Forwarded from 𝗠𝖺𝗺𝖺𝗱R𝗲z𝗮 𝗥𝗭༉ (ᴍᴀᴍᴀᴅʀᴇᴢᴀ_ʀᴢ⚡)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from 𝗠𝖺𝗺𝖺𝗱R𝗲z𝗮 𝗥𝗭༉ (ᴍᴀᴍᴀᴅʀᴇᴢᴀ_ʀᴢ⚡)
Forwarded from 𝗠𝖺𝗺𝖺𝗱R𝗲z𝗮 𝗥𝗭༉ (ᴍᴀᴍᴀᴅʀᴇᴢᴀ_ʀᴢ⚡)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت27
دیانا:چشمام باز کردم دیدم رو شونه ارسلان خوابیدم
ارسلان:بچمون بیدار شد😂
متین:به به دیانا
نیکا:عه خو خوابش میومد
دیانا:رسیدیم؟
پانیذ:یکم دیگه مونده
•••••••••••••••••••••
دیانا:بعد چند ساعت رسیدیم و رفتیم پیش بقیه کلاس
استاد:بچه ها اینجا هیچ سوییتی نداره به همه چادر مسافرتی میدیم
ممد:اوردن اردو یا جبهه:/
لئو:والا
ارسلان:رفتم پیش پانیذ،کاری داشتی
پانیذ:بیا این طرف
ارسلان:بله
پانیذ:میدونی ستایشم تو اردو هس؟
ارسلان:نه
پانیذ:قوی باش خو
ارسلان:سعیمو میکنم
پانیذ:بیا بریم پیش بقیه
ارسلان:نشستیم پیش بچه ها سرمو اون طرفی کردم دیدم ستایش با یه پسره نشسته
اشک تو چشمام جمع شد
دیانا:دیدم ارسلان اشک تو چشماشه میدونم برا چی بود
رفتم پیش ستایش صداش کردم بیاد پیشمون بشینه
ستایش:سلام
ارمان(رل ستایش):سلام
بچه ها:سیلاااام
دیانا:رفتم پیش ارسلان نشستم
ارسلان:یرمو بردم دم گوش دیانا
از عمد این کارا میکنی
دیانا:نخیر بعد بهت میگم
ممد:خو چی دم گوش هم پچ پچ میکنین
دیانا:ممد ب ت چچچچ
ممد:نه بابا
نیکا:ممد چیکارشون داری
متین:بزار برا ما هم بگن خو
ارسلان:چیز خواستی نبود
سرم پایین بود اوردم بالا دیدم ستایش داره بهم نگاه میکنه
ستایش:ارمان بریم دیگه
لئو:حالا نشسته بودین
ارمان:بعدا میبینمتون
مهدیس:بریم بخوابیم دیگ امروز خیلی خسته شدیم
محراب:اره موافقم
دیانا:همه توی چادرامون بودیم
به ارسلان پیام دادم بیاد پیشم کارش دارم
ارسلان:بله
دیانا:بشین
ارسلان:عمرتون
دیانا:دیدم ستایشو که دیدی قلبت خورد شد
ارسلان:خودت بهتر میدونی
دیانا:ی ایده خوب دارم ولی اگ قبول کنی
ارسلان:بگو
دیانا:من و••••••
ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘
#پارت27
دیانا:چشمام باز کردم دیدم رو شونه ارسلان خوابیدم
ارسلان:بچمون بیدار شد😂
متین:به به دیانا
نیکا:عه خو خوابش میومد
دیانا:رسیدیم؟
پانیذ:یکم دیگه مونده
•••••••••••••••••••••
دیانا:بعد چند ساعت رسیدیم و رفتیم پیش بقیه کلاس
استاد:بچه ها اینجا هیچ سوییتی نداره به همه چادر مسافرتی میدیم
ممد:اوردن اردو یا جبهه:/
لئو:والا
ارسلان:رفتم پیش پانیذ،کاری داشتی
پانیذ:بیا این طرف
ارسلان:بله
پانیذ:میدونی ستایشم تو اردو هس؟
ارسلان:نه
پانیذ:قوی باش خو
ارسلان:سعیمو میکنم
پانیذ:بیا بریم پیش بقیه
ارسلان:نشستیم پیش بچه ها سرمو اون طرفی کردم دیدم ستایش با یه پسره نشسته
اشک تو چشمام جمع شد
دیانا:دیدم ارسلان اشک تو چشماشه میدونم برا چی بود
رفتم پیش ستایش صداش کردم بیاد پیشمون بشینه
ستایش:سلام
ارمان(رل ستایش):سلام
بچه ها:سیلاااام
دیانا:رفتم پیش ارسلان نشستم
ارسلان:یرمو بردم دم گوش دیانا
از عمد این کارا میکنی
دیانا:نخیر بعد بهت میگم
ممد:خو چی دم گوش هم پچ پچ میکنین
دیانا:ممد ب ت چچچچ
ممد:نه بابا
نیکا:ممد چیکارشون داری
متین:بزار برا ما هم بگن خو
ارسلان:چیز خواستی نبود
سرم پایین بود اوردم بالا دیدم ستایش داره بهم نگاه میکنه
ستایش:ارمان بریم دیگه
لئو:حالا نشسته بودین
ارمان:بعدا میبینمتون
مهدیس:بریم بخوابیم دیگ امروز خیلی خسته شدیم
محراب:اره موافقم
دیانا:همه توی چادرامون بودیم
به ارسلان پیام دادم بیاد پیشم کارش دارم
ارسلان:بله
دیانا:بشین
ارسلان:عمرتون
دیانا:دیدم ستایشو که دیدی قلبت خورد شد
ارسلان:خودت بهتر میدونی
دیانا:ی ایده خوب دارم ولی اگ قبول کنی
ارسلان:بگو
دیانا:من و••••••
ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘
پیج اینستامونه🙂⚡️
http://Instagram.com/_rz_rana_
http://Instagram.com/_rz_rana_
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت28
دیانا:من و توباید لجشو در بیاریم
ارسلان:خو
دیانا:خو دیگه اصلا نگاهشم نکن انگار وجود نداره
ارسلان:باش
من برم دیگ
دیانا: ن ترخدا بمون😐
ارسلان:باشه😂
دیانا:گمشو بیرون بدووو
ارسلان:خو دیه شب خوش
Farda••••••••••
نیکا:دیاناااا پاشووووو کلی کار داریم
دیانا:نیکا بزار مهس رضای خدا دو دیقه بخوابم
نیکا:پاشو ببینم ساعت11شده
دیانا:باشه دیگه بیدار شدم
پاشدم لباسمو پوشیدم و رفتم بیرون
سیلام
همه:سلام دیانا خانم
دیانا:نشستم پیش نیکا و مهدیس و پانیذ
پانیذ:این ستایش خیلی رو مخه
نیکا:اره با اون رل اسکلش😐
هوی دیانا کجا رو نگاه میکنی
دیانا:هان چی میگفتی
مهدیس:عاشق شده😌😂
دیانا:عهههه ببند چرا چرت میگی:/
پانیذ:راس میگه با چشات داری ارسلانو میخوری😂🙂
دیانا:ارسلان!
نیکا:دیانا فک میکنی ما واقعا خریم😐
دیانا:دخترا شما که میدونین ب کسی نس داشته باشم اول به خودتون میگم🙂
مهدیس:هوم راس میگه
دیانا:پاشین پاشین بریم پیش بقیه
رفتیم نشستیم پیش بقیه
ارسلان:استاد کو
ارزد:رفته هوا خوری😂
لئو:برا اولن بار حق گفتی😐😂
ارسلان:عجب😂
عه پچها ستایش داره میاد ساکت
دیانا:هوم
ستایش،ارمان:سلام
-سلام
دیانا:بشینین خو
ارمان:ممنون
ارسلان:دیانا بیا
دیانا:نچ
ارسلان:چرا😐
دیانا:چون با ادب نیسی
ارسلان:عه دیانا نیای من میام
دیانا:بیا ببینم چیکار میتونی بکنی😂
ارسلان:حیف پام درد میکنه وگرنه
ستایش:دیگه چه خبر
ارسلان:دسته تبر
ممد:داداش😐😂
ارسلان:فهمید؟😐😂
متین:صد در صد😂
دیانا:ارسلان••••••
ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘
#پارت28
دیانا:من و توباید لجشو در بیاریم
ارسلان:خو
دیانا:خو دیگه اصلا نگاهشم نکن انگار وجود نداره
ارسلان:باش
من برم دیگ
دیانا: ن ترخدا بمون😐
ارسلان:باشه😂
دیانا:گمشو بیرون بدووو
ارسلان:خو دیه شب خوش
Farda••••••••••
نیکا:دیاناااا پاشووووو کلی کار داریم
دیانا:نیکا بزار مهس رضای خدا دو دیقه بخوابم
نیکا:پاشو ببینم ساعت11شده
دیانا:باشه دیگه بیدار شدم
پاشدم لباسمو پوشیدم و رفتم بیرون
سیلام
همه:سلام دیانا خانم
دیانا:نشستم پیش نیکا و مهدیس و پانیذ
پانیذ:این ستایش خیلی رو مخه
نیکا:اره با اون رل اسکلش😐
هوی دیانا کجا رو نگاه میکنی
دیانا:هان چی میگفتی
مهدیس:عاشق شده😌😂
دیانا:عهههه ببند چرا چرت میگی:/
پانیذ:راس میگه با چشات داری ارسلانو میخوری😂🙂
دیانا:ارسلان!
نیکا:دیانا فک میکنی ما واقعا خریم😐
دیانا:دخترا شما که میدونین ب کسی نس داشته باشم اول به خودتون میگم🙂
مهدیس:هوم راس میگه
دیانا:پاشین پاشین بریم پیش بقیه
رفتیم نشستیم پیش بقیه
ارسلان:استاد کو
ارزد:رفته هوا خوری😂
لئو:برا اولن بار حق گفتی😐😂
ارسلان:عجب😂
عه پچها ستایش داره میاد ساکت
دیانا:هوم
ستایش،ارمان:سلام
-سلام
دیانا:بشینین خو
ارمان:ممنون
ارسلان:دیانا بیا
دیانا:نچ
ارسلان:چرا😐
دیانا:چون با ادب نیسی
ارسلان:عه دیانا نیای من میام
دیانا:بیا ببینم چیکار میتونی بکنی😂
ارسلان:حیف پام درد میکنه وگرنه
ستایش:دیگه چه خبر
ارسلان:دسته تبر
ممد:داداش😐😂
ارسلان:فهمید؟😐😂
متین:صد در صد😂
دیانا:ارسلان••••••
ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت29
دیانا:ارسلان میشه تا دستشویی باهام بیایی
ارسلان:اره چرا نیام
همین اره که گفتم قشنگ اتیش تو چشمای ستایش میشد دید
دیانا:ستایش سرخ شد😂
ارسلان:ایول کارت درسته😂⚡️
دیانا:ما اینیم دیگ
میخوای یکم قدم بزنیم
ارسلان:هوم:)
دیانا:راه میرفتیم همینجوری و میخندیدیم شاید ارسلان اونقدرم بد نبوده🙂
ارسلان:دیانا
دیانا:جانم
ارسلان:مرسی تا اینجا با هام بودی و تنها نزاشتی:)
دیانا:کاری نکردم انجام وظیفه بود
پام دردگرفت یکم بشینیم
ارسلان:بیا اینجا بشین
دیانا:پوفففف
ارسلان:دیانا نگاهش به روبه رو بود چند دقیقه به نیم رخش خیره شدم دیانا دختر خوشگلی بود همه پسرا دانشگاه دنبالشن
دیانا:هس کردم ارسلان داره بهم نگاه میکنه ولی رومو اون طرف نکردم
ارسلان:دیانا ی چی بگم
دیانا:میشنوم
ارسلان:ن ولش منصرف شدم
دیانا:خو بگو دیگ کجکاو شدم
ارسلان:ن شاید ی چی بشه بیخیال
دیانا:یا میگی یا همینجا تیکه تیکت میکنم
ارسلان:باشه دیگ😂
اگ من بهت بگم دوست دارم...
دیانا:نمیخواد ادامه بدی
ارسلان:گفتم که از اول ولش کن تو هی زور شدی بگم
دیانا:خو تو که هنو فرصت ندادی من جواب سوالتو بدم
ارسلان:بگو
دیانا:اول ی دل سیر کتکت میزنم بعد بغلت میکنم بعد میکشمت
ارسلان:بیچاره اونی که عاشق تو بشه😐
دیانا:ادمش فرق داره عزیزم😌
ارسلان:عجب یعنی من ادم نیستم
دیانا:ادم مورد نظر من نیستی😌😂
ارسلان:خو منم گفتم که اگه معنی اگه هم ک خودت میدونی😐😂
دیانا:اره عزیزم اره😂
ارسلان:میرما•••••••
ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘
#پارت29
دیانا:ارسلان میشه تا دستشویی باهام بیایی
ارسلان:اره چرا نیام
همین اره که گفتم قشنگ اتیش تو چشمای ستایش میشد دید
دیانا:ستایش سرخ شد😂
ارسلان:ایول کارت درسته😂⚡️
دیانا:ما اینیم دیگ
میخوای یکم قدم بزنیم
ارسلان:هوم:)
دیانا:راه میرفتیم همینجوری و میخندیدیم شاید ارسلان اونقدرم بد نبوده🙂
ارسلان:دیانا
دیانا:جانم
ارسلان:مرسی تا اینجا با هام بودی و تنها نزاشتی:)
دیانا:کاری نکردم انجام وظیفه بود
پام دردگرفت یکم بشینیم
ارسلان:بیا اینجا بشین
دیانا:پوفففف
ارسلان:دیانا نگاهش به روبه رو بود چند دقیقه به نیم رخش خیره شدم دیانا دختر خوشگلی بود همه پسرا دانشگاه دنبالشن
دیانا:هس کردم ارسلان داره بهم نگاه میکنه ولی رومو اون طرف نکردم
ارسلان:دیانا ی چی بگم
دیانا:میشنوم
ارسلان:ن ولش منصرف شدم
دیانا:خو بگو دیگ کجکاو شدم
ارسلان:ن شاید ی چی بشه بیخیال
دیانا:یا میگی یا همینجا تیکه تیکت میکنم
ارسلان:باشه دیگ😂
اگ من بهت بگم دوست دارم...
دیانا:نمیخواد ادامه بدی
ارسلان:گفتم که از اول ولش کن تو هی زور شدی بگم
دیانا:خو تو که هنو فرصت ندادی من جواب سوالتو بدم
ارسلان:بگو
دیانا:اول ی دل سیر کتکت میزنم بعد بغلت میکنم بعد میکشمت
ارسلان:بیچاره اونی که عاشق تو بشه😐
دیانا:ادمش فرق داره عزیزم😌
ارسلان:عجب یعنی من ادم نیستم
دیانا:ادم مورد نظر من نیستی😌😂
ارسلان:خو منم گفتم که اگه معنی اگه هم ک خودت میدونی😐😂
دیانا:اره عزیزم اره😂
ارسلان:میرما•••••••
ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت30
ارسلان:میرم اینجا تنهات میزارما
دیانا:خا بابا
ارسلان:پاشو بریم دیگ هوا داره تاریک میشه
دیانا:اره بریم
ارسلان:تو راه کلی گفتیم و خندیدیم با هم
20min•••••••
ممد:کجایین شما دوتا
پانیذ:نگرانتون شدیم
دیانا:رفتیم قدم بزنیم
ارسلان:نگران نباشین کسی نمیبردتمون😐😂
دیانا:ارسلان ی لحظه بیا
ارسلان:بگو
دیانا:ستایش و ارمان اونجا نشستن بیا ما بریم روبه روشون بشینیم
ارسلان:باش ولی بحث نکن باهاشون
دیانا:بیا دیگ
رفتیم نشستیم رو چمنا حدودا دو سه متر با ستایش فاصله داشتیم ولی از بچه های خودمون دور بودیم
ارسلان:بیا بریم دیانا،ستایش فقط زل زده ب ما
دیانا:یکم بخند
ارسلان:چرا
دیانا:میگم بخند
ارسلان:باش باش😂
دیانا:همینحوری که داشت میخندید دیدم ستایش و ارمان خیلی بهمون نگاه میکنن رفتم نزدیک صورت ارسلان شدم و دستمو رو گونه اش کشیدم
ارسلان:با همون لبخند رو لبام اروم به دیانا گفتم داری چیکا میکنی
دیانا:حرف نباشه خودم میدونم
به صورتش نزدیک تر شدم
ارسلان:خیلی دارن بهمون نگاه میکننا😐😂💔
دیانا:میدونم برا همین دارم اینکارو میکنم
انقدر به صورتش نزدیک شدم که نفساشو حس میکردم
ارسلان
ارسلان:جانم
دیانا:هر اتفاقی اینجا افتاد خاکش کن
ارسلان:باش
دیانا:نزدیک لباش شدم و بوسیدمش اونم همراهیم کرد
بعد چند ثانیه از هم جدا شدیم
روم رو که کردم اون طرف دیدم ستایش با حرص خیلی زیادی پاشد با ارمان رفت
ارسلان:دیانا انتظار نداشتم
دیانا:هه دیدی پا شد رفت
ارسلان:چرا
دیانا:چی چرا
ارسلان:چرا بوسیدیم
دیانا:چون خودم خواستم
جوو ورت نداره
ارسلان:دیانا••••••
ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘
#پارت30
ارسلان:میرم اینجا تنهات میزارما
دیانا:خا بابا
ارسلان:پاشو بریم دیگ هوا داره تاریک میشه
دیانا:اره بریم
ارسلان:تو راه کلی گفتیم و خندیدیم با هم
20min•••••••
ممد:کجایین شما دوتا
پانیذ:نگرانتون شدیم
دیانا:رفتیم قدم بزنیم
ارسلان:نگران نباشین کسی نمیبردتمون😐😂
دیانا:ارسلان ی لحظه بیا
ارسلان:بگو
دیانا:ستایش و ارمان اونجا نشستن بیا ما بریم روبه روشون بشینیم
ارسلان:باش ولی بحث نکن باهاشون
دیانا:بیا دیگ
رفتیم نشستیم رو چمنا حدودا دو سه متر با ستایش فاصله داشتیم ولی از بچه های خودمون دور بودیم
ارسلان:بیا بریم دیانا،ستایش فقط زل زده ب ما
دیانا:یکم بخند
ارسلان:چرا
دیانا:میگم بخند
ارسلان:باش باش😂
دیانا:همینحوری که داشت میخندید دیدم ستایش و ارمان خیلی بهمون نگاه میکنن رفتم نزدیک صورت ارسلان شدم و دستمو رو گونه اش کشیدم
ارسلان:با همون لبخند رو لبام اروم به دیانا گفتم داری چیکا میکنی
دیانا:حرف نباشه خودم میدونم
به صورتش نزدیک تر شدم
ارسلان:خیلی دارن بهمون نگاه میکننا😐😂💔
دیانا:میدونم برا همین دارم اینکارو میکنم
انقدر به صورتش نزدیک شدم که نفساشو حس میکردم
ارسلان
ارسلان:جانم
دیانا:هر اتفاقی اینجا افتاد خاکش کن
ارسلان:باش
دیانا:نزدیک لباش شدم و بوسیدمش اونم همراهیم کرد
بعد چند ثانیه از هم جدا شدیم
روم رو که کردم اون طرف دیدم ستایش با حرص خیلی زیادی پاشد با ارمان رفت
ارسلان:دیانا انتظار نداشتم
دیانا:هه دیدی پا شد رفت
ارسلان:چرا
دیانا:چی چرا
ارسلان:چرا بوسیدیم
دیانا:چون خودم خواستم
جوو ورت نداره
ارسلان:دیانا••••••
ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘
درباره پارت گزاشتن خیلی گفتین
خب بچعا من یکم سر درد دارم یکم حالم بهتر بشه پارت میزارم حتما:)
خب بچعا من یکم سر درد دارم یکم حالم بهتر بشه پارت میزارم حتما:)
پیج اینستامونه🙂⚡️
http://Instagram.com/_rz_rana_
http://Instagram.com/_rz_rana_
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت31
ارسلان:دیانا ولی دیدی چطوری خشکشون زد
دیانا:اره توم دیدی من چیکا کردم
ارسلان:مس همیشه گند بزرگی زدی🙂😂
دیانا:پاشو پاشو میخوام برم پیش بقیه
ارسلان:بریم خو
15min••••••••
دیانا:نیکا بیا بریم دیگ بخوابیم
نیکا:بریم عزیزم
دیانا:فعلا بچه ها
نیکا:خدافظ
••••••
دیانا:نیکا میخوام ی چیزی بهت بگم
نیکا:جانم بگو میشنوم
دیانا:فک کنم عاشق شدم😐
نیکا:عاشق کی
دیانا:مسخره نمیکنی
نیکا:ن مگ مرض دارم
دیانا:خب پس میگم
نیکا:بگوووووو
دیانا:من عاشق
نیکا:خب تو عاشق کی شدی
دیانا:ارسلان
نیکا:جرررررر😂😂😂
دیانا:خیلی بیشعوری
نیکا:وای پاره شدم
دیانا:زهرمار
نیکا:خب ببخشید😂
دیانا:چیکا کنم
نیکا:بگو بهش
دیانا:ن نمیشه
نیکا:اوکیش میکنم خودم
دیانا:باش:)
نیکا:ولی ادم قهد بوده عاشق این شدی😂
دیانا:اره لعنت ب قلبم😐💔
نیکا:بیا بخوابیم صبح حرف میزنیم
دیانا:ولی•••••••
ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘
#پارت31
ارسلان:دیانا ولی دیدی چطوری خشکشون زد
دیانا:اره توم دیدی من چیکا کردم
ارسلان:مس همیشه گند بزرگی زدی🙂😂
دیانا:پاشو پاشو میخوام برم پیش بقیه
ارسلان:بریم خو
15min••••••••
دیانا:نیکا بیا بریم دیگ بخوابیم
نیکا:بریم عزیزم
دیانا:فعلا بچه ها
نیکا:خدافظ
••••••
دیانا:نیکا میخوام ی چیزی بهت بگم
نیکا:جانم بگو میشنوم
دیانا:فک کنم عاشق شدم😐
نیکا:عاشق کی
دیانا:مسخره نمیکنی
نیکا:ن مگ مرض دارم
دیانا:خب پس میگم
نیکا:بگوووووو
دیانا:من عاشق
نیکا:خب تو عاشق کی شدی
دیانا:ارسلان
نیکا:جرررررر😂😂😂
دیانا:خیلی بیشعوری
نیکا:وای پاره شدم
دیانا:زهرمار
نیکا:خب ببخشید😂
دیانا:چیکا کنم
نیکا:بگو بهش
دیانا:ن نمیشه
نیکا:اوکیش میکنم خودم
دیانا:باش:)
نیکا:ولی ادم قهد بوده عاشق این شدی😂
دیانا:اره لعنت ب قلبم😐💔
نیکا:بیا بخوابیم صبح حرف میزنیم
دیانا:ولی•••••••
ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn👼🏻💘