Telegram Web Link
معرفی و بررسی کتاب چون بوی تلخ خوش کندر

آشنایی من با فرهاد (نه با موسیقی فرهاد) به نوجوانی برمی‌گشت، زمانی که آلبوم برف منتشر شد که البته ما در آن زمان آلبوم نمی‌گفتیم می‌گفتیم نوار یا اگر خیلی می‌خواستیم باکلاس بگیم، می‌گفتیم کاست. آن زمان خیلی معمول بود که نوارها را به صورت کپی بخریم، نمی‌دانم به چه دلیلی یا عرضه مشکل داشت یا نوار به صورت اورجینال کم تکثیر می‌شد یا نه نفع فروشنده‌ها در این بود، نوارها به صورت کپی فروخته می‌شد (البته نه همۀ نوارها، آن‌ها که پرفروش بودند.) برف هم همینطور بود. یعنی اگر آلبوم برف را می‌خواستی با احتمال بالایی اصل نوار گیرت نمی‌آمد. القصه ... ادامه در کانال زیر:

©@epitomebooks

#فرهاد #موسیقی #زندگینامه #ایران #ناداستان
📝معرفی و بررسی کتاب چون بوی تلخ خوش کندر

آشنایی من با فرهاد (نه با موسیقی فرهاد) به نوجوانی برمی‌گشت، زمانی که آلبوم برف منتشر شد که البته ما در آن زمان آلبوم نمی‌گفتیم می‌گفتیم نوار یا اگر خیلی می‌خواستیم باکلاس بگیم، می‌گفتیم کاست. آن زمان خیلی معمول بود که نوارها را به صورت کپی بخریم، نمی‌دانم به چه دلیلی یا عرضه مشکل داشت یا نوار به صورت اورجینال کم تکثیر می‌شد یا نه نفع فروشنده‌ها در این بود، نوارها به صورت کپی فروخته می‌شد (البته نه همۀ نوارها، آن‌ها که پرفروش بودند.) برف هم همینطور بود. یعنی اگر آلبوم برف را می‌خواستی با احتمال بالایی اصل نوار گیرت نمی‌آمد. القصه من در نوار فروشی بودم و آن دوران بر خلاف امروز نوار فروشی‌ها خیلی شلوغ بود و گاهی که نوار پُر فروشی وارد بازار می‌شد صف می‌شد، من جلوی پیشخوان بودم و خانمی شیک پوش پشت سر من با اشاره به نوار فروش گفت دو تا برف. و قبل از اینکه من سفارشم را بدهم برف‌هاش را گرفت و رفت. فرهاد و برفش از همین جا گوشه ذهنم ماند تا دو سال بعد که خبر فوت فرهاد را از ماهوارۀ یکی از اقوام شنیدم. (ما هیچوقت ماهواره نداشتیم و هنوزم نداریم.) مثل اینکه که چند تن از خوانندگان مثل داریوش رفتند بودند سر مزار فرهاد در فرانسه.
من هنوز از فرهاد چیزی نشنیده بودم و این اتفاق باعث شد برم و برف را بخرم. اما خوشم نیامد. تا اینکه چند سال گذشت و من جدی‌تر موسیقی گوش دادم با نوازندگان و خوانندگان و گروه‌های جدید آشنا شدم، آرام آرام گوشم به موسیقیِ خوب آشنا شد و این طبیعت آدمی است که وقتی چیز بهتری پیدا می‌کند به چیز با کیفیت پایین‌تر رضا نمی‌دهد و به نظرم در همه چیز همینطور است هم در موسیقی هم در غذا هم در فیلم و ... اینجا بود که دوباره فرهاد گوش دادم و اینبار بود که لذت بردم و حظ کردم. به نظرم هر چیز را باید در جای مناسب خود مصرف کرد. من چنین تجربه‌ای هم با مرد زیرزمینی داستایفسکی داشتم. اول بار که خواندم نفهمیدم و چون نفهمیدم لذت نبردم اما بار دوم اثری غریب بر من گذاشت انگار که داستایفسکی در این کتاب هر چه که خوانده بودم را خلاصه کرده بود.
بگذریم کتاب چون بوی تلخ خوش کندر کتابی است دربارۀ فرهاد، نه به مثابۀ موزیسین بلکه به مثابۀ انسان. ما در این کتاب با فرهادی روبروییم که حساسیت‌ها و اخلاقیات خاص خودش را دارد، زود جوش می‌آورد و زود پشیمان می‌شود. از معروف شدن کارهایش گریزان است و اگر در کنسرتی با آهنگی از او که ریتمیک باشد کسی دست بزند یا پا بکوبد ناراحت می‌شود. دوست ندارد همه بشناسندش و به پول بی‌اعتناست. با اینکه به موسیقی عشق می‌ورزد اما دوست ندارد به هر قیمتی کار کند و روی ضبط‌های خانگی‌اش می‌نویسد باشد که فقط خود بشنوی. نمی‌خواهد به قیمت چند صباحی بیشتر زنده ماندن عمل پیوند کبد کند ولی هر کاری می‌کند تا حیوانات و گیاهان زنده باشند و سرِ حال.
لذتی در مطالعۀ این کتاب نهفته است که من کمتر در کتاب‌های زندگینامه‌ای دیده‌ام. لذت مواجهه با یک انسان با همه کم و کاستی‌ها و نقاط قوتش. این کتاب از حیثی دیگر نیز متمایز است و آن اینکه با همکاری همسرش نوشته شده و علاوه بر آن نویسنده تلاش کرده تا چند صدایی را رعایت کند و برای برهه‌های گوناگون از زندگی فرهاد به یک روایت اکتفا نکرده است. هر چند که جا داشت کمی نثر بهتر می‌شد اما نویسنده از زندگی فرهاد روایتی روان و خواندنی به دست داده که با خاطرات، اسناد و تصاویر مستند شده است. من از خواندن این کتاب همزمان با گوش دادن به قطعات فرهاد بسیار لذت بردم و پیشنهاد می‌کنم شما هم همزمانی که این کتاب را می‌خوانید موسیقی فرهاد را هم بشنوید چون لذت غرق شدن در زندگی فرهاد را چند برابر می‌کند.
من در ادامه این یادداشت چندتا از آهنگ‌های فرهاد که خیلی دوست دارم را بعلاوه لینک مستند جمعه‌های فرهاد را می‌گذارم که به نظرم تکمیل کنندۀ کتاب هستند. امیدوارم شما هم از این کتاب لذت ببرید.


نقاط قوت
📍داشتن متنی ساده و روان
📍مستند بودن
📍پرداختن به وجه انسانی فرهاد
📍چند صدایی

❗️نقاط ضعف❗️
📍نثر متوسط
📍نداشتن نسخه الکترونیک

🏆امتیاز من به کتاب 4.5 از 5 ستاره

📗اطلاعات فیزیکی کتاب
نام کتاب: چون بوی تلخ خوش کندر
نویسنده: وحید کهندل
تعداد صفحات: 304
ناشر: ماهی

©@epitomebooks

#فرهاد #موسیقی #زندگینامه #ایران #ناداستان
Asire_Shab
Farhad Mehrad
Jomeh
Farhad Mehrad
📝معرفی و بررسی کتاب هابز و آزادی جمهوری‌خواهانه

وقتی بحث به آزادی می‌رسد پرسش‌های زیادی مطرح می‌شود، در کل بحث آزادی بحث پیچیده‌ای است، نمی‌توان جوابی سرراست برای آن پیدا کرد چرا که انسان موجودی است با منافع متضاد که این منافع متضاد از سرشت تضادگونۀ خود انسان برمی‌خیزد از یک طرف می‌خواهد هر چه خیر هست را داشته باشد (جدا از اینکه خیر چیست؟) و از طرف دیگر برای رسیدن به این خیرها نمی‌خواهد تلاش کند. یکی از همین تضادها بحث بین امنیت و آزادی است. آیا امنیت مهم‌تر است یا آزادی؟ آیا باید برای مقابله با تروریسم اجازه بدهیم نهادهای امنیتی تا جایی که می‌توانند در امور شهروندان مداخله کرده و آن‌ها را تحت نظارت دربیاورند یا نه این کار تجاوز به آزادی و حریم شخصی آدم‌هاست و نباید چنین کاری کرد؟ در حالت اول امنیت تا حدودی تضمین می‌شود اما آزادی از بین می‌رود و در حالت دوم آزادی هست اما احتمالا امنیت نه. پس چکار باید کرد؟ کدام را باید قربانی کدام کرد؟

ادامه در پست بعد... 👇


©@epitomebooks

#هابز #فلسفه #آزادی #سیاست #حکومت #لویاتان #ناداستان
هابز فیلسوف انگلیسی (1588-1679م) یکی از کسانی بود که تلاش کرد در بحبوحۀ جنگ داخلی انگلستان به این پرسش پاسخ دهد که کدام مهم‌تر است؟ آزادی یا امنیت؟ و برای پاسخ گفتن به این پرسش ابتدا سراغ تعریف آزادی رفت و بعد سعی کرد نشان دهد که در حکومت‌های خودکامه یا به بیان امروزی حکومت‌های امنیتی، آزادی نه تنها از بین نمی‌رود بلکه به اندازه جمهوری‌ها یا حتی بیشتر از آن‌ها آزادی وجود دارد. اما چطور اینکار را کرد؟ همه چیز برمی‌گردد به تعریف او از آزادی. به زعم هابز «آزادی... چیزی جز نبود موانع و بازدارنده‌های حرکت نیست ... و هر فرد کم و بیش دارای آزادی است، همچنین او کم و بیش دارای فضایی است که در آن به خود می‌پردازد. فرد هنگامی آزادی بیشتری دارد که در فضای وسیعی باشد، پس کسی که در زندانی در بسته نگهداری می‌شود، آزاد نیست... و این گونه موانع، بیرونی و مطلق است. در این حالات، تمامی نوکران و شهروندان آزادند چرا که در قید و زندان نیستند.» وقتی تعریف از آزادی می‌شود نبود موانعی خارجی برای حرکت اثبات اینکه در حکومت‌های مطلقه، دیکتاتوری و توتالیتر آزادی وجود دارد آسان است. این دیدگاه وقتی روشن‌تر می‌شود که هابز مثال فردی مریض را می‌زند یا وقتی به بحث ارتباط ترس و ضرورت با آزادی می‌رسد. در مثال مریض می‌گوید مریض نمی‌تواند حرکت کند اما مانع حرکت او بیرونی نیست بلکه درونی است پس در نتیجه آزاد است. در مورد ترس و ضرورت هم می‌گوید اقداماتی که فرد از روی ترس یا ضرورت انجام می‌دهد آزادانه است. یعنی فرد انتخاب می‌کند که کاری را به دلیل ترس یا ضرورت انجام دهد یا ندهد و به زعم هابز همین که می‌تواند انتخاب کند یعنی آزاد است. یعنی اگر کسی بگوید اگر فلان کار را نکنی خانواده‌ات را می‌کشیم و فرد انتخاب کند که آن کار را انجام دهد آن فرد آزادانه دست به چنین کاری زده است. در انتخاب بین بد و بدتر هم هابز قطعا معتقد است که آزادی وجود دارد که نه تنها با برداشت امروزی ما از آزادی نمی‌خواند بلکه با برداشت آزادی در زمان خود هابز هم در تناقض بود. همه این‌ها به این دلیل بود که هابز برخلاف همعصران خود اراده انسان را آزاد نمی‌دانست، هابز اعتقاد داشت عمل آزادانه بنا به ضرورت انجام می‌شود یعنی ضرورتی وجود دارد که انسان دست به عمل می‌زند حال این عمل می‌تواند به موانعی خارجی برخورد کند که یعنی آزادی نیست و می‌تواند به موانع برخورد نکند و انجام شود که یعنی آزادی هست.
هابز سلطنت طلب بود یا به بیان امروزی محافظه کار و به شدت از جنگ و ستیز داخلی می‌ترسید، هابز در جریانات شورش علیه سلطنت چارلز اول بخاطر عقاید سلطنت طلبانه‌اش مجبور شد از انگلستان فرار کند و بیشتر آثار خود را در فرانسه نوشت. همین وقایع در اندیشه هابز تاثیر گذاشت. به زعم او همه چیز مردم، حتی بدن‌هایشان به حاکم تعلق داشت و جز مایملک او بود. یعنی هیچ کس حق نداشت علیه حکومت اقدام کند چرا که انسان‌ها تصمیم گرفته بودند آزادی طبیعی خود را بدهند و به جایش امنیت بگیرند چون اگر نمی‌کردند در وضع طبیعی یعنی جنگ همه علیه همه گرفتار می‌شدند و امکان زیست نداشتند. پس وقتی تصمیم گرفتند آزادی خود را قربانی کنند باید به عهد خود وفادار می‌ماندند هر چند که حاکم ظالم و خونخوار باشد. پس باید آزادی را داد تا امنیت به دست آورد. و در نظر هابز مهم نیست که این حکومت پادشاهی باشد یا جمهوری کرامول. هابز در قطعه‌ای تاثیر گذار در لویاتان می‌نویسد: «این است زایش آن لویاتان بزرگ، یا (به بیانی احترام آمیزتر) آن خدای فانی، که در لوای خدای جاوید، صلح و دفاع را به او مدیون هستیم.» یا به بیانی امروزی‌تر و عامیانه‌تر «وقتی در زندون بازه اونی که در بره خیلی خره!»
در کتاب هابز و آزادی جمهوری خواهانه ما با آرای هابز دربارۀ آزادی آشنا می‌شویم آرائی که بر نویسندگان و متفکران بعد از خودش بسیار تاثیر داشت چرا که هابز با آثارش دست به گسست با اندیشه قدما زد در بینش هابز حاکمان از طرف خداوند تعیین نمی‌شوند بلکه این مردمند که حاکمی را حاکم می‌کنند و اینکه هابز معتقد نبود که انسان بنا به تعریف ارسطو حیوانی سیاسی است. اگر بنا دارید تعریف هابز از آزادی را با این متن کوتاه بفهمید سخت در اشتباهید این متن صرفا برداشت من از درک هابز از آزادی و این کتاب بود که ممکن است درک من کاملا اشتباه باشد پس پیشنهاد من همچنان این است که کتاب را بخوانید که به منزلۀ دریچه‌ای است برای ورود به دنیای تامس هابز فیلسوف انگلیسی.

اطلاعات بیشتر در ادامه 👇

©@epitomebooks
#هابز #فلسفه #آزادی #سیاست #حکومت #ناداستان
نقاط قوت
📍مرتبط کردن اندیشه هابز با بسترهای اجتماعی زمان او
📍پرداختن به تصویر نگارهای کتاب‌ها در زمان هابز که خود دنیایی حرف دارند.
📍تمرکز بر بحث آزادی از نگاه هابز
📍داشتن نسخه الکترونیک

❗️نقاط ضعف❗️
📍متن سنگین که ندرتا به بی‌معنایی بعضی جملات نزدیک می‌شود.

🏆امتیاز من به کتاب ۳.۵ از ۵ ستاره

📗اطلاعات فیزیکی کتاب
نام کتاب: هابز و آزادی جمهوری‌خواهانه
نویسنده: کوئنتین اسکینر
مترجم: هرمز همایون‌پور
تعداد صفحات: ۲۵۴
ناشر: فرهنگ جاوید

©@epitomebooks
#هابز #فلسفه #آزادی #سیاست #حکومت #ناداستان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‌برای من این قطعه فرهاد نمادی است از انحطاط، انحطاط کسی که به درجه‌ای از سقوط رسیده که حتی یادآوری آرمان‌ها (تو همونی که یه روز می‌خواستی خورشید رو با دست بگیری) برایش عذاب آور می‌شود. اما این عذاب به حس شرم یا تلاش برای تغییر خود منجر نمی‌شود بلکه به حس خشم از دیگری یعنی از یادآوری کننده یا کسی که نهیب می‌زند فلانی از اصل افتادی نه از اسب، منتهی می‌شود. اما این خشم و نمود فیزیکی آن یعنی خشونت که به هزار تکه کردن آینه منجر می‌شود نمی‌تواند سقوط این آدم را رفع و رجوع کند، فراری از خود نیست و هر چه سعی کنیم سقوط خود را برون فکنی کنیم بدتر می‌شود، این ندا را نمی‌توان خاموش کرد حتی با شکستن و نابود کردن. اگر تا قبل از آن یکی بود، حال به هزاران تکه تبدیل شده و هر تکه به او یادآور می‌شود که به انحطاط رسیده است و راه گریزی نیست.
درس نهفته در چنین داستان‌هایی (معدود داستان‌های نجات جان یهودیان به دست آلمان‌ها) ساده است و در حد درک همگان. آن درس، از نظر سیاسی، از این قرار است که تحت شرایط رعب انگیز، اغلب آدم‌ها به شرایط تن می‌دهند، اما برخی حاضر به این کار نمی‌شوند ... از نظر انسانی چیزی بیش از این لازم نیست، و منطقاً چیز بیشتری هم نمی‌توان خواست، تا این سیاره، مکانی در خورِ سکونتِ انسان باقی بماند.

هانا آرنت، آیشمن در اورشلیم ص ۲۹۶، نشر برج
مطلب داخل پرانتز اضافه من است
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
2024/06/26 07:21:28
Back to Top
HTML Embed Code: