دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
نقشی به یاد خط تو بر آب میزدم
نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم
بر کارگاه دیدهٔ بیخواب میزدم
#حافظ
@ghazalshermahdishabani
نقشی به یاد خط تو بر آب میزدم
نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم
بر کارگاه دیدهٔ بیخواب میزدم
#حافظ
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
هر اظهار نظری دربارۀ عشق آن را به تباهی میکشانَد #لف_تالستوی مقدمۀ #مرگ_ایوان_ایلیچ برگردان #حمیدرضا_آتشبرآب نشر #هرمس (1394: 9) @ghazalshermahdishabani
هنوز هم امیدوار بود که دیگر سوسوی درد را نبیند، اما بلادرنگ که به پهلوی خود دست میکشید، میدید که بله، درد میکند و دیگر نمیتوانست آن را فراموش کند. درد ایستاده و از آن سوی گلها دارد مستقیماً به او نگاه میکند. «آیا واقعاً حقیقت دارد که من همینجا، بالای این پرده، درست مثل وسط میدان جنگ، زندگیام فنا شد؟ واقعاً همین بود؟ چه وحشتناک و احمقانه است! نه، ممکن نیست، اصلاً ممکن نیست، ولی همینطور است». به اتاق کار رفت، دراز کشید و دیگربار با افکارش و چشم در چشم درد تنها ماند. هیچ کاری نمیتوانست بکند، تنها قادر بود نگاهش کند و از درون یخ بزند.
#مرگ_ایوان_ایلیچ #تولستوی
مترجم: #حمیدرضا_آتشبرآب
این داستان کوتاه چنددهصفحهای بارها در ایران ترجمه شدهاست: سروش حبیبی، صالح حسینی، احمد گلشیری، کاظم انصاری، لاله بهنام، سالومه مهوشان، یوسف قنبر، صادق سرابی، هوشنگ اسماعیلیان، علیاصغر بهرامی ... در سینما هم از روی آن چند بار اقتباس شدهاست: ایکیرو (زیستن) ساختهٔ آکیرا کوروساوا (۱۹۵۲) که اولین اقتباس سینمایی از مرگ ایوان ایلیچ است. دومین اقتباس از این داستان با عنوان اصلی مرگ ایوان ایلیچ به کارگردانی ایمر میهالفی (۱۹۶۵) است و سومین اقتباس هم با این نام است:
A Question of Faith: The Death of Ivan Ilyich (1979), Director: Colin Nears
@ghazalshermahdishabani
#مرگ_ایوان_ایلیچ #تولستوی
مترجم: #حمیدرضا_آتشبرآب
این داستان کوتاه چنددهصفحهای بارها در ایران ترجمه شدهاست: سروش حبیبی، صالح حسینی، احمد گلشیری، کاظم انصاری، لاله بهنام، سالومه مهوشان، یوسف قنبر، صادق سرابی، هوشنگ اسماعیلیان، علیاصغر بهرامی ... در سینما هم از روی آن چند بار اقتباس شدهاست: ایکیرو (زیستن) ساختهٔ آکیرا کوروساوا (۱۹۵۲) که اولین اقتباس سینمایی از مرگ ایوان ایلیچ است. دومین اقتباس از این داستان با عنوان اصلی مرگ ایوان ایلیچ به کارگردانی ایمر میهالفی (۱۹۶۵) است و سومین اقتباس هم با این نام است:
A Question of Faith: The Death of Ivan Ilyich (1979), Director: Colin Nears
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
#دیالوگ ۴۰ عشق نیروی قدرتمندیه. اگه من بمیرم به خاطر اینه که عشقم نتونسته منو زنده نگه داره. اگه یادم بره عشق چهجوریه، میمیرم. #شکستن_امواج (۱۹۹۶) از #لارس_فونتریه @ghazalshermahdishabani
#دیالوگ ۴۱
جدول حکمِ خلقت خدا رو داره: حدس میزنی، خیال میکنی، یه حرف میذاری تو یه خونه، یه حرف بیطرف، یه حرف بیهدف، اما هر کدوم پایهٔ آزاد یک حقیقتاند، جزء مسلم یک حقیقتاند. یه حرف دیگه، یه حرف دیگه، یه حرف دیگه ... اونوقت میشه واقعیت. یه گل قشنگ، یه ستارهٔ بزرگ، یه کتاب شعر، یه شاعر مهم.
