اگر قدم ز من ناشکیب واگیری
و گر نظر ز من ناتوان بگردانی
ندانمت ز کجا آن سپر به دست آید
که تیر آه من از آسمان بگردانی
#سعدی
@ghazalshermahdishabani
و گر نظر ز من ناتوان بگردانی
ندانمت ز کجا آن سپر به دست آید
که تیر آه من از آسمان بگردانی
#سعدی
@ghazalshermahdishabani
با فراقت چند سازم؟ برگ تنهاییم نیست
دستگاه صبر و پایاب شکیباییم نیست
ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد
ترس تنهاییست ورنه بیم رسواییم نیست
#سعدی
@ghazalshermahdishabani
دستگاه صبر و پایاب شکیباییم نیست
ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد
ترس تنهاییست ورنه بیم رسواییم نیست
#سعدی
@ghazalshermahdishabani
شور جنون ما و من، جوش فنون وهم و ظن
وقف بهار زندگیست، لیک کجاست زندگی؟
جز به خموشی از حباب صرفهٔ عافیت که دید؟
ای نفس! آنقدر مبال تنگقباست زندگی
بیدل! از این سراب وهم، جام فریب خوردهای
تا به عدم نمیرسی دورنماست زندگی
#بیدل
[نسخهٔ کتابخانهٔ رامپور هند، ج ۲، ص ۱۶۳۵. در چاپهای کابل (خالمحمد خسته) و ایران (اکبر بهداروند، فرید مرادی) و هلند (عبدالوهاب فایز) به جای نفس، قفس نوشتهاند، حتی در چاپهایی که نسخه رامپور را اساس قرار دادهاند.]
@ghazalshermahdishabani
وقف بهار زندگیست، لیک کجاست زندگی؟
جز به خموشی از حباب صرفهٔ عافیت که دید؟
ای نفس! آنقدر مبال تنگقباست زندگی
بیدل! از این سراب وهم، جام فریب خوردهای
تا به عدم نمیرسی دورنماست زندگی
#بیدل
[نسخهٔ کتابخانهٔ رامپور هند، ج ۲، ص ۱۶۳۵. در چاپهای کابل (خالمحمد خسته) و ایران (اکبر بهداروند، فرید مرادی) و هلند (عبدالوهاب فایز) به جای نفس، قفس نوشتهاند، حتی در چاپهایی که نسخه رامپور را اساس قرار دادهاند.]
@ghazalshermahdishabani
سراغ یک نگاه آشنا از کس نمییابم
جهان چون نرگسستان بیتو شهر کور میباشد
#بیدل
[رقعات، در آوازهای بیدل (منثورات بیدل) تصحیح اکبر بهداروند، نشر نگاه]
@ghazalshermahdishabani
جهان چون نرگسستان بیتو شهر کور میباشد
#بیدل
[رقعات، در آوازهای بیدل (منثورات بیدل) تصحیح اکبر بهداروند، نشر نگاه]
@ghazalshermahdishabani
Marham-googoosh
@y_ardalansarfaraz
با تو نفس کشیدن یعنی غزل شنیدن
رفتن به اوج قصه، بی بالوپر پریدن
#مرهم
ترانهسرا: اردلان سرفراز
خواننده: گوگوش
آهنگساز: فرید زلاند
تنظیمکننده: آندرانیک
#اردلان در پیشانی این ترانه نوشتهاست:
به مرادم، مولای شعر، مولانا #بیدل_دهلوی
(کتاب #از_ریشه_تا_همیشه نشر #ورجاوند ۱۳۸۱، ص ۱۱۵) این ترانه در فیلم «در امتداد شب» پرویز صیاد پخش شد.
@ghazalshermahdishaban
@y_ardalansarfaraz
رفتن به اوج قصه، بی بالوپر پریدن
#مرهم
ترانهسرا: اردلان سرفراز
خواننده: گوگوش
آهنگساز: فرید زلاند
تنظیمکننده: آندرانیک
#اردلان در پیشانی این ترانه نوشتهاست:
به مرادم، مولای شعر، مولانا #بیدل_دهلوی
(کتاب #از_ریشه_تا_همیشه نشر #ورجاوند ۱۳۸۱، ص ۱۱۵) این ترانه در فیلم «در امتداد شب» پرویز صیاد پخش شد.
@ghazalshermahdishaban
@y_ardalansarfaraz
Forwarded from در جستجوی حافظ برتر
@hafezsharafi
کارم ز دور چرخ به سامان نمیرسد
خون شد دلم ز درد و به درمان نمیرسد
با خاک کوی راست شدم همچو خاک از آن
تا آب روی میرود و نان نمیرسد
پیپارهای نمیکنم از هیچ استخوان
تا صد هزار زخم به دندان نمیرسد
سیرم ز جان خود به سر راستان ولی
بیچاره را چه چاره چو فرمان نمیرسد؟
از آرزوست گشته گرانبارِ غم دلم
آوخ که آرزوی من ارزان نمیرسد
یعقوب را دو دیده ز حسرت سپید گشت
و آوازهای ز مصر به کنعان نمیرسد
از حشمت، اهل جهل به کیوان رسیدهاند
جز آه اهل فضل به کیوان نمیرسد
از دستبرد جور زمان اهل فضل را
این غصه بس که دست سوی جان نمی رسد
@hafezsharafi
نسخه بدلها:
2- 813 و 825: با خاک راه راست شدم همچو خاک از آن(خانلری)
نسخۀ بیتاریخ کتابخانۀ ملی تهران: با خاک ره ز روی مزلّت برابرم (سایه)
/ 825: آب رخم همی رود و نان نمیرسد (سایه)
5- 825: از آرزوت
6- 803: غیرت.
7- 803: کیهان
8- 803: بار زمان. این بیت را نسخۀ 825 ندارد. جور زمان از دو نسخۀ دیگر است.
این غزل از جمله غزلهای مشکوک و منسوب به حافظ است. از 4 نسخۀ مکتوب در قرن نهم: 803، 813، 825 و نسخۀ بیتاریخ کتابخانۀ ملی تهران که در دو تصحیح خانلری و سایه در بخش غزلهای مشکوک و منسوب آمده و اِنجوی شیرازی آن را در متن آورده است. این غزل در نسخۀ دکتر همایون فرّخ با تاریخ مشکوک 805 نیز با 7 بیت و تغییراتی ضبط است. قبلاً این غزل را اصلاً شایستۀ توجه نمیدانستم و حتی به دوستی که به آن توجه کرده بود تذکر دادم که مجعول است ولی حالا فکر میکنم غزل بدی نیست و شاید در شرایطی حافظ اینگونه شعری هم سروده باشد به خصوص اینکه این غزل در 3 نسخۀ معتبر 803، 813 و 825 ضبط شده است. در حافظ قدسی بیت تخلصی به این غزل افزوده شده است:
حافظ صبور باش که در راه عاشقی
هر کس که جان نداد به جانان نمیرسد.
@hafezsharafi
کارم ز دور چرخ به سامان نمیرسد
خون شد دلم ز درد و به درمان نمیرسد
با خاک کوی راست شدم همچو خاک از آن
تا آب روی میرود و نان نمیرسد
پیپارهای نمیکنم از هیچ استخوان
تا صد هزار زخم به دندان نمیرسد
سیرم ز جان خود به سر راستان ولی
بیچاره را چه چاره چو فرمان نمیرسد؟
از آرزوست گشته گرانبارِ غم دلم
آوخ که آرزوی من ارزان نمیرسد
یعقوب را دو دیده ز حسرت سپید گشت
و آوازهای ز مصر به کنعان نمیرسد
از حشمت، اهل جهل به کیوان رسیدهاند
جز آه اهل فضل به کیوان نمیرسد
از دستبرد جور زمان اهل فضل را
این غصه بس که دست سوی جان نمی رسد
@hafezsharafi
نسخه بدلها:
2- 813 و 825: با خاک راه راست شدم همچو خاک از آن(خانلری)
نسخۀ بیتاریخ کتابخانۀ ملی تهران: با خاک ره ز روی مزلّت برابرم (سایه)
/ 825: آب رخم همی رود و نان نمیرسد (سایه)
5- 825: از آرزوت
6- 803: غیرت.
7- 803: کیهان
8- 803: بار زمان. این بیت را نسخۀ 825 ندارد. جور زمان از دو نسخۀ دیگر است.
این غزل از جمله غزلهای مشکوک و منسوب به حافظ است. از 4 نسخۀ مکتوب در قرن نهم: 803، 813، 825 و نسخۀ بیتاریخ کتابخانۀ ملی تهران که در دو تصحیح خانلری و سایه در بخش غزلهای مشکوک و منسوب آمده و اِنجوی شیرازی آن را در متن آورده است. این غزل در نسخۀ دکتر همایون فرّخ با تاریخ مشکوک 805 نیز با 7 بیت و تغییراتی ضبط است. قبلاً این غزل را اصلاً شایستۀ توجه نمیدانستم و حتی به دوستی که به آن توجه کرده بود تذکر دادم که مجعول است ولی حالا فکر میکنم غزل بدی نیست و شاید در شرایطی حافظ اینگونه شعری هم سروده باشد به خصوص اینکه این غزل در 3 نسخۀ معتبر 803، 813 و 825 ضبط شده است. در حافظ قدسی بیت تخلصی به این غزل افزوده شده است:
حافظ صبور باش که در راه عاشقی
هر کس که جان نداد به جانان نمیرسد.
@hafezsharafi
Forwarded from درج زیرنویس
[email protected]
7.4 MB
Forwarded from درج زیرنویس
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مستند سیمین بهبهانی
@ghazalshermahdishabani
@ghazalshermahdishabani
Forwarded from آدرس جدید litera999@
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
غزلشعر
مستند سیمین بهبهانی @ghazalshermahdishabani
سیمین در این مصاحبه درباره علت سرایش غزل «یک متر و هفتاد صدم» هم توضیح میدهد. این غزل بر وزن مستفعلن مفتعلن است.
عالم از ما پُر است و ما همه هیچ
آینهخانهایست عکسآباد
#بیدل #ترجیعبند
#روز_عکاس
@ghazalshermahdishabani
آینهخانهایست عکسآباد
#بیدل #ترجیعبند
#روز_عکاس
@ghazalshermahdishabani
Forwarded from کانال شعر مریم جعفری آذرمانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تکهای از مستند سیمین بهبهانی
کارگردان: آرش سنجابی
نشر اختران، زمستان ۱۳۹۴
در بخشی از حرفهایم درباره مرحوم #سیمین_بهبهانی این شعر را هم از او خواندم که امکان انتشار کاملش اینجا نیست.
با این که عنوان اصلی فیلم «سیمین، نیمای غزل» است، یکی از مواردِ اشارهام این بود که عنوان نیمای غزل به دلیل مناقشهبرانگیزبودنِ آن بعضاً مانع از درست دیدن آثار این شاعر شده است و اگر این عنوان را برداریم بهتر و فراتر میتوانیم شعر سیمین را بشناسیم و راحتتر و علمیتر درباره تأثیرگذاری و ارزشهای ادبی و تاریخی او در سیر غزل به بحث بنشینیم.
#مریم_جعفری_آذرمانی
گوشهی چشمم ستارهایست
دیدهای آن را؟ ندیدهام
حبّهی انگور از آسمان
دست فرا برده، چیدهام
حبّهی انگور از آسمان؟
پس تو زمین را ندیدهای
بستر خون است و آتش است
این که در او آرمیدهام
گوشهی چشم مرا ببین
خنجر بهرام سرخ از اوست
روی زمین از چکیدههاش
نقشهی دریا کشیدهام
گریهی خونبار توست؟ نه
بحر گدازان دوزخ است
من همه شب در گدازههاش
همچو حبابی تپیدهام...
#سیمین_بهبهانی
#بخشی_از_شعر
۲۸ مرداد سالگرد درگذشت اوست، یادش گرامی
@Maryam_Jafari_Azarmani
کارگردان: آرش سنجابی
نشر اختران، زمستان ۱۳۹۴
در بخشی از حرفهایم درباره مرحوم #سیمین_بهبهانی این شعر را هم از او خواندم که امکان انتشار کاملش اینجا نیست.
با این که عنوان اصلی فیلم «سیمین، نیمای غزل» است، یکی از مواردِ اشارهام این بود که عنوان نیمای غزل به دلیل مناقشهبرانگیزبودنِ آن بعضاً مانع از درست دیدن آثار این شاعر شده است و اگر این عنوان را برداریم بهتر و فراتر میتوانیم شعر سیمین را بشناسیم و راحتتر و علمیتر درباره تأثیرگذاری و ارزشهای ادبی و تاریخی او در سیر غزل به بحث بنشینیم.
#مریم_جعفری_آذرمانی
گوشهی چشمم ستارهایست
دیدهای آن را؟ ندیدهام
حبّهی انگور از آسمان
دست فرا برده، چیدهام
حبّهی انگور از آسمان؟
پس تو زمین را ندیدهای
بستر خون است و آتش است
این که در او آرمیدهام
گوشهی چشم مرا ببین
خنجر بهرام سرخ از اوست
روی زمین از چکیدههاش
نقشهی دریا کشیدهام
گریهی خونبار توست؟ نه
بحر گدازان دوزخ است
من همه شب در گدازههاش
همچو حبابی تپیدهام...
#سیمین_بهبهانی
#بخشی_از_شعر
۲۸ مرداد سالگرد درگذشت اوست، یادش گرامی
@Maryam_Jafari_Azarmani
Forwarded from برکهی کهن (حمید زارعیِ مرودشت)
🔺بیتی شاهکار از حافظ و برخوردِ ظریفش با زبان🔻
ما را به آبِ دیده شب و روز ماجراست
زآن رهگذر که بر سرِ کویش چرا رود
«حافظ»
ما را ماجراست = مشکل داریم
این بیت در نگاهِ اول به این معناست که من از حسادتِ عبورِ رهگذری غریبه بر سرِ کوی معشوق، آنقدر گریه میکنم که شب و روز از دست اشکم دردسر میکشم.
یعنی شکلِ منثورِ بیت این است: من شب و روز با اشکم دردسر دارم که چرا آن رهگذر بر سرِ کویش میگذرد.
اما با کمی دقت در معنای کلمهی «رهگذر»، معنای دیگری از بیت در برابر دیدهی ما گشوده میشود و دلیلِ عظمتِ حافظ در ادبیات به چشم میآید.
کلمهی «رهگذر» علاوه بر معنیِ «عابر»، به معنای «دلیل و علت» هم است.
در لغتنامهی دهخدا، ذیلِ رهگذر میخوانیم:
به معنی سبب نیز مجازاً استعمال میشود. (آنندراج) (غیاث اللغات) :
گفتم ستاره و فلک از چه مدورند
گفتا جهات لفظ چنین یافت رهگذر.
«ناصرخسرو»
از چه رهگذر است که لباس حداد در بر گرفته اید؟ (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 455).
و دهخدا همین بیتِ حافظ را هم مثال آورده است.
پس «زان رهگذر» یعنی «به آن علت»
در اینجا کلمهی «رهگذر» دیگر معنای عابر نمیدهد و معنای بیت از این منظر اینگونه است:
من هر روز و شب، با همسایههای خانهی معشوقم یا با رقیب یا... دعوا و بحث و ماجرا دارم، به این علت که اشکم بر سر کوی معشوق میرود و _ احتمالا _ کوچه را راه بندان و گِلآلود میکند!
یا با خودِ معشوق ماجرا دارم که میگوید حتا اشکت هم نباید به سرِ کوچهی ما بیاید.
در این تصویر البته اغراقی زیبا وجود دارد که اشک را تا خانهی معشوق جاری میکند. اما ادبیتِ اصیلتر همان استفادهی هولوگرافیکی از کلمهی «رهگذر» است که بیت را تا مرزِ معناگریزی کشانده است.
حافظ این بیت را احتمالاً در برابرِ بیتی از سلمانِ ساوُجی گفته است بدین ترتیب که:
به کوی دوست که خاکش به آبِ دیده گِل است
که بر گذشت که پایش فرو نرفت به گل؟
«سلمان ساوجی»
همانطور که میبینیم، بیتِ سلمان، لطیف و زیباست، اما شگرد و استادیِ حافظ را ندارد. و اینگونه است که حافظ، با نگاه به ادبیاتِ پیش از خود، و تلفیق آن با تکنیکهای نبوغآمیزش، طرزی کاملا شخصی به وجود میآورد و به درجات بالای ادبی نائل میشود.
با مطالعه و غور در آثار پیشینیان و ارائهی تکتیکی ظریف.
ـ @berkeye_kohan ـ
🔺بیتی شاهکار از حافظ و برخوردِ ظریفش با زبان🔻
ما را به آبِ دیده شب و روز ماجراست
زآن رهگذر که بر سرِ کویش چرا رود
«حافظ»
ما را ماجراست = مشکل داریم
این بیت در نگاهِ اول به این معناست که من از حسادتِ عبورِ رهگذری غریبه بر سرِ کوی معشوق، آنقدر گریه میکنم که شب و روز از دست اشکم دردسر میکشم.
یعنی شکلِ منثورِ بیت این است: من شب و روز با اشکم دردسر دارم که چرا آن رهگذر بر سرِ کویش میگذرد.
اما با کمی دقت در معنای کلمهی «رهگذر»، معنای دیگری از بیت در برابر دیدهی ما گشوده میشود و دلیلِ عظمتِ حافظ در ادبیات به چشم میآید.
کلمهی «رهگذر» علاوه بر معنیِ «عابر»، به معنای «دلیل و علت» هم است.
در لغتنامهی دهخدا، ذیلِ رهگذر میخوانیم:
به معنی سبب نیز مجازاً استعمال میشود. (آنندراج) (غیاث اللغات) :
گفتم ستاره و فلک از چه مدورند
گفتا جهات لفظ چنین یافت رهگذر.
«ناصرخسرو»
از چه رهگذر است که لباس حداد در بر گرفته اید؟ (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 455).
و دهخدا همین بیتِ حافظ را هم مثال آورده است.
پس «زان رهگذر» یعنی «به آن علت»
در اینجا کلمهی «رهگذر» دیگر معنای عابر نمیدهد و معنای بیت از این منظر اینگونه است:
من هر روز و شب، با همسایههای خانهی معشوقم یا با رقیب یا... دعوا و بحث و ماجرا دارم، به این علت که اشکم بر سر کوی معشوق میرود و _ احتمالا _ کوچه را راه بندان و گِلآلود میکند!
یا با خودِ معشوق ماجرا دارم که میگوید حتا اشکت هم نباید به سرِ کوچهی ما بیاید.
در این تصویر البته اغراقی زیبا وجود دارد که اشک را تا خانهی معشوق جاری میکند. اما ادبیتِ اصیلتر همان استفادهی هولوگرافیکی از کلمهی «رهگذر» است که بیت را تا مرزِ معناگریزی کشانده است.
حافظ این بیت را احتمالاً در برابرِ بیتی از سلمانِ ساوُجی گفته است بدین ترتیب که:
به کوی دوست که خاکش به آبِ دیده گِل است
که بر گذشت که پایش فرو نرفت به گل؟
«سلمان ساوجی»
همانطور که میبینیم، بیتِ سلمان، لطیف و زیباست، اما شگرد و استادیِ حافظ را ندارد. و اینگونه است که حافظ، با نگاه به ادبیاتِ پیش از خود، و تلفیق آن با تکنیکهای نبوغآمیزش، طرزی کاملا شخصی به وجود میآورد و به درجات بالای ادبی نائل میشود.
با مطالعه و غور در آثار پیشینیان و ارائهی تکتیکی ظریف.
ـ @berkeye_kohan ـ
غزلشعر
🔺بیتی شاهکار از حافظ و برخوردِ ظریفش با زبان🔻 ما را به آبِ دیده شب و روز ماجراست زآن رهگذر که بر سرِ کویش چرا رود «حافظ» ما را ماجراست = مشکل داریم این بیت در نگاهِ اول به این معناست که من از حسادتِ عبورِ رهگذری غریبه بر سرِ کوی معشوق، آنقدر گریه…
لفظ ماجرا (ما جریٰ) آنچه جاری شد را هم متبادر میکند. درباره مقایسه غزلی از سلمان با غزل حافظ در کتاب موسیقی شعر شفیعی کدکنی یک مقاله هست که در این کیمیای هستی ایشان هم آمدهاست.
غزلشعر
برو به کار خود ای واعظ این چه فریاد است؟ مرا فتاده دل از ره، تو را چه افتادهست؟ به کام تا نرساند مرا لبش چو نای نصیحت همه عالم به گوش من باد است دلا منال ز بیداد و جور یار که یار تو را نصیب همین کردهاست و این دادهست اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی اساس…
بر منت ناز و ستم، گرچه بهغایت باشد
حاشلله که مرا از تو شکایت باشد!
جور معشوق همهوقت نباشد ز عتاب
وقت باشد که خود از عین عنایت باشد
من نه آنم که شکایت کنم از دست کسی
خاصه از دست تو، حاشا چه شکایت باشد؟
پادشاهی چه عجب گر ز تو درویشان را
نظر مرحمت و چشم رعایت باشد!
چارهای کن که مرا صبر به غایت برسید
صبر پیداست که خود تا به چه غایت باشد
روز مهر تو نهایت نپذیرد که مرا
مطلع هر غزلی صبح بدایت باشد
خاک پای تو به جان میخرم ار دست دهد
اثر دولت و آثار کفایت باشد
در بیابان تمنا همه سر گردانند*
تا که را سوی تو توفیق و هدایت باشد؟
نیست این بادیه را حد و در این ره، سلمان
اینچنین بادیه بیحدونهایت باشد
* یا: سرگرداناند
#سلمان_ساوجی
@ghazalshermahdishabani
حاشلله که مرا از تو شکایت باشد!
جور معشوق همهوقت نباشد ز عتاب
وقت باشد که خود از عین عنایت باشد
من نه آنم که شکایت کنم از دست کسی
خاصه از دست تو، حاشا چه شکایت باشد؟
پادشاهی چه عجب گر ز تو درویشان را
نظر مرحمت و چشم رعایت باشد!
چارهای کن که مرا صبر به غایت برسید
صبر پیداست که خود تا به چه غایت باشد
روز مهر تو نهایت نپذیرد که مرا
مطلع هر غزلی صبح بدایت باشد
خاک پای تو به جان میخرم ار دست دهد
اثر دولت و آثار کفایت باشد
در بیابان تمنا همه سر گردانند*
تا که را سوی تو توفیق و هدایت باشد؟
نیست این بادیه را حد و در این ره، سلمان
اینچنین بادیه بیحدونهایت باشد
* یا: سرگرداناند
#سلمان_ساوجی
@ghazalshermahdishabani
گر سر صحبت این بیسروپایت باشد
بر سر و چشم من دلشده جایت باشد
پای اگر بر سر من مینهی، اینک سر و چشم
سرم آنجا بوَد ای دوست که پایت باشد
بنده چون زآنِ تو و بندهسرا خانهٔ توست
هر زمان از چه سبب عزم سرایت باشد؟
بیگه است امشب و وقتی خوش و یاران سرمست
در چنین وقت تمنای کجایت باشد؟
چون وصالت بهتضرع ز خدا خواستهام
نروی امشب اگر ترس خدایت باشد
خواب اگر میبردت، حاجت پرسیدن نیست
تکیه فرمای هر آنجا که رضایت باشد
ور حجابی کنی از همنفسان شرم مدار
خانه خالی کنم ار زآنکه هوایت باشد
ور دگر رای شرابت نبوَد باکی نیست
آنقدر نوش کن از باده که رایت باشد
دل به جور تو نهادم چو روا میداری
که روانم هدف تیر بلایت باشد
گر سر وصل گدایی چو منت نیست رواست
پادشاهی تو، چه پروای گدایت باشد؟!
گوش کن نغمهٔ خواجو و سراییدن مرغ
گر سر زمزمهٔ نغمهسرایت باشد
#خواجوی_کرمانی
@ghazalshermahdishabani
بر سر و چشم من دلشده جایت باشد
پای اگر بر سر من مینهی، اینک سر و چشم
سرم آنجا بوَد ای دوست که پایت باشد
بنده چون زآنِ تو و بندهسرا خانهٔ توست
هر زمان از چه سبب عزم سرایت باشد؟
بیگه است امشب و وقتی خوش و یاران سرمست
در چنین وقت تمنای کجایت باشد؟
چون وصالت بهتضرع ز خدا خواستهام
نروی امشب اگر ترس خدایت باشد
خواب اگر میبردت، حاجت پرسیدن نیست
تکیه فرمای هر آنجا که رضایت باشد
ور حجابی کنی از همنفسان شرم مدار
خانه خالی کنم ار زآنکه هوایت باشد
ور دگر رای شرابت نبوَد باکی نیست
آنقدر نوش کن از باده که رایت باشد
دل به جور تو نهادم چو روا میداری
که روانم هدف تیر بلایت باشد
گر سر وصل گدایی چو منت نیست رواست
پادشاهی تو، چه پروای گدایت باشد؟!
گوش کن نغمهٔ خواجو و سراییدن مرغ
گر سر زمزمهٔ نغمهسرایت باشد
#خواجوی_کرمانی
@ghazalshermahdishabani