Forwarded from ﮼دیانـ𝕮𝕷 ֗.·ـا🍨𓏲 ๋࣭ (Ava)
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت33
متین:ببین اینا کارشونا حالا پانیذ و رومینا و اینا هم میرن پیششون🙂😂
ارسلان:بعد میشن ی گله گرگ وحشی😂
لئو:میان جرتون میدنا ساکت
30min••••••••••
ارسلان:بعد نیم ساعت استاد وایساد و شروع کرد به تدریس درباره ی گیاه
استاد:خب اگ همه متوجه شدین میریم سراغ گیاه بعدی
دیانا:همینجوری زیر چشمی ارسلانو نگاه میکردم
پانیذ:دیانا چیو نگاه میکنی حواست ب درس باشه
دیانا:نواسم ب درسه خو
اتوسا:اره دیدمت چقد حواست بود
نیکا:زیاد درس مهم نی بزارین دیانا ب کارش برسه😂🙂
دیانا:عه نیکا
پانیذ:جریان چیه ب ما هم بگین خو
نیکا:بعد تحقیق میگم براتون
ارسلان:ممرضا
ممرضا:جانم
ارسلان:دخترا ب من نگاه میکنن
ممرضا:اره فک کنم😐😂
ارسلان:جذاب ندیدن
ممرضا:گمشو بچه درسو گوش کن😐
استاد:خب بچه ها خسته نباشین فردا صبح اگه راه رو یاد گرفتین خودتون بیاین همینجا ادامه تحیقیو انجام بدیم،خسته نباشید
دیانا:اخی بعد دو ساعت راحت شدیم
اتوسا:نمیخوایین بگین؟
دیانا:بیاین اینجا
مهدیس:بگو دیگ جون ر لبم کردی
دیانا:فک کنم
عسل،پانیذ:چییی
دیانا:عاشق ارسلان شدم🙂
دخترا ی جیغ بلند کشیدن از خوشحالی
پانیذ:چی شد تو ک ازش متنفر بودی
نیکا:پانیذ دیگ مال قبل بود الانو نگا کن دیانامون عاشق شده
دیانا:عه خو دیگ عاشق شدم مگ جرمه
اتوسا:نه خیلیم عالیییی
دیانا:پسرا دارن میان دیگ ساکتتتت
ممد:چیشد ساکت شدین
ارسلان:زبونشونو مدش خورده
پانیذ:نخیرم داشتیم درباره خودمون حرف میزدیم ب شما ها هم ربط نداره
ممرضا:حرص نخور😂
متین:چرا اذیتشون میکنین😐گناه دارن
نیکا:تو یکی ساکت ک بعد حسابتو میرسم
متین:بنظرم من برم بهتره
نیکا:ن عزیزم بمون بعد اوکیش میکنم
ارسلان:دیگ چ خبرا
اتوسا:ارسلان تو نمیخوای رل بزنی
دیانا:یهو چشمام با حرف اتوسا از کاسه در اومد با دست زدم به پهلوش
ارسلان:چرا از ی دختره خوشم اومده
امیر انکا:مبارکه مبارکه
دیانا:از عشق و عاشقی••••
ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘
#پارت33
متین:ببین اینا کارشونا حالا پانیذ و رومینا و اینا هم میرن پیششون🙂😂
ارسلان:بعد میشن ی گله گرگ وحشی😂
لئو:میان جرتون میدنا ساکت
30min••••••••••
ارسلان:بعد نیم ساعت استاد وایساد و شروع کرد به تدریس درباره ی گیاه
استاد:خب اگ همه متوجه شدین میریم سراغ گیاه بعدی
دیانا:همینجوری زیر چشمی ارسلانو نگاه میکردم
پانیذ:دیانا چیو نگاه میکنی حواست ب درس باشه
دیانا:نواسم ب درسه خو
اتوسا:اره دیدمت چقد حواست بود
نیکا:زیاد درس مهم نی بزارین دیانا ب کارش برسه😂🙂
دیانا:عه نیکا
پانیذ:جریان چیه ب ما هم بگین خو
نیکا:بعد تحقیق میگم براتون
ارسلان:ممرضا
ممرضا:جانم
ارسلان:دخترا ب من نگاه میکنن
ممرضا:اره فک کنم😐😂
ارسلان:جذاب ندیدن
ممرضا:گمشو بچه درسو گوش کن😐
استاد:خب بچه ها خسته نباشین فردا صبح اگه راه رو یاد گرفتین خودتون بیاین همینجا ادامه تحیقیو انجام بدیم،خسته نباشید
دیانا:اخی بعد دو ساعت راحت شدیم
اتوسا:نمیخوایین بگین؟
دیانا:بیاین اینجا
مهدیس:بگو دیگ جون ر لبم کردی
دیانا:فک کنم
عسل،پانیذ:چییی
دیانا:عاشق ارسلان شدم🙂
دخترا ی جیغ بلند کشیدن از خوشحالی
پانیذ:چی شد تو ک ازش متنفر بودی
نیکا:پانیذ دیگ مال قبل بود الانو نگا کن دیانامون عاشق شده
دیانا:عه خو دیگ عاشق شدم مگ جرمه
اتوسا:نه خیلیم عالیییی
دیانا:پسرا دارن میان دیگ ساکتتتت
ممد:چیشد ساکت شدین
ارسلان:زبونشونو مدش خورده
پانیذ:نخیرم داشتیم درباره خودمون حرف میزدیم ب شما ها هم ربط نداره
ممرضا:حرص نخور😂
متین:چرا اذیتشون میکنین😐گناه دارن
نیکا:تو یکی ساکت ک بعد حسابتو میرسم
متین:بنظرم من برم بهتره
نیکا:ن عزیزم بمون بعد اوکیش میکنم
ارسلان:دیگ چ خبرا
اتوسا:ارسلان تو نمیخوای رل بزنی
دیانا:یهو چشمام با حرف اتوسا از کاسه در اومد با دست زدم به پهلوش
ارسلان:چرا از ی دختره خوشم اومده
امیر انکا:مبارکه مبارکه
دیانا:از عشق و عاشقی••••
ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت34
دیانا:از عشق و عاشقی بیاین بیرون از خودمون حرف بزنیم
اتوسا:اصن پاشین چندتا ویدو بگیریم پست خیلی وقته هیچ کدوممون نزاشتیم
ممد:اینجا فضاش خوب نیس بیاین من ی جایی رو بلدم خیلی خوبه
دیانا:پاشدیم و رفتیم جلیی ک ممد بردمون و شروع کردیم به ویدو گرفتن
ارسلان:دیانا برا پستم نیازت دارم🙂
دیانا:ام چیکا کنم
ارسلان:ببین منو تو روی صندلی میشینیم ممرضا و پانیذ میان رد میشن و با هم حرف میزنن، تو به من میگی بیا اهنگ گوش کنیم و هندزفری و در میاری من میگم چه اهنگی تو بگو اهنگ صدای قلبم
دیانا:بسی زیبا😔😂
ارسلان:مسخره
پانیذ ممرضا بیاین
10min••••••
پانیذ:عررر چقد ویدوش خوب شد
ارسلان:اره قشنگه
ممرضا:اونجا که منو پانیذ رفتیم بعدش پانیذ داشت فشم میدادا😂
پانیذ:حتما میخاسی ک دادم
دیانا:ممرضا کرم نریززز
ممرضا:چشم عباس خانم😂
دیانا:پانیذ اینو ببر تا نزدم بکشمش
پانیذ:جر بزنشششش
ارسلان:با داداش من چیکا دارین عه
ممرضا:تلخخخ
ارسلان:زهرمار😐
متین:اگ مزاحم نیسم میخواییم برگردیم
نیکا:دیانا بیا دیگ
دیانا: اومدم
نیکا:خب ویدو چطور بود
دیانا:خیلی خوب بود:)))
نیکا:داشت صدا قلبتو گوش میداد
دیانا:هوم نیکا فک کنم من واقعا عاشقش شدم
نیکا:اره یکمم تابلویی
دیانا:نمصن؟😐😂
نیکا:اره از دخترا بپرس هر چی صدات میکنیم اصن نیستی رو زمین
دیانا:عشق بد دردیه🙂😂
نیکا:هیم
دیانا:ادم قهد بوده•••••
ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn
#پارت34
دیانا:از عشق و عاشقی بیاین بیرون از خودمون حرف بزنیم
اتوسا:اصن پاشین چندتا ویدو بگیریم پست خیلی وقته هیچ کدوممون نزاشتیم
ممد:اینجا فضاش خوب نیس بیاین من ی جایی رو بلدم خیلی خوبه
دیانا:پاشدیم و رفتیم جلیی ک ممد بردمون و شروع کردیم به ویدو گرفتن
ارسلان:دیانا برا پستم نیازت دارم🙂
دیانا:ام چیکا کنم
ارسلان:ببین منو تو روی صندلی میشینیم ممرضا و پانیذ میان رد میشن و با هم حرف میزنن، تو به من میگی بیا اهنگ گوش کنیم و هندزفری و در میاری من میگم چه اهنگی تو بگو اهنگ صدای قلبم
دیانا:بسی زیبا😔😂
ارسلان:مسخره
پانیذ ممرضا بیاین
10min••••••
پانیذ:عررر چقد ویدوش خوب شد
ارسلان:اره قشنگه
ممرضا:اونجا که منو پانیذ رفتیم بعدش پانیذ داشت فشم میدادا😂
پانیذ:حتما میخاسی ک دادم
دیانا:ممرضا کرم نریززز
ممرضا:چشم عباس خانم😂
دیانا:پانیذ اینو ببر تا نزدم بکشمش
پانیذ:جر بزنشششش
ارسلان:با داداش من چیکا دارین عه
ممرضا:تلخخخ
ارسلان:زهرمار😐
متین:اگ مزاحم نیسم میخواییم برگردیم
نیکا:دیانا بیا دیگ
دیانا: اومدم
نیکا:خب ویدو چطور بود
دیانا:خیلی خوب بود:)))
نیکا:داشت صدا قلبتو گوش میداد
دیانا:هوم نیکا فک کنم من واقعا عاشقش شدم
نیکا:اره یکمم تابلویی
دیانا:نمصن؟😐😂
نیکا:اره از دخترا بپرس هر چی صدات میکنیم اصن نیستی رو زمین
دیانا:عشق بد دردیه🙂😂
نیکا:هیم
دیانا:ادم قهد بوده•••••
ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت35
دیانا:ادم قهد بوده من عاشق این شدم
نیکا:ارسلان ک خوبه
دیانا:هوم
نیکا:دیدی چقد فن اردیا زدن
دیانا:نه
نیکا:بعد برو ببین کلی فن داری بیشتر متینکاس
دیانا:عررر
ممد:خب شبتون شیک دیگ
ارسلان:مگ ساعت چنده
متین:10
امیر انکا:خو چرا انقد زود
ممد:ساعت 7 صبح باید برم اونجا ک استاد گف حواست هس
پانیذ:اره دیگ شب خوش
30min••••••
ارسلان:خوابم نمیبرد پا شدم رفتم از چادر بیرون که دیدم دیانا هم بیداره و داره اسمونو نگاه میکنه
دیانا:عه بیداری
ارسلان:اره خوابم نبرد
اجازه هست پیشت بشینم
دیانا:اره اجازه میخواد
ارسلان:اسمون خیلی قشنگه
دیانا:اره:)
ارسلان:ی سوال
دیانا:میشنوم
ارسلان:چرا اون کارو کردی
دیانا:کدوم کارو
ارسلان:اون شب
دیانا:کدوم شب
ارسلان:چرا اون شب پیش ستایش بوسیدیم
دیانا:برا لج در اوردنش بود
ارسلان:قانع نشدم
دیانا:اصن ب ت چ
ارسلان:منو بوسیدی اون وقت ب من چ
دیانا:برای لجججج ستایش بودددد بفهم
ارسلان:خب باشه نزنم حالا😐😂
دیانا:داری میری رو عصابما
ارسلان:عا
دیانا:شب خوش
ارسلان:ببخشید دیگ نرو خو
دیانا:داری اذیتم میکنی
خب ی کار بود تموم شد رف دیگ اه
ارسلان:دیگ دربارش صحیبت نمیکنم اصن همچین اتفاقی نیوفتاده
دیانا:مرسی
ارسلان:🙂
دیانا:ی سوال
ارسلان:جانم
دیانا:اون دختری ک ظهر گفتی مد نظرته کیه
ارسلان:••••••••
ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn
#پارت35
دیانا:ادم قهد بوده من عاشق این شدم
نیکا:ارسلان ک خوبه
دیانا:هوم
نیکا:دیدی چقد فن اردیا زدن
دیانا:نه
نیکا:بعد برو ببین کلی فن داری بیشتر متینکاس
دیانا:عررر
ممد:خب شبتون شیک دیگ
ارسلان:مگ ساعت چنده
متین:10
امیر انکا:خو چرا انقد زود
ممد:ساعت 7 صبح باید برم اونجا ک استاد گف حواست هس
پانیذ:اره دیگ شب خوش
30min••••••
ارسلان:خوابم نمیبرد پا شدم رفتم از چادر بیرون که دیدم دیانا هم بیداره و داره اسمونو نگاه میکنه
دیانا:عه بیداری
ارسلان:اره خوابم نبرد
اجازه هست پیشت بشینم
دیانا:اره اجازه میخواد
ارسلان:اسمون خیلی قشنگه
دیانا:اره:)
ارسلان:ی سوال
دیانا:میشنوم
ارسلان:چرا اون کارو کردی
دیانا:کدوم کارو
ارسلان:اون شب
دیانا:کدوم شب
ارسلان:چرا اون شب پیش ستایش بوسیدیم
دیانا:برا لج در اوردنش بود
ارسلان:قانع نشدم
دیانا:اصن ب ت چ
ارسلان:منو بوسیدی اون وقت ب من چ
دیانا:برای لجججج ستایش بودددد بفهم
ارسلان:خب باشه نزنم حالا😐😂
دیانا:داری میری رو عصابما
ارسلان:عا
دیانا:شب خوش
ارسلان:ببخشید دیگ نرو خو
دیانا:داری اذیتم میکنی
خب ی کار بود تموم شد رف دیگ اه
ارسلان:دیگ دربارش صحیبت نمیکنم اصن همچین اتفاقی نیوفتاده
دیانا:مرسی
ارسلان:🙂
دیانا:ی سوال
ارسلان:جانم
دیانا:اون دختری ک ظهر گفتی مد نظرته کیه
ارسلان:••••••••
ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت36
ارسلان:به تو چه
دیانا:خو باشه اصن مهم نی
ارسلان:ولی انگار مهمه
دیانا:نه فق دوست داشتم بدونم همین
ارسلان:اره اره
دیانا:میرما
ارسلان:ن نرووو🥺😂
دیانا:اصلا یکم ساکت باشیم
ارسلان:یکی از ستاره هارو انتخاب کن
دیانا:اونی که بهم چشمک میزنه
ارسلان:براش ی اسم بزار
دیانا:ار اچ
ارسلان:اون ستاره مال تو شد
دیانا:هوم:))))
ارسلان:بریم بخوابیم ساعت 12 شد
دیانا:اره شب بخیر
ارسلان:شب خوش
Farda••••••••••
ارسلان:پاشدیم رفتیم جایی که استاد دیروز گفت
متین:استاد
استاد:بفرمایید
متین:ساعت چند کلاس تمومه
استاد:اینو توضیح بدم میتونین برین
ارسلان:ولی ای کاش همیشه اینجا بودیم از تو کلاس خودمون بهتره اصلان فضا بازه
ممد:با کی تو😐
ارسلان:خودم
ممد:روانی
استاد:خب بچه ها خسته نباشین
ستایش:ارسلان تنها نشسته بود رفتم پیشش
ارسلان:چته
ستایش:میشه ی لحظه بیای لطفا
ارسلان:باشه
باهم رفتیم و از اونجا دور شدیم
دیانا:نیکایی من میرم یکم قدم بزنم
نیکا:بیام باهات
دیانا:نه عشقم میرم یکم تنها باشم:)
نیکا:باش قشنگم
20min•••••••
همینجوری که داشتم راه میرفتم چشمم خورد به ارسلان که داشت ستایشو میبوسید
با دیدن اون صحنه انگار یه سطل اب سرد ریختن روم:)
همونجا پشت ی درخت نشستم و گریه کردم
چرا من انقدر احمقم چرا
من بخاطر اون همه کاری کردم:)
ساعت حدودا 7 عصر بود زنگ زدم نیکا و گفتم من امشب نمیام اونجا نگران نباشن و لوکشین جایی که بودمو فرستادم نگران نباشه
موزیک پلی کردم و با اشک تو چشمام قدم زدم...
از دور دیدم پانید داره میاد سمتم
پانیذ:سلام سلام
دیانا:سلام
پانیذ:ببینمت
دیانا:سرمو اوردم بالا
پانیذ:چشمات چرا انقدر قرمزه چیشده
دیانا:دیگ نتونستم خودمو کنترل کنم و بقضم شکست
پانیذ:کی ناراحتت کرده
دیانا:ارسلان
پانیذ:چیکار کردههههه
دیانا:دیدمش داشت ستایشو میبوسید:)
پانیذ:چی!!
دیانا:من..من بخاطر اون همه کاری کردم
پانیذ:میدونم قشنگم گریه نکن اون پسره لیاقت همون دختره رو داره
دیانا:پانیذ•••••••
ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn
#پارت36
ارسلان:به تو چه
دیانا:خو باشه اصن مهم نی
ارسلان:ولی انگار مهمه
دیانا:نه فق دوست داشتم بدونم همین
ارسلان:اره اره
دیانا:میرما
ارسلان:ن نرووو🥺😂
دیانا:اصلا یکم ساکت باشیم
ارسلان:یکی از ستاره هارو انتخاب کن
دیانا:اونی که بهم چشمک میزنه
ارسلان:براش ی اسم بزار
دیانا:ار اچ
ارسلان:اون ستاره مال تو شد
دیانا:هوم:))))
ارسلان:بریم بخوابیم ساعت 12 شد
دیانا:اره شب بخیر
ارسلان:شب خوش
Farda••••••••••
ارسلان:پاشدیم رفتیم جایی که استاد دیروز گفت
متین:استاد
استاد:بفرمایید
متین:ساعت چند کلاس تمومه
استاد:اینو توضیح بدم میتونین برین
ارسلان:ولی ای کاش همیشه اینجا بودیم از تو کلاس خودمون بهتره اصلان فضا بازه
ممد:با کی تو😐
ارسلان:خودم
ممد:روانی
استاد:خب بچه ها خسته نباشین
ستایش:ارسلان تنها نشسته بود رفتم پیشش
ارسلان:چته
ستایش:میشه ی لحظه بیای لطفا
ارسلان:باشه
باهم رفتیم و از اونجا دور شدیم
دیانا:نیکایی من میرم یکم قدم بزنم
نیکا:بیام باهات
دیانا:نه عشقم میرم یکم تنها باشم:)
نیکا:باش قشنگم
20min•••••••
همینجوری که داشتم راه میرفتم چشمم خورد به ارسلان که داشت ستایشو میبوسید
با دیدن اون صحنه انگار یه سطل اب سرد ریختن روم:)
همونجا پشت ی درخت نشستم و گریه کردم
چرا من انقدر احمقم چرا
من بخاطر اون همه کاری کردم:)
ساعت حدودا 7 عصر بود زنگ زدم نیکا و گفتم من امشب نمیام اونجا نگران نباشن و لوکشین جایی که بودمو فرستادم نگران نباشه
موزیک پلی کردم و با اشک تو چشمام قدم زدم...
از دور دیدم پانید داره میاد سمتم
پانیذ:سلام سلام
دیانا:سلام
پانیذ:ببینمت
دیانا:سرمو اوردم بالا
پانیذ:چشمات چرا انقدر قرمزه چیشده
دیانا:دیگ نتونستم خودمو کنترل کنم و بقضم شکست
پانیذ:کی ناراحتت کرده
دیانا:ارسلان
پانیذ:چیکار کردههههه
دیانا:دیدمش داشت ستایشو میبوسید:)
پانیذ:چی!!
دیانا:من..من بخاطر اون همه کاری کردم
پانیذ:میدونم قشنگم گریه نکن اون پسره لیاقت همون دختره رو داره
دیانا:پانیذ•••••••
ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت37
دیانا:پانیذ میفهمی دوسش داشتم
پانیذ:میدونم درکت میکنم:)
دیانا:یادته خودتم عاشق ممرضا بودی همین کارو باهات کرد با تینا
پانیذ:اره اره گریه نکن فقط من خودم حساب اون ارسلانو میرسم پاشو بریم
دیانا:من نمیام
پانیذ:پس کجا میخای بمونی
دیانا:این بالا ی هتل بود یکی از اتاقاشو گرفتم
پانیذ:منم میمونم
دیانا:میخوام تنها باشم
پانیذ:فردا میام دنبالت
دیانا:دیگه خودم میام سر کلاس نمیخواد بیای
پانیذ:هر جور راحتی زیاد بهت سخت نمیگیرم چون میدونم چه حالی داری
دیانا:قربونت قشنگم
پانیذ
پانیذ:جانم
دیانا:فقط به هیچ کسی نگو من کجام
پانیذ:اخه...
دیانا:لطفا🙃
پانیذ:باشه فدات شم شب بخیر
دیانا:شب بخیر
بعد رفتن پانیذ دوباره موزیکو پلی کردم و راه افتادم به سمت هتل
همش اون صحنه جلوم هی مدام تکرار میشد
اخه چرا...
ای کاش عاشقش نبودم،ای کاش هیچ وقت پیشش نبودم،ای کاش...
از فکرش اومدم بیرون و اشکمو پاک کردم
رفتم داخل هتل و کلید اتاقمو گرفتم
کلیدو انداختم تو در و رفتم تو و رو تخت ولو شدم و با فکر اونا خوابیدم:)
•••••••••••••
ارسلان:همش یاد اون بوسه ایی که ستایش بهم زد افتادم
ازش بدم میاد لعنت بهش
ای کاش کسی ندیده باشه
با همین فکر تو خیالم خوابم برد
دیانا:صبح با الارم گوشیم بیدار شدم
رفتم کلیدو پس دادم و رفتم سمت جایی که استاد تدریس داشت
یهو نیکا و اتوسا و پانیذ از پشت بغلم کردن
دیانا:با خنده کوچیکی سلام کردم
پانیذ:چطوریییی بهتری
دیانا:اره خیلی بهترم
نیکا:نگرانت بودیم
اتوسا:حدقل ی زنگ میزدی
دیانا:پانیذ میدونست کجام دیگ نیازی نبود
پسرا کجان
اتوسا:گفتن ما کار داریم جدا میایم
دیانا:عنترا شاخ شدن
نیکا:وای ول کنین دیگ
استاد:خب بچه ها اینجا بشینین تا بقیه هم برسن و شروع کنیم
دیانا:بعد ده دقیقه بقیه اومد و استاد شروع کرد•••••
ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn
#پارت37
دیانا:پانیذ میفهمی دوسش داشتم
پانیذ:میدونم درکت میکنم:)
دیانا:یادته خودتم عاشق ممرضا بودی همین کارو باهات کرد با تینا
پانیذ:اره اره گریه نکن فقط من خودم حساب اون ارسلانو میرسم پاشو بریم
دیانا:من نمیام
پانیذ:پس کجا میخای بمونی
دیانا:این بالا ی هتل بود یکی از اتاقاشو گرفتم
پانیذ:منم میمونم
دیانا:میخوام تنها باشم
پانیذ:فردا میام دنبالت
دیانا:دیگه خودم میام سر کلاس نمیخواد بیای
پانیذ:هر جور راحتی زیاد بهت سخت نمیگیرم چون میدونم چه حالی داری
دیانا:قربونت قشنگم
پانیذ
پانیذ:جانم
دیانا:فقط به هیچ کسی نگو من کجام
پانیذ:اخه...
دیانا:لطفا🙃
پانیذ:باشه فدات شم شب بخیر
دیانا:شب بخیر
بعد رفتن پانیذ دوباره موزیکو پلی کردم و راه افتادم به سمت هتل
همش اون صحنه جلوم هی مدام تکرار میشد
اخه چرا...
ای کاش عاشقش نبودم،ای کاش هیچ وقت پیشش نبودم،ای کاش...
از فکرش اومدم بیرون و اشکمو پاک کردم
رفتم داخل هتل و کلید اتاقمو گرفتم
کلیدو انداختم تو در و رفتم تو و رو تخت ولو شدم و با فکر اونا خوابیدم:)
•••••••••••••
ارسلان:همش یاد اون بوسه ایی که ستایش بهم زد افتادم
ازش بدم میاد لعنت بهش
ای کاش کسی ندیده باشه
با همین فکر تو خیالم خوابم برد
دیانا:صبح با الارم گوشیم بیدار شدم
رفتم کلیدو پس دادم و رفتم سمت جایی که استاد تدریس داشت
یهو نیکا و اتوسا و پانیذ از پشت بغلم کردن
دیانا:با خنده کوچیکی سلام کردم
پانیذ:چطوریییی بهتری
دیانا:اره خیلی بهترم
نیکا:نگرانت بودیم
اتوسا:حدقل ی زنگ میزدی
دیانا:پانیذ میدونست کجام دیگ نیازی نبود
پسرا کجان
اتوسا:گفتن ما کار داریم جدا میایم
دیانا:عنترا شاخ شدن
نیکا:وای ول کنین دیگ
استاد:خب بچه ها اینجا بشینین تا بقیه هم برسن و شروع کنیم
دیانا:بعد ده دقیقه بقیه اومد و استاد شروع کرد•••••
ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn