Telegram Web Link
ز غصه چاره ندارد دلی که آگاه است
فروغ گوهر بینش چو شمع جان‌کاه است

#بیدل
@ghazalshermahdishabani
غنچه در فکر دهانت ‌گوشه‌گیر خسته‌ای‌ست
گوهر از سودای لعلت سر‌به‌دامن‌بسته‌ای‌ست

نسبت خاصی‌ست اهل عشق را با جور حسن
زخم ما و تیغ نازت ابروی پیوسته‌ای‌ست

بی‌ بلایی نیست از هر جا تراود بوی درد
در نقاب پردهٔ این سازها دل‌خسته‌ای‌ست

ماجرای دل به اظهار دگر محتاج نیست
گوش اگر باشد نفس هم نالهٔ آهسته‌ای‌ست

دردمندی لازم دست تهی افتاده‌است
شیشه تا خالی نمی‌گردد دلِ نشکسته‌ای‌ست

#بیدل
@ghazalshermahdishabani
بیدل تو را می‌خواند
دکلمه غزل‌های بیدل
@GhazalBidelHasanHoseyni
غزل‌شعر
‍ ‍ . #اوزان_کم‌کاربرد (۴) پیشینۀ اوزان کم‌کاربرد در شعر فارسی این مقاله با تکیه بر #خواجو ۵. #مستفعلن_مستفعلن_فع تصویری که پیوست این نوشتار است، مسمطی است که در دیوان خواجوی کرمانی (درگذشته: میانهٔ قرن هشتم)، تصحیح احمد سهیلی خوانساری، صفحات ۳۵۶ _ ۳۵۷ آمده‌است.…
«لعنت»

خواب و خیالی پوچ و خالی: این زندگانی بود و بگذشت
دوران به ترتیب و توالی، سالی به سال افزود و بگذشت

هر اتفاقی چشمه‌ای بود، از هر کناری چشم بگشود
راهی شد و صد جوی و جر شد، صد جوی و جر شد رود و بگذشت

در انتظار عشق بودم، اوهام رنگینم شتابان
گردونه شد، بر گِل گذر کرد، دامانِ من آلود و بگذشت

عمری سرودم یا نوشتم، این ظلم و این ظلمت نفرسود
بر هر ورق راندم قلم را، گامی عبث فرسود و بگذشت

اندیشه‌ام افروخت شمعی، در معبر بادی غضبناک
وآن شعله‌ٔ رقصانِ چالاک، زد حلقه‌ای در دود و بگذشت

کردم به راهش گل‌فشانی، وآن شهسوار آرمانی
چین بر جبین، خشمی، عتابی بر بندگان فرمود و بگذشت

با عمر خود گفتم که دیری، جان کنده‌ای، اکنون چه داری؟
پیش نگاهم، مشت خالی چون لعنتی بگشود و بگذشت

#سیمین_بهبهانی
از دفتر «تازه‌ها»
@ghazalshermahdishabani
Forwarded from برکه‌ی کهن (حمید زارعیِ مرودشت)
bedelDehlavi.apk
11.2 MB


نرم‌افزار غزلیات «بیدلِ دهلوی» بر مبنای دیتابیس گنجور و تصحیح بهداروند.

مخصوصِ اندروید

برای وقت‌هایی که به نت و پی‌دی‌اف دسترسی نداشته باشیم بد نیست.

فضای نرم‌افزار و امکاناتش خوب است.

ـ @berkeye_kohan ـ

بتاب بر شبم ای ماه! ماه تابانم!
که از حضور تو روشن شود شبستانم

ضرورتی‌ست حضورت درست مثل نفس
که یک دقیقه هم از تو جدا نمی‌مانم

تو زندگی به دل ناامید من دادی
امید هر نفس من! خودت بمیرانم!

نوشته‌ام _ تو بخوان کفر _ من نمازی را
که یادی از تو ندارد، دوباره می‌خوانم

به زندگیِ پس از مرگ مؤمنم با تو
نفس که می‌کشی انگار مست ایمانم

#مهدی_شعبانی #غزل
@ghazalshermahdishabani
غزل‌شعر
@literature9 سیمین بهبهانی یک متر و هفتاد صدم از شعر این خانه منم
#اوزان_کم‌کاربرد (۲۱)
#مستفعلن_مفتعلن

۱/۷۰
یک متر و هفتاد صدم افراشت قامت سخنم
یک متر و هفتاد صدم از شعر این خانه منم

یک متر و هفتاد صدم پاکیزگی، ساده‌دلی
جان دلارای غزل، جسم شکیبای زنم

زشت است اگر سیرت من، خود را در او می‌نگری
هی‌ها! ‌که سنگم نزنی! آیینه‌ام، می‌شکنم

از جای برخیزم اگر، پرسایه‌ام، بیدبُنم
بر خاک بنشینم اگر، فرش ظریفم، چمنم

یک مغز و صد بیم عسس، فکر است در چارقدم
یک قلب و صد شور هوس، شعر است در پیرهنم

بر ریشه‌ام تیشه مزن! حیف است افتادن من
در خشکساران شما، سبزم، بلوطم، کهنم

ای‌جملگی دشمن من، جز حق چه گفتم به‌سخن؟
پاداش دشنام شما، آهی به‌نفرین نزنم

انگار من زادمتان، کژتاب و بدخوی و رمان
دست از شما گر بکشم، مهر از شما برنکنم

انگار من زادمتان، ماری که نیشم بزند
من جز مدارا چه کنم با پاره جان و تنم؟

هفتاد سال این گُله‌جا ماندم که از کف نرود
یک متر و هفتاد صدم، گورم به خاک وطنم

#سیمین_بهبهانی
@ghazalshermahdishabani
#دیالوگ ۷۶

راه‌های منتهی به جهنم هم با سنگ‌های نیت خیر هموار شده‌اند.

#خواب_زمستانی (برنده کن ۲۰۱۴)
#نوری_بیلگه_جیلان
فیلمی سرشار از دیالوگ
@ghazalshermahdishabani
تو ‌از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی
دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی

ملامت‌گوی بی‌حاصل ترنج از دست نشناسد
در آن معرض که چون یوسف جمال از پرده بنمایی

به زیورها بیارایند وقتی خوب‌رویان را
تو سیمین‌تن چنان خوبی که زیورها بیارایی

چو بلبل روی گل بیند زبانش در حدیث آید
مرا در رویت از حیرت فروبسته‌ست گویایی

تو با این حسن نتوانی که روی از خلق درپوشی
که همچون آفتاب از جام و حور از جامه پیدایی

تو صاحب‌منصبی جانا! ز مسکینان نیندیشی
تو خواب‌آلوده‌ای، بر چشم بیداران نبخشایی

گرفتم سرو آزادی، نه از ماء مَعین زادی؟!
مکن بیگانگی با ما چو دانستی که از مایی

دعایی گر نمی‌گویی، به دشنامی عزیزم کن
که گر تلخ است، شیرین است از آن لب هرچه فرمایی

گمان از تشنگی بردم که دریا تا کمر باشد
چو پایابم برفت اکنون بدانستم که دریایی

تو خواهی آستین افشان و خواهی روی در هم کش
مگس جایی نخواهد رفتن از دکان حلوایی

قیامت می‌کنی #سعدی بدین شیرین سخن‌گفتن
مسلّم نیست طوطی را در ایامت شکرخایی

@ghazalshermahdishabani
Forwarded from کانال شعر مریم جعفری آذرمانی (مریم جعفری آذرمانی)
تن نیستی برای تو آغوش وا کنم
باید به جای داشتنت ادعا کنم

ای قبله‌ی خصوصیِ بی‌پرده و صریح
من مؤمنِ توام چه نیازی ریا کنم؟

می‌شد، ولی ـ به عکسِ زلیخا ـ دلم نخواست
با حیله‌ی زنانه خودم را خدا کنم

یعنی به افتخار تو، در جشنی از جنون
هی کارد دست‌شان بدهم، خون به پا کنم

یوسف! ببین تمام زنان عاشقِ تواند
مجبورم این میانه، خودم را فدا کنم

پس عاشقِ خودم شدم آخر به جای تو
تا حقِ عشق را به تمامی ادا کنم

#مریم_جعفری_آذرمانی
۵ آبان ۹۷
#کتاب_زنان_دلشده چاپ ۹۸
نشر تمدن علمی (نشر علم)

@Maryam_Jafari_Azarmani
دل با تو سفر کرد و تهی ماند کنارم
اکنون چه دهم عرض خود؟ آیینه ندارم

چون شمع در این بزم، پناهی دگرم نیست
جز گردش رنگی‌ که قضا کرد حصارم

هرچند سرشکم همه‌تن لیک چه حاصل
ابری نشدم تا روم و پیش تو بارم

رحم است به حال من گم‌کرده‌حقیقت
آیینهٔ خورشیدم و با سایه دچارم

در انجمن یأس، چه‌ گویم به چه شغلم؟
در کارگه عجز، ندانم به چه کارم

بارم سر خویش است، به دوش که ببندم؟
خارم دل ریش است، ز پای‌ که برآرم؟

دل‌ گفت به این بی‌کسی، آخِر تو چه چیزی؟
گفتم گلم و دور فکنده‌ست بهارم

ای انجمن ناز! تو خوش باش و طرب کن
من بیدلم و غیر دعا هیچ ندارم

#بیدل
@ghazalshermahdishabani
با هستی‌ام، وداع تو و من چه می‌کند
با فرصت نیامده، رفتن چه می‌کند

فریاد، از که‌ پرسم و پیش که‌ جان دهم
کآن غایب از نظر به دل من چه می‌کند

هستی برای هیچ‌کس آسودگی نخواست
گر دوست این‌ کند به تو، دشمن چه می‌کند

هر شیشه‌دل حریف تک‌وتاز عشق نیست
جایی ‌که مرد ناله‌ کند، زن چه می‌کند

#بیدل
@ghazalshermahdishabani
همه رفتند از اين باغ و طلب در کار است
آنچه از فاخته‌ها ماند همين کوکو ماند ...

#بیدل
@ghazalshermahdishabani
غزل‌شعر
نه وصلت دیده بودم کاش‌کی ای گل! نه هجرانت که جانم در جوانی سوخت، ای جانم به قربانت! تحمل گفتی و من هم که کردم سال‌ها اما چه‌قدر آخر تحمل؟ بلکه یادت رفته پیمانت چو بلبل نغمه‌خوانم تا تو چون گل پاک‌دامانی حذر از خار دامن‌گیر کن، دستم به دامانت تمنای وصالم…
دلی که در دو جهان جز تو هیچ یارش نیست
گرش تو یار نباشی، جهان به کارش نیست 

چنان ز لذت دریا پر است کشتی ما
که بیم ورطه و اندیشهٔ کنارش نیست 

کسی به سان صدف وا کند دهان نیاز
که نازنین‌گهری چون تو در کنارش نیست 

خیال دوست گل‌افشان اشک من دیده‌ست
هزار شکر که این دیده شرمسارش نیست 

نه من ز حلقه دیوانگان عشقم و بس
کدام سلسله دیدی که بیقرارش نیست؟ 

سوار من که ازل تا ابد گذرگه اوست
سری نماند که بر خاکِ رهگذارش نیست

ز تشنه‌کامی خود، آب می‌خورد دل من
کویر سوخته‌جان منّت بهارش نیست 

عروس طبع من ای سایه! هر چه دل ببرد
هنوز دلبری شعر شهریارش نیست

#ابتهاج (ا. ه. سایه)
@ghazalshermahdishabani
حباب از موج هستی دست طاقت شسته می‌گوید
که طاق عمر چون بشکست ممکن نیست تعمیرش

#بیدل
@ghazalshermahdishabani
ز رفتن تو من از عمر بی‌نصیب شدم
سفر تو کردی و من در جهان غریب شدم

#محتشم_کاشانی
@ghazalshermahdishabani
2024/10/03 13:18:56
Back to Top
HTML Embed Code: