ديدبان آزار
Photo
🔹قانونگداری یا طعنهای بیمعنا؟
نویسنده: ...
در روزهایی که مسمومیت دانشآموزان، سرکوب دانشجویان و خشونت عریان و سازمانیافته علیه زنانی که مقاومت را با حضور بدون حجاب اجباری در فضاهای عمومی ادامه میدهند، پای ثابت خبرهای روزانه شده است، خبر از تصویب کلیات «لایحه تأمین امنیت زنان در برابر خشونت» میرسد. تصویب کلیات این طرح و بحث درباره جزئیات آن در شرایط موجود بیمعناست، زیرا صرف نظر از محتوای آن، تلاش برای ایجاد تغییر از طریق قانونگذاری اگر معنایی داشته باشد در وضعیتی است که پیشفرضهای اولیه رابطه میان حکومت/دولت و شهروندان در آن برقرار باشد. در شرایطی که حکومت امنیت روزمره شهروندان خود را در مدرسه، خیابان، دانشگاه، ایستگاه مترو، خوابگاه و … هدف گرفته است، در شرایطی که قوانین ازپیشموجود، قوانین تصویبشده در این همین حکومت به صورت مکرر و بیحد مرز زیر پا گذاشته میشوند، در شرایطی که شهروندان بدون هیچ توجیه قانونی بازداشت میشوند، حکم میگیرند، اخراج میشوند، پیشفرضهای اولیه حاکمیت قانون و نقش دولت در حفظ این حاکمیت بر هم خورده است. در فقدان این پیشفرضها تصویت یک لایحه قانونی برای «تامین امنیت زنان» صرف نظر از محتوای آن بیمعناست.
از سوی دیگر، این قانون با توجه به عنوان و رویکرد کلی آن کلیشه قربانی بودن زنان و نیازمند بودن آنها به حمایت توسط «مردان» یا نهادها و سازوکارهای برآمده از جامعه مردسالار را بازتولید میکند که هیچ سنخیتی با وضعیت کنونی جامعه ندارد. زنان که امروز در خط مقدم جنگ هرروزه برای امتداد دادن مقاومت و بازپس گرفتن شهر و فضاهای عمومی قرار دارند، نه تنها نیاز به «حمایت» قانونیِ حکومت مردسالار و سرکوبگر ندارند، بلکه آگاهاند که خشونتی که هم در فضاهای خصوصی و هم در فضاهای عمومی تجربه میکنند خود بخشی از همین روابط کلی و نظامهای قانونگذاری است. اگر قرار است قانونی در تغییر شرایط زنان و دیگر سرکوبشدگان مؤثر واقع شود، بیتردید باید از دل مبارزه و تلاشهای مستمر آنها بیرون بیاید و با حضور نمایندگان دموکراتیکشان نوشته شود. هر چیزی جز این نمایشی است که دیگر حتی نمیتواند برای چند لحظه نگاه مخاطب را به خود جذب کند.
نویسنده: ...
در روزهایی که مسمومیت دانشآموزان، سرکوب دانشجویان و خشونت عریان و سازمانیافته علیه زنانی که مقاومت را با حضور بدون حجاب اجباری در فضاهای عمومی ادامه میدهند، پای ثابت خبرهای روزانه شده است، خبر از تصویب کلیات «لایحه تأمین امنیت زنان در برابر خشونت» میرسد. تصویب کلیات این طرح و بحث درباره جزئیات آن در شرایط موجود بیمعناست، زیرا صرف نظر از محتوای آن، تلاش برای ایجاد تغییر از طریق قانونگذاری اگر معنایی داشته باشد در وضعیتی است که پیشفرضهای اولیه رابطه میان حکومت/دولت و شهروندان در آن برقرار باشد. در شرایطی که حکومت امنیت روزمره شهروندان خود را در مدرسه، خیابان، دانشگاه، ایستگاه مترو، خوابگاه و … هدف گرفته است، در شرایطی که قوانین ازپیشموجود، قوانین تصویبشده در این همین حکومت به صورت مکرر و بیحد مرز زیر پا گذاشته میشوند، در شرایطی که شهروندان بدون هیچ توجیه قانونی بازداشت میشوند، حکم میگیرند، اخراج میشوند، پیشفرضهای اولیه حاکمیت قانون و نقش دولت در حفظ این حاکمیت بر هم خورده است. در فقدان این پیشفرضها تصویت یک لایحه قانونی برای «تامین امنیت زنان» صرف نظر از محتوای آن بیمعناست.
از سوی دیگر، این قانون با توجه به عنوان و رویکرد کلی آن کلیشه قربانی بودن زنان و نیازمند بودن آنها به حمایت توسط «مردان» یا نهادها و سازوکارهای برآمده از جامعه مردسالار را بازتولید میکند که هیچ سنخیتی با وضعیت کنونی جامعه ندارد. زنان که امروز در خط مقدم جنگ هرروزه برای امتداد دادن مقاومت و بازپس گرفتن شهر و فضاهای عمومی قرار دارند، نه تنها نیاز به «حمایت» قانونیِ حکومت مردسالار و سرکوبگر ندارند، بلکه آگاهاند که خشونتی که هم در فضاهای خصوصی و هم در فضاهای عمومی تجربه میکنند خود بخشی از همین روابط کلی و نظامهای قانونگذاری است. اگر قرار است قانونی در تغییر شرایط زنان و دیگر سرکوبشدگان مؤثر واقع شود، بیتردید باید از دل مبارزه و تلاشهای مستمر آنها بیرون بیاید و با حضور نمایندگان دموکراتیکشان نوشته شود. هر چیزی جز این نمایشی است که دیگر حتی نمیتواند برای چند لحظه نگاه مخاطب را به خود جذب کند.
Forwarded from زاگاه
🟤مادرانگی مُثله شده
✍نویسنده: تارا مظفری
زاگاه- هنگامی که سخن از سقط جنین میشود همواره نگاهها و توجهات برای بررسی این رخداد سمت علوم و روشهای پزشکی، اقتصادی، اجتماعی یا در نهایت روانشناسی زرد معطوف به جنین میرود. در صورتی که کمتر متونی را میتوان یافت که به بررسی تجربه سقط جنین به صورت یک تجربه خالص زنانه، آن هم برای درک موقعیت و فشارهای جسمی-روانی در برخورد با جنسیت زنانه و آن چیزی که هیچگاه برای زن تعریف دقیقی نشده است پرداخته باشد (نه در حدود و مرز توانایی قانونی-عملیاتی پروسه سقط جنین و نه در حدود علم و دانش عمومی برای شناخت و مواجه درست در این موقعیت به خصوص).
اکثر متونی که موجود هستند از دل تجربیات زنان در فرایند سقط جنین، این پروسه را از مناظر مختلف به عنوان مثال منظر حقوقی چون عدم حق قانونی سقط جنین برای زنان، از منظر اقتصادی چون سنجش ساز و کارهای اقتصادی سقط جنین، از منظر اجتماعی-فرهنگی نیز چون تاثیر طبقه اجتماعی-اقتصادی زنان در تجربه سقط جنین و غیره بررسی میکنند.
اما در این متن تلاش میشود که شنوای درست تجربه خالص سقط جنین زنان ایرانی باشیم. آنها که خصوصا در این موقعیت هیچگاه پشتوانهای از لحاظ علمی و قانونی ندارند.
در این پژوهش با بیش از ۵۰ زن از سراسر ایران که البته اکثرا در پایتخت ساکن هستند صحبت شده است. ما در این متن از پس روایت این گروه از زنان به شکلی از تجربیات مشابه برمیخوریم که نشاندهنده تجربهای است که در اکثر موارد در دل پژوهشها به شکلی دیده نمیشود. این نقطهای که این متن تلاش دارد بر روی آن بایستد و بر آن تمرکز ورزد همراه شدن با تجربه سقط جنین از ابتدا تا مرحله ایست که زنان میتوانند درباره این پروسه طی شده آگاهانه صحبت کنند. صحبت این زنان اغلب نشاندهنده احساس افسردگی طولانیمدت، فقدان عزت نفس و از خود بیگانگی نسبت به جنسیت و بدنشان است. بدنی که در تلاطم تغییرات مادرانگی است اما هیچ فرزندی را در خود دیگر حمل نمیکند.
#زاگاه
@zaagaah
🔻ادامه مطلب:
https://zaagaah.com/vz5a
✍نویسنده: تارا مظفری
زاگاه- هنگامی که سخن از سقط جنین میشود همواره نگاهها و توجهات برای بررسی این رخداد سمت علوم و روشهای پزشکی، اقتصادی، اجتماعی یا در نهایت روانشناسی زرد معطوف به جنین میرود. در صورتی که کمتر متونی را میتوان یافت که به بررسی تجربه سقط جنین به صورت یک تجربه خالص زنانه، آن هم برای درک موقعیت و فشارهای جسمی-روانی در برخورد با جنسیت زنانه و آن چیزی که هیچگاه برای زن تعریف دقیقی نشده است پرداخته باشد (نه در حدود و مرز توانایی قانونی-عملیاتی پروسه سقط جنین و نه در حدود علم و دانش عمومی برای شناخت و مواجه درست در این موقعیت به خصوص).
اکثر متونی که موجود هستند از دل تجربیات زنان در فرایند سقط جنین، این پروسه را از مناظر مختلف به عنوان مثال منظر حقوقی چون عدم حق قانونی سقط جنین برای زنان، از منظر اقتصادی چون سنجش ساز و کارهای اقتصادی سقط جنین، از منظر اجتماعی-فرهنگی نیز چون تاثیر طبقه اجتماعی-اقتصادی زنان در تجربه سقط جنین و غیره بررسی میکنند.
اما در این متن تلاش میشود که شنوای درست تجربه خالص سقط جنین زنان ایرانی باشیم. آنها که خصوصا در این موقعیت هیچگاه پشتوانهای از لحاظ علمی و قانونی ندارند.
در این پژوهش با بیش از ۵۰ زن از سراسر ایران که البته اکثرا در پایتخت ساکن هستند صحبت شده است. ما در این متن از پس روایت این گروه از زنان به شکلی از تجربیات مشابه برمیخوریم که نشاندهنده تجربهای است که در اکثر موارد در دل پژوهشها به شکلی دیده نمیشود. این نقطهای که این متن تلاش دارد بر روی آن بایستد و بر آن تمرکز ورزد همراه شدن با تجربه سقط جنین از ابتدا تا مرحله ایست که زنان میتوانند درباره این پروسه طی شده آگاهانه صحبت کنند. صحبت این زنان اغلب نشاندهنده احساس افسردگی طولانیمدت، فقدان عزت نفس و از خود بیگانگی نسبت به جنسیت و بدنشان است. بدنی که در تلاطم تغییرات مادرانگی است اما هیچ فرزندی را در خود دیگر حمل نمیکند.
#زاگاه
@zaagaah
🔻ادامه مطلب:
https://zaagaah.com/vz5a
زاگاه
مادرانگی مُثله شده - زاگاه
هنگامی که سخن از سقط جنین میشود همواره نگاهها و توجهات برای بررسی این رخداد سمت علوم و روشهای پزشکی، اقتصادی، اجتماعی یا در نهایت
Forwarded from بيدارزنى
🟣 ژینا مدرسگرجی، فعال حقوق زنان و روزنامهنگار، مجددا بازداشت شد
ژینا مدرسگرجی، امروز، دوشنبه ۲۱ فروردین در سنندج بازداشت شد
بنا بر گزارش شبکه حقوق بشر کردستان، این فعال حقوق زنان ظهر امروز در یکی از خیابانهای سنندج بازداشت و به زندان زنان در کانون اصلاح و تربیت این شهر منتقل شده است.
#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتصاب_سراسری
@bidarzani
ژینا مدرسگرجی، امروز، دوشنبه ۲۱ فروردین در سنندج بازداشت شد
بنا بر گزارش شبکه حقوق بشر کردستان، این فعال حقوق زنان ظهر امروز در یکی از خیابانهای سنندج بازداشت و به زندان زنان در کانون اصلاح و تربیت این شهر منتقل شده است.
#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتصاب_سراسری
@bidarzani
بازداشت، تعقیب و فشارهای امنیتی بر فعالان و روزنامهنگاران ادامه دارد.
#زینب_زمان فعال فمینیست، روز شنبه پس از احضار و مراجعه به سازمان اطلاعات سپاه بازداشت شد.
#آنیشا_اسداللهی معلم، فعال کارگری و مترجم رسمی سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه برای برگزاری دادگاه به شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی افشاری احضار شد. دادگاه او روز ۲۷ فروردین به اتهام «تبلیغ علیه نظام» و «جتماع و تبانی برای ارتکاب جرم بر ضد امنیت ملی» محاکمه خواهد شد.
#ژینا_مدرس_گرجی، فعال حقوق زنان و روزنامهنگار روز ۲۱ فروردین مجددا بازداشت شد. او در روزهای آغازین قیام ژینا در تاریخ ۳۰ شهریور نیز بازداشت و در بهمنماه سال گذشته محاکمه شده بود.
#مریم_وحیدیان، روزنامهنگاری که روز ششم آذر بازداشت و پس از یک ماه به قید وثیقه آزاد شده بود، برای برگزاری دادگاه به شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران احضار شده است. او روز ۲۹ فروردین به اتهام «اجتماع و تبانی به قصد برهمزدن امنیت ملی» محاکمه خواهد شد.
#زینب_زمان فعال فمینیست، روز شنبه پس از احضار و مراجعه به سازمان اطلاعات سپاه بازداشت شد.
#آنیشا_اسداللهی معلم، فعال کارگری و مترجم رسمی سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه برای برگزاری دادگاه به شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی افشاری احضار شد. دادگاه او روز ۲۷ فروردین به اتهام «تبلیغ علیه نظام» و «جتماع و تبانی برای ارتکاب جرم بر ضد امنیت ملی» محاکمه خواهد شد.
#ژینا_مدرس_گرجی، فعال حقوق زنان و روزنامهنگار روز ۲۱ فروردین مجددا بازداشت شد. او در روزهای آغازین قیام ژینا در تاریخ ۳۰ شهریور نیز بازداشت و در بهمنماه سال گذشته محاکمه شده بود.
#مریم_وحیدیان، روزنامهنگاری که روز ششم آذر بازداشت و پس از یک ماه به قید وثیقه آزاد شده بود، برای برگزاری دادگاه به شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران احضار شده است. او روز ۲۹ فروردین به اتهام «اجتماع و تبانی به قصد برهمزدن امنیت ملی» محاکمه خواهد شد.
Forwarded from بيدارزنى
🟣 گلرخ ایرایی به ۷ سال حبس و مجازاتهای تکمیلی محکوم شد
بهگزارش خبرگزاری هرانا، گلرخ ایرایی، توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ۷ سال حبس و مجازات های تکمیلی محکوم شد.
بر اساس حکمی که اخیرا توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ایمان افشاری صادر و به گلرخ ایرایی ابلاغ شده، وی از بابت اتهام “اجتماع و تبانی” به ۶ سال حبس، به اتهام تبلیغ علیه نظام به ۱ سال حبس و همچنین از بابت مجازات های تکمیلی به ۲ سال ممنوعیت خروج از کشور، ۲ سال ممنوعیت حضور در تهران، ۲ سال ممنوعیت حضور در احزاب، گروهها و دستهجات و ضبط گوشی تلفن همراه محکوم شد.
گلرخ ایرایی، روز دوشنبه ۴ مهرماه ۱۴۰۱، توسط نیروهای امنیتی در منزل خود در تهران همراه با ضرب و شتم بازداشت شد. نیروهای امنیتی در جریان بازداشت اقدام به تفتیش منزل و ضبط برخی از لوازم شخصی وی کرده اند. او مدتها در بازداشتگاههای پلیس امنیت، آگاهی شاپور و زندان قرچک ورامین بهسر برد و نهایتا در تاریخ ۸ آذر ۱۴۰۱ به بند زنان زندان اوین منتقل شد.
#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتصاب_سراسری
@bidarzani
بهگزارش خبرگزاری هرانا، گلرخ ایرایی، توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ۷ سال حبس و مجازات های تکمیلی محکوم شد.
بر اساس حکمی که اخیرا توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ایمان افشاری صادر و به گلرخ ایرایی ابلاغ شده، وی از بابت اتهام “اجتماع و تبانی” به ۶ سال حبس، به اتهام تبلیغ علیه نظام به ۱ سال حبس و همچنین از بابت مجازات های تکمیلی به ۲ سال ممنوعیت خروج از کشور، ۲ سال ممنوعیت حضور در تهران، ۲ سال ممنوعیت حضور در احزاب، گروهها و دستهجات و ضبط گوشی تلفن همراه محکوم شد.
گلرخ ایرایی، روز دوشنبه ۴ مهرماه ۱۴۰۱، توسط نیروهای امنیتی در منزل خود در تهران همراه با ضرب و شتم بازداشت شد. نیروهای امنیتی در جریان بازداشت اقدام به تفتیش منزل و ضبط برخی از لوازم شخصی وی کرده اند. او مدتها در بازداشتگاههای پلیس امنیت، آگاهی شاپور و زندان قرچک ورامین بهسر برد و نهایتا در تاریخ ۸ آذر ۱۴۰۱ به بند زنان زندان اوین منتقل شد.
#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتصاب_سراسری
@bidarzani
Forwarded from دانشجویان متحد
⭕️ تحصن دانشجویان دانشکدهی روانشناسی و علومتربیتی دانشگاه تهران در اعتراض به برخوردهای قهرآمیز حراست در باب مسئلهی پوشش دانشجویان و احکام سنگین کمیتهی انضباطی و ایجاد فضای رعب و وحشت.
یکشنبه ۲۷ فروردین ۱۴۰۲
🆔 @anjmotahed | دانشجویان متحد
یکشنبه ۲۷ فروردین ۱۴۰۲
🆔 @anjmotahed | دانشجویان متحد
ديدبان آزار
Photo
۲۰۰ روز از بازداشت ظالمانه #الهه_محمدی گذشت و او همچنان در زندان قرچک در حبس است. ۲۰۰ روز بلاتکلیفی شکنجهوار برای خود او و خانواده و دوستانش.
الهه محمدی, فعال حقوق زنان و را خبرنگار روزنامه هممیهن است که برای پوشش مراسم خاکسپاری #ژینا_امینی به سقز سفر کرد و این گزارش را نوشت:
«از ساعت ۷ صبح، زیر کوههای زرد، پای بهشت محمدی، آنجا که کردها به آن میگویند «آیچی»، دستهدسته آدمها، مردان با «کَوا و پنتول» و زنان با «سورانی دَر و سقزّی»، آمده بودند زیر تیغ آفتاب، «زندگی» را بدهند به خاک؛ زیر خاک. همانجا که مژگان خانم، مادر مهسا(ژینا) امینی، ساعت ۱۰صبح که جنازه ژینا را آوردند، دستهایش را بالا برده رو به آسمانِ صافِ سقز و میگفت تو کجا و زیر این خاک کجا؟
مژگان افتخاری و امجد امینی، کنار گودال، روی تل خاک نشسته و فریاد میزدند. امجد نیمههوشیار بود که او را به درمانگاه بردند. او طاقت مرگ ژینا را نداشت که «دخترم خود زندگی بود، مرگ به او نمیآید خانم». و مژگان دستها را میبرد زیر خاک، میپاشید به بالا و میگفت: «ژینا بلند شو، ببین این مردم برای تو آمدهاند. تو تکدختر من بودی، دختر من نمیترسید، تو چرا ترسیدی؟ گل پرپر ما رفت… ژینا فدایت شوم. ما کنار تختت نفس به نفست میدادیم، تو الان اینجا چه میکنی؟» کیارش، که خودشان به او میگفتند اشکان، او که هنگام بردن ژینا به آن ون سبز در متروی حقانی، سینه سپر کرده بود که خواهر را نجات دهد و گفته بود ما اینجا غریبیم و نتوانسته بود، سرش را تکیه داده به تابوت و زیر لب مویه کرد؛ مویه کُردی.
مهسا (ژینا) امینی، ۲۲ساله، دختر کُرد سقزی، که سفرش به تهران شد آخرین سفر، دیروز روی دستهای هزاران کُرد سقزی، تشییع شد.»
متن کامل گزارش:
https://hammihanonline.ir/news/society/yek-vatan-andooh
الهه محمدی, فعال حقوق زنان و را خبرنگار روزنامه هممیهن است که برای پوشش مراسم خاکسپاری #ژینا_امینی به سقز سفر کرد و این گزارش را نوشت:
«از ساعت ۷ صبح، زیر کوههای زرد، پای بهشت محمدی، آنجا که کردها به آن میگویند «آیچی»، دستهدسته آدمها، مردان با «کَوا و پنتول» و زنان با «سورانی دَر و سقزّی»، آمده بودند زیر تیغ آفتاب، «زندگی» را بدهند به خاک؛ زیر خاک. همانجا که مژگان خانم، مادر مهسا(ژینا) امینی، ساعت ۱۰صبح که جنازه ژینا را آوردند، دستهایش را بالا برده رو به آسمانِ صافِ سقز و میگفت تو کجا و زیر این خاک کجا؟
مژگان افتخاری و امجد امینی، کنار گودال، روی تل خاک نشسته و فریاد میزدند. امجد نیمههوشیار بود که او را به درمانگاه بردند. او طاقت مرگ ژینا را نداشت که «دخترم خود زندگی بود، مرگ به او نمیآید خانم». و مژگان دستها را میبرد زیر خاک، میپاشید به بالا و میگفت: «ژینا بلند شو، ببین این مردم برای تو آمدهاند. تو تکدختر من بودی، دختر من نمیترسید، تو چرا ترسیدی؟ گل پرپر ما رفت… ژینا فدایت شوم. ما کنار تختت نفس به نفست میدادیم، تو الان اینجا چه میکنی؟» کیارش، که خودشان به او میگفتند اشکان، او که هنگام بردن ژینا به آن ون سبز در متروی حقانی، سینه سپر کرده بود که خواهر را نجات دهد و گفته بود ما اینجا غریبیم و نتوانسته بود، سرش را تکیه داده به تابوت و زیر لب مویه کرد؛ مویه کُردی.
مهسا (ژینا) امینی، ۲۲ساله، دختر کُرد سقزی، که سفرش به تهران شد آخرین سفر، دیروز روی دستهای هزاران کُرد سقزی، تشییع شد.»
متن کامل گزارش:
https://hammihanonline.ir/news/society/yek-vatan-andooh
Forwarded from شرق
گزارش «شرق» از رد خونهایی که هرگز پاک نمیشود
🔺مرگی با طعم ناموس
🔹پدر و برادرش او را کشانکشان میبردند، «م» جلوی چشم فرزندان و همسرش التماس میکرده و درخواست کمک داشته تا بتواند همانجا، کنار همسر و فرزندانش بماند، اما دیگر از دست هیچکس کاری ساخته نبوده است. در آخر او را به خانه پدری میبرند و بعد از ضرب و شتم فراوان، موهای سرش را میتراشند.
🔹چند ساعت بعد، حدود ۳:۳۰ صبح، خبر خودکشی «م» را به امام جماعت روستا میرسانند.
حالا دیگر «م» نیست و کسی هم از جواب پزشکی قانونی اطلاعی ندارد؛ اینکه «م» پس از رنج فراوان خود طناب داری به گردن آویخته یا تعصبی جنونآمیز پدر و برادرش را وادار به این کار کرده است. هرکدام که باشد علتی جز وجود بار معنایی «ناموس» برای این مردمان نداشته. آدمهایی که مردسالاری اجازه هر کاری، حتی تصمیم برای اتمام جان یک نفر را به آنها میدهد و قانونی که پس از سالهای سال تلاش همچنان حمایت خاصی برای این قربانیها در نظر ندارد. ا
🔻گزارش نسترن فرخه را اینجا بخوانید:
https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-876510
@sharghdaily
sharghdaily.com
🔺مرگی با طعم ناموس
🔹پدر و برادرش او را کشانکشان میبردند، «م» جلوی چشم فرزندان و همسرش التماس میکرده و درخواست کمک داشته تا بتواند همانجا، کنار همسر و فرزندانش بماند، اما دیگر از دست هیچکس کاری ساخته نبوده است. در آخر او را به خانه پدری میبرند و بعد از ضرب و شتم فراوان، موهای سرش را میتراشند.
🔹چند ساعت بعد، حدود ۳:۳۰ صبح، خبر خودکشی «م» را به امام جماعت روستا میرسانند.
حالا دیگر «م» نیست و کسی هم از جواب پزشکی قانونی اطلاعی ندارد؛ اینکه «م» پس از رنج فراوان خود طناب داری به گردن آویخته یا تعصبی جنونآمیز پدر و برادرش را وادار به این کار کرده است. هرکدام که باشد علتی جز وجود بار معنایی «ناموس» برای این مردمان نداشته. آدمهایی که مردسالاری اجازه هر کاری، حتی تصمیم برای اتمام جان یک نفر را به آنها میدهد و قانونی که پس از سالهای سال تلاش همچنان حمایت خاصی برای این قربانیها در نظر ندارد. ا
🔻گزارش نسترن فرخه را اینجا بخوانید:
https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-876510
@sharghdaily
sharghdaily.com
🔹روانشناسی؛ ابزار سرکوب خاصه زنان در قیام زینا
نویسنده: لعیا هوشیاری
تقدیم به #سها_مرتضایی و #سمانه_اصغری و تمامی زنان گمنام، زنان فراموششده، زنان ناپیدا. زنانی که حتی نامشان را نمیدانیم و آنان را نمیشناسیم. زنان بازداشتشده و همچنان زندانی. زنان مورد خشونت، تهدید و تجاوز قرارگرفته و زنان کشتهشده. زنانی که میخواستند به خیابان بپیوندند اما دست سرکوب خانه، خانواده و کار مزدی مانع آنان بود. زنان کارگر و زنان خانهدار. زنانی که رسمی، ردی و نشانی ازشان باقی نبوده، نمانده و نخواهد ماند.
این متن به چند بخش تقسیم میشود: در ابتدا از ستمهای روانی که رژیم جمهوری اسلامی از آغاز قیام ژینا انجام داده میگویم. (ستمهایی که معمولا مغفول میمانند و البته نیک میدانیم که از این قیام و از این رژیم هم آغاز نشدهاند). سپس از نسبت جامعه روانشناسی یا به تعبیر بهتر روانحرفهها با این قیام میگویم و اینکه چطور جامعه روانشناسی اگرچه همدل با قیام ژینا است اما فعالیتهایی اصلاحطلبانه و در بهترین حالت براندازانه و نه انقلابی دارد. درنهایت نیز از این میگویم که چگونه روانشناسی به صورت کلی نسبتی با سرکوب همگان، خاصه زنان دارد و یک روانشناسِ فمینیست چطور میتواند فراتر از این درک جلو برود.
شاید یکی از مهمترین ستمهای روانی جمهوری اسلامی، خودکشی جلوهدادن قتلهای حکومتی چه در بازداشتگاهها و چه در خیابانها بود. آنان تلاش میکردند نشان بدهند که کشتهشدگان بهعلت مسائل درونفردی خودشان و بیماری روانی که به آن مبتلا هستند دست به خودکشی زدهاند وبه شکل مداوم تلاش میکردند خانوادهها را برای اعترافات اجباری درمورد بیمار روانی بودن نزدیکانشان تحت فشار قرار بدهند.
فرستادن دانشآموزان به مراکز مشاوره و تشکیل پروندههای روانپزشکی و روانشناسی، یکی دیگر از این ستمها بوده است. میدانیم که بخش مهم و بلندی از صدای معرتضان قیام ژینا، دانشآموزان بهویژه دانشآموزان دختر بودند. در پژوهشی که در ۲۰ مدرسه دخترانه دراستان فارس انجام شده نشان داده شد که گذشته از دفاتر، ازاتاقهای مشاوره مدارس به عنوان محل بازپرسی و شکنجهگاه روانی استفاده شده است.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2141/
نویسنده: لعیا هوشیاری
تقدیم به #سها_مرتضایی و #سمانه_اصغری و تمامی زنان گمنام، زنان فراموششده، زنان ناپیدا. زنانی که حتی نامشان را نمیدانیم و آنان را نمیشناسیم. زنان بازداشتشده و همچنان زندانی. زنان مورد خشونت، تهدید و تجاوز قرارگرفته و زنان کشتهشده. زنانی که میخواستند به خیابان بپیوندند اما دست سرکوب خانه، خانواده و کار مزدی مانع آنان بود. زنان کارگر و زنان خانهدار. زنانی که رسمی، ردی و نشانی ازشان باقی نبوده، نمانده و نخواهد ماند.
این متن به چند بخش تقسیم میشود: در ابتدا از ستمهای روانی که رژیم جمهوری اسلامی از آغاز قیام ژینا انجام داده میگویم. (ستمهایی که معمولا مغفول میمانند و البته نیک میدانیم که از این قیام و از این رژیم هم آغاز نشدهاند). سپس از نسبت جامعه روانشناسی یا به تعبیر بهتر روانحرفهها با این قیام میگویم و اینکه چطور جامعه روانشناسی اگرچه همدل با قیام ژینا است اما فعالیتهایی اصلاحطلبانه و در بهترین حالت براندازانه و نه انقلابی دارد. درنهایت نیز از این میگویم که چگونه روانشناسی به صورت کلی نسبتی با سرکوب همگان، خاصه زنان دارد و یک روانشناسِ فمینیست چطور میتواند فراتر از این درک جلو برود.
شاید یکی از مهمترین ستمهای روانی جمهوری اسلامی، خودکشی جلوهدادن قتلهای حکومتی چه در بازداشتگاهها و چه در خیابانها بود. آنان تلاش میکردند نشان بدهند که کشتهشدگان بهعلت مسائل درونفردی خودشان و بیماری روانی که به آن مبتلا هستند دست به خودکشی زدهاند وبه شکل مداوم تلاش میکردند خانوادهها را برای اعترافات اجباری درمورد بیمار روانی بودن نزدیکانشان تحت فشار قرار بدهند.
فرستادن دانشآموزان به مراکز مشاوره و تشکیل پروندههای روانپزشکی و روانشناسی، یکی دیگر از این ستمها بوده است. میدانیم که بخش مهم و بلندی از صدای معرتضان قیام ژینا، دانشآموزان بهویژه دانشآموزان دختر بودند. در پژوهشی که در ۲۰ مدرسه دخترانه دراستان فارس انجام شده نشان داده شد که گذشته از دفاتر، ازاتاقهای مشاوره مدارس به عنوان محل بازپرسی و شکنجهگاه روانی استفاده شده است.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2141/
هرس واچ | دیدبان آزار
روانشناسی؛ ابزار سرکوب خاصه زنان در قیام ژینا
این متن به چند بخش تقسیم میشود: در ابتدا از ستمهای روانی که رژیم جمهوری اسلامی از آغاز قیام ژینا انجام داده میگویم. (ستمهایی که معمولا مغفول میمانند و البته نیک میدانیم که از این قیام و از این رژیم هم آغاز نشدهاند).
🔹درباره قتل هولناک دو زن در آباده
🔹بدنهایی مثلهشده اما «طاهر»
نویسنده: فریبا م.ن
«سرش متلاشی شده بوده، انگار که ماشینی از رویش رد شده باشد.» این جملهای بود که انگار بیش از هر چیزِ قتلِ صدیقه صادقی، آباده، این شهر کوچک را در بهت فرو برده بود، حدودا دو هفته پیش، اما چه کسی فکر میکرد قتل صدیقه شروع یک سلسلهقتل زنان باشد.
تمام آنچه در ادامه خواهم گفت از زبان مردم این شهر کوچک و کمجمعیت شنیدهام، شهری که بیش از نیمی از عمرم را در آن بودهام، شهری مثل باقی شهرهای کوچک که به همان نسبت که بازار شایعه سریعاً در آن داغ میشود، شایعه بودن یک خبر یا جزئیات یک خبر، بهسرعت در آن نمود مییابد.
هنوز شهر در بهت این خبر بود که شاید یک هفته پس از پیدا شدن جسد صدیقه، زنی دیگر گم شد. صبح شنبه، ۲۶ فروردین و یکیدو ساعت پس از خروج از خانه، موبایل دنیای حدودا چهلوپنجساله خاموش میشود و تا عصر پیگیری خانواده و آگاهی بینتیجه میماند. شب عکس او را یکی دو صفحه اینستاگرامیِ خبری محلی با عنوان «گمشده» استوری کردند: «دنیا صمیمی» و هنوز چند ساعتی نگذشته بود که خبر پیدا شدن جسد دنیا در بیابانهای اطراف شهر دهان به دهان، تلفن به تلفن در شهر پیچید و وحشت زنان شهر بعد تازهای گرفت: «پاهاش از تن جدا شده بوده... سرش متلاشی شده بوده، آنچنان که خانواده از چهره نتوانستهاند دنیا را بشناسند...»
هرگز شهر را و مشخصا زنان شهر را چنین وحشتزده ندیدهام. در هر جمعی، در دورههای مذهبی ماه رمضان، در فروشگاهها، در مهمانیهای شبانه، زنان وحشت خود را با هم قسمت میکنند، ایدههای مراقبتیشان را با هم به اشتراک میگذارند و تماسهای مکرر خانوادهها و توصیهها به دخترانشان، مادرانشان، همسران و خواهرانشان: «همون داخل وایسا، میام دنبالت... قبل از غروب برگرد... نزدیک شدی زنگ بزن درو باز کنم، تو کوچه معطلِ با کلید باز کردن نشی... با آژانس برگرد... از خیابون اصلی بیا، از تو کوچه نندازیا...»
حالا و بسیار بیش از گذشته وحشت روزهای اسیدپاشی زنان اصفهان برایم قابل درک شده و بسیار بیش از گذشته بر «چهره» و «نام» هر زنی در این مرزوبوم دقیق میشوم: چهرههایی این روزها در اطرافم همه وحشتزده، گو آیینهٔ خود من، و نامهایی که با تمام وجود دوست دارم از برشان کنم تا منابع آگاه، هر کجا و هر زمان، نتوانند از من بربایندشان.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2142/
🔹بدنهایی مثلهشده اما «طاهر»
نویسنده: فریبا م.ن
«سرش متلاشی شده بوده، انگار که ماشینی از رویش رد شده باشد.» این جملهای بود که انگار بیش از هر چیزِ قتلِ صدیقه صادقی، آباده، این شهر کوچک را در بهت فرو برده بود، حدودا دو هفته پیش، اما چه کسی فکر میکرد قتل صدیقه شروع یک سلسلهقتل زنان باشد.
تمام آنچه در ادامه خواهم گفت از زبان مردم این شهر کوچک و کمجمعیت شنیدهام، شهری که بیش از نیمی از عمرم را در آن بودهام، شهری مثل باقی شهرهای کوچک که به همان نسبت که بازار شایعه سریعاً در آن داغ میشود، شایعه بودن یک خبر یا جزئیات یک خبر، بهسرعت در آن نمود مییابد.
هنوز شهر در بهت این خبر بود که شاید یک هفته پس از پیدا شدن جسد صدیقه، زنی دیگر گم شد. صبح شنبه، ۲۶ فروردین و یکیدو ساعت پس از خروج از خانه، موبایل دنیای حدودا چهلوپنجساله خاموش میشود و تا عصر پیگیری خانواده و آگاهی بینتیجه میماند. شب عکس او را یکی دو صفحه اینستاگرامیِ خبری محلی با عنوان «گمشده» استوری کردند: «دنیا صمیمی» و هنوز چند ساعتی نگذشته بود که خبر پیدا شدن جسد دنیا در بیابانهای اطراف شهر دهان به دهان، تلفن به تلفن در شهر پیچید و وحشت زنان شهر بعد تازهای گرفت: «پاهاش از تن جدا شده بوده... سرش متلاشی شده بوده، آنچنان که خانواده از چهره نتوانستهاند دنیا را بشناسند...»
هرگز شهر را و مشخصا زنان شهر را چنین وحشتزده ندیدهام. در هر جمعی، در دورههای مذهبی ماه رمضان، در فروشگاهها، در مهمانیهای شبانه، زنان وحشت خود را با هم قسمت میکنند، ایدههای مراقبتیشان را با هم به اشتراک میگذارند و تماسهای مکرر خانوادهها و توصیهها به دخترانشان، مادرانشان، همسران و خواهرانشان: «همون داخل وایسا، میام دنبالت... قبل از غروب برگرد... نزدیک شدی زنگ بزن درو باز کنم، تو کوچه معطلِ با کلید باز کردن نشی... با آژانس برگرد... از خیابون اصلی بیا، از تو کوچه نندازیا...»
حالا و بسیار بیش از گذشته وحشت روزهای اسیدپاشی زنان اصفهان برایم قابل درک شده و بسیار بیش از گذشته بر «چهره» و «نام» هر زنی در این مرزوبوم دقیق میشوم: چهرههایی این روزها در اطرافم همه وحشتزده، گو آیینهٔ خود من، و نامهایی که با تمام وجود دوست دارم از برشان کنم تا منابع آگاه، هر کجا و هر زمان، نتوانند از من بربایندشان.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2142/
هرس واچ | دیدبان آزار
بدنهایی مثلهشده اما «طاهر»
«سرش متلاشی شده بوده، انگار که ماشینی از رویش رد شده باشد.» این جملهای بود که انگار بیش از هر چیزِ قتل صدیقه خانم، شهر کوچک مرا در بهت فرو برده بود، حدودا دو هفته پیش، اما چه کسی فکر میکرد قتل صدیقه شروع یک سلسلهقتل زنان باشد.
🔹درهم شکستن کلمات خودساخته دیکتاتور
🔹واژهها علیه واژهها
نویسنده: لام
[مالک محترم خودروی شماره ... در خودروی شما در آدرس خیابان ... تاریخ ... عدم رعایت حقوق شهروندی (کشف حجاب) صورت گرفته است. ضمن تأکید بر هنجارهای جامعه، ضروریست بر عدم تکرار آن اهتمام ورزید. بدیهی است در صورت تکرار آن، پیگیری انتظامی و قضایی اعمال خواهد شد.]
آن یک ثانیه اول دیدن این پیام و مرور واژه به واژۀ آن حسهای متنوعی را برایم رقم زد. احساس یک تجربۀ گروتسک، همراه با خشم، نفرت و استیصال. برای چند ثانیه واکنش مربوط به حس اضطراب در بدنم رخ داد؛ تپش قلب، دلشوره، حس قرارگرفتن در هدف یک نگاه خیره از سمت دیگری ناپیدا، حس ازدسترفتن حریم شخصی و تهاجم به جسم انسانی. یک احساس ناآشنا و نامعلوم و بینام.
به روزهایی فکر میکنم که میدانستم دیگر هیچچیز برای من مانند سابق نخواهد بود، اینکه این حس برای مدت زیادی بدون چالش نخواهد ماند، که وقت مبارزهای برای من خواهد رسید. دریافت این پیامها برای من همان هشدارهای شروع چالش است. این پیامها فرصتی دوباره برای بازنگری بر باورها، مرزها و ساختارشکنیهای ذهنی من است.
پس از دریافت پیام دوم چیزهای جدیدی را در ذهنم مرور میکنم؛ اینکه اگر مجبور به امضای تعهد و گذراندن کلاسهای اجباری شوم، کرامت انسانیام بیش از گذشته زیر سؤال میرود. به این فکر میکنم که در صورت جریمه و توقیف ماشین بلأخره خانوادهام در جریان قرار میگیرند و از طرف آنها برای پرداخت جریمه نیز حمایت نخواهم شد و میدانم که بخشی از هدف ارسال این پیامها افرادی هستند که همچنان بر سر مسئلۀ حجاب با خانواده درگیری دارند. به این فکر میکنم که ماشین را بگذارم گوشۀ خانه و به جای تندادن به سرکوب، واسطۀ سرکوب را کنار بگذارم، اما به لحظهای فکر میکنم که رانندۀ اتوبوس و تاکسی سوارم نکند، فروشگاه و مرکزی به من خدمات ارائه ندهد.
به آن روزی فکر میکنم که زنی کنار خیابان مخفیانه از من عکس گرفت و من نمیدانم چرا واکنشی نشان ندادم. و در نهایت به یکی از روزهای پاییز و زمستان سال ۹۳ و اسیدپاشیها و ترس آن روزهایم فکر میکنم. این فکرها باید صورت بگیرند، چراکه دانستن عواقب هر تصمیمی جزوی از فرایند آن تصمیم است. راهی برای اندیشیدن عمیقتر به آن تصمیم. راهی برای تقویت شجاعت.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2143/
🔹واژهها علیه واژهها
نویسنده: لام
[مالک محترم خودروی شماره ... در خودروی شما در آدرس خیابان ... تاریخ ... عدم رعایت حقوق شهروندی (کشف حجاب) صورت گرفته است. ضمن تأکید بر هنجارهای جامعه، ضروریست بر عدم تکرار آن اهتمام ورزید. بدیهی است در صورت تکرار آن، پیگیری انتظامی و قضایی اعمال خواهد شد.]
آن یک ثانیه اول دیدن این پیام و مرور واژه به واژۀ آن حسهای متنوعی را برایم رقم زد. احساس یک تجربۀ گروتسک، همراه با خشم، نفرت و استیصال. برای چند ثانیه واکنش مربوط به حس اضطراب در بدنم رخ داد؛ تپش قلب، دلشوره، حس قرارگرفتن در هدف یک نگاه خیره از سمت دیگری ناپیدا، حس ازدسترفتن حریم شخصی و تهاجم به جسم انسانی. یک احساس ناآشنا و نامعلوم و بینام.
به روزهایی فکر میکنم که میدانستم دیگر هیچچیز برای من مانند سابق نخواهد بود، اینکه این حس برای مدت زیادی بدون چالش نخواهد ماند، که وقت مبارزهای برای من خواهد رسید. دریافت این پیامها برای من همان هشدارهای شروع چالش است. این پیامها فرصتی دوباره برای بازنگری بر باورها، مرزها و ساختارشکنیهای ذهنی من است.
پس از دریافت پیام دوم چیزهای جدیدی را در ذهنم مرور میکنم؛ اینکه اگر مجبور به امضای تعهد و گذراندن کلاسهای اجباری شوم، کرامت انسانیام بیش از گذشته زیر سؤال میرود. به این فکر میکنم که در صورت جریمه و توقیف ماشین بلأخره خانوادهام در جریان قرار میگیرند و از طرف آنها برای پرداخت جریمه نیز حمایت نخواهم شد و میدانم که بخشی از هدف ارسال این پیامها افرادی هستند که همچنان بر سر مسئلۀ حجاب با خانواده درگیری دارند. به این فکر میکنم که ماشین را بگذارم گوشۀ خانه و به جای تندادن به سرکوب، واسطۀ سرکوب را کنار بگذارم، اما به لحظهای فکر میکنم که رانندۀ اتوبوس و تاکسی سوارم نکند، فروشگاه و مرکزی به من خدمات ارائه ندهد.
به آن روزی فکر میکنم که زنی کنار خیابان مخفیانه از من عکس گرفت و من نمیدانم چرا واکنشی نشان ندادم. و در نهایت به یکی از روزهای پاییز و زمستان سال ۹۳ و اسیدپاشیها و ترس آن روزهایم فکر میکنم. این فکرها باید صورت بگیرند، چراکه دانستن عواقب هر تصمیمی جزوی از فرایند آن تصمیم است. راهی برای اندیشیدن عمیقتر به آن تصمیم. راهی برای تقویت شجاعت.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2143/
هرس واچ | دیدبان آزار
واژهها علیه واژهها
به روزهایی فکر میکنم که میدانستم دیگر هیچچیز برای من مانند سابق نخواهد بود، اینکه این حس برای مدت زیادی بدون چالش نخواهد ماند، که وقت مبارزهای برای من خواهد رسید.
ديدبان آزار
Photo
۲۰ تن از فعالان سیاسی و مدنی خواستار «آزادی فوری و بیقیدوشرط» گلرخ ایرایی شدند. این زنان در بیانیهای نوشتهاند: «گلرخ ابراهیمی ایرایی، که سخنی جز حمایت از ستم دیدگان و طردشدگان و مطالبه حقوق پایمال شده انسان ها از هرقشری و گناهی جز تلاش صادقانه برای از بین بردن تمام اَشکال تبعیض علیه تمامی انسانها نداشته است؛ پس از بارها بازداشت و زندانهای طولانی از اوین تا زندان قرچک و آمل، در ۴ مهر سال گذشته در روزهای آغازین قیام ژینا بازداشت شد و پس از ماهها بلاتکلیفی در بازداشت، در یک فرآیند مذبوحانه ، ناعادلانه و کینتوزانه به هفت سال زندان محکوم شده است.»
اسامی امضاکنندگان: آنیشا اسداللهی، یاسمین اریانی، عسل محمدی، اتنا دائمی، لیلا حسین زاده، پروین محمدی، فرح حاتمی، مرجان داودی، رضوانه محمدی، نازنین زاغری، زهرا صادقی، پوران ناظمی، ناهید خداجو، هستی امیری، راحله راحمی پور، راحله اصل احمدی، ژیلا مکوندی، عالیه مطلب زاده، زهرا توحیدی، هدا توحیدی.
.
بر اساس حکمی که اخیرا توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ایمان افشاری صادر و به گلرخ ایرایی ابلاغ شده، او از بابت اتهام «اجتماع و تبانی» به شش سال حبس، به اتهام تبلیغ علیه نظام به یک سال حبس و همچنین از بابت مجازات های تکمیلی به دو سال ممنوعیت خروج از کشور، دو سال ممنوعیت حضور در تهران، دو سال ممنوعیت حضور در احزاب، گروهها و دستهجات و ضبط گوشی تلفن همراه محکوم شد.
#زن_زندگی_آزادی
#گلرخ_ایرایی
اسامی امضاکنندگان: آنیشا اسداللهی، یاسمین اریانی، عسل محمدی، اتنا دائمی، لیلا حسین زاده، پروین محمدی، فرح حاتمی، مرجان داودی، رضوانه محمدی، نازنین زاغری، زهرا صادقی، پوران ناظمی، ناهید خداجو، هستی امیری، راحله راحمی پور، راحله اصل احمدی، ژیلا مکوندی، عالیه مطلب زاده، زهرا توحیدی، هدا توحیدی.
.
بر اساس حکمی که اخیرا توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ایمان افشاری صادر و به گلرخ ایرایی ابلاغ شده، او از بابت اتهام «اجتماع و تبانی» به شش سال حبس، به اتهام تبلیغ علیه نظام به یک سال حبس و همچنین از بابت مجازات های تکمیلی به دو سال ممنوعیت خروج از کشور، دو سال ممنوعیت حضور در تهران، دو سال ممنوعیت حضور در احزاب، گروهها و دستهجات و ضبط گوشی تلفن همراه محکوم شد.
#زن_زندگی_آزادی
#گلرخ_ایرایی
سمانه اصغری فعال حقوق کودک از ۱۹ مهر ۱۴۰۰ در بازداشت بهسر میبرد. او با حکم شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی به ۱۸ سال و سه ماه حبس محکوم شد که شش سال و سه ماه از این حکم قابل اجراست. او پس از گذشت بیش از شش ماه همچنان در زندان قرچک محبوس است.
زمانی که سمانه سه هفته پس از بازداشت در اعتراض به شرایطش دست به اعتصاب غذا زده بود.، یکی از نزدیکانش برایش نوشت: «اینجا، بیرون آن دیوار، نه فقط آدمها، که انرژیِ غریبِ بیم و هراس توامان، در انتظار توست، صدای تو و خندهٔ تو تا شلیک خندهٔ کودکان ستمدیدهٔ این خاک را در این روزها و فضا منتشر کنی، با شعور انسانی کمیابت. «زن، زندگی، آزادی» منتظر تو و بسیارانی دیگر است که در ذهن و عین این خاک باز و باز تکثیر شود.»
زمانی که سمانه سه هفته پس از بازداشت در اعتراض به شرایطش دست به اعتصاب غذا زده بود.، یکی از نزدیکانش برایش نوشت: «اینجا، بیرون آن دیوار، نه فقط آدمها، که انرژیِ غریبِ بیم و هراس توامان، در انتظار توست، صدای تو و خندهٔ تو تا شلیک خندهٔ کودکان ستمدیدهٔ این خاک را در این روزها و فضا منتشر کنی، با شعور انسانی کمیابت. «زن، زندگی، آزادی» منتظر تو و بسیارانی دیگر است که در ذهن و عین این خاک باز و باز تکثیر شود.»