Telegram Web Link
🔹درباره نظامی‌گری و انقیاد زنان

 🔹از تنِ سرزمین تا سرزمینِ تن؛ منازعه‌ای آمیخته

نویسنده: میم

کنسولگری ایران در دمشق مورد تهاجم قرار می‌گیرد، ایران به موشک‌­باران تلافی‌جویانه علیه این تعرض دست می‌زند و همزمان، در خیابان‌ها، ارتشی از نیروهای انتظامی در برابر زنان، برپا می‌شود. مخاصمه از مرزهای سرزمینی، به مرزهای تن زنان کشیده می‌شود. دشمن، از بدن زنان، از روسری‌های حذف­‌شده، لباس‌های خارج از بایسته­‌ها، به اقتدار حاکمیت ضربه می‌زند. این تلقی، در بازآرایی نیروهای یکدست‌سازِ حاکمیت، با نام طرح نور، قرار است این مسأله را چنان روشن کند که ببیند آنکه نمی‌دید: شهرها، خیابان‌ها و زنان تحت کنترلند، پس حکومت به حکومت‌ورزی ادامه می‌دهد. اگر برای حفظ حدود سرزمینی از موشک‌های کروز استفاده می‌کند، اینجا، درون فضای شهری با باتوم و پتو و شوکر بدن­‌های زنان به انقیادِ نظم حاکمیتی درمی‌آید. الگو، قالب و قابِ تعیین‌­شده برای شیوه‌ لباس پوشیدنِ زنان همواره درحال به‌روز شدن و گسترده کردن ممنوعیت‌ها است.

این‌بار نیز، چون تابستانِ پرکشمکش ۱۴۰۱- همان تابستان پر از تصاویر خشن علیه زنان: از تصویر مادری که یک‌تنه می‌خواست جلوی ون ارشاد را بگیرد و التماس می‌کرد که دخترش بیمارست، تا تن خندان ژینا/مهسا در مانتوی بلند مشکی‌اش که به چهره برادر لبخند می‌زند و پر از حس زندگی­ست، و تنها چند ساعت بعد، جنازه‌اش به خانواده داده می‌­شود- معیارها و شیوه­‌های مواجهه‌ گشت ارشاد، ضربتی است.

این روزها، هراس از جنگ، همزمان شده است با هراس از رودررویی با آمران و گشت ارشاد در فضای شهری. فضای شهری چنان گرمِ زدوخورد و مقابله بین مردم و ارشادگران و انتظام‌بخشان به بدن­‌های مونث شده است که گویی پیش از آنکه مورد تهاجمِ بمباران دشمن خارجی قرار بگیریم، به اِشغال درآمده­ایم؛ تا بدانیم که جنگ برای ما زنان هیچ سمتِ برنده‌ای ندارد. زیرا به قول ویرجینیا ولف، ما زنان سرزمینی نداریم. ما برای بازپس‌گیریِ مالکیت بر بدن خویش، هر روز درحال مبارزه‌ایم، سرزمین‌­ها و مرزکشی‌هایِ حاصل سیاست‌­بازی‌های سرمایه‌­داری مردسالار، هرگز تغییری در انقیاد زنان ایجاد نکرده­‌اند.

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2315/

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹بیانیه دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی علیه سرکوب زنان و برای دینا قالیباف، دانشجوی دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی

بیش از یک سال از روزی که ژینا (مهسا) امینی را کشتید می‌گذرد. از آن روز سیاه به بعد هر روز بر تعداد زنان مبارز این سرزمین افزوده شد. هر روز شاهد دخترانی بودیم که بدون توجه به وحشی‌گری و سرکوب گسترده نظام نامشروع جمهوری اسلامی تنها با «زندگی» و تنها با سرکشی پایه‌های استبداد شما را به لرزه در آوردند. مترو، خیابان، پارک یا دانشگاه تفاوتی ندارند. تسخیر فضا با دیوارکشی و برخورد پلیسی نه تنها منجر به تسخیر اذهان نمی‌شود بلکه مقاومت و مبارزه روزمره ما را قوام می‌بخشد.

دینا قالیباف یکی از صدها دانشجوی معترض؛ اخیرا بازداشت شده است.
جرم وی تنها روایت استیصال، سرکوب و حملات وحوش جمهوری اسلامی است. او دانشجوی علوم سیاسی دانشگاه بهشتی و یکی از دانشجویانی بود که سال قبل، از شرکت در امتحانات محرومش کردید و سعی کردید با حکم تعلیق او را از دانشگاه حذف کنید. دینا قالیباف یکی از زنان این سرزمین است که علیه ستم روزانه و #جنگ_علیه_زنان مقاومت می‌کند.

خطاب به سرکوب‌گران ریز و درشت داخل و خارج دانشگاه؛ ما بی‌شماریم. اگر فرایند تبدیل دانشکده به میدان جنگ را متوقف نکنید، ما برای حمایت از خواهران و برادران‌مان به میدان می‌آییم. ما دانشجویان دانشگاه بهشتی، امروز خواستار آزادی تمام دانشجویان زندانی کشور هستیم. برای بازگشت به تحصیل تمام دانشجویان و پایان تسخیر و دانشگاه همه کار می‌کنیم. لحظه‌ای ما را دست کم نگیرید. هرچه بیشتر بر جنگ طلبی خود علیه زنان تاکید کنید؛ بیشتر بر تخریب خود دامن می‌زنید. «واقعیت آن چیزی‌ست که مقاومت می‌کند»؛ مقاومت ادامه دارد.

@harasswatch
ویدئو‌ مربوط به مهرماه ۱۴۰۱ است که پیشتر در دیدبان آزار منتشر شده است. زنی مقوایی کنار صندلی‌اش گذاشته که رویش نوشته شده: «بچه‌ها نخندینا» و به یاد نیکا سلطان قلب‌ها (نسخه دریا دادور) را در خیابان می‌زند و می‌خواند:

نیکای زیبا تو با این ترانه
دل‌های ما را گرفتی نشانه
از قعر این خاک زنی تو جوانه
تا بی‌کرانه
اکنون اگر از تو دوریم به هرجا
سرشاریم از آرزو و تقلا
بر عهد و پیمان خود مانده برجا
ای نیکای ما

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹متن ارسالی برای #نیکا_شاکرمی

نیکای عزیز و شجاع، امروز اسنادی منتشر شده که نشان می‌دهد تو، به وحشیانه‌ترین حالت ممکن وقتی تنها ۱۶ سال داشتی کشته شدی. تو را گرفته‌اند؛ در همان روزی که آزادانه کنار ما در حوالی بلوار کشاورز، چند قدم آن طرف‌تر، نزدیکی پارک لاله، فریاد «زن، زندگی، آزادی» سر می‌دادی. همان روزی که جسورانه و شادمان، بالای یک سطل زباله شال آتش‌زده‌ات را در هوا می‌چرخاندی. ما پیش از این هم می‌دانستیم کشته شده‌ای، اما امروز چشم‌مان بر جزئیات هولناک لحظات آخرت باز شد؛ با قساوتی فراتر توان تحمل جسم و جان.

چه کسی می‌داند چه بر تو گذشته است؟ تو که تقلا می‌کردی خودت را نجات دهی و زندگی کنی. شاید تمام جوانان و نوجوانانی که آن روزها در خیابان بودند، بفهمند که تو چه کشیدی دختر. احتمالا هنگامی که قلبت به‌شدت می‌تپیده، در کوچه‌پس‌کوچه‌ها می‌دویدی تا شاید کمتر دچار گازگرفتی آن گازهای اشک‌آور فلفلی شوی، تا شاید گوشه امنی پیدا کنی که آنجا گوشی‌‌ات آنتن دهد و دوستانت را پیدا کنی. آن هم در روزهایی که همه عالم و آدم مشکی‌پوش بودند تا شناسایی نشوند اما در همان حالت هم هیچ‌کداممان برای هم غریبه نبودیم، به جز قاتلان.

می‌گفتند تو سردسته بودی. اما نمی‌دانستند که تو، ما و همه‌ی جوانان این کشور پرچم «زن، زندگی، آزادی» را برابرانه هدایت می‌کردیم و می‌کنیم. همه ما سردسته‌ بودیم. تک‌تک ما و حالا آن‌ها می‌دانند که ما تمام نمی‌شویم.

نیکای جسور، نوشته‌اند در محفظه یخچالی ون هم به تنهایی از خودت دفاع می‌کردی، داد می‌زدی، فحش می‌دادی، شعار می‌دادی و مقاومت می‌کردی. من هم غرق خشمم از خشونتی که بر تو رفته، هم از شجاعت تو مانده‌ام. شجاعت؟ میل سرکشانه زندگی‌ و آزادی‌خواهی؟ می‌گویند تا آخرین لحظه در اتاقک سردی که هیچ‌کدام از ما صدایت را نمی‌شنیدیم، فریاد می‌زدی. چه می‌گفتی؟ چون من تو را با آن صدای زیبایت به یاد دارم که سلطان قلب‌ها می‌خوانی و می‌گویی: «بچه‌ها نخندینا.» با رقصیدنت، شعر خواندنت در کودکی در آن علفزار، تصاویر مهرورزی‌ات به دیگر موجودات زنده.

نیکای عزیز، تو مانند آن دیگرانِ نامیرا هستی. صدای‌تان متصل شده به «زن زندگی آزادی» و همچنان در بلندای بلوار کشاورز، میان شاخ و برگ‌ درخت‌هایش و آواز گنجشگان پارک لاله می‌رقصد. امکان ندارد خون تو، یاد تو و فریادهایت فراموش شود. زیرا می‌شکند دستی که بر بدن تو تازیانه زده است، می‌شکند دستی که به تو خشونت جنسی رسانده است و می‌شکند دستی که دوباره برای ریختن خون ما به خیابان آمده تا ما را خفه کند.

@harasswatch
🔹یه‌دلم میگه نرم؛ نیکای رقصنده و جنگنده، تا آخرین لگد به اندام فاشیست‌ها


نویسنده: سما اوریاد

زخم، دوباره به خون افتاده است. یا همان‌طور که محققان مطالعات هانتولوژی (hauntology) می‌گویند: مقتول در هیبتِ لوگوس بازگشته است تا عدالت را اجرا کند. یادآوری و ثبت و آرشیوسازی، سوهان روحِ فاشیسم زمانه خواهد شد. ارواح رقصانی که می‌خوانند: «یه دلم می‌گه نرم.» و نه‌تنها جایی نمی‌روند، که همین‌جایند، میان ما هستند، که همواره بازمی‌گردند و ماندگار می‌شوند، تکثیر می‌شوند، در عرق و اشک و خشم و فریاد و آواز. تصاویری به وسعت میلیون‌ها تن میل‌ورز‌ زنانه. 

حالا اما «بازگشت مردگان» با لایه‌های دادخواهانهٔ دیگری همراه است. اسامی متجاوزان و قاتلان خود را به‌همراه آورده‌ است، در پژوهش تحقیقی منتشرشده در بی‌بی‌سی که سندیتش بیش از آنکه وابسته به مدرک و «فکت» باشد، همراه است با حسّانیت و احضار تاریخ درد و رنج و آزارهای رفته بر تن‌های زنانه‌مان. همراه است با ثبت روایتگری آزار و تعرض جنسی در راستای دادخواهی برای تنی زنانه که دیگر میان ما نیست. روایت تعرض جنسی به نیکا شاکرمی حالا ماه‌ها پس از قتل او به دست فاشیست‌های رژیم، توسط تیمی تحقیقی منتشر شده است. به تصاویر ترسیم‌شده از درون یخچالی که نیکا و آن سه فاشیست را درون محفظی تاریک و فرضی کشیده‌ است که می‌رسیم، تصاویر بیشتری هجوم می‌آورند. تصاویری که راوی رنج و تجاوز و کشتار‌ند. یک روایت تعرض دیگر از شهیدِ «زن، زندگی، آزادی.» یا بقول گرامی‌ای که در توییتر نوشته بود: «این گزارش مساله آزار و اینکه جنبش "زن، زندگی، آزادی" در امتدادِ می‌تو قرار می‌گیرد را به روشنی نشانمان می‌دهد.» 

ماه‌ها پس از قتل نیکا به‌ دست فاشیست‌ها، حالا چهره‌های بی‌نام قاتل، آن بدن بی‌فرم و هزارچهره، آن دم‌ودستگاه فالیک و مرگ‌زا، آن شکارچیان تشنه به خون و بحران‌زده، دست‌کم چهار نام دارند: آرش کلهر، صادق منجزی، بهروز صادقی و مرتضی جلیل. اگر قاتل غزاله چلابی یا حدیث نجفی یا هزاران تن بی‌نام و بانام دیگر، هرگز، یا دست‌کم تا بدین‌ لحظه، مشخص نشده‌ و رسوا نشده‌اند، حکمرانِ شق‌کرده بایست بداند که هیچ دور نیست که تک‌به‌تک نام‌ها رسوا خواهند شد. حالا دیگر قاتل صرفا یک بسیجی-سپاهیِ باتوم‌به‌دست و اسلحه‌به‌کمر نیست. او نام دارد. که گرچه همچنان متصل به همان ماشینِ کشتار و تجاوز است، اما همزمان نشان‌دار شده است. تا ابد با نامش نشان‌دار شده است. نه برای اینکه صرفن این چهار نام مجازات شوند تا عدالت اجرا شود، نه. به‌هرروی، فکر می‌کنم برای نشانه گرفتن کلیت این دستگاه فاشیستی و بحران‌زده، ما نیاز به اسامیِ کامل و چهره‌دار هم داریم.

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2317/

@harasswatch
Forwarded from بيدارزنى
🟣 ضرورت تشکیل کمیته‌های مقابله با قتل‌های ناموسی و زن‌کشی، مرئی‌سازی جنایات در هر استان


۱۷ مورد زن‌کشی و قتل‌ناموسی تنها در دو‌ ماه نخست سال جاری


نویسنده: شکیبا عسگرپور



اعمال خشونت سیستماتیک علیه زنان، دارای لایه‌های گوناگون و متکثری است. این خشونت‌ها «از خانه تا خیابان» برقرار است و‌ با محوریت قوانین نابرابر، جنسیت‌زده و ارتجاعی در اشکال مختلف، به‌وقوع می‌پیوندد. خشونت‌های، روانی، جسمی، سیاسی، اقتصادی، جنسی و جنسیتی در غایی‌ترین شکل خود یعنی «زن‌کشی» و «قتل‌های ناموسی» خود را نمایان می‌کند.

اخبار فجیع قتل زنان و بعضا اعضای جامعه‌ی کوئیر، به تیتری همیشگی و عادی‌سازی شده در بین رسانه‌های حقوق‌بشری و خبری، تبدیل شده است. تنها در فروردین و اردیبهشت سال جاری، ۱۷ مورد زن‌کشی و قتل‌ناموسی (منهای دو مورد که با وقفه‌ای دو‌ماهه از قتل، مورد پوشش رسانه‌ای قرار گرفته‌اند)، در شهرهای مختلف به وقوع پیوسته است. دلایل این قتل‌ها از دفاع از سنت، حیثیت و آبرو تا دستپخت زنان و «استفاده از رب گوجه فرنگی» در غذا را شامل می‌شود.

هویت کامل این زنان، بعضا در دست نیست، زنانی که تنها سن و شهر سکونت آنها و صد البته انگیزه‌ی قتل آنان توسط همسر، برادر، پارتنر (دوست پسر) آن هم به‌مدد رسانه‌های حقوق‌بشری، منتشر شده است. بسیاری از زن‌کشی‌ها و قتل‌های ناموسی، به دلیل آنچه پایبندی به سنت و آبرو می‌دانند، هرگز رسانه‌ای نمی‌شوند. در این میان، نبود آمار حقیقی از سوی پزشکی قانونی و مرکز آمار ایران، این جامعه‌ی آماری را بیش از پیش محدود می‌کند.

براساس جدول‌بندی صورت گرفته، سه استان تهران، آذربایجان شرقی (تبریز) و خورستان (اهواز و آبادان)، بالاترین آمار زن‌کشی و قتل‌های ناموسی را به خود اختصاص دادند…


⚪️ ادامه‌ی متن را در لینک زیر بخوانید:


https://shorturl.at/jpsCZ

#جنگ_علیه_زنان
#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتراضات_سراسری


@bidarzani
ديد‌بان آزار
Photo
🔹درباره سریال «بچه گوزن»

