🌙دعای وداع با ماه مبارک رمضان
🌾مناجات منقول از امام زین العابدین علیه السلام:
*السلام عليك يا أكرم مصحوب من الأوقات، و يا خير شهر في الأيام والساعات*
🌸 بدرود ای گرامی ترین اوقات که نزد ما بودی...
*السلام عليك من أليف آنس مقبلا فسر، و أوحش منقضيا فمض*
🌸بدرود ای همدمی که چون آمدی، بر دل ما آرامش آوردی و شادمان کردی و چون سپری شدی ما را در وحشت تنهایی گذاشتی و درد فراق افزودی!
*السلام عليك من مطلوب قبل وقته، ومحزون عليه قبل فوته*
🌸بدرود ای که پیش از آمدنت در انتظار تو بودیم، و پیش از رفتنت به اندوه جدایی مبتلا شدیم
*السلام عليك ما كان أحرصنا بالأمس عليك، وأشد شوقنا غدا إليك*
🌸بدرود ای که دیروز چون با ما بودی، به سختی دلبسته ات بودیم و فردا که از میان ما خواهی رفت، از جان و دل آرزومند آمدنت هستیم...
📚فرازهایی از دعای ۴۵ صحیفه سجادیه.
در این دعای شریفه فضائل بسیاری برای ماه مبارک رمضان آمده است.
@sohof2
🌾مناجات منقول از امام زین العابدین علیه السلام:
*السلام عليك يا أكرم مصحوب من الأوقات، و يا خير شهر في الأيام والساعات*
🌸 بدرود ای گرامی ترین اوقات که نزد ما بودی...
*السلام عليك من أليف آنس مقبلا فسر، و أوحش منقضيا فمض*
🌸بدرود ای همدمی که چون آمدی، بر دل ما آرامش آوردی و شادمان کردی و چون سپری شدی ما را در وحشت تنهایی گذاشتی و درد فراق افزودی!
*السلام عليك من مطلوب قبل وقته، ومحزون عليه قبل فوته*
🌸بدرود ای که پیش از آمدنت در انتظار تو بودیم، و پیش از رفتنت به اندوه جدایی مبتلا شدیم
*السلام عليك ما كان أحرصنا بالأمس عليك، وأشد شوقنا غدا إليك*
🌸بدرود ای که دیروز چون با ما بودی، به سختی دلبسته ات بودیم و فردا که از میان ما خواهی رفت، از جان و دل آرزومند آمدنت هستیم...
📚فرازهایی از دعای ۴۵ صحیفه سجادیه.
در این دعای شریفه فضائل بسیاری برای ماه مبارک رمضان آمده است.
@sohof2
⭕️ عزل قاضی به دلیل بلندی صدا در برابر مراجعه کننده
🔻محدث نوری قدس الله سره نقل میکند:
امیر مؤمنان علیه السلام، أبوالأسود دؤلی را به عنوان قاضی منصوب کردند؛ اما پس از مدّتی، او را عَزل نمودند. أبوالأسود نزد امام آمد و عرض کرد: به چه دلیل مرا عَزل نمودید؟ من نه خیانتی کرده ام و نه دست به جنایتی آلودهام! حضرت فرمودند: دریافتم {که به هنگام سخن گفتن در دادگاه}، صدایت را از صدایِ مراجعه کننده، بلندتر میکنی!
📚 مستدرک الوسائل، ج۱۷، ص۳۵۹
🔻محدث نوری قدس الله سره نقل میکند:
امیر مؤمنان علیه السلام، أبوالأسود دؤلی را به عنوان قاضی منصوب کردند؛ اما پس از مدّتی، او را عَزل نمودند. أبوالأسود نزد امام آمد و عرض کرد: به چه دلیل مرا عَزل نمودید؟ من نه خیانتی کرده ام و نه دست به جنایتی آلودهام! حضرت فرمودند: دریافتم {که به هنگام سخن گفتن در دادگاه}، صدایت را از صدایِ مراجعه کننده، بلندتر میکنی!
📚 مستدرک الوسائل، ج۱۷، ص۳۵۹
⭕️ شمس تبریزی و وحدت وجود
شمس تبریزی را میتوان در زمره صوفیان وحدت وجودی به شمار آورد. او معتقد است در عالم فقط خداست که از موجودیت و حقیقت برخوردار است و کثرات عالم هستی، همگی به منزله اعضا و اجزای ذات اوست.
در نظر شمس سالك در نهايت به مقام فناء فی الله رسیده و معرفت شهودی و حضوری پیدا میکند و تمام اوصاف الهی حتی الوهیت و ربوبیت را به دست میآورد.
او مي گوید:
«دعوت انبیا همین است که: ای بیگانه به صورت! تو جزء منی. از من چرا بی خبری؟ بیا ای جزء! از کل بی خبر مباش، باخبر شو و با من آشنا شو.»
📚 منبع: پایگاه ویکی تصوف، مدخل شمس تبریزی
شمس تبریزی را میتوان در زمره صوفیان وحدت وجودی به شمار آورد. او معتقد است در عالم فقط خداست که از موجودیت و حقیقت برخوردار است و کثرات عالم هستی، همگی به منزله اعضا و اجزای ذات اوست.
در نظر شمس سالك در نهايت به مقام فناء فی الله رسیده و معرفت شهودی و حضوری پیدا میکند و تمام اوصاف الهی حتی الوهیت و ربوبیت را به دست میآورد.
او مي گوید:
«دعوت انبیا همین است که: ای بیگانه به صورت! تو جزء منی. از من چرا بی خبری؟ بیا ای جزء! از کل بی خبر مباش، باخبر شو و با من آشنا شو.»
📚 منبع: پایگاه ویکی تصوف، مدخل شمس تبریزی
⭕️ شیخ صوفیه و امکان ارتکاب محرمات از دیدگاه شمش
در نظر شمس تبریزی عقل، قرآن و سنت نبوی نمیتواند ترازویی برای سنجش صحت و بطلان سخن شیخ باشد، چرا که سخن و فعل شيخ و مراد، حجیت و اعتبار ذاتی دارد و عین کلام الله است. اگر شیخ مرتکب فعلی شد، آن فعل برای شیخ مباح بوده است حتی اگر همان فعل برای دیگر مسلمانان حرام باشد.
کسی از شمس میپرسد که آیا نوشیدن خمر حلال است یا حرام؟ شمس، با اتکا به همین مبنا اینگونه پاسخ میدهد:
«اگر مَشکی از شراب به دریا ریزند نجس میشود؟ میگوید: نمیشود. گفت: اگر در حوضچه آب قلیل بریزند؟ پاسخ گوید: بله نجس میشود. سپس شمس گوید: اگر مولانا شمس الدّین مینوشد، او را همه چیز مباح است که حکم دریا دارد و اگر چون تو غرخواهری (دشنام خراسانی) خورد، نان جوینت هم حرام است.»
📚 منبع: پایگاه ویکی تصوف، مدخل شمس تبریزی
در نظر شمس تبریزی عقل، قرآن و سنت نبوی نمیتواند ترازویی برای سنجش صحت و بطلان سخن شیخ باشد، چرا که سخن و فعل شيخ و مراد، حجیت و اعتبار ذاتی دارد و عین کلام الله است. اگر شیخ مرتکب فعلی شد، آن فعل برای شیخ مباح بوده است حتی اگر همان فعل برای دیگر مسلمانان حرام باشد.
کسی از شمس میپرسد که آیا نوشیدن خمر حلال است یا حرام؟ شمس، با اتکا به همین مبنا اینگونه پاسخ میدهد:
«اگر مَشکی از شراب به دریا ریزند نجس میشود؟ میگوید: نمیشود. گفت: اگر در حوضچه آب قلیل بریزند؟ پاسخ گوید: بله نجس میشود. سپس شمس گوید: اگر مولانا شمس الدّین مینوشد، او را همه چیز مباح است که حکم دریا دارد و اگر چون تو غرخواهری (دشنام خراسانی) خورد، نان جوینت هم حرام است.»
📚 منبع: پایگاه ویکی تصوف، مدخل شمس تبریزی
📌خطبه امیرالمومنین علیه السلام در روز عید فطر
امام صادق عليه السلام فرمودند:
امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام در روز فطر خطبه ايراد كرد و فرمود : اى مردم! همانا اين روزِ شما، روزى است كه در آن نيكوكاران پاداش مى يابند و هرزه كاران زيان مى بينند و شباهت بسيارى به روز رستاخيز شما دارد. پس، با بيرون آمدن از خانه هاى خود به سوى مصلاّيتان به ياد آن روزى افتيد كه از گورهايتان به سوى پروردگارتان بيرون مى آييد و از ايستادن در مصلاّيتان به ياد آن روزى افتيد كه در پيشگاه پروردگارتان مى ايستيد و از بازگشتن به سوى خانه هايتان آن روزى را ياد آوريد كه به خانه هاى خود در بهشت باز مى گرديد!
اى بندگان خدا! كمترين چيزى كه براى مردان و زنان روزه گير مى باشد، اين است كه در روز آخر ماه رمضان فرشته اى آنان را ندا مى دهد : بشارت بادا بر شما اى بندگان خدا! كه خداوند گناهان گذشته شما را بخشود. پس مواظب باشيد كه از اين پس چه مى كنيد
📚روضه الواعظین ج ٢ ص ٣۵۴
امام صادق عليه السلام فرمودند:
امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام در روز فطر خطبه ايراد كرد و فرمود : اى مردم! همانا اين روزِ شما، روزى است كه در آن نيكوكاران پاداش مى يابند و هرزه كاران زيان مى بينند و شباهت بسيارى به روز رستاخيز شما دارد. پس، با بيرون آمدن از خانه هاى خود به سوى مصلاّيتان به ياد آن روزى افتيد كه از گورهايتان به سوى پروردگارتان بيرون مى آييد و از ايستادن در مصلاّيتان به ياد آن روزى افتيد كه در پيشگاه پروردگارتان مى ايستيد و از بازگشتن به سوى خانه هايتان آن روزى را ياد آوريد كه به خانه هاى خود در بهشت باز مى گرديد!
اى بندگان خدا! كمترين چيزى كه براى مردان و زنان روزه گير مى باشد، اين است كه در روز آخر ماه رمضان فرشته اى آنان را ندا مى دهد : بشارت بادا بر شما اى بندگان خدا! كه خداوند گناهان گذشته شما را بخشود. پس مواظب باشيد كه از اين پس چه مى كنيد
📚روضه الواعظین ج ٢ ص ٣۵۴
⭕️ خود کشی از منظر عارف اندلسی
پیرو پستی قبلی مطالعه دیدگاه ابن عربی درباره خودکشی به قلم دکتر هندی خالی از لطف نیست. چه بسا شاگردان جناب ملاهادی سبزواری از روی چنین مبانی و اعتقاداتی، دست به قتل نفس خویش آلوده باشند.
🔺 ابن عربی در تفسیر آیه " و لا تقتلوا انفسكم" سخنانی بر زبانش در مقام صحو بعد از محو فرق بعد از جمع از مقام غیب هستی جاری شده که شاید احدی از مفسران آیه مبارکه را از این زاویه ندیده و تفسیر نکرده باشد.
ایشان ابتدا برای آنکه مخاطب را پله پله تا ملاقات خدا اوج دهد در آغاز بسان متعارف مفسران از زشتی قتل نفس به زیبایی و با بیانی دقیق داد سخن میدهد:
"فمن قتل نفسه فما قتلها الا لجهله بما لنفسه عليه من الحق...فالحقوق و ان عظمت فحق الله احق..."
بعد در مقام جمع میان دو سخن : وعید به خلود برای کسی که خود کشی کرده و این دقیقه که " من قتل نفسه فانه یصلی علیه لانه لما اذن الله في الشفاعة بالصلاة على الميت علمنا انه عز و جل قد ارتضى بذلك" میگوید جمع سالم میان دو اصل یاد شده اقتضاء میکند چنین کسی خلود ابدی در جهنم نداشته باشد" ...الاصول تقتضی بخروجه من النار و یخرج الخبر الوارد بتابید الخلود مخرج الزجر"
تا اینجا مطالب مطرح شده اشکال سختی در بر ندارد و میتوان این توجیه را پذیرا بود.
ولی در ادامه سخنی میگوید که حقا جان را جلایی خاص بخشیده و حقیقتا انسان را مهیای خودکشی و فناء فی الله میکند.
میگوید راز اینکه در روایات گفته شد هرکس خود را بکشد " حرمت علیه الجنة" بدان سبب است که از یک سو موت لقاء الله را در پی دارد و جنت هم به معنای ستر و مانع است و خود کشی سبب رفع حجب است و نتیجه اش لقاء ذات مقدس حق و ولوج در جنت ذات که غایت آمال عارفین است:" الموت سبب لقاء الله فاستعجل اللقاء فبادر اليه قبل وصوله الحد...فان كان عن شوق للقاء الحق فانه يلقاه برفع الحجب ابتداء فانه قال حرمت عليه الجنة و الجنة ستر..."
در نهایت هم در کلامی نمکین میگوید انگیزه قاتل از خودکشی جز این نیست که روح و ریحان را در نزد خدا میجوید و از این دار مظلم هم به تنگ آمده است و خداوند هم وعده داد " انا عند ظن عبدی بی فلیظن بی خیرا"
" فلولا ما توهم الراحة عندالله من العذاب الذي هو فيه [ كالتورم نحو الكمال آنا فآنا بالحرکة الجوهرية الاشتدادية التي نجربه اليوم جميعا مع الجوشت و البوست] لما بادر اليه و الله يقول انا عند ظن عبدي...و القاتل نفسه ان كان مومنا فظنه بربه حسن فظنه بربه الحسن هو الذي جعله ان يقتل نفسه" ( رحمة من الرحمن ج ١ ص ٥٠١-٥٠٢)
🖋 سید محسن هندی
🔹 پژوهشی درباره ابن عربی، عرفان و تصوف
https://www.tg-me.com/ebnearabi
@ebnearabi
پیرو پستی قبلی مطالعه دیدگاه ابن عربی درباره خودکشی به قلم دکتر هندی خالی از لطف نیست. چه بسا شاگردان جناب ملاهادی سبزواری از روی چنین مبانی و اعتقاداتی، دست به قتل نفس خویش آلوده باشند.
🔺 ابن عربی در تفسیر آیه " و لا تقتلوا انفسكم" سخنانی بر زبانش در مقام صحو بعد از محو فرق بعد از جمع از مقام غیب هستی جاری شده که شاید احدی از مفسران آیه مبارکه را از این زاویه ندیده و تفسیر نکرده باشد.
ایشان ابتدا برای آنکه مخاطب را پله پله تا ملاقات خدا اوج دهد در آغاز بسان متعارف مفسران از زشتی قتل نفس به زیبایی و با بیانی دقیق داد سخن میدهد:
"فمن قتل نفسه فما قتلها الا لجهله بما لنفسه عليه من الحق...فالحقوق و ان عظمت فحق الله احق..."
بعد در مقام جمع میان دو سخن : وعید به خلود برای کسی که خود کشی کرده و این دقیقه که " من قتل نفسه فانه یصلی علیه لانه لما اذن الله في الشفاعة بالصلاة على الميت علمنا انه عز و جل قد ارتضى بذلك" میگوید جمع سالم میان دو اصل یاد شده اقتضاء میکند چنین کسی خلود ابدی در جهنم نداشته باشد" ...الاصول تقتضی بخروجه من النار و یخرج الخبر الوارد بتابید الخلود مخرج الزجر"
تا اینجا مطالب مطرح شده اشکال سختی در بر ندارد و میتوان این توجیه را پذیرا بود.
ولی در ادامه سخنی میگوید که حقا جان را جلایی خاص بخشیده و حقیقتا انسان را مهیای خودکشی و فناء فی الله میکند.
میگوید راز اینکه در روایات گفته شد هرکس خود را بکشد " حرمت علیه الجنة" بدان سبب است که از یک سو موت لقاء الله را در پی دارد و جنت هم به معنای ستر و مانع است و خود کشی سبب رفع حجب است و نتیجه اش لقاء ذات مقدس حق و ولوج در جنت ذات که غایت آمال عارفین است:" الموت سبب لقاء الله فاستعجل اللقاء فبادر اليه قبل وصوله الحد...فان كان عن شوق للقاء الحق فانه يلقاه برفع الحجب ابتداء فانه قال حرمت عليه الجنة و الجنة ستر..."
در نهایت هم در کلامی نمکین میگوید انگیزه قاتل از خودکشی جز این نیست که روح و ریحان را در نزد خدا میجوید و از این دار مظلم هم به تنگ آمده است و خداوند هم وعده داد " انا عند ظن عبدی بی فلیظن بی خیرا"
" فلولا ما توهم الراحة عندالله من العذاب الذي هو فيه [ كالتورم نحو الكمال آنا فآنا بالحرکة الجوهرية الاشتدادية التي نجربه اليوم جميعا مع الجوشت و البوست] لما بادر اليه و الله يقول انا عند ظن عبدي...و القاتل نفسه ان كان مومنا فظنه بربه حسن فظنه بربه الحسن هو الذي جعله ان يقتل نفسه" ( رحمة من الرحمن ج ١ ص ٥٠١-٥٠٢)
🖋 سید محسن هندی
🔹 پژوهشی درباره ابن عربی، عرفان و تصوف
https://www.tg-me.com/ebnearabi
@ebnearabi
Telegram
پژوهشی درباره ابن عربی، عرفان و تصوف
از اعضای محترم کانال پرسیده اند که از کجا معلوم است که متن مطلب قبلی کانال، درباره ملاهادی سبزواری است؟
جهت رفع هر گونه تردید، تصویر اصل منبع یعنی بخش منشآت از کتاب دیوان فرصت شیرازی برای مخاطبین کانال قرار داده میشود.
📚 دیوان فرصت الدوله شیرازی، تصحیح…
جهت رفع هر گونه تردید، تصویر اصل منبع یعنی بخش منشآت از کتاب دیوان فرصت شیرازی برای مخاطبین کانال قرار داده میشود.
📚 دیوان فرصت الدوله شیرازی، تصحیح…
⭕️ شمس تبریزی و سرکیسه کردن مریدان
اخذ مال از مرید، امری رایج در صوفيه است. شمس در میان صوفیان، پدیده جالبی در طلب مال از مریدان به شمار میآید. او به مریدان میگوید هر اندازه بیشتر به او پول بدهند، زودتر به فناء فی الله میرسند. در حکایتی گزارش شده است که شخصی میخواسته آسیابی بخرد و وقف کند، شمس از او درخواست مي كند كه بجاي خريد آسياب، پول آن را به وي دهد تا او را به مقامات عالي برساند! [83]
شمس مردم را از مسیر شرع خارج میکرد تا آنها را به کمال عرفانی برساند. او مریدان را تحریک میکرد تا مال بیشتری به او بپردازند. زیرا بخشش مال مریدان به شیخ از نظر شمس، پس از شاگردی و تبعیت از پیر طریقت، مهمترین راه رسیدن به خداست. [84]
شمس برای ملاقات با خود نیز از مردم پول دریافت میکرد! به گزارش افلاکی، مردم برای ملاقات با شمس باید ابتدا حسام الدین چلپی را میدیدند و مبلغی به او میپرداختند. این دستور شمس بود که با توجه به ثروت مرید، تا بيست هزار درهم از آنان بگيرد. [85]
او حتي براي ملاقات مريدان با مولوي نيز بر در خانه مي نشست و تا از مريدان مبلغي دريافت نمي كرد اجازه ملاقات با مولوي را نمي داد.[86]
این رفتار شمس و دریافت مبالغ هنگفت از مریدان و اطرافیان مولوی سبب شده بود مردم او را به اخاذی متهم کنند.
📚 منبع: پایگاه ویکی تصوف، مدخل شمس تبریزی
اخذ مال از مرید، امری رایج در صوفيه است. شمس در میان صوفیان، پدیده جالبی در طلب مال از مریدان به شمار میآید. او به مریدان میگوید هر اندازه بیشتر به او پول بدهند، زودتر به فناء فی الله میرسند. در حکایتی گزارش شده است که شخصی میخواسته آسیابی بخرد و وقف کند، شمس از او درخواست مي كند كه بجاي خريد آسياب، پول آن را به وي دهد تا او را به مقامات عالي برساند! [83]
شمس مردم را از مسیر شرع خارج میکرد تا آنها را به کمال عرفانی برساند. او مریدان را تحریک میکرد تا مال بیشتری به او بپردازند. زیرا بخشش مال مریدان به شیخ از نظر شمس، پس از شاگردی و تبعیت از پیر طریقت، مهمترین راه رسیدن به خداست. [84]
شمس برای ملاقات با خود نیز از مردم پول دریافت میکرد! به گزارش افلاکی، مردم برای ملاقات با شمس باید ابتدا حسام الدین چلپی را میدیدند و مبلغی به او میپرداختند. این دستور شمس بود که با توجه به ثروت مرید، تا بيست هزار درهم از آنان بگيرد. [85]
او حتي براي ملاقات مريدان با مولوي نيز بر در خانه مي نشست و تا از مريدان مبلغي دريافت نمي كرد اجازه ملاقات با مولوي را نمي داد.[86]
این رفتار شمس و دریافت مبالغ هنگفت از مریدان و اطرافیان مولوی سبب شده بود مردم او را به اخاذی متهم کنند.
📚 منبع: پایگاه ویکی تصوف، مدخل شمس تبریزی
⭕️ خلق و خوی شمس تبریزی
شمس تبريزي خُلق و خویی آتشین داشت و فردی پرخاشگر، صریح اللهجه، خودستا و مغرور بود، به طوری که افراطِ او در خودستایی، گاهی رنگ و بوی کفرگویی میگرفت،[27] چنانچه میگوید:
«خدا ده بار بر من سلام میکند، جواب نمیگویم و خود را کر سازم.»[28]
او درمورد خشونت و تندي خود نيز مي گويد:
«آن وقت تند باشم که نخوت درویشی در سرم آید، مهارم را هرگز کسی نگیرد.»[29]
اخلاقیات تند و گزنده ي او به اندازه ای بود که مریدانش با هدف توجيه و تلطيف رذائل اخلاقي او با بهره گیری از اسماء و صفات خداوند، او را «سیف الله» لقب داده و مظهر غضب خداوند و تجلی قهر دانستند،[30]
اما صاحب مناقب العارفين علت نامگذاري او به سيف الله را از اين جهت مي داند كه از هركه مي رنجيد يا او را مجروح مي كرد و يا مي كشت.[31]
برخی علت مرگ کیمیا همسر شمس تبریزی را تندخویی و مزاج آتشین او دانسته اند، زیرا شمس معتقد بود زنان باید در خانه حبس شوند و در هیچ شرایطی از خانه خارج نشوند. یک روز که شمس در منزل نبود، کیمیا همراه زنان دیگر از خانه خارج شد، وقتی به خانه برگشت، شمس او را به شدت کتک زد و کیمیا زیر بار ضرب و شتم او طاقت نیاورد و پس از سه روز درگذشت.[17]
📚 منبع: پایگاه ویکی تصوف، مدخل شمس تبریزی
شمس تبريزي خُلق و خویی آتشین داشت و فردی پرخاشگر، صریح اللهجه، خودستا و مغرور بود، به طوری که افراطِ او در خودستایی، گاهی رنگ و بوی کفرگویی میگرفت،[27] چنانچه میگوید:
«خدا ده بار بر من سلام میکند، جواب نمیگویم و خود را کر سازم.»[28]
او درمورد خشونت و تندي خود نيز مي گويد:
«آن وقت تند باشم که نخوت درویشی در سرم آید، مهارم را هرگز کسی نگیرد.»[29]
اخلاقیات تند و گزنده ي او به اندازه ای بود که مریدانش با هدف توجيه و تلطيف رذائل اخلاقي او با بهره گیری از اسماء و صفات خداوند، او را «سیف الله» لقب داده و مظهر غضب خداوند و تجلی قهر دانستند،[30]
اما صاحب مناقب العارفين علت نامگذاري او به سيف الله را از اين جهت مي داند كه از هركه مي رنجيد يا او را مجروح مي كرد و يا مي كشت.[31]
برخی علت مرگ کیمیا همسر شمس تبریزی را تندخویی و مزاج آتشین او دانسته اند، زیرا شمس معتقد بود زنان باید در خانه حبس شوند و در هیچ شرایطی از خانه خارج نشوند. یک روز که شمس در منزل نبود، کیمیا همراه زنان دیگر از خانه خارج شد، وقتی به خانه برگشت، شمس او را به شدت کتک زد و کیمیا زیر بار ضرب و شتم او طاقت نیاورد و پس از سه روز درگذشت.[17]
📚 منبع: پایگاه ویکی تصوف، مدخل شمس تبریزی
⭕️ شمس تبریزی و خلفای اهل سنت
شمس تبریزی، یک صوفی سنّی است و طبیعی است که در مدح خلفای اهل سنت سخنان فراوانی گفته باشد. اما در مقابل بر خلاف بسياري از صوفيان، چندان مطلبي در مدح اميرالمؤمنين عليه السلام نمي گويد.
پیش از این گفته شد شمس صدیقه طاهره سلام الله علیها را به قصور در معرفت متهم میکرد و او را زاهده ای ظاهرگرا معرفی مینمود. اما در مدح و ستایش غاصبان حق حضرت، اینگونه لب به مدح و ستایش میگشاید:
«وقتی پیامبر به معراج رفت جبرئیل به ایشان گفت: اگر چهار برابر عمر نوح فرصت داشته باشم و فضائل عمر بن خطاب را بشمرم، مناقب او تمام نخواهد شد، اما عُمر با همه فضیلتهایی که دارد تنها یک خوبی از خوبیهای ابوبکر است.»[121]
بنا بر نظر شیعیان، خداوند در یوم المعراج با رسول خاتم صلی الله علیه وآله با صدای امیرالمؤمنین علیه السلام سخن گفت،[122]
اما شمس این فضیلت را با عبارت «الحق ینطق علی لسان عمر»[123] برای عمر بن خطاب ثابت میکند.
به زعم شمس، ابوبکر خلیفه اول اهل سنت، عارفی بی بدیل است که هرگز به دنیا و آنچه در اوست، توجه نکرده و همواره خدا را در یاد داشته است.[124]
او معتقد است شخصی مانند فرعون با وجود دیدن معجزات فراوان ایمان نیاورد، اما شخصی مانند ابوبکر بن ابی قحافه به محض شنیدن ندای رسول الله صلی الله علیه وآله ایمان میآورد:
«اندرون خالی است، بر اندرون باز میزند، ایمان آرد، و آن را که از اندرون نیست، هزار معجزه مینمایی، ایمان نمیآورد، ابوبکر رضی الله عنه هیچ معجزه ای نخواست، گفت پیغمبرم گفت آمنا و صدقنا.»[125]
همچنین شمس بر اساس مذهب اهل سنت، به روایتی از عبدالله بن زبیر (که از دشمنان امیرالمومنین علیه السلام بود) متمسک و مدعی میشود که آیه شریفه «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَ اتَّقَی وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَی»[126] در تایید و مدح ابوبکر نازل شده است! [127]
در نظر شمس، اگر برای ترویج اسلام، صلح و جنگ و خشونت و مهربانی، هر دو نیاز باشد، پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما و على آلهما السلام نماد خشونت و ابوبکر نماد صلح است:
«مردی باید اصلاح چنین قوم را و چنین امت را، قاهر و سر تیز، هم چون محمد علیه السلام و هم چون علی رضی الله عنه که شمشیر زن بود. روزی مصطفی علیه السلام هر یاری را جداگانه میپرسید از طبع او و میل او، که به جنگ مایل است یا به صلح؟ به لطف مایل است یا به قهر؟ و آن میل به صلح از بددلی است و جان دوستی و سلامت طلبی، یا از نیکوخواهی و کرم و صبر و بردباری؟ پرسید از ابوبکر چیزها، دید که از او شمشیر زنی نیاید از غایت حلم و رحمت.»[128]
📚 منبع: پایگاه ویکی تصوف، مدخل شمس تبریزی
شمس تبریزی، یک صوفی سنّی است و طبیعی است که در مدح خلفای اهل سنت سخنان فراوانی گفته باشد. اما در مقابل بر خلاف بسياري از صوفيان، چندان مطلبي در مدح اميرالمؤمنين عليه السلام نمي گويد.
پیش از این گفته شد شمس صدیقه طاهره سلام الله علیها را به قصور در معرفت متهم میکرد و او را زاهده ای ظاهرگرا معرفی مینمود. اما در مدح و ستایش غاصبان حق حضرت، اینگونه لب به مدح و ستایش میگشاید:
«وقتی پیامبر به معراج رفت جبرئیل به ایشان گفت: اگر چهار برابر عمر نوح فرصت داشته باشم و فضائل عمر بن خطاب را بشمرم، مناقب او تمام نخواهد شد، اما عُمر با همه فضیلتهایی که دارد تنها یک خوبی از خوبیهای ابوبکر است.»[121]
بنا بر نظر شیعیان، خداوند در یوم المعراج با رسول خاتم صلی الله علیه وآله با صدای امیرالمؤمنین علیه السلام سخن گفت،[122]
اما شمس این فضیلت را با عبارت «الحق ینطق علی لسان عمر»[123] برای عمر بن خطاب ثابت میکند.
به زعم شمس، ابوبکر خلیفه اول اهل سنت، عارفی بی بدیل است که هرگز به دنیا و آنچه در اوست، توجه نکرده و همواره خدا را در یاد داشته است.[124]
او معتقد است شخصی مانند فرعون با وجود دیدن معجزات فراوان ایمان نیاورد، اما شخصی مانند ابوبکر بن ابی قحافه به محض شنیدن ندای رسول الله صلی الله علیه وآله ایمان میآورد:
«اندرون خالی است، بر اندرون باز میزند، ایمان آرد، و آن را که از اندرون نیست، هزار معجزه مینمایی، ایمان نمیآورد، ابوبکر رضی الله عنه هیچ معجزه ای نخواست، گفت پیغمبرم گفت آمنا و صدقنا.»[125]
همچنین شمس بر اساس مذهب اهل سنت، به روایتی از عبدالله بن زبیر (که از دشمنان امیرالمومنین علیه السلام بود) متمسک و مدعی میشود که آیه شریفه «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَ اتَّقَی وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَی»[126] در تایید و مدح ابوبکر نازل شده است! [127]
در نظر شمس، اگر برای ترویج اسلام، صلح و جنگ و خشونت و مهربانی، هر دو نیاز باشد، پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما و على آلهما السلام نماد خشونت و ابوبکر نماد صلح است:
«مردی باید اصلاح چنین قوم را و چنین امت را، قاهر و سر تیز، هم چون محمد علیه السلام و هم چون علی رضی الله عنه که شمشیر زن بود. روزی مصطفی علیه السلام هر یاری را جداگانه میپرسید از طبع او و میل او، که به جنگ مایل است یا به صلح؟ به لطف مایل است یا به قهر؟ و آن میل به صلح از بددلی است و جان دوستی و سلامت طلبی، یا از نیکوخواهی و کرم و صبر و بردباری؟ پرسید از ابوبکر چیزها، دید که از او شمشیر زنی نیاید از غایت حلم و رحمت.»[128]
📚 منبع: پایگاه ویکی تصوف، مدخل شمس تبریزی
⭕️ نفرین امام هادی علیهالسلام در حقّ متوکّل عباسی ملعون
در روز بسیار گرمی، #متوکل_عباسی لعنةاللهعلیه به همراه وزیرش فتح بن خاقان، سوار بر مَرکب شدند و حکم کرد که جمعی از امیران و علما و سادات و اشراف در رکابش پیاده بروند و از جملۀ آنها، #امام_هادی صلواتاللهعلیه بودند. حاجبِ متوکّل میگوید: آن حضرت را مشاهده کردم که پیاده میرفتند و خستگی زیادی میکشیدند و عرق از بدن مبارکشان میریخت...
نزدیک رفتم و گفتم: ای فرزند رسول خدا! خسته شدهاید؟ حضرت فرمودند:
«هدف متوکّل از این کارها، سبک کردن من است، ولیکن حرمت بدن من نزد خداوند، کمتر از ناقۀ صالح پیامبر نیست!»
وقتی به خانه برگشتم، این قصّه را برای معلّم فرزندان خود نقل کردم؛ او گفت: متوکّل سه روز دیگر هلاک میشود! گفتم: از کجا فهمیدی؟! گفت: برای آنکه حق تعالی در قصۀ قوم صالح فرموده است: «تَمَتَّعُوا فِي دارِكُم ثَلاثَةَ أَيَّامٍ ذلِكَ وَعدٌ غَيرُ مَكذُوب.» (سوره هود، آیه ۶۵) و آنها پس از کشتن شتر صالح پیامبر، سه روز بعد هلاک شدند و منظور امام علیهالسلام هم این بوده است.
وقتی این سخن را شنیدم، گفتم پس بهتر است احتیاط کنم؛ لذا اموال خود را پراکنده کردم و منتظر ماندم ببینم چه میشود. روز سوم شد؛ #منتصر فرزند متوکّل، با جمعی به آن ملعون حمله کرده و او را کشتند! بعد از مشاهدۀ این اتّفاق، به امامت حضرت اعتقاد پیدا کردم؛ به خدمت ایشان رفتم و آنچه میان من و آن معلّم گذشته بود را عرض نمودم.
امام هادی علیهالسلام فرمودند: «معلّم راست گفت؛ من در آن روز بر او نفرین کردم و حق تعالی دعای مرا مستجاب گردانید.»
📚 بحار الانوار (علامهمجلسی)، ج۵۰، ص۱۹۲
نقل شده است که به خاطر جسارتهایی که متوکّل در مجلسی به امیرالمؤمنین علیهالسلام کرد، منتصر پسرش چند نفر از غلامهای خاص پدر را مأمور کشتن وی کرد، و آنها در حالی که متوکّل مشغول شرب خمر بود، خونش را ریختند و در روز سوم شوال سال ۲۴۷ هجری به درکات جحیم شتافت؛ و در همان روزی که متوکّل به دستور پسرش منتصر کشته شد، مردم با او در قصر معروف جعفری بیعت کردند.
منتصر، مردی به ظاهر رئوف و مهربان بر اهل بیت پیامبر صلّیاللهعلیهوآله بود و بر عکس پدرش، به آل ابیطالب علیهمالسلام احسان میکرد و به هیچ وجه متعرض ایشان نمیگشت؛ او زیارت #امام_حسین علیهالسلام را آزاد کرد و مانع احدی نشد و دستور داد #فدک را به اولاد امام حسن و امام حسین علیهماالسلام رد کنند و اوقاف آل ابیطالب را آزاد کرد و دستور داد کسی متعرّض شیعیان علی علیهالسلام نشود؛ همچنین برای علویّین و علویّات مدینه اموالی فرستاد تا در میانشان تقسیم شود. مدّت خلافتش شش ماه بود و گفته شده که او را به زهر مسموم کردند.
📚 تقویم شیعه (بندانی نیشابوری)، ص۳۰۳
در روز بسیار گرمی، #متوکل_عباسی لعنةاللهعلیه به همراه وزیرش فتح بن خاقان، سوار بر مَرکب شدند و حکم کرد که جمعی از امیران و علما و سادات و اشراف در رکابش پیاده بروند و از جملۀ آنها، #امام_هادی صلواتاللهعلیه بودند. حاجبِ متوکّل میگوید: آن حضرت را مشاهده کردم که پیاده میرفتند و خستگی زیادی میکشیدند و عرق از بدن مبارکشان میریخت...
نزدیک رفتم و گفتم: ای فرزند رسول خدا! خسته شدهاید؟ حضرت فرمودند:
«هدف متوکّل از این کارها، سبک کردن من است، ولیکن حرمت بدن من نزد خداوند، کمتر از ناقۀ صالح پیامبر نیست!»
وقتی به خانه برگشتم، این قصّه را برای معلّم فرزندان خود نقل کردم؛ او گفت: متوکّل سه روز دیگر هلاک میشود! گفتم: از کجا فهمیدی؟! گفت: برای آنکه حق تعالی در قصۀ قوم صالح فرموده است: «تَمَتَّعُوا فِي دارِكُم ثَلاثَةَ أَيَّامٍ ذلِكَ وَعدٌ غَيرُ مَكذُوب.» (سوره هود، آیه ۶۵) و آنها پس از کشتن شتر صالح پیامبر، سه روز بعد هلاک شدند و منظور امام علیهالسلام هم این بوده است.
وقتی این سخن را شنیدم، گفتم پس بهتر است احتیاط کنم؛ لذا اموال خود را پراکنده کردم و منتظر ماندم ببینم چه میشود. روز سوم شد؛ #منتصر فرزند متوکّل، با جمعی به آن ملعون حمله کرده و او را کشتند! بعد از مشاهدۀ این اتّفاق، به امامت حضرت اعتقاد پیدا کردم؛ به خدمت ایشان رفتم و آنچه میان من و آن معلّم گذشته بود را عرض نمودم.
امام هادی علیهالسلام فرمودند: «معلّم راست گفت؛ من در آن روز بر او نفرین کردم و حق تعالی دعای مرا مستجاب گردانید.»
📚 بحار الانوار (علامهمجلسی)، ج۵۰، ص۱۹۲
نقل شده است که به خاطر جسارتهایی که متوکّل در مجلسی به امیرالمؤمنین علیهالسلام کرد، منتصر پسرش چند نفر از غلامهای خاص پدر را مأمور کشتن وی کرد، و آنها در حالی که متوکّل مشغول شرب خمر بود، خونش را ریختند و در روز سوم شوال سال ۲۴۷ هجری به درکات جحیم شتافت؛ و در همان روزی که متوکّل به دستور پسرش منتصر کشته شد، مردم با او در قصر معروف جعفری بیعت کردند.
منتصر، مردی به ظاهر رئوف و مهربان بر اهل بیت پیامبر صلّیاللهعلیهوآله بود و بر عکس پدرش، به آل ابیطالب علیهمالسلام احسان میکرد و به هیچ وجه متعرض ایشان نمیگشت؛ او زیارت #امام_حسین علیهالسلام را آزاد کرد و مانع احدی نشد و دستور داد #فدک را به اولاد امام حسن و امام حسین علیهماالسلام رد کنند و اوقاف آل ابیطالب را آزاد کرد و دستور داد کسی متعرّض شیعیان علی علیهالسلام نشود؛ همچنین برای علویّین و علویّات مدینه اموالی فرستاد تا در میانشان تقسیم شود. مدّت خلافتش شش ماه بود و گفته شده که او را به زهر مسموم کردند.
📚 تقویم شیعه (بندانی نیشابوری)، ص۳۰۳
Forwarded from پژوهشی درباره ابن عربی، عرفان و تصوف
ورودِ امام هادی علیه السلام به مجلسِ شرابِ متوکل لعنه الله
⚠️ مسعودی مورخِ مشهور قرن چهارم، مینویسد:
✍🏻 نزد متوكل لعنه الله از امام هادی علیه السلام بدگویی و سخنچینی کردند و گفتند كه در منزل آن جناب اسلحه و نامههایی است كه شيعيان او برایش فرستادهاند. متوكل جماعتى از تُركان را بهخانه حضرت فرستاد تا ناگهان بر خانه حضرت هجوم آوردند. پس هرچه تفتيش كردند چيزى نيافتند و ديدند كه آن حضرت در حجره و درب را بر روى خود بسته و جامهای از پشم پوشيده و بر روى زمين كه رمل و ريگريزه بود نشسته و توجهش بسوى خداوند است و مشغول خواندن آيات وعد و وعید است؛ پس حضرت را با همان حال، در دل شب نزد متوكل بردند. متوكل در آن حال مشغولِ بزم شراب بود و آن امام معصوم را در آن مجلس بر او وارد كردند. متوكل جام شراب در دستش بود و براى آن جناب تعظيم كرد و آن حضرت را در پهلوى خود نشانيد و جام شراب را به آن حضرت تعارف كرد، حضرت فرمود: واللّه! شراب داخل گوش و خون من نشده هرگز، مرا معذور بدار. گفت باشد، پس براى من شعر بخوان! حضرت فرمودند: من چندان اهل شعرخوانی نیستم! گفت: ناگزیر باید بخوانی! سپس حضرت انشاد فرمود اين اشعار (مشتمل بر بىوفايى دنيا و مرگ سلاطين و خوارى ايشان) را خواند:
قلههای بلند را برای خود منزلگاه کردند، و همواره مردان مُسَلح آنها را نگهبانی میکردند؛ ولی قلههای بلند آنان را مانع از مرگ نشد، آخر از دامن آن قلههای رفیعِ مستحکم، در گودالهای قبر رها شدند و چه بد منزلگاهی بود! بعد از دفن در قبور، منادی بانگ زد: کجا رفت آن مشاوران و رازداران و آن تاجها و زیورها؟ کجا رفتند آن چهرههای نعمتپرورده که در آسایش در پس پردههای رنگارنگ و زینتها خود را از انظار مخفی نگاه میداشتند؟ قبرْ عاقبت آنها را روشن ساخت هنگامی که از آنان پرسید. آن چهرهها عاقبت جولانگاه کِرمهای زمین شد که بر روی آنها حرکت می کنند! زمان زیادی در دنیا خوردند و آشامیدند و همه چیز را بلعیدند؛ ولی امروز همانها خوراک زمین و حشرات زمین شده اند! و زمان درازی طول کشید تا خانههایی آباد کردند که آنان را حفظ کند. پس خانهها و ساکنان آن را ترک کردند و منتقل شدند بسرای دیگر. و چه بسیار اموال زیادی را که انبار و ذخیره کردند و آن را برای دشمنان بجای گذاشتند و رفتند. مسکنها و کاخهای آنان به ویرانهای بی آب و علف تبدیل گردید و ساکنانِ آن مسکنها، بسوی قبرها کوچ کردند."
