ديدبان آزار
Photo
روز دوشنبه، دوازدهم دیماه مادر #آرمیتا_عباسی در صفحه اینستاگرام خود خبر که آرمیتا بهعلت عدم رسیدگی به پرونده و طولانیشدن دوره بازداشتش، در زندان کچویی کرج دست به اعتصاب غذای خشک زده است. ۱۴ زن دیگر نیز در این زندان در اعتراض به وضعیت خود اعتصاب غذای خشک کردهاند.
آرمیتا متولد سال ۱۳۸۰ است و ۸۶ روز را در بازداشت سپری کرده است. به گفته مادر او تاکنون پیگیریهای خانواده بیپاسخ مانده و حتی به وکیل تعیینی خانواده اجازه اعلام وکالت داده نشده است. آرمیتا اکنون ممنوعالتماس و ممنوعالملاقات است و خانواده از وضعیت او بیخبرند. دادگاه آرمیتا بهمنماه برگزار خواهد شد.
پدر آرمیتا برایش نوشته است: «دختر زیبا و باوقارم، حتما بارها از من شنیدی که میگفتم خصلتهایی در تو هست و رفتارهای در تو میبینم که تو را پیش من عزیزتر میکند و اگر درصد کمی هم شک داشتم الان دیگر رفته است در گوشت و پوست و استخوانم. نگاهی که میکنی سرشار از استقامت و ایستادگی است. با این سن کمت ایستادگی را به من هم آموختی. میدانم که گرسنهای، میدانم که تشنهای، نمیخواهم چیزی بگویم که اراده تو را متزلزل بکنم چون میدانم اگر اندکی روزنه امیدی برایت بود هرگز اعتصاب غذا نمیکردی، میدانم که این بیقانونی، تشویش و تحقیر میآورد. برای همین مثل همیشه میگذارم به عهده خودت، هر تصمیمی که بگیری تمامقد به آن احترام میگذارم. از تحمل دردهایی که کشیدی به مرگ خود راضی شدم و دیگر این زندگی را نمیخواهم. اما میخواهم دوروبرت باشم و با تمام آغوشم بغلت کنم تا مبادی کسی به تو آسیب بزند. عزیزم من همیشه هستم، مرا کنار خودت حس کن. شاید روزی این را ببینی و من نباشم. خواستم بدانی پدرت بیحدواندازه پدرت تو را دوست دارد.»
درد و رنجی که آرمیتا متحمل شده ما را نیز منزجر و مستاصل کرد. او را با ایستادگی و استقامتش به خاطر میسپاریم و خواهان رهاییاش هستیم.
صفحه مادر آرمیتا عباسی: @banafsheeehh_
آرمیتا متولد سال ۱۳۸۰ است و ۸۶ روز را در بازداشت سپری کرده است. به گفته مادر او تاکنون پیگیریهای خانواده بیپاسخ مانده و حتی به وکیل تعیینی خانواده اجازه اعلام وکالت داده نشده است. آرمیتا اکنون ممنوعالتماس و ممنوعالملاقات است و خانواده از وضعیت او بیخبرند. دادگاه آرمیتا بهمنماه برگزار خواهد شد.
پدر آرمیتا برایش نوشته است: «دختر زیبا و باوقارم، حتما بارها از من شنیدی که میگفتم خصلتهایی در تو هست و رفتارهای در تو میبینم که تو را پیش من عزیزتر میکند و اگر درصد کمی هم شک داشتم الان دیگر رفته است در گوشت و پوست و استخوانم. نگاهی که میکنی سرشار از استقامت و ایستادگی است. با این سن کمت ایستادگی را به من هم آموختی. میدانم که گرسنهای، میدانم که تشنهای، نمیخواهم چیزی بگویم که اراده تو را متزلزل بکنم چون میدانم اگر اندکی روزنه امیدی برایت بود هرگز اعتصاب غذا نمیکردی، میدانم که این بیقانونی، تشویش و تحقیر میآورد. برای همین مثل همیشه میگذارم به عهده خودت، هر تصمیمی که بگیری تمامقد به آن احترام میگذارم. از تحمل دردهایی که کشیدی به مرگ خود راضی شدم و دیگر این زندگی را نمیخواهم. اما میخواهم دوروبرت باشم و با تمام آغوشم بغلت کنم تا مبادی کسی به تو آسیب بزند. عزیزم من همیشه هستم، مرا کنار خودت حس کن. شاید روزی این را ببینی و من نباشم. خواستم بدانی پدرت بیحدواندازه پدرت تو را دوست دارد.»
درد و رنجی که آرمیتا متحمل شده ما را نیز منزجر و مستاصل کرد. او را با ایستادگی و استقامتش به خاطر میسپاریم و خواهان رهاییاش هستیم.
صفحه مادر آرمیتا عباسی: @banafsheeehh_
🔹دو قاب از مواجهه با سرکوب جنسیتی در دانشگاه
🔹از انفعال و سکوت تا هیبت «ما»
نویسنده: د.
این متن را برای تمام همرزمانم در دانشگاه، که به من درس امید و آزادگی دادهاند، مینویسم. خسته و کمی فرسودهام اما درونم امید و هیجانی موج میزند که به راحتی از بین نمیرود. امیدی که پیشتر با توسل به کتابها و حلقههای نزدیکم، لمس میکردم؛ اما امروز، زندگی روزمرهام با امید پیوند ناگسستنیای خورده است. برای شرح و به اشتراک گذاشتن این حس، دو روز متفاوت از زیست روزمرهام را برای شما روایت میکنم.
روایت اول: اردیبهشت بود و هوا آفتابی. دوستان پسرم در حیاط دانشگاه فوتبال بازی میکردند. به اصرار دوستانم، من هم به جمعشان پیوستم. کمی بعد مردی از حراست نزدیک شد و داد زد که بازی نکنیم. اول نفهمیدم مشکل از کجاست. چند لحظه گیج و گنگ بودم. اما وقتی با انگشتش به بدن من اشاره کرد، فهمیدم مشکلش من بودم. بدنی که نافرمانی کرده بود و حال باید تنبیه میشد. از من کارتم را خواست و با من طوری رفتار کرد که انگار من اصلا دانشجوی این دانشگاه نیستم. توانش را برای از بین بردن و کوچک کردن هویتم به کار گرفته بود. عصبانی بودم. یکی از دوستانم با من همراه شد. اما بقیه ... . به ادامه بازی فکر میکردند. مرد حراستی تهدیدم کرد و از من خواست بازی نکنم و از آنجا رفت. دوستانم هم به من گفتند که بازی نکنم. گویی که هیچ اتفاقی نیافتاده است و به بازیشان ادامه دادند.
روایت دوم: مهرماه بود. برای گرفتن حقمان و داد زدن خواستهمان به دانشگاه آمده بودیم. نیروهای حراست از تشکیل هر نوع تجمعی واهمه داشتند. داد و بیداد میکردند و قصد متفرق کردنمان را داشتند. عزممان را جزم کرده بودیم که کار خودمان را بکنیم. بعضی از دانشجویان در حال گفتگو با نیروها و بعضی در حال جمع کردن دیگر دانشجویان برای تجمع. مردی از حراست بر سر من داد کشید و به خاطر پوششم، من را تحقیر کرد. برآشفته شدم. من هم بر سرش داد زدم. پاهایم میلرزید و با وجود این که از ته دلم بر سرش فریاد میزدم، اما میترسیدم. اما به یک آن، جا خوردم. جمعیتی با من بر سر آن مرد فریاد زدند. زنی در آن هنگام دستم را گرفت و من را در آغوشش جا داد؛ گویی این منِ تنها تبدیل به مایی گرهخورده به هم شده بود. همچنان از رفتار آن مرد، عصبانی بودم، اما این حس مشترکِ تمامِ ما شده بود. فریاد من شنیده شده بود و من در آن جمع مرئی شده بودم. کمی بعدتر، نیروهای حراست تهدیدمان کردند. ترسیده بودم اما دوستان و همرزمانم را پیدا کرده بودم و خودم را در هیبت "ما" میدیدم. اضطراب بود. ترس بود، اما من با لمس نیرویی از جنس "ما" هر لحظه قویتر میشدم. مایی که تازه همدیگر را پیدا کردهایم و به واسطه رنجهای مشترکمان به هم پیوند خوردهایم. مایی که در گذشته با زنجیری دور گلویمان از ابراز علاقه به همدیگر و با هم بودن منع شده بودیم، اما حالا با شکستن این زنجیرها، در پی ساخت "زندگی" در کنار هم هستیم. این ابتدای مسیر ماست و امیدِ در وجودمان، راهگشا.
https://harasswatch.com/news/2083/
@harasswatch
🔹از انفعال و سکوت تا هیبت «ما»
نویسنده: د.
این متن را برای تمام همرزمانم در دانشگاه، که به من درس امید و آزادگی دادهاند، مینویسم. خسته و کمی فرسودهام اما درونم امید و هیجانی موج میزند که به راحتی از بین نمیرود. امیدی که پیشتر با توسل به کتابها و حلقههای نزدیکم، لمس میکردم؛ اما امروز، زندگی روزمرهام با امید پیوند ناگسستنیای خورده است. برای شرح و به اشتراک گذاشتن این حس، دو روز متفاوت از زیست روزمرهام را برای شما روایت میکنم.
روایت اول: اردیبهشت بود و هوا آفتابی. دوستان پسرم در حیاط دانشگاه فوتبال بازی میکردند. به اصرار دوستانم، من هم به جمعشان پیوستم. کمی بعد مردی از حراست نزدیک شد و داد زد که بازی نکنیم. اول نفهمیدم مشکل از کجاست. چند لحظه گیج و گنگ بودم. اما وقتی با انگشتش به بدن من اشاره کرد، فهمیدم مشکلش من بودم. بدنی که نافرمانی کرده بود و حال باید تنبیه میشد. از من کارتم را خواست و با من طوری رفتار کرد که انگار من اصلا دانشجوی این دانشگاه نیستم. توانش را برای از بین بردن و کوچک کردن هویتم به کار گرفته بود. عصبانی بودم. یکی از دوستانم با من همراه شد. اما بقیه ... . به ادامه بازی فکر میکردند. مرد حراستی تهدیدم کرد و از من خواست بازی نکنم و از آنجا رفت. دوستانم هم به من گفتند که بازی نکنم. گویی که هیچ اتفاقی نیافتاده است و به بازیشان ادامه دادند.
روایت دوم: مهرماه بود. برای گرفتن حقمان و داد زدن خواستهمان به دانشگاه آمده بودیم. نیروهای حراست از تشکیل هر نوع تجمعی واهمه داشتند. داد و بیداد میکردند و قصد متفرق کردنمان را داشتند. عزممان را جزم کرده بودیم که کار خودمان را بکنیم. بعضی از دانشجویان در حال گفتگو با نیروها و بعضی در حال جمع کردن دیگر دانشجویان برای تجمع. مردی از حراست بر سر من داد کشید و به خاطر پوششم، من را تحقیر کرد. برآشفته شدم. من هم بر سرش داد زدم. پاهایم میلرزید و با وجود این که از ته دلم بر سرش فریاد میزدم، اما میترسیدم. اما به یک آن، جا خوردم. جمعیتی با من بر سر آن مرد فریاد زدند. زنی در آن هنگام دستم را گرفت و من را در آغوشش جا داد؛ گویی این منِ تنها تبدیل به مایی گرهخورده به هم شده بود. همچنان از رفتار آن مرد، عصبانی بودم، اما این حس مشترکِ تمامِ ما شده بود. فریاد من شنیده شده بود و من در آن جمع مرئی شده بودم. کمی بعدتر، نیروهای حراست تهدیدمان کردند. ترسیده بودم اما دوستان و همرزمانم را پیدا کرده بودم و خودم را در هیبت "ما" میدیدم. اضطراب بود. ترس بود، اما من با لمس نیرویی از جنس "ما" هر لحظه قویتر میشدم. مایی که تازه همدیگر را پیدا کردهایم و به واسطه رنجهای مشترکمان به هم پیوند خوردهایم. مایی که در گذشته با زنجیری دور گلویمان از ابراز علاقه به همدیگر و با هم بودن منع شده بودیم، اما حالا با شکستن این زنجیرها، در پی ساخت "زندگی" در کنار هم هستیم. این ابتدای مسیر ماست و امیدِ در وجودمان، راهگشا.
https://harasswatch.com/news/2083/
@harasswatch
هرس واچ | دیدبان آزار
از انفعال و سکوت تا هیبت «ما»
خسته و کمی فرسودهام اما درونم امید و هیجانی موج میزند که به راحتی از بین نمیرود. امیدی که پیشتر با توسل به کتابها و حلقههای نزدیکم، لمس میکردم؛ اما امروز، زندگی روزمرهام با امید پیوند ناگسستنیای خورده است. برای شرح و به اشتراک گذاشتن این حس
ديدبان آزار
Video
از متن تاملاتی در مفهوم امر زنانه و آزادی، نوشته یگانه خوئی، منتشرشده در رادیوزمانه: «در گشایشِ انقلابیِ فضای خیزشی که در ایران جریان دارد، شاهد انبوههای کنش جمعی تازه هستیم. سرایت ستایشانگیز خیزش به گروههای جمعیتی بهحاشیهراندهشده و نامرییشده که در تعلیق مقطعی ساختارهای سلطه به وجود آمده، صداهای پیشتر ناشنیدهای را به گوش همه رسانده است.
ملتهای کرد، بلوچ، لر و دیگر مردمان، همچنان که زنان مناطق حاشیهنشین مریی یا مرییتر شدهاند. گویی مقدمهی درک و ارتباطی تازه میان مرکز و حاشیه، قسمی امکان مرکززدایی از مرکز و حاشیهزدایی از حاشیه، سلسلهمراتبزدایی و «گسست از فرایندهای سوبژکتیوسازی دولتی» ممکن شده است. این خود تجربه امر نوست که در تکثری از سوژههای جمعی تازه، خود را نشان میدهد. دوام این تجربه و گذار از شکل مقطعی به میثاقهای جمعی و ساختارهای اجتماعی تازه و مقاوم، بهواقع آن مرحلهایست که انقلابی حقیقی را رقم میزند. انقلابی که نظم جدیدی را ممکن میکند و میگذارد که آزادی در نسبتهای اجتماعی تازهای تجربه شود.
نام انقلاب فمینیستی برازنده این خیزش است، اگر به امر زنانه و سویههای زنانه حاضر در این انقلاب توجه کنیم. اگر بر این باور باشیم که علیه سلطه میجنگیم و این انقلاب نیز بدون آرخه است و ازاینرو با فمینیسم در نسبت است یا میتواند در شکل عالیترش در نسبت باشد. اگر فمینیسم را بدون نسبت با امر زنانه نپنداریم، چراکه امر زنانه «یادآوری خشونتِ رفته بر زنان» است، یادآوریِ «ناقصسازیها، تجاوزها، آزارها و زنکشیها» است. امر زنانه اما از زن فراتر میرود/ از او طبیعتزدایی میکند تا «فضای سیاسیِ بیتفاوت به تسلط بر آن تصویر شود». در این معنا رو به آینده دارد و آن خاطره خشونت ساختاری را به آیندهای بیسلطه میپیوندد: بیسلطه، بیرهبر، بیمرکز و پیرامون و بدون هرگونه ساختاری که سلسلهمراتب قدرت و سروری را بازتولید کند ـ فمینیستی با چنین دلالتهایی میتواند منادیِ آزادی و برابری برای تمام مردمان تحت سرکوب و ستم باشد.»
#جنین_زند_آجوئی
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
@harasswatch
ملتهای کرد، بلوچ، لر و دیگر مردمان، همچنان که زنان مناطق حاشیهنشین مریی یا مرییتر شدهاند. گویی مقدمهی درک و ارتباطی تازه میان مرکز و حاشیه، قسمی امکان مرکززدایی از مرکز و حاشیهزدایی از حاشیه، سلسلهمراتبزدایی و «گسست از فرایندهای سوبژکتیوسازی دولتی» ممکن شده است. این خود تجربه امر نوست که در تکثری از سوژههای جمعی تازه، خود را نشان میدهد. دوام این تجربه و گذار از شکل مقطعی به میثاقهای جمعی و ساختارهای اجتماعی تازه و مقاوم، بهواقع آن مرحلهایست که انقلابی حقیقی را رقم میزند. انقلابی که نظم جدیدی را ممکن میکند و میگذارد که آزادی در نسبتهای اجتماعی تازهای تجربه شود.
نام انقلاب فمینیستی برازنده این خیزش است، اگر به امر زنانه و سویههای زنانه حاضر در این انقلاب توجه کنیم. اگر بر این باور باشیم که علیه سلطه میجنگیم و این انقلاب نیز بدون آرخه است و ازاینرو با فمینیسم در نسبت است یا میتواند در شکل عالیترش در نسبت باشد. اگر فمینیسم را بدون نسبت با امر زنانه نپنداریم، چراکه امر زنانه «یادآوری خشونتِ رفته بر زنان» است، یادآوریِ «ناقصسازیها، تجاوزها، آزارها و زنکشیها» است. امر زنانه اما از زن فراتر میرود/ از او طبیعتزدایی میکند تا «فضای سیاسیِ بیتفاوت به تسلط بر آن تصویر شود». در این معنا رو به آینده دارد و آن خاطره خشونت ساختاری را به آیندهای بیسلطه میپیوندد: بیسلطه، بیرهبر، بیمرکز و پیرامون و بدون هرگونه ساختاری که سلسلهمراتب قدرت و سروری را بازتولید کند ـ فمینیستی با چنین دلالتهایی میتواند منادیِ آزادی و برابری برای تمام مردمان تحت سرکوب و ستم باشد.»
#جنین_زند_آجوئی
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
@harasswatch
Forwarded from دانشجویان متحد
🔰 فائزه عبدیپور به ۷ سال حبس تعزیری محکوم شد
⭕️ #فائزه_عبدیپور فعال صنفی دانشجویی سابق و دانشآموخته کارشناسی علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی و دانشجوی روابط بینالملل دانشگاه مازندران، که در تاریخ اول آذرماه بازداشت شده بود، مجموعا به ۷ سال حبس تعزیری محکوم شد.
این حکم شامل ۴ سال برای «اغوا و تحریک به کشتار و جنگ علیه امنیت ملی»، ۱ سال بابت «تبلیغ علیه نظام» در دادگاه انقلاب و ۲ سال برای «نشر اکاذیب» و ۲ میلیون تومن جزای نقدی در دادگاه کیفری است.
🆔 @anjmotahed | دانشجویان متحد
⭕️ #فائزه_عبدیپور فعال صنفی دانشجویی سابق و دانشآموخته کارشناسی علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی و دانشجوی روابط بینالملل دانشگاه مازندران، که در تاریخ اول آذرماه بازداشت شده بود، مجموعا به ۷ سال حبس تعزیری محکوم شد.
این حکم شامل ۴ سال برای «اغوا و تحریک به کشتار و جنگ علیه امنیت ملی»، ۱ سال بابت «تبلیغ علیه نظام» در دادگاه انقلاب و ۲ سال برای «نشر اکاذیب» و ۲ میلیون تومن جزای نقدی در دادگاه کیفری است.
🆔 @anjmotahed | دانشجویان متحد
Forwarded from بيدارزنى
🟣 احکام صادر شده زندان برای زنان بازداشتی در زاهدان در خلال قیام زن، زندگی، آزادی
طی ۴ ماه گذشته، زنان بسیاری در زاهدان و دیگر شهرهای سیستان و بلوچستان، بازداشت و پس از پروندهسازیهای امنیتی به احکام حبس، شلاق، جریمهی نقدی و انجام تحقیقات با موضوعات معین، محکوم شدند.
پوسترهای زیر حاوی نام و جزئیات صدور احکام آنان است.
#ژن_ژیان_ئازادی
#جنین_زند_آجویی
#اعتصاب_سراسری
@bidarzani
طی ۴ ماه گذشته، زنان بسیاری در زاهدان و دیگر شهرهای سیستان و بلوچستان، بازداشت و پس از پروندهسازیهای امنیتی به احکام حبس، شلاق، جریمهی نقدی و انجام تحقیقات با موضوعات معین، محکوم شدند.
پوسترهای زیر حاوی نام و جزئیات صدور احکام آنان است.
#ژن_ژیان_ئازادی
#جنین_زند_آجویی
#اعتصاب_سراسری
@bidarzani
Forwarded from بيدارزنى
ديدبان آزار
Photo
#نسیم_سلطان_بیگی خبرنگار و فعال دانشجویی سابق دانشگاه علامه طباطبایی شامگاه ۲۱ دیماه هنگام خروج از کشور بازداشت شد.
براساس توییت منتشر شده توسط مادر او، ایران جلالی، مأموران امنیتی نسیم سلطانبیگی را در فرودگاه بینالمللی ایران دستگیر و به مکانی نامعلوم منتقل کردهاند. بر اساس این توییت، زمانیکه برای تحویل وسایل و دریافت کارت پرواز رفته بود، موبایل او خاموش شد و بعد از چند ساعت بیخبری، در تماسی کوتاه از بازداشت خود و توقیف وسایلش خبر داد.
نسیم سلطانبیگی برای بار سوم است که بازداشت میشود. بار اول به اتهام «اجتماع و تبانی جهت ارتکاب جرم و اغتشاش» به دلیل شرکت در تجمع اعتراضی زنان برای تغییر قوانین تبعیضآمیز در ۲۲ خرداد ۱۳۸۵ بازداشت و به مدت ۸ روز در بند ۲۰۹ بود. او در تیرماه همان سال در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ۲ سال حبس تعلیقی به مدت ۵ سال محکوم شد. بار دوم در آذرماه ۱۳۸۶ در جریان دستگیری گسترده دانشجویان طیف چپ دستگیر و به مدت ۵۴ روز در بند ۲۰۹ در بازداشت بود. از این بابت در نهم آذرماه ۱۳۸۹ از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به شش سال حبس تعزیری محکوم شد. این حکم شامل ۳ سال حبس تعزیری به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی» و یک سال به علت «تبلیغ علیه نظام» بود که دو سال حکم تعلیقی سال ۸۵ به آن اضافه شد. ۲۲ مهرماه ۱۳۹۱ برای اجرای این حکم به زندان افتاد و پس از مرخصی ۲۵ روزه در ۲۳ فروردین ۱۳۹۳، در هنگام بازگشت به زندان حکم آزادی خود را دریافت کرد.
#ژن_ژیان_ئازادی
#جنین_زند_آجویی
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
@bidarzani
براساس توییت منتشر شده توسط مادر او، ایران جلالی، مأموران امنیتی نسیم سلطانبیگی را در فرودگاه بینالمللی ایران دستگیر و به مکانی نامعلوم منتقل کردهاند. بر اساس این توییت، زمانیکه برای تحویل وسایل و دریافت کارت پرواز رفته بود، موبایل او خاموش شد و بعد از چند ساعت بیخبری، در تماسی کوتاه از بازداشت خود و توقیف وسایلش خبر داد.
نسیم سلطانبیگی برای بار سوم است که بازداشت میشود. بار اول به اتهام «اجتماع و تبانی جهت ارتکاب جرم و اغتشاش» به دلیل شرکت در تجمع اعتراضی زنان برای تغییر قوانین تبعیضآمیز در ۲۲ خرداد ۱۳۸۵ بازداشت و به مدت ۸ روز در بند ۲۰۹ بود. او در تیرماه همان سال در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ۲ سال حبس تعلیقی به مدت ۵ سال محکوم شد. بار دوم در آذرماه ۱۳۸۶ در جریان دستگیری گسترده دانشجویان طیف چپ دستگیر و به مدت ۵۴ روز در بند ۲۰۹ در بازداشت بود. از این بابت در نهم آذرماه ۱۳۸۹ از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به شش سال حبس تعزیری محکوم شد. این حکم شامل ۳ سال حبس تعزیری به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی» و یک سال به علت «تبلیغ علیه نظام» بود که دو سال حکم تعلیقی سال ۸۵ به آن اضافه شد. ۲۲ مهرماه ۱۳۹۱ برای اجرای این حکم به زندان افتاد و پس از مرخصی ۲۵ روزه در ۲۳ فروردین ۱۳۹۳، در هنگام بازگشت به زندان حکم آزادی خود را دریافت کرد.
#ژن_ژیان_ئازادی
#جنین_زند_آجویی
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
@bidarzani
ديدبان آزار
Photo
🔹احکام صادر شده زندان برای زنان بازداشتی در زاهدان در خلال قیام زن، زندگی، آزادی
طی ۴ ماه گذشته، زنان بسیاری در زاهدان و دیگر شهرهای سیستان و بلوچستان، بازداشت و پس از پروندهسازیهای امنیتی به احکام حبس، شلاق، جریمهی نقدی و انجام تحقیقات با موضوعات معین، محکوم شدند.
#آیدا_پورتقی، دانشجوی مهندسی ریاضی دانشگاه زاهدان، در ارتباط با اعتراضات اخیر در این شهر به حبس، شلاق و مجازات تکمیلی محکوم شده است. اتهام او «اخلال در نظم و آسایش عمومی از طریق حضور در اجتماع غیرقانونی» عنوان شده است که به حضور او در اعتراضات روز ۲۴ آبان در شهر زاهدان بازمیگردد. دادگاه انقلاب استان سیستان و بلوچستان همچنین به عنوان مجازات تکمیلی، این دانشجوی معترض را موظف به انجام یک مطالعه تطبیقی درباره حجاب و پوشش زنان ایرانی کرده است.
#ستاره_ریگی، شهروند ۱۷ ساله، را به دلیل حضور در اعتراضات شهر زاهدان به دو میلیون و ۵۰۰ هزار تومان و انجام یک تحقیق علمی در خصوص بررسی قوانین و مقررات موجود مربوط به انجام اعتراضات قانونی در ایران محکوم شده است.
#میترا_کیخا و #آرزو_سرگزی شهروندان بلوچ هرکدام بە سە سال زندان محکوم شدەاند.
#هدیه_ستوده، ۲۰ساله، دانشجوی ساکن زاهدان به اتهام اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی توسط شعبه ۶ دادگاه انقلاب این شهر به چهار سال حبس تعزیری محکوم شد. وی پیشتر در اوایل مهرماه توسط نیروهای امنیتی در زاهدان بازداشت و هدود دو هفته بعد آزاد شد.
#نغمه_فتاحی دهنوی توسط شعبه دوم دادگاه انقلاب زاهدان با تبدیل مجازات حبس قانونی به پرداخت ۴۰ میلیون ریال جزای نقدی و پرداخت ۶۰ میلیون ریال جزای نقدی درجه شش در حق صندوق دولت بابت شلاق، جمعاً ۱۰۰ میلیون ریال جزای نقدی محکوم شد.
او ۲۴ آبانماه ۱۴۰۱، توسط اطلاعات سپاه در زاهدان به دلیل شرکت در اعتراضات مردمی، بازداشت شده بود.
#فائزه_براهویی بابت اتهامهای «تبلیغ علیه نظام»، «برهم زدن امنیت ملی» و «شعار علیه رهبری» از سوی دادگاه انقلاب زاهدان به سه سال و شش ماه حبس تعزیری محکوم شده است. سه روز پس از جمعه خونین زاهدان و تجمع خیابانی مردم پس از نماز جمعه، در اعتراض به تجاوز به دختر چابهاری، بازداشت شده بود.
#جنین_زند_آجوئی
#زن_زندگی_آزادی
منبع: بیدارزنی
@harasswatch
طی ۴ ماه گذشته، زنان بسیاری در زاهدان و دیگر شهرهای سیستان و بلوچستان، بازداشت و پس از پروندهسازیهای امنیتی به احکام حبس، شلاق، جریمهی نقدی و انجام تحقیقات با موضوعات معین، محکوم شدند.
#آیدا_پورتقی، دانشجوی مهندسی ریاضی دانشگاه زاهدان، در ارتباط با اعتراضات اخیر در این شهر به حبس، شلاق و مجازات تکمیلی محکوم شده است. اتهام او «اخلال در نظم و آسایش عمومی از طریق حضور در اجتماع غیرقانونی» عنوان شده است که به حضور او در اعتراضات روز ۲۴ آبان در شهر زاهدان بازمیگردد. دادگاه انقلاب استان سیستان و بلوچستان همچنین به عنوان مجازات تکمیلی، این دانشجوی معترض را موظف به انجام یک مطالعه تطبیقی درباره حجاب و پوشش زنان ایرانی کرده است.
#ستاره_ریگی، شهروند ۱۷ ساله، را به دلیل حضور در اعتراضات شهر زاهدان به دو میلیون و ۵۰۰ هزار تومان و انجام یک تحقیق علمی در خصوص بررسی قوانین و مقررات موجود مربوط به انجام اعتراضات قانونی در ایران محکوم شده است.
#میترا_کیخا و #آرزو_سرگزی شهروندان بلوچ هرکدام بە سە سال زندان محکوم شدەاند.
#هدیه_ستوده، ۲۰ساله، دانشجوی ساکن زاهدان به اتهام اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی توسط شعبه ۶ دادگاه انقلاب این شهر به چهار سال حبس تعزیری محکوم شد. وی پیشتر در اوایل مهرماه توسط نیروهای امنیتی در زاهدان بازداشت و هدود دو هفته بعد آزاد شد.
#نغمه_فتاحی دهنوی توسط شعبه دوم دادگاه انقلاب زاهدان با تبدیل مجازات حبس قانونی به پرداخت ۴۰ میلیون ریال جزای نقدی و پرداخت ۶۰ میلیون ریال جزای نقدی درجه شش در حق صندوق دولت بابت شلاق، جمعاً ۱۰۰ میلیون ریال جزای نقدی محکوم شد.
او ۲۴ آبانماه ۱۴۰۱، توسط اطلاعات سپاه در زاهدان به دلیل شرکت در اعتراضات مردمی، بازداشت شده بود.
#فائزه_براهویی بابت اتهامهای «تبلیغ علیه نظام»، «برهم زدن امنیت ملی» و «شعار علیه رهبری» از سوی دادگاه انقلاب زاهدان به سه سال و شش ماه حبس تعزیری محکوم شده است. سه روز پس از جمعه خونین زاهدان و تجمع خیابانی مردم پس از نماز جمعه، در اعتراض به تجاوز به دختر چابهاری، بازداشت شده بود.
#جنین_زند_آجوئی
#زن_زندگی_آزادی
منبع: بیدارزنی
@harasswatch