🔹روایتی عریان از آزارتعقیب و خشونت جنسی

نویسنده: ستاره

سریال بچه گوزن - Baby Reindeer – ساخته کشور انگلستان است که از چند هفته پیش (آوریل ۲۰۲۴) توسط شبکه نتفلیکس به نمایش گذاشته شده و سروصدای زیادی را در رسانه‌ها‌ی این کشور و همچنین در میان فمنیست‌ها به راه انداخته است. این سریال را ریچارد گد بر اساس داستان واقعی زندگی‌اش نوشته است. او همچنین نقش پروتاگونیست اصلی را نیز در این سریال بازی می کند. داستان «بچه گوزن» روایتی هفت اپیزودی از شش ماه تجربه آزارتعقیب (Stalking) است که بارها مخاطب را همگام خود خشمگین، شوکه، ناراحت و حتی عصبی می‌کند. داستان از یک ارتباط انسانی عادی شروع می‌شود. دَنی (شخصیت اصلی داستان) در یک بار در مرکز شهر لندن کار می‌کند و یک روز متوجه مارتا، مشتری‌ای که پشت بار نشسته است می‌شود که به نظر حال و روز خوبی ندارد. وقتی دنی نوشیدنی را جلویش می‌گذارد متوجه می‌شود مارتا در حال گریه است و پولی نیز برای پرداخت نوشیدنی ندارد. بیشتر از سر ترحم به او می‌گوید «مساله‌ای نیست» و نوشیدنی‌اش را مهمان بار می‌کند. این نقطه شروع رابطه‌ای بین این دو نفر است که رفته‌رفته عجیب‌تر و آزاردهنده‌تر می‌شود. مارتا، زنی‌ که به نظر دچار اختلالات روانی است شروع به آزارتعقیب (استاکینگ) دنی می‌کند و ما در طول داستانی که توسط دنی روایت می‌شود کمی با گذشته مارتا نیز آشنا می‌شویم. گذشته‌ای که با وجود رفتارهای ترس‌آورش جاهایی همدلی مخاطب را نیز برمی‌انگیزد. ما همچنین خیلی آهسته با گذشته راوی نیز آشنا می‌شویم. گذشته کسی که همه زندگی‌اش دوست داشته یک کمدین باشد ولی هیچ‌وقت موفقیتی کسب نکرده است. دقیقا در نقطه‌ای از داستان که سوالات و مجهولات زیادی در مورد رفتار دنی در قبال مارتا در ذهنمان تلنبار شده‌ است، روایتی هولناک از تجربه خشونت شدید جنسی را در گذشته دنی می‌بینیم که جواب بسیاری از سوالاتمان در ارتباط با رفتارهای ضدونقیضش داده می‌شود. جدا از جنسیت شخصیت‌های اصلی داستان که خود به تنهایی این داستان را ویژه می‌کند، مساله‌ دیگری که این روایت را بسیار شوکه‌کننده و در عین‌حال مسحورکننده می‌کند صداقت عجیبی است که ریچارد گد در این داستان‌سرایی از تجربیات خود به خرج می‌دهد. او با صداقتی بی‌نظیر تمام تناقضات رفتاری خود را به صورت عریان نشان می‌دهد.

متن کامل:
https://www.instagram.com/p/C6y2_UwLvr9/?igsh=MWUwZGd2Z204c3AwZw==

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹یادداشت شریفه محمدی از زندان لاکان رشت

لحظاتی هستند که هرگز از یاد نخواهم برد در این  شش ماه ساعاتی بودند که بر من سخت و سنگین گذشتند اما هیچ‌گاه نگریستم.‌ هنگامی که با صورت کبود برگه های بازجویی بر سرم کوبیده می‌شد.

هنگامی که بعد از سه ماه از انفرادی به بند عمومی منتقل شدم و یا زمانی که بعد از سه ماه آیدین عزیزم را در آغوش گرفتم و هنگام دیدن سیروس در اولین ملاقات بعد از انفرادی که با دیدن چهره خندان من اشک‌هایش جاری شده بود و .... بله هرگز این وقایع از یادم نخواهند رفت.

و حالا دیروز ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ نگاه‌های منتظر و نگران مادر و خواهرم که انتظار داشتند مرا حضوری ملاقات نمایند از یادم نخواهد رفت. آنها از راه دور با پاهای ورم‌کرده و درد آلود به تنهایی آمده بودند تا مرا در آغوش خود بگیرند. اما به آنها اجازه داده نشد، مادرم توصیه می‌کرد که شریفه ناراحت نباش و چیزی نگو تا اذیتت نکنند!! اما من فریاد زدم تا هم مادرم و هم دیگران بشنوند و متوجه شوند که من فرزند پدر و مادری هستم که به من آموخته‌اند در مقابل ظلم و بی‌عدالتی سکوت نکنم.

هنگامی که بعد از سه ماه وارد بند عمومی شدم، دلم عجیب گرفته بود. با شنیدن این جمله که دلت را پیش عزیزانی بگذار که در شرایط سخت و دشوار‌تری بوده‌اند آرامشی مرا فرا گرفت که با امیدی بیشتر از پیش این روزها را سپری کنم. این چند خط را نوشتم برای اینکه به خانواده و دوستان عزیزم بگویم دوستتان دارم به قول آیدین به اندازه کهکشان‌ها دوستتان دارم.

شریفه محمدی
بند قرنطینه تبعید گاه لاکان رشت

#شریفه_محمدی از تاریخ ۱۴ آذرماه در بازداشت به سر می‌برد

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹نقدی بر نمایش نظر اول

این متن از مجموعه جستارهای «نورافکن» (SPOTLIGHT)،
نگاهی نقادانه به خشونت علیه زنان در قاب سینما است که به همت ژینا مدرس گرجی منتشر می‌شود.

هشدار لورفتن داستان

اتفاقی غیرمنتظره تسا را به جهانی دیگر پرتاب می‌کند؛ جهان ناامن، خوفناک و تروماتیک قربانیان تجاوز جنسی. این‌بار خود اوست که از سوی همکار وکیلش مورد تجاوز قرار می‌گیرد. از این نقطه به بعد ماجرای وکیلی موفق و بی‌اعتنا به حقیقت واقعیت‌بنیاد، به داستان زنی قربانی تجاوز جنسی و خشونت گفتاریِ دم‌و‌دستگاه قضایی بدل می‌شود. در پی این حادثه او مجبور می‌شود جایگاه امن زنی در معیت قانون را ترک کند و با گوشت، پوست و استخوانش با لبه‌های برنده قدرت مردسالارانه نهفته در قانون برخورد پیدا کند. «در نظر اول» ما را به قلب جایگاهی می‌برد که در آنجا احساسات و تجربۀ زیسته، با مناسک و بازی‌های قوانین در تعارض قرار می‌گیرند. تسا داستانش را از طریق روایت زندگی‌ و وضعیتش در زمان حال با ما در میان می‌گذارد؛ روایتی مملوء از فلاش‌بک‌ها و خاطراتی که به مدد بازی درخشان جودی کامر، رویدادها را با جزئیات تمام در اذهان مخاطبان تجسم می‌بخشد. کامر قریب دو ساعت، یک‌نفس و هنرمندانه با اجرا و بیان مونولوگ‌های طولانی همچون اسبی «تروبرد» این‌بار نه برای موفقیت شخصی که در دفاع از زنان وارد صحنۀ نمایش/دادگاه می‌شود. اما از همان آغاز حتی خود او نیز می‌داند که این رقابتی منصفانه نیست. روایت قربانیان اغلب به سبب تروما و دشواری یادآوری جزئیاتِ صحنه‌ها، تکه‌پاره، نامنسجم و سرشار از شکاف‌هایی است که وکلای متهمان و قانون درست در همانجا نفوذ و خانه می‌کنند.

در اینجا باید پرسید که برخلاف رویۀ سرتاسر رسمی، عقلانی و منسجم گفتار حقوقی، چه‌اندازه قربانیان می‌توانند تروماهایشان را به یاد آورند و دچار تناقض‌گویی نشوند. اسلاوی ژیژک در جایی می‌گوید بهترین گواه برای قربانی واقع شدن نه فکت‌هایی مؤید واقعه، بلکه اتفاقا و دقیقا تناقض‌های گفتار قربانی است. قربانی برخلاف تصور رایج، هیچ‌گونه دسترسی دقیق و بهتری به ماجرا ندارد. و چه‌بسا بیش از هر کسی در یادآوری آن دچار مشکل و فراموشی شود. فی‌المثل ممکن است بارها و بارها در روایتش چیزهایی بیفزاید یا کم کند که به ظاهر نشان‌دهندۀ دروغگویی او باشد. اما به تعبیر ژیژک، خودِ همین پریشان‌گویی بهترین گواه برای این واقعیت است که او یک قربانی است. قربانی‌ای که جز در پرتو پریشان‌خاطری، فراموشی و تناقض‌گویی‌های پیوسته نمی‌تواند نسبت مستقیمی با تروما برقرار کند.

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2321/

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹درباره تقدیم یک جایزه روزنامه‌نگاری

نویسنده: نون

الهه محمدی، در کنار نیلوفر حامدی، یکی از دو خبرنگاری بود که نام‌ و کارشان با جنبش ژینا پیوند خورده است. آن‌ها نه به عنوان قهرمانان یا نمایندگان این جنبش، بلکه به‌عنوان بخشی از یک بدن جمعی در دل این جنبش قرار گرفتند؛ یا همان‌طور که الهه در دادگاهش به روشنی گفته بود، با «ایستادن در کنار مردم». الهه محمدی خبرنگاری است که در روز به خاک سپردن بدن ژینا در قبرستان آیچی سقز در کنار مردمی ایستاده بود که بار دیگر شعار تاریخ‌مند «ژن، ژئان، ئازادی» را این بار با اسم رمز ژینا فرا خواندند و فریاد زدند. این صدای برآمده از کوردستان خیلی سریع در بین ساکنان مختلف ایران پخش شد و «زن، زندگی، آزادی» نام جنبشی شد که هم بدن‌های سرکوب‌شده‌ زنان*‌ را به هم پیوند داد و هم نشان داد که جنبش فمینیستی می‌تواند نقطه‌ تلاقی و اتحاد سرکوب‌شدگان مختلف و جداافتاده‌ باشد. در حالی که نظام سلطه می‌خواهد که ما پشت نام‌های مختلف برآمده از جنسیت، ملیت و طبقه دستان یکدیگر را گم کنیم و در رنج و سرکوب خود تنها بمانیم، اسم رمز ژینا طغیانی علیه همه‌ این جداافتادن‌ها شد. خبرنگارانی که در این جنبش، در نقطه‌ آغاز این جنبش در کنار مردم ایستادند، از سر اتفاق آن‌جا قرار نگرفته بودند. در لحظه درست در جای درست بودن‌شان حاصل سال‌ها استمرار درخشان و صادقانه در اندیشیدن، جستجو و نوشتن درباره‌ زنانی بود که در جای‌جای جفرافیای ایران شکل‌های مختلفی از سرکوب را تجربه می‌کردند. الهه محمدی و نیلوفر حامدی در کنار مردم بودند زیرا در طول سال‌های طولانی نوشتن و آموختن‌شان در جنبش فمینیستی، فهمیده بودند که چگونه آن‌ها می‌خواهند ما یکدیگر را گم کنیم و چه‌طور ما باید در کنار هم بایستیم.
نه فقط در ابعاد «ملی» و بلکه فراتر از این مرزها و در ابعاد جهانی هم آن‌ها می‌خواهند که ما یکدیگر را گم کنیم و این تلاش مستمر فمینستی بوده است که همواره در برابر این نیروی سرکوب‌گر ایستاده است. در میانه‌ جنبش ژینا، جمعی از فعالان فلسطینی برای‌مان نوشتند که «ما با شما همراه هستیم. ما به‌خوبی می‌دانیم که رژیمی که مردم خود را سکوب و ارعاب می‌کند و مردان و زنانش را به‌قتل می‌رساند نمی‌تواند از آزادی و آرمان‌های به‌حق ملت فلسطین حمایت کند.»

 و در نخستین ماه‌های نسل‌کشی اخیر در غزه جمعی از فعالان سیاسی و کنش‌گران فمینیستی بیانیه‌ای منتشر کردند که در آن هم خطاب به هم‌سنگران‌شان در جنبش ژینا و هم خطاب به هم‌رزمان‌شان در فلسطین بلند و رسا فریاد زدند که همان‌طور که جنبش ژینا «انقلاب» را از سرکوب‌گران پس گرفت و به آن معنای دوباره داد، ما وظیفه داریم، «فلسطین» و همبستگی رهای‌بخشی بین‌المللی‌ای که این چنبش می‌تواند بسازد را از گفتار سرکوب‌گران پس بگیریم و از آن خود کنیم. 

حالا الهه‌ محمدی، خبرنگار قبرستان آیچی، جایزه‌ی مطبوعاتی «خوره کوزو» را به پابلو گونزالس، وائل الدحدوح و همه روزنامه‌گران فلسطینی تقدیم کرده است که نامزد دریافت این جایزه بوده‌اند. الهه دوباره استوار و رسا صدای فراگیر جنبش فمینیستی را فریاد زده است که «ما در کنار هم می‌مانیم.» هرچه‌قدر هم که سرکوب‌گران و قاتلان بخواهند ما را در برابر هم قرار دهند و جبهه‌های مقاومت موهومی را به جان اتحاد بدن‌مند ما بیاندازند، ما در کنار هم می‌مانیم؛ از قبرستان آیچی تا غزه. الهه جهانی را آرزو کرده است که روزنامه‌نگاران بتوانند در آن در امنیت و آزادانه کار کنند. مخصوصا آنها که شجاعانه سرکوب را گزارش می‌کنند و از واداشته‌ شدن به سکوت سر باز‌می‌زنند.

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹ژینا مدرس‌گرجی، روزنامه‌نگار و فعال حقوق زنان به ۲۱ سال حبس و تبعید به زندان همدان محکوم شد

به گزارش شبکه حقوق بشر کردستان، ژینا مدرس‌گرجی، روزنامه‌نگار و فعال حقوق زنان اهل سنندج از سوی دادگاه انقلاب اسلامی این شهر به اتهام‌های «تشکیل دستە و گروە غیرقانونی با هدف براندازی نظام» به ۱۰ سال حبس تعزیری، «همکاری با گروه‌ها و دول متخاصم» به ۱۰ سال حبس تعزیری و «تبلیغ علیه نظام» به یک سال حبس تعزیری محکوم شده است.

بر اساس قانون ادغام و تجمیع احکام، از مجموع ۲۱ سال حکم صادره، اشد مجازات یعنی ۱۰ سال حبس تعزیری همراه با تبعید به زندان همدان قابل اجرا است. وکلای خانم مدرس‌گرجی اعتراض خود به این حکم سنگین را رسما ثبت و پرونده برای بررسی مجدد  به دادگاه تجدیدنظر استان ارسال می کنند.

طبق حکم صادره، مصادیق اتهامات مطرح شده علیه ژینا مدرس‌گرجی «تاسیس انجمن ژیوانو با ایدئولوژی فمینیستی و با هدف براندازی»، «شرکت هدفمند در تجمعات و بیان نمودن شعارهای ساختار شکنانه»، « ارتباط با عناصر ضدانقلاب»، «شرکت در کنفرانس ها و کارگاه های آموزشی بین المللی »، «نشر مطالب در فضای مجازی و انجام مصاحبه با رسانه‌های خارج از کشور در جهت سیاه‌نمایی اوضاع کشور و متشنج کردن فضای جامعه در برهه حساس پس از فوت مهسا امینی» عنوان شده است.

ژینا امینی که کشته شد، ژینا مدرس گرجی در صفحه اینستاگرام خود متنی نوشت که اینگونه آغاز شده بود: «ژینا هم‌نام من است.» ژینا مدرس گرجی، از فمینیست‌های انفعال‌ناپذیر جنبش زنان در کردستان است، جایی که برخورد قهری و خشونت‌آمیز با فعالان فمینیست جریان دارد و سال‌هاست هرگونه فعالیت مدنی تحت شدیدترین کنترل دستگاه‌های امنیتی قرار دارد. او از دهه ۸۰ و شکل‌گیری کمپین یک میلیون امضا تاکنون به کنشگری فمینیستی ادامه داده است. همکاری با انجمن زنان ژیوانو، راه‌اندازی اولین پادکست زنان به زبان کردی(رادیو ژی)، برگزاری لایوهای اینستاگرامی متعدد با عناوینی چون «تاملی بر خودکشی در کردستان با تاکید بر شلیر رسولی» و «اینترسکشنالیتی چیست و چگونه در فهم مسئله خشونت علیه زنان در کردستان به ما یاری می‌رساند» و ...، اطلاع‌رسانی درباره خشونت جنسی و جنسیتی علیه زنان و زن‌کشی در مناطق کردنشین و حمایت از زنان آسیب‌دیده از جمله فعالیت‌های او بوده است.

او در مصاحبه‌ای می‌گوید: «در کتاب "روایت و کُنش جمعی" نوشته "فردریک دبلیو میر" که خواندنش برای هر کنشگر اجتماعی واجب است، نویسنده به اهمیت روایت‌ها می‌پردازد و می‌گوید که چطور داستان‌ها و روایت‌ها بر فراخوان‌های سیاسی و کنش‌های اجتماعی مؤثر هستند. کُردستان سرشار از روایت‌هاست. روایت‌هایی از ظلم، نابرابری، تبعیض، سرکوب و کشتار. هیچ خانواده‌ای را در کُردستان پیدا نمی‌کنید که در دهه ۵۰ خورشیدی و حتی بعد از آن، جان‌باخته، زندانی یا مهاجر اجباری نداشته باشد و همیشه داستان‌ها و روایت‌هایی از آن سال‌ها تا به امروز تعریف شده و می‌شود. همه این‌ها انگیزه‌ای برای مبارزه به روش‌های مختلف مدنی، فرهنگی، سیاسی و ... است؛ در قالب گروه‌های مستقل، اتحادیه‌ها، انجمن‌ها، نشریات، سایت‌ها و ....»

درباره ژینا مدرس گرجی:
https://harasswatch.com/news/2063/

@harasswatch
2024/09/21 22:59:05
Back to Top
HTML Embed Code: