Telegram Web Link
Forwarded from ایسنا
ورود دادستانی به ماجرای تعرض در فوتبال پایه مشهد

🔹بعد از انتشار خبری مبنی بر تعرض یک مربی فوتبال در رده سنی پایه به ۱۵ نوجوان مشهدی، دادستانی مشهد ورود کرده‌ است.

🔹دادستانی مشهد از مسئولان اداره کل ورزش و جوانان خواست تا در رابطه با ماجرای تعرض به فوتبالیست‌های نوجوان مشهدی توضیحاتی ارائه کنند.

🔹اکنون شکایتی در دادستانی استان در ارتباط با این موضوع ثبت نشده است.

isna.ir/xdNbQJ
@isna94
Forwarded from زاگاه
🔸دادگاه عالی آمریکا پنجاه‌سال پیش در چنین روزی رأی خود در پرونده «رو علیه وید» را که به قانونی شدن سقط خودخواسته جنین در آمریکا انجامید، اعلام کرد، اما سال گذشته با لغو شدن این حکم تاریخی، مبارزه برای «حق بر بدن» و حق برخورداری از «سقط جنین ایمن»، پنجاه‌سال به عقب برگشت. طرفداران ضد سقط جنین ادعا می کنند که کار آنها به پایان نرسیده است چراکه آنها تصویب قانونی است که سقط جنین را در سطوح ایالتی و فدرال محدود می کند.

◽️جین مانچینی، رئیس صندوق آموزش و دفاع «مارچ برای زندگی» به سی‌ان‌ان گفته است: «جنبش حامی زندگی به تازگی یک پیروزی بزرگ را در لغو «روو در برابر وید» تجربه کرده است، اما کار ما برای ساختن فرهنگ زندگی هنوز تمام نشده است. گام‌های بعدی، حرکت رو به جلو به سمت آمریکای پساروخواهد بود.»

◽️اکنون هفت‌ماه از تصمیم دادگاه عالی آمریکا می‎گذرد. تصمیمی که زندگی میلیون‎ها زن در ایالات متحده را تحت تاثیر قرار داد. در این هفت‌ماه زندگی زنان چگونه بوده است:

◽️حداقل سیزده ایالت از زمان ملغی شدن «رودر برابر وید» در سال ۲۰۲۲، سقط جنین را ممنوع و یا به شدت محدود کرده‌اند. سقط جنین قانونی در ایالت‌هایی با قوانین سختگیرانه ۹۵ درصد کاهش یافته است، این مساله به خصوص زنان رنگین‌پوست را که میزان سقط جنین و مرگ‎ومیرهای مرتبط با بارداری در میان آنها بالا است، تحت تأثیر قرار داده است.

◽️فقر و عدم دسترسی به مراقبت‎های ضروری، زنان سیاه‌پوست را چهاربرابر بیش از زنان سفیدپوست در هنگام زایمان و وضع حمل می‌کشد. محدود کردن دسترسی به سقط جنین به طور نامتناسبی بر سیاه‌پوستان تاثیر گذاشته و باعث می‌شود که نرخ فقر تا بیست درصد میان آنان افزایش پیدا کند.

◽️بیش از هشتاد درصد از کلینیک‎ها در ایالت‌های با ممنوعیت شدید سقط جنین، انجام این عمل را متوقف کرده‌اند. از هر هزار زن سیاه‎پوست در تگزاس، هجده نفر در سال ۲۰۱۹ سقط جنین خودخواسته داشتند. اکنون با تعطیل شدن اکثر کلینیک‌ها در این ایالت، افراد باردار برای دسترسی به کلینیک‎های سقط جنین ناچارند بیش از شش ساعت سفر کنند. متوسط زمان دسترسی این زنان پیش از ملغی شدن قانون «روو» به کلینیک سقط جنین، پانزده دقیقه بود.

◽️ممنوعیت سقط جنین به خصوص افراد بدون مدرک قانونی را ناچار می‌کند که برای دریافت مراقبت‌های لازم، به سایر ایالت‏ها سفر کنند که همین مساله خطر دیپورت شدن آنان را نیز افزایش می‌دهد. در تگزاس یک میلیون و ششصد هزارنفر بدون مدرک قانونی زندگی می‌کنند که برای این افراد سقط خودخواسته جنین بطور کامل ممنوع است. این ممنوعیت مهاجران و پناهندگان را وادار می‌کند که برای دریافت مراقبت‌ها و خدمات لازم هزینه بیشتری را متحمل شوند، این در حالی است که پنجاه درصد آنها فاقد بیمه هستند.

◽️پرونده معروف «رو در برابر وید» که به قانونی شدن سقط جنین در آمریکا انجامید، در ژانویه ۱۹۷۳ مطرح شد و طی آن دادگاه عالی آمریکا تصمیم خود را اعلام کرد. این پرونده که توسط جین رو، زن مجردی که قصد داشت بطور قانونی و ایمن به بارداری‌اش پایان دهد، تشکیل شده بود با حمایت دادگاه عالی مواجه شد و بدین صورت قانون تگزاس را که سقط جنین را تنها در صورت تهدید جانی بارداری برای مادر مجاز می‌دانست، لغو کرد.

◽️در زمان صدور این حکم، سقط جنین تقریبا در اکثر ایالت‌ها مگر در موارد تهدید جانی برای زن، موارد بارداری ناشی از تجاوز جنسی، ناهنجاری جنین یا بارداری حاصل از زنای محارم ممنوع بود. پرونده «رو» باعث شد تا قوانین ایالتی در خصوص سقط جنین مغایر با قانون اساسی تشخیص داده شود و خدمات دسترسی به سقط جنین امن بیشتر در دسترس قرار گیرد.

#زاگاه
🔶@zaagaah


https://zaagaah.com/rplk
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صدای عالیه مطلب‌زاده و به دنبال آن سرودخوانی زندانیان بند نسوان اوین

از صفحه غزل عبدالهی، دختر #عالیه_مطلب_زاده

تصویرسازی‌ها از زنان زندانی نیز اثر غزل عبداللهی است.‌ نمایشگاه این تصاویر روز گذشته در هامبورگ افتتاح شده و ماه آینده نیز در برلین برگزار خواهد شد. @wentrup_gallery
🔹روایتی از زیستن در بازداشتگاه

🔹ما از لابلای کلمات و آواها دست‌های یکدیگر را پیدا می‌کنیم.

نویسنده: الف

دوباره آنجا بودم. میان همان چهار دیوار خناسی که نه مربع بود و نه مستطیل و نه حتی ذوزنقه. هشت متر سلول که در پایین آن تنگ‌تر می‌شد و به چهار متر می‌رسید. «به صحنه تجاوز بازگشتم.» این اولین فکری بود که از سرم گذشت. تنها بودم. دوباره تنها. پتوهایم را پهن کردم؛ مرتب. دو پتو برای زیر بدنم، یک پتو را استوانه‌ای همچون عروسکی بدون سر و پا تا کردم و گذاشتم برای بالشت و یک پتوی سیاه را هم برای اینکه روی خودم بکشم. یاد ز افتادم و اینکه چقدر از گربه سیاه می‌ترسد و این پتوی سیاه شبیه گربه سیاه است. «ز نه. تو هرگز نباید پتویی شبیه این پتو را ببینی.» اینها را با خودم داشتم می‌گفتم که سرتاسر فکرم را خشم دربرگرفت. از خودم و از این خشم ترسیدم؛ از رفت و آمد سریعم میان حس خواستن خیر برای دوستانم و شر برای آنها.

خشم داشتم از اینکه حتی توی دیدن این لحظات تنها هستم و نهایت کار، می‌توانم فقط راوی این لحظات برای خواهرهایم باشم. «من نمی‌خواهم راوی باشم. من نمی‌خواهم به من افتخار کنید. من نمی‌خواهم برایم غصه بخورید. من فقط می‌خواهم این هم تجربه مشترکی میانمان باشد. مانند تمام تجربه‌های مشترک دیگرمان و ساعت‌ها حرف و حرف. ولی درباره این سلول، این موقعیت، باز هم من باید حرف بزنم و حرف‌هایم قراری نگیرد در روایت تو.»

سین هر بار که برای هواخوری می‌رفتیم، اگر پسرهای تازه بازداشت‌شده پشت در بهداری، رو به دیوار، روی زمین چهارزانو زده بودند، پاهای خود را محکم‌تر روی زمین برای قدم برداشتن می‌کوبید تا با این صدا به آنها سلام کند. از این سلول به آن سلول ما دنبال پیداکردن راهی برای سلام دادن به یکدیگر بودیم و اینکه نام یکدیگر را بدانیم. در فضاهای مشترک سلول‌ها برای یکدیگر یادداشتی می‌گذاشتیم. حین رفت‌وآمد به توالت دم سلول‌ها اسم خودمان را می‌گفتیم و گاهی اسمی می‌شنیدیم. وقتی که تمام راه‌های ارتباطیمان با یکدیگر مسدود بود و تازه هزینه‌اش را داده بودیم، ‌یکی فریاد می‌زد: «ای‌یَح» و از این سلول به آن سلول،‌ از این ردیف سلول‌ها تا به آن ردیف سلول‌ها همین آوا، دومینووار پخش می‌شد. آوایی که برای آنها معنایی نداشت و نشانی از دیوانگیمان بود اما برای ما کارکردش جلوتر از معنایش حرکت می‌کرد. رادیو را می‌آوردند و توی کریدور می‌گذاشتند تا صدای نویز میان موج‌های آن، روی صدای ما سوار شود

https://harasswatch.com/news/2105/

@harasswatch
🔹پاسخی به لیلی گلستان

🔹ما از نام‌های خانوادگی و جایزه‌ها گذر کرده‌ایم

نویسنده: سمیرا راهی

در خیزشی که شعار آن «زن، زندگی، آزادی» است، که هرکسی خشتی به دست گرفته تا از نو دیواری بسازد که در آن زن هویت و کرامت زن را پس بگیرد، که دیگر از کلیشه‌ها و جوک‌ها و صفت‌های جنسیت‌زده برای تحقیر زن استفاده نشود، یک «روشنفکر» امروزی، زن دیگری را فقط برای آنکه هنرش را نمی‌پسندد و شاید کارش را حتی «هنر» نمی‌داند، «فاسد، مبتذل و فاحشه» خطاب می‌کند و ورود او به اعتراض و پیوستنش را به خیزش انقلابی، «آلوده‌کردن» خیزش برمی‌شمارد.

شاید تا به اینجا همه‌چیز تعریف یک نگاه بالا به پایین، ادبیات زن‌ستیزانه و تحقیرآمیز باشد؛ اما قصه‌ از آنجایی شروع می‌شود که خانم تهرانی جوابیه‌ای درخشان می‌دهد و می‌نویسد: «در انقلابی که به رهبری زنان آغاز شده و نامش "زن، زندگی، آزادی" است، همه زنان حق این را دارند که خواسته‌ها و مطالباتشان را فریاد بزنند.» و در بزنگاه مقابله‌ با یک تفکر به اصطلاح روشنفکری، به شعار «زن، زندگی، آزادی» لباس واقعیت می‌پوشاند. او از دفاع از خود فراتر می‌رود و می‌نویسد: «شما حق ندارید دیگری را ولو یک زن کارگر جنسی را ساکت کرده و دیگران را علیه او تحریک کنید.» 

خانم گلستان، قدوقامت هنرش را بلندتر از زنی می‌بیند که با آن جملات درخشان به گوش او، به گوش همه ما، گوشواره آزادی بیان می‌آویزد. خانم گلستان بیانه می‌دهد، در بیانه‌اش اما انگار همان‌جایی ایستاده که در مقابل «فروغ فرخزاد» ایستاده، همان «بالایی» که انگار دوست دارد همه جهان را از آنجا نگاه کند. می‌گوید شهناز تهرانی را «زیاد» نمی‌شناسد.

خانم گلستان از ما می‌پرسد: «می‌دانید چه کسی را قضاوت می‌کنید؟» و روی «چه‌ کسی» آکسان می‌گذارد، خانم گلستان در همین بیانیه نیم‌بند هم بالای منبری ایستاده که ما را کوچک‌تر می‌بیند، که خود را سوزن پرگاری در وسط کاغذ می‌بیند و ما را جایی دورتر از خود می‌نشاند.

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2107/

@harasswatch
🔹در همبستگی با نویسنده متن «روایتی از زیستن در بازداشتگاه»

🔹«انکار نجات‌بخش نیست»

نویسنده: نون

رفیقی نوشته بود گفتن از سیاهی‌های حبس را می‌گذاریم برای روزی که با گفتن‌شان دلمان از غصه نترکد. این را می‌دانم و می‌خواهم از آن سیاهی‌ها بگویم. زیرا که به قدرتِ روایت باور دارم. باور دارم که قصه‌ها با تمام سایه‌ها و تاریکی‌هایشان، می‌توانند نور باشند؛ اصلا مگر سایه بدونِ نور، شدنی است؟ نوری تابیده می‌شود، چیزی روشن می‌گردد و سایه‌ای می‌افتد آن پشت.

وقتی «روایتی از زیستن در بازداشتگاه» را خواندم، انگار که سیلی خورده باشم، به یاد آوردم. وقتی نویسنده نوشت از ایستادنِ بازجو مقابل صندلی و تهدید به تجاوز، تنم رفت توی همان اتاق و تازه کرد خاطراتِ عامدانه فراموش‌شده را. آنجا که الف از نیشگون گرفتنِ تروماها و تجربیاتِ خشونت و آزار ما توسط بازجوها نوشت، بدنم خیس عرق شد و مرور شدم دوباره کنار بازجو. باید می‌نوشتم.‌

قلبم دست‌وپا میزد که بیرون بپرد. انگشتان پاهایم را توی جوراب جمع کردم. یخ زده بودند. احساس کردم صد سال است که یک چکه آب نخورده‌ام. زبانم شده بود تکه گوشتی خشک و چروک‌شده. «این نوشته که اصلا به آن‌ها ارتباطی نداشت. می‌خواست به کجا برسد؟» زیرِ هجوم افکارِ وحشی، له شده بودم. یادداشتِ پرینت‌شده روایتی بود از آزار جنسی مربوط به دورانِ کودکی‌ام. یادم آمد موقع نوشتنش چه دردی کشیده بودم. روایتی که ده سال بعد از آزارها نوشته شده بود. قصه‌ای بود پر از جزئیات و کلماتِ خشمگین و زجرآور.

آن‌ها تمام تلاششان را می‌کنند تا ثابت کنند آزار ما هدفشان است. آن‌ها بی‌تابانه نشان می‌دهند عریانیِ خشونتِ افسارگسیخته و ذاتِ پلید و غیرانسانی‌شان را. این روایات که بیرون می‌آیند، آدم با همه‌ رنجی که می‌کشد، به خودش می‌آید. به یاد می‌آورد و این بار بدونِ چشم‌پوشی از نیت‌های شوم آن‌ها؛ «ندیدن فایده‌ای ندارد زن. انکار، نجات‌بخش نیست. بپذیر آن‌ها ظلم و تاریکیِ مطلق‌اند.»

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2108/

@harasswatch
جمعی از متفکران عرب از دریچه گفت‌وگو با متن «انقلاب فیگوراتیو زنانه»، نوشته ال که پیشتر در دیدبان آزار منتشر شده بود، مجموعه یادداشت‌هایی را درباره انقلاب ژینا نوشته‌اند. این متن‌ها به مرور ترجمه و در دیدبان آزار منتشر خواهد شد.

https://aljumhuriya.net/en/2023/01/27/the-revolution-in-iran-and-our-imagination%ef%bf%bc/


متن «انقلاب فیگوراتیو زنانه»:
https://harasswatch.com/news/2049/

@harasswatch
🔹تاملی در فراخوان «سلام بر خورشید» نیلوفر حامدی

🔹یوگا؛ نامه‌ای بدنمند از زندان

نویسنده: مانیا اکبری

نیلوفر صادقانه با فراخوان بدنمندانه و تکرار ۳۰ بار «سلام بر خورشید» اعلام می‌کند من به این راه متعهد هستم و سعی می‌کنم تا جایی که می‌توانم آن را معتبر طی کنم. فلسفه‌ یوگا آرامش، الهام‌بخشی، انگیزه، عدم محافظه‌کاری، خومختاری، خودمراقبتی و دگر مراقبتی را که «امروزه کلیه‌ این وضعیت‌ها امری سیاسی است» به ارمغان می‌آورد و آگاهی بدن و روان را به گونه‌ای گسترش می‌دهد که هرگز تصور دسترسی به آن ممکن نبوده است.

نیلوفر با بدنی سیاسی و حافظه‌ سیاسی، تحت فشار محدودیت‌ها و محرومیت‌ها در زندانی که قرار است بدنش را مکان دفن تروماهای روزگارش بکند، با تمرینات «سلام بر خورشید» در فراخوانی بدنمندانه وجودش را مکان و نشان رهایی و آزادی کرده و به بدن‌های ما پیوند می‌زند. او بدن جمعیِ مسلطی را شکل می‌دهد که پُر از امید و آرزومند است. این پیروزی یک بدن است که در فعل و انفعالات فلسفه‌ یوگا، تبدیل می‌شود به «آگاهی بدن جمعی» که مقاومت را تمرین کرده و آزادی را در پیش دارد.

نیلوفر با انجام یوگای سلام بر خورشید که در فقر دیدن روزانه‌ خورشید است، به تجسم واقعیتی می‌رود که خورشید را هرروز در زندان می‌بیند. تا که بر واقعیت رنج‌آور زیست خود غلبه کند. نیلوفر با بدن خود می‌نویسد. دعوتی صادقانه و شجاعانه که قرار است او را از زندان تن و تنِ در زندان برهاند و کتاب مقاومت بدنمندش را برساند به نویسنده‌ این متن در لندن تا هر‌روز با نام «ناماسته نیلوفر» بدنش را آگاه کند و به صداقت، شجاعت و مقاومت او بیاندیشد. ناماسته نیلوفر به امید آزادی و پیروزی بدن‌هایمان.

متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2106/

@harasswatch
Forwarded from بيدارزنى
🟣 نازیلا معروفیان، روزنامه‌نگار در توییتر خود خبر داده که بر اساس رای شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی افشاری، با اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام و نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی از طریق انتشار مصاحبه با پدر #مهسا_امینی به ۲ سال حبس تعزیری، ۱۵ میلیون تومان جریمه و ۵ سال ممنوع الخروجی از کشور محکوم شده است.

نازیلا معروفیان ۲۳ ساله و اهل سقز در استان کردستان و روزنامه‌نگار «رویداد ۲۴» است. او بعد از انتشار مصاحبه‎‌اش با امجد امینی، پدر ژینا (مهسا) امینی در تاریخ هشتم آبان ماه سال جاری در منزل یکی از دوستانش در تهران بازداشت شده بود. نازیلا معروفیان پس از بازداشت به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد و بعد از مدتی نیز به زندان قرچک ورامین منتقل شد.

مصاحبه نازیلا معروفیان با پدر ژینا (مهسا) امینی در وب‌سایت «مستقل‌آنلاین» منتشر شده بود. این مصاحبه سپس بدون ارائه هیچ توضیحی از وب‌سایت این خبرگزاری حذف شد.


#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتصاب_سراسری

@bidarzani
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز دادگاه آرمیتا عباسی برگزار می‌شود.  بیش از ۱۰۰ روز از بازداشت او گذشته و با آزادی او به قید وثیقه نیز مخالفت شده است. او مدتی قبل در اعتراض به وضعیت و بلاتکلیفی‌اش در زندان فردیس کرج دست به اعتصاب غذای خشک زده بود.

وکیل پیشین آرمیتا اعلام کرده بود که به او اجازه ملاقات با موکلش داده نشده و از آنجا که  دفاع مطلوب برایش ممکن نبود از پرونده استعفا داد. روز گذشته پدر آرمیتا خبر داد که تنها مدتی کوتاه مانده به برگزاری دادگاه، وکیل انتخابی جدید او توسط شعبه یک دادگاه انقلاب پذیرفته شده است.

مادر آرمیتا در صفحه اینستاگرام خود نوشته است: «آرمیتا جانم، نهم بهمن‌ماه ۱۱۰ شبانه‌روز خواهد بود که ندارمت. من ایمان دارم که دعای مادر عرش را به لرزه در می‌آورد. امید که خبری در پیش است.»

به امید رهایی آرمیتا عباسی و خوشحالی پدر و مادرش که در این مدت، جانانه پشت او و باورهایش ایستادند، صدایش شدند و ظلم و بی‌عدالتی را رسوا کردند.

@harasswatch
Forwarded from بيدارزنى
🟣 #سروناز_احمدی در دادگاه بدوی، به ریاست قاضی صلواتی، مجموعا به ۶ سال حبس محکوم شد. حکم صادر شده علیه او، ۵ سال بابت اتهام اجتماع ‌و‌ تبانی و‌ ۱ سال برای اتهام تبلیغ علیه نظام است.

وی در صفحه اینستاگرام‌خود نوشت: «شش سال زندان گرفتم تو دادگاه بدوی. می‌ارزيد. به احساس تعلق به یک جمع بزرگ قدرتمند كه در تلاش هست تا سرنوشتش رو دست خودش بگيره می‌ارزه.»

#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتصاب_سراسری

@bidarzani
ديد‌بان آزار
Photo
۹۰ روز از بازداشت #نیلوفر_میرزایی، دانشجوی ورودی سال ۱۴۰۰ رشته گرافیک دانشگاه الزهرا می‌گذرد. او روز دهم آبان‌ماه، هنگام خروج از درب خوابگاه توسط نیروهای امنیتی بازداشت‌ شده و به زندان اوین منتقل شده بود. اکنون پس از سه ماه، او در زندان قرچک ورامین بلاتکلیف به سر می‌برد و وضعیت پرونده‌اش نامعلوم است. فعالان دانشجویی در فراخوانی اعلام کرده‌اند که دوشنبه دهم بهمن‌ماه، ساعت ۱۰ شب یکصدا از نیلوفر خواهند نوشت و به وضعیت او اعتراض خواهند کرد.

دانشجویان الزهرا بارها در اعتراض به این بازداشت‌ها در دانشگاه تجمع کرده‌اند و خپاستار آزادی فوری هم‌دانشگاهی‌های خود شده‌اند. آنها در بیانیه‌ای مسئولان دانشگاه بویژه ریاست دانشگاه الزهرا را به هم‌دستی و هم‌کاری با نیروهای امنیتی و فراهم کردن نفوذ و ورود دستگاه امنیتی به دانشگاه متهم کرده‌ و نوشته‌اند: «ریاست نامحترم دانشگاه الزهرا بداند که امروز بر کسی پوشیده نیست که تمامی احضارها و بازداشت‌‌های دانشگاه الزهرا با لیستی که حراست و ریاست به نهادهای امنیتی داده‌ است صورت گرفته و هیچ‌گونه مساعدتی از سوی دانشگاه برای تسریع روال پرونده‌ها صورت نگرفته‌ است. پس هرگونه ادعا در این باب، تماما باطل است.»

دانشجویا الزهرا اعلام کردند: «ما دانشجویان دانشگاه الزهرا  با وجود تحمل فشارها و تهدیدها، از همراهی با خواست‌های به حق مردم کوتاه نخواهیم آمد و تا آزادی بی‌قید و شرط هم‌دانشگاهی‌های دربندمان و لغو هر گونه رفتار غیر قانونی علیه آنان دست در دست یکدیگر به همدلی و خواهری خواهیم ایستاد.»

@harasswatch
Forwarded from بيدارزنى
🟣 #بیدارزنی:  آمازون، خرید اختیاریِ حجاب اجباری!


پس از سقوط کابل و تسخیر افغانستان به دست نیروهای طالبان و نامیده شدن قدرت حاکم تحت عنوان امارت اسلامی، علاوه بر گسترش روزافزون نابرابری و فقرِ از پیش موجود، تبعیض‌ها و ستم‌های سیستماتیک علیه زنان به سرعت چندین برابر شد. اسارت در خانه، حجاب اجباری، ممنوعیت از کار و تحصیل و محرومیت زنان از سهم‌گیری در فعالیت‌های سیاسی- اجتماعی از جمله ستم‌هایی است که طالبان بر نیمی از جمعیت افغانستان تحمیل کرده است. ستم‌های مضاعفی که به نظر می رسد با گذشت یک سال و نیم از اِعمال آن‌ها، پذیرش آن برای دنیای غرب امری عادی شده است.

در حالیکه زنان در افغانستان مجبور شده‌اند تا طبق قوانین طالبان برای برخوردار شدن از حداقل‌های زندگی اجتماعی و رفت و آمد در شهرها و معابر عمومی به میل طالبان لباس سیاه بلند، برقع و نقاب بر سر و تن داشته باشند، همچنان برخی از مقام‌های طالبان از بی‌حجابی در کشور شکایت دارند و می‌گویند فقط برقع را به عنوان پوشش کامل قبول دارند و استفاده از آن باید اجباری شود.

در چنین وضعیت تحمیل‌شده غیرقابل توصیفی، فروشگاه آنلاین شرکت آمازون در حال فروش همان برقع‌هایی است که زنان در افغانستان از ترس جانشان مجبورند به تن کنند. شعار تبلیغاتی این فروشگاه آنلاین برای فروش کالایی که معنا و دلالت آن برای زنان افغانستان، زمین تا آسمان با زنان کشورهای غربی فرق می‌کند این است: «لباسی که هر زنی باید داشته باشد» و «زیبایی‌ات را برای آن فرد خاص نگه دار»

بازار فروش این برقع‌ها طبعا نمی‌تواند خود افغانستان باشد، چون خدمات شرکت آمازون در این کشور ممنوع است. البته اگر گروه هدف این برقع‌های ۱۰۰ دلاری، زنان داخل افغانستان نیز بودند، جای تعجب نبود چرا که صاحبان قدرت و سرمایه پیش‌تر هم اثبات کرده‌اند که حجاب اجباری و انقیاد زنان نه تنها مسئله آن‌ها نیست که همیشه می‌تواند بهانه‌ای برای کسب سود بیشتر باشد.
در قسمت توضیحات تکمیلی درباره این کالا نوشته شده است که از مرزهای افغانستان و پاکستان وارد می‌شود، در ۵ رنگ موجود است و «مناسب برای مهاجران، جهانگردان، خبرنگاران و کسانی که به افغانستان، پاکستان و سایر کشورهای مسلمان سفر می‌کنند» است.

آیا خریدن و پوشیدن آنچه در کشورهایی نظیر افغانستان و ایران مایه عذاب و فرودستی است، توسط زنان غربی و برای آن‌ها مایه هیجان و نشاط و افزایش آدرنالین می‌شود؟ آیا همچنان بخش بزرگی از دنیای غرب معتقد است که حجاب اجباری زنان در کشورهای تحت حکومت‌های اسلامی و زن‌ستیز، به تنوع زیستی و فرهنگی انسان‌ها برمی‌گردد و انتخابی کاملا شخصی است؟ آیا خون‌های ریخته شده زنان توسط عاملین مرتجع مردسالاری، ارتجاع و توحش برای عاملین فروش هر شکلی از حجاب اجباری و هیجان‌انگیز نشان دادن آن و درک پیامدهای آن کافی نیست؟ همدستی یکی از نمادهای کلان سرمایه‌داری با ایده‌های حکومت طالبان و جمهوری اسلامی از طریق تجارت "کالای حجاب اجباری" واجد چه معنایی است؟

#ژن_ژیان_ئازادی

@bidarzani
Forwarded from Aasoo - آسو
یک روز برفی جلوی زندان در کنار خانواده‌ی بازداشت‌شدگان🔻

وقتی برف می‌بارد آدم به چه چیز فکر می‌کند؟ کشاورز به محصولش. نجار به چوب‌هایش. راننده‌ای که باید بزند به دل جاده به ماشینش، به ترافیک و راه‌ها. آنکه باید از خانه به سمت مدرسه و دانشگاه و محل کار برود، به مسیری که باید طی کند. آنکه کسی را در زندان دارد، به زندانی‌اش. به اینکه او هم برف را می‌بیند؟ با سرمای هوا چه می‌کند؟‌ آیا سلول و بند به اندازه‌ی کافی گرم است؟ آیا اصلاً سلولش پنجره دارد که از بارش برف خبردار شود؟ اما شاید کمتر کسی به آدم‌هایی فکر می‌کند که در این سرما پشت دیوارهای زندان منتظر خبری، ملاقاتی یا نور امیدی از طرف عزیز دربندشان هستند. وقتی برف می‌بارد شاید کمتر کسی حواسش به خانواده‌ی زندانیان و بازداشت‌شدگان باشد.

کنارشان ایستادیم. کار دیگری نمی‌توانستیم بکنیم. نمی‌شد خبری از غیب بیاوریم و خوشحالشان کنیم. ایستادیم و دستشان را گرفتیم و حرف‌های امیدوارکننده زدیم. حرف‌های امیدوارکننده‌ی بی‌پشتوانه‌ی نامطمئن. حتی ترسیده بودیم که با خودمان فلاسک چای و لقمه‌ها را ببریم. گفتیم تابلو می‌شود و شاید امنیتی‌ها بیایند سراغمان. شاید در بین این جمعیت، لباس‌شخصی‌ها شناسایی‌مان کنند و داستان شود. در بین دوستانمان بودند کسانی که به خاطر کمک به خانواده‌ی زندانی‌ها بازداشت شده بودند. در این روزها تکان بخوری ممکن است که اتهامی بهت ببندند. گفتیم این بار را برویم و پرس‌وجو کنیم تا ببینیم آیا می‌توانیم دفعه‌ی بعد فلاسک ببریم یا نه.

این روزها شاید بهترین کمک به کسانی که عزیزی در زندان دارند فراهم کردن وسیله‌ی رفت‌و‌آمد باشد. از آدم‌های زیادی شنیده‌ام که اگر می‌خواهید کمک و حمایت کنید، این بهترین کمک است. لازمه‌اش این است که از خانواده‌ها خبر بگیریم. آنقدر بازداشت کرده‌اند که هر کسی در اطرافیانِ دور یا نزدیکش یک بازداشتی را می‌شناسد. نباید صبر کنیم تا از زندان آزاد شود و آن وقت به او دلگرمی دهیم. حمایت از او را با کمک به خانواده‌اش شروع کنیم. زندانی کردن یک نفر فقط در بند کردن او نیست، در بند کردن خانواده‌اش، آواره و بی‌پناه کردن خانواده‌اش نیز هست اما برف که بیاید، کمتر کسی به آنهایی فکر می‌کند که زیر دانه‌های ریز و درشت سفید، پشت میله‌های آهنی به امید خبری یا گشایشی ایستاده‌اند.

@NashrAasoo 💭
Forwarded from ديد‌بان آزار
در ادامه‌ همایش هشت مارس (روز جهانی زنان)، که سال گذشته با هدف «خلق معنای جمعی، ابداع عملی مشترک، بازسازی ارتباطات و بازاندیشی جمعی در کنش‌های پیشین» برگزار شد، دیده‌بان‌آزار امسال بیش از هر زمان دیگری مصمم است که همایش دوم را نیز برگزار کند. هدف از چنین کاری علاوه بر گرامیداشت هشتم مارس، فراهم آوردن بستری برای اندیشیدن جمعی، پرسش و پاسخ و گفت‌وگو میان فمنیست‌ها در میانه انقلاب زن، زندگی، آزادی است.
اهمیت تقاطعی اندیشیدن امروز دیگر برای کم‌تری کسی پوشیده است. خیزش ژینا که از کردستان و با شجاعت زنانی که روسری‌ها را در هوا چرخاندند آغاز شد، به سرعت به دیگر حاشیه‌ها هم‌چون بلوچستان رسید و در کمتر از مدت کوتاهی سراسر کشور را درنوردید. بیش از چهار ماه است که زن و رهایی‌اش در شعارهای آزادی‌خواهانه فریاد می‌شود و به اصل جدایی‌ناپذیر و بنیادین زندگی و آزادی تبدیل شده است. همان‌طور که زنان ایران در سال ۱۳۵۷ به خیابان آمدند و فریاد برآوردند که «آزادی زنان، آزادی جامعه است»، مبارزان و معترضان در قیام ژينا بار دیگر مساله زن و جنسیت را به میدان آوردند.
اسفندماه امسال فرصتی خواهد بود که در کنار هم با گرامی‌داشت یاد تمامی تن‌های سرکوب شده و زندگی‌های به یغما رفته این فریادها را به گفت‌وگو بگذاریم و از تجربه‌های خود بگوییم. برآنیم تعریفی پیشرو و دربرگیرنده از فمنیسم و امر زنانه را به بحث بگذاریم، از بدن‌های جرم‌انگاری شده و به حاشیه رانده شده اقلیت‌های جنسی و جنسیتی بگوییم، و نسبت قیام ژینا با حاشیه‌ها و اهمیت بازنگری در رابطه قدرت میان مرکز و حاشیه را به بحث بگذاریم. باور ما این است که پاسداشت پیوندهای خواهرانه، همدلانه و همبسته جز از راه گفتگوهای انتقادی ممکن نیست و این موضوع بیش از هر زمان دیگر حیاتی و پیش‌برنده جنبش است.
در همین راستا، رسانه دیده‌بان آزار از تمامی افراد، گروه‌های فمینیست و فعالان در حوزه‌های مختلف جنسیت دعوت می‌کند تا برای شرکت در این همایش، چکیده آثار (و چنانچه کار شما تا آن تاریخ آماده می‌شود کل آن) را تا آخر بهمن ماه به آدرس [email protected] ارسال کنند. از آن‌جا که یکی ویژگی‌های بارز جنبش زن، زندگی، آزادی خلق شیوه‌های نوین مبارزه و کنش جمعی خلاقانه بوده است، از همین رو محدودیتی در فرم آثار وجود ندارد. آثار می‌توانند اشکال متنوعی از جمله: تجربه‌نگاری (تجربه افراد و گروه‌ها از سازمان‌دهی، بازداشت و زندان، حضور خیابانی، مقاومت‌های روزمره، مراقبت جمعی، پیوندهای فرامرزی، و ...) مقالات نظری در باب فمینیسم و حوزه‌های متکثر آن (هم‌چون کوییرفمینیسم، اکوفمینیسم، فمینیسم اینترسکشنال و فمینیسم مرکز و حاشیه) و نیز آثار هنری (در قالب پرفورمنس، فیلم، یا هر خلاقیت هنری دیگری) داشته باشند. تلاش ما در این همایش تامین امنیت افراد و گروه‌هایی است که مایل به مشارکت هستند اما ممکن است ملاحظاتی در این زمینه داشته باشند. از این‌رو، امکان ضبط ویدئو بدون تصویر و با تغییر صدا، روخوانی از متن توسط فردی دیگر، ارائه زنده بدون تصویر و ... را فراهم خواهیم کرد.
تاریخ احتمالی برگزاری همایش نیمه دوم اسفندماه خواهد بود. زمان دقیق‌تر را در هفته‌های آینده اعلام می‌کنیم.

زن، زندگی، آزادی

@harasswatch
ديد‌بان آزار
Photo
🔹اتهامات واهی و صدور احکام حبس علیه زنان معترض

🔹«تشویق به فساد و فحشا»: از رقصیدن تا کوتاه‌کردن مو

صدور احکام حبس، ممنوع‌الخروجی و دیگر مجازات‌های تکمیلی برای زنان بازداشت‌شده در خیزش «زن، زندگی، آزادی» ادامه دارد. در هایلایت «احکام فله‌ای» برخی از احکام صادرشده در روزهای اخیر را می‌توانید مشاهده کنید.گ، از جمله؛ یک سال حبس تعزیری برای #سمینه_بلیده، دانشجوی بلوچ در چابهار به اتهام حمایت از اعتراضات، دو سال حبس تعلیقی برای #نازیلا_معروفیان، روزنامه‌نگار، پنج‌ سال حبس تعزیری برای #زهرا_مهرابی، دانشجوی دانشگاه تهران، پنج سال حبس تعزیری برای #الهام_افکاری، خواهر دادخواه نوید افکاری، شش سال حبس برای #سروناز_احمدی، مترجم و فعال حقوق کودک، و ... . 

بسیاری از زنان معترض به صرف کشف حجاب یا اعتراض به حجاب اجباری، با اتهام «تشویق به فساد و فحشا» مواجه شده و احکام سنگین دریافت کرده‌اند. مهسا پیروی بابت چرخاندن روسری در فضای عمومی توسط شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ۱۰ سال حبس محکوم شد.

آستیاژ حقیقی، متولد ۱۳۸۰ که به همراه نامزدش در نزدیکی برج آزادی رقصیده و کلیپ آن را منتشر کرده بود، در شعبه ۱۵ توسط قاضی صلواتی مورد تهدید و تحقیر قرار گرفته و به اتهام تشویق به فساد و فحشا، اجتماع و تبانی به قصد برهم‌زدن امنیت ملی و فعالیت تبلیغی علیه نظام به ۱۰ سال حبس محکوم شده است. او‌ حتی از حق برخورداری از وکیل هم محروم بوده است. ۱۰ سال حبس بابت «توی کوچه رقصیدن».

اما این روزها مصادیق اتهام واهی «تشویق به فساد و فحشا» از کشف حجاب هم فراتر رفته و سمیرا امیری، خواهر مرضیه امیری، روزنامه‌نگار، در صفحه اینستاگرام خود اطلاع داده امروز دادگاه مرضیه در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب برگزار شده است. او‌ نوشته که مصادیق اتهامات مرضیه مواردی بسیار عجیب و بدون پایه قانونی بوده است. برای مثال اینکه چرا موهایش کوتاه است. قاضی به مرضیه گفته: «بعد از اینکه موهایت را کوتاه کردی، خواهرت هم همین کار را کرده‌.» سمیرا امیری نوشته این ادعا در حالی مطرح‌ شده که او‌ حتی موهایش را کوتاه نکرده است. چنین ادعایی به یکی از مصادیق «تشویق به فساد» در پرونده مرضیه امیری تبدیل شده است.

آنچه که مشهود است، کمربستن دستگاه قضایی به انتقام‌گیری از زنان معترض تحت اتهامات بی‌پایه و  حتی مغایر با قوانین جمهوری اسلامی است. نوشین کشاورزنیا، پژوهشگر و فعال حقوق زنان نیز چندی پیش در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شد. در کیفرخواست ارائه‌شده در دادگاه اتهام او تلاش برای ایجاد نارضایتی و شورش عمومی، از طریق جلب توجه افکار عمومی به ماجرای خشونت و «ایجاد مطالبه کاذب برابری جنسیتی» عنوان شده است.

دستگاه قضایی تمامی مطالبات بحق و بدیهی زنان اعم از خودمختاری جسمانی، امنیت در فضای عمومی و خصوصی، حق انتخاب پوشش و ... را جرم تلقی کرده و زندگی و سال‌های عمر زنان مطالبه‌گر را با احکام غیرقانونی مورد هدف قرار داده است تا به گمان خام خود صدای «زن، زندگی، آزادی» را سرکوب کند. خواست زندگی سرکوب‌شدنی نیست. سروناز احمدی که روز گذشته خبر از محکوم‌شدن به شش سال حبس تعزیری داده در صفحه‌اش نوشته است: «هنوز هم جوانم و عاشق و عین بچگی‌هایم می‌خندم. جور دیگری نمی‌توانم باشم و هنوز هم فکر می‌کنم گرامیداشت زندگی، عنصر ضروری مقاومت است‌.»

@harasswatch
Forwarded from بيدارزنى
🟣 نامه هفت زندانی زن سیاسی محبوس در زندان اوین علیه اعدام

مجازات «اعدام» با سلب «حق حیات» یکی از فاحش ترین موارد نقض حقوق بشر است که جراحت ناشی از آن هرگز التیام پیدا نمیکند. دهه‌هاست که جامعه ایران درد اعدام عزیزانش را بر دل نشاند و این روزها دوباره شاهد اعدام تعدادی از جوانان معترض بوده ایم که تعدادی از آنها هنوز در معرض خطر اعدام قرار دارند.

ما زنان زندانی سیاسی در محبسی به سر می‌بریم که سایه شوم احکام اعدام و تهدید به مرگ بر سر تعدادی از همبندی‌هایمان سنگینی کرده است. فعالان محیط زیست که به باور مردم ایران از شریف‌ترین و پرتلاش‌ترین ایرانیان برای حفظ محیط زیست و آینده سرزمینمان ایران هستند، از جمله آنها می‌باشند. آنها با پرونده‌سازی‌های بی‌اساس سپاه پاسداران بازداشت شدند و ۲ سال در سلول‌های انفرادی بند امنیت تحت فشارهای روحی و روانی و جسمی قرار گرفتند، تا به کارهای نکرده‌ای اعتراف کنند که بازجویان سپاه اعدام را برایشان تدارک ببینند. یکی از منزجرکننده‌ترین ابزارهای بازجویان برای اعمال فشار برای اخذ اعتراف، نمایش صحنه اعدام برایشان بوده و حقیقتا تهدید به اعدام در تنهایی و بی‌کسی سلولهای انفرادی، فاصله چندانی با اعدام ندارد. سپیده کاشانی و نیلوفر بیانی دو همبندی ما در کنار سایر همکارانشان در چنین شرایطی روانه دادگاه فرمایشی شده و بدون وجود هیچ نوع ادله قانونی و  مستندات حقوقی جاسوس خوانده شده و حتی با اتهام افساد فی الارض مواجه شدند. مریم حاج‌حسینی یکی دیگر از همبندیان ما، که از برگزیدگان و منتخبان علمی کشور است، به مدت ۴۱۲ روز را در خانه امن وزارت دفاع در منطقه‌ای دور از شهر تهران (منطقه‌ای کوهستانی) حبس بوده و همواره با تهدید حکم اعدام به موجب اتهام افساد فی الارض مواجه بوده است. مهوش شهریاری و فریبا کمال‌آبادی ماه‌های طولانی در سلولهای انفرادی و تحت فشار های روحی و روانی و جسمی شدید، از بدو بازداشت به دلیل باورهایشان با تهدید حکم اعدام به موجب اتهام افساد فی الارض و جاسوسی مواجه بوده اند به طوری که بازجویانشان در بازداشت اخیرشان به صراحت از تلاش وزارت اطلاعات برای تاب دادن ۷ جسد بهائی سخن گفته است.

فشارهای روانی و شکنجه‌های جسمی علیه زینب جلالیان برای اخذ اعتراف دروغ مبنی بر انجام عملیات مسلحانه صورت گرفت که او هرگز نپذیرفت. هر چند تلاشهای نهادهای امنیتی برای اعدام شیرین علم هولی منجر به اعدام او شد.

این است که ما از درک عمق اضطرابی و رنجی که بر جانشان نشسته ناتوانیم، اما موظفیم علیه اعدام، زیستن زیر تهدید هولناک مرگ در تنهایی سلول‌های انفرادی، فریاد برآوریم.
ما تعدادی از زندانیان سیاسی بند زنان زندان اوین تصمیم گرفتیم به بهانه پنجمین سالگرد بازداشت فعالان محیط زیست حمایت خود را از آن‌ها اعلام نموده و خواهان پشتیبانی نهادهای بین‌المللی حقوق بشری و ‌افکار عمومی و آزادیخواهان برای آزادی آن‌ها شویم. در همین راستا بر حمایت از روایت‌گری جهت ثبت واقعیت‌های تاریخی تاکید می‌کنیم، چرا که آن را تلاشی برای توقف فجایع انسانی می‌دانیم. بنابراین از گام‌های مهم زندانیانی چون سپیده کاشانی، نیلوفر بیانی که علی‌رغم همه مخاطرات احتمالی، به افتشی ابعاد جنایت و سرکوب در تاریکخانه‌های امنیتی و آگاه شدن افکار عمومی بپردازند؛ حمایت و قدردانی می‌کنیم. در پایان انزجار خود را از حکم و سلب حق حیات و هر گونه شکنجه روحی و روانی چون تهدید به اعدام و شکنجه‌های جسمی اعلام نموده و از افکار عمومی می‌خواهیم برای توقف حکم اعدام معترضین از پای ننشینند.

هستی امیری
بهاره هدایت
رها عسگری‌زاده
سپیده قلیان
نرگس محمدی
عالیه مطلب‌زاده
نوشین جعفری

زندان اوین
۹ بهمن ۱۴۰۱


#ژن_ژیان_ئازادی
#اعتصاب_سراسری

@bidarzani
2024/09/24 11:22:57
Back to Top
HTML Embed Code: