Telegram Web Link
ديد‌بان آزار
Video
🔹مجمع دانشجویان الزهرا به شش ماه توقف فعالیت محکوم شد

🔹تصاویر مربوط به اعتراضات دانشجویان الزهرا است از زمان آغاز خیزش «زن زندگی آزادی»

مجمع دانشجویان الزهرا، تشکلی که جمعی از دانشجویان الزهرا در اوج فضای تک‌قطبی این دانشگاه تاسیس کردند تا صداهای متفاوت انعکاس پیدا کند و همواره تحت فشار از سوی حراست و ریاست دانشگاه بوده، به شش ماه توقف فعالیت محکوم شده است.

دانشجویان الزهرا نوشته‌اند: «در پی تجمعات اعتراضی دانشجویان الزهرا، بیش از ۱۵۰ نفر از هم‌دانشگاهی‌هایمان، پشت درب‌های دانشگاه و خوابگاه مجبور به دادن تعهداتی برای «اقرار تحمیلی به جرم» شدند و عده‌ای از هم‌کلاسی‌هایمان نیز، در پی همکاری بی‌شرمانه مسئولان حراست با نیروهای امنیتی، در صحن دانشگاه یا منازلشان بازداشت شدند.

اکنون در روزهایی که داغدار فرزندان این خاک هستیم و در حالی که هنوز از فشارهای دستگیری و پرونده سازی رهایی نیافته‌ایم، مسئولان دانشگاه که اساسا رسمیتی برای آزادی تجمعات و حق تشکل‌یابی قائل نیستند، برای ایجاد فضای خفقان بیشتر و به زعم خودشان برای پیشگیری از ادامه تجمعات اعتراضی در دانشگاه طی نامه‌ای اعلام کرده‌اند مجمع دانشجویان الزهرا به دلیل «فعالیت مغایر قانون اساسی» به مدت شش ماه به توقف فعالیت محکوم شده است.

ما اعضای مجمع الزهرا تمام‌قد کنار مردم خواهیم ایستاد و همراه با هم‌دانشگاهی‌‌هایمان، نگاه پلیسی مسئولین دانشگاه، بازداشت و پرونده‌سازی برای دانشجویان و فعالان دانشجویی، رویه‌های غیرقانونی کمیته انضباطی و احکام انضباطی دانشجویان و البته محکومیت غیرقانونی تشکل به ۶ ماه توقیف فعالیت را شدیدا محکوم می‌کنیم.

هم‌چنین با صدایی رسا اعلام می‌کنیم که این برخوردها در راستای سرکوب حداکثری، کوچک‌ترین خللی در راستای بیان مطالبات به حقمان در ما ایجاد نخواهد کرد و با قامتی افراشته در کنار هم‌میهنان و هم‌دانشگاهی‌هایمان خواهیم ایستاد.
ديد‌بان آزار
Video
تصاویر مربوط به امروز در کتابخانه ملی است. بنا به گزارش رسیده امروز در کتابخانه ملی روی میز تک‌تک زنانی که حجاب برسر نداشته‌اند این کاغذ(تصویر دوم) را گذاشتند. در این متن به زنان هشدار داده شده که حجاب خود را رعایت کنند در غیر اینصورت عضویت آنها در ابتدا تعلیق و در صورت تکرار، لغو خواهد شد.

بعد از ظهر حدود ساعت ۴، اعضای کتابخانه در واکنش به این تهدید در میدان اصلی کتابخانه، دور حوض جمع شدند، پا کوبیدند، این کاغذها را پاره کردند، توی حوض ریختند و شعار زن زندگی آزادی سردادند.

@harasswatch
🔰یادداشت هستی امیری از زندان اوین در رابطه با احکام اعدام صادره برای معترضانِ خیزشِ زن، زندگی، آزادی


هر روز یک نفر، هر روز طنابی
روزی محسن شکاری
روزی ریحانه جباری
روزی دیگر آن بلوچی که حتی نامش را نمی‌دانیم...

برای مخالفت با اعدام، این آشکارترین خشونت قانونی، دلایل زیادی اقامه شده است:
«حق حیات، حقی بنیادی‌ست و وابسته به اراده‌ی دولت حاکم نیست»؛ «اعدام، کشتن را عادی‌سازی می‌کند»؛ «آمارها نشان می‌دهند که اعدام به‌هیچ‌عنوان بازدارنده نیست»؛ «در روند دادرسی همواره امکان اشتباه وجود دارد، و باید احتمال به‌دارآویخته‌شدن حتی یک بی‌گناه را به اعدام گناهکاری رجحان داد و مقابل آن ایستاد»؛ و نهایتا این‌که «اعدام شکلی از سرکوب سیاسی، و شکلی از سرکوب اقتصادی‌ست که فرد را از جامعه حذف می‌کند تا هزینه‌ی بازگشت او به جامعه را نپردازد، تا مسکن و اشتغال او را تامین نکند.»

می‌توان با طول و تفصیل و در صفحات زیاد دلایل مخالفت با اعدام را از منظرهای مختلف
نوشت، ولی شاید نکته‌ی مهم‌تر نحوه‌ی مواجهه‌ی ما با اعدام است. در مخالفت با اعدام نباید وارد مصداق، اقرار، نوع جرم، نحوه‌ی ارتکاب جرم یا هر جزئیات دیگر شد، چراکه اساسا هیچ تفاوتی ایجاد نمی‌کند. منطقا و مفهوما حتی یک فرد را، یک جرم را و یک صحنه‌ی جرم را هم نباید استثناء کرد.
زنان کرد، مردان عرب، فرزندان بلوچستان، جوانان تهران، معترضان دیروز و امروز و فردا، هرکدام با هر جرمی، هیچ فرقی نمی‌کند؛ چراکه اعدام چرخه‌ی خشونت را تداوم می‌دهد؛ چراکه بهانه‌ای برای حذف افراد است؛ چراکه جان آدمی در قانون یا هر قرارداد اجتماعی نمی‌تواند سلب شود، و حیات، این حداقلی‌ترین شکل زندگی حق سلب‌نشدنی هر فردی‌ست.
جزییات هر پرونده نباید ما را از این اصل بنیادی غافل کند که مخالفت با اعدام امری مطلق است و باید با تمام اشکال آن مخالفت کرد. قتل حکومتی برای محکومین جرائم مرتبط با قتل، قاچاق، تجاوز، فساد اقتصادی یا هر جرم دیگری باید متوقف شود تا حتی لحظه‌ای امکان اعدام در دوران خیزش‌های مردمی نباشد؛ تا هر جرمی که روی دهد، دولت موظف به ریشه‌یابی و حل مسائل باشد و نه طرد و حذف سوژه‌ها.

🆔 @anjmotahed | دانشجویان متحد
ديد‌بان آزار
Photo
🔹گزارشی از مراسم هفتم #آیدا_رستمی

 بیرون امامزاده صدای شعارها می‌رسید. تا از در امامزاده وارد محوطه شدیم ناخودآگاه با حالتی از دویدن رفتیم به سمت جمعیت. جاذبه جمعیت در این روزها، که گوش‌ها را در هر‌نقطه از خیابان که باشی تیز می‌کند و پاها را به سمت خود می‌کشاند. درهای شبستان ، جایی که بنا بود مراسم خانواده آیدا در آن برگزار شود بسته بودند و مراسم اصلی کنسل شده بود. مردم خودشان جمع شده بودند، حول چیزی که تا مدت مدیدی که در بین جمعیت جاگیری کرده و همراه شعار شده بودیم، نمی‌دانستم چیست. مزار آیدا؟ عده‌ای دورتر ایستاده بودند و جمعیت را تماشا می‌کردند. زنان میانسال و مسن به وفور در جمعیت به چشم می‌خوردند.از روزی که اولین خبر منتشر شد به دنبال راهی برای پیگیری زمان مراسم بودیم. عجیب است که در این شهر کوچک هم خبر به درستی نمی‌پیچد و مردم از مراسم تشییع‌جنازه مطلع نشدند. در میانه شعارهای مردم صدای بلندگوی امامزاده را به دعا و روضه بلند کردند تا صدای شعارهای مردم به گوش نرسد. اصوات مردم در محاصره‌ صوتی. اصوات مردم هرلحظه تقلا می‌کرد این حباب محاصره را بشکند و به فضا رسوخ کند. مردم بلندتر داد می‌زدند. می‌خواستند از تنها چیزی که داشتند، از گلویشان، تا نهایت امکان استفاده کنند. کم‌کم به مرکز جمعیت، به آنچه که هنوز مطمئن نبودم مزار آیداست یا نه نزدیک شدم.  ناگهان دستی عکسی از آیدا را در آن مرکزی که حولش جمع شده بودیم، بالا برد. اولین‌بار بود که در یک مراسم سوگ و اعتراض توامان شرکت می‌کردم. تا اینجا فقط شعار بود و خشم. لحظه مواجهه با عکس آیدا، لحظه عجیبی بود. مرکز این حلقه جمعیت، شهیدمان آن بالا چون شاهدی حاضر شده بود. بغض و گریه راه گلو را بست و قاطی شعار و خشم شد. نمی‌دانستم به گریه اجازه بدهم بیاید یا بغضم را قورت دهم برای شعار دادن. صداها لرزان، اشک‌ها جاری، مشتها بالا. مرد جوانی آمد و با ظاهری مصلحت‌جو از مردم خواست شعار ندهند و دور مزار را خلوت کنند تا خانواده بتواند برای عزاداری بیاید. کسی در جوابش گفت ما خانواده اش هستیم. دوباره  بغض. ما خانواده‌اش هستیم. پلیس‌های نیروی انتظامی از بین مردم رژه رفتند تا جمعیت را متفرق کنند. چقدر کم بلدیم تاکتیک‌های تجمع و تظاهرات را باوجود اینهمه احساس تعهد و شور مبارزه و پیه تاوان و هزینه را به تن خود مالیدن. جمعیت به‌راحتی از حالت متمرکز اولیه درآمد و وحوش لباس شخصی حمله کردند، با تحقیر و باتوم و شوکر و گاز فلفل. خشونت عجیبی داشتند و از تحقیر عزاداران سرمست بودند. هر کسی که به دستشان رسید را زدند. افراد مسنی بودند که کتک خوردند. چندین نفر را بازداشت کردند. به اکثر افراد از پشت و درحالیکه داشتند به سمت در خروجی می‌رفتند، ضربه می‌زدند. چقدر بی‌پناهیم که نمی‌توانیم حتی برگردیم و جواب آن لگدها را بدهیم. ولی مطمئنا بارها به آن مرکزی که حولش حلقه زدیم بازخواهیم گشت، چرا که ما در آن قبرستان عزیزی را به خاک سپرده‌ایم. آیدایمان را، خانواده‌مان.

آیدا رستمی، پزشک جوانی بود که در محله اکباتان، به خانه مجروحان اعتراضات می‌رفته و آنها را مداوا می‌کرده است. او هم‌چنین پزشک داوطلب جمعیت امام علی بوده و به گفته این تشکل: «او علاوه بر همکاری مستمر با گروه درمان جمعیت در زلزله کرمانشاه، معاینات کودکان در محلات حاشیه و لیگ پرشین، فعالیت‌های درمانی انسان‌دوستانه زیادی داشتند.»

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Video
🔹سرود خون ارغوان‌ها برای خواهرانمان در زندان قرچک که ما را فراخوانده بودند به هم‌خوانی و همبستگی.

صدای بلند و مقاومتان را از زندان قرچک می‌شنویم. دست‌های یکدیگر را گرفته‌اید و شور صدایتان تمام زندان را برداشته است. حتی اگر تهدیدتان کرده و جلویتان را گرفته باشند، حتی اگر از بلندگوهای زندان چیزی بی‌ربط پخش کنند برای درهم‌شکستن سرودخوانی یلدایتان.

جمعی از زنان قرچک روزها قبل در فراخوانی اعلام کرده بودند: «ما زندانیان سیاسی زندان قرچک، همدل با خواهران و برادرانمان در تمامی زندان‌ها و هم‌چنین شما همراهان در سرتاسر ایران عزیزمان، ۳۰ آذرماه ۱۴۰۱، شب یلدا، طولانی‌ترین شب این سال خون‌آلود را کنار یکدیگر خواهیم بود و راس ساعت ۲۲، دو سرود «زن» از مهدی یراحی و «خون ارغوان‌ها» را خواهیم خواند.

از تمام کسانی که در این ۹۵ روز، خیابان‌های ایران را خالی نگذاشتند؛ خانواده جان‌فدایانِ آزادی، خانواده دستگیرشدگان و از هر کس که در دل، نفرت و خشم از بیداد را کنار رویای آزادی و برابری جای داده، دعوت می‌کنیم که به ما بپیوندند و در این شب، هم‌نوای ما شوند تا با هم از این سیاهی گذر کنیم و با قلبی امیدوار و گرم، روشنای بهار آزادی را به شب‌های تیره و سرد زمستان بکشانیم. گوش بسپارید که ما از پشت میله‌های زندان، صدای بلند سرودهایمان را به شما می‌رسانیم و در انتظار خواهیم بود تا صدای رسای شما نیز از روی دیوارهای زندان به ما برسد. می‌رسد، می‌رسد. می‌دانیم.»

@harasswatch
2024/09/25 01:32:36
Back to Top
HTML Embed Code: