ديدبان آزار
Photo
روز ۱۶ اسفندماه، در حمایت از فراخوان شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان و در اعتراض به مسمومیتهای سریالی در مدارس دخترانه، در دانشگاه علوم پزشکی تبریز تجمع برگزار شد. پس از این تجمع، فشار بیسابقهای بر دانشجویان آغاز شد و تاکنون حدود ۴۰ نفر با احکام کمیته انضباطی همچون محرومیت از تحصیل روبهرو شدهاند. به گزارش کانال تلگرامی انجمن علوم پزشکی تبریز، علیرغم امضای طومار ۲ هزارنفره دانشجویان علوم پزشکی تبریز و طومار دانشآموختگان این دانشگاه و همچنین پیگیریهای اساتید برای لغو احکام، در روندی بیسابقه ۸ دانشجو از سوی شورای انضباطی وزارت بهداشت، احکام یک الی دو ساله محرومیت از تحصیل و همچنین تبعید به شهرهای اهواز، سمنان، کاشان، ارومیه و اردبیل دریافت کردهاند. از جمله:
الهه شرفپور دانشجوی رشته پرستاری ورودی سال ۱۴۰۰: دو ترم محرومیت از تحصیل و تبعید به ارومیه
سهیلا سپیدهدم دانشجوی رشته داروسازی ورودی سال ۱۳۹۴: چهار ترم محرومیت از تحصیل و تبعید تحصیلی به شهر اهواز
رضا انصاریان دانشجوی رشته پزشکی ورودی ۱۳۹۷: سه ترم محرومیت از تحصیل و تبعید تحصیلی به شهر ارومیه
علی پروین دانشجوی رشته داروسازی ورودی سال ۱۳۹۸: سه ترم محرومیت از تحصیل و تبعید تحصیلی به شهر اردبیل
محمدامین سلطانزاده دانشجوی رشته پزشکی ورودی سال ۱۳۹۹: سه ترم محرومیت از تحصیل و تبعید تحصیلی به شهر کاشان
میرمهدی موسویان دانشجوی رشته پزشکی ورودی سال ۱۳۹۹: چهار ترم محرومیت از تحصیل و تبعید تحصیلی به شهر سمنان
ضیا نبوی فعال دانشجویی، در صفحه اینستاگرام خود درباره سرکوب گسترده در دانشگاه نوشته است: «باید فاجعه جاری در دانشگاه را به مسئلهای عمومی بدل ساخت. باید نشان داد در پس این خیز بلندی که حاکمیت برای سرکوب دانشگاه برداشته، چه افق تیره و تاری به چشم میآید. البته که سرکوب کامل مقاومت مردمی هیچگاه ممکن نیست اما اگر که حاکمیت در خاموش کردن صدای اعتراض مترقی دانشگاه موفقیتی کسب کند، برای سرکوب گستردهتر و زدودن همه عناصر ناهمساز در سطح جامعه با وقاحتی بس بیشتر جولان خواهد داد.»
#مسمومیت_دانش_آموزان
#دانشگاه_علوم_پزشکی_تبریز
#زن_زندگی_آزادی
#حق_تحصیل
الهه شرفپور دانشجوی رشته پرستاری ورودی سال ۱۴۰۰: دو ترم محرومیت از تحصیل و تبعید به ارومیه
سهیلا سپیدهدم دانشجوی رشته داروسازی ورودی سال ۱۳۹۴: چهار ترم محرومیت از تحصیل و تبعید تحصیلی به شهر اهواز
رضا انصاریان دانشجوی رشته پزشکی ورودی ۱۳۹۷: سه ترم محرومیت از تحصیل و تبعید تحصیلی به شهر ارومیه
علی پروین دانشجوی رشته داروسازی ورودی سال ۱۳۹۸: سه ترم محرومیت از تحصیل و تبعید تحصیلی به شهر اردبیل
محمدامین سلطانزاده دانشجوی رشته پزشکی ورودی سال ۱۳۹۹: سه ترم محرومیت از تحصیل و تبعید تحصیلی به شهر کاشان
میرمهدی موسویان دانشجوی رشته پزشکی ورودی سال ۱۳۹۹: چهار ترم محرومیت از تحصیل و تبعید تحصیلی به شهر سمنان
ضیا نبوی فعال دانشجویی، در صفحه اینستاگرام خود درباره سرکوب گسترده در دانشگاه نوشته است: «باید فاجعه جاری در دانشگاه را به مسئلهای عمومی بدل ساخت. باید نشان داد در پس این خیز بلندی که حاکمیت برای سرکوب دانشگاه برداشته، چه افق تیره و تاری به چشم میآید. البته که سرکوب کامل مقاومت مردمی هیچگاه ممکن نیست اما اگر که حاکمیت در خاموش کردن صدای اعتراض مترقی دانشگاه موفقیتی کسب کند، برای سرکوب گستردهتر و زدودن همه عناصر ناهمساز در سطح جامعه با وقاحتی بس بیشتر جولان خواهد داد.»
#مسمومیت_دانش_آموزان
#دانشگاه_علوم_پزشکی_تبریز
#زن_زندگی_آزادی
#حق_تحصیل
Forwarded from شرق
ناصر زرافشان، وکیل به «شبکه شرق» خبر داد؛
🔺️فرزانه زیلابی، وکیل کارگران هفت تپه به یک سال و نیم حبس محکوم شد
فرزانه زیلابی، وکیل پیشین کارگران هفتتپه و بازنشستگان خوزستان در دادگاه بدوی به ۱۸ ماه حبس محکوم شد. ناصر زرافشان، وکیل فرزانه زیلابی ، به «شبکه شرق» گفت: «شعبه چهار دادگاه انقلاب اهواز، فرزانه زیلابی را به اتهام «اجتماع و تبانی برای اقدام علیه امنیت داخلی کشور» و «تبلیغ علیه نظام» به یک سال و نیم حبس محکوم کرده است». به گفته این وکیل دادگستری، این حکم بدوی و قابل تجدیدنظر خواهی است: «ما در روزهای بین ابلاغ رای بدوی و درخواست تجدیدنظر قرار گرفتهایم و باید دید در ادامه چه اتفاقی میافتد.»
https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-880981
@sharghdaily
sharghdaily.com
🔺️فرزانه زیلابی، وکیل کارگران هفت تپه به یک سال و نیم حبس محکوم شد
فرزانه زیلابی، وکیل پیشین کارگران هفتتپه و بازنشستگان خوزستان در دادگاه بدوی به ۱۸ ماه حبس محکوم شد. ناصر زرافشان، وکیل فرزانه زیلابی ، به «شبکه شرق» گفت: «شعبه چهار دادگاه انقلاب اهواز، فرزانه زیلابی را به اتهام «اجتماع و تبانی برای اقدام علیه امنیت داخلی کشور» و «تبلیغ علیه نظام» به یک سال و نیم حبس محکوم کرده است». به گفته این وکیل دادگستری، این حکم بدوی و قابل تجدیدنظر خواهی است: «ما در روزهای بین ابلاغ رای بدوی و درخواست تجدیدنظر قرار گرفتهایم و باید دید در ادامه چه اتفاقی میافتد.»
https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-880981
@sharghdaily
sharghdaily.com
Forwarded from صدای دانشجویان الزهرا
⭕️ روایتی از ممنوعالورودی عدهای دیگر از دانشجویان تعلیقی الزهرا
#مولود_صفری دانشجوی رشته نقاشی و تعداد دیگری از دانشجویان در تاریخ ۳۰ اردیبهشت از ورود به دانشگاه منع شدند.
صفری از سوی کمیته انضباطی به اتهام رعایت نکردن حجاب در محیط دانشگاه به ۲ ترم تعلیق محکوم شده و همان روز برای تجدیدنظر به کمیته انضباطی مرکزی مراجعه کرده بود. براساس قانون باید از اجرای حکم تا زمان رسیدگی کمیته مرکزی به پرونده جلوگیری میشد.
حکم خانم صفری براساس عکسی ناواضح صادر شده و انتساب آن به وی مشخص نبوده است. پیش از این دانشگاه اعلام کرده بود درصورت تعهد کتبی خانواده تعلیق وی منتفی خواهد شد.
اما حراست دانشگاه بدون اطلاع قبلی جلوی ورود او و تعدادی دیگر از دانشجویان را به دانشگاه گرفته و به ایشان اعلام کرد تا زمانی که خانوادشان از شهرستان رسیده و آنها را "تحویل" بگیرند، باید بیرون دانشگاه بایستند و حق جمعآوری وسایلشان را هم نخواهند داشت.
پس از ۶ ساعت انتظار به این دانشجویان تنها اجازه تخلیه خوابگاه داده شد که آن هم مشروط به همراهی نگهبانان گیت حتی در زمان جمع آوری وسایلشان بوده است.
🆔@Sedaye_Alzahra
#صدای_دانشجویان_الزهرا
#مولود_صفری دانشجوی رشته نقاشی و تعداد دیگری از دانشجویان در تاریخ ۳۰ اردیبهشت از ورود به دانشگاه منع شدند.
