Forwarded from انجمنحقوقشناسی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بیا که خرقۀ من گرچه رهنِ میکدههاست
ز مالِ وقف نبینی به نامِ منْ دِرَمی
شعر: حافظ
موسیقی: بزرگداشت حافظ (کنسرت تالار رودکی به سال ۱۳۶۷) با آواز محمدرضا شجریان و ساز محمد موسوی.
* مفردات بیت نیازی به توضیح ندارد؛ با این حال، ذکر دو نکته خالی از فایده نیست: یکی اینکه خرقه را به رهنِ میکده دادن و مِیْ ستاندن و نوشیدن در اشعار حافظ بسیار آمده است و فخر شاعر نیز در این بیت به همین است که خرقه را به رهن میکده سپرده، اما حتی به یک درم از مال وقف دست نبرده است. دیگر اینکه یکی از برجستهترین محققان دوران ما دربارۀ زمینه و زمانۀ سرودن این اشعار نوشته است که: «در شهر (شیراز) چیزی که فراوان پیدا میشد ابواب خیر بود: مساجد، مدارس و خانقاهها که املاک بسیار بر آنها وقف بود. اما از این اوقاف بسیار، که فقیه مدرسه را «مست» میداشت، چیز درستی به آنچه مصرف واقعی بود نمیرسید و بیشتر در دست خورندگان بود: خورندگان اوقاف.» (عبدالحسین زرینکوب، از کوچۀ رندان (دربارۀ زندگی و اندیشۀ حافظ)، تهران، سخن، چاپ ۲۱، ۱۳۹۶، ص. ۷.)
#حقوق_و_هنر
#شعر_و_حقوق
@iranianlls
@lawandart99
ز مالِ وقف نبینی به نامِ منْ دِرَمی
شعر: حافظ
موسیقی: بزرگداشت حافظ (کنسرت تالار رودکی به سال ۱۳۶۷) با آواز محمدرضا شجریان و ساز محمد موسوی.
* مفردات بیت نیازی به توضیح ندارد؛ با این حال، ذکر دو نکته خالی از فایده نیست: یکی اینکه خرقه را به رهنِ میکده دادن و مِیْ ستاندن و نوشیدن در اشعار حافظ بسیار آمده است و فخر شاعر نیز در این بیت به همین است که خرقه را به رهن میکده سپرده، اما حتی به یک درم از مال وقف دست نبرده است. دیگر اینکه یکی از برجستهترین محققان دوران ما دربارۀ زمینه و زمانۀ سرودن این اشعار نوشته است که: «در شهر (شیراز) چیزی که فراوان پیدا میشد ابواب خیر بود: مساجد، مدارس و خانقاهها که املاک بسیار بر آنها وقف بود. اما از این اوقاف بسیار، که فقیه مدرسه را «مست» میداشت، چیز درستی به آنچه مصرف واقعی بود نمیرسید و بیشتر در دست خورندگان بود: خورندگان اوقاف.» (عبدالحسین زرینکوب، از کوچۀ رندان (دربارۀ زندگی و اندیشۀ حافظ)، تهران، سخن، چاپ ۲۱، ۱۳۹۶، ص. ۷.)
#حقوق_و_هنر
#شعر_و_حقوق
@iranianlls
@lawandart99
Forwarded from فرهنگستان زبان و ادب فارسی
بیست و نهم اسفند، زادروز پرویز ناتل خانلری (۱۲۹۲-۱۳۶۹)
من فارسی را عزیز میدارم و به خود میبالم که این زبان من و کسان من است. زبانی که شیرینی آن را دشمن و دوست و خویش و بیگانه چشیدهاند، زبانی که سعدی بدان غزل سروده است و در دورترین نقطهٔ آسیا، قرنها پیش از این مطربان چینی غزلش را به گوش جهانگردان اندلس خواندهاند.
نزد من وطن آن نیست که شما میپندارید. این چهار خط فرضی که دور ایران کشیدهاند وطن مرا محدود نمیکند. هر جا که فرهنگ ایرانی هست وطن من است؛ زیرا در آنجاست که روح من و ذوق من آشنا مییابد و به گمان من وطن آنجاست که آشنایی هست. نمیگویم که فرهنگ همان زبان است؛ اما زبان هم یکی از اجزاء فرهنگ است و جزء بزرگی است.
منبع: زبانشناسی و زبان فارسی، پرویز ناتل خانلری، چ دوم، توس، تهران، ۱۳۶۶، ص ۱۷۵.
@theapll
من فارسی را عزیز میدارم و به خود میبالم که این زبان من و کسان من است. زبانی که شیرینی آن را دشمن و دوست و خویش و بیگانه چشیدهاند، زبانی که سعدی بدان غزل سروده است و در دورترین نقطهٔ آسیا، قرنها پیش از این مطربان چینی غزلش را به گوش جهانگردان اندلس خواندهاند.
نزد من وطن آن نیست که شما میپندارید. این چهار خط فرضی که دور ایران کشیدهاند وطن مرا محدود نمیکند. هر جا که فرهنگ ایرانی هست وطن من است؛ زیرا در آنجاست که روح من و ذوق من آشنا مییابد و به گمان من وطن آنجاست که آشنایی هست. نمیگویم که فرهنگ همان زبان است؛ اما زبان هم یکی از اجزاء فرهنگ است و جزء بزرگی است.
منبع: زبانشناسی و زبان فارسی، پرویز ناتل خانلری، چ دوم، توس، تهران، ۱۳۶۶، ص ۱۷۵.
@theapll
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
بیست و نهم اسفند زادروز دکتر پرویز ناتل خانلری
زبان فارسی و سهم مشترک همۀ اقوام ایرانی
وجود لهجههای مختلف نزدیک به هم از یک زبان در میان اقوام همنژاد امری است که اختصاص به این سرزمین ندارد و در همه جای دنیا نمونۀ آن را میتوان یافت. در کشور فرانسه از روزگار قدیم دو لهجۀ اصلی وجود داشته که یکی از آنها از قرن یازدهم تفوق یافته و زبان رسمی کشور قرار گرفته و آن دیگری به صورت لهجههای محلی هنوز باقی است.
غرض این است که بدانیم این حال تنها در کشور ما رخ نداده است. اقوامی که قرابت نژادی و زبانی با هم دارند برای تفهیم و تفاهم محتاج وسیلۀ مشترکی هستند و به این سبب اگر لهجههای ایشان با هم نزدیک و از یک اصل باشد، به طبع یکی از آن لهجهها را رجحان مینهند و به عنوان زبان مشترک برمیگزینند. این زبان البته در اصل به یکی از نواحی آن سرزمین اختصاص داشته است، اما پس از آنکه به این طریق توسعه و کمال یافت دیگر به ناحیۀ خاصی تعلق ندارد بلکه زبان مشترک همۀ مردمان آن سرزمین محسوب میشود. اما سیاستهای خارجی که از چندی پیش در کشور ما نفوذ یافته است یکی از وسایل پیشرفت و غلبۀ خود را در ایجاد تفرقه و نفاق میان اقوام ایرانی دیده و در این راه کوششها کرده است یک جا غرور قومیت را تقویت کرده و استقلال زبان را وسیلۀ ایجاد یا تحکیم استقلال سیاسی نشان داده و جای دیگر مردم سادهلوح را برانگیخته تا میان خود و برادران خویش اختلاف جزئی و نادرست بیابند و خود را به سبب آنکه لهجۀ محلی ایشان عیناً همان زبان رسمی کشور نیست مظلوم بپندارند و دندان کینه بر هم بفشارند.
عجبا مگر زبان فصیح و ادبی فارسی امروز زبان کدام ناحیۀ خاص است تا نواحی دیگر از آن اعراض کنند و بخواهند لهجۀ محلی خود را به جای آن بنشانند؟ همۀ اقوام ایرانی در تشکیل و تکمیل زبان فارسی سهیم بودهاند و مشکل میتوان گفت سهم کدام ناحیه بزرگتر است.
«فرهنگ مشترک»، دکتر پرویز ناتل خانلری
در:
[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۲، ج ۲، ص ۵۸۲- ۵۸۴]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
زبان فارسی و سهم مشترک همۀ اقوام ایرانی
وجود لهجههای مختلف نزدیک به هم از یک زبان در میان اقوام همنژاد امری است که اختصاص به این سرزمین ندارد و در همه جای دنیا نمونۀ آن را میتوان یافت. در کشور فرانسه از روزگار قدیم دو لهجۀ اصلی وجود داشته که یکی از آنها از قرن یازدهم تفوق یافته و زبان رسمی کشور قرار گرفته و آن دیگری به صورت لهجههای محلی هنوز باقی است.
غرض این است که بدانیم این حال تنها در کشور ما رخ نداده است. اقوامی که قرابت نژادی و زبانی با هم دارند برای تفهیم و تفاهم محتاج وسیلۀ مشترکی هستند و به این سبب اگر لهجههای ایشان با هم نزدیک و از یک اصل باشد، به طبع یکی از آن لهجهها را رجحان مینهند و به عنوان زبان مشترک برمیگزینند. این زبان البته در اصل به یکی از نواحی آن سرزمین اختصاص داشته است، اما پس از آنکه به این طریق توسعه و کمال یافت دیگر به ناحیۀ خاصی تعلق ندارد بلکه زبان مشترک همۀ مردمان آن سرزمین محسوب میشود. اما سیاستهای خارجی که از چندی پیش در کشور ما نفوذ یافته است یکی از وسایل پیشرفت و غلبۀ خود را در ایجاد تفرقه و نفاق میان اقوام ایرانی دیده و در این راه کوششها کرده است یک جا غرور قومیت را تقویت کرده و استقلال زبان را وسیلۀ ایجاد یا تحکیم استقلال سیاسی نشان داده و جای دیگر مردم سادهلوح را برانگیخته تا میان خود و برادران خویش اختلاف جزئی و نادرست بیابند و خود را به سبب آنکه لهجۀ محلی ایشان عیناً همان زبان رسمی کشور نیست مظلوم بپندارند و دندان کینه بر هم بفشارند.
عجبا مگر زبان فصیح و ادبی فارسی امروز زبان کدام ناحیۀ خاص است تا نواحی دیگر از آن اعراض کنند و بخواهند لهجۀ محلی خود را به جای آن بنشانند؟ همۀ اقوام ایرانی در تشکیل و تکمیل زبان فارسی سهیم بودهاند و مشکل میتوان گفت سهم کدام ناحیه بزرگتر است.
«فرهنگ مشترک»، دکتر پرویز ناتل خانلری
در:
[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۲، ج ۲، ص ۵۸۲- ۵۸۴]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Forwarded from خردسرای فردوسی
نوروز
آمد بهار خُرّم و آورد خُرّمى
وز فرّ نوبهار شد آراسته زمى
نوروز اگرچه روز نو سال است روز كهنۀ قرنهاست. پيرى فرتوت است كه سالى يك بار جامۀ جوانى میپوشد تا به شكرانۀ آن كه روزگارى چنين دراز به سر برده و با اينهمه دمسردى زمانه تاب آورده است، چند روزى شادى كند. از اينجاست كه شكوه پيران و نشاط جوانان در اوست.
پير نوروز يادها در سر دارد. از آن كرانۀ زمان مىآيد، از آنجا كه نشانش پيدا نيست. در اين راه دراز رنجها ديده و تلخیها چشيده است. اما هنوز شاد و اميدوارست. جامههاى رنگرنگ پوشيده است، اما از آن همه يك رنگ بيشتر آشكار نيست و آن رنگ ايران است....
اگر بر ما ايرانيان اين روزگار عيبى بايد گرفت اين است كه تاريخ خود را درست نمىشناسیم و دربارۀ آنچه بر ما گذشته است، هرچه را كه ديگران گفتهاند و مىگويند طوطىوار تكرار مىكنیم.
اروپاييان از قول يونانيان مىگويند كه ايران پس از حملۀ اسكندر يكسره رنگ آداب يونانى گرفت و از جمله نشانههاى اين امر آنكه مورخى بيگانه نوشته است كه در دربار اشكانى نمایشهايى به زبان يونانى مىدادند. اين درست مانند آن است كه بگوییم ايرانيان امروزه يكباره مليّت خود را فراموش كردهاند، زيرا كه در بعضى مهمانخانهها مطربان و آوازهخوانهاى فرنگى به زبانهاى ايتاليايى و اسپانيايى مطربى مىكنند.
كمتر ملتى را در جهان مىتوان يافت كه عمرى چنين دراز به سر آورده و با حوادثى چنين بزرگ روبهرو شده و تغييراتى چنين عظیم در زندگیش روى داده باشد و پيوسته، در همه حال خود را به ياد داشته باشد و دمى از گذشته و حال و آيندۀ خویش غافل نشود.
مسلمان شدن ايرانيان به ظاهر پيوند ايشان را با گذشتۀ دراز و پرافتخارشان بريد. همه چيز در اين كشور ديگرگون شد و به رنگ دين و آيين نو درآمد. هرچه نشانه و يادگار گذشته بود در آتش سوخت و بر باد رفت. اما ياد روزگار پيشين مانند سمندر از ميان آن خاكستر برخاست و در هواى ايران پرواز كرد.
بیش از آنچه ايرانيان رنگ بيگانه گرفتند، بيگانگان ايرانى شدند. جامۀ ايرانى پوشيدند. آيين ايرانى پذيرفتند. جشنهاى ايران را بر پا داشتند و پیش خداى ايران زانوى ادب بر زمين زدند.
از بزرگانى مانند #فردوسى بگذریم كه گويى رستخيز روان ايران در يك تن بود. ديگران كه به ظاهر جوش و جنبشى نشان مىدادند، همه در دل زير خاكستر بىاعتنايى اخگرى از عشق ايران داشتند. نظامى مسلمان كه ايرانيان باستان را آتشپرست و آيين ايشان را ناپسند مىداند، آنجا كه داستان عدالت هرمز ساسانى را مىسرايد، بىاختيار حسرت و درد خود را نسبت به تاريخ گذشتۀ ايران بيان مىكند و مىگويد:
جهان زآتشپرستى شد چنان گرم
كه بادا زين مسلمانى ترا شرم!
#حافظ كه عارف است و مىكوشد كه نسبت به كشمكشها و كينتوزىها بىطرف و بىاعتنا باشد و از روى تجاهل ميگويد:
ما قصۀ سكندر و دارا نخواندهایم
از ما بهجز حكايت مهر و وفا مپرس
باز نمىتواند تأثير داستانهاى باستانى را از خاطر بزدايد؛ هنوز كين سياوش را فراموش نكرده است و به هر مناسبتى از آن ياد مىآورد و مىگويد:
شاه تركان سخن مدعيان مىشنود
شرمى از مظلمۀ خون سياووشش باد
كدام ملت ديگر را مىشناسیم كه به گذشتۀ خود، به تاريخ باستان خود، به آيين و آداب گذشتۀ خود بیش از اين پایبند و وفادار باشد؟ اين جشن نوروز كه دو سه هزار سال است با همۀ آداب و رسوم در اين سرزمين باقى و برقرارست مگر نشانى از ثبات و پايدارى ايرانيان در نگه داشتن آيين ملى خود نيست؟
نوروز يكى از نشانههاى مليّت ماست. نوروز يكى از روزهاى تجلى روح ايرانى است، نوروز برهان اين دعوى است كه ايران، با همۀ سالخوردگى هنوز جوان و نيرومندست.
در اين روز بايد دعا كنیم. همان دعا كه سه هزار سال پیش از اين زردشت كرد:
«منش بد شكست بيابد
منش نيك پيروز شود
دروغ شكست بيابد
راستى بر آن پيروز شود
خرداد و مرداد بر هر دو چيره شوند
بر گرسنگى و تشنگى
اهريمن بدكنش ناتوان شود
و رو به گريز نهد»
و نوروز بر همۀ ايرانيان فرخنده و خُرّم باشد.
دكتر پرويز خانلرى
(به نقل از مجلۀ سخن، دورۀ هفتم (۱۳۳۶)، شمارۀ دوازدهم، ۱۲۳۹-۱۲۴۲)
@kheradsarayeferdowsi
آمد بهار خُرّم و آورد خُرّمى
وز فرّ نوبهار شد آراسته زمى
نوروز اگرچه روز نو سال است روز كهنۀ قرنهاست. پيرى فرتوت است كه سالى يك بار جامۀ جوانى میپوشد تا به شكرانۀ آن كه روزگارى چنين دراز به سر برده و با اينهمه دمسردى زمانه تاب آورده است، چند روزى شادى كند. از اينجاست كه شكوه پيران و نشاط جوانان در اوست.
پير نوروز يادها در سر دارد. از آن كرانۀ زمان مىآيد، از آنجا كه نشانش پيدا نيست. در اين راه دراز رنجها ديده و تلخیها چشيده است. اما هنوز شاد و اميدوارست. جامههاى رنگرنگ پوشيده است، اما از آن همه يك رنگ بيشتر آشكار نيست و آن رنگ ايران است....
اگر بر ما ايرانيان اين روزگار عيبى بايد گرفت اين است كه تاريخ خود را درست نمىشناسیم و دربارۀ آنچه بر ما گذشته است، هرچه را كه ديگران گفتهاند و مىگويند طوطىوار تكرار مىكنیم.
اروپاييان از قول يونانيان مىگويند كه ايران پس از حملۀ اسكندر يكسره رنگ آداب يونانى گرفت و از جمله نشانههاى اين امر آنكه مورخى بيگانه نوشته است كه در دربار اشكانى نمایشهايى به زبان يونانى مىدادند. اين درست مانند آن است كه بگوییم ايرانيان امروزه يكباره مليّت خود را فراموش كردهاند، زيرا كه در بعضى مهمانخانهها مطربان و آوازهخوانهاى فرنگى به زبانهاى ايتاليايى و اسپانيايى مطربى مىكنند.
كمتر ملتى را در جهان مىتوان يافت كه عمرى چنين دراز به سر آورده و با حوادثى چنين بزرگ روبهرو شده و تغييراتى چنين عظیم در زندگیش روى داده باشد و پيوسته، در همه حال خود را به ياد داشته باشد و دمى از گذشته و حال و آيندۀ خویش غافل نشود.
مسلمان شدن ايرانيان به ظاهر پيوند ايشان را با گذشتۀ دراز و پرافتخارشان بريد. همه چيز در اين كشور ديگرگون شد و به رنگ دين و آيين نو درآمد. هرچه نشانه و يادگار گذشته بود در آتش سوخت و بر باد رفت. اما ياد روزگار پيشين مانند سمندر از ميان آن خاكستر برخاست و در هواى ايران پرواز كرد.
بیش از آنچه ايرانيان رنگ بيگانه گرفتند، بيگانگان ايرانى شدند. جامۀ ايرانى پوشيدند. آيين ايرانى پذيرفتند. جشنهاى ايران را بر پا داشتند و پیش خداى ايران زانوى ادب بر زمين زدند.
از بزرگانى مانند #فردوسى بگذریم كه گويى رستخيز روان ايران در يك تن بود. ديگران كه به ظاهر جوش و جنبشى نشان مىدادند، همه در دل زير خاكستر بىاعتنايى اخگرى از عشق ايران داشتند. نظامى مسلمان كه ايرانيان باستان را آتشپرست و آيين ايشان را ناپسند مىداند، آنجا كه داستان عدالت هرمز ساسانى را مىسرايد، بىاختيار حسرت و درد خود را نسبت به تاريخ گذشتۀ ايران بيان مىكند و مىگويد:
جهان زآتشپرستى شد چنان گرم
كه بادا زين مسلمانى ترا شرم!
#حافظ كه عارف است و مىكوشد كه نسبت به كشمكشها و كينتوزىها بىطرف و بىاعتنا باشد و از روى تجاهل ميگويد:
ما قصۀ سكندر و دارا نخواندهایم
از ما بهجز حكايت مهر و وفا مپرس
باز نمىتواند تأثير داستانهاى باستانى را از خاطر بزدايد؛ هنوز كين سياوش را فراموش نكرده است و به هر مناسبتى از آن ياد مىآورد و مىگويد:
شاه تركان سخن مدعيان مىشنود
شرمى از مظلمۀ خون سياووشش باد
كدام ملت ديگر را مىشناسیم كه به گذشتۀ خود، به تاريخ باستان خود، به آيين و آداب گذشتۀ خود بیش از اين پایبند و وفادار باشد؟ اين جشن نوروز كه دو سه هزار سال است با همۀ آداب و رسوم در اين سرزمين باقى و برقرارست مگر نشانى از ثبات و پايدارى ايرانيان در نگه داشتن آيين ملى خود نيست؟
نوروز يكى از نشانههاى مليّت ماست. نوروز يكى از روزهاى تجلى روح ايرانى است، نوروز برهان اين دعوى است كه ايران، با همۀ سالخوردگى هنوز جوان و نيرومندست.
در اين روز بايد دعا كنیم. همان دعا كه سه هزار سال پیش از اين زردشت كرد:
«منش بد شكست بيابد
منش نيك پيروز شود
دروغ شكست بيابد
راستى بر آن پيروز شود
خرداد و مرداد بر هر دو چيره شوند
بر گرسنگى و تشنگى
اهريمن بدكنش ناتوان شود
و رو به گريز نهد»
و نوروز بر همۀ ايرانيان فرخنده و خُرّم باشد.
دكتر پرويز خانلرى
(به نقل از مجلۀ سخن، دورۀ هفتم (۱۳۳۶)، شمارۀ دوازدهم، ۱۲۳۹-۱۲۴۲)
@kheradsarayeferdowsi
Forwarded from خردسرای فردوسی
اگر نوروز نبود
اگر نوروز نبود ایران نبود و ایرانی هم نبود. اسکندر و اعراب و خلفای عباسی و مغولها و بعد هم جانشینان ایشان و ایران ستیزان و مخالفان نوروز کوشیدند و خواستند نوروز را ریشهکن کنند، اما نوروز ماند و ایران و ایرانی هم ماندند. نوروز است که ایران را نگاهبان است.
اگر نوروز نبود زیبایی هم نبود. از زرتشت تا رودکی، از رودکی تا فردوسی و خیام و نظامی و مولوی و سعدی و حافظ، تا شاعران معاصر، همه را نوروز سرمست و غزلخوان کرد و میکند و آن همه زیبایی را در زبان شان جاری ساخته و میسازد. نوروز است که سازها را کوک می کند و جهان را و انسان را به رقص میآورد. اگر نوروز نبود این همه هنرها در معماری و داستان و ادبیات و نمایش و ترانهها و مثلها و ضربالمثلها نبود.
اگر نوروز نبود شادی هم نبود. نوروز است که شوق شادی را در دلها زنده کرده و میکند و ما را و شما را به زیست شادمانه فرامیخواند جامه سبز و رنگارنگ و نو بر تنها و طبیعت میپوشاند و رنگ کدورت و کهنگی را میزداید و بذر امید را در دلها میکارد و نوید نو شدن و بهبود حال جهان را میدهد.
اگر نوروز نبود رخت عزا و سوگ و سیاهی بر تن ما میماند و ما را میپوساند.
اگر نوروز نبود نو نبود و کهنگی و ارتجاع و گذشتهگرایی و خرافات و جهل مغز و استخوان ما را پوسانده بود. نوروز است که دفتر حساب و کتاب سالی که گذشت را میبندد و ما را به آینده و فردا فرا میخواند. نوروز است که نو شدن را ارج مینهند و قدر میشناسد و ما را هر سال نو میکند و رخت های چرکین گذشته از تنمان به در میآورد و در و دیوار خانه و خیابان و شهر را نو میکند.
اگر نوروز نبود روز و روزگار هم نبود و ما در سیاهی شب و سرمای جانسوز زمستان میماندیم و منجمد میشدیم و از شمارش روزها و سنجش روزگار باز میماندیم. نوروز است که زمان را میزاید نوروز روزها را میآورد و بر تقویم ما ثبت میکند. زندگی از اول فروردین آغاز میشود و ۳۶۵ روز با ما میماند.
اگر نوروز نبود دوستی و محبت هم نبود. نوروز است که عید و عیدی میآورد و هدیه میزاید و دید و بازدید میآفریند. نوروز است که محبت آدمها و گلها و طبیعت را در دل و جان ما زنده میکند و یادآور میشود. نوروز ما را کنار هم مینشاند و رسم با هم بودن را رونق و روشنایی میدهد.
اگر نوروز نبود اخلاق هم نبود. ادب و آداب نوروزی است که درس آشتی، گذشت و بخش را در زبان و ضمیر ما مینشاند و مدام میآموزاند. نوروز است که می آموزد مهربان باشیم، حرص نورزیم، حسرت نخوریم، قدر بدانیم و شکر بجای آوریم و یاد خویشان دوستان و دیگران کنیم.
اگر نوروز نبود فراغت هم نبود. نوروز است که تعطیلات عید و موسم فراغت از کسب و کار و دیدن یار و رفتن به سفر و خواندن و نوشتن و گپ و گفت و شنود را فریضه و فضیلت ما میشناسد و ما را به هر چه آنچه نیکوست به شیوهای فارغ بال از سود و سوداگری سوق میدهد.
اگر نوروز نبود فرهنگ و مدنیت ایرانی نبود. نوروز که تنها تعلق به ایران امروزی ندارد و سرزمینهای بزرگ و پهناور آسیای میانه، افغانستان، تاجیکستان، آذربایجان، ترکیه، عراق، هند و شبه قاره و حتی مغولستان را زیر چترش دارد امروزه نماد و نمود مدنیتی است که نوروزیان در هر جای جهان به آن میبالند و با آن سرشار از وحدت و مدنیت نوروزی میشوند. مدنیت نوروزی است که اجازه نمیدهد کسی به نام نوروز و برای نوروز اعمال خشونت کند و آدم بکشد و تبعیض روا دارد و قشری را بر قشر دیگر برتر شمارد و به نام نوروز به مال و ناموس دیگران تعرض کند.
اگر نوروز طبیعت هم نبود و گلها و درختان و جانداران هم شکوفه نمیدادند و شکفته نمیشدند و زنده نمیماندند. نوروز است که بهار آورد و همراه آن جهان را زنده و شاد میگرداند. نوروز است که یاد طبیعت را در طبع و زبان و جان ما یادآور میشود و ما را به آن هشیار میسازد.
چه خوب که نوروز هست و نوروزیان خوشبختند که نوروزیاند و چنین گنج بیپایان چندین هزار ساله اجدادشان را دارند. چه خوب که نوروز هست و خوبیها و خیرها و شادیها و زیباییها و راستیها و درستیها یادآور میشود.
چه خوب که نوروز هست و نمیگذارد تیرهروزان و تبهکاران و خودکامگان و ستمکاران به اسم دین یا دنیا این همه موهبت و محبت و معنویت را از نوروزیان بگیرند.
نوروز میماند تا نوروزیان بمانند.
نوروزتان خجسته و پیروز و هماره نوروزی باشید و بمانید.
دکتر نعمتالله فاضلی
استاد مردمنگاری پژوهشگاه علوم انسانی
@kheradsarayeferdowsi
اگر نوروز نبود ایران نبود و ایرانی هم نبود. اسکندر و اعراب و خلفای عباسی و مغولها و بعد هم جانشینان ایشان و ایران ستیزان و مخالفان نوروز کوشیدند و خواستند نوروز را ریشهکن کنند، اما نوروز ماند و ایران و ایرانی هم ماندند. نوروز است که ایران را نگاهبان است.
اگر نوروز نبود زیبایی هم نبود. از زرتشت تا رودکی، از رودکی تا فردوسی و خیام و نظامی و مولوی و سعدی و حافظ، تا شاعران معاصر، همه را نوروز سرمست و غزلخوان کرد و میکند و آن همه زیبایی را در زبان شان جاری ساخته و میسازد. نوروز است که سازها را کوک می کند و جهان را و انسان را به رقص میآورد. اگر نوروز نبود این همه هنرها در معماری و داستان و ادبیات و نمایش و ترانهها و مثلها و ضربالمثلها نبود.
اگر نوروز نبود شادی هم نبود. نوروز است که شوق شادی را در دلها زنده کرده و میکند و ما را و شما را به زیست شادمانه فرامیخواند جامه سبز و رنگارنگ و نو بر تنها و طبیعت میپوشاند و رنگ کدورت و کهنگی را میزداید و بذر امید را در دلها میکارد و نوید نو شدن و بهبود حال جهان را میدهد.
اگر نوروز نبود رخت عزا و سوگ و سیاهی بر تن ما میماند و ما را میپوساند.
اگر نوروز نبود نو نبود و کهنگی و ارتجاع و گذشتهگرایی و خرافات و جهل مغز و استخوان ما را پوسانده بود. نوروز است که دفتر حساب و کتاب سالی که گذشت را میبندد و ما را به آینده و فردا فرا میخواند. نوروز است که نو شدن را ارج مینهند و قدر میشناسد و ما را هر سال نو میکند و رخت های چرکین گذشته از تنمان به در میآورد و در و دیوار خانه و خیابان و شهر را نو میکند.
اگر نوروز نبود روز و روزگار هم نبود و ما در سیاهی شب و سرمای جانسوز زمستان میماندیم و منجمد میشدیم و از شمارش روزها و سنجش روزگار باز میماندیم. نوروز است که زمان را میزاید نوروز روزها را میآورد و بر تقویم ما ثبت میکند. زندگی از اول فروردین آغاز میشود و ۳۶۵ روز با ما میماند.
اگر نوروز نبود دوستی و محبت هم نبود. نوروز است که عید و عیدی میآورد و هدیه میزاید و دید و بازدید میآفریند. نوروز است که محبت آدمها و گلها و طبیعت را در دل و جان ما زنده میکند و یادآور میشود. نوروز ما را کنار هم مینشاند و رسم با هم بودن را رونق و روشنایی میدهد.
اگر نوروز نبود اخلاق هم نبود. ادب و آداب نوروزی است که درس آشتی، گذشت و بخش را در زبان و ضمیر ما مینشاند و مدام میآموزاند. نوروز است که می آموزد مهربان باشیم، حرص نورزیم، حسرت نخوریم، قدر بدانیم و شکر بجای آوریم و یاد خویشان دوستان و دیگران کنیم.
اگر نوروز نبود فراغت هم نبود. نوروز است که تعطیلات عید و موسم فراغت از کسب و کار و دیدن یار و رفتن به سفر و خواندن و نوشتن و گپ و گفت و شنود را فریضه و فضیلت ما میشناسد و ما را به هر چه آنچه نیکوست به شیوهای فارغ بال از سود و سوداگری سوق میدهد.
اگر نوروز نبود فرهنگ و مدنیت ایرانی نبود. نوروز که تنها تعلق به ایران امروزی ندارد و سرزمینهای بزرگ و پهناور آسیای میانه، افغانستان، تاجیکستان، آذربایجان، ترکیه، عراق، هند و شبه قاره و حتی مغولستان را زیر چترش دارد امروزه نماد و نمود مدنیتی است که نوروزیان در هر جای جهان به آن میبالند و با آن سرشار از وحدت و مدنیت نوروزی میشوند. مدنیت نوروزی است که اجازه نمیدهد کسی به نام نوروز و برای نوروز اعمال خشونت کند و آدم بکشد و تبعیض روا دارد و قشری را بر قشر دیگر برتر شمارد و به نام نوروز به مال و ناموس دیگران تعرض کند.
اگر نوروز طبیعت هم نبود و گلها و درختان و جانداران هم شکوفه نمیدادند و شکفته نمیشدند و زنده نمیماندند. نوروز است که بهار آورد و همراه آن جهان را زنده و شاد میگرداند. نوروز است که یاد طبیعت را در طبع و زبان و جان ما یادآور میشود و ما را به آن هشیار میسازد.
چه خوب که نوروز هست و نوروزیان خوشبختند که نوروزیاند و چنین گنج بیپایان چندین هزار ساله اجدادشان را دارند. چه خوب که نوروز هست و خوبیها و خیرها و شادیها و زیباییها و راستیها و درستیها یادآور میشود.
چه خوب که نوروز هست و نمیگذارد تیرهروزان و تبهکاران و خودکامگان و ستمکاران به اسم دین یا دنیا این همه موهبت و محبت و معنویت را از نوروزیان بگیرند.
نوروز میماند تا نوروزیان بمانند.
نوروزتان خجسته و پیروز و هماره نوروزی باشید و بمانید.
دکتر نعمتالله فاضلی
استاد مردمنگاری پژوهشگاه علوم انسانی
@kheradsarayeferdowsi
Forwarded from وُهومَن اَمشاسِپَند (بردیا)
#وهومن_امشاسپند
وهومن امشاسپند دومین روز از هر ماه سی روزه در گاهشمار زرتشتی است. واژهی وهومن دو بخشی است یعنی «وهو» به چم نیک و خوب و «منه» از بن «من» به چمار اندیشیدن شناختن و فهمیدن است هر دو بخش یعنی اندیشه ی نیک است بهمن از فروزههای اهورا مزدا است در جهان مینوی نمایندهی اندیشه نیک. بهمن در اوستا وهومنه خوانده میشود. «من» در ادب پارسی به چم منش و روان و دل به کار مى رود.
استاد فرزانه فردوسی بزرگ میسراید :
سرش سبز بادا، منش ارجمند
منش بر گذشته ز چرخ بلند
نخستین آفریدهی اهورامزد هست و یکی از مهین ایزدان مزدیسنای هست.
در جهان مینویی نماد پاکى اندیشه و خرد و دانایی خداوندگار هست.
آدمی را به خرد و اندیشه کردن و دانایی بهره مىبخشد و آدمی را به پروردگار هستی نزدیک مىسازد. وهمن همان بزرگ امشاسپند و ایزد بزرگ هست که در خواب روان اشو زرتشت اسپنتمان را به پیشگاه اهورامزدا رهنمون کرد.
ایزد وهومنه به آدمی سخن نیک و گفتار برتر آموزش مىدهد و آدمی را از ژاژگویی و هرزهگویی باز مىدارد. اندیشهی نیک و منش نیک اهورایی و نخستین امشاسپند و پرستار جانوران هست. نخستین روز نبر در ماه زرتشتی هست و در این روز خوردن گوشت پرهیز مىدارند. با ایزد ماه، گوش، و رام روز هم کار هستند.
اندیشهی نیک، اندیشهای است که مردمان سراسر جهان را بهسوی اشا سو میدهد و اندیشه ی بد اندیشهای است که مردمان را به فریب و کژ راهی انداخته و آن ها را از اشا دور میسازد. در گاتها سناریوی آزاد اندیشی و دموکراسی اجتماعی به روشنی بهچشم میخورد. وهومن به اندازهای در آیین مزدیسنی مهم است که گفته میشود آن زندگی بهترین زندگی به شمار میآید و تنها از راه اشا میتوان به آن رسید. واژهی وهومن در گاتها ۱۲۷ بار آمده است. اشوزرتشت با نیروی خرد و بکارگیری اندیشهی نیک به شناخت خداوند دست یافت. اندیشه ی نیک یا خرد سپند یا بهمن نمادی از گوهر خرد اهورا مزدا است که خود سرچشمه خرد است.
گل یاسمن سپید نماد وهومن امشاسپند است.
@khashatra
وهومن امشاسپند دومین روز از هر ماه سی روزه در گاهشمار زرتشتی است. واژهی وهومن دو بخشی است یعنی «وهو» به چم نیک و خوب و «منه» از بن «من» به چمار اندیشیدن شناختن و فهمیدن است هر دو بخش یعنی اندیشه ی نیک است بهمن از فروزههای اهورا مزدا است در جهان مینوی نمایندهی اندیشه نیک. بهمن در اوستا وهومنه خوانده میشود. «من» در ادب پارسی به چم منش و روان و دل به کار مى رود.
استاد فرزانه فردوسی بزرگ میسراید :
سرش سبز بادا، منش ارجمند
منش بر گذشته ز چرخ بلند
نخستین آفریدهی اهورامزد هست و یکی از مهین ایزدان مزدیسنای هست.
در جهان مینویی نماد پاکى اندیشه و خرد و دانایی خداوندگار هست.
آدمی را به خرد و اندیشه کردن و دانایی بهره مىبخشد و آدمی را به پروردگار هستی نزدیک مىسازد. وهمن همان بزرگ امشاسپند و ایزد بزرگ هست که در خواب روان اشو زرتشت اسپنتمان را به پیشگاه اهورامزدا رهنمون کرد.
ایزد وهومنه به آدمی سخن نیک و گفتار برتر آموزش مىدهد و آدمی را از ژاژگویی و هرزهگویی باز مىدارد. اندیشهی نیک و منش نیک اهورایی و نخستین امشاسپند و پرستار جانوران هست. نخستین روز نبر در ماه زرتشتی هست و در این روز خوردن گوشت پرهیز مىدارند. با ایزد ماه، گوش، و رام روز هم کار هستند.
اندیشهی نیک، اندیشهای است که مردمان سراسر جهان را بهسوی اشا سو میدهد و اندیشه ی بد اندیشهای است که مردمان را به فریب و کژ راهی انداخته و آن ها را از اشا دور میسازد. در گاتها سناریوی آزاد اندیشی و دموکراسی اجتماعی به روشنی بهچشم میخورد. وهومن به اندازهای در آیین مزدیسنی مهم است که گفته میشود آن زندگی بهترین زندگی به شمار میآید و تنها از راه اشا میتوان به آن رسید. واژهی وهومن در گاتها ۱۲۷ بار آمده است. اشوزرتشت با نیروی خرد و بکارگیری اندیشهی نیک به شناخت خداوند دست یافت. اندیشه ی نیک یا خرد سپند یا بهمن نمادی از گوهر خرد اهورا مزدا است که خود سرچشمه خرد است.
گل یاسمن سپید نماد وهومن امشاسپند است.
@khashatra
Forwarded from فرهنگ و منش پارسی
نوروز در اشعار فارسی - به روایت دکتر معین
به روایت دکتر معین
گویندگان ایرانی از دیرباز تاکنون در وصف نوروز و جشن فروردین که همراه مواهب گرانبهای طبیعت و هنگام تجدید عهد نشاط و شادمانی است، داد سخن دادهاند و ما در ذیل به برخی از لطایف اشعار پارسی در این موضوع اشارت میکنیم.خاقانی میگوید:
نوروز فراز آمد و عیدش به اثر بر
نز، یکدگر و هر دو زده یک به دگر بر
نوروز جهان پرور مانده ز دهاقین
دهقان جهان دیدهاش پرورده ببر بر
آن زیور شاهانه که خورشید بر او بست
آورد همی خواهد بستن به شجر بر
همو در قصیده دیگر چنین گوید:
نوروز بزرگ آمد آرایش عالم
میراث به نزدیک ملوک عجم از جم...
فرخی ترجیعبند مشهوری در وصف نوروز دارد که بند اول آن چنین است:
ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید
کلید باغ ما را ده که فردامان به کار آید
کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید
تو لختی صبر کن چندان که قمری بر چنار آید
چو اندر باغ تو بلبل به دیدار بهار آید
تو را مهمان ناخوانده به روزی صد هزار آید
کنون گر گلبنی را پنج شش گل در شمار آید
چناندانی که هرکس را همی زو بوی یار آید
بهار امسال پندار همی خوشتر ز پار آید
وزین خوشتر شود فردا که خسرو از شکارآید
بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی
ملک را در جهان هر روز جشنی داد و نوروزی
منوچهری مسمطی در نوروز ساخته که بند اول آن این است:
آمد نوروز هم از بامداد
آمدنش فرخ و فرخنده باد
باز جهان خرم و خوب ایستاد
مرد زمستان و بهاران بزاد
ز ابر سیه روی سمن بوی راد
گیتی گردید چو دارالقرار
همو در مسمط دیگر گفته:
نوروز بزرگم بزن ای مطرب نوروز
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز
برزن غزلی نغز و دلانگیز و دلفروز
ور نیست تو را بشنو از مرغ نوآموز
کاین فاخته زان کوز و دگر فاخته زان کوز
بر قافیه خوب همی خواند اشعار
بوالفرج رونی گوید:
جشن فرخنده فروردین است
روز بازار گل و نسرین است
آب چون آتش عود افروز است
باد چون خاک عبیر آگین است
باغ پیراسته گلزار بهشت
گلبن آراسته حورالعین است
مسعود سعد سلمان از عید مزبور چنین یاد کند:
رسید عید و من از روی حور دلبر دور
چگونه باشم بی روی آن بهشتی حور
رسید عید همایون شها به خدمت تو
نهاده پیش تو هدیه نشاط لهو و سرور
به رسم عید شها باده مروق نوش
به لحن بربط و چنگ و چغانه و طنبور
جمالالدین عبدالرزاق گفته:
اینک اینک نوبهار آورد بیرون لشکری
هر یکی چون نوعروسی در دگرگون زیوری
گر تماشا میکنی برخیز کاندر باغ هست
باد چون مشاطهای و باغ چون لعبت گری
عرض لشکر میدهد نوروز و ابرش عارض است
وز گل و نرگس مر او را چون ستاره لشکری
حافظ در غزلی گفته:
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
چو گل گر خردهای داری خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی
ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است
که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
💎
🆔 @maneshparsi
به روایت دکتر معین
گویندگان ایرانی از دیرباز تاکنون در وصف نوروز و جشن فروردین که همراه مواهب گرانبهای طبیعت و هنگام تجدید عهد نشاط و شادمانی است، داد سخن دادهاند و ما در ذیل به برخی از لطایف اشعار پارسی در این موضوع اشارت میکنیم.خاقانی میگوید:
نوروز فراز آمد و عیدش به اثر بر
نز، یکدگر و هر دو زده یک به دگر بر
نوروز جهان پرور مانده ز دهاقین
دهقان جهان دیدهاش پرورده ببر بر
آن زیور شاهانه که خورشید بر او بست
آورد همی خواهد بستن به شجر بر
همو در قصیده دیگر چنین گوید:
نوروز بزرگ آمد آرایش عالم
میراث به نزدیک ملوک عجم از جم...
فرخی ترجیعبند مشهوری در وصف نوروز دارد که بند اول آن چنین است:
ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید
کلید باغ ما را ده که فردامان به کار آید
کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید
تو لختی صبر کن چندان که قمری بر چنار آید
چو اندر باغ تو بلبل به دیدار بهار آید
تو را مهمان ناخوانده به روزی صد هزار آید
کنون گر گلبنی را پنج شش گل در شمار آید
چناندانی که هرکس را همی زو بوی یار آید
بهار امسال پندار همی خوشتر ز پار آید
وزین خوشتر شود فردا که خسرو از شکارآید
بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی
ملک را در جهان هر روز جشنی داد و نوروزی
منوچهری مسمطی در نوروز ساخته که بند اول آن این است:
آمد نوروز هم از بامداد
آمدنش فرخ و فرخنده باد
باز جهان خرم و خوب ایستاد
مرد زمستان و بهاران بزاد
ز ابر سیه روی سمن بوی راد
گیتی گردید چو دارالقرار
همو در مسمط دیگر گفته:
نوروز بزرگم بزن ای مطرب نوروز
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز
برزن غزلی نغز و دلانگیز و دلفروز
ور نیست تو را بشنو از مرغ نوآموز
کاین فاخته زان کوز و دگر فاخته زان کوز
بر قافیه خوب همی خواند اشعار
بوالفرج رونی گوید:
جشن فرخنده فروردین است
روز بازار گل و نسرین است
آب چون آتش عود افروز است
باد چون خاک عبیر آگین است
باغ پیراسته گلزار بهشت
گلبن آراسته حورالعین است
مسعود سعد سلمان از عید مزبور چنین یاد کند:
رسید عید و من از روی حور دلبر دور
چگونه باشم بی روی آن بهشتی حور
رسید عید همایون شها به خدمت تو
نهاده پیش تو هدیه نشاط لهو و سرور
به رسم عید شها باده مروق نوش
به لحن بربط و چنگ و چغانه و طنبور
جمالالدین عبدالرزاق گفته:
اینک اینک نوبهار آورد بیرون لشکری
هر یکی چون نوعروسی در دگرگون زیوری
گر تماشا میکنی برخیز کاندر باغ هست
باد چون مشاطهای و باغ چون لعبت گری
عرض لشکر میدهد نوروز و ابرش عارض است
وز گل و نرگس مر او را چون ستاره لشکری
حافظ در غزلی گفته:
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
چو گل گر خردهای داری خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی
ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است
که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
💎
🆔 @maneshparsi
Forwarded from خردسرای فردوسی
نوروز جشن «فروهر»ها
نوروز نمادی است از سالگرد بیداری طبیعت از خواب زمستانی و مرگی است که به رستاخیز و زندگی منتهی میشود و به همین مناسبت جشن مربوط به «فروهر»ها نیز بوده است. «فروهر» (فروشی در اوستا) گونهای از روان است و نوعی همزاد آدمیان که پیش از آفرینش مادی مردمان در آن جهان به وجود میآید و پس از مرگ مردمان به دنیای دیگر میشتابد و از کیفرهای خاصی که روان میبیند به دور است.
در دوران باستانیتر، عقیدهٔ عامه بر این بود که فقط پهلوانان دارای «فروهر» هستند، اما بعدها باورهای مردم این موهبت را شامل مؤمنان نیز کرد. اینان سالی یک بار در طلیعهٔ ماه فروردین (= ماه فروهرها) به زمین بازمیگردند و هر یک به خانهٔ خود فرود میآیند و ده روزی و به روایتی تا روز فروهر (= روز نوزدهم) فروردین ماه در زمین به سر میبرند.
فروهرها چون در طلیعهٔ فروردین و در نوروز به خانهٔ خود و برای دیدار بازماندگان و خانواده بازمیگردند، از دیدن پاکیزگی و درخشندگی خانه دلخوش میشوند و بر شادکامی خانواده و بر برکت خانه دعا میکنند و اگر خانه را آشفته و دَرهم، پاکنشده و ناآراسته ببینند، غمگین میشوند و دعانکرده و برکتنخواسته خانه را ترک میکنند. آنان که بر این باورند، روز نوروز از خانه بیرون نمیروند، چون نمیخواهند که فروهرها صاحبخانه را در خانه نیابند و ناخشنود گردند.
چراغ خانهها در این شبها باید روشن باشد؛ زیرا فروهرها اگر چراغ خانههای فرزندان خود را خاموش ببینند، غمگین میشوند و غمگینی آنان، برکت را از خانهها میبرد. برای اینکه راه را بر فروهرها بهتر بنمایانند، در آغاز پنج روز آخرین گاهنبار و به روایتی در پایان این پنج روز و درست شب نوروز بزرگ، مراسم آتشافروزی بر بامها را انجام میدادند که هم راهگشای فروهرها باشد و هم به دور و نزدیک خبر دهند که سال نو میآید.
دکتر ژاله آموزگار
برگرفته از مقالهٔ «نوروز»، کلک، شمارهٔ ۲۳-۲۴، بهمن و اسفند ۱۳۷۰، ص ۱۹-۳۱
@kheradsarayeferdowsi
نوروز نمادی است از سالگرد بیداری طبیعت از خواب زمستانی و مرگی است که به رستاخیز و زندگی منتهی میشود و به همین مناسبت جشن مربوط به «فروهر»ها نیز بوده است. «فروهر» (فروشی در اوستا) گونهای از روان است و نوعی همزاد آدمیان که پیش از آفرینش مادی مردمان در آن جهان به وجود میآید و پس از مرگ مردمان به دنیای دیگر میشتابد و از کیفرهای خاصی که روان میبیند به دور است.
در دوران باستانیتر، عقیدهٔ عامه بر این بود که فقط پهلوانان دارای «فروهر» هستند، اما بعدها باورهای مردم این موهبت را شامل مؤمنان نیز کرد. اینان سالی یک بار در طلیعهٔ ماه فروردین (= ماه فروهرها) به زمین بازمیگردند و هر یک به خانهٔ خود فرود میآیند و ده روزی و به روایتی تا روز فروهر (= روز نوزدهم) فروردین ماه در زمین به سر میبرند.
فروهرها چون در طلیعهٔ فروردین و در نوروز به خانهٔ خود و برای دیدار بازماندگان و خانواده بازمیگردند، از دیدن پاکیزگی و درخشندگی خانه دلخوش میشوند و بر شادکامی خانواده و بر برکت خانه دعا میکنند و اگر خانه را آشفته و دَرهم، پاکنشده و ناآراسته ببینند، غمگین میشوند و دعانکرده و برکتنخواسته خانه را ترک میکنند. آنان که بر این باورند، روز نوروز از خانه بیرون نمیروند، چون نمیخواهند که فروهرها صاحبخانه را در خانه نیابند و ناخشنود گردند.
چراغ خانهها در این شبها باید روشن باشد؛ زیرا فروهرها اگر چراغ خانههای فرزندان خود را خاموش ببینند، غمگین میشوند و غمگینی آنان، برکت را از خانهها میبرد. برای اینکه راه را بر فروهرها بهتر بنمایانند، در آغاز پنج روز آخرین گاهنبار و به روایتی در پایان این پنج روز و درست شب نوروز بزرگ، مراسم آتشافروزی بر بامها را انجام میدادند که هم راهگشای فروهرها باشد و هم به دور و نزدیک خبر دهند که سال نو میآید.
دکتر ژاله آموزگار
برگرفته از مقالهٔ «نوروز»، کلک، شمارهٔ ۲۳-۲۴، بهمن و اسفند ۱۳۷۰، ص ۱۹-۳۱
@kheradsarayeferdowsi
Forwarded from باشگاه شاهنامه پژوهان
🏵بار دیگر: املای لاتین نوروز
✍️#سایه_اقتصادی_نیا
در زبان کسانی که نوروز را جشن میگیرند، از ایران و افغانستان و تاجیکستان گرفته تا ساکنان حوزۀ بالکان و آسیای مرکزی و جز آن، این واژه، مانند هر واژهی دیگری تحت تأثیر لهجۀ مردم آن سرزمین، تلفظ یکسانی ندارد. اما با وجود تفاوت در طرز ادای این لغت، باید بر سر املای آن در الفبای لاتین توافق کرد تا هم پیوستگی نوشتاری این واژه، که خود مایۀ پیوندی دیرینه و فرخنده میان ساکنان سرزمینهای گوناگون است، حفظ شود و هم از بروز تشتت در انواع متون نوشتاری که الزاماً به خط فارسی نوشته نمیشوند کاسته گردد: از کارت تبریک و پوستری که نوید جشن سال نو را میدهد تا اعلانی تبلیغاتی یا مقالهای دانشگاهی.
مجمع عمومی سازمان ملل در روز ۲۲ فوریه ۲۰۱۰ (برابر با ۴ اسفند ۱۳۸۸) قطعنامهای در مورد این جشن باستانی به تصویب رساند و روز ۲۱ مارس برابر با اول فروردین ماه را به عنوان روز جهانی نوروز ثبت کرد. به این ترتیب نوروز در حکم مناسبتی بینالمللی به رسمیت شناخته شد. در این مصوبه و از آن پس، نوروز را Nowruz مینویسند. (https://en.unesco.org/commemorations/nowruzday) در دانشنامۀ ایرانیکا نیز نوروز با همین املا مدخل شده است. (https://iranicaonline.org/articles/nowruz-index)
توافق بر سر این املا نه ناممکن است، نه دشوار؛ بلکه واجب است و برازندۀ نام این میراث کهن. لطفاً همهجا بنویسید: Nowruz.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
✍️#سایه_اقتصادی_نیا
در زبان کسانی که نوروز را جشن میگیرند، از ایران و افغانستان و تاجیکستان گرفته تا ساکنان حوزۀ بالکان و آسیای مرکزی و جز آن، این واژه، مانند هر واژهی دیگری تحت تأثیر لهجۀ مردم آن سرزمین، تلفظ یکسانی ندارد. اما با وجود تفاوت در طرز ادای این لغت، باید بر سر املای آن در الفبای لاتین توافق کرد تا هم پیوستگی نوشتاری این واژه، که خود مایۀ پیوندی دیرینه و فرخنده میان ساکنان سرزمینهای گوناگون است، حفظ شود و هم از بروز تشتت در انواع متون نوشتاری که الزاماً به خط فارسی نوشته نمیشوند کاسته گردد: از کارت تبریک و پوستری که نوید جشن سال نو را میدهد تا اعلانی تبلیغاتی یا مقالهای دانشگاهی.
مجمع عمومی سازمان ملل در روز ۲۲ فوریه ۲۰۱۰ (برابر با ۴ اسفند ۱۳۸۸) قطعنامهای در مورد این جشن باستانی به تصویب رساند و روز ۲۱ مارس برابر با اول فروردین ماه را به عنوان روز جهانی نوروز ثبت کرد. به این ترتیب نوروز در حکم مناسبتی بینالمللی به رسمیت شناخته شد. در این مصوبه و از آن پس، نوروز را Nowruz مینویسند. (https://en.unesco.org/commemorations/nowruzday) در دانشنامۀ ایرانیکا نیز نوروز با همین املا مدخل شده است. (https://iranicaonline.org/articles/nowruz-index)
توافق بر سر این املا نه ناممکن است، نه دشوار؛ بلکه واجب است و برازندۀ نام این میراث کهن. لطفاً همهجا بنویسید: Nowruz.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
www.unesco.org
اليوم الدولي للنوروز
Forwarded from مورخان
از سیستان تا مرو : در جست و جوی شادی
✍️هادی میرشاهی (دانشجوی مقطع دکتری تاریخ ایران)
سالهاست که مطالب رسانههای مجازی در میان ایرانیان دست به دست می شود و خواندن متن های مجازی ، جای کتابخوانی را گرفته است. بخش زیادی از این متنها : جعلی ، نامستند و ساختگی هستند و به واسطه پخش گسترده در میان مخاطبان ، زدودن این روایتها و تاریخهای نو، که گهگاه با اهداف خاصی ساخته شدهاند و به محکمات تاریخی و ادبی بدل گشتهاند ،کاری بس دشوار و گاه ناممکن است. تجربه نشان داده است که توضیح، تبیین و رمزگشایی از مطالب جعلی فضای مجازی در تکرار و شیوع گسترده آنها کم تاثیر است، اما خطاپوشی و نادیدهانگاری آگاهان حاضر در گروهها و جمع های تشکیل شده در فضای مجازی نیز به نوعی اعلام تسلیم و انفعال مطلق اهل تاریخ و فرهنگ در برابر رواج هرچه بیشتر مطالب گمراه کننده ای است که جز دامن زدن به خرافات، تثبیت اختلافات و تحکیم اعتقادات نادرست نتیجه دیگری نخواهند داشت.
چند سالی ست که در ایام نوروز داستانکی به نقل از تواریخ سیستان! با اندک تفاوتهایی با متن ذیل دست به دست می شود :
« در تواریخ سیستان آمده است: «وقتی که سپاهیان «قتیبه»، سیستان را به خاک و خون کشیدند، مردی چنگ نواز، در کوی و برزن شهر که غرق خون و آتش بود، از کشتارها و جنایات «قتیبه» قصه ها می گفت و اشک خونین از دیدگان آنانی که بازمانده بودند، جاری می ساخت و خود نیز، خون می گریست ... و آنگاه بر چنگ می نواخت و می خواند: با این همه غم در خانه دل اندکی شادی باید که گاه نوروز است.»
ناگفته پیداست که جست و جوی این روایت در کتابی که به تاریخ سیستان مشهور است و سایر منابع تاریخی بیحاصل است. جست و جوی اینترنتی متن هم تنها تکرارش را در انواع شبکه های مجازی نشان میدهد. اما کلید معما در مقاله «نوروز» دکتر شریعتی در کتاب هبوط در کویر است. از قرار معلوم دکتر شریعتی در سال 1346 با دانشجویان تاریخ راهی سفری به عراق بوده است که از سفر باز مانده است ، شریعتی از سفر جامانده در راه متنی برای خواندن در اجتماع آن دانشجویان می نویسد، که همین مقاله نوروز است. دکتر شریعتی از محفوظات خود چنین نوشته است :
«تاريخ از مردي در سيستان خبر ميدهد که در آن هنگام که عرب سراسر اين سرزمين را در زير شمشير خليفه جاهلي آرام کرده بود، از قتل عام شهرها و ويراني خانهها و آوارگي سپاهيان ميگفت و مردم را ميگرياند و سپس، چنگ خويش را بر ميگرفت و ميگفت: ابا تیمار اندکی شادی باید».
اگر کلام مرد چنگ نواز روایت دکتر شریعتی را جست و جو کنیم، خواهیم دید که به عنوان نمونهای از فارسی دری قدیم در کتابهای متعددی به صورت: «ابا این تیمار باید اندکی شادی» آمده است، از جمله در مجلد اول کتاب سبک شناسی ملک الشعرای بهار و کتاب از گذشته ادبی ایران دکتر زرین کوب و یادداشت های علامه محمد قزوینی . بهار روایت را از کتاب عیون الاخبار ابن قتیبه دینوری به این شکل ترجمه کرده است : «در شهر مرو مردی بود که برای ما قصه های مُبکی نقل می کرد و ما را می گریانید سپس از آستین طنبوری برآورده، میخواند : ابا این تیمار اندکی شادی باید.»
می توان حدس زد که دکتر شریعتی روایت را در کتاب سبکشناسی بهار خوانده است و ناکامی بازماندن از سفر عراق سبب شده است که صحنه ماجرا را از مرو به سیستانی ببرد که بهار کتاب تاریخش را تصحیح کرده است و قصه های سوگ ناک مرد طنبور نواز را نیز اعمال عربهای مسلمان در هنگامه فتح ایران انگاشته است. در گام بعدی روایت سازان مجازی امروز، که گاه نوروز است را افزودهاند و دانسته یا نادانسته ابن قتیبه دینوری را با قتیبه بن مسلم و یزید بن مهلب جایگزین ساخته اند و شرحی هم از جنایات آنها در نیمروز و سیستان بافتهاند.
*با تشکر از آقای حبیب دانش شهرکی که مرا از وجود این روایت در کتاب هبوط در کویر دکتر شریعتی آگاه ساخت.
منابع :
ابن قتیبه دینوری ،عیون الاخبار ، جلد چهارم -چاپ قاهره-صفحه 91
محمد تقی بهار ، سبک شناسی ، جلد اول - چاپ چهارم-انتشارات امیر کبیر-تهران :1355-صفحه 21
عبدالحسین زرینکوب، از گذشته ادبی ایران ، چاپ دوم -تهران : 1383 – صفحه 95
علی شریعتی ، هبوط در کویر ، متن تایپ شده سایت خانه شریعتی ، صفحه744
@movarekhan
✍️هادی میرشاهی (دانشجوی مقطع دکتری تاریخ ایران)
سالهاست که مطالب رسانههای مجازی در میان ایرانیان دست به دست می شود و خواندن متن های مجازی ، جای کتابخوانی را گرفته است. بخش زیادی از این متنها : جعلی ، نامستند و ساختگی هستند و به واسطه پخش گسترده در میان مخاطبان ، زدودن این روایتها و تاریخهای نو، که گهگاه با اهداف خاصی ساخته شدهاند و به محکمات تاریخی و ادبی بدل گشتهاند ،کاری بس دشوار و گاه ناممکن است. تجربه نشان داده است که توضیح، تبیین و رمزگشایی از مطالب جعلی فضای مجازی در تکرار و شیوع گسترده آنها کم تاثیر است، اما خطاپوشی و نادیدهانگاری آگاهان حاضر در گروهها و جمع های تشکیل شده در فضای مجازی نیز به نوعی اعلام تسلیم و انفعال مطلق اهل تاریخ و فرهنگ در برابر رواج هرچه بیشتر مطالب گمراه کننده ای است که جز دامن زدن به خرافات، تثبیت اختلافات و تحکیم اعتقادات نادرست نتیجه دیگری نخواهند داشت.
چند سالی ست که در ایام نوروز داستانکی به نقل از تواریخ سیستان! با اندک تفاوتهایی با متن ذیل دست به دست می شود :
« در تواریخ سیستان آمده است: «وقتی که سپاهیان «قتیبه»، سیستان را به خاک و خون کشیدند، مردی چنگ نواز، در کوی و برزن شهر که غرق خون و آتش بود، از کشتارها و جنایات «قتیبه» قصه ها می گفت و اشک خونین از دیدگان آنانی که بازمانده بودند، جاری می ساخت و خود نیز، خون می گریست ... و آنگاه بر چنگ می نواخت و می خواند: با این همه غم در خانه دل اندکی شادی باید که گاه نوروز است.»
ناگفته پیداست که جست و جوی این روایت در کتابی که به تاریخ سیستان مشهور است و سایر منابع تاریخی بیحاصل است. جست و جوی اینترنتی متن هم تنها تکرارش را در انواع شبکه های مجازی نشان میدهد. اما کلید معما در مقاله «نوروز» دکتر شریعتی در کتاب هبوط در کویر است. از قرار معلوم دکتر شریعتی در سال 1346 با دانشجویان تاریخ راهی سفری به عراق بوده است که از سفر باز مانده است ، شریعتی از سفر جامانده در راه متنی برای خواندن در اجتماع آن دانشجویان می نویسد، که همین مقاله نوروز است. دکتر شریعتی از محفوظات خود چنین نوشته است :
«تاريخ از مردي در سيستان خبر ميدهد که در آن هنگام که عرب سراسر اين سرزمين را در زير شمشير خليفه جاهلي آرام کرده بود، از قتل عام شهرها و ويراني خانهها و آوارگي سپاهيان ميگفت و مردم را ميگرياند و سپس، چنگ خويش را بر ميگرفت و ميگفت: ابا تیمار اندکی شادی باید».
اگر کلام مرد چنگ نواز روایت دکتر شریعتی را جست و جو کنیم، خواهیم دید که به عنوان نمونهای از فارسی دری قدیم در کتابهای متعددی به صورت: «ابا این تیمار باید اندکی شادی» آمده است، از جمله در مجلد اول کتاب سبک شناسی ملک الشعرای بهار و کتاب از گذشته ادبی ایران دکتر زرین کوب و یادداشت های علامه محمد قزوینی . بهار روایت را از کتاب عیون الاخبار ابن قتیبه دینوری به این شکل ترجمه کرده است : «در شهر مرو مردی بود که برای ما قصه های مُبکی نقل می کرد و ما را می گریانید سپس از آستین طنبوری برآورده، میخواند : ابا این تیمار اندکی شادی باید.»
می توان حدس زد که دکتر شریعتی روایت را در کتاب سبکشناسی بهار خوانده است و ناکامی بازماندن از سفر عراق سبب شده است که صحنه ماجرا را از مرو به سیستانی ببرد که بهار کتاب تاریخش را تصحیح کرده است و قصه های سوگ ناک مرد طنبور نواز را نیز اعمال عربهای مسلمان در هنگامه فتح ایران انگاشته است. در گام بعدی روایت سازان مجازی امروز، که گاه نوروز است را افزودهاند و دانسته یا نادانسته ابن قتیبه دینوری را با قتیبه بن مسلم و یزید بن مهلب جایگزین ساخته اند و شرحی هم از جنایات آنها در نیمروز و سیستان بافتهاند.
*با تشکر از آقای حبیب دانش شهرکی که مرا از وجود این روایت در کتاب هبوط در کویر دکتر شریعتی آگاه ساخت.
منابع :
ابن قتیبه دینوری ،عیون الاخبار ، جلد چهارم -چاپ قاهره-صفحه 91
محمد تقی بهار ، سبک شناسی ، جلد اول - چاپ چهارم-انتشارات امیر کبیر-تهران :1355-صفحه 21
عبدالحسین زرینکوب، از گذشته ادبی ایران ، چاپ دوم -تهران : 1383 – صفحه 95
علی شریعتی ، هبوط در کویر ، متن تایپ شده سایت خانه شریعتی ، صفحه744
@movarekhan
Forwarded from اتچ بات
باستانی پاریزی
شناسنامه کرمان، هویت ایران
سوم دیماه ۱۳۰۴، زادروز یکی از نامداران تاریخ نگاری و از مشاهیر و بزرگان فرهنگ و ادب معاصر استاد زندهیاد دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی است؛
من متاسفانه در هیچ یک از دوره های دانشگاهی افتخار شاگردی استاد را نداشتم، اما همواره با کتاب های استاد مأنوس بودم و نکته یابی های او از افراد و حوادث، آموزههای کارم بود.
نظر به علاقه ای که به کارهای استاد دارم نکته هایی درباب شیوههای پژوهش استاد از آثارشان گردآوری کردم تا در زمانی مناسب به چاپ برسانم؛ به ذهنم رسید چند نکتهای درباب آثار استاد، به صورت مختصر، در محضر تاریخ پژوهان عرض کنم.
نخست استاد را به واقع، افزون بر مورخ، مردم نگار نیز باید نامید؛ در همه آثار قلمی استاد، همه اقوام و فرهنگها و نیز طبقات جامعه از عالی رتبه تا دون پایه حضور دارند و متناسب با موضوع اصلی، نقش آفرینی میکنند.
دیگر اینکه استاد همواره افزون بر دیدهها، شنیده هایش را نیز دربارۀ معاصرینش، برای آیندگان مکتوب میکرد؛ این نکته به وفور در مقالات ایشان به چشم می خورد.
نکته مهم تر این که امکان نداشت استاد مطلبی درباره کسی جایی و یا رخدادی بنویسد، اما از کرمان و کرمانی حرفی به میان نیاورد. استاد با خود و خدایش عهد کرده بود که در هیچ یادواره و مراسمی شرکت نکند و سخن نگوید مگر آنکه در آن مراسم به تقریبی یا تحقیقی سخن از کرمان به میان نیاورد؛
جالب است بدانیم استاد اگر کسی زن کرمانی هم داشته باشد، کرمانی محسوب می کرد و به طنز می نویسد: «کسی که از کرمان زن گرفته، به قول لغویون از کرمان کسب تأنیث کرده است».
نکته ای دیگر این که آثار او شناسنامه و هویت کرمان است و به واقع می توان دانشنامه کرمان اعم از رجال، تاریخ، فرهنگ عامه، جغرافیای تاریخی و تا حدودی گویش کرمانی را از روی آثار استاد گرداوری کرد.
از دیگر ویژگیهای استاد نقد خود یا به تعبیر استاد خود مشت و مالی و نیز نقد دیگران و جامعه است که در آثار استاد در لفافهای از طنز بیان و در مستورهای از واژگان پیچیده شده است، این نقد هم درباب دوستان بود و هم با رجل سیاسی.
شیوه نگارش استاد در آثارش متفاوت از دیگران بود و به نوعی، نگارش استاد خود سَبکی شده بود. به قول دکتر مشکور "سبک باستانی تاریخ نویسی"
استاد باستانی پاریزی در یکی از آثارش می نویسد: «[خواننده] خواهد گفت این باستانی آسمان و زمین را به هم می دوزد تا بتواند یک مقاله ... جمع و جور کند؛ حرف شما صحیح است، ولی این را هم عرض کنم که حرف های من با وجود پراکندگی، مثل مومها و چربیهای همان شمع میماند که اطراف یک رشته نازک و باریک جمع شدهاند و وقتی آن رشته را آتش بزنید، گوشههایی را روشن می کند و ...، شعلهای نازک بر گوشهای تاریک می افکند».
https://www.tg-me.com/bazmavard
شناسنامه کرمان، هویت ایران
سوم دیماه ۱۳۰۴، زادروز یکی از نامداران تاریخ نگاری و از مشاهیر و بزرگان فرهنگ و ادب معاصر استاد زندهیاد دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی است؛
من متاسفانه در هیچ یک از دوره های دانشگاهی افتخار شاگردی استاد را نداشتم، اما همواره با کتاب های استاد مأنوس بودم و نکته یابی های او از افراد و حوادث، آموزههای کارم بود.
نظر به علاقه ای که به کارهای استاد دارم نکته هایی درباب شیوههای پژوهش استاد از آثارشان گردآوری کردم تا در زمانی مناسب به چاپ برسانم؛ به ذهنم رسید چند نکتهای درباب آثار استاد، به صورت مختصر، در محضر تاریخ پژوهان عرض کنم.
نخست استاد را به واقع، افزون بر مورخ، مردم نگار نیز باید نامید؛ در همه آثار قلمی استاد، همه اقوام و فرهنگها و نیز طبقات جامعه از عالی رتبه تا دون پایه حضور دارند و متناسب با موضوع اصلی، نقش آفرینی میکنند.
دیگر اینکه استاد همواره افزون بر دیدهها، شنیده هایش را نیز دربارۀ معاصرینش، برای آیندگان مکتوب میکرد؛ این نکته به وفور در مقالات ایشان به چشم می خورد.
نکته مهم تر این که امکان نداشت استاد مطلبی درباره کسی جایی و یا رخدادی بنویسد، اما از کرمان و کرمانی حرفی به میان نیاورد. استاد با خود و خدایش عهد کرده بود که در هیچ یادواره و مراسمی شرکت نکند و سخن نگوید مگر آنکه در آن مراسم به تقریبی یا تحقیقی سخن از کرمان به میان نیاورد؛
جالب است بدانیم استاد اگر کسی زن کرمانی هم داشته باشد، کرمانی محسوب می کرد و به طنز می نویسد: «کسی که از کرمان زن گرفته، به قول لغویون از کرمان کسب تأنیث کرده است».
نکته ای دیگر این که آثار او شناسنامه و هویت کرمان است و به واقع می توان دانشنامه کرمان اعم از رجال، تاریخ، فرهنگ عامه، جغرافیای تاریخی و تا حدودی گویش کرمانی را از روی آثار استاد گرداوری کرد.
از دیگر ویژگیهای استاد نقد خود یا به تعبیر استاد خود مشت و مالی و نیز نقد دیگران و جامعه است که در آثار استاد در لفافهای از طنز بیان و در مستورهای از واژگان پیچیده شده است، این نقد هم درباب دوستان بود و هم با رجل سیاسی.
شیوه نگارش استاد در آثارش متفاوت از دیگران بود و به نوعی، نگارش استاد خود سَبکی شده بود. به قول دکتر مشکور "سبک باستانی تاریخ نویسی"
استاد باستانی پاریزی در یکی از آثارش می نویسد: «[خواننده] خواهد گفت این باستانی آسمان و زمین را به هم می دوزد تا بتواند یک مقاله ... جمع و جور کند؛ حرف شما صحیح است، ولی این را هم عرض کنم که حرف های من با وجود پراکندگی، مثل مومها و چربیهای همان شمع میماند که اطراف یک رشته نازک و باریک جمع شدهاند و وقتی آن رشته را آتش بزنید، گوشههایی را روشن می کند و ...، شعلهای نازک بر گوشهای تاریک می افکند».
https://www.tg-me.com/bazmavard
Telegram
attach 📎
Forwarded from خردسرای فردوسی
پنجم فروردینماه سالروز درگذشت محمدابراهیم باستانی پاریزی
آنچه یک عالم و دانشمند و متخصص را به این آب و خاک پیوند میدهد آب و زمین و ثروت و تخصص نیست، آشنایی و پیوند با فرهنگ و ادب و خصوصیات این کشور است. تاریخ و ادب و دین و آداب و رسوم در حکم رشتههای باریکی هستند که ستون تخصص را به این آب و خاک پیوند میزنند.
یک پزشک عالیقدر اگر به فرهنگ خود پیوسته باشد یعنی درست تاریخ خود را خوانده باشد و ادب کشور خود را بداند، خیلی دیر و خیلی کم حاضر به ترک خانۀ آباء و اجداد خود میشود. نقص تحصیلات عالیه در ایران به طور کلی و در خارج خیلی روشن و چشمگیر همین بوده است که به قدر کافی دانشجو را با فرهنگ مملکت پیوند ندادهاند. امروز تنها جراحان و پزشکانی در زیر بمباران شب و روز جان میکنند که ده بیست جلد کتاب تاریخ فارسی توی اتاق خود دارند.
خرگاه پیوستگی با علایق مذهبی و فرهنگی و قومی بهوسیلۀ رشتههای باریکی به هم گره میخورد. این رشتهها را علوم انسانی، ازجمله تاریخ تاب میدهند.
ستون علاقه به این آب و خاک را در طبیب و متخصص و عالم و مهندس فقط رشتههای باریک و نامرئی میتواند نگاه دارد که به فرهنگ و ادب و ذوق و میراث فرهنگی معروف است. آنها که با این رشتهها به این آب و خاک دوخته نشده باشند، خیلی زود از کشور خارج میشوند: برگ کاهی در مسیر تندباد.
من یک جای دیگر هم گفتهام که معلمین تاریخ و اصولاً معلمین رشتههای علوم انسانی مثل ناخدایان و ملوانان کشتی هستند، و در هنگام طوفان و غرق کشتی ناخدا طبق معمول آخرین نفر است که خود را نجات میدهد. دلیل آن هم این است که آنچه اینان در خاک و سرزمین خود اهمیت و اولویت بدان میدهند، در کشور دیگر در حکم دهم و صدم اهمیت و اولویت است.
چون این روزها باز هم یکی دو جای دیگر نسبت به اهل تاریخ کملطفی شده و حتی نویسندگان تاریخهای دو سه هزارصفحهای که در خاک خفتهاند هم از آسیب طعن و لعن محفوظ نماندهاند این چند سطر به عنوان تذکر قلمی گردید که لااقل در مقام مقایسه و تمثیل هم بهانه به دست معاندین ندهد.
یک مورخ فرنگی میگوید و هرچند فرنگی است مثل اینکه درست هم میگوید که: «ملتی که تاریخ خود را فراموش کند جریمۀ او تنها همین کافی است که باید بسیاری از تجربههای تاریخی را دوباره تجریه کند و مجازاتش همین بس که ناچار است بسیاری از آموزهها را از سر نو بیاموزد.»
برگرفته از:
هشت الهفت، دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران: انتشارات نوین، ۱۳۶۳، ص ۱۶۱-۱۶۴.
@kheradsarayeferdowsi
آنچه یک عالم و دانشمند و متخصص را به این آب و خاک پیوند میدهد آب و زمین و ثروت و تخصص نیست، آشنایی و پیوند با فرهنگ و ادب و خصوصیات این کشور است. تاریخ و ادب و دین و آداب و رسوم در حکم رشتههای باریکی هستند که ستون تخصص را به این آب و خاک پیوند میزنند.
یک پزشک عالیقدر اگر به فرهنگ خود پیوسته باشد یعنی درست تاریخ خود را خوانده باشد و ادب کشور خود را بداند، خیلی دیر و خیلی کم حاضر به ترک خانۀ آباء و اجداد خود میشود. نقص تحصیلات عالیه در ایران به طور کلی و در خارج خیلی روشن و چشمگیر همین بوده است که به قدر کافی دانشجو را با فرهنگ مملکت پیوند ندادهاند. امروز تنها جراحان و پزشکانی در زیر بمباران شب و روز جان میکنند که ده بیست جلد کتاب تاریخ فارسی توی اتاق خود دارند.
خرگاه پیوستگی با علایق مذهبی و فرهنگی و قومی بهوسیلۀ رشتههای باریکی به هم گره میخورد. این رشتهها را علوم انسانی، ازجمله تاریخ تاب میدهند.
ستون علاقه به این آب و خاک را در طبیب و متخصص و عالم و مهندس فقط رشتههای باریک و نامرئی میتواند نگاه دارد که به فرهنگ و ادب و ذوق و میراث فرهنگی معروف است. آنها که با این رشتهها به این آب و خاک دوخته نشده باشند، خیلی زود از کشور خارج میشوند: برگ کاهی در مسیر تندباد.
من یک جای دیگر هم گفتهام که معلمین تاریخ و اصولاً معلمین رشتههای علوم انسانی مثل ناخدایان و ملوانان کشتی هستند، و در هنگام طوفان و غرق کشتی ناخدا طبق معمول آخرین نفر است که خود را نجات میدهد. دلیل آن هم این است که آنچه اینان در خاک و سرزمین خود اهمیت و اولویت بدان میدهند، در کشور دیگر در حکم دهم و صدم اهمیت و اولویت است.
چون این روزها باز هم یکی دو جای دیگر نسبت به اهل تاریخ کملطفی شده و حتی نویسندگان تاریخهای دو سه هزارصفحهای که در خاک خفتهاند هم از آسیب طعن و لعن محفوظ نماندهاند این چند سطر به عنوان تذکر قلمی گردید که لااقل در مقام مقایسه و تمثیل هم بهانه به دست معاندین ندهد.
یک مورخ فرنگی میگوید و هرچند فرنگی است مثل اینکه درست هم میگوید که: «ملتی که تاریخ خود را فراموش کند جریمۀ او تنها همین کافی است که باید بسیاری از تجربههای تاریخی را دوباره تجریه کند و مجازاتش همین بس که ناچار است بسیاری از آموزهها را از سر نو بیاموزد.»
برگرفته از:
هشت الهفت، دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران: انتشارات نوین، ۱۳۶۳، ص ۱۶۱-۱۶۴.
@kheradsarayeferdowsi
🌲راه یکی است و آن راستی است.
زردشت
همه برگ او پند و بارش خرد
کسی کز خرد بر خورد، کی مرد!
خجسته پیی نام او زردهشت
کز اهرمنی دست گیتی بشست
فردوسی
🌲ششم فروردین زادروز #زردشت اندیشمند و فیلسوف ایرانی گرامی باد
https://www.tg-me.com/eshtadan
زردشت
همه برگ او پند و بارش خرد
کسی کز خرد بر خورد، کی مرد!
خجسته پیی نام او زردهشت
کز اهرمنی دست گیتی بشست
فردوسی
🌲ششم فروردین زادروز #زردشت اندیشمند و فیلسوف ایرانی گرامی باد
https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
درنگی بر ایران، آیین ایرانی، آینده ایران
ششم نوروز ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
در روزی که به زادروز زرتشت، پیامبر ایرانی، نامبردار شده جا دارد که سخنانی درباره فرهنگ ایرانی به میان گذاشته شود. با این یادآوری که نگارنده بر سر آن نیست که آوازهگری (تبلیغ) برای آیین کند.
ایرانیان تا پیش از درآمدن آیین اسلام، بر دین زرتشت بودهاند. درست نمیدانیم که در آن روزگاران چه کوششها و چه بالشهای فرهنگی و علمی شده است. آن چه در تاریخ سیاسی بمانده، میگوید که ایرانیان سرزمینهای پهناوری را میرایانیدهاند، از رود سند تا رود نیل.
نتوان پذیرفت که چنان دستگاه فرمانروایی بیبهره از دانشها و بی آدمیانی دانشی، هوتخشی (صنعتکار)، هنرمند، برزگر، کارگر و ... برپا شده و بمانده است. این کوششها از فرمانروایی تا کارگری بر بستر دین زرتشتی روییده و پا داشته است.
در چنان گِردَکی (محیطی) بودهاند کسانی که بر همان بستر اندیشیده، خیال پرورده و دستاوردهای خود را بنبشتهاند.
پس از درآمدن اسلام به ایران زرتشتیان به نگاهداری ابرماندهای روزگاران پیشین کوشیدند. اما هرچه گذشت، به شمار و به نیرو کاهیدند و داشتههای کهن هم با گذر زمان از میان رفت.
آنچه امروز از آیین کهن ایرانی داریم جز اوستا و دیگر کتابهایی نیست که به زبان اوستایی یا زبان پهلوی بمانده و آن همه هم بیشتر در اندرون دین زرتشتی جا میگیرد. پذیرفتنی نیست که مردمانی که نیمهای از دنیا را به دست داشتهاند یک برگ هم ننوشته باشند، در هوتخشی، پزشکی، شناختن آتش، آب، خاک، هوا و هر آنچه اندران میانه است. پس بیشتر داشتههای ما را از میان بردهاند.
شاید که بپذیریم دین ایرانی هم به روزگاری که بر سرزمینهای ایرانی چیره بوده، ریستکهایی (فرقههایی) داشته و هر ریستک، رایمندان (صاحبان نظر) و باورمندانی داشته است. یک نمونه که از آن ریستکها به دست این نگارنده آمده، در پیشگفتار دکتر رقیه بهزادی بر گردانیده فارسی "شایست ناشایست" است.
ایشان از "سه حوزه فقهی پذیرفته قانونی" به دوران ساسانیان سخن راندهاند. دکتر بهزادی یادی از نبرد اسفندیار با رستم هم کرده و آنجا نام از "آیین هوشنگ" آوردهاند.
هم نگارنده دریافته که زرتشتیان امروز ایران، باورمندان دو ریستک بزرگ "تک بُنی" و "دو بُنی" هستند.
اینها بنیادهای اندیشه ایرانی است.
چنددستگیهای فکری، آغازگر پیشرفت است. بشود که زمانی گوناگونگی دستاوردهای رایمندان و باورمندان آیین ایرانی، آیینهای ایرانی را وارسیم و به اندرونه آن راهی باز کنیم. به آگاهیدن از آن چنددستگیها و گوناگونگیها نیازمندیم تا بر پایه آن راهی به آینده بکشیم، و آن را بگسترانیم. زیرا شوند (علت) این همه دستاندازها و برشدنها و فروافتادنهای پیاپی، دور افتادن ما از بنیادهای هستی خویش در همین یک دو سده کنونی بوده است:
- از تباه شدن این سرزمین بر دست فرمانروایان تباهکار قاجار
- از گسست ناچار از آن دوره و پرتاب شدن به آینده ناشناخته که به جنبش مشروطهخواهی نامبردار شد.
نگارنده با اندک نگاههایی که در فکر و فرهنگ کهن ایران کرده دریافته که بازگشتن به سرچشمههای ایرانیت، یگانه راه بازآوردن آبرو، و به فرموده فردوسی "بر سرنهادن کلاه مِهی" است.
آن سرچشمهها، ابرماندهای باستانی ماست:
از کتاب اوستا تا دینکرد و بندهش و شاهنامه و متنهای اوستایی و پهلوی، نظام فرمانروایی آزموده ایرانی، سنگنگارهها و مهرازی (معماری) شگرف ایرانی و ... و هر آنچه ما را با گذشته خویش آشنا کند.
تا انقلاب فرانسه و انقلاب اکتبر شوروی الگو باشد، تا قانون را از روی دست بلژیکیها بنویسیم، تا در دانشگاه تاریخ اندیشه مغرب زمین و ... درس دهیم، تا مشق مدرسه بچگکان ایرانی نگارش زندگینامه ناپلئون باشد، تا دین ایرانی و کتاب آن را نشناسیم و سخن از آن را خدانشناسی پنداریم، و تا "ناسزایان" را بزرگ بداریم و "از ایشان امید بِهی" بداریم؛ "سرِ مایه خویش" را گم کرده خواهیم داشت، و مار در آستین خواهیم پرورد.
مردمی نبوده که به ابرماندهای خویش پشت کند و روی رستگاری ببیند.
ششم فروردین زادروز زرتشت، پیامبر ایرانی، گرامی باد. بسیار گرامی باد.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
درنگی بر ایران، آیین ایرانی، آینده ایران
ششم نوروز ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
در روزی که به زادروز زرتشت، پیامبر ایرانی، نامبردار شده جا دارد که سخنانی درباره فرهنگ ایرانی به میان گذاشته شود. با این یادآوری که نگارنده بر سر آن نیست که آوازهگری (تبلیغ) برای آیین کند.
ایرانیان تا پیش از درآمدن آیین اسلام، بر دین زرتشت بودهاند. درست نمیدانیم که در آن روزگاران چه کوششها و چه بالشهای فرهنگی و علمی شده است. آن چه در تاریخ سیاسی بمانده، میگوید که ایرانیان سرزمینهای پهناوری را میرایانیدهاند، از رود سند تا رود نیل.
نتوان پذیرفت که چنان دستگاه فرمانروایی بیبهره از دانشها و بی آدمیانی دانشی، هوتخشی (صنعتکار)، هنرمند، برزگر، کارگر و ... برپا شده و بمانده است. این کوششها از فرمانروایی تا کارگری بر بستر دین زرتشتی روییده و پا داشته است.
در چنان گِردَکی (محیطی) بودهاند کسانی که بر همان بستر اندیشیده، خیال پرورده و دستاوردهای خود را بنبشتهاند.
پس از درآمدن اسلام به ایران زرتشتیان به نگاهداری ابرماندهای روزگاران پیشین کوشیدند. اما هرچه گذشت، به شمار و به نیرو کاهیدند و داشتههای کهن هم با گذر زمان از میان رفت.
آنچه امروز از آیین کهن ایرانی داریم جز اوستا و دیگر کتابهایی نیست که به زبان اوستایی یا زبان پهلوی بمانده و آن همه هم بیشتر در اندرون دین زرتشتی جا میگیرد. پذیرفتنی نیست که مردمانی که نیمهای از دنیا را به دست داشتهاند یک برگ هم ننوشته باشند، در هوتخشی، پزشکی، شناختن آتش، آب، خاک، هوا و هر آنچه اندران میانه است. پس بیشتر داشتههای ما را از میان بردهاند.
شاید که بپذیریم دین ایرانی هم به روزگاری که بر سرزمینهای ایرانی چیره بوده، ریستکهایی (فرقههایی) داشته و هر ریستک، رایمندان (صاحبان نظر) و باورمندانی داشته است. یک نمونه که از آن ریستکها به دست این نگارنده آمده، در پیشگفتار دکتر رقیه بهزادی بر گردانیده فارسی "شایست ناشایست" است.
ایشان از "سه حوزه فقهی پذیرفته قانونی" به دوران ساسانیان سخن راندهاند. دکتر بهزادی یادی از نبرد اسفندیار با رستم هم کرده و آنجا نام از "آیین هوشنگ" آوردهاند.
هم نگارنده دریافته که زرتشتیان امروز ایران، باورمندان دو ریستک بزرگ "تک بُنی" و "دو بُنی" هستند.
اینها بنیادهای اندیشه ایرانی است.
چنددستگیهای فکری، آغازگر پیشرفت است. بشود که زمانی گوناگونگی دستاوردهای رایمندان و باورمندان آیین ایرانی، آیینهای ایرانی را وارسیم و به اندرونه آن راهی باز کنیم. به آگاهیدن از آن چنددستگیها و گوناگونگیها نیازمندیم تا بر پایه آن راهی به آینده بکشیم، و آن را بگسترانیم. زیرا شوند (علت) این همه دستاندازها و برشدنها و فروافتادنهای پیاپی، دور افتادن ما از بنیادهای هستی خویش در همین یک دو سده کنونی بوده است:
- از تباه شدن این سرزمین بر دست فرمانروایان تباهکار قاجار
- از گسست ناچار از آن دوره و پرتاب شدن به آینده ناشناخته که به جنبش مشروطهخواهی نامبردار شد.
نگارنده با اندک نگاههایی که در فکر و فرهنگ کهن ایران کرده دریافته که بازگشتن به سرچشمههای ایرانیت، یگانه راه بازآوردن آبرو، و به فرموده فردوسی "بر سرنهادن کلاه مِهی" است.
آن سرچشمهها، ابرماندهای باستانی ماست:
از کتاب اوستا تا دینکرد و بندهش و شاهنامه و متنهای اوستایی و پهلوی، نظام فرمانروایی آزموده ایرانی، سنگنگارهها و مهرازی (معماری) شگرف ایرانی و ... و هر آنچه ما را با گذشته خویش آشنا کند.
تا انقلاب فرانسه و انقلاب اکتبر شوروی الگو باشد، تا قانون را از روی دست بلژیکیها بنویسیم، تا در دانشگاه تاریخ اندیشه مغرب زمین و ... درس دهیم، تا مشق مدرسه بچگکان ایرانی نگارش زندگینامه ناپلئون باشد، تا دین ایرانی و کتاب آن را نشناسیم و سخن از آن را خدانشناسی پنداریم، و تا "ناسزایان" را بزرگ بداریم و "از ایشان امید بِهی" بداریم؛ "سرِ مایه خویش" را گم کرده خواهیم داشت، و مار در آستین خواهیم پرورد.
مردمی نبوده که به ابرماندهای خویش پشت کند و روی رستگاری ببیند.
ششم فروردین زادروز زرتشت، پیامبر ایرانی، گرامی باد. بسیار گرامی باد.
https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
Telegram
دژنپشت
دژنپشت،
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi
کتابخانه کهن سرزمین پارس
به روزگار پارتها
دهلیز نوشتههای تاریخی #محمود_فاضلی_بیرجندی
نشانی در اینستاگرام:
mahmudfazelibirjandi
Forwarded from ایران بوم
خاطرهی نوروزی
شادروان دکتر محمدامین ریاحی
وقتی بهار میآید و نوروز نزدیک میشود، خاطرات خوش نوروزی در دلها موج میزند. خاطرات نوروزهای روزگاران کهن ملتمان که از راه تاریخ در حافظهی قومی راه یافته و در دلها نشسته است.
درست سیوشش سال پیش بود که ایام نوروزی 1346 را همراه خانواده در کرانههای مدیترانه در جنوب ترکیه گذراندم و از دیدن آثار زیبای یونانی و رومی و بازماندههایی از عصر هخامنشی لذتها بردم.
خوشترین خاطرهی نوروزی را از آلانیا دارم. آلانیا تلفظ عامیانهی علائیه، یادگار شهر و بندری است که آن را علاءالدین کیقباد یکم، پادشاه سلجوقی روم در سال 626 تا 634 در محل یک شهر ویرانشدهی یونانی ساخته است. آلانیا شبهجزیرهای است کوهستانی و سبز و خرم به ارتفاع دویست سیصد متر از سطح دریا که از ساحل به درون دریا کشیده شده و پیرامون آن بارویی است از بناهای سلطان کیقباد و تا اندازهای سالم مانده است.
در جستوجوی آثار تاریخی، در میان مزارع و باغها راه میرفتیم و از منظر زیبا و هوای بهشتی لذت میبردیم. فرزندانم اظهار تشنگی کردند. از پیرزنی که در کنار در ورودی باغی نشسته بود و جوراب میبافت آب خواستیم. با لطف و مهربانی گفت : «بفرمایید تو، آب بخورید و دهنی هم شیرین کنید. آخر نوروز است و عید ماست».
از شنیدن این که گفت نوروز عید ماست، کنجکاو شدم. به درون باغ رفتیم و با حیرت کنار سفرهی هفتسین نشستیم. وقتی پیرزن فهمید که ایرانی هستیم، مهربانیاش بیشتر شد و اصرار کرد که ناهار باید بمانید. آخر من هم ایرانی هستم. پرسیدم در چه تاریخی از ایران به این گوشهی دورافتاده که دورترین نقطهی ترکیه از ایران است آمدهای؟ گفت: «من تازه نیامدهام، از بازماندگان سلجوقیانم و نام خانوادگیام هم سلجوقی است!».
از آن روزها درست سیوشش سال میگذرد. در این مدت همیشه فکر کردهام که آداب و رسوم زیبا و منطقی و طبیعی ما در خارج از ایران، در شرق و غرب و شمال و جنوب کشور ما هم گسترده شده است. نوروز که در حافظهی قومی ما به جمشید، پادشاه اساطیری نسبت داده شده از هند تا بالکان و از سمرقند تا بخارا و کوههای قفقاز تا کرانههای جنوبی خلیج فارس با آداب و رسوم مشابهی جشن گرفته میشود.
علاوه بر کردها و مردم افغانستان و تاجیکستان و قفقاز که هر جا باشند خود را ایرانی میدانند و ایرانی هستند، بسیاری از مردم کشورهای همسایه هم نوروز را کموبیش با همان مراسمی که در ایران معمول است، جشن میگرفتهاند و میگیرند.
نوروز در طی هزاران سال در سراسر پهنهی فرهنگی ایران، پیامآور شادی و امید برای همگان بود. حتا در سدههایی هم که تقویم قمری در کشور ما رسمیت داشت باز هم مردم سراسر ایران و روستاییان در هر دشت و کوهسار حساب نوروز را داشتند.
نوروز در کنار زبان و فرهنگ و تاریخ ایران از ارکان قومیت و از موجبات بقای ملت ماست. بیسبب نیست که دشمنان ملت ما در هر دورهای سعی در کاستن از جلال و شکوه نوروز داشتهاند. وقتی هم که میدیدند نمیتوانند مردم را از برگزاری مراسم عید ملی خود باز دارند ترجیح میدادند که نوروز، جشن بهار نامیده شود.
در این سالها در چند کشور، دولتها هم با ملاحظهی ژرفای سنتهای ملی، نوروز را عید ملی مردم خود و تعطیل عمومی اعلام کردهاند. ما از این کار ناراضی نیستیم و خوشحال هم هستیم که توجه به فرهنگ مشترک موجب افزایش دوستی و همبستگی شود، جز این که آنها مردم خود را گول میزنند و چنین وانمود میکنند که ایرانیان این عید را از آن اقوام گرفتهاند. اما چه جوابی دارند به این که نوروز لفظ فارسی است و از چند هزار سال پیش در سدههایی که هنوز پای آن قومها به مسکن امروزیشان نرسیده بود به همین نام در سرزمین ایران جشن گرفته میشد؟
ایرانیان از چند هزار سال پیش در هر سال دو روز را عید میگرفتند. نوروز را در اول بهار در نیمهی اول سال، و مهرگان را در اول پاییز در آغاز نیمهی دوم سال. در قرون متأخر جلال و شکوه نوروز از رونق مهرگان کاست.
شادی همگانی ملت ایران در مراسم گونهگون نوروز که از چهارشنبهسوری آغاز میشود و تا سیزده فروردین در سراسر ایران ادامه مییابد با سایر یادگارهای روزگاران کهن از شواهد هویت ملی ماست. فرهنگ ملی در معنی وسیع کلمه، رمز بقای زندگی سعادتمند ملتهاست. در سراسر جهان چند کشور و ملت را میتوان نشان داد که آداب و رسوم و زبان و ادب و تاریخ و فرهنگی به دیرینهگی ملت ما داشته باشند؟ این همه ضامن بقای ملت ما و نگهبان حیات ملی ما در برابر حوادث بوده است و خواهد بود.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/didehban/mirase-manavi/306-khatere-norozi.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
شادروان دکتر محمدامین ریاحی
وقتی بهار میآید و نوروز نزدیک میشود، خاطرات خوش نوروزی در دلها موج میزند. خاطرات نوروزهای روزگاران کهن ملتمان که از راه تاریخ در حافظهی قومی راه یافته و در دلها نشسته است.
درست سیوشش سال پیش بود که ایام نوروزی 1346 را همراه خانواده در کرانههای مدیترانه در جنوب ترکیه گذراندم و از دیدن آثار زیبای یونانی و رومی و بازماندههایی از عصر هخامنشی لذتها بردم.
خوشترین خاطرهی نوروزی را از آلانیا دارم. آلانیا تلفظ عامیانهی علائیه، یادگار شهر و بندری است که آن را علاءالدین کیقباد یکم، پادشاه سلجوقی روم در سال 626 تا 634 در محل یک شهر ویرانشدهی یونانی ساخته است. آلانیا شبهجزیرهای است کوهستانی و سبز و خرم به ارتفاع دویست سیصد متر از سطح دریا که از ساحل به درون دریا کشیده شده و پیرامون آن بارویی است از بناهای سلطان کیقباد و تا اندازهای سالم مانده است.
در جستوجوی آثار تاریخی، در میان مزارع و باغها راه میرفتیم و از منظر زیبا و هوای بهشتی لذت میبردیم. فرزندانم اظهار تشنگی کردند. از پیرزنی که در کنار در ورودی باغی نشسته بود و جوراب میبافت آب خواستیم. با لطف و مهربانی گفت : «بفرمایید تو، آب بخورید و دهنی هم شیرین کنید. آخر نوروز است و عید ماست».
از شنیدن این که گفت نوروز عید ماست، کنجکاو شدم. به درون باغ رفتیم و با حیرت کنار سفرهی هفتسین نشستیم. وقتی پیرزن فهمید که ایرانی هستیم، مهربانیاش بیشتر شد و اصرار کرد که ناهار باید بمانید. آخر من هم ایرانی هستم. پرسیدم در چه تاریخی از ایران به این گوشهی دورافتاده که دورترین نقطهی ترکیه از ایران است آمدهای؟ گفت: «من تازه نیامدهام، از بازماندگان سلجوقیانم و نام خانوادگیام هم سلجوقی است!».
از آن روزها درست سیوشش سال میگذرد. در این مدت همیشه فکر کردهام که آداب و رسوم زیبا و منطقی و طبیعی ما در خارج از ایران، در شرق و غرب و شمال و جنوب کشور ما هم گسترده شده است. نوروز که در حافظهی قومی ما به جمشید، پادشاه اساطیری نسبت داده شده از هند تا بالکان و از سمرقند تا بخارا و کوههای قفقاز تا کرانههای جنوبی خلیج فارس با آداب و رسوم مشابهی جشن گرفته میشود.
علاوه بر کردها و مردم افغانستان و تاجیکستان و قفقاز که هر جا باشند خود را ایرانی میدانند و ایرانی هستند، بسیاری از مردم کشورهای همسایه هم نوروز را کموبیش با همان مراسمی که در ایران معمول است، جشن میگرفتهاند و میگیرند.
نوروز در طی هزاران سال در سراسر پهنهی فرهنگی ایران، پیامآور شادی و امید برای همگان بود. حتا در سدههایی هم که تقویم قمری در کشور ما رسمیت داشت باز هم مردم سراسر ایران و روستاییان در هر دشت و کوهسار حساب نوروز را داشتند.
نوروز در کنار زبان و فرهنگ و تاریخ ایران از ارکان قومیت و از موجبات بقای ملت ماست. بیسبب نیست که دشمنان ملت ما در هر دورهای سعی در کاستن از جلال و شکوه نوروز داشتهاند. وقتی هم که میدیدند نمیتوانند مردم را از برگزاری مراسم عید ملی خود باز دارند ترجیح میدادند که نوروز، جشن بهار نامیده شود.
در این سالها در چند کشور، دولتها هم با ملاحظهی ژرفای سنتهای ملی، نوروز را عید ملی مردم خود و تعطیل عمومی اعلام کردهاند. ما از این کار ناراضی نیستیم و خوشحال هم هستیم که توجه به فرهنگ مشترک موجب افزایش دوستی و همبستگی شود، جز این که آنها مردم خود را گول میزنند و چنین وانمود میکنند که ایرانیان این عید را از آن اقوام گرفتهاند. اما چه جوابی دارند به این که نوروز لفظ فارسی است و از چند هزار سال پیش در سدههایی که هنوز پای آن قومها به مسکن امروزیشان نرسیده بود به همین نام در سرزمین ایران جشن گرفته میشد؟
ایرانیان از چند هزار سال پیش در هر سال دو روز را عید میگرفتند. نوروز را در اول بهار در نیمهی اول سال، و مهرگان را در اول پاییز در آغاز نیمهی دوم سال. در قرون متأخر جلال و شکوه نوروز از رونق مهرگان کاست.
شادی همگانی ملت ایران در مراسم گونهگون نوروز که از چهارشنبهسوری آغاز میشود و تا سیزده فروردین در سراسر ایران ادامه مییابد با سایر یادگارهای روزگاران کهن از شواهد هویت ملی ماست. فرهنگ ملی در معنی وسیع کلمه، رمز بقای زندگی سعادتمند ملتهاست. در سراسر جهان چند کشور و ملت را میتوان نشان داد که آداب و رسوم و زبان و ادب و تاریخ و فرهنگی به دیرینهگی ملت ما داشته باشند؟ این همه ضامن بقای ملت ما و نگهبان حیات ملی ما در برابر حوادث بوده است و خواهد بود.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/didehban/mirase-manavi/306-khatere-norozi.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Forwarded from ایران بوم
میلۀ نوروزی
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره ۶۵ - یادداشت مدیر مسئول
درفش یگانگی همۀ مردمان ایرانیتبار و سرزمینهای ایرانینشین
هر ساله در آغاز نوروز، در شهر مزارشریف، با بلند کردن میلۀ نوروزی، جشن سال نو، آغاز میگردد.
این آیین، یا آیین برافراشتن میلۀ نوروزی در شهر بلخ که نمادی از پرچم همبستگی همۀ مردمان ایرانیتبار و سرزمینهای ایرانینشین است، چنان دیرین است که در « وندیداد» (پیشداد) از آن به نام « بلخ افراشته درفش» یاد میشود. در بند هفتم فرگرد یکم وندیداد (پیشداد)، که از سرزمینهای اهورا آفریده نام میبرد، میخوانیم:
چهارمین سرزمین و کشور نیکی که من – اهورامزدا – آفریدم، « بلخ» زیبای افراشته درفش بود.
میدانیم که تورانیان در دوران گشتاسب، ایرانزمین را مورد آفند قرار دادند و در آتشکدۀ بلخ، چندان کُشتند که آتش مقدس، از خون آنان فرومرد. پارهای از بننبشتها (مدارک و مآخذ)، نشاندهندۀ آن هستند که در این گیر و دار، اشو زرتشت نیز به شهادت رسید.
در این شهر بود که اخترشناسان پایگاه اخترشناسی بلخ که از دانش پیشرفتهای در زمینۀ اخترشناسی برخوردار بودند، ساعت و دقیقه درست گذر کردن خورشید را از برج حوت(ماهی) به برج حمل یا بره (لحظۀ نوروز)، حساب میکردند و در این لحظه بود که با برافراشته شدن میلۀ نوروزی، جشنهای سال نو، در سرتاسر فلات ایران آغاز میگردید. از آنجا که این میله را با گلهای سرخ میآراستند، آن را میلۀ گلسرخ نیز مینامند. جشن گلسرخ که تا دوران صفویان و حتا آغاز قاجاریان، گسترده گرفته میشد، وابسته به آن است.
برای برافراشتن میلۀ نوروزی (میلۀ گلسرخ) و یا پرچم وحدت همۀ مردمان ایرانیتبار و همۀ سرزمینهای ایرانینشین، چندین هزار تن از راه دور و نزدیک، گرد میآمدند و هنگامی که ساعت تحویل سال در شبهنگام بود، آتشهای بزرگ میافروختند.
امروزه، برای این که کار گردآمدن مردمان آسانتر گردد و مراسم از نظر باشندگان، افت و خیز نداشته باشد، میلۀ نوروزی یا درفش وحدت را در ساعت 8 صبح بامداد نوروز، برپا میکنند.
در زمانهای پیش بلخ زیبای افراشته درفش، بر اثر یک زمینلرزۀ پرقدرت، به کلی نابود شد و شهر به جای امروزین آن، یعنی قریه «خیر» که آتشکدۀ پیشین بلخ نیز در آنجا قرار داشت، جابهجا شد. با بنای « مزارشریف»، بر فراز آتشکدۀ بلخ، قریۀ خیر به شهر مزارشریف، معروف گشت که به حضرت علی(ع) نسبت داده میشود.
از چند روز پیش از آغاز سال نو، مردمان از سرتاسر سرزمینهای ایرانینشین در خوارزم و فرارود، هندوستان و پاکستان، ایران و... برای حضور در برافراشتن میلۀ نوروزی، به شهر مزارشریف میروند.
ساعت 8 صبح که لحظۀ برافراشتن میلۀ نوروزی یا درفش یگانگی همۀ مردمان ایرانیتبار و همۀ سرزمینهای ایرانینشین است، کمابیش یکصد هزار تن از زن و مرد و کودک در دشت لالههای سرخ شادیان،گرد هم می آیند.
در این ساعت، میله را که با گلهای سرخ دشت شادیان تزیین کرده، در میان شور و شادی باشندگان، برمیافرازند و تا چهل روز، برافراشته میماند.
جشنگاه، آکنده از سرور است و پایکوبی و شادمانی و از آیینهای این جشن، همخوانی سرود «میلۀ نوروزی» است:
پیراهن زردوز/ پوشیدهای امروز/ در میلۀ نوروز
بر قامت زیبا و رسایت، مزه میده
آیم به درِ تو/ گیرم خبرِ تو/ قربان سرِ تو
هر مهر و وفا، ناز و ادایت، مزه میده
با عشوه و تمکین/ با خندۀ شیرین/ بر عاشق مسکین
ای شوخکِ در دانه، جفایت مزه میده
پیراهن زردوز/ پوشیدهای امروز/ در میلۀ نوروز
بر قامت موزون و زیبایت، مزه میده
چنین بود که در نوروز، وزیران امور خارجه سه کشور فارسیزبان ایران، افغانستان و تاجیکستان، در ساعت 8 بامداد، در آیین برافراشتن میلۀ نوروزی، به نمایندگی از سوی همۀ مردمان ایرانیتبار و همۀ سرزمینهای ایرانینشین، شرکت جستند. بدون هرگونه دودلی، این اجتماع تبلور فراگشتی بود که از تجزیۀ ایران آغاز گردید، و به وحدت خواهد انجامید.
http://www.iranboom.ir/etehadie-nouroz/nouroz/2021-mile-norozi.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره ۶۵ - یادداشت مدیر مسئول
درفش یگانگی همۀ مردمان ایرانیتبار و سرزمینهای ایرانینشین
هر ساله در آغاز نوروز، در شهر مزارشریف، با بلند کردن میلۀ نوروزی، جشن سال نو، آغاز میگردد.
این آیین، یا آیین برافراشتن میلۀ نوروزی در شهر بلخ که نمادی از پرچم همبستگی همۀ مردمان ایرانیتبار و سرزمینهای ایرانینشین است، چنان دیرین است که در « وندیداد» (پیشداد) از آن به نام « بلخ افراشته درفش» یاد میشود. در بند هفتم فرگرد یکم وندیداد (پیشداد)، که از سرزمینهای اهورا آفریده نام میبرد، میخوانیم:
چهارمین سرزمین و کشور نیکی که من – اهورامزدا – آفریدم، « بلخ» زیبای افراشته درفش بود.
میدانیم که تورانیان در دوران گشتاسب، ایرانزمین را مورد آفند قرار دادند و در آتشکدۀ بلخ، چندان کُشتند که آتش مقدس، از خون آنان فرومرد. پارهای از بننبشتها (مدارک و مآخذ)، نشاندهندۀ آن هستند که در این گیر و دار، اشو زرتشت نیز به شهادت رسید.
در این شهر بود که اخترشناسان پایگاه اخترشناسی بلخ که از دانش پیشرفتهای در زمینۀ اخترشناسی برخوردار بودند، ساعت و دقیقه درست گذر کردن خورشید را از برج حوت(ماهی) به برج حمل یا بره (لحظۀ نوروز)، حساب میکردند و در این لحظه بود که با برافراشته شدن میلۀ نوروزی، جشنهای سال نو، در سرتاسر فلات ایران آغاز میگردید. از آنجا که این میله را با گلهای سرخ میآراستند، آن را میلۀ گلسرخ نیز مینامند. جشن گلسرخ که تا دوران صفویان و حتا آغاز قاجاریان، گسترده گرفته میشد، وابسته به آن است.
برای برافراشتن میلۀ نوروزی (میلۀ گلسرخ) و یا پرچم وحدت همۀ مردمان ایرانیتبار و همۀ سرزمینهای ایرانینشین، چندین هزار تن از راه دور و نزدیک، گرد میآمدند و هنگامی که ساعت تحویل سال در شبهنگام بود، آتشهای بزرگ میافروختند.
امروزه، برای این که کار گردآمدن مردمان آسانتر گردد و مراسم از نظر باشندگان، افت و خیز نداشته باشد، میلۀ نوروزی یا درفش وحدت را در ساعت 8 صبح بامداد نوروز، برپا میکنند.
در زمانهای پیش بلخ زیبای افراشته درفش، بر اثر یک زمینلرزۀ پرقدرت، به کلی نابود شد و شهر به جای امروزین آن، یعنی قریه «خیر» که آتشکدۀ پیشین بلخ نیز در آنجا قرار داشت، جابهجا شد. با بنای « مزارشریف»، بر فراز آتشکدۀ بلخ، قریۀ خیر به شهر مزارشریف، معروف گشت که به حضرت علی(ع) نسبت داده میشود.
از چند روز پیش از آغاز سال نو، مردمان از سرتاسر سرزمینهای ایرانینشین در خوارزم و فرارود، هندوستان و پاکستان، ایران و... برای حضور در برافراشتن میلۀ نوروزی، به شهر مزارشریف میروند.
ساعت 8 صبح که لحظۀ برافراشتن میلۀ نوروزی یا درفش یگانگی همۀ مردمان ایرانیتبار و همۀ سرزمینهای ایرانینشین است، کمابیش یکصد هزار تن از زن و مرد و کودک در دشت لالههای سرخ شادیان،گرد هم می آیند.
در این ساعت، میله را که با گلهای سرخ دشت شادیان تزیین کرده، در میان شور و شادی باشندگان، برمیافرازند و تا چهل روز، برافراشته میماند.
جشنگاه، آکنده از سرور است و پایکوبی و شادمانی و از آیینهای این جشن، همخوانی سرود «میلۀ نوروزی» است:
پیراهن زردوز/ پوشیدهای امروز/ در میلۀ نوروز
بر قامت زیبا و رسایت، مزه میده
آیم به درِ تو/ گیرم خبرِ تو/ قربان سرِ تو
هر مهر و وفا، ناز و ادایت، مزه میده
با عشوه و تمکین/ با خندۀ شیرین/ بر عاشق مسکین
ای شوخکِ در دانه، جفایت مزه میده
پیراهن زردوز/ پوشیدهای امروز/ در میلۀ نوروز
بر قامت موزون و زیبایت، مزه میده
چنین بود که در نوروز، وزیران امور خارجه سه کشور فارسیزبان ایران، افغانستان و تاجیکستان، در ساعت 8 بامداد، در آیین برافراشتن میلۀ نوروزی، به نمایندگی از سوی همۀ مردمان ایرانیتبار و همۀ سرزمینهای ایرانینشین، شرکت جستند. بدون هرگونه دودلی، این اجتماع تبلور فراگشتی بود که از تجزیۀ ایران آغاز گردید، و به وحدت خواهد انجامید.
http://www.iranboom.ir/etehadie-nouroz/nouroz/2021-mile-norozi.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Forwarded from ادبسار
🌱☀️ جشنهای شنبهگردش و چهارشنبههای چهارگانه در گوشه و کنار ایران
🌱☀️ آنچه دربارهی جشنهای ایرانی باید بدانیم این است که ایران، سرزمین بسیار پهناوری بود و رسانهای برای همسانسازی مردم نبود و چهبسا برخی جشنها در هر گوشه از کشور به روشی دیگرسان برگزار میشد. هرچند که در جشنهای بزرگ، بسیاری از آیینها در سرتاسر کشور همانند بودند.
🌱☀️ بیگمان جشنهای نخستین شنبه و چهارشنبهی سال در ایران پس از پیدایش هفته در گاهشماری(تقویم) آغاز شده است. این جشنها همچون سیزدهبهدر، همراه با خانواده در دشتها و باغها و در دل نوروز برگزار میشد. در این جشنها آش میپختند، پایکوبی میکردند و جایگاه آب را در زندگی گرامی میداشتند. روز نخست هفته نماد آغاز کوشش و روز پنجم هفته یا چهارشنبه، روزی همایون و ارجمند در ایران بوده و آنچه ما دربارهی این دو جشن میدانیم، بر پایهی نوشتههای پراکنده است.
🌱☀️ اکنون نخستین شنبهی سال در بسیاری از شهرهای کشور به نام «شنبهگردش» شناخته شده است. شنبهگردش بهانهای برای بهرهگیری از آبوهوای خوش بهاری است ولی دربارهی پیشینه و پیدایش آن هیچ نمیدانیم.
این جشن بهویژه در نیمروز(جنوب) خراسان، نایین و چهارمحالوبختیاری همچنان پایدار است و گمان میرود که بیش از ۴۰۰سال پیشینه دارد. مردم در این روز از رفتن به خانه خویشان پرهیز میکنند و یکی از راین(دلیل)های برگزاری آن، زورآزمایی پهلوانان و نمایش زور و توان آنها است. این زورآزمایی هنوز در سیزدهبهدر امروزی دیده میشود و در استانهای خورآیی(شرقی) و برخی شهرهای افغانستان پررنگتر است که گمان میرود ریشه در فرهنگ پهلوانی سرزمین سیستان داشته باشد.
همچنین میگویند که شنبهگردش بهجا مانده از «جشن شکار» است که در روزگاران کهن فرمانروایان بدان میپرداختند ولی درباره درستی این گمان نمیتوان به روشنی داوری کرد.
در شهرکرد برای پخت آش، سبزیهای تازه را میچینند و آش مچه و آش شنگ میپزند. آش شنبهگردش در شهر انار کرمان، آش «شنبهسال» نام دارد.
🌱☀️ جشن نخستین چهارشنبه سال در آذربادگان(آذربایجان) «چهارشنبهسو» یا «چهارشنبهآب» نام دارد و جشنی نمادین برای آب شدن یخ رودخانهها و روان شدن آنها است. دومین چهارشنبه سال «چهارشنبه آتش» و زمان گرم شدن زمین و آمادگی برای کشت، سومین چهارشنبه سال «چهارشنبه باد» و جشن وزیدن باد و بیدار کردن خاک و درختان بود. چهارمین چهارشنبه هم «چهارشنبه خاک» بود که خاک آماده کشت میشد و کشاورزی را آغاز میکردند. اکنون جشنهای چهارگانهی چهارشنبه در کشور آذربادگان برگزار میشود.
🌱☀️ دربارهی نخستین شیوهی برگزاری جشن نخستین چهارشنبهی فروردین آگاهی نداریم. اکنون در مهاباد و روستاهای پیرامون آن، در نخستین چهارشنبه سال جشن میرنوروزی برگزار میشود. در این روز مردم از میان خود یک تن را برمیگزینند و نام «میر نوروزی» بر او مینهند. به او خونگر(خنجر)، تاگ(تاج)، کمربند، بازوبند، اسب و چیزهای دیگر میدهند. «غریبپور» در نبیگ(کتاب) «تئاتر در ایران» نوشته است که نمایش «میر نوروزی» نمایشی شوخناک(کمدی) و راهی برای هشدار دادن به فرمانروایان دربارهی دادگری و مردمداری است. گفته میشود جشن میر نوروزی نمادی از فرمانروایی جمشید، پادشاه باستانی ایران است.
در این جشن میر نوروزی یا امیر بهاری برای خود دو ویچیر(وزیر)، یک تلخک(دلقک) و یک میرزابنویس برمیگزیند و با همراهانش به میان مردم میرود؛ گرانفروشان را به شیوهی نمایشی کیفر میکند، خانوادهها را آشتی میدهد و به نیازمندان رسیدگی میکند.
در شوش دانیال مردم شبانه برای او خوراکی میگذارند تا بخورد و از او درخواست مُروا(دعای خیر) دارند. آنها این کار را برای فراوانی یافتن خوان(سفره) و داراییشان انجام میدهند.
میر نوروزی اگر بخندد از جایگاه چندروزهاش برکنار میشود. در پایان جشن او به خانهی یکی از بزرگان پناهنده میشود. در برخی شهرها و روستاها او را در آب میاندازند و جشن به پایان میرسد. در نبیگ «آثار فرهنگی، باستانی و تاریخی استان کردستان» به این جشن پرداخته شده است.
✍🏼 #پریسا_امام_وردیلو
#جشن_های_ایرانی #نوروز #شنبه_گردش #فروردینگان
☀️🌱 @AdabSar
🌱☀️ آنچه دربارهی جشنهای ایرانی باید بدانیم این است که ایران، سرزمین بسیار پهناوری بود و رسانهای برای همسانسازی مردم نبود و چهبسا برخی جشنها در هر گوشه از کشور به روشی دیگرسان برگزار میشد. هرچند که در جشنهای بزرگ، بسیاری از آیینها در سرتاسر کشور همانند بودند.
🌱☀️ بیگمان جشنهای نخستین شنبه و چهارشنبهی سال در ایران پس از پیدایش هفته در گاهشماری(تقویم) آغاز شده است. این جشنها همچون سیزدهبهدر، همراه با خانواده در دشتها و باغها و در دل نوروز برگزار میشد. در این جشنها آش میپختند، پایکوبی میکردند و جایگاه آب را در زندگی گرامی میداشتند. روز نخست هفته نماد آغاز کوشش و روز پنجم هفته یا چهارشنبه، روزی همایون و ارجمند در ایران بوده و آنچه ما دربارهی این دو جشن میدانیم، بر پایهی نوشتههای پراکنده است.
🌱☀️ اکنون نخستین شنبهی سال در بسیاری از شهرهای کشور به نام «شنبهگردش» شناخته شده است. شنبهگردش بهانهای برای بهرهگیری از آبوهوای خوش بهاری است ولی دربارهی پیشینه و پیدایش آن هیچ نمیدانیم.
این جشن بهویژه در نیمروز(جنوب) خراسان، نایین و چهارمحالوبختیاری همچنان پایدار است و گمان میرود که بیش از ۴۰۰سال پیشینه دارد. مردم در این روز از رفتن به خانه خویشان پرهیز میکنند و یکی از راین(دلیل)های برگزاری آن، زورآزمایی پهلوانان و نمایش زور و توان آنها است. این زورآزمایی هنوز در سیزدهبهدر امروزی دیده میشود و در استانهای خورآیی(شرقی) و برخی شهرهای افغانستان پررنگتر است که گمان میرود ریشه در فرهنگ پهلوانی سرزمین سیستان داشته باشد.
همچنین میگویند که شنبهگردش بهجا مانده از «جشن شکار» است که در روزگاران کهن فرمانروایان بدان میپرداختند ولی درباره درستی این گمان نمیتوان به روشنی داوری کرد.
در شهرکرد برای پخت آش، سبزیهای تازه را میچینند و آش مچه و آش شنگ میپزند. آش شنبهگردش در شهر انار کرمان، آش «شنبهسال» نام دارد.
🌱☀️ جشن نخستین چهارشنبه سال در آذربادگان(آذربایجان) «چهارشنبهسو» یا «چهارشنبهآب» نام دارد و جشنی نمادین برای آب شدن یخ رودخانهها و روان شدن آنها است. دومین چهارشنبه سال «چهارشنبه آتش» و زمان گرم شدن زمین و آمادگی برای کشت، سومین چهارشنبه سال «چهارشنبه باد» و جشن وزیدن باد و بیدار کردن خاک و درختان بود. چهارمین چهارشنبه هم «چهارشنبه خاک» بود که خاک آماده کشت میشد و کشاورزی را آغاز میکردند. اکنون جشنهای چهارگانهی چهارشنبه در کشور آذربادگان برگزار میشود.
🌱☀️ دربارهی نخستین شیوهی برگزاری جشن نخستین چهارشنبهی فروردین آگاهی نداریم. اکنون در مهاباد و روستاهای پیرامون آن، در نخستین چهارشنبه سال جشن میرنوروزی برگزار میشود. در این روز مردم از میان خود یک تن را برمیگزینند و نام «میر نوروزی» بر او مینهند. به او خونگر(خنجر)، تاگ(تاج)، کمربند، بازوبند، اسب و چیزهای دیگر میدهند. «غریبپور» در نبیگ(کتاب) «تئاتر در ایران» نوشته است که نمایش «میر نوروزی» نمایشی شوخناک(کمدی) و راهی برای هشدار دادن به فرمانروایان دربارهی دادگری و مردمداری است. گفته میشود جشن میر نوروزی نمادی از فرمانروایی جمشید، پادشاه باستانی ایران است.
در این جشن میر نوروزی یا امیر بهاری برای خود دو ویچیر(وزیر)، یک تلخک(دلقک) و یک میرزابنویس برمیگزیند و با همراهانش به میان مردم میرود؛ گرانفروشان را به شیوهی نمایشی کیفر میکند، خانوادهها را آشتی میدهد و به نیازمندان رسیدگی میکند.
در شوش دانیال مردم شبانه برای او خوراکی میگذارند تا بخورد و از او درخواست مُروا(دعای خیر) دارند. آنها این کار را برای فراوانی یافتن خوان(سفره) و داراییشان انجام میدهند.
میر نوروزی اگر بخندد از جایگاه چندروزهاش برکنار میشود. در پایان جشن او به خانهی یکی از بزرگان پناهنده میشود. در برخی شهرها و روستاها او را در آب میاندازند و جشن به پایان میرسد. در نبیگ «آثار فرهنگی، باستانی و تاریخی استان کردستان» به این جشن پرداخته شده است.
✍🏼 #پریسا_امام_وردیلو
#جشن_های_ایرانی #نوروز #شنبه_گردش #فروردینگان
☀️🌱 @AdabSar
Forwarded from ایرانشهر (دربارهی زبان و خط فارسی میانه/ پهلوی ساسانی)
📚خور روز
خور روز یا خورشیدروز، نام یازدهمین روز در ماههای ایرانی است. این روز تعلق به خورشید دارد که از ایزدان روشنایی است. این ایزد را نباید با ایزد مهر (میترا) اشتباه گرفت. هندواروپاییان، خداوند را از جنس روشنایی میانگاشتند، پس خورشید پیوندی بس نزدیک با خداوند داشتهاست. خورشیدروز در ایران برای تعلیم نیز بسیار مهم بوده و در اندرزنامهای بازمانده از روزگار شاپور دوم ساسانی در آداب این روز آمدهاست: «کودک به دبیرستان فرست تا دبیر فرزانه بُود».
خورشید مرکب از دو جزء خور+ شید است. جزء دوم، صفت روشنایی است و جزء نخست، نام آن ایزد است. خور در زبان فارسی میانه «خوَر» (xwar) است و در زبان اوستایی، «هور» است. هر دو تلفظ خور و هور به فارسی نو رسیدهاست. به سبب همارز بودن h و s در زبانهای هندواروپایی، هور در سنسکریت به صورت «سوریا» حضور دارد و ایزدی توانمند و با چند تجلّی است. نیز به سبب همارزی r و l در زبانهای هندواروپایی، هور و سوریا در زبان لاتین به صورت sol و در دیگر زبانهای اروپایی به همین صورت یا صورتهای نزدیک به آن است و ایزد روشنایی به شمار میآید.
#خور
#خورشید
#خورشیدروز
#نوروز
@iranshahr1353
خور روز یا خورشیدروز، نام یازدهمین روز در ماههای ایرانی است. این روز تعلق به خورشید دارد که از ایزدان روشنایی است. این ایزد را نباید با ایزد مهر (میترا) اشتباه گرفت. هندواروپاییان، خداوند را از جنس روشنایی میانگاشتند، پس خورشید پیوندی بس نزدیک با خداوند داشتهاست. خورشیدروز در ایران برای تعلیم نیز بسیار مهم بوده و در اندرزنامهای بازمانده از روزگار شاپور دوم ساسانی در آداب این روز آمدهاست: «کودک به دبیرستان فرست تا دبیر فرزانه بُود».
خورشید مرکب از دو جزء خور+ شید است. جزء دوم، صفت روشنایی است و جزء نخست، نام آن ایزد است. خور در زبان فارسی میانه «خوَر» (xwar) است و در زبان اوستایی، «هور» است. هر دو تلفظ خور و هور به فارسی نو رسیدهاست. به سبب همارز بودن h و s در زبانهای هندواروپایی، هور در سنسکریت به صورت «سوریا» حضور دارد و ایزدی توانمند و با چند تجلّی است. نیز به سبب همارزی r و l در زبانهای هندواروپایی، هور و سوریا در زبان لاتین به صورت sol و در دیگر زبانهای اروپایی به همین صورت یا صورتهای نزدیک به آن است و ایزد روشنایی به شمار میآید.
#خور
#خورشید
#خورشیدروز
#نوروز
@iranshahr1353
Forwarded from وُهومَن اَمشاسِپَند (بردیا)
#خور_ایزد
خور یا هْوَر به چم (: معنی) خورشید، نام یازدهمین روز از هر ماه در گاهشمار زرتشتی است. آفتابخوان خور، خوان خور در گاتها به چـم خورشید آمده و اوستا هْوٓر آمده در پارسی خُور و هور یا خورشید مىگویند. هَورَخْشَئِتَو در پهلوى خْوَرَشتٓ در گاتها بدون شئت آمده است.
خراسان نیز از واژههای كهن و سرزمین های خاوری بوده و به خورآسان مىخواندند به چم بر آینده و بالا رونده همان خورشید را گویند.
«ویس و رامین نوشتهی فخرالدین گرگانی»
بر آمدن گاه خورشید هركس سر آید،
خراسان آن بود كز وی خور آید.
خراسان پهلوی باشد خور آید،
عراق و پارس را زو خور بر آید.
خراسان هست معنی خور آبان،
كجا زو خور بر آید سوی ایران.
«سرودهی مسعود سعد سلمان، بر پایهی کتاب بندهش»
روز خور است ای به دو رخ هم چو خور،
تافت خور از چرخ فلک باده خور.
باده خور و نیز مرا باده ده،
افسوس احوال زمانه مخور.
اندرزنامه ی آذرباد مهراسپندان (موبد موبدان در روزگار شاپور دوم) :
کودک به دبیرستان کن تا دبیر فرزانه بود.
اندرزنامه ی آذرباد مهر اسپندان در سرودهی استاد ملکالشعرای بهار :
به (خور) روز، کودک به استاد ده،
که گردد دبیری خردمند و به.
گل مرو سپید نماد خور ایزد است.
@khashatra
خور یا هْوَر به چم (: معنی) خورشید، نام یازدهمین روز از هر ماه در گاهشمار زرتشتی است. آفتابخوان خور، خوان خور در گاتها به چـم خورشید آمده و اوستا هْوٓر آمده در پارسی خُور و هور یا خورشید مىگویند. هَورَخْشَئِتَو در پهلوى خْوَرَشتٓ در گاتها بدون شئت آمده است.
خراسان نیز از واژههای كهن و سرزمین های خاوری بوده و به خورآسان مىخواندند به چم بر آینده و بالا رونده همان خورشید را گویند.
«ویس و رامین نوشتهی فخرالدین گرگانی»
بر آمدن گاه خورشید هركس سر آید،
خراسان آن بود كز وی خور آید.
خراسان پهلوی باشد خور آید،
عراق و پارس را زو خور بر آید.
خراسان هست معنی خور آبان،
كجا زو خور بر آید سوی ایران.
«سرودهی مسعود سعد سلمان، بر پایهی کتاب بندهش»
روز خور است ای به دو رخ هم چو خور،
تافت خور از چرخ فلک باده خور.
باده خور و نیز مرا باده ده،
افسوس احوال زمانه مخور.
اندرزنامه ی آذرباد مهراسپندان (موبد موبدان در روزگار شاپور دوم) :
کودک به دبیرستان کن تا دبیر فرزانه بود.
اندرزنامه ی آذرباد مهر اسپندان در سرودهی استاد ملکالشعرای بهار :
به (خور) روز، کودک به استاد ده،
که گردد دبیری خردمند و به.
گل مرو سپید نماد خور ایزد است.
@khashatra