همهٔ حاضران منقلب شدند و یقین کردند که متوکل حضرت را خواهد کُشت؛ اما متوكل از شنيدن اين اشعار گريست به اندازهاى كه اشكِ چشمش ريشِ نحسش را خیس كرد و حاضرين نيز گريستند [و بروايت كنزالفوائد، در این لحظه متوكل جامِ شراب را بر زمين زد و عيشش منغض شد] سپس از آن حضرت پرسيد: آیا قرض دارى؟ فرمودند: بلى، چهار هزار دينار؛ پس چهار هزار دينار به آن حضرت بخشيد و ایشان را با اکرام و احترام بخانهاش رد كرد.
«و قد كان سعي بأبي الحسن علي بن محمد إلى المتوكل، و قيل له: إن في منزله سلاحا و كتباً و غيرها من شيعته، فوجه إليه ليلاً من الأتراك و غيرهم مَنْ هجم عليه في منزله على غفلة ممن في داره، فوجده في بيت وحده مغلق عليه و عليه مدْرَعة من شَعَرٍ، و لا بساط في البيت إلا الرمل و الحصى، و على رأسه ملْحَفة من الصوف متوجهاً إلى ربه يترنم بآيات من القرآن في الوعد و الوعيد، فأخذ على ما وجد عليه، و حمل إلى المتوكل في جوف الليل، فمثل بين يديه و المتوكل يشرب و في يده كأس، فلما رآه أعظمَه و أجلسه إلى جنبه و لم يكن في منزله شيء مما قيل فيه، و لا حالة يتعلل عليه بها، فناوله المتوكل الكأس الذي في يده، فقال: يا أمير المؤمنين، ما خامر لحمي و دمي قط، فأعْفِنِي منه، فعافاه، و قال: أنشدني شعراً أستحسنه، فقال: إني لقليل الرواية للأشعار، فقال: لا بد أن تنشدني فأنشده:
باتُوا عَلى قُلَلِ الاَجْبالِ تَحْرِسُهُمْ
غُلْبُ الرِّجالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَلُ
وَ اسْتَنْزِلُوا بَعْدَ عِزَّ مِنْ مَعاقِلِهِمْ
وَ اُسْكِنُوا حُفَرا يا بِئْسَما نَزَلوُا
نداهُمْ صارِخٌ مِنْ بَعْدِ دَفْنهمُ
اَيْنَ الاَساوِرُ وَ التّيجانُ وَ الْحُلَلُ
اَيْنَ الْوُجُوهُ الّتَى كانَتْ مُنَعَّمَةً
مِنْ دُونِها تُضْرَبُ الاَسْتارُ وَ الكُلَلُ
فَاَفْصَحَ الْقَبْرُ عَنْهُمْ حينَ سآئِلَهُمْ
تِلْكَ الْوُجُوهُ عَلَيْهَا الدُّودُ تَنْتَقِلُ
قَدْ طالَ ما اَكَلُوا دَهْرا وَ قَدْ شَرِبُوا
وَاَصْبَحُوا الْيَوْمَ بَعْدَ الاَكْلِ قَدْ اُكِلُوا.
قال: فأشفق كل من حضر على علي، و ظن أن بادرة تبدر منه إليه، قال: و اللّٰه لقد بكى المتوكل بكاء طويلاً حتى بلت دموعه لحيته، و بكى من حضره، ثم أمر برفع الشراب، ثم قال له: يا أبا الحسن، أ عليك دَينٌ؟ قال: نعم أربعة آلاف دينار، فأمر بدفعها إليه، ورده إلى منزله من ساعته مكرماً.»
@ashkvareh
@sohof2
⚠️ مسعودی مورخِ مشهور قرن چهارم، مینویسد:
✍🏻 نزد متوكل لعنه الله از امام هادی علیه السلام بدگویی و سخنچینی کردند و گفتند كه در منزل آن جناب اسلحه و نامههایی است كه شيعيان او برایش فرستادهاند. متوكل جماعتى از تُركان را بهخانه حضرت فرستاد تا ناگهان بر خانه حضرت هجوم آوردند. پس هرچه تفتيش كردند چيزى نيافتند و ديدند كه آن حضرت در حجره و درب را بر روى خود بسته و جامهای از پشم پوشيده و بر روى زمين كه رمل و ريگريزه بود نشسته و توجهش بسوى خداوند است و مشغول خواندن آيات وعد و وعید است؛ پس حضرت را با همان حال، در دل شب نزد متوكل بردند. متوكل در آن حال مشغولِ بزم شراب بود و آن امام معصوم را در آن مجلس بر او وارد كردند. متوكل جام شراب در دستش بود و براى آن جناب تعظيم كرد و آن حضرت را در پهلوى خود نشانيد و جام شراب را به آن حضرت تعارف كرد، حضرت فرمود: واللّه! شراب داخل گوش و خون من نشده هرگز، مرا معذور بدار. گفت باشد، پس براى من شعر بخوان! حضرت فرمودند: من چندان اهل شعرخوانی نیستم! گفت: ناگزیر باید بخوانی! سپس حضرت انشاد فرمود اين اشعار (مشتمل بر بىوفايى دنيا و مرگ سلاطين و خوارى ايشان) را خواند:
قلههای بلند را برای خود منزلگاه کردند، و همواره مردان مُسَلح آنها را نگهبانی میکردند؛ ولی قلههای بلند آنان را مانع از مرگ نشد، آخر از دامن آن قلههای رفیعِ مستحکم، در گودالهای قبر رها شدند و چه بد منزلگاهی بود! بعد از دفن در قبور، منادی بانگ زد: کجا رفت آن مشاوران و رازداران و آن تاجها و زیورها؟ کجا رفتند آن چهرههای نعمتپرورده که در آسایش در پس پردههای رنگارنگ و زینتها خود را از انظار مخفی نگاه میداشتند؟ قبرْ عاقبت آنها را روشن ساخت هنگامی که از آنان پرسید. آن چهرهها عاقبت جولانگاه کِرمهای زمین شد که بر روی آنها حرکت می کنند! زمان زیادی در دنیا خوردند و آشامیدند و همه چیز را بلعیدند؛ ولی امروز همانها خوراک زمین و حشرات زمین شده اند! و زمان درازی طول کشید تا خانههایی آباد کردند که آنان را حفظ کند. پس خانهها و ساکنان آن را ترک کردند و منتقل شدند بسرای دیگر. و چه بسیار اموال زیادی را که انبار و ذخیره کردند و آن را برای دشمنان بجای گذاشتند و رفتند. مسکنها و کاخهای آنان به ویرانهای بی آب و علف تبدیل گردید و ساکنانِ آن مسکنها، بسوی قبرها کوچ کردند."
همهٔ حاضران منقلب شدند و یقین کردند که متوکل حضرت را خواهد کُشت؛ اما متوكل از شنيدن اين اشعار گريست به اندازهاى كه اشكِ چشمش ريشِ نحسش را خیس كرد و حاضرين نيز گريستند [و بروايت كنزالفوائد، در این لحظه متوكل جامِ شراب را بر زمين زد و عيشش منغض شد] سپس از آن حضرت پرسيد: آیا قرض دارى؟ فرمودند: بلى، چهار هزار دينار؛ پس چهار هزار دينار به آن حضرت بخشيد و ایشان را با اکرام و احترام بخانهاش رد كرد.
«و قد كان سعي بأبي الحسن علي بن محمد إلى المتوكل، و قيل له: إن في منزله سلاحا و كتباً و غيرها من شيعته، فوجه إليه ليلاً من الأتراك و غيرهم مَنْ هجم عليه في منزله على غفلة ممن في داره، فوجده في بيت وحده مغلق عليه و عليه مدْرَعة من شَعَرٍ، و لا بساط في البيت إلا الرمل و الحصى، و على رأسه ملْحَفة من الصوف متوجهاً إلى ربه يترنم بآيات من القرآن في الوعد و الوعيد، فأخذ على ما وجد عليه، و حمل إلى المتوكل في جوف الليل، فمثل بين يديه و المتوكل يشرب و في يده كأس، فلما رآه أعظمَه و أجلسه إلى جنبه و لم يكن في منزله شيء مما قيل فيه، و لا حالة يتعلل عليه بها، فناوله المتوكل الكأس الذي في يده، فقال: يا أمير المؤمنين، ما خامر لحمي و دمي قط، فأعْفِنِي منه، فعافاه، و قال: أنشدني شعراً أستحسنه، فقال: إني لقليل الرواية للأشعار، فقال: لا بد أن تنشدني فأنشده:
باتُوا عَلى قُلَلِ الاَجْبالِ تَحْرِسُهُمْ
غُلْبُ الرِّجالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَلُ
وَ اسْتَنْزِلُوا بَعْدَ عِزَّ مِنْ مَعاقِلِهِمْ
وَ اُسْكِنُوا حُفَرا يا بِئْسَما نَزَلوُا
نداهُمْ صارِخٌ مِنْ بَعْدِ دَفْنهمُ
اَيْنَ الاَساوِرُ وَ التّيجانُ وَ الْحُلَلُ
اَيْنَ الْوُجُوهُ الّتَى كانَتْ مُنَعَّمَةً
مِنْ دُونِها تُضْرَبُ الاَسْتارُ وَ الكُلَلُ
فَاَفْصَحَ الْقَبْرُ عَنْهُمْ حينَ سآئِلَهُمْ
تِلْكَ الْوُجُوهُ عَلَيْهَا الدُّودُ تَنْتَقِلُ
قَدْ طالَ ما اَكَلُوا دَهْرا وَ قَدْ شَرِبُوا
وَاَصْبَحُوا الْيَوْمَ بَعْدَ الاَكْلِ قَدْ اُكِلُوا.
قال: فأشفق كل من حضر على علي، و ظن أن بادرة تبدر منه إليه، قال: و اللّٰه لقد بكى المتوكل بكاء طويلاً حتى بلت دموعه لحيته، و بكى من حضره، ثم أمر برفع الشراب، ثم قال له: يا أبا الحسن، أ عليك دَينٌ؟ قال: نعم أربعة آلاف دينار، فأمر بدفعها إليه، ورده إلى منزله من ساعته مكرماً.»
@ashkvareh
@sohof2
پژوهشی درباره ابن عربی، عرفان و تصوف
ورودِ امام هادی علیه السلام به مجلسِ شرابِ متوکل لعنه الله ⚠️ مسعودی مورخِ مشهور قرن چهارم، مینویسد: ✍🏻 نزد متوكل لعنه الله از امام هادی علیه السلام بدگویی و سخنچینی کردند و گفتند كه در منزل آن جناب اسلحه و نامههایی است كه شيعيان او برایش فرستادهاند.…
⭕️ ابن عربی و ستایش عجیب متوکل عباسی: متوکل دارای خلافت باطنی و ظاهری است
https://www.ebnearabi.com/1637/نقد-ابن-عربی-نظر-ابن-عربی-در-مورد-مقرّب.html
https://www.ebnearabi.com/1637/نقد-ابن-عربی-نظر-ابن-عربی-در-مورد-مقرّب.html
پژوهشی درباره ابن عربی ،عرفان و تصوف
ابن عربی و ستایش عجیب متوکل عباسی: متوکل دارای خلافت باطنی و ظاهری است
ادّعای ابن عربی درباره مقرّب ترین اولیاء الهی (خلفای ظاهر و باطن) بعد از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم طبق نظر ابن عربی : ابوبکر، عمر، عثمان و متوکل عباسی، هم واجد خلافت ظاهری بوده اند و هم واجد خلافت باطنی، یعنی دارای والاترین مقام ولایت و درجات…
-به بهانهی سالمرگ متوکل عباسی ملعون
منطق ارسطو را حنین بن اسحاق ترجمه کرد و اکنون عین ترجمه موجود است. محققانی که به زبان یونانی آشنا هستند و ترجمه حنین ابن اسحاق را با سایر ترجمههای مقایسه کردهاند مدعی شدهاند که ترجمه حنین از دقیقترین ترجمههاست.(آشنایی با علوم اسلامی-منطق،مرتضی مطهری)
و اما حنین ابن اسحاق کیست؟
در بغداد زاده شد و در شام تحصیلات مقدماتی خود را انجام داد. در جوانی به بغداد بازگشت و در محضر یوحنا ابن ماسویه، پزشک و مترجم دربار هارون الرشید و مدیر بیت الحکمه، علم آموزی میکرد. از آنجا که بسیار باهوش بود اغلب با استاد به جدل میپرداخت که زیاده روی در اینکار باعث اخراج او شد.[۱]
سپس به یادگیری زبان یونانی پرداخت و به بصره نزد زبانشناس مشهور خلیل ابن احمد رفت.[۲]
در ۲۱۱ ق به بغداد بازگشت و به خدمت جبرئیل بن بختیشوع طبیب مأمون درآمد. به سفارش جبرئیل و یوحنا بن ماسویه، کتابهای جالینوس از جمله «اصناف الحمیات» و «کتاب فی القوی الطبیعة» را از یونانی به عربی ترجمه کرد.
در بغداد همزمان اقدام به مطالعه کتب پزشکی نموده و در علم طب متخصص شد.[۳]
سپس در دربار متوکل پزشکان مخصوص وی شده و به ریاست گروه اطبای بغداد منصوب شود.
بدستور متوکل گروهی برای ترجمه تشکیل شد و حنین به ریاست آن منصوب گردید و مترجمانی چون اصطفن بن بسیل و موسی بن خالد در این گروه همکاری داشتند.
کار ترجمه
حنین عضو دارالحکمه بغداد بود که مرکز ترجمه آثار علمی جهان بود. وی مهمترین مترجم نهضت ترجمه محسوب میشود که روش جدید مختص به خود داشته در اغلب ترجمهها توضیحات اضافه میکرده تا خواننده را بهتر متوجه موضوع کند.[۴]
او از کشورهای یونانیزبان دیدار کرد و دستنوشتهها را گرد آورد و در دورهٔ مأمون، سرپرستیِ آماده ساختن ترجمهها را بر عهده داشت.
حنین بن اسحاق مسیحی بود، واقعیتی که گواه آسانگیریِ در خور توجه دورهٔ خلفای عباسی است.[۵]
صفدی نقل کردهاست، که مأمون در مقابل هر ترجمهای که حنین انجام میداد، به مقدار وزن آن طلا پرداخت میکرد.[۶]
قاضی صاعد اندلسی میگوید: ترجمههای خوب و گرانسنگ حنین سبب شد تا بسیاری از مسائل و مشکلات کتابهای بقراط و جالینوس برای ما روشن گردد[۷]
ابن خلکان مینویسد: اگر ترجمههای حنین نبود بسیاری از علوم یونانی در منطقه خود مهجور مانده به دست ما نمیرسیدند[۸]
حتما عزیزان مطالعهای پیرامون ورود فلسفه و منطق به اسلام بخصوص در زمان بنی عباس و بخصوص در زمان مامون داشته باشید تا ببینید چگونه این عناوین در جهان اسلام رشد کرده است؟
منابع
۱. عیون الأنباء فی طبقات الأطباء نویسنده: ابن أبی أصیبعة جلد: 1 صفحه: 257.
۲. الاعلام للزرکلی نویسنده: الزرکلی، خیر الدین جلد: ۲ صفحه: ۲۸۷.
۳.عیون الأنباء فی طبقات الأطباء نویسنده: ابن أبی أصیبعة جلد: ۱ ص ۲۶۲.
۴. مجله تاریخ علم- پاییز و زمستان 1384 شماره 4 نویسنده :سید احمد هاشمی.
۵.تاریخ تمدن، هنری لوکاس، ترجمه ع. آذرنگ، جلد اول، فصل هیجدهم، صفحه 361
۶. الوافی بالوفیات نویسنده: الصفدی ج۱۳ ص۱۳۱.
۷. بنصاعد اندلسی، صاعد بن احمد، التعریف بطبقات الامم، ص۱۹۲.
۸.وفیات الأعیان نویسنده: ابن خلکان ج۲ص۲۱۷.
۹.الفهرست نویسنده: ابن الندیم جلد: 1 صفحه: 356.
۱۰. هدیة العارفین نویسنده: البابانی جلد: 1 صفحه: 339.
۱۱. حاله، عمر رضا، المستدرک علی معجم المؤلفین، ص۲۲۵.
منطق ارسطو را حنین بن اسحاق ترجمه کرد و اکنون عین ترجمه موجود است. محققانی که به زبان یونانی آشنا هستند و ترجمه حنین ابن اسحاق را با سایر ترجمههای مقایسه کردهاند مدعی شدهاند که ترجمه حنین از دقیقترین ترجمههاست.(آشنایی با علوم اسلامی-منطق،مرتضی مطهری)
و اما حنین ابن اسحاق کیست؟
در بغداد زاده شد و در شام تحصیلات مقدماتی خود را انجام داد. در جوانی به بغداد بازگشت و در محضر یوحنا ابن ماسویه، پزشک و مترجم دربار هارون الرشید و مدیر بیت الحکمه، علم آموزی میکرد. از آنجا که بسیار باهوش بود اغلب با استاد به جدل میپرداخت که زیاده روی در اینکار باعث اخراج او شد.[۱]
سپس به یادگیری زبان یونانی پرداخت و به بصره نزد زبانشناس مشهور خلیل ابن احمد رفت.[۲]
در ۲۱۱ ق به بغداد بازگشت و به خدمت جبرئیل بن بختیشوع طبیب مأمون درآمد. به سفارش جبرئیل و یوحنا بن ماسویه، کتابهای جالینوس از جمله «اصناف الحمیات» و «کتاب فی القوی الطبیعة» را از یونانی به عربی ترجمه کرد.
در بغداد همزمان اقدام به مطالعه کتب پزشکی نموده و در علم طب متخصص شد.[۳]
سپس در دربار متوکل پزشکان مخصوص وی شده و به ریاست گروه اطبای بغداد منصوب شود.
بدستور متوکل گروهی برای ترجمه تشکیل شد و حنین به ریاست آن منصوب گردید و مترجمانی چون اصطفن بن بسیل و موسی بن خالد در این گروه همکاری داشتند.
کار ترجمه
حنین عضو دارالحکمه بغداد بود که مرکز ترجمه آثار علمی جهان بود. وی مهمترین مترجم نهضت ترجمه محسوب میشود که روش جدید مختص به خود داشته در اغلب ترجمهها توضیحات اضافه میکرده تا خواننده را بهتر متوجه موضوع کند.[۴]
او از کشورهای یونانیزبان دیدار کرد و دستنوشتهها را گرد آورد و در دورهٔ مأمون، سرپرستیِ آماده ساختن ترجمهها را بر عهده داشت.
حنین بن اسحاق مسیحی بود، واقعیتی که گواه آسانگیریِ در خور توجه دورهٔ خلفای عباسی است.[۵]
صفدی نقل کردهاست، که مأمون در مقابل هر ترجمهای که حنین انجام میداد، به مقدار وزن آن طلا پرداخت میکرد.[۶]
قاضی صاعد اندلسی میگوید: ترجمههای خوب و گرانسنگ حنین سبب شد تا بسیاری از مسائل و مشکلات کتابهای بقراط و جالینوس برای ما روشن گردد[۷]
ابن خلکان مینویسد: اگر ترجمههای حنین نبود بسیاری از علوم یونانی در منطقه خود مهجور مانده به دست ما نمیرسیدند[۸]
حتما عزیزان مطالعهای پیرامون ورود فلسفه و منطق به اسلام بخصوص در زمان بنی عباس و بخصوص در زمان مامون داشته باشید تا ببینید چگونه این عناوین در جهان اسلام رشد کرده است؟
منابع
۱. عیون الأنباء فی طبقات الأطباء نویسنده: ابن أبی أصیبعة جلد: 1 صفحه: 257.
۲. الاعلام للزرکلی نویسنده: الزرکلی، خیر الدین جلد: ۲ صفحه: ۲۸۷.
۳.عیون الأنباء فی طبقات الأطباء نویسنده: ابن أبی أصیبعة جلد: ۱ ص ۲۶۲.
۴. مجله تاریخ علم- پاییز و زمستان 1384 شماره 4 نویسنده :سید احمد هاشمی.
۵.تاریخ تمدن، هنری لوکاس، ترجمه ع. آذرنگ، جلد اول، فصل هیجدهم، صفحه 361
۶. الوافی بالوفیات نویسنده: الصفدی ج۱۳ ص۱۳۱.
۷. بنصاعد اندلسی، صاعد بن احمد، التعریف بطبقات الامم، ص۱۹۲.
۸.وفیات الأعیان نویسنده: ابن خلکان ج۲ص۲۱۷.
۹.الفهرست نویسنده: ابن الندیم جلد: 1 صفحه: 356.
۱۰. هدیة العارفین نویسنده: البابانی جلد: 1 صفحه: 339.
۱۱. حاله، عمر رضا، المستدرک علی معجم المؤلفین، ص۲۲۵.
180204_003
ramazani 15-11-96
کسانی که می خواهند کلمات فلاسفه را تاویل به مطالب صحیح کنند، خوب توجه کنند. در این فایل صوتی، جناب حسن رمضانی (شاگرد برتر آقای حسن حسن زاده آملی و استاد فلسفه حوزه در قم) تصریح میکند اینکه در علم کلام گفته میشود ذات خداوند متعال مطلقاً تغییر نمیکند سخن غلطی است! ایشان دو نوع از تغییر را بیان میکند و یکی از آنها را برای خدا صحیح میداند و میگوید: خدا تغییر از قوه به فعل ندارد یعنی اینگونه نیست که خدا ناقص باشد و کامل شود. اما تغییر و تحول در ذات خدا به این معنا که ذات خداوند تجلی میکند به شکل اشیاء، معنای درستی است.
بخشی از گفتگوی دکتر سیدمحسن هندی با آقای حسن رمضانی
بخشی از گفتگوی دکتر سیدمحسن هندی با آقای حسن رمضانی
📌وقتی آن کتاب را خواندم، خیلی به غیرتم برخورد!
مرحوم استاد علی ابوالحسنی منذر میفرمودند: جناب استاد سید رسول موسوی تهرانی روزی برای خود من تعریف کردند:
زمانی که چشمم به عبارات دکتر شریعتی در باب حضرت ابوطالب علیه السلام و شرکِ حضرتِ عبدالمطلب علیه السلام افتاد، خیلی به غیرت شیعی من برخورد. با خود اندیشیدم که در برابر حق عظیمی که پدر بزرگوار امیرالمومنین علیهالسلام بر گردن من دارد، چه کاری از من ساخته است؟ نهایتا تصمیم گرفتم تا جایی که در توانم هست، هر سال، روز نکوداشتِ حضرت ابوطالب علیه السلام، درسم را تعطیل کنم و مجلسی بنام آن بزرگمرد در منزل خود ترتیب دهم.
آری، تشکیل این مجلس، کار بس کوچکی در این زمینه بود!
البته درس ایشان از جمله درسهای مهم و پرتعداد حوزه به شمار میرفت و تعطیلی آن در چنین روزی، بازتاب خوبی داشت. ضمنا نشانگر غیرت دینی و عِرقِ ولایی یک عالم شیعه بود!
@ebnearabi
مرحوم استاد علی ابوالحسنی منذر میفرمودند: جناب استاد سید رسول موسوی تهرانی روزی برای خود من تعریف کردند:
زمانی که چشمم به عبارات دکتر شریعتی در باب حضرت ابوطالب علیه السلام و شرکِ حضرتِ عبدالمطلب علیه السلام افتاد، خیلی به غیرت شیعی من برخورد. با خود اندیشیدم که در برابر حق عظیمی که پدر بزرگوار امیرالمومنین علیهالسلام بر گردن من دارد، چه کاری از من ساخته است؟ نهایتا تصمیم گرفتم تا جایی که در توانم هست، هر سال، روز نکوداشتِ حضرت ابوطالب علیه السلام، درسم را تعطیل کنم و مجلسی بنام آن بزرگمرد در منزل خود ترتیب دهم.
آری، تشکیل این مجلس، کار بس کوچکی در این زمینه بود!
البته درس ایشان از جمله درسهای مهم و پرتعداد حوزه به شمار میرفت و تعطیلی آن در چنین روزی، بازتاب خوبی داشت. ضمنا نشانگر غیرت دینی و عِرقِ ولایی یک عالم شیعه بود!
@ebnearabi
⭕️ نمونه هایی از تأویل و تفسیر به رأی های صوفیه و عرفا – مرحوم استاد آیت الله سید رسول موسوی تهرانى:
از معجزات قرآن است که خودش را از دست صوفی ها و عرفا حفظ کرده است
📌 مشاهده زندگی نامه استاد موسوی تهرانی و دانلود فایل صوتی در سایت
🔹 پژوهشی درباره ابن عربی، عرفان و تصوف:
https://www.tg-me.com/ebnearabi
@ebnearabi
از معجزات قرآن است که خودش را از دست صوفی ها و عرفا حفظ کرده است
📌 مشاهده زندگی نامه استاد موسوی تهرانی و دانلود فایل صوتی در سایت
🔹 پژوهشی درباره ابن عربی، عرفان و تصوف:
https://www.tg-me.com/ebnearabi
@ebnearabi
پژوهشی درباره ابن عربی ،عرفان و تصوف
مرحوم استاد آیت الله موسوی تهرانى: تأویل و تفسیر به رأی های صوفیه و عرفا
مرحوم آیت الله سید رسول موسوی تهرانى: از معجزات قرآن است که خودش را از دست صوفی ها و عرفا حفظ کرده است. زندگی نامه استاد موسوی طهرانی: