Telegram Web Link
📰یکی از درس‏‌های من در دانشگاه تهران انقلاب‏‌های جهان بود؛ من در این درس به تدریج همه انقلاب‌‏های مهم را تدریس کردم. این درس به اضافه درس مسائل نظامی و استراتژیک معاصر بیش از درس‏‌های دیگر برای من مفید بودند. من به این نتیجه رسیده بودم که هیچ انقلاب موفقی در تاریخ نداشتیم. همه انقلاب‌‏ها بدون استثنا به دیکتاتوری، ستم، ظلم و از هم پاشیدن نظم منجر شده است. همیشه از نظر من انقلاب یک مرض بود که جامعه‏‌ای دچار آن می‌‏شد. البته تا سال 56 خود من هم مخالف محمدرضاشاه بودم. من از ابتدا مخالف شاه بودم و علیه او حرف هم می‏‌زدم. مثلا خرید آن حجم گسترده از تسلیحات نظامی را نقد می‏‌کردم و می‏‌گفتم که ایران نیازی به آن ندارد با همه اینها شرایط این‏گونه نبود که حتما باید انقلاب می‌کردیم. در چنین حالتی بود که وضعیت در ایران هم متفاوت شده و تظاهرات‌‏ها جنبه دینی به خود می‌‏گرفت. عده‏ای از همکاران ما شدیدا موافق یک انقلاب اسلامی بودند. آنهایی که معتقد بودند همه چیز در تعلیمات اسلامی وجود دارد...

🔖متن کامل: 10000 کلمه
زمان مطالعه: 50 دقیقه

🦉@goftemaann
🖊 توضیحی در باب یادداشت آقای سید جواد طباطبائی در شماره دهم سیاست نامه

📚 ایدئولوژی علیه ایدئولوژی

📥 رسول جعفریان

🖇نوشته آقای طباطبائی، با محوریت ایرانشهری، دو سویه دارد. یک بلند مرتبه نشان دادن ایران و دیگر نقد دیگران از جمله دولت عثمانی، فرهنگ و تمدن وابسته به آن و نقد از آن از زاویه هویت ملی. در واقع، ایشان در هر دو امر از حد اعتدال خارج می شود. هم، در برجسته کردن این طرف و تأکید بر اهمیت تفکر و هویت ایرانشهری که خود در طول هزاران سال دستخوش تغییرات و همراه با فراز و نشیب بوده، و هم در تحقیر فرهنگ و تمدن عثمانی و این که آن را مانند پر گاهی نشان داده که گویی هیچ ارجی نداشته است

🖇یک مشکل این نوشته این است که بین دو نگاه به تاریخ ایران، گیر کرده است. نگاهی که معمولا برای نظریه پردازی های اجتماعی بکار می رود، نگاه به یک دوره وسیع است، نه یک دوره محدود تاریخی. به طور معمول، نظریه پردازان این حوزه، برای نظریه پردازی مجبورند دوره وسیع تری را در نظر بگیرند، مثلا دوره دویست و چهل ساله صفوی یا کمتر یا بیشتر. در مقابل نگاهی قرار دارد که می کوشد، یک مقطع کوتاه را درگیر بحث خود کند، آن هم دوره ای که هنوز در یک چشم انداز وسیع قرار نگرفته است تا آثار آن در یک پهنه وسیع تاریخی مورد ارزیابی قرار گیرد

🖇آقای طباطبائی در این نوشته، در مقام یک ایدئولوگ ظاهر شده و در این نوشته، بیش از آن که بکوشد از علم تاریخ و سیاست در مقام یک کاشف بهره برداری کند، می کوشد تا با استفاده از تاریخ، برای شرایط فعلی، یک ایدئولوژی پدید آورد که به دلایلی هم اکنون، اقبال خاصی هم به آن وجود دارد؛ به خصوص که همین تصویر که با زبان ایدئولوژی هم بیان می شود در حال تبدیل شدن به نوعی ایدئولوژی برای اپوزیسیون نظام هم هست که شاهد وجود خلاء ایدئولوژیک در بخشی از جامعه تحت امر خود است

🖇در این نوشته، به برخی از مسائل کم توجهی شده است. برای مثال جایی که روی زبان فارسی تأکید شده و همه این وحدت ایرانشهری یا بخش مهمی از آن، بارش روی دوش زبان فارسی گذاشته می شود، همواره مواجه با این انتقاد است که این زبان، به رغم این که از قرون اولیه اسلام به همین نام ساخته شد، در واقع، چیزی شبیه پدید آمدن زبان اردو در قرن نوزدهم میلادی بود که از تلفیق چند زبان بدست آمد. این زبان، از زبان فارسی میانه و پهلوی استفاده کرد، اما بیش از آن تحت تأثیر زبان عربی بود؛ بعدها ترکی و مغولی در آن وارد شد

🦉@goftemaann

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره یازدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

https://www.tg-me.com/politicalmagazinepic/4
📰 رضا داوری در آثاری که چند سال پیش از پیروزی انقلاب 1357 به رشته تحریر درآورده، هر چند به صورتی نامنقح و شتاب‏‌زده، گام‏‌های ابتدایی در قلمرو تاریخ فکر ایران برداشته است. دو کتاب «مقام فلسفه در دوره اسلامی تاریخ ایران» و همچنین «فلسفه مدنی فارابی» به دلیل درخشش‏‌هایی که در عرصه تاریخ‏‌نگاری فکر قابل‌تحلیل و تبیین است، نه تنها عبور از پارادایم بومی‏‌گرایی که نحوی از اندیشیدن ایدئولوژیک در دهه‏‌های چهل و پنجاه خورشیدی محاسبه می‏‌شود، بلکه بن‏‌مایه‌‏ای اصیل و راهنمایی اساسی برای ترسیم تاریخ فکر ایران در سال‌‏های بعد به حساب می‏‌آید. سال‌‏هایی که جواد طباطبایی با نگارش کتاب «درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران» با فراهم‏ آوردن امکانات و مقدمات، به صورتی مبسوط و نظام‏‌مند قدم در مسیر تاریخ‌‏نگاری فکر ایران می‏‌گذارد. طباطبایی تاثیرات عمیقی از رضا داوری در تاریخ‌‏نگاری فکر ایران گرفته است. تاثیری که فارابی و فلسفه سیاسی اسلامی در کانون آن قرار دارد...

🔖متن کامل: 2400 کلمه
زمان مطالعه: 12 دقیقه

🦉@goftemaann
🖊 ترجمه فصلی از کتاب «جنگ جهانی و انقلاب 1914ـ1919» از زبان آلمانی

📚 فروپاشی و انقلاب

📥 زونکه نایتسل/ ترجمه مهدی تدینی

🖇لشکرهای آلمان به رغم تأمین غذایی نامناسب، در بهار ۱۹۱۸ حملاتی را یکی پس از دیگری انجام می‌دادند. وقتی در میانۀ ژوئیه، واپسین پیشروی بزرگ آلمان شکست خورد، همۀ آن امیدهای کم‌فروغ به این‌که همچنان با واپسین تقلای ارادی می‌توان جنگ را برد، چونان خانه‌ای پوشالین در برابر چشمان فروریخت. سپاهیان آلمان دیگر توان آن را نداشتند که با برتری تجهیزاتی نیرومندی که در طرف نیروهای بریتانیایی، فرانسوی و آمریکایی وجود داشت مقابله کنند

🖇فرمانده عالی متفقین، ژنرال فردینان فوش، در هجدهم ژوئیه ضدحمله را آغاز کرد. او هدف را بر مواضع برجسته و بسیار پیش‌آمدۀ آلمان متمرکز کرد، رویکردی که نویدبخش مؤفقیت‌های سریع بود. فرانسوی‌ها در یک حملۀ زرهی غافلگیرکننده‌ مؤفق شدند خط منحنی جبهه را در ناحیۀ رود مارن بشکنند. در هشتم اوت، «روز سیاهِ» ارتش آلمان، انگلیسی‌ها با تانک‌های خود مواضع آلمان را در جنوب آمیان در هم شکستند. هفتاد درصد خسارات واردشده به آلمانی‌ها در این حملات اسارت سربازان آلمانی بود که این آشکارا از آغاز تزلزل در روحیۀ نیروهای آلمانی حکایت داشت

🖇وقتی در چهاردهم اوت شورای سلطنتی در اسپا در بلژیک گرد هم آمد تا در بارۀ وضعیت جدید در جبهۀ غربی مشورت کند. ستاد فرماندهی ارتش به صدراعظم هرتلینگ و وزیر تازه منصوب‌شدۀ امور خارجه، دریابانِ سابق پاول فون هینتسه، این طور اطمینان خاطر داد: قصد بر این است که با تدافعی راهبردی ارادۀ جنگی متفقین فلج شود و جبهه در فرانسه به رغم مؤفقیت‌های متفقین حفظ خواهد شد. البته هینتسه در گفتگویی شخصی به طور محرمانه به لودندورف گفت دیگر مطمئن نیست بتوان دشمن را با ابزارهای نظامی وادار به صلح کرد

🖇موفقیت‌های تهاجمی متفقین روحیۀ فرماندهی و سربازان را آشکارا بهبود بخشیده بود، اما در طرف متفقین نیز هیچ‌کس به یک پیروزی زودهنگام باور نداشت. بلکه قدرت‌های غربی مطمئن بودند جنگ تا اواسط سال ۱۹۱۹ به درازا خواهد کشید. بر همین اساس، فوش در تابستان ۱۹۱۸ نیز تهاجم گسترده‌ای را برنامه‌ریزی نکرد؛ یعنی تهاجمی که بتواند شکست آلمان را به سرعت مسجل کند. بلکه مبنا را بر این نهاده بودند که با اعمال فشاری بخش‌بندی‌شده و تا حد امکان تلفات اندک گام‌به‌گام پیش روند

🖇اواخر سپتامبر، احزاب اکثریت در کمیسیونی میان‌فراکسیونی بر سر کتابچه‌ای مشتمل بر تدابیری توافق کردند که در نهایت به صلح بدون الحاق مناطق اشغال‌شده و پارلمانی‌سازی نظام سیاسی می‌انجامید. هرتلینگ در ابتدا تمایل داشت در برابر نیروهای سیاسی جدید در داخل قاطعانه مقاومت کند. اما درخواست لودندورف مبنی بر انعقادِ بی‌درنگ صلح و دخیل کردن پارلمان در مسئولیت سیاسی، موضع او را غیرقابل دفاع کرد. از این روی، صدراعظم در سی‌ام سپتامبر از مقام خود کناره‌گیری کرد

🖇اکنون دعوایی با نهایت شدت سر این مسئله درگرفت که آیا در برابر چنین مطالباتی که به گمان مردم آلمان ننگین بود، باید تسلیم شد یا بهتر است نبرد را ادامه داد؟ پس از آن وحشت تمام‌عیار در اواخر سپتامبر و اوایل اکتبر، ارزیابی فرماندهی ارتش در بارۀ وضعیت موجود ناگهان امیدوارانه‌تر شد. پس از سومین پاسخ تندِ ویلسون، هیندنبورگ و لودندورف مصمم شدند نبرد را با تمام توان ادامه دهند و بر همین اساس نیز دستور نظامی لازم را صادر کردند. اما دورانی که فرماندهی عالی ارتش سیاست کلی کشور را تعیین می‌کرد گذشته بود


🖇حزب سوسیال‌دموکراتیک اکثریت و همچنین اتحادیه‌های کارگری در این‌ اهمال ورزیدند که همگامی بیش‌تری با شوراها انجام دهند و بدین‌سان بخش‌های بزرگی از کارگران سازمان‌یافته و طبقۀ متوسط را به حکومت پیوند دهند. با شناخت روند آتی جمهوری وایمار جای تأسف است که چرا فریدریش ابرت در هفته‌های نخست انقلاب ارادۀ چنین اندکی را برای سامان‌دهی سیاسی از خود نشان داد. به هر روی، این را نیز باید در نظر داشت که بازسازی حکومت و جامعه به شیوه‌ای رادیکال‌تر از این احتمال داشت بر هم‌پیمانی بورژوازی‌ و محافظه‌کاران چنان فشاری وارد آورد که جمهوری نوپا بی‌درنگ به ورطۀ جنگی داخلی فروغلتد

🦉@goftemaann

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره یازدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.


https://www.tg-me.com/politicalmagazinepic/5
📰 سلمان رشدی در رمان خود کاری کرد که به تعبیر غربی، به هیچ‌وجه غیرعادی نبود: دست انداختن مضامین مذهبی به شیوه‏‌ای نامحترمانه. اینکه این امکان وجود داشت که مورد انتقاد محافظه‌‏کاران مذهبی قرار گیرد، قابل درک است این ایده که او و هرکسی که با انتشار کتابش در ارتباط بوده‌‏اند، تهدید شود، موضوعی است که در کشورهای غربی به‌عنوان بازگشتِ نوعی بربریت مذهبی شناخته می‌‏شود و دقیقا همان وضعیتی که رهایی از آن، به‌نظر شماری از نویسندگان، انگیزه ظهور عصر مدرن بوده است. این نویسندگان واکنش‌‏های تهاجمی به کتاب رشدی را به‌عنوان حمله‏‌ای به آزادی خود به‌عنوان نویسنده تلقی کردند. یکی از پیامدهای همه اینها، این بود که در سال 1989، دبیرکل انجمن نویسندگان از اعضای خود دعوت کرد تا «بیانیه‌‏ای جهانی» را امضا کنند. از کارل پوپر که یکی از اعضای انجمن نویسندگان بود، پرسیده شد که آیا امضا خواهد کرد یا خیر. واکنش او جالب بود. او در همان حال که به‌تلویح متذکر شد که «با اهدافی که منجر به تدوین بیانیه جهانی هم‌دلی دارد»، به دبیر انجمن نامه‌‏ای نوشت تا اعتراضاتی را مطرح کند...

🔖متن کامل: 8600 کلمه
زمان مطالعه: 43 دقیقه

🦉@goftemaann
🖊 پاسخی به نقد سید جواد طباطبایی بر ترجمۀ کتاب «دموکراسی علیه دولت»

📚 ما خوبی او به خلق ‏گوییم

📥 فؤاد حبیبی/ امین کرمی

🖇زمانی که ترجمۀ «دموکراسی علیه دولت»، اثر گران‏سنگ فیلسوف معاصر فرانسوی میگل ابنسور، را آغاز کردیم، یکی از دغدغه‏‌هایی که داشتیم این بود که مبادا کتاب مهم ابنسور در میانۀ انبوه ترجمه‏‌های فلسفی این روزها مدفون گردد و قدر و ارزش یگانۀ آن مورد غفلت قرار گیرد. تا همین اواخر، بجز نقدی کوتاه و البته درخور اشاره در یکی از سایت‌‏های اینترنتی،(۲) معدود مطالبی که دربارۀ اثر مزبور نگاشته شده بود بر این بیم و دغدغۀ ما مهر تأیید می‌‏زد، زیرا آنچه در نشریات مختلف دربارۀ اثر نگاشته شده‏‌بودند به هیچ وجه از یادداشت مترجمان کتاب یا، در بهترین حالت، پیش‏‌درآمد مترجمان انگلیسی فراتر نمی‌‏رفت. در چنین شرایطی، باید اذعان کنیم نقد اثری که، به تعبیر خودِ ابنسور، موضعی استوار بر «ایستار ضدیت» با لویاتان دولت را تئوریزه می‏‌کند از سوی یکی از مهمترین و جدی‏‌ترین نظریه‌‏پردازان دولت اقتدارطلب یکی از بهترین خبرهایی است که می‏‌شد به ما اطلاع داده شود.

🖇هرچند، همه به‏‌خوبی با رویۀ ناقد محترم آشنا هستیم و می‌‏دانیم که ایشان در نقدهایی که دامن بسیاری را در طول سالیان اخیر گرفته است به هیچ اسلوب علمی و اخلاقی‏‌ای پایبند نیستند و برای نابودی طرف‏‌های خویش از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌‏کنند. اما شاید از آن‏جا که باور داریم، به زعم هگل، شر در نگاهی است که همه چیز را در اطراف خویش شر می‏‌بیند، از همان آغاز پیۀ رویارویی با هر نوع هتاکی، اهانت و دشنامی را به تن مالیدیم و به قرائت نقد ایشان پرداختیم. بر همین اساس، به رغم همۀ مباحث آتی در وهلۀ نخست این حملۀ تمام‏‌عیار را فرصتی تلقی می‌‏کنیم برای نشان دادن نیروی نستوه و رزمندۀ اثر درخشان ابنسور و یکی از تجلیات آن که ترجمۀ اثر مزبور به فارسی است. بنابراین، سعی داریم تا از این بختی که دست داده نهایت بهره را ببریم و نشان دهیم که چه ویرتویی در «دموکراسی علیه دولت» نهفته است که بدن یکی از بزرگترین مخالفان قابل تصور آن را به حرکت واداشته تا سرانجام از سنگر ستبر سکوت بیرون آید و در حد توان خویش به نقدِ «ترجمه»، «موضوع» و «موضوعیت» چنین اثری بپردازد.

🖇 منتقد محترم، در نوشتار خویش به‏‌شدت به وضعیت موجود نشر در ایران می‏‌تازد و معتقد است که اوضاع نشر نابسامان و آشفته است و باید برای این وضعیت چاره‏‌ای اساسی اندیشید. در همین راستا، ایشان در آغاز نوشتارشان می‌‏نویسند «نشر کاری خطیر و پرمخاطره است، و این‏که کسی سرمایه‏‌ای را دست و پا کرده و در کشتی‌‏گیری یا وزنه‏‌برداری نیز به جای نرسیده باشد و مغازۀ دونبشی باز و کالایی را عرضه کند که از الزامات تولید آن هیچ سررشته‌‏ای ندارد، نشان از آسیب جدی در حوزۀ فرهنگ کشور دارد … اگر ناشری نه خود توان خواندن و ارزیابی کتابی را داشته باشد که به مردم عرضه می‏کند، نه ویراستاری در اختیار داشته باشد که سروصورتی به یاوه‏‌های نویسندگان و مترجمانی بدهد که مانند قارچ‏‌هایی از زمین می‏‌رویند، و گویا علم تولید می‏‌کنند، هر روز کلاهی بر خوانندگان کتاب خواهد رفت و موجب اتلاف منابع کشور خواهد رفت». در این‏جا موقتاً از مباحث مربوط به سطح ادبی و نگارشی متن ایشان می‌‏گذریم و بر مبحث آسیب‌‏شناسی‏‌شان در خصوص وضعیت نشر متمرکز می‏‌شویم. البته ذکر همۀ عبارت‏‌های اهانت‏‌بار ایشان دربارۀ ناشران واقعاً حاصلی جز تطویل متن حاضر ندارد اما اگر فعلاً به همین جملات بسنده کنیم می‏‌بینیم که منتقد محترم به ناشرانی که به زعم ایشان پس از شکست در عرصه‏‌های دیگر به این حوزه پاگذاشته‏‌اند و دانش خاصی ندارند می‏‌تازند.

🖇 سوای این‏که نمی‏دانیم آماج این سخنان دقیقاً کدام ناشران فعال در حوزۀ کتاب است، این واقعیتی است اظهر من الشمس که ناشر کتاب «دموکراسی علیه دولت»، انتشارات ققنوس، از ناشران قدیمی و بسیار معتبر در حوزۀ نشر است که دست بر قضا از شماری از ویراستارانی یاری می‏‌گیرد که خود در زمرۀ مترجمان و صاحب‌‏نظران حوزه‌‏های مختلف فلسفه، ادبیات و تاریخ به شمار می‌‏روند و حداقل در مورد موضوع بحث ایشان نه با نشری نوپا و فاقد نیروی انسانی لازم بلکه با یکی از جدی‏‌ترین و حرف‌ه‏ای‌‏ترین نشرهای خصوصی در ایران طرف هستیم. به باور ما، این‏که منتقد گرامی به دلایلی در انتشار اثر خویش با انتشارات ققنوس و ویراستاران آن در گذشته دچار مشکل شده است نمی‌‏تواند دلیل خوبی باشد برای این دست تصفیه‏ حساب‏های کینه‌‏توزانه و بیان اظهارات اهانت‌‏آمیز به ایشان و همچنین دیگر ناشران و ویراستاران زحمت‏‌کش و خوش‏نام حوزۀ کتاب.

🦉@goftemaann

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره یازدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.
https://www.tg-me.com/politicalmagazinepic/6
📰 تمام پیشنهادهایی که جنبه میانجی‏‌گری میان ایران و انگلستان داشت دارای دو ویژگی عمده بود. نخست این‌که تلاش می‌‏شد کنترل منابع نفتی همچنان در اختیار انگلستان باقی بماند و دوم شامل تحمیل غرامت‏ سنگین به ایران بود. آخرین مسیر مسالمت‏‌آمیز میانجی‌گری بانک جهانی بود که عدم‌پذیرش آن خطای بزرگ مصدق بود. ارزیابی نخست‌وزیر آن بود که دست انگلستان از آستین بانک جهانی خارج شده. در پیشنهاد بانک حضور تکنسین‌‏ها انگلیسی برای پیشبرد فعالیت تأسیسات در نظر گرفته شده بود و به نحوی کنترل نفت ایران در مدت دو سالی که از سوی بانک پیشنهاد شده بود، همچنان در اختیار انگلستان باقی می‌‏ماند و احتمالا پس از این مدت هم امید می‌‏رفت که دوران زمامداری مصدق خاتمه پیدا کند و نحوه ارتباط با دولت ایران متفاوت شود. به علاوه غرامت منصفانه‌‏ای که انگلستان در نظر داشت نه بر مبنای ارزش جاری بلکه براساس سود پیش‏‌بینی‌شده تا مهلت پایان امتیاز نفتی یعنی سال 1372 بود. در نهایت مصدق این پیشنهاد را هم رد کرد و تقریبا همه بازیگران خارجی را در مورد از سر راه برداشتنش به جمع‏‌بندی رسانید...

🔖متن کامل: 3400 کلمه
زمان مطالعه: 17 دقیقه

🦉@goftemaann
🖊 ترجمه فصل نخست کتاب تولد وایمار (1919-1933)

📚 بلندپروازی، پیروزی و پیچیدگی

📥 روت هنیگ/ ترجمه محسن قائم‌مقامی


🖇در اوایل جنگ جهانی اول، امپراتوری آلمان پویاترین و مترقّی‌ترین قدرت صنعتی اروپا بود. تولید زغال‌سنگ از سال 1871 به میزان 800 درصد افزایش پیدا کرده بود، و تولید 277 میلیون تنِ سال 1914 آلمان، بسیار بیشتر از 46 میلیون تن فرانسه و 36 میلیون تن روسیه بود و تقریباً همسنگ مقدار تولید بریتانیا. تولید برق در آلمان از سر جمع تولید برق در بریتانیا، ایتالیا و فرانسه بیشتر بود. در تولید فولاد، کوره‌های آلمان دو سوم از کل تولید اروپا را تأمین می‌کرد که از کلِّ تولید بریتانیا، فرانسه و روسیه بیشتر بود. صنایع الکتریکی و شیمیایی آلمان در ابداع و اختراع و کیفیت تولیدات سرآمد دنیا بودند

🖇در آغاز جنگ جهانی دوم، حدود 60 درصد از این جمعیت در شهرهای کوچک یا شهرهای بزرگ زندگی می‌کردند، حال آنکه در سال 1871، تنها کمی بیشتر از یک‌سوم جمعیت شهرنشین بود، و این جمعیت بیشتر به دنبال کار در صنایع و کارهای یدی بودند تا کشاورزی. در اواخر جنگ جهانی دوم، جمعیت شهرنشین آلمان به لحاظ درصدی، پس از ایالات متحدۀ آمریکا، دومین جمعیت بزرگ شهرنشین دنیا بود. این تغییرات شدید در توزیع اقتصادی و جمعیتی لاجرم پیامدهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی گسترده‌ای در پی داشت

🖇چهرۀ ظاهری سیاسی امپراتوری متحد آلمان پس از 1871، اختلاف‌های عمیق منطقه‌ای را پنهان می‌کرد. ساختار جدید کشور بر اساس فدراسیونی متشکل از 25 ایالات بنا شده بود، که پروس در آن دست بالا را داشت، چرا که سه‌پنجم خاک کشور و سه‌پنجم جمعیت آن را تشکیل می‌داد. اما ایالت‌های کوچک‌تر مصرّانه به قدرت‌ اقتصادی و حقوقی قابل‌توجه و هویت‌های منطقه‌ای خاص خودشان چسبیده بودند. قبل از 1914، چهار ارتش در آلمان وجود داشت، ارتش پروس، باواریا، وورتمبرگ، و زاکسونی که فقط با فرمان عالی امپراتور متحد می‌شدند

🖇اکثریت جمعیت به مذهب پروتستان بودند، ولی در غرب و جنوب آلمان جمعیت‌‌های بسیار متمرکز کاتولیکی اقامت داشتند، و از همان آغاز، جمعیت کاتولیک از طریق حزب مرکزی کاتولیکِ خودش در سیاست‌ فعالیت داشت. جمعیت لهستانی در شرق و دانمارکی‌ها در شمال آلمان هم تشکیلات سیاسی و اجتماعی خاص خودشان را داشتند، و فرانسوی‌های آلزاس و لورن تا 1918 با حکومت برلین سر ناسازگاری داشتند. همین ناسازگاری را ساکنان آلمانی باواریا و هانوفر هم با دولت مرکزی داشتند

🖇تغییرات اجتماعی و اقتصادی پرشتاب و مدرن‌سازی بر پیچیدگی‌های تنش‌های روزافزون سیاسی افزود. بخش کشاورزی بیش از پیش از رقبای صنعتی و تجاریِ پرتحرک خود عقب افتاده بود. همچنان که یونکرها به زحمت و تقلا می‌کوشیدند از پس چالش دشوار واردات ارزان‌قیمت مواد خوراکی و غلات برآیند، رهبران سیاسی ایشان بیش از هر زمانی دیگری مصر بودند قدرت سیاسی و اجتماعی خودشان را حفظ کنند، و هیچ امتیازی به قوای لیبرال و سوسیالیست ندهند


🖇طبقۀ متوسط داشت بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد، و در عین‌حال از هر طرف دستخوش از هم گسیختن بود؛ بعضی از صاحبان صنایع و ارباب حرف و اصناف پیشه‌ور می‌خواستند با طبقۀ ممتاز اجتماعی زمیندار هم‌پیمان شوند، بعضی می‌خواستند همچنان به حمایتشان از حزب ناسیونال لیبرال ادامه دهند، یا اینکه به دلایل مذهبی مایل بودند از حزب مرکزی کاتولیک حمایت کنند، و همچنین گروه‌های دیگری هم بودند که می‌خواستند پای در مسیر مترقّی‌تری بگذارند و امتیازاتی به طبقۀ کارگر بدهند. در سال 1914، بخش اساسی و روزافزونی از طبقۀ متوسط خود را در برابر نیروهای اقتصادی و اجتماعیِ معارضی می‌دید که بخش اعظم اقتصاد را در دست داشتند

🖇در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم، تصور بر این بود که رشد عظیم قدرت طبقۀ کارگر بزرگ‌ترین چالش سیاسی و اقتصادی‌ای است که امپراتوری آلمان با آن روبروست، و بسیاری از مورخان این عامل را یکی از مهم‌ترین انگیزه‌هایی ذکر کرده‌اند که رهبران آلمان را به این سوق داد، تا طی اقدامی مذبوحانه برای حفظ برتری خودشان، در سال 1914 به فکر ورود به جنگ بیفتند. با این حال، خود طبقۀ متوسط از حیث اقامت در نواحی مختلف و نیز از لحاظ مذهبی دچار چنددستگی بود، و بخشی عظیمی از اعضای آن بیشتر خواهان دنبال کردن مطالبات عاجل اتحادیه‌ای خودشان بودند

🦉@goftemaann

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره یازدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.
https://www.tg-me.com/politicalmagazinepic/7
📰داوری را می‌‏توان دارای چند دوره فکری دانست؛ داوری میراث‌پژوه، داوری سنت‌اندیش، داوری محافظه‌کار و داوری توسعه‌اندیش. در سخن از داوری چیزی که برای من بسیار جذاب می‌‏نماید آمیختگی این معلم سالخورده فلسفه با روان و کنش جامعه ایرانی است. این معلم سنت‌اندیش در تعامل با جامعه انقلابی دهه‏‌های پنجاه تا هفتاد، که با تب تغییر بزرگ پیش می‏‌تاخت، در هر اندیشه‌اش غرب مدرن را به هماوری می‏‌خواند. پرداختن به غرب و تجدد و هماوردخوانی را باید پس‌زمینه ثابت اندیشه داوری تا طرح انداختن مفهوم توسعه بدانیم. خروج رضا داوری اردکانی از تردید در تعامل با تجدد، که پس از تاملی دور و دراز رخ داده است، فراتر از مباحث دانشی وجهی عاطفی و هویتی نیز دارد. ای بسا بتوان گفت که در این تحول، علاوه بر مباحث دانشی، دل‌نگرانی داوری برای میهن و هم‌میهنانش نیز سهمی بزرگ ایفا کرده است. او مردی است که به بازیگری موثر ایران در جهان متجدد می‏‌اندیشد و در این اندیشه کردن، بیش از هر چیز، مردمان این سرزمین را لحاظ می‏‌دارد.

🔖متن کامل: 2400 کلمه
زمان مطالعه: 12 دقیقه

🦉@goftemaann
🖊 نگاهی انتقادی به ترجمه فارسی رساله‌های فلسفه سیاسی در ایران

📚 یک کلمه!

📥 جواد طباطبایی

🖇 در شیوۀ ادارۀ امور فرهنگی کنونی آن‌چه اهمیت دارد این است که مبادا نویسنده یا مترجمی با آوردن کلمه‎ای عفت عمومی را جریحه‎دار کند، اما اهمیتی ندارد که ناشران سودجو از هر سویی در پوستین فرهنگ و زبان ملّی بیفتند و بنیان آن را تخریب کنند. پیشتر، به مناسبت نقد برخی کتاب‎هایی که ناشران دولتی، مانند پژوهشگاه و سَمْت، یا ناشران بازار آزاد، منتشر کرده‎اند گفته‎ام که بیشتر این ناشران اتلاف منابع می‎کنند، عِرض خود می‎برند، که البته ربطی به ما ندارد، اما زحمت ما نیز می‎دارند

🖇 من پیشتر نظر نویسندۀ افکار هگل و مسئول پژوهشگاه را به بی‌ارزش بودن این اثر جلب کرده بودم. البته، این تنها اثری از همان نویسنده نیست که ارزشی ندارد، بلکه ارزش علمی افکار کانت او بیش از کتاب نخست نیست و اگر هیچ یک از آن‌ها نوشته و منتشر نمی‌شد هیچ خللی در بنیان فرهنگی کشور ایجاد نمی‌شد. پاسخی که من به این نوشته دریافت کردم این بود: «شخصاً با اغراض پنهانی و سوءِ نیّت آشکار منتقد مورد نظر کاری ندارم و ترجیح می‎دهم در قبال بازتاب‎های شرطی که بر ایشان عارض شده سکوت اختیار کنم.» بدیهی است هر بازتاب شرطی که عارض من شده باشد، مانع از درست بودن انتقادهای من نیست

🖇 عذر بدتر از گناه پاسخ خشایار دیهیمی بود که در پاسخ به نقد من گفته بود: «به نظر من در این‎گونه نوشته‌ها، آداب نقد مراعات نشده است و جایی که آداب نقد مراعات نمی‎شود من هرگز وارد بحث و صحبت و پاسخ‎گویی نمی‎شوم.» بدیهی است که، چنان‌که در نقد ترجمۀ دیهیمی نشان داده بودم، مترجم پیشتر خود «آداب ترجمه» را رعایت نکرده بود و کسی می‌تواند انتظار داشته باشد که «آداب نقد» در مورد اثر او رعایت شود که خود «آداب ترجمه» را راعایت کرده باشد

🖇 دلیل این‌که من در نقدهای بسیاری که پیشتر منتشر کرده‌ام، و مهم‌ترین آن‌ها نیز در ملاحظات دربارۀ دانشگاه در دسترس خواننده قرار خواهد گرفت، بیشتر به نکته‌های ادبی زبان مبدأ و مقصد پرداخته‌ام این است که اغلب ترجمه‌ها حتیٰ به لحاظ صوری از چنان ارزشی برخوردار نیستند که بتوان به مباحث نظری آن‌ها پرداخت. نیازی به گفتن نیست که اگر نوشته یا ترجمه‌ای به زبانی روشن و در عبارتی منسجم نوشته نشده باشد نمی‌توان دربارۀ مضمونی نیز که در آن آمده اظهار نظری کرد

🖇 بیش از سه دهه پیش، من در نقد برخی رساله‌های ترجمه شده دربارۀ فلسفۀ هگل توضیح داده بودم که Geist یا «روح» مفهوم بنیادین همۀ فلسفۀ هگل است و اگر کسی تصوری از چیستی این روح نداشته نباشد، پرداختن او به فلسفۀ اتلاف وقتی بیش نیست. همین قدر می‌توانم بگویم که همۀ رشته‌های مترجم با ترجمۀ Geist به «ذهن» و نیز «جان» پنبه شده است. هیچ خوانندۀ جدّی نخواهد توانست چیزی از آن ترجمه دریابد و با یکی از مهم‌ترین متن‌های همۀ تاریخ فلسفه آشنایی پیدا کند

🖇 بخشِ هگلِ کتابِ پلامناتز به هیچ وجه نوشتۀ معتبری نیست، در زمان ترجمه هم نبود، و ترجمۀ بد آن موجب شده است که اثری بی‌معنا و فاقد ارزش در دسترس دانشجوی علوم انسانی قرار گیرد. این کتاب نیز مانند بسیاری از کالاهای فرهنگی فاقد ارزش، در کشوری که اغلب استادان آن مرعوب نویسندگان و مترجمانی هستند که توان جاانداختن یاوه‌هایی را دارند که کسی نمی‌تواند از آن‌ها سر دربیاورد، مانند کاغذ زر دست به دست می‌شود، دانشجو می‌خواند، استاد از آن امتحان می‌گیرد، دانشگاه برای آن دانشجویان دانشنامۀ تحصیلات عالی می‌دهد، استاد نیز از مزایای قانونی آن بهره‌ها می‌برد و همه با هم خوشحالیم که علم «تولید» می‌کنیم!


🖇 این‌که ما در این بحث‌ها در کجا قرار داریم، موضوع بحث کنونی من نیست، اما گمان می‌کنم از راه مفهوم مخالف بتوان گفت که مشکل ما آن نیست که در چنین رساله‌هایی آمده است. این‌که کسانی ــ بویژه به عنوان فعالان سیاسی و روشنگران ــ هم کتاب التوسر و هم ابنسور را ترجمه کنند نشانۀ این است که مشکل ما مشکل آنان نیست. مشکل ما مشکل ابنسور هم نیست، اما مباحثی از التوسر، اگر بدانیم که چه می‌گوید، و بویژه این‌که چگونه می‌گوید، می‌تواند ما را در تحریر محل نزاع یاری رساند. به این معنا، ما به درجات مختلف التوسری هستیم، و باید باشیم!


🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره یازدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann
📰در منظومه‌ی تاریخ‏‌نگاری ایرانی، شاید او از آن دست کسانی نباشد که تاریخ‌‏خوانان عمومی بسیار بشناسندش یا دست‏کم بر آثارش اشراف داشته باشند. از میان 10 کتابی که در طول عمر 61ساله‌ی خود به رشته‌ی تحریر درآورد، یکی‌‏دو عنوان از آثارش بیش از بقیه مورد توجه قرار گرفت. اما حقیقت این است که او از مهم‏ترین و مؤثرترین مورخان روزگار ما بود. شاید این نکته که خیلی‏‌هایمان مشروطه‏‌خوانی را با «تشیع و مشروطیت در ایران» او آغاز کرده‌‏ایم، سخنی به گزاف نباشد و ما را به این مهم رهنمون سازد که «عبدالهادی حائری» با وجود بیش‌‏وکم مغفول ماندنش اما از ویژه‌‏ترین تاریخ‌‏پژوهان معاصر بود و به‌‏گمان اگر درست سی سال پیش، دار فانی را وداع نمی‏‌گفت، آثار بیش‏تری قلمی می‌‏کرد. عبدالهادی حائری که حالا سه دهه از درگذشتش می‌‏گذرد، تاریخ‏‌نگاری عین‏‌گرا بود و اعتقاد داشت مورخ ملزم به واقع‏‌نمایی رویدادها به‌‏دور از - به قول خودش - «باورهای کلامی، مذهبی، نژادی و مسلکی» است و افزون‏‌براین، در تحلیل وقایع، رویکرد انتقادی را همیشه مطمح نظر داشت و کوشید خود را از حب و بغض دور بدارد...

🔖متن کامل: 2400 کلمه
زمان مطالعه: 12 دقیقه

🦉@goftemaann
🖊 نخستین سخنرانی آدولف هیتلر به عنوان صدراعظم آلمان

📚 فلسفه دولت اعلی

📥 محمد ماشین‌چیان

🖇 هیتلر در نخستین سخنرانی خود به عنوان صدراعظم آلمان، بر ستون اصلی ارزش‌های سوسیالیسم ملی تأکید کرد: فرد، خارج از حکومت هیچ چیز نیست.سنگ بنای لیبرالیسم این است که فرد به لحاظ منطقی بر حکومت مقدم است و اگر حکومت‌ها وجود دارند برای این است که مسئولیت‌های مشخصی در قبال شهروندان خود دارند. قوانین عمومی برای تعیین حدود وظایف حکومت‌ها مقابل مردم و حد تعرض ایشان علیه مردم تدوین می‌شوند. دیدگاه مخالف معتقد است که افراد تنها به میزان اثر مشارکتی که در یک حکومت دارند مهم هستند و مردم وظیفه دارند به حکومت خدمت کنند و نه برعکس

🖇 در 30 ژانویه‌ی 1933 میلادی، رئیس جمهور آلمان پل فون هیندنبرگ آدولف هیتلر را به عنوان صدراعظم دولت ائتلافی متشکل از نیرو‌های سیاسی جناح محافظه‌کار ملی‌گرا و جناح سوسیالیست‌ ملی‌گرا تحت رهبری آدولف هیتلر منصوب نمود. بعد از گذشت بیش از یک دهه پیگیری برای انقلاب ضد دموکراسی در سیاست آلمان، اکنون هیتلر فرصت یافت تا دموکراسی آلمانی را از درون منحل کند.در 10 فوریه 1933 میلادی، او برای اولین بار مجلس را مورد خطاب قرار داد. او از منظر یک انقلابی خستگی‌ناپذیر و پیروزمند هم درباره‌ی شرایط صلح با دشمنانش و هم برنامه‌اش برای احیای آلمان از میان مخروبه‌های جنگ جهانی اول سخن گفت

🖇 ملی‌گرایی هیتلر پادزهرِ راست‌گرایان آلمانی، برای دیدگاه تفرقه‌انگیز طبقاتی میان سوسیالیست‌های چپ‌گرا در دنیا بود. به زعم مارکسیست‌ها، دشمنان واقعی طبقه متوسط آلمانی نه بریتانیا یا فرانسه بلکه کارفرمایانشان بودند. هیتلر، با فرض فساد در فرهنگ مدرنیست آلمانی و با طرح درخواست برای وحدت ملی فرای مرزهای طبقاتی و رد مارکسیست بر اساس ایده‌های ملی‌گرایانه، این فرهنگ را دو پاره نمود. هیتلر در مقام خود طرح پاکسازی فرهنگی به سوی "شایستگی" را اقامه کرد

🖇 در این سخنرانی زندگی جانبازان جنگ جهانی اول و رژیم ناکارآمد و حقیری که بعداً این چنین فداکاری‌های آنان را بر باد داد، مورد توجه قرار گرفت. هیتلر پرونده رژیم سوسیالیست ملی‌ را بر این اعتقاد بنیادی استوار ساخت که حکومت با ارزش‌ترین چیز موجود بر روی کره زمین است و فرد به تنهایی هیچ چیز نیست. تنها 17 روز پس از این سخنرانی، رایشتاگ در آتش سوخت و هیتلر از فرصت به دست آمده بهره جست تا حزب کمونیست آلمان را سرکوب و پاکسازی نماید

🖇 هیتلر بر اساس مثالی ایتالیایی، او از میان همه موارد، روی نیاز به وحدت ملی برای رسیدن به هدف، عزم راسخ و کار دشوار در آینده انگشت گذاشت. او در میان لیست نکات اصلی خود بر این موارد تأکید داشت: نیاز به صراحت و صداقت در بحث درباره‌ی مشکلات ناشی از جنگ جهانی اول در آلمان، اهمیت ایجاد جنبشی حول ایده‌ی رستاخیز آلمانی، اهمیت وحدت هدف درون این جنبش، آرمان‌ها و خاستگاه‌های آلمانی نازیسم، حکم مطلق و تاریخی که افراد باید خود را وقف سعادت مردم و محافظت از مردم کنند. صدراعظم جدید اظهار می کند که افراد برای خودشان زاده نشده‌اند و همه باید تمام هستی خود را وقف کامیابی سرزمین پدری کنند.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره یازدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.


🦉@goftemaann
📰استاد قوام یکی از اساتیدی بود که در تداوم رشته‌ی علوم سیاسی در دانشکده‌ی اقتصاد و علوم سیاسی نقش مهمی داشت، آن را ارتقا داد و در سال‌‏های گذشته در جایگاه نظریه‌‏پرداز، موضوعات و ساحت‌‏های جدیدی را مطرح کرد. او در یکی از سخنرانی‌‏ها، مدل وستفالی روابط بین‌‏الملل را مورد نقد قرار داده و می‌‏گوید «از آن‌جا که دغدغه‌ی این سیستم بیشتر دولت و نه مردم است؛ بنابراین جنگ بیشتر مورد توجه قرار می‏‌گیرد که ناعادلانه است تا صلح. رژیم لیبرالی مسلط بر نظم بین‌‏الملل به‏ واسطه‌ی پیشبرد اهداف خود بر اساس جنگ، با چالش‎های اخلاقی بسیاری مواجه است و جهانی‌‏شدن مجالی برای طرح دیدگاه‏‌های مختلف از جمله ایران است». درک مناسب از نظام بین‌‏الملل و اشتراک‌‏گذاری آرا و اندیشه‌‏های برآمده از همه‌ی فرهنگ‏ها زمینه‌ی اصلاح نظم کنونی را فراهم می‌‏کند. شالوده‌ی چنین نظراتی به معنی ظرفیت گسترده‌ی علم سیاست است. البته که برای تأسیس آن باید از اساتید بزرگ بهره برد که در غیر این صورت همانی می‏‌شود که نباید بشود...

🔖متن کامل: 3400 کلمه
زمان مطالعه: 17 دقیقه

🦉@goftemaann
🖊 ترجمه فصل ششم کتاب شکست قانون اساسی

📚اندیشه سیاسی اشمیت

📥 الن کندی/ ترجمه محسن قائم‌مقامی

🖇تنها دستاورد کارل اشمیت این بود که رادیکال‌تر و مؤثرتر از هر متفکر دیگری از گرایش به انتزاع در تفکر سیاسی لیبرالی دربارۀ دولت سر برتافت. دولت و حاکمیت قانون، به عنوان موجودیتی در زمان، دقیقاً در بی‌دوامی و زمان‌مندی‌شان، نشان می‌دهند که امر سیاسی گریزگاهی است به سوی دغدغه‌های اساسی که خطیر بودن و اهمیت زندگی انسان را برمی‌سازند، و گاهی مایۀ فلاکت و گاه موجب عظمت و شکوه آن می‌شوند

🖇اینکه اشمیت در سراسر عمرش مؤمنی متدین بود محل مناقشه نیست؛ به همین دلیل است که اشارات و تلمیحات کاتولیکی پنهان و آشکاری در آثارش دیده می‌شود. علاقه، و پایبندی او به مذهب کاتولیک رمی در بسیاری از آثار متقدم او عیان است، و یادداشت مطول اشمیت دربارۀ هابز در ویراست جدید مفهوم امر سیاسی، با "هابز-کریستال" آن، حاکی از علاقۀ پیوستۀ او به مسألۀ اعتقاد و نظریۀ سیاسی است

🖇درک اشمیت از قانون و دولت به‌هیچ روی درکی صرفاً ثبوت‌گرایانه نبود—اما همواره یک چشم‌انداز عمیقاً وابسته به زمان خود بود. هابز به "آزادی فردی" در ساحت حریم خصوصی، جایگاه خلوت و امن اندیشه، مجال حیات داد، ساحتی که حتی حاکم قدرقدرت هم نمی‌توانست بدان متعرض شود. آنچه در ساحت جمعی انجام می‌شد و گفته می‌شد به دولت مربوط بود، اما فرد در حریم خصوصی آزاد باقی می‌ماند

🖇در نگاه بسیاری از نظریه‌پردازان سیاسی معاصر، عموم مردم یا "جمع" در دنیای سکولار ما، بیشتر، و نه کمتر، آزاد و در آسایش هستند. هانا آرنت حتی این دیدگاه را به بسی پیشتر یعنی پولیس یونانی و تولد فلسفۀ سیاسی نسبت داده بود؛ در تفسیر آرنت، پولیس "پرگوی‌ترینِ همۀ اجتماع‌های سیاسی" است، دیدگاهی که عامدانه کشف امر سیاسی به معنای دقیق اشمیتی آن را به دست یونانی‌ها را بیرون می‌گذارد

🖇اندیشۀ سیاسی لیبرالی و اجرای قانون‌های اساسی آن، با جدا کردن امور عامه از رضامندی‌های و افکار خصوصی افراد، امکان ارزش‌های اصیل را از میان برد. از این‌ها غالباً با نام "منافع" یاد می‌شود و نظریۀ لیبرالی فی‌نفسه حاکی از پیوندی ضروری میان امر خصوصی و امر جمعی است. اشمیت به دلایلی بسیار رادیکال منکر امکان آن ارتباط و پیوند بود. ساحت درونی که بدین شکل ساخته می‌شود نه تنها فرد را از اعمال اقتدار حاکمۀ دولت جدا کرده است، "خلوت" یا حریم خصوصی در نهایت اقتدار جمعی را از بین خواهد برد


🖇اشمیت می‌گوید لویاتان یک نظریۀ کاملاً اصالت تصمیمی مطرح کرده است: "هیچ‌چیز در اینجا حقیقی نیست، هر چیزی فرمان است." قدرت حاکمیت بر اتباع اساساً مادی است: "حریت، یا آزادی، (به درستی) به معنای نبود مخالفت یا مقاومت است؛ " فرمان حاکم به‌لحاظ نظری برای هر حرکتی از سوی هر موجود عاقل و غیرعاقلی عمومیت می‌یابد، و اقتدار حاکم بنا به تعریف آن مسائل الهیاتی را که اروپای مدرن متقدم را از هم جدا می‌کرد، شامل می‌شد: اشمیت می‌نویسد، "معجزه‌ چیزی است که اقتدار دولت حاکمه به اتباعش فرمان می‌دهد معجزه بشمارند."

🖇دولت نازی در ترکیبی مرگبار از مدرنیته و ارتجاع الیگارشی و ناسیونال سوسیالیسم را با هم درآمیخت. بین سال‌های 1928 تا 1938، کارل اشمیت مکرراً به مسألۀ دولت مدرن بازگشت، و در گفتگوهایش با یوهانس پوپیتس، در زمانی که رژیم نازی داشت بیش از همیشه تمامیت‌یافته‌تر می‌شد، دلایل فرمانبرداری و مبانی اقتدار سیاسی موضوعی همیشگی آنها بود. اما دولت نازی همۀ نقاط راهنمای فلسفۀ سیاسی را از میان برده بود، و از همه مهم‌تر امنیتی را که "ارادۀ واقعی همۀ آنها " در حاکمیت به وجود آورده بود

🖇در نظر منتقدان، خوانش از دیگر جهات رهگشا و مفید اشمیت از متن قانون اساسی وایمار به سراغ مفاهیمی می‌رود که حاکمیت دموکراتیک معمول را از معنی تهی می‌سازند. آنچه بیش از همه خشم منتقدین را برمی‌انگیزد، و حال که به گذشته می‌نگریم شوم و نامیمون بوده است، این استدلال اشمیت است که می‌گوید، حقوق [حق‌ها] به عنوان عرف یا اصل‌های حقوقی را می‌توانند پابرجای باقی بمانند بدون اینکه این حق‌ها برای افراد یا گروه‌های دارندۀ آنها محفوظ باشند

🖇با همۀ این اوصاف، در نظریۀ سیاسی کارل اشمیت چه چیزی زنده است و چه چیزی مرده؟ از یک منظر، اشمیت ممتازترین نظریه‌پرداز "رژیم‌های موقت" و "دولت‌های انتقالی" است. اندیشۀ او هشداری است مداوم در مورد این پیش‌فرض که داشتن یک "قانون اساسی مکتوب" در حکم یک وحدت سیاسی اساس‌مند بودن است؛ و درس‌هایی که می‌شود از مثال وایمار دربارۀ توجیه حقانیت قدرت حاکمیت سیاسی آموخت ما را به دغدغه‌های غیرتجربی دیگری سوق می‌دهد


🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره یازدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.


🦉@goftemaann
📰مهم‌ترین آموزه‌‏های عقلانیت نقاد توانمند ساختن شهروندان از رهگذر ترویج سلوک نقادانه و اخلاقی است که شالوده اصلی مکتب به شمار می‌‏آید. هم نقادی و هم زیست اخلاقی، گستره‌ای به‌مراتب وسیع‌‏تر از فعالیت‏‌های ذهنی فردی و تقوای شخصی دارند. ابزار نقد در حیطه عمومی و در خدمت خرد جمعی، هم بر راه‌حل‌‏های پیشنهادی که گمانه‌زنانه و از سوی اهل تخصص ارائه می‏‌شود، نظارت دارد و هم بر نحوه اجرای آنها و زیست اخلاقی؛ هم به سلامت روح و روان تک‌تک شهروندان می‏‌اندیشد و هم شرایط بهینه برای زیست‌بوم را مورد تاکید قرار می‏‌دهد. شهروندان مسئولی که ارزیابی نقادانه نهاد‏ها و افراد و همکاری مشفقانه با دیگران را برای پیشبرد بهترین طرح‏‌های گزین‌شده در حیطه عمومی، وظیفه اخلاقی خود می‏‌دانند، بر معیار‏هایی همچون شفافیت و پاسخ‌گویی تاکید دارند و با رد موجه‌سازی و تکیه بر ابزار توجیه‌گری، بر نقدپذیری پای می‌‏فشارند، شالوده‌‏های حکومت‌گری خوب را که متکی به آرای عموم و حمایت همگانی است، مستحکم می‌‏کنند...

🔖متن کامل: 3600 کلمه
زمان مطالعه: 18 دقیقه

🦉@goftemaann
🖊 فقر و ثروت در اقتصاداندیشی سعدی

📚 فرار از فریب عرفانی

📥 روح اله اسلامی

🖇کاش به جای افکار ساده ای که تک خطی و عوامانه سعی می کنند به صورت غریزی با هر گونه ثروت و تلاش در جامعه مبارزه کنند و همچون جوامع بدوی خزانه دولت را خالی و مردم را در طبقاتی برابر به اسم عدالت قرار دهند، افکار متفکران کلاسیک را مطالعه می کردیم. سعدی توانسته است از فکر ساده، کلیشه ای، مخرب و غریزه ای خارج شود و جهان واقعی و شیوه کنار آمدن با آن را در قالب اخلاق جایگاهی برآمده از تجربه به ما منتقل کند.

🖇نبوغ سعدی در تدبیر اقتصاد خود را جایی نشان می ‏دهد که اعتدال اندیشه ای را وارد جدال توانگر و درویش می‏ نماید. با آنکه در متن گلستان از درویش برای رام کردن رعیت و در جدال با مدعی از توانگران با منطق واقع گرا دفاع کرده است، اما در نهایت راه کار و تجویزی سیاسی انتخاب می کند. با همان منطق میانه رو، همه کارکردها و ناکارآمدی توانگران و فقیران تحلیل می‏ گردد. این راه کار اعتدالی توسط قاضی به عنوان مرجع حکمیت استفاده می ‏گردد.

🖇اما آنچه سعدی را در دایره اندیشمندان سیاسی و خردمندان با تدبیر قرار می ‏دهد، فهم درست او از مناسبات قدرت و ایجاد تعادل میان شبکه های نامرئی‌ای است که به راحتی دیده نمی ‏شود. سعدی بخش درخشان گلستان که همان جدال با مدعی است با نبوغی خارق العاده که نشان از اراده معطوف به قدرت است، تمام می‏ کند. او برای اینکه شاهد مثال بیاورد از توانگران با عزت و کاردان از زبان قاضی به خاندان سعدبن زنگی اشاره می‏ کند که او را بورس کرده اند، حفاظت می‏ کنند و گلستان به آنها تقدیم شده است. سعدی قدرت را می ‏شناسد و می ‏داند چگونه باید دربارة آن اندیشید.

🖇سعدی در جدال با مدعی برای اینکه به تمام معنی فقر را منکوب کند، از شیوه های روان‌شناسی کارکردی استفاده می‏ کند. در این روش خود را به جای فقیر قرار می ‏دهد تا فهم کند چرا به توانگران بد می ‏گوید. با تحلیلی کارکردی مشخص می‏ گردد که اگر فقیر راضی و قانع باشد، هیچ گاه توانگران را گدا فرض نمی ‏گیرد. «گفتمش: بر بخل خداوندان نعمت وقوف نیافته ای، الا بعلت گدایی و گرنه هر که طمع یکسو نهد، کریم و بخیلش یکی نماید. محک داند که زر چیست و گدا داند که ممسک کیست» جامعه ای که انسان ها نتوانند مالی جمع کنند و نیازهای اولیه خود را رفع نمایند، کم کم به بیماری آزار دیگران مبتلا می ‏گردند و به خصوص با توانگران رفتار نامناسب دارند. در ظاهر به سمت آنها می‏ روند و تملق می کنند، اما در باطن خواهان آنند که سر به تنشان نباشد. در گزاره هایی کلیشه ای و ساده، عوام عنوان می ‏کنند که چرا توانگران به دیگران کمک نمی ‏کنند و سعدی عنوان می ‏کند که عقل فایده گرا الزام زندگی شهری است.

🖇سعدی که خود از طبقه درویشان و اندرزنامه نویسی مردمی است، عنوان می‏ کند که حتی در بهشت نیز خداوند از روزی معلوم صحبت کرده است. بهشت نیز از نعمت های دنیا و آرزوهای توانگران انباشته است و بدون وجود ثروت فراغت و آرامشی ایجاد نمی ‏گردد. سعدی با کمک گرفتن از الاهیات سعی می ‏کند اقتصاد بسامان و عقلانیت معاش را به درستی ترسیم کند. این نبوغ در اندیشمندان آرمان گرا و متوهمی که از جامعه فاصله گرفته بودند و با فرمول های ساده و اندرزهای پیش پا افتاده خود و دیگران را فریب می‏ دادند تفاوت دارد.

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره یازدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.


🦉@goftemaann
📰بسیاری از مفاهیم حاکمیت قانون تأکید بسیاری بر قطعیت حقوقی و پیش‏‌بینی‌‏پذیری در تعیین هنجارهای مورد تأیید در جامعه دارند. شهروندان در زندگی و کارهای خود به پیش‏‌بینی‌‏پذیری نیاز دارند. به این دلیل که اگر آن‏ها از قبل در مورد قانون بدانند و اطلاع داشته باشند، طوری اقدام خواهند کرد که دچار ضرر و زیان نشوند. دانستن پیشاپیش نحوه‌ی اجرای قانون، به فرد این امکان را می‌‏دهد که برای رفتار خود برنامه‏‌ریزی کند. قطعیت حقوقی به شهروندان کمک می‏‌کند رفتارشان را با قوانین حاکم وفق داده و از «اِعمالِ سلیقه‌‏های شخصی مقامات حکومتی» مصون باشند. جرمی والدرون تا جایی پیش می‌‏رود که حتی جوهره‌ی حاکمیت قانون را پیش‏‌بینی‌‏پذیری افراد می‌‏داند تا آن‏ها بدانند کجا ایستاده‌‏اند. پس حاکمیت قانون باید بر تَعَیُّن و پیش‏‌بینی‌‏پذیری استوار باشد. بیشتر برداشت‏‌ها از حاکمیت قانون بر اهمیت تعیین و حل‌وفصل تأکید دارند. برای آن‏ها جوهر و اساس حاکمیت قانون قابل‌پیش‌‏بینی بودن است. به این معنی که مردم تکلیف خود را بدانند...

🔖متن کامل: 3400 کلمه
زمان مطالعه: 17 دقیقه

🦉@goftemaann
🖊 درباره شورش های عشایری در آذربایجان غربی در سال 1321

📚 آغاز تاریخ قوم‌گرایی جدید در ایران

📥 احسان هوشمند

🖇اشغال ایران توسط قوای شوروی و انگلیس و برکناری رضاشاه و از هم گسیختگی ساختار ارتش و نظام اداری ودیوانی و انتظامی کشور فرصتی بود تا سران و رؤسای عشایر در گوشه و کنار کشور برای تجدید مناسبات عشایری و تجدید اقتدار خود اقدام کنند. این شرایط در مناطق کردنشین به دلیل حضور قوای شوروی در بخش های شمالی و قوای انگلیس در بخش های جنوبی تر ابعاد متفاوتی هم داشت. هم مرزی آذربایجان غربی با کشور ترکیه برای نیروهای شوروی دارای اهمیت راهبردی بود.

🖇تشدید رقابت های ترکیه و شوروی و نگرانی شوروی ها در این سال ها از احتمال همکاری دولت ترکیه با قوای المان موجب اهمیت مرزهای ترکیه در شمال غرب ایران شده بود. حضور نیروهای انگلیسی در کشور عراق و احتمال شکل گیری یک جریان قومی –کُردی در بخش های شمالی تر در ایران ممکن بود موجب سرایت این تحول به شمال عراق شود و لذا دولت انگلیس نمی توانست نسبت به این تحولات بی اعتنا باشد.

🖇برخی گزارش ها از تلاش المان ها برای نزدیکی به احسان نوری پاشا رهبر شوروشی کُرد ترکیه ای دارد که در ایران به سر می برد. اسناد موجود این گزارش نیز نشانگر سعی و تلاش شوروی و انگلیس برای نزدیکی به رؤسای عشایر کُرد ایران است.در چنین زمینه ای روز به روز بر آشوب های عشایری در شمال غرب کشور افزوده می شود و اهالی به ویژه مردم مهاباد در موقعیت دشواری قرار می گیرند

🖇در این شرایط است که کومله ژ-کاف به عنوان نخستین سازمان مخفی قوم گرای کُرد در مهابادتشکیل و در ابعادی محدود به یارگیری می پردازد. سه سال بعد نیز پس از سفر دوم قاضی محمد به باکو و پس از تشکیل فرقه دمکرات آذربایجان،کومله ژ –کاف منحل و حزب دمکرات کردستان ایران جانشین آن سازمان می شود و در پی آن نخستین نماد قوم گرایی کُردی در ایران یعنی جمهوری مهاباد تأسیس می شود

🖇نکته مهم بی ثباتی و هرج و مرج ناشی از اقدامات عشایر در استان آذربایجان غربی است که همزمان با شکل گیری نخستین تشکل قوم گرای کُرد با نام سازمان تجدید حیات کُرد و ممانعت قوای شوروی از اعزام قوای دولتی برای اعاده نظم و ثبات در منطقه است. تأسیس کمیته ایالتی حزب توده در تبریز و تشکیلات کومله ژ –کاف در مهاباد در سال های ابتدایی دهۀ بیست خورشیدی آغاز رسمی تاریخ قوم گرایی کُردی و آذربایجانی است. تاریخی که با ظهور فرقه دمکرات آذربایجان و حزب دمکرات کردستان ایران سرنوشت خود را به حضور نیروهای شوروی گره زد

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره یازدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.


🦉@goftemaann
📰 جان کلام آن که، ای بسا برخی از ما با چندوچون حصول آگاهی و منطق منجر به بروز و ظهور انگاره‌مندی‏‌های داوری، دست‌کم همیشه و همه‌جا، همراه و هم‌رأی نباشیم؛ اما، توشه‌ای که اگر از داوری برنگیریم، از دیگری نیز درنخواهیم یافت، سرشت سنت مزاج ولی جست‌وجوگری است که در وجه پنهان روش‌شناختی وی بروز و ظهور یافته و هر بار خیزی، هرچند گاه نیمه و ناکامل، برای فهم امر خطیر و سخت نسبت سنت و تجدد برداشته است. به این ترتیب وجه تداوم‌یافته داوری، به رغم تفاوت‌ها میان دوران نخست و دوم وی، مشخص می‌‏شود. داوری نه مردی برای همه فصول است و نه متعهد یا دلباخته به همه رنگ‏‌های باغ! او به‌راحتی دل و دین به مبدعات نمی‌‏بازد و، به جای پریدن از شاخه‌ای به شاخه‌ی دیگر، دست از تنه درخت کهنسال نمی‏‌کشد؛ با این حال اهل حقیقت است و در گذار از سنت به اصالت، اگر جای آن باشد، قدم پس نمی‌‏کشد و پا سست نمی‏‌دارد...

🔖متن کامل: 2000 کلمه
زمان مطالعه: 10 دقیقه

🦉@goftemaann
🖊 گفتگو با دکتر ابوالفصل دلاوری

📚 مجمع‌الجزایر علوم سیاسی در ایران

📥 گفتگوکننده: سجاد صداقت

🖇پنچ یا شش نفر از استادان در مصاحبه من بودند اما من دکتر اکبر و دکتر میرزا صالح را که بعدها هم آن ها را دیدم به خاطر می‌‌آورم. گویا برای آن‌ها مهم بود که داوطلبان اهل مطالعه باشند و فهم نسبی از مسائل کشور داشته باشند. اتفاقا به گرایش های سیاسی چندان حساسیتی نشان نمی دادند. کما این که وقتی از من درباره اعتراضات عمومی سوالاتی پرسیدند بدون ملاحظه از اعتراضات دفاع کردم (دکتر اکبر که حافظه بی نظیری داشت، چند سال بعد یعنی در دوران اخراجش که به دیدن او رفته بودم، با طنز خاص خود مواضع انقلابی و تند مرا در آن جلسه مصاحبه برایم یادآوری کرد!)

🖇دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی از لحاظ سیاسی یکی از فعالترین دانشکده های آن زمان دانشگاه ملی بود. بیشتر میتینگ ها و تظاهرات هم از آنجا شروع می شد و یا در محوطه زمین چمن که آن هم درست روبرو و در چند قدمی این دانشکده بود. آقای حاتم قادری و خانم الهه کولایی نیز از جمله فعالترین نیروهای مذهبی دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی بودند. البته فعالان چپ هم بودند اما در آن زمان (پاییز 57) هنوز از طرفداران مجاهدین خلق خبری نبود. گویا آن گروه هنوز خود را بازسازی نکرده بود و رهبرانش هم هنوز در زندان بودند

🖇آقای حاتم قادری بیشتر تیپ فکری و نقش تئوریک داشت. ایشان معمولا در مباحث و مناظره های میان جریان های دانشجویی فعال بود و حتی کلاس های آزاد درباره مسائل سیاسی و ایدئولوژیک برگزار می کرد. من هم گاهی در برخی از کلاس هایشان شرکت می کردم. البته ایشان در مجموع به جریان انجمن اسلامی تعلق داشت اما نظرات خاصی هم داشت. خاطرم هست ایشان برخلاف بسیاری از دانشجویان آن زمان بر این باور بود که تهدید اصلی ایران بعد از انقلاب همچون ادوار قبلی اتحاد شوروی خواهد بود نه آمریکا

🖇در آن دوره استادان آکادمیک برجسته ای مانند دکتر اکبر (در دروس تاریخ تمدن، سیاست مقایسه ای و اندیشه سیاسی)، دکتر حکمت (در درس مبانی علم سیاست) و تا حدودی دکتر میرزاصالح (دروس تحولات سیاسی و اجتماعی ایران) را تجربه کردم اما دروسی با استادانی بیشتر ایدئولوژیک نظیر جلال گنجه ای (نظام سیاسی و دولت در اسلام) و دکتر وطن‌خواه (اصول روابط بین الملل 1و 2) را هم گذراندم. در آن دوره دغدغه اصلی اکثر دانشجویان مسائل سیاسی و ایدئولوژیک بود. من هم چندان خالی از این دغدغه ها نبودم و هنوز خیلی ذهنیت علمی پیدا نکرده بودم

🖇وقتی در پاییز 62 به دانشکده برگشتم، تقریبا همه استادان قبلی علوم سیاسی دانشکده یا تصفیه شده یا رفته بودند و با طیف دیگری از استادان مواجه شدم که برخی از مدرسه عالی منحله علوم سیاسی آمده بودند و برخی استادان جدید یا مدعوی بودند که تا قبل از آن شناختی از آن ها نداشتم. یکی از جالب‌ترین و تأثیرگذارترین آن ها برای من، دکتر هرمز شهدادی بود که در ترم پاییز 62 درس تحولات دوره قاجار و مشروطیت را ارائه می کرد. او کتاب «ایران بین دو انقلاب» آبراهامیان را که در آن زمان تازه متن انگلیسی اش منتشر شده و هنوز به فارسی ترجمه نشده بود به ما درس می داد و ما را هم ملزم کرد که متن کامل «تاریخ مشروطه» کسروی را بخوانیم

🖇مرحوم دکتر اکبر استاد مسلّم علوم سیاسی بود. تقریبا در همه زمینه های اصلی علوم سیاسی، از مبانی علم سیاست تا اندیشه سیاسی و از سیاست مقایسه ای تا سیاست بین الملل بسیار با سواد و مسلط بود و در عین حال با مفاهیم و نظریه های جامعه‌شناسی، روانشناسی، روانکاوی و... نیز آشنا بود و در دروس خود به خوبی از آن ها استفاده می کرد. اصولا کلاس هایش بسیار جدی و پربار بود و روش ویژه و بسیار جذابی در تدریس داشت. دلبستگی زیادی به مکتب نوسازی داشت و گابریل آلموند را سرآمد علم سیاست مدرن می‌دانست

🔹متن کامل این مقاله را می‌توانید در شماره یازدهم سیاست‌نامه مطالعه کنید.

🦉@goftemaann
2024/09/29 00:19:09
Back to Top
HTML Embed Code: