صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینهٔ آن گیاه عجیبیست
که در انتهای صمیمیت حزن میروید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیشبینی نمیکرد
و خاصیت عشق این است
کسی نیست
بیا زندگی را بدزدیم، آنوقت
میان دو دیدار قسمت کنیم
بیا با هم از حالت سنگ، چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیزها را ببینیم
ببین! عقربکهای فواره در صفحهٔ ساعت حوض
زمان را به گَردی بدل میکنند!
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشیام
بیا ذوب کن در کف دست من جِرم نورانی عشق را
مرا گرم کن
(و یکبار هم در بیابان کاشان، هوا ابر شد
و باران تندی گرفت
و سردم شد، آنوقت در پشت یک سنگ،
اجاق شقایق مرا گرم کرد)
در این کوچههایی که تاریک هستند
من از حاصل ضرب تردید و کبریت میترسم
من از سطح سیمانی قرن میترسم
بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرِّثقیل است
مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزّات
اگر کاشف معدن صبح آمد، صدا کن مرا
و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشتهای تو، بیدار خواهم شد
و آنوقت
حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم وَ افتاد
حکایت کن از گونههایی که من خواب بودم وَ تر شد
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند؟
در آن گیروداری که چرخ زرهپوش از روی رؤیای کودک گذر داشت
قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست؟
بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد؟
چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد؟
چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید؟
و آنوقت من مثل ایمانی از تابش استوا گرم،
تو را در سرآغاز یک باغ خواهم نشانید.
#سهراب_سپهری
@ghazalshermahdishabani
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینهٔ آن گیاه عجیبیست
که در انتهای صمیمیت حزن میروید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیشبینی نمیکرد
و خاصیت عشق این است
کسی نیست
بیا زندگی را بدزدیم، آنوقت
میان دو دیدار قسمت کنیم
بیا با هم از حالت سنگ، چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیزها را ببینیم
ببین! عقربکهای فواره در صفحهٔ ساعت حوض
زمان را به گَردی بدل میکنند!
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشیام
بیا ذوب کن در کف دست من جِرم نورانی عشق را
مرا گرم کن
(و یکبار هم در بیابان کاشان، هوا ابر شد
و باران تندی گرفت
و سردم شد، آنوقت در پشت یک سنگ،
اجاق شقایق مرا گرم کرد)
در این کوچههایی که تاریک هستند
من از حاصل ضرب تردید و کبریت میترسم
من از سطح سیمانی قرن میترسم
بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرِّثقیل است
مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزّات
اگر کاشف معدن صبح آمد، صدا کن مرا
و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشتهای تو، بیدار خواهم شد
و آنوقت
حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم وَ افتاد
حکایت کن از گونههایی که من خواب بودم وَ تر شد
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند؟
در آن گیروداری که چرخ زرهپوش از روی رؤیای کودک گذر داشت
قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست؟
بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد؟
چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد؟
چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید؟
و آنوقت من مثل ایمانی از تابش استوا گرم،
تو را در سرآغاز یک باغ خواهم نشانید.
#سهراب_سپهری
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
#دیالوگ ۶۶ کتابو بخون، نمرهٔ عالی بگیر ولی هر خوراکی رو که به خوردت میده قورت نده! #تاریخ_مجهول_آمریکا (۱۹۹۸) #تونی_کی @ghazalshermahdishabani
#دیالوگ ۶۷
این شهر شده مثل یه دریا، اگه آدم یه قرار ملاقات درستی نذاره، ممکنه هر دو نفر هم بیست سال تو این شهر باشیم، همدیگه رو نبینیم.
#بوی_کافور_عطر_یاس
#بهمن_فرمانآرا
@ghazalshermahdishabani
این شهر شده مثل یه دریا، اگه آدم یه قرار ملاقات درستی نذاره، ممکنه هر دو نفر هم بیست سال تو این شهر باشیم، همدیگه رو نبینیم.
#بوی_کافور_عطر_یاس
#بهمن_فرمانآرا
@ghazalshermahdishabani
عاشقان زبان فارسی
«مست می بیدار گردد، نیمشب»¹ فرمود شیخ؛
این اگرچه قول شیخ است²، نیست جای اعتماد
من میای دانم که هرگه مست آن گردد کسی
سر ز مستی برندارد روز محشر، بامداد
شعر از #ادوارد_براون
۱. مستِ می بیدار گردد نیمشب
مست ساقیْ روز محشر، بامداد
گلستان، باب عشق و جوانی.
۲. اهل عروض میداند که در این مصراع، حرف «ت» در است از وزن ساقط است و انگار «اس» میخوانیم [به قول زندهیاد نجفی، وزنش معیوب است] این جزء اختیارات قدیم شعر فارسی هم بودهاست. پروفسور براون ایرانی نبود و این اشکال از وی قابلاغماض است.
شگفتا از عشق و ارادت مستشرقان نابغه به ادبیات فارسی و زبان و فرهنگ ایرانی.
@ghazalshermahdishabani
«مست می بیدار گردد، نیمشب»¹ فرمود شیخ؛
این اگرچه قول شیخ است²، نیست جای اعتماد
من میای دانم که هرگه مست آن گردد کسی
سر ز مستی برندارد روز محشر، بامداد
شعر از #ادوارد_براون
۱. مستِ می بیدار گردد نیمشب
مست ساقیْ روز محشر، بامداد
گلستان، باب عشق و جوانی.
۲. اهل عروض میداند که در این مصراع، حرف «ت» در است از وزن ساقط است و انگار «اس» میخوانیم [به قول زندهیاد نجفی، وزنش معیوب است] این جزء اختیارات قدیم شعر فارسی هم بودهاست. پروفسور براون ایرانی نبود و این اشکال از وی قابلاغماض است.
شگفتا از عشق و ارادت مستشرقان نابغه به ادبیات فارسی و زبان و فرهنگ ایرانی.
@ghazalshermahdishabani
یاران من بیایید
با دردهایتان
و بار دردتان را
در زخم قلب من بتکانید
من زندهام به رنج
میسوزدم چراغ تن از درد
یاران من بیایید
با دردهایتان
و زهر دردتان را
در زخم قلب من بچکانید
#احمد_شاملو
@ghazalshermahdishabani
با دردهایتان
و بار دردتان را
در زخم قلب من بتکانید
من زندهام به رنج
میسوزدم چراغ تن از درد
یاران من بیایید
با دردهایتان
و زهر دردتان را
در زخم قلب من بچکانید
#احمد_شاملو
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
@ghazalshermahdishabani نقدهایی دربارۀ آثار #شفیعی_کدکنی شفیعیِ عزیز و مدّعای او #مجتبی_مینوی مجلۀ یغما، تیر 1354، شمارۀ 322. انسان در مَفصلِ پوک و خاک (نقد تصحیح شفیعی در گزیدۀ غزلیّات مولوی) #مهدی_قریب مجلۀ نگین، مهر 1353، شمارۀ 114: 21 ـ 24. نقدها را…
@ghazalshermahdishabani sa.pdf
428.8 KB
مقاله ساختار ساختارها
دکتر شفیعی کدکنی
چکیده:
بر اساس تأملات فرمالیستهای روس و دانشمندانی چون لوی اشتروس در باب مفهوم ساخت و ویژگیهای آن، هرگونه تغییر در درون یک ساختْ مجموعه عناصر سازنده آن ساخت را تحت تأثیر قرار میدهد. این تحولات مربوط به ساختار ساختارهای هر دوره است. هرگاه ساختار ساختارها در اوج باشد، ساختارهای دیگر نمیتوانند در انحطاط مطلق باشند و برعکس. وقتی از این دیدگاه به تاریخ فرهنگ ایران عصر اسلامی نگاه کنیم، حدود قرن چهارم عصری است که ساختار ساختارها در اوج است و بنابراین همه ساختارهای کوچکتر چون شعر، نثر، موسیقی، عرفان، طب و معماری نیز در جایگاه بلندی قرار دارند. آنچه فرهنگ ایرانی و ساختار کلان آن را در عصر فردوسی و بیرونی برجستگی ویژه بخشیدهاست «آزادی خرد» است که در منازعات اشاعره و معتزله به چشم میآید. وقتی تفکر اشعری بر فرهنگ ایرانی حاکم شد، چراغ خرد به خاموشی گرایید و ساختار ساختارهایی که بر محور «یقین» استوار شده بود جای خود را به «حجیت ظن» سپرد و گزارههای گمانی جای گزارههای منطقی را گرفتند.
@ghazalshermahdishabani
دکتر شفیعی کدکنی
چکیده:
بر اساس تأملات فرمالیستهای روس و دانشمندانی چون لوی اشتروس در باب مفهوم ساخت و ویژگیهای آن، هرگونه تغییر در درون یک ساختْ مجموعه عناصر سازنده آن ساخت را تحت تأثیر قرار میدهد. این تحولات مربوط به ساختار ساختارهای هر دوره است. هرگاه ساختار ساختارها در اوج باشد، ساختارهای دیگر نمیتوانند در انحطاط مطلق باشند و برعکس. وقتی از این دیدگاه به تاریخ فرهنگ ایران عصر اسلامی نگاه کنیم، حدود قرن چهارم عصری است که ساختار ساختارها در اوج است و بنابراین همه ساختارهای کوچکتر چون شعر، نثر، موسیقی، عرفان، طب و معماری نیز در جایگاه بلندی قرار دارند. آنچه فرهنگ ایرانی و ساختار کلان آن را در عصر فردوسی و بیرونی برجستگی ویژه بخشیدهاست «آزادی خرد» است که در منازعات اشاعره و معتزله به چشم میآید. وقتی تفکر اشعری بر فرهنگ ایرانی حاکم شد، چراغ خرد به خاموشی گرایید و ساختار ساختارهایی که بر محور «یقین» استوار شده بود جای خود را به «حجیت ظن» سپرد و گزارههای گمانی جای گزارههای منطقی را گرفتند.
@ghazalshermahdishabani
چه دلها بردی ای ساقی! به ساق فتنهانگیزت
دریغا بوسهْ چندی بر زنخدان دلاویزت
خدنگ غمزه از هرسو نهان انداختن تا کی
سپر انداخت عقل از دست ناوکهای خونریزت
برآمیزی و بگریزی و بنمایی و بربایی
فغان از قهر لطفاندود و زهر شکّرآمیزت
لب شیرینت ار شیرین بدیدی در سخن گفتن
بر او شکرانه بودی گر بدادی ملک پرویزت
جهان از فتنه و آشوب یک چندی برآسودی
اگرنه روی شهرآشوب و چشم فتنهانگیزت
دگر رغبت کجا ماند کسی را سوی هشیاری
چو بیند دست در آغوش مستان سحرخیزت
دمادم درکش ای #سعدی شراب صرف و دم درکش
که با مستان مجلس درنگیرد زهد و پرهیزت
@ghazalshermahdishabani
دریغا بوسهْ چندی بر زنخدان دلاویزت
خدنگ غمزه از هرسو نهان انداختن تا کی
سپر انداخت عقل از دست ناوکهای خونریزت
برآمیزی و بگریزی و بنمایی و بربایی
فغان از قهر لطفاندود و زهر شکّرآمیزت
لب شیرینت ار شیرین بدیدی در سخن گفتن
بر او شکرانه بودی گر بدادی ملک پرویزت
جهان از فتنه و آشوب یک چندی برآسودی
اگرنه روی شهرآشوب و چشم فتنهانگیزت
دگر رغبت کجا ماند کسی را سوی هشیاری
چو بیند دست در آغوش مستان سحرخیزت
دمادم درکش ای #سعدی شراب صرف و دم درکش
که با مستان مجلس درنگیرد زهد و پرهیزت
@ghazalshermahdishabani
اگر به لطف بخوانی مَزید الطاف است
وگر به قهر برانی درون ما صاف است
بیان وصف تو گفتن نه حد امکان است
چرا که وصف تو بیرون ز حد اوصاف است
#حافظ
@ghazalshermahdishabani
وگر به قهر برانی درون ما صاف است
بیان وصف تو گفتن نه حد امکان است
چرا که وصف تو بیرون ز حد اوصاف است
#حافظ
@ghazalshermahdishabani
Forwarded from غزلشعر
Forwarded from غزلشعر
A teacher affects eternity; he can never tell where his influence stops.
Henry Brooks Adams (1838 _ 1918)
یک آموزگار بر ابدیت اثر میگذارد و هرگز نمیتواند بگوید که نفوذش در کجا متوقف میشود.
#هنری_آدامز
The Teaching Instinct: Explorations Into What Makes Us Human, By Kip Téllez, Routledge, 2016, P: 14.
@ghazalshermahdishabani
Henry Brooks Adams (1838 _ 1918)
یک آموزگار بر ابدیت اثر میگذارد و هرگز نمیتواند بگوید که نفوذش در کجا متوقف میشود.
#هنری_آدامز
The Teaching Instinct: Explorations Into What Makes Us Human, By Kip Téllez, Routledge, 2016, P: 14.
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
@ghazalshermahdishabani دستور خط. پیدیاف.pdf
پیوستهنویسی بر پایهٔ شیوهٔ فرهنگستان زبان فارسی *
اداتِ ربطِ بلکه، آنچه، آنکه (نه در معنیِ آن کسی که)، اینکه، اینجا، آنجا و وانگهی.
واژههای غیرسادهٔ دوهجایی: بهتر، کمتر، بیشتر، مهتر، کهتر.
پسوند جمعِ ها در غیر از موارد زیر:
هرگاه ها بعد از کلمههاى بیگانۀ نامأنوس به کار رود جداست: مرکانتیلیستها، پُزیتیویستها، فرمالیستها؛
هنگامى که بخواهیم اصل کلمه را براى آموزش یا براى برجستهسازى [در متنی] مشخص کنیم، جداست: کتابها، باغها، متمدنها، ایرانىها؛
هرگاه کلمه پردندانه (بیش از سه دندانه) شود و یا به «ط» و «ظ» ختم شود، جداست: پیشبینىها، حساسیتها، استنباطها، تلفّظها؛
هرگاه جمع اسامى خاص مدّنظر باشد، جداست:/سعدىها، فردوسىها، مولوىها، هدایتها؛
کلمه به هاى غیرملفوظ ختم شود، جداست: میوهها، خانهها؛
یا به هاى ملفوظى ختم شود که حرف قبل از آن حرف متّصل (یعنی غیر از د، ذ، ر، ز، ژ، و) باشد، جداست: سفیهها، فقیهها، پیهها، بهها.
به در موارد زیر:
هنگامى که بر سر فعل یا مصدر بیاید (همانکه اصطلاحاً «باى زینت» یا «باى تأکید» خوانده مىشود):
بگفتم، بروم، بنماید، بگفتن (= گفتن).
بهصورت بدین، بدان، بدو، بدیشان به کار رود.
هرگاه [ب] صفت بسازد: بخرد، بشکوه، بهنجار و بنام [بهوش، بگوش، بپا].
حرف «به» که در آغاز بعضى از ترکیبهاى عربى مىآید از نوع حرف اضافۀ فارسى نیست و پیوسته به کلمۀ بعد نوشته مىشود: بعینه، بنفسه، برأیالعین، بشخصه، مابازاء، بذاته.
(هرگاه «باى زینت»، «نون نفى»، «میم نهى» بر سر افعالى که با الف مفتوح یا مضموم آغاز مىشوند (مانند انداختن، افتادن، افکندن) بیاید، «الف» در نوشتن حذف مىشود: بینداز، نیفتاد، میفکن).
بى در کلمه بسیطگونه (یعنى معناى آن دقیقاً مرکب از معانى اجزاى آن نباشد): بیهوده، بیخود، بیراه، بیچاره، بینوا، بیجا.
هم در موارد زیر:
کلمه بسیطگونه باشد: همشهرى، همشیره، همدیگر، همسایه، همین، همان، همچنین، همچنان؛
جزء دوم تکهجایى باشد:
همدرس، همسنگ، همکار، همراه؛
(در صورتى که پیوستهنویسى «هم» با کلمۀ بعد از خود موجب دشوارخوانى شود، مانند همصنف، همصوت، همتیم، جدانویسى آن مرجّح است).
جزء دوم با مصوت «آ» شروع شود: همایش، هماورد، هماهنگ؛
(در صورتى که قبل از حرف «آ» همزه در تلفّظ ظاهر شود، هم جدا نوشته مىشود: همآرزو، همآرمان).
[تبصره: هم بر سر کلماتى که با «الف» یا «م» آغاز مىشود، جدا نوشته مىشود: هماسم، هممرز، هممسلک].
[عدد یک، که بسته به مورد و با توجّه به قواعد دیگر، با هر دو املا (جدا و پیوسته) صحیح است: یکسویه/ یکسویه؛ یکشبه/ یکشبه؛ یکسره/ یکسره؛ یکپارچه/ یکپارچه].
حروف ی و ان در کلمههایى مانند تشنگان، خفتگان، هفتگى، بچگى که در ترکیب، هاى غیرملفوظ آنها حذف شده و بهجاى آن «گ» میانجى آمدهاست.
چه همواره به کلمۀ پیش از خود مىچسبد: آنچه، چنانچه، خوانچه، کتابچه، ماهیچه، کمانچه، قبالهنامچه.
صفات پرسشی با جزء اولِ چه: چرا، چگونه، چقدر، چسان، چطور.
کلمات مرکبى که از ترکیب با پسوند ساخته مىشوند همیشه پیوسته نوشته مىشوند، مگر هنگامى که:
حرف پایانى جزء اوّل با حرف آغازىِ جزء دوم یکسان باشد: نظاممند، آببان [و هممخرج باشند مثل آبپاش].
جزء اوّل آن عدد باشد: پنجگانه، دهگانه، پانزدهگانه [استثنا: بیستگانى (واحد پول) {و دهگان}].
[تبصره: پسوند «وار» از حیث جدا و یا پیوستهنویسى تابع قاعدهاى نیست، در بعضى کلمهها جدا و در بعضى دیگر پیوسته نوشته مىشود: طوطىوار، فردوسىوار، طاووسوار، پرىوار، بزرگوار، سوگوار، خانوار].
مرکبهایى که بسیطگونهاند: آبرو، الفبا، آبشار، نیشکر، رختخواب، یکشنبه، پنجشنبه، سیصد، هفتصد، یکتا، بیستگانى.
جزء دوم با «آ» آغاز شود و تکهجایى باشد: گلاب، پساب، خوشاب، دستاس.
[تبصره: جزء دوم، اگر با «آ» آغاز شود و بیشاز یک هجا داشته باشد، از قاعدهاى تبعیت نمىکند: گاهى پیوسته نوشته مىشود مانند دلاویز، پیشاهنگ، بسامد، و گاهى جدا مانند دانشآموز، دلآگاه، زبانآور].
هرگاه کاهش یا افزایش واجى یا ابدال یا ادغام و مزج یا جابهجایى آوایى در داخل آنها روى داده باشد: چنو، هشیار، ولنگارى، شاهسپرم، نستعلیق، سکنجبین.
مرکبى که دستکم یک جزء آن کاربرد مستقل نداشته باشد: غمخوار، رنگرز، کهربا.
مرکبهایى که جدا نوشتن آنها التباس یا ابهام معنایى ایجاد کند: بهیار، بهروز، بهنام.
کلمههاى مرکبى که جزء دوم آنها تکهجایى باشد و بهصورت رسمى یا نیمهرسمى، جنبۀ سازمانى و ادارى و صنفى یافته باشد: استاندار، بخشدار، کتابدار، آشپز.
* بدیهی است هرچه غیر از این موارد است جدانویسی است؛ حال با نیمجدا (نیمفاصله) نوشته شوند یا فاصلۀ کامل، این دیگر بستگی به ذوق و دانش و روش نویسنده دارد.
@ghazalshermahdishabani
پیوستهنویسی بر پایهٔ شیوهٔ فرهنگستان زبان فارسی
اداتِ ربطِ بلکه، آنچه، آنکه (نه در معنیِ آن کسی که)، اینکه، اینجا، آنجا و وانگهی.
واژههای غیرسادهٔ دوهجایی: بهتر، کمتر، بیشتر، مهتر، کهتر.
پسوند جمعِ ها در غیر از موارد زیر:
هرگاه ها بعد از کلمههاى بیگانۀ نامأنوس به کار رود جداست: مرکانتیلیستها، پُزیتیویستها، فرمالیستها؛
هنگامى که بخواهیم اصل کلمه را براى آموزش یا براى برجستهسازى [در متنی] مشخص کنیم، جداست: کتابها، باغها، متمدنها، ایرانىها؛
هرگاه کلمه پردندانه (بیش از سه دندانه) شود و یا به «ط» و «ظ» ختم شود، جداست: پیشبینىها، حساسیتها، استنباطها، تلفّظها؛
هرگاه جمع اسامى خاص مدّنظر باشد، جداست:/سعدىها، فردوسىها، مولوىها، هدایتها؛
کلمه به هاى غیرملفوظ ختم شود، جداست: میوهها، خانهها؛
یا به هاى ملفوظى ختم شود که حرف قبل از آن حرف متّصل (یعنی غیر از د، ذ، ر، ز، ژ، و) باشد، جداست: سفیهها، فقیهها، پیهها، بهها.
به در موارد زیر:
هنگامى که بر سر فعل یا مصدر بیاید (همانکه اصطلاحاً «باى زینت» یا «باى تأکید» خوانده مىشود):
بگفتم، بروم، بنماید، بگفتن (= گفتن).
بهصورت بدین، بدان، بدو، بدیشان به کار رود.
هرگاه [ب] صفت بسازد: بخرد، بشکوه، بهنجار و بنام [بهوش، بگوش، بپا].
حرف «به» که در آغاز بعضى از ترکیبهاى عربى مىآید از نوع حرف اضافۀ فارسى نیست و پیوسته به کلمۀ بعد نوشته مىشود: بعینه، بنفسه، برأیالعین، بشخصه، مابازاء، بذاته.
(هرگاه «باى زینت»، «نون نفى»، «میم نهى» بر سر افعالى که با الف مفتوح یا مضموم آغاز مىشوند (مانند انداختن، افتادن، افکندن) بیاید، «الف» در نوشتن حذف مىشود: بینداز، نیفتاد، میفکن).
بى در کلمه بسیطگونه (یعنى معناى آن دقیقاً مرکب از معانى اجزاى آن نباشد): بیهوده، بیخود، بیراه، بیچاره، بینوا، بیجا.
هم در موارد زیر:
کلمه بسیطگونه باشد: همشهرى، همشیره، همدیگر، همسایه، همین، همان، همچنین، همچنان؛
جزء دوم تکهجایى باشد:
همدرس، همسنگ، همکار، همراه؛
(در صورتى که پیوستهنویسى «هم» با کلمۀ بعد از خود موجب دشوارخوانى شود، مانند همصنف، همصوت، همتیم، جدانویسى آن مرجّح است).
جزء دوم با مصوت «آ» شروع شود: همایش، هماورد، هماهنگ؛
(در صورتى که قبل از حرف «آ» همزه در تلفّظ ظاهر شود، هم جدا نوشته مىشود: همآرزو، همآرمان).
[تبصره: هم بر سر کلماتى که با «الف» یا «م» آغاز مىشود، جدا نوشته مىشود: هماسم، هممرز، هممسلک].
[عدد یک، که بسته به مورد و با توجّه به قواعد دیگر، با هر دو املا (جدا و پیوسته) صحیح است: یکسویه/ یکسویه؛ یکشبه/ یکشبه؛ یکسره/ یکسره؛ یکپارچه/ یکپارچه].
حروف ی و ان در کلمههایى مانند تشنگان، خفتگان، هفتگى، بچگى که در ترکیب، هاى غیرملفوظ آنها حذف شده و بهجاى آن «گ» میانجى آمدهاست.
چه همواره به کلمۀ پیش از خود مىچسبد: آنچه، چنانچه، خوانچه، کتابچه، ماهیچه، کمانچه، قبالهنامچه.
صفات پرسشی با جزء اولِ چه: چرا، چگونه، چقدر، چسان، چطور.
کلمات مرکبى که از ترکیب با پسوند ساخته مىشوند همیشه پیوسته نوشته مىشوند، مگر هنگامى که:
حرف پایانى جزء اوّل با حرف آغازىِ جزء دوم یکسان باشد: نظاممند، آببان [و هممخرج باشند مثل آبپاش].
جزء اوّل آن عدد باشد: پنجگانه، دهگانه، پانزدهگانه [استثنا: بیستگانى (واحد پول) {و دهگان}].
[تبصره: پسوند «وار» از حیث جدا و یا پیوستهنویسى تابع قاعدهاى نیست، در بعضى کلمهها جدا و در بعضى دیگر پیوسته نوشته مىشود: طوطىوار، فردوسىوار، طاووسوار، پرىوار، بزرگوار، سوگوار، خانوار].
مرکبهایى که بسیطگونهاند: آبرو، الفبا، آبشار، نیشکر، رختخواب، یکشنبه، پنجشنبه، سیصد، هفتصد، یکتا، بیستگانى.
جزء دوم با «آ» آغاز شود و تکهجایى باشد: گلاب، پساب، خوشاب، دستاس.
[تبصره: جزء دوم، اگر با «آ» آغاز شود و بیشاز یک هجا داشته باشد، از قاعدهاى تبعیت نمىکند: گاهى پیوسته نوشته مىشود مانند دلاویز، پیشاهنگ، بسامد، و گاهى جدا مانند دانشآموز، دلآگاه، زبانآور].
هرگاه کاهش یا افزایش واجى یا ابدال یا ادغام و مزج یا جابهجایى آوایى در داخل آنها روى داده باشد: چنو، هشیار، ولنگارى، شاهسپرم، نستعلیق، سکنجبین.
مرکبى که دستکم یک جزء آن کاربرد مستقل نداشته باشد: غمخوار، رنگرز، کهربا.
مرکبهایى که جدا نوشتن آنها التباس یا ابهام معنایى ایجاد کند: بهیار، بهروز، بهنام.
کلمههاى مرکبى که جزء دوم آنها تکهجایى باشد و بهصورت رسمى یا نیمهرسمى، جنبۀ سازمانى و ادارى و صنفى یافته باشد: استاندار، بخشدار، کتابدار، آشپز.
* بدیهی است هرچه غیر از این موارد است جدانویسی است؛ حال با نیمجدا (نیمفاصله) نوشته شوند یا فاصلۀ کامل، این دیگر بستگی به ذوق و دانش و روش نویسنده دارد.
@ghazalshermahdishabani
پیوستهنویسی بر پایهٔ شیوهٔ فرهنگستان زبان فارسی
بودم آن روز در اين میكده از دردكشان
كه نه از تاک، نشان بود و نه از تاکنشان
از خراباتنشينان چه نشان میطلبی؟
بینشان ناشده زیشان نتوان يافت نشان
در ره میكده آن به كه شوی ای دل! خاک
شايد آن مست بدينسو گذرد جرعهفشان
نكتهٔ عشق به تقليد مگو ای واعظ!
بیش از این باده بچش، چاشنی جان بچشان
#جامی! اين خرقۀ پرهيز بینداز كه يار
همدم بیسروپايان شود و رندوَشان
@ghazalshermahdishabani
كه نه از تاک، نشان بود و نه از تاکنشان
از خراباتنشينان چه نشان میطلبی؟
بینشان ناشده زیشان نتوان يافت نشان
در ره میكده آن به كه شوی ای دل! خاک
شايد آن مست بدينسو گذرد جرعهفشان
نكتهٔ عشق به تقليد مگو ای واعظ!
بیش از این باده بچش، چاشنی جان بچشان
#جامی! اين خرقۀ پرهيز بینداز كه يار
همدم بیسروپايان شود و رندوَشان
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
Googoosh – Kavir
#گوگوش
#شاهماهی_موسیقی_ایران
در این هوای دلانگیز، نسیم خنک صبحگاهی، عطرگردانِ دود سیگارهای #سایه شده بود و چهرهٔ سایه با آن ریش تولستویوارش در هالهای از دود، ملکوتی و اسرارآمیز به نظر میرسید. آواز #بنان میشنویم. سایه توجهمان را به نحوهٔ ادای شعر در آواز بنان جلب میکند. از سایه میپرسم به غیر از بنان چه کسی حق شعر را در آواز بیان میکند؟ بیتأمل و با لحن قاطع میگوید:
#گوگوش ... گوگوش ... یه روز به خودش هم گفتم که دو نفر هستن در موسیقی ما که وقتی کلماتو در آواز یا تصنیف بیان میکنن، اصلاً نظیر ندارن؛ یعنی کلمات چنان سر جاشه و درسته و با حالته که اصلاً نمیشه توصیف کرد: یکی بنانه، یکی هم شمایین.
...
گوگوش اگر در جایی به غیر از ایران به دنیا اومده بود، یه هنرمند جهانی شده بود. یه تصنیف فرانسوی خونده با اینکه یک کلمه فرانسوی بلد نیست. از دوستهای فرانسویام پرسیدم چطوره این تصنیف؟ گفتند: «اصلاً نمیشه باور کرد که خوانندۀ فرانسوی نیست!» یک استعداد عجیب و غریبه ...
پیر پرنیاناندیش، مصاحبه با ابتهاج، میلاد عظیمی، نشر سخن ۱۳۹۱: ۳۹۵ _ ۳۹۶.
@ghazalshermahdishabani
#شاهماهی_موسیقی_ایران
در این هوای دلانگیز، نسیم خنک صبحگاهی، عطرگردانِ دود سیگارهای #سایه شده بود و چهرهٔ سایه با آن ریش تولستویوارش در هالهای از دود، ملکوتی و اسرارآمیز به نظر میرسید. آواز #بنان میشنویم. سایه توجهمان را به نحوهٔ ادای شعر در آواز بنان جلب میکند. از سایه میپرسم به غیر از بنان چه کسی حق شعر را در آواز بیان میکند؟ بیتأمل و با لحن قاطع میگوید:
#گوگوش ... گوگوش ... یه روز به خودش هم گفتم که دو نفر هستن در موسیقی ما که وقتی کلماتو در آواز یا تصنیف بیان میکنن، اصلاً نظیر ندارن؛ یعنی کلمات چنان سر جاشه و درسته و با حالته که اصلاً نمیشه توصیف کرد: یکی بنانه، یکی هم شمایین.
...
گوگوش اگر در جایی به غیر از ایران به دنیا اومده بود، یه هنرمند جهانی شده بود. یه تصنیف فرانسوی خونده با اینکه یک کلمه فرانسوی بلد نیست. از دوستهای فرانسویام پرسیدم چطوره این تصنیف؟ گفتند: «اصلاً نمیشه باور کرد که خوانندۀ فرانسوی نیست!» یک استعداد عجیب و غریبه ...
پیر پرنیاناندیش، مصاحبه با ابتهاج، میلاد عظیمی، نشر سخن ۱۳۹۱: ۳۹۵ _ ۳۹۶.
@ghazalshermahdishabani
غزلشعر
#گوگوش #شاهماهی_موسیقی_ایران در این هوای دلانگیز، نسیم خنک صبحگاهی، عطرگردانِ دود سیگارهای #سایه شده بود و چهرهٔ سایه با آن ریش تولستویوارش در هالهای از دود، ملکوتی و اسرارآمیز به نظر میرسید. آواز #بنان میشنویم. سایه توجهمان را به نحوهٔ ادای شعر در…
#گوگوش در مورد دو تصنیف (ترانه) فرانسویاش میگوید:
در سال ۱۳۵۰ طی عقد قرارداد و دعوت کمپانی فرانسوی بارکلی
Barclay Records
به پاریس رفتم و دو ترانهٔ فرانسوی به نامهای
Retour De La Ville
و
J’entends Crier Je T’Aime
را اجرا [کردم] و از سوی این کمپانی راهی فستیوال میدم کن
Midem Cannes
شدم. در این جشنواره که به موسیقی اختصاص دارد، کمپانیهای موسیقی برای معرفی آثار و تولیدات خود و همچنین معرفی خوانندگان حضور پیدا میکنند. در این مراسم من به همراه ارکستر بزرگ به رهبری زندهیاد فرانک پورسل
Franck Pourcel
و چهار کریست فرانسوی، ترانههای نامبرده را اجرا کردیم که مورد استقبال فراوان قرار گرفت. از دیگر خاطرات آن شب برای من آشنایی با دیگر خوانندگان سرشناس و معروف دنیا بود که از آنجمله میتوانم به آوازهخوان مشهور و خوشصدا تینا ترنر
Tina Turner
اشاره کنم که او هم برنامه اجرا میکرد. این دوران و همکاری با اهل موسیقی غیرایرانی مرا بر آن داشت تا به همراه کریستهای فرانسوی خود به ایران بازگردم. به دلیل علاقهٔ خاصی که به موسیقی
Blues و Soul
داشتم در صدد بازخوانی ترانههایی از اینقبیل و دیگر خوانندگان موردعلاقهام همچون
Shirley Basse
و
Aretha Franklin
برآمدم؛ ازجمله ترانهٔ
I Wanna Take You Higher
@ghazalshermahdishabani
@Googooshofficial👇
پستهای شماره ۴۲، ۴۳ و ۴۴
در سال ۱۳۵۰ طی عقد قرارداد و دعوت کمپانی فرانسوی بارکلی
Barclay Records
به پاریس رفتم و دو ترانهٔ فرانسوی به نامهای
Retour De La Ville
و
J’entends Crier Je T’Aime
را اجرا [کردم] و از سوی این کمپانی راهی فستیوال میدم کن
Midem Cannes
شدم. در این جشنواره که به موسیقی اختصاص دارد، کمپانیهای موسیقی برای معرفی آثار و تولیدات خود و همچنین معرفی خوانندگان حضور پیدا میکنند. در این مراسم من به همراه ارکستر بزرگ به رهبری زندهیاد فرانک پورسل
Franck Pourcel
و چهار کریست فرانسوی، ترانههای نامبرده را اجرا کردیم که مورد استقبال فراوان قرار گرفت. از دیگر خاطرات آن شب برای من آشنایی با دیگر خوانندگان سرشناس و معروف دنیا بود که از آنجمله میتوانم به آوازهخوان مشهور و خوشصدا تینا ترنر
Tina Turner
اشاره کنم که او هم برنامه اجرا میکرد. این دوران و همکاری با اهل موسیقی غیرایرانی مرا بر آن داشت تا به همراه کریستهای فرانسوی خود به ایران بازگردم. به دلیل علاقهٔ خاصی که به موسیقی
Blues و Soul
داشتم در صدد بازخوانی ترانههایی از اینقبیل و دیگر خوانندگان موردعلاقهام همچون
Shirley Basse
و
Aretha Franklin
برآمدم؛ ازجمله ترانهٔ
I Wanna Take You Higher
@ghazalshermahdishabani
@Googooshofficial👇
پستهای شماره ۴۲، ۴۳ و ۴۴
غزلشعر
#گوگوش #شاهماهی_موسیقی_ایران در این هوای دلانگیز، نسیم خنک صبحگاهی، عطرگردانِ دود سیگارهای #سایه شده بود و چهرهٔ سایه با آن ریش تولستویوارش در هالهای از دود، ملکوتی و اسرارآمیز به نظر میرسید. آواز #بنان میشنویم. سایه توجهمان را به نحوهٔ ادای شعر در…
استاد #شجریان
... البته تنها آن خوانندگان مثل خانم #گوگوش، دارای سبک و صاحب شیوهای خاص بودند. همچنین به علت تمرین مداوم و اجرای زیاد، پختگی پیدا کرده و کارشان را با استانداردها و کیفیت موردنظر، خوب ارائه میکردند ... آن آثار ريشه و پايه و اساس داشت.
محمدرضا شجریان، نشریه «راه نو»، شماره ۶، نهم خرداد ۱۳۷۷، صفحه ۲۰: موسیقی: تنوع و تکثر، گذشتهگرایی و نوگرایی در گفتوگو با استاد شجریان.
در تاجیکستان به هر کجا که میروم و با هر کسی که ملاقات میکنم، سؤال نخستین آنان از گوگوش است. میدانم که خانم گوگوش هنرمند واقعاً خوبی است در سبک و بخش خودش در موسیقی پاپ ...
محمدرضا شجریان، به نقل از کتاب «گوگوش ... عشق فریاد کند»، محیالدین عالمپور، چاپ وزارت فرهنگ تاجیکستان، صفحه ۵.
@ghazalshermahdishabani
... البته تنها آن خوانندگان مثل خانم #گوگوش، دارای سبک و صاحب شیوهای خاص بودند. همچنین به علت تمرین مداوم و اجرای زیاد، پختگی پیدا کرده و کارشان را با استانداردها و کیفیت موردنظر، خوب ارائه میکردند ... آن آثار ريشه و پايه و اساس داشت.
محمدرضا شجریان، نشریه «راه نو»، شماره ۶، نهم خرداد ۱۳۷۷، صفحه ۲۰: موسیقی: تنوع و تکثر، گذشتهگرایی و نوگرایی در گفتوگو با استاد شجریان.
در تاجیکستان به هر کجا که میروم و با هر کسی که ملاقات میکنم، سؤال نخستین آنان از گوگوش است. میدانم که خانم گوگوش هنرمند واقعاً خوبی است در سبک و بخش خودش در موسیقی پاپ ...
محمدرضا شجریان، به نقل از کتاب «گوگوش ... عشق فریاد کند»، محیالدین عالمپور، چاپ وزارت فرهنگ تاجیکستان، صفحه ۵.
@ghazalshermahdishabani
Forwarded from مجله و انتشارات هنر موسیقی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به مناسبت ۱۵ اردیبهشت زادروز غلامحسین بنان
بخشی از گفتوگوی بنان دربارۀ چگونگی اجرای «دیلمان»
آهنگ محلی با تنظیم ابوالحسن #صبا
آواز غلامحسین #بنان
شعر #سعدی
دکلمه #روشنک
@honaremusighimag
بخشی از گفتوگوی بنان دربارۀ چگونگی اجرای «دیلمان»
آهنگ محلی با تنظیم ابوالحسن #صبا
آواز غلامحسین #بنان
شعر #سعدی
دکلمه #روشنک
@honaremusighimag