Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#𝑺𝒕𝑶𝒓𝒚🍻🍓
#ـاستـوری‌جـدیدپانیذ
جررررر راس میگه😂💔
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت33
متین:ببین اینا کارشونا حالا پانیذ و رومینا و اینا هم میرن پیششون🙂😂
ارسلان:بعد میشن ی گله گرگ وحشی😂
لئو:میان جرتون میدنا ساکت
30min••••••••••
ارسلان:بعد نیم ساعت استاد وایساد و شروع کرد به تدریس درباره ی گیاه
استاد:خب اگ همه متوجه شدین میریم سراغ گیاه بعدی
دیانا:همینجوری زیر چشمی ارسلانو نگاه میکردم
پانیذ:دیانا چیو نگاه میکنی حواست ب درس باشه
دیانا:نواسم ب درسه خو
اتوسا:اره دیدمت چقد حواست بود
نیکا:زیاد درس مهم نی بزارین دیانا ب کارش برسه😂🙂
دیانا:عه نیکا
پانیذ:جریان چیه ب ما هم بگین خو
نیکا:بعد تحقیق میگم براتون
ارسلان:ممرضا
ممرضا:جانم
ارسلان:دخترا ب من نگاه میکنن
ممرضا:اره فک کنم😐😂
ارسلان:جذاب ندیدن
ممرضا:گمشو بچه درسو گوش کن😐
استاد:خب بچه ها خسته نباشین فردا صبح اگه راه رو یاد گرفتین خودتون بیاین همینجا ادامه تحیقیو انجام بدیم،خسته نباشید
دیانا:اخی بعد دو ساعت راحت شدیم
اتوسا:نمیخوایین بگین؟
دیانا:بیاین اینجا
مهدیس:بگو دیگ جون ر لبم کردی
دیانا:فک کنم
عسل،پانیذ:چییی
دیانا:عاشق ارسلان شدم🙂
دخترا ی جیغ بلند کشیدن از خوشحالی
پانیذ:چی شد تو ک ازش متنفر بودی
نیکا:پانیذ دیگ مال قبل بود الانو نگا کن دیانامون عاشق شده
دیانا:عه خو دیگ عاشق شدم مگ جرمه
اتوسا:نه خیلیم عالیییی
دیانا:پسرا دارن میان دیگ ساکتتتت
ممد:چیشد ساکت شدین
ارسلان:زبونشونو مدش خورده
پانیذ:نخیرم داشتیم درباره خودمون حرف میزدیم ب شما ها هم ربط نداره
ممرضا:حرص نخور😂
متین:چرا اذیتشون میکنین😐گناه دارن
نیکا:تو یکی ساکت ک بعد حسابتو میرسم
متین:بنظرم من برم بهتره
نیکا:ن عزیزم بمون بعد اوکیش میکنم
ارسلان:دیگ چ خبرا
اتوسا:ارسلان تو نمیخوای رل بزنی
دیانا:یهو چشمام با حرف اتوسا از کاسه در اومد با دست زدم به پهلوش
ارسلان:چرا از ی دختره خوشم اومده
امیر انکا:مبارکه مبارکه
دیانا:از عشق و عاشقی••••

ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت34
دیانا:از عشق و عاشقی بیاین بیرون از خودمون حرف بزنیم
اتوسا:اصن پاشین چندتا ویدو بگیریم پست خیلی وقته هیچ کدوممون نزاشتیم
ممد:اینجا فضاش خوب نیس بیاین من ی جایی رو بلدم خیلی خوبه
دیانا:پاشدیم و رفتیم جلیی ک ممد بردمون و شروع کردیم به ویدو گرفتن
ارسلان:دیانا برا پستم نیازت دارم🙂
دیانا:ام چیکا کنم
ارسلان:ببین منو تو روی صندلی میشینیم ممرضا و پانیذ میان رد میشن و با هم حرف میزنن، تو به من میگی بیا اهنگ گوش کنیم و هندزفری و در میاری من میگم چه اهنگی تو بگو اهنگ صدای قلبم
دیانا:بسی زیبا😔😂
ارسلان:مسخره
پانیذ ممرضا بیاین
10min••••••
پانیذ:عررر چقد ویدوش خوب شد
ارسلان:اره قشنگه
ممرضا:اونجا که منو پانیذ رفتیم بعدش پانیذ داشت فشم میدادا😂
پانیذ:حتما میخاسی ک دادم
دیانا:ممرضا کرم نریززز
ممرضا:چشم عباس خانم😂
دیانا:پانیذ اینو ببر تا نزدم بکشمش
پانیذ:جر بزنشششش
ارسلان:با داداش من چیکا دارین عه
ممرضا:تلخخخ
ارسلان:زهرمار😐
متین:اگ مزاحم نیسم میخواییم برگردیم
نیکا:دیانا بیا دیگ
دیانا: اومدم
نیکا:خب ویدو چطور بود
دیانا:خیلی خوب بود:)))
نیکا:داشت صدا قلبتو گوش میداد
دیانا:هوم نیکا فک کنم من واقعا عاشقش شدم
نیکا:اره یکمم تابلویی
دیانا:نمصن؟😐😂
نیکا:اره از دخترا بپرس هر چی صدات میکنیم اصن نیستی رو زمین
دیانا:عشق بد دردیه🙂😂
نیکا:هیم
دیانا:ادم قهد بوده•••••


ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت35
دیانا:ادم قهد بوده من عاشق این شدم
نیکا:ارسلان ک خوبه
دیانا:هوم
نیکا:دیدی چقد فن اردیا زدن
دیانا:نه
نیکا:بعد برو ببین کلی فن داری بیشتر متینکاس
دیانا:عررر
ممد:خب شبتون شیک دیگ
ارسلان:مگ ساعت چنده
متین:10
امیر انکا:خو چرا انقد زود
ممد:ساعت 7 صبح باید برم اونجا ک استاد گف حواست هس
پانیذ:اره دیگ شب خوش
30min••••••
ارسلان:خوابم نمیبرد پا شدم رفتم از چادر بیرون که دیدم دیانا هم بیداره و داره اسمونو نگاه میکنه
دیانا:عه بیداری
ارسلان:اره خوابم نبرد
اجازه هست پیشت بشینم
دیانا:اره اجازه میخواد
ارسلان:اسمون خیلی قشنگه
دیانا:اره:)
ارسلان:ی سوال
دیانا:میشنوم
ارسلان:چرا اون کارو کردی
دیانا:کدوم کارو
ارسلان:اون شب
دیانا:کدوم شب
ارسلان:چرا اون شب پیش ستایش بوسیدیم
دیانا:برا لج در اوردنش بود
ارسلان:قانع نشدم
دیانا:اصن ب ت چ
ارسلان:منو بوسیدی اون وقت ب من چ
دیانا:برای لجججج ستایش بودددد بفهم
ارسلان:خب باشه نزنم حالا😐😂
دیانا:داری میری رو عصابما
ارسلان:عا
دیانا:شب خوش
ارسلان:ببخشید دیگ نرو خو
دیانا:داری اذیتم میکنی
خب ی کار بود تموم شد رف دیگ اه
ارسلان:دیگ دربارش صحیبت نمیکنم اصن همچین اتفاقی نیوفتاده
دیانا:مرسی
ارسلان:🙂
دیانا:ی سوال
ارسلان:جانم
دیانا:اون دختری ک ظهر گفتی مد نظرته کیه
ارسلان:••••••••

ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت36
ارسلان:به تو چه
دیانا:خو باشه اصن مهم نی
ارسلان:ولی انگار مهمه
دیانا:نه فق دوست داشتم بدونم همین
ارسلان:اره اره
دیانا:میرما
ارسلان:ن نرووو🥺😂
دیانا:اصلا یکم ساکت باشیم
ارسلان:یکی از ستاره هارو انتخاب کن
دیانا:اونی که بهم چشمک میزنه
ارسلان:براش ی اسم بزار
دیانا:ار اچ
ارسلان:اون ستاره مال تو شد
دیانا:هوم:))))
ارسلان:بریم بخوابیم ساعت 12 شد
دیانا:اره شب بخیر
ارسلان:شب خوش
Farda••••••••••
ارسلان:پاشدیم رفتیم جایی که استاد دیروز گفت
متین:استاد
استاد:بفرمایید
متین:ساعت چند کلاس تمومه
استاد:اینو توضیح بدم میتونین برین
ارسلان:ولی ای کاش همیشه اینجا بودیم از تو کلاس خودمون بهتره اصلان فضا بازه
ممد:با کی تو😐
ارسلان:خودم
ممد:روانی
استاد:خب بچه ها خسته نباشین
ستایش:ارسلان تنها نشسته بود رفتم پیشش
ارسلان:چته
ستایش:میشه ی لحظه بیای لطفا
ارسلان:باشه
باهم رفتیم و از اونجا دور شدیم
دیانا:نیکایی من میرم یکم قدم بزنم
نیکا:بیام باهات
دیانا:نه عشقم میرم یکم تنها باشم:)
نیکا:باش قشنگم
20min•••••••
همینجوری که داشتم راه میرفتم چشمم خورد به ارسلان که داشت ستایشو میبوسید
با دیدن اون صحنه انگار یه سطل اب سرد ریختن روم:)
همونجا پشت ی درخت نشستم و گریه کردم
چرا من انقدر احمقم چرا
من بخاطر اون همه کاری کردم:)
ساعت حدودا 7 عصر بود زنگ زدم نیکا و گفتم من امشب نمیام اونجا نگران نباشن و لوکشین جایی که بودمو فرستادم نگران نباشه
موزیک پلی کردم و با اشک تو چشمام قدم زدم...
از دور دیدم پانید داره میاد سمتم
پانیذ:سلام سلام
دیانا:سلام
پانیذ:ببینمت
دیانا:سرمو اوردم بالا
پانیذ:چشمات چرا انقدر قرمزه چیشده
دیانا:دیگ نتونستم خودمو کنترل کنم و بقضم شکست
پانیذ:کی ناراحتت کرده
دیانا:ارسلان
پانیذ:چیکار کردههههه
دیانا:دیدمش داشت ستایشو میبوسید:)
پانیذ:چی!!
دیانا:من..من بخاطر اون همه کاری کردم
پانیذ:میدونم قشنگم گریه نکن اون پسره لیاقت همون دختره رو داره
دیانا:پانیذ•••••••

ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn
#𝒑𝑶𝒔𝒕🌵☁️
#ـپـسـت‌جـدیدمتین
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~@ekip_khafn 👼🏻💘
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت37
دیانا:پانیذ میفهمی دوسش داشتم
پانیذ:میدونم درکت میکنم:)
دیانا:یادته خودتم عاشق ممرضا بودی همین کارو باهات کرد با تینا
پانیذ:اره اره گریه نکن فقط من خودم حساب اون ارسلانو میرسم پاشو بریم
دیانا:من نمیام
پانیذ:پس کجا میخای بمونی
دیانا:این بالا ی هتل بود یکی از اتاقاشو گرفتم
پانیذ:منم میمونم
دیانا:میخوام تنها باشم
پانیذ:فردا میام دنبالت
دیانا:دیگه خودم میام سر کلاس نمیخواد بیای
پانیذ:هر جور راحتی زیاد بهت سخت نمیگیرم چون میدونم چه حالی داری
دیانا:قربونت قشنگم
پانیذ
پانیذ:جانم
دیانا:فقط به هیچ کسی نگو من کجام
پانیذ:اخه...
دیانا:لطفا🙃
پانیذ:باشه فدات شم شب بخیر
دیانا:شب بخیر
بعد رفتن پانیذ دوباره موزیکو پلی کردم و راه افتادم به سمت هتل
همش اون صحنه جلوم هی مدام تکرار میشد
اخه چرا...
ای کاش عاشقش نبودم،ای کاش هیچ وقت پیشش نبودم،ای کاش...
از فکرش اومدم بیرون و اشکمو پاک کردم
رفتم داخل هتل و کلید اتاقمو گرفتم
کلیدو انداختم تو در و رفتم تو و رو تخت ولو شدم و با فکر اونا خوابیدم:)
•••••••••••••
ارسلان:همش یاد اون بوسه ایی که ستایش بهم زد افتادم
ازش بدم میاد لعنت بهش
ای کاش کسی ندیده باشه
با همین فکر تو خیالم خوابم برد
دیانا:صبح با الارم گوشیم بیدار شدم
رفتم کلیدو پس دادم و رفتم سمت جایی که استاد تدریس داشت
یهو نیکا و اتوسا و پانیذ از پشت بغلم کردن
دیانا:با خنده کوچیکی سلام کردم
پانیذ:چطوریییی بهتری
دیانا:اره خیلی بهترم
نیکا:نگرانت بودیم
اتوسا:حدقل ی زنگ میزدی
دیانا:پانیذ میدونست کجام دیگ نیازی نبود
پسرا کجان
اتوسا:گفتن ما کار داریم جدا میایم
دیانا:عنترا شاخ شدن
نیکا:وای ول کنین دیگ
استاد:خب بچه ها اینجا بشینین تا بقیه هم برسن و شروع کنیم
دیانا:بعد ده دقیقه بقیه اومد و استاد شروع کرد•••••

ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn
2024/10/01 14:26:36
Back to Top
HTML Embed Code: