Telegram Web Link
ديد‌بان آزار
Photo
🔹متن ارسالی برای نازیلا معروفیان

نازیلا معروفیان ۱۷ تیرماه، پس از مراجعه به شعبه یک دادسرای اوین بازداشت شد. اعلام کردند برایش قرار وثیقه یک میلیاردی صادر شده است. اما امروز پدرش با صدای گرفته و غم‌آلود گفت که دیگر وثیقه قبول نمی‌کنند. تنم لرزید. یاد روزی افتادم که در هواخوری قرچک صدای جیغ و داد بلند شد. دیدم دست‌وپاهایش را گرفته‌اند و به داخل بند می‌آورندش. می‌گفتند بدنش سرد شده، نبض ندارد، گفتند ویلچر بیاورید، انگار نازیلا دیگر نبود.

من می‌دانم چه بلاهایی به سرش آمده و چه‌‌ها پشت سر گذاشته است. نازیلا اولین‌بار ۸ آبان بازداشت شده بود و ۷۲ روز در حبس ماند. بابت مصاحبه با پدر ژینا امینی بازداشتش کرده بودند. پس از آزادی با شجاعت به اعتراض ادامه داد. روزی که لباس‌شخصی‌ها در خیابان کتکش زدند را به چشم دیدم. من می‌لرزیدم. نازیلا روز بعد از خواب بیدار شد، حمامش را کرد و به سر کار رفت.

نازیلا در تک‌تک قدم‌ها و نفس‌هایش قاطع و شجاع است‌. واقعی‌تر از آنچه که در فضای مجازی بازنمایی می‌شود. آنچه که چشم برخی را می‌زند، حقیقت ثانیه‌به‌ثانیه زندگی یک زن ۲۳ ساله است که از همه‌چیز می‌گذرد، آسیب‌های جسمی و روانی و انواع فشارها را به جان می‌خرد، فقط برای اینکه از رویای آزاد زندگی‌کردن محافظت کند.

@harasswatch
🔹تشدید سازوکارهای انضباط‌بخشی در خوابگاه‌های زنان

در ماه‌های اخیر و سرکوب گسترده دانشجویان از جمله بازداشت، حمله و ضرب‌و‌شتم و احکام انضباطی بسیاری از دانشجویان تعلیق و در مواردی از  دانشگاه اخراج شدند. همچنین برخی از دانشجویان از خوابگاه اخراج و در مواردی تا پایان تحصیل از آن محروم شدند. به عنوان مثال نیلوفر میرزایی دانشجوی دانشگاه الزهرا که بیش از سه ماه در بازداشت بود به ۲ ترم محرومیت از تحصیل و محرومیت از خوابگاه تا پایان مدت تحصیل محکوم شد. چنین احکام انضباطی‌ ظالمانه‌ای از قبیل اخراج برخی دانشجویان از خوابگاه می‌تواند منجر به ایجاد هراس  و اضطراب در میان دیگر دانشجویان و به ویژه زنان دانشجو از طبقات فرودست شود. از یک‌سو زنان دانشجو در معرض نظارت، کنترل، سرکوب و خشونت از سوی مسئولان دانشگاه و خوابگاهند و از سوی دیگر فرودستی اقتصادی آسیب‌های چنین احکام انضباطی ناعادلانه‌ای را برای آنان تشدید می‌کند. مرجان، دانشجوی دانشگاه علامه، در این باره می‌گوید:‌ «تو خوابگاه بعضی از بچه‌ها بودند که چون خوابگاه همه چیزش افتضاح بود رفتند خونه گرفتند. خب چون ما تو خوابگاه هیچ امکاناتی که نداریم از طرفی واقعا دائما تحت کنترل و آزاریم. منتها خیلی‌ها نمی‌تونند این کار رو بکنند. با این قیمت‌ها هر کسی پول خونه اجاره کردن در تهران رو نداره. از طرفی بعضی‌ها که حتی پولش باشه هم اجازه خانواده رو هم ندارند. بعد هم یکی مثل من چون پول نداره و نمی‌تونه جای دیگه‌ای زندگی کنه دائما باید نگران باشه نکنه مثل این همه کسایی که در این دانشگاه‌های مختلف از خوابگاه اخراج کردند ما هم اخراج بشیم و آواره بشیم. برای همین باید همیشه مراقب باشی و تو استرس همیشگی زندگی کنی.»

در روزها و هفته‌های اخیر اخباری از افزایش محدودیت‌ها بر ورود و خروج زنان دانشجوی ساکن در خوابگاه‌ها و همچنین برخوردهای انضباطی شدید با دانشجویان معترض به حجاب اجباری، و همچنین کنش‌های اعتراضی جمعی دانشجویان به این اقدامات سرکوب‌گرانه در دانشگاه‌های مختلف از جمله دانشگاه هنر، دانشگاه الزهرا، دانشگاه اصفهان، دانشگاه تهران و دانشگاه شهیدبهشتی منتشر شده است. به عنوان مثال به گزارش کانال «صدای دانشجویان الزهرا» ماه گذشته دانشگاه الزهرا با افزایش محدودیت‌ها برای دانشجویان ساکن در خوابگاه ورود دانشجویان به خوابگاه پس از ساعت ۹:۳۰ شب را ممنوع کرد. با اعمال این محدودیت دانشجویان تنها مجاز به عبور و مرور در  محدوده ساعات ۶ صبح تا ۹:۳۰ شب هستند. دانشجویان دانشگاه الزهرا در اعتراض به این محدودیت در محوطه خوابگاه تجمع کردند.

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2179/

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹برای نیلوفر حامدی

«ژاله ۴ دی، زهرا و کُبار ۵ دی، کاژین ۹ دی، الناز ۱۰ دی... نه روزها تمام می‌شوند و نه نام‌ها. نام‌هایی که قلب‌هایشان درون سینه، جای گرم‌شدن با شعله شور زندگی، خاکسترِ تباهی شد. لباس عزا شد. سیاهی شد به تن‌هایی که دست روی لب‌هایشان می‌گذارند، تا مبادا کسی صدای هق‌هق‌شان را بشنود. که مبادا آبرویی برود. که حرف‌ها پشت سر جگرگوشه پرپر شده‌شان، دشنه‌ای نشود بر قلب مادر و پدر و بچه‌هایی که همین عزا هم به قامت‌شان زار می‌زند. چه رسد به سینه ستبر‌کردن مقابل نقل و حدیث‌هایی که تیز است و می‌شکافد؛ هم مغز را و هم قلب را. بهتر این است که ساکت شوند و خفه کنند هرکه را بیراه می‌گوید. اصلا انگار نه خانی رفته و نه خانی آمده که عزیز سفرکرده را دیگر مجال برگشتن نیست. همین می‌شود که روزها از پی هم می‌گذرند، خاکستری پشت خاکستری دیگر، تل می‌شود در کنج خانه‌ها، گاهی در گوشه آشپزخانه و گاهی در میانه حیاطی که پیش‌تر گل بود و باغ. همین می‌شود که دود این آتش‌ها چشم کسی را نمی‌سوزاند؛ گویی آتشی است بدون دود.»

این‌ها از جملات آغازین نیلوفر در گزارشی است که درباره خودسوزی زنان نوشته است. نیلوفر یکی از معدود زنان فمینیستی است که تلاش می‌کرد نام‌ها را فریاد بزند. هرکجا موضوعی به حاشیه می‌رفت یا کسی در خود توان پیگیری آن را نمی‌دید، نیلوفر پیش از همه آن‌جا بود. شخصیتی به‌شدت آرام، مهربان، شنوا برای درددل و طرح دغدغه، و پر از شور زندگی. هرچه موضوعی حاشیه‌ای تر و سخت‌تر، عزم نیلوفر جزم‌تر. این روزها بارها از خودم پرسیده‌ام اگر عاطفه، تعهد و سماجت نیلوفر نبود، شاید بسیاری از موضوعات روی زمین می‌ماند. اگر او نبود، ژینا اسم رمز نمی‌شد و ما این چنین سرشار از شور زن، زندگی، آزادی نمی‌شدیم.» (بخشی از متن «امید چیزی نیست که با هرکسی بازش یابی، نیلوفر اما برای من یکی از آن کسان است» که درباره نیلوفر حامدی در سایت دیدبان آزار منتشر شده است.

نزدیک به ۳۰۰ روز از «بازداشت موقت» نیلوفر حامدی گذشت و شکنجه بلاتکلیفی ادامه دارد.

#نیلوفر_حامدی
#زن_زندگی_آزادی
#ژینا_امینی
سرکوب دانشگاه
از جنبش زن زندگی آزادی تا امروز
🎙سرکوب دانشگاه از جنبش زن زندگی آزادی تا امروز

◽️پادکست جمعی از فعالان دانشجویی درباره وضعیت دانشگاه‌ها در یک سال گذشته

🆔 @anjmotahed | دانشجویان متحد
Forwarded from بيدارزنى
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🟣 #بیدارزنی: جمعی از فعالین زنان گیلان ( گروه ارغوان‌ها)، با تهیه و پخش تراکت‌هایی درباره کشته‌شدگان خیزش #زن_زندگی_آزادی، #آبان_خونین_۹۸ و #اعتراضات_۸۸، حمایت خود را از مادران دادخواه و جنبش  دادخواهی اعلام نمودند.

این مجموعه تراکت‌، در کنار روایتی کوتاه از قتل‌ و جنایات حکومتی، به گوشه‌ای از فعالیت‌ها و تلاش‌های بی‌وقفه هر یک از #مادران_دادخواه پرداخته است.

سری اول از این مجموعه، به مادران کشته‌شدگان جاویدنام‌: مهران بصیر توانا، مهدی دائمی، نوید بهبودی، بهنام لایق‌پور، پژمان قلی‌پور، مهرگان زحمتکش، محمدرسول مومنی‌زاده از گیلان و فرهاد مجدم از فارس (که مدتی پیش در یک تصادف مشکوک از دنیا رفت) تقدیم می‌شود.

این تراکت‌ها در واکنش به فشارهای شدید و چندجانبه حکومت به خانواده‌های دادخواه در سراسر کشور و با هدف اعلام حمایت از آنان تهیه و در محلات مختلف شهر رشت و انزلی توزیع شده است.

#ژن_ژیان_ئازادی
#مادران_دادخواه
#نه_می‌بخشیم_نه_فراموش_می‌کنیم

@bidarzani
⭕️منع از تحصیل و ممنوع الورودی نیلوفر میرزایی

#نیلوفر_میرزایی دانشجوی گرافیک دانشگاه الزهرا در صفحه‌ی اینستاگرام خود از تداوم ممنوع‌الورودی وی به دانشگاه، در نیسمال آینده خبر داد. او که پیش‌تر در اّبان ماه بازداشت شده‌بود و در آن زمان به صورت غیابی و غیرقانونی به دو نیمسال منع موقت از تحصیل محکوم شده بود، اکنون پس از گذشت دوران ممنوعیت تحصیلی، همچنان اجازه‌ی ورود به دانشگاه را ندارد. همچنین این دانشجو از طرف کمیته‌ی مرکزی وزارت علوم به دفتر مشاوره و سلامت احضار شد که در این جلسه نیز به او گفتند که صلاحیت بازگشت به دانشگاه و تحصیل را ندارد.

#حق_همگانی_تحصیل
#دانشگاه_الزهرا
4⃣9⃣6⃣1⃣
🆔@senfi_uni_iran
ديد‌بان آزار
Photo
🔹روایت آزار و تهدید یک دانشجوی همجنسگرا توسط حراست دانشگاه به دلیل دستگیری در یک دورهمی و مهمانی


بعد از خواندن روایت آزارواذیت یک دانشجو به دلیل «رفتارهای همجنسگرایانه» توسط کمیته اخلاق و حراست دانشگاه، یاد تمام آزارها و رنج هایی افتادم که خودم تجربه کردم و تصمیم گرفتم بنویسم. اسم من م.  است و سال ۹۵ در یک مهمانی در شهر خودمان دستگیر شدم، یک دورهمی دوستان همجنسگرا و ترنس بود که یک‌دفعه ماموران نیروی انتظامی و اطلاعات از درودیوار ریختند و بازداشتمان کردند. بماند که چقدر تحقیر و‌ توهین کردند و با چه دردسری از چنگ این وحشی‌ها رها شدیم. آبرویمان را پیش خانواده‌ها بردند و به دروغ گفتند که ما در آن مهمانی مشغول سکس دسته‌جمعی بودیم و قصد آموزش «همجنس‌بازی» به جوانان داشتیم، گفتند فرستاده از انگلیس و هلند آمده تا «همجنس‌بازی» یادشان بدهد و خلاصه حرف‌هایی بسیار عجیب‌وغریب.‌

اینطور بگویم که آزارها به‌حدی بود که تا زمان پایان بازداشت و دادگاه و صدور حکممان، پدر یکی از بچه‌ها از فشار دروغ و تهمت‌های الکی که به ما زدند، سکته قلبی کرد و صورتش هنوز فلج مانده است. به اصل ماجرا برگردیم. حدود یک هفته بعد آزادی از بازداشتگاه با قرار وثیقه، زنگ زدند که بیا حراست دانشگاه، من دانشجوی دانشگاه پیام نور بودم و این تماس برایم خیلی عجیب بود. اول می‌خواستم نروم اما گفتم بگذار بروم و ببینم چه خبر است و از اوضاع مطلع باشم و اگر چیزی هست خودم زودتر بفهم. خلاصه رفتم حراست و گفتند فلان روز فلان ساعت بیا که مسئولش هم حضور داشته باشد.

آن روز با ترس و دلهره رفتم حراست دانشگاه و دیدم که بله آنها هم از پرونده و دستگیری و تمامی اتهاماتمان خبر دارند؛ تهدیدم کردند که یک‌وقت فکر نکنی در دانشگاه هم می‌توانی از این کارها بکنی، حواست را جمع کن، این چه گندی بوده که شماها زدید؟ زبانم قفل شده بود، هیچ‌چیز نگفتم چون هنوز حکم دادگاهمان  نیامده بود. کلی بهم توهین شد، تهدید کردند که اگر بفهمیم در دانشگاه دنبال این‌ کارها هستی، سریع اخراجت می‌کنیم. گفتند قید کار دولتی را بزن و همین که می‌گذاریم مدرکت را بگیری و دانشگاهت را تمام کنی نشانه لطف و رحم اسلامی و بخشش نظام و ما هست. نفهمیدم منت چه را  بر سرم می‌گذارند؟!
اصلا اگر حتی کسی «جرمی» بیرون از دانشگاه مرتکب شود چرا نهادهای امنیتی داخل دانشگاه باید خبردار بشوند و تهدیدمان کنند؟ صدالبته ما جرمی هم نکرده بودیم و همان دادگاه خودشان هم در نهایت ما را تبرئه کرد.‌

این اتفاق برای همه کسانی که در آن مهمانی بودند افتاد و در دانشگاه آزاد و دانشگاه ملی هم حراست و کمیته انضباطی بچه‌ها را خواسته بود و هرکدام را به‌نوعی و با لحنی تهدید کرده بودند. ممنون که صدای ما را می‌شنوید. بله این‌ها بلاهایی است که در دانشگاه سر ما آوردند.
Forwarded from ديد‌بان آزار
▪️بازنشر یک پوستر قدیمی

🔹وقتی زنی آزار می‌بیند تماشاچی نباشیم

#دیدبان_آزار
@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
تولد #آیدا_رستمی است، پزشک جوانی که در محله اکباتان، به خانه مجروحان اعتراضات می‌رفته و آنها را مداوا می‌کرده است. بخشی از گزارش مراسم هفتم آیدا رستمی با عنوان «ما به آن قبرستان بازخواهیم گشت» که در سایت دیدبان آزار منتشر شده است:

جاذبه جمعیت در این روزها، گوش‌ها را در هر‌نقطه از خیابان که باشی تیز می‌کند و پاها را به سمت خود می‌کشاند. درهای شبستان، جایی که بنا بود مراسم خانواده آیدا در آن برگزار شود بسته بودند و مراسم اصلی کنسل شده بود. مردم خودشان جمع شده بودند، حول چیزی که تا مدت مدیدی که در بین جمعیت جاگیری کرده و همراه شعار شده بودیم، نمی‌دانستم چیست. مزار آیدا؟

در میانه شعارهای مردم صدای بلندگوی امامزاده را به دعا و روضه بلند کردند تا صدای شعارهای مردم به گوش نرسد. اصوات مردم در محاصره‌ صوتی. اصوات مردم هرلحظه تقلا می‌کرد این حباب محاصره را بشکند و به فضا رسوخ کند. مردم بلندتر داد می‌زدند. می‌خواستند از تنها چیزی که داشتند، از گلویشان، تا نهایت امکان استفاده کنند. کم‌کم به مرکز جمعیت، به آنچه که هنوز مطمئن نبودم مزار آیداست یا نه نزدیک شدم. ناگهان دستی عکسی از آیدا را در آن مرکزی که حولش جمع شده بودیم، بالا برد. اولین‌بار بود که در یک مراسم سوگ و اعتراض توامان شرکت می‌کردم. تا اینجا فقط شعار بود و خشم. لحظه مواجهه با عکس آیدا، لحظه عجیبی بود. مرکز این حلقه جمعیت، شهیدمان آن بالا چون شاهدی حاضر شده بود. بغض و گریه راه گلو را بست و قاطی شعار و خشم شد. صداها لرزان، اشک‌ها جاری، مشتها بالا. مرد جوانی آمد و با ظاهری مصلحت‌جو از مردم خواست شعار ندهند و دور مزار را خلوت کنند تا خانواده بتواند برای عزاداری بیاید. کسی در جوابش گفت: «ما خانواده‌اش هستیم.» دوباره بغض. ما خانواده‌اش هستیم

وحوش لباس شخصی حمله کردند، با تحقیر و باتوم و شوکر و گاز فلفل. خشونت عجیبی داشتند و از تحقیر عزاداران سرمست بودند. هر کسی که به دستشان رسید را زدند. افراد مسنی بودند که کتک خوردند. چندین نفر را بازداشت کردند. به اکثر افراد از پشت و درحالیکه داشتند به سمت در خروجی می‌رفتند، ضربه می‌زدند. چقدر بی‌پناهیم که نمی‌توانیم حتی برگردیم و جواب آن لگدها را بدهیم. ولی مطمئنا بارها به آن مرکزی که حولش حلقه زدیم بازخواهیم گشت، چرا که ما در آن قبرستان عزیزی را به خاک سپرده‌ایم. آیدایمان را، خانواده‌مان.

#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#ژینا_امینی
#مهسا_امینی
🔹روایتی از تهدید مسلحانه به‌دلیل بی‌حجابی

🔹زن، زندگی، ایران، هرروز

نویسنده: ناشناس


تابستان است. تهران غرق در آلودگی هوا و گرما جهنمی شده است. خودم را در شیشه آینه‌گون خانه‌ای به سبک دهه ۷۰ تماشا می‌کنم و می‌گویم وای تقریبا یک سال شده که حجاب ندارم. بارها در طول این یک سال ناگهان میان راه تازه یادم می‌آمد که شالم فراموشم شده و از ذوق درون خودم شکوفه می‌زدم.

من هرروز از میدان ولیعصر رد می‌شوم. بچه‌های هنر نامش را گذاشته‌اند «میدان مهسا». میدان مهسا به بلوار الیزابت قدیم‌تر و به نسبت جدیدتر بلوار کشاورز متصل می‌شود. آنجا را هم بلوار نیکا صدا می‌کنند. هرروز تقاطع فلسطین شمالی و جنوبی منجمد می‌شوم. جایی که احتمالا آخرین بارها نیکای عزیز، نیکای شاکرمی از آن رد شده است. کمی جلوتر شافل موسیقی به آهنگ save your tears می‌رسد و من یاد ریلزی از سارینای نازم، سارینا اسماعیل‌زاده می‌افتم. من و دوستانم، من و هم‌نسلانم حتی هیچ‌وقت در طول این یک سال وقت مویه نداشتیم.

من هرروز از مترو استفاده می‌کردم. هر بار برای عبور از گیت یا ردشدن از دسته زنان متعصب چادری، برای اینکه کمی بیشتر قوی باشم و لبانم رنگ گچ نشود آهنگ‌های رپ شاپور را گوش می‌دادم. روزی که بسیار گرمم بود زنی مهربان به من گفت دختر دیوانه‌ای، تو که تی‌شرتت گشاد است، مانتویت را دربیاور. من اما انگار فقط منتظر بودم کسی به من بگوید تا کمی شجاع‌تر شوم. درآوردن مانتو همانا و دیگر با تی‌شرت گشتن در شهر همانا. نمی دانید خنکی عصر آلوده تهران با تی‌شرت چقدر شورانگیز شده بود. انگار تمامی شاخ‌وبرگ‌های درختان کهنسال ایتالیا و بلوار نیکا برایم والس شجاعت می‌نواختند.

روزی از فروشگاه رفاه خرید کردیم. آبان ۱۴۰۱ بود. وسایل کیک خریده بودیم. از تمام دوستانم دو نفر تنها آزاد بودند. گفتیم کیک بپزیم تا کمی خوشحال شویم. چه ایده مفرحی نه؟ از نیلوفر حامدی یاد گرفته بودیم که در زندان چیزکیک می‌پخت. شب‌ها چراغ‌های بلوار را خاموش می‌کردند تا متوجه نیروها نشوی، اینطور به‌سرعت از بین شاخ‌و‌برگ‌ها می‌پریدند و دستگیرت می‌کردند. چه ایده خارق‌العاده‌ای نه؟ به میانه بلوار رسیدیم. تاریکی محض بود. صدای چندین موتور سنگین از پشت سر می‌آمد. دوستم با دستانی پر از پلاستیک دستم را گرفت. گرمای دستش با بوی وانیل قاطی شده بود. ناگهان سه موتوری در گوشه‌ای از بلوار که در کناره‌اش راه‌آبی بود ما را محاصره کردند. پشت، کنارر و ر‌وبه‌رو. فقط فریاد می‌کشیدند. بلند: «سرت کن. میگم سرت کن. شالتو سرت کن.» سرم را آوردم بالا. در تاریکی هیچ‌چیز جز شش مرد با سه موتور دیده نمی‌شد. نفر دوم داخل کتش یک تفنگ بسیار بزرگ بود.

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2180/

@harasswatch
زن با پیراهن سفید و موهای آزاد به مسیرش ادامه می‌دهد، مزاحمش می‌شوند، از او فیلم می‌گیرند، مجرم می‌خوانندش، فیلمش را منتشر می‌کنند، بازداشت می‌شود و روبروی دوربین‌های اجباری‌‌شان می‌نشانندش. اما صدا و تصویر او می‌ماند: ««ببین، منو از هیچی نترسون، من تا رگ گردنم پای عقایدم وایسادم، اینو یادت باشه، من یه زنم تا ابد هم وایمیستم. تموم شد اون دورانی که از شما می‌ترسیدیم.»

@harasswatch
سیصد روز، ده ماه، سه فصل؛ کداممان در تاریک‌ترین خیالش خیال می‌کرد #الهه_نیلوفر تا این عددها و تا این مرز از قراردادهای زمان از زندگیشان دور بیفتند. نه از زندگی‌هایی که تنها برای خودشان باشد و رو به خودشان، از روزهای مالامال از شوری که می‌توانست به گرفتن دست دردمندی، رساندن صدای ستم‌دیده‌ای یا خنده آوردن بر لب عزیزی بگذرد، از زندگی‌ای که بلدند و دوستش می‌دارند. در تداوم این غیبت و ظلم طاقت‌فرسا، در آستانهٔ رخ دادن دوبارهٔ «دادگاه»، برماست که باز هم، از آن‌ها بنویسیم. از آن‌ها که بهتر از هرکسی می‌دانند: «فریاد یک نفر در برهوت، یک نفر و بعد یک نفر دیگر و بعد یک نفر دیگر، همین برای روشن نگه داشتن بارقه‌ای از عدالت لازم است.»

رهایشان کنید

#الهه_محمدی
#نیلوفر_حامدی
#زن_زندگی_آزادی
همایش آنلاین هشتم مارس به مناسبت روز جهانی زن، برای نخستین بار در اسفندماه 1400، پیش از جنبش #زن_زندگی_آزادی برگزار شد. در این همایش زنان زیادی از داخل و خارج از ایران مطالب ارزشمندی را ارائه دادند و از بسیاری جهات، این همایش حرکتی نو و نوید دهنده بود. در این باره یادداشتی نوشتم که می توانید اینجا بخوانید.

برخی از زنانی که در نخستین همایش شرکت داشتند، اکنون و امروز، پس از جنبش زن زندگی آزادی، گرفتار بازداشت و میله‌های زندان و بازجویی هستند، از جمله الهه محمدی و نیلوفر حامدی، روزنامه‌نگارانی که در آستانه‌ی جنبش ژینا نقشی پررنگ در اطلاع‌رسانی داشتند.

در اسفندماه 1401، در میانه‌ی جنبش، برای بار دوم این همایش برگزار شد و این بار، زنان فمنیست ایرانی که خارج از مرزهای سرکوب درون کشور زندگی می‌کنند، پرچم خواهران مبارزشان در ایران را همچنان برافراشته نگه داشتند.
ویدئوهای این همایش چندی پیش در اکانت یوتیوب دیدبان آزار انتشار یافت.
کسانی که فایل های صوتی را ترجیح می‌دهند، و یا به خاطر شرایط اینترنت و سانسور داخل ایران، استفاده از یوتیوب برایشان سخت است، می‌توانند فایل‌های صوتی این همایش‌ها را در پادکست "همایش روز جهانی زن، هشتم مارس" که به تدریج در حال کامل شدن است، گوش کنند.

@radiolaleh
Forwarded from بيدارزنى
🟣 امروز چهارشنبه ۴ مردادماه، آنیشا اسدالهی جهت اجرای حکم ۵ سال و ۸ ماه حبس که ۵ سال آن اجرایی است، به زندان اوین رفت.

#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری

@bidarzani
🔹خشونت جنسی؛ تلاشی برای قربانی‌سازی از زنان معترض

نویسنده: ماری محمدی

ماری محمدی: دست‌کم با نگاهی به تاریخ جمهوری اسلامی می‌توان دریافت که زنان از ابتدا همواره زیر یوغ مهلک تبعیض‌ها و سرکوب‌های گسترده و سیستماتیک، در تقلای بقا بوده‌اند و به موازات آن برای بدیهی‌ترین حقوق خود و دیگران مبارزه کرده‌اند. اما در خیزش «زن، زندگی، آزادی»، به دلیل جرقه آغازین آن، کشته‌شدن ژینا(مهسا) امینی توسط گشت ارشاد، و به دلیل شعار اصلی آن «زن، زندگی، آزادی»، رنج و رزم آنان در مبارزه علیه جمهوری اسلامی در کانون توجهات قرار گرفت و باعث شد لنز کدری که تصویر برجسته مبارزه مدام زنان را با وجود هزینه‌های بالفعل، بالقوه و هنگفت «زن‌بودن»، را تار کرده بود، تا حدی کنار برود.

مسلما این تصویر نسبتا واضح به مذاق جمهوری اسلامی و آنان که تفکرات مردسالارانه بر ذهنشان سنگینی می‌کند، خوش نمی‌آید. از نگاه آنان، طبق تلاش‌ها و سیاست‌هایشان، قرار بود زن همیشه بخشی از دارایی و «مایملک مرد» باقی بماند. قرار بود زن در بحران‌ها در کنار کودکان و سالمندان ذیل گروه «آسیب‌پذیر» قرار بگیرد، «قربانی» شود، فاقد «عاملیت» باشد، در «پستو» بماند، «فرزندآوری» کند. اما در نهایت ناکامی، با دستانی لرزان از خشم، صورتی برافروخته و چشمانی بسته از ترس، زن را در هیئت «رهبر مداراناپذیر» در عرصه مبارزات سیاسی و اجتماعی نظاره می‌کنند و استیصال تمام وجودشان را پر می‌کند.

جمهوری اسلامی، ستون‌های قدرتش با مبارزه به رهبری زنان، سخت به لرزه و تشنج درآمده و در تلاش است زن را از محیط «مردانه» مبارزه «جمع» کند و به محیط «زنانه» خانه براند. یکی از سلاح‌های جمهوری اسلامی برای رسیدن به این مقصود، خشونت جنسی» از جمله «تجاوز جنسی» است که به‌طور سیستماتیک و مسبوق به سابقه در دستورکار قرار دارد؛ سلاحی برای خنثی‌سازی قدرت زن و ابزاری برای تعرض به هویت، ساحت و وجود زن.

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2181/

@harasswatch
2024/09/22 21:29:09
Back to Top
HTML Embed Code: