Telegram Web Link
ديد‌بان آزار
Photo
حدود ۸ ماه از بازداشت موقت نیلوفر حامدی که روز ۳۱ شهریورماه صورت گرفت، گذشته است. او همچنان در حبس و در انتظار تشکیل دادگاه است. نیلوفر آذرماه سال ۹۸ برای تهیه گزارش از زنان زندان قرچک و ثبت زندگی‌ و مصائبشان به زندان قرچک رفته بود. اگرچه بند ۸ این زندان که مربوط به زندانیان سیاسی است تعطیل شده، اما همچنان صدها زن با امکانات محدود در آنجا زندگی می‌گذرانند. انتقال زندانیان سیاسی به زندان اوین نباید موجب به‌ فراموشی سپردن زنان محروم ندامتگاه شهر ری شود. متن پیش رو بخشی از نوشته نیلوفر درباره تجربه حضور در این زندان به‌عنوان خبرنگار است که در اعتمادآنلاین منتشر شده. نیلوفر چند ماه در قرچک بعنوان زندانی نیز سپری کرده است:

«چند ساعت وقت گذراندن در هر زندانی کافی است تا تصورمان از زندان به عنوان جایی که انبوهی از خلافکاران در آن حضور دارند به جایی تبدیل شود که هر لحظه امکان دارد ما هم به همان‌‌جا برویم؛ به قول معروفی که می‌گوید همه ما زندانی‌های بالقوه‌ای هستیم که فقط بعضی‌هایمان بدشانس‌تر هستند و زندگی در زندان برایشان بالفعل می‌شود.

هرچقدر هم که کلاس تئاتر و نقاشی و سرود داشته باشند، هرچقدر هم که در کتابخانه و وقت اشتغال‌شان چیز جدید بخوانند و یاد بگیرند، چیزی ته ذهن تمام این زنان مشترک و تکراری است: آنها خود را زندانی می‌دانند. چیزی که باعث شده بسیاری از این زنان به خاطرش حتی از سوی خانواده خود طرد شوند. حالا که این صدا را می‌شنوید، نرگس مدتی است که از زندان آزاد شده. دختری که وقتی ۱۶ سال داشت، همسرش را به خاطر اینکه او را به مردهای دیگر می‌فروخت به قتل رساند و نتیجه‌اش بیش از ۱۰ سال زندان، دقیقاً در سال‌های جوانی‌اش، شد.

ناگفته پیداست که امثال شیما و نرگس برای روزی دل‌دل می‌کنند که هم‌بندیان برایشان بخوانند: «بری دیگه برنگردی.» می‌خواهند بروند و دیگر برنگردند و جای همه این روزهای ازدست‌رفته زندگی کنند. اما عجیب اینکه امثال ناهید هم که هر شب کابوس اعدام می‌بینند باز هم کورسوی امیدی برای خود متصورند. انگار خاصیت زندگی است. افیونی که تو را به خودش معتاد می‌کند و در آخرین لحظات هم نمی‌خواهی دست از آن بکشی. گویی که هیچ وقت از زندگی کردن خسته نمی‌شویم. گویی که ما عاشقان زندگی، فکر دست شستن از آن نداریم.»

#نیلوفر_حامدی
#زن_زندگی_آزادی
#ندامتگاه_شهر_ری
🟥«سایه سرکوب و تعلیق بر فراز دانشگاه الزهرا»

▪️پس از گذشت نزدیک به هشت ماه از شروع جنبش «زن، زندگی، آزادی» و اعتراضات پرشور در دانشگاه‌ها، دانشجویانِ دانشگاه الزهرا نیز همانند بسیاری از دانشجویان سراسر کشور از سرکوب در امان نمانده‌اند. دانشجویان در این مدت با ممنوعیت ورود به دانشگاه، تماس‌های مکرر و احضار به نهادهای امنیتی خارج از دانشگاه و کمیته انضباطی، احکام تعلیق از تحصیل، اجبار به دادن تعهد، اخراج از خوابگاه و... مواجه شده‌اند.
مسئولان دانشگاه الزهرا، به سرپرستی «زهرا ناظم بکایی»، در پی خوش‌خدمتی به حاکمیت، در ماه‌های گذشته، از هیچ‌گونه بی‌اخلاقی و بی‌قانونی در پرونده‌سازی گسترده و صدور احکام بی‌پایه‌ و‌ اساس دریغ نکرده‌اند. وسعت این پرونده‌سازی‌ها و تعداد احضارها به کمیته‌ انضباطی آنقدر زیاد است که به‌گفته‌ی روزنامهٔ «هم‌میهن»، فقط به‌دلیل تجمع در محوطه‌ی خوابگاه، ۱۵۰ دانشجو، شبانه ممنوع الورود شده‌اند.

▪️در مواردی مأمورین حراست به کلاس‌های درس یورش برده و اقدام به شناسایی دانشجویان می‌کردند. در میانهٔ امتحانات پایان ترم به برخی از دانشجویانی که هیچ پروندهٔ انضباطی نداشتند اجازه امتحان داده نشد و برخی از دانشجویان با فشار برای حذف ترم خودخواسته مواجه شده‌بودند. پرونده‌های انضباطی برای دانشجویان بعضاً به دلایل واهی چون پیگیری دانشجویان بازداشتی و حتی به دلیل بازداشت شدن تشکیل می‌شد. این‌ها تنها بخشی از فشارها و برخوردهای سلیقه‌ای و اقتدارگرایانه با دانشجویان این دانشگاه در شش ماههٔ دوم سال ۱۴۰۱ بود.

▪️با شروع اردیبهشت ماه و پا گرفتن مقاومتی از جنس تن ندادن زنان به «حجاب اجباری» در سراسر کشور، فصل جدیدی از پرونده‌سازی، آزار و اذیت دانشجویان و صدور احکام سنگین آغاز شده که کم‌سابقه است. دانشجویان الزهرا با موجی از احضارها به کمیتهٔ انضباطی مواجه شده‌اند. این احکام انضباطی بدون طی شدن روندهای قانونی به سرعت قطعی شده و برخی به فاصلهٔ چند روز بعد به اجرا درآمد. تعدادی از دانشجویانی که به کمیته‌ٔ انضباطی مراجعه کرده‌اند و از نزدیک شاهد این رویه بودند، از زبان مسئولان حراست شنیده‌اند که در این چند ماه پانصد تا ششصد نفر را به کمیته‌ٔ انضباطی کشانده‌اند.

🔻ادامه متن را در اینجا بخوانید.

#صدای_دانشجویان_الزهرا
🆔@Sedaye_Alzahra


https://tinyurl.com/4y482uh9
ديد‌بان آزار
Photo
به «نیلوفر بان»، خواهر نادیده‌ سفرکرده‌ام-

«ارتباط میان زنان، هراس‌آورترین و بغرنج‌ترین نیرو بر سیاره‌ ما است که بیشترین بالقوگی را برای ایجاد دگرگونی دارد.»

آدرین ریچ

نویسنده: شور

جایی از قول گور ویدال، رمان‌نویس آمریکایی، خوانده بودم «هرگاه دوستی موفق می‌شود، چیزی در من می‌میرد.» و هربار یکی از دوستان زنم به موفقیت دست پیدا می‌کرد، حقیقتاً‌ چیزی در من می‌مرد. هرچند زود سربرمی‌آورد و دوباره جوانه می‌زد، هرچند در موقعیت‌های بسیاری آن زنان را به‌گرمی در آغوش می‌فشردم و از رفاقت با آن‌ها احساس مباهات می‌کردم، اما به هر حال، لحظه‌ای حسی ناخوشایند غلبه می‌کرد و چیزی، انگیزه‌ای، تلاشی،‌ از نو می‌مرد. با مردها این‌طور نبود. آن‌ها رقیب بودند و شوق رقابت ایجاد می‌کردند نه حس ویرانگر حسادت. به دوستان مردَم و مردان موفق زندگی‌ام غبطه می‌خوردم اما به زنان حسد می‌ورزیدم. خود را در رقابت با مردان می‌دیدم و می‌خواستم همان جایگاهی را تصرف کنم که آن‌ها، اما [ناخودآگاه] نمی‌خواستم یا حداقل برایم مهم نبود که زنان دیگر هم به چنان جایگاهی برسند.

دختربچه‌ای که در جامعه‌ای مردسالار و خانواده‌ای سنتی رشد پیدا می‌کند، از خانواده تا مدرسه تا سریال‌ و فیلم‌ می‌آموزد که زنان کینه‌جو، رقابتی، حسود، وراج و خودخواهند و از همین‌رو رفاقت و پیوند میان آنان نه شایسته و نه امکان‌پذیر است. بل هوکس می‌نویسد ایدئولوژی‌هایی که مبتنی بر تفوق مردانه‌اند، به زنان می‌آموزند که ارتباط میان‌ آن‌ها به تجربه‌شان غنا نمی‌بخشد بلکه آن را تقلیل می‌دهد.‌ که زنان دشمنان «طبیعی» یکدیگرند. به باور هوکس، زنان این ارزش‌های ایدئولوژیک را در میان خود از طریق رفتار دفاعی، رقابتی و آمیخته به بدگمانی بروز می‌دهند. در واقع این سکسیسم است که سبب می‌شود زنان بی‌جهت خود را در معرض تهدید سایر زنان ببینند.

انگاره‌ حسادت زنان نسبت به زنان، به‌شکل تاریخی خدعه‌ مردسالاری برای دشمن جلوه‌‌دادن آنان با یکدیگر و جلوگیری از اتحادشان بوده است. اما اگر این پاسخ سرراست و تک‌خطی‌ را لحظه‌ای به تعلیق درآوریم، به چه دقایق دیگری خواهیم رسید؟ در واقع آن‌چه قصد دارم از خلال پرداختن به حسادت و رقابت در روابط میان زنان به آن برسم، ترسیم لحظاتی است که در آن از نو توسط همین خدعه‌ها بازی خورده‌ایم. لحظاتی که خواهرانگی به‌معنای عرفی و نه سیاسی‌اش، نمی‌تواند ابزار مناسبی برای تحت کنترل در آوردن این احساسات باشد. همان لحظاتی که از به‌زبان‌آوردن و گفت‌وگو درباره‌شان گریزانیم.

https://harasswatch.com/news/2151/

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
کانال تلگرامی «صدای الزهرا» گزارش داده است: «با شروع اردیبهشت ماه و پا گرفتن مقاومتی از جنس تن ندادن زنان به «حجاب اجباری» در سراسر کشور، فصل جدیدی از پرونده‌سازی، آزار و اذیت دانشجویان و صدور احکام سنگین آغاز شده که کم‌سابقه است. از آغاز اردیبهشت امسال، حداقل ۳۵ نفر از دانشجویان به دلیل مساله حجاب اجباری، بین یک تا دو ترم از تحصیل تعلیق شده و تا پایان تحصیل از خوابگاه محروم شده اند. از این تعداد، حکم هفت نفر اجرا و پنج نفر از دانشجویان نیز بلافاصله از خوابگاه اخراج شده‌اند. حکم جدید دیگری که اخیرا خبری شد، دو ترم تعلیق «سپیده رشنو» دانشجوی هنر دانشگاه الزهرا به دلیل تن ندادن به پوشش اجباری بود.

از دیگر احکام دانشجویان الزهرا به تعلیق نیلوفر میرزایی و زهرا شاکر می‌توان اشاره کرد.

#نیلوفر_میرزایی، دانشجوی ورودی ۱۴۰۰ کارشناسی دانشگاه الزهرا، با حکم شورای تجدید نظر انضباطی این دانشگاه به ۲ ترم محرومیت از تحصیل و محرومیت از خوابگاه تا پایان مدت تحصیل محکوم شده است. جلسات رسیدگی شورای بدوی، به صورت غیابی و زمانی برگزار شده است که او بازداشت بوده است.

#زهرا_شاکر، دانشجوی کارشناسی ارشد علوم اقتصاد نظری دانشگاه الزهرا، به ۲ ترم محرومیت از تحصیل با احتساب سنوات و محرومیت از خوابگاه تا پایان تحصیل محکوم شده است.

این محرومیت‌ها محدود به دانشگاه الزهرا نیست و در سرتاسر کشور، سرکوب دانشجویان در اشکال مختلفی ادامه دارد. س از تجمع مسالمت‌آمیز ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ که در اعتراض به مسمومیت گسترده مدارس بود نزدیک به ۴۰ دانشجوی علوم‌پزشکی تبریز با احکام کمیته انضباطی همچون محرومیت از تحصیل رو‌به‌رو شده‌اند. از جمله #شهین_دبستانی دانشجوی فیزیوتراپی این دانشگاه، که به دو ترم محرومیت از تحصیل که یک ترم آن لازم الاجراست محکوم شده است.

#فاطمه_صدری‌فر، دانشجوی دندانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی قم، با حکم شورای تجدید نظر انضباطی این دانشگاه به ۴ ترم محرومیت از تحصیل و تغییر محل تحصیل محکوم شده استو

#فاطمه_حمیدی_بهشتی، #مریم_محمودی و #دنیا_کاسبی، دانشجویان روزنامه‌نگاری مقطع کارشناسی ورودی ۹۸ دانشگاه علامه، با حکم شورای انضباطی تجدیدنظر این دانشگاه به مدت دو ترم که یک ترم اجرایی و یک ترم تعلیقی است با احتساب سنوات، از تحصیل محروم شده‌‌اند. آنها هم‌چنین از خدمات رفاهی دانشگاه نیز محروم شده‌اند.

#مطهره_گونه‌ای، دبیر سیاسی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران و دبیر تشکیلات انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده‌ی دندانپزشکی این دانشگاه، با حکم بدوی شورای انضباطی دانشگاه به اتهام «ایجاد بلوا و آشوب در دانشکده» به «اخراج از دانشگاه و محرومیت از تحصیل در دانشگاه‌‌ها به مدت پنج‌سال» محکوم شده است.

#هما_همابین، دانشجوی ورودی ۹۶ دندانپزشکی دانشگاه علوم‌ پزشکی کرمان، به اتهام ایجاد و شرکت در آشوب و بلوا به ۹ ماه محرومیت از تحصیل با احتساب سنوات محکوم شده است.‌ این دانشجو پیشتر در آبان ماه به مدت یک ماه از ورود به دانشگاه منع شده بود.

#مژده_سعادتی دانشجوی ترم ۹ رشته بازیگری و #سارا_جهان‌تیغ دانشجوی ترم ۵ رشته فیزیک دانشگاه زابل، از دانشگاه اخراج شده‌اند. 

#نرگس_خالقی‌فرد دانشجوی زبان و ادبیات فارسی این دانشگاه تهران، به ۲ ترم محرومیت از تحصیل با احتساب سنوات محکوم شده است.

#کیانا_مجیری، دانشجوی جامعه‌شناسی و دبیر شورای صنفی دانشجویان دانشکده‌ی علوم اجتماعی دانشگاه علامه، با حکم شورای تجدید نظر انصباطی این دانشگاه به یک ترم محرومیت موقت از تحصیل محکوم شده است.

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
بخشی از متنی که یک زن رهایی‌یافته از قصاص برای محمدقبادلو نوشته بود و چندی پیش در دیدبان آزار منتشر شد:

این روزها و شب‌ها که بوی مرگ تمام ایرانم رو گرفته بیشتر به عقب برمی‌گردم، نزدیک هفت سال از آن روزها می‌گذرد. روزهای عذاب‌آوری که هر ثانیه به اندازه یکسال زمان‌بر بود، احساس کرختی و غم تمام وجودم را می‌گیرد. قلبم از هجوم این همه غم و خبرهای بد مچاله می‌شود، محمد، من با این غم و سختی بیگانه نیستم؛ تک‌تک ثانیه‌ها جلوی چشمم رژه می‌روند.‌ روزی که حکم اعدام برام صادر شد شکستم، حس گیج و مبهمی داشتم، باورم نمی‌شد تو این سن حکم مرگم صادر شود. آن‌همه امید و آرزو باید با من دفن می‌شد. هنوز خیلی جاها بود که نرفته بودم، خیلی کارها بود که دوست داشتم انجام بدم، من هنوز خیلی آرزوها داشتم. قسمت بدترش این بود که باید سعی می‌کردی قوی باشی، نباید این حس و درد را به خانواده منتقل می‌کردم، دوست نداشتم فکر کنند ضعیفم، دوست نداشتم غصه بخورند. از دادگاه آمدم بیرون مادرم سراسیمه به سمتم دوید. وقتی با وحشت و اشکی که در چشماش بود پرسید «چی شد؟» کاملا از چشم‌هایش می‌خواندم که نمی‌خواهد خبر را بشنود.

من خوب می‌فهمم حس محمدمهدی کرمی را که از پدرش خواسته به مادرش نگوید حکمش اعدام است.‌ من هم با بغض فروخورده فقط یک کلام به مادرم گفتم هنوز حکمی صادر نشده است. ولی مادر است مگر می‌شود به او دروغ گفت؟ مگر ممکن است از چشم‌هایم نفهمیده باشد؟ حال مادرت را می‌فهمم محمد، ضجه‌های مادرم هنوز جلوی چشمم است.

وقتی به این فکر می‌کنم که با کابوس بودن در انفرادی از خواب می‌پریدم، یاد محمد می‌افتم و حالی که دارد، حالی که حق هیچ انسانی نیست. با فکر کردن به جوان‌هایی که این روزها ممکن است طناب دار دور گردنشان بیافتد، تمام بدنم لمس می‌شود، با تک‌تک سلول‌های بدنم حس می‌کنم، ترس از مردن هرلحظه آدم را می‌کشد، سیاهی دور آدم را می‌گیرد و همزمان دوست نداری عزیزانت را ناراحت کنی. تمارض به حال خوب کردن برای کسی که با کابوس مرگ زندگی می‌کند خیلی سخت است.

@harasswatch
2024/09/24 15:30:54
Back to Top
HTML Embed Code: