Telegram Web Link
اهلیت مردم: مشروعیت، وکالت یا امامت؟

شهاب غدیری | 29 خرداد 1396

*این یادداشت صرفاً برای مقاصد تحقیقی و آکادمیک نگاشته شده است و به هیچ وجه جنبه تبلیغی یا معاندانه ندارد.

زمانی که محقق کرکی مشروعیت حکومت صفوی را امضا کرد بسیاری از مردم نیز بر این رأی بودند، یا دست کم می‌‌توان چنین تصوری را محتمل دانست. آن‌ها شاهان صفوی را مشروع می‌دانستند، زیرا مرجعیت تشیع ایشان را تأیید می‌کرد، حتی اگر مقام شاه را غاصب مقام معصوم تلقی می‌کرد؛ بر این اعتبار دولت [صفوی] شرّی ضرور تلقی می‌شد که مرجعیت° آن را تأیید می‌کرد.
مرجعیت شیعی تا مدتها بر همین سبیل بود، و مقبولیت عامه مردم را به دنبال داشت، مادام که نظریه‌ای دیگر برای حکومت اسلامی تأسیس شد و امکان کنش سیاسی پیدا کرد، و این امکان با مقبولیت عامه مردم همراه بود. مقبولیتی که استعاره‌ای ثابت از جایگاه ولی فقیه نداشت. او نمی‌دانست این فقیه در مقام قاضی خواهد بود، وکیل، قیّم، پیرو مکتب احتیاط یا موافق با آزادی‌های حوزه اباحه شرعی. اما مسئله صرفاً در این بحث محدود نمی‌شود.
امروز با مشاهده واکنش مجلس خبرگان و رئیس محترم ایشان به اظهارات رئیس جمهوری درباب حکومت و امامت امام نخست شیعیان، علی(ع)، و بیان این که:
«در روزهای اخیر مطالبی پیرامون «مشروعیت» و «مقبولیت» حکومت اسلامی و تصدی ولایت و حاکمیت مبتنی بر آراء مردم با استناد به کلمات امیرالمؤمنین(ع) در جامعه مطرح شد که با برخی مبانی دینی اعم از مبانی دینی اهل سنت و تشیّع که در فقه سیاسی اسلام مورد بحث قرار گرفته، متعارض و ناسازگار است»
پیش از هر چیزی باید گفت، نظر به نظریه ولایت فقیه، ناچاریم بحث اهل سنّت را کنار بگذاریم و استفاده ابزاری از فقهی که تالی سیاسی آن را به رسمیّت نشناخته‌اند را نپذیریم. دوم‌دیگر، این ادعا که «بیعت با پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) به معنای مشروعیت بخشی به حکومت پیامبر و یا امام توسط مردم و بیعت‌کنندگان نمی‌باشد، بلکه تأکیدی بر اعلام وفاداری و پیروی و فرمانبری از رهبران الهی است. بنابراین نباید آن را با رأی مردم و انتخابات در دوران معاصر مقایسه کرد» نمی‌تواند مشروعیت الهی حکومت پیامبر و امامان را (هرچند به طور عمده امکان حکومت را نیافته‌اند) که با قلبی پاک یا ارتباطی مستقیم با منبع نزول نص مقدس تکلیف و مشروعیت الهی خویش را دریافته‌اند، با رهبرانی مؤمن مقایسه کرد که اول هیچ دسترسی متقن و مستقیمی به واضع شرع یا پیام رسان الهی ندارند و دوم برداشت آن‌ها از آیات مشتبهِ حکمرانی متفاوت و، به دلیل عدم دسترسی به ساحت قدسی، غیر مسلم است، و سوم‌دیگر که ایشان هیچ‌یک به یقین، یا با تکیه به روایت صادقه، آشکار و یا قول صادق مصدق «معصوم» نیستند. نه معصوم در دریافت وحی‌اند (که با پیامبر خاتمه یافت) و نه معصوم در اعمال و جوارح (و دست کم معصوم از گناه و نه خطا). بنابر این سخن از مشروعیت «رهبران الهی» نمی‌تواند شامل غیر معصومان شیعه باشد. چنانچه در بیانیه اخیر مجلس خبرگان نیز آمده: «نباید آن را با رأی مردم و انتخابات در دوران معاصر مقایسه کرد» بنابر این سخن تنها می‌توان گفت: امامت، ولایت و رهبریِ «معصوم» امت اسلامی منشاء مشروعیت نظام اسلامی است. و با توجه به آن‌که امام معصوم شیعیان در غیبت است، امامت ایشان، منشاء مشروعیت نظام اسلامی مختص ایشان است و نه آن‌چه، صحیح یا غلط، به ایشان منتسب می‌شود. و مشروعیت نظامی که متعلق به امام زمان (ع) است، نه نیازی به مردم‌سالاری دینی دارد و نه تأیید مردم. اما نظام جمهوری اسلامی تأیید خود را از 98 درصد مردم گرفت و این یعنی برای اجرایی شدن «به تأیید مردم» نیاز داشت، همانقدر که برای مشروعیت یافتن «به تأیید مردم» محتاج بود، زیرا واضع آن نه معصوم، که «اولی الامر» مردم مسلمانی بود که تکلیفِ مردم، هدایت از او بود. و به لحاظ سیاسی، تشخیص این‌که چه کسی «اولی الامر» است نیز با مردم بود، همچنان‌که پهلوی دوم نتوانست به جای آیت الله بروجردی، فردی چون آیت الله شریعتمداری را به عنوان زعیم شیعیان و مرجع اصلی معرفی و تثبیت کند، همچنانکه دوست‌داران آیت الله شریعتمداری نتوانستند. بر این اساس «ولایت فقیه» نظریه‌ای برای رهبری «اولی الامر» است. و ساز و کار انتخاب «مجلس خبرگان» همچنان که مُنطوی در اختیارات و از امکانات انتخاب ولی فقیه است، به انتخاب جمعی از متخصصان یا خبرگان نیز وابسته است. به بیان دیگر انتخاب ولی فقیه، تمام و کمال از ساز و کار «انتخابات» پیروی می‌کند، هر چند انتخاباتِ کنترل شده. آن‌چه به بیان امروزین مجلس خبرگان در ولایت فقیه «تجلی» می‌کند، نه مشروعیت الهی که «مردم سالاری دینی» است؛ یعنی باز هم مردم و اراده مردمانِ متبوع و دین‌دارِ کشور.
نکته بسیار مهم درباب این عبارت بیانیه که می‌گوید «... که آیات الهی [...] که مقام ولایت را همانند نبوت الهی می‌داند» در توضیح آیه «اطاعت» از وضوح کافی برخوردار نیست. زیرا، همانقدر که شأن الله با پیامبر(ص) از نسبت «همانند»ی برخوردار نیست، شأن رسول نیز نمی‌تواند با شأن ولایت همانند باشد. همچنان‌که اطاعت از خدا و رسول خدا نمی‌تواند با اطاعت غیر معصوم همسان انگاشته شود، مگر آن‌که این اطاعت را غیر دینی تعریف کنیم و رابطۀ همانندی را با توجه به شأن «رهبری» عرفی و طبیعی معنا کنیم.
وانگهی، «انتخاب» امام امت، با سر سپردن به امامتِ مشروعِ معصوم تفاوتی اندک اما تعیین کننده دارد. واژۀ امام در این معنا دلالت بر رهبر و شارعی دارد که امامت او پیش از هر چیز مقید به تأیید و اعتماد مردم است. و چنانچه در بالا گفتیم، شنیدن صدا و رأی خدا، تنها با گوش معصوم ممکن است و پس از او با رجوع به «متن» و تصدیق صحت روایت معصوم (که از در تنگ علم کمتر توسعه یافتۀ رجال می‌گذرد)، و به کارگیری عقل (که خطا پذیر است) برای تشخیص سره از ناسره. همین مسئله نشان می‌دهد با فرایندی به‌ذات خطا پذیر مواجهیم و امر خطا پذیر از ذات اقدس الهی به دور است و متعلق به عالم انسان. از سوی دیگر، این تنها معصوم است که می‌تواند تصوری عمیق و به دور از خطا دربارۀ خداوند داشته باشد، و نه انسان غیرمعصوم، با هر درجه‌ای از عصمت. بنابر این تشخیص امر الهی از غیرالهی نیز مختص معصوم است. همچنان‌که تصور از خدا در میان افراد متفاوت و در میان معصومان به درجات و گستره دایره عصمت است.
در نتیجه، امامت در نظریه ولایت فقیه، در نقش رهبر، زعیم و یا وکیل مردم است. اوست که حافظ جان، مال، ناموس و آزادی‌های مشروع ایشان است. اوست که می‌تواند و بلکه موظف است، برای سعادت مردم ایشان را، نه فراتر از پیامبر، تبشیر و انذار، و حق و عدالت را بر ایشان جاری کند. در نظام جمهوری اسلامی، اجرای این امر با ساز و کار قانونی (که مردم آن را تأیید کردند) انجام می‌شود. و کاندیدای احراز صلاحیت شده (یعنی صلاحیت را کسب کرده) با رأی مردم و سپس تأیید ولی فقیه ریاست قوه اجرایی را بر عهده می‌گیرد. اختیارات این قوه را، همچون اختیارات سایر قوا، و نیز اختیارات رهبری، مردم تأیید کرده‌اند، نمایندگان مردم امکان تغییر آن را دارند، و در نهایت تغییر آن (همچون تغییر مجدد قانون اساسی جمهوری اسلامی) به دست مردمِ صاحب حق رأی است، که فارغ از ایمان قلبی‌شان به گزینۀ پیش روی خویش رأی می‌دهند. به بیان دیگر، ایمان قلبی‌ مردم به ضرورت تعیین کننده انتخاب آن‌ها نیست، بلکه مصلحتی نقش این تعیین کنندگی را دارد که علاوه بر باورهای دینی ریشه در طبیعت، شیوه اندیشه و موقعیت و منافع اقتصادی-اجتماعی ایشان دارد و علم تجربیِ امروز دانش فراوانی را درباره مکانیزم تصمیم گیری انسان فراهم کرده است. بنابر این، آن‌چه ما از مشروعیت دینیِ حکومت دینی و تمام رهبران آن می‌فهمیم، تأییدی است که مردم (با تمام قیود و محدودیت‌هایش) به رهبر یا نماینده‌ای می‌دهند که می‌تواند خویش را «وکیل» مردم یا «ولی و رهبر» ایشان معرفی کرده باشد. و این انتخاب نیز مقید به رأی مردم است.
در پایان ذکر این نکته نیز جای تأمل دارد: همان‌طور که مشروعیت امامت علی (ع) به تأیید مردم محتاج نبود، اما در نظر صادقۀ امام معصوم این مشروعیت قطعی بود، اگر به همین قیاس، مشروعیت نایب امام عصر را غیرمحتاج به تأیید مردم بدانیم، نایب امام عصر در نظر غیرمعصومانۀ خویش (به لحاظ رتبۀ عصمت در قیاس با امامان دوازده گانۀ تشیع)، خود را مشروع می‌داند، بنابر این، تصور مشروعیت در نظر نایب امام قطعی نیست، چه آن‌که مردم آن را تأیید کنند یا نکنند. بنابر این نایب امام عصر با تأیید مردم، علاوه بر تکفل امور عرفیِ جامعه مؤمن، وظیفه امامت خویش را بر عهده خواهد داشت (فارغ از آن‌که امامت ایشان را چگونه تعریف کنیم). بنابر این، برعهده گرفتن امور عرفی جامعه مؤمن، و رتق و فتق امور به بهترین شکل و به مقتضای روز و احوال مردم، «نیابت امور» عرفیه مردم، و یا «وکالت» ایشان را پیش می‌کشد. بر این اعتبار رهبران دینی و سیاسی در عصر غیبت، نظر به نظریۀ ولایت فقیه، بیش از هر چیز «وکیل» مردم‌اند نه قیّم ایشان، و مردم بیش از آن‌که رعیت و بنده باشند، موکل و تبعه دولت‌اند.

#ولایت، #وکالت #امامت #فقه #الهیات_سیاسی #مجلس_خبرگان #حسن_روحانی #مقبولیت #مشروعیت
Forwarded from گفتارها (میلاد کریمی)
دست نامرئی آدام اسمیت واقعاً قابل رؤیت نیست زیرا در واقع وجود ندارد . این در حالی است که در
دهه های اخیر نگرش مسلط در اقتصاد ، مکتب انتظارات عقلائی بوده که بر اطلاعات متقارن ، تصمیمات عقلائی ،
فقدان جیره بندی اعتبارات و همچنین بازارهای کارا و نزدیک اشتغال کامل تکیه داشته است . با وجود شواهد
متناقض فراوان ، این نگرش بویژه در حوزه های دانشگاهی ایالات متحده از مقبولیت و تسلط برخوردار است و
نشانه ای از" پیروزی ایدئولوژی بر دانش " به شمار می رود و دانش آموختگان این دانشگاه ها در نقاط مختلف جهان در
مسند سیاستگذاری بر اساس همین نگرش ها نشسته اند . نگرشی که می توان آن را" بنیادگرایی بازار "خواند . دانش
مطلوب آن است که خود محدودیت های خویش را به رسمیت بشناسد اما طرفداران انتظارات عقلائی چنین تعادل
و نرمشی از خود نشان نمی دهند.
ژوزف استیگلیز - نقدی بر دست نامریی بازار #دست_نامریی #آدام_اسمیت #عدالت_اجتماعی #فقر #ژوزف_استیگلیتز #مکتب_اقتصاد_اطلاعات #بنیادگرایی_بازار .دوستان برای بحث های تکمیلی به لینک مورد نظر مراجعه کنند:https://youtu.be/9qjvwQrZmpk @goftarhaa
Forwarded from گفتارها (میلاد کریمی)
در یادداشت پیشرو اقای فواد کریمی نگاهی کلی انداخته به اندیشه های داگلاس نورث ،مورخ اقتصادی . .لینک یادداشت:http://donya-e-eqtesad.com/news/729786
Forwarded from گفتارها (میلاد کریمی)
خلاصه ای از یادداشت جان سختی تاریخی نهادهای ناکارآمد اقتصادی:تغییرات نهادی، نتیجه تعامل دو جانبه میان کنشگران (افراد وسازمان‌ها) و محیط نهادی است. محیط نهادی، قواعد بازی را تعریف می‌کند و روشن می‌کند که در گستره یک اقتصاد، شکل‌گیری چه سازمان‌هایی ممکن است و چه استراتژی‌هایی برای سازمان‌ها قابل‌پیگیری است. سازمان‌ها و افراد نیز به دنبال پیگیری اهداف خصوصی خود تغییراتی در قواعد بازی می‌دهند. ثانیا از آنجا که عقلانیت افراد، محدود و به دست آوردن اطلاعات، پرهزینه می‌باشد، امکان انتخاب اشتباه زیاد است و در نتیجه، احتمال به وجود آمدن نهادهای ناکارآمد در روند تغییرات نهادی و اقتصادی زیاد است. ثالثا نهادهای ناکارآمد در اقتصاد باقی می‌مانند، زیرا از یکسو، افراد مدل ذهنی‌ای را که به دست آورده اند و به صورت باور و ایدئولوژی به آن پایبند هستند (ایدئولوژی‌هایی که تغییرات نهادی را انجام داده است) را به راحتی رها نمی‌کنند و از سوی دیگر، کنشگران که در بستر این قواعد بازی شکل گرفته‌اند، با محافظه‌کاری از وضع موجود حمایت می‌کنند و حتی اگر نهادهای رسمی تغییر کند، این حمایت‌ها از بین نمی‌رود و همین موضوع منشا وابستگی به مسیر طی شده است.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥آیا شما هم گاه به دنبال «من واقعیِ» خودتان می گردید؟ در مورد «من»های «غیر واقعی» چه فکر می کنید؟ این #فیلم_کوتاه و الهام بخش را با نام «هویت» تماشا کنید...


@hamporseh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 شش دلیل شاد نبودن افراد باهوش!




@hamporseh
مطیعی که یک روز دیده شد... با تنفر دیده شد (بحثی در قلمرو #اخلاق)


اول.
امروز خبر مداحی یا بهتر بگوییم، رجز خوانی #میثم_مطیعی که رسالۀ دکترایش هم دربارۀ راهکارهای اسلامی برای رویارویی با #توهین به معصومین بود، متهم توهین به #رئیس_جمهور شد. عده‌ای در این‌روزها به خوبی بحث حق توهین را مطرح کردند. به این معنا، همان‌قدر که امثال مطیعی یا شریعتمداری حق اهانت به رئیس جمهور را دارند، بقیۀ افراد نیز باید این حق را داشته باشند.
از نگاه برخی اخلاق‌گرایان، توهین به‌ذات محکوم، قبیح و نادرست است. از نظر من حسن و قبح توهین در کارایی‌ و خیر عمومی آن نهفته است و ذاتی در کار نیست. توهین را می‌توان کاری «بد» دانست، اما نه لزوماً «غلط». اما در عین حال معتقدم «توهین» هیچ‌گاه گزینه برتری نخواهد بود. زیرا اگر فایده‌ای که به دنبالش هستیم، وادار کردن فردی به اندیشیدن باشد، ممکن است با این‌کار او را از اندیشه دورتر کنیم. و اگر مخالفت با رفتار و سیاست‌هاست، طرف مقابل را جری‌تر و مصمم‌تر از قبل کنیم.
دوم.
با این حال، رذالت عمل رعیتی مطیع چون میثم مطیعی تنها در این است که توهینش نه کارایی دارد و نه خیر عمومی‌ای را به دنبال خواهد داشت، دستمزد شاید. میثم مطیعی خروجی روان آشفتۀ بسیاری از مردم ماست، که جدای از سلیقۀ سیاسی‌شان نفرت پراکنی را دوست دارند و آن را در زندگی روزمره از خیابان گرفته تا فضای مجازی نشان می‌دهند. یا یک مثال دیگر همان افرادی هستند که با حرارت از میراث باستانی ایران دفاع می‌کنند و بی‌ کمترین شناخت از اعراب رکیک‌ترین دشنام‌ها را به ایشان می‌دهند. همین رویه‌ را میان تعدادی از آتئیست‌های ایرانی هم مشاهده می‌کنیم.
زمانی می‌توانیم «خیر عمومی» را بهتر درک کنیم که توانایی تعامل با جوامع و البته جامعه‌مان را داشته باشیم. آن‌ها که ناتوان از تعامل‌اند، به جزم‌های ایدئولوژیک پناه می‌برند تا هویتی پیدا کنند، هویتی که هر چه بیش‌تر به نفرت افزایی‌های غیر #تمیز روی می‌آورد.
سوم.
کدام یک از این توهین‌ها خیر عمومی را تقویت می‌کند؟ طنز پنهانی نیز در تاریخ معاصر ما وجود دارد، توهین مکرر انقلابیون به اندیشه «لیبرال» در ادامه تضعیف تمام گرایش‌های فکری و سیاسی، دینی و غیر دینی را به دنبال داشت، به جز یک مورد که همانا تقویت لیبرالیسم در ایران بود. و همین‌طور سکولاریسم. پس این پرسش را به شوخی یا جدی موضوع تأمل قرار دهیم: توهین به مدرنیسم و عقلانیت و دولتی که دست‌کم به دنبال اداره عقلانی امور است، نتیجه‌اش را می‌توان گسترش بیشتر تعداد #مدعیان_پوچ_اندیش (یا همان نهیلیست) و طرفداران #سکولاریسم دانست، آیا چنین توهینی (که رکیک هم نبود) واقعاً به لحاظ اخلاقی قبیح است؟


@hamporseh
"از زمانی که در اروپا به سر می برم، حکومت های بسیاری را دیده و اغلب با خود اندیشیده ام که کدامین حکومت با عقل سازگارتر است. به نظرم آمده است که کامل ترین آن ها حکومتی است که با پرداخت کمترین هزینه به هدف خود برسد و نیز مردم را به گونه ای هدایت کند که با امیال و تمایلات آنان سازگارتر باشد."

#منتسکیو
نامه های پارسی؛ شماره هشتاد؛ ص 252.


@hamporseh
2024/09/23 20:28:18
Back to Top
HTML Embed Code: