نوروزبل، پلی میان گذشته و حال
به بهانهی ۱۷ مردادماه آغاز سال ۱۵۹۸ گیلانی
✍️#الهام_کیانپور
🔗جغرافیای هرمنطقه میتواند براندیشه و شیوهی زندگی و به طورکلی بر ساختار فرهنگی، اجتماعی مردم، تأثیرگذار باشد. برای شناخت صحیح هر قوم، باید فرهنگ و آیینهای آن را مورد مطالعه قرار داد. مراسم و آیینهای هر قوم، آینهی تمام نمای اعتقادات، فرهنگ، تاریخ، اسطوره و به طور کلی، میراث معنوی آنهاست.
🔗جشنها که از مظاهر تمدن و ویژگیهای فرهنگی نزد هرملتی است در حفظ هویت و ایجاد همبستگی فرهنگی و اجتماعی نقش بسزایی دارند و بازتابندهی مختصات جغرافیایی، اقلیمی، زندگی و مناسبات و روابط خانوادگی و اجتماعی است. نحوهی برگزاری این جشنها و فلسفهی آنها، جلوهی اعتقادات و باورها و فرهنگ مردمان یک سرزمین است.
عکس: #فرزاد_فخرایی
▪️ادامه مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://mroor.org/hqk
@farhangmardom
https://www.tg-me.com/eshtadan
به بهانهی ۱۷ مردادماه آغاز سال ۱۵۹۸ گیلانی
✍️#الهام_کیانپور
🔗جغرافیای هرمنطقه میتواند براندیشه و شیوهی زندگی و به طورکلی بر ساختار فرهنگی، اجتماعی مردم، تأثیرگذار باشد. برای شناخت صحیح هر قوم، باید فرهنگ و آیینهای آن را مورد مطالعه قرار داد. مراسم و آیینهای هر قوم، آینهی تمام نمای اعتقادات، فرهنگ، تاریخ، اسطوره و به طور کلی، میراث معنوی آنهاست.
🔗جشنها که از مظاهر تمدن و ویژگیهای فرهنگی نزد هرملتی است در حفظ هویت و ایجاد همبستگی فرهنگی و اجتماعی نقش بسزایی دارند و بازتابندهی مختصات جغرافیایی، اقلیمی، زندگی و مناسبات و روابط خانوادگی و اجتماعی است. نحوهی برگزاری این جشنها و فلسفهی آنها، جلوهی اعتقادات و باورها و فرهنگ مردمان یک سرزمین است.
عکس: #فرزاد_فخرایی
▪️ادامه مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://mroor.org/hqk
@farhangmardom
https://www.tg-me.com/eshtadan
moroor.org
نوروزبل، پلی میان گذشته و حال
جغرافیای هرمنطقه میتواند براندیشه و شیوهی زندگی و به طورکلی بر ساختار فرهنگی، اجتماعی مردم، تأثیرگذار باشد. برای شناخت صحیح هر قوم، باید فرهنگ و آیینهای آن را مورد مطالعه قرار داد. مراسم و آیینهای هر قوم، آینهی تمام نمای اعتقادات، فرهنگ، تاریخ، اسطوره…
شعرِ ناب چگونه است؟
به این بیت حافظ بنگرید:
چو آفتابِ می از مشرقِ پیاله برآید
ز باغِ عارضِ ساقی هزار لاله برآید
ما با هنرسازههایی از نوع تشبیه «آفتابِ می» و «مشرقِ پیاله» و «باغِ عارض» از قبل آشنایی داریم، یعنی در ادبیات فارسی و عربیِ قبل از روزگارِ حافظ اینگونه تشبیهات به تکرار دیده میشود. آنچه باعثِ انگیزش این تشبیهات، در این شعر، شده است آن عملِ ذهنیِ شاعر است که با این «نظامِ نو» فُرمی به وجود آورده است که در آن فُرم، آن «هنرسازهها» از نو فعّال شدهاند.
هرچه هست و نیست مسألهٔ انگیزشِ «هنر سازه»ها است. وزن و قافیه و ردیف و تشبیه و استعاره و جناس و تمام ابزارهای موجود در آثار ادبی، بر اثرِ «تکرار» ناتوان و غیر فعّال میشوند، کارِ نویسنده و شاعر این است که هنر سازهها را فعّال کند.
در درون همین نظریهٔ «ادبیّت» و فعّال کردن هنر سازهها است که تکاملِ آثارِ ادبی، در بستر بیکرانهٔ تاریخ ادبیات ملل مختلف، شکل میگیرد و تمام «موتیف»های ناتوان و همهٔ هنرسازههای بیرمق و از کارافتاده، فعّال میشوند و با چهرهای دیگر خود را آشکار میکنند.
ز باب تمثیل میتوان گفت هر «واژه» سکهای است که دو روی دارد. ما همیشه در گفتگوی روزمرّه فقط با آن روی سکّه سروکار داریم که معنایی و یا پیامی را به ما منتقل میکند امّا روی دیگر سکّه که وجه جمالشناسیک اوست، غالباً، از ما نهفته است. تنها شاعر است که میتواند با خلاقیتِ خویش کاری کند که آن روی دیگر سکّه را نیز ببینیم و مسحور آن روی دیگر سکّه شویم و غالبا این عمل، در شعر، چنان اتفاق میافتد که ما از فرطِ اعجاب نسبت به وجهِ جمالشناسیکِ کلمه، « پیام» آن را یا روی دیگر آن را که وظیفهٔ پیامرسانی دارد فراموش میکنیم. حتی، گاهی، در اوج شاهکارهای شعری، به تعبیرِ الیوت، قبل از اینکه شعر «فهمیده» شود، با ما «رابطه برقرار» میکند.
شعرِ ناب چنین است. قبل از آنکه به معنیِ آن برسیم مسحورِ زیبایی و وجهِ جمالشناسیک آن میشویم.
گاهی هست که ما ساعتها مسحورِ یک بیت سعدی یا حافظ یا مولوی و فردوسی میشویم و آن را با خود زمزمه میکنیم و هرگز به معنی آن کاری نداریم. همان حالت رستاخیز کلمهها است که ما را مجذوب خود میکند و چنان است که آن روی دیگر سکّه را هرگز به یاد نمیآوریم، روی پیامرسانی و جانب معنایی جمله را.
محمدرضا شفیعی کدکنی
رستاخیز کلمات، صص ۶۲-۵۹
#حافظ
https://www.tg-me.com/shafiei_kadkani
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
به این بیت حافظ بنگرید:
چو آفتابِ می از مشرقِ پیاله برآید
ز باغِ عارضِ ساقی هزار لاله برآید
ما با هنرسازههایی از نوع تشبیه «آفتابِ می» و «مشرقِ پیاله» و «باغِ عارض» از قبل آشنایی داریم، یعنی در ادبیات فارسی و عربیِ قبل از روزگارِ حافظ اینگونه تشبیهات به تکرار دیده میشود. آنچه باعثِ انگیزش این تشبیهات، در این شعر، شده است آن عملِ ذهنیِ شاعر است که با این «نظامِ نو» فُرمی به وجود آورده است که در آن فُرم، آن «هنرسازهها» از نو فعّال شدهاند.
هرچه هست و نیست مسألهٔ انگیزشِ «هنر سازه»ها است. وزن و قافیه و ردیف و تشبیه و استعاره و جناس و تمام ابزارهای موجود در آثار ادبی، بر اثرِ «تکرار» ناتوان و غیر فعّال میشوند، کارِ نویسنده و شاعر این است که هنر سازهها را فعّال کند.
در درون همین نظریهٔ «ادبیّت» و فعّال کردن هنر سازهها است که تکاملِ آثارِ ادبی، در بستر بیکرانهٔ تاریخ ادبیات ملل مختلف، شکل میگیرد و تمام «موتیف»های ناتوان و همهٔ هنرسازههای بیرمق و از کارافتاده، فعّال میشوند و با چهرهای دیگر خود را آشکار میکنند.
ز باب تمثیل میتوان گفت هر «واژه» سکهای است که دو روی دارد. ما همیشه در گفتگوی روزمرّه فقط با آن روی سکّه سروکار داریم که معنایی و یا پیامی را به ما منتقل میکند امّا روی دیگر سکّه که وجه جمالشناسیک اوست، غالباً، از ما نهفته است. تنها شاعر است که میتواند با خلاقیتِ خویش کاری کند که آن روی دیگر سکّه را نیز ببینیم و مسحور آن روی دیگر سکّه شویم و غالبا این عمل، در شعر، چنان اتفاق میافتد که ما از فرطِ اعجاب نسبت به وجهِ جمالشناسیکِ کلمه، « پیام» آن را یا روی دیگر آن را که وظیفهٔ پیامرسانی دارد فراموش میکنیم. حتی، گاهی، در اوج شاهکارهای شعری، به تعبیرِ الیوت، قبل از اینکه شعر «فهمیده» شود، با ما «رابطه برقرار» میکند.
شعرِ ناب چنین است. قبل از آنکه به معنیِ آن برسیم مسحورِ زیبایی و وجهِ جمالشناسیک آن میشویم.
گاهی هست که ما ساعتها مسحورِ یک بیت سعدی یا حافظ یا مولوی و فردوسی میشویم و آن را با خود زمزمه میکنیم و هرگز به معنی آن کاری نداریم. همان حالت رستاخیز کلمهها است که ما را مجذوب خود میکند و چنان است که آن روی دیگر سکّه را هرگز به یاد نمیآوریم، روی پیامرسانی و جانب معنایی جمله را.
محمدرضا شفیعی کدکنی
رستاخیز کلمات، صص ۶۲-۵۹
#حافظ
https://www.tg-me.com/shafiei_kadkani
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
شفیعی کدکنی
معلّمِ فرهنگ و ادبیاتِ ایران
◾ادمین اداره میکند.
◾اینستاگرام:
https://www.instagram.com/shafiei_kadkani/
ارتباط با ادمین:
[email protected]
◾ادمین اداره میکند.
◾اینستاگرام:
https://www.instagram.com/shafiei_kadkani/
ارتباط با ادمین:
[email protected]
Forwarded from ایران بوم
دلیل اینکه ادب فارسی در این دوره،در فاصله آغاز سده هفتم تا آغاز سده نهم،به چنان مرتبه ای دست یافت که فراتر رفتن از آن تاکنون نه تنها در زبان فارسی، بلکه کم و بیش در هیچ یک از زبان های بزرگ ممکن نشده است،از این روست که شعر فارسی نظم و ناحیه ای در ادب نیست،بیان "خاطره قومی" مردمانی است که جان و روح قومی خود را در زبان ملی دمیده اند.
به این اعتبار،نه شعرِ فارسی صِرفِ شعر است و نه زبان فارسی صِرفِ یک زبان؛آنچه این هر دو را از بسیاری از زبان ها و ادبیات های دیگر متمایز می کند،ساحتی از "خاطره قومی" ایرانیان است که در کالبد آن دو دمیده شده است،آنچه در زبان عرفانی _ فلسفی از آن به "تروّح جسم و تجسّم روح" تعبیر کرده اند.
پیشتر،با حکیم ابوالقاسم فردوسی،زبان فارسی به زبان حماسه ظاهری ایران تبدیل شده بود،اما شیخ شهاب الدین سهروردی،با انتقال آن حماسه به مرتبه عالم مثال،در نظام "حکومت خسروانی" خود،به تعبیر هانری کربن،آن را به "حماسه باطنی" تبدیل کرد تا نه تنها "از آب و آتش و باد گزند نیابد"،بلکه آن گاه نیز که در "معرض وزیدن باد بی نیازی خداوند" قرار می گیرد،و به ویژه آن گاه که "سامان سخن گفتن نیست"،از آسیب درمان بماند.
شعر حافظ که هر تفسیری از آن داشته باشیم،اما به هر حال نمی توان آن را عارفانه خواند،صورتی دیگر از همان "حکمت خسروانی" است که شیخ شهاب الدین سهروردی مقتول در راه احیای آن جان باخت. از دیدگاه تاریخ آگاهی "ملی" ایرانیان،یعنی تداوم خاطره قومی ما،جانشین راستینِ شیخ مقتول اشراقیانِ "رسمی" تاریخ های فلسفه نیستند، که شهرزوری تاریخ آنان را نوشته بود،بلکه خواجه شمس الدین است و رشته ای که آن دو را در پیوندی نامرئی،اما ناگسستنی،به هم ربط می دهد،دریافتی از دیدگاه تاریخ باطنی از دوره باستانی ایران و اندیشیدن آن است. در نخستین نگاه،این نکته شگفت می نماید که اگر چه شیخ شهاب الدین آوازه ای در خور مقام او در تاریخ فلسفه ایرانی نیافت،اما عارفی مانند نجم الدین رازی،در مرموزات اسدی و مرصادالعباد،همزمان با یورش مغولان،با تفسیر عرفانی خود از اندیشه ایرانشهری، راه او را دنبال کرد،همچنان که حافظ در دیوان خود در راهی گام گذاشت که شیخ مقتول هموار کرده بود.
بدین سان به رغم بسطی که فلسفه یونانی در ایران پیدا کرد،اما هرگز به جریان مهمی در اندیشیدن ایرانیان تبدیل نشد،در حالی که آن "حکمت خسروانی"،که شیخ مقتول آن را تجدید کرد،"آن آتش نهفته در دلِ" حافظ،که "خورشید جز شعله ای از آن نبود که در آسمان" گرفته بود،در شرایطی که با زوال تدریجی اندیشیدن خردگرای فهم ایران در "حافظه ایرانی" غیرممکن شده بود،به نوعی به فلسفه تداوم آگاهی "ملی" در "خاطره ایرانیان" تبدیل شد.
🔹دکتر جواد طباطبایی
🔸سیاست نامه
@iranboom_ir
به این اعتبار،نه شعرِ فارسی صِرفِ شعر است و نه زبان فارسی صِرفِ یک زبان؛آنچه این هر دو را از بسیاری از زبان ها و ادبیات های دیگر متمایز می کند،ساحتی از "خاطره قومی" ایرانیان است که در کالبد آن دو دمیده شده است،آنچه در زبان عرفانی _ فلسفی از آن به "تروّح جسم و تجسّم روح" تعبیر کرده اند.
پیشتر،با حکیم ابوالقاسم فردوسی،زبان فارسی به زبان حماسه ظاهری ایران تبدیل شده بود،اما شیخ شهاب الدین سهروردی،با انتقال آن حماسه به مرتبه عالم مثال،در نظام "حکومت خسروانی" خود،به تعبیر هانری کربن،آن را به "حماسه باطنی" تبدیل کرد تا نه تنها "از آب و آتش و باد گزند نیابد"،بلکه آن گاه نیز که در "معرض وزیدن باد بی نیازی خداوند" قرار می گیرد،و به ویژه آن گاه که "سامان سخن گفتن نیست"،از آسیب درمان بماند.
شعر حافظ که هر تفسیری از آن داشته باشیم،اما به هر حال نمی توان آن را عارفانه خواند،صورتی دیگر از همان "حکمت خسروانی" است که شیخ شهاب الدین سهروردی مقتول در راه احیای آن جان باخت. از دیدگاه تاریخ آگاهی "ملی" ایرانیان،یعنی تداوم خاطره قومی ما،جانشین راستینِ شیخ مقتول اشراقیانِ "رسمی" تاریخ های فلسفه نیستند، که شهرزوری تاریخ آنان را نوشته بود،بلکه خواجه شمس الدین است و رشته ای که آن دو را در پیوندی نامرئی،اما ناگسستنی،به هم ربط می دهد،دریافتی از دیدگاه تاریخ باطنی از دوره باستانی ایران و اندیشیدن آن است. در نخستین نگاه،این نکته شگفت می نماید که اگر چه شیخ شهاب الدین آوازه ای در خور مقام او در تاریخ فلسفه ایرانی نیافت،اما عارفی مانند نجم الدین رازی،در مرموزات اسدی و مرصادالعباد،همزمان با یورش مغولان،با تفسیر عرفانی خود از اندیشه ایرانشهری، راه او را دنبال کرد،همچنان که حافظ در دیوان خود در راهی گام گذاشت که شیخ مقتول هموار کرده بود.
بدین سان به رغم بسطی که فلسفه یونانی در ایران پیدا کرد،اما هرگز به جریان مهمی در اندیشیدن ایرانیان تبدیل نشد،در حالی که آن "حکمت خسروانی"،که شیخ مقتول آن را تجدید کرد،"آن آتش نهفته در دلِ" حافظ،که "خورشید جز شعله ای از آن نبود که در آسمان" گرفته بود،در شرایطی که با زوال تدریجی اندیشیدن خردگرای فهم ایران در "حافظه ایرانی" غیرممکن شده بود،به نوعی به فلسفه تداوم آگاهی "ملی" در "خاطره ایرانیان" تبدیل شد.
🔹دکتر جواد طباطبایی
🔸سیاست نامه
@iranboom_ir
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
تیسپون
۱۸ امرداد ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
تیسپون در زمان پارتها آبادی بزرگی بود که شاهان پارتی زمستان را در این شهر می گذراندند. از آغاز سلسله ساسانی، شهر استخر پایتخت این سلسله بود تا انوشهروان تیسپون را پایتخت کرد. دربار پر آوازه شاهنشاهان ساسانی در اینجا برپا شد. دانایان، منجمان و پزشکان گفته اند که شهری در سلامت و اعتدال و برتری آب و هوا به این شهر نمیرسد.
تیسپون در پایان روزگار ساسانیان به دست تازیان تاراج شد. گزارشی از تاراج شهر و ثروتهای بیحساب آن را ابن مسکویه آورده است: از سه هزار، هزار، هزار که از گنج بردند تا تاج و رخت خسرو و دیگر ثروتها.
عربها بعدا تیسپون را که گویا هفت شهر در کنار یکدیگر و بر کرانه دجله بود، مداین نامیدند.
حمزه اصفهانی نام یک شهر از آن شهرهای هفت گانه را آورده، نام سه شهر در مجملالتواریخ آمده ، لسترنج هم نام پنج شهر را آورده، و مستوفی هم نام هفت شهر را برشمرده است. البته که نامهای شهرها در این منابع با هم فرق دارد. ریچارد فرای بدگمان است و مینویسد که شاید هفت شهر نبوده و هفت را به پیروی از آیین کهن بر آن آبادیها دادهاند که بزرگی و خجستگی را برساند.
در سده دوم هجری، منصور خلیفه عباسی، چون خواست شهر بغداد را بنا نهد دست به ویران کردن تیسپون زد تا سنگ و آجر آن را به کار ساختمان بغداد برد. اما معلوم شد که خرج ویرانی آن سازهها از خرج تهیه سنگ و آجر نو بیشتر است. پس دست از این کار بکشید. در سده چهارم، مداین شهر کوچک پر جمعیتی بود با بازارهای پر رونق.
اما در سده ششم چندان ویران شده بود که چون افضل الدین خاقانی شروانی بدان جا رسید از شدت تاثر و تاسف قصیدهای را با آن زبان حسرت بار، به جای «ره آورد دیدار» آن شهر سرود که ایرانیان، آن را از بر کردند:
هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان
ایوان مداین را آیینه عبرت بین ... .
سالها پیش دکتر باستانی پاریزی کتاب اصول حکومت آتن را به فارسی ترجمه و چاپ کردند. ما با بنیادهای فرمانرانی در آتن باستان آشنا شدهایم. اما هنوز گزارشی درست از تیسپون نداریم که خردمندان قدیم آن را شهر سلامت و اعتدال دنیا نامیده بودند.
تیسپون چگونه پایتختی بود؟
ایران از تیسپون بر چه راه و روش اداره میشد؟
اکنون که دولت حمهوری اسلامی یاری میدهد تا هر ساله چندین هزار تن از ایرانیان به زیارت عتبات عالیات در عراق بروند، چرا کسی از آن انبوه زایران گامی چند دورتر نمینهد تا سری از بقایای این شهر ارجمند تاریخی ایرانی هم بزند و خبری و عکسی از آن بیاورد؟
شهر سلامت و اعتدال دنیا را فراموش کردهایم؟
برخی منابع برای آگاهی بیشتر:
تاریخ یعقوبی
مجملالتواریخوالقصص
سنی ملوکالارض
تجاربالامم
جغرافیای تاریخی لسترنج
جغرافیای استرابو.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
تیسپون
۱۸ امرداد ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
تیسپون در زمان پارتها آبادی بزرگی بود که شاهان پارتی زمستان را در این شهر می گذراندند. از آغاز سلسله ساسانی، شهر استخر پایتخت این سلسله بود تا انوشهروان تیسپون را پایتخت کرد. دربار پر آوازه شاهنشاهان ساسانی در اینجا برپا شد. دانایان، منجمان و پزشکان گفته اند که شهری در سلامت و اعتدال و برتری آب و هوا به این شهر نمیرسد.
تیسپون در پایان روزگار ساسانیان به دست تازیان تاراج شد. گزارشی از تاراج شهر و ثروتهای بیحساب آن را ابن مسکویه آورده است: از سه هزار، هزار، هزار که از گنج بردند تا تاج و رخت خسرو و دیگر ثروتها.
عربها بعدا تیسپون را که گویا هفت شهر در کنار یکدیگر و بر کرانه دجله بود، مداین نامیدند.
حمزه اصفهانی نام یک شهر از آن شهرهای هفت گانه را آورده، نام سه شهر در مجملالتواریخ آمده ، لسترنج هم نام پنج شهر را آورده، و مستوفی هم نام هفت شهر را برشمرده است. البته که نامهای شهرها در این منابع با هم فرق دارد. ریچارد فرای بدگمان است و مینویسد که شاید هفت شهر نبوده و هفت را به پیروی از آیین کهن بر آن آبادیها دادهاند که بزرگی و خجستگی را برساند.
در سده دوم هجری، منصور خلیفه عباسی، چون خواست شهر بغداد را بنا نهد دست به ویران کردن تیسپون زد تا سنگ و آجر آن را به کار ساختمان بغداد برد. اما معلوم شد که خرج ویرانی آن سازهها از خرج تهیه سنگ و آجر نو بیشتر است. پس دست از این کار بکشید. در سده چهارم، مداین شهر کوچک پر جمعیتی بود با بازارهای پر رونق.
اما در سده ششم چندان ویران شده بود که چون افضل الدین خاقانی شروانی بدان جا رسید از شدت تاثر و تاسف قصیدهای را با آن زبان حسرت بار، به جای «ره آورد دیدار» آن شهر سرود که ایرانیان، آن را از بر کردند:
هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان
ایوان مداین را آیینه عبرت بین ... .
سالها پیش دکتر باستانی پاریزی کتاب اصول حکومت آتن را به فارسی ترجمه و چاپ کردند. ما با بنیادهای فرمانرانی در آتن باستان آشنا شدهایم. اما هنوز گزارشی درست از تیسپون نداریم که خردمندان قدیم آن را شهر سلامت و اعتدال دنیا نامیده بودند.
تیسپون چگونه پایتختی بود؟
ایران از تیسپون بر چه راه و روش اداره میشد؟
اکنون که دولت حمهوری اسلامی یاری میدهد تا هر ساله چندین هزار تن از ایرانیان به زیارت عتبات عالیات در عراق بروند، چرا کسی از آن انبوه زایران گامی چند دورتر نمینهد تا سری از بقایای این شهر ارجمند تاریخی ایرانی هم بزند و خبری و عکسی از آن بیاورد؟
شهر سلامت و اعتدال دنیا را فراموش کردهایم؟
برخی منابع برای آگاهی بیشتر:
تاریخ یعقوبی
مجملالتواریخوالقصص
سنی ملوکالارض
تجاربالامم
جغرافیای تاریخی لسترنج
جغرافیای استرابو.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
Telegram
دژنپشت
دژنپشت،
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi
منش #ایرانشهری چیست؟
#تورج_دریایی
درمتون پهلوی مدارکی وجود دارد که «منش ایرانی» را شرح داده است. درحقیقت در دوره #ساسانی #ایده_ایران ابداع شد که این ایده نه تنها ایدهای سیاسی که ایدهای جغرافیایی نیز بوده است. توجه داشته باشیم که موبدان زرتشتی در قرن سوم میلادی مرزهای «ایرانشهر» را مشخص میکردند. بنابراین نه تنها ایدهای جغرافیایی از ایرانشهر وجود داشت، ایده فرهنگی که یک ایرانی چه باورهای دینی دارد و چگونه باید باشد هم تعریف شده بود. همه اینها جزئی از منش ایرانشهری و ایرانی بودن است. در قرن پنجم شاهان ساسانی کاری کردند که این ایده فراتر از باورهای زرتشتیان باشد و هرکسی که قانون (داد) شاه را قبول دارد میتواند مرد یا زن شهر باشد و لازم نیست که حتما زرتشتی باشد. یک مثال برای درک بهتر میآورم. در قرن نهم میلادی مصادف با قرن دوم هجری که ساسانیان فروپاشیدند و دیگر موجودیتی به نام ایرانشهر وجود نداشت، یک مسیحی از فلات ایران به قسطنطنیه رفت و در آنجا فوت کرد. بر روی تابوت او نوشته شده بود «نام من فرخ گورنیو از دیار ایرانشهر آمدهام.»
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
#تورج_دریایی
درمتون پهلوی مدارکی وجود دارد که «منش ایرانی» را شرح داده است. درحقیقت در دوره #ساسانی #ایده_ایران ابداع شد که این ایده نه تنها ایدهای سیاسی که ایدهای جغرافیایی نیز بوده است. توجه داشته باشیم که موبدان زرتشتی در قرن سوم میلادی مرزهای «ایرانشهر» را مشخص میکردند. بنابراین نه تنها ایدهای جغرافیایی از ایرانشهر وجود داشت، ایده فرهنگی که یک ایرانی چه باورهای دینی دارد و چگونه باید باشد هم تعریف شده بود. همه اینها جزئی از منش ایرانشهری و ایرانی بودن است. در قرن پنجم شاهان ساسانی کاری کردند که این ایده فراتر از باورهای زرتشتیان باشد و هرکسی که قانون (داد) شاه را قبول دارد میتواند مرد یا زن شهر باشد و لازم نیست که حتما زرتشتی باشد. یک مثال برای درک بهتر میآورم. در قرن نهم میلادی مصادف با قرن دوم هجری که ساسانیان فروپاشیدند و دیگر موجودیتی به نام ایرانشهر وجود نداشت، یک مسیحی از فلات ایران به قسطنطنیه رفت و در آنجا فوت کرد. بر روی تابوت او نوشته شده بود «نام من فرخ گورنیو از دیار ایرانشهر آمدهام.»
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
Forwarded from ادبسار
تو بیدار باش و جَهاندار باش
جَهاندیدگان را خریدار باش
بهجز داد و خوبی مکُن در جهان
پناهِ کِهان باش و فرِّ مِهان
به دینارْ کم ناز و بخشنده باش
همان داددِه باش و فرخنده باش
مزن بر کمآزار بانگِ بلند
چو خواهی که بختت بود یارْمند
#فردوسی
باشد که:
سرَت برتر از کاویانیدرفش
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
خوشنویسی: سعید خادمی
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🪸
🪸🪸
جَهاندیدگان را خریدار باش
بهجز داد و خوبی مکُن در جهان
پناهِ کِهان باش و فرِّ مِهان
به دینارْ کم ناز و بخشنده باش
همان داددِه باش و فرخنده باش
مزن بر کمآزار بانگِ بلند
چو خواهی که بختت بود یارْمند
#فردوسی
باشد که:
سرَت برتر از کاویانیدرفش
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
خوشنویسی: سعید خادمی
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🪸
🪸🪸
بیستم مرداد، زادروز عباس زریاب خویی (۱۲۹۸-۱۳۷۳)
پیام شاهنامه دفاع از حیثیت ملی است
کسی میبایست که زبان فارسی «خداینامه» یعنی تاریخ و حماسۀ ملت ایران را به درون خانهها و به درون مجامع و معرکهها ببرد و مردم ایران را از قهرمانان گذشته خود آگاه کند و با روی آوردن به شعر فارسی هویت فرهنگی مردم را به ایشان بازگرداند. این شخص فردوسی بود. پیام شاهنامه دفاع از حیثیت و شرف ملی است.
برگرفته از: بزمآوری دیگر، عباس زریاب خویی، به اهتمام سید صادق سجادی، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۵، ص ۳۷۸.
@theapll
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
پیام شاهنامه دفاع از حیثیت ملی است
کسی میبایست که زبان فارسی «خداینامه» یعنی تاریخ و حماسۀ ملت ایران را به درون خانهها و به درون مجامع و معرکهها ببرد و مردم ایران را از قهرمانان گذشته خود آگاه کند و با روی آوردن به شعر فارسی هویت فرهنگی مردم را به ایشان بازگرداند. این شخص فردوسی بود. پیام شاهنامه دفاع از حیثیت و شرف ملی است.
برگرفته از: بزمآوری دیگر، عباس زریاب خویی، به اهتمام سید صادق سجادی، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۵، ص ۳۷۸.
@theapll
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
🔹حلقه اوراد ما مجلس افسانه شد.
▪️قومی که در خداینامه دشمن اصلی ایرانیان قلمداد شدهاند اکنون همهجا زمام امور را در دست دارند. در این میان اقلیت کوچکی از این زیردستی فرهنگی و سیاسی رنج میکشد. این اقلیت از بازماندگان خاندانهای قدیمند و سنت قدیم را حفظ کردهاند اما برای اعاده شکوه گذشته هیچ قدرت جسمانی و مادی در اختیار ندارند. پس به ناچار به گذشته و اساطیر قدیم پناه میبرند و در حالیکه بیشترین همشهریان ایشان به دنبال جمع حدیث و حضور در مجالس وعظ و تذکیرند، ایشان به دنبال جمع داستانهای قدیم ملت خویشند و به دنبال کسانی هستند که از این داستانها و اسطورهها بنای حماسی عالی بسازد. این بازتابی ذهنی در برابر خارج و قیام معنی در برابر صورت و روح در برابر ماده است. آنچه در خارج است و واقعیت دارد تسلط فرهنگی عربی و تسلط سیاسی و نظامی ترکان است. شاهنامۀ فردوسی عکسالعمل روح اقلیت پاسدار فرهنگ قدیم است در برابر وضع موجود مادی واقعی خارجی.
▪️فردوسی مانند فرخی و عنصری میتوانست از آفریدن شاهنامه چشم بپوشد و به دربار محمود بشتابد و در وصف شمایل او و غلامان و پیلان و اسبان او قصیده بسازد و به قول ناصر خسرو کسی را که سرمایه جهل و کافری است به علم و حکمت بستاید. شاهنامۀ فردوسی این نیست، شاهنامۀ فردوسی تجلی عالم معنی پهناوری است و در قالب مادی الفاظ برای مجسم ساختن روح و معنی در خارج و برای افراشتن کاخی که در عین مادی بودن معنوی است و از باد و باران گزندی نمیبیند.
▪️شاهنامۀ فردوسی بازتاب اقلیت ایراندوست قرن چهارم هجری است در برابر تسلط فرهنگ جدید و قدرت حاکمۀ جدید و برای بیان شکوه معنی در برابر شکوه ظاهر، گو اینکه یکی از ابزار این بنا و یکی از علل فریبۀ این بازتاب نیاز به مدح محمود و درم خواستن از او باشد.
اثر فردوسی اثری است برای مسلط ساختن معنی بر ماده و قاهر ساختن روح بر طبیعت،... و او در این کار موفق شده است.
📚مجله یغما، شمارۀ مسلسل ٣۴۴، اردیبهشت ١٣۵۶ شمسی
از کتاب بزمآوردی دیگر، عباس زریاب خویی به اهتمام سیدصادق سجادی، چاپ انتشارات مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ نخست ١٣٨۵، ۴٨۰ صفحه
@ahle_tamyz
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
▪️قومی که در خداینامه دشمن اصلی ایرانیان قلمداد شدهاند اکنون همهجا زمام امور را در دست دارند. در این میان اقلیت کوچکی از این زیردستی فرهنگی و سیاسی رنج میکشد. این اقلیت از بازماندگان خاندانهای قدیمند و سنت قدیم را حفظ کردهاند اما برای اعاده شکوه گذشته هیچ قدرت جسمانی و مادی در اختیار ندارند. پس به ناچار به گذشته و اساطیر قدیم پناه میبرند و در حالیکه بیشترین همشهریان ایشان به دنبال جمع حدیث و حضور در مجالس وعظ و تذکیرند، ایشان به دنبال جمع داستانهای قدیم ملت خویشند و به دنبال کسانی هستند که از این داستانها و اسطورهها بنای حماسی عالی بسازد. این بازتابی ذهنی در برابر خارج و قیام معنی در برابر صورت و روح در برابر ماده است. آنچه در خارج است و واقعیت دارد تسلط فرهنگی عربی و تسلط سیاسی و نظامی ترکان است. شاهنامۀ فردوسی عکسالعمل روح اقلیت پاسدار فرهنگ قدیم است در برابر وضع موجود مادی واقعی خارجی.
▪️فردوسی مانند فرخی و عنصری میتوانست از آفریدن شاهنامه چشم بپوشد و به دربار محمود بشتابد و در وصف شمایل او و غلامان و پیلان و اسبان او قصیده بسازد و به قول ناصر خسرو کسی را که سرمایه جهل و کافری است به علم و حکمت بستاید. شاهنامۀ فردوسی این نیست، شاهنامۀ فردوسی تجلی عالم معنی پهناوری است و در قالب مادی الفاظ برای مجسم ساختن روح و معنی در خارج و برای افراشتن کاخی که در عین مادی بودن معنوی است و از باد و باران گزندی نمیبیند.
▪️شاهنامۀ فردوسی بازتاب اقلیت ایراندوست قرن چهارم هجری است در برابر تسلط فرهنگ جدید و قدرت حاکمۀ جدید و برای بیان شکوه معنی در برابر شکوه ظاهر، گو اینکه یکی از ابزار این بنا و یکی از علل فریبۀ این بازتاب نیاز به مدح محمود و درم خواستن از او باشد.
اثر فردوسی اثری است برای مسلط ساختن معنی بر ماده و قاهر ساختن روح بر طبیعت،... و او در این کار موفق شده است.
📚مجله یغما، شمارۀ مسلسل ٣۴۴، اردیبهشت ١٣۵۶ شمسی
از کتاب بزمآوردی دیگر، عباس زریاب خویی به اهتمام سیدصادق سجادی، چاپ انتشارات مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ نخست ١٣٨۵، ۴٨۰ صفحه
@ahle_tamyz
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
#میر_جلال_الدین_کزازی :
شاهنامه نامهای زنده وبهروز است
🔸آنچه من درباره شاهنامه می گويم از سر شيفتگی نيست بلكه از باور من برمی خيزد. شاهنامه نامهای زنده و بهروز است. پيامهايی كه در شاهنامه هست هرگز زمانمند نيست، چون كتابی تاريخی شمرده نمی شود. از آنجاست كه ما امروزيان هم كه در جهاني ديگرسان به سر می بريم و بدان نازانيم كه دروازههای كيهان را به روی خود گشودهايم و در روزگار رسانهها و گسترش آگاهی ها هستيم. شايد كسانی بينگارند نامه باستانی مانند شاهنامه در روزگاری چنين ديگر به كار نمی آيد اما من به آواز بلند می گويم كه ما در اين روزگار بيش از هر زمان ديگر به شاهنامه نيازمنديم. ما اگر می خواهيم در جهانی چنين پيچيده، همچنان ايرانی بمانيم و خود را بشناسيم ناچاريم با شاهنامه آشنا بشويم و پيوند بگيريم.
@shahnamehpajohan
#میر_جلال_الدین_کزازی :
شاهنامه فردوسی تاريخ را به شيوهای نمادين بازمی يابد
🔸شاهنامه، فراتر و برينپايهتر از آن است كه كتابی تاريخی باشد. ما در شاهنامه تاريخ را به شيوهای نمادين كه ايرانيان آن را آزمودهاند باز می يابيم زيرا بازتاب رويدادهای تاريخی در ژرفای نهاد ايرانی است. ما در شاهنامه تاريخ را به شيوهای نمادين باز می يابيم، بازتاب رويدادهای تاريخی در ژرفای نهاد ايرانی است كه من آن را ناخودآگاه تباری می نامم. فسون فسانهرنگ شاهنامه هم از اين ويژگی مايه می گيرد. اگر شاهنامه كتابی تاريخی می بود دژم، خشک و بی بهره از گيرايی و فسون بود. حتی هنگامی كه شما بخش تاريخی شاهنامه را می خوانيد با تاريخ روبهرو نيستيد، هر چند چهرهها نمادينه نيستند و زمانشان بر ما روشن است اما اين چهرههای تاريخی در جهانی رازناک و مهآلود بر ما آشكار می شوند. نمونهای از چهره تاريخی نبرد اردشيربابكان است كه با كرم هفتواد می جنگد. اين نبردی نمادينه و اسطورهشناختی است نه تاريخی.
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
شاهنامه نامهای زنده وبهروز است
🔸آنچه من درباره شاهنامه می گويم از سر شيفتگی نيست بلكه از باور من برمی خيزد. شاهنامه نامهای زنده و بهروز است. پيامهايی كه در شاهنامه هست هرگز زمانمند نيست، چون كتابی تاريخی شمرده نمی شود. از آنجاست كه ما امروزيان هم كه در جهاني ديگرسان به سر می بريم و بدان نازانيم كه دروازههای كيهان را به روی خود گشودهايم و در روزگار رسانهها و گسترش آگاهی ها هستيم. شايد كسانی بينگارند نامه باستانی مانند شاهنامه در روزگاری چنين ديگر به كار نمی آيد اما من به آواز بلند می گويم كه ما در اين روزگار بيش از هر زمان ديگر به شاهنامه نيازمنديم. ما اگر می خواهيم در جهانی چنين پيچيده، همچنان ايرانی بمانيم و خود را بشناسيم ناچاريم با شاهنامه آشنا بشويم و پيوند بگيريم.
@shahnamehpajohan
#میر_جلال_الدین_کزازی :
شاهنامه فردوسی تاريخ را به شيوهای نمادين بازمی يابد
🔸شاهنامه، فراتر و برينپايهتر از آن است كه كتابی تاريخی باشد. ما در شاهنامه تاريخ را به شيوهای نمادين كه ايرانيان آن را آزمودهاند باز می يابيم زيرا بازتاب رويدادهای تاريخی در ژرفای نهاد ايرانی است. ما در شاهنامه تاريخ را به شيوهای نمادين باز می يابيم، بازتاب رويدادهای تاريخی در ژرفای نهاد ايرانی است كه من آن را ناخودآگاه تباری می نامم. فسون فسانهرنگ شاهنامه هم از اين ويژگی مايه می گيرد. اگر شاهنامه كتابی تاريخی می بود دژم، خشک و بی بهره از گيرايی و فسون بود. حتی هنگامی كه شما بخش تاريخی شاهنامه را می خوانيد با تاريخ روبهرو نيستيد، هر چند چهرهها نمادينه نيستند و زمانشان بر ما روشن است اما اين چهرههای تاريخی در جهانی رازناک و مهآلود بر ما آشكار می شوند. نمونهای از چهره تاريخی نبرد اردشيربابكان است كه با كرم هفتواد می جنگد. اين نبردی نمادينه و اسطورهشناختی است نه تاريخی.
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
#میر_جلال_الدین_کزازی:
🔸شاهنامه يكی از نمايشی ترين شاهكارهای ادب ايران است
آنچه ما در هنر نمايش، صحنهآرايی می ناميم در شاهنامه بسيار برجسته است. فردوسی با كمترين واژگان صحنه را آنچنان می آرايد كه خواننده و شنونده خود را در دل و متن رويداد می يابد. استاد توس با كمترين واژها نهاد و فضای عاطفی، داستانشناختی و دراماتيک را در داستانی كه می سرايد به شايستگی پديد می آورد. ما در شاهنامه دست كم با سه قلمرو جداگانه روبرويم. هنگامی كه نكتهای را در شاهنامه برمی رسيم بايد مرزهای اين سه قلمرو را پاس بداريم و گرنه به بيراهه در خواهيم افتاد. يكی از آن سه قلمرو فرهنگ ايران است چون شاهنامه نامه هزارههاست. يكی ديگر قلمرو پندارينه و زيباشناختی شاهنامه است، اين قلمرو به تمامی از آن فردوسی است. سومين قلمرو پيكره داستانها را می سازد و ديدگاه فردوسی تنها در آن قلمرو دوم است كه می تواند بر ما آشكار شود. ما بر پايه نشانههايی می دانيم كه برخورد فردوسی با داستان ايران برخورد و پيوندی كمابيش آئينی است. روا نمی دارد كه كمترين دگرگونی و فزود و كاستی در آن نامه انجام گيرد.
@shahnamehpajohan
#مير_جلال_الدين_كزازی:
🔸جهانبينی فردوسی با جهانبينی ايرانی برابر است
هر انسان پويا و ژرفانديش و فراخنگر می كوشد كه جهان را به شيوهای كه خود می تواند و می پسندد، بشناسد و اگر چنين نباشد او تنها پيرو است. فردوسی هم جهانبينی ويژه فردی خود را يافته، آن را در شاهنامه باز نموده و با ما در ميان نهاده است. شايسته می دانم بر اين نكته انگشت بر نهم كه از ديد من جهانبينی فردوسی برابر با جهانبينی ايرانی است، زيرا كه فردوسی ايرانی ترين ايرانی است كه من می شناسم. فردوسی چونان فرزانه و انديشمندی، بی گمان گزارش و برداشت خود را از جهانبينی فراگير ايرانی داشته است اما اين جهانبينی فردوسی با جهانبينی ايرانی، در شالوده و بن مايهها، يكسان است. پس هنگامی كه از جهانبينی فردوسی سخن می گوييم از جهانبينی پايدار ايرانی سخن در ميان آوردهايم. آن جهانبينی در همه ما چونان ايرانی به گونهای نهفته است كه شايد ما آگاهانه به آن نينديشيم و اگر از ما بپرسند كه جهانبينی ايرانی چيست؟ پاسخ روشنی برای اين پرسش نداشته باشيم. اما اين جهانبينی به گونهای نهادی و نهادين ناخودآگاهانه در همه ما وجود دارد.
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
🔸شاهنامه يكی از نمايشی ترين شاهكارهای ادب ايران است
آنچه ما در هنر نمايش، صحنهآرايی می ناميم در شاهنامه بسيار برجسته است. فردوسی با كمترين واژگان صحنه را آنچنان می آرايد كه خواننده و شنونده خود را در دل و متن رويداد می يابد. استاد توس با كمترين واژها نهاد و فضای عاطفی، داستانشناختی و دراماتيک را در داستانی كه می سرايد به شايستگی پديد می آورد. ما در شاهنامه دست كم با سه قلمرو جداگانه روبرويم. هنگامی كه نكتهای را در شاهنامه برمی رسيم بايد مرزهای اين سه قلمرو را پاس بداريم و گرنه به بيراهه در خواهيم افتاد. يكی از آن سه قلمرو فرهنگ ايران است چون شاهنامه نامه هزارههاست. يكی ديگر قلمرو پندارينه و زيباشناختی شاهنامه است، اين قلمرو به تمامی از آن فردوسی است. سومين قلمرو پيكره داستانها را می سازد و ديدگاه فردوسی تنها در آن قلمرو دوم است كه می تواند بر ما آشكار شود. ما بر پايه نشانههايی می دانيم كه برخورد فردوسی با داستان ايران برخورد و پيوندی كمابيش آئينی است. روا نمی دارد كه كمترين دگرگونی و فزود و كاستی در آن نامه انجام گيرد.
@shahnamehpajohan
#مير_جلال_الدين_كزازی:
🔸جهانبينی فردوسی با جهانبينی ايرانی برابر است
هر انسان پويا و ژرفانديش و فراخنگر می كوشد كه جهان را به شيوهای كه خود می تواند و می پسندد، بشناسد و اگر چنين نباشد او تنها پيرو است. فردوسی هم جهانبينی ويژه فردی خود را يافته، آن را در شاهنامه باز نموده و با ما در ميان نهاده است. شايسته می دانم بر اين نكته انگشت بر نهم كه از ديد من جهانبينی فردوسی برابر با جهانبينی ايرانی است، زيرا كه فردوسی ايرانی ترين ايرانی است كه من می شناسم. فردوسی چونان فرزانه و انديشمندی، بی گمان گزارش و برداشت خود را از جهانبينی فراگير ايرانی داشته است اما اين جهانبينی فردوسی با جهانبينی ايرانی، در شالوده و بن مايهها، يكسان است. پس هنگامی كه از جهانبينی فردوسی سخن می گوييم از جهانبينی پايدار ايرانی سخن در ميان آوردهايم. آن جهانبينی در همه ما چونان ايرانی به گونهای نهفته است كه شايد ما آگاهانه به آن نينديشيم و اگر از ما بپرسند كه جهانبينی ايرانی چيست؟ پاسخ روشنی برای اين پرسش نداشته باشيم. اما اين جهانبينی به گونهای نهادی و نهادين ناخودآگاهانه در همه ما وجود دارد.
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
#ویکتور_هوگو :
پیش ازین در شهر «میسور» با «فردوسی» آشنا شدم
گوئی از سپیده بامدادان شعلهای گرفته بود
تا از آن تاجی بسازد
و بر پیشانی خویش نهد.
جلالی چون پادشاهان داشت
که گستاخی را بر آستانشان راهی نیست
دستاری قرمز و آراسته به یاقوتی درخشان بر سر داشت
و با جامهای ارغوانی از این سوی شهر به سوی دیگر میرفت
ده سال بعد،
او را سیاه پوش دیدم
بدو گفتم: تو که پیش از این به دیدارت میآمدند
تا با جامه و دستار ارغوانی از برابر خانههای ما گذرانت بینند،
تو که پیوسته پوششی گلگون داشتی،
چرا اکنون این جامهٔ سیاه را
که گویی با ظلمت رنگ کردهاند، بر تن داری؟
پاسخ داد: آخر، اکنون فروغ من نیز خاموش شده است.
📚از کتاب افسانه قرون اثر ویکتور هوگو
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
پیش ازین در شهر «میسور» با «فردوسی» آشنا شدم
گوئی از سپیده بامدادان شعلهای گرفته بود
تا از آن تاجی بسازد
و بر پیشانی خویش نهد.
جلالی چون پادشاهان داشت
که گستاخی را بر آستانشان راهی نیست
دستاری قرمز و آراسته به یاقوتی درخشان بر سر داشت
و با جامهای ارغوانی از این سوی شهر به سوی دیگر میرفت
ده سال بعد،
او را سیاه پوش دیدم
بدو گفتم: تو که پیش از این به دیدارت میآمدند
تا با جامه و دستار ارغوانی از برابر خانههای ما گذرانت بینند،
تو که پیوسته پوششی گلگون داشتی،
چرا اکنون این جامهٔ سیاه را
که گویی با ظلمت رنگ کردهاند، بر تن داری؟
پاسخ داد: آخر، اکنون فروغ من نیز خاموش شده است.
📚از کتاب افسانه قرون اثر ویکتور هوگو
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
Forwarded from آژفنداک هوخشَتَره (باستانشناسی، فرهنگ و زبانهایباستانی، تاریخایران،ادب پارسی) (سندی سند)
نامه به پارسی نگاشتن تیمور لنگ به شارل ششم پادشاه فرانسه:
نامه پارسی که از سوی تیمور لنگ و بزرگان مغول، به شارل ششم، پادشاه فرانسه، در سال ۱۹۶۱شاهنشاهی( ۱۴۰۲ ترسایی)، هنگام گشودن سرزمین عثمانیان (که زبان دیوان سالار آنها نیز به پارسی بود)، نوشته شده است. این نامه به دست میرزا محمدخان قزوینی در روزنامهی «کاوه» که در تاریخ ۲۸ آذر۲۴۶۰شاهنشاهی، ۱۲۹۰ خورشیدی چاپ شد، این نامه چنان که از تاریخ آن پیداست در ترکیهی امروزی، و تنها ۱۲ روز پس از شکست و بند درآمدن سلطان پارسیگوی عثمانی، بایزید ایلدرم، نوشته شده است، و اکنون در گنجینهی دبیزه های(اسناد رسمی) پاریس نگهداری میشود. «فری جوآن مارحسیا مطران»، که تبار ایتالیایی داشت و رهرو اندیشه فرانسیسکن بود و بزرگ کشیشهای منطقهی «سلطانیه» (در جوار زنجان امروزی)، پیک خجستهی این نامه بود. بنا به گفتاورد حسین میرجعفری، این نامه در خرداد ۱۹۶۲شاهنشاهی( ژوئن ۱۴۰۳ترسایی) به پادشاه فرانسه سپرده شد. درونمایه این نامه چنین است:
امیر کبیر تمر کوران زید عمره
ملک ری دفرنسا
صد هزار سلام و آرزومندی ازین محّب خود با جهان ارزمندی بسیار بعد از تبلیغ ادعیه رای عالی آن امیر کبیر را نموده میشود که که فری فرنسکس تعلیمده بدین طرف رسید و مکاتب ملکان را آورد و نیکنامی و عظمت و بزرکوری آن امیرکبیر را عرضه کرد عظیم شادمان شدیم و نیز تقریر کرد که با لشکر انبوه روانه شد بیاری باری تعالی و دشمنان ما را و شما را قهر و زبون کرد من بعد فری جوان مارحسیا سلطانیة به خدمت فرستاده شد وی بخدمت تقریر کند هر چه واقع شد اکنون توقع از آن امیر کبیر داریم دائماً مکاتیب همایون فرستاده شود و سلامتی آن امیر کبیر باز نماید تا تسلّی خاطر حاصل آید دیگر میباید که بازرگانان شما را بدین طرف فرستاده شود که اینجایگه ایشانرا معزّز و مکرّم سازیم و نیز بازرگانان ما بدان طرف رجوع سازند ایشانرا نیز معزّز و مکرّم سازند و بر ایشان کسی زور و زیادتی نکند زیرا دنیا ببازرگانان آبادانست زیادت چه ابرام نمایم دولت باد در کامرانی بسیار سال و السلام تحریر فی غرّة محرّم المکرم سنة خمسة و ثمانمایه الهجریّة [مُهر تیمور]»
اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
نامه پارسی که از سوی تیمور لنگ و بزرگان مغول، به شارل ششم، پادشاه فرانسه، در سال ۱۹۶۱شاهنشاهی( ۱۴۰۲ ترسایی)، هنگام گشودن سرزمین عثمانیان (که زبان دیوان سالار آنها نیز به پارسی بود)، نوشته شده است. این نامه به دست میرزا محمدخان قزوینی در روزنامهی «کاوه» که در تاریخ ۲۸ آذر۲۴۶۰شاهنشاهی، ۱۲۹۰ خورشیدی چاپ شد، این نامه چنان که از تاریخ آن پیداست در ترکیهی امروزی، و تنها ۱۲ روز پس از شکست و بند درآمدن سلطان پارسیگوی عثمانی، بایزید ایلدرم، نوشته شده است، و اکنون در گنجینهی دبیزه های(اسناد رسمی) پاریس نگهداری میشود. «فری جوآن مارحسیا مطران»، که تبار ایتالیایی داشت و رهرو اندیشه فرانسیسکن بود و بزرگ کشیشهای منطقهی «سلطانیه» (در جوار زنجان امروزی)، پیک خجستهی این نامه بود. بنا به گفتاورد حسین میرجعفری، این نامه در خرداد ۱۹۶۲شاهنشاهی( ژوئن ۱۴۰۳ترسایی) به پادشاه فرانسه سپرده شد. درونمایه این نامه چنین است:
امیر کبیر تمر کوران زید عمره
ملک ری دفرنسا
صد هزار سلام و آرزومندی ازین محّب خود با جهان ارزمندی بسیار بعد از تبلیغ ادعیه رای عالی آن امیر کبیر را نموده میشود که که فری فرنسکس تعلیمده بدین طرف رسید و مکاتب ملکان را آورد و نیکنامی و عظمت و بزرکوری آن امیرکبیر را عرضه کرد عظیم شادمان شدیم و نیز تقریر کرد که با لشکر انبوه روانه شد بیاری باری تعالی و دشمنان ما را و شما را قهر و زبون کرد من بعد فری جوان مارحسیا سلطانیة به خدمت فرستاده شد وی بخدمت تقریر کند هر چه واقع شد اکنون توقع از آن امیر کبیر داریم دائماً مکاتیب همایون فرستاده شود و سلامتی آن امیر کبیر باز نماید تا تسلّی خاطر حاصل آید دیگر میباید که بازرگانان شما را بدین طرف فرستاده شود که اینجایگه ایشانرا معزّز و مکرّم سازیم و نیز بازرگانان ما بدان طرف رجوع سازند ایشانرا نیز معزّز و مکرّم سازند و بر ایشان کسی زور و زیادتی نکند زیرا دنیا ببازرگانان آبادانست زیادت چه ابرام نمایم دولت باد در کامرانی بسیار سال و السلام تحریر فی غرّة محرّم المکرم سنة خمسة و ثمانمایه الهجریّة [مُهر تیمور]»
اندیشکده آژفنداک هوَخشَتَره 🔥
╔════ 💐 💎══╗
@azhfandakhovaxshatare
اینستاگرام👇👇
instagram.com/koros_koros
╚═💥💫═════╝
Forwarded from پایگاه ایران دوستان مازندران
🔴چرایی سقوط افغانستان پس از ۳ سال
✍محمدعلی بهمنی قاجار دکترای حقوق بین الملل
🔸فارغ از همگی عوامل تاکتیکی سقوط افغانستان، یک دلیل کلان در پشت سقوط افغانستان در سال ۲۰۲۱ بود ، دولت و ملت سازی مطلوب امریکا در افغانستان با هدف ایجاد يک هویت ملی افغانستانی شکست خورده بود، تداوم جمهوریت و دموکراسی در افغانستان منجر به فروپاشی جغرافیای سیاسی ۲۵۰ ساله افغانستان با محوریت سلطه افغان ها ( پشتون ها ) می گردد و منجر به ایجاد یک موجودیت فارسی زبان و ایرانی در مناطق غیر پشتون نشین می شد، ساخت موجودیتی به نام افغانستان به وسیله استعمار بریتانیا جهت مهار ایران و تجزیه ایران خاوری بود ، تداوم جمهوریت و دموکراسی در افغانستان ، این موجودیت استعمار ساخته و استبدادی و تک قومی را از میان می برد و به جای آن یک ایران خاوری ایجاد می کرد، آمریکایی ها در ۲۰ سال تلاش کردند یک هویت سوم ایجاد کنند یک دولت و ملت افغانستانی با روح و روان افغانستانی متکثر، اما این تلاش شکست خورد و آمریکایی ها در یک دو راهی قرار گرفتند، احیا افغانستان پشتون محور یا تسلیم به یک افغانستان فدرال با محوریت فارسی زبانان در شمال و مرکز و غرب، آمریکایی ها راه حل نخست را برگزیدند تا ایران به تاجیکستان و چین وصل نشود و دولتی خالص فارسی زبان ایجاد نشود، بر همین اساس دوباره افغانستان را تسلیم طالبان کردند تا افغانستان پشتون محور احیا گردد ، البته طالبان نسخه راه حل نهایی هیتلر علیه یهودیان راعلیه فارسی زبان به کار می برد، طالبان با حمایت ضمنی آمریکا و غرب ، ایران زدایی ۲۵۰ ساله از افغانستان را تکمیل می کند ، سیاستی که نه علیه روسیه است و نه چین و نه ترکیه و نه جهان عرب و نه حتی پاکستان ، بر همین اساس هیچ کسی مخالف این سیاست نیست، بازنده اصلی ایران است که هم باید نظاره گر فارسی زدایی از افغانستان باشد و هم در نتیجه چنین سیاستی باید با هجوم میلیون ها نفر افغانستانی به ایران دست و پنجه نرم کند ، هم عمق استراتژیک تاریخی و فرهنگی اش از دست رفته است و هم مهاجران برایش تبدیل به یک تهدید بزرگ و فراگیر شده اند، برای عبور از چنین تهدیدی در وهله نخست باید آن را پذیرفت و درک کرد و در وهله بعدی باید با تدبیری همه جانبه از این بحران خارج شد ، در شرایط فعلی هیچ اراده ای برای فهم واقعیت در سیاست خارجی ایران وجود نداردتا بخواهد در اندیشه راهکارهای بعدی باشد ،پس بی تردید وضعیت هر روزبدترخواهد شد.
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
✍محمدعلی بهمنی قاجار دکترای حقوق بین الملل
🔸فارغ از همگی عوامل تاکتیکی سقوط افغانستان، یک دلیل کلان در پشت سقوط افغانستان در سال ۲۰۲۱ بود ، دولت و ملت سازی مطلوب امریکا در افغانستان با هدف ایجاد يک هویت ملی افغانستانی شکست خورده بود، تداوم جمهوریت و دموکراسی در افغانستان منجر به فروپاشی جغرافیای سیاسی ۲۵۰ ساله افغانستان با محوریت سلطه افغان ها ( پشتون ها ) می گردد و منجر به ایجاد یک موجودیت فارسی زبان و ایرانی در مناطق غیر پشتون نشین می شد، ساخت موجودیتی به نام افغانستان به وسیله استعمار بریتانیا جهت مهار ایران و تجزیه ایران خاوری بود ، تداوم جمهوریت و دموکراسی در افغانستان ، این موجودیت استعمار ساخته و استبدادی و تک قومی را از میان می برد و به جای آن یک ایران خاوری ایجاد می کرد، آمریکایی ها در ۲۰ سال تلاش کردند یک هویت سوم ایجاد کنند یک دولت و ملت افغانستانی با روح و روان افغانستانی متکثر، اما این تلاش شکست خورد و آمریکایی ها در یک دو راهی قرار گرفتند، احیا افغانستان پشتون محور یا تسلیم به یک افغانستان فدرال با محوریت فارسی زبانان در شمال و مرکز و غرب، آمریکایی ها راه حل نخست را برگزیدند تا ایران به تاجیکستان و چین وصل نشود و دولتی خالص فارسی زبان ایجاد نشود، بر همین اساس دوباره افغانستان را تسلیم طالبان کردند تا افغانستان پشتون محور احیا گردد ، البته طالبان نسخه راه حل نهایی هیتلر علیه یهودیان راعلیه فارسی زبان به کار می برد، طالبان با حمایت ضمنی آمریکا و غرب ، ایران زدایی ۲۵۰ ساله از افغانستان را تکمیل می کند ، سیاستی که نه علیه روسیه است و نه چین و نه ترکیه و نه جهان عرب و نه حتی پاکستان ، بر همین اساس هیچ کسی مخالف این سیاست نیست، بازنده اصلی ایران است که هم باید نظاره گر فارسی زدایی از افغانستان باشد و هم در نتیجه چنین سیاستی باید با هجوم میلیون ها نفر افغانستانی به ایران دست و پنجه نرم کند ، هم عمق استراتژیک تاریخی و فرهنگی اش از دست رفته است و هم مهاجران برایش تبدیل به یک تهدید بزرگ و فراگیر شده اند، برای عبور از چنین تهدیدی در وهله نخست باید آن را پذیرفت و درک کرد و در وهله بعدی باید با تدبیری همه جانبه از این بحران خارج شد ، در شرایط فعلی هیچ اراده ای برای فهم واقعیت در سیاست خارجی ایران وجود نداردتا بخواهد در اندیشه راهکارهای بعدی باشد ،پس بی تردید وضعیت هر روزبدترخواهد شد.
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
Forwarded from عکس نگار
💎به فراخور بیست وششم امرداد. زادروز علی اصغر حکمت. [یادی از فرزندِ شایسته و وارستهٔ ایران و خادم ملت؛ استاد بیهمتا، علی اصغر خان حکمت]
🔸علی اصغر حکمت وزیر فرهنگ ما بود.
شادروان علی اصغر حکمت آدمی است که از کودکی در یک خانوادهٔ دینی و مذهبی بزرگ شده، همهٔ قرآن را حفظ داشته و سالی ۳ یا ۴ ماه روزه میگرفته و در تقوا و فضیلت بینظیر است.
🔸او کسی است که از ۱۳۱۲ تا ۱۳۱۷ سکاندار کشتی فرهنگی ایران است.
حکمت دانشگاه تهران را تأسیس میکند و حتی لغت دانشگاه را او میسازد و اولین رئیس دانشگاه تهران نیز میشود.
حکمت، دانشکدهٔ معقول و منقول را ایجاد میکند، دانشسرای عالی و دانشکدهٔ فنی را تأسیس میکند.
مدارس ابتدایی و متوسطه را در ایران سامان میدهد و کلاسهای مبارزه با بیسوادی را راه اندازی میکند. در کنار اینها او کتابخانهٔ ملی و فرهنگستان، سازمان تربیت بدنی را به وجود آورده و استادیوم امجدیه را میسازد. ضمن اینکه کاوشهای باستان شناسی را سرو سامان میدهد، موزهٔ ایران باستان، پارس و حضرت معصومه سلام الله را در قم میسازد.
آرامگاه فردوسی، سعدی، حافظ، ابن سینا و ابوالفتوح رازی توسط حکمت ساخته شد.
برای اولین بار او بود که کنگرهٔ هزارهٔ فردوسی را در سال ۱۳۱۳ ایجاد کرد و در کنار آن کنگرهٔ هفتصدمین تصنیف گلستان و بوستان برگزار کرد.
🔸علی اصغر خان حکمت اولین تفسیر عظیم قرآن را که کشف الاسرار میبدی است در دانشگاه تهران تصحیح میکند و بسیاری از آیات و سورههای قرآنی را به شعر فارسی در میآورد و اولین کتاب تعلیم قرآن را برای کودکان و نوجوانان مینویسد.
تاریخ ادبیات برون و آثار شکسپیر را ترجمه میکند و به ۳ زبان عربی، انگلیسی و فرانسه تسلط دارد و حتی در زبان اردو نیز اطلاعاتی دارد.
کارهای فرهنگی که حکمت به عنوان سفیر ایران در هند کرده معروف است. حکمت با آدمهایی مثل ابو کلام آزاد، نهرو و گاندی، آشنایی و دوستی داشته است.
حکمت فارسی سرهنویس و شاعر بود.
او ۶۰ سال خاطرات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی خود را هر شب نوشته که در ۶۰ دفتر جمع شده که مرحوم دبیر سیاقی ۴ جلد از آن را منتشر کرده است.
یادداشت از دکتر منصور رستگار فسایی
محمدرضا شفیعی کدکنی:
شادروان علی اصغر حکمت (۱۲۷۲-۱۳۵۹) آن وزیرِ دانشپرور و دورانسازِ ما...
در هرگز و همیشهٔ انسان، صفحهٔ ۱۵۶
https://www.tg-me.com/shafiei_kadkani
🔸برگرفته از کانال تلگرامی شفیعی کدکنی
https://www.tg-me.com/eshtadan
🔸علی اصغر حکمت وزیر فرهنگ ما بود.
شادروان علی اصغر حکمت آدمی است که از کودکی در یک خانوادهٔ دینی و مذهبی بزرگ شده، همهٔ قرآن را حفظ داشته و سالی ۳ یا ۴ ماه روزه میگرفته و در تقوا و فضیلت بینظیر است.
🔸او کسی است که از ۱۳۱۲ تا ۱۳۱۷ سکاندار کشتی فرهنگی ایران است.
حکمت دانشگاه تهران را تأسیس میکند و حتی لغت دانشگاه را او میسازد و اولین رئیس دانشگاه تهران نیز میشود.
حکمت، دانشکدهٔ معقول و منقول را ایجاد میکند، دانشسرای عالی و دانشکدهٔ فنی را تأسیس میکند.
مدارس ابتدایی و متوسطه را در ایران سامان میدهد و کلاسهای مبارزه با بیسوادی را راه اندازی میکند. در کنار اینها او کتابخانهٔ ملی و فرهنگستان، سازمان تربیت بدنی را به وجود آورده و استادیوم امجدیه را میسازد. ضمن اینکه کاوشهای باستان شناسی را سرو سامان میدهد، موزهٔ ایران باستان، پارس و حضرت معصومه سلام الله را در قم میسازد.
آرامگاه فردوسی، سعدی، حافظ، ابن سینا و ابوالفتوح رازی توسط حکمت ساخته شد.
برای اولین بار او بود که کنگرهٔ هزارهٔ فردوسی را در سال ۱۳۱۳ ایجاد کرد و در کنار آن کنگرهٔ هفتصدمین تصنیف گلستان و بوستان برگزار کرد.
🔸علی اصغر خان حکمت اولین تفسیر عظیم قرآن را که کشف الاسرار میبدی است در دانشگاه تهران تصحیح میکند و بسیاری از آیات و سورههای قرآنی را به شعر فارسی در میآورد و اولین کتاب تعلیم قرآن را برای کودکان و نوجوانان مینویسد.
تاریخ ادبیات برون و آثار شکسپیر را ترجمه میکند و به ۳ زبان عربی، انگلیسی و فرانسه تسلط دارد و حتی در زبان اردو نیز اطلاعاتی دارد.
کارهای فرهنگی که حکمت به عنوان سفیر ایران در هند کرده معروف است. حکمت با آدمهایی مثل ابو کلام آزاد، نهرو و گاندی، آشنایی و دوستی داشته است.
حکمت فارسی سرهنویس و شاعر بود.
او ۶۰ سال خاطرات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی خود را هر شب نوشته که در ۶۰ دفتر جمع شده که مرحوم دبیر سیاقی ۴ جلد از آن را منتشر کرده است.
یادداشت از دکتر منصور رستگار فسایی
محمدرضا شفیعی کدکنی:
شادروان علی اصغر حکمت (۱۲۷۲-۱۳۵۹) آن وزیرِ دانشپرور و دورانسازِ ما...
در هرگز و همیشهٔ انسان، صفحهٔ ۱۵۶
https://www.tg-me.com/shafiei_kadkani
🔸برگرفته از کانال تلگرامی شفیعی کدکنی
https://www.tg-me.com/eshtadan
🔷🔹🔹خواندنیها:
سالها قبل، وقتی علیاصغر حکمت وزیر نامدار معروف عصر پهلوی _که، نامش « ز رود ارس تا بهدریای گنگ» رسیده بود_ بهخراسان رفته بود و در آنجا بههمراه شوکتالملک امیر بیرجند و قائنات، پدر آقای علم (که مطلقاً بهنام امیر خوانده میشد) برای بازرسی بهیکی از مدارس خراسان رفتند و این مدرسه بهنام ابن یمین _شاعر معروف عصر سربهداران_ نامیده شده بود.
در کلاس درس، بچّهها بهسؤال وزیر و امیر پاسخ میدادند، امیر شوکتالملک بهشوخی بهیکی از بچّهها میگوید: آیا میتوانی بگویی چه حکمتی بوده است که این مدرسه را بهنام ابن یمین نام گذاردهاند، و فیالمثل بهنام من یا آقای حکمت وزیر معارف نامگذاری نکردهاند؟
شاگرد جواب داد:
_بله، برای اینکه، ابن یمین شاعر معروفی بوده است.
آقای حکمت، ضمن اشارهای بهشرح احوال ابن یمین، رو بهشاگرد کرده و با ملایمت بهاو میگوید:
_فرزند عزیز، آیا هیچ شعری از ابن یمین از حفظ داری که برای ما بخوانی:
شاگرد خراسانی بلاتأمّل این قطعه را با صدای رسا و بلند شروع میکند بهخواندن:
اگر دو گاو بهدست آوریّ و مزرعهای
یکی امیر و یکی را وزیر نام کنی
وگر کفاف معاشت نمیشود حاصل
رویّ و شام شبی از جهود وام کنی
هزاربار از آن به که بامداد پگاه
کمر ببندی و بر چون خودی سلام کنی
سکوت حاضران را فرا گرفت، امیر شوکتالملک در حالی که لبخند میزد رو بهآقای حکمت کرد و گفت:
_برای امیر که حکمت این نامگذاری روشن شد! جناب وزیر خود دانند.
[آسیای هفتسنگ؛ تألیف: دکتر محمّدابراهیم باستانی پاریزی؛ تهران: انتشارات دنیای کتاب؛ چاپ ششم: ۱۳۶۷؛ صص۶۷۳_۶۷۱]
پژوهشهایاصفهانشناسی
https://www.tg-me.com/ALI4asS
🔸برگرفته از کانال تلگرامی تاریخ اصفهان
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
سالها قبل، وقتی علیاصغر حکمت وزیر نامدار معروف عصر پهلوی _که، نامش « ز رود ارس تا بهدریای گنگ» رسیده بود_ بهخراسان رفته بود و در آنجا بههمراه شوکتالملک امیر بیرجند و قائنات، پدر آقای علم (که مطلقاً بهنام امیر خوانده میشد) برای بازرسی بهیکی از مدارس خراسان رفتند و این مدرسه بهنام ابن یمین _شاعر معروف عصر سربهداران_ نامیده شده بود.
در کلاس درس، بچّهها بهسؤال وزیر و امیر پاسخ میدادند، امیر شوکتالملک بهشوخی بهیکی از بچّهها میگوید: آیا میتوانی بگویی چه حکمتی بوده است که این مدرسه را بهنام ابن یمین نام گذاردهاند، و فیالمثل بهنام من یا آقای حکمت وزیر معارف نامگذاری نکردهاند؟
شاگرد جواب داد:
_بله، برای اینکه، ابن یمین شاعر معروفی بوده است.
آقای حکمت، ضمن اشارهای بهشرح احوال ابن یمین، رو بهشاگرد کرده و با ملایمت بهاو میگوید:
_فرزند عزیز، آیا هیچ شعری از ابن یمین از حفظ داری که برای ما بخوانی:
شاگرد خراسانی بلاتأمّل این قطعه را با صدای رسا و بلند شروع میکند بهخواندن:
اگر دو گاو بهدست آوریّ و مزرعهای
یکی امیر و یکی را وزیر نام کنی
وگر کفاف معاشت نمیشود حاصل
رویّ و شام شبی از جهود وام کنی
هزاربار از آن به که بامداد پگاه
کمر ببندی و بر چون خودی سلام کنی
سکوت حاضران را فرا گرفت، امیر شوکتالملک در حالی که لبخند میزد رو بهآقای حکمت کرد و گفت:
_برای امیر که حکمت این نامگذاری روشن شد! جناب وزیر خود دانند.
[آسیای هفتسنگ؛ تألیف: دکتر محمّدابراهیم باستانی پاریزی؛ تهران: انتشارات دنیای کتاب؛ چاپ ششم: ۱۳۶۷؛ صص۶۷۳_۶۷۱]
پژوهشهایاصفهانشناسی
https://www.tg-me.com/ALI4asS
🔸برگرفته از کانال تلگرامی تاریخ اصفهان
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
تاریخاصفهان
🥀پژوهشهایاصفهانشناسی
اصفهانرانیمهخوانندازجهان
صدجهانمندیدهامدراصفهان
اصفهانرانیمهخوانندازجهان
صدجهانمندیدهامدراصفهان
🔹🔸🔹به مناسبت ۲۷ امرداد سالروز درگذشت محمد غفاری "کمالالملک"
(زاده سال ۱۲۲۴ کاشان -- درگذشته ۲۷ امرداد ۱۳۱۹ نیشابور) نقاش.
#خواندنیها
کمالالمک و مادر
🔹کمالالمکبه قدرینسبتبهمادرخود مودب و فروتن بود که توجه هر بیننده راجلبمیکرد منظره ملاقاتشان حیرتافزا بود،به عکس فرزند،مادرشکوچک و فوقالعاده پیر و ناتوان بود.
🔹هر وقت که میدیدم که این مرد قوی و بلند قامت و بامو های سفید در مقابل این موجود ناتوان کوچک دست به سینه با شرم صحبت میدارد لذت میبردم. مادر مجبور بود سر را به اسمان بلند کند و پسر رشیدش همیشه سر را خم میکرد تا بتواند با مادر صحبت کند.
🔹هنگام جداشدن، مخارج زندگی مادر را با شرم تقدیم نموده، دستی با ادب به دامن مادر کشیده نوازشش کرده و اجازه رفتنمیگرفت.
🔹ازیادداشتهایحسنعلی وزیری در شمارههشتم مجلهیادگار.
پژوهشهایاصفهانشناسی
https://www.tg-me.com/ALI4asS
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
🔹🔸🔹به مناسبت ۲۷ امرداد سالروز درگذشت محمد غفاری "کمالالملک"
(زاده سال ۱۲۲۴ کاشان -- درگذشته ۲۷ امرداد ۱۳۱۹ نیشابور) نقاش.
#خواندنیها
کمالالمک و مادر
🔹کمالالمکبه قدرینسبتبهمادرخود مودب و فروتن بود که توجه هر بیننده راجلبمیکرد منظره ملاقاتشان حیرتافزا بود،به عکس فرزند،مادرشکوچک و فوقالعاده پیر و ناتوان بود.
🔹هر وقت که میدیدم که این مرد قوی و بلند قامت و بامو های سفید در مقابل این موجود ناتوان کوچک دست به سینه با شرم صحبت میدارد لذت میبردم. مادر مجبور بود سر را به اسمان بلند کند و پسر رشیدش همیشه سر را خم میکرد تا بتواند با مادر صحبت کند.
🔹هنگام جداشدن، مخارج زندگی مادر را با شرم تقدیم نموده، دستی با ادب به دامن مادر کشیده نوازشش کرده و اجازه رفتنمیگرفت.
🔹ازیادداشتهایحسنعلی وزیری در شمارههشتم مجلهیادگار.
پژوهشهایاصفهانشناسی
https://www.tg-me.com/ALI4asS
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
تاریخاصفهان
🥀پژوهشهایاصفهانشناسی
اصفهانرانیمهخوانندازجهان
صدجهانمندیدهامدراصفهان
اصفهانرانیمهخوانندازجهان
صدجهانمندیدهامدراصفهان
Forwarded from اتچ بات
💠زادروز سراینده #ای_ایران
۲۷ مرداد زادروز حسین گلگلاب
گل گلاب(۲۷ مرداد ۱۲۷۶ تهران-درگذشت ۲۲ اسفند ۱۳۶۳ تهران)نویسنده، سراینده، مترجم، موسیقیدان و گیاهشناس.
بهزبانهای فرانسه، انگلیسی، روسی، عربی و لاتین تسلط داشت.
گلگلاب که در نواختن ساز، نوازندهای ماهر بود، در سرودن شعر و ترانه هم همردیف بزرگانی چون شیدا، عارف قزوینی و محمدتقی بهار ارزیابی میشد.
وی نت میدانست و برخلاف سایر شعرا که سرودن شعر روی آهنگ برایشان مشکل بود، کلمات را با نتهای موسیقی تطبیق میداد. سرودهای «ای ایران» «آذر آبادگان» «خاک ایران» «پایدار ایران» «زبان عشق» «ره عشق» «بلبل مست» و «وصال دوست» از او بهیادگار ماندهاست.
https://www.tg-me.com/eshtadan
۲۷ مرداد زادروز حسین گلگلاب
گل گلاب(۲۷ مرداد ۱۲۷۶ تهران-درگذشت ۲۲ اسفند ۱۳۶۳ تهران)نویسنده، سراینده، مترجم، موسیقیدان و گیاهشناس.
بهزبانهای فرانسه، انگلیسی، روسی، عربی و لاتین تسلط داشت.
گلگلاب که در نواختن ساز، نوازندهای ماهر بود، در سرودن شعر و ترانه هم همردیف بزرگانی چون شیدا، عارف قزوینی و محمدتقی بهار ارزیابی میشد.
وی نت میدانست و برخلاف سایر شعرا که سرودن شعر روی آهنگ برایشان مشکل بود، کلمات را با نتهای موسیقی تطبیق میداد. سرودهای «ای ایران» «آذر آبادگان» «خاک ایران» «پایدار ایران» «زبان عشق» «ره عشق» «بلبل مست» و «وصال دوست» از او بهیادگار ماندهاست.
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
attach 📎
Forwarded from برگی از تقویم تاریخ (حسن نیکبخت)
☘☘ برگی از تقویم تاریخ ☘☘
۲۸ امرداد سالروز افتتاح آرامگاه فردوسی
در ۲۸ امرداد سال ۱۳۱۳، رضاشاه شخصا مراسم بزرگداشت هزاره فردوسی و آرامگاه او را افتتاح کرد. آرامگاهی که با الهام از تختجمشید و به شکل مقبره کوروشبزرگ ساخته شد. بنایی که از سه قسمت تشکیل شد و نخستین بخش آن، میانی ترین بخش و از سنگ گوری از جنس مرمر به ابعاد ۱/۱۵ متر و حدود ۰/۵ متر ارتفاع بود و در مرکز سکوی مرمری قرارگرفت. بخش دوم شامل تالاری مربع شکل از سنگ مرمر که داخل آن با کاشی تزیین شده و چهار ستون بلند با دو سر ستون بزرگ در چهارگوشه این تالار موجود است و تصویر مردی بالدار در بالای ضلع جنوبی بنای اصلی ایجاد شد که ویژگیهای پرسپولیس را بیشتر به یاد میآورد. سومین بخش محوطه پلکانی پوشیده از سنگ مرمر که اتاق روی آن قرار گرفته و تعداد زیادی از اشعار فردوسی روی دیوار آن حک شد که حسین حجار باشی زنجانی سنگتراشی سنگهای بنا را انجام داد. سنگ نوشتههای آرامگاه به خط نستعلیق و از اشعار فردوسی و از آثار طاهرزاده است.
دولت رضاشاه بودجهای برای این کار نداشت چرا که دولت وی اساسا فاقد هرگونه درآمدی بود. نفت از دوره قاجار پیش فروش و با قیمت نازلی واگذار شده بود که درآمد ایران از آن در حد پول جیبی بود!! مالیات نیز رقم خاصی نبود چرا که ایران در فقر کامل بسر میبرد و تجارتی نداشت که مالیات بگیرد. صادرات دیگری نیز نبوده است. رضاشاه برای بدست آوردن پول این کار، دست به ابتکار زد و بلیط بخت آزمایی منتشر کرد. روی این بلیت، تصویری از آرامگاه فردوسی و شعری از این شاعر چاپ شده بود و از درآمد آن این بنای زیبا را ساخت.
طراحی معماری توسط هوشنگ سیحون صورت گرفت. چندسال بعد ساختمان دچار نمزدگی شد که حسین لرزاده معمار مشهور ایرانی با کمی تغییرات در ابعاد و اندازه و تزئینات، طراحی و بازسازی کرد.
در حال حاضر سازمان میراث فرهنگی و گردشگری طرحهایی برای گسترش و بهسازی آرامگاه حکیم در دست اقدام دارد که در همین زمینه زمینها و ساختمانهای اطراف آرامگاه به تملک این سازمان در آمده و هرگونه ساخت و ساز تازه در حریم آرامگاه کلاً ممنوع است. با این حال متأسفانه وزارت نیرو در سال ۱۳۸۶ با نصب دکلهای بزرگ انتقال نیروی برق دورنمای آرامگاه فردوسی را مخدوش کرد که موجب برانگیختن اعتراض عمومی شد.
صادق خلخالی در سالهای نخستین انقلاب، قصد تخریب این آرامگاه را داشت که با ممانعت مردم خراسان روبرو شد.
🆔 @bargi_az_tarikh
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#افتتاح_آرامگاه_فردوسی
۲۸ امرداد سالروز افتتاح آرامگاه فردوسی
در ۲۸ امرداد سال ۱۳۱۳، رضاشاه شخصا مراسم بزرگداشت هزاره فردوسی و آرامگاه او را افتتاح کرد. آرامگاهی که با الهام از تختجمشید و به شکل مقبره کوروشبزرگ ساخته شد. بنایی که از سه قسمت تشکیل شد و نخستین بخش آن، میانی ترین بخش و از سنگ گوری از جنس مرمر به ابعاد ۱/۱۵ متر و حدود ۰/۵ متر ارتفاع بود و در مرکز سکوی مرمری قرارگرفت. بخش دوم شامل تالاری مربع شکل از سنگ مرمر که داخل آن با کاشی تزیین شده و چهار ستون بلند با دو سر ستون بزرگ در چهارگوشه این تالار موجود است و تصویر مردی بالدار در بالای ضلع جنوبی بنای اصلی ایجاد شد که ویژگیهای پرسپولیس را بیشتر به یاد میآورد. سومین بخش محوطه پلکانی پوشیده از سنگ مرمر که اتاق روی آن قرار گرفته و تعداد زیادی از اشعار فردوسی روی دیوار آن حک شد که حسین حجار باشی زنجانی سنگتراشی سنگهای بنا را انجام داد. سنگ نوشتههای آرامگاه به خط نستعلیق و از اشعار فردوسی و از آثار طاهرزاده است.
دولت رضاشاه بودجهای برای این کار نداشت چرا که دولت وی اساسا فاقد هرگونه درآمدی بود. نفت از دوره قاجار پیش فروش و با قیمت نازلی واگذار شده بود که درآمد ایران از آن در حد پول جیبی بود!! مالیات نیز رقم خاصی نبود چرا که ایران در فقر کامل بسر میبرد و تجارتی نداشت که مالیات بگیرد. صادرات دیگری نیز نبوده است. رضاشاه برای بدست آوردن پول این کار، دست به ابتکار زد و بلیط بخت آزمایی منتشر کرد. روی این بلیت، تصویری از آرامگاه فردوسی و شعری از این شاعر چاپ شده بود و از درآمد آن این بنای زیبا را ساخت.
طراحی معماری توسط هوشنگ سیحون صورت گرفت. چندسال بعد ساختمان دچار نمزدگی شد که حسین لرزاده معمار مشهور ایرانی با کمی تغییرات در ابعاد و اندازه و تزئینات، طراحی و بازسازی کرد.
در حال حاضر سازمان میراث فرهنگی و گردشگری طرحهایی برای گسترش و بهسازی آرامگاه حکیم در دست اقدام دارد که در همین زمینه زمینها و ساختمانهای اطراف آرامگاه به تملک این سازمان در آمده و هرگونه ساخت و ساز تازه در حریم آرامگاه کلاً ممنوع است. با این حال متأسفانه وزارت نیرو در سال ۱۳۸۶ با نصب دکلهای بزرگ انتقال نیروی برق دورنمای آرامگاه فردوسی را مخدوش کرد که موجب برانگیختن اعتراض عمومی شد.
صادق خلخالی در سالهای نخستین انقلاب، قصد تخریب این آرامگاه را داشت که با ممانعت مردم خراسان روبرو شد.
🆔 @bargi_az_tarikh
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#افتتاح_آرامگاه_فردوسی
Telegram
attach 📎
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
بیست و هشتم مردادماه سالروز درگذشت سیمین بهبهانی
یک دامن گل
چون درختِ فروردین پرشکوفه شد جانم
دامنی ز گل دارم، بر چه کس بیفشانم؟
ای نسیمِ جانپرور، امشب از بَرَم بگذر
ورنه اینچنین پرگل تا سحر نمیمانم
لالهوار خورشیدی در دلم شکوفا شد
صد بهارِ گرمیزا سر زد از زمستانم
دانۀ امید آخر، شد نهالِ بارآور
صد جوانه پیدا شد از تلاشِ پنهانم
پرنیانِ مهتابم در خموشی شبها
همچو کوه پابرجا سر بنه به دامانم
بوی یاسمن دارد خوابگاه آغوشم
رنگ نسترن دارد شانههای عریانم
شعر همچو عودم را آتش دلم سوزد
موجِ عطر ازآن رقصد در دل شبستانم
کس به بزمِ میخواران حال من نمیداند
زانکه با دل پرخون چون پیاله خندانم
در کتاب دل «سیمین!» حرف عشق میجویم
رویِ گونه میلرزد سایههای مژگانم
سیمین بهبهانی در تهران زاده شد. او فارغالتحصیل رشتۀ حقوق از دانشگاه تهران بود و سالها در دبیرستانهای پایتخت به دبیری اشتغال داشت. در سال ۱۳۴۸ به عضویت شورای شعر و موسیقی رادیو ایران و در سال ۱۳۵۷ به عضویت کانون نویسندگان ایران درآمد.
سیمین شاعری غزلسرا بود و بخشی از شهرت وی در سرودن غزلهایی با اوزان تازه و غیرمتعارف است. از مجموعههای شعری او میتوان به سهتار شکسته، رستاخیز و خطی ز سرعت و از آتش اشاره کرد.
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
یک دامن گل
چون درختِ فروردین پرشکوفه شد جانم
دامنی ز گل دارم، بر چه کس بیفشانم؟
ای نسیمِ جانپرور، امشب از بَرَم بگذر
ورنه اینچنین پرگل تا سحر نمیمانم
لالهوار خورشیدی در دلم شکوفا شد
صد بهارِ گرمیزا سر زد از زمستانم
دانۀ امید آخر، شد نهالِ بارآور
صد جوانه پیدا شد از تلاشِ پنهانم
پرنیانِ مهتابم در خموشی شبها
همچو کوه پابرجا سر بنه به دامانم
بوی یاسمن دارد خوابگاه آغوشم
رنگ نسترن دارد شانههای عریانم
شعر همچو عودم را آتش دلم سوزد
موجِ عطر ازآن رقصد در دل شبستانم
کس به بزمِ میخواران حال من نمیداند
زانکه با دل پرخون چون پیاله خندانم
در کتاب دل «سیمین!» حرف عشق میجویم
رویِ گونه میلرزد سایههای مژگانم
سیمین بهبهانی در تهران زاده شد. او فارغالتحصیل رشتۀ حقوق از دانشگاه تهران بود و سالها در دبیرستانهای پایتخت به دبیری اشتغال داشت. در سال ۱۳۴۸ به عضویت شورای شعر و موسیقی رادیو ایران و در سال ۱۳۵۷ به عضویت کانون نویسندگان ایران درآمد.
سیمین شاعری غزلسرا بود و بخشی از شهرت وی در سرودن غزلهایی با اوزان تازه و غیرمتعارف است. از مجموعههای شعری او میتوان به سهتار شکسته، رستاخیز و خطی ز سرعت و از آتش اشاره کرد.
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
✍️پیام شاهنامه / محمدامین ریاحی
🔸شاهنامه به نام «خداوند جان و خرد» آغاز میشود. اینکه از صفات بیکران خداوندی، بر جان آفرینی و خردبخشی او تکیه میکند، میخواهد بگوید که مهمتر از هر چیزی جان است و زندگی، و زندگی باید با خردمندی توام باشد. از اینجاست که در سراسر شاهنامه عشق به زندگی، و آسایش و نیکبختی افراد انسانی، و پرهیز از آزار دیگران و نفرت از جنگ و کشتار و خونریزی و ویرانگری موضوع سخن است. زندگی انسانها و اندیشه و رفتار آنها هم باید بر پایه خرد باشد، و سرپیچی از حکم خرد، مایه تیره روزی است.
🔸شاهنامه یادگار قرن چهارم، قرن اعتلای فکری و فرهنگی ایران، عصر خردگرایی و آزاد اندیشی، عصر پرورش رازی و ابن سینا و بیرونی است. روزگاری که در آن اندیشیدن و خرد ورزیدن بردلهای فرهیختگان عصر حکومت میکرد. فرهنگ شاهنامه انعکاس فرهنگ ساسانی در آیینه عصر سامانی است. جهانبینی روزگاری است که فرهنگ تابناک آن با سیاست محمود غزنوی به ضعف گرایید و با استیلای سلجوقیان به کلی از میان رفت.
🔸اساس حماسه ملی ایران برنبرد جاودانی میان نیکی و بدی، روشنایی و تاریکی است. نیروهای اهریمنی بیداد و دروغ و جادو و فریب و پیمان شکنی و دژخویی و ویرانگری و مرگ و نیستی است که در وجود آفات طبیعی و دیوان و دشمنان نمودار میشوند. فضیلتهای اهورایی دادگری و مهرورزی و آشتی جویی و آبادگری و شادمانی است که در وجود پهلوانان ایران پدیدار است.
🔸در عصر اساطیری از کیومرث تا جمشید، فرمانروایان که در همان حال پهلوانان و مظهر مردم ایرانند، با مظاهر اهریمنی که آفات طبیعی و دیوان هستند، میجنگند و پیروز میشوند و داد و نیکی و رامش برجهان فرمانروایی دارد. آنگاه در عصر هزار ساله ضحاک، پیروزی اهریمن فرا میرسد. با قیام کاوه و فرمانروایی فریدون باز هم نیکی پیروز میشود. در دورههای پهلوانی نبرد ایرانیان با تورانیان ادامه پیکار جاودانی خیر و شر است.
🔸در سراسر کتابی با این عظمت با همه تنوع حادثهها وداستانها، روح و اندیشه و جهانبینی واحدی نمایان است. وحدت موضوعی و آرمانی و انسجام و هماهنگی و یکپارچگی در سراسر آن چنان است که گویی همه در یک روز، نه در تمام عمر شاعر از جوانی تا پیری سروده شده است! این وحدت شگرف موضوعی و فکری حاصل نبوغ شاعر است نه مرهون منابع او.
🔸فردوسی علاوه بر منابع اصلی خود (شاهنامه ابومنصوری) از دریای بیکران داستانهای باستانی هرچه را که در چهارچوب واحد حماسه ملی میگنجیده، برگزیده و بقیه را رها کرده است. و از آنچه او ناگفته گذاشته، برخی را دیگران سرودهاند و بسیاری هم از میان رفته است.
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
🔸شاهنامه به نام «خداوند جان و خرد» آغاز میشود. اینکه از صفات بیکران خداوندی، بر جان آفرینی و خردبخشی او تکیه میکند، میخواهد بگوید که مهمتر از هر چیزی جان است و زندگی، و زندگی باید با خردمندی توام باشد. از اینجاست که در سراسر شاهنامه عشق به زندگی، و آسایش و نیکبختی افراد انسانی، و پرهیز از آزار دیگران و نفرت از جنگ و کشتار و خونریزی و ویرانگری موضوع سخن است. زندگی انسانها و اندیشه و رفتار آنها هم باید بر پایه خرد باشد، و سرپیچی از حکم خرد، مایه تیره روزی است.
🔸شاهنامه یادگار قرن چهارم، قرن اعتلای فکری و فرهنگی ایران، عصر خردگرایی و آزاد اندیشی، عصر پرورش رازی و ابن سینا و بیرونی است. روزگاری که در آن اندیشیدن و خرد ورزیدن بردلهای فرهیختگان عصر حکومت میکرد. فرهنگ شاهنامه انعکاس فرهنگ ساسانی در آیینه عصر سامانی است. جهانبینی روزگاری است که فرهنگ تابناک آن با سیاست محمود غزنوی به ضعف گرایید و با استیلای سلجوقیان به کلی از میان رفت.
🔸اساس حماسه ملی ایران برنبرد جاودانی میان نیکی و بدی، روشنایی و تاریکی است. نیروهای اهریمنی بیداد و دروغ و جادو و فریب و پیمان شکنی و دژخویی و ویرانگری و مرگ و نیستی است که در وجود آفات طبیعی و دیوان و دشمنان نمودار میشوند. فضیلتهای اهورایی دادگری و مهرورزی و آشتی جویی و آبادگری و شادمانی است که در وجود پهلوانان ایران پدیدار است.
🔸در عصر اساطیری از کیومرث تا جمشید، فرمانروایان که در همان حال پهلوانان و مظهر مردم ایرانند، با مظاهر اهریمنی که آفات طبیعی و دیوان هستند، میجنگند و پیروز میشوند و داد و نیکی و رامش برجهان فرمانروایی دارد. آنگاه در عصر هزار ساله ضحاک، پیروزی اهریمن فرا میرسد. با قیام کاوه و فرمانروایی فریدون باز هم نیکی پیروز میشود. در دورههای پهلوانی نبرد ایرانیان با تورانیان ادامه پیکار جاودانی خیر و شر است.
🔸در سراسر کتابی با این عظمت با همه تنوع حادثهها وداستانها، روح و اندیشه و جهانبینی واحدی نمایان است. وحدت موضوعی و آرمانی و انسجام و هماهنگی و یکپارچگی در سراسر آن چنان است که گویی همه در یک روز، نه در تمام عمر شاعر از جوانی تا پیری سروده شده است! این وحدت شگرف موضوعی و فکری حاصل نبوغ شاعر است نه مرهون منابع او.
🔸فردوسی علاوه بر منابع اصلی خود (شاهنامه ابومنصوری) از دریای بیکران داستانهای باستانی هرچه را که در چهارچوب واحد حماسه ملی میگنجیده، برگزیده و بقیه را رها کرده است. و از آنچه او ناگفته گذاشته، برخی را دیگران سرودهاند و بسیاری هم از میان رفته است.
@shahnamehpajohan
🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24