🔻نقدی بر یادداشت نسیم سلطانبیگی
🔶 قربانی، آسیبدیده یا آفرینشگر؟ وسواس زبانی بر سر واژگان
✍شهین غلامی
🔹️نسیم سلطانبیگی، متن مهم و خوبی درباره روایتهای جنبش میتو و لزوم فراتر رفتن از نقش قربانی به سوی نقش آفرینشگر با عنوان من قربانی نیستم نوشته است؛ فرا رفتنی که به جای ماندن در تجربه دردناک آزار، «به دنبال راهکارهایی برای خروج از وضعیت وخیمی است» که بر آزاردیده حادث شده است. با وجود اهمیتی که در دیدگاه او درباره قدرت واژهها و تلاش برای جابجایی واژگان با واژگان و مفاهیمی قدرتبخش به نفع آزاردیده وجود دارد، میتوان با این نحوه پرهیز و وسواس زبانی نسبت به کاربرد کلمه «قربانی» موافق نبود و این جدال واژگانی او را نقد کرد.
🔹️نویسنده متن با تفکیک موقعیت فرد «آسیبدیده» با «قربانی» توضیح میدهد که آنچه که آسیبدیده و قربانی را از هم جدا می کند، اراده و تصمیم فرد آزاردیده به خروج از نقش «قربانی» و حرکت به سمت نقش «آسیبدیده» است. چنین تفکیکی اما از نظر من به چند دلیل پروبلماتیک است:
🔹️ چنین تفکیکی احتمالا مبتنی بر گزاره عاملیت فرد آزاردیده است، گزارهای که آزاردیده را صاحب چنان درجهای از عاملیت میداند که در هرلحظه میتواند صحنهها را به میل خود تغییر دهد. این نوع مواجهه که رویکردی فردگرا و منفک از موقعیت/جامعه است، بیش از آنکه فهمی از وضعیت افراد در موقعیت آزار جنسی به دست دهد، بیشتر به سادهسازی تجربه آزار منتهی میشود و تمام مسئولیت اجتماعی را به نفع مواجهات فردگرا حذف میکند. البته میتوان گفت که متن نسیم سلطانبیگی فرمی پداگوژیک دارد و به کسانی که در حوزه رواندرمانی کار میکنند یاری میرساند.
🔹️ انتظار کنشگریِ برابر از افرادی که دسترسیهای نابرابری به منابع قدرت دارند میتواند در نهایت یک تصویر یکدست و همگن از آزار دیدهها به دست دهد؛ موضوعی که موقعیتهای نابرابر آزاردیدگان را نادیده میگیرد. طبقه، اتنیک، نژاد، تعلق به گروههای مختلف جنسی و جنسیتی و داشتن یا نداشتن معلولیت، همگی اینترسکشنهایی از موقعیتهای نابرابری میسازند که بر موقعیت فرد آزاردیده تاثیر میگذارند. تصور کنید زنی از حاشیه، بدون امکان دسترسی به آموزش و بهداشت رایگان، آزار جنسی میبیند. آیا موقعیت این زن را میتوان با زن آزاردیدهای که دسترسی بهتری به خدمات آموزشی و بهداشتی مرکز دارد مقایسه کرد؟
🔹️اگرچه بخش مهمی از مبارزات فمینیستی درگیر تغییر زبان و دلالتهای زبانی هستند، اما برانداختن سامان زبانی تنها با جایگزینکردن واژهها ممکن نیست. پرهیز زبانی از واژه «قربانی» و جدال واژگانی بر سر جایگزین کردن آن با «آسیبدیده»، تحلیلها را پس از مدتی به حوزه زبان محدود میکند. چنین تلاشی در نهایت، اهمیت پروبلماتیزه کردن اجتماعی مساله آزار جنسی را به نوعی «وسواس» یا «پرهیز زبانی» تقلیل میدهد؛ بیآنکه بتواند نظام قدرت و روابط قدرت پنهان در پشت واژهها را در هم بشکند.
#دیدبان_آزار
@harasswatch
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/1982/
🔶 قربانی، آسیبدیده یا آفرینشگر؟ وسواس زبانی بر سر واژگان
✍شهین غلامی
🔹️نسیم سلطانبیگی، متن مهم و خوبی درباره روایتهای جنبش میتو و لزوم فراتر رفتن از نقش قربانی به سوی نقش آفرینشگر با عنوان من قربانی نیستم نوشته است؛ فرا رفتنی که به جای ماندن در تجربه دردناک آزار، «به دنبال راهکارهایی برای خروج از وضعیت وخیمی است» که بر آزاردیده حادث شده است. با وجود اهمیتی که در دیدگاه او درباره قدرت واژهها و تلاش برای جابجایی واژگان با واژگان و مفاهیمی قدرتبخش به نفع آزاردیده وجود دارد، میتوان با این نحوه پرهیز و وسواس زبانی نسبت به کاربرد کلمه «قربانی» موافق نبود و این جدال واژگانی او را نقد کرد.
🔹️نویسنده متن با تفکیک موقعیت فرد «آسیبدیده» با «قربانی» توضیح میدهد که آنچه که آسیبدیده و قربانی را از هم جدا می کند، اراده و تصمیم فرد آزاردیده به خروج از نقش «قربانی» و حرکت به سمت نقش «آسیبدیده» است. چنین تفکیکی اما از نظر من به چند دلیل پروبلماتیک است:
🔹️ چنین تفکیکی احتمالا مبتنی بر گزاره عاملیت فرد آزاردیده است، گزارهای که آزاردیده را صاحب چنان درجهای از عاملیت میداند که در هرلحظه میتواند صحنهها را به میل خود تغییر دهد. این نوع مواجهه که رویکردی فردگرا و منفک از موقعیت/جامعه است، بیش از آنکه فهمی از وضعیت افراد در موقعیت آزار جنسی به دست دهد، بیشتر به سادهسازی تجربه آزار منتهی میشود و تمام مسئولیت اجتماعی را به نفع مواجهات فردگرا حذف میکند. البته میتوان گفت که متن نسیم سلطانبیگی فرمی پداگوژیک دارد و به کسانی که در حوزه رواندرمانی کار میکنند یاری میرساند.
🔹️ انتظار کنشگریِ برابر از افرادی که دسترسیهای نابرابری به منابع قدرت دارند میتواند در نهایت یک تصویر یکدست و همگن از آزار دیدهها به دست دهد؛ موضوعی که موقعیتهای نابرابر آزاردیدگان را نادیده میگیرد. طبقه، اتنیک، نژاد، تعلق به گروههای مختلف جنسی و جنسیتی و داشتن یا نداشتن معلولیت، همگی اینترسکشنهایی از موقعیتهای نابرابری میسازند که بر موقعیت فرد آزاردیده تاثیر میگذارند. تصور کنید زنی از حاشیه، بدون امکان دسترسی به آموزش و بهداشت رایگان، آزار جنسی میبیند. آیا موقعیت این زن را میتوان با زن آزاردیدهای که دسترسی بهتری به خدمات آموزشی و بهداشتی مرکز دارد مقایسه کرد؟
🔹️اگرچه بخش مهمی از مبارزات فمینیستی درگیر تغییر زبان و دلالتهای زبانی هستند، اما برانداختن سامان زبانی تنها با جایگزینکردن واژهها ممکن نیست. پرهیز زبانی از واژه «قربانی» و جدال واژگانی بر سر جایگزین کردن آن با «آسیبدیده»، تحلیلها را پس از مدتی به حوزه زبان محدود میکند. چنین تلاشی در نهایت، اهمیت پروبلماتیزه کردن اجتماعی مساله آزار جنسی را به نوعی «وسواس» یا «پرهیز زبانی» تقلیل میدهد؛ بیآنکه بتواند نظام قدرت و روابط قدرت پنهان در پشت واژهها را در هم بشکند.
#دیدبان_آزار
@harasswatch
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/1982/
هرس واچ | دیدبان آزار
قربانی، آسیبدیده یا آفرینشگر؟ وسواس زبانی بر سر واژگان
نسیم سلطانبیگی، متن مهم و خوبی درباره روایتهای جنبش میتو و لزوم فراتر رفتن از نقش قربانی به سوی نقش آفرینشگر با عنوان من قربانی نیستم نوشته است؛ فرا رفتنی که به جای ماندن در تجربه دردناک آزار، «به دنبال راهکارهایی برای خروج از وضعیت وخیمی است» که
اگر سبزهای را بکنم، خواهم مرد
مویه
❇️ #مویه - اگر سبزهای را بکنم، خواهم مرد - بخش سوم
در قسمت جدید مویه به مسئلهی اعدام زنان پرداختیم. در بررسی اعدام زنان تاثیر فرودستی در ارتکاب جرم و در نتیجه تحمل مجازاتی مانند اعدام به وضوح دیده میشود. همچنین میتوان مشاهده کرد که چگونه تبعیض و نابرابری ساختاری باعث پیشداوری در صدور حکم میشود.
🎧 مویه را میتوانید از طریق Castbox و گوگل پادکست، نیز بشنوید.
#پادکست
🆔 @moyehcast
در قسمت جدید مویه به مسئلهی اعدام زنان پرداختیم. در بررسی اعدام زنان تاثیر فرودستی در ارتکاب جرم و در نتیجه تحمل مجازاتی مانند اعدام به وضوح دیده میشود. همچنین میتوان مشاهده کرد که چگونه تبعیض و نابرابری ساختاری باعث پیشداوری در صدور حکم میشود.
🎧 مویه را میتوانید از طریق Castbox و گوگل پادکست، نیز بشنوید.
#پادکست
🆔 @moyehcast
Forwarded from شرق
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔺من هَم روایَتی دارَم؛
روایتی از دادگاه و حواشی پرونده «ک.الف» متهم به تجاوز جنسی
🔹شهریور سال ۹۹ «ک.الف»به اتهام تجاوز سریالی بازداشت و پروندهای با اتهام افساد فیالارض برای او تشکیل شد.
آخرین جلسه دادگاه رسیدگی به این پرونده، یکم تیرماه ۱۴۰۱ برگزار شد.
🔹شبکه شرق در گفت و گو با دو شاکی و وکیل آنها حواشی و روند حقوقی این پرونده را بررسی کرده است.
👈🏻ویدئو با کیفیت در:
https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-850042
👈🏻از طریق لینک زیر، حامی باش:
hamibash.com/sharghdaily
@sharghdaily
sharghdaily.com
روایتی از دادگاه و حواشی پرونده «ک.الف» متهم به تجاوز جنسی
🔹شهریور سال ۹۹ «ک.الف»به اتهام تجاوز سریالی بازداشت و پروندهای با اتهام افساد فیالارض برای او تشکیل شد.
آخرین جلسه دادگاه رسیدگی به این پرونده، یکم تیرماه ۱۴۰۱ برگزار شد.
🔹شبکه شرق در گفت و گو با دو شاکی و وکیل آنها حواشی و روند حقوقی این پرونده را بررسی کرده است.
👈🏻ویدئو با کیفیت در:
https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-850042
👈🏻از طریق لینک زیر، حامی باش:
hamibash.com/sharghdaily
@sharghdaily
sharghdaily.com
🔻تجاوز به زنان نظامی در جنگ داخلی
🔶 زنان سرخ فنلاند
✍نویسنده: کریستین آر. قدسی
🖊برگردان: آریاناز گلرخ
🔹یکی از سویههای تاریک جنگ داخلی فنلاند، خشونتهای وسیعی بود که علیه گارد سرخ زنان صورت گرفت و اعدامهای خودسرانه و تجاوزهای وحشیانهای که پس از دستگیری و اسارت آنها در اردوگاههای کار اجباری فنلاند به آنها تحمیل شد که تا همین اواخر بخشِ محذوف تاریخ این جنگ به شمار میرفت و کسی نمیخواست درباره آن سخنی به میان آورد.
🔹فنلاند سبقهای طولانی در زمینه اکتیویسم زنان چپگرا دارد و در سال ۱۹۰۶، مبارزات زنان سوسیالیست فنلاند این کشور را به اولین کشوری تبدیل کرد که حق رای همگانی داشت و مسیر زنان را برای گرفتن حق رای و حضور در مناصب انتخاباتی هموار کرد. دوازده سال بعد در سال ۱۹۱۸، زنان کارگر در کارخانههای صنعتی، زنان مستخدم و دیگر خدمتکاران زن در همبستگی با آرمانهای سرخ سوسیالیستی داوطلب شدند تا در یگانهای زنان که در میان شبهنظامیان گارد سرخ تشکیل شده بود، خدمت کنند. اولین یگانهای زنان گارد سرخ در اوایل فوریه و در شهرهای اصلی فنلاند تشکیل شد و تا پایان ماه مارس ۱۹۱۸ بیش از ۱۵ یگان زنان در گارد سرخ مستقر شدند که در مجموع حدود دو هزار نیروی زن در این یگانها در حال خدمت بودند. آنها در ابتدا به طور سنتی در پشت خط مقدم به نقشهای پشتیبانی و حمایتی از سربازان مرد مشغول بودند و فرماندهان ارتش سرخ تمایلی به فرستادن واحدهای زنان به خط مقدم نداشتند و ترجیح میدادند آنها را به عنوان نیروی ذخیره در پشت جبههها نگه دارند. اما با گذشت اندک زمانی این زنان نیز در کنار دیگر سربازان گارد سرخ، پا به میدان نبرد گذاشتند. زنان با پیوستن به گارد سرخ، از نقشهای سنتی خود در جامعه فنلاند فراتر رفتند و همین باعث شد تا توسط سفیدها و شبهنظامیان ضدکمونیست اهریمنانگاری شوند.
🔹بسیاری از زنانی که در طول جنگ داخلی به گارد سرخ پیوستند شهرنشین و متعلق به فرهنگی مدرن بودند که باور داشتند تنها راه دستیابی به آزادی سیاسی و اقتصادی زنان، سوسیالیسم است. اکثر آنها، زنان جوان و آرمانگرایی بودند که از استثمار مداوم به تنگ آمده بودند. آنها به عنوان کارگران مزدبگیر، در معرض آزار جنسی مداوم از سوی کارفرمایان خود قرار داشتند و از حمایتهای قانونی اندکی در برابر سوءاستفاده و تعرض برخوردار بودند. با وجود انگیزههای برابریخواهانه در این زنان برای به چالش کشیدن کلیشههای سنتی و سرمایهدارانه از زنانگی، اما توصیفهای روزنامههای محافظهکار و نزدیک به سفیدپوستان از زنان گارد سرخ مملو از ادبیات خشونتآمیز بود که از آنها انسانیتزدایی میکرد.
#دیدبان_آزار
@harasswatch
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/1951/
🔶 زنان سرخ فنلاند
✍نویسنده: کریستین آر. قدسی
🖊برگردان: آریاناز گلرخ
🔹یکی از سویههای تاریک جنگ داخلی فنلاند، خشونتهای وسیعی بود که علیه گارد سرخ زنان صورت گرفت و اعدامهای خودسرانه و تجاوزهای وحشیانهای که پس از دستگیری و اسارت آنها در اردوگاههای کار اجباری فنلاند به آنها تحمیل شد که تا همین اواخر بخشِ محذوف تاریخ این جنگ به شمار میرفت و کسی نمیخواست درباره آن سخنی به میان آورد.
🔹فنلاند سبقهای طولانی در زمینه اکتیویسم زنان چپگرا دارد و در سال ۱۹۰۶، مبارزات زنان سوسیالیست فنلاند این کشور را به اولین کشوری تبدیل کرد که حق رای همگانی داشت و مسیر زنان را برای گرفتن حق رای و حضور در مناصب انتخاباتی هموار کرد. دوازده سال بعد در سال ۱۹۱۸، زنان کارگر در کارخانههای صنعتی، زنان مستخدم و دیگر خدمتکاران زن در همبستگی با آرمانهای سرخ سوسیالیستی داوطلب شدند تا در یگانهای زنان که در میان شبهنظامیان گارد سرخ تشکیل شده بود، خدمت کنند. اولین یگانهای زنان گارد سرخ در اوایل فوریه و در شهرهای اصلی فنلاند تشکیل شد و تا پایان ماه مارس ۱۹۱۸ بیش از ۱۵ یگان زنان در گارد سرخ مستقر شدند که در مجموع حدود دو هزار نیروی زن در این یگانها در حال خدمت بودند. آنها در ابتدا به طور سنتی در پشت خط مقدم به نقشهای پشتیبانی و حمایتی از سربازان مرد مشغول بودند و فرماندهان ارتش سرخ تمایلی به فرستادن واحدهای زنان به خط مقدم نداشتند و ترجیح میدادند آنها را به عنوان نیروی ذخیره در پشت جبههها نگه دارند. اما با گذشت اندک زمانی این زنان نیز در کنار دیگر سربازان گارد سرخ، پا به میدان نبرد گذاشتند. زنان با پیوستن به گارد سرخ، از نقشهای سنتی خود در جامعه فنلاند فراتر رفتند و همین باعث شد تا توسط سفیدها و شبهنظامیان ضدکمونیست اهریمنانگاری شوند.
🔹بسیاری از زنانی که در طول جنگ داخلی به گارد سرخ پیوستند شهرنشین و متعلق به فرهنگی مدرن بودند که باور داشتند تنها راه دستیابی به آزادی سیاسی و اقتصادی زنان، سوسیالیسم است. اکثر آنها، زنان جوان و آرمانگرایی بودند که از استثمار مداوم به تنگ آمده بودند. آنها به عنوان کارگران مزدبگیر، در معرض آزار جنسی مداوم از سوی کارفرمایان خود قرار داشتند و از حمایتهای قانونی اندکی در برابر سوءاستفاده و تعرض برخوردار بودند. با وجود انگیزههای برابریخواهانه در این زنان برای به چالش کشیدن کلیشههای سنتی و سرمایهدارانه از زنانگی، اما توصیفهای روزنامههای محافظهکار و نزدیک به سفیدپوستان از زنان گارد سرخ مملو از ادبیات خشونتآمیز بود که از آنها انسانیتزدایی میکرد.
#دیدبان_آزار
@harasswatch
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/1951/
هرس واچ | دیدبان آزار
زنان سرخ فنلاند
فنلاند سبقهای طولانی در زمینه اکتیویسم زنان چپگرا دارد و در سال 1906، مبارزات زنان سوسیالیست فنلاند این کشور را به اولین کشوری تبدیل کرد که حق رای همگانی داشت و مسیر زنان را برای گرفتن حق رای و حضور در مناصب انتخاباتی هموار کرد. دوازده سال بعد در س
🔻روایاتی از مواجهه با گشت ارشاد
🔶 زنان محصور، زنان نافرمان
🔹دیدبان آزار: «اگر از دست گشت ارشاد فرار کنی و بدوی ممکنه بهت تیر بزنن؟ من میخوام بدوم.» این جملات را زنی در توییتر نوشته است. همزمان با افزایش حضور گشتهای ارشاد در تهران و برخی از شهرهای دیگر، بستهشدن بسیاری از مراکز فرهنگی و تفریحی همچون برخی پاتوقهای هنری در شیراز، انتشار موازین مرتبط با فروش مانتوهای با دکمه در پیجهای اینستاگرامی مزونهای لباس و ابلاغ بخشنامههای جدید ادارات در زمینه پوشش کارمندان، شبکههای اجتماعی به عرصه روایتگری و اعتراض تبدیل شدهاند.
🔹در ادامه این تصمیمگیریها، دیروز ابراهیم رئیسی، رییسجمهور دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی را موظف کرد نسبت به اجرای قوانین عفاف و حجاب اهتمام لازم را داشته باشند.
🔹این روزها تجربههای بیشماری از ترومای مواجهه با گشت ارشاد و البته شیوههای مقاومت در برابر آن منتشر شده است. با این حال زنان بسیاری نوشتهاند که به نافرمانی ادامه خواهند داد. زنی تصویر بیحجاب خود را منتشر کرده و نوشته است: «بدون شال و روسری اومدم بیرون، وقت دکتر دارم و تو اتاق انتظار نشستم. نمیدونم از هیجانه یا ترس، اما تنم داره میلرزه.» زنی دیگر عکسی از دامن گلداری که به تن کرده به اشتراک گذاشته و نوشته: «به پیشواز گشت ارشاد.»
🔹تصویر دیگری که هزاران بار بازنشر شده زنی جوان را در ایستگاه مترو نشان میدهد که شلوار کوتاه به پا دارد، شال از سر خود برداشته و از خود عکس میگیرد. توییتریها با اشاره به این عکس نوشتهاند که زنانی چنین شجاع، میلیونها میلیون بودجه گشت ارشاد را دود میکنند و به هوا میفرستند.
🔹 در روایات اخیر همزمان که زنان از خشونت گسترده گشت ارشاد نوشتهاند، نکته قابل توجه به اشتراک گذاشتن شیوههای مقاومت مدنی در برابر این سرکوب هر روزه است. زنی توییت کرده است: «کار خیر امروز: با ماشینم دور ونک قبل از گشت واستادم، ضمن انذار دختران، اونها رو تا صدمتر جلوتر میرسوندم و باز از اول.»
و زن دیگری نوشته است: همین الان میدون ولیعصر مردم ریختن سر ون گشت ارشاد فراریش دادن، دخترا رو هم فراری دادن! آفرین، زنده باد!
🔹از دیگر ابتکارات جمعی اخیر، نام بردن از کافههایی بوده که در آنها به زنان تذکر حجاب داده میشود. کاربران نام این کافهها را علنی و درخواست کردند مردم آنها را در لیست سیاه بگذارند و تحریم کنند. بسیاری از زنان در شبکههای اجتماعی نوشتهاند که آنها نباید تنها هزینهدهندههای این سرکوب سیستماتیک باشند: «یه عمر تماشا کردید زنها رو کف خیابون کشیدن و بردن و جوری از کنارش رد شدید انگار کور و کرید. کار به جایی رسیده که دختربچههای مدرسهای رو میگیرن. حالا انتظار دارید زنها نگران کسب و کار شما باشن؟! نه عزیزم همه با هم هزینه میدیم. دیگه نمیشه جلوشو گرفت.»
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/1984/
🔶 زنان محصور، زنان نافرمان
🔹دیدبان آزار: «اگر از دست گشت ارشاد فرار کنی و بدوی ممکنه بهت تیر بزنن؟ من میخوام بدوم.» این جملات را زنی در توییتر نوشته است. همزمان با افزایش حضور گشتهای ارشاد در تهران و برخی از شهرهای دیگر، بستهشدن بسیاری از مراکز فرهنگی و تفریحی همچون برخی پاتوقهای هنری در شیراز، انتشار موازین مرتبط با فروش مانتوهای با دکمه در پیجهای اینستاگرامی مزونهای لباس و ابلاغ بخشنامههای جدید ادارات در زمینه پوشش کارمندان، شبکههای اجتماعی به عرصه روایتگری و اعتراض تبدیل شدهاند.
🔹در ادامه این تصمیمگیریها، دیروز ابراهیم رئیسی، رییسجمهور دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی را موظف کرد نسبت به اجرای قوانین عفاف و حجاب اهتمام لازم را داشته باشند.
🔹این روزها تجربههای بیشماری از ترومای مواجهه با گشت ارشاد و البته شیوههای مقاومت در برابر آن منتشر شده است. با این حال زنان بسیاری نوشتهاند که به نافرمانی ادامه خواهند داد. زنی تصویر بیحجاب خود را منتشر کرده و نوشته است: «بدون شال و روسری اومدم بیرون، وقت دکتر دارم و تو اتاق انتظار نشستم. نمیدونم از هیجانه یا ترس، اما تنم داره میلرزه.» زنی دیگر عکسی از دامن گلداری که به تن کرده به اشتراک گذاشته و نوشته: «به پیشواز گشت ارشاد.»
🔹تصویر دیگری که هزاران بار بازنشر شده زنی جوان را در ایستگاه مترو نشان میدهد که شلوار کوتاه به پا دارد، شال از سر خود برداشته و از خود عکس میگیرد. توییتریها با اشاره به این عکس نوشتهاند که زنانی چنین شجاع، میلیونها میلیون بودجه گشت ارشاد را دود میکنند و به هوا میفرستند.
🔹 در روایات اخیر همزمان که زنان از خشونت گسترده گشت ارشاد نوشتهاند، نکته قابل توجه به اشتراک گذاشتن شیوههای مقاومت مدنی در برابر این سرکوب هر روزه است. زنی توییت کرده است: «کار خیر امروز: با ماشینم دور ونک قبل از گشت واستادم، ضمن انذار دختران، اونها رو تا صدمتر جلوتر میرسوندم و باز از اول.»
و زن دیگری نوشته است: همین الان میدون ولیعصر مردم ریختن سر ون گشت ارشاد فراریش دادن، دخترا رو هم فراری دادن! آفرین، زنده باد!
🔹از دیگر ابتکارات جمعی اخیر، نام بردن از کافههایی بوده که در آنها به زنان تذکر حجاب داده میشود. کاربران نام این کافهها را علنی و درخواست کردند مردم آنها را در لیست سیاه بگذارند و تحریم کنند. بسیاری از زنان در شبکههای اجتماعی نوشتهاند که آنها نباید تنها هزینهدهندههای این سرکوب سیستماتیک باشند: «یه عمر تماشا کردید زنها رو کف خیابون کشیدن و بردن و جوری از کنارش رد شدید انگار کور و کرید. کار به جایی رسیده که دختربچههای مدرسهای رو میگیرن. حالا انتظار دارید زنها نگران کسب و کار شما باشن؟! نه عزیزم همه با هم هزینه میدیم. دیگه نمیشه جلوشو گرفت.»
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/1984/
هرس واچ | دیدبان آزار
زنان محصور، زنان نافرمان
شبکههای اجتماعی به عرصه روایتگری و اعتراض علیه تشدید برخوردهای گشت ارشاد با زنان تبدیل شدهاند.
🔻آغاز دادخواهی بازماندگان تجاوز جنسی در جنگ اوکراین
🔶 فراموشی ممکن نیست
🔹شب هشتم مارس، در خانه ویکتوریا را زدند. سه سرباز روس مست و پاتیل وارد خانه شدند. آنها ویکتوریا را مجبور کردند که همراهشان به خانه همسایه بغلی بروقصد داشتند زن دیگری را هم از خانه با خود همراه کنند که به علت «تپل بودن» او پشیمان شدند. سربازان او را به خانه سومی بردند که همسایهای به نام والنتینا با دختر و داماد و نوه ۱۵ سالهاش در آن زندگی میکرد. الکساندر، داماد خانه در را باز کرد. سربازان به دنبال همسر او ناتاشا بودند. الکساندر به آنها گفت که خودش اهل روسیه است و در کریمه به دنیا آمده و بزرگ شده است. ویکتوریا شاهد بود که او به سربازان التماس میکرد که به همسرش کاری نداشته باشند و خودش را ببرند. سرباز به الکساندر شلیک کرد.
🔹سربازان ویکتوریا و ناتاشا را با تهدید اسلحه همراه خود به مقرشان بردند. سربازی به نام اولگ ناتاشا را برد و سربازی دیگر به نام دانیا ویکتوریا را. ویکتوریا از سرباز پرسید که چند سال دارد. او پاسخ داد ۱۹ سال. ویکتوریا به دانیا گفت که همسن پسرش است و مکالمه را ادامه داد. پرسید: دوستدختر داری؟ جواب مثبت داد و گفت دختر ۱۷ سال دارد و هرگز با او رابطه جنسی نداشته است. ویکتوریا میگوید: «تنها در صورت فراموشی میتوان به زندگی ادامه داد. اما فراموشی ممکن نیست.»
🔹دادستانی اوکراین میگوید در حال بررسی دهها مورد تجاوز است که البته تنها مشتی نمونه خروار از واقعیت هولناک خشونت نظامیان روسیه در اوکراین است. یه گفته دادستان در میان قربانیان تجاوز، زنی 82 ساله هم حضور داشته است. ماه گذشته، اولین محاکمه مربوط به تجاوز به مثابه جنایت جنگی برگزار شد. در دادگاهی در کیو، سرباز روسی متهم شد که به خانهای حمله کرده، مرد خانواده را کشته و جلوی چشمان فرزند به زن تجاوز کرده است.
🔹فعالان حقوق بشر در اوکراین میگویند از تاریخ یکم آوریل تا 15 ماه مه، خط تلفن مشاوره روانی تحت مدیریت آنها 1500 تماس دریافت کرده که بسیاری از آنها مربوط به افرادی بوده که نیازمند کمک برای مواجهه با آسیبهای خشونت جنسی و شکنجه بودهاند. یکی از فعالان میگوید: «مادری تماس گرفت و گزارش داد که بچه 9 ماههاش با شمع مورد تجاوز قرار گرفته است. سربازان مادر را با طناب بسته و مجبورش کرده بودند که تماشا کند. زن افکار خودکشی داشت و میخواست فرزندنش را بغل کند و از بالای ساختمان خود را پرت کند.»
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/1985/
#دیدبان_آزار
@harasswatch
🔶 فراموشی ممکن نیست
🔹شب هشتم مارس، در خانه ویکتوریا را زدند. سه سرباز روس مست و پاتیل وارد خانه شدند. آنها ویکتوریا را مجبور کردند که همراهشان به خانه همسایه بغلی بروقصد داشتند زن دیگری را هم از خانه با خود همراه کنند که به علت «تپل بودن» او پشیمان شدند. سربازان او را به خانه سومی بردند که همسایهای به نام والنتینا با دختر و داماد و نوه ۱۵ سالهاش در آن زندگی میکرد. الکساندر، داماد خانه در را باز کرد. سربازان به دنبال همسر او ناتاشا بودند. الکساندر به آنها گفت که خودش اهل روسیه است و در کریمه به دنیا آمده و بزرگ شده است. ویکتوریا شاهد بود که او به سربازان التماس میکرد که به همسرش کاری نداشته باشند و خودش را ببرند. سرباز به الکساندر شلیک کرد.
🔹سربازان ویکتوریا و ناتاشا را با تهدید اسلحه همراه خود به مقرشان بردند. سربازی به نام اولگ ناتاشا را برد و سربازی دیگر به نام دانیا ویکتوریا را. ویکتوریا از سرباز پرسید که چند سال دارد. او پاسخ داد ۱۹ سال. ویکتوریا به دانیا گفت که همسن پسرش است و مکالمه را ادامه داد. پرسید: دوستدختر داری؟ جواب مثبت داد و گفت دختر ۱۷ سال دارد و هرگز با او رابطه جنسی نداشته است. ویکتوریا میگوید: «تنها در صورت فراموشی میتوان به زندگی ادامه داد. اما فراموشی ممکن نیست.»
🔹دادستانی اوکراین میگوید در حال بررسی دهها مورد تجاوز است که البته تنها مشتی نمونه خروار از واقعیت هولناک خشونت نظامیان روسیه در اوکراین است. یه گفته دادستان در میان قربانیان تجاوز، زنی 82 ساله هم حضور داشته است. ماه گذشته، اولین محاکمه مربوط به تجاوز به مثابه جنایت جنگی برگزار شد. در دادگاهی در کیو، سرباز روسی متهم شد که به خانهای حمله کرده، مرد خانواده را کشته و جلوی چشمان فرزند به زن تجاوز کرده است.
🔹فعالان حقوق بشر در اوکراین میگویند از تاریخ یکم آوریل تا 15 ماه مه، خط تلفن مشاوره روانی تحت مدیریت آنها 1500 تماس دریافت کرده که بسیاری از آنها مربوط به افرادی بوده که نیازمند کمک برای مواجهه با آسیبهای خشونت جنسی و شکنجه بودهاند. یکی از فعالان میگوید: «مادری تماس گرفت و گزارش داد که بچه 9 ماههاش با شمع مورد تجاوز قرار گرفته است. سربازان مادر را با طناب بسته و مجبورش کرده بودند که تماشا کند. زن افکار خودکشی داشت و میخواست فرزندنش را بغل کند و از بالای ساختمان خود را پرت کند.»
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/1985/
#دیدبان_آزار
@harasswatch
هرس واچ | دیدبان آزار
فراموشی ممکن نیست
ویکتوریا هرروز از روبروی خانهای میگذرد که در آن توسط یک سرباز روس مورد تجاوز قرار گرفته است. سربازی همسن و سال پسر نوجوانش. اوایل ماه مارس نظامیان روسیه به روستای او در نزدیکی حومه کیو رسیدند. مدت کوتاهی بعد سربازان روس به او و زن همسایه تجاوز کرد
🔻اعتصاب فرامنطقهای زنان عرب در اعتراض به زنکشی
🔶دست دولت به خون ما آلوده است
✍پردیس ربیعی
🔹 با افزایش موارد زنکشی در هفتههای اخیر، زنان و فعالان عرب خاورمیانه و شمال آفریقا در شبکههای اجتماعی اعتراضات خود را آغاز و فراخوانی فرامنطقهای برای اعتصاب عمومی زنان منتشر کردند. در متن فراخوان آمده است: «خواهران، بازماندگان، مبارزان و قربانیان بالقوه، وقتی کسی امنیت و جان ما را تضمین نمیکند، چهچیز برای از دست دادن داریم؟ ما از خواهران و متحدان خود، از تمامی گروههای مدنی و سیاسی میخواهیم به این اعتصاب فرامنطقهای بپیوندند و پیام آن را گسترش دهند. در این اعتصاب زنانه ما صداهای خود را متحد و همبستگی خود را به مثابه یک تن واحد اعلام میکنیم.»
🔹در این بیانیه تاکید شده که زنان دیگر راهحلهای فردی را برای مقابله با ظلم و خشونت ساختاری برنمیتابند و به دنبال تغییرات رادیکال ساختاری و حقوقیاند. در پاسخ به فراخوان در شبکههای اجتماعی نیز سیل وسیعی از تصاویر زنان همراه با پلاکاردهای اعتراضی روانه شد. روی پلاکاردها شعارهایی چون «دست دولتها به خون ما آلوده است».
🔹میعاد برحایل دختر پانزده سالهای بود که در بغداد به دست تعدادی مرد ربوده شده بود و بعد از اینکه ربایندگان او را برگرداندند پدر میعاد با ظن به اینکه ربایندگان به میعاد تجاوز کرده باشند او را با اسلحه به قتل رساند. این اتفاق دو روز پیش افتاد. چند ماه قبل قتل کودک سوری اعتراضاتی را در این کشور به دنبال داشت. یاسمین الحنطاوی، دختر ۵ ساله پس از بازی با دوستانش تنهایی به سمت مزرعه پدرش به راه افتاد که مردی به سمتش حمله کرد و به او تجاوز کرد. پس از اینکه خانواده یاسمین از این واقعه خبردار شدند یاسمین را سلاخی و جسدش را در کنار سطل زباله رها کردند.
🔹نکته قابل توجه اینکه میان عکسهایی که زنان عرب از چهره قربانیان ناموسپرستی و پدر/مردسالاری منتشر کردهاند، عکس #رومینا_اشرفی، #مونا_حیدری، #ریحانه_عامری و #مبینا_سوری هم دیده میشود. این تصاویر پیام مهمی برای فعالان و فمینیستهای ایرانی دارد. ما در این جنگ همرزمیم و باید متحد شویم. آن هم در روزهایی که اخبار زنکشی از سراسر ایران نیز متوقف نمیشد و هرروز به تعداد زنانی که باید برای آنان عزاداری کنیم افزوده میشود. ما باید به زنان عرب بپیوندیم و به طور جمعی امنیت زنان در برابر خشونت مردسالار را مطالبه کنیم.
#دیدبان_آزار
@harasswatch
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/1986/
🔶دست دولت به خون ما آلوده است
✍پردیس ربیعی
🔹 با افزایش موارد زنکشی در هفتههای اخیر، زنان و فعالان عرب خاورمیانه و شمال آفریقا در شبکههای اجتماعی اعتراضات خود را آغاز و فراخوانی فرامنطقهای برای اعتصاب عمومی زنان منتشر کردند. در متن فراخوان آمده است: «خواهران، بازماندگان، مبارزان و قربانیان بالقوه، وقتی کسی امنیت و جان ما را تضمین نمیکند، چهچیز برای از دست دادن داریم؟ ما از خواهران و متحدان خود، از تمامی گروههای مدنی و سیاسی میخواهیم به این اعتصاب فرامنطقهای بپیوندند و پیام آن را گسترش دهند. در این اعتصاب زنانه ما صداهای خود را متحد و همبستگی خود را به مثابه یک تن واحد اعلام میکنیم.»
🔹در این بیانیه تاکید شده که زنان دیگر راهحلهای فردی را برای مقابله با ظلم و خشونت ساختاری برنمیتابند و به دنبال تغییرات رادیکال ساختاری و حقوقیاند. در پاسخ به فراخوان در شبکههای اجتماعی نیز سیل وسیعی از تصاویر زنان همراه با پلاکاردهای اعتراضی روانه شد. روی پلاکاردها شعارهایی چون «دست دولتها به خون ما آلوده است».
🔹میعاد برحایل دختر پانزده سالهای بود که در بغداد به دست تعدادی مرد ربوده شده بود و بعد از اینکه ربایندگان او را برگرداندند پدر میعاد با ظن به اینکه ربایندگان به میعاد تجاوز کرده باشند او را با اسلحه به قتل رساند. این اتفاق دو روز پیش افتاد. چند ماه قبل قتل کودک سوری اعتراضاتی را در این کشور به دنبال داشت. یاسمین الحنطاوی، دختر ۵ ساله پس از بازی با دوستانش تنهایی به سمت مزرعه پدرش به راه افتاد که مردی به سمتش حمله کرد و به او تجاوز کرد. پس از اینکه خانواده یاسمین از این واقعه خبردار شدند یاسمین را سلاخی و جسدش را در کنار سطل زباله رها کردند.
🔹نکته قابل توجه اینکه میان عکسهایی که زنان عرب از چهره قربانیان ناموسپرستی و پدر/مردسالاری منتشر کردهاند، عکس #رومینا_اشرفی، #مونا_حیدری، #ریحانه_عامری و #مبینا_سوری هم دیده میشود. این تصاویر پیام مهمی برای فعالان و فمینیستهای ایرانی دارد. ما در این جنگ همرزمیم و باید متحد شویم. آن هم در روزهایی که اخبار زنکشی از سراسر ایران نیز متوقف نمیشد و هرروز به تعداد زنانی که باید برای آنان عزاداری کنیم افزوده میشود. ما باید به زنان عرب بپیوندیم و به طور جمعی امنیت زنان در برابر خشونت مردسالار را مطالبه کنیم.
#دیدبان_آزار
@harasswatch
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/1986/
هرس واچ | دیدبان آزار
دست دولت به خون ما آلوده است
با افزایش موارد زنکشی در هفتههای اخیر، زنان و فعالان عرب خاورمیانه و شمال آفریقا در شبکههای اجتماعی اعتراضات خود را آغاز و فراخوانی فرامنطقهای برای اعتصاب عمومی زنان منتشر کردند.
Forwarded from بيدارزنى
🟣 #بیدارزنی: بعدازظهر روز شنبه ۱۴ تیر ۱۳۵۹، حدود ۳ هزار نفر از طیفهای گستردهی زنان در اعتراض به حجاب اجباری در اطراف کاخ نخستوزیری، دست به تجمع اعتراضی زدند و شعارهایی نظیر:
⚪️ آزادگی، فرهنگ ماست، خاموش ماندن، ننگ ماست
⚪️ حجاب اجباری، ملغی باید گردد
⚪️ بیکاری و گرانی با «حجاب» حل نمیشود و
⚪️ زنانْ زحمتکشاند، زحمتکشانْ آزاداند، را سر دادند.
گزارش این تجمع از حضور گستردهی زنان فعال در سازمانهای سیاسی، کارمندان، کارگران، دانشجویان، دانشآموزان، وکلا و سایر زنان معترض به حجاب اجباری در روزنامهی اطلاعات، مورخ یکشنبه ۱۵ تیرماه ۵۹، با جعل و وارونهسازی، اینگونه تیتر زده شد:
«رقاصه کابارهها و اشراف در تظاهرات علیه پوشش اسلامی».
▪️حکومت نوپای جمهوری اسلامی در خلال تظاهرات زنان معترض به حجاب اجباری طی سالهای ۵۷ تا ۶۲، بارها با تحقیرِ زنان شاغل در کابارهها و ارزشگذاری ایدئولوژیک از تعریف زن و حدود او، از «رقاصهای کابارهها» به عنوان پستترین مرتبهی زن در جامعه استفاده کرده است. از سوی دیگر، اتهام بیاساس طرفداری از «اشراف» نیز، به اکثریت زنان مخالف حجاب اجباری در تظاهرات، اطلاق میشد.
@bidarzani
⚪️ آزادگی، فرهنگ ماست، خاموش ماندن، ننگ ماست
⚪️ حجاب اجباری، ملغی باید گردد
⚪️ بیکاری و گرانی با «حجاب» حل نمیشود و
⚪️ زنانْ زحمتکشاند، زحمتکشانْ آزاداند، را سر دادند.
گزارش این تجمع از حضور گستردهی زنان فعال در سازمانهای سیاسی، کارمندان، کارگران، دانشجویان، دانشآموزان، وکلا و سایر زنان معترض به حجاب اجباری در روزنامهی اطلاعات، مورخ یکشنبه ۱۵ تیرماه ۵۹، با جعل و وارونهسازی، اینگونه تیتر زده شد:
«رقاصه کابارهها و اشراف در تظاهرات علیه پوشش اسلامی».
▪️حکومت نوپای جمهوری اسلامی در خلال تظاهرات زنان معترض به حجاب اجباری طی سالهای ۵۷ تا ۶۲، بارها با تحقیرِ زنان شاغل در کابارهها و ارزشگذاری ایدئولوژیک از تعریف زن و حدود او، از «رقاصهای کابارهها» به عنوان پستترین مرتبهی زن در جامعه استفاده کرده است. از سوی دیگر، اتهام بیاساس طرفداری از «اشراف» نیز، به اکثریت زنان مخالف حجاب اجباری در تظاهرات، اطلاق میشد.
@bidarzani
🔹روز گذشته رای دادگاه بدوی در پرونده کیوان اماموردی صادر و او به اتهام افساد فیالارض به اعدام محکوم شد. شکات این پرونده از ابتدا در بیانیهای گفته بودند که به دنبال اعدام متجاوز نیستند و شیما قوشه، وکیل گروهی از شکات دیروز در لایو اینستاگرام اعلام کرد که به رای صادره اعتراض خواهند کرد.
🔹شیما قوشه میگوید بازماندگان دنبال جبران خسارت بوده و به همین دلیل تحت عنوان زنای به عنف از کیوان امام شکایت کردهاند. اما دادگاه او را به اتهام افساد فیالارض محاکمه کرده است. به دنبال صدور این حکم ناعادلانه، بنا داریم سلسلهمتنهایی را در رابطه با عواقب صدور مجازات اعدام برای متجاوزان و نسبت آن با عدالت، ماهیت سرکوبگرانه عدالت کیفری، نادیدهگرفتن خواستهها و انتظارات بزهدیدگان خشونت جنسی، بدیلهای قانونی مجازات اعدام و در کل ضرورت فمینیستی مقابله با این مجازات غیرانسانی و ناعادلانه منتشر کنیم.
🔹 در این راستا از شما دعوت میکنیم که دیدگاههای خود را در قالب یادداشت، ترجمه و حتی روایت برای دیدبان آزار ارسال کنید.
#دیدبان_آزار
@harasswatch
🔹شیما قوشه میگوید بازماندگان دنبال جبران خسارت بوده و به همین دلیل تحت عنوان زنای به عنف از کیوان امام شکایت کردهاند. اما دادگاه او را به اتهام افساد فیالارض محاکمه کرده است. به دنبال صدور این حکم ناعادلانه، بنا داریم سلسلهمتنهایی را در رابطه با عواقب صدور مجازات اعدام برای متجاوزان و نسبت آن با عدالت، ماهیت سرکوبگرانه عدالت کیفری، نادیدهگرفتن خواستهها و انتظارات بزهدیدگان خشونت جنسی، بدیلهای قانونی مجازات اعدام و در کل ضرورت فمینیستی مقابله با این مجازات غیرانسانی و ناعادلانه منتشر کنیم.
🔹 در این راستا از شما دعوت میکنیم که دیدگاههای خود را در قالب یادداشت، ترجمه و حتی روایت برای دیدبان آزار ارسال کنید.
#دیدبان_آزار
@harasswatch
🔶چرا مقابله با مجازات اعدام امری فمینیستی است؟
🖋دریا ساوداجی
🔹 جسارتِ نجاتیافتگان برای شکایت از کیوان امام و به عرصه عمومی و حقوقی کشیدن این پرونده، جزو نقاط عطف در کنشگری و عدالتخواهی زنان ایران است. از این رو میتوان پرونده او را از منظر فمنیستی یک دستاورد قلمداد کرد. اما حکم صادرشده، اعدام، نه تنها ضعف و ناکارآمدی سیستم قضایی ایران در مورد جرایم مربوط به تعرض و خشونت جنسی را نمایان میکند، بلکه ما فعالان حقوق زنان و اقلیتهای جنسی/جنسیتی را بر آن میدارد تا بار دیگر به این سوال پاسخ دهیم که چرا مقابله با مجازات اعدام یک امر فمینیستی است؟
🔹تجاوز جنسی ابزار مردسالاری، و عملی خشونتآمیز است. اما تحقیقات نشان میدهد که مجازات اعدام اثر بازدارنده ویژهای بر وقوع جرم ندارد. طبق گزارش سازمان عفو بینالملل، در سال ۲۰۰۴ در ایالات متحده، متوسط نرخ قتل برای ایالتهایی که از مجازات اعدام استفاده میکردند، بیشتر از ایالتهایی که از مجازات اعدام استفاده نمیکردند، بوده است. در سال ۲۰۰۳، ۲۷ سال پس از لغو مجازات اعدام در کانادا، میزان قتل ۴۴٪ کاهش یافته است. این آمار نشان میدهد که مجازات اعدام نه تنها جامعه را امنتر نمی کند، بلکه برای امنیت جامعه خطرناک است.
🔹مجازات اعدام از اساس با اصول فمنیستی در تضاد است. فمنیسم در پیِ براندازیِ (dismantle) ساختار قدرت است. در حالی که مجازات اعدام، خود، حد اعلایی از اعمالِ قدرت از طرفِ سیستمهای ناعادلانه و معیوب قضایی است. صدور حکم اعدام، منجر به بازتولیدِ خشونت و تداوم چرخه مجازات-انضباط میشود. در حالی که، فمنیسم در پیِ از بین بردنِ چرخه خشونت است، و بدین منظور، خواستارِ تغییر در شرایط اجتماعی و مختل کردنِ سیستم و مناسبات قدرت است. فمنیسم به دنبال بازیابی «تمامیت انسانیِ» افراد تحت ستمی است که به صورت تاریخی از آنها «انسانیتزدایی» شده است. در حالی که، مجازات اعدام خود نمونه ویژهای از انسانیتزدایی سیستماتیک از مردم، توسط ساختار قدرت است.
🔹از منظر فمنیسمِ اینترسکشنال، باید دقت داشت که به صورتِ تاریخی، کسانی که در اکثر موارد در سیستمهای قضایی در مقام قدرت و تصمیمگیری بوده و هستند، از منظر جنس و جنسیت، نژاد، و طبقه، صاحبامتیاز بودهاند. آمار از سراسر جهان نشان میدهد که اقلیتها در سیستمهای قضایی آسیبپذیرترند. برای مثال، مطالعات نشان میدهد که در هند از هر چهار زندانی محکوم به اعدام، سه نفر از اقلیتهای مذهبی یا طبقات فرودست هستند و نزدیک به ۷۵٪ از نظر اقتصادی آسیبپذیر محسوب میشوند.
🔹بنابراین، حکم اعدام، اقشار ضعیف را بیشتر مورد هدف قرار میدهد و در عین حال برای افراد متمول و صاحبامتیاز معافیت ایجاد میکند. این واقعیت اهمیتِ از بین بردنِ (abolition) احکام شدید و ناعادلانهای چون اعدام را بار دیگر پررنگ میکند.
#دیدبان_آزار
@harasswatch
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/1987
🖋دریا ساوداجی
🔹 جسارتِ نجاتیافتگان برای شکایت از کیوان امام و به عرصه عمومی و حقوقی کشیدن این پرونده، جزو نقاط عطف در کنشگری و عدالتخواهی زنان ایران است. از این رو میتوان پرونده او را از منظر فمنیستی یک دستاورد قلمداد کرد. اما حکم صادرشده، اعدام، نه تنها ضعف و ناکارآمدی سیستم قضایی ایران در مورد جرایم مربوط به تعرض و خشونت جنسی را نمایان میکند، بلکه ما فعالان حقوق زنان و اقلیتهای جنسی/جنسیتی را بر آن میدارد تا بار دیگر به این سوال پاسخ دهیم که چرا مقابله با مجازات اعدام یک امر فمینیستی است؟
🔹تجاوز جنسی ابزار مردسالاری، و عملی خشونتآمیز است. اما تحقیقات نشان میدهد که مجازات اعدام اثر بازدارنده ویژهای بر وقوع جرم ندارد. طبق گزارش سازمان عفو بینالملل، در سال ۲۰۰۴ در ایالات متحده، متوسط نرخ قتل برای ایالتهایی که از مجازات اعدام استفاده میکردند، بیشتر از ایالتهایی که از مجازات اعدام استفاده نمیکردند، بوده است. در سال ۲۰۰۳، ۲۷ سال پس از لغو مجازات اعدام در کانادا، میزان قتل ۴۴٪ کاهش یافته است. این آمار نشان میدهد که مجازات اعدام نه تنها جامعه را امنتر نمی کند، بلکه برای امنیت جامعه خطرناک است.
🔹مجازات اعدام از اساس با اصول فمنیستی در تضاد است. فمنیسم در پیِ براندازیِ (dismantle) ساختار قدرت است. در حالی که مجازات اعدام، خود، حد اعلایی از اعمالِ قدرت از طرفِ سیستمهای ناعادلانه و معیوب قضایی است. صدور حکم اعدام، منجر به بازتولیدِ خشونت و تداوم چرخه مجازات-انضباط میشود. در حالی که، فمنیسم در پیِ از بین بردنِ چرخه خشونت است، و بدین منظور، خواستارِ تغییر در شرایط اجتماعی و مختل کردنِ سیستم و مناسبات قدرت است. فمنیسم به دنبال بازیابی «تمامیت انسانیِ» افراد تحت ستمی است که به صورت تاریخی از آنها «انسانیتزدایی» شده است. در حالی که، مجازات اعدام خود نمونه ویژهای از انسانیتزدایی سیستماتیک از مردم، توسط ساختار قدرت است.
🔹از منظر فمنیسمِ اینترسکشنال، باید دقت داشت که به صورتِ تاریخی، کسانی که در اکثر موارد در سیستمهای قضایی در مقام قدرت و تصمیمگیری بوده و هستند، از منظر جنس و جنسیت، نژاد، و طبقه، صاحبامتیاز بودهاند. آمار از سراسر جهان نشان میدهد که اقلیتها در سیستمهای قضایی آسیبپذیرترند. برای مثال، مطالعات نشان میدهد که در هند از هر چهار زندانی محکوم به اعدام، سه نفر از اقلیتهای مذهبی یا طبقات فرودست هستند و نزدیک به ۷۵٪ از نظر اقتصادی آسیبپذیر محسوب میشوند.
🔹بنابراین، حکم اعدام، اقشار ضعیف را بیشتر مورد هدف قرار میدهد و در عین حال برای افراد متمول و صاحبامتیاز معافیت ایجاد میکند. این واقعیت اهمیتِ از بین بردنِ (abolition) احکام شدید و ناعادلانهای چون اعدام را بار دیگر پررنگ میکند.
#دیدبان_آزار
@harasswatch
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/1987
دیدبان آزار
چرا مقابله با مجازات اعدام امری فمینیستی است؟
جسارتِ نجاتیافتگان برای شکایت از کیوان امام و به عرصه عمومی و حقوقی کشیدن این پرونده، جزو نقاط عطفی در کنشگری و عدالتخواهی زنان ایران است. از این رو میتوان پرونده کیوان امام را از منظر فمنیستی یک دستاورد قلمداد کرد. اما حکم صادرشده، اعدام، نه تنها
Forwarded from بيدارزنى
🟣 چرا اعدام، پاسخ تجاوز نیست؟
✍🏽 سروناز احمدی
«متن ارسالی به بیدارزنی»
راویان تجاوزهای کیوان امام، بعد از ماهها طیکردن روند فرساینده پیگیری تجاوز در سیستم قضایی ایران حالا با حکمی روبرو شدهاند که از همان روزهای ابتدایی صراحتاً اعلام کردند که خواستار آن نیستند: اعدام. این اولین بار نیست که با بنبست سیستم قضایی در رسیدگی به گزارشهای خشونت علیه زنان روبرو شدهایم (و با توجه به سلطه مناسبات قدرت بر سیستم قضایی نیز میتوان گفت که آخرین بار هم نخواهد بود). فمینیستها در کشورهایی نظیر هند و بنگلادش نیز با چنین موقعیتهایی روبرو بودهاند و تلاش کردهاند تا در بحثها نشان دهند که مجازاتهایی مانند اعدام و یا برداشتن بیضههای مرتکب تجاوز نمیتواند پاسخی برای تجاوز باشد. بدون شک مخالفان اعدام در برابر تجاوز، در خشم خشونتدیدگان شریکند و مخالفتشان با این مجازات برای این نیست که رنج خشونتدیدگان را کوچک بشمارند و یا مانع شوند که مرتکب تجاوز در برابر آنچه مرتکبش شده پاسخگو باشد.
▪️برخی از دلایلی که فمینیستها برای مخالفت با اعدام بهعنوان مجازات تجاوز برشمردهاند به شرح زیر است؛
⚪️ اعدام، مجازاتی بازدارنده نیست
تاکنون هیچ دادهای مبنی بر این وجود نداشته است که اعدام میتواند مجازاتی بازدارنده باشد و از تکرار جرم جلوگیری کند. پژوهشهایی که در هند برای بررسی اثر این مجازات انجام شده نشان میدهند که اعدام نتوانسته جامعه حتی حداقل از این نظر برای زنان امنتر کند. سیستمی که منشاء خشونت بوده با این حکم خود را تغییر نمیدهد بلکه صرفاً تحمل خشونتی مضاعف را بر خشونتدیدگان و جامعه تحمیل میکند.
⚪️ اعدام، گزارش خشونت را دشوارتر میسازد
در بسیاری از پروندههای تجاوز، خشونتگر فردی آشناست. همین هم موجب میشود خشونتدیده به احتمال کمتری خشونت را گزارش کند و یا متحمل فشار از سوی نزدیکانش شود تا در سکوت خشونت فراموش شود یا ادامه پیدا کند.
⚪️ اعدام، موجب اعمال خشونت بیشتر و افزایش قتل خشونتدیدگان است
در توضیح باید گفت که بسیار احتمال دارد وقتی مرتکب تجاوز اطمینان دارد که خشونتش منتهی به اعدام میشود بهجای اینکه از خشونت بازداشته شود، اطمینان حاصل کند افرادی که آنها را مورد خشونت قرار داده پیش از گزارش تجاوز جان خود را از دست دهند و یا چنان خشونتی را تحمل کنند یا با چنان تهدیدی روبرو باشند که ترجیح دهند سکوت کنند.
⚪️ اعدام، میتواند سلیقه قاضی باشد
در بررسی کلی مجازات اعدام پژوهشی که پروندههای تجاوز 16 سال یعنی از سال 2000 تا 2015 را در هند بررسی کرده و یافتههای آن نشان میدهد که 65 درصد از این پروندهها که در دادگاه بدوی حکم اعدام دریافت کردهاند پس از رسیدن به مرحله تجدیدنظر حکمشان کاهش یافته و 30 درصد حتی تبرئه شدهاند.
⚪️ قوانین کیفری «سخت» میتواند اقشار فرودست را هدف قرار دهد
اگر تمرکز را از پرونده خاص «مردی معروف و سلبریتی» که خود را «قربانی جنبش صهیونیستی و فمینیستی» #من_هم میداند و برای خشونتدیدگان طلب رستگاری میکند، برداریم و مجازات اعدام را از دیدی کلی بررسی کنیم میتوان گفت که سیستم قضایی در بسیاری موارد آینۀ تعصبات و پیشفرضهای تبعیضآمیز موجود در جامعه نسبت به فرودستان است. زمانی که فردی از این اقشار محکوم به اعدام میشود ممکن است دسترسی به وکیل و امکان پرداخت هزینههای لازم در روند قضایی را نداشته باشد، خصوصاً که رسیدگی به چنین پروندههایی هزینۀ بالایی هم دارد. از سوی دیگر، سیستم قضایی بهدلیل سلطۀ مناسبات قدرت موجود بر آن بهراحتی میتواند مانع پاسخگویی فرادستان شود و این ضعف اساسی فمینیسم حبسبنیاد است.
⚪️ اعدام، از دولت سلب مسئولیت میکند
دولت پیش از هر چیز موظف است بستری اینچنین مناسب را برای ارتکاب چنین خشونتهایی با خدمت مستمر به مردسالاری، سرمایهداری و دیگر نظامهای سلطه فراهم نکند. با حذف افراد مرتکب جرم مسئولیت تغییر سیستم از دولت سلب نمیشود.
⚪️ اعدام، نوعی مرگ برای خشونتدیده نیز هست
گاهاً این منطق مطرح میشود که مرتکب تجاوز سزاوار مرگ است زیرا جرمی که مرتکب شده معادل مرگ خشونتدیده است. از دیدگاهی فمینیستی چنین منطقی میتواند باورهای غلط رایج در مورد خشونتدیدگان و مفاهیمی مانند ناموس را تقویت و تثبیت کند؛ باورهایی از این دست که عفت و شرف و ارزش زیستن و پاکدامنی زن وابسته به تجربیات جنسی اوست و زنی که به او تجاوز شده دیگر ارزش زیستن ندارد.
منبع:
https://thewire.in/women/rape-death-penalty
#اعدام_قتل_عمد_حکومتی_است
#نه_به_اعدام
@bidarzani
✍🏽 سروناز احمدی
«متن ارسالی به بیدارزنی»
راویان تجاوزهای کیوان امام، بعد از ماهها طیکردن روند فرساینده پیگیری تجاوز در سیستم قضایی ایران حالا با حکمی روبرو شدهاند که از همان روزهای ابتدایی صراحتاً اعلام کردند که خواستار آن نیستند: اعدام. این اولین بار نیست که با بنبست سیستم قضایی در رسیدگی به گزارشهای خشونت علیه زنان روبرو شدهایم (و با توجه به سلطه مناسبات قدرت بر سیستم قضایی نیز میتوان گفت که آخرین بار هم نخواهد بود). فمینیستها در کشورهایی نظیر هند و بنگلادش نیز با چنین موقعیتهایی روبرو بودهاند و تلاش کردهاند تا در بحثها نشان دهند که مجازاتهایی مانند اعدام و یا برداشتن بیضههای مرتکب تجاوز نمیتواند پاسخی برای تجاوز باشد. بدون شک مخالفان اعدام در برابر تجاوز، در خشم خشونتدیدگان شریکند و مخالفتشان با این مجازات برای این نیست که رنج خشونتدیدگان را کوچک بشمارند و یا مانع شوند که مرتکب تجاوز در برابر آنچه مرتکبش شده پاسخگو باشد.
▪️برخی از دلایلی که فمینیستها برای مخالفت با اعدام بهعنوان مجازات تجاوز برشمردهاند به شرح زیر است؛
⚪️ اعدام، مجازاتی بازدارنده نیست
تاکنون هیچ دادهای مبنی بر این وجود نداشته است که اعدام میتواند مجازاتی بازدارنده باشد و از تکرار جرم جلوگیری کند. پژوهشهایی که در هند برای بررسی اثر این مجازات انجام شده نشان میدهند که اعدام نتوانسته جامعه حتی حداقل از این نظر برای زنان امنتر کند. سیستمی که منشاء خشونت بوده با این حکم خود را تغییر نمیدهد بلکه صرفاً تحمل خشونتی مضاعف را بر خشونتدیدگان و جامعه تحمیل میکند.
⚪️ اعدام، گزارش خشونت را دشوارتر میسازد
در بسیاری از پروندههای تجاوز، خشونتگر فردی آشناست. همین هم موجب میشود خشونتدیده به احتمال کمتری خشونت را گزارش کند و یا متحمل فشار از سوی نزدیکانش شود تا در سکوت خشونت فراموش شود یا ادامه پیدا کند.
⚪️ اعدام، موجب اعمال خشونت بیشتر و افزایش قتل خشونتدیدگان است
در توضیح باید گفت که بسیار احتمال دارد وقتی مرتکب تجاوز اطمینان دارد که خشونتش منتهی به اعدام میشود بهجای اینکه از خشونت بازداشته شود، اطمینان حاصل کند افرادی که آنها را مورد خشونت قرار داده پیش از گزارش تجاوز جان خود را از دست دهند و یا چنان خشونتی را تحمل کنند یا با چنان تهدیدی روبرو باشند که ترجیح دهند سکوت کنند.
⚪️ اعدام، میتواند سلیقه قاضی باشد
در بررسی کلی مجازات اعدام پژوهشی که پروندههای تجاوز 16 سال یعنی از سال 2000 تا 2015 را در هند بررسی کرده و یافتههای آن نشان میدهد که 65 درصد از این پروندهها که در دادگاه بدوی حکم اعدام دریافت کردهاند پس از رسیدن به مرحله تجدیدنظر حکمشان کاهش یافته و 30 درصد حتی تبرئه شدهاند.
⚪️ قوانین کیفری «سخت» میتواند اقشار فرودست را هدف قرار دهد
اگر تمرکز را از پرونده خاص «مردی معروف و سلبریتی» که خود را «قربانی جنبش صهیونیستی و فمینیستی» #من_هم میداند و برای خشونتدیدگان طلب رستگاری میکند، برداریم و مجازات اعدام را از دیدی کلی بررسی کنیم میتوان گفت که سیستم قضایی در بسیاری موارد آینۀ تعصبات و پیشفرضهای تبعیضآمیز موجود در جامعه نسبت به فرودستان است. زمانی که فردی از این اقشار محکوم به اعدام میشود ممکن است دسترسی به وکیل و امکان پرداخت هزینههای لازم در روند قضایی را نداشته باشد، خصوصاً که رسیدگی به چنین پروندههایی هزینۀ بالایی هم دارد. از سوی دیگر، سیستم قضایی بهدلیل سلطۀ مناسبات قدرت موجود بر آن بهراحتی میتواند مانع پاسخگویی فرادستان شود و این ضعف اساسی فمینیسم حبسبنیاد است.
⚪️ اعدام، از دولت سلب مسئولیت میکند
دولت پیش از هر چیز موظف است بستری اینچنین مناسب را برای ارتکاب چنین خشونتهایی با خدمت مستمر به مردسالاری، سرمایهداری و دیگر نظامهای سلطه فراهم نکند. با حذف افراد مرتکب جرم مسئولیت تغییر سیستم از دولت سلب نمیشود.
⚪️ اعدام، نوعی مرگ برای خشونتدیده نیز هست
گاهاً این منطق مطرح میشود که مرتکب تجاوز سزاوار مرگ است زیرا جرمی که مرتکب شده معادل مرگ خشونتدیده است. از دیدگاهی فمینیستی چنین منطقی میتواند باورهای غلط رایج در مورد خشونتدیدگان و مفاهیمی مانند ناموس را تقویت و تثبیت کند؛ باورهایی از این دست که عفت و شرف و ارزش زیستن و پاکدامنی زن وابسته به تجربیات جنسی اوست و زنی که به او تجاوز شده دیگر ارزش زیستن ندارد.
منبع:
https://thewire.in/women/rape-death-penalty
#اعدام_قتل_عمد_حکومتی_است
#نه_به_اعدام
@bidarzani
The Wire
Seven Reasons Why We Shouldn't Demand the Death Penalty for Rape
Feminist scholars and activists have been arguing for years that sentencing rapists to death is not the answer.
Forwarded from ديدبان آزار
🔻در گذر از خیابان مشتاق به جامجم
🔶پرسه در فاصله ژاندارک و ملیحه نیکجومند
✍️الهه سروشنیا
🔹در ۱۷ تیر امسال، در فضای مجازی یک فیگور، فیگور زنی، پربیننده شد. دو عکس از هنگامه گلستان که از تظاهرات زنان در ۱۷ اسفند ۵۷ گرفته بود ودر ادامه، عکسهایی از ملیحه نیکجومند، بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون، که ۱۷ تیرماه سال ۹۵ درگذشته است و عکسهایش در سالگرد درگذشتش دوباره منتشر شده و مورد توجه قرار گرفت.
🔹مورد توجه قرار گرفتن این نکته که ملیحه نیکجومند همان زن تاریخی در عکسهای گلستان است که انگشت تهدید و انذارش را رو به صورت روحانی گرفته و در عکسی دیگر دستش را چون مجسمه آزادی بالا برده است، مواجههای تکاندهنده است. این متن در تلاش برای برجسته کردن شکاف بین دو تصویر است: تصویر «ژاندارک خیابان مشتاق» در بحبوحه شش روز خیزش زنان در سال ۵۷ و تصویر ملیحه نیکجومند در سینما و تلویزیون، بعد از انقلاب پنجاه و هفت.
🔹به سادهترین شکل، همواره این حس به زنان القا میشود که گفتن از خاطراتشان، «بزرگ کردن یک تجربه بیاهمیت و کوچک» است. القای خوار شمردن تجربه خود و انکارِ آن بالاخص در میان زنانِ معمولی و حتی زنان فعال بسیار مشهود است. بطوری که راویان فعالیتهای دانشجویی، راهپیماییها، اعتراضات و تحصنها به ندرت زنان هستند. زنها در این میانه با باور اینکه تجربه ناچیز آنها فاقد اهمیتی تاریخی است، خودشان و خاطرات سیاسی-اجتماعی خود را به راحتی تحت این دستگاه سرکوبِ روایت انکار کرده و فراموش میکنند. زنان بسیاری در راهپیماییها حضور داشتهاند اما چه بسیار خاطراتی که تنها بهصورت گنگ و مبهمی به جا مانده. همینجا بهنوعی مشخص میشود که روایت کردنِ تجربههای فعالیت و یادآوری مداوم و بازگویی عمومیِ خود درمقامِ یک خاطی، یک مبارز، یک معترض چقدر عملی سیاسی و فمینیستی است و پر و بال دادن به گفتمانی که به تبع آن خاطرات سرپیچی زنان را خُرد میشمارد و انکار میکند، چقدر سرکوبگر است.
🔹ملیحه نیکجومند، تیرماه ۹۵ در اثر سانحهای در بیمارستان بستری میشود و حافظهاش را از دست میدهد و چند روز بعد فوت میکند. پایانی نمادین برای زندگی او. دریغ و صد دریغ که نماند و ارواح شورشیِ «ژاندارک خیابان مشتاق» را ندید که سال بعد به خیابان انقلاب بازگشته و از بلندیهای خیابان انقلاب بالا رفتند، و هنوز و همچنان همچون شبحی بر فراز خیابان انقلاب و کل ایران در گشتوگذارند.
📷عکس از هنگامه گلستان
#دیدهبان_آزار
@harasswatch
متن کامل را در لینک زیر بخوانید.
https://harasswatch.com/news/1815/
🔶پرسه در فاصله ژاندارک و ملیحه نیکجومند
✍️الهه سروشنیا
🔹در ۱۷ تیر امسال، در فضای مجازی یک فیگور، فیگور زنی، پربیننده شد. دو عکس از هنگامه گلستان که از تظاهرات زنان در ۱۷ اسفند ۵۷ گرفته بود ودر ادامه، عکسهایی از ملیحه نیکجومند، بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون، که ۱۷ تیرماه سال ۹۵ درگذشته است و عکسهایش در سالگرد درگذشتش دوباره منتشر شده و مورد توجه قرار گرفت.
🔹مورد توجه قرار گرفتن این نکته که ملیحه نیکجومند همان زن تاریخی در عکسهای گلستان است که انگشت تهدید و انذارش را رو به صورت روحانی گرفته و در عکسی دیگر دستش را چون مجسمه آزادی بالا برده است، مواجههای تکاندهنده است. این متن در تلاش برای برجسته کردن شکاف بین دو تصویر است: تصویر «ژاندارک خیابان مشتاق» در بحبوحه شش روز خیزش زنان در سال ۵۷ و تصویر ملیحه نیکجومند در سینما و تلویزیون، بعد از انقلاب پنجاه و هفت.
🔹به سادهترین شکل، همواره این حس به زنان القا میشود که گفتن از خاطراتشان، «بزرگ کردن یک تجربه بیاهمیت و کوچک» است. القای خوار شمردن تجربه خود و انکارِ آن بالاخص در میان زنانِ معمولی و حتی زنان فعال بسیار مشهود است. بطوری که راویان فعالیتهای دانشجویی، راهپیماییها، اعتراضات و تحصنها به ندرت زنان هستند. زنها در این میانه با باور اینکه تجربه ناچیز آنها فاقد اهمیتی تاریخی است، خودشان و خاطرات سیاسی-اجتماعی خود را به راحتی تحت این دستگاه سرکوبِ روایت انکار کرده و فراموش میکنند. زنان بسیاری در راهپیماییها حضور داشتهاند اما چه بسیار خاطراتی که تنها بهصورت گنگ و مبهمی به جا مانده. همینجا بهنوعی مشخص میشود که روایت کردنِ تجربههای فعالیت و یادآوری مداوم و بازگویی عمومیِ خود درمقامِ یک خاطی، یک مبارز، یک معترض چقدر عملی سیاسی و فمینیستی است و پر و بال دادن به گفتمانی که به تبع آن خاطرات سرپیچی زنان را خُرد میشمارد و انکار میکند، چقدر سرکوبگر است.
🔹ملیحه نیکجومند، تیرماه ۹۵ در اثر سانحهای در بیمارستان بستری میشود و حافظهاش را از دست میدهد و چند روز بعد فوت میکند. پایانی نمادین برای زندگی او. دریغ و صد دریغ که نماند و ارواح شورشیِ «ژاندارک خیابان مشتاق» را ندید که سال بعد به خیابان انقلاب بازگشته و از بلندیهای خیابان انقلاب بالا رفتند، و هنوز و همچنان همچون شبحی بر فراز خیابان انقلاب و کل ایران در گشتوگذارند.
📷عکس از هنگامه گلستان
#دیدهبان_آزار
@harasswatch
متن کامل را در لینک زیر بخوانید.
https://harasswatch.com/news/1815/
هرس واچ | دیدبان آزار
پرسه در فاصله ژاندارک و ملیحه نیکجومند
در روز 17 تیر در فضای مجازی یک فیگور، فیگور زنی، پربیننده شد. دو عکس از هنگامه گلستان که از تظاهرات زنان در هفده اسفند پنجاه و هفت گرفته بود و در ادامه، عکسهایی از ملیحه نیکجومند، بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون که 17 تیرماه سال نود و پنج درگذشته اس
🔻حاشیهای بر امتداد ۱۷ اسفند ۵۷ تا ۲۱ تیر ۱۴۰۱
🔶 شهادت دادن یا فراخواندن؟
✍الهه سروشنیا
🔹بازنشر یادداشت «در گذر از خیابان مشتاق به جام جم، پرسه در فاصله ژاندارک و ملیحه نیکجومند» در سایت دیدبان آزار، بهانهای شد بر نوشتن این حاشیه بر آن یادداشت که خود حاشیهای بود بر مشاهده دقیق هنگامه گلستان از خیزش ششروزه زنان علیه حجاب اجباری در اسفند ۵۷. همین دوگانه شهادت/فراخوان که به عنوان تیتر به ذهنم میآید را هم وامدار نامی هستم که گلستان روی نمایشگاهش گذاشته است: «شاهد ۱۹۷۹»
🔹شاهد بودن: شاهد اینکه زمانی زنانی آنجا بودهاند و شاهد اینکه زنان در طی این سالها در چه خیابانها و گذرهایی پرسه زدهاند. پیشروی در زمین سیاست بدون این شهادت به نظرم ممکن نمیرسد. ما با فرض خوشبینانۀ شاهد دقیقی بودن، همواره یک قدم از امر سیاسی عقبتریم. این بیشتر از همه به یادآوری و شهادت به آنچه خود بودهایم و هستیم، تاکنون و تا همین آن که بازشناسی، گذشتهاش میکند، برمیگردد. اگر «فراخوان» را دعوتی به چیزی در آینده بدانیم، من آنرا در برابر این «شهادت» قرار میدهم. شهادتی که هر لحظه ما را از حال برمیکند و به جایی دریک بیزمانی سیاسی مرتبط میکند. و در برابر خطابی که فراخوان و بشارتی به آینده میدهد، طوری که سوژههای سیاسی راهمسان و یککاسه کرده و در کلیتی در آیندۀ پیش رو ترسیم میکند، من شیفته آن نگاهی هستم که تکتک چهرهها را برجسته میکند تا به بیان درآیند. بیانی که نهتنها به بازنمایی فروکاسته نمیشود، بلکه اصلا قابل بازنمایی نیست:
🔹وجه مشترک عکسهای گلستان و نمایشگاه اخیر عکسهای مریم زندی از تظاهرات زنان: تاکید و تمرکز عکاس/شاهد بر چهرههای زنان. سکوت و فیگور ویدا موحد، آنطور که سمیرا نوشتش و هربار از خواندن آن و دیدن دوباره ویدا مبهوت میشوم: «زنی که ما را وسوسه میکند به آن ایده و خیالی فکر کنیم که از ذهن او گذشته، زنی که امکان شکل دیگری از روایت را قابلتصور میکند.»
🔹این شهادت، مانع از نتیجهگیریهای نادقیق سیاسی هم میشود. حالا که چند سالی است بهویژه پس از خیزش دختران خیابان انقلاب، مبارزات هرروزه زنان در جدال با حجاب اجباری به چشم آمده و تازه «ارزش سیاسی» پیدا کرده، شاهد تحلیلهای بسیار نادقیقی هستیم که میخواهد هرلحظه و عنصری در حال را با آنچه در تاریخ «کشف» کرده متناظر کند. این نگاه تقلیلگر با لقلقۀ یک جمله از هما ناطق میخواهد کل تاریخ و اقتصاد سیاسی حجاب اجباری را ساده کند در اینکه «آنها» ما را تنها گذاشتند. در این میان خواندن کل مصاحبه ناطق به خوبی راهگشاست. خواندن اینکه چطور ناطق در آن مصاحبه چون کسی که تحمل احساس گناه را ندارد، اعلام آمادگی کرده که تاوان تمام اشتباهات سیاسیاش را به سنگینترین شکل بدهد، به تمام دانش و زندگی سیاسیاش و چهرهها و جریانات مختلف سیاسی، بیمهابا و لجبازانه نقد میکند. این خود، نمونه عجیب و بیهمتایی است از به دادگاه کشیدن و به سخره گرفتن خود، که تصور میکنم تنها کسی که انجامش داده اوست: یک «زن»
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/1988/
#دیدبان_آزار
@harasswatch
🔶 شهادت دادن یا فراخواندن؟
✍الهه سروشنیا
🔹بازنشر یادداشت «در گذر از خیابان مشتاق به جام جم، پرسه در فاصله ژاندارک و ملیحه نیکجومند» در سایت دیدبان آزار، بهانهای شد بر نوشتن این حاشیه بر آن یادداشت که خود حاشیهای بود بر مشاهده دقیق هنگامه گلستان از خیزش ششروزه زنان علیه حجاب اجباری در اسفند ۵۷. همین دوگانه شهادت/فراخوان که به عنوان تیتر به ذهنم میآید را هم وامدار نامی هستم که گلستان روی نمایشگاهش گذاشته است: «شاهد ۱۹۷۹»
🔹شاهد بودن: شاهد اینکه زمانی زنانی آنجا بودهاند و شاهد اینکه زنان در طی این سالها در چه خیابانها و گذرهایی پرسه زدهاند. پیشروی در زمین سیاست بدون این شهادت به نظرم ممکن نمیرسد. ما با فرض خوشبینانۀ شاهد دقیقی بودن، همواره یک قدم از امر سیاسی عقبتریم. این بیشتر از همه به یادآوری و شهادت به آنچه خود بودهایم و هستیم، تاکنون و تا همین آن که بازشناسی، گذشتهاش میکند، برمیگردد. اگر «فراخوان» را دعوتی به چیزی در آینده بدانیم، من آنرا در برابر این «شهادت» قرار میدهم. شهادتی که هر لحظه ما را از حال برمیکند و به جایی دریک بیزمانی سیاسی مرتبط میکند. و در برابر خطابی که فراخوان و بشارتی به آینده میدهد، طوری که سوژههای سیاسی راهمسان و یککاسه کرده و در کلیتی در آیندۀ پیش رو ترسیم میکند، من شیفته آن نگاهی هستم که تکتک چهرهها را برجسته میکند تا به بیان درآیند. بیانی که نهتنها به بازنمایی فروکاسته نمیشود، بلکه اصلا قابل بازنمایی نیست:
🔹وجه مشترک عکسهای گلستان و نمایشگاه اخیر عکسهای مریم زندی از تظاهرات زنان: تاکید و تمرکز عکاس/شاهد بر چهرههای زنان. سکوت و فیگور ویدا موحد، آنطور که سمیرا نوشتش و هربار از خواندن آن و دیدن دوباره ویدا مبهوت میشوم: «زنی که ما را وسوسه میکند به آن ایده و خیالی فکر کنیم که از ذهن او گذشته، زنی که امکان شکل دیگری از روایت را قابلتصور میکند.»
🔹این شهادت، مانع از نتیجهگیریهای نادقیق سیاسی هم میشود. حالا که چند سالی است بهویژه پس از خیزش دختران خیابان انقلاب، مبارزات هرروزه زنان در جدال با حجاب اجباری به چشم آمده و تازه «ارزش سیاسی» پیدا کرده، شاهد تحلیلهای بسیار نادقیقی هستیم که میخواهد هرلحظه و عنصری در حال را با آنچه در تاریخ «کشف» کرده متناظر کند. این نگاه تقلیلگر با لقلقۀ یک جمله از هما ناطق میخواهد کل تاریخ و اقتصاد سیاسی حجاب اجباری را ساده کند در اینکه «آنها» ما را تنها گذاشتند. در این میان خواندن کل مصاحبه ناطق به خوبی راهگشاست. خواندن اینکه چطور ناطق در آن مصاحبه چون کسی که تحمل احساس گناه را ندارد، اعلام آمادگی کرده که تاوان تمام اشتباهات سیاسیاش را به سنگینترین شکل بدهد، به تمام دانش و زندگی سیاسیاش و چهرهها و جریانات مختلف سیاسی، بیمهابا و لجبازانه نقد میکند. این خود، نمونه عجیب و بیهمتایی است از به دادگاه کشیدن و به سخره گرفتن خود، که تصور میکنم تنها کسی که انجامش داده اوست: یک «زن»
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/1988/
#دیدبان_آزار
@harasswatch
هرس واچ | دیدبان آزار
شهادت دادن یا فراخواندن؟
شاهد بودن: شاهد اینکه زمانی زنانی آنجا بودهاند و شاهد اینکه زنان در طی این سالها در چه خیابانها و گذرهایی پرسه زدهاند. پیشروی در زمین سیاست بدون این شهادت به نظرم ممکن نمیرسد.
Forwarded from شهرِ زنان، شهرِ امن
شهرها برای زنان حتی بدتر از آن چیزیست که تصور میکنید!
✍🏽برگردان: زهره رجبی
🔻در حالی که هنوز ناشناختههای زیادی در مورد همهگیری ویروس کرونا وجود دارد، یک چیز مشخص شده است: شهرهای ما آنطور که باید، از ما مراقبت نمیکنند.
پیادهروها خیلی باریکاند. اتوبوسها خیلی کند حرکت میکنند. پارکها خیلی شلوغاند (اگر حتی پارکی برای رفتن وجود داشته باشد). خانهها خیلی تنگ و کوچکاند (اگر به اندازه کافی خوششانس باشید که خانه داشته باشید). کار از خانه همیشه یک گزینه نیست و برای کسانی که بچه دارند تقریبا غیرممکن است.
کتاب «شهر فمینیستی: ادعای فضا در دنیای مرد-ساخته»
🔻لسلی کرن leslie kern، جغرافیدان شهری، دانشیار دانشگاه مونت آلیسون، و نویسنده کتاب «شهر فمینیستی: ادعای فضا در دنیای مرد-ساخته»، معتقد است هیچیک از مشکلاتی که بالا ذکر شد، جدید نیستند.فقط آنها در طول پاندمی آشکارتر شدهاند.
🔻کرن میگوید: «تکیه اقتصادی گستردهای به نیروی کار بدون دستمزد و کم دستمزد وجود دارد، که بسیاری از آنها توسط زنان، زنان رنگینپوست، مهاجران تازهوارد و سایر گروههای اقلیت انجام میشود».
آنچه همهگیری یا پاندمی نشان داد این است که وقتی این نوع مشاغل مانند مراقبت از کودکان یا آموزش، قادر به ادامه فعالیت نباشند، همه چیزهای دیگر نیز باید تعطیل شوند...
ما پایهای واقعاً متزلزل برای نیازهای اولیه انسانی خود ایجاد کردهایم: همه چیز از مراقبت از سالمندان گرفته تا تهیه مواد غذایی و مراقبت از فرزندانمان».
🔻شهرهای ما حول محور بهینهسازی رشد اقتصادی قشر خاصی از جامعه طراحی شدهاند و نه بر اساس نیازهای روزمره دیگران. همپوشانی بحرانهای مراقبتی در پاندمی کرونا، ایده ایجاد شهرهای فمینیستی را واضحتر از همیشه میکند.
🔻او معتقد است که ما باید نگاه دقیقتری به چگونگی تداوم نابرابری شهرها از منظر نژاد، جنسیت، توانایی و طبقه بیندازیم.
🔻کرن در کتاب خود مینویسد: «همانطور که پدرسالاری در محیط شهری گنجانده شده است، برتری سفیدپوستان نیز زمینیست که ما روی آن قدم میگذاریم. با شناخت این سیستمهای نابرابر و پویاییهای اجتماعی، میتوان روشهای جدیدی برای سکونت در فضاهای شهری را تصور کرد».
ترس زنان؛ نه به پلیسیکردن فضا
🔻او میگوید: یک شهر فمینیستی با محوریت مراقبت میتواند شامل لغو «پلیسی کردن فضا» نیز باشد. ما میخواهیم ترس زنان را جدی بگیریم، اما با گسترش و تکیه بسیار بر پلیس و سیستم عدالت کیفری برای انجام این کار، شرایطی را ایجاد کردهایم که در آن سطوح بیشتری از فضای پلیسی و آسیبهای حاصل از آن، ازجمله استفاده از سلاح توانستهاند علیه سیاهپوستان، بومیها، رنگین پوستان، بیخانمانها، کارگران جنسی، جوانان و غیره استفاده شوند.
🔻کرن معتقد است: «این اتفاق به گونهای رخ داده است که من فکر نمیکنم در واقع هیچ زنی با این شرایط پلیسی احساس ایمنی بیشتری داشته باشد، اما در عوض این گونه اقدامات روکش ایمنی برای شهرها و سیاستگذاران ایجاد کرده و به نظر آنها خوب است، اما واقعاً چیزی را در شهر یا در خانه تغییر نداده است».
@Shahr_Zanan
مطالعه بیشتر👇:
https://archive.curbed.com/2020/7/7/21315882/feminist-cities-leslie-kern-book
✍🏽برگردان: زهره رجبی
🔻در حالی که هنوز ناشناختههای زیادی در مورد همهگیری ویروس کرونا وجود دارد، یک چیز مشخص شده است: شهرهای ما آنطور که باید، از ما مراقبت نمیکنند.
پیادهروها خیلی باریکاند. اتوبوسها خیلی کند حرکت میکنند. پارکها خیلی شلوغاند (اگر حتی پارکی برای رفتن وجود داشته باشد). خانهها خیلی تنگ و کوچکاند (اگر به اندازه کافی خوششانس باشید که خانه داشته باشید). کار از خانه همیشه یک گزینه نیست و برای کسانی که بچه دارند تقریبا غیرممکن است.
کتاب «شهر فمینیستی: ادعای فضا در دنیای مرد-ساخته»
🔻لسلی کرن leslie kern، جغرافیدان شهری، دانشیار دانشگاه مونت آلیسون، و نویسنده کتاب «شهر فمینیستی: ادعای فضا در دنیای مرد-ساخته»، معتقد است هیچیک از مشکلاتی که بالا ذکر شد، جدید نیستند.فقط آنها در طول پاندمی آشکارتر شدهاند.
🔻کرن میگوید: «تکیه اقتصادی گستردهای به نیروی کار بدون دستمزد و کم دستمزد وجود دارد، که بسیاری از آنها توسط زنان، زنان رنگینپوست، مهاجران تازهوارد و سایر گروههای اقلیت انجام میشود».
آنچه همهگیری یا پاندمی نشان داد این است که وقتی این نوع مشاغل مانند مراقبت از کودکان یا آموزش، قادر به ادامه فعالیت نباشند، همه چیزهای دیگر نیز باید تعطیل شوند...
ما پایهای واقعاً متزلزل برای نیازهای اولیه انسانی خود ایجاد کردهایم: همه چیز از مراقبت از سالمندان گرفته تا تهیه مواد غذایی و مراقبت از فرزندانمان».
🔻شهرهای ما حول محور بهینهسازی رشد اقتصادی قشر خاصی از جامعه طراحی شدهاند و نه بر اساس نیازهای روزمره دیگران. همپوشانی بحرانهای مراقبتی در پاندمی کرونا، ایده ایجاد شهرهای فمینیستی را واضحتر از همیشه میکند.
🔻او معتقد است که ما باید نگاه دقیقتری به چگونگی تداوم نابرابری شهرها از منظر نژاد، جنسیت، توانایی و طبقه بیندازیم.
🔻کرن در کتاب خود مینویسد: «همانطور که پدرسالاری در محیط شهری گنجانده شده است، برتری سفیدپوستان نیز زمینیست که ما روی آن قدم میگذاریم. با شناخت این سیستمهای نابرابر و پویاییهای اجتماعی، میتوان روشهای جدیدی برای سکونت در فضاهای شهری را تصور کرد».
ترس زنان؛ نه به پلیسیکردن فضا
🔻او میگوید: یک شهر فمینیستی با محوریت مراقبت میتواند شامل لغو «پلیسی کردن فضا» نیز باشد. ما میخواهیم ترس زنان را جدی بگیریم، اما با گسترش و تکیه بسیار بر پلیس و سیستم عدالت کیفری برای انجام این کار، شرایطی را ایجاد کردهایم که در آن سطوح بیشتری از فضای پلیسی و آسیبهای حاصل از آن، ازجمله استفاده از سلاح توانستهاند علیه سیاهپوستان، بومیها، رنگین پوستان، بیخانمانها، کارگران جنسی، جوانان و غیره استفاده شوند.
🔻کرن معتقد است: «این اتفاق به گونهای رخ داده است که من فکر نمیکنم در واقع هیچ زنی با این شرایط پلیسی احساس ایمنی بیشتری داشته باشد، اما در عوض این گونه اقدامات روکش ایمنی برای شهرها و سیاستگذاران ایجاد کرده و به نظر آنها خوب است، اما واقعاً چیزی را در شهر یا در خانه تغییر نداده است».
@Shahr_Zanan
مطالعه بیشتر👇:
https://archive.curbed.com/2020/7/7/21315882/feminist-cities-leslie-kern-book
Curbed
Cities Are Even Worse For Women Than You Might Imagine
The overlapping care crises of COVID-19 make the case for feminist cities clear — and more urgent.
🔻درباره مسئولیت گروههای دارای امتیاز در آگاه کردن خودشان نسبت به گروههای تحت ستم
🔶 گامی عقب، عقبتر، و باز هم عقبتر!
✍ثمین مهاجرانی
🔹 چند سال پیش، ویدئویی تاثیرگذار دیدم از یک فعالیت دستهجمعی در مدرسهای در استرالیا؛ مربیان، شاگردها را در حیاط چمن مدرسه، پشت خط شروع مسابقه دو، به صف کرده بودند؛ همه کنار هم و در یک نقطه شروع واحد ایستاده بودند. مربیها، مقابل صف ایستادند و از روی لیستی برای دانشآموزها خواندند: «اگر والدینتان از یکدیگر جدا نشدهاند، یک قدم جلوتر بیایید.»، «اگر در این کشور به دنیا آمدهاید، یک قدم جلوتر بیایید.»، «اگر چشمهایتان آبی و موهایتان بلوند است، سه قدم جلوتر بیایید.» و… . به این ترتیب، عدهای از شاگردها که هیچکدام این امتیازها را نداشتند، در نقطه اول ایستادند، اما نقطه شروع مسابقه برای عدهای دیگر به واسطه امتیازهایی که در به دست آوردنشان نقشی نداشتند، چندین گام جلوتر از آنهایی بود که بور نبودند، زبان اولشان انگلیسی نبود، والدینشان رابطه خوبی با هم نداشتند، در استرالیا به دنیا نیامده بودند و… . مربیها به خوبی توانستند مفهوم «امتیاز» و در نتیجه آن «نابرابری» را برای شاگردانشان ترسیم کنند.
🔹این فعالیت کلاسی به ظاهر ساده، قابل تعمیم به نابرابریهای حاکم میان گروههای تحت ستم و اقلیت و گروههای دارای امتیاز است. برای مثال زنان، به عنوان یکی از گروههای به طور تاریخی تحت ستم و به مفهوم کیفی در اقلیت، نه تنها بار شروع کردن کمپینهای مختلف برای حقوقشان را بر دوش دارند، بلکه در طول مسیر، با سوالات بدیهی و اساسیای درباره رنج خود روبرو میشوند.
🔹حالا وقت آن شده که گروههای دارای امتیاز در زمانهای که جنبشهای اقلیت پیشرو فضاهای عمومی بیشتری را درگیر رنج رفته بر خود میکنند، مسئولیت خودشان را در برابر رنج و ستم بر اقلیت، بپذیرند و به هم یادآوری کنند. بسیاری از سوالاتی که این روزها در برابر روایات آزار و تجاوز از زنان پرسیده میشود، بارها پاسخ داده شدهاند اما باز عدهای، همان سوالات را از زنانی میپرسند که حامل آن رنج هستند و با هر بار مقابل این پرسشها قرار گرفتن، ناچار به باز کردن زخمهایشاناند. فعالانه در پی یافتن سوالات بودن، نه یک لطف به گروههای تحت ستم، که کمترین وظیفه گروههاییست که بدون زحمت، دارای امتیازاتِ دامنزننده به نابرابریاند.
🔹در ویدئوی مدرسه استرالیایی، مربیها در انتها از بچهها میخواهند حالا همه با هم از یک نقطه واحد، مسابقهشان را از اول آغاز کنند. آنها که به واسطه امتیازهایشان جلوتر ایستاده بودند، حالا چندین گام به عقب برمیگردند، دستهای همدیگر را میگیرند، و به صرف آگاه بودن به امتیازاتشان، به یکدیگر همدلی نشان دهند. حالا مسئولیت آنها که به عقب برگشتهاند و بر امتیازاتشان آگاهاند، همدلی و تواضع است.
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/1990/
#دیدبان_آزار
@harasswatch
🔶 گامی عقب، عقبتر، و باز هم عقبتر!
✍ثمین مهاجرانی
🔹 چند سال پیش، ویدئویی تاثیرگذار دیدم از یک فعالیت دستهجمعی در مدرسهای در استرالیا؛ مربیان، شاگردها را در حیاط چمن مدرسه، پشت خط شروع مسابقه دو، به صف کرده بودند؛ همه کنار هم و در یک نقطه شروع واحد ایستاده بودند. مربیها، مقابل صف ایستادند و از روی لیستی برای دانشآموزها خواندند: «اگر والدینتان از یکدیگر جدا نشدهاند، یک قدم جلوتر بیایید.»، «اگر در این کشور به دنیا آمدهاید، یک قدم جلوتر بیایید.»، «اگر چشمهایتان آبی و موهایتان بلوند است، سه قدم جلوتر بیایید.» و… . به این ترتیب، عدهای از شاگردها که هیچکدام این امتیازها را نداشتند، در نقطه اول ایستادند، اما نقطه شروع مسابقه برای عدهای دیگر به واسطه امتیازهایی که در به دست آوردنشان نقشی نداشتند، چندین گام جلوتر از آنهایی بود که بور نبودند، زبان اولشان انگلیسی نبود، والدینشان رابطه خوبی با هم نداشتند، در استرالیا به دنیا نیامده بودند و… . مربیها به خوبی توانستند مفهوم «امتیاز» و در نتیجه آن «نابرابری» را برای شاگردانشان ترسیم کنند.
🔹این فعالیت کلاسی به ظاهر ساده، قابل تعمیم به نابرابریهای حاکم میان گروههای تحت ستم و اقلیت و گروههای دارای امتیاز است. برای مثال زنان، به عنوان یکی از گروههای به طور تاریخی تحت ستم و به مفهوم کیفی در اقلیت، نه تنها بار شروع کردن کمپینهای مختلف برای حقوقشان را بر دوش دارند، بلکه در طول مسیر، با سوالات بدیهی و اساسیای درباره رنج خود روبرو میشوند.
🔹حالا وقت آن شده که گروههای دارای امتیاز در زمانهای که جنبشهای اقلیت پیشرو فضاهای عمومی بیشتری را درگیر رنج رفته بر خود میکنند، مسئولیت خودشان را در برابر رنج و ستم بر اقلیت، بپذیرند و به هم یادآوری کنند. بسیاری از سوالاتی که این روزها در برابر روایات آزار و تجاوز از زنان پرسیده میشود، بارها پاسخ داده شدهاند اما باز عدهای، همان سوالات را از زنانی میپرسند که حامل آن رنج هستند و با هر بار مقابل این پرسشها قرار گرفتن، ناچار به باز کردن زخمهایشاناند. فعالانه در پی یافتن سوالات بودن، نه یک لطف به گروههای تحت ستم، که کمترین وظیفه گروههاییست که بدون زحمت، دارای امتیازاتِ دامنزننده به نابرابریاند.
🔹در ویدئوی مدرسه استرالیایی، مربیها در انتها از بچهها میخواهند حالا همه با هم از یک نقطه واحد، مسابقهشان را از اول آغاز کنند. آنها که به واسطه امتیازهایشان جلوتر ایستاده بودند، حالا چندین گام به عقب برمیگردند، دستهای همدیگر را میگیرند، و به صرف آگاه بودن به امتیازاتشان، به یکدیگر همدلی نشان دهند. حالا مسئولیت آنها که به عقب برگشتهاند و بر امتیازاتشان آگاهاند، همدلی و تواضع است.
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/1990/
#دیدبان_آزار
@harasswatch
هرس واچ | دیدبان آزار
گامی عقب، عقبتر و باز هم عقبتر!
تجربه زیسته و روزمره گروههای مختلف تحت ستم در سرتاسر دنیا، حاوی زخمهای عمیقی است که متاسفانه شرایط نابرابر و این واقعیت که آنها، در مرئی کردن رنج و آزار رفته به خودشان تقریبا تنها هستند، باعث نیشتر زدنهای مداوم به این زخمهاست.
🔻درباره مواجهه با آثار هنرمند آزارگر
🔶هنوز «محسن نامجو» گوش میدهی؟
✍افرا حامدزاده
🔹 من این متن را حدودا ۱۰ روز پیش نوشتم. زمانی که هر بار آهنگی از نامجو میشنیدم، احساس تناقض یقهام را میگرفت. پیشاپیش بگویم که در چنین وضعیت تاریخیای احتمالا گوش دادن یا ندادن نامجو دغدغه جدیای نباشد. اما من به نوشتن آن نیاز داشتم. برای کنار آمدن با خودم. تقریبا روزی نبوده است که آهنگی از محسن نامجو را گوش نکرده باشم. اما پس از انتشار روایت «اکانت ماهی» و آن فایل صوتی، هرموقع از نامجو آهنگی میشنوم، دوگانگی اولین احساسی است که سراغم میآید.
🔹آنچه نامجو را برای من یا نسل من نامجو کرده (یا کرده بود) بخشی از هویت مشترک نامجو با من یا ما بوده است. نامجو وقتی از احساسش نسبت به ایران، ترک وطن، سرخوردگی از امیدوارْ ماندن و بیسرانجامی ۴۰ سالگی و از دیازپام ۱۰ میگوید از دهان امثال من صحبت میکند. من با نامجو همذاتپنداری نمیکردم، من خود نامجو بودهام. ناامیدی تصویرشده او از دانشگاه در دیازپام ۱۰، با فاصله دو دهه، همان احساس مشترک من و نامجو در یک سال گذشته بوده است.
🔹اگر ویس او مبنای مانیفست نامجو در خصوص جنبش میتو باشد، موضعی بسیار فرادستانه و مردسالارانه است. درست خلاف آن تصویری که نامجو در ذهن من یا ما از خود ساخته بود. نامجوی بیتکلف و متواضع که یک ساعت زندگیاش را با ارزشتر از شش ماه زندگی من یا ما میداند.
🔹حال من و امثال من احتمالا به لحاظ منطقی میدانیم که با نامجو در حوزه زنان مواضع کاملا متفاوتی داریم و نسبت به این موقعیت احساسات مختلفی هم خواهیم داشت. اما در خصوص افشای «اکانت ماهی» احتمالا همه یک حس مشترک داریم. آزار نه قابل توجیه است و نه قابل پذیرش.
🔹و حال پاسخ به اینکه: هنوز محسن نامجو گوش میدهی؟ در واقع نوع ارتباط من یا ما با نامجو به قبل و بعد از این اتفاقها تقسیم میشود. در هر محفلی که نامجو پخش میشود بحثی شکل میگیرد که بالاخره گوش بدهیم یا خیر. درباره آنچه در «گذشته» با آن ارتباط گرفتهایم احتمالا ما را با یک خاطره و لحظهای گره میزند که دیگر قابل بازیابی نیست و نمیتوانیم برگردیم و تفسیرمان را از گوشهایی که در آن لحظه نامجو را شنیده است تغییر دهیم.
🔹اما آثار جدید نامجو برای من یا ما تنها تصویر یک خواننده است تهی از هر تفسیر روشنفکرانه و یا روشنگرانه. نامجوی «پیش رو» در ذهن من هم در «بزنگاه» به ریشههای مردسالارانهاش بازگشت.
#دیدبان_آزار
@harasswatch
متن کامل را در استوری بخوانید:
https://harasswatch.com/news/1983
🔶هنوز «محسن نامجو» گوش میدهی؟
✍افرا حامدزاده
🔹 من این متن را حدودا ۱۰ روز پیش نوشتم. زمانی که هر بار آهنگی از نامجو میشنیدم، احساس تناقض یقهام را میگرفت. پیشاپیش بگویم که در چنین وضعیت تاریخیای احتمالا گوش دادن یا ندادن نامجو دغدغه جدیای نباشد. اما من به نوشتن آن نیاز داشتم. برای کنار آمدن با خودم. تقریبا روزی نبوده است که آهنگی از محسن نامجو را گوش نکرده باشم. اما پس از انتشار روایت «اکانت ماهی» و آن فایل صوتی، هرموقع از نامجو آهنگی میشنوم، دوگانگی اولین احساسی است که سراغم میآید.
🔹آنچه نامجو را برای من یا نسل من نامجو کرده (یا کرده بود) بخشی از هویت مشترک نامجو با من یا ما بوده است. نامجو وقتی از احساسش نسبت به ایران، ترک وطن، سرخوردگی از امیدوارْ ماندن و بیسرانجامی ۴۰ سالگی و از دیازپام ۱۰ میگوید از دهان امثال من صحبت میکند. من با نامجو همذاتپنداری نمیکردم، من خود نامجو بودهام. ناامیدی تصویرشده او از دانشگاه در دیازپام ۱۰، با فاصله دو دهه، همان احساس مشترک من و نامجو در یک سال گذشته بوده است.
🔹اگر ویس او مبنای مانیفست نامجو در خصوص جنبش میتو باشد، موضعی بسیار فرادستانه و مردسالارانه است. درست خلاف آن تصویری که نامجو در ذهن من یا ما از خود ساخته بود. نامجوی بیتکلف و متواضع که یک ساعت زندگیاش را با ارزشتر از شش ماه زندگی من یا ما میداند.
🔹حال من و امثال من احتمالا به لحاظ منطقی میدانیم که با نامجو در حوزه زنان مواضع کاملا متفاوتی داریم و نسبت به این موقعیت احساسات مختلفی هم خواهیم داشت. اما در خصوص افشای «اکانت ماهی» احتمالا همه یک حس مشترک داریم. آزار نه قابل توجیه است و نه قابل پذیرش.
🔹و حال پاسخ به اینکه: هنوز محسن نامجو گوش میدهی؟ در واقع نوع ارتباط من یا ما با نامجو به قبل و بعد از این اتفاقها تقسیم میشود. در هر محفلی که نامجو پخش میشود بحثی شکل میگیرد که بالاخره گوش بدهیم یا خیر. درباره آنچه در «گذشته» با آن ارتباط گرفتهایم احتمالا ما را با یک خاطره و لحظهای گره میزند که دیگر قابل بازیابی نیست و نمیتوانیم برگردیم و تفسیرمان را از گوشهایی که در آن لحظه نامجو را شنیده است تغییر دهیم.
🔹اما آثار جدید نامجو برای من یا ما تنها تصویر یک خواننده است تهی از هر تفسیر روشنفکرانه و یا روشنگرانه. نامجوی «پیش رو» در ذهن من هم در «بزنگاه» به ریشههای مردسالارانهاش بازگشت.
#دیدبان_آزار
@harasswatch
متن کامل را در استوری بخوانید:
https://harasswatch.com/news/1983
هرس واچ | دیدبان آزار
هنوز «محسن نامجو» گوش میدهی؟
من این متن را حدودا 10 روز پیش نوشتم. زمانی که هر بار آهنگی از نامجو میشنیدم، احساس تناقض یقهام را میگرفت. پیشاپیش بگویم که در چنین وضعیت تاریخیای احتمالا گوش دادن یا ندادن نامجو دغدغه جدیای نباشد. اما من به نوشتن آن نیاز داشتم. برای کنار آمدن
🔶شرِ دوسویه در پرونده کیوان اماموردی
✍کوهیار گردی (وکیل دادگستری)
🔹 مورد کیوان اماموردی، وضعیتی پیچیده را برای فمینیستهای ایرانی پیش کشیده، وضعیتی که مایلم آن را «شری دوسویه» بنامم. از یک سو دادخواهی قربانیان حق شخصی آنهاست و این دادخواهی تعهد و رسالتی اجتماعی مبنی بر شناسایی متجاوز و آشکارسازی تجاوز را هم به همراه دارد. رسالتی که هم ممکن است به تکرار نشدن با ترسی پیشگیرانه نسبت به متجاوزان و آزارگران دیگر منجر شود و هم در غیاب سازوکارهای نه چندان قوی اجتماعی و قانونی، به زنان ایرانی علاوه بر هویتی مستقل، امکان ابراز و پیگیری حقوق و مبارزه علیه خشونت و تبعیض دهد. به عبارت دیگر، زنان بهوسیله روایتهای آزار و دادخواهی، در مقابل یک شر قرار میگیرند. اما از دیگر سو، شر دیگری در رابطه با مجازاتی ایجاد میشود که بخش بزرگی از فمینیستها آن را نمیپذیرند، یعنی مجازات اعدام.
🔹از طرفی، در مقابل مجازات جرمی مانند زنای به عنف یا افساد فیالارض، پس از قطعی شدن حکم، رضایت محکوم له (کسی که پیروز دادگاه میشود) تاثیر و معنایی در سرنوشت محکوم ندارد و از سوی دیگر -آنچنان که در برخی مناطق مرسوم است- تنظیم اقرارنامهای با محتوای اشتباه در طرح شکایت اولیه یا عدم دخول (که ملاک وقوع زنای به عنف است) از سوی شاکی برای رهایی متجاوز از اعدام، با فلسفه دادخواهی زنان در تعارض است.
🔹کلیت تمامی امکانات قانونی ما، ذیل «سیستمی» تعریف میشود که افق ِ امکان هرگونه تغییرات بنیادین را بسته و علیالحساب برونرفتی قانونی از آن وجود ندارد. تقلا و تکاپو برای «چارهتراشی» در این وضعیت نه تنها محکوم به شکست، بلکه کوششی بیهوده است که اذهان را در پیچیدگیهای غیرضروری فرو میبرد. باید پذیرفت سازوکارهای قانونی، حول محور ساختاری شکل میگیرد که با عنوان قانون و حتی گاهی الزاماتی نانوشته بر ما حکومت میکند. صرف پیشنهادهای اصلاحگرایانۀ بیثمر و یا پذیرش کامل وضع موجود، هردو میتواند به آسیب درونی جریانهای منتقد و فمینیستی ایرانی منجر شود. زیرا اصلاح برای سوژه امتحان پسداده غیرقابل اصلاح -آن هم در حد مجازات اعدام- و یا تسلیم ِ کلنجارنما در مقابل وضع موجود، هر دو بیراههای است که به تغییرات اساسی ختم نخواهد شد. مورد اماموردی پروندهای پیچیده و تاریخی است؛ وضعیت «شر دوسویه» میتواند افقهای جدیدی را در اذهان بگشاید و اراده و شجاعت در جابهجایی مرزهای الزامات تغییرات بنیادین را تا کیلومترها جلوتر، پیش بَرَد.
#دیدبان_آزار
@harasswatch
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/1989/
✍کوهیار گردی (وکیل دادگستری)
🔹 مورد کیوان اماموردی، وضعیتی پیچیده را برای فمینیستهای ایرانی پیش کشیده، وضعیتی که مایلم آن را «شری دوسویه» بنامم. از یک سو دادخواهی قربانیان حق شخصی آنهاست و این دادخواهی تعهد و رسالتی اجتماعی مبنی بر شناسایی متجاوز و آشکارسازی تجاوز را هم به همراه دارد. رسالتی که هم ممکن است به تکرار نشدن با ترسی پیشگیرانه نسبت به متجاوزان و آزارگران دیگر منجر شود و هم در غیاب سازوکارهای نه چندان قوی اجتماعی و قانونی، به زنان ایرانی علاوه بر هویتی مستقل، امکان ابراز و پیگیری حقوق و مبارزه علیه خشونت و تبعیض دهد. به عبارت دیگر، زنان بهوسیله روایتهای آزار و دادخواهی، در مقابل یک شر قرار میگیرند. اما از دیگر سو، شر دیگری در رابطه با مجازاتی ایجاد میشود که بخش بزرگی از فمینیستها آن را نمیپذیرند، یعنی مجازات اعدام.
🔹از طرفی، در مقابل مجازات جرمی مانند زنای به عنف یا افساد فیالارض، پس از قطعی شدن حکم، رضایت محکوم له (کسی که پیروز دادگاه میشود) تاثیر و معنایی در سرنوشت محکوم ندارد و از سوی دیگر -آنچنان که در برخی مناطق مرسوم است- تنظیم اقرارنامهای با محتوای اشتباه در طرح شکایت اولیه یا عدم دخول (که ملاک وقوع زنای به عنف است) از سوی شاکی برای رهایی متجاوز از اعدام، با فلسفه دادخواهی زنان در تعارض است.
🔹کلیت تمامی امکانات قانونی ما، ذیل «سیستمی» تعریف میشود که افق ِ امکان هرگونه تغییرات بنیادین را بسته و علیالحساب برونرفتی قانونی از آن وجود ندارد. تقلا و تکاپو برای «چارهتراشی» در این وضعیت نه تنها محکوم به شکست، بلکه کوششی بیهوده است که اذهان را در پیچیدگیهای غیرضروری فرو میبرد. باید پذیرفت سازوکارهای قانونی، حول محور ساختاری شکل میگیرد که با عنوان قانون و حتی گاهی الزاماتی نانوشته بر ما حکومت میکند. صرف پیشنهادهای اصلاحگرایانۀ بیثمر و یا پذیرش کامل وضع موجود، هردو میتواند به آسیب درونی جریانهای منتقد و فمینیستی ایرانی منجر شود. زیرا اصلاح برای سوژه امتحان پسداده غیرقابل اصلاح -آن هم در حد مجازات اعدام- و یا تسلیم ِ کلنجارنما در مقابل وضع موجود، هر دو بیراههای است که به تغییرات اساسی ختم نخواهد شد. مورد اماموردی پروندهای پیچیده و تاریخی است؛ وضعیت «شر دوسویه» میتواند افقهای جدیدی را در اذهان بگشاید و اراده و شجاعت در جابهجایی مرزهای الزامات تغییرات بنیادین را تا کیلومترها جلوتر، پیش بَرَد.
#دیدبان_آزار
@harasswatch
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://harasswatch.com/news/1989/
هرس واچ | دیدبان آزار
شرِ دوسویه در پرونده کیوان اماموردی
«مورد» کیوان اماموردی، وضعیتی پیچیده را برای فمینیستهای ایرانی پیش کشیده؛ وضعیتی که مایلم آن را «شری دوسویه» بنامم. از یک سو دادخواهی قربانیان حق شخصی آنهاست و این دادخواهی تعهد و رسالتی اجتماعی مبنی بر شناسایی متجاوز و آشکارسازی تجاوز را هم به هم