرانناپذیر و فراموشنشدنی دیدهاند، نه در مقام قربانینکوهی بلکه در تلاش برای انکار مطلق روایات.
بله، اطمینانی جایگاهی ویژه و معتبر در عرصه هنر داشته است و همین مسئله باید ما را در مواجهه با این روایت حساس کند. به اینکه فرد دارای اعتبار و «آبرو» با آگاهی نسبت به ویژگیها و امتیازات کاریزماتیک خود چگونه میتواند اعتماد جلب کند، سوژههای وفادار، مدیون و مقهور تولید کند، میدانی از آن خود بسازد و برای مسکوتماندن خشونتهایش برنامهریزی کند؛ کسی باور نخواهد کرد. میگویم برنامهریزی چراکه الگوها و شیوههای تکرارشده در روایات، اتفاقی و ناگهانیبودن خشونتها را غیرممکن میکند. شیوه فراخواندن زنان جوان، کلمات و جملات تکراری برای اقناع آنها، فضاسازی فیزیکی و حمله نهایی.
تاکید فمینیستها همچنان همان است که المیرا بهمنی هم درباره روایات اطمینانی نوشته است: «مسئله در خشونت جنسی، جوشش تستوسترون، فوران میل جنسی، بیماری جنسی و این قبیل توجیهات نیست. "قدرت" است که محرک تجاوز است. قدرت بر دیگری. قدرت بر ارادهها.» قدرت روایتگری در همین افشای قدرت است.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2236/
@harasswatch
دیدبان آزار
«من شاگردش بودم و صحت ندارد»
جمعی از کنشگران برابری جنسیتی گزارش تهیه کردهاند از خشونتهای جنسی بابک اطمینانی نقاش شهره که در صفحه جنبش میتوی ایران منتشر شده است، 12 روایت هولناک که هنگام روخوانی آن هم بارها باید توقف کرد و نفس عمیق کشید. نویسندگان گزارش میگویند تعداد راویان