صفری از سوی کمیته انضباطی به اتهام رعایت نکردن حجاب در محیط دانشگاه به ۲ ترم تعلیق محکوم شده و همان روز برای تجدیدنظر به کمیته انضباطی مرکزی مراجعه کرده بود. براساس قانون باید از اجرای حکم تا زمان رسیدگی کمیته مرکزی به پرونده جلوگیری میشد.
حکم خانم صفری براساس عکسی ناواضح صادر شده و انتساب آن به وی مشخص نبوده است. پیش از این دانشگاه اعلام کرده بود درصورت تعهد کتبی خانواده تعلیق وی منتفی خواهد شد.
اما حراست دانشگاه بدون اطلاع قبلی جلوی ورود او و تعدادی دیگر از دانشجویان را به دانشگاه گرفته و به ایشان اعلام کرد تا زمانی که خانوادشان از شهرستان رسیده و آنها را "تحویل" بگیرند، باید بیرون دانشگاه بایستند و حق جمعآوری وسایلشان را هم نخواهند داشت.
پس از ۶ ساعت انتظار به این دانشجویان تنها اجازه تخلیه خوابگاه داده شد که آن هم مشروط به همراهی نگهبانان گیت حتی در زمان جمع آوری وسایلشان بوده است.
🆔@Sedaye_Alzahra
#صدای_دانشجویان_الزهرا
🔹متفکران عرب در گفتوگو با متن «انقلاب فیگوراتیو زنانه»
🔹در غیاب تصاویر
برگردان: مصطفی نجفی
متن «انقلاب فیگوراتیو زنانه؛ اندرکنش بدنها و تصاویرشان» نوشته «ال» که در روزهای آغازین خیزش ژینا در دیدبان آزار منتشر شد، تاکنون به زبانهای انگلیسی، آلمانی، عربی و ترکی ترجمه شده است. چندی پیش جمعی از متفکران عرب از دریچه گفتوگو با این متن، مجموعه یادداشتهایی را درباره خیزش ایران نوشتند. ترجمه بخشی از این مجموعه، مدتی قبل در دیدبان آزار منتشر شد. در ادامه بخش دوم این مجموعه یادداشت را میخوانید که توسط مصطفی نجفی به فارسی برگردانده شده است:
مانیتور لپتاپ را کج میکنم تا اگر مادرم بدون درزدن وارد اتاق شد صفحه در دیدرس نباشد. تصویر بدن برهنه زنی ناشناس را پنهان میکنم که درمیان صدها مرد محاصره شده است. درواقع این نه تصویر یک بدن بلکه تصویری است از گوشت تن، گوشتی که توسط صدها مرد ناشناس زیر مشت و لگد گرفته شده است. این تصویر به زودی به درخواست مسولان مصری از هستی ساقط میشود. دوستم یاسمین الرافعی یک دهه بعد radius را منتشر خواهد کرد. کتابی در مورد گروه مداخله فمینیستیای که در تحریر و برای کمک به زنانی که نمی شناختیم تشکیل دادیم. زنانی که در بحبوحه انقلابمان، در اعتراضاتی که لزوما قصد شرکت در آن را نداشتیم مورد حمله مردانی قرار گرفتند که برایمان قابلشناسایی نبودند. زنانی که در اعتراضات در معرض خشونت فیزیکی، تعرض و تجاوز جنسی قرار گرفته بودند. در آن کتاب، «گوشت من» به نامی مستعار تبدیل میشود و نام مستعار به فیگوری با خاطراتی بیشکل و ازریختافتاده.
ال در متن خود از میل بدنها برای تصویرشدن مینویسد. اما نه تصاویری در پی نمایاندن رخدادها و درگیریها. بدنها میخواهند به «تصاویر فیگورمحوری» تبدیل شوند که حامل تاریخ بدنهاست، که فاصله میان حضور و تماشا را از نو تعریف میکند. ال میگوید که میل تبدیلشدن به آن تصاویر فیگورمحور در متن یک انقلاب فمینیستی است. اما برای بدنی که دیگر نمیخواهد یک تصویر باشد چه اتفاقی میافتد؟ در غیاب تصاویر چه بر سر بدنها میآید؟
از بدن علا عبدالفتاح پس از هفت ماه اعتصاب غذا تصویری وجود ندارد. هیچ تصویری از تبدیلشدن بدنش به تکهگوشتی که میان مرگ و زندگی در رفتوآمد بود موجود نیست. از اقتصاددان مصری ایمن هدهود که ناپدید شد و مردهاش در بیمارستان روانیای در قاهره پیدا شد تصویری وجود ندارد. تصویری از دادگاهها و سلولهای زندانهای مصر موجود نیست.
https://harasswatch.com/news/2158/
🔹در غیاب تصاویر
برگردان: مصطفی نجفی
متن «انقلاب فیگوراتیو زنانه؛ اندرکنش بدنها و تصاویرشان» نوشته «ال» که در روزهای آغازین خیزش ژینا در دیدبان آزار منتشر شد، تاکنون به زبانهای انگلیسی، آلمانی، عربی و ترکی ترجمه شده است. چندی پیش جمعی از متفکران عرب از دریچه گفتوگو با این متن، مجموعه یادداشتهایی را درباره خیزش ایران نوشتند. ترجمه بخشی از این مجموعه، مدتی قبل در دیدبان آزار منتشر شد. در ادامه بخش دوم این مجموعه یادداشت را میخوانید که توسط مصطفی نجفی به فارسی برگردانده شده است:
مانیتور لپتاپ را کج میکنم تا اگر مادرم بدون درزدن وارد اتاق شد صفحه در دیدرس نباشد. تصویر بدن برهنه زنی ناشناس را پنهان میکنم که درمیان صدها مرد محاصره شده است. درواقع این نه تصویر یک بدن بلکه تصویری است از گوشت تن، گوشتی که توسط صدها مرد ناشناس زیر مشت و لگد گرفته شده است. این تصویر به زودی به درخواست مسولان مصری از هستی ساقط میشود. دوستم یاسمین الرافعی یک دهه بعد radius را منتشر خواهد کرد. کتابی در مورد گروه مداخله فمینیستیای که در تحریر و برای کمک به زنانی که نمی شناختیم تشکیل دادیم. زنانی که در بحبوحه انقلابمان، در اعتراضاتی که لزوما قصد شرکت در آن را نداشتیم مورد حمله مردانی قرار گرفتند که برایمان قابلشناسایی نبودند. زنانی که در اعتراضات در معرض خشونت فیزیکی، تعرض و تجاوز جنسی قرار گرفته بودند. در آن کتاب، «گوشت من» به نامی مستعار تبدیل میشود و نام مستعار به فیگوری با خاطراتی بیشکل و ازریختافتاده.
ال در متن خود از میل بدنها برای تصویرشدن مینویسد. اما نه تصاویری در پی نمایاندن رخدادها و درگیریها. بدنها میخواهند به «تصاویر فیگورمحوری» تبدیل شوند که حامل تاریخ بدنهاست، که فاصله میان حضور و تماشا را از نو تعریف میکند. ال میگوید که میل تبدیلشدن به آن تصاویر فیگورمحور در متن یک انقلاب فمینیستی است. اما برای بدنی که دیگر نمیخواهد یک تصویر باشد چه اتفاقی میافتد؟ در غیاب تصاویر چه بر سر بدنها میآید؟
از بدن علا عبدالفتاح پس از هفت ماه اعتصاب غذا تصویری وجود ندارد. هیچ تصویری از تبدیلشدن بدنش به تکهگوشتی که میان مرگ و زندگی در رفتوآمد بود موجود نیست. از اقتصاددان مصری ایمن هدهود که ناپدید شد و مردهاش در بیمارستان روانیای در قاهره پیدا شد تصویری وجود ندارد. تصویری از دادگاهها و سلولهای زندانهای مصر موجود نیست.
https://harasswatch.com/news/2158/
دیدبان آزار
در غیاب تصاویر
رخدادهای ایران را با اندکی امید و انبوهی همبستگی با مردمی دنبال میکنیم که مانند ما دیگر تابِ زندگی زیر سلطه رژیمی ددمنش، خودکامه و امپریالیست را ندارند. در کنار گروههای ستمدیدهای مانند کارگران و اقلیتهای قومیتی، صحنههای انقلابی امروز ایران آشکار
Forwarded from نقد اقتصاد سیاسی
در متن کنونی، نسبت کوردستان و جنبش سراسری را بررسی خواهیم کرد و توضیح میدهیم که چرا و چگونه دلالتهای سیاسی «کوردستان» از خطوط استانی و ملیِ شناخته شده فراتر رفته است و ظرفیت آن را دارد که به یک «ضدهژمونی» در سراسر ایران تبدیل شود. این ضدهژمونی میتواند شرایط گفتمانی و عملیاتی لازم را برای پس زدن ناسیونالیسم تمامیت خواه، اقتدارطلبی، مرکزگرایی، مردسالاری و استعمار داخلی در سراسر ایران فراهم آورد.
______________
👈متن کامل
______________
👈متن کامل
ديدبان آزار
Photo
الهه محمدی روز هشتم خرداد و نیلوفر حامدی در روز نهم خرداد در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران محاکمه خواهند شد.
نه ارواح و نه اشباح و نه قديسان ِ كافورينه به كف
نه عفريتان ِ آتشين گاو سر به مشت
نه شيطان ِ بهتانخورده با كلاه بوقي منگولهدارش
نه ملغمه بیقانون مطلقهای متنافی
تنها تو
آنجا موجوديت ِ مطلقی
موجوديت ِ محض
چرا كه در غياب ِ خود ادامه میيابی و غيابت
حضور قاطع اعجاز است
گذارت از آستانه ناگزير
فروچكيدن قطره قطرانیست در نامتناهی ظلمات
دريغا
ای كاش ای كاش
قضاوتی قضاوتی قضاوتی
در كار در كار در كار
میبود
شايد اگرت توان ِ شنفتن بود
پژواك ِ آواز ِ فروچكيدن ِ خود را در تالار ِ خاموش كهكشانهای بیخورشيد
چون هرَّست آواز دريغ
میشنيدی:
‹ كاشكی كاشكی
داوری داوری داوری
دركار دركار دركار دركار ...
اما داوری آن سوی در نشسته است، بی ردای ِ شوم قاضيان.
ذاتاش درايت و انصاف
هياتاش زمان.
و خاطرهات تا جاودان جاويدان در گذرگاه ادوار داوری خواهد شد.
بدرود!
بدرود!
رقصان میگذرم از آستانه اجبار
شادمانه و شاكر
از بيرون به در آمدم
از منظر
به نظّاره به ناظر
نه به هيات گياهی نه به هيات ِ سنگی نه به هيات ِ بركهای
من به هيات ‹ما› زاده شدم
به هيات پرشكوه انسان
تا دربهار گياه به تماشای رنگينكمان پروانه بنشينم
غرور كوه را دريابم و هيبت دريا را بشنوم
تا شريطه خود را باز بشناسم و جهان را به قدر همت و فرصت خويش معنا دهم
كه كارستاني از اين دست
از توان درخت و پرنده و صخره و آبشار
بيرون است
انسان زادهشدن تجسد وظيفه بود
شعر از احمد شاملو
#نیلوفر_حامدی
#الهه_محمدی
نه ارواح و نه اشباح و نه قديسان ِ كافورينه به كف
نه عفريتان ِ آتشين گاو سر به مشت
نه شيطان ِ بهتانخورده با كلاه بوقي منگولهدارش
نه ملغمه بیقانون مطلقهای متنافی
تنها تو
آنجا موجوديت ِ مطلقی
موجوديت ِ محض
چرا كه در غياب ِ خود ادامه میيابی و غيابت
حضور قاطع اعجاز است
گذارت از آستانه ناگزير
فروچكيدن قطره قطرانیست در نامتناهی ظلمات
دريغا
ای كاش ای كاش
قضاوتی قضاوتی قضاوتی
در كار در كار در كار
میبود
شايد اگرت توان ِ شنفتن بود
پژواك ِ آواز ِ فروچكيدن ِ خود را در تالار ِ خاموش كهكشانهای بیخورشيد
چون هرَّست آواز دريغ
میشنيدی:
‹ كاشكی كاشكی
داوری داوری داوری
دركار دركار دركار دركار ...
اما داوری آن سوی در نشسته است، بی ردای ِ شوم قاضيان.
ذاتاش درايت و انصاف
هياتاش زمان.
و خاطرهات تا جاودان جاويدان در گذرگاه ادوار داوری خواهد شد.
بدرود!
بدرود!
رقصان میگذرم از آستانه اجبار
شادمانه و شاكر
از بيرون به در آمدم
از منظر
به نظّاره به ناظر
نه به هيات گياهی نه به هيات ِ سنگی نه به هيات ِ بركهای
من به هيات ‹ما› زاده شدم
به هيات پرشكوه انسان
تا دربهار گياه به تماشای رنگينكمان پروانه بنشينم
غرور كوه را دريابم و هيبت دريا را بشنوم
تا شريطه خود را باز بشناسم و جهان را به قدر همت و فرصت خويش معنا دهم
كه كارستاني از اين دست
از توان درخت و پرنده و صخره و آبشار
بيرون است
انسان زادهشدن تجسد وظيفه بود
شعر از احمد شاملو
#نیلوفر_حامدی
#الهه_محمدی
Forwarded from شرق
اجرای حکم زندان زهرا و هدی توحیدی
خواهران توحیدی در پی احضار تلفنی بازداشت و به زندان اوین منتقل شدند
زهرا و هدی توحیدی صبح امروز و در پی احضار تلفنی به شعبه یک اجرای احکام دادسرای شهید مقدس مراجعه و در پی آن بازداشت و برای گذراندن حکم به زندان اوین منتقل شدند. این احضار تلفنی در حالی صورت گرفته که ابلاغیه اجرای حکم نه در سامانه ثنا ثبت شده و نه به وکلای آنها اعلام شده است. این دو خواهر که ۳۱ شهریور ماه در روزهای آغازین اعتراضات نیمه دوم ۱۴۰۱ بازداشت شده بودند، بعد از گذراندن نزدیک به ۳ ماه بازداشت موقت، ۲۶ آذرماه به قید وثیقه از زندان آزاد شدند. زهرا و هدی توحیدی در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی افشاری به اتهام اجتماع و تبانی و تبلیغ علیه نظام به یک سال حبس تعزیری محکوم شدند. با وجود عفو گسترده رهبری، این دو خواهر مشمول عفو واقع نشده و نهایتا صبح امروز در پی یک تماس تلفنی با مراجعه به شعبه یک اجرای احکام، بازداشت و برای گذراندن دوره محکومیتشان به زندان اوین منتقل شدند.
https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-882164
@sharghdaily
sharghdaily.com
خواهران توحیدی در پی احضار تلفنی بازداشت و به زندان اوین منتقل شدند
زهرا و هدی توحیدی صبح امروز و در پی احضار تلفنی به شعبه یک اجرای احکام دادسرای شهید مقدس مراجعه و در پی آن بازداشت و برای گذراندن حکم به زندان اوین منتقل شدند. این احضار تلفنی در حالی صورت گرفته که ابلاغیه اجرای حکم نه در سامانه ثنا ثبت شده و نه به وکلای آنها اعلام شده است. این دو خواهر که ۳۱ شهریور ماه در روزهای آغازین اعتراضات نیمه دوم ۱۴۰۱ بازداشت شده بودند، بعد از گذراندن نزدیک به ۳ ماه بازداشت موقت، ۲۶ آذرماه به قید وثیقه از زندان آزاد شدند. زهرا و هدی توحیدی در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی افشاری به اتهام اجتماع و تبانی و تبلیغ علیه نظام به یک سال حبس تعزیری محکوم شدند. با وجود عفو گسترده رهبری، این دو خواهر مشمول عفو واقع نشده و نهایتا صبح امروز در پی یک تماس تلفنی با مراجعه به شعبه یک اجرای احکام، بازداشت و برای گذراندن دوره محکومیتشان به زندان اوین منتقل شدند.
https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-882164
@sharghdaily
sharghdaily.com
Forwarded from کمیته پیگیری وضعیت بازداشتشدگان
✅#حمیده_زراعی که از روز هشتم خردادماه بطور نامعلومی ناپدید شده است، همچنان هیچگونه تماسی با خانوادهاش نداشته و در مورد وضعیت او نگرانیهای جدی وجود دارد.
به گزارش ایران وایر، او ۱۰ شب روز یکشنبه هفتم خرداد ۱۴۰۲ به طرز مشکوکی ناپدید شده و در حالی که برخی خبرها حاکی است که او در روز دوشنبه هشتم خرداد توسط نیروهای امنیتی در منزل شخصیاش دستگیر شده، اما منابع نزدیک به خانم زراعی این موضوع را تکذیب میکنند و میگویند هم سرایدار ساختمان گفته که کسی به منزل او مراجعه نکرده است و هم اینکه هیچ نشانهای از درگیری، دستگیری و حضور نیروهای امنیتی در واحد مسکونی ایشان دیده نمیشود.
حمیده زراعی که دوستان و نزدیکانش او را با نام «شیمین» میشناسند، زن ۳۸ ساله ساکن تهران و دانشجوی ترم سوم رشته مدیریت مالی در دانشگاه علوم تحقیقات است که بعد از ثبتنام، از مهرماه به دانشگاه نرفت و همپا با دیگر دانشجویان، کلاسهای درس را تحریم کرد. او در روز چهلم حدیث نجفی در ۱۲ آبانماه ۱۴۰۱ دستگیر شد و در روز ۱۸ بهمن و در جریان عفو سراسری به همراه شمار دیگری از زنان معترض زندانی از زندان کچویی کرج آزاد شد.
او پیشتر در دادگاهی آنلاین به پنج سال حبش تعزیری محکوم شده بود که این حکم در دادگاه تجدیدنظر به یکسال زندان کاهش یافت و سپس شامل عفو شد.
حمیده زراعی در تاریخ ۱۳ اردیبهشتماه به اتهام جدید « فعالیت تبلیغی علیه نظام» با دریافت احضاریهای به شعبه ۲۲ بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب کرج احضار شد که از رفتن خودداری کرده بود.
🔹توجه: برای مشاهده لیست کامل بازداشتیها اینجا را ببینید. (این لیست بهروز میشود)
🆔@Followupiran
به گزارش ایران وایر، او ۱۰ شب روز یکشنبه هفتم خرداد ۱۴۰۲ به طرز مشکوکی ناپدید شده و در حالی که برخی خبرها حاکی است که او در روز دوشنبه هشتم خرداد توسط نیروهای امنیتی در منزل شخصیاش دستگیر شده، اما منابع نزدیک به خانم زراعی این موضوع را تکذیب میکنند و میگویند هم سرایدار ساختمان گفته که کسی به منزل او مراجعه نکرده است و هم اینکه هیچ نشانهای از درگیری، دستگیری و حضور نیروهای امنیتی در واحد مسکونی ایشان دیده نمیشود.
حمیده زراعی که دوستان و نزدیکانش او را با نام «شیمین» میشناسند، زن ۳۸ ساله ساکن تهران و دانشجوی ترم سوم رشته مدیریت مالی در دانشگاه علوم تحقیقات است که بعد از ثبتنام، از مهرماه به دانشگاه نرفت و همپا با دیگر دانشجویان، کلاسهای درس را تحریم کرد. او در روز چهلم حدیث نجفی در ۱۲ آبانماه ۱۴۰۱ دستگیر شد و در روز ۱۸ بهمن و در جریان عفو سراسری به همراه شمار دیگری از زنان معترض زندانی از زندان کچویی کرج آزاد شد.
او پیشتر در دادگاهی آنلاین به پنج سال حبش تعزیری محکوم شده بود که این حکم در دادگاه تجدیدنظر به یکسال زندان کاهش یافت و سپس شامل عفو شد.
حمیده زراعی در تاریخ ۱۳ اردیبهشتماه به اتهام جدید « فعالیت تبلیغی علیه نظام» با دریافت احضاریهای به شعبه ۲۲ بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب کرج احضار شد که از رفتن خودداری کرده بود.
🔹توجه: برای مشاهده لیست کامل بازداشتیها اینجا را ببینید. (این لیست بهروز میشود)
🆔@Followupiran
🔹بدنهای روایتگر؛ جدال برای رهایی در جهان روایت
نویسنده: سحر. م
بدن زنان در ایران همواره نبردگاه قدرتهای سیاسی مختلف بوده است. زنان ایرانی همواره در تلاش بودهاند تا به طرق مختلف به مبارزه با این قانوگذاریها و محدودیتهای جنسی و جنسیتی بپردازند. ادبیات و جهان روایت یکی از عرصههایی بوده که زنان ایرانی در آن تلاش کردهاند در برابر روایتهای کلیِ همسانسازِ قدرتها ایستادگی کنند و با بیان روایت فردیِ بدنهای خود، هرچند نامحسوس، گفتمان غالبِ یکسانساز را به چالش بکشند.
در این جستار برآنم تا به طور مختصر اشاره کنم چگونه سیستمهای مرد/پدرسالار و اقتدارگرا با از بین بردن و مخدوشکردن روایتهای فردی و نامگذاری و تفسیر تجربیات زنان به جای آنها، به حذف عاملیت زنان و فردیت آنها دست میزنند. از سوی دیگر نشان خواهم داد که زنان نویسنده ایرانی چطور در قالب ایجاد یک بدن روایی (Narrative Body) در داستانهایشان و با بیان روایات فردی از تجربیات تنانه راویان زن، توانستهاند بدن فرهنگی (Cultural Body) را که برساخته سیستم قدرت است به چالش بکشند. برای تحصیل این هدف، با خوانشی فمینیستی از رمان از شیطان آموخت و سوزاند نوشته فرخنده آقایی تلاش میکنم نشان دهم که چطور ولگا، راوی بیخانمان رمان، با روایت تجاوزها و تعدیهایی که به او شده و ثبت حرمانها و رنجهایی که بر بدنش وارد شده نه تنها با نامگذاری و تفسیر تجربه تنانهاش خود را از جایگاه قربانی رهایی میبخشد و نقشی فعال در شکلدهی هویت فردیاش ایفا میکند بلکه گفتمان یکسانساز جمهوری اسلامی از بدنهای زنان ایرانی را به چالش میکشد.
روایات زنان چه در جهان واقع و چه در جهان داستانی، حتی روایت روزمرگیها، شرح ناکامیها و استیصالشان را میشود به مثابه نوعی عمل «فراموشیزدایی» فهم کرد که در تعریف دالی به «عمل فراموشنکردن تجربه عمیق فردی» اطلاق میشود. آنچه روایت زنانی همچون ولگا در جهان داستانی و زنان به طور کلی را پراهمیت میسازد این است که زنان با بهیادآوردن، روایتکردن و با بهاشتراگگذاشتن این روایات در نهایت نه تنها امتناع خود را از پذیرش تاریخ جعلی روایتشده توسط ساختار سرکوب به نمایش میگذارند بلکه روایت اصیل خود را جایگزین آن روایت جعلی میکنند. در نتیجه این روایتگریهاست که زنان میتوانند به یک یکپارچگی روانی برسند و تاریخی را بسازند که در آن هیچ زنی تنها، رهاشده و نادیدنی نیست.
https://harasswatch.com/news/2160/
@harasswatch
نویسنده: سحر. م
بدن زنان در ایران همواره نبردگاه قدرتهای سیاسی مختلف بوده است. زنان ایرانی همواره در تلاش بودهاند تا به طرق مختلف به مبارزه با این قانوگذاریها و محدودیتهای جنسی و جنسیتی بپردازند. ادبیات و جهان روایت یکی از عرصههایی بوده که زنان ایرانی در آن تلاش کردهاند در برابر روایتهای کلیِ همسانسازِ قدرتها ایستادگی کنند و با بیان روایت فردیِ بدنهای خود، هرچند نامحسوس، گفتمان غالبِ یکسانساز را به چالش بکشند.
در این جستار برآنم تا به طور مختصر اشاره کنم چگونه سیستمهای مرد/پدرسالار و اقتدارگرا با از بین بردن و مخدوشکردن روایتهای فردی و نامگذاری و تفسیر تجربیات زنان به جای آنها، به حذف عاملیت زنان و فردیت آنها دست میزنند. از سوی دیگر نشان خواهم داد که زنان نویسنده ایرانی چطور در قالب ایجاد یک بدن روایی (Narrative Body) در داستانهایشان و با بیان روایات فردی از تجربیات تنانه راویان زن، توانستهاند بدن فرهنگی (Cultural Body) را که برساخته سیستم قدرت است به چالش بکشند. برای تحصیل این هدف، با خوانشی فمینیستی از رمان از شیطان آموخت و سوزاند نوشته فرخنده آقایی تلاش میکنم نشان دهم که چطور ولگا، راوی بیخانمان رمان، با روایت تجاوزها و تعدیهایی که به او شده و ثبت حرمانها و رنجهایی که بر بدنش وارد شده نه تنها با نامگذاری و تفسیر تجربه تنانهاش خود را از جایگاه قربانی رهایی میبخشد و نقشی فعال در شکلدهی هویت فردیاش ایفا میکند بلکه گفتمان یکسانساز جمهوری اسلامی از بدنهای زنان ایرانی را به چالش میکشد.
روایات زنان چه در جهان واقع و چه در جهان داستانی، حتی روایت روزمرگیها، شرح ناکامیها و استیصالشان را میشود به مثابه نوعی عمل «فراموشیزدایی» فهم کرد که در تعریف دالی به «عمل فراموشنکردن تجربه عمیق فردی» اطلاق میشود. آنچه روایت زنانی همچون ولگا در جهان داستانی و زنان به طور کلی را پراهمیت میسازد این است که زنان با بهیادآوردن، روایتکردن و با بهاشتراگگذاشتن این روایات در نهایت نه تنها امتناع خود را از پذیرش تاریخ جعلی روایتشده توسط ساختار سرکوب به نمایش میگذارند بلکه روایت اصیل خود را جایگزین آن روایت جعلی میکنند. در نتیجه این روایتگریهاست که زنان میتوانند به یک یکپارچگی روانی برسند و تاریخی را بسازند که در آن هیچ زنی تنها، رهاشده و نادیدنی نیست.
https://harasswatch.com/news/2160/
@harasswatch
هرس واچ | دیدبان آزار
بدنهای روایتگر؛ جدال برای رهایی در جهان روایت
بدن زنان در ایران همواره نبردگاه قدرتهای سیاسی مختلف بوده است. بدن زنان چه در دوره پهلوی و چه در جمهوری اسلامی به ابزاری برای نمایش جهتگیریهای سیاسی و ایدیولوژیک دستگاه قدرت بدل شد. زنان ایرانی از سوی دیگر همواره در تلاش بودهاند تا به طرق مختلف
ديدبان آزار
Photo
برای #آنیشا_اسدللهی
نویسنده: م.
آنیشا اسداللهی، فعال کارگری اخیرا خبر داده که پرونده جدیدی برای همسرش کیوان مهتدی و رضا شهابی و حسن سعیدی از اعضای سندیکای رانندگان شرکت واحد اتوبوسرانی تشکیل شده است. در حالی که کیوان مهتدی از ۱۹ اردیبهشتماه سال گذشته در حبس است و آنیشا که خودش درگیر پرونده جدید است باید از دادگاه به دادسرا و سالن ملاقات زندان دوندگی کند و پی دادخواهی همسرش باشد.
آنیشا اسداللهی خود بارها بازداشت شده و روزهای مدید انفرادی را پشت سر گذاشته است. او آخرینبار اردیبهشت سال گذشته بههمراه همسرش بازداشت و خردادماه به قید وثیقه آزاد شد. چندی پیش شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران او را به ۵ سال و ۸ ماه حبس تعزیری محکوم کرد.
چندان باب نیست نوشتن برای کسانی که «آزادند» و در بین ما. اما نباید غافل شد که ماهیت این آزادی گاهی با خشونت حبس و حیات مدیریتشده زندان توفیر چشمگیری ندارد. باید افشا کرد این آزادیهای عاریهای و تحت فشار و نظارت مداوم را، آزادیهای تعلیقیِ گرهخورده به سالن ملاقات زندان، به دادسرا و تهدیدهای دائمی، آزادیهای مشوشی که در انتظار ابلاغ حکم میگذرد، با اضطراب تاییدشدن آن و در نهایت به اجرا درآمدنش. این «آزادی»های منوط به وثیقه سراسر خشونت است و نافی حس رهاشدگی. ستمگر شیوههای متنوعی برای حبس زندگی بهکار میگیرد و آزادی معلق، از شیوههای گسترش دادن حدود آزار و اذیت و تنبیه است.
امثال آنیشا برای من نماد استمرار و مداومتند، چه در کنشگری و چه در معلمبودن و چه در عاشقی. در همین روزهای تعلیقی و عاریهای، صدای همسرش کیوان است و مترجم متون راهگشا، و همراه خانوادههای دیگر بازداشتشدگان. در آستانه روز معلم بود که برای دیدار به خانه محمد حبیبی رفت و چندین روز را در بازداشت گذراند. ایستادگی پیوسته او و امثال اوست که دلم را به امکان تحقق روزهای نو روشن میکند. مقاومتی شهامتمندانه و در عین حال دسترسپذیر، ملموس، روان و همواره جاری در بطن زندگی.
@harasswatch
نویسنده: م.
آنیشا اسداللهی، فعال کارگری اخیرا خبر داده که پرونده جدیدی برای همسرش کیوان مهتدی و رضا شهابی و حسن سعیدی از اعضای سندیکای رانندگان شرکت واحد اتوبوسرانی تشکیل شده است. در حالی که کیوان مهتدی از ۱۹ اردیبهشتماه سال گذشته در حبس است و آنیشا که خودش درگیر پرونده جدید است باید از دادگاه به دادسرا و سالن ملاقات زندان دوندگی کند و پی دادخواهی همسرش باشد.
آنیشا اسداللهی خود بارها بازداشت شده و روزهای مدید انفرادی را پشت سر گذاشته است. او آخرینبار اردیبهشت سال گذشته بههمراه همسرش بازداشت و خردادماه به قید وثیقه آزاد شد. چندی پیش شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران او را به ۵ سال و ۸ ماه حبس تعزیری محکوم کرد.
چندان باب نیست نوشتن برای کسانی که «آزادند» و در بین ما. اما نباید غافل شد که ماهیت این آزادی گاهی با خشونت حبس و حیات مدیریتشده زندان توفیر چشمگیری ندارد. باید افشا کرد این آزادیهای عاریهای و تحت فشار و نظارت مداوم را، آزادیهای تعلیقیِ گرهخورده به سالن ملاقات زندان، به دادسرا و تهدیدهای دائمی، آزادیهای مشوشی که در انتظار ابلاغ حکم میگذرد، با اضطراب تاییدشدن آن و در نهایت به اجرا درآمدنش. این «آزادی»های منوط به وثیقه سراسر خشونت است و نافی حس رهاشدگی. ستمگر شیوههای متنوعی برای حبس زندگی بهکار میگیرد و آزادی معلق، از شیوههای گسترش دادن حدود آزار و اذیت و تنبیه است.
امثال آنیشا برای من نماد استمرار و مداومتند، چه در کنشگری و چه در معلمبودن و چه در عاشقی. در همین روزهای تعلیقی و عاریهای، صدای همسرش کیوان است و مترجم متون راهگشا، و همراه خانوادههای دیگر بازداشتشدگان. در آستانه روز معلم بود که برای دیدار به خانه محمد حبیبی رفت و چندین روز را در بازداشت گذراند. ایستادگی پیوسته او و امثال اوست که دلم را به امکان تحقق روزهای نو روشن میکند. مقاومتی شهامتمندانه و در عین حال دسترسپذیر، ملموس، روان و همواره جاری در بطن زندگی.
@harasswatch
🔹در دانشگاه علموصنعت چه میگذرد؟
🔹از گیت تشخیص چهره و گشت حجاب تا احضار به کمیته انضباطی به بهانه پوشش
دانشگاه علموصنعت، از میادین مهم اعتراض در ماههای اخیر، همچنان با اعمال فشار از سوی حراست و مسئولان دانشگاه درگیر است. همانجا که دانشجویان روز چهلم ژینا امینی در پارک تکجنسیتی دانشگاه تجمع کردند و پارک را به اسم ژینا نامگذاری کردند و در بیانیهای نوشتند: «اینجا جمع شدهایم تا نام ژینا امینی، این رمز آزادی را در دانشگاه ثبت و ماندگار کنیم. به یاد مقاومت تمامی زنان که در برابر ستم جنسیتی و برای محو انقیاد و استثمار مبارزه میکنند و تا بار دیگر نشان دهیم که دانشگاه هرگز در برابر چکمههای ستمگران نشکسته است و سر خم نمیکند. ما پارک بانوان را، پارکی که از نمادهای تفکیک جنسیتی در دانشگاه علم و صنعت است از امروز پارک ژینا نام مینهیم.»
اخیرا رئیس دانشکده معماری، در نامهای خطاب به اساتید این دانشکده از آنان خواسته است تا با توجه به صلاحدید خود، دانشجویانی را که به حجاب اجباری تن نمیدهند از کلاس محروم کنند. همچنین مدتی قبل، انجمن آرمان این دانشگاه در پی شکایت حراست به مدت شش ماه تعلیق شد. دانشجویان در اعتراض به این تعلیق بیانیهای صادر کردند. در این بیانیه گزارش شده که دانشجویان ساکن خوابگاه دختران درخواستی تحت عنوان تغییر ساعت عبورومرور به معاونت دانشجویی دانشگاه ارائه دادهاند که با بیتوجهی روبرو شده و سختگیریها به اوج خود رسیده و خوابگاه را به زندان تبدیل کرده است. در این بیانیه آمده: «ایجاد گیتهای تشخیص چهره، احضار دانشجویان به دلیل تاخیر و حجاب، دخالت در پوشش خارج از دانشگاه دانشجویان، صدور حکم محرومیت از خوابگاه، تفتیش وسائل و زندگی خصوصی دانشجویان همراه با توهینهای کلامی مواردی از سرکوبهای اعمالشده بر دانشجویان دختر بهویژه دانشجویان خوابگاهی است. کارمندان کمیته انضباطی نیز در موارد زیادی پوشش دختران را به سخره میگیرند.»
دانشجویان متحد از آخرین وضعیت دانشگاه علموصنعت گزارش داده است: «دستکم ۲۱ دانشجو بعد از تعطیلات عید تاکنون به دلیل پوشش به کمیته انضباطی احضار شدهاند که یک مورد آن مربوط به پوششِ خارج از دانشگاه است. دست کم ۷ مورد احضار به بهانه پوشش توسط روسای دانشکدهها صورت گرفته است. در صحن دانشگاه گشت موتوری و گشت حجاب برقرار است و ماموران حراست بدون اتیکت نام رفتوآمد میکنند و احراز هویت نمیشوند. اساتید بسیجی علاوه بر داخل کلاسها در صحن و فضاهای دانشکدهها نیز به بهانه پوشش به دانشجویان تذکر میدهند.
https://harasswatch.com/news/2161/
@harasswatch
🔹از گیت تشخیص چهره و گشت حجاب تا احضار به کمیته انضباطی به بهانه پوشش
دانشگاه علموصنعت، از میادین مهم اعتراض در ماههای اخیر، همچنان با اعمال فشار از سوی حراست و مسئولان دانشگاه درگیر است. همانجا که دانشجویان روز چهلم ژینا امینی در پارک تکجنسیتی دانشگاه تجمع کردند و پارک را به اسم ژینا نامگذاری کردند و در بیانیهای نوشتند: «اینجا جمع شدهایم تا نام ژینا امینی، این رمز آزادی را در دانشگاه ثبت و ماندگار کنیم. به یاد مقاومت تمامی زنان که در برابر ستم جنسیتی و برای محو انقیاد و استثمار مبارزه میکنند و تا بار دیگر نشان دهیم که دانشگاه هرگز در برابر چکمههای ستمگران نشکسته است و سر خم نمیکند. ما پارک بانوان را، پارکی که از نمادهای تفکیک جنسیتی در دانشگاه علم و صنعت است از امروز پارک ژینا نام مینهیم.»
اخیرا رئیس دانشکده معماری، در نامهای خطاب به اساتید این دانشکده از آنان خواسته است تا با توجه به صلاحدید خود، دانشجویانی را که به حجاب اجباری تن نمیدهند از کلاس محروم کنند. همچنین مدتی قبل، انجمن آرمان این دانشگاه در پی شکایت حراست به مدت شش ماه تعلیق شد. دانشجویان در اعتراض به این تعلیق بیانیهای صادر کردند. در این بیانیه گزارش شده که دانشجویان ساکن خوابگاه دختران درخواستی تحت عنوان تغییر ساعت عبورومرور به معاونت دانشجویی دانشگاه ارائه دادهاند که با بیتوجهی روبرو شده و سختگیریها به اوج خود رسیده و خوابگاه را به زندان تبدیل کرده است. در این بیانیه آمده: «ایجاد گیتهای تشخیص چهره، احضار دانشجویان به دلیل تاخیر و حجاب، دخالت در پوشش خارج از دانشگاه دانشجویان، صدور حکم محرومیت از خوابگاه، تفتیش وسائل و زندگی خصوصی دانشجویان همراه با توهینهای کلامی مواردی از سرکوبهای اعمالشده بر دانشجویان دختر بهویژه دانشجویان خوابگاهی است. کارمندان کمیته انضباطی نیز در موارد زیادی پوشش دختران را به سخره میگیرند.»
دانشجویان متحد از آخرین وضعیت دانشگاه علموصنعت گزارش داده است: «دستکم ۲۱ دانشجو بعد از تعطیلات عید تاکنون به دلیل پوشش به کمیته انضباطی احضار شدهاند که یک مورد آن مربوط به پوششِ خارج از دانشگاه است. دست کم ۷ مورد احضار به بهانه پوشش توسط روسای دانشکدهها صورت گرفته است. در صحن دانشگاه گشت موتوری و گشت حجاب برقرار است و ماموران حراست بدون اتیکت نام رفتوآمد میکنند و احراز هویت نمیشوند. اساتید بسیجی علاوه بر داخل کلاسها در صحن و فضاهای دانشکدهها نیز به بهانه پوشش به دانشجویان تذکر میدهند.
https://harasswatch.com/news/2161/
@harasswatch
ديدبان آزار
Photo
🔹«سخنران مونث»
دهانه «بیلر»های بلند، شعلههای گاز نفت را روانه آسمان میکند، بوی نفت به بینی هر موجود زندهای رسوخ میکند، موجی از کارگران به سمت دفتر مرکزی شرکت نفت حرکت می کنند. روز کارگر سال ۱۳۲۵، روز آغاز سیاست کارگری معاصر در ایران است. شهرهای نفتی تازهتأسیس آبادان و خرمشهر شاهد وسیعترین اعتصابات کارگری از آغاز صنعت نفت در سال ۱۲۸۷ بودند. در ابتدا، هدف از اعتصابات بهدستآوردن امتیازات اقتصادی، از جمله حقوق بهتر و مسکن برای کارگران بختیاری و عرب بود. اما این امتیازات بهسرعت به درخواستی در حیطه حقوق سیاسی تبدیل شد. چرا که کارگران دریافتند شرایط کاری فقط زمانی بهدرستی بهبود مییابد که شرکت استعماری نفت ایران و انگلیس متلاشی شود. در این میان، زنی از ورودی ساختمان اصلی دفتر مرکزی که در زبان عامیانه کارگران «مین بیلدینگ» خطاب میشد، بالا میرود. زنی که یادش با طنین قدمهای مصممی که برای همیشه در بایگانی استعماری بریتانیا، بهعنوان سخنران مونث این واقعه ثبت شده، در خاطر مانده است.
در خیال من، او با روسری قرمزی بر یکی از ستونهای بزرگ سفید تکیه کرده است. وقتی که روسریاش را مثل درفشی بالا میبرد و بر فراز دریایی از کارگران، که همگی آبی لاجوردی بر تن دارند، تکان میدهد، سکوت همهجا را فرا میگیرد. از ملی کردن صنعت نفت میگوید: «زیرا دستمزد برابر برای کار برابر، تنها از طریق ملی کردن نفت ممکن است.» افسر بریتانیایی که این لحظه را ثبت کرده، با هراس به او مینگرد. نهتنها به علت تهدید ضداستعماری اعتصابات کارگران نفت، بلکه به این دلیل که زنی پیشگام مبارزات طبقه کارگر شده است. با این حال، علیرغم لرزهای که این زن بر جان قدرتمندان انداخته، در روایتهای چپ درباره مبارزات کارگران نفت علیه انواع فشارهای استعماری و سپس دولتی، یادی از او نشده است. او حتی در ادبیات نفتی جنوب نقشی ندارد. سرنوشت او نمونه رایجی از فعالیت سیاسی و اجتماعی زنان در ایران معاصر است. کنشگری سیاسی زنان یا نادیده گرفته میشود یا به مبارزات زنان طبقات بالاتر و در قالبی غیرواقعگرایانه تعبیر میشود که جدا از مبارزات طبقه کارگر است. در مقابل، فعالیت کارگری غالبا توسط فیگور کارگر شرکت نفت نمایندگی شده است. بههرحال اعتصابات کارگری که از سال ۱۳۲۵ آغاز شد، منجر به ملیشدن صنعت نفت ایران و بعد راندن تمامی نیروهای استعماری از کشور در سال ۱۳۲۹ شد.
طرح و متن از نیلوفر نعمتاللهی
@harasswatch
دهانه «بیلر»های بلند، شعلههای گاز نفت را روانه آسمان میکند، بوی نفت به بینی هر موجود زندهای رسوخ میکند، موجی از کارگران به سمت دفتر مرکزی شرکت نفت حرکت می کنند. روز کارگر سال ۱۳۲۵، روز آغاز سیاست کارگری معاصر در ایران است. شهرهای نفتی تازهتأسیس آبادان و خرمشهر شاهد وسیعترین اعتصابات کارگری از آغاز صنعت نفت در سال ۱۲۸۷ بودند. در ابتدا، هدف از اعتصابات بهدستآوردن امتیازات اقتصادی، از جمله حقوق بهتر و مسکن برای کارگران بختیاری و عرب بود. اما این امتیازات بهسرعت به درخواستی در حیطه حقوق سیاسی تبدیل شد. چرا که کارگران دریافتند شرایط کاری فقط زمانی بهدرستی بهبود مییابد که شرکت استعماری نفت ایران و انگلیس متلاشی شود. در این میان، زنی از ورودی ساختمان اصلی دفتر مرکزی که در زبان عامیانه کارگران «مین بیلدینگ» خطاب میشد، بالا میرود. زنی که یادش با طنین قدمهای مصممی که برای همیشه در بایگانی استعماری بریتانیا، بهعنوان سخنران مونث این واقعه ثبت شده، در خاطر مانده است.
در خیال من، او با روسری قرمزی بر یکی از ستونهای بزرگ سفید تکیه کرده است. وقتی که روسریاش را مثل درفشی بالا میبرد و بر فراز دریایی از کارگران، که همگی آبی لاجوردی بر تن دارند، تکان میدهد، سکوت همهجا را فرا میگیرد. از ملی کردن صنعت نفت میگوید: «زیرا دستمزد برابر برای کار برابر، تنها از طریق ملی کردن نفت ممکن است.» افسر بریتانیایی که این لحظه را ثبت کرده، با هراس به او مینگرد. نهتنها به علت تهدید ضداستعماری اعتصابات کارگران نفت، بلکه به این دلیل که زنی پیشگام مبارزات طبقه کارگر شده است. با این حال، علیرغم لرزهای که این زن بر جان قدرتمندان انداخته، در روایتهای چپ درباره مبارزات کارگران نفت علیه انواع فشارهای استعماری و سپس دولتی، یادی از او نشده است. او حتی در ادبیات نفتی جنوب نقشی ندارد. سرنوشت او نمونه رایجی از فعالیت سیاسی و اجتماعی زنان در ایران معاصر است. کنشگری سیاسی زنان یا نادیده گرفته میشود یا به مبارزات زنان طبقات بالاتر و در قالبی غیرواقعگرایانه تعبیر میشود که جدا از مبارزات طبقه کارگر است. در مقابل، فعالیت کارگری غالبا توسط فیگور کارگر شرکت نفت نمایندگی شده است. بههرحال اعتصابات کارگری که از سال ۱۳۲۵ آغاز شد، منجر به ملیشدن صنعت نفت ایران و بعد راندن تمامی نیروهای استعماری از کشور در سال ۱۳۲۹ شد.
طرح و متن از نیلوفر نعمتاللهی
@harasswatch
ديدبان آزار
Photo
🔹با توجه به تشخیص پزشکان، خطر جدی سلامت ویدا ربانی را تهدید میکند
حمیدرضا امیری، همسر #ویدا_ربانی خبر داده که پس از بررسی MRI، پزشکان تشخیصهای مختلفی درباره بیماری ویدا ربانی داشتهاند؛ از سردردهای مربوط به افزایش فشار داخل جمجمه و احتمال لخته خون در وریدهای مغزی تا و سینوزیت حاد که هرگونه تاخیر در انجام معاینات و آزمایشهای لازم میتواند حیات بیمار را به خطر اندازد و موجب نابینایی دائمی شود. علی مجتهدزاده وکیل ویدا هم اعلام کرده با تشدید بیماری او، در خصوص سلامتیاش نگرانی جدی وجود دارد. مجتهدزاده از قوه قضاییه خواسته به #ویدا_ربانی حق مرخصی بدهد.
#ویدا_ربانی مدتهاست که از سردردهای مداوم رنج میبرد و به فقدان رسیدگی پزشکی مناسب و بهموقع در زندان، اعتراض میکند. خبرگزاری قوه قضاییه در پاسخ به اعتراض ویدا و ابراز نگرانیهای نزدیکان او، در اطلاعیهای اعلام کرد که او داروهای اعصاب و روان مصرف میکند. فارغ از غیرقانونیبودن افشای اطلاعات محرمانه پرونده پزشکی بیمار، بهنظر میرسید هدف میزان از این اطلاعیه، استفاده از بیماریهای مربوط به سلامت روان بهمثابه ابزار انگزنی و تحقیر ویدا ربانی بوده است. در واکنش به این اطلاعیه خلاف قانون و غیراخلاقی، ویدا جوابیهای قاطعانه منتشر و آنچه که بر زنان زندانی و سلامت روان آنها میگذرد را افشا کرد. او از شکنجههای روانی مستمر بهدنبال چهار نوبت بازداشت و دو ماه حبس انفرادی نوشت که علت آسیبهای واردشده و تجویز قرص بوده است: «من شرمی ندارم که بگویم روان من آسیب دیده، این شرمآور نیست. آن دمودستگاهی که برنامهریزی شده تا این آسیبها را به مخالفانش وارد کند باید شرم کند.»
ویدا ربانی در این نامه از توزیع بیرویه قرصهای اعصاب و روان در میان زندان زندانی قرچک پرده برداشت. زنانی که اکثرا مورد ضربوشتم، تحقیر و تحت فشار برای اعتراف اجباری قرار گرفته بودند و از اضطراب و فشار روانی هولناک دوران بازداشت و بازجویی، بعضا اقدام به خودزنی و حتی خودکشی کردند.
در متنی با عنوان «روانشناسی؛ ابزار سرکوب خاصه زنان در قیام ژینا»، لعیا هوشیاری بهطور مفصل شیوههای متعددی که جمهوری اسلامی برای سرکوب مخالفان بویژه زنان، از روانشناسی بهره میگیرد پرداخته است. این متن را میتوانید در سایت دیدبان آزار بخوانید.
@harasswatch
حمیدرضا امیری، همسر #ویدا_ربانی خبر داده که پس از بررسی MRI، پزشکان تشخیصهای مختلفی درباره بیماری ویدا ربانی داشتهاند؛ از سردردهای مربوط به افزایش فشار داخل جمجمه و احتمال لخته خون در وریدهای مغزی تا و سینوزیت حاد که هرگونه تاخیر در انجام معاینات و آزمایشهای لازم میتواند حیات بیمار را به خطر اندازد و موجب نابینایی دائمی شود. علی مجتهدزاده وکیل ویدا هم اعلام کرده با تشدید بیماری او، در خصوص سلامتیاش نگرانی جدی وجود دارد. مجتهدزاده از قوه قضاییه خواسته به #ویدا_ربانی حق مرخصی بدهد.
#ویدا_ربانی مدتهاست که از سردردهای مداوم رنج میبرد و به فقدان رسیدگی پزشکی مناسب و بهموقع در زندان، اعتراض میکند. خبرگزاری قوه قضاییه در پاسخ به اعتراض ویدا و ابراز نگرانیهای نزدیکان او، در اطلاعیهای اعلام کرد که او داروهای اعصاب و روان مصرف میکند. فارغ از غیرقانونیبودن افشای اطلاعات محرمانه پرونده پزشکی بیمار، بهنظر میرسید هدف میزان از این اطلاعیه، استفاده از بیماریهای مربوط به سلامت روان بهمثابه ابزار انگزنی و تحقیر ویدا ربانی بوده است. در واکنش به این اطلاعیه خلاف قانون و غیراخلاقی، ویدا جوابیهای قاطعانه منتشر و آنچه که بر زنان زندانی و سلامت روان آنها میگذرد را افشا کرد. او از شکنجههای روانی مستمر بهدنبال چهار نوبت بازداشت و دو ماه حبس انفرادی نوشت که علت آسیبهای واردشده و تجویز قرص بوده است: «من شرمی ندارم که بگویم روان من آسیب دیده، این شرمآور نیست. آن دمودستگاهی که برنامهریزی شده تا این آسیبها را به مخالفانش وارد کند باید شرم کند.»
ویدا ربانی در این نامه از توزیع بیرویه قرصهای اعصاب و روان در میان زندان زندانی قرچک پرده برداشت. زنانی که اکثرا مورد ضربوشتم، تحقیر و تحت فشار برای اعتراف اجباری قرار گرفته بودند و از اضطراب و فشار روانی هولناک دوران بازداشت و بازجویی، بعضا اقدام به خودزنی و حتی خودکشی کردند.
در متنی با عنوان «روانشناسی؛ ابزار سرکوب خاصه زنان در قیام ژینا»، لعیا هوشیاری بهطور مفصل شیوههای متعددی که جمهوری اسلامی برای سرکوب مخالفان بویژه زنان، از روانشناسی بهره میگیرد پرداخته است. این متن را میتوانید در سایت دیدبان آزار بخوانید.
@harasswatch
ديدبان آزار
Photo
نقلقولی از کتاب «انقلاب در نقطه صفر» نوشته سیلویا فدریچی که توسط #سروناز_احمدی ترجمه شده است. در زمان انتشار کتاب سروناز احمدی در بازداشت و سلول انفرادی بود و امروز در بند نسوان زندان اوین محکومیت سه سال و سه ماه حبس خود را میگذراند. او ترجمه کتاب را تقدیم است به «زنانی که در گرهگاه ستم سرمایه ایستادهاند و به دایههایی که وقت جنگ را میدانند.»
از مقاله تلاش برای برخاستن دوباره فمینیسم (۱۹۸۴)
وابستهساختن سکسوالیته زنان به بازتولید به این معناست که درگرجنسگرایی بهعنوان تنها رفتار جنسی به ما تحمیل شده است. در واقعیت، هر ارتباط خالصانهای مولفهای جنسی دارد زیرا بدن و احساساتمان قابلتفکیک از هم نیستند و همیشه در همه ابعاد ارتباط برقرار میکنیم. اما تماس جنسی با زنان (همجنسان) ممنوع است زیرا هرآنچه غیرمولد باشد، ناپسند، غیرطبیعی و انحراف به شمار میرود. این قاعده به معنای تحمیل شرایطی به ماست که واقعا طبیعی نیست. به این صورت که اوایل زندگیمان باید یاد بگیریم بین افرادی که میتوانیم عاشقشان شویم و کسانی که فقط میتوانیم با آنها حرف بزنیم، مرز بکشیم و به همین ترتیب کسانی را که میتوانیم با آنها ارتباط بدنی داشته باشیم و از آنهایی که فقط با روحمان اجازه داریم پذیرایشان باشیم، جدا کنیم. نتیجه این است که بعضا برای دوستان زن خود روحی بیبدن و برای معشوقهای مرد خود تنی بیروح هستیم. این تقسیمبندیها ما را از خودمان نیز جدا میکنند. به این صورت که بخشهای «پاک» و مقبول را میتوانیم بروز دهیم اما بخشهای «,ناپاک» و پنهانی صرفا باید در بستر همسر و هنگام تولید بروز داده شوند.
#pridemonth
#pride🌈
#زن_زندگی_آزادی
#کوئیر_ترنس_رهایی
از مقاله تلاش برای برخاستن دوباره فمینیسم (۱۹۸۴)
وابستهساختن سکسوالیته زنان به بازتولید به این معناست که درگرجنسگرایی بهعنوان تنها رفتار جنسی به ما تحمیل شده است. در واقعیت، هر ارتباط خالصانهای مولفهای جنسی دارد زیرا بدن و احساساتمان قابلتفکیک از هم نیستند و همیشه در همه ابعاد ارتباط برقرار میکنیم. اما تماس جنسی با زنان (همجنسان) ممنوع است زیرا هرآنچه غیرمولد باشد، ناپسند، غیرطبیعی و انحراف به شمار میرود. این قاعده به معنای تحمیل شرایطی به ماست که واقعا طبیعی نیست. به این صورت که اوایل زندگیمان باید یاد بگیریم بین افرادی که میتوانیم عاشقشان شویم و کسانی که فقط میتوانیم با آنها حرف بزنیم، مرز بکشیم و به همین ترتیب کسانی را که میتوانیم با آنها ارتباط بدنی داشته باشیم و از آنهایی که فقط با روحمان اجازه داریم پذیرایشان باشیم، جدا کنیم. نتیجه این است که بعضا برای دوستان زن خود روحی بیبدن و برای معشوقهای مرد خود تنی بیروح هستیم. این تقسیمبندیها ما را از خودمان نیز جدا میکنند. به این صورت که بخشهای «پاک» و مقبول را میتوانیم بروز دهیم اما بخشهای «,ناپاک» و پنهانی صرفا باید در بستر همسر و هنگام تولید بروز داده شوند.
#pridemonth
#pride🌈
#زن_زندگی_آزادی
#کوئیر_ترنس_رهایی
Forwarded from Aasoo - آسو
از چه زمانی دیگر نترسیدم... یا دستکم کمتر ترسیدم؟! 🔻
🙋🏻♀️ روزهای خاص در همهی فرهنگها مهماند؛ روزهای تولد، سالگرد دوستی، سالگرد ازدواج و هزار جور سالگرد دیگر مهم هستند. روزهای ملی و جهانی هم داریم، اعیاد و حتی وقایع سیاسی مهماند، جشن میگیریم یا برای اولینهایشان عزاداری میکنیم، مثل اولین نوروز بعد از مرگ عزیزی. اولینها در زندگی مردم اهمیت دارند و محترم شمرده میشوند. من مثل اکثریت قریببهاتفاق مردم روز تولدم را میدانم، کسی یادش نیست که چه زمانی اولین قدمهایم را برداشتم و اولین کلماتم را گفتم. خودم یادم نیست که اولینبار چه وقت عاشق شدم، چه وقت از غمِ عشق فارغ شدم و در چه زمانی فارغالتحصیل شدم، اما در اوایل انقلابِ ژینا سالگردی به سالگردهای زندگیام اضافه شد. حالا دقیق میدانم که از چه زمانی دیگر نترسیدم یا دستکم کمتر ترسیدم.
🙋🏻♀️ آن روزها لحظهای تلفن همراه را رها نمیکردم. زخم روحیِ قطعشدن اینترنت در سالهای ۱۳۸۸ و ۱۳۹۸ با من بود و سادهاندیشانه فکر میکردم که اگر به اخبار دسترسی داشته باشم، لابد اوضاع به آن بدی نخواهد بود. انگار شدت خشونت نسبت به معترضان در صورت اطلاع من از اخبار کاهش مییافت. بهندرت از پای تلویزیون و شبکههای خبری بلند میشدم؛ هنوز هم همینطورم، اما آن روزها عادت نداشتم. فکر میکردم که اگر یک دقیقه اخبار را چک نکنم، انقلابمان به پیروزی میرسد و من جا میمانم. حالا صبورتر شدهام و مدام به خود یادآوری میکنم که دوندهی دوی ماراتون هستیم و راه طولانی است. روزی را که دیگر نترسیدم دقیقاً یادم است، روزی که آخرین ویدئوی غزاله چلابی منتشر شد.
🙋🏻♀️ عجب روزی بود! یادم است که جملهای شبیه به این را در تلگرام خواندم: لحظهی تیرخوردن غزاله چلابی... این ویدئو فقط سیوچند ثانیه بود. در ثانیههای نخست مدام در تاریکی دنبال غزالهی زیبا میگشتم. از تقریباً یک ماه قبل، روزی که خبر کشتهشدنش پخش شده بود، عکس و چهرهی زیبایش در قلبم مانده بود. با خودم فکر میکردم که حالا چطور در تاریکی غزاله را پیدا کنم. حدود ۱۸ ثانیه بعد از شروع ویدئو صدایی شنیدم: «نترسید، نترسید، ما همه با هم هستیم!» صدا را که شنیدم با خودم فکر کردم که دستکم غزاله در لحظات آخر احساس تنهایی نکرده است؛ همرزمی کنارش بوده که به او یادآوری کرده است که تنها نیست. بیستویک ثانیه بعد از شروع فیلم، فهمیدم که غزاله فیلمبردار بوده است. لحظهای که تیر خورد و افتاد فهمیدم که خودش از لحظهی تیرخوردنش فیلم گرفته، خودش بوده که میگفته «نترسید، نترسید». تا چند روز بعد، اشکم خشک نشد و آثار شوک اولیهام از بین نرفت. هنگام گریههای طولانی به خانوادهی غزاله فکر میکردم، به دوستانش و همهی کسانی که زندگیشان در آن سیوچند ثانیه تا ابد تغییر کرد. به آن کسی فکر میکردم که تلفن همراه دخترک را برداشته و اولینبار آخرین فیلم را دیده است.
@NashrAasoo 💬
🙋🏻♀️ روزهای خاص در همهی فرهنگها مهماند؛ روزهای تولد، سالگرد دوستی، سالگرد ازدواج و هزار جور سالگرد دیگر مهم هستند. روزهای ملی و جهانی هم داریم، اعیاد و حتی وقایع سیاسی مهماند، جشن میگیریم یا برای اولینهایشان عزاداری میکنیم، مثل اولین نوروز بعد از مرگ عزیزی. اولینها در زندگی مردم اهمیت دارند و محترم شمرده میشوند. من مثل اکثریت قریببهاتفاق مردم روز تولدم را میدانم، کسی یادش نیست که چه زمانی اولین قدمهایم را برداشتم و اولین کلماتم را گفتم. خودم یادم نیست که اولینبار چه وقت عاشق شدم، چه وقت از غمِ عشق فارغ شدم و در چه زمانی فارغالتحصیل شدم، اما در اوایل انقلابِ ژینا سالگردی به سالگردهای زندگیام اضافه شد. حالا دقیق میدانم که از چه زمانی دیگر نترسیدم یا دستکم کمتر ترسیدم.
🙋🏻♀️ آن روزها لحظهای تلفن همراه را رها نمیکردم. زخم روحیِ قطعشدن اینترنت در سالهای ۱۳۸۸ و ۱۳۹۸ با من بود و سادهاندیشانه فکر میکردم که اگر به اخبار دسترسی داشته باشم، لابد اوضاع به آن بدی نخواهد بود. انگار شدت خشونت نسبت به معترضان در صورت اطلاع من از اخبار کاهش مییافت. بهندرت از پای تلویزیون و شبکههای خبری بلند میشدم؛ هنوز هم همینطورم، اما آن روزها عادت نداشتم. فکر میکردم که اگر یک دقیقه اخبار را چک نکنم، انقلابمان به پیروزی میرسد و من جا میمانم. حالا صبورتر شدهام و مدام به خود یادآوری میکنم که دوندهی دوی ماراتون هستیم و راه طولانی است. روزی را که دیگر نترسیدم دقیقاً یادم است، روزی که آخرین ویدئوی غزاله چلابی منتشر شد.
🙋🏻♀️ عجب روزی بود! یادم است که جملهای شبیه به این را در تلگرام خواندم: لحظهی تیرخوردن غزاله چلابی... این ویدئو فقط سیوچند ثانیه بود. در ثانیههای نخست مدام در تاریکی دنبال غزالهی زیبا میگشتم. از تقریباً یک ماه قبل، روزی که خبر کشتهشدنش پخش شده بود، عکس و چهرهی زیبایش در قلبم مانده بود. با خودم فکر میکردم که حالا چطور در تاریکی غزاله را پیدا کنم. حدود ۱۸ ثانیه بعد از شروع ویدئو صدایی شنیدم: «نترسید، نترسید، ما همه با هم هستیم!» صدا را که شنیدم با خودم فکر کردم که دستکم غزاله در لحظات آخر احساس تنهایی نکرده است؛ همرزمی کنارش بوده که به او یادآوری کرده است که تنها نیست. بیستویک ثانیه بعد از شروع فیلم، فهمیدم که غزاله فیلمبردار بوده است. لحظهای که تیر خورد و افتاد فهمیدم که خودش از لحظهی تیرخوردنش فیلم گرفته، خودش بوده که میگفته «نترسید، نترسید». تا چند روز بعد، اشکم خشک نشد و آثار شوک اولیهام از بین نرفت. هنگام گریههای طولانی به خانوادهی غزاله فکر میکردم، به دوستانش و همهی کسانی که زندگیشان در آن سیوچند ثانیه تا ابد تغییر کرد. به آن کسی فکر میکردم که تلفن همراه دخترک را برداشته و اولینبار آخرین فیلم را دیده است.
@NashrAasoo 💬
آسو
از چه زمانی دیگر نترسیدم... یا دستکم کمتر ترسیدم؟!
عجب روزی بود! یادم است که جملهای شبیه به این را در تلگرام خواندم: لحظهی تیرخوردن غزاله چلابی... این ویدئو فقط سیوچند ثانیه بود. در ثانیههای نخست مدام در تاریکی دنبال غزالهی زیبا میگشتم.