Telegram Web Link
«مرا یاد آر. مرا یاد آر در هواپیمایی که به مقصد نرسید. مرا یاد آر در قلب‌های مهربان و چشمان زیبایی که موشک‌باران شدند. مرا یاد آر در جان‌های از دست رفته، در چمدان‌های سوخته و در یورش بولدوزرها به آن‌چه باقی مانده بود. مرا یاد آر در آدم‌هایی که منتظرم بودند. در آغوش‌های گرمی که پژمرد، در بوسه‌هایی که سوخت، در آینده‌ای که تباه شد. مرا یاد آر در روزها دروغ، ماه‌ها و سال‌ها دروغ.»

از متن بیانیه انجمن خانواده‌های جانباختگان هواپیمای اوکراینی
ديد‌بان آزار
Photo
🔹شهلا لاهیجی درگذشت

#شهلا_لاهیجی، نویسنده، پژوهشگر، مترجم و مدیر انتشارات روشنگران و مطالعات زنان و از اولین زنان ناشر بعد از انقلاب، درگذشت. او سال‌ها تلاش کرد علی‌رغم سرکوب و سانسور، این انتشارات را یا به عبارت بهتر نشر اندیشه فمینیستی را پابرجا نگه دارد، انتشاراتی که باعث‌وبانی چاپ کتب متعددی در حوزه زنان، جنسیت و فمینیسم در ایران بوده است. همواره صدایی علیه سانسور در نشر بود.

در مصاحبه‌ای گفته بود: «به دلیل آرمان‌‌گرایی که در انتخاب آثار دارم، نمی‌‌توانم به دنبال این باشم که پرفروش‌‌ها را هم داشته باشم. موسسه ما یک موسسه درجه یک از نظر اقتصادی نیست. ولی می‌‌توانیم این افتخار را داشته باشیم که تمام آثارمان براساس یک اندیشه منتشر شده است. وقتی موسسه‌‌ای با این شرایط ۶۰ کتابش در معرض قفل است و تقریبا بی‌‌جواب چطور می‌‌تواند سرپا بایستد؟ آیا وزارت ارشاد قصد دارد ما را از طریق اقتصادی نابود کند؟ چنین قصدی برای یک حکومت نسبت به ناشر نه‌‌تنها غیرمنصفانه که خنده‌‌دار است. جنگ فیل و مورچه می‌‌شود. اما وجود دارد.»

در متنی با عنوان «سیمین عزیز! به سوگت نمی‌نشینم» در واکنش به مرگ سیمین بهبهانی نوشت: «من با شعرهای سیمین بزرگ شدم. با سیمین نوجوانی کردم، با او عشق را شناختم، اندوه را شناختم، زن را شناختم، اندوه زن‌بودن و قدرت زنانه را.» به سوگ شهلا لاهیجی نمی‌نشینیم. بسیاری از نوجوانان و زنان جوان و ... با کتاب‌هایی که او بانی انتشارشان شد، دور هم جمع شدند، فمینیسم خواندند و کتاب‌ها را دست‌به‌دست کردند. اگرچه ده‌ها کتابش را قفل کردند و اجازه انتشار ندادند، اما او یک انتشارات را به نام مبارزات زنان و اندیشه فمینیستی، برپا و حفظ کرد.
🔹در ستایش نیاز به دیگری

«سوگواری کن و سازماندهی کن»

نویسنده: ساناز عظیمی‌پور

رنج از‌دست‌دادن و سوگواری آن محدود به تجربه‌ مرگ اطرافیان یا جدایی از شریک عاطفی یا دوستی نمی‌شود. تجربیاتی مانند طردشدن از گروه یا جامعه، بیماری، آوارگی، تبعید، زندانی‌شدن، جنگ یا انقلاب تجربیاتی هستند که در جریان زندگی، شکافی عمیق ایجاد می‌کنند. سوگ زندگی به شکلی که قبل از جنگ می‌شناختم، سوگ آنچه که در کشور دیگر یا خارج از زندان بودم، یا حتی سوگ از‌دست‌رفتن امکان بازگشت به خانه.

ما -شاید امروز بیش از هر زمان دیگر- در مواجهه‌ با جهان حاضر سوگواریم. فجایعی که جلوی چشمان ما اتفاق می‌افتد نسبت ما را با یکدیگر و با جهانی که در آن زندگی می‌کنیم - احتمالا برای همیشه- تغییر داده است. «دیگر به عقب باز نمی‌گردیم»، جمله‌ای که بارها در خیزش ژینا شنیدیم، به گمانم بیش از هرچیز بیانگر همین تغییر است. ما هنوز سوگوار بیش از شش میلیون نفری هستیم که در کرونا بی‌رحمانه از دست رفتند. ما هنوز سوگوار کشته‌های خاوران، کشته‌های آبان، کشته‌‌های انقلاب ژینا و همه کشته‌شدگان این سالها هستیم. ولی چرا باید در جهانی که هر‌روز ما را به -بازگشت به زندگی روزمره و چرخه‌ تولید- فرا می‌خواند، سوگواری کنیم؟

فلسفه‌ فمینیستی به ما یادآوری می‌کند که سوگواری اساسا امری سیاسی‌ است. اینکه سوگواری لازمه‌ به‌رسمیت‌شناختن پیوند‌های عاطفی ماست. پیوندهای عاطفی‌ای که نه فقط بخشی از ما، بلکه اساسا کل وجود ما را تشکیل داده‌اند. اینکه خلاف تصویر قالب از انسان مستقل و خوشبخت در سرمایه‌داری، که انسانی بدون «وابستگی» یا نیاز است، «ما» اساسا به‌صورت مفرد و مجزا از دیگری بدون وابستگی و نیاز به دیگری وجود نداریم. به بیانی دیگر، «من» فقط و فقط در پیوندها، وابستگی‌ و نیازم به دیگری‌ است که تعریف می‌شوم. اهمیت این این نوع نگاه، علاوه بر زیر‌سوال‌بردن نظام فردگرایی سرمایه‌داری، در به‌چالش‌کشیدن فهم رایج از اتونومی‌ و استقلال شخصی نیز هست. اتونومی نه در نفی مطلق وابستگی، بلکه در رابطه‌ با آن تعریف می‌شود. سوگ به معنی مواجه‌شدن با  «شکنندگی» نیز هست. شکنندگی به معنی پذیرش رادیکال این امر که ما اساسا آسیب‌پذیر هستیم. پذیرفتن این آسیب‌پذیری می‌تواند نقطه‌ آغازین برای ورود به نوع جدیدی از رابطه با خود و «دیگری» باشد. رابطه‌ای که قبل از هرچیز آسیب‌پذیری متقابل را به رسمیت می‌شناسد. باتلر علاوه بر این عدم توانایی تحمل‌کردن رنج و طی‌نکردن دوره‌ سوگ جمعی به‌عنوان جامعه را به یکی از مهم‌ترین دلایل پیشروی چرخه‌ خشونت در جهان امروز می‌داند.

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2261/

@harasswatch
تسلیت_۳۰۰_تن_از_فعالان_مدنی_و_فرهنگی_به_مناسبت_درگذشت_شهلا_لاهیجی.pdf
94.7 KB
تسلیت_۳۰۰_تن_از_فعالان_مدنی_و_فرهنگی_به_مناسبت_درگذشت_شهلا_لاهیجی.pdf
ديد‌بان آزار
Photo
#نیلوفر حامدی و #الهه_محمدی، پس از ۱۵ ماه «بازداشت موقت» به قید وثیقه از زندان اوین آزاد شدند.

غنچه قوامی: ۱۵ ماه برای این قاب انتظار کشیدیم. انتظاری نه از جنس انسداد عمل و خیره‌شدن و منفعلانه چشم‌دوختن به وهم و واهیات، که از جنس حفظ سنگر و ساخته‌ها. دست‌های زیادی به نام شما بهم گره خوردند، محکم‌تر یکدیکر را چسبیدند، به پشتوانه شما که نمی‌خواستید و نگذاشتید خون ژینا بر زمین بماند، به بهای از دست دادن آزادی، دورافتادن از عزیزانتان و رنج‌های گفته و ناگفته، مشقت‌های گفتنی و ناگفتنی ۱۵ ماهه.

آزاد شدید و حالا می‌توانید خیل متن‌هایی را که برایتان و درباره‌ حضورتان در آن لحظه نوشته شده بخوانید، رسانه، عرصه نمایش  لحظات پرشکوه، کنش‌های قهرمانانه و یک‌آنی‌های خیره‌کننده است و با تداوم و تاریخ، با ترسیم راه‌های آمده و راه‌های پیش رو ناسازگار. اما در انتظارتان بوده‌اند خیل کسانی که عملکردتان را با اتکا به یک‌به‌یک قدم‌های پشت سر گذاشته این سالیان و در امتداد آن معنا کردند، عکس‌ و نامتان را در پیوند با مبارزات قدمت‌دار جنبش زنان بالا بردند، به شما متصل ماندند و‌ به قول سین عزیز دربندمان با شما شدند و شدیم «یک تن در جغرافیاهای مختلف»، در برابر بهتان و دیوار.

حالا خنده‌هایتان بلندتر است و قدم‌هایتان آزادتر.‌ این آزادی نابهنگام، مبارک و مرهم عزیزان جان‌به‌لب‌آمده‌تان، مبارک و مرهم این تن جمعی زخم‌خورده و سرکوب‌ناپذیر، و مبارک «زن، زندگی، آزادی»

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
به‌رسم هر دیداری با مادری دادخواه که اضطراب فرزندش را دارد، وقتی از ماشین پیاده شدم، اول دست‌هایشان را بوسیدم.
لحظه‌های اول نمی‌دانستم آنجا به‌عنوان یک رهگذر رفته‌ام یا خبرنگار بی‌حس و حال. به هر حال رفتم. حمایت از مادران معترض اعدام، به هر شکل و شیوه‌ای وظیفه ما است که خود را جزئی از زن زندگی آزادی می‌بینیم.

مادر سه زندانی محکوم به اعدام به نام‌های پژمان فاتحی، محمد فرامرزی و وفا آذربار آنجا حضور داشتند. خانواده یکی از زندانیان خود را در ماشین حبس کرده و مادران پژمان فاتحی و محمد فرامرزی هرکدام تصویر پسرشان را در دست گرفته و با ماژیکی بالای آن نوشته‌ بودند: «اعدام نکنید»

یک سال و نیم است که نه تماسی با فرزندانشان داشته‌اند و نه دیداری. حتی نمی‌دانند آن‌ها را در کدام زندان نگهداری می‌کنند و هربار جلوی یک زندان می‌روند تا بفهمند فرزندانشان کجا هستند؟

مادر سه نفر از این زندانیان سیاسی پس از یک سال و نیم بی‌خبری، سرمای زمستان را درحالی در خیابان‌های ولنجک سر می‌کنند که بارها با انتشار ویدیوهایی خبر از گرفتن اعتراف اجباری از فرزندانشان داده‌اند و از سازمان‌های حقوق بشری درخواست کمک برای لغو حکم اعدام را کرده‌اند. مادر یکی از متهمان می‌گوید: «ما به حکم اعدام اعتراض کردیم، اما می‌خوان همونو اجرایی کنن.»

می‌گوید به او گفته‌اند اگر با یک مرد برود برای پیگیری کار فرزندش بهتر است اما پسرش تنها مرد خانواده محسوب می‌شود: «من هیچ‌کس رو ندارم فقط این پسر و یک دختر دارم. بچه‌هام پدر ندارن و خودمم بیماری خاص دارم.» در سرما کمی صبر می‌کنیم. دوست داشتم هرچه زودتر آن‌ها را با یک ماشین راهی مقصدی کنم. از صبح سرپا بودند و می‌توانستم بفهمم که چقدر خسته شده‌اند.

دو روز گذشته، حالا نیروهای امنیتی خانواده‌های زندانیان را چنان تحت فشار گذاشته‌اند که همگی به شهرهای خود بازگشته‌اند. نگران حالشان هستم اما از ترسشان حتی جواب تلفن کسی هم نمی‌دهند. همسر یکی از متهمان وقتی از فرط نگرانی با او تماس می‌گیرم، می‌‌گوید به خانواده‌اش گفته‌اند: «با این سر و صدا نمی‌تونی پسرتو نجات بدی. فقط دست ماست که نجات بدیم یا ندیم.»

از حس و حال عجیبم حوالی صبح شدن هوا برایش می‌گویم، اینکه وقتی موقع برگشت سوار اتوبوس شدم، طناب دار دور گردنم حس کردم و به مرز خفگی رسیدم. در مقابل از چند روز اخیر خانواده‌اش برایم روایت می‌کند: «طلوع صبح که میشه، من دیگه دیوونه میشم.»

چند روز است که طلوع صبح بویِ مرگ می‌دهد. ترس دارم که خبر اعدام شدنشان را بخوانم. به لوستر که نگاه می‌کنم، انگار چیزی از آن آویزان است که می‌خواهد خفه‌ام کند. حتی گردنبندی که یادگار خواهرم است که ۱۱ سال فرسنگ‌ها دور از کشورش مانده، برای گردنم سنگین است.

حمایت از این مادران، در امتدادهای آرمان‌های ژن ژیان ئازادی است. همانطور که فعالان مدنی در بیانیه اتحاد و همبستگی فعالان مدنی در مخالفت با اعدام نوشته بودند: «زن زندگی آزادی یعنی پایان دادن به احکام ارتجاعی «اعدام»، بدون هیچ چون‌وچرایی.
اگر شعار و نام قیامی که با خون (مهسا) ژینا امینی آغاز شد، زن زندگی آزادی است، پس باید هر چه رساتر اعلام کنیم که اعدام یک قتل عمد حکومتی است و هیچ انسانی با هیچ دلیلی نباید اعدام شود. ما تنها با تلاش جمعی برای «الغای اعدام» می‌توانیم «زندگی» را محقق کنیم. زندگی‌ای که یکی از ارکان اصلی قیام جاری است و‌ علیه ارتجاع، کشتار و عادی‌سازی از حربه‌ی اعدام در مقام تاکتیکی سرکوبگر علیه اعتراضات برحق مردمی است.»

@harasswatch
2024/09/22 12:36:16
Back to Top
HTML Embed Code: