Telegram Web Link
همیشه دعا کردن‌های دم عید مرا به وحشت می‌انداخت. چیزی حسرت‌آلود و ناباورانه در این خواستن‌ها وجود داشت که غمگینم می‌کرد. زیرا در چنین لحظه‌هایی شکننده‌ترین بخش وجود آدم‌ها آشکار می‌شود و اگر آن‌ها را حتا اندکی دوست داشته باشی دیدن حسرت‌ها و آروزهای‌شان می‌تواند بسیار ترسناک باشد. انگار با هر آرزو نومیدی تازه‌ای خلق می‌شود.

ولی گذر زمان و تماشای دگرگونی زندگی آدم‌هایی که زیر و رو شدن سرنوشت‌شان را سال‌ها ناخواسته تماشا می‌کردم نشانم داد نیرویی اسرارآمیزی در این آرزوها نهفته است. فهمیدم آرزو دو روی سفید و سیاه دارد. روی سیاهش حسرت و انتظاری پوچ است و روی سپید آن قدرت تخیلی که چون ریشه‌ی گیاهی زنده در واقعیت نفوذ می‌کند. روی سیاهش زندگی را می‌پژمراند و روی سپید آن در آینده پیش می‌رود و امکانی تازه می‌آفریند.

در گذر زمان دیدم چیزی بسیار زنده و حتا وحشی در آرزوهای ما وجود دارد. همچون مهارتی که پلنگ کم‌کم در شکار کردن می‌آموزد. پلنگی که می‌تواند ساعت‌ها پشت توده‌ای علف خشک در سکوت و بی‌حرکت بماند در حالی که اهمیت هر وجب از فاصله با شکار و نهایت نیروی عضلات خود را می‌شناسد.

این بزرگ‌ترین هنر هر موجودی ست که باید چیزی را در این هستی به چنگ آورد. هنر شناخت خویشتن و جهان و همه‌ی امکانات آن. چیزی که شاید بتوان آن را هنر آرزومندی نامید و بر سراسر زندگی‌مان سایه می‌افکند.

اینک، در آستانه‌ی نوروزی دیگر برای خودم و شما هنر آرزومندی را آرزومندم. همچون مهارت پلنگی کارآزموده که راه رسیدن به دورترین شکارهای به ظاهر ناممکن را نیز آموخته است. هنری به ظرافت منبت‌کاری بر روی دانه‌ی یک برنج، کاری که برای همه ناممکن می‌نماید ولی آن که راهش را آموخته انجامش می‌دهد.

قلم را آن زبان نبوَد، که سرِّ عشق گوید باز
ورای حدّ تقریر است، شرح آرزومندی

نورزوتان پر از آتش امید و روشنایی زندگی و اعجاز هنر آرزومندی

با مهر
علیرضا ایرانمهر
@hafezkk
Audio
ز کوی یار می‌آید

همه‌ی ما در جاده‌ی چالوس منتظر چیزی بودیم.

منتظر مددی از باد نوروزی که وجود نیمه مرده‌مون رو زنده کنه.

عیدی حافظ در جاده‌ی چالوس.

برشی از رمان حافظ خوانی خصوصی

@hafezkk
2025/04/08 11:09:17

❌Photos not found?❌Click here to update cache.


Back to Top
HTML Embed Code: