گفتهای هر جا که میبینم فلان را میکشم
خوش نویدی دادهای اما نمیآری بهجا!
#وحشی_بافقی
@ghazalshermahdishabani
خوش نویدی دادهای اما نمیآری بهجا!
#وحشی_بافقی
@ghazalshermahdishabani
Audio
دوازده گل سرخ بر موهای بلقیس
شعر #نزار_قبانی
ترجمه #احمد_پوری
دکلمه #نرگس_نوروزی
@ghazalshermahdishabani
شعر #نزار_قبانی
ترجمه #احمد_پوری
دکلمه #نرگس_نوروزی
@ghazalshermahdishabani
بر پارهکاغذی دو سه مدّی توان کشید
دشنام و هرچه هست غرض یادگار توست
#وحشی_بافقی
@ghazalshermahdishabani
دشنام و هرچه هست غرض یادگار توست
#وحشی_بافقی
@ghazalshermahdishabani
بگذشت دور یوسف و دوران حسن توست
هر مصر دل که هست به فرمان حسن توست
بسیار سر به کنگرهٔ عشق بستهاند
آنجا که طاقبندی ایوان حسن توست
#وحشی_بافقی
@ghazalshermahdishabani
هر مصر دل که هست به فرمان حسن توست
بسیار سر به کنگرهٔ عشق بستهاند
آنجا که طاقبندی ایوان حسن توست
#وحشی_بافقی
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
سلام بر تو و بر مهربانیات ای عشق به لحظههای پر از شادمانیات ای عشق طراوات از تو گرفتهست باغ زندگیام مباد موسم باد خزانیات ای عشق کجا گلیست به این پاکی و لطافت و عطر؟ بگو چرا نکنم باغبانیات ای عشق؟! به حرمت تو حیات دوباره خواهم داشت قسم به منزلت…
تمام عطرهای رفته را هم میکشد سویت
بپیچد ناگهان در باغ اگر یک ذره از بویت
به دیدارت بهار آوردم، از شرمت خزانی شد
خجالت میکشد باغ از تماشای گل رویت
خلل در شک من انداخت ایمانم به تو اما
نه من رو برنمیگردانم از محراب ابرویت
دلم ناغافل از من کنج گیسوی تو افتادهست
گره خوردهست با پیچ و خم هر حلقهٔ مویت
تماشایت کمین کردهست صیادانه در چشمم
گریزان از منی هرچند با چشمان آهویت
#مهدی_شعبانی #غزل
@ghazalshermahdishabani
بپیچد ناگهان در باغ اگر یک ذره از بویت
به دیدارت بهار آوردم، از شرمت خزانی شد
خجالت میکشد باغ از تماشای گل رویت
خلل در شک من انداخت ایمانم به تو اما
نه من رو برنمیگردانم از محراب ابرویت
دلم ناغافل از من کنج گیسوی تو افتادهست
گره خوردهست با پیچ و خم هر حلقهٔ مویت
تماشایت کمین کردهست صیادانه در چشمم
گریزان از منی هرچند با چشمان آهویت
#مهدی_شعبانی #غزل
@ghazalshermahdishabani
نگشتی یار من تا طور یاریهای من بینی
نبردی دل ز من تا جانسپاریهای من بینی
ندادی اختیار کشتن من ترک چشمت را
که در جان باختن بیاختیاریهای من بینی
دگرگونحال زآن خالم نکردی تا حسودان را
بر آتش چون سپند از بیقراریهای من بینی
گرانبارم نکردی از غم مردآزمای خود
که با نازکدلیها، بردباریهای من بینی
نشد در جام بهر امتحانم بادهٔ وصلت
که با چندین هوس پرهیزگاریهای من بینی
به قصد جان نخواندی داوی از نقد وفا بر من
که در نرد محبت خوشقماریهای من بینی
نکردی محرم رازم که بهر امتحان هم خود
به غمازی درآیی، رازداریهای من بینی
نکردی ذکر خود را زیور لفظم که چون خوانی
کتاب عاشقان را، یادگاریهای من بینی
#محتشم_کاشانی
@ghazalshermahdishabani
نبردی دل ز من تا جانسپاریهای من بینی
ندادی اختیار کشتن من ترک چشمت را
که در جان باختن بیاختیاریهای من بینی
دگرگونحال زآن خالم نکردی تا حسودان را
بر آتش چون سپند از بیقراریهای من بینی
گرانبارم نکردی از غم مردآزمای خود
که با نازکدلیها، بردباریهای من بینی
نشد در جام بهر امتحانم بادهٔ وصلت
که با چندین هوس پرهیزگاریهای من بینی
به قصد جان نخواندی داوی از نقد وفا بر من
که در نرد محبت خوشقماریهای من بینی
نکردی محرم رازم که بهر امتحان هم خود
به غمازی درآیی، رازداریهای من بینی
نکردی ذکر خود را زیور لفظم که چون خوانی
کتاب عاشقان را، یادگاریهای من بینی
#محتشم_کاشانی
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
نگشتی یار من تا طور یاریهای من بینی نبردی دل ز من تا جانسپاریهای من بینی ندادی اختیار کشتن من ترک چشمت را که در جان باختن بیاختیاریهای من بینی دگرگونحال زآن خالم نکردی تا حسودان را بر آتش چون سپند از بیقراریهای من بینی گرانبارم نکردی از غم مردآزمای…
کجایی در شب هجران که زاریهای من بینی
چو شمع از چشم گریان اشکباریهای من بینی
کجایی ای که خندانم ز وصلت دوش میدیدی
که امشب گریههای زار و زاریهای من بینی
کجایی ای قدحها از کف اغیار نوشیده!
که از جام غمت خونابهخواریهای من بینی
شبی چند از خدا خواهم به خلوت تا سحرگاهان
نشینی با من و شبزندهداریهای من بینی
شدم یار تو و از تو ندیدم یاری و خواهم
که یار من شوی ای یار و یاریهای من بینی
برای امتحان تا میتوانی بار درد و غم
بنه بر دوش من تا بردباریهای من بینی
برای یادگار خویش شعری چند از #هاتف
نوشتم تا پس از من یادگاریهای من بینی
#هاتف_اصفهانی
@ghazalshermahdishabani
چو شمع از چشم گریان اشکباریهای من بینی
کجایی ای که خندانم ز وصلت دوش میدیدی
که امشب گریههای زار و زاریهای من بینی
کجایی ای قدحها از کف اغیار نوشیده!
که از جام غمت خونابهخواریهای من بینی
شبی چند از خدا خواهم به خلوت تا سحرگاهان
نشینی با من و شبزندهداریهای من بینی
شدم یار تو و از تو ندیدم یاری و خواهم
که یار من شوی ای یار و یاریهای من بینی
برای امتحان تا میتوانی بار درد و غم
بنه بر دوش من تا بردباریهای من بینی
برای یادگار خویش شعری چند از #هاتف
نوشتم تا پس از من یادگاریهای من بینی
#هاتف_اصفهانی
@ghazalshermahdishabani
قدر اهل درد، صاحبدرد میداند که چیست
مرد صاحبدرد دردِ مرد میداند که چیست
هر زمان در مجمعی گردی چه دانی حال ما
حال تنهاگرد، تنهاگرد میداند که چیست
رنج آنهایی که تخم آرزویی کِشتهاند
آنکه نخل حسرتی پرورد میداند که چیست
آتش سردی که بگدازد درون سنگ را
هرکه را بودست آه سرد، میداند که چیست
بازی عشق است کاینجا عاقلان در ششدرند
عقل کی منصوبهٔ این نرد میداند که چیست
#وحشی آنکس را که خونی چند رفت از راه چشم
علتِ آثارِ روی زرد میداند که چیست
#وحشی_بافقی
@ghazalshermahdishabani
مرد صاحبدرد دردِ مرد میداند که چیست
هر زمان در مجمعی گردی چه دانی حال ما
حال تنهاگرد، تنهاگرد میداند که چیست
رنج آنهایی که تخم آرزویی کِشتهاند
آنکه نخل حسرتی پرورد میداند که چیست
آتش سردی که بگدازد درون سنگ را
هرکه را بودست آه سرد، میداند که چیست
بازی عشق است کاینجا عاقلان در ششدرند
عقل کی منصوبهٔ این نرد میداند که چیست
#وحشی آنکس را که خونی چند رفت از راه چشم
علتِ آثارِ روی زرد میداند که چیست
#وحشی_بافقی
@ghazalshermahdishabani
همخواب رقیبانی و من تاب ندارم
بیتابم و از غصهٔ این خواب ندارم
زین در نتوان رفت و در آن کو نتوان بود
درماندهام و چارهٔ این باب ندارم
آزرده ز بخت بد خویشم، نه ز احباب
دارم گله ازخویش و ز احباب ندارم
ساقی می صافی به حریفان دگر ده
من دُردکشم، ذوق می ناب ندارم
وحشیصفتم، اینهمه اسباب الم هست
غیر از چه زند طعنه که اسباب ندارم
#وحشی_بافقی
@ghazalshermahdishabani
بیتابم و از غصهٔ این خواب ندارم
زین در نتوان رفت و در آن کو نتوان بود
درماندهام و چارهٔ این باب ندارم
آزرده ز بخت بد خویشم، نه ز احباب
دارم گله ازخویش و ز احباب ندارم
ساقی می صافی به حریفان دگر ده
من دُردکشم، ذوق می ناب ندارم
وحشیصفتم، اینهمه اسباب الم هست
غیر از چه زند طعنه که اسباب ندارم
#وحشی_بافقی
@ghazalshermahdishabani
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
گلگشت چمن با دل آسوده توان کرد
آزردهدلان را سر گلگشت چمن نیست
از آتش سودای تو و خار جفایت
آن کیست که با داغ نو و ریش کهن نیست
بسیار ستمکار و بسی عهد شکن هست
اما به ستمکاری آن عهد شکن نیست
در حشر چو بینند بدانند که وحشیست
آن را که تنی غرقهبهخون هست و کفن نیست
#وحشی_بافقی
@ghazalshermahdishabani
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
گلگشت چمن با دل آسوده توان کرد
آزردهدلان را سر گلگشت چمن نیست
از آتش سودای تو و خار جفایت
آن کیست که با داغ نو و ریش کهن نیست
بسیار ستمکار و بسی عهد شکن هست
اما به ستمکاری آن عهد شکن نیست
در حشر چو بینند بدانند که وحشیست
آن را که تنی غرقهبهخون هست و کفن نیست
#وحشی_بافقی
@ghazalshermahdishabani
پیش تو بسی از همهکس خوارترم من
زآنروی که از جمله گرفتارترم من
روزی که نماند دگری بر سر کویت
دانی که ز اغیار وفادار ترم من
بر بیکسی من نگر و چارهٔ من کن
زآن کز همهکس بیکس و بییارترم من
بیداد کنی پیشه و چون از تو کنم داد
زارم بکشی کز که ستمکارترم من
#وحشی به طبیب من بیچاره که گوید
کامروز ز دیروز بسی زارترم من
#وحشی_بافقی
@ghazalshermahdishabani
زآنروی که از جمله گرفتارترم من
روزی که نماند دگری بر سر کویت
دانی که ز اغیار وفادار ترم من
بر بیکسی من نگر و چارهٔ من کن
زآن کز همهکس بیکس و بییارترم من
بیداد کنی پیشه و چون از تو کنم داد
زارم بکشی کز که ستمکارترم من
#وحشی به طبیب من بیچاره که گوید
کامروز ز دیروز بسی زارترم من
#وحشی_بافقی
@ghazalshermahdishabani
1592
<unknown>
وحشت ما را تعلق رام نتوانست کرد
بادهٔ ما هیچکس در جام نتوانست کرد
در عدم هم قسمت خاکم همان آوارگیست
مرگْ آغاز مرا انجام نتوانست کرد
رحم کن بر حال محرومی که مانند سپند
سوخت اما نالهای پیغام نتوانست کرد
بینشانم لیک بالی از زبانها میزنم
ای خوش آن عنقا که ساز نام نتوانست کرد
آرزو خون شد، ز استغنای معشوقان مپرس
من دعاها کردم، او دشنام نتوانست کرد
در جنون بگذشت عمر زلف و آن چشم سیاه
یک علاج از روغن بادام نتوانست کرد
عمرها پر زد نفس اما به الفتگاه دل
مرغ ما پرواز جز در دام نتوانست کرد
باد صبحی داشت طوف دامنت اما چه سود؟
گرد ما را جامهٔ احرام نتوانست کرد
نشئه خواهی، آب کن دل را که اینجا هیچکس
بی گداز شیشه، می در جام نتوانست کرد
در جنونزاری که ما حسرتکمین راحتیم
آسمان هم یک نفس آرام نتوانست کرد
گر دلت صاف است از مکروهیِ دنیا چه باک؟
قبح شخص آیینه را بدنام نتوانست کرد
آب زد #بیدل به راهش عمرها چشم ترم
آن ستمگر یک نگه اِنعام نتوانست کرد
@ghazalshermahdishabani
@ghazalbidelhasanhoseyni
بادهٔ ما هیچکس در جام نتوانست کرد
در عدم هم قسمت خاکم همان آوارگیست
مرگْ آغاز مرا انجام نتوانست کرد
رحم کن بر حال محرومی که مانند سپند
سوخت اما نالهای پیغام نتوانست کرد
بینشانم لیک بالی از زبانها میزنم
ای خوش آن عنقا که ساز نام نتوانست کرد
آرزو خون شد، ز استغنای معشوقان مپرس
من دعاها کردم، او دشنام نتوانست کرد
در جنون بگذشت عمر زلف و آن چشم سیاه
یک علاج از روغن بادام نتوانست کرد
عمرها پر زد نفس اما به الفتگاه دل
مرغ ما پرواز جز در دام نتوانست کرد
باد صبحی داشت طوف دامنت اما چه سود؟
گرد ما را جامهٔ احرام نتوانست کرد
نشئه خواهی، آب کن دل را که اینجا هیچکس
بی گداز شیشه، می در جام نتوانست کرد
در جنونزاری که ما حسرتکمین راحتیم
آسمان هم یک نفس آرام نتوانست کرد
گر دلت صاف است از مکروهیِ دنیا چه باک؟
قبح شخص آیینه را بدنام نتوانست کرد
آب زد #بیدل به راهش عمرها چشم ترم
آن ستمگر یک نگه اِنعام نتوانست کرد
@ghazalshermahdishabani
@ghazalbidelhasanhoseyni
Forwarded from شهرزاد
اولین شماره گاهنامه نقد کتاب کودک و نوجوان منتشر شد
گاهنامه نقد کتاب کودک و نوجوان اولین شماره خود، ویژه بهار 1399 را منتشر کرد. این شماره با یاد بیژن پیرنیا، علی رئوف و ابوالقاسم سبطی، سه خادم ادبیات کودک و نوجوان که سال گذشته از دنیا رفتند، منتشر شده است. این گاهنامه ادامه دهنده راه فصلنامه نقد کتاب کودک و نوجوان است که از سال ۱۳۹۳ تا ۱۳۹۸ در 22 شماره از سوی موسسه خانه کتاب منتشر شد.
سیدعلی کاشفی خوانساری در سرمقاله این گاهنامه توضیح داده که تمامی نویسندگان و همکاران این شماره به رایگان همکاری کردهاند و اظهار امیدواری نموده وعده معاونت فرهنگی وزارت ارشاد مبنی بر حمایت از نویسندگان این گاهنامه محقق شود. او از پژوهشگران و منتقدان ادبیات کودک دعوت کرده آثار خود را به این نشانی ارسال کنند: [email protected]
در اولین شماره این گاهنامه، بیست و یک مقاله در موضوعاتی چون نقد داستانهای تالیف و ترجمه، نقد ویراستاری، نقد آثار نویسندگان افغانستان، نقد تطبیقی، نقد شعر، نقد ادبیات دینی، بررسی وضعیت نشر، نقد کتابهای تصویری، نقد جام باشگاههای کتابخوانی، نقد کتابهای درسی و نقد بازنشر منتشر شده است.
نویسندگان مقالات این گاهنامه افرادی چون سمیه آورند، اعظم ایزدی، نسترن حاتمی، لیلا دارابی، مینا ذاکر شهرک، مجید راستی، فاطمه رضایی، فاطمه سرمشقی، مهدی شعبانی، مریم صفاهانی، حسن طاهری اسماعیلی، مینا قربانی ورزی، سیدعلی کاشفی خوانساری، نیلوفر مالک، سندی مومنی، روحالله مهدیپور عمرانی، آذر نجفی و یاشار هدایی هستند.
در این گاهنامه کتابهایی از غلامرضا امامی، غلامرضا حیدری ابهری، کلر ژوبرت، رولد دال، حمیدرضا شاهآبادی، فریدون عموزاده خلیلی، محمدحسین محمدی، هوشنگ مرادی کرمانی، محمدرضا مرزوقی، محمود مفتاحالملک، حسن موسوی و ... مورد بررسی قرار گرفته است.
در تهیه اولین شماره این گاهنامه، مهدی شعبانی، معاد طبری، پریسا حیدری، مهدیه فراهانی، سیده ژاله گلستانه و فاطمه سادات میرصانع همکاری داشتهاند.
اولین شماره گاهنامه نقد کتاب کودک و نوجوان در 300 صفحه و به قیمت 68 هزار تومان از سوی نشر آرون منتشر شده است.
گاهنامه نقد کتاب کودک و نوجوان اولین شماره خود، ویژه بهار 1399 را منتشر کرد. این شماره با یاد بیژن پیرنیا، علی رئوف و ابوالقاسم سبطی، سه خادم ادبیات کودک و نوجوان که سال گذشته از دنیا رفتند، منتشر شده است. این گاهنامه ادامه دهنده راه فصلنامه نقد کتاب کودک و نوجوان است که از سال ۱۳۹۳ تا ۱۳۹۸ در 22 شماره از سوی موسسه خانه کتاب منتشر شد.
سیدعلی کاشفی خوانساری در سرمقاله این گاهنامه توضیح داده که تمامی نویسندگان و همکاران این شماره به رایگان همکاری کردهاند و اظهار امیدواری نموده وعده معاونت فرهنگی وزارت ارشاد مبنی بر حمایت از نویسندگان این گاهنامه محقق شود. او از پژوهشگران و منتقدان ادبیات کودک دعوت کرده آثار خود را به این نشانی ارسال کنند: [email protected]
در اولین شماره این گاهنامه، بیست و یک مقاله در موضوعاتی چون نقد داستانهای تالیف و ترجمه، نقد ویراستاری، نقد آثار نویسندگان افغانستان، نقد تطبیقی، نقد شعر، نقد ادبیات دینی، بررسی وضعیت نشر، نقد کتابهای تصویری، نقد جام باشگاههای کتابخوانی، نقد کتابهای درسی و نقد بازنشر منتشر شده است.
نویسندگان مقالات این گاهنامه افرادی چون سمیه آورند، اعظم ایزدی، نسترن حاتمی، لیلا دارابی، مینا ذاکر شهرک، مجید راستی، فاطمه رضایی، فاطمه سرمشقی، مهدی شعبانی، مریم صفاهانی، حسن طاهری اسماعیلی، مینا قربانی ورزی، سیدعلی کاشفی خوانساری، نیلوفر مالک، سندی مومنی، روحالله مهدیپور عمرانی، آذر نجفی و یاشار هدایی هستند.
در این گاهنامه کتابهایی از غلامرضا امامی، غلامرضا حیدری ابهری، کلر ژوبرت، رولد دال، حمیدرضا شاهآبادی، فریدون عموزاده خلیلی، محمدحسین محمدی، هوشنگ مرادی کرمانی، محمدرضا مرزوقی، محمود مفتاحالملک، حسن موسوی و ... مورد بررسی قرار گرفته است.
در تهیه اولین شماره این گاهنامه، مهدی شعبانی، معاد طبری، پریسا حیدری، مهدیه فراهانی، سیده ژاله گلستانه و فاطمه سادات میرصانع همکاری داشتهاند.
اولین شماره گاهنامه نقد کتاب کودک و نوجوان در 300 صفحه و به قیمت 68 هزار تومان از سوی نشر آرون منتشر شده است.
یکم مهرماه زادروز #حسین_منزوی گرامی باد
مژگان به هم بزن که بپاشی جهان من
کوبی زمین من به سر آسمان من
درمان نخواستم ز تو من درد خواستم
یک درد ماندگار! بلایت به جان من
میسوزم از تبی که دماسنج عشق را
از هُرم خود گداخته زیر زبان من
تشخیص درد من به دل خود حواله کن
آه ای طبیب دردفروش جوان من!
نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را
تا خون بدل به باده شود در رگان من
گفتی: غریب شهر منی، این چه غربت است
کاین شهر از تو میشنود داستان من!
خاکستریست شهر من آری و من در آن
آن مجمری که آتش زرتشت از آن من
زین پیش اگر که نصف جهان بود، بعد از این
با تو شود تمامِ جهان اصفهان من!
#حسین_منزوی
@ghazalshermahdishabani
مژگان به هم بزن که بپاشی جهان من
کوبی زمین من به سر آسمان من
درمان نخواستم ز تو من درد خواستم
یک درد ماندگار! بلایت به جان من
میسوزم از تبی که دماسنج عشق را
از هُرم خود گداخته زیر زبان من
تشخیص درد من به دل خود حواله کن
آه ای طبیب دردفروش جوان من!
نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را
تا خون بدل به باده شود در رگان من
گفتی: غریب شهر منی، این چه غربت است
کاین شهر از تو میشنود داستان من!
خاکستریست شهر من آری و من در آن
آن مجمری که آتش زرتشت از آن من
زین پیش اگر که نصف جهان بود، بعد از این
با تو شود تمامِ جهان اصفهان من!
#حسین_منزوی
@ghazalshermahdishabani
ای باغبان! ای باغبان! آمد خزان، آمد خزان
بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان، بنگر نشان
ای باغبان! هین! گوش کن، نالهیْ درختان نوش کن
نوحهکنان از هر طرف، صد بیزبان، صد بیزبان
هرگز نباشد بیسبب گریان دو چشم و خشکْ لب
نبْوَد کسی بی درد دل، رخْ زعفران، رخْ زعفران
حاصل، درآمد زاغ غم در باغ و میکوبد قدم
پرسان به افسوس و ستم: کو گلْستان؟ کو گلْستان؟
کو سوسن و کو نسترن؟ کو سرو و لاله وْ یاسمن؟
کو سبزپوشان چمن؟ کو ارغوان؟ کو ارغوان؟
کو میوهها را دایگان؟ کو شهد و شکّرْ رایگان؟
خشک است از شیر روان، هر شیردان، هر شیردان
کو بلبل شیرینفنم؟ کو فاختهیْ کوکوزنم؟
طاووس خوب چون صنم؟ کو طوطیان؟ کو طوطیان؟
خورده چو آدم دانهای، افتاده از کاشانهای
پرّیده تاج و حُلهشان زین افتنان، زین افتنان
گلشن چو آدم مستضر، هم نوحهگر، هم منتظر
چون گفتشان لاتقنطوا ذوالامتنان، ذو الامتنان
جملهیْ درختان صفزده، جامهسیه، ماتمزده
بیبرگ و زار و نوحهگر، زآن امتحان، زآن امتحان
ای لکلک و سالار ده، آخِر جوابی بازده
در قعر رفتی یا شدی بر آسمان؟ بر آسمان؟
گفتند ای زاغ عدو! آن آب بازآید به جو
عالم شود پررنگوبو همچون جنان، همچون جنان
ای زاغ بیهودهسخن، سه ماه دیگر صبر کن
تا دررسد _ کوریّ تو _ عید جهان، عید جهان
ز آواز اسرافیل ما، روشن شود قندیل ما
زنده شویم از مردنِ آن مهر جان، آن مهر جان
تا کی از این انکار و شک؟ کانِ خوشی بین و نمک
بر چرخ پرخونمردمک، بینردبان، بینردبان
#مولوی
@ghazalshermahdishabani
بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان، بنگر نشان
ای باغبان! هین! گوش کن، نالهیْ درختان نوش کن
نوحهکنان از هر طرف، صد بیزبان، صد بیزبان
هرگز نباشد بیسبب گریان دو چشم و خشکْ لب
نبْوَد کسی بی درد دل، رخْ زعفران، رخْ زعفران
حاصل، درآمد زاغ غم در باغ و میکوبد قدم
پرسان به افسوس و ستم: کو گلْستان؟ کو گلْستان؟
کو سوسن و کو نسترن؟ کو سرو و لاله وْ یاسمن؟
کو سبزپوشان چمن؟ کو ارغوان؟ کو ارغوان؟
کو میوهها را دایگان؟ کو شهد و شکّرْ رایگان؟
خشک است از شیر روان، هر شیردان، هر شیردان
کو بلبل شیرینفنم؟ کو فاختهیْ کوکوزنم؟
طاووس خوب چون صنم؟ کو طوطیان؟ کو طوطیان؟
خورده چو آدم دانهای، افتاده از کاشانهای
پرّیده تاج و حُلهشان زین افتنان، زین افتنان
گلشن چو آدم مستضر، هم نوحهگر، هم منتظر
چون گفتشان لاتقنطوا ذوالامتنان، ذو الامتنان
جملهیْ درختان صفزده، جامهسیه، ماتمزده
بیبرگ و زار و نوحهگر، زآن امتحان، زآن امتحان
ای لکلک و سالار ده، آخِر جوابی بازده
در قعر رفتی یا شدی بر آسمان؟ بر آسمان؟
گفتند ای زاغ عدو! آن آب بازآید به جو
عالم شود پررنگوبو همچون جنان، همچون جنان
ای زاغ بیهودهسخن، سه ماه دیگر صبر کن
تا دررسد _ کوریّ تو _ عید جهان، عید جهان
ز آواز اسرافیل ما، روشن شود قندیل ما
زنده شویم از مردنِ آن مهر جان، آن مهر جان
تا کی از این انکار و شک؟ کانِ خوشی بین و نمک
بر چرخ پرخونمردمک، بینردبان، بینردبان
#مولوی
@ghazalshermahdishabani
هی ماهیِ بیجفتِ بازيگوش
تو در حوضکِ اين حياطِ بیسيب و سايه چه میکنی؟
اينجا که نه زادرودِ من است وُ
نه رود و رويای تو ...؟
حالا من از حديثِ آن همه ناروا
روايتنويسِ اندوهِ آدمی شدم،
پس تو چرا
قناعت به گفتوگوی اين گريه کردهای؟
"دست به دلم نگذار
حوصلهی دوباره ديدنِ دريا در من نيست."
عجيب است، بعد از اين همه سال
همين که باز اسمِ دريا میآيد
يک طوری بفهمی نفهمی ... گريهام میگيرد.
ببينم، تو دلتنگ دريا نمیشوی؟!
"اين شما بوديد که هی از هوای رود وُ
چه میدانم ... چراغِ آسمان میگفتيد،
ما هم باور آورديم
که تمامِ رودهای جهان، رو به جانبِ دريا دارند.
چه میدانستيم راهِ دريا دور وُ
ستاره خاموش وُ
خوابِ حادثه بسيار است!
حالا برو
میخواهم کمی با ماهِ بیقرارِ امشب
از شکايتِ سيب و سکوتِ سايه گفتوگو کنم."
نه ماهیِ کوچکِ بیچراغ!
تو اشتباه میکنی،
همهی ما جوری ساده
در شمارشِ رودهای به دريا رسيده ... اشتباه کردهايم.
گاه در حوضکِ خاموش هر شبی حتی
میتوان از تمرينِ رود و چراغ و ترانه، به دريا رسيد.
سیدعلی صالحی
ساده بودم، تو نبودی، باران بود
انتشارات دارینوش/ ۱۳۷۷
@seyyedaliaalehi
تو در حوضکِ اين حياطِ بیسيب و سايه چه میکنی؟
اينجا که نه زادرودِ من است وُ
نه رود و رويای تو ...؟
حالا من از حديثِ آن همه ناروا
روايتنويسِ اندوهِ آدمی شدم،
پس تو چرا
قناعت به گفتوگوی اين گريه کردهای؟
"دست به دلم نگذار
حوصلهی دوباره ديدنِ دريا در من نيست."
عجيب است، بعد از اين همه سال
همين که باز اسمِ دريا میآيد
يک طوری بفهمی نفهمی ... گريهام میگيرد.
ببينم، تو دلتنگ دريا نمیشوی؟!
"اين شما بوديد که هی از هوای رود وُ
چه میدانم ... چراغِ آسمان میگفتيد،
ما هم باور آورديم
که تمامِ رودهای جهان، رو به جانبِ دريا دارند.
چه میدانستيم راهِ دريا دور وُ
ستاره خاموش وُ
خوابِ حادثه بسيار است!
حالا برو
میخواهم کمی با ماهِ بیقرارِ امشب
از شکايتِ سيب و سکوتِ سايه گفتوگو کنم."
نه ماهیِ کوچکِ بیچراغ!
تو اشتباه میکنی،
همهی ما جوری ساده
در شمارشِ رودهای به دريا رسيده ... اشتباه کردهايم.
گاه در حوضکِ خاموش هر شبی حتی
میتوان از تمرينِ رود و چراغ و ترانه، به دريا رسيد.
سیدعلی صالحی
ساده بودم، تو نبودی، باران بود
انتشارات دارینوش/ ۱۳۷۷
@seyyedaliaalehi
فرصت هستی گشاد و بست چشمی بیش نیست
این شبستان روشن است از شمع خاموش شرار
#بیدل
@ghazalshermahdishabani
این شبستان روشن است از شمع خاموش شرار
#بیدل
@ghazalshermahdishabani