Forwarded from بيدارزنى
🟣 #بیدارزنی: برای ژن، ژیان، ئازادی
(زن، زندگی و آزادی) بهعنوان گزارهای تعیینکننده، تاریخساز و پیشرونده، حالا ۱۰ روزی است که نه در قالب یک «شعار» بلکه یک مطالبهی فراگیر، آنهم با ضرورت ایستادگی علیه سرکوب، ارتجاع و بازپسگیری حق زندگی برابر و شرافتمندانه، مورد مطالبه قرار گرفته است.
قتل «مهسا/ژینا امینی» توسط ماموران نیروی سرکوبگر ناجا در بخش «گشت ارشاد»، رانهی اصلی #اعتراضات_سراسری اخیر شده است. اعتراضاتی سراسری که پیش از این، علیرغم عوامل مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و گستردگی فساد، چپاول و سرکوب سیستماتیک حاکمیت، اینبار در پیوند با مطالبهی رهایی زنان از چنگال ارتجاع و انقیاد و بیش از ۴ دهه خشونت سیستماتیک علیه زنان قرار گرفته است.
«بیدارزنی» بهعنوان رسانهی گروهی از کنشگران حقوق زنان که در زمینهی ارتقای آگاهی جامعه نسبت به برابری جنسیتی و احقاق حقوق زنان فعالیت میکند، پس از وقفهای کوتاه مدت، با ایمان به تحقق برابری، رهایی و حق تعیین سرنوشت، فعالیت خود را از سر گرفته است.
#همبستگی_زنان_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت
#مهسا_امینی
@bidarzani
(زن، زندگی و آزادی) بهعنوان گزارهای تعیینکننده، تاریخساز و پیشرونده، حالا ۱۰ روزی است که نه در قالب یک «شعار» بلکه یک مطالبهی فراگیر، آنهم با ضرورت ایستادگی علیه سرکوب، ارتجاع و بازپسگیری حق زندگی برابر و شرافتمندانه، مورد مطالبه قرار گرفته است.
قتل «مهسا/ژینا امینی» توسط ماموران نیروی سرکوبگر ناجا در بخش «گشت ارشاد»، رانهی اصلی #اعتراضات_سراسری اخیر شده است. اعتراضاتی سراسری که پیش از این، علیرغم عوامل مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و گستردگی فساد، چپاول و سرکوب سیستماتیک حاکمیت، اینبار در پیوند با مطالبهی رهایی زنان از چنگال ارتجاع و انقیاد و بیش از ۴ دهه خشونت سیستماتیک علیه زنان قرار گرفته است.
«بیدارزنی» بهعنوان رسانهی گروهی از کنشگران حقوق زنان که در زمینهی ارتقای آگاهی جامعه نسبت به برابری جنسیتی و احقاق حقوق زنان فعالیت میکند، پس از وقفهای کوتاه مدت، با ایمان به تحقق برابری، رهایی و حق تعیین سرنوشت، فعالیت خود را از سر گرفته است.
#همبستگی_زنان_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت
#مهسا_امینی
@bidarzani
Forwarded from بيدارزنى
🟣 ساعاتی پیش، هزاران زن کرد در روژاوا (کردستان سوریه) در همبستگی با اعتراضات سراسری ایران و قتل #مهسا_امینی دست به تجمع اعتراضی زدند. آنها با سر دادن شعار تاریخی «ژن، ژیان، ئازادی» و بریدن گیسوها و سوزاندن چادرهایشان، از مبارزات برحق زنان ایران، حمایت کردند.
شعار زن، زندگی، آزادی، همان شعاری است که همراه با مبارزهی زنان کرد به پیروزی آنان در برابر نیروهای تروریستی داعش انجامید.
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_خشونت
@bidarzani
شعار زن، زندگی، آزادی، همان شعاری است که همراه با مبارزهی زنان کرد به پیروزی آنان در برابر نیروهای تروریستی داعش انجامید.
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_خشونت
@bidarzani
🔹به یاد آنها که دوام نیاوردند، به یاد آنها که اکنون دربندند، به یاد آنها که میتوانند این مطلب را بخوانند
نویسنده: سوزان کریمی
زنی نوشته است: «امروز که بدون حجاب از خانه بیرون رفتم، تنها یک بار متلک جنسی شنیدم ولی چنان فریادی زدم که طرف خشکش زد: بیشرم! بیشرف! خجالت نمیکشی این روزها هم دست برنمیداری.”» این روزها هر بار که وارد شبکههای اجتماعی میشویم پستها و استوریهای بسیاری میبینیم که نه فقط روایت شاهدان عینی از اعتراضات جاری است، بلکه بعضاً اشاراتیاند به آنچه پیش از این هم وجود داشته و مجال مرئی شدن نمییافته است. تمرکزم اینجا بر گروه دومِ این اعلانات مجازی است؛ مشخصتر از همه روایتهایی از سختیها، شکستها و زخمهایی از گذشته یک بدن زنانه که به موجب فضای -بیلکنت بگوییم- انقلابی، امکان یافتهاند به چیز دیگری تبدیل شوند. امکان یافتهاند که نه به صورت تروماهای هولناک بلکه به صورت سندهایی بر اشتراک و اتحاد زنان و تمام بدنهایی که آنقدر که باید «مردانه» نبودهاند به اکنون برگردند و در مسیر آینده، دگردیسی یابند.
کسی از جان به در بردنش از قتل ناموسی نوشته است، کسی از رهایی خوشاقبالانهاش از تجاوز. کسی یاد آنها را که نتوانستند نجات یابند گرامی داشته است، کسی از حقی که پیشتر نسبت به فضاهای عمومی نداشته است و دیگری از هر جلسهی فشرده «تراپی» که این روزها در خیابان میگذراند! بسیاری مجال یافتهاند که آن دشواریها، آن نشکستن و تسلیم نشدن در برابر فضاهای بیشمردانه که تمام مکانها و دورههای سنیِ زندگی ما را در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی دربرمیگرفت، جشن بگیرند. مجال یافتهاند که ببینند جمعهای زنانه، دوستی و همراهی زنان با یکدیگر، تنها برای نجات از شرایط ناممکنِ افرادی که بودیم و یا از نزدیک میشناختیم نبوده است بلکه نوعی اخلاق و دانش در آنها تولید شده است که به کارِ «نجات دادن/یافتن» همراه با بدنهای دیگرهم میآید. به کار بازتفسیر کردن تاریخ میآید و به کار اینکه فضای موجود را برحق، مورد خطاب قرار دهیم... بیش از همه به این خاطر که چنان که بوده است نماند.
اینجا بازماندگان، عاملان تغییر وضع موجود شدهاند و سهمی را که در بیشمار لحظه و بیشمار نقطه از آنها و چون آنهایی دریغ شده است باز میخواهند، نه صرفاً برای خواستِ اجرا شدن عدالت در حق افراد، بلکه برای ساختِ واقعیتی دیگر که برای همگان بهتر از آنچه گذشته است خواهد بود. چنین واقعیتی کمتر اجازه شئشدن گروهی از مردم را برای فاعلیت یافتنِ گروهی دیگر خواهد داد.
@harasswatch
#دیدبان_آزار
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2044/
نویسنده: سوزان کریمی
زنی نوشته است: «امروز که بدون حجاب از خانه بیرون رفتم، تنها یک بار متلک جنسی شنیدم ولی چنان فریادی زدم که طرف خشکش زد: بیشرم! بیشرف! خجالت نمیکشی این روزها هم دست برنمیداری.”» این روزها هر بار که وارد شبکههای اجتماعی میشویم پستها و استوریهای بسیاری میبینیم که نه فقط روایت شاهدان عینی از اعتراضات جاری است، بلکه بعضاً اشاراتیاند به آنچه پیش از این هم وجود داشته و مجال مرئی شدن نمییافته است. تمرکزم اینجا بر گروه دومِ این اعلانات مجازی است؛ مشخصتر از همه روایتهایی از سختیها، شکستها و زخمهایی از گذشته یک بدن زنانه که به موجب فضای -بیلکنت بگوییم- انقلابی، امکان یافتهاند به چیز دیگری تبدیل شوند. امکان یافتهاند که نه به صورت تروماهای هولناک بلکه به صورت سندهایی بر اشتراک و اتحاد زنان و تمام بدنهایی که آنقدر که باید «مردانه» نبودهاند به اکنون برگردند و در مسیر آینده، دگردیسی یابند.
کسی از جان به در بردنش از قتل ناموسی نوشته است، کسی از رهایی خوشاقبالانهاش از تجاوز. کسی یاد آنها را که نتوانستند نجات یابند گرامی داشته است، کسی از حقی که پیشتر نسبت به فضاهای عمومی نداشته است و دیگری از هر جلسهی فشرده «تراپی» که این روزها در خیابان میگذراند! بسیاری مجال یافتهاند که آن دشواریها، آن نشکستن و تسلیم نشدن در برابر فضاهای بیشمردانه که تمام مکانها و دورههای سنیِ زندگی ما را در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی دربرمیگرفت، جشن بگیرند. مجال یافتهاند که ببینند جمعهای زنانه، دوستی و همراهی زنان با یکدیگر، تنها برای نجات از شرایط ناممکنِ افرادی که بودیم و یا از نزدیک میشناختیم نبوده است بلکه نوعی اخلاق و دانش در آنها تولید شده است که به کارِ «نجات دادن/یافتن» همراه با بدنهای دیگرهم میآید. به کار بازتفسیر کردن تاریخ میآید و به کار اینکه فضای موجود را برحق، مورد خطاب قرار دهیم... بیش از همه به این خاطر که چنان که بوده است نماند.
اینجا بازماندگان، عاملان تغییر وضع موجود شدهاند و سهمی را که در بیشمار لحظه و بیشمار نقطه از آنها و چون آنهایی دریغ شده است باز میخواهند، نه صرفاً برای خواستِ اجرا شدن عدالت در حق افراد، بلکه برای ساختِ واقعیتی دیگر که برای همگان بهتر از آنچه گذشته است خواهد بود. چنین واقعیتی کمتر اجازه شئشدن گروهی از مردم را برای فاعلیت یافتنِ گروهی دیگر خواهد داد.
@harasswatch
#دیدبان_آزار
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2044/
هرس واچ | دیدبان آزار
به یاد آنها که دوام نیاوردند، به یاد آنها که اکنون دربندند، به یاد آنها که میتوانند این متن را بخوانند
زنی نوشته است: «امروز که بدون حجاب از خانه بیرون رفتم، تنها یک بار متلک جنسی شنیدم ولی چنان فریادی زدم که طرف خشکش زد: بیشرم! بیشرف! خجالت نمیکشی این روزها هم دست برنمیداری.”» این روزها هر بار که وارد شبکههای اجتماعی میشویم پستها و استوریهای
سرگذشت ندیمه و سرپیچی زنان ایرانی از سرپوش
خون، تمایز، بدن/ زن، زندگی، آزادی
نویسنده: لعیا شاهزمانی
چندین سال قبل مردی با ملیت آلمانی، سریال تلویزیونی سرگذشت ندیمه «The handmaid’s tale» را در حالی به من پیشنهاد داد، که از انتشار فصل اول آن زمان زیادی نگذشته بود و هرچند امروز نام آن در میان سینمادوستان و گروههای حامی حقوق زنان شناختهشدهتر است، آن زمان کمتر کسی در ایران به آن اشاره میکرد. وقتی از آن دوست آلمانی دربارۀ علت این پیشنهاد پرسیدم، جواب یک جملۀ کوتاه بود: «این سریال داستان زندگی شما زنان در ایران است.» آن روز با سن و سالی کمتر، در مقابل شنیدن این جمله، از زبانی فردی با ملیتی دیگر که از تجربۀ زیستی من فاصلۀ بسیاری داشت، هیجان و واکنش زیادی نشان دادم. شنیدن آنچه در این سالها تجربه کردهام از زبان دیگری، به آن قطعیت بیشتری میبخشید و تمام زوایای پنهان این حقیقت، خود را بیشتر از پیش به سطح میرساندند؛ زوایای پنهانی که با سالها زندگی در این کشور با ابزار دین و قانون به عقب رانده شده بودند و پرسشگری را همیشه به روزی دیگر منتقل میکردند.
درحالیکه انتخاب پوشش، همچون بسیاری از تصمیمات و انتخابهای دیگر، بخشی از هویت فردی و اجتماعی بشر را تشکیل میدهد، قدرت و حاکمیت دیکتاتورمآب، برای سلطه و تحکیم ساختارهای خود هرگز از این عنصر غافل نمیشود. «لباس» در ارتباط با بیان و نمایش جنسیت، طبقۀ اجتماعی، باورهای مذهبی و... نقش بسیار مهمی دارد و قدرت از همین کارکرد بهره میبرد تا در عین اینکه همه چیز را به طبیعیترین حالت خود نشان دهد، بهوسیلۀ آن سرکوب را القا کند؛ آنجا که پوشش از لباس یک دختربچۀ مدرسهای به عادتی هر روزه برای او تبدیل میشود تا آنجا که زنی در سنین بسیار بالاتر، شبها با پوششی روی سر میخوابد و این سرپوش بیشتر از موهای سر با بدن او مأنوس شده است.
درون شهر «خیالی» گیلیاد در این سریال، یکی از نخستین اقدامات حاکمیت جهت لغو هویت، خارجکردن لباسهای متفاوت با فرهنگ و خواستۀ زنان و جایگزینی آن با طرحی یکسان، ساده و همراه با سرپوش است که همۀ زنان را به یک کل تبدیل کند؛ بهنحوی که برای دریافت آنچه در پس این پوشش قرار دارد، باید خوانشی بسیار دقیقتر از هر کاراکتر داشت. به این ترتیب، تفاوت فاحشی بهوجود میآید؛ میان آنچه زنی در فکر خود میپروراند، با آنچه در ظاهر خود نشان میدهد.
پوشش زنان گیلیاد بهمرور زمان در لایههای اولیه دیگر چندان به چشم نمیآید و به جزئی جدانشدنی از بدن زن تبدیل میشود؛ گویی چیزی بهجز آن روپوشهای بلند قرمز و سرپوشهای سفید برای دستهای و پیراهن آبی بلند برای دستهای دیگر، از مشروعیت برخوردار نیست و این پوشش همگانی، راه را برای کنترل جمعی این زنان هموار میسازد: شبیه همان لحظات «حقیقی» در زندگی بسیاری از زنان ایرانی که بهشکلی ناخودآگاه و غیرارادی، دست به پوشش روی سر خود میبرند و جایگیری آن را به آنچه حکومت مسلط میطلبد، نزدیکتر میکنند.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2046/
خون، تمایز، بدن/ زن، زندگی، آزادی
نویسنده: لعیا شاهزمانی
چندین سال قبل مردی با ملیت آلمانی، سریال تلویزیونی سرگذشت ندیمه «The handmaid’s tale» را در حالی به من پیشنهاد داد، که از انتشار فصل اول آن زمان زیادی نگذشته بود و هرچند امروز نام آن در میان سینمادوستان و گروههای حامی حقوق زنان شناختهشدهتر است، آن زمان کمتر کسی در ایران به آن اشاره میکرد. وقتی از آن دوست آلمانی دربارۀ علت این پیشنهاد پرسیدم، جواب یک جملۀ کوتاه بود: «این سریال داستان زندگی شما زنان در ایران است.» آن روز با سن و سالی کمتر، در مقابل شنیدن این جمله، از زبانی فردی با ملیتی دیگر که از تجربۀ زیستی من فاصلۀ بسیاری داشت، هیجان و واکنش زیادی نشان دادم. شنیدن آنچه در این سالها تجربه کردهام از زبان دیگری، به آن قطعیت بیشتری میبخشید و تمام زوایای پنهان این حقیقت، خود را بیشتر از پیش به سطح میرساندند؛ زوایای پنهانی که با سالها زندگی در این کشور با ابزار دین و قانون به عقب رانده شده بودند و پرسشگری را همیشه به روزی دیگر منتقل میکردند.
درحالیکه انتخاب پوشش، همچون بسیاری از تصمیمات و انتخابهای دیگر، بخشی از هویت فردی و اجتماعی بشر را تشکیل میدهد، قدرت و حاکمیت دیکتاتورمآب، برای سلطه و تحکیم ساختارهای خود هرگز از این عنصر غافل نمیشود. «لباس» در ارتباط با بیان و نمایش جنسیت، طبقۀ اجتماعی، باورهای مذهبی و... نقش بسیار مهمی دارد و قدرت از همین کارکرد بهره میبرد تا در عین اینکه همه چیز را به طبیعیترین حالت خود نشان دهد، بهوسیلۀ آن سرکوب را القا کند؛ آنجا که پوشش از لباس یک دختربچۀ مدرسهای به عادتی هر روزه برای او تبدیل میشود تا آنجا که زنی در سنین بسیار بالاتر، شبها با پوششی روی سر میخوابد و این سرپوش بیشتر از موهای سر با بدن او مأنوس شده است.
درون شهر «خیالی» گیلیاد در این سریال، یکی از نخستین اقدامات حاکمیت جهت لغو هویت، خارجکردن لباسهای متفاوت با فرهنگ و خواستۀ زنان و جایگزینی آن با طرحی یکسان، ساده و همراه با سرپوش است که همۀ زنان را به یک کل تبدیل کند؛ بهنحوی که برای دریافت آنچه در پس این پوشش قرار دارد، باید خوانشی بسیار دقیقتر از هر کاراکتر داشت. به این ترتیب، تفاوت فاحشی بهوجود میآید؛ میان آنچه زنی در فکر خود میپروراند، با آنچه در ظاهر خود نشان میدهد.
پوشش زنان گیلیاد بهمرور زمان در لایههای اولیه دیگر چندان به چشم نمیآید و به جزئی جدانشدنی از بدن زن تبدیل میشود؛ گویی چیزی بهجز آن روپوشهای بلند قرمز و سرپوشهای سفید برای دستهای و پیراهن آبی بلند برای دستهای دیگر، از مشروعیت برخوردار نیست و این پوشش همگانی، راه را برای کنترل جمعی این زنان هموار میسازد: شبیه همان لحظات «حقیقی» در زندگی بسیاری از زنان ایرانی که بهشکلی ناخودآگاه و غیرارادی، دست به پوشش روی سر خود میبرند و جایگیری آن را به آنچه حکومت مسلط میطلبد، نزدیکتر میکنند.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2046/
هرس واچ | دیدبان آزار
خون، تمایز، بدن/ زن، زندگی، آزادی
چندین سال قبل مردی با ملیت آلمانی، سریال تلویزیونی سرگذشت ندیمه «The handmaid’s tale» را در حالی به من پیشنهاد داد، که از انتشار فصل اول آن زمان زیادی نگذشته بود و هرچند امروز نام آن در میان سینمادوستان و گروههای حامی حقوق زنان شناختهشدهتر است، آن
Forwarded from BBCPersian
🔻گزارشگر مراسم خاکسپاری مهسا امینی بازداشت شد
محمدعلی کامفیروزی، خبر داده موکلش الهه محمدی، خبرنگار روزنامه هممهین، بازداشت شده است.
خانم محمدی خبرنگاری است که با سفر به سقز گزارش مراسم خاکسپاری مهسا امینی را در هممیهن منتشر کرده بود.
چند روز پیش ماموران امنیتی به خانه او رفته و وسایلش را ضبط کرده بودند.
در چند روز گذشته موج بازداشت خبرنگاران در کنار دانشجویان و دانشآموزان ادامه داشته و حدود ۲۰ خبرنگار در ایران بازداشت شدهاند.
https://bbc.in/3SGPjRL
📸توییتر محمدعلی کامفیروزی
@BBCPersian
محمدعلی کامفیروزی، خبر داده موکلش الهه محمدی، خبرنگار روزنامه هممهین، بازداشت شده است.
خانم محمدی خبرنگاری است که با سفر به سقز گزارش مراسم خاکسپاری مهسا امینی را در هممیهن منتشر کرده بود.
چند روز پیش ماموران امنیتی به خانه او رفته و وسایلش را ضبط کرده بودند.
در چند روز گذشته موج بازداشت خبرنگاران در کنار دانشجویان و دانشآموزان ادامه داشته و حدود ۲۰ خبرنگار در ایران بازداشت شدهاند.
https://bbc.in/3SGPjRL
📸توییتر محمدعلی کامفیروزی
@BBCPersian
Forwarded from بيدارزنى
🟣 محمدعلی کامفیروزی وکیل دادگستری اعلام کرد الهه محمدی خبرنگار روزنامه هممیهن، صبح پنجشنبه ۷ مهرماه بازداشت شد. این خبرنگار با سفر به شهر سقز، گزارشی از خاکسپاری #مهسا_امینی تهیه کرده بود که در روزنامه هممیهن منتشر شد.
در سال ۹۹ نیز وی با شکایت سازمان اطلاعات سپاه پاسداران، یک سال از فعالیت مطبوعاتی به دلیل انتشار گزارشاتی در مورد وضعیت زنان در زندان قرچک، مسائل زنان و واقعه شلیک به هواپیمای مسافربری اوکراینی، محروم بوده است.
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت
@bidarzani
در سال ۹۹ نیز وی با شکایت سازمان اطلاعات سپاه پاسداران، یک سال از فعالیت مطبوعاتی به دلیل انتشار گزارشاتی در مورد وضعیت زنان در زندان قرچک، مسائل زنان و واقعه شلیک به هواپیمای مسافربری اوکراینی، محروم بوده است.
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت
@bidarzani
Forwarded from بهمن دارالشفایی
Forwarded from بيدارزنى
🟣 تداوم بازداشت نیلوفر حامدی، روزنامهنگار و فعال حقوقزنان
نیلوفر حامدی، روزنامهنگاری که در ابتدا خبرهای مربوط به مهسا امینی و خانواده او را از بیمارستان کسری در تهران منتشر کرد، چهارشنبه ۳۰ شهریورماه بازداشت شد.
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت
@bidarzani
نیلوفر حامدی، روزنامهنگاری که در ابتدا خبرهای مربوط به مهسا امینی و خانواده او را از بیمارستان کسری در تهران منتشر کرد، چهارشنبه ۳۰ شهریورماه بازداشت شد.
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت
@bidarzani
🔹روایتی از تجربه آزار جنسی و سرکوب جنسیتی در دانشگاه
🔹مرور میکنم و به اعتصاب دانشجویان میپیوندم
نویسنده: تارا
این متن را در برههای از زمان مینویسم که بسیاری از دوستان دانشجوی مبارزم در سرتاسر کشور دیگر در میانمان نیستند. آنها را ربودند به خیال اشتباه همیشگیشان که ما را خفه و ساکت کنند، اما ما انقدر خشمگین هستیم که دیگر سکوت نکنیم. سوال مهم و اصلی بدون هرگونه مقدمهچینی: «چرا باید به عنوان یک دانشجو در کنار اعتصابات فراگیر کنونی ایستاد؟»
مرور میکنم: اگر بلوغ اجتماعی و سیاسی این روزها را که کنار هم به دست آوردیم، 4 سال پیش داشتم هرگز سر کلاس اساتیدی که تمام محوریت ارائه دروسشان به وضوح جنسیت زنانه بود نمینشستم. حتی شاید مثل امروز قویتر و شجاعانهتر آنها را در زمین مباحثه، به گوشهای از رینگ پرت میکردم. فراموش نمیکنم آن روزی را که استاد (که حیف نام استاد بر او باشد) بر صندلی دکتری دانشگاه تهران تکیه زده بود و میگفت: «زنان ایران خوب هستند که این لباس و حجاب را میپوشند و میچسبد به تنشان آدم لذت میبرد. در عوض این زنان در اروپا را که نگاه میکنی بیحجاب هستند، عرق میکنند و بوی بدی هم میدهند.»
همین استاد که در تروماسازی برای زنان حرف اول را میزند چندی پیش نشست و تریبون آزاد با موضوع زن گذاشته بود که ایکاش با تمام خشم زنانهام بر سرش داد میزدم که زن موضوع تو و هیچکس دیگری نیست. روزی هزار بار به خود لعن و نفرین میفرستم که چرا بهعنوان یک دانشجوی زن و فمینیست سکوت کرده بودم و هر ترم با مدادرنگی نموداری از تبعیض و ستم و سرکوب زنان را آنقدر زیبا جلوه میدادم که صرفا نمره خوبی از آن تهیمغز دریافت کنم؟ شاید چون کم بودیم، شاید چون زن و مسائل آنان برای اندکی از دانشجویان آن دوره مهم و قابلبیان بود. شاید چون سواد و بلوغ کافی را نداشتیم! شاید چون کنار دست خودمان، همکلاسیهای پسرمان به این جملات میخندیدند.
مرور میکنم: روزی را که برای ارائه مقاله به دفتر استادم رفتم. مدیر گروهی در دفتر نشسته بود بعد از ارائه گفت: «علاوه بر تمام مطالب زیبایت، تو چقدر دختر زیبایی هم هستی. چه لبخند زیبایی. چهقدر اعتماد به نفست در ارائه عالی بود. تو میخواهی ارشد و دکتری هم همین رشته را بخوانی؟ به نظرم که بخوان. من خودم استادت میکنم. اینطوری زیباترین استاد گروه هم میشوی.» هر لحظهای که آن روز را به یاد میآوردم که تا مدتها از خندهام خجالت میکشیدم. دلم میخواست بروم و آن استاد را خفه کنم. چرا آنروز آرام از کنار این اتفاق عبور کردم و در آغوش دوستانم گریه کردم؟ چون او فقط یک استاد بود و من یک دانشجوی زن فرودست؟
@harasswatch
#دیدبان_آزار
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2048/
🔹مرور میکنم و به اعتصاب دانشجویان میپیوندم
نویسنده: تارا
این متن را در برههای از زمان مینویسم که بسیاری از دوستان دانشجوی مبارزم در سرتاسر کشور دیگر در میانمان نیستند. آنها را ربودند به خیال اشتباه همیشگیشان که ما را خفه و ساکت کنند، اما ما انقدر خشمگین هستیم که دیگر سکوت نکنیم. سوال مهم و اصلی بدون هرگونه مقدمهچینی: «چرا باید به عنوان یک دانشجو در کنار اعتصابات فراگیر کنونی ایستاد؟»
مرور میکنم: اگر بلوغ اجتماعی و سیاسی این روزها را که کنار هم به دست آوردیم، 4 سال پیش داشتم هرگز سر کلاس اساتیدی که تمام محوریت ارائه دروسشان به وضوح جنسیت زنانه بود نمینشستم. حتی شاید مثل امروز قویتر و شجاعانهتر آنها را در زمین مباحثه، به گوشهای از رینگ پرت میکردم. فراموش نمیکنم آن روزی را که استاد (که حیف نام استاد بر او باشد) بر صندلی دکتری دانشگاه تهران تکیه زده بود و میگفت: «زنان ایران خوب هستند که این لباس و حجاب را میپوشند و میچسبد به تنشان آدم لذت میبرد. در عوض این زنان در اروپا را که نگاه میکنی بیحجاب هستند، عرق میکنند و بوی بدی هم میدهند.»
همین استاد که در تروماسازی برای زنان حرف اول را میزند چندی پیش نشست و تریبون آزاد با موضوع زن گذاشته بود که ایکاش با تمام خشم زنانهام بر سرش داد میزدم که زن موضوع تو و هیچکس دیگری نیست. روزی هزار بار به خود لعن و نفرین میفرستم که چرا بهعنوان یک دانشجوی زن و فمینیست سکوت کرده بودم و هر ترم با مدادرنگی نموداری از تبعیض و ستم و سرکوب زنان را آنقدر زیبا جلوه میدادم که صرفا نمره خوبی از آن تهیمغز دریافت کنم؟ شاید چون کم بودیم، شاید چون زن و مسائل آنان برای اندکی از دانشجویان آن دوره مهم و قابلبیان بود. شاید چون سواد و بلوغ کافی را نداشتیم! شاید چون کنار دست خودمان، همکلاسیهای پسرمان به این جملات میخندیدند.
مرور میکنم: روزی را که برای ارائه مقاله به دفتر استادم رفتم. مدیر گروهی در دفتر نشسته بود بعد از ارائه گفت: «علاوه بر تمام مطالب زیبایت، تو چقدر دختر زیبایی هم هستی. چه لبخند زیبایی. چهقدر اعتماد به نفست در ارائه عالی بود. تو میخواهی ارشد و دکتری هم همین رشته را بخوانی؟ به نظرم که بخوان. من خودم استادت میکنم. اینطوری زیباترین استاد گروه هم میشوی.» هر لحظهای که آن روز را به یاد میآوردم که تا مدتها از خندهام خجالت میکشیدم. دلم میخواست بروم و آن استاد را خفه کنم. چرا آنروز آرام از کنار این اتفاق عبور کردم و در آغوش دوستانم گریه کردم؟ چون او فقط یک استاد بود و من یک دانشجوی زن فرودست؟
@harasswatch
#دیدبان_آزار
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2048/
هرس واچ | دیدبان آزار
«مرور میکنم و به اعتصاب دانشجویان میپیوندم»
این متن را در برههای از زمان مینویسم که بسیاری از دوستان دانشجوی مبارزم در سرتاسر کشور دیگر در میانمان نیستند. آنها را ربودند به خیال اشتباه همیشگیشان که ما را خفه و ساکت کنند، اما ما انقدر خشمگین هستیم که دیگر سکوت نکنیم. سوال مهم و اصلی بدون هرگ
🔹رقص، رقص، تا آزادی
نویسنده: نیلوفر فولادی
«پنج یا شش تن هستند. یک زن هم همراهشان است. حمله میکنند و دستهایم را میگیرند. وحشیانه میکشندم سمت اتومبیل. لباس شخصی هستند. میدانم کارم زار است. مرا میچپانند توی ماشین. کنار دستم دختری جوان گریه میکند. سعی میکنم فرار کنم. با مشت و بیسیم به سرم میکوبند. زن لگد میزند توی کمرم. گیجگاهم تیر میکشد. مرد ریشو میگوید: "میکشیمات. حکمات اعدام است. از آنها کارت شناسایی میخواهم. پاسخم مشتی دیگر است. سرم درد میکند. کمرم درد میکند. ترسیدهام. میتوانند هر بلایی سر ما بیاورند. هیچکس باخبر نخواهد شد. ما را میبرند به وزرا، تمام مسیر تحقیرمان میکنند. مأمور زن از مردها بدتر است. ما را فاحشه خطاب میکند. میپرسد: "چرا شغل آبرومندانه پیدا نمیکنید؟" در دادسرا تیغ نگاه دادیار رگهای پرخونمان را درید. او منتظر است التماس کنیم. او در مسند خدایی نشسته است و میخواهد به ضرب چماق ما را به بهشت بفرستد.»
-«ژینا» در هر نام فراخوانده میشود. «ژینا» از هر گلوی دور و نزدیک به گوش میرسد. «ژینا» نام دیگر سرزمینم است.-
خواهران، خواهران جدولها، پیادهروها، پسکوچهها، سیگار کشیدنهای پنهانی، بوسههای پژمرده بر لب، لبهای نیمهباز در وحشت، وحشت گفتن کلمهای که هرگز زاده نشد و شاید فردا زاده شود و بوی ممنوع تنتان شهر را بردارد، از کابل بگذرد، از هرات، از سمرقند، از دمشق، از بغداد، از ازمیر و برسد اینجا به مشام یخبستهام در این ناکجای بارانی.
ارتجاع پیش از هر چیز بدنها را نشانه میرود. بدن، یگانه مرکب جان که آدمی از طریق گوشت و عصب جهان را دریافت میکند و خودش را به گوش جهان میرساند. ارتجاع، بدن را تهی میکند و آن را به مثابه یک واحد، یک خشت در ساختمان عظیم و صلب خود به کار میبندد. دین بیش از هرچیز از بدن زنانه در هراس است. تن زنانه که چون آب سیال است، جاری میشود، شکل میپذیرد، شکل میدهد و اگر طغیان کند چون سیلاب همه را میشوید و تطهیر میکند. در خیابان به بدنهای مصلوب و بیگانه نگاه میکنم. اگر شهروندان به بدنهایشان برگردند چه رخ میدهد؟ اگر این بدنهای مثلهشده، این بدنهای ناشناس سرشار شوند و به هم بپیوندند چه بر سر ماشین سرکوب خواهد آمد؟
@harasswatch
#دیدبان_آزار
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2047/
نویسنده: نیلوفر فولادی
«پنج یا شش تن هستند. یک زن هم همراهشان است. حمله میکنند و دستهایم را میگیرند. وحشیانه میکشندم سمت اتومبیل. لباس شخصی هستند. میدانم کارم زار است. مرا میچپانند توی ماشین. کنار دستم دختری جوان گریه میکند. سعی میکنم فرار کنم. با مشت و بیسیم به سرم میکوبند. زن لگد میزند توی کمرم. گیجگاهم تیر میکشد. مرد ریشو میگوید: "میکشیمات. حکمات اعدام است. از آنها کارت شناسایی میخواهم. پاسخم مشتی دیگر است. سرم درد میکند. کمرم درد میکند. ترسیدهام. میتوانند هر بلایی سر ما بیاورند. هیچکس باخبر نخواهد شد. ما را میبرند به وزرا، تمام مسیر تحقیرمان میکنند. مأمور زن از مردها بدتر است. ما را فاحشه خطاب میکند. میپرسد: "چرا شغل آبرومندانه پیدا نمیکنید؟" در دادسرا تیغ نگاه دادیار رگهای پرخونمان را درید. او منتظر است التماس کنیم. او در مسند خدایی نشسته است و میخواهد به ضرب چماق ما را به بهشت بفرستد.»
-«ژینا» در هر نام فراخوانده میشود. «ژینا» از هر گلوی دور و نزدیک به گوش میرسد. «ژینا» نام دیگر سرزمینم است.-
خواهران، خواهران جدولها، پیادهروها، پسکوچهها، سیگار کشیدنهای پنهانی، بوسههای پژمرده بر لب، لبهای نیمهباز در وحشت، وحشت گفتن کلمهای که هرگز زاده نشد و شاید فردا زاده شود و بوی ممنوع تنتان شهر را بردارد، از کابل بگذرد، از هرات، از سمرقند، از دمشق، از بغداد، از ازمیر و برسد اینجا به مشام یخبستهام در این ناکجای بارانی.
ارتجاع پیش از هر چیز بدنها را نشانه میرود. بدن، یگانه مرکب جان که آدمی از طریق گوشت و عصب جهان را دریافت میکند و خودش را به گوش جهان میرساند. ارتجاع، بدن را تهی میکند و آن را به مثابه یک واحد، یک خشت در ساختمان عظیم و صلب خود به کار میبندد. دین بیش از هرچیز از بدن زنانه در هراس است. تن زنانه که چون آب سیال است، جاری میشود، شکل میپذیرد، شکل میدهد و اگر طغیان کند چون سیلاب همه را میشوید و تطهیر میکند. در خیابان به بدنهای مصلوب و بیگانه نگاه میکنم. اگر شهروندان به بدنهایشان برگردند چه رخ میدهد؟ اگر این بدنهای مثلهشده، این بدنهای ناشناس سرشار شوند و به هم بپیوندند چه بر سر ماشین سرکوب خواهد آمد؟
@harasswatch
#دیدبان_آزار
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2047/
هرس واچ | دیدبان آزار
رقص، رقص، تا آزادی
خواهران، خواهران جدولها، پیادهروها، پسکوچهها، سیگار کشیدنهای پنهانی، بوسههای پژمرده بر لب، لبهای نیمهباز در وحشت، وحشت گفتن کلمهای که هرگز زاده نشد و شاید فردا زاده شود و بوی ممنوع تنتان شهر را بردارد، از کابل بگذرد، از هرات، از سمرقند، از
Forwarded from شوراهای صنفی دانشجویان کشور
#خبر
🟨مقنعهسوزی در جریان تجمع امروز دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی در #دومین_روز_اعتصاب_سراسری_دانشجویان.
#دانشگاه_بهشتی
۱۰مهر۱۴۰۱
#اعتصاب_سراسری
#اعتراضات_دانشجویی
1⃣6⃣9⃣2⃣
🆔 @senfi_uni_iran
🟨مقنعهسوزی در جریان تجمع امروز دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی در #دومین_روز_اعتصاب_سراسری_دانشجویان.
#دانشگاه_بهشتی
۱۰مهر۱۴۰۱
#اعتصاب_سراسری
#اعتراضات_دانشجویی
1⃣6⃣9⃣2⃣
🆔 @senfi_uni_iran