نه! در ابتدا کلمه نبود، در ابتدا حرف بود ...
#خشت_و_آینه (۱۳۴۴)
#ابراهیم_گلستان
@ghazalshermahdishabani
جدول حکمِ خلقت خدا رو داره: حدس میزنی، خیال میکنی، یه حرف میذاری تو یه خونه، یه حرف بیطرف، یه حرف بیهدف، اما هر کدوم پایهٔ آزاد یک حقیقتاند، جزء مسلم یک حقیقتاند. یه حرف دیگه، یه حرف دیگه، یه حرف دیگه ... اونوقت میشه واقعیت. یه گل قشنگ، یه ستارهٔ بزرگ، یه کتاب شعر، یه شاعر مهم.
نه! در ابتدا کلمه نبود، در ابتدا حرف بود ...
#خشت_و_آینه (۱۳۴۴)
#ابراهیم_گلستان
@ghazalshermahdishabani
#دیالوگ ۴۲
الیسا [کاترین دنو]: سالهای عمر مثل مدادپاککنیه که همهچی رو پاک میکنه؛ بهتدریج، نامحسوس و آهستهآهسته حرکت میکنه روی چشما، روی بینی، روی لبا و همه رو کمرنگ میکنه، بیثبات و بینقش. عبور این مدادپاککن رو از تمام اعضای بدنم حس میکنم.
#انیما_پرسا (Anima persa)
معروف به اتاق ممنوع:
The forbidden room
و
Lost Souls
ترجمههای نام فیلم در فارسی:
ارواح گمشده، ارواح دیوانه و دیوانهها آزادند.
اثر #دینو_ریسی (۱۹۷۷)
[بر اساس رمان روح گمشده جیوانی آرپینو]
@ghazalshermahdishabani
الیسا [کاترین دنو]: سالهای عمر مثل مدادپاککنیه که همهچی رو پاک میکنه؛ بهتدریج، نامحسوس و آهستهآهسته حرکت میکنه روی چشما، روی بینی، روی لبا و همه رو کمرنگ میکنه، بیثبات و بینقش. عبور این مدادپاککن رو از تمام اعضای بدنم حس میکنم.
#انیما_پرسا (Anima persa)
معروف به اتاق ممنوع:
The forbidden room
و
Lost Souls
ترجمههای نام فیلم در فارسی:
ارواح گمشده، ارواح دیوانه و دیوانهها آزادند.
اثر #دینو_ریسی (۱۹۷۷)
[بر اساس رمان روح گمشده جیوانی آرپینو]
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
#دیالوگ_شعر در خانهای زندگی میکنم که هیچگاه ویرانش نخواهم کرد. میخواهم تمامی انسانهای قرون و اعصار به درونش آیند و در آن سکنیٰ گزینند. میخواهم که با زنان و کودکانشان بر روی یک نیمکت بنشینم، همان نیمکتی که پدربزرگها بر آن نشستهاند و نوهها بر آن…
#دیالوگ ۴۳
[نویسنده رو به پروفسور]:
تمام تکنولوژی، کورههای ذوبآهن، چرخ طیارهها، همهٔ این دوندگیها و جونکندنها، همهش با هدف کار کمتر و خوردن بیشتره. همهٔ این چیزا مثل عصای زیربغل و پای مصنوعی میمونه. اما وجود بشریت به خاطر اینه که آثار هنری خلق کنه و در اون، طمع و غرضی در کار نیست و با تمام فعالیتهای انسانی فرق داره.
#استاکر (۱۹۷۹)
#آندری_تارکوفسکی
@ghazalshermahdishabani
[نویسنده رو به پروفسور]:
تمام تکنولوژی، کورههای ذوبآهن، چرخ طیارهها، همهٔ این دوندگیها و جونکندنها، همهش با هدف کار کمتر و خوردن بیشتره. همهٔ این چیزا مثل عصای زیربغل و پای مصنوعی میمونه. اما وجود بشریت به خاطر اینه که آثار هنری خلق کنه و در اون، طمع و غرضی در کار نیست و با تمام فعالیتهای انسانی فرق داره.
#استاکر (۱۹۷۹)
#آندری_تارکوفسکی
@ghazalshermahdishabani
ای دل! به کوی عشق، گذاری نمیکنی
اسباب جمع داری و کاری نمیکنی
چوگان حکم در کف و گویی نمیزنی
بازِ ظفر به دست و شکاری نمیکنی
این خون که موج میزند اندر جگر تو را
در کار رنگ و بوی نگاری نمیکنی
مُشکین از آن نشد دم خُلقت که چون صبا
بر خاک کوی دوست، گذاری نمیکنی
ترسم کز این چمن نبری آستین گل
کز گلشنش تحمل خاری نمیکنی
در آستین جان تو صد نافه مُدْرَج است
و آن را فدای طرهٔ یاری نمیکنی
ساغر لطیف و دلکش و میافکنی به خاک
و اندیشه از بلای خماری نمیکنی
#حافظ برو که بندگی پادشاه وقت
گر جمله میکنند تو باری نمیکنی
@ghazalshermahdishabani
سه بیت آغازی و سه بیت پایانی را پرسشی هم میشود خواند.
اسباب جمع داری و کاری نمیکنی
چوگان حکم در کف و گویی نمیزنی
بازِ ظفر به دست و شکاری نمیکنی
این خون که موج میزند اندر جگر تو را
در کار رنگ و بوی نگاری نمیکنی
مُشکین از آن نشد دم خُلقت که چون صبا
بر خاک کوی دوست، گذاری نمیکنی
ترسم کز این چمن نبری آستین گل
کز گلشنش تحمل خاری نمیکنی
در آستین جان تو صد نافه مُدْرَج است
و آن را فدای طرهٔ یاری نمیکنی
ساغر لطیف و دلکش و میافکنی به خاک
و اندیشه از بلای خماری نمیکنی
#حافظ برو که بندگی پادشاه وقت
گر جمله میکنند تو باری نمیکنی
@ghazalshermahdishabani
سه بیت آغازی و سه بیت پایانی را پرسشی هم میشود خواند.
سخن عشق کسی کز لب ما نشنیدهست
بوی پیراهن یوسف ز صبا نشنیدهست
هر که بوی جگر سوختهٔ ما نشنید
بوی ریحان گلستان وفا نشنیدهست
عاشق و شکوهٔ معشوق؟ خدا نپسندد!
در شکست، از دل ما سنگْ صدا نشنیدهست
ساکن ملک رضا شو که در این امنآباد
کسی آواز پر تیر قضا نشنیدهست
خبر مرگ ز بیمار، نهان میدارند
چشم او حال پریشان مرا نشنیدهست
ماتم زندهٔ جاوید چرا باید داشت؟
هیچکس نوحه ز خاک شهدا نشنیدهست
داغ آن نغمهسرایم که در این سبزچمن
بوی پیراهن گل را ز حیا نشنیدهست
از سری جوی سعادت که ز بیپروایی
خبر سایهٔ اقبال هما نشنیدهست
ندهد فرصت گفتار به محتاج، کریم
گوش این طایفه آواز گدا نشنیدهست!
غیر آن غمزه که تا کشتن من همراه است
دیگر از تیغ، کسی حرف وفا نشنیدهست
آنکه از ذکر به مذکور نمیپردازد
از خدا هیچ بهجز نام خدا نشنیدهست
دل خاموش من و حرف شکایت؟ هیهات!
کسی از غنچهٔ تصویر، صدا نشنیدهست
عشق آسوده ز بیطاقتی عشاق است
قبلهٔ ما خبر قبلهنما نشنیدهست
گلشن از نالهٔ ما یک جگر خونین است
بلبلی نیست که آوازهٔ ما نشنیدهست
خون خود را به چه امّید حلال تو کنم؟
که ز دست تو کسی بوی حنا نشنیدهست
#صائب
@ghazalshermahdishabani
بوی پیراهن یوسف ز صبا نشنیدهست
هر که بوی جگر سوختهٔ ما نشنید
بوی ریحان گلستان وفا نشنیدهست
عاشق و شکوهٔ معشوق؟ خدا نپسندد!
در شکست، از دل ما سنگْ صدا نشنیدهست
ساکن ملک رضا شو که در این امنآباد
کسی آواز پر تیر قضا نشنیدهست
خبر مرگ ز بیمار، نهان میدارند
چشم او حال پریشان مرا نشنیدهست
ماتم زندهٔ جاوید چرا باید داشت؟
هیچکس نوحه ز خاک شهدا نشنیدهست
داغ آن نغمهسرایم که در این سبزچمن
بوی پیراهن گل را ز حیا نشنیدهست
از سری جوی سعادت که ز بیپروایی
خبر سایهٔ اقبال هما نشنیدهست
ندهد فرصت گفتار به محتاج، کریم
گوش این طایفه آواز گدا نشنیدهست!
غیر آن غمزه که تا کشتن من همراه است
دیگر از تیغ، کسی حرف وفا نشنیدهست
آنکه از ذکر به مذکور نمیپردازد
از خدا هیچ بهجز نام خدا نشنیدهست
دل خاموش من و حرف شکایت؟ هیهات!
کسی از غنچهٔ تصویر، صدا نشنیدهست
عشق آسوده ز بیطاقتی عشاق است
قبلهٔ ما خبر قبلهنما نشنیدهست
گلشن از نالهٔ ما یک جگر خونین است
بلبلی نیست که آوازهٔ ما نشنیدهست
خون خود را به چه امّید حلال تو کنم؟
که ز دست تو کسی بوی حنا نشنیدهست
#صائب
@ghazalshermahdishabani
از تو کس زمزمهٔ مهر و وفا نشنیدهست
بلکه گوش تو هم این زمزمهها نشنیدهست
جذبهٔ شوق، نسیم تو رساند به مشام
ورنه کس بوی تو از باد صبا نشنیدهست
غم دل آتش دلسوختگان است، فغان
که طرب آمده، آوازهٔ ما نشنیدهست
عزتم بین که برآرندهٔ حاجات هنوز
از لبم نام تو هنگام دعا نشنیدهست!
بدگمان گر شده باشم مشو رنجه که کسی
مهربان، شوخ ستمکارهنما، نشنیدهست!
#عرفی_شیرازی
@ghazalshermahdishabani
بلکه گوش تو هم این زمزمهها نشنیدهست
جذبهٔ شوق، نسیم تو رساند به مشام
ورنه کس بوی تو از باد صبا نشنیدهست
غم دل آتش دلسوختگان است، فغان
که طرب آمده، آوازهٔ ما نشنیدهست
عزتم بین که برآرندهٔ حاجات هنوز
از لبم نام تو هنگام دعا نشنیدهست!
بدگمان گر شده باشم مشو رنجه که کسی
مهربان، شوخ ستمکارهنما، نشنیدهست!
#عرفی_شیرازی
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
از تو کس زمزمهٔ مهر و وفا نشنیدهست بلکه گوش تو هم این زمزمهها نشنیدهست جذبهٔ شوق، نسیم تو رساند به مشام ورنه کس بوی تو از باد صبا نشنیدهست غم دل آتش دلسوختگان است، فغان که طرب آمده، آوازهٔ ما نشنیدهست عزتم بین که برآرندهٔ حاجات هنوز از لبم نام تو…
درباره مصراع «بدگمان گر شده باشم مشو رنجه ...»:
«شو» (show / shaw) در «مشو» هجای مرکب است؛ هجای مرکب شامل صامت + مصوت کوتاه + صامت است یعنی هجاهای نو، رو، شو، دو، به معانی تازه، برو، بشو، بدو و امثالهم هجای بلندند نه کوتاه. در این مصراع مانند تلفظ امروزی فعل امر «بشو» (و بدو و برو و امثالهم) شاعر این مصوت مرکب را کوتاه (sho) گرفتهاست.
@ghazalshermahdishabani
«شو» (show / shaw) در «مشو» هجای مرکب است؛ هجای مرکب شامل صامت + مصوت کوتاه + صامت است یعنی هجاهای نو، رو، شو، دو، به معانی تازه، برو، بشو، بدو و امثالهم هجای بلندند نه کوتاه. در این مصراع مانند تلفظ امروزی فعل امر «بشو» (و بدو و برو و امثالهم) شاعر این مصوت مرکب را کوتاه (sho) گرفتهاست.
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
توضیح دربارهٔ شعر منسوب به نظامی، اجرای محسن چاوشی: این ابیات از قصیدهای در دیوان منسوب به نظامی انتخاب شدهاست. دیوان منسوب به نظامی را در ایران، حسن دستگردی (وحید)، سعید نفیسی و بعدها برات زنجانی تصحیح کردند. در اصالت اشعار این دیوان تردید است زیرا بر…
جانان نکند هرگز، هرگز نکند جانان
شادان دل ما یکدم، یکدم دل ما شادان
#فلکی_شروانی (قرن ۶)
@ghazalshermahdishabani
شادان دل ما یکدم، یکدم دل ما شادان
#فلکی_شروانی (قرن ۶)
@ghazalshermahdishabani
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عشق عشق میآفریند
عشق زندگی میبخشد
زندگی رنج به همراه دارد
رنج دلشوره میآفریند
دلشوره جرئت میبخشد
جرئت اعتماد به همراه دارد
اعتماد امید میآفریند
امید زندگی میبخشد
زندگی عشق میآفریند
عشق عشق میآفریند
#مارگوت_بیکل
#برگردان_شاملو
@ghazalshermahdishabani
عشق زندگی میبخشد
زندگی رنج به همراه دارد
رنج دلشوره میآفریند
دلشوره جرئت میبخشد
جرئت اعتماد به همراه دارد
اعتماد امید میآفریند
امید زندگی میبخشد
زندگی عشق میآفریند
عشق عشق میآفریند
#مارگوت_بیکل
#برگردان_شاملو
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
به مکتب هوس از کیف و کم چه فهمیدی؟ تو فطرت عدمی از عدم چه فهمیدی؟ نظر بر اوج سپهرت بلند تاخت، چه دید؟ سرت به زانو اگر گشت خم چه فهمیدی؟ زبان به حرف گشودی، چه بود آهنگت؟ دو لب دمی که رساندی به هم چه فهمیدی؟ هزار رنگ خطت ریخت از زبان لیکن کسی نگفت تو را ای…
به رکوع سایه منگر، به قیام سایه منگر
مطلب ز سایه قصدی، مطلب ز سایه جانی
#مولوی
قفای سایه دویدی، ز شخص شرمت باد
دل آب گشت، ز دیر و حرم چه فهمیدی؟
#بیدل
@ghazalshermahdishabani
مطلب ز سایه قصدی، مطلب ز سایه جانی
#مولوی
قفای سایه دویدی، ز شخص شرمت باد
دل آب گشت، ز دیر و حرم چه فهمیدی؟
#بیدل
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
#گزیده_غزل از تو شوری به دل بحر و بر انداختهاند آتش عشق تو در خشک و تر انداختهاند محنت عشق تو را حوصلهای درخور نیست پیش غمهای تو دلها سپر انداختهاند هر کجا تیغ نگاه تو علم گشته به ناز بیدلان گاه سپر، گاه سر انداختهاند وه چه بحری که ز شوق گهرت کشتی…
#بیت_خوانی
میکشان را شده از شهد لبت، طبعْ لطیف
تا بدانجای که نُقل از شکر انداختهاند
#طالب_آملی
دیوان، تصحیح شهاب: ۵۱۷
به دلیل وجود شیرینی شهد لبت، طبع میکشان متعادل است و نُقل را از شیرینی انداختهاند و بدان توجهی نمیکنند.
در دیوان طالب، به کوشش شهاب که هزاران غلط تایپی و نگارشی دارد، حرکت نقل را مشخص نکردهاند؛ خوانندهٔ این غزل هم این واژه را مفتوح خواندهاست. به نظر ما نقل با ضمه درست است.
در ارتباط با مصراع نخست طالب:
شعله بی روغن اگر زنده تواند بودن
طبع بی می نکند نشوونما ای ساقی
#صائب
در ارتباط با مصراع دوم طالب:
لب لعلم همان شکّرفشان است
سر زلفم همان دامنکشان است
ز خوشنُقلی که می در جام ریزم
شکر در دامن بادام ریزم
#نظامی
[برای تهیه نقل خوش برای میخواران، لب شکرین در زیر بادام چشم دارم. این ابیات از زبان شیرین رو به خسرو است].
در ارتباط با بیت طالب:
با چند یار پاکضمیر لطیفطبع
صافیدل لطیفهشناس دقیقهیاب
آمیزگارتر به هم از شیر با شکر
پیوندجویتر به هم از نُقل با شراب
#جامی
مبر چیزها را برون ز اعتدال
مکن تارک طبع را پایمال
گر آبت زلال است و نقلت شکر
به اندازه نوش و به اندازه خور
#جامی
@ghazalshermahdishabani
میکشان را شده از شهد لبت، طبعْ لطیف
تا بدانجای که نُقل از شکر انداختهاند
#طالب_آملی
دیوان، تصحیح شهاب: ۵۱۷
به دلیل وجود شیرینی شهد لبت، طبع میکشان متعادل است و نُقل را از شیرینی انداختهاند و بدان توجهی نمیکنند.
در دیوان طالب، به کوشش شهاب که هزاران غلط تایپی و نگارشی دارد، حرکت نقل را مشخص نکردهاند؛ خوانندهٔ این غزل هم این واژه را مفتوح خواندهاست. به نظر ما نقل با ضمه درست است.
در ارتباط با مصراع نخست طالب:
شعله بی روغن اگر زنده تواند بودن
طبع بی می نکند نشوونما ای ساقی
#صائب
در ارتباط با مصراع دوم طالب:
لب لعلم همان شکّرفشان است
سر زلفم همان دامنکشان است
ز خوشنُقلی که می در جام ریزم
شکر در دامن بادام ریزم
#نظامی
[برای تهیه نقل خوش برای میخواران، لب شکرین در زیر بادام چشم دارم. این ابیات از زبان شیرین رو به خسرو است].
در ارتباط با بیت طالب:
با چند یار پاکضمیر لطیفطبع
صافیدل لطیفهشناس دقیقهیاب
آمیزگارتر به هم از شیر با شکر
پیوندجویتر به هم از نُقل با شراب
#جامی
مبر چیزها را برون ز اعتدال
مکن تارک طبع را پایمال
گر آبت زلال است و نقلت شکر
به اندازه نوش و به اندازه خور
#جامی
@ghazalshermahdishabani
در خواب بُدم، مرا خردمندی گفت
کز خواب، کسی را گل شادی نشکفت
کاری چه کنی که با اجل باشد جفت؟
می خور که به زیر خاک میباید خفت
منسوب به #خیام
@ghazalshermahdishabani
کز خواب، کسی را گل شادی نشکفت
کاری چه کنی که با اجل باشد جفت؟
می خور که به زیر خاک میباید خفت
منسوب به #خیام
@ghazalshermahdishabani
کعبه و دیر تسلیکده نیست
دردِ نایابیِ مطلب همهجاست
منکر قدّ دوتا نتوان بود
آنچه برداردت از خویش، عصاست
آن قیامت که اجل میگویند
اگر امرور نباشد فرداست
#بیدل از یأس نداریم گریز
جز دل ما دو جهان در برِ ماست
@ghazalshermahdishabani
دردِ نایابیِ مطلب همهجاست
منکر قدّ دوتا نتوان بود
آنچه برداردت از خویش، عصاست
آن قیامت که اجل میگویند
اگر امرور نباشد فرداست
#بیدل از یأس نداریم گریز
جز دل ما دو جهان در برِ ماست
@ghazalshermahdishabani