Telegram Web Link
💢 هر دو ساكت بوديم، هر يك منتظر ديگرى تا سخن بگويد، اما در ميان دو روح، تنها وسيله فهميدن، كلام نيست. هجاهايى كه از لب‌ها و دهان‌ها مى‌آيند نيستند كه دل‌ها را به هم نزديك مى‌كنند.

چيزى بزرگتر و خالص‌تر از آنچه زبان اظهار مى‌كند نيز وجود دارد. سكوت، روح هاى ما را روشن مى‌كند، در گوش دل‌هامان نجوا مى‌كند و آنها را با هم مأنوس مى‌سازد. سكوت، از خود جدامان مى‌كند، ما را در سپهر جان گردش میدهد و به ملكوت نزديك‌تر مى‌سازد. سكوت، اين احساس را در ما برمى‌انگيزد كه كالبد ما چيزى جز زندانِ روح ما نيست و دنيا، صرفاً تبعيدگاه جان است.

✍🏽 #جبران_خليل_جبران
📕 سروده‌های عارفانه‌ و عاشقانه

@gzhiner
💢 پیوند دو تن نباید به زنجیر کشیدن دو جانبه باشد، باید یک شکفتگی دو گانه باشد.

📕 جان شیفته
✍🏽 #رومن_رولان
@gzhiner
💢 برایم نوشته‌اند شوهرتان بی‌گناه بود، او را اشتباهی کشتیم. ما آدم‌های زیادی را اشتباه کشته‌ایم، اما حالا، همه‌چیز سروسامان گرفته است، ما پوزش می‌خواهیم و قول می‌دهیم که دیگر چنین اشتباه‌هایی تکرار نشود.
آنها معذرت می‌خواهند، ولی توماس مرده! می‌توانند دوباره او را زنده کنند؟ می‌توانند آن شبی را پاک کنند که همه موهام سفید شد، شبی که دیوانه شدم.

📕 مدرک
✍🏽 #آگوتا_کریستوف
@gzhiner
💢 انسان پر مایه در تنهایی محض با افکار و تخیلات خود به بهترین نحو سرگرم می‌شود،
حال آنکه تنوع مداوم در معاشرت، نمایش‌ها، گردش و تفریح ممکن نیست کسالت شکنجه‌آور فرد بی‌مایه را برطرف کند.

✍🏽 #آرتور_شوپنهاور
📕 در باب حکمت زندگی

@gzhiner
💢 نفرت، انزجار، ايراد گيرى و انتقاد، سرزنش و ملامت، خشم و ميل به تسويه حساب کردن يا ديدن اينکه ديگرى به مجازات اعمالش رسيده، جملگى جان را می‌فرسايند و سلامت انسان را میربايند.

📕 قانون شفا
✍🏽 #کاترین_پاندر
@gzhiner
💢 در گفتگوها خودتان را بیشتر از آنچه نیاز است به نمایش نگذارید برای برانگیختن ستایش دیگران، کلام را به انحصار خود در نیاورید این کار صرفا مخاطب شما را آزار خواهد داد زیرا ناخواسته این حس را به آن‌ها القا می‌کنید که در این مکالمه یک طرف طولانی، تنها شما هستید که در تلاشید آن‌ها را متقاعد یا خاطر جمع کنید و متاسفانه این شیوه‌ رفتار به هیچ وجه کاریزماتیک نیست و صرفا در همه‌جا بودن و اشغال کردن فضا تلقی می‌شود. حتی ممکن است جَو را سنگین کند.

📕 گربه راهنمای ما
✍🏽 #استفان_گارنیه
@gzhiner
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 فیلمی کوتاه از خانه #ویکتور_هوگو در زمان تبعید

@gzhiner
💢 برای اینکه بااستعداد یا باصداقت به‌ نظر برسیم، حتی به خودمان هم دروغ می‌گوییم و تا جایی که می‌توانیم خود را هم متقاعد می‌کنیم؛ چرا که تنها چیزی که اهمیت دارد سنگینی نگاه دیگران است.

این تسلیم‌ شدن، پذیرفته شدن از سوی اکثریت، از سوی مُد و گرایش‌های روز برای ما آن‌قدر اهمیت می‌یابد که تمام زندگیمان را درگیر خود می‌کند، پیش از آن‌که خودمان باشیم و حتی پیش از آن‌که بخواهیم شبیه خود واقعی‌مان باشیم، و خلاصه پیش از آن‌که بتوانیم احساس خوشبختی کنیم.

📕 گربه راهنمای ما
✍🏽 #استفان_گارنیه
@gzhiner
💢 از خودم می‌پرسم بهتر نبود من هم راهی را که دیگران رفته‌اند بروم و بگذارم هرچه بر سرم آمدنیست بیاید؟ و آن وقت به یاد آن یارویی می‌افتم که یک ساعت پیش‌ پُر از شور زندگی بود و اکنون مرده افتاده است. چقدر ظالمانه و‌ بی‌ معنی است. آدم بی‌اختیار از خود می‌پرسد این زندگی چیست، چه معنی دارد؟ آیا براستی از آن منظوری هست یا بودنِ آن تنها معلول یک اشتباه کورکورانه تقدیر است؟

📕 لبه تیغ
✍🏽 #سامرست_موام

@gzhiner
نامه #سهراب_سپهری به دوستش نازی
۶ فروردین ۱۳۴۲


نازی
دارم نگاه می‌کنم و چیزها در من می‌روید. در این روز ابری، چه روشنم. همهٔ رودهای جهان به من می‌ریزد. به من که با هیچ پر می‌شوم. خاک انباشته از زیبایی است. دیگر چشم‌های من جا ندارد... چشم‌های ما کوچک نیست. زیبایی کرانه ندارد.

به سایهٔ تابستان بود که تو را دیدم و دیروز که نامه‌ات رسید هنوز شیار دیدنت روی زمین بود و تازه بود. در نیم‌روز «شمیران» از چه سخن می‌گفتیم؟ دست‌های من از روشنی جهان پر بود و تو در سایه‌روشن روح خود ایستاده بودی. گاه پرنده‌وار شگفت‌زده به جای خود می‌ماندی.

نازی، تو از آب بهتری. تو از ابر بهتری. تو به سپیده‌دم خواهی رسید. مبادا بلغزی. من دوست توام و دست تو را می‌گیرم. روان باش که پرندگان چنین‌اند و گیاهان چنین‌اند. چون به درخت رسیدی به تماشا بمان. تماشا تو را به آسمان خواهد برد. در زمانهٔ ما نگاه کردن نیاموخته‌اند و درخت جز آرایش خانه نیست و هیچ‌کس گل‌های حیاط همسایه را باور ندارد. پیوندها گسسته. کسی در مهتاب راه نمی‌رود و از پرواز کلاغی هشیار نمی‌شود و خدا را کنار نردهٔ ایوان نمی‌بیند و ابدیت را در جام آب‌خوری نمی‌یابد.

در چشم‌ها شاخه نیست. در رگ‌ها آسمان نیست. در این زمانه، درخت‌ها از مردمان خرّم‌ترند. کوه‌ها از آرزوها بلندترند. نی‌ها از اندیشه‌ها راست‌ترند. برف‌ها از دل‌ها سپیدترند.

خرده مگیر. روزی خواهد رسید که من بروم خانهٔ همسایه را آب‌پاشی کنم و تو به کاج همسایه سلام کنی و سارها بر خوان ما بنشینند و مردمان مهربان‌تر از درخت شوند.
اینک رنجه مشو اگر در مغازه‌ها پای گل‌ها بهای آن را می‌نویسند و خروس را پیش از سپیده‌دم سر می‌برند و اسب را به گاری می‌بندند... خوراک مانده را به گدا می‌بخشند. چنین نخواهد ماند.

بر بلندای خود بالا رو و سپیده‌دم خود را چشم‌به‌راه باش. جهان را نوازش کن. دریچه را بگشا. پیچک را ببین. بر روشنی بپیچ. از زباله‌ها رو مگردان که پارهٔ حقیقت است. جوانه بزن.

لبریز شو تا سرشاری‌ات به هر سو رو کند. صدایی تو را می‌خواند. روانه شو. سرمشق خودت باش. با چشمان خودت ببین. با یافتهٔ خویش بِزی. در خود فرو شو تا به دیگران نزدیک شوی. پیک خود باش. پیام خودت را بازگوی. میوه از باغ درون بچین. شاخه‌ها چنان بارور بینی که سبدها آرزو کنی و زنبیل تو را گرانباری شاخه‌ای بس خواهد بود.

میان این روز ابری من تو را صدا زدم. من تو را میان جهان صدا خواهم کرد و چشم‌به‌راه صدایت خواهم ماند و در این درهٔ تنهایی، تو آب روان باش و زمزمه کن. من خواهم شنید.


- هنوز در سفرم
- شعرها و یادداشت‌های منتشرنشدهء سهراب سپهری
- گردآوری #پریدخت_سپهری

@gzhiner
💢 من همینجا که هستم می‌مانم. منتهی قدری غمگین‌تر از معمول، قدری آسیب‌دیده‌تر، زیرا تو از همیشه به من نزدیکتر هستی و در عین حال دور از دسترس ...

📕 نامه به فلیسه
✍🏽 #فرانتس_کافکا
@gzhiner
💢داستانت را بگو. فریادش بزن. بنویسش. حتی اگر مجبوری زمزمه‌اش کن ولی داستانت را تعریف کن.
بعضی‌ها درکش نخواهند کرد، برخی دیگر کاملا رد اَش می‌کنند اما بسیاری هم از تو برای گفتنش ممنون خواهند بود. و سپس معجزه‌ای رخ میدهد:
یکی‌ پس از دیگری، صداهایی به زمزمه برمی‌خیزند که «من نیز» و قبیله تو اینگونه شکل خواهد گرفت و دیگر هرگز احساس تنهایی نخواهی کرد.

#آر_ال_استاین

@gzhiner
دربارۀ #کبری_امین‌سعیدی (شهرزاد) (1)

کبری امین‌سعیدی، شهرزاد قصه‌گوی زمانۀ ماست، قصه‌گوی رنج‌های زنان ایرانی: «... کبرا نام خواهرِ مرده‌ام بود که شناسنامه‌اش را باطل نکرده بودند و شناسنامه را برای من گذاشتند. مادرم مریم صدایم می‌کرد و پدرم زهرا. زمان رقصندگی شهلا می‌گفتندم. در سینما شهرزاد شدم و حالا زیر شعرهایم می‌نویسند: شهرزاد».

در کارت ملی‌اش نوشته متولد هجدهم آذر 1329 اما مدارک دیگرش از تولد او به سال 1325 خبر می‌دهند. زادۀ تهران است و زندگی هنری و کارش را با رقصندگی در کافه‌های لاله‌زار و از سن حدوداً ۱۴ سالگی آغاز کرد؛ در کافه جمشید و سیروس لاله‌زار، و بعد به تئاتر روی آورد؛ در نمایش‌هایی چون «بین راه» در تئاتر نصر و کارهائی در تئاتر دهخدا و تئاتر پارس، و سپس نقش‌های کوچکی در سینما برعهده گرفت. می‌گویند در سال 1346 با فیلم «یکه‌بزن» به‌کارگردانی رضا صفائی پا به دنیای فیلم گذاشت، اما اولین‌بار نامش در تیتراژ فیلم «قیصر» آمد و بعد از آن در چند فیلم مطرح سینمای ایران و چند فیلمفارسی بازی کرد.
نقش او در بیشتر این فیلم‌ها، زن بدکاره یا رقاصه‌ای است که معمولاً به چند سکانس و پلان محدود می‌شود، اما نقش‌آفرینی‌های متفاوتش در «تنگنا» و «صبح روز چهارم»، برایش جایزه‌هایی از جشنواره «سپاس» به ارمغان آورد.

می‌گویند در سال ۱۳۵۱، بهروز وثوقی پنج‌هزار تومان داد تا شهرزاد مجموعه اشعارش را در دو هزار نسخه با نام «با تشنگی پیر می‌شویم» در انتشارات اشراقی به چاپ برساند. طراحی و عکس روی جلد آن را هم امیر نادری،عکاس فیلم آن روزها و کارگردان معروف سال‌های بعد برعهده گرفت، و می‌دانیم که بازیگری و سینمایی شدنش هم از مسعود کیمیایی است که صورتش هم به سیلیِ او نواخته شده بود:

«... فیلم خاک در یکی از روستاهای اطراف دزفول فیلم‌برداری می‌شد. یک‌روز که در همان روستا درحال فیلم‌برداری، اتومبیل کرایه‌ای از راه می‌رسد. شهرزاد با حالتی عصبی از آن پیاده می‌شود. کیمیایی تا چشمش به شهرزاد می‌افتد، رنگش مثل گچ سفید می‌شود و از بهروز می‌خواهد هرطور شده او را دست‌به‌سر کند، وگرنه شر به‌پا خواهد کرد. او که در فیلم‌های قیصر و داش آکل نقش رقصنده را بازی کرده بود، آن‌زمان با کیمیایی مراودۀ نزدیکی داشت و گویا به اطلاعش رسانده بودند که کیمیایی با یکی از خانم‌های بازیگر فیلم، سر و سری پیدا کرده، او هم بلافاصله از تهران سوار قطار شده بود و خودش را رسانده بود دزفول، بعد هم با ماشین کرایه، یک‌راست آمده بود سر صحنه و تا پیاده شد، رفت سراغ کارگردان و سیلی محکمی در گوشش نواخت... همه ساکت ایستاده بودند و تماشا می‌کردند. بهروز وثوقی می‌گوید: من خیلی ناراحت شدم. به شهرزاد اعتراض کردم. برگشت گفت: «آقای وثوقی آخر نمی‌دانید این با من چه کرده...
@gzhiner
💢 هر اندیشه‌ای که از ذهن ما می‌گذرد، آیندهٔ ما را می‌آفریند. هر کدام از ما، با اندیشه‌ها و احساس‌هایمان، تجربه‌های خود را می‌آفرینیم. اندیشه‌هایی که به ذهن ما راه می‌یابد و کلماتی که بر زبان می‌رانیم، تجربه‌های ما را می‌آفریند.

#لوییز_هی
@gzhiner
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بخشی از «دریا» فیلم ناتمام #ابراهیم_گلستان با بازی فروغ_فرخزاد

(فروغ در حال تمرین)

@gzhiner
💢 مردم اهمیت تجربه‌های خود را از طریق ارزش‌هاشان تفسیر می‌کنند.

اگر شهاب سنگی به شهری برخورد کند و نصفی از مردم آن شهر را از بین ببرد، از دید یک فرد مذهبی خیلی سنتی، دلیل وقوع این بلا این است که شهر پر از گناهکار بوده.

کسی که به خدا اعتقاد ندارد، می‌گوید این اثباتی‌ست بر نبود خدا (باور دیگری براساس ایمان) وگرنه چطور وجودی قادر و رحیم اجازه خواهد داد چنین اتفاق بدی بیفتد؟

یک هدونیست (لذت گرا) چنین برداشت خواهد کرد که این اتفاق دلیل بیشتری برای برپایی جشن و سرور است، چون همه ممکن است هر لحظه از دنیا برویم.

یک سرمایه گذار با خودش فکر می‌کند که چطور میتواند در تکنولوژی پدافند شهاب سنگی سرمایه گذاری کند.

✍🏽 #مارک_منسن
📕 اوضاع خیلی خراب است

@gzhiner
زهی در کوی عشقت مسکن دل
محمدرضاشجریان

شعر #عطار
آواز #محمدرضا_شجریان
تار #داريوش_پيرنياكان
نی #جمشيد_عندليبی


زهی در کوی عشقت مسکن دل
چه می‌خواهی ازین خون خوردن دل
از آن روزی که دل دیوانهٔ توست
به صد جان من شدم در شیون دل

@gzhiner
💢 اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشته باشم و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم: آزادی را انتخاب می‌کنم تا بتوانم به بی‌عدالتی اعتراض کنم.

# آلبر_کامو
@gzhiner
2024/09/30 09:31:14
Back to Top
HTML Embed Code: