من اؤزومی سئویرم، قارشیلیق‌سیز سئویرم
حالیم یاخجی اولسا دا، پیس اولسا دا سئویرم
حالیم یاخجی اولسا دا، پیس اولسا دا سئویرم
بوغولورام؛
نجور بیر حیس دیر بیلیرسن؟
سانکی پنجره آچیخدی
اما نفس آلا بیلمیرسن...🚶♀️
نجور بیر حیس دیر بیلیرسن؟
سانکی پنجره آچیخدی
اما نفس آلا بیلمیرسن...🚶♀️
دونیانی قاتان سارای
قلب لرده یاتان سارای
سنین قلبین عاشیقدی
نیله سین آتا ن سارای
قلب لرده یاتان سارای
سنین قلبین عاشیقدی
نیله سین آتا ن سارای
جان دئ جانین اولارام
من درمانین اولارام
سن مولکومده ملکه
من سولطانین اولارام
من درمانین اولارام
سن مولکومده ملکه
من سولطانین اولارام
.
چهره ، غمگین ،
دل پریشان ، رنگ زرد ،
فصلم ، خزان ،
من و ، پاییز و ، درختان ، چه به هم ، می آییم ،،
#راحم_تبریزی
چهره ، غمگین ،
دل پریشان ، رنگ زرد ،
فصلم ، خزان ،
من و ، پاییز و ، درختان ، چه به هم ، می آییم ،،
#راحم_تبریزی
داغ باشیندا قوش دورماز
بهار گلسه، قیش دورماز
جوان اوغلان ،جوان قیز
یوز آند ایچسه، دیش دورماز!
بهار گلسه، قیش دورماز
جوان اوغلان ،جوان قیز
یوز آند ایچسه، دیش دورماز!
یاغیش توکور، چای داشیر
دیندیرمه، دیلیم چاشیر
صاباح سفر گونی دی
قولون بوینوما آشیر !
دیندیرمه، دیلیم چاشیر
صاباح سفر گونی دی
قولون بوینوما آشیر !
مجنوننان سوروشدولار:
ندن لیلانین الینن یاپیشیب قاچمادین؟
دئدی: آناسی چوخ اؤزؤلردى، من ایچینده لیلا اولان اؤرگی قیرا بیلمزدیم.
#قیسا
ندن لیلانین الینن یاپیشیب قاچمادین؟
دئدی: آناسی چوخ اؤزؤلردى، من ایچینده لیلا اولان اؤرگی قیرا بیلمزدیم.
#قیسا
مجنون چه شده تو را شدی دور از من
حرفی نزدم، شدی تو رنجور از من
مجنون، من و تو قصهِ یک زندانیم
آزاده و هر دومان کمی ویرانیم
هر کس به طریقی دلمان را خون کرد
زخمی به من و تو را چنین مجنون کرد
مجنون تو بگو بی تو مگر میمانم
خود دانی و این درد و غمِ پنهانم
جز تو به کسی دلم ندادم هرگز
دور از تو گمان نکن که شادم هرگز
محبوبِ منی و از وفا دل دادم
در راهِ تو با سکّه ی جان افتادم
این آینه ها، دست دلم را خواندند
با شانه ی تو موی مرا افشاندند
دلتنگیِ دل را به دلت بخشیدم
از کندن و دوریِ دلت ترسیدم
مجنون تو مرا زخمه زنی حرفی نیست
مِهرم به سرِ دخمه زنی حرفی نیست
ترسم که سرِ عاشقی ام باد دهی
دادِ دلِ این شکسته بر باد دهی
با من تو نکن دشمنی و رحمی کن
خونابه نکن جگر مرا رحمی کن
درد از تو و درمان به جفایت دادم
بی تو غمِ دل به بی نهایت دادم
انگشت نمای این و آنم کردی
زورم تو گرفتی ناتوانم کردی
گفتم که بدون تو نفس امکان نیست
حتی قدِ ذره ای توان در جان نیست
گفتم که نرو قلبِ زمان می گیرد
بیچاره دلم از هیجان می میرد
مجنون به چه آیینِ وفا را بستی
از وفایِ به عهدِ خودت برگشتی
گفتی جانت که گفتمت نامِ تو شد
روشن روزم!! فدای هر شام تو شد
از بودنِ تو یک نفست کافی بود
دل کندنِ تو تهِ بی انصافی بود
عاشق که شدیم فاصله افتاد به ما
خاموشیِ صد قافله افتاد به ما
هی دوری و هی غصّه و شک و تردید
این دردِ فراق و بی کسی را کَس دید؟
مجنون به خدا بی تو نباشم آرام
بی تو شده ام مثلِ گُسل، ناآرام
هر لحظه درونِ سینه آشوب شدم
از دوریِ تو، به غصه منصوب شدم
برگرد که سقف خانه ات خورده ترک
لبهای کویر و خشکِ من زد شکَرک
از بس که شده ورد زبانم مجنون
شیرین شده لبهای جویده درخون
خواهی که شوم غریب و تنها اینجا
راضی تو نشو جدا بمیرم اینجا!
مهتابِ شب از ستاره اش گریان شد
لیلی به غم و دوری تو بی جان شد
پروانه پرش به آتشِ شمعش سوخت
دستم دلِ من را به خیالت می دوخت
آن رازِ نهان که در دلِ تنگم بود
پنهانِ تو بود و مایه ی ننگم بود
دیگر نتوانم از تو من دور شوم
بی تو بشوم لال و یقین کور شوم
دردانه ی تو به مهرِ توگیر شده
بی تو از زمان خسته، زمینگیر شده
مجنون به خدا لیلی توخسته شده
از بس به خیالات تو پابسته شده
از ایل و تبار من تو باقی ماندی
آرامش از این خسته ی جانت راندی
بیدارم وخواب خوش به چشمانم نیست
دردی به تنم دارم و درمانم نیست
چشمان من از نگاه تو سیر نشد
قلب از تو و این شکسته ها پیر نشد
با یادِ تو هـر شب بنشینم تا صبح
در وصلِ تو هر شب به کمینم تا صبح
لطفی کن و یک بار دلت راضی کن
حتی شده فیلمِ کمدی بازی کن
امروز بیا دلم به مویی بند است
مثلِ یک قناری به قفس پا بند است
پر پر شدنم برای تو کافی نیست؟
اینها همه اش نشانِ دل صافی نیست؟
لیلی همه ی زندگی اش درد شود
مجنون اگر از دیدنِ او سرد شود
برگرد که چشمم همه شب نم دارد
دل میان سینه عالمی غم دارد
جان را به نفس های تو بستم جانم
دنیای غم و دردم و، تو درمانم
برگرد که از نگاه تو جان گیرم
آسوده سرم گذارم آن وقت بمیرم
#افسانه_احمدے_پونه
حرفی نزدم، شدی تو رنجور از من
مجنون، من و تو قصهِ یک زندانیم
آزاده و هر دومان کمی ویرانیم
هر کس به طریقی دلمان را خون کرد
زخمی به من و تو را چنین مجنون کرد
مجنون تو بگو بی تو مگر میمانم
خود دانی و این درد و غمِ پنهانم
جز تو به کسی دلم ندادم هرگز
دور از تو گمان نکن که شادم هرگز
محبوبِ منی و از وفا دل دادم
در راهِ تو با سکّه ی جان افتادم
این آینه ها، دست دلم را خواندند
با شانه ی تو موی مرا افشاندند
دلتنگیِ دل را به دلت بخشیدم
از کندن و دوریِ دلت ترسیدم
مجنون تو مرا زخمه زنی حرفی نیست
مِهرم به سرِ دخمه زنی حرفی نیست
ترسم که سرِ عاشقی ام باد دهی
دادِ دلِ این شکسته بر باد دهی
با من تو نکن دشمنی و رحمی کن
خونابه نکن جگر مرا رحمی کن
درد از تو و درمان به جفایت دادم
بی تو غمِ دل به بی نهایت دادم
انگشت نمای این و آنم کردی
زورم تو گرفتی ناتوانم کردی
گفتم که بدون تو نفس امکان نیست
حتی قدِ ذره ای توان در جان نیست
گفتم که نرو قلبِ زمان می گیرد
بیچاره دلم از هیجان می میرد
مجنون به چه آیینِ وفا را بستی
از وفایِ به عهدِ خودت برگشتی
گفتی جانت که گفتمت نامِ تو شد
روشن روزم!! فدای هر شام تو شد
از بودنِ تو یک نفست کافی بود
دل کندنِ تو تهِ بی انصافی بود
عاشق که شدیم فاصله افتاد به ما
خاموشیِ صد قافله افتاد به ما
هی دوری و هی غصّه و شک و تردید
این دردِ فراق و بی کسی را کَس دید؟
مجنون به خدا بی تو نباشم آرام
بی تو شده ام مثلِ گُسل، ناآرام
هر لحظه درونِ سینه آشوب شدم
از دوریِ تو، به غصه منصوب شدم
برگرد که سقف خانه ات خورده ترک
لبهای کویر و خشکِ من زد شکَرک
از بس که شده ورد زبانم مجنون
شیرین شده لبهای جویده درخون
خواهی که شوم غریب و تنها اینجا
راضی تو نشو جدا بمیرم اینجا!
مهتابِ شب از ستاره اش گریان شد
لیلی به غم و دوری تو بی جان شد
پروانه پرش به آتشِ شمعش سوخت
دستم دلِ من را به خیالت می دوخت
آن رازِ نهان که در دلِ تنگم بود
پنهانِ تو بود و مایه ی ننگم بود
دیگر نتوانم از تو من دور شوم
بی تو بشوم لال و یقین کور شوم
دردانه ی تو به مهرِ توگیر شده
بی تو از زمان خسته، زمینگیر شده
مجنون به خدا لیلی توخسته شده
از بس به خیالات تو پابسته شده
از ایل و تبار من تو باقی ماندی
آرامش از این خسته ی جانت راندی
بیدارم وخواب خوش به چشمانم نیست
دردی به تنم دارم و درمانم نیست
چشمان من از نگاه تو سیر نشد
قلب از تو و این شکسته ها پیر نشد
با یادِ تو هـر شب بنشینم تا صبح
در وصلِ تو هر شب به کمینم تا صبح
لطفی کن و یک بار دلت راضی کن
حتی شده فیلمِ کمدی بازی کن
امروز بیا دلم به مویی بند است
مثلِ یک قناری به قفس پا بند است
پر پر شدنم برای تو کافی نیست؟
اینها همه اش نشانِ دل صافی نیست؟
لیلی همه ی زندگی اش درد شود
مجنون اگر از دیدنِ او سرد شود
برگرد که چشمم همه شب نم دارد
دل میان سینه عالمی غم دارد
جان را به نفس های تو بستم جانم
دنیای غم و دردم و، تو درمانم
برگرد که از نگاه تو جان گیرم
آسوده سرم گذارم آن وقت بمیرم
#افسانه_احمدے_پونه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آرام تریــن تپشِ قلبــم را
🕊❤️
تقدیمت مےکـــنم
🕊❤️
تا بدانے کـــہ آرام بخشِ
🕊❤️
همــہ‌ےِ وجودم تــویی
🕊❤️
تقدیمت مےکـــنم
🕊❤️
تا بدانے کـــہ آرام بخشِ
🕊❤️
همــہ‌ےِ وجودم تــویی
.
بہ تو ...
عشـق می ورزم
از این عشـقہـای آدم بہ آدم نہ !
عشـق من بہ تو ...
از احـتیاجِ گل بہ نـور ، خیلی بــیشتره !
عشـق من بہ تو ...
از نــیازِ دوتـا عـاشق بہ هم
خـیلی فـراتره .
عشـق من بہ تو ...
مثـل نـیاز ماهـی بہ آب ،
هـمانقـدر زنــدگی بـخش
هـمانقـدر لــذت بـخش ...
#مہـناز_آرامـش
... 🕊
بہ تو ...
عشـق می ورزم
از این عشـقہـای آدم بہ آدم نہ !
عشـق من بہ تو ...
از احـتیاجِ گل بہ نـور ، خیلی بــیشتره !
عشـق من بہ تو ...
از نــیازِ دوتـا عـاشق بہ هم
خـیلی فـراتره .
عشـق من بہ تو ...
مثـل نـیاز ماهـی بہ آب ،
هـمانقـدر زنــدگی بـخش
هـمانقـدر لــذت بـخش ...
#مہـناز_آرامـش
... 🕊
🍒🍒🍒🍒
𝐻𝑎𝑝𝑝𝑖𝑛𝑒𝑠𝑠 𝑀𝑒𝑎𝑛𝑠:
𝐵𝑒𝑖𝑛𝑔 𝐻𝑖𝑚 𝑖𝑠 𝑇ℎ𝑒 𝐵𝑒𝑠𝑡 𝐶ℎ𝑎𝑛𝐶𝑒 𝑜𝑓 𝑢𝑟 𝐿𝑖𝑓𝑒
"خوشبَخـــتی" یَعنی :
بُـودنش بهترین "شانسِ" زنـدگیتـه..
🍒🍒🍒🍒
𝐻𝑎𝑝𝑝𝑖𝑛𝑒𝑠𝑠 𝑀𝑒𝑎𝑛𝑠:
𝐵𝑒𝑖𝑛𝑔 𝐻𝑖𝑚 𝑖𝑠 𝑇ℎ𝑒 𝐵𝑒𝑠𝑡 𝐶ℎ𝑎𝑛𝐶𝑒 𝑜𝑓 𝑢𝑟 𝐿𝑖𝑓𝑒
"خوشبَخـــتی" یَعنی :
بُـودنش بهترین "شانسِ" زنـدگیتـه..
🍒🍒🍒🍒
❥❥ @piic_prof ❥❥
هویار ♧ بمونی برام
میدونے مالڪ قلبمے 🥺❤
بمونے برام😍
تقدیم بہ چش قشنگم💋❤️
❤️❤️
🎀🦅🦅🦅😍😍😘😘
♛♛⊰⃟𖠇✿ُِِ‌ِِّ࿐ྀུ༅࿇༅═┅────
بمونے برام😍
تقدیم بہ چش قشنگم💋❤️
❤️❤️
🎀🦅🦅🦅😍😍😘😘
♛♛⊰⃟𖠇✿ُِِ‌ِِّ࿐ྀུ༅࿇༅═┅────