Telegram Web Link
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت36
ارسلان:به تو چه
دیانا:خو باشه اصن مهم نی
ارسلان:ولی انگار مهمه
دیانا:نه فق دوست داشتم بدونم همین
ارسلان:اره اره
دیانا:میرما
ارسلان:ن نرووو🥺😂
دیانا:اصلا یکم ساکت باشیم
ارسلان:یکی از ستاره هارو انتخاب کن
دیانا:اونی که بهم چشمک میزنه
ارسلان:براش ی اسم بزار
دیانا:ار اچ
ارسلان:اون ستاره مال تو شد
دیانا:هوم:))))
ارسلان:بریم بخوابیم ساعت 12 شد
دیانا:اره شب بخیر
ارسلان:شب خوش
Farda••••••••••
ارسلان:پاشدیم رفتیم جایی که استاد دیروز گفت
متین:استاد
استاد:بفرمایید
متین:ساعت چند کلاس تمومه
استاد:اینو توضیح بدم میتونین برین
ارسلان:ولی ای کاش همیشه اینجا بودیم از تو کلاس خودمون بهتره اصلان فضا بازه
ممد:با کی تو😐
ارسلان:خودم
ممد:روانی
استاد:خب بچه ها خسته نباشین
ستایش:ارسلان تنها نشسته بود رفتم پیشش
ارسلان:چته
ستایش:میشه ی لحظه بیای لطفا
ارسلان:باشه
باهم رفتیم و از اونجا دور شدیم
دیانا:نیکایی من میرم یکم قدم بزنم
نیکا:بیام باهات
دیانا:نه عشقم میرم یکم تنها باشم:)
نیکا:باش قشنگم
20min•••••••
همینجوری که داشتم راه میرفتم چشمم خورد به ارسلان که داشت ستایشو میبوسید
با دیدن اون صحنه انگار یه سطل اب سرد ریختن روم:)
همونجا پشت ی درخت نشستم و گریه کردم
چرا من انقدر احمقم چرا
من بخاطر اون همه کاری کردم:)
ساعت حدودا 7 عصر بود زنگ زدم نیکا و گفتم من امشب نمیام اونجا نگران نباشن و لوکشین جایی که بودمو فرستادم نگران نباشه
موزیک پلی کردم و با اشک تو چشمام قدم زدم...
از دور دیدم پانید داره میاد سمتم
پانیذ:سلام سلام
دیانا:سلام
پانیذ:ببینمت
دیانا:سرمو اوردم بالا
پانیذ:چشمات چرا انقدر قرمزه چیشده
دیانا:دیگ نتونستم خودمو کنترل کنم و بقضم شکست
پانیذ:کی ناراحتت کرده
دیانا:ارسلان
پانیذ:چیکار کردههههه
دیانا:دیدمش داشت ستایشو میبوسید:)
پانیذ:چی!!
دیانا:من..من بخاطر اون همه کاری کردم
پانیذ:میدونم قشنگم گریه نکن اون پسره لیاقت همون دختره رو داره
دیانا:پانیذ•••••••

ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn
#𝒑𝑶𝒔𝒕🌵☁️
#ـپـسـت‌جـدیدمتین
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~@ekip_khafn 👼🏻💘
#بوسه_اردیا👀🤍
#پارت37
دیانا:پانیذ میفهمی دوسش داشتم
پانیذ:میدونم درکت میکنم:)
دیانا:یادته خودتم عاشق ممرضا بودی همین کارو باهات کرد با تینا
پانیذ:اره اره گریه نکن فقط من خودم حساب اون ارسلانو میرسم پاشو بریم
دیانا:من نمیام
پانیذ:پس کجا میخای بمونی
دیانا:این بالا ی هتل بود یکی از اتاقاشو گرفتم
پانیذ:منم میمونم
دیانا:میخوام تنها باشم
پانیذ:فردا میام دنبالت
دیانا:دیگه خودم میام سر کلاس نمیخواد بیای
پانیذ:هر جور راحتی زیاد بهت سخت نمیگیرم چون میدونم چه حالی داری
دیانا:قربونت قشنگم
پانیذ
پانیذ:جانم
دیانا:فقط به هیچ کسی نگو من کجام
پانیذ:اخه...
دیانا:لطفا🙃
پانیذ:باشه فدات شم شب بخیر
دیانا:شب بخیر
بعد رفتن پانیذ دوباره موزیکو پلی کردم و راه افتادم به سمت هتل
همش اون صحنه جلوم هی مدام تکرار میشد
اخه چرا...
ای کاش عاشقش نبودم،ای کاش هیچ وقت پیشش نبودم،ای کاش...
از فکرش اومدم بیرون و اشکمو پاک کردم
رفتم داخل هتل و کلید اتاقمو گرفتم
کلیدو انداختم تو در و رفتم تو و رو تخت ولو شدم و با فکر اونا خوابیدم:)
•••••••••••••
ارسلان:همش یاد اون بوسه ایی که ستایش بهم زد افتادم
ازش بدم میاد لعنت بهش
ای کاش کسی ندیده باشه
با همین فکر تو خیالم خوابم برد
دیانا:صبح با الارم گوشیم بیدار شدم
رفتم کلیدو پس دادم و رفتم سمت جایی که استاد تدریس داشت
یهو نیکا و اتوسا و پانیذ از پشت بغلم کردن
دیانا:با خنده کوچیکی سلام کردم
پانیذ:چطوریییی بهتری
دیانا:اره خیلی بهترم
نیکا:نگرانت بودیم
اتوسا:حدقل ی زنگ میزدی
دیانا:پانیذ میدونست کجام دیگ نیازی نبود
پسرا کجان
اتوسا:گفتن ما کار داریم جدا میایم
دیانا:عنترا شاخ شدن
نیکا:وای ول کنین دیگ
استاد:خب بچه ها اینجا بشینین تا بقیه هم برسن و شروع کنیم
دیانا:بعد ده دقیقه بقیه اومد و استاد شروع کرد•••••

ادامه دارد🥺🤍
کامنت بزارین😌🔥
𝒔𝒌𝒚_𝒎𝒂𝒎𝒏𝒐𝒐:)
𝐉𝐎𝐢𝐧 𝐭𝐨~ @ekip_khafn
2024/10/02 10:32:52
Back to Top
HTML Embed Code: