ديدبان آزار
Photo
۲۰۰ روز از بازداشت ظالمانه #الهه_محمدی گذشت و او همچنان در زندان قرچک در حبس است. ۲۰۰ روز بلاتکلیفی شکنجهوار برای خود او و خانواده و دوستانش.
الهه محمدی, فعال حقوق زنان و را خبرنگار روزنامه هممیهن است که برای پوشش مراسم خاکسپاری #ژینا_امینی به سقز سفر کرد و این گزارش را نوشت:
«از ساعت ۷ صبح، زیر کوههای زرد، پای بهشت محمدی، آنجا که کردها به آن میگویند «آیچی»، دستهدسته آدمها، مردان با «کَوا و پنتول» و زنان با «سورانی دَر و سقزّی»، آمده بودند زیر تیغ آفتاب، «زندگی» را بدهند به خاک؛ زیر خاک. همانجا که مژگان خانم، مادر مهسا(ژینا) امینی، ساعت ۱۰صبح که جنازه ژینا را آوردند، دستهایش را بالا برده رو به آسمانِ صافِ سقز و میگفت تو کجا و زیر این خاک کجا؟
مژگان افتخاری و امجد امینی، کنار گودال، روی تل خاک نشسته و فریاد میزدند. امجد نیمههوشیار بود که او را به درمانگاه بردند. او طاقت مرگ ژینا را نداشت که «دخترم خود زندگی بود، مرگ به او نمیآید خانم». و مژگان دستها را میبرد زیر خاک، میپاشید به بالا و میگفت: «ژینا بلند شو، ببین این مردم برای تو آمدهاند. تو تکدختر من بودی، دختر من نمیترسید، تو چرا ترسیدی؟ گل پرپر ما رفت… ژینا فدایت شوم. ما کنار تختت نفس به نفست میدادیم، تو الان اینجا چه میکنی؟» کیارش، که خودشان به او میگفتند اشکان، او که هنگام بردن ژینا به آن ون سبز در متروی حقانی، سینه سپر کرده بود که خواهر را نجات دهد و گفته بود ما اینجا غریبیم و نتوانسته بود، سرش را تکیه داده به تابوت و زیر لب مویه کرد؛ مویه کُردی.
مهسا (ژینا) امینی، ۲۲ساله، دختر کُرد سقزی، که سفرش به تهران شد آخرین سفر، دیروز روی دستهای هزاران کُرد سقزی، تشییع شد.»
متن کامل گزارش:
https://hammihanonline.ir/news/society/yek-vatan-andooh
الهه محمدی, فعال حقوق زنان و را خبرنگار روزنامه هممیهن است که برای پوشش مراسم خاکسپاری #ژینا_امینی به سقز سفر کرد و این گزارش را نوشت:
«از ساعت ۷ صبح، زیر کوههای زرد، پای بهشت محمدی، آنجا که کردها به آن میگویند «آیچی»، دستهدسته آدمها، مردان با «کَوا و پنتول» و زنان با «سورانی دَر و سقزّی»، آمده بودند زیر تیغ آفتاب، «زندگی» را بدهند به خاک؛ زیر خاک. همانجا که مژگان خانم، مادر مهسا(ژینا) امینی، ساعت ۱۰صبح که جنازه ژینا را آوردند، دستهایش را بالا برده رو به آسمانِ صافِ سقز و میگفت تو کجا و زیر این خاک کجا؟
مژگان افتخاری و امجد امینی، کنار گودال، روی تل خاک نشسته و فریاد میزدند. امجد نیمههوشیار بود که او را به درمانگاه بردند. او طاقت مرگ ژینا را نداشت که «دخترم خود زندگی بود، مرگ به او نمیآید خانم». و مژگان دستها را میبرد زیر خاک، میپاشید به بالا و میگفت: «ژینا بلند شو، ببین این مردم برای تو آمدهاند. تو تکدختر من بودی، دختر من نمیترسید، تو چرا ترسیدی؟ گل پرپر ما رفت… ژینا فدایت شوم. ما کنار تختت نفس به نفست میدادیم، تو الان اینجا چه میکنی؟» کیارش، که خودشان به او میگفتند اشکان، او که هنگام بردن ژینا به آن ون سبز در متروی حقانی، سینه سپر کرده بود که خواهر را نجات دهد و گفته بود ما اینجا غریبیم و نتوانسته بود، سرش را تکیه داده به تابوت و زیر لب مویه کرد؛ مویه کُردی.
مهسا (ژینا) امینی، ۲۲ساله، دختر کُرد سقزی، که سفرش به تهران شد آخرین سفر، دیروز روی دستهای هزاران کُرد سقزی، تشییع شد.»
متن کامل گزارش:
https://hammihanonline.ir/news/society/yek-vatan-andooh
Forwarded from شرق
گزارش «شرق» از رد خونهایی که هرگز پاک نمیشود
🔺مرگی با طعم ناموس
🔹پدر و برادرش او را کشانکشان میبردند، «م» جلوی چشم فرزندان و همسرش التماس میکرده و درخواست کمک داشته تا بتواند همانجا، کنار همسر و فرزندانش بماند، اما دیگر از دست هیچکس کاری ساخته نبوده است. در آخر او را به خانه پدری میبرند و بعد از ضرب و شتم فراوان، موهای سرش را میتراشند.
🔹چند ساعت بعد، حدود ۳:۳۰ صبح، خبر خودکشی «م» را به امام جماعت روستا میرسانند.
حالا دیگر «م» نیست و کسی هم از جواب پزشکی قانونی اطلاعی ندارد؛ اینکه «م» پس از رنج فراوان خود طناب داری به گردن آویخته یا تعصبی جنونآمیز پدر و برادرش را وادار به این کار کرده است. هرکدام که باشد علتی جز وجود بار معنایی «ناموس» برای این مردمان نداشته. آدمهایی که مردسالاری اجازه هر کاری، حتی تصمیم برای اتمام جان یک نفر را به آنها میدهد و قانونی که پس از سالهای سال تلاش همچنان حمایت خاصی برای این قربانیها در نظر ندارد. ا
🔻گزارش نسترن فرخه را اینجا بخوانید:
https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-876510
@sharghdaily
sharghdaily.com
🔺مرگی با طعم ناموس
🔹پدر و برادرش او را کشانکشان میبردند، «م» جلوی چشم فرزندان و همسرش التماس میکرده و درخواست کمک داشته تا بتواند همانجا، کنار همسر و فرزندانش بماند، اما دیگر از دست هیچکس کاری ساخته نبوده است. در آخر او را به خانه پدری میبرند و بعد از ضرب و شتم فراوان، موهای سرش را میتراشند.
🔹چند ساعت بعد، حدود ۳:۳۰ صبح، خبر خودکشی «م» را به امام جماعت روستا میرسانند.
حالا دیگر «م» نیست و کسی هم از جواب پزشکی قانونی اطلاعی ندارد؛ اینکه «م» پس از رنج فراوان خود طناب داری به گردن آویخته یا تعصبی جنونآمیز پدر و برادرش را وادار به این کار کرده است. هرکدام که باشد علتی جز وجود بار معنایی «ناموس» برای این مردمان نداشته. آدمهایی که مردسالاری اجازه هر کاری، حتی تصمیم برای اتمام جان یک نفر را به آنها میدهد و قانونی که پس از سالهای سال تلاش همچنان حمایت خاصی برای این قربانیها در نظر ندارد. ا
🔻گزارش نسترن فرخه را اینجا بخوانید:
https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-876510
@sharghdaily
sharghdaily.com
🔹روانشناسی؛ ابزار سرکوب خاصه زنان در قیام زینا
نویسنده: لعیا هوشیاری
تقدیم به #سها_مرتضایی و #سمانه_اصغری و تمامی زنان گمنام، زنان فراموششده، زنان ناپیدا. زنانی که حتی نامشان را نمیدانیم و آنان را نمیشناسیم. زنان بازداشتشده و همچنان زندانی. زنان مورد خشونت، تهدید و تجاوز قرارگرفته و زنان کشتهشده. زنانی که میخواستند به خیابان بپیوندند اما دست سرکوب خانه، خانواده و کار مزدی مانع آنان بود. زنان کارگر و زنان خانهدار. زنانی که رسمی، ردی و نشانی ازشان باقی نبوده، نمانده و نخواهد ماند.
این متن به چند بخش تقسیم میشود: در ابتدا از ستمهای روانی که رژیم جمهوری اسلامی از آغاز قیام ژینا انجام داده میگویم. (ستمهایی که معمولا مغفول میمانند و البته نیک میدانیم که از این قیام و از این رژیم هم آغاز نشدهاند). سپس از نسبت جامعه روانشناسی یا به تعبیر بهتر روانحرفهها با این قیام میگویم و اینکه چطور جامعه روانشناسی اگرچه همدل با قیام ژینا است اما فعالیتهایی اصلاحطلبانه و در بهترین حالت براندازانه و نه انقلابی دارد. درنهایت نیز از این میگویم که چگونه روانشناسی به صورت کلی نسبتی با سرکوب همگان، خاصه زنان دارد و یک روانشناسِ فمینیست چطور میتواند فراتر از این درک جلو برود.
شاید یکی از مهمترین ستمهای روانی جمهوری اسلامی، خودکشی جلوهدادن قتلهای حکومتی چه در بازداشتگاهها و چه در خیابانها بود. آنان تلاش میکردند نشان بدهند که کشتهشدگان بهعلت مسائل درونفردی خودشان و بیماری روانی که به آن مبتلا هستند دست به خودکشی زدهاند وبه شکل مداوم تلاش میکردند خانوادهها را برای اعترافات اجباری درمورد بیمار روانی بودن نزدیکانشان تحت فشار قرار بدهند.
فرستادن دانشآموزان به مراکز مشاوره و تشکیل پروندههای روانپزشکی و روانشناسی، یکی دیگر از این ستمها بوده است. میدانیم که بخش مهم و بلندی از صدای معرتضان قیام ژینا، دانشآموزان بهویژه دانشآموزان دختر بودند. در پژوهشی که در ۲۰ مدرسه دخترانه دراستان فارس انجام شده نشان داده شد که گذشته از دفاتر، ازاتاقهای مشاوره مدارس به عنوان محل بازپرسی و شکنجهگاه روانی استفاده شده است.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2141/
نویسنده: لعیا هوشیاری
تقدیم به #سها_مرتضایی و #سمانه_اصغری و تمامی زنان گمنام، زنان فراموششده، زنان ناپیدا. زنانی که حتی نامشان را نمیدانیم و آنان را نمیشناسیم. زنان بازداشتشده و همچنان زندانی. زنان مورد خشونت، تهدید و تجاوز قرارگرفته و زنان کشتهشده. زنانی که میخواستند به خیابان بپیوندند اما دست سرکوب خانه، خانواده و کار مزدی مانع آنان بود. زنان کارگر و زنان خانهدار. زنانی که رسمی، ردی و نشانی ازشان باقی نبوده، نمانده و نخواهد ماند.
این متن به چند بخش تقسیم میشود: در ابتدا از ستمهای روانی که رژیم جمهوری اسلامی از آغاز قیام ژینا انجام داده میگویم. (ستمهایی که معمولا مغفول میمانند و البته نیک میدانیم که از این قیام و از این رژیم هم آغاز نشدهاند). سپس از نسبت جامعه روانشناسی یا به تعبیر بهتر روانحرفهها با این قیام میگویم و اینکه چطور جامعه روانشناسی اگرچه همدل با قیام ژینا است اما فعالیتهایی اصلاحطلبانه و در بهترین حالت براندازانه و نه انقلابی دارد. درنهایت نیز از این میگویم که چگونه روانشناسی به صورت کلی نسبتی با سرکوب همگان، خاصه زنان دارد و یک روانشناسِ فمینیست چطور میتواند فراتر از این درک جلو برود.
شاید یکی از مهمترین ستمهای روانی جمهوری اسلامی، خودکشی جلوهدادن قتلهای حکومتی چه در بازداشتگاهها و چه در خیابانها بود. آنان تلاش میکردند نشان بدهند که کشتهشدگان بهعلت مسائل درونفردی خودشان و بیماری روانی که به آن مبتلا هستند دست به خودکشی زدهاند وبه شکل مداوم تلاش میکردند خانوادهها را برای اعترافات اجباری درمورد بیمار روانی بودن نزدیکانشان تحت فشار قرار بدهند.
فرستادن دانشآموزان به مراکز مشاوره و تشکیل پروندههای روانپزشکی و روانشناسی، یکی دیگر از این ستمها بوده است. میدانیم که بخش مهم و بلندی از صدای معرتضان قیام ژینا، دانشآموزان بهویژه دانشآموزان دختر بودند. در پژوهشی که در ۲۰ مدرسه دخترانه دراستان فارس انجام شده نشان داده شد که گذشته از دفاتر، ازاتاقهای مشاوره مدارس به عنوان محل بازپرسی و شکنجهگاه روانی استفاده شده است.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2141/
هرس واچ | دیدبان آزار
روانشناسی؛ ابزار سرکوب خاصه زنان در قیام ژینا
این متن به چند بخش تقسیم میشود: در ابتدا از ستمهای روانی که رژیم جمهوری اسلامی از آغاز قیام ژینا انجام داده میگویم. (ستمهایی که معمولا مغفول میمانند و البته نیک میدانیم که از این قیام و از این رژیم هم آغاز نشدهاند).
🔹درباره قتل هولناک دو زن در آباده
🔹بدنهایی مثلهشده اما «طاهر»
نویسنده: فریبا م.ن
«سرش متلاشی شده بوده، انگار که ماشینی از رویش رد شده باشد.» این جملهای بود که انگار بیش از هر چیزِ قتلِ صدیقه صادقی، آباده، این شهر کوچک را در بهت فرو برده بود، حدودا دو هفته پیش، اما چه کسی فکر میکرد قتل صدیقه شروع یک سلسلهقتل زنان باشد.
تمام آنچه در ادامه خواهم گفت از زبان مردم این شهر کوچک و کمجمعیت شنیدهام، شهری که بیش از نیمی از عمرم را در آن بودهام، شهری مثل باقی شهرهای کوچک که به همان نسبت که بازار شایعه سریعاً در آن داغ میشود، شایعه بودن یک خبر یا جزئیات یک خبر، بهسرعت در آن نمود مییابد.
هنوز شهر در بهت این خبر بود که شاید یک هفته پس از پیدا شدن جسد صدیقه، زنی دیگر گم شد. صبح شنبه، ۲۶ فروردین و یکیدو ساعت پس از خروج از خانه، موبایل دنیای حدودا چهلوپنجساله خاموش میشود و تا عصر پیگیری خانواده و آگاهی بینتیجه میماند. شب عکس او را یکی دو صفحه اینستاگرامیِ خبری محلی با عنوان «گمشده» استوری کردند: «دنیا صمیمی» و هنوز چند ساعتی نگذشته بود که خبر پیدا شدن جسد دنیا در بیابانهای اطراف شهر دهان به دهان، تلفن به تلفن در شهر پیچید و وحشت زنان شهر بعد تازهای گرفت: «پاهاش از تن جدا شده بوده... سرش متلاشی شده بوده، آنچنان که خانواده از چهره نتوانستهاند دنیا را بشناسند...»
هرگز شهر را و مشخصا زنان شهر را چنین وحشتزده ندیدهام. در هر جمعی، در دورههای مذهبی ماه رمضان، در فروشگاهها، در مهمانیهای شبانه، زنان وحشت خود را با هم قسمت میکنند، ایدههای مراقبتیشان را با هم به اشتراک میگذارند و تماسهای مکرر خانوادهها و توصیهها به دخترانشان، مادرانشان، همسران و خواهرانشان: «همون داخل وایسا، میام دنبالت... قبل از غروب برگرد... نزدیک شدی زنگ بزن درو باز کنم، تو کوچه معطلِ با کلید باز کردن نشی... با آژانس برگرد... از خیابون اصلی بیا، از تو کوچه نندازیا...»
حالا و بسیار بیش از گذشته وحشت روزهای اسیدپاشی زنان اصفهان برایم قابل درک شده و بسیار بیش از گذشته بر «چهره» و «نام» هر زنی در این مرزوبوم دقیق میشوم: چهرههایی این روزها در اطرافم همه وحشتزده، گو آیینهٔ خود من، و نامهایی که با تمام وجود دوست دارم از برشان کنم تا منابع آگاه، هر کجا و هر زمان، نتوانند از من بربایندشان.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2142/
🔹بدنهایی مثلهشده اما «طاهر»
نویسنده: فریبا م.ن
«سرش متلاشی شده بوده، انگار که ماشینی از رویش رد شده باشد.» این جملهای بود که انگار بیش از هر چیزِ قتلِ صدیقه صادقی، آباده، این شهر کوچک را در بهت فرو برده بود، حدودا دو هفته پیش، اما چه کسی فکر میکرد قتل صدیقه شروع یک سلسلهقتل زنان باشد.
تمام آنچه در ادامه خواهم گفت از زبان مردم این شهر کوچک و کمجمعیت شنیدهام، شهری که بیش از نیمی از عمرم را در آن بودهام، شهری مثل باقی شهرهای کوچک که به همان نسبت که بازار شایعه سریعاً در آن داغ میشود، شایعه بودن یک خبر یا جزئیات یک خبر، بهسرعت در آن نمود مییابد.
هنوز شهر در بهت این خبر بود که شاید یک هفته پس از پیدا شدن جسد صدیقه، زنی دیگر گم شد. صبح شنبه، ۲۶ فروردین و یکیدو ساعت پس از خروج از خانه، موبایل دنیای حدودا چهلوپنجساله خاموش میشود و تا عصر پیگیری خانواده و آگاهی بینتیجه میماند. شب عکس او را یکی دو صفحه اینستاگرامیِ خبری محلی با عنوان «گمشده» استوری کردند: «دنیا صمیمی» و هنوز چند ساعتی نگذشته بود که خبر پیدا شدن جسد دنیا در بیابانهای اطراف شهر دهان به دهان، تلفن به تلفن در شهر پیچید و وحشت زنان شهر بعد تازهای گرفت: «پاهاش از تن جدا شده بوده... سرش متلاشی شده بوده، آنچنان که خانواده از چهره نتوانستهاند دنیا را بشناسند...»
هرگز شهر را و مشخصا زنان شهر را چنین وحشتزده ندیدهام. در هر جمعی، در دورههای مذهبی ماه رمضان، در فروشگاهها، در مهمانیهای شبانه، زنان وحشت خود را با هم قسمت میکنند، ایدههای مراقبتیشان را با هم به اشتراک میگذارند و تماسهای مکرر خانوادهها و توصیهها به دخترانشان، مادرانشان، همسران و خواهرانشان: «همون داخل وایسا، میام دنبالت... قبل از غروب برگرد... نزدیک شدی زنگ بزن درو باز کنم، تو کوچه معطلِ با کلید باز کردن نشی... با آژانس برگرد... از خیابون اصلی بیا، از تو کوچه نندازیا...»
حالا و بسیار بیش از گذشته وحشت روزهای اسیدپاشی زنان اصفهان برایم قابل درک شده و بسیار بیش از گذشته بر «چهره» و «نام» هر زنی در این مرزوبوم دقیق میشوم: چهرههایی این روزها در اطرافم همه وحشتزده، گو آیینهٔ خود من، و نامهایی که با تمام وجود دوست دارم از برشان کنم تا منابع آگاه، هر کجا و هر زمان، نتوانند از من بربایندشان.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2142/
هرس واچ | دیدبان آزار
بدنهایی مثلهشده اما «طاهر»
«سرش متلاشی شده بوده، انگار که ماشینی از رویش رد شده باشد.» این جملهای بود که انگار بیش از هر چیزِ قتل صدیقه خانم، شهر کوچک مرا در بهت فرو برده بود، حدودا دو هفته پیش، اما چه کسی فکر میکرد قتل صدیقه شروع یک سلسلهقتل زنان باشد.
🔹درهم شکستن کلمات خودساخته دیکتاتور
🔹واژهها علیه واژهها
نویسنده: لام
[مالک محترم خودروی شماره ... در خودروی شما در آدرس خیابان ... تاریخ ... عدم رعایت حقوق شهروندی (کشف حجاب) صورت گرفته است. ضمن تأکید بر هنجارهای جامعه، ضروریست بر عدم تکرار آن اهتمام ورزید. بدیهی است در صورت تکرار آن، پیگیری انتظامی و قضایی اعمال خواهد شد.]
آن یک ثانیه اول دیدن این پیام و مرور واژه به واژۀ آن حسهای متنوعی را برایم رقم زد. احساس یک تجربۀ گروتسک، همراه با خشم، نفرت و استیصال. برای چند ثانیه واکنش مربوط به حس اضطراب در بدنم رخ داد؛ تپش قلب، دلشوره، حس قرارگرفتن در هدف یک نگاه خیره از سمت دیگری ناپیدا، حس ازدسترفتن حریم شخصی و تهاجم به جسم انسانی. یک احساس ناآشنا و نامعلوم و بینام.
به روزهایی فکر میکنم که میدانستم دیگر هیچچیز برای من مانند سابق نخواهد بود، اینکه این حس برای مدت زیادی بدون چالش نخواهد ماند، که وقت مبارزهای برای من خواهد رسید. دریافت این پیامها برای من همان هشدارهای شروع چالش است. این پیامها فرصتی دوباره برای بازنگری بر باورها، مرزها و ساختارشکنیهای ذهنی من است.
پس از دریافت پیام دوم چیزهای جدیدی را در ذهنم مرور میکنم؛ اینکه اگر مجبور به امضای تعهد و گذراندن کلاسهای اجباری شوم، کرامت انسانیام بیش از گذشته زیر سؤال میرود. به این فکر میکنم که در صورت جریمه و توقیف ماشین بلأخره خانوادهام در جریان قرار میگیرند و از طرف آنها برای پرداخت جریمه نیز حمایت نخواهم شد و میدانم که بخشی از هدف ارسال این پیامها افرادی هستند که همچنان بر سر مسئلۀ حجاب با خانواده درگیری دارند. به این فکر میکنم که ماشین را بگذارم گوشۀ خانه و به جای تندادن به سرکوب، واسطۀ سرکوب را کنار بگذارم، اما به لحظهای فکر میکنم که رانندۀ اتوبوس و تاکسی سوارم نکند، فروشگاه و مرکزی به من خدمات ارائه ندهد.
به آن روزی فکر میکنم که زنی کنار خیابان مخفیانه از من عکس گرفت و من نمیدانم چرا واکنشی نشان ندادم. و در نهایت به یکی از روزهای پاییز و زمستان سال ۹۳ و اسیدپاشیها و ترس آن روزهایم فکر میکنم. این فکرها باید صورت بگیرند، چراکه دانستن عواقب هر تصمیمی جزوی از فرایند آن تصمیم است. راهی برای اندیشیدن عمیقتر به آن تصمیم. راهی برای تقویت شجاعت.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2143/
🔹واژهها علیه واژهها
نویسنده: لام
[مالک محترم خودروی شماره ... در خودروی شما در آدرس خیابان ... تاریخ ... عدم رعایت حقوق شهروندی (کشف حجاب) صورت گرفته است. ضمن تأکید بر هنجارهای جامعه، ضروریست بر عدم تکرار آن اهتمام ورزید. بدیهی است در صورت تکرار آن، پیگیری انتظامی و قضایی اعمال خواهد شد.]
آن یک ثانیه اول دیدن این پیام و مرور واژه به واژۀ آن حسهای متنوعی را برایم رقم زد. احساس یک تجربۀ گروتسک، همراه با خشم، نفرت و استیصال. برای چند ثانیه واکنش مربوط به حس اضطراب در بدنم رخ داد؛ تپش قلب، دلشوره، حس قرارگرفتن در هدف یک نگاه خیره از سمت دیگری ناپیدا، حس ازدسترفتن حریم شخصی و تهاجم به جسم انسانی. یک احساس ناآشنا و نامعلوم و بینام.
به روزهایی فکر میکنم که میدانستم دیگر هیچچیز برای من مانند سابق نخواهد بود، اینکه این حس برای مدت زیادی بدون چالش نخواهد ماند، که وقت مبارزهای برای من خواهد رسید. دریافت این پیامها برای من همان هشدارهای شروع چالش است. این پیامها فرصتی دوباره برای بازنگری بر باورها، مرزها و ساختارشکنیهای ذهنی من است.
پس از دریافت پیام دوم چیزهای جدیدی را در ذهنم مرور میکنم؛ اینکه اگر مجبور به امضای تعهد و گذراندن کلاسهای اجباری شوم، کرامت انسانیام بیش از گذشته زیر سؤال میرود. به این فکر میکنم که در صورت جریمه و توقیف ماشین بلأخره خانوادهام در جریان قرار میگیرند و از طرف آنها برای پرداخت جریمه نیز حمایت نخواهم شد و میدانم که بخشی از هدف ارسال این پیامها افرادی هستند که همچنان بر سر مسئلۀ حجاب با خانواده درگیری دارند. به این فکر میکنم که ماشین را بگذارم گوشۀ خانه و به جای تندادن به سرکوب، واسطۀ سرکوب را کنار بگذارم، اما به لحظهای فکر میکنم که رانندۀ اتوبوس و تاکسی سوارم نکند، فروشگاه و مرکزی به من خدمات ارائه ندهد.
به آن روزی فکر میکنم که زنی کنار خیابان مخفیانه از من عکس گرفت و من نمیدانم چرا واکنشی نشان ندادم. و در نهایت به یکی از روزهای پاییز و زمستان سال ۹۳ و اسیدپاشیها و ترس آن روزهایم فکر میکنم. این فکرها باید صورت بگیرند، چراکه دانستن عواقب هر تصمیمی جزوی از فرایند آن تصمیم است. راهی برای اندیشیدن عمیقتر به آن تصمیم. راهی برای تقویت شجاعت.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2143/
هرس واچ | دیدبان آزار
واژهها علیه واژهها
به روزهایی فکر میکنم که میدانستم دیگر هیچچیز برای من مانند سابق نخواهد بود، اینکه این حس برای مدت زیادی بدون چالش نخواهد ماند، که وقت مبارزهای برای من خواهد رسید.
ديدبان آزار
Photo
۲۰ تن از فعالان سیاسی و مدنی خواستار «آزادی فوری و بیقیدوشرط» گلرخ ایرایی شدند. این زنان در بیانیهای نوشتهاند: «گلرخ ابراهیمی ایرایی، که سخنی جز حمایت از ستم دیدگان و طردشدگان و مطالبه حقوق پایمال شده انسان ها از هرقشری و گناهی جز تلاش صادقانه برای از بین بردن تمام اَشکال تبعیض علیه تمامی انسانها نداشته است؛ پس از بارها بازداشت و زندانهای طولانی از اوین تا زندان قرچک و آمل، در ۴ مهر سال گذشته در روزهای آغازین قیام ژینا بازداشت شد و پس از ماهها بلاتکلیفی در بازداشت، در یک فرآیند مذبوحانه ، ناعادلانه و کینتوزانه به هفت سال زندان محکوم شده است.»
اسامی امضاکنندگان: آنیشا اسداللهی، یاسمین اریانی، عسل محمدی، اتنا دائمی، لیلا حسین زاده، پروین محمدی، فرح حاتمی، مرجان داودی، رضوانه محمدی، نازنین زاغری، زهرا صادقی، پوران ناظمی، ناهید خداجو، هستی امیری، راحله راحمی پور، راحله اصل احمدی، ژیلا مکوندی، عالیه مطلب زاده، زهرا توحیدی، هدا توحیدی.
.
بر اساس حکمی که اخیرا توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ایمان افشاری صادر و به گلرخ ایرایی ابلاغ شده، او از بابت اتهام «اجتماع و تبانی» به شش سال حبس، به اتهام تبلیغ علیه نظام به یک سال حبس و همچنین از بابت مجازات های تکمیلی به دو سال ممنوعیت خروج از کشور، دو سال ممنوعیت حضور در تهران، دو سال ممنوعیت حضور در احزاب، گروهها و دستهجات و ضبط گوشی تلفن همراه محکوم شد.
#زن_زندگی_آزادی
#گلرخ_ایرایی
اسامی امضاکنندگان: آنیشا اسداللهی، یاسمین اریانی، عسل محمدی، اتنا دائمی، لیلا حسین زاده، پروین محمدی، فرح حاتمی، مرجان داودی، رضوانه محمدی، نازنین زاغری، زهرا صادقی، پوران ناظمی، ناهید خداجو، هستی امیری، راحله راحمی پور، راحله اصل احمدی، ژیلا مکوندی، عالیه مطلب زاده، زهرا توحیدی، هدا توحیدی.
.
بر اساس حکمی که اخیرا توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ایمان افشاری صادر و به گلرخ ایرایی ابلاغ شده، او از بابت اتهام «اجتماع و تبانی» به شش سال حبس، به اتهام تبلیغ علیه نظام به یک سال حبس و همچنین از بابت مجازات های تکمیلی به دو سال ممنوعیت خروج از کشور، دو سال ممنوعیت حضور در تهران، دو سال ممنوعیت حضور در احزاب، گروهها و دستهجات و ضبط گوشی تلفن همراه محکوم شد.
#زن_زندگی_آزادی
#گلرخ_ایرایی
سمانه اصغری فعال حقوق کودک از ۱۹ مهر ۱۴۰۰ در بازداشت بهسر میبرد. او با حکم شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی به ۱۸ سال و سه ماه حبس محکوم شد که شش سال و سه ماه از این حکم قابل اجراست. او پس از گذشت بیش از شش ماه همچنان در زندان قرچک محبوس است.
زمانی که سمانه سه هفته پس از بازداشت در اعتراض به شرایطش دست به اعتصاب غذا زده بود.، یکی از نزدیکانش برایش نوشت: «اینجا، بیرون آن دیوار، نه فقط آدمها، که انرژیِ غریبِ بیم و هراس توامان، در انتظار توست، صدای تو و خندهٔ تو تا شلیک خندهٔ کودکان ستمدیدهٔ این خاک را در این روزها و فضا منتشر کنی، با شعور انسانی کمیابت. «زن، زندگی، آزادی» منتظر تو و بسیارانی دیگر است که در ذهن و عین این خاک باز و باز تکثیر شود.»
زمانی که سمانه سه هفته پس از بازداشت در اعتراض به شرایطش دست به اعتصاب غذا زده بود.، یکی از نزدیکانش برایش نوشت: «اینجا، بیرون آن دیوار، نه فقط آدمها، که انرژیِ غریبِ بیم و هراس توامان، در انتظار توست، صدای تو و خندهٔ تو تا شلیک خندهٔ کودکان ستمدیدهٔ این خاک را در این روزها و فضا منتشر کنی، با شعور انسانی کمیابت. «زن، زندگی، آزادی» منتظر تو و بسیارانی دیگر است که در ذهن و عین این خاک باز و باز تکثیر شود.»
ديدبان آزار
Photo
🔹#برای_دیگه_نترسیدن
🔹فراموش میکنم مطیع محض پدرها بودن را
نویسنده: الف
زنستیزی جامعه ایران از دوران کودکی روی چرکاش را به من نشان داده بود. زمانی که تنها دستان کوچک نهسالهام حائل میان سیلیهای پدر بر صورت مادرم بود. و وقتی نزد پدربزرگم دادخواهی می بردم هیچ جوابی جز سکوت نداشت. به یاد دارم در همین سن، پدرم چادرم را محکم روی صورتم کشید و با تَشر گفت چشمچرانی پسرها را نکنم. هنوز هم گیج آن رفتار هستم. آخر دختر نهساله چه میفهمید چشمچرانی چیست؟
یادم هست اجازه گوشدادن به هیچ آهنگی حتی کاستهای مجاز داخلی را هم نداشتم. رادیو و ضبط فقط برای گوشکردن به کاستهای قرآن بود. در نهایت مادرم چادر به دندان گرفت و پنج سال در دادگاه خانواده دوید، توهین و پیشنهاد کثیف قاضی را شنید و در آخر طلاق گرفت، بدون آنکه حق حقیقی خود و فرزندش را دریافت کند.
حالا که قریب به ۳۰ سال است از آن خاطرات تلخ دیکتاتوری در خانهمان دور شدهام، خوب میدانم که معنای سکوت چیست. تحقیر و ذرهذره فراموششدن خویشتن خویش. برای زنی چون من که فاصله چندانی تا میانه راه زندگیام نمانده، بعد از تجربه سالها زیستن در خانوادهای مذهبی و سختگیر، برداشتن حجاب و قدمزدن در خیابانهای شهر حکم یک انقلاب کبیر را دارد. گفتن یک «نه» بزرگ به یک ناپدری دیگر.
هنوز هم بعد از گذشت شش ماه گاهی نفسم تند میشود و قلبم پُرهیاهو به سینهام میکوبد. نفسم سرعت میگیرد. شاید بدنم میخواهد به من هشدار بدهد که من قَدوقواره چنین «نه»گفتنهایی نیستم. اما با خودم میگویم این سهم من است از آزادیخواهی و بر من واجب. چندبار تذکر گرفتهام، اساماس تهدید قضایی برایم ارسال شده، کلی نگاه ملامتگر و دریده را حس کردهام اما همهچیز برایم روشنتر از آن است که عقبنشینی کنم.
پس فراموش میکنم مُطیع محض پدرها بودن را. میدانم بهای این «نه» بسیار سنگینتر از «نه»ای بود که در سالهای کودکیام گفتم. قرار است بیشتر سرکوب شوم. بیشتر مواخذه و تنبیه شوم. اما اگر این قدم را محکم برندارم دختران بسیار دیگری تجربههایی تلخ چون من خواهند داشت. چه بسا تلختر از من. باشد که نسلهای بعد از ما چنان در آرامش و صلح زندگی کنند که هرگز تصورشان بر زندگی امروز ما نرود.
🔹فراموش میکنم مطیع محض پدرها بودن را
نویسنده: الف
زنستیزی جامعه ایران از دوران کودکی روی چرکاش را به من نشان داده بود. زمانی که تنها دستان کوچک نهسالهام حائل میان سیلیهای پدر بر صورت مادرم بود. و وقتی نزد پدربزرگم دادخواهی می بردم هیچ جوابی جز سکوت نداشت. به یاد دارم در همین سن، پدرم چادرم را محکم روی صورتم کشید و با تَشر گفت چشمچرانی پسرها را نکنم. هنوز هم گیج آن رفتار هستم. آخر دختر نهساله چه میفهمید چشمچرانی چیست؟
یادم هست اجازه گوشدادن به هیچ آهنگی حتی کاستهای مجاز داخلی را هم نداشتم. رادیو و ضبط فقط برای گوشکردن به کاستهای قرآن بود. در نهایت مادرم چادر به دندان گرفت و پنج سال در دادگاه خانواده دوید، توهین و پیشنهاد کثیف قاضی را شنید و در آخر طلاق گرفت، بدون آنکه حق حقیقی خود و فرزندش را دریافت کند.
حالا که قریب به ۳۰ سال است از آن خاطرات تلخ دیکتاتوری در خانهمان دور شدهام، خوب میدانم که معنای سکوت چیست. تحقیر و ذرهذره فراموششدن خویشتن خویش. برای زنی چون من که فاصله چندانی تا میانه راه زندگیام نمانده، بعد از تجربه سالها زیستن در خانوادهای مذهبی و سختگیر، برداشتن حجاب و قدمزدن در خیابانهای شهر حکم یک انقلاب کبیر را دارد. گفتن یک «نه» بزرگ به یک ناپدری دیگر.
هنوز هم بعد از گذشت شش ماه گاهی نفسم تند میشود و قلبم پُرهیاهو به سینهام میکوبد. نفسم سرعت میگیرد. شاید بدنم میخواهد به من هشدار بدهد که من قَدوقواره چنین «نه»گفتنهایی نیستم. اما با خودم میگویم این سهم من است از آزادیخواهی و بر من واجب. چندبار تذکر گرفتهام، اساماس تهدید قضایی برایم ارسال شده، کلی نگاه ملامتگر و دریده را حس کردهام اما همهچیز برایم روشنتر از آن است که عقبنشینی کنم.
پس فراموش میکنم مُطیع محض پدرها بودن را. میدانم بهای این «نه» بسیار سنگینتر از «نه»ای بود که در سالهای کودکیام گفتم. قرار است بیشتر سرکوب شوم. بیشتر مواخذه و تنبیه شوم. اما اگر این قدم را محکم برندارم دختران بسیار دیگری تجربههایی تلخ چون من خواهند داشت. چه بسا تلختر از من. باشد که نسلهای بعد از ما چنان در آرامش و صلح زندگی کنند که هرگز تصورشان بر زندگی امروز ما نرود.
Forwarded from دانشجویان متحد
🔰تشکیل پرونده قضایی برای دانشجویان معترض به مسمومیتهای سریالی دانشآموزان
متن خبر
🆔 @anjmotahed | دانشجویان متحد
متن خبر
🆔 @anjmotahed | دانشجویان متحد
Forwarded from دانشجویان متحد
ديدبان آزار
🔰تشکیل پرونده قضایی برای دانشجویان معترض به مسمومیتهای سریالی دانشآموزان متن خبر 🆔 @anjmotahed | دانشجویان متحد
⭕️ در پی پروندهسازی حراست و بسیج دانشگاه علامه طباطبایی سه دانشجوی این دانشگاه به دادسرای امنیت احضار و تفهیم اتهام شدند.
#هستی_امیری، #فرشته_طوسی و #ضیا_نبوی، سه دانشجویی هستند که امروز؛ دوشنبه چهارم اردیبهشت با حضور در دادسرا به اتهام تبلیغ علیه نظام متهم و برای آنها قرار کفالت صادر شد.
این پرونده در پی اعتراض دانشجویان به مسمومیت سریالی دانشآموزان مدارس و برخورد خشونتآمیز حراست با دانشجویان تشکیل شده است.
حراست دانشگاه علامه با همکاری بسیج این دانشگاه فصلی جدید از سرکوب و پروندهسازی علیه دانشجویان این دانشگاه را آغاز کرده است.
در تجمع ۱۶ اسفند سال گذشته در دانشگاه علامه ماموران حراست دانشجویان را مورد ضرب و شتم قرار دادند و همچنین بیش از سی دانشجو ممنوعالورود شدند و در معرض پروندههای انضباطی جدید قرار گرفتند. بسیج دانشگاه علامه نیز در همان زمان با انتشار بیانیهای به پروندهسازی علیه این سه دانشجو دامن زد و با نام بردن از آنها زمینه برخوردهای امنیتی آتی را فراهم ساخت.
پروندهسازی علیه دانشجویان معترض به مسمومیتهای سریالی دانشآموزان در حالی اتفاق میافتد که سریال این مسمومیتها کماکان ادامه دارد و تا امروز برخوردی با عاملان وآمران آن اتفاق نیافتاده است.
🆔 @anjmotahed | دانشجویان متحد
#هستی_امیری، #فرشته_طوسی و #ضیا_نبوی، سه دانشجویی هستند که امروز؛ دوشنبه چهارم اردیبهشت با حضور در دادسرا به اتهام تبلیغ علیه نظام متهم و برای آنها قرار کفالت صادر شد.
این پرونده در پی اعتراض دانشجویان به مسمومیت سریالی دانشآموزان مدارس و برخورد خشونتآمیز حراست با دانشجویان تشکیل شده است.
حراست دانشگاه علامه با همکاری بسیج این دانشگاه فصلی جدید از سرکوب و پروندهسازی علیه دانشجویان این دانشگاه را آغاز کرده است.
در تجمع ۱۶ اسفند سال گذشته در دانشگاه علامه ماموران حراست دانشجویان را مورد ضرب و شتم قرار دادند و همچنین بیش از سی دانشجو ممنوعالورود شدند و در معرض پروندههای انضباطی جدید قرار گرفتند. بسیج دانشگاه علامه نیز در همان زمان با انتشار بیانیهای به پروندهسازی علیه این سه دانشجو دامن زد و با نام بردن از آنها زمینه برخوردهای امنیتی آتی را فراهم ساخت.
پروندهسازی علیه دانشجویان معترض به مسمومیتهای سریالی دانشآموزان در حالی اتفاق میافتد که سریال این مسمومیتها کماکان ادامه دارد و تا امروز برخوردی با عاملان وآمران آن اتفاق نیافتاده است.
🆔 @anjmotahed | دانشجویان متحد
Forwarded from کمیته پیگیری وضعیت بازداشتشدگان
✅#ژینا_مدرس_گرجی و #فریبا_زندکریمی، از فعالان حقوق زنان سنندج در بازداشت انفرادی در این شهر تحت فشار برای اعتراف اجباری علیه خود هستند. ژینا مدرسگرجی، روزنامهنگار و فریبا زندکریمی، معلم است.
فریبا زندکریمی، معلم و فعال زنان اهل سنندج روز چهارشنبه ۱۶ فروردین پس از احضار تلفنی به ستاد خبری اداره اطلاعات این شهر بازداشت شد و بدون داشتن وکیل و ملاقات با خانواده در بازداشتگاه اداره اطلاعات بازداشت است. ماموران پس از بازداشت این معلم به منزل او مراجعه کرده و ضمن تفتیش این خانه، تعدادی از وسایل شخصی او را با خود بردهاند.
ژینا مدرس گرجی روز دوشنبه ٢١ فروردین ١٤٠٢، برای بار دوم در جریان اعتراضان اخیر توسط نیروهای اداره اطلاعات در مسیر کتابفروشی محل کارش به منزل ربوده شد.
او پیش از این روز چهارشنبه ۳۰ شهریور در سنندج بازداشت شده بود. پیشتر ماموران امنیتی با تماسهای تلفنی و مراجعه به کتابفروشی محل کار خانم مدرس گرجی او را تهدید کرده بودند که در صورت حضور در اعتراضات و ادامه فعالیتهایش بازداشت خواهد شد.
مدرس گرجی از فعالان باسابقه حقوق زنان در ایران است که در دهه۸۰ در کمپین یک میلیون امضا نیز فعالیت داشته و سالهای اخیر از فعالان اعضای گروه ژیوانو نیز بوده است. فعالیت او عموما بر خشونت علیه زنان و مباحثی چون خودسوزی زنان، مثلهسازی جنسی زنان، زنکشی، خشونت جنسی و … بویژه در مناطق کردنشین ایران متمرکز بوده است. ژینا علاوه بر فعالیتهای فمینیستی، در کتابفروشی خود در شهر سنندج به فعالیتهای فرهنگی و ژورنالستی نیز اشتغال داشت.
خانم مدرس گرجی ۴۰ روز بعد از بازداشت اول به قید وثیقه آزاد شد و در ادامه در اسفند ماه ١٤٠١ از با «اقدام علیه امنیت ملی از طریق تشکیل گروه غیرقانونی و عضویت در آن» در دادگاه انقلاب سنندج تفهیم اتهام شده بود.
🔹توجه: برای مشاهده لیست کامل بازداشتیها اینجا را ببینید. (این لیست بهروز میشود)
🆔@Followupiran
فریبا زندکریمی، معلم و فعال زنان اهل سنندج روز چهارشنبه ۱۶ فروردین پس از احضار تلفنی به ستاد خبری اداره اطلاعات این شهر بازداشت شد و بدون داشتن وکیل و ملاقات با خانواده در بازداشتگاه اداره اطلاعات بازداشت است. ماموران پس از بازداشت این معلم به منزل او مراجعه کرده و ضمن تفتیش این خانه، تعدادی از وسایل شخصی او را با خود بردهاند.
ژینا مدرس گرجی روز دوشنبه ٢١ فروردین ١٤٠٢، برای بار دوم در جریان اعتراضان اخیر توسط نیروهای اداره اطلاعات در مسیر کتابفروشی محل کارش به منزل ربوده شد.
او پیش از این روز چهارشنبه ۳۰ شهریور در سنندج بازداشت شده بود. پیشتر ماموران امنیتی با تماسهای تلفنی و مراجعه به کتابفروشی محل کار خانم مدرس گرجی او را تهدید کرده بودند که در صورت حضور در اعتراضات و ادامه فعالیتهایش بازداشت خواهد شد.
مدرس گرجی از فعالان باسابقه حقوق زنان در ایران است که در دهه۸۰ در کمپین یک میلیون امضا نیز فعالیت داشته و سالهای اخیر از فعالان اعضای گروه ژیوانو نیز بوده است. فعالیت او عموما بر خشونت علیه زنان و مباحثی چون خودسوزی زنان، مثلهسازی جنسی زنان، زنکشی، خشونت جنسی و … بویژه در مناطق کردنشین ایران متمرکز بوده است. ژینا علاوه بر فعالیتهای فمینیستی، در کتابفروشی خود در شهر سنندج به فعالیتهای فرهنگی و ژورنالستی نیز اشتغال داشت.
خانم مدرس گرجی ۴۰ روز بعد از بازداشت اول به قید وثیقه آزاد شد و در ادامه در اسفند ماه ١٤٠١ از با «اقدام علیه امنیت ملی از طریق تشکیل گروه غیرقانونی و عضویت در آن» در دادگاه انقلاب سنندج تفهیم اتهام شده بود.
🔹توجه: برای مشاهده لیست کامل بازداشتیها اینجا را ببینید. (این لیست بهروز میشود)
🆔@Followupiran
🔹امر زنانه؛ حالتی از کیف و انقلاب
نویسنده: مینا جعفری ثابت
کیفِ زنانه حالتی از کِیف تنِ سخنگوست، مستقل از جنس یا جنسیت. کیفِ زنانه بیرون از گفتمانِ ارباب تعریف میشود. در گفتمانِ ارباب حضور یا غیابِ فالوس که معمولا با ارگانِ مردانه اشتباه گرفته میشود، سوژه به یکی از جنسها یا جنسیتها تقلیل داده میشود. کیفِ زنانه را باید از هر ارگانی، ارگان در تمامیِ معانیاش، مستقل دانست.
این کیف را هر سوژهای میتواند برگزیند. این کیف به بینامونشان بودن و پنهان و محو شدن میل دارد. کیفِ زنانه که کیفی است مستقل از کیف جنسی، حالتی است که نسبتی خواهرانه با حقیقت دارد.
کیف زنانه را میتوان به شعله زیر خاکستر تشبیه کرد. از همین روست که عین مقاومت است. این میل از شمردهشدن، ثبتشدن، عضوشدن و رهبریشدن سر بازمیزند. کیفِ زنانه آن چیز دلهرهآور است که به اجبار آن را به نبودن وامیدارند. سوژه انقلابی را من سوژهای میدانم که از خطزدن کیف میکند. در مقایسه با سوژههایی که سربازهای این یا آن ارباب هستند، اربابهایی که از مجموعه به عنوانِ امرِ استثنایی بیرون گذاشته میشود، سوژه انقلابی سوژهای است که میل به محوشدن دارد اما محو کامل نمیشود. او خودِ خط بطلان میشود.
در سرزمینی که به اجبار با نامی که به من دادهاند به تنِ من گره خورده، هر روز کیفِ زنانه را به ترجیحِ مرگ بر زندگی وادار میکنند. هر روز انقلابی زنانه در حال رخدادن است. هر روز انقلابی زنانه در حال دارزدنِ خود است. هر روز انقلابی زنانه در حال عدمِ پذیرش به عضویت درآمدن در جبهه و حزبهای فالیک است. انقلابهای زنآنه تا روزی که گفتمان ارباب حاکم است ادامه دارد، یعنی تا وقتی سوژه را در حدِ ابژه میخواهند.
کیفِ زنانه یا کیفِ دیگری بزرگِ خطخورده، سٌر میخورد و فرار میکند. هرقدر هم شلاقش بزنند رام نمیشود. کیفِ زنانه برخلافِ کیفِ فالیک، وابسته به «امرِ بومی» نیست و نامحدود است. به خوبی میدانیم که در مردسالاری این دو خصیصه کیفِ زنانه هدفِ خشونتِ واقع میشود، یعنی بومی نبودن و نامحدود بودن.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2134
نویسنده: مینا جعفری ثابت
کیفِ زنانه حالتی از کِیف تنِ سخنگوست، مستقل از جنس یا جنسیت. کیفِ زنانه بیرون از گفتمانِ ارباب تعریف میشود. در گفتمانِ ارباب حضور یا غیابِ فالوس که معمولا با ارگانِ مردانه اشتباه گرفته میشود، سوژه به یکی از جنسها یا جنسیتها تقلیل داده میشود. کیفِ زنانه را باید از هر ارگانی، ارگان در تمامیِ معانیاش، مستقل دانست.
این کیف را هر سوژهای میتواند برگزیند. این کیف به بینامونشان بودن و پنهان و محو شدن میل دارد. کیفِ زنانه که کیفی است مستقل از کیف جنسی، حالتی است که نسبتی خواهرانه با حقیقت دارد.
کیف زنانه را میتوان به شعله زیر خاکستر تشبیه کرد. از همین روست که عین مقاومت است. این میل از شمردهشدن، ثبتشدن، عضوشدن و رهبریشدن سر بازمیزند. کیفِ زنانه آن چیز دلهرهآور است که به اجبار آن را به نبودن وامیدارند. سوژه انقلابی را من سوژهای میدانم که از خطزدن کیف میکند. در مقایسه با سوژههایی که سربازهای این یا آن ارباب هستند، اربابهایی که از مجموعه به عنوانِ امرِ استثنایی بیرون گذاشته میشود، سوژه انقلابی سوژهای است که میل به محوشدن دارد اما محو کامل نمیشود. او خودِ خط بطلان میشود.
در سرزمینی که به اجبار با نامی که به من دادهاند به تنِ من گره خورده، هر روز کیفِ زنانه را به ترجیحِ مرگ بر زندگی وادار میکنند. هر روز انقلابی زنانه در حال رخدادن است. هر روز انقلابی زنانه در حال دارزدنِ خود است. هر روز انقلابی زنانه در حال عدمِ پذیرش به عضویت درآمدن در جبهه و حزبهای فالیک است. انقلابهای زنآنه تا روزی که گفتمان ارباب حاکم است ادامه دارد، یعنی تا وقتی سوژه را در حدِ ابژه میخواهند.
کیفِ زنانه یا کیفِ دیگری بزرگِ خطخورده، سٌر میخورد و فرار میکند. هرقدر هم شلاقش بزنند رام نمیشود. کیفِ زنانه برخلافِ کیفِ فالیک، وابسته به «امرِ بومی» نیست و نامحدود است. به خوبی میدانیم که در مردسالاری این دو خصیصه کیفِ زنانه هدفِ خشونتِ واقع میشود، یعنی بومی نبودن و نامحدود بودن.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2134
هرس واچ | دیدبان آزار
امر زنانه؛ حالتی از کیف و انقلاب
این متن را با اتکا بر کتابِ ماریهِلِن بروس با عنوانِ «امرِ زنانه، حالتی از کیف» چاپ انتشاراتِ «انجمنِ جهانی روانکاوی» در سال 2021 نوشتم. در این متن سعی میکنم به این سوال پاسخ بدم که «امرِ زنانه به عنوانِ حالتی از کیف» چیست. همچنین به این مساله می
Forwarded from بيدارزنى
📌اقتصاد سیاسی اشتغال زنان (مشاغل غیررسمی و مجموع بیثباتکاران)
✍🏽 شکیبا عسگرپور
#بیدارزنی: بررسی «حاشیهای شدن اشتغال زنان در ایران»، گزارهای متکی بر تحلیل سیاسی، تاریخی، نقش مذهب، تبعات جهانیسازی فقر و اقتصاد بازار آزاد بر حق معیشت و حضور زنان در اجتماع است.
اگر به نیمهی اول دههی ۵۰ رجوع کنیم، با افزایش درآمد نفتی و سپس رکود عمیق آن مواجه خواهیم شد. طوری که سنگبنای هر گونه بررسی وضعیت اشتغال (فراجنسیتی) پیش از دههی ۴۰ را درکنار مابقی وجوه «اقتصاد سرنیزهای» (به تعبیر بیژن جزنی) قرار میدهد. افزایش چشمگیر مهاجرت روستا به شهر، بورژوازی کمپرادورِ حاکم و تقویت صنعتیسازی بدنهی تولید، از عوامل تعیین کنندهی سیاستگذاریهای «جنسیت در مشاغل زنان» در دورهی پهلوی دوم است. در سال ۱۳۵۵، بالغ بر ۱۹۴،۰۰۰ نفر (۱۶ درصد) از زنان در سطوح بالای سلسله مراتب کارْ شاغل بودند که این شامل سرمایهداران، خرده بورژوازی مدرن و طبقهی متوسط بود. مابقی بدنهی یک میلیونی زنان شاغل (یعنی ۸۴ درصد) در سطوح دیگر معلمان، پرستاران، کارگران کارخانجات و «مشاغل غیررسمی» قرار میگرفتند، یعنی همان بدنهی ۴۱ درصدی مشاغل بدون مزد و یا «زنان کارگر و کارکنان فامیلی بدون مزد».
سازمان آمار ایران، وضعیت شغلی را در شش دسته تعریف میکند: «کارفرمایان، کارکنان مستقل، مزد و حقوقبگیران بخش خصوصی، مزد و حقوقبگیران بخش عمومی (بنیادها)، کارکنان فامیلی بدون مزد و کسانی که وضعیت شغلی آنان نامشخص (مشاغل غیررسمی) است».
▪️ متن پیشرو سعی در بررسی دو گزینهی آخر این دستهبندی دارد:
«کار بیمزد کارگران زن در مشاغل خانوادگی و
کارگران تولیدیهای زیر زمینی و بیثباتکاران».
پس از انقلاب ۵۷، جمهوری اسلامی در پی استقرار نظام اقتصادی اسلامی، راه اتوپیایی اسلامی (یا همان حاکمیت مستضعفان) را در پیش گرفت. نمود حقیقی اتکا بر سیاستهای پولیسازی و سلب ید کارگران از ثروت عمومی در پیشنویس قانون کار در سال ۱۳۶۰ تحقق پیدا کرد و سرمایهداری اسلامی بهنام مستضعفان و بهکام حاکمیتِ نوپای مستقر، بازار کار دههی ۶۰ را رقم زد. سیاستهای منزویسازی زنان با اعمال حجاب اجباری، تدوین قانون اساسی نابرابر و قانونی شدن تبعیض جنسیتی در حقوق اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و قضایی علیه زنان، همگی تاثیرات معیشتی خود را بر بدنهی زنان شاغل در هر دو گزارهی دارای قراردادهای کاری و زنان کارگر در مشاغل غیررسمی نشان داد...»
#روز_جهانی_کارگر #زنان_کارگر #اشتغال_زنان #مشاغل_غیررسمی
متن کامل این مقاله را در وبسایت بیدارزنی بخوانید:
https://bidarzani.com/35265
@bidarzani | بیدارزنی
✍🏽 شکیبا عسگرپور
#بیدارزنی: بررسی «حاشیهای شدن اشتغال زنان در ایران»، گزارهای متکی بر تحلیل سیاسی، تاریخی، نقش مذهب، تبعات جهانیسازی فقر و اقتصاد بازار آزاد بر حق معیشت و حضور زنان در اجتماع است.
اگر به نیمهی اول دههی ۵۰ رجوع کنیم، با افزایش درآمد نفتی و سپس رکود عمیق آن مواجه خواهیم شد. طوری که سنگبنای هر گونه بررسی وضعیت اشتغال (فراجنسیتی) پیش از دههی ۴۰ را درکنار مابقی وجوه «اقتصاد سرنیزهای» (به تعبیر بیژن جزنی) قرار میدهد. افزایش چشمگیر مهاجرت روستا به شهر، بورژوازی کمپرادورِ حاکم و تقویت صنعتیسازی بدنهی تولید، از عوامل تعیین کنندهی سیاستگذاریهای «جنسیت در مشاغل زنان» در دورهی پهلوی دوم است. در سال ۱۳۵۵، بالغ بر ۱۹۴،۰۰۰ نفر (۱۶ درصد) از زنان در سطوح بالای سلسله مراتب کارْ شاغل بودند که این شامل سرمایهداران، خرده بورژوازی مدرن و طبقهی متوسط بود. مابقی بدنهی یک میلیونی زنان شاغل (یعنی ۸۴ درصد) در سطوح دیگر معلمان، پرستاران، کارگران کارخانجات و «مشاغل غیررسمی» قرار میگرفتند، یعنی همان بدنهی ۴۱ درصدی مشاغل بدون مزد و یا «زنان کارگر و کارکنان فامیلی بدون مزد».
سازمان آمار ایران، وضعیت شغلی را در شش دسته تعریف میکند: «کارفرمایان، کارکنان مستقل، مزد و حقوقبگیران بخش خصوصی، مزد و حقوقبگیران بخش عمومی (بنیادها)، کارکنان فامیلی بدون مزد و کسانی که وضعیت شغلی آنان نامشخص (مشاغل غیررسمی) است».
▪️ متن پیشرو سعی در بررسی دو گزینهی آخر این دستهبندی دارد:
«کار بیمزد کارگران زن در مشاغل خانوادگی و
کارگران تولیدیهای زیر زمینی و بیثباتکاران».
پس از انقلاب ۵۷، جمهوری اسلامی در پی استقرار نظام اقتصادی اسلامی، راه اتوپیایی اسلامی (یا همان حاکمیت مستضعفان) را در پیش گرفت. نمود حقیقی اتکا بر سیاستهای پولیسازی و سلب ید کارگران از ثروت عمومی در پیشنویس قانون کار در سال ۱۳۶۰ تحقق پیدا کرد و سرمایهداری اسلامی بهنام مستضعفان و بهکام حاکمیتِ نوپای مستقر، بازار کار دههی ۶۰ را رقم زد. سیاستهای منزویسازی زنان با اعمال حجاب اجباری، تدوین قانون اساسی نابرابر و قانونی شدن تبعیض جنسیتی در حقوق اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و قضایی علیه زنان، همگی تاثیرات معیشتی خود را بر بدنهی زنان شاغل در هر دو گزارهی دارای قراردادهای کاری و زنان کارگر در مشاغل غیررسمی نشان داد...»
#روز_جهانی_کارگر #زنان_کارگر #اشتغال_زنان #مشاغل_غیررسمی
متن کامل این مقاله را در وبسایت بیدارزنی بخوانید:
https://bidarzani.com/35265
@bidarzani | بیدارزنی
بیدارزنی
اقتصاد سیاسی اشتغال زنان (مشاغل غیررسمی و مجموع بیثباتکاران)/ شکیبا عسگرپور - بیدارزنی
این مقاله مروری است به حاشیهای شدن اشتغال زنان در ایران و روند طرد زنان از بازار کار رسمی به بازار کار غیررسمی طی چهار دهه گذشته.
ديدبان آزار
Video
آلفردو، آپاراتچی«سینما پارادیزو»، مجبور بود به دستور کشیش، صحنههای آغوش و بوسه را از حلقه فیلمها قیچی کند. بعدها با چسباندن آن راشها کنار هم، کولاژی نفسگیر از معاشقهها ساخته شد که هنوز و هربار، مخاطب را در سکانسهای پایانی به سکرات عیش میبرد.
.
نمیدانم حظّ تماشای چندباره دویدن سمانه به سمت خروجی زندان، با آن گردن افراشته و بالهای گشوده، برای چند نفر از ما، تداعی سکانسهای اوج در فیلمهای محبوبمان بود. تجلیِ راشهای همیشه قیچیشده از صورت هزاران زن، لبها، چالهای گونه، بوسهها و آغوشها. تجلیِ گلهای شرّ...
.
بلوغی نهفته در استمرارِ امر منفی، حلقههای ممنوعه تاریخی که حالا کنار هم، خصلتی اعجازگونه از نافرمانی را مینمایانند. دویدن، بیمیلِ بازایستادن.
- چرا باز می دُوی امیرو؟
- میخوام ببینُم خودُم چقدر میتونُم بدُوم...
سارتر، جایی در تحلیل شعر مالارمه مینویسد: «بمب هم شیئست مثل صندلیِ راحتی، منتهی کمی خطرناکتر». این فاصلهگذاریِ کنایی از «بمب»، سبب شده تا بار منفیاش به جانب بدیهیترین اشیاء تسری پیدا کند. پس دیگر نمیشود «راحت» بر صندلی نشست و فقط تماشا کرد. علیالخصوص حالا که به قول الیوت «واژهها در خود پیچ خوردهاند، ترک برداشتهاند و شکستهاند»: زن...تن...زنانگی...تنانگی...
.
حق داری بترسی، چون میدانی عشق، تراژدیست و تردید و اضطراب، تاوانِ آگاهی. با این وجود هملت، هزار بارِ دیگر هم به سوی روح زرهپوش خواهد رفت و اورفه هربار به دیدن اوریدیس زیبا، سرخواهد چرخاند.
- آن بیرون خروارها امید هست، اما نه برای ما.
و آن «بیرون» مگر کجاست؟ مگر من، بیرونِ دیگری نیست؟ کافکا، با زبان تلخش امید را احضار کرده است. با زنجیرهای از انکارها و «فراموشم مکن!» ها که ارتباط زیرزمین «قصر» را با شاهنشیناش، که دیالکتیک جهان زیرین را با جهان زبرین ممکن میکند.
.
به یاد بیاور که از خون آدونیس گلهای فراموشم مکن رویید و زیباییاش، حسرت خدایان در هر دو جهان شد: جستنِ «دیگریِ دلخواه»... پس مقرر گردید که او شش ماه روی زمین باشد و شش ماه زیر زمین. با مرگ او زمستان بیاید و با تولدش بهار.
.
#سمانه_اصغری بعد از شش ماه از زندان رها شد. قریب دو هفته پیش اما #ژینا_مدرس_گرجی را دوباره در مسیر محل کارش ربودند و زندانی کردند. سالهاست که ذهن ما بریدههای عزیزترین «دیگری»هایش را اینگونه از اخبار میقاپد و کنار هم میچسباند. این جهان، بیشمار پارادیزو به ما بدهکار است. تکتک راشها، امضا و تاریخ دقیق دارند. محال است زن! که حتی یک بوسه یا لبخندت را فراموش کنیم.
منبع: صفحه اینستاگرام ریحانه نامدار
.
نمیدانم حظّ تماشای چندباره دویدن سمانه به سمت خروجی زندان، با آن گردن افراشته و بالهای گشوده، برای چند نفر از ما، تداعی سکانسهای اوج در فیلمهای محبوبمان بود. تجلیِ راشهای همیشه قیچیشده از صورت هزاران زن، لبها، چالهای گونه، بوسهها و آغوشها. تجلیِ گلهای شرّ...
.
بلوغی نهفته در استمرارِ امر منفی، حلقههای ممنوعه تاریخی که حالا کنار هم، خصلتی اعجازگونه از نافرمانی را مینمایانند. دویدن، بیمیلِ بازایستادن.
- چرا باز می دُوی امیرو؟
- میخوام ببینُم خودُم چقدر میتونُم بدُوم...
سارتر، جایی در تحلیل شعر مالارمه مینویسد: «بمب هم شیئست مثل صندلیِ راحتی، منتهی کمی خطرناکتر». این فاصلهگذاریِ کنایی از «بمب»، سبب شده تا بار منفیاش به جانب بدیهیترین اشیاء تسری پیدا کند. پس دیگر نمیشود «راحت» بر صندلی نشست و فقط تماشا کرد. علیالخصوص حالا که به قول الیوت «واژهها در خود پیچ خوردهاند، ترک برداشتهاند و شکستهاند»: زن...تن...زنانگی...تنانگی...
.
حق داری بترسی، چون میدانی عشق، تراژدیست و تردید و اضطراب، تاوانِ آگاهی. با این وجود هملت، هزار بارِ دیگر هم به سوی روح زرهپوش خواهد رفت و اورفه هربار به دیدن اوریدیس زیبا، سرخواهد چرخاند.
- آن بیرون خروارها امید هست، اما نه برای ما.
و آن «بیرون» مگر کجاست؟ مگر من، بیرونِ دیگری نیست؟ کافکا، با زبان تلخش امید را احضار کرده است. با زنجیرهای از انکارها و «فراموشم مکن!» ها که ارتباط زیرزمین «قصر» را با شاهنشیناش، که دیالکتیک جهان زیرین را با جهان زبرین ممکن میکند.
.
به یاد بیاور که از خون آدونیس گلهای فراموشم مکن رویید و زیباییاش، حسرت خدایان در هر دو جهان شد: جستنِ «دیگریِ دلخواه»... پس مقرر گردید که او شش ماه روی زمین باشد و شش ماه زیر زمین. با مرگ او زمستان بیاید و با تولدش بهار.
.
#سمانه_اصغری بعد از شش ماه از زندان رها شد. قریب دو هفته پیش اما #ژینا_مدرس_گرجی را دوباره در مسیر محل کارش ربودند و زندانی کردند. سالهاست که ذهن ما بریدههای عزیزترین «دیگری»هایش را اینگونه از اخبار میقاپد و کنار هم میچسباند. این جهان، بیشمار پارادیزو به ما بدهکار است. تکتک راشها، امضا و تاریخ دقیق دارند. محال است زن! که حتی یک بوسه یا لبخندت را فراموش کنیم.
منبع: صفحه اینستاگرام ریحانه نامدار
Forwarded from فراسوی کندوکاو
Farasoo 4.pdf
1.5 MB
شماره چهارم گاهنامهی فراسوی کندوکاو
در این شماره:
مسائل قیام ژینا و وظایف فوری جنبش معلمان
بازتاب جنبش ژینا در مدارس خصوصی
چشماندازهای مشترک جنبش دانشآموزی و معلمان
فریاد مطالبات، درس امروز مدارس
حملات تروریستی به مدارس و ضرورت مراقبت روانی از دانش آموزان آسیبدیده
در این شماره:
مسائل قیام ژینا و وظایف فوری جنبش معلمان
بازتاب جنبش ژینا در مدارس خصوصی
چشماندازهای مشترک جنبش دانشآموزی و معلمان
فریاد مطالبات، درس امروز مدارس
حملات تروریستی به مدارس و ضرورت مراقبت روانی از دانش آموزان آسیبدیده
🔹صف آرایی طبقات متنوع کارگران و زنان در انقلاب ژینا
🔹شبکهای متکثر علیه تکینگی پدرسالارانه
نویسنده: نیلوفر نعمتاللهی
جمعیت معترض درحالیکه ماشین پلیسی را محاصره کردهاند و سعی در واژگونی آن دارند، دست میزنند و سرود «آزادی، آزادی، آزادی» سر میدهند. دختری با صورتی پوشیده و موهایی که محکم بسته، بالای خودرویی میایستد و روسری مشکی خود را که آتش زده، برمیافرازد؛ درحالیکه جمعیت، کلمۀ «آزادی» را بیوقفه تکرار میکنند، روسری در میان شعلهها سرخ و ناپدید میشود.
شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت، به مناسبت هشت مارس روز جهانی زنان، در همبستگی با زنانی که روسریهای خود را در خیابان های سراسر کشور به آتش کشیدهاند، بیانیهای منتشر کرد که بر اشتراک هدف با معترضان تأکید میکرد: «میدانیم که چگونه مذهب و تبعیض جنسیتی با پرچم حجاب همواره ابزارهایی در دست حاکمیت برای چپاول و سرکوب کل جامعه و به روز سیاه کشاندن زندگی ما کارگران و ما همه مردم به پهناوری ایران بوده است. حکومت بهواسطه این ابزارها تعرض کرده، چپاول کرده و زندگی و معیشت ما را به تباهی برده است. از همین رو هشت مارس برای ما کارگران و برای همه مردم روز دادخواهی علیه این ۴۴ سال جنایت و بیحقوقی و روزی برای نقطه پایان گذاشتن بر این بساط بربریت و بردگی است. ما به هیچگونه تبعیض و نابرابریای تن نخواهیم داد و هر قانونی که ناقض آن باشد باید لغو شود. حجاب اجباری باید لغو شود. جداسازیهای جنسیتی ممنوع شود.»
انقلاب «زن، زندگی، آزادی» نقطه عطفی سیاسیست که مبارزات متنوع مردمی را علیه حکومت جمهوری اسلامی با هم متحد کرده است. این انقلاب،بزرگترین چالش علیه جمهوری اسلامی، از زمان تشکیل آن در سال ۱۳۵۸ به شمار میرود. برای نخستین بار، نهتنها زنان و کارگران، بلکه اقلیتهای مذهبی و اتنیکی و افراد الجیبیتیکیو+ بهصورت آشکار خواستههای سیاسی خود را بیان کردند. این امر، بر خواستههای چپ و روابط میان جنبشهای مختلفی که چپ در ایران از طریق آنها سازماندهی میشود، تأثیر چشمگیری گذاشته است. انقلاب زن، زندگی، آزادی، شاهد همبستگی بیسابقهای بین جنبشهای مختلف مردمی بوده که اتحاد بین کارگران پیمانی شرکت نفت و معترضان زن، فقط یک نمونه آن است.
https://harasswatch.com/news/2145/
🔹شبکهای متکثر علیه تکینگی پدرسالارانه
نویسنده: نیلوفر نعمتاللهی
جمعیت معترض درحالیکه ماشین پلیسی را محاصره کردهاند و سعی در واژگونی آن دارند، دست میزنند و سرود «آزادی، آزادی، آزادی» سر میدهند. دختری با صورتی پوشیده و موهایی که محکم بسته، بالای خودرویی میایستد و روسری مشکی خود را که آتش زده، برمیافرازد؛ درحالیکه جمعیت، کلمۀ «آزادی» را بیوقفه تکرار میکنند، روسری در میان شعلهها سرخ و ناپدید میشود.
شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت، به مناسبت هشت مارس روز جهانی زنان، در همبستگی با زنانی که روسریهای خود را در خیابان های سراسر کشور به آتش کشیدهاند، بیانیهای منتشر کرد که بر اشتراک هدف با معترضان تأکید میکرد: «میدانیم که چگونه مذهب و تبعیض جنسیتی با پرچم حجاب همواره ابزارهایی در دست حاکمیت برای چپاول و سرکوب کل جامعه و به روز سیاه کشاندن زندگی ما کارگران و ما همه مردم به پهناوری ایران بوده است. حکومت بهواسطه این ابزارها تعرض کرده، چپاول کرده و زندگی و معیشت ما را به تباهی برده است. از همین رو هشت مارس برای ما کارگران و برای همه مردم روز دادخواهی علیه این ۴۴ سال جنایت و بیحقوقی و روزی برای نقطه پایان گذاشتن بر این بساط بربریت و بردگی است. ما به هیچگونه تبعیض و نابرابریای تن نخواهیم داد و هر قانونی که ناقض آن باشد باید لغو شود. حجاب اجباری باید لغو شود. جداسازیهای جنسیتی ممنوع شود.»
انقلاب «زن، زندگی، آزادی» نقطه عطفی سیاسیست که مبارزات متنوع مردمی را علیه حکومت جمهوری اسلامی با هم متحد کرده است. این انقلاب،بزرگترین چالش علیه جمهوری اسلامی، از زمان تشکیل آن در سال ۱۳۵۸ به شمار میرود. برای نخستین بار، نهتنها زنان و کارگران، بلکه اقلیتهای مذهبی و اتنیکی و افراد الجیبیتیکیو+ بهصورت آشکار خواستههای سیاسی خود را بیان کردند. این امر، بر خواستههای چپ و روابط میان جنبشهای مختلفی که چپ در ایران از طریق آنها سازماندهی میشود، تأثیر چشمگیری گذاشته است. انقلاب زن، زندگی، آزادی، شاهد همبستگی بیسابقهای بین جنبشهای مختلف مردمی بوده که اتحاد بین کارگران پیمانی شرکت نفت و معترضان زن، فقط یک نمونه آن است.
https://harasswatch.com/news/2145/
هرس واچ | دیدبان آزار
شبکهای متکثر علیه تکینگی پدرسالارانه
انقلاب «زن، زندگی، آزادی» نقطه عطفی سیاسیست که مبارزات متنوع مردمی را علیه حکومت جمهوری اسلامی با هم متحد کرده است. این انقلاب، که به نام انقلاب ژینا هم شناخته میشود، بزرگترین چالش علیه جمهوری اسلامی، از زمان تشکیل آن در سال 1358 به شمار میرود.
Forwarded from مؤسسهٔ رحمان
haya magazine 1.pdf
18.5 MB
📍«هایا» منتشر شد.
این فصلنامه متعلق به موسسۀ رحمان است. اکنون نخستین شمارۀ آن را با موضوع «تنانگی جنبشهای اجتماعی» که دربردارندۀ سه مقالۀ ترجمهای و دو جستار تالیفی است، میتوانید از طریق کانال و سایت دانلود کنید.
📍مطالب این شماره:
▫️دیباچه
✍🏾مهدی نوریان
▫️طوفان شدن
✍🏾فردوس شیخالاسلام
▫️سیاست، جنبشهای اجتماعی و بدن
✍🏾رَندالف هَول
📝مائده سبط نبی
▫️بدنمندی اعتراض؛ فرهنگ و اجرا در جنبشهای اجتماعی
✍🏾جفری. اس جوریس
📝مهسا اسدالهنژاد
▫️حقیقت ایران
✍🏾نوشین حجتی
▫️خلق همبستگی فمینیستی به کمک اگونیسمی بدنمند؛ روایتی مردمنگارانه از جنبشی اعتراضی
✍🏾سانلا اسمولویچ جونز، نیک وینچستر و کارولین کلارک
📝آتنا کامل
▫️خبرنامه
@rahmaninstitute
این فصلنامه متعلق به موسسۀ رحمان است. اکنون نخستین شمارۀ آن را با موضوع «تنانگی جنبشهای اجتماعی» که دربردارندۀ سه مقالۀ ترجمهای و دو جستار تالیفی است، میتوانید از طریق کانال و سایت دانلود کنید.
📍مطالب این شماره:
▫️دیباچه
✍🏾مهدی نوریان
▫️طوفان شدن
✍🏾فردوس شیخالاسلام
▫️سیاست، جنبشهای اجتماعی و بدن
✍🏾رَندالف هَول
📝مائده سبط نبی
▫️بدنمندی اعتراض؛ فرهنگ و اجرا در جنبشهای اجتماعی
✍🏾جفری. اس جوریس
📝مهسا اسدالهنژاد
▫️حقیقت ایران
✍🏾نوشین حجتی
▫️خلق همبستگی فمینیستی به کمک اگونیسمی بدنمند؛ روایتی مردمنگارانه از جنبشی اعتراضی
✍🏾سانلا اسمولویچ جونز، نیک وینچستر و کارولین کلارک
📝آتنا کامل
▫️خبرنامه
@rahmaninstitute